نکظ

لغت نامه دهخدا

نکظ. [ ن َ ] ( ع مص ) سخت گرسنه گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( ناظم الاطباء ). || شتابانیدن. ( از متن اللغة ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). نکظ الرجل ؛ اعجله عن حاجته. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || دشوار گردانیدن حاجت کسی را. ( منتهی الارب ). دشوار گردانیدن کسی را از حاجتی که دارد. ( از ناظم الاطباء ). نکظه ؛ اجهده. ( متن اللغة ). || شتافتن. ( از منتهی الارب ). نَکَظ.رجوع به نَکَظ شود. || ( اِمص ، اِ ) سخت گرسنگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جوع شدید. ( متن اللغة ). || جهد. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) ( المنجد ). نَکَظ. نَکَظة. نَکْظة. منکظة. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || عجله . ( اقرب الموارد ) ( از قاموس ) ( متن اللغة ) ( المنجد ). نَکَظ. نکظة. منکظة. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || سختی در سفر. الشدة فی السفر. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). نَکَظ. نکظة. منکظة. ( المنجد ).

نکظ. [ ن َ ک َ ] ( ع مص ) کوشیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || شتافتن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). شتافتن در پی حاجتی یا برای خروج. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). شتاب کردن. ( زوزنی ). نکظة. منکظة. ( منتهی الارب ). نَکْظ. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || رنج دیدن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اِمص ، اِ ) نَکَظة. نَکْظة. نَکْظ. منکظة. رجوع به نَکْظ شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس