نگاهداری

/negAhdAri/

مترادف نگاهداری: حراست، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهداری

معنی انگلیسی:
keeping, maintenance, safe custody, observance

لغت نامه دهخدا

نگاه داری. [ ن ِ ] ( حامص مرکب ) محافظت. پاسبانی. ( ناظم الاطباء ). حفظ. حراست. نگه داشت. ( یادداشت مؤلف ). || پرورش. ( ناظم الاطباء ). مواظبت. ( فرهنگ فارسی معین ). مراقبت. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نگاه داری کردن و نگه داری کردن شود.

فرهنگ فارسی

۱ - محافظت حراست . ۲ - مواظبت .

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) ۱ - محافظت ، حراست . ۲ - مواظبت ، توجه دقیق .

فرهنگ عمید

= نگهداری

مترادف ها

support (اسم)
پشت، تقویت، پا، کمک، طرفداری، تایید، پشت گرمی، تکیه گاه، پشتیبانی، متکا، پشت بند، ملاک، تکیه، نگاهداری، اتکاء، پشتیبان زیر برد، زیر بری

hold (اسم)
نگاهداری

keep (اسم)
توجه، حفاظت، امانت داری، علوفه، نگاهداری

subsistence (اسم)
دوام، مدد معاش، سر سختی، زیست، نگاهداری، معاش، اعاشه، گذران، امرار معاش، وسیله معیشت

internment (اسم)
توقیف، نگاهداری

poise (اسم)
وضع، توازن، ثبات، وقار، نگاهداری، وزنه متحرک

retention (اسم)
نگهداری، نگاهداری، ابقاء، حافظه

فارسی به عربی

اتزان , دعم , عیش , قبضة

پیشنهاد کاربران

بپرس