روزگار، معلم سنگدل و موفق
نگارنده : احمد لطفی
دنیاجایگاهی برای آموزش است، و شاگردی به مقصد نهایی می رسد، که در آن با دقت و برنامه ریزی دقیق قدم بر دارد. ، همچنین همه ی هوش و حواسش جمع باشد، و گرنه در کمینگاهش راهزنان وقت، و جادوگران تباهی کار دستش می دهند، و غفلت جای هوشیاری انسان راتصاحب می کنند. به عبارتی دیگر، دانش آموخته ی موفق کسی است که برتوسن عقلانیت سوار شود. ، و گرنه سوار شدن بر توسن هوی، شخص سواره را در پرتگاه خطرناکی پرتاب می کند، و سقوطش، مساوی با مرگ انسانیتش خواهد بود.
... [مشاهده متن کامل]
تجربه زیسته ی انسانهای موفق، دقیقا" هوش و خاطر مجموع و شوق و پشتکار در رشته ی دلخواه خویش را در ظرف زمان بسیار زودتر از رفقا و رقبای گرفتار خاطر پراکنده به مقصد و موفقیت می رسند
روزگار معلم قاطع و سنگدلی است که اول امتحان می گیرد ، بدون آنکه موضوع درس و مواد مطرح شده ی آنرا قبلا" تدریس کرده باشد. وی امتحان می گیرد و سپس درس می دهد. سنگدلی آن از نوع جور معلم بهتر از مهر پدر است. هرکجا که ما درخشش نداشتیم، قطعا" از امتحان روز گار ده ها بار مردود شدیم، و بعد از آن درس را آموختیم. و آن آموزش بهای سختی مانند قیمت گذر زمان و عمر می باشد، که ما آنرا هزینه درستها و امتحانات روزگار کرده ایم.
مردم فقیر و جهان سومی که افکار پریشان و دغدغه های معیشت دارند. کمتر می توانند، در یک هدف مقدس و یک رشته ی منطقی تبحر بدست آورند. لذا پراکندگی افکارشان آنها را بازنده ی امتحانات روزگار کرده است. به عبارتی دیگر، آنها ( پریشان خاطران ) دست قلم و بازوی روزگار را بیشتر برعلیه خویش احساس کرده اند. شاید ره نجات برای قیمتی شدن انسان در روزگار آن باشد، که از مسیر درست فاصله نگیرم، و عقلانیت سخت و شکننده را بر احساسات به ظاهر لطیف و غفلت آفرین ترجیح دهیم.
نگارنده : احمد لطفی
دنیاجایگاهی برای آموزش است، و شاگردی به مقصد نهایی می رسد، که در آن با دقت و برنامه ریزی دقیق قدم بر دارد. ، همچنین همه ی هوش و حواسش جمع باشد، و گرنه در کمینگاهش راهزنان وقت، و جادوگران تباهی کار دستش می دهند، و غفلت جای هوشیاری انسان راتصاحب می کنند. به عبارتی دیگر، دانش آموخته ی موفق کسی است که برتوسن عقلانیت سوار شود. ، و گرنه سوار شدن بر توسن هوی، شخص سواره را در پرتگاه خطرناکی پرتاب می کند، و سقوطش، مساوی با مرگ انسانیتش خواهد بود.
... [مشاهده متن کامل]
تجربه زیسته ی انسانهای موفق، دقیقا" هوش و خاطر مجموع و شوق و پشتکار در رشته ی دلخواه خویش را در ظرف زمان بسیار زودتر از رفقا و رقبای گرفتار خاطر پراکنده به مقصد و موفقیت می رسند
روزگار معلم قاطع و سنگدلی است که اول امتحان می گیرد ، بدون آنکه موضوع درس و مواد مطرح شده ی آنرا قبلا" تدریس کرده باشد. وی امتحان می گیرد و سپس درس می دهد. سنگدلی آن از نوع جور معلم بهتر از مهر پدر است. هرکجا که ما درخشش نداشتیم، قطعا" از امتحان روز گار ده ها بار مردود شدیم، و بعد از آن درس را آموختیم. و آن آموزش بهای سختی مانند قیمت گذر زمان و عمر می باشد، که ما آنرا هزینه درستها و امتحانات روزگار کرده ایم.
مردم فقیر و جهان سومی که افکار پریشان و دغدغه های معیشت دارند. کمتر می توانند، در یک هدف مقدس و یک رشته ی منطقی تبحر بدست آورند. لذا پراکندگی افکارشان آنها را بازنده ی امتحانات روزگار کرده است. به عبارتی دیگر، آنها ( پریشان خاطران ) دست قلم و بازوی روزگار را بیشتر برعلیه خویش احساس کرده اند. شاید ره نجات برای قیمتی شدن انسان در روزگار آن باشد، که از مسیر درست فاصله نگیرم، و عقلانیت سخت و شکننده را بر احساسات به ظاهر لطیف و غفلت آفرین ترجیح دهیم.
انسان امروز تنهاست
نگارنده : احمد لطفی
انسان موجودی اجتماعی است. رشد و تعالی وی دارای هویت اجتماعی است. اما در دنیای جدید و فرد گرایی افراطی انسان را به سمت انزوای اجتماعی، و تنهایی سوق می دهد.
... [مشاهده متن کامل]
انسانها در خانواده آنقدر مشغول زندگی برای بدست آوردن نیازهای اولیه ی خانواده هستند، که از گفتمان با سایر اعضای خانواده عاجز و ناتوان هستند.
نگارنده افراد زیادی را می شناسد ، که از تاریخ و هویت خویش اطلاع ندارند، از طرفی آنقدر با اعضای خانواده شان روابط صمیمی و دوستانه ای نداشته اند، که از تاریخ و خُلق و خوی و خاطرات و دانایی ها و رفتار و کردار والدینشان کمترین اطلاع را دارند. انسانهای تنها خواب درستی ندارند. دوست و خویشاوند دلسوزی ندارند. آنها فقط برای رفع نیازشان با دیگران رابطه برقرار می نمایند.
انسانهای تنها سرگردان و غمگین بوده، و از برنامه ی درستی برای تداوم زندگی ندارند. آنها کج و معوج رشد و جامعه پذیر شده اند. نیازمند کمک هستند. طبق نظر متخصصان افراد تنها روان پریشی هم دارند. تنها ره فرار شان از این بیماری ، سرگرم شدن با موبایل و گاها" تماشای تلویزیون است. این آدمها در طیفی از ناکامی ها به سر می برند.
این انسانهای تنها و گرفتار در طوفان بلا و بیماری، برای رسیدن به سلامتی باید انگیزه ی زندگی سالم را در آنها بوجود آورد.
همچنین هدف و برنامه ای برای سلامتی شان تهیه نمود.
انسانهای تنها در جمع دوستِان هم که باشند، شور بختانه احساس تنهایی می کنند و با جامعه پیوستگی و چسبندگی ندارند. بنابراین شایسته است، ادارات بهزیستی و مددکاران اجتماعی به فریاد رنجها و گرفتاریهای ناگفته ی این قشر از جامعه مبادرت نمایند.
نگارنده : احمد لطفی
انسان موجودی اجتماعی است. رشد و تعالی وی دارای هویت اجتماعی است. اما در دنیای جدید و فرد گرایی افراطی انسان را به سمت انزوای اجتماعی، و تنهایی سوق می دهد.
... [مشاهده متن کامل]
انسانها در خانواده آنقدر مشغول زندگی برای بدست آوردن نیازهای اولیه ی خانواده هستند، که از گفتمان با سایر اعضای خانواده عاجز و ناتوان هستند.
نگارنده افراد زیادی را می شناسد ، که از تاریخ و هویت خویش اطلاع ندارند، از طرفی آنقدر با اعضای خانواده شان روابط صمیمی و دوستانه ای نداشته اند، که از تاریخ و خُلق و خوی و خاطرات و دانایی ها و رفتار و کردار والدینشان کمترین اطلاع را دارند. انسانهای تنها خواب درستی ندارند. دوست و خویشاوند دلسوزی ندارند. آنها فقط برای رفع نیازشان با دیگران رابطه برقرار می نمایند.
انسانهای تنها سرگردان و غمگین بوده، و از برنامه ی درستی برای تداوم زندگی ندارند. آنها کج و معوج رشد و جامعه پذیر شده اند. نیازمند کمک هستند. طبق نظر متخصصان افراد تنها روان پریشی هم دارند. تنها ره فرار شان از این بیماری ، سرگرم شدن با موبایل و گاها" تماشای تلویزیون است. این آدمها در طیفی از ناکامی ها به سر می برند.
این انسانهای تنها و گرفتار در طوفان بلا و بیماری، برای رسیدن به سلامتی باید انگیزه ی زندگی سالم را در آنها بوجود آورد.
همچنین هدف و برنامه ای برای سلامتی شان تهیه نمود.
انسانهای تنها در جمع دوستِان هم که باشند، شور بختانه احساس تنهایی می کنند و با جامعه پیوستگی و چسبندگی ندارند. بنابراین شایسته است، ادارات بهزیستی و مددکاران اجتماعی به فریاد رنجها و گرفتاریهای ناگفته ی این قشر از جامعه مبادرت نمایند.
احمد لطفی:
مختصری در معرفی خاندان شریفی ( شهرکه ) آبدانان
نگارنده : احمد لطفی
خاندان شهرکه ( شریفی ) با توجه به شجره اش، الان هفت نسل بطور مشخص از فرزندان کربلایی امیدعلی شریفیان تا خداکرم زرین آبادی، دست کم دویست سال است، که ابتدا از زرین آباد بنا به جریانات اجتماعی و سیاسی، برای پراکندگی طوایف وابسته به سوره میری، در زرین آباد و حومه، که در دوران حسن خان والی پیش آمد، اجداد و اقوام تیره ی شهرکه ( شریفی ) به الشتر رفته، و با کولیوندها به ییلاق و قشلاق در بین الشتر و سیمره وآبدانان، مبادرت ورزیده اند.
... [مشاهده متن کامل]
سرگذشت این شوهانها یا سوره میری ها که با طایفه های برامسین ( ابراهیم حسین ) و قطبین ( قطب الدین ) و. . . قرابت فامیلی داشته و دارند، پراکندگی خاصی را داشته اند. تا آنجا که با کولیوندها پیوستگی عمیقی پیدا می کنند.
این خاندان ارجمند، بسان پیرانی های پیرانشهری ساکن پشتکوه، و حومه زرین آباد از دست مباشران حسن خان والی در. دوران نورمحمد خان کولیوند، آنها به الشتر می روند، البته باچند سال جلوتر از پیرانی ها چنین مهاجرتی برایشان پیش می آید.
در واقع، به نظر می آید اجداد تیره شهرکه ( شریفی ) و خویشاوندانش در دوران حسن خان والی پشتکوه، از زرین آباد پهله یاحواشی آن بطور اضطرار در بین ایل کولیوند رفته اند. آنچه مسلم است ، پدر خداکرم معاصر با حسینعلی خان سوره میری متوفی به سال ۱۲۳۵ قمری بوده است.
شجره ی دختر امید علی شریفیان یکی از اعقاب شهرکه ( شریف ) به شرح زیر است؛
عالم شریفیان فرزندامیدعلی فرزند کربلایی ولی جان فرزند جمشید ( جمشیر ) فرزند شهرکه ( شریف ) فرزندغلامرضا فرزند خداکرم ( نوکه ) فرزند . . . فرزند حسن
آنها در الشتر و بسطام الشتر با سوره میری های هم نژادشان از خاندان حسینعلی خان حشر و نشر داشته اند، تا آنجا که لطفی ( لطفعلی فرزند حاج مقصودعلی ) مریم دختر شهرکه ( شریف ) را برای پسرش حاجعلی سرخمیری خواستگاری کرده و با هم ازدواج می کنند. حاصل این ازدواج دختری به نام معصومه می شود. از معصومه پسری به نام شیخ سبزی ( بارانی ) زیدی برجای می ماند. بارانی زیدی هم دو پسر و دو دختر دارد. لازم به ذکر است که مادر مریم دختر شهرکه ، گوهر سرخمیری بوده است. به زعم نگارنده، و باتوجه به تایید شادروان کربلایی عبود مقصودی، گوهر دختر یا برادر زاده ی حاج مقصود علی سرخمیری بوده که با شهرکه ( شریف ) ازدواج می کند و صاحب چند فرزند ارزشمند می گردد.
در روز پنجشنبه مورخ ۱۴۰۳/۷/۱۲ خورشیدی بعد از اتمام مراسم چهلم همسر اصغر شریفیان فرزند شادروان کدخدا چراغ، با برخی از خاندان شهرکه ( شریفی ) در منزل امیدعلی شریفیان مصاحبه ای انجام دادم. این خاندان با بسیاری از طوایف پیشکوه و پشتکوه شبکه ی خویشاوندیشان را گسترش داده اند. و اطلاعاتشان در باره ی گذشتگان با درایتشان محدود بود، البته از سخنانشان این الفبا در مورد خاندان یا تیره ی شهرکه ( شریف ) تنظیم شده است.
شهرکه دو زن داشته است؛
۱ - نازه ( نازاره ) از طایفه کرمشه، و ایل کولیوند بوده است.
۲ - گوهر از تبار سوره میری های سیمره بوده است.
فرزندان نازه ( نازاره ) کولیوند:
یک ) - جمشید ( جمشیر )
دوم ) - بیگ شیر ( بگشیر )
سوم ) - گلاب
فرزندان گوهر سوره میری:
یک ) - کدخدا صیداحمد، که انسانی با صلابت، قاطع، و زور مدار و قلدر بوده است.
دوم ) - حسن
سوم ) شیخ احمد
احتمالا" دو دختر هم به نامهای فرنگیس و مریم داشته است.
فرنگیس مادر پدر شهولی و نیازعلی طهماسبی از کولیوندهای وحدت آباد دره شهر بوده است.
آنچه مسلم است خدا کرم نوه ی حسن زرین آبادی، منطقه را به طرف الشتر ترک می کنند، در اواخر قاجاریه یعنی در زمان غلامرضاخان ابوقداره یا حسینقلی خان صارم السلطنه والیان پشتکوه، قصد ماندگاری در پشتکوه را دارند. آنها از طرف ماموران مالیاتی و شکوائیه بومیان پشتکوه، مورد اذیت واقع می شوند.
والی وقت بزرگ خاندان شهرکه را احضار می کنند، وقتی والی پشتکوه به هویت سوره میری یا زرین آبادِ پهله ای بودن آنها پی می برد. با نوشتن نامه ای آنها را از مالیات دادن و حق چراندن دامهایشان در هر نقطه از پشتکوه معاف می کند.
البته این معافی شاید به خاطر جانبداری نورمحمدخان کولیوند، و حاج مقصودعلی سرخمیری، و لطفعلی خان بالاوندی از حسینقلی خان والی پشتکوه، برای رسیدن به قدرت، احتمالا" در نگرش آن والی نسبت به طوایف مهاجرت کرده، ابراز محبت و دلجویی داشته اند. ( الله اعلم بالصواب )
حاجعلی سرخمیری فرزند لطفعلی فرزند حاج مقصود علی سوره میری داماد شهرکه ( شریف ) می باشد. و مریم دختر شهرکه را به همسری بر می گزیند.
جمعیت اعقاب خدا کرم زرین آبادی اکنون در حد یک طایفه هستند، که بیشتر آنها در روستای چم کبود آبدانان و شهرستان آبدانان، زندگی می کنند، و چند خانوار از آنها نیز در بسطام الشتر سکونت دارند.
بررسی این تیره یا طایفه ادامه دارد. این الفبا شناخت مختصری از این طایفه می باشد. آنها دربین کولیوند های چم کبود آبدانان زندگی می کنند، تا آنجا که به نوعی در طایفه کولیوند هضم شده اند، که در بین مردم آبدانان به کولیوندهای چم کبود مشهور هستند. البته در بین مردم اهل تاریخ و خودشان اذعان دارند، که جزو طایفه یا تیره شریفی هستند. و کولیوند جزو دایی های آنها محسوب می شوند، به عبارتی کولیوندها خویشاوند سببی آنها می باشند.
فرزندان شهرکه نام خانوادگیشان اکثر"ا شریفی می باشد، ولی برخی هم شریفی نژاد، پیری ، قنبری ، غلامی، گنجی و بیگ رضایی هستند
همچنین بقیه نسل خداکرم زرین آبدی، دارای فامیلی کارگر وچراغی دارند
این تیره ( تیره شریفی ) ، مردمی دارای وجاهت و فضیلت بوده، و از افراد صاحب ثروت و مکنت در منطقه آبدانان بوده و هستند. آنها با مردم دارای روابط عمومی شایسته ای هستند.
مختصری در معرفی خاندان شریفی ( شهرکه ) آبدانان
نگارنده : احمد لطفی
خاندان شهرکه ( شریفی ) با توجه به شجره اش، الان هفت نسل بطور مشخص از فرزندان کربلایی امیدعلی شریفیان تا خداکرم زرین آبادی، دست کم دویست سال است، که ابتدا از زرین آباد بنا به جریانات اجتماعی و سیاسی، برای پراکندگی طوایف وابسته به سوره میری، در زرین آباد و حومه، که در دوران حسن خان والی پیش آمد، اجداد و اقوام تیره ی شهرکه ( شریفی ) به الشتر رفته، و با کولیوندها به ییلاق و قشلاق در بین الشتر و سیمره وآبدانان، مبادرت ورزیده اند.
... [مشاهده متن کامل]
سرگذشت این شوهانها یا سوره میری ها که با طایفه های برامسین ( ابراهیم حسین ) و قطبین ( قطب الدین ) و. . . قرابت فامیلی داشته و دارند، پراکندگی خاصی را داشته اند. تا آنجا که با کولیوندها پیوستگی عمیقی پیدا می کنند.
این خاندان ارجمند، بسان پیرانی های پیرانشهری ساکن پشتکوه، و حومه زرین آباد از دست مباشران حسن خان والی در. دوران نورمحمد خان کولیوند، آنها به الشتر می روند، البته باچند سال جلوتر از پیرانی ها چنین مهاجرتی برایشان پیش می آید.
در واقع، به نظر می آید اجداد تیره شهرکه ( شریفی ) و خویشاوندانش در دوران حسن خان والی پشتکوه، از زرین آباد پهله یاحواشی آن بطور اضطرار در بین ایل کولیوند رفته اند. آنچه مسلم است ، پدر خداکرم معاصر با حسینعلی خان سوره میری متوفی به سال ۱۲۳۵ قمری بوده است.
شجره ی دختر امید علی شریفیان یکی از اعقاب شهرکه ( شریف ) به شرح زیر است؛
عالم شریفیان فرزندامیدعلی فرزند کربلایی ولی جان فرزند جمشید ( جمشیر ) فرزند شهرکه ( شریف ) فرزندغلامرضا فرزند خداکرم ( نوکه ) فرزند . . . فرزند حسن
آنها در الشتر و بسطام الشتر با سوره میری های هم نژادشان از خاندان حسینعلی خان حشر و نشر داشته اند، تا آنجا که لطفی ( لطفعلی فرزند حاج مقصودعلی ) مریم دختر شهرکه ( شریف ) را برای پسرش حاجعلی سرخمیری خواستگاری کرده و با هم ازدواج می کنند. حاصل این ازدواج دختری به نام معصومه می شود. از معصومه پسری به نام شیخ سبزی ( بارانی ) زیدی برجای می ماند. بارانی زیدی هم دو پسر و دو دختر دارد. لازم به ذکر است که مادر مریم دختر شهرکه ، گوهر سرخمیری بوده است. به زعم نگارنده، و باتوجه به تایید شادروان کربلایی عبود مقصودی، گوهر دختر یا برادر زاده ی حاج مقصود علی سرخمیری بوده که با شهرکه ( شریف ) ازدواج می کند و صاحب چند فرزند ارزشمند می گردد.
در روز پنجشنبه مورخ ۱۴۰۳/۷/۱۲ خورشیدی بعد از اتمام مراسم چهلم همسر اصغر شریفیان فرزند شادروان کدخدا چراغ، با برخی از خاندان شهرکه ( شریفی ) در منزل امیدعلی شریفیان مصاحبه ای انجام دادم. این خاندان با بسیاری از طوایف پیشکوه و پشتکوه شبکه ی خویشاوندیشان را گسترش داده اند. و اطلاعاتشان در باره ی گذشتگان با درایتشان محدود بود، البته از سخنانشان این الفبا در مورد خاندان یا تیره ی شهرکه ( شریف ) تنظیم شده است.
