نکح

لغت نامه دهخدا

نکح. [ ن َ ] ( ع اِ ) کُس زن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ( مص ) زن کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از متن اللغة ). نکاح. رجوع به نکاح شود. || شوهر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از متن اللغة ). رجوع به نکاح شود. || مجامعت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از متن اللغة ). رجوع به نکاح شود. || غلبه کردن خواب بر چشم کسی. ( ازمنتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از متن اللغة ). رجوع به نکاح شود. || رسیدن باران زمین را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از متن اللغه ). رجوع به نکاح شود.

نکح. [ ن ُ / ن ِ ] ( ع اِمص ) عقدبستگی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). اسم است از نکاح. ( از متن اللغة ). || کلمه ای که عرب بدان عقد نکاح می بستند. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( آنندراج ). چون کسی [ از تازیان ] می خواست از طایفه ای زن بگیرد می آمد در آن طایفه و ندا می کرد «خطب » و زن داوطلب ازدواج جواب می داد «نکح ». ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) .

نکح. [ ن ُ ک َ ] ( ع ص ) مرد بسیارنکاح. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نُکَحة. کثیرالنکاح. شدیدالزواج. ( متن اللغة ).

فرهنگ فارسی

مرد بسیار نکاح . نکحه . کثیر النکاح . شدید الزواج .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَکَحَ: ازدواج کرد
ریشه کلمه:
نکح (۲۳ بار)

نکاح به معنی زن گرفتن است که همان عقد نکاح باشد به معنی مقاربت و جماع نیز آید. راغب می‏گوید: نکاح در اصل برای عقد است سپس به طور استعاره به جماع گفته شده، محال است که اول جماع وضع شده سپس در عقد به استعاره باشد زیرا نامهای جماع همه کنایات اند و عرب تصریح به آن را قبیح می‏داند و این غیرممکن است که با لفظ قبیح از غیرقبیح تعبیر آورند. (یعنی لفظی که برای جماع وضع شده در عقد خواندن بکاربرند. در مجمع ذیل . فرموده: نکاح لفظی است که بر عقد و جماع گفته می‏شود به قولی اصل آن جماع است آنگاه دراثر کثرت استعمال به عقد نکاح گفته‏اند. فیومی در مصباح گوید: ابن فارس و غیره گفته‏اند: نکاح بروطی و عقد اطلاق می‏شود. در صحاح گفته: «اَلنِکاحُ: اَلَوطْءُ وَقَدْیَکُونُ لِلعَقْدِ» در قاموس گوید: «اَلنِکاحُ اَلْوَطْیُ وَ الْعَقْدُلَهُ» به نظر نگارنده قول راغب اصح است مگر آنکه بگوییم: نکاح در جماع وعقد هر دو مجاز است و معنای اصلی آن مخالطه و یا انضمام و نظیر آن است چنانکه در مصباح المنیر آمده است. ناگفته نماند: تمام موارد آن در قرآن مجید به معنی تزویج وازدواج است مگر . که شاید به معنی جماع باشد و تحقیق خواهدشد. اینک بعضی از آیات. . زنانی را که پدرانتان تزویج کرده تزویج نکنید (نامادریها). . اگر(بارسوم) زن را طلاق دهد دیگر بر او حلال نمی‏شود تا زن با دیگری ازدواج کند. در آیه اول نسبت نکاح به مرد و در آیه دوم به زن داده شده است. انکاح: از باب افعال تزویج کردن زنی است به مردی و بالعکس . بی شوهران را به شوهر دهید و بی همسران را همسر بگیرید و این را در باره غلامان شایسته و کنیزان نیز انجام دهید. * . عقده به معنی گره است گویی بوسیله نکاح، زن و شوهر به هم بسته و گره زده می‏شوند ظاهرا نکاح بیان «عقده» است یعنی در عده وفات به عقد نکاح تصمیم نگیرید و اجرا نکنید تا عده وفات سرآید. * . راجع به این آیه در «زنا» صحبت کرده‏ایم در البیان اختیار کرده که مراد از نکاح در آیه جماع است یعنی: مرد زانی زنا نمی‏کند مگر با زن زناکار و یا با زن مشرک که پست‏تر از زن زناکار است و زن زناکار زنا نمی‏کند مگر با مردزانی ویابا مشرک که بدتر از مرد زناکار است ولی مؤمن اینکار را نمی‏کند که زنا حرام است و مؤمن مرتکب آن نمی‏شود. نگارنده را در مراد آیه ابهام برطرف نشده است. والله العالم.

پیشنهاد کاربران

یعنی پاره کردن
سوراخ کردن، پاره کردن
این لغت صریح و واضح معنی نشد !
کاش اینترنت که تقریبا یک مرجع عام هست کمی واضح تر و بدون سفسطه و بازیه با کلمات معنی و تعریف شود ! با تشکر - از ساری

بپرس