روز جستن تازیانی چون نوند
روز دن چون شست ساله سودمند .
رودکی ( احوال و اشعار نفیسی ج 3 ص 1085 ).
بگفت و برانگیخت از جا نونددرآمد به کین چون سپهر بلند.
فردوسی.
یکی را بهائی به تن درکشدیکی را نوندی کشد زیر ران.
بهائی در آن رنگهای شگفت
نوندی بر آن برستامی گران.
فرخی.
به جانیم همواره تازان به راه بدین دو نوندسپید و سیاه.
اسدی.
یکی از بر خنگ زرین جناغ یکی بر نوندی سیه تر ز زاغ.
اسدی ( گرشاسبنامه ص 7 ).
کجا من شتاب آورم بر درنگ نوند زمان را شود پای لنگ.
اسدی.
چند گردی گردم ای خیمه ی ْ بلندچند تازی روز و شب همچون نوند؟
ناصرخسرو.
تفته ز تاب مهر بدین گونه دوزخی کرده نوند من چو سمندر بر او گذر.
اثیر ( از فرهنگ خطی ).
نوندش کوه و صحرا را سماری حسامش دین و دنیا را حصار است.
ابوالفرج رونی.
برگرفته نوند چار پرش وز وشاقان یکی دو بر اثرش.
نظامی.
ز مشرق به مغرب رساندم نوندهمان سد یأجوج کردم بلند.
نظامی.
گر نه بسی زود نیز نعل سمند افکندور نه بسی عمر نیز تیز بتازد نوند.
عطار.
نه پیک تیزگرد خیال ره به مرحله ٔذاتش تواند برد و نه نوند مراحل نورد اندیشه. ( گلشن مراد ). || پیک. ( لغت فرس اسدی ) ( صحاح الفرس ) ( اوبهی ) ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). خبرگیر. ( لغت فرس ) ( صحاح الفرس ). نامه بر. ( ناظم الاطباء ). شاطر. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). خبرآور. ( صحاح الفرس ) ( برهان قاطع ). سوار تندرو که به چاپاری و سرعت به جائی فرستند. ( آنندراج ). قاصد. ( فرهنگ فارسی معین ). خبربر.برید. ( یادداشت مؤلف ) : برافکند پیران هم اندر شتاب
نوندی به نزدیک افراسیاب.بیشتر بخوانید ...