شهرکه دو زن داشته است؛
۱ - نازه ( نازاره ) از طایفه کرمشه، و ایل کولیوند بوده است.
۲ - گوهر از تبار سوره میری های سیمره بوده است.
فرزندان نازه ( نازاره ) کولیوند:
یک ) - جمشید ( جمشیر )
دوم ) - بیگ شیر ( بگشیر )
سوم ) - گلاب
فرزندان گوهر سوره میری:
یک ) - کدخدا صیداحمد، که انسانی با صلابت، قاطع، و زور مدار و قلدر بوده است.
دوم ) - حسن
سوم ) شیخ احمد
احتمالا" دو دختر هم به نامهای فرنگیس و مریم داشته است.
فرنگیس مادر پدر شهولی و نیازعلی طهماسبی از کولیوندهای وحدت آباد دره شهر بوده است.
آنچه مسلم است خدا کرم نوه ی حسن زرین آبادی، منطقه را به طرف الشتر ترک می کنند، در اواخر قاجاریه یعنی در زمان غلامرضاخان ابوقداره یا حسینقلی خان صارم السلطنه والیان پشتکوه، قصد ماندگاری در پشتکوه را دارند. آنها از طرف ماموران مالیاتی و شکوائیه بومیان پشتکوه، مورد اذیت واقع می شوند.
والی وقت بزرگ خاندان شهرکه را احضار می کنند، وقتی والی پشتکوه به هویت سوره میری یا زرین آبادِ پهله ای بودن آنها پی می برد. با نوشتن نامه ای آنها را از مالیات دادن و حق چراندن دامهایشان در هر نقطه از پشتکوه معاف می کند.
البته این معافی شاید به خاطر جانبداری نورمحمدخان کولیوند، و حاج مقصودعلی سرخمیری، و لطفعلی خان بالاوندی از حسینقلی خان والی پشتکوه، برای رسیدن به قدرت، احتمالا" در نگرش آن والی نسبت به طوایف مهاجرت کرده، ابراز محبت و دلجویی داشته اند. ( الله اعلم بالصواب )
حاجعلی سرخمیری فرزند لطفعلی فرزند حاج مقصود علی سوره میری داماد شهرکه ( شریف ) می باشد. و مریم دختر شهرکه را به همسری بر می گزیند.
جمعیت اعقاب خدا کرم زرین آبادی اکنون در حد یک طایفه هستند، که بیشتر آنها در روستای چم کبود آبدانان و شهرستان آبدانان، زندگی می کنند، و چند خانوار از آنها نیز در بسطام الشتر سکونت دارند.
بررسی این تیره یا طایفه ادامه دارد. این الفبا شناخت مختصری از این طایفه می باشد. آنها دربین کولیوند های چم کبود آبدانان زندگی می کنند، تا آنجا که به نوعی در طایفه کولیوند هضم شده اند، که در بین مردم آبدانان به کولیوندهای چم کبود مشهور هستند. البته در بین مردم اهل تاریخ و خودشان اذعان دارند، که جزو طایفه یا تیره شریفی هستند. و کولیوند جزو دایی های آنها محسوب می شوند، به عبارتی کولیوندها خویشاوند سببی آنها می باشند.
فرزندان شهرکه نام خانوادگیشان اکثر"ا شریفی می باشد، ولی برخی هم شریفی نژاد، پیری ، قنبری ، غلامی، گنجی و بیگ رضایی هستند
همچنین بقیه نسل خداکرم زرین آبدی، دارای فامیلی کارگر وچراغی دارند
این تیره ( تیره شریفی ) ، مردمی دارای وجاهت و فضیلت بوده، و از افراد صاحب ثروت و مکنت در منطقه آبدانان بوده و هستند. آنها با مردم دارای روابط عمومی شایسته ای هستند.
سفری به میمه و زرین آباد
نگارنده: احمد لطفی
در روز شنبه مورخ ۱۴۰۲/۵/۲۱ ساعت ۷ صبح نگارنده و فرهنگی بازنشسته آقای قدرت اله رشنو با پراید شیری رنگ ۱۳۲ از شهرستان دره شهر به سمت پشتکوه ایلام حرکت کردیم.
... [مشاهده متن کامل]
درمسیر جاده درختان کبیر کوه از گرما ی تابستان امسال رنگ و رو و نشاط سابق را نداشتند. هرچند درختان بلوط سرفراز و سبز پوش کور کوه جوانه های امید را در دل هر بیننده زنده می کردند.
"قدرت اله رشنو" معلم با اخلاق، سر رشته دار، و متین ، در صفحه ی پشتکوه، با سرعت مطمئنه رانندگی می کرد، و ما در بین راه، منطقه ی تفریحی " میانه وار ، تنگه ی شلول ، و شمال آبشار "چپی - راستی"، روستاهای گنداب، انجیره، و تختان و. . . ، و گوراب و چند روستای دیگر را جا گذاشتیم تا به دیار خنک وجبلی بخش میمه و آبهای سرد وهوای نسبتا" خنکش رسیدیم. میمه را باید سرزمین چشمه ها و نهرهای آب شیرین نامید،
شور بختانه خیابانها بسان چهار سال پیش با کمترین تغییر و رونق و زیبایی جلوه می کردند.
مغازه ها، فروشگاه ها اکثرا" باز و خالی از مشتری بودند.
انگشت شماری از مردان را دیدیم، که مواد خوراکی خریداری کرده بودند و به طرف منازلشان در خیابانهای شیبدار رهسپار بودند. ماشینهایی که از ایلام به طرف شهرستان آبدانان، و یا بخش زرین آباد پهله، و بالعکس در تردد بودند، از مغازه داران و میوه فروشان مختصر خریدی می کردند.
بعد از گشتی کوتاه درسطح خیابانهای اصلی شهر به تنها پمپ بنزین بخش میمه رسیدیم، نگارنده پیاده شد. تا جنابِ "رشنو" مشغول بنزین زدن بود، و ماشین را در جای مناسبی پارک می کرد، من با جوانی به نام علیرضا الهی که در پشت دخل دفتر پمپ بنزین بود، سلام و احوالپرسی کردم. از حال صاعدبگ مجیدی راد از سوره مهری های تیره ملیک یا مَلِک صاحب پمپ بنزین سوال کردم، وی گفت سلامت هستند. من و پسرهایش ازجمله، جلال مجیدی راد، و کارگرهای شیفت، پمپ بنزین را اداره می کنیم.
یکی از فرزندان صاعدبگ به نام مجید مجیدی راد، که دبیر دبیرستانهای شهر ایلام هستند، کتابی به نام اپارت جنگاوری از ایلام باستان که رمانی تاریخی بود ، به رشته ی تحریر در آورده بود، و در انتشارات زانا ایلام در سال ۱۴۰۰ به زیور چاپ آراسته بودند. علیرضا و برادر نویسنده یک جلد از آن کتاب را به اینجانب هدیه نمودند. بعد از گپ و گفتی چند با آن دوجوان، به طرف منزل میزبان که سه روز قبل گفته بودم احتمالا" تا چهار روز آینده خدمت می رسم، اما میزبان که از دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاه پیام نور بنده در چند سال قبل بودند، گویا بعد از اخذ مدرک لیسانس با پدرش دامداری می کند، و زن و یک فرزند دختر هم دارد، و امروز نوبت چراندن گوسفندهایش بوده است. و به کوه های ضلع شمالی میمه رفته بودند. طبق نشانی قبلی که داشتم به منزل پدرش رفتیم. مادر و خواهران و برادر زاده ی مادرش به نام مصطفی دوستی و بقیه ی اعضای خانواده ی جناب نورمحمد میمه ای از ما پذیرایی کردند. و ما مصاحبه ای با مادر جناب نورمحمد میمه ای و پسردایی اش انجام دادم، از قضا نسب مادرش به خاندان ولی کلهری و از لحاظ مادریش به توشمالهای دوستعلی وند که جزو خواهرزادگان اعقاب باپیروندهای سوره میری به حساب می آیند. چند دقیقه ای صحبتکردم. وی به وضعیت اسف بار میمه اشاره کرد، که زندگی رونقی ندارد، اکثر جوانها بخش میمه را ترک کرده اند و ما که سالهاست دامداری می کنیم، با توجه به هزینه ی سنگین به احتمال زیاد دامهایمان را بفروشیم. بطور مثال برادر زاده من مصطفی به علت بیکاری خودش و چند تا از خواهرانش به خرمشهر رفته است. و در آنجا مغازه ی کوچکی را اجاره کرده، و دارد کاسبی می کند.
شجره نامهی آن بانو به شرح زیر اعلام کردند.
فرخنده دوستی دختر سبزعلی فرزند دوستانعلی با چند نسل به "ولی" فرزند ملکعلی کلهر منا می رسد.
پروانه میمه ای خواهر نورمحمد میمه ای چند نکته اشاره کرد، که تقریبا" ویژگی های اهالی میمه را مطرح نمودند.
وی می گفت مردم میمه زندگیشان شادمانی کم هست. بسیار سختکوش هستند، ولی از دسترنج زیاد خود استفاده ی بهینه نمی برند. آنها در مقایسه با ملکشاهی ها که درشمال غربی میمه هستند . شادمانتر و کمتر کار می کنند. ، عمرشان هم زیادتر است. اما اهالی میمه شاید بتوان گفت در حد هفتاد سال عمر می کنند.
احتمالا" منظور خانم پروانه میمه ای آن است که با ید خساست و بی مهری به جسم و جان خویش را رها کرد. تا از داشته هایشان بهترین استفاده را ببرند. به تفریح، مسافرت، زیارت، و میهمان نوازی، و رفع مشکل همنوعانشان نیز توجه نمایند. بطور مثال نگارنده مغازه دار جزیی را دید که زنش مریض احوال است و گویا فرش زیر پای خودش، و یخچال و . . . راهمه فروخته تا هزینه ی بیماری زنش را تقبل کند. وی گفت کسی از اهالی ، یا ادارات و نهادهای دیربط ویا نماینده ی مجلس حتا وی را به فرد خیری معرفی نکره تا کمی از فقر و مشکلات زندگیش و بیماری سخت همسرش وی را یاری نمایند.
وی می گفت مردم میمه و زرین آباد مثل برادر بودند، الان دیگران کاری کردند، که برخی می گویند میمه مرکز شهرستان شود و زرین آباد بخش بماند و جمعی برعکس معتقدند زرین آباد پهله جمعیت بیشتری دارد، و زمین برای گسترش شهرستان را دارد. بنابر این زرین آباد را برای مرکز شهرستان شایسته می دانند.
بعد از صرف ناهار کمی مصاحبه و صحبت با مصطفی دوستی و بانو فاطمه میمه ای که بسان خواهرش پروانه چون شیر در سطح بخش میمه به فعالیت مبادرت می ورزند. در میمه طبق رسمشان زنها کمتر به خیابان تشریف می اورند. اما نسل جوان با تلاش سالم در سطح جامعه، احتمالا" این معادله را تا چند سال آینده برهم خواهند زد. البته اگر دولتمردان رونق کسب و کار در منطقه را پشتیبانی نمایند ، وگرنه ممکن است جوانهای بیشتری بخش میمه را ترک نمایند.
درمیمه برخی باغ انجیر دارند، و از این راه هم در آمد ی کسب می نمایند. پارکها و نقاط تفریحی آن تا حدودی به فراموشی سپرده شده اند.
در ساعت سه و نیم از خانواده ی محترم نورمحمد میمه ای خدا حافظی گرفتیم، و به سراغ محمد رضایی پیر مرد مغازه داری که در شناخت اصل و نسب مردم میمه دانا بودند رفتیم.
در مصاحبه بامحمد رضایی کلهر سوره میری مشخص شد که شهر میمه که در حال حاضر یکی از بخشهای شهرستان دهلران به حساب می آیند ، ترکیبی از اتحادیه ی طوایف و تیرهای زیر هستند.
ا - طایفه ملیک یا ملک سوره میری شامل تیره های
ملیک، حسین بگ، و آئینه ، و گویا هرسه برادر بوده اند.
۲ - تیره روح اله سوره میری، شامل خاندانهای الهی، مقصودی، و رضا پور، فتحی، و ملکی می باشند. البته علیرضا الهی معتقد بود روح اله برادر یا پسر عموی ملیک بوده است. الله اعلم
لاز م به ذکر است تیره های روح اله و صفرلکی جزو طایفه لک امیر به حساب می آیند. همانطور که طوایف ملیک ( ملک ) و گل گل ها و شهریار وندها ( شهلاروندها ) و خود را جزو طایفه ساده میر می دانند، و اینها که همگی بانضمان کلهرهای منا جزو کلان ایل سوره میری بوده ، و از وی منشعب شده اند
۳ - جمعی از لارتی های بدره که ساکن میمه هستند، و حدود ۱۲ خانوار می باشند. نام یک ازشاخصهای آنها هاشم لارتی می باشند. به افراد غیر بومی از اطراف به میمه آمده باشند لایه می گویند.
۴ - خانواده صیدحسن داغری، که اصالتا " لک بیرانوند هستند ، و شامل دو خانوار رضا و محمد داغری می باشند.
لازم به ذکر است نگارنده نقل قول مصاحبه شوندگان را ثبت و صبط نموده است، هرگونه خطای احتمالی در صورت اطلاع رسانی دقیق اصلاح می شود.
۴ - کلهرهای منا سوره میری که نگارنده هرچه پرسیدم معنی منا را درک نکردم، و جناب محمد رصایی هم معنی منا را نمی دانست، که آیا معنیش نصیحت کردن ومنع کردن است یا مطلب دیگر؟؟
شجزه محمد رضایی از پسرشاحسان تا جد بزرگش ملکعلی به شرح زیر است:
احسان فرزند محمد ف محمد علی ف همت ف:محمد ولی بزرگ ف رضا ف رضا ف هواس ف هواس ف ملک علی )
در هر صورت طبق شجره ی محمد رضایی حدود سیصد سال پیش ملکعلی به همراه عمویش قَرَجَه به میمه آمده اند .
آنها شامل خاندانهای، ولی، رضایی، بچکه، القاص ، الماس، و قرجه می باشند.
۵ - تیره سوزی ( سبزی ) از کلهرها ی فامیل ملکعلی هستند.
خاندان ولی نیز دارای نام خانوادگی رضایی، میرزایی، دوستی، و آغالی می باشند
شجره ی یکی از اعضای خاندان دوستی عبارت است ازمصطفی فرزند عبده ( عبدولی ) فرزند سبز علی فرزند دوستانعلی، فرزند ولی
۶ - تیره بوچانی احتمالا" کلهر و از بدره آمده اند یا از اعقاب بیچونعلی سوره میری که قبرش در روستای قلعه گل شهرستان دره شهر حدود دویست تا سیصد سال پیش در آنجا دفن شده است. قبلا" چهار تاقی داشته ، معروف به "تاق بیچو" در هر صورت الله اعلم
این تیره دارای خانواده ایی با نام خانوادگی، بوچانی، روشنی، بازیار، و علیزاده می باشند.
شچره ی یکی از آنها عبارت است از؛
حشمت بوچانی، فرزند شیخ حسین، فرزند موءمن فرزند عیزعلی ( عزیز علی ) فرزند بیچان ( بیچونعلی )
نگارنده اجتمال می دهد این بیچان شاید نوه ی بیچونعلی باشد تا با تاریخ مرگ بیچونعلی سوره میری که حدود دویست یا ۲۵۰ سال پیش از دنیا رفته است، تا حدودی همنوا باشد .
نگارنده: احمد لطفی
در روز شنبه مورخ ۱۴۰۲/۵/۲۱ ساعت ۷ صبح نگارنده و فرهنگی بازنشسته آقای قدرت اله رشنو با پراید شیری رنگ ۱۳۲ از شهرستان دره شهر به سمت پشتکوه ایلام حرکت کردیم.
... [مشاهده متن کامل]
درمسیر جاده درختان کبیر کوه از گرما ی تابستان امسال رنگ و رو و نشاط سابق را نداشتند. هرچند درختان بلوط سرفراز و سبز پوش کور کوه جوانه های امید را در دل هر بیننده زنده می کردند.
"قدرت اله رشنو" معلم با اخلاق، سر رشته دار، و متین ، در صفحه ی پشتکوه، با سرعت مطمئنه رانندگی می کرد، و ما در بین راه، منطقه ی تفریحی " میانه وار ، تنگه ی شلول ، و شمال آبشار "چپی - راستی"، روستاهای گنداب، انجیره، و تختان و. . . ، و گوراب و چند روستای دیگر را جا گذاشتیم تا به دیار خنک وجبلی بخش میمه و آبهای سرد وهوای نسبتا" خنکش رسیدیم. میمه را باید سرزمین چشمه ها و نهرهای آب شیرین نامید،
شور بختانه خیابانها بسان چهار سال پیش با کمترین تغییر و رونق و زیبایی جلوه می کردند.
مغازه ها، فروشگاه ها اکثرا" باز و خالی از مشتری بودند.
انگشت شماری از مردان را دیدیم، که مواد خوراکی خریداری کرده بودند و به طرف منازلشان در خیابانهای شیبدار رهسپار بودند. ماشینهایی که از ایلام به طرف شهرستان آبدانان، و یا بخش زرین آباد پهله، و بالعکس در تردد بودند، از مغازه داران و میوه فروشان مختصر خریدی می کردند.
بعد از گشتی کوتاه درسطح خیابانهای اصلی شهر به تنها پمپ بنزین بخش میمه رسیدیم، نگارنده پیاده شد. تا جنابِ "رشنو" مشغول بنزین زدن بود، و ماشین را در جای مناسبی پارک می کرد، من با جوانی به نام علیرضا الهی که در پشت دخل دفتر پمپ بنزین بود، سلام و احوالپرسی کردم. از حال صاعدبگ مجیدی راد از سوره مهری های تیره ملیک یا مَلِک صاحب پمپ بنزین سوال کردم، وی گفت سلامت هستند. من و پسرهایش ازجمله، جلال مجیدی راد، و کارگرهای شیفت، پمپ بنزین را اداره می کنیم.
یکی از فرزندان صاعدبگ به نام مجید مجیدی راد، که دبیر دبیرستانهای شهر ایلام هستند، کتابی به نام اپارت جنگاوری از ایلام باستان که رمانی تاریخی بود ، به رشته ی تحریر در آورده بود، و در انتشارات زانا ایلام در سال ۱۴۰۰ به زیور چاپ آراسته بودند. علیرضا و برادر نویسنده یک جلد از آن کتاب را به اینجانب هدیه نمودند. بعد از گپ و گفتی چند با آن دوجوان، به طرف منزل میزبان که سه روز قبل گفته بودم احتمالا" تا چهار روز آینده خدمت می رسم، اما میزبان که از دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاه پیام نور بنده در چند سال قبل بودند، گویا بعد از اخذ مدرک لیسانس با پدرش دامداری می کند، و زن و یک فرزند دختر هم دارد، و امروز نوبت چراندن گوسفندهایش بوده است. و به کوه های ضلع شمالی میمه رفته بودند. طبق نشانی قبلی که داشتم به منزل پدرش رفتیم. مادر و خواهران و برادر زاده ی مادرش به نام مصطفی دوستی و بقیه ی اعضای خانواده ی جناب نورمحمد میمه ای از ما پذیرایی کردند. و ما مصاحبه ای با مادر جناب نورمحمد میمه ای و پسردایی اش انجام دادم، از قضا نسب مادرش به خاندان ولی کلهری و از لحاظ مادریش به توشمالهای دوستعلی وند که جزو خواهرزادگان اعقاب باپیروندهای سوره میری به حساب می آیند. چند دقیقه ای صحبتکردم. وی به وضعیت اسف بار میمه اشاره کرد، که زندگی رونقی ندارد، اکثر جوانها بخش میمه را ترک کرده اند و ما که سالهاست دامداری می کنیم، با توجه به هزینه ی سنگین به احتمال زیاد دامهایمان را بفروشیم. بطور مثال برادر زاده من مصطفی به علت بیکاری خودش و چند تا از خواهرانش به خرمشهر رفته است. و در آنجا مغازه ی کوچکی را اجاره کرده، و دارد کاسبی می کند.
شجره نامهی آن بانو به شرح زیر اعلام کردند.
فرخنده دوستی دختر سبزعلی فرزند دوستانعلی با چند نسل به "ولی" فرزند ملکعلی کلهر منا می رسد.
پروانه میمه ای خواهر نورمحمد میمه ای چند نکته اشاره کرد، که تقریبا" ویژگی های اهالی میمه را مطرح نمودند.
