نوچ

/nuC/

لغت نامه دهخدا

نوچ. ( اِ ) درخت کاج. ( ناظم الاطباء ). ناژ.ناژو. ناز. نوژ. نوز. رجوع به ناژ شود :
زیب زمانه باد ز تاج و سریر تو
تا هست زیب بستان از سرو و بید و نوچ.
مجد همگر.
|| ( ص ) در تداول ، آلوده به چیزی چسبنده چون عسل و شیره. وزک ناک. چسبناک. چسبنده از ماده شیرین ، چون آب قند یا شیره انگور و مانند آن. ( یادداشتهای مؤلف ).

فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱- چیز چسبناک بسبب شیرینی زیاد: دستم نوچ شده است .۲- کاج .

فرهنگ معین

(ص . ) (عا. ) ۱ - چسبناک ، چسبناکی ناشی از شیرینی . ۲ - کاج .

گویش مازنی

/nooch/ جوانه ی درخت & از اصوات جهت راندن اسب

واژه نامه بختیاریکا

( نَوچ ) ( صت ) ؛ نبش

پیشنهاد کاربران

بعدازاستفاده ازشربت سینه ( اکسپکتورانت )
دست ودهانم نوچ میشه.
ــــــــــــــــــــــ
مثل اسبی که به چُوگفتن میرودو به هو کردن میایستد. .
باتکرار نوچ نوچ = میشود خرراند.
بصدای هُش. ایستادن. . .
جهت اطلاع
تجربه کردم. . !
اگرجاهاشون عوض بشه نمیشود. .
نوچیدَن =چسبناکیدن.

بپرس