نگاه انداختن. [ ن ِ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) نظر انداختن. نظر کردن. عنایت و التفات کردن : مکن چو شمع به یک خانه نور خود را صرف چو آفتاب به هر روزنی نگاه انداز.
صائب ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
نظر انداختن . نظر کردن . عنایت و التفات کردن .
پیشنهاد کاربران
نگاه باختن . [ ن ِ ت َ ] ( مص مرکب ) نظر کردن . نگاه انداختن : ز سیرآهنگی آن نغمه مست از جای برجستم به هر جانب نگاهی باختم از روی حیرانی . حکیم ( از آنندراج ) .