مکن ای روی نکو زشتی با عاشق خویش
کز نکورویان زشتی نبود فرزاما.
دقیقی.
جاودان شاد و تن آزاد زیادآن نکوروی پسندیده سیر.
فرخی.
مجلس تو ز نکورویان چون باغ بهارپر تذروان خرامنده و کبکان دری.
فرخی.
چون وصل نکورویان مطبوع و دل انگیزچون لفظ نکوگویان مشروح و مفسر.
ناصرخسرو.
نکوروی و خوش خوی و زیباخصال ز پانصد یکی را فزون است سال.
نظامی.
عافیت می بایدت چشم از نکورویان بدوزعشق می ورزی بساط نیکنامی درنورد.
سعدی.
وردوست دست می دهدت هیچ گو مباش خوش تر بود عروس نکوروی بی جهیز.
سعدی.
هوادار نکورویان نیندیشد ز بدگویان بیا گر روی آن داری که طعنت در قفا ماند.
سعدی.