نکل
لغت نامه دهخدا
نکل. [ ن َ ک َ ] ( ع ص ) مرد توانا و دلیر و زیرک آزموده کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از المنجد ). || آن که بر همتا و هم نبرد خود غالب شود. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). نِکْل. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ). رجوع به نِکْل شود. || اسب قوی مجرب. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از المنجد ). اسب قوی رام کرده تیزخاطر آزموده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). الحدیث : اًن اﷲ یحب النکل علی النکل ؛ أی الرجل القوی المجرب علی الفرس القوی المجرب فی الجهاد فی سبیل اﷲ. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) رسن دلو بزرگ که در پایین آن بسته به گوشه های دلو محکم کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). طنابی که در پایین دول بزرگ می بندند. ( ناظم الاطباء ). عناج دلو. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). نِکْل. ( متن اللغة ). || ( مص ) عقوبت و سزا پذیرفتن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). قبول نکال کردن. ( از متن اللغة ). نَکْل. ( متن اللغة ). || ترسیدن و نکوص. نکول . ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). رجوع به نکول شود.
نکل. [ ن ُ ] ( ع اِ ) آنچه بدان سزا کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). آنچه بدان عقوبت رسانند. ( ناظم الاطباء ).
نکل. [ ن ِ ] ( ع اِ ) بند.( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ) ( دهار ). بند که بر پای نهند. ( مهذب الاسماء ). قید شدید، از هر جنس که باشد. ( از متن اللغة ) ( از المنجد ). بند آهنی که بر پای مجرمان نهند. ( غیاث اللغات از منتخب اللغات و صراح و شرح نصاب ). قید و بند سخت یا بند آتشین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، اَنکال ، نُکول. و رجوع به اَنکال شود. || آهن لگام. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از المنجد ). || مهار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زمام. ( از اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) ( المنجد ). مهار شتر. ( ناظم الاطباء ). || نوعی از لگام یا لگام ستور نامه بر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || ( ص ) مردی که از وی در بند شوند دشمنان وی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). که بر قرن و همتای خود غلبه کند. ( از متن اللغة ). نَکَل. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). یقال : اًنه لنکل شر؛ أی ینکل به اعدائه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی نَکَالَ: زنجیر وقید وبند - عذاب (از کلمه نِکْل به معنای طناب پابند حیوان و آهن لجام آن است ، چون هر دو مانع آزادی حیوان است ، و جمع آن أنکال است )
تکرار در قرآن: ۵(بار)
نِکْل (بروزن جسر) به معنی زنجیر است وجمع آن انکال میباشد . نزد ما زنجیرها و آتش بزرگی هست. ظاهرا زنجیر را از آن نکل گویند که زنجیر شده را از حرکت منع میکند. زیرا نکل چنانکه در صحاح گفته به معنی میخ لجام نیز آمده است. نَکال: عقوبتی است که در آن عبرت و ارهاب دیگران باشد طبرسی فرمود: آن ارهاب و ترساندن غیر است و در اصل به معنی منع میباشد زیرا که ازنِکْل (زنجیر) مأخوذ است، عقوبت را از آن نکال گویند که دیگران را از ارتکاب آن منع میکند. . خدا او را به عقوبت دنیا و آخرت گرفتار کرد و یا به اعمال آخرین و اولین اش. * . یعنی آن عقوبت را عقوبتی کردیم در مقابل اعمالیکه در آن روز انجام میدادند و در مقابل آنچه در گذشته کرده بودند و همچنین موعظهای گرداندیم متقیان را. * . تنکیل مبالغه درنکال است یعنی خدا در سختگیری محکمتر ودر عقوبت محکمتر است.
تکرار در قرآن: ۵(بار)
نِکْل (بروزن جسر) به معنی زنجیر است وجمع آن انکال میباشد . نزد ما زنجیرها و آتش بزرگی هست. ظاهرا زنجیر را از آن نکل گویند که زنجیر شده را از حرکت منع میکند. زیرا نکل چنانکه در صحاح گفته به معنی میخ لجام نیز آمده است. نَکال: عقوبتی است که در آن عبرت و ارهاب دیگران باشد طبرسی فرمود: آن ارهاب و ترساندن غیر است و در اصل به معنی منع میباشد زیرا که ازنِکْل (زنجیر) مأخوذ است، عقوبت را از آن نکال گویند که دیگران را از ارتکاب آن منع میکند. . خدا او را به عقوبت دنیا و آخرت گرفتار کرد و یا به اعمال آخرین و اولین اش. * . یعنی آن عقوبت را عقوبتی کردیم در مقابل اعمالیکه در آن روز انجام میدادند و در مقابل آنچه در گذشته کرده بودند و همچنین موعظهای گرداندیم متقیان را. * . تنکیل مبالغه درنکال است یعنی خدا در سختگیری محکمتر ودر عقوبت محکمتر است.
wikialkb: ریشه_نکل
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید