نکر

لغت نامه دهخدا

نکر. [ ن َ ] ( ع اِمص ) زیرکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فطانت. ( ناظم الاطباء ). دهاء. فطنت. ( اقرب الموارد ). نُکْر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

نکر. [ ن َ ک َ ] ( ع مص ) ناشناختن امر را. ( از منتهی الارب ). نادانستن کاری را. ( از اقرب الموارد ). نُکْر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). نکور. نکیر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). نُکُر. ( ناظم الاطباء ). || ناشناختن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ). نشناختن کسی را. ( از اقرب الموارد ).

نکر. [ ن َ ک ِ ]( ع ص ) زیرک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).داهی. فَطِن. ( اقرب الموارد ). نَکُر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، انکار. || مردی که انکار منکر می کند. ( ناظم الاطباء ). رجل نکر؛ مردی انکارکننده. ( مهذب الاسماء ). نَکُر. نُکُر. ( ناظم الاطباء ).

نکر. [ ن ُ ] ( ع مص ) ناشناختن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). نَکَر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) منکر. ( اقرب الموارد ). امرمنکر. ( فرهنگ فارسی معین ). منکر از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نُکُر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || کار دشوار و زشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نُکُر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نکره. صعب و سخت و شگفت. ( یادداشت مؤلف ). ج ، اَنکار. || ( اِمص ) دهاء. فطنت. ( اقرب الموارد ). رجوع به نَکْر شود.

نکر. [ ن ُ ک َ ]( ع مص ) زیرک گردیدن. || دشوار گشتن. || ( ص ) معین. ( فرهنگ فارسی معین ) :
پس حکم کرد آتشی را و نکر
تا شود حل مشکل آن دو نفر.
مولوی ( از فرهنگ فارسی معین ).
- نکر ساختن ؛ معین کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
هم نکر سازید از بهر ثمود
صیحه ای که جانشان را درربود.
مولوی ( از فرهنگ فارسی معین ).

نکر. [ ن ُ ک ُ ] ( ع مص ) رجوع به نَکَر شود. || ( ص ) امراءة نکر؛ زن زیرک. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). داهیة. فَطِنة. ( اقرب الموارد ). || مُنْکَر. ( اقرب الموارد ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ) ( المنجد ). || نُکْر. کار سخت. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( ۱۸٠۴ -۱۷۳۲ م ) صراف و بانکدار سویسی متولد ژنو . در زمان لوئی ۱۶ وزارت مالیه او را بعهده داشت . مردی شریف و حسابداری چالاک بود و اقدامات اصلاحی او پشتیبانی عامه را بخود جلب کرد . مادام استال نویسنده معروف فرانسوی دختر نکر است .
۱ - ( مصدر ) زیرک گردیدن . ۲ - دشوار گشتن . ۳ - ( صفت ) معین : پس حکم کرد آتشی را و نکر تا شود حل مشکل آن دو نفر . ( مثنوی )
یا امراه نکر : زن زیرک . داهیه . قطنه . یا منکر . یا نکر . کارسخت .

فرهنگ معین

(نُ ) [ ع . ] ۱ - (اِمص . ) دهاء، زیرکی . ۲ - امر سخت و زشت .
(نُ کَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) زیرک گردیدن . ۲ - دشوار گشتن . ۳ - (ص . ) در فارسی ، مشخص ، معین .

فرهنگ عمید

۱. دها، زیرکی.
۲. (اسم ) امر منکر، زشت و بد.
۳. (اسم ) کار دشوار.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نُّکُرٍ: ناآشنا - بی سابقه-بس دشوار و هولناک (کلمه نکر هم به معنای زیرکی است و هم به معنای امری دشوار است ، که اذهان آن را نمیشناسد لذا به عمل زشت نیز چون نامأنوس با جامعه ی انسانی است منکر می گویند .عبارت "عَذَّبْنَاهَا عَذَاباً نُّکْراً "یعنی خدا ایشان را ع...
معنی نَکِرَهُمْ: از آنچه از آنان دید ، بدش آمد ( آن را رفتاری غیر معهود و نا مأنوس دانست . کلمه نکر هم به معنای زیرکی است و هم به معنای امری دشوار است ، که اذهان آن را نمیشناسد لذا به عمل زشت نیز چون نامأنوس با جامعه ی انسانی است منکر می گویند)
معنی مُنکَرَ: کار زشت - انکار و کراهت (کلمه منکر در عبارت "تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ ﭐلَّذِینَ کَفَرُواْ ﭐلْمُنکَرَ "مصدر میمی به معنای انکار است و مراد از شناختن انکار در روی کفار شناختن اثر انکار و کراهت است . کلمه نکر هم به معنای زیرکی است و هم به معنای امری دشوار ا...
ریشه کلمه:
نکر (۳۷ بار)

«نُکُر» مفرد است و از مادّه «نکاره» به معنای موضوع وحشتناک و ناشناخته است.

پیشنهاد کاربران

واژه های عربی زیر ریشه اوستایی دارند:
فکر: Ava Kara
ذکر: Adhiri Kara
نکر: Ni Kara
بکر: Aipi Kara
سکر: Os kara
شکر: Asha Kara
مکر: Aiwi Kara
حکر: Akh Kara
عکر: A Kara
وکر: Vi Kara
پیرس: paarsitek

بپرس