نژاد

/neZAd/

مترادف نژاد: اصل، تبار، دودمان، ذریه، عرق، گوهر، نتاج، نسب، نسل

معنی انگلیسی:
origin, race, stock, breed

لغت نامه دهخدا

نژاد. [ ن ِ ] ( اِ ) اصل. ( لغت فرس اسدی ) ( غیاث اللغات ) ( جهانگیری ) ( تفلیسی ) ( صحاح الفرس ) ( زمخشری ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). نسب. ( لغت فرس اسدی ) ( غیاث اللغات ) ( جهانگیری )( صحاح الفرس ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )( فرهنگ نظام ). گوهر. ( صحاح الفرس ). خاندان. تخمه. نسل. ( ناظم الاطباء ). نَجْر. نجار. نِسْبة. نُسْبة. جوهر. ( از منتهی الارب ). پروز. دوده. تبار :
از ایشان هرآنکس که دهقان بدند
ز تخم و نژاد بزرگان بدند.
فردوسی.
بپرسید از او پهلوان از نژاد
بر او یک به یک سروبن کرد یاد.
فردوسی.
زتخم فریدون و از کیقباد
فروزنده تر زین نباشد نژاد.
فردوسی.
من از جم و ضحاک و از کیقباد
فزونم به فر و به بخت و نژاد.
فردوسی.
مهتر محتشمان است و به حشمت به نژاد
از همه محتشمان هرکه بود کهتر اوست.
فرخی.
نژاد تو تو خود دانی که چون است
به هنگام بلندی سرنگون است.
( ویس و رامین ).
گوئی که از نژاد بزرگانم
گفتاری آمدی تو نه کرداری.
ناصرخسرو.
ای گوهر تاج سران ذات تو تاج گوهران
آب نژاد دیگران یا برده ای یا ریخته.
خاقانی.
طبع تو شناسد آب شعرم
دیلم داند نژاد دیلم.
خاقانی.
دست تو بر نژاد زبردست چون رسید
بدگوهرا ز گوهر والا چه خواستی.
خاقانی.
ور کسی زاد به بخت منش از روی زمین
چرخ ببرید به یک باره مگرنسل و نژاد.
اثیرالدین اومانی.
غالب آمد شاه دادش دختری
از نژاد صالحی خوش جوهری.
مولوی.
- از نژاد کسی بودن ؛ از نسل او بودن. از آن تخمه بودن :
کسی کز نژاد سیاوش بود
خردمند و بیدار و خامش بود.
فردوسی.
- بانژاد ؛ نژاده. اصیل. صاحب اصل و نسب خوب.
- بدنژاد ؛ نانجیب. بداصل. ( ناظم الاطباء ) :
به نزد گراز آن بد بدنژاد
که چون او سپهبد جهان را مباد.
فردوسی.
- بی نژاد ؛ نانجیب. بی اصل و تبار.
- پاک نژاد ؛ نجیب. کسی که خاندان و اصل آن پاک و خوب و ازآلایش و دنائت و رذالت دور باشد. ( ناظم الاطباء ). فرخ نژاد.
- پری نژاد ؛ پری زاد. پری زاده. که از نسل پری است. که به پری ماننده است.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - اصل ونسب گوهر: من ثناگوی توام زیرانژادم نیست بد خودنکوی گوی تراهرگزنبوده بدنژاد. ( سنائی .مد.۲ ) ۵۵۳ - مجموعه افرادی که ازحیث مشخصات قیافه کوتاهی وبلندی قدوضع لب ودندان هیات چشم وضع مورنگ پوست بدن خصایص روحی واخلاقی نباهم شباهت دارند.توضیح سابقابشر را بچهارنژاداصلی تقسیم میکردندازین قرار(این تقسیم بندی امروزه موردتوجه نیست ): یا نژاد زرد( اصفرزردپوست ) .نژادی که پوست بدن افراد آن زردرنگ جمجمه مستدیرلبها نازک چشمهابادامی است .مسکن این نژاددر مشرق آسیا( چین وژاپن ) بعضی قسمتهای غربی آسیاوشمال اروپا( فنلاند ) ومشرق اروپا ( ترکیه ) وغیره میباشد.یانژادسرخ ( احمر قرمزسرخ پوست ).سکنه اصلی وبومی آمریکا که درقدیم الایام دارای تمدنی بودندو امروزه عده کمی از آنهادربعض قریه هاو بیابانهاوجنگلهای داخلی آمریکاسکونت دارند اروپاییان آنانرا[ هندی ] نامندوروزبروز ازتعدادایشان کاسته میشود.توضیح وجه تسمیه آنهابه سرخ پوست بمناسبت ماده سرخ رنگی است که بصورت وتن خودمالند.یانژاد سفید( ابیض سفیدپوست ) .نژادی که افراد آن دارای چهره کشیدهموی سیاه وموج داریا خرمایی بینی باریک ومستقیم لبهای نسبه نازک و پوست سفیدرنگ است.مسکن عمده آنها اروپا افریقای شمالی نواحیی از آمریکاو اقیانوسیه است .یانژادسیاه .( اسودسیاه پوست ). نژادی که افراد آن دارای بینی پهن پوست قهوه یی یاسیاه گونه های برجسته و لبهای کلفت اند.مسکن آنان مراکزافریقا ( مخصوصا سودان ) است .عده ای ازایشان در زمان برده فروشی بامریکارفته در آنجاساکن شده اند. ۳ - کوچکترین تقسیم بندی درسلسله جانوری وگیاهی که شامل گروهی ازافراد میباشد توضیح ازمجموع چندنژادگونه حاصل میشود وچندگونه جنس راپدیدمیاورندوازچند جنس تیره بوجودمیایدومجموع تیره هاراسته رابوجودمیاورندومجموع راسته هاایجاد رده میکنند واتحادرده هاشاخه رابوجود میاورند.
محمد علی فرزند اصلان خان گرجی از رجال عهد محمد شاه قاجار است و از طرف وی به سفارت به هند رفته است طبع شعری داشته ٠

فرهنگ معین

(نِ ) (اِ. ) ۱ - اصل ، نسب ، گوهر. ۲ - اصیل ، نژاده .

فرهنگ عمید

۱. اقوامی که از لحاظ اصل ونسب و علامات ظاهری، از قبیل رنگ پوست بدن و قیافه و استخوان بندی و خصوصیات روحی و اخلاقی با هم مشابهت دارند.
۲. اصل، نسب.
۳. سرشت.
* نژاد زرد: مجموع افرادی که پوست بدنشان زرد است و در آسیای شرقی و جنوب شرقی سکنی دارند.
* نژاد سرخ: شامل بومیان امریکا بوده و اکنون نسل آن ها در شرف انقراض است.
* نژاد سفید: مجموع افرادی که پوست بدن آن ها سفید است و در قسمت عمدۀ اروپا و امریکا و آسیای غربی و جنوبی و افریقای شمالی و جنوبی زندگی می کنند.
* نژاد سیاه: مجموع افرادی که پوست بدنشان سیاه است و در افریقای مرکزی و شرقی به سر می برند.

فرهنگستان زبان و ادب

{race} [جامعه شناسی، زیست شناسی] [جامعه شناسی] برمبنای باوری که امروزه پژوهش های ژن شناختی آن را به کلی مردود می داند، تقسیم بندی هریک از گروه های بزرگ انسان ها براساس تفاوت های محسوس جسمانی، مانند رنگ پوست [زیست شناسی] هریک از گروه های درون گونه ای که براس...

دانشنامه عمومی

نژاد (انسان). نژاد[ ۱] گروهی از انسان ها هستند که دارای ویژگی های فیزیکی و اجتماعی مشترک و متمایز هستند. [ ۲] نژادها در ابتدا بر اساس اشتراکات و تفاوت های زبانی افراد تعریف می شدند. نژادهای مختلف، پس از آن، بر اساس ملیت افراد و از سده هفدهم میلادی نیز، بر اساس تفاوت ها و شباهت های ظاهری، تعریف می شدند.
در سده نوزدهم میلادی، نژادهای جهان را بر اساس ویژگی های ظاهری به شش دسته ی بزرگ سفیدپوست، سیاه پوست، زردپوست، سرخ پوست، قهوه ای پوست و نژاد استرالیایی بخش می کردند و برخی نژاد سرخ پوست را جزئی از نژاد زردپوست به شمار می آوردند. برخی از مردم شناسان نژاد استرالیایی را نیز به عنوان چهارمین گروه ( و با احتساب سرخ پوستان پنجمین گروه ( با احتساب قهوه ای پوستان ششمین گروه ) ) ذکر کرده بودند.
امروزه دیگر ویژگی های ظاهری مانند رنگ پوست، ریخت اندام، رنگ چشم و مو و جنس مو سند معتبری برای بازشناسی نژادهای گوناگون نیست، به این دلیل که هیچ گاه مرزهای قاطعی گروه های نژادی پیش گفته را از یکدیگر جدا نمی کند. افزون بر آن، به رغم برخی تفاوت ها، همانندی های بسیاری میان افراد بشر وجود دارد، و افراد هر یک از گروه های نژادی طبقه بندی شده در سده نوزدهم نیز ممکن است با یکدیگر تفاوت های زیادی داشته باشند.
اما هر یک از گروه های نژادی ذکر شده دارای ویژگی هایی هستند که این ویژگی ها معمولاً تابع شرایط زیست محیطی اند. برای نمونه، رنگ تیره اقوام آفریقایی بر اثر تراکم ملانین ها در پوست آنان ایجاد شده تا پوست در برابر تابش شدید آفتاب مقاومت داشته باشد. پوست تیره در برابر نور شدید آفتاب محافظت بیشتری به عمل آورده و موجب افزایش شانس بقا می شود، بدین ترتیب در چنین محیطی با گذشت زمان و در طی نسل ها فراوانی نسبی افراد با پوست تیره تر در جمعیت افزایش پیدا کرده و در نهایت کل جمعیت را فرا می گیرد و بدین ترتیب افراد یک گروه نژادی این صفات را به صورت ژنتیکی در میان خود انتشار می دهند.
سه تقسیم نژادی عمده ( علاوه بر نژاد های سرخ و قهوه ای و استرالیایی که آنها نیز گاهی به عنوان عمده در نظر گرفته می شوند. ) در جهان یافت می شود شامل نژاد سفید ( سفیدپوستان ) ، نژاد سیاه ( سیاه پوستان ) ، نژاد زرد ( زردپوستان ) . [ ۳]
سفید پوست
سیاه پوست
زرد پوست
قهوه ای پوست
• سرخ پوست
• نژاد استرالیایی
عکس نژاد (انسان)عکس نژاد (انسان)

نژاد (زیست شناسی). نژاد[ ۱] در زیست شناسی یک گونه یکسان بر اساس تفاوت های کوچک ژنتیکی و ریخت شناسی به نژادهای مختلف تقسیم می شود. در صورتی که تفاوت های ژنتیکی بسیار متمایز باشند دو یا سه نژاد به عنوان یک زیرگونه شناخته می شود که به طور رسمی دارای یک گروه در آرایه شناسی است و در زیر گونه قرار دارد. اگر تفاوت های ژنتیکی و ریخت شناسی جزئی باشد به عنوان نژاد در نظر گرفته می شود. نژادها به طور رسمی در آرایه شناسی جایگاهی ندارند. [ ۲]
عکس نژاد (زیست شناسی)

نژاد (فیلم ۱۹۱۶). «نژاد» ( انگلیسی: The Race ( 1916 film ) ) یک فیلم به کارگردانی جورج ملفورد است که در سال ۱۹۱۶ منتشر شد.
عکس نژاد (فیلم ۱۹۱۶)

نژاد (فیلم ۲۰۱۱). «نژاد» ( انگلیسی: Race ( 2011 film ) ) یک فیلم است که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد.
عکس نژاد (فیلم ۲۰۱۱)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

