نکو خصال

لغت نامه دهخدا

نکوخصال. [ ن ِ خ ِ ] ( ص مرکب ) نکوخصلت. نکوسیرت. نیکوخصال :
نکودل است و نکوسیرت و نکومذهب
نکوخصال و نکوطلعت و نکوکردار.
فرخی.

فرهنگ فارسی

نکو خصلت . نکو سیرت . نیکو خصال .

پیشنهاد کاربران

کسی که خوش برخورد خوش رفتار خصلت خوبی داره ، خوش برخورد در کل همون کسی که خصلت خوبی داشته باشه می کن

بپرس