محمدرضا خبوشانی معروف به نَوعی خَبوشانی شاعر قرن دهم و اوایل یازدهم ایرانی، زادهٔ خَبوشان ( قوچان ) است. وی مانند نظیری نیشابوری از پیشگامان طرز نو می باشد
آنچه از احوال وی بر می آید آن است که وی به اتفاق دوستش ، کفری تربتی به هندوستان کوچیده، و پس از بازگشت مدتی را در مشهد گذرانده است. به همین دلیل به مشهدی نیز شهره است. سپس باز به هند کوچیده و در دربار شاهان و امیران وقت از جمله اکبرشاه، میرزا یوسف خان رضوی مشهدی، شاهزاده دانیال و عبدالرحیم خان، خان خانان مدیحه و شعر سروده است. وی در اواخر عمر، در دربار جهانگیر شاه به سر برده و سرانجام در برهان پور درگذشته است. در «تاریخ ادبیات ایران» نقل شده که نوعی به اتفاق پدرش به کاشان رفته و در آنجا شاگرد محتشم کاشانی بوده و از محضر وی در تکمیل شاعری بهره جسته، سپس به هند رفته و در آنجا سکنی گزیده است. اما در کتاب کاروان هند این مطلب مردود دانسته شده.
... [مشاهده متن کامل]
کلیات نوعی، مشتمل بر قصیده، ترجیع و ترکیب، قطعه، غزل، رباعی و مثنوی در حدود چهار هزار بیت است. ساقی نامهٔ او با بیش از چهارصد بیت در ستایش میرزا عبدالرحیم خانخانان سروده شده و در شمار ساقی نامه های مشهور عهد او است. نسخه ای از دیوانش در حدود چهارهزار بیت در کتابخانهٔ ملی پاریس موجود است.
تاریخ نظم و نثر مثنوی وامق و عذرا را به وی نسبت می دهد.
مشهورترین منظومهٔ نوعی «سوز و گداز» است، که در بحر هزج مسدس مقصور یا محذوف مشتمل بر پانصد بیت سروده شده. اگر چه نوعی مدعی است که در نظم این داستان مبتکر بوده، و همچنین نویسندگان احوال وی نیز گفته اند که او منظومهٔ سوز و گذاز را به شرح یک واقعهٔ حقیقی که در عهد اکبر شاه اتفاق افتاده اختصاص داده، اما به نظر می رسد که این منظومه متأثر از «عشق نامه» حسن دهلوی سروده شده است. «عشق نامه» مثنوی کوتاهی در ششصد و شش بیت در همان بحر، و داستان عاشقانهٔ دوجوان هندی است. بدین سان که پس از مردن معشوق یا دختر، عاشق یا پسر خود را با جسد وی می سوزاند. حسن دهلوی خود مدعی است که مایهٔ داستان اش را از میان قصه های مردم هند یافته و روایت کرده است. با این استدلال، مضمون داستان سوز و گداز نوعی تازه نبوده و متأثر از منظومهٔ حسن دهلوی، اما با پاره ای تفاوت هاست. در روایت دهلوی نخست دختر می میرد و پسر از عشق وی خود را به آتش می افکند، اما در سوز و گداز نوعی، نخست پسر مرده و دختر از عشق وی خود را می سوزاند.
آنچه از احوال وی بر می آید آن است که وی به اتفاق دوستش ، کفری تربتی به هندوستان کوچیده، و پس از بازگشت مدتی را در مشهد گذرانده است. به همین دلیل به مشهدی نیز شهره است. سپس باز به هند کوچیده و در دربار شاهان و امیران وقت از جمله اکبرشاه، میرزا یوسف خان رضوی مشهدی، شاهزاده دانیال و عبدالرحیم خان، خان خانان مدیحه و شعر سروده است. وی در اواخر عمر، در دربار جهانگیر شاه به سر برده و سرانجام در برهان پور درگذشته است. در «تاریخ ادبیات ایران» نقل شده که نوعی به اتفاق پدرش به کاشان رفته و در آنجا شاگرد محتشم کاشانی بوده و از محضر وی در تکمیل شاعری بهره جسته، سپس به هند رفته و در آنجا سکنی گزیده است. اما در کتاب کاروان هند این مطلب مردود دانسته شده.
... [مشاهده متن کامل]
کلیات نوعی، مشتمل بر قصیده، ترجیع و ترکیب، قطعه، غزل، رباعی و مثنوی در حدود چهار هزار بیت است. ساقی نامهٔ او با بیش از چهارصد بیت در ستایش میرزا عبدالرحیم خانخانان سروده شده و در شمار ساقی نامه های مشهور عهد او است. نسخه ای از دیوانش در حدود چهارهزار بیت در کتابخانهٔ ملی پاریس موجود است.
تاریخ نظم و نثر مثنوی وامق و عذرا را به وی نسبت می دهد.
مشهورترین منظومهٔ نوعی «سوز و گداز» است، که در بحر هزج مسدس مقصور یا محذوف مشتمل بر پانصد بیت سروده شده. اگر چه نوعی مدعی است که در نظم این داستان مبتکر بوده، و همچنین نویسندگان احوال وی نیز گفته اند که او منظومهٔ سوز و گذاز را به شرح یک واقعهٔ حقیقی که در عهد اکبر شاه اتفاق افتاده اختصاص داده، اما به نظر می رسد که این منظومه متأثر از «عشق نامه» حسن دهلوی سروده شده است. «عشق نامه» مثنوی کوتاهی در ششصد و شش بیت در همان بحر، و داستان عاشقانهٔ دوجوان هندی است. بدین سان که پس از مردن معشوق یا دختر، عاشق یا پسر خود را با جسد وی می سوزاند. حسن دهلوی خود مدعی است که مایهٔ داستان اش را از میان قصه های مردم هند یافته و روایت کرده است. با این استدلال، مضمون داستان سوز و گداز نوعی تازه نبوده و متأثر از منظومهٔ حسن دهلوی، اما با پاره ای تفاوت هاست. در روایت دهلوی نخست دختر می میرد و پسر از عشق وی خود را به آتش می افکند، اما در سوز و گداز نوعی، نخست پسر مرده و دختر از عشق وی خود را می سوزاند.