نژاد (race)
معیاری زیست شناختی برای تشخیصِ ویژگی های جسمانی و روانی توده های بشری. این اصطلاح گاه برای اشاره به تمایز میان گروه های مختلف مردم با تکیه بر تفاوت های آنان از یکدیگر به لحاظ رنگ پوست، شکل سر، نوع موها و جثه اطلاق شده است. انسان شناسان در ابتدا انسان ها را به سه گروه نژادیِ مفروض تقسیم می کردند: قفقازی، مغولی و سیاه پوست. گروهی دیگر از صاحب نظران نیز بین شش تا سی نژاد مختلف برشمرده اند. مطالعات علمی هیچ دلیل قاطعی مبنی بر وجود تفاوت های وراثتیِ (ژنتیک) معیّن میان نژادها به دست نداده است. براین اساس، نژاد مفهومی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است نه زیست شناختی (بیولوژیک). البته تفاوت های وراثتی به کار است، اما این تفاوت ها مایۀ تشخیص و تعیین تبار تاریخی مردم نیست. تفاوت های وراثتی میان گروه های مختلف، در مقایسه با تفاوت های وراثتی میان افراد، بسیار ناچیز است. اکثر انسان شناسان امروزه کلاً مفهوم نژاد را نفی می کنند و دانشمندان علوم اجتماعی اصطلاح «گروه قومی» را در این باره ترجیح می دهند. (← قومیت). باید دانست که جداسازی نوع انسانِ اندیشمند هرگز به حدی نبوده است که به ایجاد سازوکارهایی برای جلوگیری از ازدواج های بین گروهی و درنتیجه پدید آمدن انواع تفکیک شده بینجامد. با این همه، قواعد حاکم بر انسان ها در بسیاری از موارد با قواعد حاکم بر حیوانات مشابهت دارد. مثلاً، رنگین شدن پوست، هم در انسان ها و هم در حیوانات، در نواحی مرطوب و گرمسیر بیشتر از نواحی سرد و خنک بوده است. سطح دست ها، پاها و بدن حیوانات نیز کلاً در اقلیم های بسیار سرد، چنان چون اینوئیتها، تحلیل می رود. اما درخصوص توانایی های ذهنی، هیچ روش عینی معیّنی برای سنجش تفاوت میان گروه های انسانی وجود ندارد و بنابراین نمی توان هیچ دلیلی را مبنی بر برتری ذهنی برخی از نژادها نسبت به برخی دیگر پذیرفت. تلاش برای طبقه بندی گونه های انسانی با هدف تبعیض نهادن میان آن ها، مانند تلاش در افریقای جنوبی پیشین، مبنای علمی ندارد و به ناگزیر با شکست روبه رو می شود. از آن جا که همۀ انسان ها می توانند با یکدیگر آمیزش کنند و نسل های جدید و زایایی پدید آورند، بنابراین باید نتیجه گرفت که همگی آنان به نوع وراثتی واحدی تعلق دارند.

نژاد (جانورشناسی). نژاد (جانورشناسی)(breed)
گروه مشخصی از جانوران اهلی در یک گونه، دارای مجموعه ای از ویژگی های مشخص که با انتخاب مصنوعی تولید می شوند.

جدول کلمات

سوه

مترادف ها

issue (اسم)
عمل، کردار، نژاد، اولاد، فرزند، سرانجام، پی امد، بر امد، نسخه، موضوع، شماره، نشریه، نتیجه بهی

pedigree (اسم)
ریشه، تبار، دودمان، نژاد، اشتقاق، شجره نامه

race (اسم)
گردش، دور، تبار، طبقه، نژاد، دوران، طایفه، مسابقه، نسل، قوم

strain (اسم)
خوی، تقلا، کوشش، کشش، اصل، خیل، نژاد، اسیب، زور، درد سخت، کشیدگی عضله، صفت موروثی، خصوصیت نژادی، در رفتگی یا ضرب عضو یا استخوان

blood (اسم)
نسبت، خون، نژاد، مزاج، نیرو

descent (اسم)
نژاد، سرازیری، نزول، هبوط

phylum (اسم)
اجداد، دودمان، نژاد، قبیله، راسته

stirps (اسم)
دودمان، نژاد، نسب

فارسی به عربی

اجهاد , جنس , دم , قضیة , هبوط

پیشنهاد کاربران

دکتر کزازی در مورد واژه ی " نژاد " می نویسد : ( ( نژاد در اوستایی نِزاتی بوده است و در ایرانی کهن نزاته ni - zāta. زاته، در آن صفت مفعولی است از زادن، برابر با "زاده" در پارسی. این واژه در پارسی می بایست نزاد می شد. " نژاد" که ریختی پارتی واژه می تواند بود، به گمان ریختی گویشی است که به پارسی راه جسته است. ن پیشاوندی است که فرود را نشان می دهد . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( به زال آنگهی گفت:تا صد نژاد،
بپرسی، ندارد کسی این به یاد. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص ۴۵۲ )

در رقابت بین - کار واژه - ( سه سیلابی ) و - فعل - قطعا کلمه - فعل - بعلت تک سیلاب بودنش پیروز میدان خواهد بود. این را اقتصاد زبانی حکم میکند. باید بکوشیم واژه های انگلیسی با همین منطق هویت زبان فارسی راخدشه دار نکنند.
سپاس بیکران از - فرتاش - وجستار بی بدیل وفاضلانه اش در مورد ریشه یابی واژه - نژاد - وپیشوند - نی - ومهمتر از ان اصل فارسی واژه - ذات - عربی.
جسارتا ضمن ارج گذاری بر کوشش ایشان یک نکته را باید متذکر شوم. اکنون خطر اساسی برای زبان فارسی کنونی ( که در امیختگی کامل با واژه سازی بسیار قوی زبان عربی است ) نه زبان عربی که ( بمصداق فیلم - مغولهای کیمیاوی - ) سیل بنیان کن زبان انگلیسی است که با اتکا به دو زبان بسیار نیرومند اریایی یونانی ولاتین ونیز اصل ژرمن خود بعنوان اقتصادی ترین وکارامدترین ابزار ارتباطی سرمایه داری, همگام باراندمان بالای صنعتی ومالی جهت کسب سود حداکثر, زبانهای دیگر را در معرض نابودی یا محدودیت قرار داده است. زبان فارسی امیخته فعلی که هیچ , زبانهای عربی وفرانسه والمانی هم از این زبان دچار اسیب شده وخواهند شد. تکلیف دوستداران زبان فارسی در این شرایط چیست؟ بگمانم بازگشت به واژه هاوریشه وساختارهای مناسب زبانهای باستانی ایرانی ونیز زبانها یا لهجه های محلی است برای تقویت زبان کنونی مان نه حذف داشته هایش که بیشک لغات عربی ساده نیز جزو انست که عوامل اقتصاد زبانی ( صرف انرژی کمتر برای ادای یک مفهوم ومنظور ) علت اساسی ان در طی سده ها بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

بررسیِ واژگانِ " نِژاد، نِژاده، نیاگ، نیاک" و کاربردِ پیشوندِ " نِ/نی" در آنها:
همانگونه که می دانیم، واژه یِ " نِژاد" به چمِ " اصل، دودمان " و واژه یِ " نِژاده" به چمِ " اصیل" است.
واژه یِ " نِژاد" از پیشوندِ " نِ" و واژه یِ " ژاد" ساخته شده است که " ژاد" از برایِ دگرگونیِ آواییِ " ژ/ز" همان " زاد " است که بُنِ گذشته یِ کارواژه یِ " زادَن" می باشد؛ پس " ژادَن" ریختِ دیگرِ " زادَن" می باشد و ریختِ دیگرِ واژه یِ " نِژاده" ، نِزاده" می باشد که به روشنی "نِ. زاده" صفت مفعولی است، از انجایی که "زاده " صفت مفعولیِ " زادَن" می باشد. ( آنچنان که پیدا است، واژه یِ "ذات" به روشنی برآمده از واژه یِ پارسیِ میانه یِ " زات" و واژه یِ اوستاییِ " زاتَ" است، پس این واژه را باید با آوایِ " ز" به جایِ "ذ" بکار ببریم. )
...
[مشاهده متن کامل]

نکته 1: پیشوندِ " نِ" در زبانِ پارسیِ کُنونی برآمده از پیشوندِ " نی" در زبانِ پارسیِ میانه است که در زیرواژه یِ " نی" از همین تارنما به آن پرداخته ام و در اینجا عملگری برایِ نشان دادنِ " پایین، به پایین، بُن، اصل و ریشه" است؛ ما در واژه یِ " نیاگ" از زبانِ پارسیِ میانه به چمِ "جد، تبار " که در زبانِ پارسیِ کُنونی به ریختِ "نیا، نیاک" آمده است، همین پیشوند را داریم. ( کوشش کنید که واژه یِ " نیاگ، نیاک" را به جایِ " نیا" بکار ببرید، تا افزون بر ارج نهادن به گذشتگان، بتوان از آن کارواژه ساخت. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پرسش 1: تکواژهایِ " نیاگ/نیاک" چه هستند؟
پیشوندِ " نی" به همراهِ پسوندِ " آگ/آک"
پرسش 2: مگر پسوندِ " آگ/آک" با پیشوند هم می آید؟
آری، برای نمونه ما واژگانی همچون " هماگ و. . . " را در زبانِ پارسیِ میانه داریم. تازه، پسوندِ " آگ" در زبانِ پارسیِ میانه با " اَفواژه ( =حرفِ اضافه ) " نیز می آید؛ برای نمونه در کارواژه یِ " اَباگینیتن".
پرسش 3: مگر پیشوندِ "نی" به ریختِ " نِ" در پارسیِ کُنونی در نمی آید؟ پس چرا در واژه یِ " نیا، نیاک، نیاکان، نیاگ" همان پیشوندِ "نی" برجای مانده است؟
از آنجایی که در این واژگان پس از پیشوندِ " نی" ، آوایِ " الف" نِشسته است، این پیشوند به ریختِ " نِ" در نَیامده است.
پیشنهاد 1:
" نیاگ/نیاک" را می توان به جایِ واژه یِ بیگانه یِ " ancestor " بکار برد؛ بویژه در زمینه منطق و ریاضی جاهایی که سخن از " successor /ancestor" به میان می آید.
پیشنهاد 2:
ما می توانیم، چنانکه من در زیرواژه یِ "رواج" آورده ام، از واژه یِ " نیاگ/نیاک" کارواژه بسازیم؛ برای نمونه: " نیاگاندن/نیاگیدن" ( بسنجید با کارواژه هایِ بیگانه یِ " descend " و واژگانی از این دست ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته 2 : پیشوندِ " نی" در واژگانِ " نیاگ، نیاک" و پیشوندِ " نِ" در واژگانِ " نِژاد، نِژاده " در نگاهِ نخست عملگری برایِ نشان دادنِ " پُشت و پُشته" هستند ولی چنانکه از نمودارِ درختیِ زیر نیز می توان دریافت، پیشوندِ " نِ/نی" همان عملگرِ " پایین، زیر، به پایین" است:

نژادنژاد
نژاد معنی میشه ریشه. نسل. اصل
مثلا میگن: ( این ادم ها از نڗاد من هستن )
یعنی این ادم ها خاندان ( نسل ) من هستن
نژاد: تبار ، نسل ، هم رنگ ، جدً در جد ، نسل به نسل
درست است که نژاد زیبایی و به وجود آورنده نسل انسان های گوناگون در جای جای زندگی می باشد ولی تاسف برانکه تعصبات و علاقه ی افراطی در برخی از انسان ها رویت می شود که دچار اختلال روانی نژادبرتری یا نژاد گرایی هستند و آثار آن در گذشته بیشتر به چشم می خورد و امروزه شاید کمتر کسی باشد که همیشه بخواهد تعریف زیادی از تبار خودش داشته باشد و می داند و می داند اما با این حال کار خود را انجام می دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

این جمله را هرگز فراموش نکن: ( ( به چیزی که خدا داده نناز ؛ به چیزی که خودت برای بدست آوردنش تلاش کردی بناز. ) )

اصل، تبار، دودمان، ذریه، عرق، گوهر، نتاج، نسب، نسل، رگه
در این دیدگاه در باره پیدایش نژاد پرستی به زبان فرانسه Les memoires du rasisme تا آنجا که می توانم کوتاه می نویسم و تنها واژه های پارسی بکار می برم. آنچه می نویسم در نسکها The Books به زبانهای سوئدی, فرانسه, آلمانی و انگلیسی خوانده ام. اگر آدم از دوستان پیرامون خود پرسش کند که چند نژاد آدمی هستی دارد, پاسخ خواهند داد چهارتا که در خشکی ها Continents گوناگونی زندگی می کنند و رنگ پوست های یکسانی ندارند. این بدون چون و چرا نادرست است. پاره ایی هم گمان می کنند که نه تنها این نژاد ها هستی دارند ونکه but آنها ارزش یکسانی ندارند ( همان ایده برتری نژادی را به میان می آورند ) چگونه است که آدمی چنین گمانی دارد؟ در کهن نگاری History آدمی همواره باور بر برتری نژادی بوده که روی اندیشه آدمی تا به امروز رد خود را گذاشته است. در یک ره نامه جغرافیایی تیر ه و تباری جهان World - map of Ethnography به زبان فرانسه که در سال ۱۹۰۷ ترسایی چاپ شده به نام Histoire et Geographie نوشته Paul Vidal de La Blache و در آن چالش نژادی در باره مردمی که در خشکی های پراکنده روی زمین زندگی می کنند آشکار می شود. در خشکی آفریقا و بخشی از آسیا سیاه پوستان و یا سیا ه مانند ها Negroid , نژاد مغول, نژاد اروپایی در اروپا و آمریکای شمالی و بخشی از آمریکای لاتین استرالیا و اواخشتر South آفریقا بربر ها و تازیها, سر خ پوستان در آمریکا که آنها را Indianian می گویند. یک نژاد سفیدی هم هست که در نشیم اپاختر North - pol زندگی می کنند. به این نسک تا سده میانه بیستم بسیاری از فرانسوی ها باور داشتند. یک ره نامه جغرافیایی به زبان آلمانی درست چیزهای را مانند آنچه در فرانسه آن آمده بازگو می کند. بخش کردن آدمی به شکل و رده های گوناگون Category در ابتدا به دست دانشمندانی زیست شناس فرانسوی و سوئدی به نامهای George Louis Leelerc Buffon و Carl von Linne درست شد که در سده هیجدهم ترسایی آنرا انجام دادند. Carl von Linne در نسک خود به نام Systema Nature نژاد آدمی را به چهار دسته از روی رنگ پوست آنها رده بندی می کند. Homo asiaticus را زرد, مالیخولیایی
...
[مشاهده متن کامل]

و سفت می نامد. Homo africanus را سیاه رنگی و خوابیده ( خواب آلود و تنبل ) می نامد. Homo europeaus سفید و خوش اندم و ماهیچه ایی می نامد. Homo americanus سرخ پوست و رنگ وا رنگ ایستاده و پنهان می نامد. تنها رنگ پوست را دانشمندان آن زمان بکار نمی بردند در نسکی به نام Histoire Naturelle به انگلیسی History of Nature از سال ۱۸۰۱ ترسایی سه گونه شکل نیمرخ آدمی را می بینیم. یکی چهره زیبای یونانی که آنرا آپولو Apollo می گویند تا نمایه آفریقایی که در باره آن می نویسد: این آدم میانه ایی از میمون و آدم مدرن است و سوم Orangutan است که به یک گونه میمون مانندی دارد. بدینگونه در میانه سده نوزدهم میلادی دانشی به نام Anthropometric درست شده که کار آن اندازه گیری کاسه سر بود. در فرانسه چنین روشی به دست Pierre Paul Broca زاده درسال ۱۸۲۴ و در گذشت ۱۸۸۰ ترسایی نوآفرینی شد. در آلمان این روش را John Friedrich Blumenbach بکار می برد. با روش او یکی دیگر به چهار نژاد آدمی افزوده شد که آنرا نژاد قفقازی نامیدند. نژاد پرستی در سده هیجدهم و نوزدهم ترسایی گسترده شد. در کتابهای درسی فرانسوی که تا سال ۱۹۷۷ بکار برده می شد و از آن هشت و نیم میلیون رویه Exemplar به چاپ رسیده, در باره نژاد های آدمی نوشته شده که آنها را Race Blanche نژاد سفید Race Rouge سر خ پوست Race Jane نژاد آسیایی Race Noire نژاد آفریقایی یا سیاه پوست می نامد. روشن است پدر بزرگها و مادر بزرگانی که با چنین نکسهایی سرو کار داشته اند انگیزه نژاد پرستی دارند. در سده پانزدهم ترسایی شاهزاده پرتغالی Heinrich گذاشت تا دریانوردان این کشور کشتی های بادی نویی بسازند که با آن کسانی مانند ماژلان و کرسیتف کلمب و دیگران توانستند سرزمین های تازه ایی را در نوردند . پرتغال و اسپانیا با پا درمیانی پاپ جهان را بین خود بخش کردند. اروپا توانست به سزرمین ها و کانونهای بازرگانی دست پیدا کند. برای بازرگانی و در آمد نیاز به نیروی کار بود, به این خاطر انگلستان اسپانیا و پرتغال از کشور های آفریقایی مردمان آنها را به بردگی گرفتند و به سر زمینهای تازه پیدا شده برای کار بردند.
آنها در آمدی را که از راه کار این بردگان به دست می آوردند به گنجه پادشاهی واریز می کردند. این برده داری تا چهار سده در کار بود. ۲۵ تا ۳۰ میلیون آدم را به بند کشیدند از سرزمین خود بردند و به بردگی گرفتند. در آمریکا در جاهایی که نزدیک به کوباست در برزیل و در خود آفریقا این بردگان به بیگاری گرفته شدند. گذشته از در آمدی که از این بردگان بدست آمد روی اندیشه آدمی هم رد خود را گذاشت چنانکه آنها را آدم پست و برده و سیاه می نامند و یا همان Niger و کسی که آدمی با پوست تیره می بیند از دیدگاه او ارزش کمی دارد. اروپایی ها که پس از دگرگونی پیشه ای و یا Industry Revolution برای اینکه کشور های دیگر را به بردگی بگیرند خویشکاری خود دانستند که پیشرفت و تکنولوژی خود را به کشور های ببرند که پس مانده اند و این ایده کشور های برده گیر تازه ایی مانند هلند فرانسه دانمارک و ژاپن را درست کرد. ژاپنی ها چین کره و بخش های دیگری از آسیا را زیر کنترل خود داشتند. آمریکا Colony انگلستان بود. پس از آن ناسیونال سوسیالیست ها روی کار آمدند که خود را نژاد بر تر یا آریایی نامیدند و با این ایدئولوژی میلیون ها آدم که یا باور و یا رنگ پوست دیگری داشتند نژاد پست نامیدند و آنها را کشتند و سوزانیدند!
نژاد پرستی با خرد پیوندی ندارد بلکه تنها با شور feeling بستگی دارد. به این یاد نمی شود در باره آن با کسی گفتگو کرد که آن کار نادرستی است.
پیشینیان ما آدمها Homo sapiens است که ۱۵۰ هزار سال پیش در آفریقا زندگی می کرده و پیش از ۶۰ هزار سال پیش از آنجا به سرتاسر جهان کوچ کرده است بنابر این همه آدمها یکسان هستند.


نژاد RACE :[اصطلاح جامعه شناسی] تفاوتهای موجود در صفات جسمی ارثی افراد انسانی که به عنوان شاخص دسته بندی تعداد زیادی از افراد در نظر گرفته می شود.
نژاد =اصل*نسب* گوهر .
تخمه، ریشه، نسل، دودمان، تبار، نژاد، گوهر تَنُخمَن در زبان اوستایی در زبان پارسی باستانی : تَئوما و در زبان سنسکریت: توکمَنَ
تخمه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس