نکاس

لغت نامه دهخدا

نکاس. [ ن َ ] ( اِ ) به لغت زند و پازند به معنی نگاه باشد که از دیدن و رؤیت است. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). در پهلوی نیکاس است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). نیکاس . نگاه. دید. نظر. شکل ظاهر. توجه. مراقبت. ( فرهنگ پهلوی ص 326 ).

نکاس. [ ن ُ ] ( ع اِمص ) نُکْس. بازگردیدگی بیماری. ( از منتهی الارب ). نکس مرض و بازگردیدگی آن. ( ناظم الاطباء ). عود مرض بعد از دوران نقاهت. ( از اقرب الموارد )( از متن اللغة ) ( از المنجد ). پس افتادگی بیمار. ( یادداشت مؤلف ). || ( مص ) بازگردان شدن از بیماری. ( از منتهی الارب ). نَکْس. ( ناظم الاطباء ) ( متن اللغة ) ( از منتهی الارب ). بازگردانده شدن بیمار به مرض پس از دوره نقاهت. ( از متن اللغة ). رجوع به نکس شود.

فرهنگ فارسی

نکس . باز گردیدگی بیماری . نکس مرض و باز گردیدگی آن . پس افتادگی .

پیشنهاد کاربران

سر تیر هایی که از سرپوشیده ی دیوان ها بیرون میگذارند و تراشی به آن میدهند.

بپرس