وی می گفت مردم میمه زندگیشان شادمانی کم هست. بسیار سختکوش هستند، ولی از دسترنج زیاد خود استفاده ی بهینه نمی برند. آنها در مقایسه با ملکشاهی ها که درشمال غربی میمه هستند . شادمانتر و کمتر کار می کنند. ، عمرشان هم زیادتر است. اما اهالی میمه شاید بتوان گفت در حد هفتاد سال عمر می کنند.
احتمالا" منظور خانم پروانه میمه ای آن است که با ید خساست و بی مهری به جسم و جان خویش را رها کرد. تا از داشته هایشان بهترین استفاده را ببرند. به تفریح، مسافرت، زیارت، و میهمان نوازی، و رفع مشکل همنوعانشان نیز توجه نمایند. بطور مثال نگارنده مغازه دار جزیی را دید که زنش مریض احوال است و گویا فرش زیر پای خودش، و یخچال و . . . راهمه فروخته تا هزینه ی بیماری زنش را تقبل کند. وی گفت کسی از اهالی ، یا ادارات و نهادهای دیربط ویا نماینده ی مجلس حتا وی را به فرد خیری معرفی نکره تا کمی از فقر و مشکلات زندگیش و بیماری سخت همسرش وی را یاری نمایند.
وی می گفت مردم میمه و زرین آباد مثل برادر بودند، الان دیگران کاری کردند، که برخی می گویند میمه مرکز شهرستان شود و زرین آباد بخش بماند و جمعی برعکس معتقدند زرین آباد پهله جمعیت بیشتری دارد، و زمین برای گسترش شهرستان را دارد. بنابر این زرین آباد را برای مرکز شهرستان شایسته می دانند.
بعد از صرف ناهار کمی مصاحبه و صحبت با مصطفی دوستی و بانو فاطمه میمه ای که بسان خواهرش پروانه چون شیر در سطح بخش میمه به فعالیت مبادرت می ورزند. در میمه طبق رسمشان زنها کمتر به خیابان تشریف می اورند. اما نسل جوان با تلاش سالم در سطح جامعه، احتمالا" این معادله را تا چند سال آینده برهم خواهند زد. البته اگر دولتمردان رونق کسب و کار در منطقه را پشتیبانی نمایند ، وگرنه ممکن است جوانهای بیشتری بخش میمه را ترک نمایند.
درمیمه برخی باغ انجیر دارند، و از این راه هم در آمد ی کسب می نمایند. پارکها و نقاط تفریحی آن تا حدودی به فراموشی سپرده شده اند.
در ساعت سه و نیم از خانواده ی محترم نورمحمد میمه ای خدا حافظی گرفتیم، و به سراغ محمد رضایی پیر مرد مغازه داری که در شناخت اصل و نسب مردم میمه دانا بودند رفتیم.
در مصاحبه بامحمد رضایی کلهر سوره میری مشخص شد که شهر میمه که در حال حاضر یکی از بخشهای شهرستان دهلران به حساب می آیند ، ترکیبی از اتحادیه ی طوایف و تیرهای زیر هستند.
ا - طایفه ملیک یا ملک سوره میری شامل تیره های
ملیک، حسین بگ، و آئینه ، و گویا هرسه برادر بوده اند.
۲ - تیره روح اله سوره میری، شامل خاندانهای الهی، مقصودی، و رضا پور، فتحی، و ملکی می باشند. البته علیرضا الهی معتقد بود روح اله برادر یا پسر عموی ملیک بوده است. الله اعلم
لاز م به ذکر است تیره های روح اله و صفرلکی جزو طایفه لک امیر به حساب می آیند. همانطور که طوایف ملیک ( ملک ) و گل گل ها و شهریار وندها ( شهلاروندها ) و خود را جزو طایفه ساده میر می دانند، و اینها که همگی بانضمان کلهرهای منا جزو کلان ایل سوره میری بوده ، و از وی منشعب شده اند
۳ - جمعی از لارتی های بدره که ساکن میمه هستند، و حدود ۱۲ خانوار می باشند. نام یک ازشاخصهای آنها هاشم لارتی می باشند. به افراد غیر بومی از اطراف به میمه آمده باشند لایه می گویند.
۴ - خانواده صیدحسن داغری، که اصالتا " لک بیرانوند هستند ، و شامل دو خانوار رضا و محمد داغری می باشند.
لازم به ذکر است نگارنده نقل قول مصاحبه شوندگان را ثبت و صبط نموده است، هرگونه خطای احتمالی در صورت اطلاع رسانی دقیق اصلاح می شود.
۴ - کلهرهای منا سوره میری که نگارنده هرچه پرسیدم معنی منا را درک نکردم، و جناب محمد رصایی هم معنی منا را نمی دانست، که آیا معنیش نصیحت کردن ومنع کردن است یا مطلب دیگر؟؟
شجزه محمد رضایی از پسرشاحسان تا جد بزرگش ملکعلی به شرح زیر است:
احسان فرزند محمد ف محمد علی ف همت ف:محمد ولی بزرگ ف رضا ف رضا ف هواس ف هواس ف ملک علی )
در هر صورت طبق شجره ی محمد رضایی حدود سیصد سال پیش ملکعلی به همراه عمویش قَرَجَه به میمه آمده اند .
آنها شامل خاندانهای، ولی، رضایی، بچکه، القاص ، الماس، و قرجه می باشند.
۵ - تیره سوزی ( سبزی ) از کلهرها ی فامیل ملکعلی هستند.
خاندان ولی نیز دارای نام خانوادگی رضایی، میرزایی، دوستی، و آغالی می باشند
شجره ی یکی از اعضای خاندان دوستی عبارت است ازمصطفی فرزند عبده ( عبدولی ) فرزند سبز علی فرزند دوستانعلی، فرزند ولی
۶ - تیره بوچانی احتمالا" کلهر و از بدره آمده اند یا از اعقاب بیچونعلی سوره میری که قبرش در روستای قلعه گل شهرستان دره شهر حدود دویست تا سیصد سال پیش در آنجا دفن شده است. قبلا" چهار تاقی داشته ، معروف به "تاق بیچو" در هر صورت الله اعلم
این تیره دارای خانواده ایی با نام خانوادگی، بوچانی، روشنی، بازیار، و علیزاده می باشند.
شچره ی یکی از آنها عبارت است از؛
حشمت بوچانی، فرزند شیخ حسین، فرزند موءمن فرزند عیزعلی ( عزیز علی ) فرزند بیچان ( بیچونعلی )
نگارنده اجتمال می دهد این بیچان شاید نوه ی بیچونعلی باشد تا با تاریخ مرگ بیچونعلی سوره میری که حدود دویست یا ۲۵۰ سال پیش از دنیا رفته است، تا حدودی همنوا باشد .
دریغ از عمری که بر باد رفت
نگارنده : احمد لطفی
آنچه عرف و علم جامعه ، از گذشته تا امروز بر آن اصرار و پافشاری می کرده است، و بزرگترها، معلم ها، و والدین، شوربختانه کودکان ما� را بر همان سیاق سنتی آموزش دادند، � و پروریدند.
... [مشاهده متن کامل]
کسب دانایی ها، ذهنی، حافظه محور، و کمتر دارای جنبه ی عملی، و کاربردی بود.
دنیای جدید، � برای رفع مشکلات جامعه، وتوسعه ی همه جانبه و پایدار، به دانش عملی، وتخصصی� نیاز� دارد. برای اداره ی مملکت ، در ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، بهداشتی، نظامی، و. . . نیازمند متخصص در آن رشته ها هستیم.
دولتمردان و دست اندر کاران نظام برای کسب ارتقاء و رشد و توسعه باید به زیربنای توسعه، یعنی آموزش و پرورش پویا و مدرن توجه ویژه مبذول نمایند. دستاوردهای هوش مصنوعی در راه است، وآن علم جدید، قادراست، در زمینه ی ادامه تحصیل فرزندان جامعه، � استعداد� یابی کند، و تحولی در علم پزشکی، و تولید علم ایجاد نماید، و بشریت را در پرورش� و پیشرفت جامعه� یاری کند.
ماهنوز برای مدرن کردن آموزش و پرورش و رفع دغدغه ی معیشت معلمان و فرهنگیانمان این دست و ان دست، و خساست به خرج می دهیم. عزیزانِ من کشورهای متمدن دنیا رهسپار کرات برای کشف حیات جدید در آسمانها دارند فعالیت� می کنند. تحقیقات آنها تمدنها و کتب و گفته های باستانی و اساطیری را دارند رمز گشایی می نمایند. ما هنرمان این است که قلم معلمان را بشکنیم و ندای اعتراصی انها را با حبس کردنشان خاموش کنیم. پس گفتمان و خرد ورزی و مهرورزی برای چه روزی است. معلمان و فرهنگیان� سازنده ی جامعه، که� کمکیار جبهه و جنگ، و� دوران روز های سختی، را از یادبرده اید. حال که پیر شده، و قادر به خدمت بیشتر نیستند. رواست که عزت و احترام و حقوق حقه ی آنها را� پایمال کرد. اگر� حقوق فرهنگیان� را کم کنیم، � عزت نفس و کرامتشان در بین خانواده و جامعه لگد مال می شود. �� خواهشا" پدران فرهنگی جامعه را به باد فراموشی نسپارید.
امیدوارم دولتمردان و مجلسیان ، این فریادها را با عمق جان بشنوند، و حال و روز فرهنگیان پیشکسوت این کهن فلات را درک کنند، و بطور عملی مشکلات این قشر نجیب و فرهنگ گستر را حل و فصل نمایند. اگر یادشان باشد ، قرار بود زندانها و جایگاه های تاءدیب، مدرسه و دانشگاه گردد، نه اکنون حجم قوه قضائیه و نیروهای نظامی ما به ضرورت زمان و وضعیت پیش آمده، گسترده گردد. تا با تمام وجود جلوی� پرخاشگری، کجرویها، و خشونتها و. . . را بگیرند، و نظم جامعه را با شیوه ی دیگر� کنترل نمایند. بطور مثال در شهر کوچکی مانند دره شهر� در چهل روز سه مرگ ناخواسته اتفاق افتاده است، و الان همین شهر کوچک نیاز به دو دفتر قضایی برای حل مشکالات مردم پیدا کرده است. سیاسیون کار کشته، قبلا" می گفتند؛ "اَینَ تَذهَبَونَ"
حال اگر آموزش و پرورش تضعیف نمی شد، و برای جوانان کار و مسکن، و� تشکیل خانواده، مهیا می شد این آسیبها. به حداقل می رسید.
خواهشا" برادران و خواهران صاحب قدرت و برنامه ریز، در سطح کلان کشور، و کمیسیون فرهنگی، � آموزش و پرورش و قشر فرهنگیان را� اعم از بازنشسته و شاغل� دریابید. کلید توسعه و صلح از فرهنگ شروع می شود، سپس با سرمایه گذاری ها و درآمدهای این کشور برای تولید کالا و ساخت محصولات نفتی، و . . . � برای رفاه و پیشرفت جامعه راه گشاست.
کشور ما با داشتن مدیریت کار آمد، قادراست� کارها و مسئولیت ها را به شایستگان و متخصصان هر رشته ای متناسب با جایگاه و وظایفش به سپارد، وبرای اجرای دقیق برنامه ها امکانات مادی و بودجه ی کافی هم در اختیار آنها قرار گیرد، تا کشور را از بدبختی و شکست همه جانبه نجات داد. ما باید کارها را به اهلش بسپاریم نه آنکه به قول سلطان سنجر سلجوقی� بعد از اسارت بدست ترکان غز گفت اشتباه حکومت داریم آن بود که کارهای بزرگ را به آدمهای کوچک سپردم، و انها قادر به انجامش نبودند. و کارهای کوچک را به آدمهای بزرگ سپردم، و آنها از پذیرفتن چنان پیشنهاداتی به انجام آن کارها رغبت نشان ندادند.
� حضرت علی ( ع ) هم فرموده است؛ نباید� اراذل و افراد� نا کار آمد� مدیر شوند.
آن حضرت، ادبار حکومتها را چهار چیز می داند؛
۱ - مقدم کردن اراذل ( تقدم الاراذل )
۲ - عقب نگه داشتن دانشمندان و افاضل ( تاخر الافاضل )
۳ - پرداختن به فروع
۴ - رها کردن اصول
به عبارت دیگر،
گفتار آن حضرت درباره علل سقوط سیاسی اجتماعی دولت ها چنین است :
��یستدل علی ادبار الدول باربع ، تضییع الاصول ، والتمسک بالغرور ( والتمسک بالفروع ) وتقدیم الاراذل وتاخیر الافاضل��
یعنی می توان برای سقوط یک حکومت چنین استدلال کرد که هرگاه چهار چیز در ساختار آن حکومت راه یافت ، سقوط می کند :
1 . اصول اساسی را ضایع نمودن .
2 . به جاه زودگذر دنیا مغرور شدن .
3 . فرومایگان را مقدم داشتن .
4 . فرزانگان را مؤخر قرار دادن .
که البته هر یک از این عوامل چهارگانه ، ناشی از ضعف سیاسی و سوء مدیریت مسؤولین آن حکومت می باشد .
مدیر یا مدیران� کار آمد یعنی فرد یا اشخاصی که� انعطاف داشته باشند، از سایر عقول در مدیریت یا مدیریتشان استفاده می کنند. به خرد جمعی احترام می گذارند. امور حکومت و مسئولیتها را به شایستگان واگذار می کنند.
بنابراین مدیری که از همه لایقتر باشد، قادر است دیگران را در تمام زمینه ها ی کاری ارتقاء ببخشد. و کشور مسیر رشد و توسعه و تعالی را بهتر می پیماید.
تاءثیر شاهنامه فردوسی در ادبیات لکی
گرد اورنده : احمد لطفی
شاهنامه فردوسی، گذشته از آنکه بر شعرا وسخنوران و مویه ها ی محلی ایران، به ویژه مویه های لکی، ، بر شاعران بزرگ بعد از خود هم تاءثیر شگرفی داشته است.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی شیرازی از فردوسی، شاعر و حکیم طوس اقتباسی زیبا دارد، که حفظ محیط زیست و مهربانی با موجودات هستی را به انسانها یاد آوری می کند.
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
. . .
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی بیفتی به پایش چو مور
گرفتم زتو ناتوان تر بسی ست
تواناتر از تو هم آخر کسی ست
خدارا بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
سعدی
فردوسی معتقد است انسان شایسته کسی است که آزارش به مورچه هم نرسد. بسیاری به عنوان شکارچی دمار از روزگار حیوانات، پرندگان و حتی حشرات در می آورند، در حالیکه چنین کاری پسندیده نیست. سعدی شیرازی هم بخشایش خداوند را برای ابناء بشر، در آسایش خلق می داند. چنانچه فرادستان در تمام حالات، بر فرو دستان نباید ستم روا دارند.
لکهای ایران زمین از شاهنامه بسیار متاثر شده اند، تا انجا که شاعران شاهنامه ی لکی نوشته و حکمایشان در تک بیتی ها سخنانی چند ارایه کرده اند . آنها پیوستگی خود را قهرمانان شاهنامه در برخی از ابیاتشان ذکر کرده اند.
بطور مثال ، وقتی زنی مورد ستم واقع می شد، از زبان حال آن زن می سرودند؛
شاپسن موشی مر مه بیکسم
اولاده ی رو سم شمشیر و َ دَسِم
یعنی شاپسند می گوید من بیکس و کاره ام کسی مرا بیازارد، من از نسل رستم هستم که شمشیر و گرز و گوپال در دستانش بود.
ویا؛
فلانی موشی مر مِ بیکسم، اولاده ی شیر شمشیر و دسم
یعنی فلان شخص می گوید، مگر من بی کس و یاورم ، که مهاجمان برمن جفا کنند، من فرزند شیرم که همواره شمشیر بر دستش بود.
یا در مویه ها و رجزها زنها می خوانند؛
برامی میو رستم صولت بو
ژه دیون عاقل ژه جنگ لیوه بو
یا؛
برالمی میو ژه دالکه ی خوم بو
ژه دیون عاقل وه جنگ لیوه بو
حکایت از خون و نژاد است، که ایرانیان قدیم به آن بسیار اهمیت می دادند. طبق آیه قران ، در خلقت و گسترش جمعیتِ بشر، گذشته از شناسایی، دانستن اصل و نسبِ خود، به هویت انسان معنای دقیقتری می بخشد . ( ما بشر یت را از زن و مردی خلق کردیم و آنها را طایفه طایفه و قبیله قبیله کردیم تا همدیگر را بشناسند. بهترین آنها متقی ترین آنهاست )
در برخی مویه ها، لکها می گویند؛
. . . . . . . . جنگی تو کردی مر روسم ِ زال[1]
یعنی ؛ جنگی تو کردی مگر رستم پس ر زال
در شاهنامه لکی چنین آمده است؛
شیران و بوران طایفه دستان�
معنی : شیرها و ببرهای طایفهٔ دستان
ایسه خالین ولایت ایران�
"اکنون که سرزمین ایران خالی ست. "
بکرون چپو تمامی ایران�
معنی :غارت کردند همه سرزمین ایران را
خبر میاوو، و سیستان زمین�
"و خبر را به سیستان بردند. "
پیلتن میو جه ایران نوه�
معنی:می شود پهلوان در ایران نباشد
مپوشو اسباب، پری رزم کین�
"و به قصد رزم و کین، ساز و برگِ رزم نپوشد؟"
( اقتباس از شاهنامه لکی به همت ایزد پناه )
زمانی که تیمور لنگ گورکانی از مرز سیستان وارد ایران می شود، رجز می خواند، و به قبر یا نقش رستم اهانت می کند، و می گوید ؛
[رستم] سر از خاک بردار و ایران ببین
تنت زیر سم ستوران ببین
یک جوان ایرانی که در سپاه تیمور بود، گوید اگر رستم زنده بود چنین می گفت؛
چو در شهر نباشد مردان جنگ
به میدان در آید روباه لنگ
ان جوان کشته شد، اما شیرینی پیروزی را در کام تیمور تلخ کرد، همانطور که لرستانیها اعم از لک و لر در جنگ با تیمور لنگ ، جانانه جنگیدند، و تلفات زیادی بر وی وارد کردند. که وحشت تیمور لنگ از این مردم در کتاب خاطراتش ذکر شده است. این قوم با دو دست می جنگیدند، و گرز و شمشیر در دست داشتند.
اتابکان که اکثرا" اجدادشان از دلفان بر خاسته بودند، و به نظر نویسنده کتاب ایل بالاوند آنها از نوادگان سوره مهر ( سوره میر ) ساسانی بودند ، که در جنگ قدرت برخی از آنها از شحنگی تا اتابکی به قدرت رسیدند، و در قرون اولیه اسلام، ابتدا در کسوت درویشی و حب آل علی و به نوعی در نهضت سرخ جامگان نقش کلیدی داشتند. سربازان و پشتیبانان دو آتشه ی اتابکان را لشگری می گفتند. بعد از نابودی شاهوردیخان آخرین اتابک لرستان، لشگری ها که بیشتر از وابستگان و خویشان اتابکان بودند، در قالب طوایف کوچکتر در استانهای لرستان، کرمانشاه، ایلام، و همدان و فارس، و شرق عراق و حتا در یزد و کرمان متواری شده اند. برای نمونه لشگری های خرم آباد و الشتر را می توان نام برد، هرچند لشگری های دلفان و نهاوند هم بسیار مهم بوده اند. و در تاریخ پانصد ساله مورخان متخصص می توانند، جامعتر بررسی نمایند.
( الله اعلم بالصواب )
پی نوشته؛
[1] - ای جنگ چوه بی جنگ سر مال
جنگی تو کردین مر روسم زال
جنگ که جنگ که یه جنگ گیانه
اسلحه ت خودکار شنگت کارخانه
گرد اورنده : احمد لطفی
شاهنامه فردوسی، گذشته از آنکه بر شعرا وسخنوران و مویه ها ی محلی ایران، به ویژه مویه های لکی، ، بر شاعران بزرگ بعد از خود هم تاءثیر شگرفی داشته است.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی شیرازی از فردوسی، شاعر و حکیم طوس اقتباسی زیبا دارد، که حفظ محیط زیست و مهربانی با موجودات هستی را به انسانها یاد آوری می کند.
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
. . .
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی بیفتی به پایش چو مور
گرفتم زتو ناتوان تر بسی ست
تواناتر از تو هم آخر کسی ست
خدارا بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
سعدی
فردوسی معتقد است انسان شایسته کسی است که آزارش به مورچه هم نرسد. بسیاری به عنوان شکارچی دمار از روزگار حیوانات، پرندگان و حتی حشرات در می آورند، در حالیکه چنین کاری پسندیده نیست. سعدی شیرازی هم بخشایش خداوند را برای ابناء بشر، در آسایش خلق می داند. چنانچه فرادستان در تمام حالات، بر فرو دستان نباید ستم روا دارند.
