از نگاهیدن.
مانند کاهیدن - - > کاستن.
نگاهییدن - - > نگاستن.
م. ث
وقتی که برای آخرین بار، قبل از سوار هواپیما شدن، مرا نگاست، قلبم از درون شکست.
مانند کاهیدن - - > کاستن.
نگاهییدن - - > نگاستن.
م. ث
وقتی که برای آخرین بار، قبل از سوار هواپیما شدن، مرا نگاست، قلبم از درون شکست.