من مانده به خان اندر پیخسته و خسته
بیمار و به تیمارو نژند و غم خورده.
خسروانی.
ایا نشسته به اندیشگان حزین و نژندهمیشه اختر تو پست و همت تو بلند.
آغاجی.
کسی را که خواهد برآرد بلنددگر را کند سوگوار و نژند.
فردوسی.
همه سربه سر سوگوار و نژندبر ایشان دژم گشته چرخ بلند.
فردوسی.
درودش ده از ما و بسیار پندبدان تا نباشد به گیتی نژند.
فردوسی.
چو روی خوبان احباب او شکفته به طبعچو چشم خوبان بدخواه او نژند و نوان.
فرخی.
برفت یار من و من نژند و شیفته واربه باغ رفتم با درد و داغ رفتن یار.
فرخی.
بدخواه او نژند و نوان باد و نامراداحباب او به عشرت و اقبال کامران.
فرخی.
ایا ز بیم زبانم نژند گشته و هاژکجا شد آن همه دعوی کجا شد آن همه ژاژ.
لبیبی.
از دل خسته و روان نژندخویشتن در بهارخانه فکند.
عنصری.
ز عشقت من نژند و بیقرارم ز درد دل همیشه زاروارم.
( ویس و رامین ).
نش از آفرین باد و نز غم نژندنه شرم از نکوهش نه بیم از گزند.
اسدی.
که گر بد نمائیش مانی نژندورش خوب داری نبینی گزند.
اسدی.
فغ ماهرخ گفت کای ارجمنددر این پرنیان از چه ماندی نژند.
اسدی.
می خواره عزیز و شاد و من زآنک می می نخورم نژند و خوارم.
ناصرخسرو.
شادی و نیکوی از مال کسان چشم مدارتا نمانی چو سگان بر در قصاب نژند.
ناصرخسرو.
زیر بارش تن بماندم شصت سال چون نباشم زیر بار اندر نژند.
ناصرخسرو.
هزار قرن به شادی و خرمی بگذاربه لحظه ای دل خود را دژم مدار و نژند.بیشتر بخوانید ...