لکهای ایران زمین از شاهنامه بسیار متاثر شده اند، تا انجا که شاعران شاهنامه ی لکی نوشته و حکمایشان در تک بیتی ها سخنانی چند ارایه کرده اند . آنها پیوستگی خود را قهرمانان شاهنامه در برخی از ابیاتشان ذکر کرده اند.
بطور مثال ، وقتی زنی مورد ستم واقع می شد، از زبان حال آن زن می سرودند؛
شاپسن موشی مر مه بیکسم
اولاده ی رو سم شمشیر و َ دَسِم
یعنی شاپسند می گوید من بیکس و کاره ام کسی مرا بیازارد، من از نسل رستم هستم که شمشیر و گرز و گوپال در دستانش بود.
ویا؛
فلانی موشی مر مِ بیکسم، اولاده ی شیر شمشیر و دسم
یعنی فلان شخص می گوید، مگر من بی کس و یاورم ، که مهاجمان برمن جفا کنند، من فرزند شیرم که همواره شمشیر بر دستش بود.
یا در مویه ها و رجزها زنها می خوانند؛
برامی میو رستم صولت بو
ژه دیون عاقل ژه جنگ لیوه بو
یا؛
برالمی میو ژه دالکه ی خوم بو
ژه دیون عاقل وه جنگ لیوه بو
حکایت از خون و نژاد است، که ایرانیان قدیم به آن بسیار اهمیت می دادند. طبق آیه قران ، در خلقت و گسترش جمعیتِ بشر، گذشته از شناسایی، دانستن اصل و نسبِ خود، به هویت انسان معنای دقیقتری می بخشد . ( ما بشر یت را از زن و مردی خلق کردیم و آنها را طایفه طایفه و قبیله قبیله کردیم تا همدیگر را بشناسند. بهترین آنها متقی ترین آنهاست )
در برخی مویه ها، لکها می گویند؛
. . . . . . . . جنگی تو کردی مر روسم ِ زال[1]
یعنی ؛ جنگی تو کردی مگر رستم پس ر زال
در شاهنامه لکی چنین آمده است؛
شیران و بوران طایفه دستان�
معنی : شیرها و ببرهای طایفهٔ دستان
ایسه خالین ولایت ایران�
"اکنون که سرزمین ایران خالی ست. "
بکرون چپو تمامی ایران�
معنی :غارت کردند همه سرزمین ایران را
خبر میاوو، و سیستان زمین�
"و خبر را به سیستان بردند. "
پیلتن میو جه ایران نوه�
معنی:می شود پهلوان در ایران نباشد
مپوشو اسباب، پری رزم کین�
"و به قصد رزم و کین، ساز و برگِ رزم نپوشد؟"
( اقتباس از شاهنامه لکی به همت ایزد پناه )
زمانی که تیمور لنگ گورکانی از مرز سیستان وارد ایران می شود، رجز می خواند، و به قبر یا نقش رستم اهانت می کند، و می گوید ؛
[رستم] سر از خاک بردار و ایران ببین
تنت زیر سم ستوران ببین
یک جوان ایرانی که در سپاه تیمور بود، گوید اگر رستم زنده بود چنین می گفت؛
چو در شهر نباشد مردان جنگ
به میدان در آید روباه لنگ
ان جوان کشته شد، اما شیرینی پیروزی را در کام تیمور تلخ کرد، همانطور که لرستانیها اعم از لک و لر در جنگ با تیمور لنگ ، جانانه جنگیدند، و تلفات زیادی بر وی وارد کردند. که وحشت تیمور لنگ از این مردم در کتاب خاطراتش ذکر شده است. این قوم با دو دست می جنگیدند، و گرز و شمشیر در دست داشتند.
اتابکان که اکثرا" اجدادشان از دلفان بر خاسته بودند، و به نظر نویسنده کتاب ایل بالاوند آنها از نوادگان سوره مهر ( سوره میر ) ساسانی بودند ، که در جنگ قدرت برخی از آنها از شحنگی تا اتابکی به قدرت رسیدند، و در قرون اولیه اسلام، ابتدا در کسوت درویشی و حب آل علی و به نوعی در نهضت سرخ جامگان نقش کلیدی داشتند. سربازان و پشتیبانان دو آتشه ی اتابکان را لشگری می گفتند. بعد از نابودی شاهوردیخان آخرین اتابک لرستان، لشگری ها که بیشتر از وابستگان و خویشان اتابکان بودند، در قالب طوایف کوچکتر در استانهای لرستان، کرمانشاه، ایلام، و همدان و فارس، و شرق عراق و حتا در یزد و کرمان متواری شده اند. برای نمونه لشگری های خرم آباد و الشتر را می توان نام برد، هرچند لشگری های دلفان و نهاوند هم بسیار مهم بوده اند. و در تاریخ پانصد ساله مورخان متخصص می توانند، جامعتر بررسی نمایند.
( الله اعلم بالصواب )
پی نوشته؛
[1] - ای جنگ چوه بی جنگ سر مال
جنگی تو کردین مر روسم زال
جنگ که جنگ که یه جنگ گیانه
اسلحه ت خودکار شنگت کارخانه
بیرون ز تو نیست
عالم همه در توست
گرد آورنده : احمد لطفی
برخی از سخنان، و اشعار به قدری آموزنده، و پر معنا هستند، که باید آنها را با آب طلا نوشت. شور بختانه ما کمتر به آنها توجه می کنیم. و به سادگی از کنار آنها می گذریم.
... [مشاهده متن کامل]
انسان بطور طبیعی موجودی الهی، و صاحبِ عقل رشید و قلب سلیم است. اگر استعدادهای بالقوه اش به فعلیت در آیند، آثار و شاهکارهایی در زمینه های مختلف از خود به یادگار می گذارد.
انسان خردمند، با نقش آفرینی اش در هستی ، آثار ماندگاری خلق می کنند.
مولانا جلال الدین بلخی در برخی از اشعارش عظمت تفکر و قلب سلیم انسان را مورد دقت نظر و بررسی قرار داده است. انسان هوشیار با قلب لطیفش قادر است زندگی خود و جامعه را سامان بخشد. و به عنوان نماینده ی حق، رفتار خدایی را در کره ی زمین جامه ی عمل بپوشاند. البته شرطش آن است که تلاشگر، نوعدوست، و طبق نظر مولوی برنفس اماره اش نیز غالب باشد، همچنین به قلب سلیم و عقل رشید هم رسیده باشد.
مولوی در این مورد، انسان را چنین معرفی می کند؛
ای نسخۀ نامۀ الهی که تویی
وی آینۀ جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
یعنی؛ هرچه خواهی، می رسی، چون موجود توانمندی هستی که خرد و قلبت ریشه در آسمان دارند.
ما زبالاییم و بالا می رویم
ما ز دریائیم و دریا می رویم
ویا مولوی، در اشعار قوم به حج رفته، بر قلب لطیف و رحیمِ انسان تاءکید می نماید، آن هم نمود عملی از درس ها و دانش ها ، و توصیه هایی که خدا و پیامبرش در متون مذهبی فرموده اند، را باید در کره ی زمین پیاده نمایند. بطور مثال ، حق و حقوق شهروندان و فقرا و. . . را رعایت کنند.
متن کامل شعر:
۱ ) - ای قـوم بــه حج رفتـه کجایید کجایید
معشــوق همیــن جـاست بیایید بیایید
۲ ) - معشــوق تــو همسـایه و دیــوار به دیوار
در بادیه ســـرگشته شمـــا در چــه هوایید
۳ ) - گــر صـــورت بی صـــورت معشـــوق ببینیــد
هــم خـــواجه و هــم خانه و هم کعبه شمایید
۴ ) - ده بـــــار از آن راه بـــدان خـــانه بـــرفتیــــد
یــک بـــار از ایـــن خانــه بــر این بام برآیید
۵ ) - آن خانــــه لطیفست نشان هـــاش بگفتیــد
از خــواجــــه آن خــــانـــــه نشانـــی بنماییـــد
۶ ) - یک دستـــه گــل کــو اگـــر آن بـــــاغ بدیدیت
یک گـــوهر جــــان کـــو اگـــر از بحر خدایید
۷ ) - با ایــــن همـه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
توضیح و تفسیرمختصر اشعار "ای قوم به حج رفته کجایید کجایید" :
مولانا یک شاعر و عارف بزرگ است و به حج از منظر دیگری نگاه می کند و به جا آوردن حج را فقط در انجام یکسری اعمال ظاهری بدون تفکر کاری عبث و بیهوده می داند. از نظر مولانا گزاردن حج راهی برای نزدیک شدن به خداست که باید در تزکیه نفس اثرگذار باشد.
از نظر مولانا قلب انسان می تواند خانه خدا باشد و برای نزدیک شدن به خدا لازم نیست به حج ظاهری رفت. احادیثی وجود دارند که این اشعار مولانا را حمایت می کنند مانند:
الف ) - حدیث قدسی: ''انا عندالقلوب و المنکسره'' من در قلبهای شکسته جای دارم.
ب ) - ''الانسان سری و انا سره'' انسان سر من است و من سر او
ج ) - ''لایسعنی ارضی و لا سمائی و لکن یسعنی قلب عبدی المومن''� نه زمین گنجایش مرا دارد و نه آسمان، ولی دل مومن، گنجایش من را دارد.
درحقیقت قلب انسان جایگاه عرش الرحمن است، و دارای فوءاد و بصیرت لازم هست، به شرطی که صفات حق در آن تجلی یابد.
چنانکه دلسوز جامعه باشیم، آن وقت ؛
"دل بدست آوردن حج اکبر است. "
در بیت دوم مولانا انتقاد میکند که در این دشت و بیابان آیا دنبال خدا می روید؟ خدا که همین جا هم هست، و طبق آیه قرآن �خدا از رگ گردن به شما نزدیکتر است�.
اما بیت سوم بسیار زیباست به این معنی : اگر چشمتان را باز بکنید و عاشق باشید چیزی غیر از معشوق نخواهید دید و میبینید که همه چیز ( خواجه و خانه و کعبه ) خود شما هستید.
- بیت چهارم به این معنی : ده بار این راه طولانی را به حج رفتید حالا بیایید یک بار هم که شده، روحتان را به پرواز در آورید، و از بالای بام دور و بَرِِتان را نگاه بکنید آیا چیزهایی که میبینید غیر از خدا هستند؟
بیت پنجم : بله حق با شماست خانه کعبه زیبا و با ابهت و مقدس است، حالا یک نشانه ای از خودتان نشان بدهید که چه استفاده ای از این سفر کردید. آیا این همه صفات خوب که از صاحب خانه هست روی شما تاثیری گذاشته؟
بیت ششم : در این بیت مولانا خطاب به حاجیان به حج رفته می گوید؛
اگر می گوئید که حج رفتید و آن باغ را دیدید حاصلش چی بوده؟ آیا یه شاخه گل از اون باغ با خودتون آوردید؟ آیا معنویت و صفت خوبی و از این سفر یاد گرفتید؟
و اما بیت هفتم و آخر : با همه این حرفها کار خوبی کردید. این رنجی که متحمل شدید خیلی عالی و خوب ولی افسوس که خودتون این گنج را زیر پا میگذارید و از بین می برید.
به طور کلی همه ابیات این شعر اشاره به این دارد که حجی که بدون تفکر و تغییر مثبت در رفتار انسان باشد فقط یک عمل ظاهری است و هیچ ارزشی ندارد. خدا در قلب های انسان ها جای دارد. در نهایت نمود عملی حج بیشتر از شکل ظاهری آن اعتبار دارد. به عبارت دیگر، از پیله ی خودخواهی باید بیرون شد، تا با دیگر خواهی و خدمت خالصانه به جامعه نورحق در تو تجلی یابد
به قول شبستری در گلشن راز؛
به نزد آنکه جانش در تجلی است
همه عالم کتاب حق تعالی است
منابع؛
۱ - دیوان شمس، مولانا جلال الدین بلخی
۲ - وب سایت مهندس مهسا تبریزی
۳ - صد میدان، شیخ محمود شبستری
عالم همه در توست
گرد آورنده : احمد لطفی
برخی از سخنان، و اشعار به قدری آموزنده، و پر معنا هستند، که باید آنها را با آب طلا نوشت. شور بختانه ما کمتر به آنها توجه می کنیم. و به سادگی از کنار آنها می گذریم.
... [مشاهده متن کامل]
انسان بطور طبیعی موجودی الهی، و صاحبِ عقل رشید و قلب سلیم است. اگر استعدادهای بالقوه اش به فعلیت در آیند، آثار و شاهکارهایی در زمینه های مختلف از خود به یادگار می گذارد.
انسان خردمند، با نقش آفرینی اش در هستی ، آثار ماندگاری خلق می کنند.
مولانا جلال الدین بلخی در برخی از اشعارش عظمت تفکر و قلب سلیم انسان را مورد دقت نظر و بررسی قرار داده است. انسان هوشیار با قلب لطیفش قادر است زندگی خود و جامعه را سامان بخشد. و به عنوان نماینده ی حق، رفتار خدایی را در کره ی زمین جامه ی عمل بپوشاند. البته شرطش آن است که تلاشگر، نوعدوست، و طبق نظر مولوی برنفس اماره اش نیز غالب باشد، همچنین به قلب سلیم و عقل رشید هم رسیده باشد.
مولوی در این مورد، انسان را چنین معرفی می کند؛
ای نسخۀ نامۀ الهی که تویی
وی آینۀ جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
یعنی؛ هرچه خواهی، می رسی، چون موجود توانمندی هستی که خرد و قلبت ریشه در آسمان دارند.
ما زبالاییم و بالا می رویم
ما ز دریائیم و دریا می رویم
ویا مولوی، در اشعار قوم به حج رفته، بر قلب لطیف و رحیمِ انسان تاءکید می نماید، آن هم نمود عملی از درس ها و دانش ها ، و توصیه هایی که خدا و پیامبرش در متون مذهبی فرموده اند، را باید در کره ی زمین پیاده نمایند. بطور مثال ، حق و حقوق شهروندان و فقرا و. . . را رعایت کنند.
متن کامل شعر:
۱ ) - ای قـوم بــه حج رفتـه کجایید کجایید
معشــوق همیــن جـاست بیایید بیایید
۲ ) - معشــوق تــو همسـایه و دیــوار به دیوار
در بادیه ســـرگشته شمـــا در چــه هوایید
۳ ) - گــر صـــورت بی صـــورت معشـــوق ببینیــد
هــم خـــواجه و هــم خانه و هم کعبه شمایید
۴ ) - ده بـــــار از آن راه بـــدان خـــانه بـــرفتیــــد
یــک بـــار از ایـــن خانــه بــر این بام برآیید
۵ ) - آن خانــــه لطیفست نشان هـــاش بگفتیــد
از خــواجــــه آن خــــانـــــه نشانـــی بنماییـــد
۶ ) - یک دستـــه گــل کــو اگـــر آن بـــــاغ بدیدیت
یک گـــوهر جــــان کـــو اگـــر از بحر خدایید
۷ ) - با ایــــن همـه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
توضیح و تفسیرمختصر اشعار "ای قوم به حج رفته کجایید کجایید" :
مولانا یک شاعر و عارف بزرگ است و به حج از منظر دیگری نگاه می کند و به جا آوردن حج را فقط در انجام یکسری اعمال ظاهری بدون تفکر کاری عبث و بیهوده می داند. از نظر مولانا گزاردن حج راهی برای نزدیک شدن به خداست که باید در تزکیه نفس اثرگذار باشد.
از نظر مولانا قلب انسان می تواند خانه خدا باشد و برای نزدیک شدن به خدا لازم نیست به حج ظاهری رفت. احادیثی وجود دارند که این اشعار مولانا را حمایت می کنند مانند:
الف ) - حدیث قدسی: ''انا عندالقلوب و المنکسره'' من در قلبهای شکسته جای دارم.
ب ) - ''الانسان سری و انا سره'' انسان سر من است و من سر او
ج ) - ''لایسعنی ارضی و لا سمائی و لکن یسعنی قلب عبدی المومن''� نه زمین گنجایش مرا دارد و نه آسمان، ولی دل مومن، گنجایش من را دارد.
درحقیقت قلب انسان جایگاه عرش الرحمن است، و دارای فوءاد و بصیرت لازم هست، به شرطی که صفات حق در آن تجلی یابد.
چنانکه دلسوز جامعه باشیم، آن وقت ؛
"دل بدست آوردن حج اکبر است. "
در بیت دوم مولانا انتقاد میکند که در این دشت و بیابان آیا دنبال خدا می روید؟ خدا که همین جا هم هست، و طبق آیه قرآن �خدا از رگ گردن به شما نزدیکتر است�.
اما بیت سوم بسیار زیباست به این معنی : اگر چشمتان را باز بکنید و عاشق باشید چیزی غیر از معشوق نخواهید دید و میبینید که همه چیز ( خواجه و خانه و کعبه ) خود شما هستید.
- بیت چهارم به این معنی : ده بار این راه طولانی را به حج رفتید حالا بیایید یک بار هم که شده، روحتان را به پرواز در آورید، و از بالای بام دور و بَرِِتان را نگاه بکنید آیا چیزهایی که میبینید غیر از خدا هستند؟
بیت پنجم : بله حق با شماست خانه کعبه زیبا و با ابهت و مقدس است، حالا یک نشانه ای از خودتان نشان بدهید که چه استفاده ای از این سفر کردید. آیا این همه صفات خوب که از صاحب خانه هست روی شما تاثیری گذاشته؟
بیت ششم : در این بیت مولانا خطاب به حاجیان به حج رفته می گوید؛
اگر می گوئید که حج رفتید و آن باغ را دیدید حاصلش چی بوده؟ آیا یه شاخه گل از اون باغ با خودتون آوردید؟ آیا معنویت و صفت خوبی و از این سفر یاد گرفتید؟
و اما بیت هفتم و آخر : با همه این حرفها کار خوبی کردید. این رنجی که متحمل شدید خیلی عالی و خوب ولی افسوس که خودتون این گنج را زیر پا میگذارید و از بین می برید.
به طور کلی همه ابیات این شعر اشاره به این دارد که حجی که بدون تفکر و تغییر مثبت در رفتار انسان باشد فقط یک عمل ظاهری است و هیچ ارزشی ندارد. خدا در قلب های انسان ها جای دارد. در نهایت نمود عملی حج بیشتر از شکل ظاهری آن اعتبار دارد. به عبارت دیگر، از پیله ی خودخواهی باید بیرون شد، تا با دیگر خواهی و خدمت خالصانه به جامعه نورحق در تو تجلی یابد
به قول شبستری در گلشن راز؛
به نزد آنکه جانش در تجلی است
همه عالم کتاب حق تعالی است
منابع؛
۱ - دیوان شمس، مولانا جلال الدین بلخی
۲ - وب سایت مهندس مهسا تبریزی
۳ - صد میدان، شیخ محمود شبستری
دنیا محل زندگی موجودات مختلف است. بهترین فعالیت انسانها حفظ و حرمت کره زمین میباشد.
باجولوند. بغ اوروند. نبیره کیقباد. سند من فقط این خوانش از اسم نیست. تا هشتصد سال پیش تمام ایلات لر و لک خود را به این نام می نامیدند. چون تاریخ این مردم در یکی از کشورهای همسایه نوشته شده است. و آین به
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
خاطر بزرگی این سلسله است که ز اذربایجان تا شرق ترکیه و اقلیم کردستان امروز و تا همدان بوده. یادتون نره پارس و ارشان و آرشان و آرمان ارمنی همه یکی هستند. سند رو در کتاب های نوشته ایرانی نباید گشت باید به تاریخ ارمنستان رجوع کرد. اینان کسی بودند. که روم بارها به دستشون فتح شد. کرد های ایران و زاز ها برادر لرها هستند. اما کردهای دیگر نه اونها آشوری. ترک هون. و چرکس و ماساژ ت هستند. و ربطی هم به ترک های ایران ندارند. با خروج لرها از شرق ترکیه و کردستان امروز آشوری ها و ترکها و عرب های قصانی با ایران تباران درآمیخته شدن. و متاسفانه همین ها هستند که علیه ایران کار میکنن. به خاطر همین کردی سورانی یا آشوری رو تبلیغ میکنن. و البته تعدادی از همین ها هم طی سده ها وارد ایران شدن.
