نگاه داشت

لغت نامه دهخدا

نگاه داشت. [ ن ِ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) نگاه داشتن. نظارت. پاس. حفاظت. حراست هرچیزی که آن را برای احتیاط به دیگری سپرده باشند. ( ناظم الاطباء ). عهد. ( صراح ). حفظ. محافظت. حراست. حرز. صون. صیانت. توقی. وقایه. حمایت. رعایت.اسم است از نگاه داشتن. ( یادداشت مؤلف ) : عباس نگاه داشت پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم نتوانستی کردن هرچند او را دوست داشتی. ( ترجمه طبری بلعمی ).
ز دشمنان زبردست چیره خانه خویش
نگاه داشت نیارد به حیله و نیرنگ.
فرخی.
اکنون نگاه باید کرد در کفایت این عبدالغفار دبیر بخرد مجرب در نگاه داشت مصالح این امیرزاده. ( تاریخ بیهقی ص 133 ). و بگوی که نگاه داشت رسم را این چیز حقیر فرستاده آمد و بر اثر عذر خواسته آید. ( تاریخ بیهقی ). و رکن دویم نگاه داشت ادب است در حرکات و سکنات و معیشت که آن را معاملات گویند. ( کیمیای سعادت ). از استه خرما درخت سیب نتوان کرد اما از وی درخت خرما توان کرد به تربیت و نگاه داشت شروط آن. ( کیمیای سعادت ). و تدبیر هیچ سلطان در نگاه داشت مملکتی چون تدبیر وی هست. ( کیمیای سعادت ). قباد گفت من نزدیک مادرت هفته ای بیشتر مقام نکرده بودم و این احتیاط واجب آمد نگاه داشت نسل را خصوصاً که نژاد پادشاهی. ( فارسنامه ابن بلخی ص 87 ). بزرگترین آلتی نگاه داشت ترتیب ملک را به دور ونزدیک دبیر حاذق هشیاردل است. ( فارسنامه ابن بلخی ص 31 ). اندر این تألیف و نگاه داشت ترتیب آن از آن درخواست لطیف و املاء شافی بود. ( فارسنامه ابن بلخی ص 3 ).دارا او را وصیت کرد به خواستن دخترش روشنک و نگاه داشت ایرانیان. ( مجمل التواریخ ). و گویند دوازده هزار سوار و پیاده... بر آنجا بودند به جهت نگاه داشت فرزندان دارا. ( مجمل التواریخ ). بعد سوگندها که با پدر خوردند اندر نگاه داشت ابن یامین ایشان را دستوری داد. ( مجمل التواریخ ). کسب مال است از وجهی پسندیده و حسن قیام در نگاه داشت آن. ( کلیله و دمنه ). و همه اعتماد او در حفظ و نگاه داشت تو و تتبع اقوال و افعال تو برحزم... و کفایت اوست. ( سندبادنامه ص 92 ). حصن حصین نگاه داشت زبان است. ( تذکرةالاولیاء ). || پاس خاطر کسی داشتن. جانب کسی را رعایت کردن : شاه معظم رکن الدین محمود آنجا بود پیش پدر کس فرستاد که از جهت نگاه داشت تو نمی خواهم که با تو مواجهه کنم و شمشیر کشم دیگران همه را بفرست. ( تاریخ سیستان ). خداوند نگاه داشت دل تو را نخواست که آن پسر به سرای غلامان خاص باشد. ( تاریخ بیهقی ص 282 ).

فرهنگ فارسی

نگهداری، محافظت کردن
نگاهداریحفاظت: برهمن گفت : کسب آسانتر که نگاه داشت چه بسیار نفایس باتفاق نیک و مساعدت روزگار بی سعی و اهتمامی حاصل آید اما حفظ آن جز برایهای ثاقب و تدبیرهای صائب صورت نبندد .

فارسی به عربی

استبقى

پیشنهاد کاربران

نگهداشت Retention ( رصد، حفاظت، کنترل، ثبات، پایداری در درون )
فراداشت Protention ( تعادل، سازگاری با بیرون )
تیمار ، حمایت
حمایت کردن از جهت های مختلف مانند حمایت و پرستاری از بیمار
نگاهداشت در تاریخ بیهقی به معنی" رعایت "و پاسداشت ، "رعایت کردن "آمده است . که امروزه به معنی رعایت حال کسی می باشد.
" بر هوای امیر محمد و نگاهداشت دل و فرمان محمود"
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۲.

بپرس