نکال کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عذاب کردن. عقوبت کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). مجازات کردن. شکنجه دادن : یکی گفت او را به تازیانه باید زد و نکال باید کرد. ( تاریخ بیهقی ). مه شد موافق او در دق بدین جنایت هر سال در خسوفی کرد آسمان نکالش.
خاقانی.
یا فلان عضو او ببرند و نکال و مثله کنند. ( جهانگشای جوینی ). و آنکس که او را راه داده باشد نکال و عقاب کنند. ( جهانگشای جوینی ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) عقوبت کردن عذاب کردن : خداوندم نکال عالمین کرد سیاه و سرنگونم کرد و مندور . ( منوچهری )
فرهنگ معین
( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) عقوبت کردن ، عذاب کردن .