یکی راه بی باکی و پربدی
دگر ره نکوکاری و بخردی.
فردوسی.
دل مردم به نکو کار توان برد ز راه بر نکوکاری هرگز نکند خلق زیان.
فرخی.
زهی اندر جهانداری و بیداری چو افریدون زهی اندر نکوکاری و هشیاری چو نوشروان.
فرخی.
به رنج است آن کش هنرها مه است نکوکاری و نیکنامی به است.
اسدی.
نکوکاری ارچه بر خوشخوئی است بسی جای زشتی به از نیکوئی است.
اسدی.
و خود را به نکوکاری به مردمان بنمای. ( منتخب قابوسنامه ص 24 ).ای خنک آنکو نکوکاری کند
زور را بگذارد و زاری کند.
مولوی.
نیاید نکوکاری از بدرگان محال است دوزندگی از سگان.
سعدی.
نکوکاری از مردم نیک رای یکی را به ده می نویسد خدای.
سعدی.
شکوه و لشکر و جاه وجلال و مالت هست ولی به کار نیاید بجز نکوکاری.
سعدی.
برجای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند.حافظ.