نومان، نومَن یا نومینا - نام پسرانه یا دخترانه -
واژه اوستایی که به فرهنگ های رومی و اروپایی هم راه پیدا کرده است و به کسانی که از این آیین پیروی می کنند، "نومینالیسم یا نام انگاری" می گویند!
... [مشاهده متن کامل]
هنگامی که با چالشی ( مشکلی ) پیش رو می شویم با درون خود ( خدای خود ) به گفتمان می پردازیم و به پرسمان های درونی خود پاسخ می دهیم چون هر کسی دارای نیروی اختیار و اراده هست!
همچنین نومینالیسم اندیشه نویی است که می گوید:
چیزها ( اشیا ) و پدیده ها در جهان به خودی خود وجود ندارد؛ این ما هستیم که به آن ها معنا می بخشیم!
ما دریا را به رنگ آبی می بینیم
ما خون را به رنگ سُرخ ( قرمز ) می بینیم
ما این مورچه را در خیابان می بینیم و. . .
امروزه به کسی که دارای ذهنی زیبا و نوآور هست >>> "نومان" می گویند!
نو: اوستایی: ناوا ( نَوَه ) - پهلوی: نوگ
جدید، تازه، بِکر، بدیع، طرفه -
تَر و تازه، با طراوت، شاداب، خوش و خرّم، سر سبز، دلپذیر، با صفا، نَزِه -
بُرنا، باوه، شاب، رسیده، نُونَوار
مان ( مَن ) : در اینجا به معنی اندیشه و منش هست!
پندار، اندیشه، رای، فکر - قضاوت، داوری، سنجش، ارزیابی -
شخصیت، انسانیت، منش، نهاد، وجود، گوهره، نژاد، خیم!، آسِن ( در واژه آسنا! ) ، روه ( روح - در واژه روهان! )
معنی: اندیشه نو، فکر نوین، ایده بکر، آرمانی نوین ( فرانسوی: مُدِرن ) ، دستاورد برتر -
عجیب، نادر، کمیاب، نایاب، دست نیافتنی! -
شگفت آور، حیرت انگیز، چَنیم، یکتا، بی همتا و مانند، یگانه، منحصر به فرد، تنهاوَش! -
ذهن برتر، فرا ذهنی، استعداد درونی یا ذاتی ( مستعد ) ، درون داشت، دریابنده، شاینده! -
فرزانه، خردمند، دانشمند، هوشمند، باهوش، زیرک ( رِند! )
به زبان خیلی ساده می توان بیان داشت که عالم ایده ها یا عالم اعلا ( اعلی ) و یا ماوراء طبیعت افلاطون چیز دیگری نیست غیر از برترین حالت و نظم آفرینش ملکوتی کیهانی یعنی نظام احسن آفرینش مبداء و زندگی طولانی مدت درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبائی بهشتی و ایده های افلاطون در حقیقت چیز های دیگری نیستند غیر از موجودات غیر زنده و زنده مفید و تک تک افراد انسانی که در نظام احسن آفرینش مبداء توسط خداوند متعال و از ابعاد فراوان و بیکران وی ( و نه از عدم یا نیستی ) یک بار برای همیشه در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی آفریده شده و از حیات و زندگی جاودانه برخوردار گردیده اند و افراد هر نوعی بطور هم سن و در یک سن معتدل ملکوتی و کلیه موجودات بطور مطلقا همزمان آفریده شده اند. یعنی تولید مثل و کثرت انواع از طریق آمیزش جنسی یک جفت نر و ماده اولیه از هر نوعی صورت نگرفته است . به عنوان مثال کلیه افراد انسانی از دو موجود نر و ماده یا یک مرد و یک زن خیالی و توهمی اولیه تحت نام های آدم و حوا به وجود نیامده اند بلکه بطور مطلقا همزمان و هم سن و در یک سن معتدل ملکوتی.
... [مشاهده متن کامل]
از همه مهمتر اینکه خداوند متعال در اولین مرحله آفرینش بر خلاف باور و بینش افلاطون ، تنها یک جهان را نیآفریده بلکه مجموعه وسیعی از جهان های موازی و مساوی که تعداد آنها در کلیه جهات مکان و بیمکانی و در تک جهت زمان و بیزمانی و بسوی بیکرانی بطور دائم در حال افزایش خواهد بود و هرگز به پایان نخواهد رسید. آن نظام احسن آفرینش مبداء در جهان های اولیه دیگر وجود ندارد بلکه با آغاز سفر مقطعیِ نزولی و صعودی محتوای آن کیهان ها یا جهان ها به پایان رسیده و منجر به آغار سلسله طویل نظم ها و زندگی های دنیوی گشته است و هدف این سفر های مقطعی در محتوای هرکدام از جهان ها بازگشت به نظام احسن آفرینش مبداء و برخورداری مجدد از زندگی بهشتی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی می باشد که فقط در پایان راه و سفر یعنی در حالت معاد قابل حصول و رسیدن می باشد. این سفر مقطعی و نزولی و صعودی بین مبداء و معاد علمی ( و نه دینی ) در محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان ها بصورت خطی و پیوسته طی نمی شود بلکه منقطع و منزل به منزل یا وادی به وادی یا پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه و آنهم از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان ها یا جهان ها. بزرگترین اشتباه افلاطون این بوده که بینش و باور هستی شناسانه دموکریت فیلسوف برجسته یونان را رد نموده است و آنهم با این استدلال کودکانه که خوب خوبان یا ایده ایده ها یا یکِ کل و بیکران یا واجب الوجود و یا به زبان خودمانی تر ؛ خداوند متعال فقط یک جهان را بخوبی خود آفریده است و نه جهان های فراوان را. بینش دموکریت در مورد تحلیل یا تجزیه بی نهایت و بیکرانی به سمت بیرون ( نه مثل نظریه اتمی : تحلیل و تجزیه به سمت درون ) در قالب یک جمله توسط خود وی به شکل زیر فرمولبندی شده است :
این دنیا از لحاظ اندازه متناهی و از لحاظ عددی نامتناهی یا بیشمار می باشد. به زبان امروز یعنی جهان های موازی و مساوی و بیشمار که از لحاظ فرم یا شکل و محتوا بطور مطلق همسان و یکسان و برابر می باشند. فلاسفه باستان و حتا انبیاء و اولیاء و متفکرین و اندیشمندان بعد از آنان تا یک قرن پیش به امواج و نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی آشنایی و علم و آگاهی نداشته اند که بتوانند جزئیات و کلیات طرح مطلق آفرینش و حکمت الاهی ( الهی ) را درک و فهم نمایند. واژه لاتین Nomen همان واژه یونانی Noumen با تلفظ نومِن می باشد که در اصل و ریشه یک کلمه فارسی بوده و معنای آن نام نبوده است بلکه نُه مَن . از دیدگاه خردمندان گم نام ایران باستان و آفرینندگان اولیه واژه های فنومن و نومن و خویدوده ، هرکدام از افراد انسانی در فردوس یا پردیس و یا پارادیز یعنی در نظام احسن آفرینش مبداء از یک خانواده خودی ده عضویی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن خودی ( به زبان دینی : پنج آدم و پنج حوای خودی ) آفریده شده اند با هدف زوجیت هر فرد انسانی با خود و تجربه عشق خویشتن به پنج روش مختلف در قالب پنج زوج بنیادی و خودی و ملکوتی. پدیده های زوجیت با غیر و عشق ورزیدن به غیر ( غیر از خود فرد ) و تولید مثل و تسلسل نسل از طریق آمیزش جنسی والدین و یا مرد و زن فقط به نظم و حیات های دنیوی تعلق دارند و نه نظام های احسن آفرینش متوالی و بیشمار که همگی بدون هیچگونه اختلافی واحد و یگانه و یکی می خواهند بود . تصویر کلیات و جزئیات آن نظام احسن آفرینش مبداء در خاطره بیکران خداوند متعال جاودانه حفظ و ثبت و ضبط و ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر باقی خواهد ماند و هیچگونه تغییر و تحول و لغزشی در آن ایجاد نخواهد گردید. ده عضو خانواده های خودی افراد انسانی در طول راه و سفر بطور همزمان به ظهور و پیدایش نمی رسند بلکه پشت سر هم و آنهم نه در ده عالم واقعی و عینی و شهودی بلکه در هفت عالم متوالی و روی هفت کره زمین و زیر سقف هفت آسمان متوالی و در هفت نظم یا سامان کلی کیهانی. شش تا از آنها ( سه مرد و سه زن ) بصورت زوج های دوقلوی خودی ( یک بار هتروگن یا غیر همجنس و دوبار همگن یا همجنس ) در سه عالم متوالی و چهار تا از آنها بطور انفرادی و یک در میان در چهار عالم متوالی به ظهور و پیدایش می رسند و زندگی های کوتاه مدت دنیوی خودرا تجربه و سپری می نمایند. آن دو عضو ها یا تک عضوها دو من و یا یک من تجربی یا فنومنی می باشند و بقیه اعضاء غیر تجربی یا نومنی و یا هشت منی خواهند بود و آنهم نه به شکل موجودات مجرد و بریده از خمیر مایه ساختاری واقعیت عینی بلکه بصورت نُه یا هشت امکان استعلائی یا بالقوه. نتیجه اینکه نومینالیسم در اصل و ریشه به معنای نام انگاری یا نامگرایی نبوده است بلکه شناخت نُه من های استعلائی یا بالقوه. انئادها یا نُه گانه های پلوتین نوافلاطونی چیزی دیگری نیستند غیر از من های نُه گانه استعلایی یا بالقوه در وجود هر فرد انسانی و مُنادها یا یگانه های سه جنبه ای لایب نیتز فیلسوف آلمانی چیز دیگری نیستند غیر از من های تجربی یا فنومنی ( یعنی هرکدام از افراد انسانی ) . شاید این نکته جالب توجه باشد که کانت فیلسوف آلمانی در پشت پرده ظاهری من های تجربی افراد انسانی فقط یک من استعلائی را مشاهده و به شهود رسانده است و نه نُه تا. زیرا کانت هم مثل فلاسفه قبل از خود، به معنای ریشه ای و اصلی یعنی فارسی واژه Noumen واقف و آگاه نبوده است. نکته بسیار مهم تر دیگر اینکه افلاطون و ارسطو به معنای ریشه ای و اصلی واژه Category و یا Kategorie با تلفظ های کَیت گوری و کاتِ گوری که بازهم فارسی می باشد آشنائی و علم و آگاهی نداشته اند و لذا افلاطون در تفسیر و ترجمه این واژه فارسی به زبان یونانی قائل به پنج مقوله یا مفهوم در زمینه هستی یا وجود شناسی شده و ارسطو در متافیزیک و شناخت قوانین حاکم بر فکر و زبان یعنی منطق به مقولات یا مفاهیم دهگانه قائل شده است. در صورتیکه منظور و بینش و باور خردمندان گم نام ایرانی و آفرینندگان اولیه این کلمه در زمینه های خود شناسی و انسان شناسی به شکل زیر بوده است :
الف - امیال و سرنوشت های جنسی پنجگانه افراد انسانی.
ب - من ها یا خود ها و یا نفوس مجرد دهگانه افراد انسانی مشتمل بر پنج نفس مردانه و پنج نفس زنانه.
در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم.