نوشده. [ ن َ / نُو ش ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) تازه شده. از صورت کهنگی به تازگی و نوی درآمده. || تغییریافته. دگرگون شده. تحول یافته. که تغییرصورت و ظاهر داده است. || حادث ، برابر قدیم. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نو. تازه. جدید. نوشو. ( ناظم الاطباء ) : نو شده ای نوشده کهن شود آخر گرچه به جان کوه قارنی به تن آهن.
ناصرخسرو.
کای نوشدگانی که می فزایید یک روز بکاهید هم بر این سان.
ناصرخسرو.
فرهنگ فارسی
تازه شده . از صورت کهنگی به تازگی و نوی در آمده ٠ یا تغییر یافته ٠ دگرگون شده ٠ تحول یافته که تغییر صورت و ظاهر داده است ٠ یا حادث ٠ برابر قدیم ٠