نگندن

لغت نامه دهخدا

نگندن. [ ن ِ گ َ دَ ] ( مص ) آجیده کردن جامه و بخیه کردن سوزنی. ( برهان قاطع )( آنندراج ). نکندن. ( فرهنگ فارسی معین ). || دفن کردن. در چال گذاشتن جسد مرده. ( فرهنگ فارسی معین ) : بیست وسوم این ماه قرمطی در مکه رفت و بسیاری از مسلمانان بکشت و چاه زمزم را از کشته پرکرد تا بگندید و سه هزار کشته پیرامن کعبه افکنده بود، چون قرامطه برفتند و [ کذا ] ایشان را همانجا بنگندند. ( مجمل التواریخ ص 375، از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(نَ یا نِ گَ دَ ) (مص م . ) ۱ - آجیده کردن جامه ، بخیه کردن سوزنی . ۲ - دفن کردن ، در چال گذاشتن مرده .

پیشنهاد کاربران

بپرس