نگرنده
/negarande/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
نگرنده:۱_ آنچه هست یا خود نگرنده است و دیگر نگرنده ویا خود ودیگر نگرنده است.
۲_آنچه نیست نه خود نگرنده است ونه دیگر نگرنده ویا خود ودیگر نگرنده نیست. گر چه خودی در" نیست" ، نیست.
( " هست و نیست " )
۲_آنچه نیست نه خود نگرنده است ونه دیگر نگرنده ویا خود ودیگر نگرنده نیست. گر چه خودی در" نیست" ، نیست.
( " هست و نیست " )
تماشاگر