نومن

دانشنامه عمومی

نومن (الهیات). نومن ( Numen که جمع آن Numina است ) یک اصطلاح لاتین برای «الوهیت»، «حضور ایزدی» یا «اراده الهی» است. نویسندگان لاتین این واژه را چنین تعریف کرده اند:[ ۱] سیسرون در مورد یک «ذهن الهی»[ الف] می نویسد، خدایی که «همه چیز از الوهیت او اطاعت می کند»، و یک «قدرت الهی»[ ب] «که در حیات مردم نفوذ دارد». هنگام آیات و نشانه های فال نیک، این قدرت باعث حرکت و چهچهه پرندگان می گردد. [ ۲] ویرژیل در کتاب انه اید خود، کور شدن دیو یک چشم، پولیفموس را از اودیسه بازگویی می کند: او از اودیسئوس و افرادش می خواهد که ابتدا «از نومینای بزرگ استمداد بجویند». [ پ] تاسیتوسِ تاریخ نگار، با مرور افکار عمومی در مورد روز تشییع جنازه آگوستوس، گزارش می دهد که برخی فکر می کردند زمانی که او به همراه «معابد و مجسمه های نومینا»[ ت] «آئین خودش را بنانهاد» ، [ ث] دیگر «هیچ شرافتی برای خدایان باقی نمانده بود». پلینی کوچک در نامه ای به پاترنوس راوس[ ج] برای «قدرت»، «عزت» و «بزرگی»؛ در یک کلام «نومن تاریخ» را براه می اندازد. [ ۳] لوکرتیوس از اصطلاح «numen mentis» ، [ ۴] یا «bidding of the mind» [ ۵] استفاده می کند که در آن «bidding» همان نومن است، اما نه نومن الهی، مگر اینکه فکر را الهی بدانیم، نه صرفاً اراده انسانی. [ ۱]
از آغاز قرن بیستم میلادی به بعد، گاهی اوقات نومن را در تاریخ ادیان به عنوان مرحله ماقبل زنده انگاری در نظر گرفته اند؛ یعنی، یک سیستم عقیدتی که از دوران قدیم به ارث مانده است. همچنین نومن توسط جامعه شناسان جهت اشاره به ایده قدرت جادویی نهفته در یک شیء، به خصوص هنگام نوشتن در مورد ایده های سنت غربی، مورد استفاده واقع شده است. در چنین مواردی، نومن مترادف تقریبی برای مانا است. با این حال، برخی نویسندگان استفاده از مانا را محدود به مباحث جادوی پلی نزی و آسیای جنوب شرقی می کنند.
از نظر ریشه شناسی، این لغت به گفتهٔ اچ. جی. روز به معنای «سر تکان دادن» است و در اینجا اشاره به «سر تکان دادن» الوهیت یا نشان دادن اراده یا حضور خودش است.
معنی تحت اللفظی آن «یک سر تکان دادن»، یا به طور دقیقتر، حالت مجهول آن به معنای «چیزی که با تکان دادن سر ایجاد گردد» است. درست همانگونه که flamen به معنی «ایجاد شده در نتیجه وزش» است، یعنی بادی ناگهانی یا تندباد. معنی آن بدین صورت درآمد: «محصول یا در معرض نمایش قرار دادن قدرت»، دقت شود که به معنی خود قدرت نیست. [ ۶]
عکس نومن (الهیات)

نومن (فلسفه). نومن یا نومنون یا ناپدیدار ( به فرانسوی: Noumène ) ( به یونانی: νούμενον ) در متافیزیک، شیء یا رویدادی است که مستقل از حس یا ادراک انسان وجود دارد. اصطلاحِ نومن معمولاً در تقابل با اصطلاح فنومن به کار می رود که به چیزهایی اشاره دارد که ابژهٔ حواس هستند یا ادراک می شوند. فلسفه جدید عموماً نسبت به امکانِ شناختِ مستقل از حواس مشکوک بوده است. خصوصاً ایمانوئل کانت معتقد است که عالمِ نومن شاید وجود داشته باشد، اما به هیچ وجه از طریق حواس انسان قابل شناخت نیست. در فلسفهٔ کانت، نومن که قابل شناخت نیست، معمولاً با «شیء فی نفسه» ارتباط دارد اما ماهیتِ این ارتباط همچنان بحث انگیز است. [ ۱]
عکس نومن (فلسفه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

نومِن (Numen)
اِله یا روح مقیم؛ روحی که به گمان همۀ «جاندار انگاران» (اَنیمیست ها) در مکان ها، پدیده ها و اشیای طبیعی جاری و ساری است.

نومن (فلسفه). رجوع شود به:نفس الامر (فلسفه)

پیشنهاد کاربران

در متافیزیک ،
شی یا رویدادی هستش که مستقل از
حس یا ادراک انسان وجود داره
به احتمال قریب به یقین واژه Numen با تلفظ نومن در اصل و ریشه بصورت Nohman با تلفظ نُه مَن بوده است و یونانی ها و رومی ها این دو واژه فارسی را تغییر داده و صاحب آن شده اند. کلمه نومن در اصطلاح فلسفی و از
...
[مشاهده متن کامل]
دیدگاه کانت به معنای شئ فی نفسه یا چیز بخودی خود می باشد که از طریق تجربه و به کمک حواس پنجگانه و حتا به کمک قوای ادراکی فهم و عقل غیر قابل شناخت نمی باشد. این کلمه به صورت استعلایی در مورد افراد انسانی از دیدگاه کانت " من استعلائی " نامیده شده است و به معنای من ماورایی مجرد و بریده از واقعیت عینی نمی باشد بلکه در باطن طبیعت انسانی. اگر کانت و فیخته و شلینگ و هگل با دو واژه فارسی noh با تلفظ نُه و man با تلفظ مَن یعنی ضمیر اول شخص مفرد آشنایی می داشتند، آنگاه شاید می توانستند بجای 1 من استعلایی به 9 من استعلائی قائل شوند و باور بیاورند. طوریکه می دانیم حتا تصور روشنی هم از همان یک من استعلائی از طرف آنان ارائه نگردیده است. در مقابل کلمه نومن واژه Phenomen با تلفظ فِنومِن قرار دارد که به معنای پدیده یا پدیدار شده یا ظاهر و یا به ظهور رسیده می باشد. این کلمه هم به احتمال قریب به یقین به شکل phan o man بوده است که از دو کلمه و یک حرف فارسی ساخته شده است ، بصورت : فَن و مَن . یعنی تکنیک یا هنر و من یعنی ضمیر اول شخص مفرد. منظور یونانیان از آفرینش این واژه از طریق بهم پیوستن دو کلمه فارسی و حرف ربط بین آن دو ، این بوده است که افراد انسانی و بخصوص من و هرموجود دیگری ، یک پدیده هنری است که توسط یک هنرمند چه طبیعت و چه خالق طبیعت آفریده شده و پدیدار گشته و یا به ظهور رسیده و می رسد و خواهد رسید. نتیجه اینکه هر فرد انسانی در عین واحد و بطور همزمان هم دارای یک من تجربی و واقعی و عینی و پدیدار گشته می باشد و هم نُه من یا خود یا نفس استعلایی یا نُه امکان بالقوه که به شکل صِوَر پیشینی یا ایده ها یا کهن الگوهای ملکوتی و یا ثوابت پایدار و تغییر ناپذیر در بطن افراد انسانی موجود می باشند و از طریق تجربه نمی توان به وجود آنها پی برد ( البته از دیدگاه کانت ) . چه دلیلی برای این ادعا قابل ارائه می باشد که بتواند به یک باور علمی - متافیزیکی تبدیل شود. هر فرد انسانی تنها دارای یک میل جنسی نمی باشد بلکه پنج تا. چهار تا فرعی و پنهانی و یکی اصلی و آشکار . این تمایلات جنسی پنجگانه حاکی از این حقیت اند که هر فرد انسانی تنها دارای یک سرنوشت جنسی به شکل " یا مرد و یا زن " نمی باشد بلکه پنج تا. این پنج سرنوشت جنسی حاکی از این حقیقت ژرف و بنیادی اند که هر فرد انسانی از پنج زوج بنیادی و ملکوتی آفریده شده است، مشتمل بر ده تا نیم زوج ؛ پنج تا مردانه و پنج تا زنانه. چگونگی پدیدار شدن و یا به ظهور رسیدن این انسان های دهگانه بهشتی در طول سلسله طویل حیات های دنیوی با درجات مختلف و فراوان تکاملی بین دو سر حد؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت و جاری شدن سرنوشت های جنسی و تجربه آنها ، پشت سر هم فقط از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های متوالی و هفتگانه بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان، مقدور و امکان پذیر می باشد و کلیه راه های دیگر گمراهه محسوب می شوند.

بود درکی، هست درکی

بپرس