نگاشته. [ ن ِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) نوشته. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). نوشته شده. ( ناظم الاطباء ). مکتوب. ( یادداشت مؤلف ). تحریرکرده. ( فرهنگ فارسی معین ). مرقوم. || انشاشده. ( یادداشت مؤلف ). || ساخته شده. ( برهان قاطع ). || نقش. ( یادداشت مؤلف ). || نقش کرده. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ). نقش شده. رسم شده. ( ناظم الاطباء ). منقوش. ( منتهی الارب ) ( از تفلیسی ). نگاریده. مصور : یک درقه بودش سر مردی بر آن نگاشته. ( ترجمه طبری بلعمی ). و بر وی صورتهای گوناگون از کردار هندوان نگاشته. ( حدود العالم ). و صدهزار گونه تصاویر بر او نگاشته. ( مجمل التواریخ ). || رنگارنگ شده. ( ناظم الاطباء ). رنگین. رنگ آمیزی شده : رخ ز دیده نگاشته به سرشک وآن سرشکش به رنگ تازه زرشک.
عنصری.
|| حنابسته. خضاب شده : چو دست و پای عروسان نگاشته سر و دم چو روی خوبان آراسته همه پر و بال.
فرخی.
|| زرنگارشده. || لکه دارشده. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - نقش کرده شده. ۲ - رسم کرده . ۳ - تحر یرکرده نوشته .
فرهنگ معین
( ~. ) (ص مف . )۱ - نوشته شده . ۲ - نقش و نگار شده .
فرهنگ عمید
۱. نوشته. ۲. (صفت مفعولی ) نقش کرده شده.
پیشنهاد کاربران
محرر. [ م ُ ح َرْ رَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از تحریر. نوشته شده. ( غیاث ) . نوشته شده و مکتوب و مرقوم و نگاشته شده. ( ناظم الاطباء ) . || نسختی مکتوب از روی نسختی دیگر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .