نکراء

لغت نامه دهخدا

نکراء. [ ن َ ] ( ع اِمص ) زیرکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دهاء. فطنت. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). نَکْر. نکار. ( متن اللغة ). || ( ص ، اِ ) منکر. ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). منکر از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || داهیة. شدت. ( از اقرب الموارد ). سختی روزگار. ( از متن اللغة ). رجوع به نَکَراء شود. || زن زیرک تیزفهم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). داهیة. عاقلة . ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). نَکِر. ( متن اللغة ).

نکراء. [ ن َ ک َ ] ( ع اِ ) روش. طور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). یقال : استمشی فلان نکراء ؛ أی لوناً مما یسهله عند شرب الدواء.( منتهی الارب )؛ یعنی به رنگ همان دوائی که آشامیده بود طبیعت وی اجابت کرد. ( ناظم الاطباء ). || بلا. سختی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

نکراء. [ ن ُ ] ( ع اِمص ) دهاء. فطنت. زیرکی. ( یادداشت مؤلف ). || شیطنت. بدذاتی. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(نُ ) [ ع . ] (اِمص . )۱ - زیرکی . ۲ - سختی ، شدت .

پیشنهاد کاربران

طبق حدیث ۲ اصول کافی نکراء نیرنگ یا سیاس بودن با جنبه منفیست و هیچ سنخیتی با عقل ندارد

بپرس