الفبایی در باره ی قطبین های سوره میری در پشتکوه ( زرین آباد پهله )
گرد آورنده : احمد لطفی
با توجه به مصاحبه هایی که نگارنده در تابستان سال ۱۴۰۱ شمسی با فرهنگیان باز نشسته آقایان سید امین رجبی موسوی مشعشعی ناصر الدینی ، و رحمت الله یاری، و جناب نبی حیدری از مطلعین منطقه زرین آباد پهله انجام داده است، و همچنین با نگاه به کتبی که نویسندگان استان ایلام در راستای شناخت اقوام، به ویژه طایفه قطبین سوره میری مرقوم کرده اند، را به شرح زیر گرد آوری و تنظیم نموده است.
... [مشاهده متن کامل]
قطب الدین یا قطب الدین محمد، معروف به شاه قطبین، از اعقاب عارف و قلندر معروف غرب کشور سوره میر یا شهره میر ساسانی می باشند، در زرین آباد، رود گاه و یا قبری در بین طایفه قطبین در زرین آباد وجود دارد، که مورد احترام قطبین های سوره میری است.
آنها برای حل مشکلات و در گیرها و راستی آزمایی افراد خاطی آنها را بر سر قبر یا رودگاه بخت قطبین حاضر می کنند، ویا او را به آنجا می بردند، اگر به بخت قطبین قسم می خورد، بیانگر آن بود ، که فرد بی گناه است، البته بومیان از کرامتها ی بخت قطبین مطالبی شفاهی مطرح می کنند و برای شاه قطب الدین احترام قائل هستند. شاه قطب الدین گویا باچرم یا فلز سکه ضرب می کرده است، آنچه مسلم است این عارف یا قلندربزرگ ، بعد از مرگ سعدی و انتشار کتاب گلستان و بوستان وی زندگی می کرده است، زیرا در ضرب سکه اش، سخن سعدی را آورده است بدین منوال که ، " آسایش دو دنیا تفسیر این دوحرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا"
با توجه به برخی سخنان شفاهی، که مطرح می شود ، قطبین های زرین آباد ، خصوصا" نوری، یاری، رستمی، معتقدند، در زمان شاه قطب الدین قلندر و درویش معروف در حدود هفتصد سال پیش، جمعیت زیادی داشتند، ولی بنا به هر دلیلی خصوصا" حمله ی قزلباش به سر کردگی شاه عباس صفوی، به شاهوردیخان اتابک لرستان ، و جمعی هم در دوران فتحعلی شاه قاجار و اسمعیل خان والی و حسنخان والی، موجب پراکندگی بسیاری از قطب الدین های سوره میری می شوند. الان حدود هفتاد درصد قطبین های سوره میری در بغداد و نعمامیه، کوت ، اماره و علی غربی عراق می باشند.
آهنگرهایی که در اتحادیه سوره میری هستند، و الان خود را قطبین می دانند، بیشتر خویشاوند سببی با انها دارند، بدین شکل آهنگرها خواهر زاده و قطبین ها دایی می باشند.
طایفه ی قطبین با طایفه کاکعلی، و برامسین ( ابراهیم حسین ) اصالتا" سوره میری و دراتحادیه ی قطبین های سوره میری بوده، و یا از زیر مجموعه ها وتیره هایی از قطبین ها هستند ، قطبین ها در عراق، مهران، زرانگوش بدره و در ولیعصر بدره و حتا در سایر نقاط ایران پراکندگی دارند. طایفه خلیل ( خلیلوندهای ملکشاهی ) هم اصالتا" از قطبین های سوره میری هستند.
در دوران پهلوی قطبین های زرین اباد فردی به نام "شیخ حاتم خاتم گو " داشته اند ، که به مردم زرین اباد، خصوصا" قطبین ها نصیحت و مسائل دینی را بطور شفاهی آموزش می داده است. استاد سید امین رجبی مشعشعی وی را زمانی که در دهه ی چهل معلم آبادی زرین آباد بوده ، ایشان و روحانی گری و وعظ و نصیحت کنندگی وی رادیده است.
در حدود هشت نسل پیش قطبین ها که در حدود چهارصد یا چهارصد و پنجاه سال پیش از منطقه پشتکوه و جبال متواری و مهاجرت کرده بودند، فردی به نام سلطانعلی که معاصرنوروزعلی پسر حسین، جد نوروژوندهای گلوزه بوده به زرین آباد بر می گردد، ، تا صد سال پیش خودش و فرزند و اعقابش معروف به سوره میری بودند ، ولی از صد سال پیش به خاطر بخت قطبین، بیشتر به نام طایفه جدیدترشان قطبین را در نسب خویش بکار می برند. اما درون گروهی معتقد بودند که اصالتا" سوره میری هستند. استاد رحمت الله یاری می گفت؛ بارها پدرم می گفت؛ ما قطبین ها سوره میری هستیم و صاحب زمین های مشخص در کنار سایر تیره ها و طوایف هستیم. در زرین اباد درزمانی که سلطانعلی امده، نوروزوندها و کاکعلی بودند، یکی از پسران سلطانعلی موسا به نام محلی میسا ، که مورخان محلی به اشتباه میا ثبت کرده اند با توجه به اینکه سه طایفه ممیوند، جایروند و باپیروند از اعقاب سوره میری در این چهارصد سال و یا کمی بیشتر نام جدید اجدادشان شکل گرفته اند.
برامسین طبق فرمایش توشمال منوچهر مرادخانی، که از جد مادریش از نسل باپیروندهای سوره میری است، در سندی دیده بود که برامسین خلاصه ی ابراهیم حسین است، چون در جوار اعراب عراق و لهجه ی فیلی پشتکوه ( پهله ای ) "برام" ( ابرام ) به معنای ابراهیم، و "سین"
مخفف حسین است، اصل برامسین، یعنی ابراهیم حسین .
همانطورکه نوروزعلی پسر حسین می گفتند نوروزسین ( نوروزحسین ) باتوجه به برداشت لغتی قاعدتا" باید نوروز پسر حسین و یا ابراهیم پسر حسین معناو مفهوم را برساند.
درحواشی زمینهای قطبین منطقه ای هست، که انرا حسن مرده می دانند، احتمال هست این حسن که از بزرگان سوره میری و برادر حسین سوره میری که اعقابش در دره شهر هستند، بوده، و تا قبل از۱۱۰۰ قمری در زرین آباد پشتکوه بوده و در انجا به مرگ طبیعی و یا در اثر در گیری های قزلباش و یا نزاع محلی، کشته شده باشد، این سخن دقیقا" معلوم نیست، ( الله اعلم ) هرچند یدالله خان فرزند غلامرضاخان ابو قداره والی پشتکوه، در مصاحبه ای که نگارنده در سال ۱۳۷۱ با ایشان داشته است، علل پراکندگی برخی از سوره میری های پشتکوه را نزاع و درگیری و مسئله قاتل و مقتولی که پیش آمده، اعلام کردند.
برخی معتقدند که شرف ها هم یک طایفه از فرا ایل سوره میری می باشند و یا طایفه ای مستقل ساسانی از اعقاب بهرام گور هستند، ( الله اعلم ) آنها زمین هایشان هم مرز طایفه قطبین سوره میری است و از قدیم بر اثر همجواری اختلاف مِلکی داشته و دارند، در حدود صد وپنجاه سال پیش شیرین خواهر رحمت الله فرزند شیرخرا فرزند بارانی فرزند موسی ( میسا ) فرزند سلطانعلی، زنی شجاع با غیرت و تا اندازه ای دارای ثروت و مکنت، گویاهمسرش هم که از خاندانهای سوره میری بوده، و خیلی با شیرین هم کفو نبوده است، در هنگام مرگ وصیت می کند قبر مرا در حوالی زمین های مرز بین ما و طایفه شرف قرار دهید، تا سندی باشد برای ختم نزاع و درگیری.
اکنون قبرشیرین قطبین سوره میری غریبانه در بین زمینهای قطبین واقع شده است. شجره ی اعقاب برادرش رحمت الله به شرح زیر است؛
مُعین فرزند صحبت فرزندکدخدا میرحسین فرزند کدخدا سَنید فرزند صید نور فرزند رحمت اله فرزند شیرخدا فرزندبارانی فرزندموسی ( میسا ) فرزند سلطانعلی
با توجه به هم تباری و برادری که میسیوندها با ممیوندهای سوره میری در لرستان دارند، احتمالا" میسیوندها اعقاب موسی ( میسا ) باشند. ( الله اعلم ) این احتمال نیاز به تحقیق و کنکاش بیشتری دارد.
طبق فرمایش فرهنگی برجسته جناب آقای سید امین رجبی ناصر الدینی مشعشعی، کلان ایل سوره میری که از علویان دو آتشه و مخالفان سرسخت خلفای اموی و عباسی بوده اند.
آنها به علت روح مبارزه و طرفداری از آل علی ( ع ) در کسوت درویشی، هر از گاهی بنا به مصلحت و یا به نام برخی از اعقاب شاخص سوره میر، در قالب تیره ها و طوایفی جدیدتر نام سوره میر را کمتر به کار برده اند، فقط در درون گروهی خودشان صراحتا" می دانند که اصالتا" سوره میری هستند، مانند طایفه باولک ها، و برامسی ها، قطب الدینی ها، کاکعلی ها، خیرشه ها و خربزانی ها، لشگری ها مومه وندها، آزادبخت ها، میربگها، شاهیوندهای دلفان، نورعالی ها، ذوالفقاری ها، زندها، سرومیلی ها، باباخانی ها، کلاوانی ها، بوربورها، بوره که ای ها، لرونده، شهبازی ها، داجیوندها، انتارها و. . . بنابراین این کلان ایل گسترده، همواره با اسامی جدیدتری ، تغییر هویت داده است، و فقط افراد معدودی نام جدشان سوره میری را در نام روستا و جمعبت و اتحادیه خود بطور مستقل یا در زیر مجموعه یکسری ایلات و طوایف حفظ کرده اند.
طبق مصاحبه ای که نگارنده با نبی حیدری فرزند حاج عیسی حیدری از طایفه قطبین ( قطب الدینی ) هستند وی معتقد است اتحادیه ی طایفه شان که شامل قطب الدین، سوره میر، برامسی ( برامسین ) ، و کاکعلی همگی اصالتا" سوره میری هستند . و از قدیم ساکن زرین آباد پهله بوده اند . همانطور که باپیروندها هم از اعقاب سوره میری هستند.
طبق مصاحبه ای که در مورخ ششم تیر ماه سال ۱۴۰۱ شمسی با جناب آقای نبی حیدری فرزند حاج عیسی حیدری، از طایفه قطبین ( قطب الدین ) ایل سوره میری انجام شد، وی معتقد است اتحادیه ی طایفه شان که شامل قطب الدین، سوره میر، برامسی ( برامسین ) ، و کاکعلی همگی اصالتا" سوره میری هستند . و از قدیم ساکن زرین آباد پهله بوده اند . همانطور که باپیروندها و نوروزوندها، و برخی از طوایف ایل شوهان مانند صفر لکی، ساده میری، شرف و. . هم از اعقاب فرا ایل سوره میری هستند.
وی شجره ی خود را از فرزند ۴۴ ساله اش چنین آغاز کردند؛
یدالله فرزند نبی فرزند حاج عیسی فرزند چلیک فرزند عبد الرضا فرزندعوض ( عوضعلی ) فرزند علیرضا وابسته به طایفه قطبین هستند. همانطور که ذکر شد، آنها "رود گاهی" دارند که معروف به بخت قطبین می باشد، و افرادی نیز به زیارت آن جایگاه مبادرت می ورزند. استاد امین رجبی موسوی مشعشعی در دهه ی چهل زیارت کردن و با فاصله از سنگهایی که بر روی هم چیده شده بودند فاتحه و نجواهای مردم را به چشم خویش مشاهده کرده است.
شجره ی فردی دیگر از قطبین ها:
کریم فرزند آقابابا فرزند روسم ( رستم ) فرزند ملک احمد فرزند علی میرزا
نام خانوادگی برخی از قطبین ها به شرح زیر است؛
حیدری - رستمی - عزیزی - انصاری - نیازی - شمسی - کوچی ( کُچی ) - چامه - بختیاری - گودرزی آهنگران - یونسی - حسینی، یاری
نام چهار تن از قطبین ها:
نبی حیدری
کریم رستمی
قلی حسینی
حاج غلامعلی یونسی
کدخدا سَنِید برمبنای جد بزرگشان سوره میر، خود را سوره میری معرفی کردند.
میرحسین نوری فرزند سَنِید فرزندصید نور فرزند میسا ( موسی ) فرزند سلطانعلی
می باشند.
نام خانوادگی برخی از کاکعلی ها؛
منصور زاده ( کاکه منصورزاده )
جهانی
کدخدا آمحمد محمدی
مزبان رحمتی
نام خانوادگی برخی از برامسی ها؛
مهدوی
صفری
محمد زاده
اتحادیه سوره میرهای قطبین، برامسی ( برامسین یا ابراهیم حسین ) ، کاکعلی، در بخش زرین آباد پهله زندگی می کنند، تیره ملیک و اکثر اهالی میمه سوره میری هستند.
قطبین های سوره میری برخی در مشاغل دولتی، و یا دارای مغازه و مشاغل خدماتی و آزاد در سطح شهر و برخی هم به کشاورزی و دامداری در سطح روستا زندگی می نمایند. طوایف قطبین بانوروزوندهای گلوزه نسبت خویشاوندی دارند. زرین آباد را باید خاستگاه طوایف سادات ( فخرالدینی، ناصر الدینی، و وسید ابراهیمی ) و سوره میری ها دانست. هر چند طوایف وابسته به شوهان و کُرد هم در بدنه ی بخش زرین آباد هستند. سوره میری هستند، و یا از اعقاب بهرام گور و پسر عموی سوره میری هستند، ۶
دلفانهای معروف به سرناوه داخل ایل بیرانوند بانامهای پیرولی . بختوبآخه. صیدرضا. بله. اولیا. زکریازیرشاخه کدام ایل ازطایفه دلفانهای نورآبادند
"مختصری در باره ی َمُشَعْشَعیان، یا�آل مشعشع� ( حکومت ۸۴۵ تا ۹۱۴ق ) "
گر د آورنده : سید امین موسوی رجبی مشعشعی
مقدمه :
خاندان مشعشعیان از حاکمان و َحکمرانان�صوفی مسلک شیعه هستند، �که از سال ۸۴۵ تا ۹۱۴ق درخوزستان�حکومت کرده اند، آنها بعد از شکست خوردن از شاه اسماعیل صفوی درسال ۹۱۴ قمری، بعد از وقفه ای کوتاه مجددا" به حاکمیت خوزستان و برخی از مناطق جنوب از طرف حکومت صفوی و سلسله های بعدی به رهبری و مدیریت جامعه برگزیده شده اند.
... [مشاهده متن کامل]
این سلسله به رهبری �سید محمد بن فلاح� ( متوفای ۸۷۰ق ) که ادعای مهدویت می کرد، حیات خود را آغاز، و حکومت مستقل شیعه به مرکزیت�هویزه را ایجاد نمود.
آنچه از تاریخ بر می آید، چون خاندان مشعشعی، و سادات و پیروان آنها امارت مشعشعه را برای خویش قائل بودند شاه اسماعیل صفوی از وجود این نوع تفکر، و قدرتی که پیدا کرده بودند، به نوعی احساس خطر کرد، به همین خاطر چون یکپارچگی حکومت را نیز در سر می پروراند و جنبه ی قدرت سیاسی بر جنبه ی درویشی. گری و مذهبی را ارجح می دانسته، حمله ی خود را به امارت انها آغاز کرده است. البته بعد از به اطاعت در آوردن اتابکان خصوصا" شاه رستم، احتمال یک توطئه و جنگ زرگری و صوری، یا بد گویی کردن سادات مشعشعی از جانب اتابک وقت، در نزد شاه اسماعیل صفوی ، عواملی بودند، که در یک جنگ نابرابر طومار مشعشعیان در هم پیچیده شد. البته امارت مشعشعه با ظهور�صفویان�تا سال ۱۱۵۰ق به عنوان والیان�دولت صفوی�در خوزستان حکمرانی کردند.
بنیان گذار حکومت مشعشعه
نسب سید محمد بن فلاح بن هیبت الله به�هفتمین امام شیعیان می رسد. وی در شهر واسط به دنیا آمد و تحصیلات خود را در شهر�حله و در مکتب�احمد بن فهد حلی ( ۷۵۷ - ۸۴۱ق ) گذراند. [۱]�مطابق منابع، سید محمد در مدت کوتاهی به درجات علمی بالایی رسید تا جایی که اجازه تدریس را از استاد خود دریافت نمود. [۲]�با فوت پدر سید محمد، ابن فهد حلی با مادر او[۳]�و سید محمد نیز با دختر ابن فهد�ازدواج�کرد. [۴]
سید محمد ابن فلاح طلبه ای سختکوش بود، و از هوش و ذکاوت بالایی بر خوردار بودند، وی در به جا آوردن مناسک صوفیه و گرایش به مرام آنها و مطالعه ی متون مذهبی پشتکاری زاید الوصف داشتند.
سید محمد بن فلاح اهل�ریاضت�و دارای منش صوفیانه بود تا آن جا که یک بار به مدت یک سال در�مسجد کوفه معتکف شد و در طول آن مدت غذای وی اندکی آرد جو بود و در این مدت بسیار میگریست. [۵]
سید محمّد بن سید فلاّح در سال ۸۴۰ق ( یکی دو سال پیش از فوت استاد و پدر خوانده اش ابن فهد ) از جانب�امام مهدی ( عج ) �ادعای�نیابت کرد و به این ترتیب از جانب استادش ابن فهد �مرتد�اعلام و محکوم به قتل شد. [۶]
سید محمد در کتابش ( کلام المهدی ) که در سال ۸۶۵ق نگاشته، خود را سیدی نایب مناب مهدی ( عج ) می داند و �و هذا السید المناب عن الغائب� تعبیری است که از خود در این کتاب به کار برده است. وی علاوه بر نایب مهدی ، خود را �امام امت� هم می خواند. [۷]
آغاز حرکت سید محمد ابن فلاح؛
منابع تاریخی آغاز فعالیت ها و ادعاهای سیدمحمد را، دست یابی وی بر کتاب استادش در �علوم غریبه� می دانند که با استفاده از آن و نمایش برخی رفتارهای عجیب، اعراب نواحی خوزستان را مرید خود کرد و تا جایی پیش رفت که خود را به �مهدی� ملقب نمود. [۸]
به دنبال این جریانات شیخ فهد فتوای کشتن محمد بن فلاح را داد و دو نامه به امیر منصور بن قباد ادریس عبادی نوشته و او را تشویق به کشتن سید نمود و ریختن خونش را مباح دانست . در پی وصول نامه، امیر منصور سید محمد را دستگیر کرد. محمد بن فلاح در دفاع از ادعای سنی و صوفی بودن خود را نمود و علت دشمنی و مجاز دانستن قتلش توسط شیعیان را همین مطلب عنوان کرد و برای این ادعا نیز به�قرآن�قسم یاد کرد. علاوه بر این سخنان دیگری نیز مطرح کرد تا سرانجام امیر منصور قانع شده و او را آزاد نمود. [۹]
از متن بالا چنین استنباط می شود، که سید محمد مشعشعی از سنت تقیه استفاده کرده، و هنگامی که جانش را در خطر می بیند با اذعان به سنی و صوفی بودن خویش ، و قسم یاد کردن، چنین فتوا و سخنانی که بر علیه وی اقامه ی دعوا کرده اند ، را رد نمود، و آن را یک دسیسه نامید. وهمین زیرکی از مهلکه جان سالم به در برد.
استقرار دولت توسط سید محمد بن فلاح؛
در ابتدا، قلمرو نفوذ محمد بن فلاح، اطراف واسط، �بغداد�و جزایر شرقی آن بود، اما به مرور مرکزیت دولت مشعشعی در�شوشتر�استقرار یافته و حوزه اصلی قدرت آنان منطقه ای حدّ فاصل شوشتر، �دزفول�تا�هویزه�وبصره�گردید. مشعشعیان برای مدتی مناطق جنوبی�عراق�تا�بغداد�را نیز تحت تسلط خود داشتند که البته این مناطق با قدرت یافتن دولت عثمانی�به مرور از سلطه آنان خارج شد. ( اقتباس از رایانه )
عشایر�شیعه�منطقه جنوب�ایران�وعراق�پشتوانه اصلی دولت مشعشعی به شمار می آمدند. قبایلی همچون بنی سلامه، بنی کعب، بنی طُرف، بنی طیّ از نخستین گروههایی بودند که به محمد بن فلاح پیوستند.
به مرور در پی جنگ ها و اقدامات نظامی دولت مشعشعی، مولی علی فرزند سید محمد قدرت یافت. وی حضور جدی خود را در سال ۸۴۰ق در مناطق متعلق به عشایر یاد شده آغاز کرد. مولی علی و یارانش با حمله به مناطق مختلف، توانستند تجهیزات جنگی فراهم کنند و در سال ۸۴۴ق آبادی های بین�بصره�و واسط به نام جزایر را به تصرف درآورند. آنان با تصرف هویزه در سال ۸۴۵ق به دولتی نیرومند تبدیل شدند. [۱۰]
دوره مولی علی فرزند سید محمد ؛
با تسلط مشعشعیان بر هویزه، به ویژه از سال ۸۵۸ق تا ۸۶۱ق رهبری آنان به طور عملی در دست مولی علی فرزند سید محمد قرار گرفت. وی توانست شهرهای�نجف، �کربلا�وحلّه�را تصرف نماید.
زمانیکه مولی علی امور را در دست گرفت، اجازه دخالت زیادی به پدر خود نمی داد. [۱۱]�وی با استفاده از عقاید محمد فلاح، از جمله خدا دانستن�امام علی ( ع ) �مدعی شد که روح آن امام که همان خدا است در کالبد او حلول کرده و از همین طریق ادعای خدایی کرد. بنابر منابع تاریخی از جمله اقدامات مولی علی حمله به شهر�نجف�و اقدام به ویرانی بسیار آن شهر و همچنین�حرم امام علی ( ع ) �بود. [۱۲][۱۳]
مولی علی سال ۸۴۱ به دنیا آمد، با وجود پدرش نفوذ بسیاری یافت در سال ۸۶۱ق با دستور پیر بوداق به قتل رسید و سرش برای جهانشاه فرستاده شد. [۱۴]�پس از قتل مولی علی، دوباره پدرش سید محمد تا هنگام وفات ( ۸۷۰ق ) رهبری مشعشیان را برعهده گرفت. [۱۵]
اوج اقتدارمشعشعیان
پس از فوت سید محمد، فرزند دیگرش، محسن ( ۹۰۵ - ۸۷۰ق ) رهبری را بر عهده گرفت. این مقطع زمانی، دوره استقرار توام با آرامش دولت مشعشعی است. در همین زمان قلمرو این حکومت به اوج گستردگی خود رسیده و از جزایر، بصره و حوالی�بغداد�تا کهکیلویه، �بهبهان�و�شوشترامتداد یافته و از سوی دیگر به سواحل�خلیج فارس، �بندرعباس�تاکرمانشاه�رسید. [۱۶]
استقرار و ثبات مشعشعیان دراین دوره تاریخی را می توان نتیجه سیاست اسکان و دفاع سید محسن دانست. ساخت و تجدید بنای قلعهها و حصار شهرها از شاخصههای این سیاست است تا جایی که سید محسن را نخستین کسی دانسته اند که در هویزه بناهایی را که پیش تر از نی بود با آجر و خشت ساخت، قلعه هویزه معروف به �المزینة�[۱۷]�یا �محسنیه�[۱۸]�نشانه نخستین تلاش های او در این زمینه است.
سید محسن و تفکر شیعه امامی؛
بنا به گزارش محققان، نزدیک شدن تفکرات و رفتارهای سید محسن مشعشعی به�شیعه امامیه�متداول، از ویژگی های دوران حکومت اوست. بازگشت�سید نورالله مرعشی شوشتری�به شوشتر پس از مهاجرتی طولانی به شیراز که بر اثر ظهور سید محمد بن فلاح واقع شده بود، فعالیت جدی وی در تبلیغ تشیع امامی در منطقه، همچنین مشاوره او به حکومت و حضور سه تن از اقوامش در دربار مشعشعیان، نشانه این نزدیکی است. [۱۹]
زوال قدرت و نیابت صفویان
بعد از سلطان محسن، پسرانش سیدعلی و ایوب به حکومت رسیدند. [۲۰]�البته به نظر برخی از مورخین از آنجا که حکومت مشترک بین دو نفر ممکن نیست، ایوب نقش وزیر یا پیشکار برادرش را داشته است. [۲۱]�حکومت سید علی با حکومت�شاه اسماعیل صفوی هم زمان بود که یکی از اقداماتش کشتن این دو برادر و از بین بردن استقلال مشعشعیان است. [۲۲]
برخی منابع علت این اقدام�شاه اسماعیل�را بدگویی برخی بدخواهان دانسته اند به این مضمون که علی و ایوب راه عموی خود �مولاعلی� را در پیش گرفتند و مثل او غالی هستند و در دین�غلو�می کنند. [۲۳]
برخی نیز آخرین حاکم دوره استقلال مشعشعیان را سلطان فیاض مشعشعی علی اللهی، دانسته اند که ادعای الوهیت داشت و در زمان فتح بغداد�و با عزیمت شاه اسماعیل به هویزه، جنگ خونینی میان�صفویان�و آل مشعشع در گرفت. در این نبرد فیاض و پیروانش کشته شدند. [۲۴]
اسماعیل صفوی با کشتن آخرین حاکم مستقل مشعشعی ایالت هویزه را به یکی از امیران صفوی سپرد. با بازگشت شاه صفوی به پایتخت خود، سید فلاح بن محسن از شوشتر به هویزه حمله کرده، آن را تصرّف نمود و با ارسال هدایایی برای شاه اسماعیل، رضایت وی را جلب و در پی آن به عنوان حاکم دست نشانده، حکومت هویزه به وی واگذار شد. [۲۵]
از نکات قابل توجه در این دوره زمانی این است که بنابر گزارش های تاریخی، در زمان شاه اسماعیل یا در دوره پسر او�شاه تهماسب اول�بوده که بخش غربی خوزستان را که به دست مشعشعیان بود عربستان نامیدند تا از بخش شرقی که شامل شوشتر و رامهرمز که توسط امرای صفوی اداره می شد متمایز باشد. [۲۶]
مشعشعیان پس از صفویه تا پهلوی
پس از اقدام سید فلاح در جلب رضایت اسماعیل صفوی، حکام مشعشعی از جانب حکومت صفوی تعیین می شدند. حمله افغان ها به حکومت صفویه پایان داد، از وضعیت مشعشعیان در دوره افغان ها تا ظهور نادر شاه افشار اطلاعات چندانی در دسترس نیست؛ ولی بنابر برخی منابع مطابق پیمان صلح افغان ها و حکومت�عثمانی، هویزه و تعدادی دیگر از شهرهای نواحی غربی ایران به عثمانی ها واگذار گردید؛ از این رو به نظر می رسد که در همین دوره نیز حکام مشعشعی در این مناطق حکمرانی کرده باشند، اولین تسلط نادر بر خوزستان و ابقای سید علی خان مشعشعی بر حکومت هویزه نشانه ای بر این نظریه است. [۲۷]
دوره افشاریان
نادر شاه افشار قبل از اعلام حکومت مستقل و تاجگذاری به عنوان شاه ایران، والیان مشعشعی را می پذیرفت ولی پس از آن و در حوالی سال ۱۱۵۰ق، هویزه را حاکم نشین سراسر خوزستان کرد و ماموری از جانب خود به بیگلربیگی[یادداشت ۱]�آنجا گماشت و بدین ترتیب دست مشعشعیان از آن سرزمین کوتاه شد. [۲۸]
ازاین تاریخ تا سال ۱۱۶۰ق حکمرانی مشعشعه تحت نظر حاکم خوزستان در دورق محدود شد. در زمان حکومت عادلشاه ( علیشاه ) برادرزاده نادر مولی مطلب خان مشعشعی نوه سید فرج الله خان حاکم دورق، حکومت خود را از دورق به هویزه و شوشتر گسترش داد، وی تا سال ۱۱۶۷ق به مدت شانزده سال حکومت کرد. [۲۹]
دوره زندیه و قاجار
در دوره�زندیه�و�قاجار�نیز مشعشعه تا مدت ها در هویزه و گاهی در دیگر نواحی خوزستان ولایت داشتند، که البته دیگر همراه با اقتدار و قدرت مطلق نبود علاوه بر آن ظهور دیگر قبایل عرب مانند�بنی کعب�و�آل کثیر�روز به روز از نفوذ مشعشعیان در خوزستان می کاست. [۳۰]
دوران پهلوی
در دوره�پهلوی، مشعشعه به دو تیره مولی نصرالله و مولی مطلب تقسیم شدند، والی گری به یکی از آن دو سپرده شد. این تقسیم موجب اختلاف درونی آنان گردید. پس از چندی حکومت، سران هر دو تیره را دستگیر کرد. پس از این دوره نیز برای مدتی شخصی از مشعشعه به نام مولی نصرالله خان ریاست عشایر هویزه را بر عهده داشت و البته مدتی نیز بخشدار آنجا نیز بود. [۳۱]
پانویس
۱ - شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۹۵.
۲ - مدرسی چهاردهی، مشعشعیان، ص۱۴۹.
۳ - �کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۹.
۴ - �مدرسی چهاردهی، مشعشعیان، ص۱۵۰.
۵�شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۹۶.
۶ - �ذکاوتی قراگزلو، نهضت مشعشعی و گذاری بر کلام المهدی، ص۶۱–۶۰.
۷ - �صفری فروشانی، گونه شناسی مدعیان دروغین مهدویت، ص۹۲.
۸ - �جعفریان، اطلس شیعه، ص۲۸۱.
۹ - �کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۱۸.
۱۰ - �شوشتری، مجالس المومنین، ص۴۰۰.
۱۱ - �کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص ۱۸و ۲۰.
۱۲ - �کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۲۰–۱۹.
۱۳ - کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۳۹.
۱۴ - �رنجبر، مشعشیان، ص۱۷۷.
۱۵ - �رنجبر، مشعشیان، ص۱۷۹.
۱۶ - کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۴۲.
۱۷ - �رنجبر، مشعشیان، ص۱۸۴–۱۸۳.
۱۸ - �شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۴۰۱.
۱۹ - �رنجبر، مشعشعیان، ص۱۹۱–۱۹۰، به نقل از حبیب السیر.
۲۰ - �کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۴۷.
۲۱ - �کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۴۸.
۲۲ - �رنجبر، مشعشیان، ص۳۵۳.
۲۳ - �کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۱۲۳.
۲۴ - رنجبر، مشعشیان، ص۳۵۶–۳۵۵.
۲۵ - رنجبر، مشعشیان، ص۳۵۷.
۲۶� - رنجبر، مشعشعیان، ص۳۵۸.
۲۷ - �جعفریان، اطلس شیعه، ص۲۸۶.
۲۸ - جعفریان، اطلس شیعه، ص۲۸۱، به نقل از مؤسس الدولة المشعشعیه: جاسم حسن شبّر: ص۲۱۶.
۲۹و ۳۰ و ۳۱ - �جعفریان، اطلس شیعه، ص۲۸۴
منابع:
۱ - جعفریان، رسول، اطلس شیعه، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، ۱۳۹۱ش.
۲ - صفری فروشانی، نعمت الله، �گونه شناسی مدعیان دروغین مهدویت�، مجله مشرق موعود، سال هشتم، شماره ۳۰، تابستان ۱۳۹۳.
۳ - ذکاوتی قراگزلو، علی رضا، �نهضت مشعشعی و گذاری بر کلام المهدی�، مجله معارف، - شماره ۳۷، فروردین و تیر ۱۳۷۵ش.
۴ - رنجبر، محمدعلی، مشعشعیان؛ ماهیت فکری - اجتماعی و فرایند تحولات تاریخی، آگاه، تهران، ۱۳۸۷ش.
۵ - شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، کتابفروشی اسلامیه، تهران، ۱۳۷۷ش.
۶ - کسروی، احمد، تاریخ پانصد ساله خوزستان، دنیای کتاب، تهران، ۱۳۸۴ش.
۷ - مدرسی چهاردهی، مرتضی، �مشعشعیان�، مجله بررسی های تاریخی، شماره ۷۴، بهمن و اسفند ۱۳۵۶
۸ - عالم آرای صفوی به کوشش ید الله شکری، انتشارات بنیان فرهنگ، سال ۱۳۵۰
صفحات ۱۳۵ تا ۱۳۸ در باره مشعشعیان نوشته شده که ملکشاه رستم حاکم لرستان با علی اللهی خواندن و مقام الوهیت را به سید فیاض در سرزمین الکاء ( هویزه ) شاه اسماعیل به آنها حمله می کند. و طومار حکومت مشعشعی را در هم می پیچد
۹ - قیام و نهضت علویان ، جلد دوم، نوشته محمد علی سلطانی، موسسه فرهنگی نشر سها، صفحات ۱۹ تا ۲۷ در مورد قیام و قعود مشعشعیان بحث کرده است. و جنگ آنها با شاه اسماعیل به زیبایی تشریح شده است.
گر د آورنده : سید امین موسوی رجبی مشعشعی
مقدمه :
خاندان مشعشعیان از حاکمان و َحکمرانان�صوفی مسلک شیعه هستند، �که از سال ۸۴۵ تا ۹۱۴ق درخوزستان�حکومت کرده اند، آنها بعد از شکست خوردن از شاه اسماعیل صفوی درسال ۹۱۴ قمری، بعد از وقفه ای کوتاه مجددا" به حاکمیت خوزستان و برخی از مناطق جنوب از طرف حکومت صفوی و سلسله های بعدی به رهبری و مدیریت جامعه برگزیده شده اند.
... [مشاهده متن کامل]
این سلسله به رهبری �سید محمد بن فلاح� ( متوفای ۸۷۰ق ) که ادعای مهدویت می کرد، حیات خود را آغاز، و حکومت مستقل شیعه به مرکزیت�هویزه را ایجاد نمود.
آنچه از تاریخ بر می آید، چون خاندان مشعشعی، و سادات و پیروان آنها امارت مشعشعه را برای خویش قائل بودند شاه اسماعیل صفوی از وجود این نوع تفکر، و قدرتی که پیدا کرده بودند، به نوعی احساس خطر کرد، به همین خاطر چون یکپارچگی حکومت را نیز در سر می پروراند و جنبه ی قدرت سیاسی بر جنبه ی درویشی. گری و مذهبی را ارجح می دانسته، حمله ی خود را به امارت انها آغاز کرده است. البته بعد از به اطاعت در آوردن اتابکان خصوصا" شاه رستم، احتمال یک توطئه و جنگ زرگری و صوری، یا بد گویی کردن سادات مشعشعی از جانب اتابک وقت، در نزد شاه اسماعیل صفوی ، عواملی بودند، که در یک جنگ نابرابر طومار مشعشعیان در هم پیچیده شد. البته امارت مشعشعه با ظهور�صفویان�تا سال ۱۱۵۰ق به عنوان والیان�دولت صفوی�در خوزستان حکمرانی کردند.
بنیان گذار حکومت مشعشعه
نسب سید محمد بن فلاح بن هیبت الله به�هفتمین امام شیعیان می رسد. وی در شهر واسط به دنیا آمد و تحصیلات خود را در شهر�حله و در مکتب�احمد بن فهد حلی ( ۷۵۷ - ۸۴۱ق ) گذراند. [۱]�مطابق منابع، سید محمد در مدت کوتاهی به درجات علمی بالایی رسید تا جایی که اجازه تدریس را از استاد خود دریافت نمود. [۲]�با فوت پدر سید محمد، ابن فهد حلی با مادر او[۳]�و سید محمد نیز با دختر ابن فهد�ازدواج�کرد. [۴]
سید محمد ابن فلاح طلبه ای سختکوش بود، و از هوش و ذکاوت بالایی بر خوردار بودند، وی در به جا آوردن مناسک صوفیه و گرایش به مرام آنها و مطالعه ی متون مذهبی پشتکاری زاید الوصف داشتند.
سید محمد بن فلاح اهل�ریاضت�و دارای منش صوفیانه بود تا آن جا که یک بار به مدت یک سال در�مسجد کوفه معتکف شد و در طول آن مدت غذای وی اندکی آرد جو بود و در این مدت بسیار میگریست. [۵]
سید محمّد بن سید فلاّح در سال ۸۴۰ق ( یکی دو سال پیش از فوت استاد و پدر خوانده اش ابن فهد ) از جانب�امام مهدی ( عج ) �ادعای�نیابت کرد و به این ترتیب از جانب استادش ابن فهد �مرتد�اعلام و محکوم به قتل شد. [۶]
سید محمد در کتابش ( کلام المهدی ) که در سال ۸۶۵ق نگاشته، خود را سیدی نایب مناب مهدی ( عج ) می داند و �و هذا السید المناب عن الغائب� تعبیری است که از خود در این کتاب به کار برده است. وی علاوه بر نایب مهدی ، خود را �امام امت� هم می خواند. [۷]
آغاز حرکت سید محمد ابن فلاح؛
منابع تاریخی آغاز فعالیت ها و ادعاهای سیدمحمد را، دست یابی وی بر کتاب استادش در �علوم غریبه� می دانند که با استفاده از آن و نمایش برخی رفتارهای عجیب، اعراب نواحی خوزستان را مرید خود کرد و تا جایی پیش رفت که خود را به �مهدی� ملقب نمود. [۸]
به دنبال این جریانات شیخ فهد فتوای کشتن محمد بن فلاح را داد و دو نامه به امیر منصور بن قباد ادریس عبادی نوشته و او را تشویق به کشتن سید نمود و ریختن خونش را مباح دانست . در پی وصول نامه، امیر منصور سید محمد را دستگیر کرد. محمد بن فلاح در دفاع از ادعای سنی و صوفی بودن خود را نمود و علت دشمنی و مجاز دانستن قتلش توسط شیعیان را همین مطلب عنوان کرد و برای این ادعا نیز به�قرآن�قسم یاد کرد. علاوه بر این سخنان دیگری نیز مطرح کرد تا سرانجام امیر منصور قانع شده و او را آزاد نمود. [۹]
از متن بالا چنین استنباط می شود، که سید محمد مشعشعی از سنت تقیه استفاده کرده، و هنگامی که جانش را در خطر می بیند با اذعان به سنی و صوفی بودن خویش ، و قسم یاد کردن، چنین فتوا و سخنانی که بر علیه وی اقامه ی دعوا کرده اند ، را رد نمود، و آن را یک دسیسه نامید. وهمین زیرکی از مهلکه جان سالم به در برد.
استقرار دولت توسط سید محمد بن فلاح؛
در ابتدا، قلمرو نفوذ محمد بن فلاح، اطراف واسط، �بغداد�و جزایر شرقی آن بود، اما به مرور مرکزیت دولت مشعشعی در�شوشتر�استقرار یافته و حوزه اصلی قدرت آنان منطقه ای حدّ فاصل شوشتر، �دزفول�تا�هویزه�وبصره�گردید. مشعشعیان برای مدتی مناطق جنوبی�عراق�تا�بغداد�را نیز تحت تسلط خود داشتند که البته این مناطق با قدرت یافتن دولت عثمانی�به مرور از سلطه آنان خارج شد. ( اقتباس از رایانه )
عشایر�شیعه�منطقه جنوب�ایران�وعراق�پشتوانه اصلی دولت مشعشعی به شمار می آمدند. قبایلی همچون بنی سلامه، بنی کعب، بنی طُرف، بنی طیّ از نخستین گروههایی بودند که به محمد بن فلاح پیوستند.
به مرور در پی جنگ ها و اقدامات نظامی دولت مشعشعی، مولی علی فرزند سید محمد قدرت یافت. وی حضور جدی خود را در سال ۸۴۰ق در مناطق متعلق به عشایر یاد شده آغاز کرد. مولی علی و یارانش با حمله به مناطق مختلف، توانستند تجهیزات جنگی فراهم کنند و در سال ۸۴۴ق آبادی های بین�بصره�و واسط به نام جزایر را به تصرف درآورند. آنان با تصرف هویزه در سال ۸۴۵ق به دولتی نیرومند تبدیل شدند. [۱۰]
دوره مولی علی فرزند سید محمد ؛
با تسلط مشعشعیان بر هویزه، به ویژه از سال ۸۵۸ق تا ۸۶۱ق رهبری آنان به طور عملی در دست مولی علی فرزند سید محمد قرار گرفت. وی توانست شهرهای�نجف، �کربلا�وحلّه�را تصرف نماید.
زمانیکه مولی علی امور را در دست گرفت، اجازه دخالت زیادی به پدر خود نمی داد. [۱۱]�وی با استفاده از عقاید محمد فلاح، از جمله خدا دانستن�امام علی ( ع ) �مدعی شد که روح آن امام که همان خدا است در کالبد او حلول کرده و از همین طریق ادعای خدایی کرد. بنابر منابع تاریخی از جمله اقدامات مولی علی حمله به شهر�نجف�و اقدام به ویرانی بسیار آن شهر و همچنین�حرم امام علی ( ع ) �بود. [۱۲][۱۳]
مولی علی سال ۸۴۱ به دنیا آمد، با وجود پدرش نفوذ بسیاری یافت در سال ۸۶۱ق با دستور پیر بوداق به قتل رسید و سرش برای جهانشاه فرستاده شد. [۱۴]�پس از قتل مولی علی، دوباره پدرش سید محمد تا هنگام وفات ( ۸۷۰ق ) رهبری مشعشیان را برعهده گرفت. [۱۵]
اوج اقتدارمشعشعیان
پس از فوت سید محمد، فرزند دیگرش، محسن ( ۹۰۵ - ۸۷۰ق ) رهبری را بر عهده گرفت. این مقطع زمانی، دوره استقرار توام با آرامش دولت مشعشعی است. در همین زمان قلمرو این حکومت به اوج گستردگی خود رسیده و از جزایر، بصره و حوالی�بغداد�تا کهکیلویه، �بهبهان�و�شوشترامتداد یافته و از سوی دیگر به سواحل�خلیج فارس، �بندرعباس�تاکرمانشاه�رسید. [۱۶]
استقرار و ثبات مشعشعیان دراین دوره تاریخی را می توان نتیجه سیاست اسکان و دفاع سید محسن دانست. ساخت و تجدید بنای قلعهها و حصار شهرها از شاخصههای این سیاست است تا جایی که سید محسن را نخستین کسی دانسته اند که در هویزه بناهایی را که پیش تر از نی بود با آجر و خشت ساخت، قلعه هویزه معروف به �المزینة�[۱۷]�یا �محسنیه�[۱۸]�نشانه نخستین تلاش های او در این زمینه است.
سید محسن و تفکر شیعه امامی؛
بنا به گزارش محققان، نزدیک شدن تفکرات و رفتارهای سید محسن مشعشعی به�شیعه امامیه�متداول، از ویژگی های دوران حکومت اوست. بازگشت�سید نورالله مرعشی شوشتری�به شوشتر پس از مهاجرتی طولانی به شیراز که بر اثر ظهور سید محمد بن فلاح واقع شده بود، فعالیت جدی وی در تبلیغ تشیع امامی در منطقه، همچنین مشاوره او به حکومت و حضور سه تن از اقوامش در دربار مشعشعیان، نشانه این نزدیکی است. [۱۹]
زوال قدرت و نیابت صفویان
بعد از سلطان محسن، پسرانش سیدعلی و ایوب به حکومت رسیدند. [۲۰]�البته به نظر برخی از مورخین از آنجا که حکومت مشترک بین دو نفر ممکن نیست، ایوب نقش وزیر یا پیشکار برادرش را داشته است. [۲۱]�حکومت سید علی با حکومت�شاه اسماعیل صفوی هم زمان بود که یکی از اقداماتش کشتن این دو برادر و از بین بردن استقلال مشعشعیان است. [۲۲]
برخی منابع علت این اقدام�شاه اسماعیل�را بدگویی برخی بدخواهان دانسته اند به این مضمون که علی و ایوب راه عموی خود �مولاعلی� را در پیش گرفتند و مثل او غالی هستند و در دین�غلو�می کنند. [۲۳]
برخی نیز آخرین حاکم دوره استقلال مشعشعیان را سلطان فیاض مشعشعی علی اللهی، دانسته اند که ادعای الوهیت داشت و در زمان فتح بغداد�و با عزیمت شاه اسماعیل به هویزه، جنگ خونینی میان�صفویان�و آل مشعشع در گرفت. در این نبرد فیاض و پیروانش کشته شدند. [۲۴]
اسماعیل صفوی با کشتن آخرین حاکم مستقل مشعشعی ایالت هویزه را به یکی از امیران صفوی سپرد. با بازگشت شاه صفوی به پایتخت خود، سید فلاح بن محسن از شوشتر به هویزه حمله کرده، آن را تصرّف نمود و با ارسال هدایایی برای شاه اسماعیل، رضایت وی را جلب و در پی آن به عنوان حاکم دست نشانده، حکومت هویزه به وی واگذار شد. [۲۵]
از نکات قابل توجه در این دوره زمانی این است که بنابر گزارش های تاریخی، در زمان شاه اسماعیل یا در دوره پسر او�شاه تهماسب اول�بوده که بخش غربی خوزستان را که به دست مشعشعیان بود عربستان نامیدند تا از بخش شرقی که شامل شوشتر و رامهرمز که توسط امرای صفوی اداره می شد متمایز باشد. [۲۶]
مشعشعیان پس از صفویه تا پهلوی
پس از اقدام سید فلاح در جلب رضایت اسماعیل صفوی، حکام مشعشعی از جانب حکومت صفوی تعیین می شدند. حمله افغان ها به حکومت صفویه پایان داد، از وضعیت مشعشعیان در دوره افغان ها تا ظهور نادر شاه افشار اطلاعات چندانی در دسترس نیست؛ ولی بنابر برخی منابع مطابق پیمان صلح افغان ها و حکومت�عثمانی، هویزه و تعدادی دیگر از شهرهای نواحی غربی ایران به عثمانی ها واگذار گردید؛ از این رو به نظر می رسد که در همین دوره نیز حکام مشعشعی در این مناطق حکمرانی کرده باشند، اولین تسلط نادر بر خوزستان و ابقای سید علی خان مشعشعی بر حکومت هویزه نشانه ای بر این نظریه است. [۲۷]
دوره افشاریان
نادر شاه افشار قبل از اعلام حکومت مستقل و تاجگذاری به عنوان شاه ایران، والیان مشعشعی را می پذیرفت ولی پس از آن و در حوالی سال ۱۱۵۰ق، هویزه را حاکم نشین سراسر خوزستان کرد و ماموری از جانب خود به بیگلربیگی[یادداشت ۱]�آنجا گماشت و بدین ترتیب دست مشعشعیان از آن سرزمین کوتاه شد. [۲۸]
ازاین تاریخ تا سال ۱۱۶۰ق حکمرانی مشعشعه تحت نظر حاکم خوزستان در دورق محدود شد. در زمان حکومت عادلشاه ( علیشاه ) برادرزاده نادر مولی مطلب خان مشعشعی نوه سید فرج الله خان حاکم دورق، حکومت خود را از دورق به هویزه و شوشتر گسترش داد، وی تا سال ۱۱۶۷ق به مدت شانزده سال حکومت کرد. [۲۹]
دوره زندیه و قاجار
در دوره�زندیه�و�قاجار�نیز مشعشعه تا مدت ها در هویزه و گاهی در دیگر نواحی خوزستان ولایت داشتند، که البته دیگر همراه با اقتدار و قدرت مطلق نبود علاوه بر آن ظهور دیگر قبایل عرب مانند�بنی کعب�و�آل کثیر�روز به روز از نفوذ مشعشعیان در خوزستان می کاست. [۳۰]
دوران پهلوی
در دوره�پهلوی، مشعشعه به دو تیره مولی نصرالله و مولی مطلب تقسیم شدند، والی گری به یکی از آن دو سپرده شد. این تقسیم موجب اختلاف درونی آنان گردید. پس از چندی حکومت، سران هر دو تیره را دستگیر کرد. پس از این دوره نیز برای مدتی شخصی از مشعشعه به نام مولی نصرالله خان ریاست عشایر هویزه را بر عهده داشت و البته مدتی نیز بخشدار آنجا نیز بود. [۳۱]
پانویس
۱ - شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۹۵.
۲ - مدرسی چهاردهی، مشعشعیان، ص۱۴۹.
۳ - �کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۹.
۴ - �مدرسی چهاردهی، مشعشعیان، ص۱۵۰.
۵�شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۹۶.
۶ - �ذکاوتی قراگزلو، نهضت مشعشعی و گذاری بر کلام المهدی، ص۶۱–۶۰.
۷ - �صفری فروشانی، گونه شناسی مدعیان دروغین مهدویت، ص۹۲.
۸ - �جعفریان، اطلس شیعه، ص۲۸۱.
۹ - �کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۱۸.
۱۰ - �شوشتری، مجالس المومنین، ص۴۰۰.
۱۱ - �کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص ۱۸و ۲۰.
۱۲ - �کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۲۰–۱۹.
۱۳ - کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۳۹.
۱۴ - �رنجبر، مشعشیان، ص۱۷۷.
۱۵ - �رنجبر، مشعشیان، ص۱۷۹.
۱۶ - کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۴۲.
۱۷ - �رنجبر، مشعشیان، ص۱۸۴–۱۸۳.
۱۸ - �شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۴۰۱.
۱۹ - �رنجبر، مشعشعیان، ص۱۹۱–۱۹۰، به نقل از حبیب السیر.
۲۰ - �کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۴۷.
۲۱ - �کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۴۸.
۲۲ - �رنجبر، مشعشیان، ص۳۵۳.
۲۳ - �کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، ص۱۲۳.
۲۴ - رنجبر، مشعشیان، ص۳۵۶–۳۵۵.
۲۵ - رنجبر، مشعشیان، ص۳۵۷.
۲۶� - رنجبر، مشعشعیان، ص۳۵۸.
۲۷ - �جعفریان، اطلس شیعه، ص۲۸۶.
۲۸ - جعفریان، اطلس شیعه، ص۲۸۱، به نقل از مؤسس الدولة المشعشعیه: جاسم حسن شبّر: ص۲۱۶.
۲۹و ۳۰ و ۳۱ - �جعفریان، اطلس شیعه، ص۲۸۴
منابع:
۱ - جعفریان، رسول، اطلس شیعه، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، ۱۳۹۱ش.
۲ - صفری فروشانی، نعمت الله، �گونه شناسی مدعیان دروغین مهدویت�، مجله مشرق موعود، سال هشتم، شماره ۳۰، تابستان ۱۳۹۳.
۳ - ذکاوتی قراگزلو، علی رضا، �نهضت مشعشعی و گذاری بر کلام المهدی�، مجله معارف، - شماره ۳۷، فروردین و تیر ۱۳۷۵ش.
۴ - رنجبر، محمدعلی، مشعشعیان؛ ماهیت فکری - اجتماعی و فرایند تحولات تاریخی، آگاه، تهران، ۱۳۸۷ش.
۵ - شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، کتابفروشی اسلامیه، تهران، ۱۳۷۷ش.
۶ - کسروی، احمد، تاریخ پانصد ساله خوزستان، دنیای کتاب، تهران، ۱۳۸۴ش.
۷ - مدرسی چهاردهی، مرتضی، �مشعشعیان�، مجله بررسی های تاریخی، شماره ۷۴، بهمن و اسفند ۱۳۵۶
۸ - عالم آرای صفوی به کوشش ید الله شکری، انتشارات بنیان فرهنگ، سال ۱۳۵۰
صفحات ۱۳۵ تا ۱۳۸ در باره مشعشعیان نوشته شده که ملکشاه رستم حاکم لرستان با علی اللهی خواندن و مقام الوهیت را به سید فیاض در سرزمین الکاء ( هویزه ) شاه اسماعیل به آنها حمله می کند. و طومار حکومت مشعشعی را در هم می پیچد
۹ - قیام و نهضت علویان ، جلد دوم، نوشته محمد علی سلطانی، موسسه فرهنگی نشر سها، صفحات ۱۹ تا ۲۷ در مورد قیام و قعود مشعشعیان بحث کرده است. و جنگ آنها با شاه اسماعیل به زیبایی تشریح شده است.
درود بر استاد بزرگ جناب دکتر لطفی عزیز.
مطالب شما بسیار آموزند است
هر چند فرد حسود بدون پیشینه بقول خودش تاریخ نگار در دهه های اخیر با دزدی و جعل و تحریف تاریخ رو به سود خود به گند کشیده و حالا هم با اسامی مستعار در فضای مجازی مدام در حال فتنه و تفرقه گری هست
مطالب شما بسیار آموزند است
هر چند فرد حسود بدون پیشینه بقول خودش تاریخ نگار در دهه های اخیر با دزدی و جعل و تحریف تاریخ رو به سود خود به گند کشیده و حالا هم با اسامی مستعار در فضای مجازی مدام در حال فتنه و تفرقه گری هست
" دیداری از گذرگاه ایلات غرب کشور"
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه: در صبح روز پنجشنبه مورخ ۱۶ آبان ۱۳۹۸ شمسی، فرزندم مهندس میثم لطفی قصد داشت، مقداری انار از تنگه ی سیآو ( سیاب ) برای خانواده خریداری کند، تا با آن آب انار و ربع انار درست شود. نگارنده فرصت را غنیمت شمارد، تا این تنگه ی پر آوازه را به خاطر انارها و آبش، و مردم زحمتکشش که بارها از رسانه ها و دوستان دیده و شنیده بود، و به نوعی گذر گاه تاریخی ایلات غرب نیز به حساب می آید، مشتاقانه آن را از نزدیک ببیند.
... [مشاهده متن کامل]
نگارنده فوری اعلام آمادگی نمود ، و با میثم عازم این سفر کوتاه شد.
دربین راه از دره شهر به طرف منطقه ی کوهنانی ابتدا پل جدید گاومیشان توجه ام را جلب کرد با دیدن ضلع غربی پل جدید که مقداری از شرق پل قدیمی شاپور شاه ساسانی، هموار شده بود، از ارتعاش دستگاه ها وسنگینی و فعالیت ماشینهای سنگین که در آن مشغول به کار هستند، برای به خطر افتادن این سازه ی باستانی نگران شدم، که ضرری به پل باستانی گاومیشان در آینده وارد نشود زیرا یکطرفش خالی شده بود.
در عرض پل جدید، دوماشین سواری به سختی از کنار هم می توانند عبور کنند. اگر ماشین سنگینی بخواهد از این پل عبور کند، ماشین مقابل آن باید در دهانه ی پل پارک کند، تا آن ماشین سنگین رد شود. در هر صورت از پل گدشتیم.
بارشها و سیل سال گذشته بر روی جاده های مواصلاتی استان لرستان صدمات شدیدی وارد کرده بود، همانطور که شهر باستانی دره شهر هم از این حادثه بی نصیب نمانده بود.
از پلدختر و بابازید گذشتیم، زنان و مردان در ضلع غربی رودخانه کشکان و پل امامزاده بابا زید، درحال رفتن به سمت قبرستان بودند. گویا فردی از آن آبادیها ی غرب بابازید، از دنیا رفته است. البته پنجشنبه هم بود. شاید قبل از ظهر قصد رفتن به قبرستان را داشتند. ( الله اعلم )
شکل لباس زنان آن منطقه و رومشگان و کوهدشت و کوهنانی و طرهان و نور آباد را که قبلا" نگارنده دیده است. برمبنای تصاویر مجسمه هایی هم از لباس و شکل زنان باستانی که ساالها پیش در دانشگاه تهران در کتابی دیده بودم، مطابقتی بالای هشتاد درصد داشت، خصوصا" با زنان اشکانی و هخامنشی و ساسانی. کاش تمام زنان کشور از این الگو به عنوان لباس رسمی زنان ایران استفاده می کردند، البته اگر باترکیبی از لباسهای زنان ایران در شمال و جنوب و شرق کشور، طراحی می شد، بسیار هویت بخش و آرمانی بود.
"توقفی کوتاه در شهرستان کوهنانی "
در ابتدای شهر کوهنانی، نگارنده پمپ بنزین جدید و تقریبا" نوسازی را ملاحظه کرد، و گویا به دونفر از مردم منطقه تعلق داشت ، نام هر دو در تابلو بزرگی بر سر در ساختمان آن نوشته شده بود. که نام خانوادگی یکی از آنها سرتیپ نیا بود.
وجه تسمیه کوهنانی:
دوتن به نام های خانوادگی رضایی زاده و بساط بیگی اعلام کردند. این منطقه در قدیم بسیار آباد بوده، و از آب فراوانی برخوردار بوده است، به همین خاطر کشاورزی و دامداری و باغداری از زمان ساسانیان در اینجا رونق چشمگیری داشته و چون در شرق گذرگاه دره ی سیآب هم قرار داشته، لذا عشایر و مسافرین وقتی به این منطقه می رسیدند اینجا را کوهِ نان و وفور نعمت می دانستند. به همین دلیل نامش کوهنانی است.
نگارنده به یاد داستان راستی که پدر محمد میرزا حسن بیگی از طایفه کرمشه، برای فرزندانش تعریف کرده بودند ، افتاد ، که نوشتن آن خالی از مردم شناسی نیست. "مرحوم ملامصطفی حسن بیگی تعریف کرده بود؛ سالها پیش که بیشتر عشایر نان بلوط می خوردند . در مسیر برگشت عشایر از ییلاق یا رفتن آنها به ییلاق یکی از کدخدایان سیمره با امیر اشرف نظرعلی خان طرهانی برخورد می نماید، و خان منطقه می بیند که بچه ی کدخدا گریه می کند، نظرعلی خان طرهانی می پرسد، کدخدا این بچه چرا گریه می کند؟ کدخدا پاسخ می دهد. اونان می خواهد و ماهنوز مستقر نشدیم. نظر علی خان طرهانی از خورجینی که بر اسبش داشته، مقداری نان گندم به بچه می دهد، ولی بچه می گوید؛ این نان نیست چون شبیه نان بلوط نبوده است. نظر علی خان طرهانی می گوید ، این که به تو دادم نان واقعی است. "
اگر کتاب دومقاله در باره لرستان که استاد سکندر امان اللهی بهاروند و استاد لیلی بختیار ترجمه کرده اند، رابخوانید، آن مستشاران بارها در بالاگریوه و نقاط دزفول و لرستان به نان بلوط و فقر مردم اشاره کرده اند. این نمونه ها وضعیت بد اقتصادی و تا حدودی نا امنی و شیوه ی عدم یکجانشینی مردم را حکایت می کند، که به چنین سرنوشت شومی در آن بازه ی زمانی دچار کرده بود.
دریکی از روستاهای چسبیده به شهر کونانی فردی به نام قاسم بیگی می گفت در روستای خسرو آباد میلی سنگی مربوط به دوره ی ساسانی وجود دارد، وی کوهنانی را سرزمینی باستانی معرفی کرد . در آنجا افراد اهل قلمی مانند جناب منصوری ( نویسنده تاریخ
منصوری ) و شادروان آیت الله آدینه وند و استاد حمزه فیضی، همچنین در حوزه شعر شاعران بنامی چون
استاد حجت علی پور
خان منصور ناصری
ملاخنجربگ آدینه وند
ملاشگر
نظه عیدی بگ
اسماعیل کرمی
و. . . دارد
و فرهیختگانی از جمله:
دکتر بهزاد خسروی
عبداله مومنی ( دبیرتحکیم وحدت )
فرج مومنی، . . . . . و سایر بزرگانی که نگارنده علم و اطلاع ندارد را
را می توان نام برد.
منطقه ی کوهنانی در گذشته طوایف سگوند و بیرانوند هم در آنجا زندگی کرده اند. قبرستانهای قدیمی و حفاظت نشده در منطقه کونانی و پشت تنگ سیآو وجود دارد ، که به علت گذرگاه بودن عشایر از آن منطقه، قبوری از همه ی طوایف چهار ستون لرستان و ایلات بدره و پشتکوه در آن وجود داشته است.
درحال حاضر منطقه ی کوهنانی که طوایفش ریشه در تاریخ گذشته ی ایران دارند، ولی آنها هم فقط به نام جدید اجدادشان چهارصد و حداکثر پانصد سال پیش و یا نهصد سال قبل خود را می شناسند. در این منطقه با توجه به پرسشهایی که کردم طوایف زیر در این منطقه وجود دارند؛
۱ - طایفه آدینه وند، که در زیر تنگ و پشت تنگ سیآب قابل شناسایی بودند سوره مهری هایی هم به نام جد بزرگ خود ( سوره میر ) در کنار آدینه وند ها زندگی می کنند و از نظر نگارنده آدینه وند ازنسل کدخد آینه در پشتکوه ایلام و شرق عراق فردی بزرگ از ایل ساسانی بوده و اعقاب وی در این نهصدسال دراستانهای ایلام و لرستان و کرمانشاه پراکنده اند. به زعم نگارنده خوانین منصوری هم که از نسل منصوربیگ سردار نادرشاه که در فتح قندهار و هند با نادرشاه بوده، فردی از طایفه ادینه وند سوره میری بوده است. همچنین باید اضافه کنم تمام ایلات و طوایف موجود در لرستان و کرمانشاه و ایلام همگی قرابت نژادی و فامیلی دارند و اکثر آنها نسلشان به حکام و بزرگان ساسانی و طوایف وابسته به آنها می رسند.
۲ - طایفه منصوری ( منصور بیگی )
۳ - طایفه بساط بیگی احتمالا" از ایل عالی بیگی یا ریزه وند و یا شعبه ای از آدینه وند باشند.
۴ - طایفه حسین بیگی
۵ - طایفه و تیره هایی از کولیوند در منطقه قابل شناسایی بودند. ردپایشان در روستای اولادها زیر تنگ سیآو و کرمعلی ها در غرب تنگه سیآو و جمعی از کولیوند در روستاها و مرکزشهرستان کوهنانی زندگی می کنند.
۴ - جمعی از طایفه نورعالی
۵ - جمعی از طایفه میر بگ
۶ - طایفه سورن که وابسته به لارتهای بدره و اشکانیان می باشند.
۷ - در زیر تنگ سیآو طایفه ی کوچکی از کردهای آبدانان زندگی می کنند، که معروفند به کُرد آبدانانی.
سایر طوایف قطعا" هست ولی نگارنده نمی داند.
در هر صورت جاده های مواصلاتی این منطقه ، باریک و غیر استاندارد می باشند. ترافیک سنگینی از ماشین های سبک و سنگین به خاطر خریدن انار سیآو در جریان بود، نظم در بازارها ی میوه ی انار این دیار حالتی خوشایند ندارد. هر باغداری خودش می خواهد با قیمت دلخواهش میوه اش را بفروشد. اگر نظمی حاکم بود و تثبیت قیمت وجود داشت معامله راحت تر صورت می گرفت و از ضایع شدن میوه ها جلوگیری می شد. دست دلالان هم قابل ملاحظه بود.
نگارنده ، با مصاحبه کردن با برخی از افرادی که به تنگه ی سیآو برای خریدن انار مراجعه کرده بودند، بیشتر از شهرها و روستاهای استان لرستان و ایلام بودند. جمعی از کوهدشت، و رومشکان، و گروهی از نور آباد و افرادی از دره شهر و پلدختر و سایر مناطق همجوار به این منطقه آمده بودند. صاحبان باغ قیمت نسبتا" زیادی بر روی هر کیلو انار می گذاشتند . به همین خاطر معامله به کندی به سرانجام می رسید حالت خریداران و فروشندگان انار بدین منوال بود، که خریداران فکر می کردند چون فصل چیدن انارهاست، پس مراجعه به باغات ، ارزانتر انار تهیه خواهندکرد. صاحبان باغ هم که خیل مشتریان را می دیدند ، حس طعمکاریشان گل می کرد، و قیمت انار را افزایش می دادند.
درهر صورت میثم نیز حدود شصت کیلو انار خریداری کرد. در سیآو کا رخانه ای برای فراورده های تبدیلی انار آماده ی خدمت به مردم منطقه ی طرهان و کوهنانی است.
آنچه در رفت و برگشت دیدم باتوجه به بارندگی خوبی که منطقه کوهنانی و رومشکان داشته، کشاورزان در حال شخم زدن زمین و بذر افشانی بودند.
ناهار را در ساعت دو بعد از ظهر بین تنگه ی سیآو و شهر کوهنانی خوردیم و بعد از چند دقیقه استرآحت، به سمت شهرستان دره شهر حرکت کردیم. امید است این مختصر فتح بابی برای محققین حال و آینده واقع شود.
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه: در صبح روز پنجشنبه مورخ ۱۶ آبان ۱۳۹۸ شمسی، فرزندم مهندس میثم لطفی قصد داشت، مقداری انار از تنگه ی سیآو ( سیاب ) برای خانواده خریداری کند، تا با آن آب انار و ربع انار درست شود. نگارنده فرصت را غنیمت شمارد، تا این تنگه ی پر آوازه را به خاطر انارها و آبش، و مردم زحمتکشش که بارها از رسانه ها و دوستان دیده و شنیده بود، و به نوعی گذر گاه تاریخی ایلات غرب نیز به حساب می آید، مشتاقانه آن را از نزدیک ببیند.
... [مشاهده متن کامل]
نگارنده فوری اعلام آمادگی نمود ، و با میثم عازم این سفر کوتاه شد.
دربین راه از دره شهر به طرف منطقه ی کوهنانی ابتدا پل جدید گاومیشان توجه ام را جلب کرد با دیدن ضلع غربی پل جدید که مقداری از شرق پل قدیمی شاپور شاه ساسانی، هموار شده بود، از ارتعاش دستگاه ها وسنگینی و فعالیت ماشینهای سنگین که در آن مشغول به کار هستند، برای به خطر افتادن این سازه ی باستانی نگران شدم، که ضرری به پل باستانی گاومیشان در آینده وارد نشود زیرا یکطرفش خالی شده بود.
در عرض پل جدید، دوماشین سواری به سختی از کنار هم می توانند عبور کنند. اگر ماشین سنگینی بخواهد از این پل عبور کند، ماشین مقابل آن باید در دهانه ی پل پارک کند، تا آن ماشین سنگین رد شود. در هر صورت از پل گدشتیم.
بارشها و سیل سال گذشته بر روی جاده های مواصلاتی استان لرستان صدمات شدیدی وارد کرده بود، همانطور که شهر باستانی دره شهر هم از این حادثه بی نصیب نمانده بود.
از پلدختر و بابازید گذشتیم، زنان و مردان در ضلع غربی رودخانه کشکان و پل امامزاده بابا زید، درحال رفتن به سمت قبرستان بودند. گویا فردی از آن آبادیها ی غرب بابازید، از دنیا رفته است. البته پنجشنبه هم بود. شاید قبل از ظهر قصد رفتن به قبرستان را داشتند. ( الله اعلم )
شکل لباس زنان آن منطقه و رومشگان و کوهدشت و کوهنانی و طرهان و نور آباد را که قبلا" نگارنده دیده است. برمبنای تصاویر مجسمه هایی هم از لباس و شکل زنان باستانی که ساالها پیش در دانشگاه تهران در کتابی دیده بودم، مطابقتی بالای هشتاد درصد داشت، خصوصا" با زنان اشکانی و هخامنشی و ساسانی. کاش تمام زنان کشور از این الگو به عنوان لباس رسمی زنان ایران استفاده می کردند، البته اگر باترکیبی از لباسهای زنان ایران در شمال و جنوب و شرق کشور، طراحی می شد، بسیار هویت بخش و آرمانی بود.
"توقفی کوتاه در شهرستان کوهنانی "
در ابتدای شهر کوهنانی، نگارنده پمپ بنزین جدید و تقریبا" نوسازی را ملاحظه کرد، و گویا به دونفر از مردم منطقه تعلق داشت ، نام هر دو در تابلو بزرگی بر سر در ساختمان آن نوشته شده بود. که نام خانوادگی یکی از آنها سرتیپ نیا بود.
وجه تسمیه کوهنانی:
دوتن به نام های خانوادگی رضایی زاده و بساط بیگی اعلام کردند. این منطقه در قدیم بسیار آباد بوده، و از آب فراوانی برخوردار بوده است، به همین خاطر کشاورزی و دامداری و باغداری از زمان ساسانیان در اینجا رونق چشمگیری داشته و چون در شرق گذرگاه دره ی سیآب هم قرار داشته، لذا عشایر و مسافرین وقتی به این منطقه می رسیدند اینجا را کوهِ نان و وفور نعمت می دانستند. به همین دلیل نامش کوهنانی است.
نگارنده به یاد داستان راستی که پدر محمد میرزا حسن بیگی از طایفه کرمشه، برای فرزندانش تعریف کرده بودند ، افتاد ، که نوشتن آن خالی از مردم شناسی نیست. "مرحوم ملامصطفی حسن بیگی تعریف کرده بود؛ سالها پیش که بیشتر عشایر نان بلوط می خوردند . در مسیر برگشت عشایر از ییلاق یا رفتن آنها به ییلاق یکی از کدخدایان سیمره با امیر اشرف نظرعلی خان طرهانی برخورد می نماید، و خان منطقه می بیند که بچه ی کدخدا گریه می کند، نظرعلی خان طرهانی می پرسد، کدخدا این بچه چرا گریه می کند؟ کدخدا پاسخ می دهد. اونان می خواهد و ماهنوز مستقر نشدیم. نظر علی خان طرهانی از خورجینی که بر اسبش داشته، مقداری نان گندم به بچه می دهد، ولی بچه می گوید؛ این نان نیست چون شبیه نان بلوط نبوده است. نظر علی خان طرهانی می گوید ، این که به تو دادم نان واقعی است. "
اگر کتاب دومقاله در باره لرستان که استاد سکندر امان اللهی بهاروند و استاد لیلی بختیار ترجمه کرده اند، رابخوانید، آن مستشاران بارها در بالاگریوه و نقاط دزفول و لرستان به نان بلوط و فقر مردم اشاره کرده اند. این نمونه ها وضعیت بد اقتصادی و تا حدودی نا امنی و شیوه ی عدم یکجانشینی مردم را حکایت می کند، که به چنین سرنوشت شومی در آن بازه ی زمانی دچار کرده بود.
دریکی از روستاهای چسبیده به شهر کونانی فردی به نام قاسم بیگی می گفت در روستای خسرو آباد میلی سنگی مربوط به دوره ی ساسانی وجود دارد، وی کوهنانی را سرزمینی باستانی معرفی کرد . در آنجا افراد اهل قلمی مانند جناب منصوری ( نویسنده تاریخ
منصوری ) و شادروان آیت الله آدینه وند و استاد حمزه فیضی، همچنین در حوزه شعر شاعران بنامی چون
استاد حجت علی پور
خان منصور ناصری
ملاخنجربگ آدینه وند
ملاشگر
نظه عیدی بگ
اسماعیل کرمی
و. . . دارد
و فرهیختگانی از جمله:
دکتر بهزاد خسروی
عبداله مومنی ( دبیرتحکیم وحدت )
فرج مومنی، . . . . . و سایر بزرگانی که نگارنده علم و اطلاع ندارد را
را می توان نام برد.
منطقه ی کوهنانی در گذشته طوایف سگوند و بیرانوند هم در آنجا زندگی کرده اند. قبرستانهای قدیمی و حفاظت نشده در منطقه کونانی و پشت تنگ سیآو وجود دارد ، که به علت گذرگاه بودن عشایر از آن منطقه، قبوری از همه ی طوایف چهار ستون لرستان و ایلات بدره و پشتکوه در آن وجود داشته است.
درحال حاضر منطقه ی کوهنانی که طوایفش ریشه در تاریخ گذشته ی ایران دارند، ولی آنها هم فقط به نام جدید اجدادشان چهارصد و حداکثر پانصد سال پیش و یا نهصد سال قبل خود را می شناسند. در این منطقه با توجه به پرسشهایی که کردم طوایف زیر در این منطقه وجود دارند؛
۱ - طایفه آدینه وند، که در زیر تنگ و پشت تنگ سیآب قابل شناسایی بودند سوره مهری هایی هم به نام جد بزرگ خود ( سوره میر ) در کنار آدینه وند ها زندگی می کنند و از نظر نگارنده آدینه وند ازنسل کدخد آینه در پشتکوه ایلام و شرق عراق فردی بزرگ از ایل ساسانی بوده و اعقاب وی در این نهصدسال دراستانهای ایلام و لرستان و کرمانشاه پراکنده اند. به زعم نگارنده خوانین منصوری هم که از نسل منصوربیگ سردار نادرشاه که در فتح قندهار و هند با نادرشاه بوده، فردی از طایفه ادینه وند سوره میری بوده است. همچنین باید اضافه کنم تمام ایلات و طوایف موجود در لرستان و کرمانشاه و ایلام همگی قرابت نژادی و فامیلی دارند و اکثر آنها نسلشان به حکام و بزرگان ساسانی و طوایف وابسته به آنها می رسند.
۲ - طایفه منصوری ( منصور بیگی )
۳ - طایفه بساط بیگی احتمالا" از ایل عالی بیگی یا ریزه وند و یا شعبه ای از آدینه وند باشند.
۴ - طایفه حسین بیگی
۵ - طایفه و تیره هایی از کولیوند در منطقه قابل شناسایی بودند. ردپایشان در روستای اولادها زیر تنگ سیآو و کرمعلی ها در غرب تنگه سیآو و جمعی از کولیوند در روستاها و مرکزشهرستان کوهنانی زندگی می کنند.
۴ - جمعی از طایفه نورعالی
۵ - جمعی از طایفه میر بگ
۶ - طایفه سورن که وابسته به لارتهای بدره و اشکانیان می باشند.
۷ - در زیر تنگ سیآو طایفه ی کوچکی از کردهای آبدانان زندگی می کنند، که معروفند به کُرد آبدانانی.
سایر طوایف قطعا" هست ولی نگارنده نمی داند.
در هر صورت جاده های مواصلاتی این منطقه ، باریک و غیر استاندارد می باشند. ترافیک سنگینی از ماشین های سبک و سنگین به خاطر خریدن انار سیآو در جریان بود، نظم در بازارها ی میوه ی انار این دیار حالتی خوشایند ندارد. هر باغداری خودش می خواهد با قیمت دلخواهش میوه اش را بفروشد. اگر نظمی حاکم بود و تثبیت قیمت وجود داشت معامله راحت تر صورت می گرفت و از ضایع شدن میوه ها جلوگیری می شد. دست دلالان هم قابل ملاحظه بود.
نگارنده ، با مصاحبه کردن با برخی از افرادی که به تنگه ی سیآو برای خریدن انار مراجعه کرده بودند، بیشتر از شهرها و روستاهای استان لرستان و ایلام بودند. جمعی از کوهدشت، و رومشکان، و گروهی از نور آباد و افرادی از دره شهر و پلدختر و سایر مناطق همجوار به این منطقه آمده بودند. صاحبان باغ قیمت نسبتا" زیادی بر روی هر کیلو انار می گذاشتند . به همین خاطر معامله به کندی به سرانجام می رسید حالت خریداران و فروشندگان انار بدین منوال بود، که خریداران فکر می کردند چون فصل چیدن انارهاست، پس مراجعه به باغات ، ارزانتر انار تهیه خواهندکرد. صاحبان باغ هم که خیل مشتریان را می دیدند ، حس طعمکاریشان گل می کرد، و قیمت انار را افزایش می دادند.
درهر صورت میثم نیز حدود شصت کیلو انار خریداری کرد. در سیآو کا رخانه ای برای فراورده های تبدیلی انار آماده ی خدمت به مردم منطقه ی طرهان و کوهنانی است.
آنچه در رفت و برگشت دیدم باتوجه به بارندگی خوبی که منطقه کوهنانی و رومشکان داشته، کشاورزان در حال شخم زدن زمین و بذر افشانی بودند.
ناهار را در ساعت دو بعد از ظهر بین تنگه ی سیآو و شهر کوهنانی خوردیم و بعد از چند دقیقه استرآحت، به سمت شهرستان دره شهر حرکت کردیم. امید است این مختصر فتح بابی برای محققین حال و آینده واقع شود.
درسی از حضرت علی ( ع ) به حاکمان
گرد آورنده: احمد لطفی
از قدیم گفته اند، حاکمان و مسئولان هر موءسسه در جامعه، شایسته است، علم ، آگاهی و شناخت کافی از مدیریت و نحوه ی برخورد با مردم را بیاموزند، و در جامعه آن دانائی ها را پیاده نمایند.
... [مشاهده متن کامل]
در دنیای مدرن، و پست مدرن، بزرگترین آسیب و چالشی که سدِّ راه توسعه و بالندگی و آرامش در جامعه می شود، همانا نداشتن شناخت کافی از وضعیت اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مردم تحت مدیریت حاکمان و مسئولان آن جامعه و همچنین عدم روابط عمومی و طرز برخورد صحیح با شهروندان می باشد.
حضرت علی ( ع ) در بحث مدارا با مردم ، در زمانی که زیاد بن ابیه را به جای عبدالله بن عباس حاکم فارس و شهرهای تابع آن منصوب نمود، سخنان مبسوطی در باره ی آسیبهای گرفتنِ مالیاتِ پیش از رسیدن وقتش ایراد فرموده، وآن شیوه و زمان گرفتن مالیات را نهی کرده است. و در فراز ی از آن مطلب چنین آمده است؛
"[ای زیاد] عدالت بورز، و از سخت گیری، و ستم بپرهیز، زیرا سخت گیری موجب آوارگی مردم شود، و ستمکار را به در گیری می کشاند. "
( نهج البلاغه ، ترجمه علی شیروانی، کلمات قصار ، کلام۴۷۶، صفحه، ۹۳۲ - ، سال ۱۳۹۰ - دفتر نشر معارف )
توضیح:
در سخنان مولای متقیان حضرت علی ( ع ) ، مسئله عدل را مطرح فرموده است، که عدل اساس و قوام و دوام حکومتهاست، باتوجه به اهمیت عدل، چند کلام از کتاب غررالحکم در باره ی عدل نگاشته می شود؛
۱ ) - "الْعَدْلُ أَسَاسٌ بِهِ قِوَامُ الْعَالَم"
�عدل پایه است و قوام عالم به عدل است.
۲ ) - "الْعَدْلُ جُنَّةٌ وَاقِیَةٌ وَ جُنَّةٌ بَاقِیَة "
�عدالت سپری است مهم برای نگهداری جامعه و بهشتی است همیشگی.
�۳ ) - "الْعَدْلُ حَیَاةٌ الْجَوْرُ مَمْحَاة"
�عدل زندگی است و جور مرگ است. �
۴ ) - "بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَکَات"
�برکات به واسطه عدل تضاعف و افزایش پیدا می کند. �
۵ ) - "الْعَدْلُ قِوَامُ الْبَرِیَّةو الظُّلمُ بِوارُ الرَّعِیَّةِ"
�عدل قوام زندگی بشر است و ظلم باعث هلاکت انسانهاست. �
عدل در حقیقت توازن و تعادل بین نهادها ، ادارات، سازمانها، موسسات مختلف ، اجزا و عناصر حکومتها می باشد که هر چیزی در سرجای خویش است، و کارکردهای مثبت لازم و عملیاتی خود را به منصه ی ظهور می گذارند.
سخنان مولا ی متقیان، درباره ی عدل در کتاب غرر الحکم همگی بر اهمیت عدل، و تاءثیرش بر قوام حیات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی اقتصادی و. . . . اشاره دارند، ولی ظلم، تعادل جامعه را بر هم می زند ، و عاملی برای شورش، کینه ورزی، و در گیری و آوارگی ومهاجرت و . . . هستند.
حضرت علی ( ع ) در ادامه ی کلامش می فرماید؛ " از سخت گیری و ستم بپرهیز"
در حقیقت مُرّاء از شیطان است، سختگیری، جنگ، و ستم همه طرف مقابل را تحت تاًثیر قرار می دهد، یا شبانه فرار می کند، وبه عبارت امروزی مهاجرت و راهی دیاری دیگر می شود یا در مقابل حاکم و عواملش قرار می گیرد و موجب درگیری، خونریزی و کُشت و کشتار می شود و اکثر اوقات طبقات ضعیف تر در این راستا ضرر و زیان می بینند، و به تبعید، و زندان و مرگ محکوم می شوند.
در کشور ما زمانی که شاهوردی خان آخرین اتابک لرستان در مقابل شاه عباس صفوی و سپاه قزلباش وی قرار گرفت چقدر از مردم لک و لر، خصوصا" لکها تبعید شدند، طایفه ی لشگری که جزو ارکان سپاه آخرین اتابک بودند، از کار برکنار و یا در برخی از نقاط جبلی ( کوهستان ) متواری و آواره و تبعید شدند. برخی هم به خاک عثمانی مهاجرت کردند. در پایان شاهوردیخان و جمعی از همراهانش کشته شدند.
نمونه ی دیگر شورش پشتکوه در برابر دولت قاجار که به مامورین مالیات حمله کرده بودند خصوصا" دو قدرت محلیِ سوره میری و ریزه وند که خود راصاحب اراضی شرق عراق و پشتکوه می دانستند، و به عوامل حکومت و حسن خان والی باج نمی دادند ، ایشان آنها را متلاشی، تبعید و متواری کردند تا آنجا که اعقاب دو برادر و پسرعمو نتوانند، خویشاوندبودن خود را تشخیص دهند، و بشناسند.
این نمونه ها بیانگر آن است ، که منطق زور به جای منطق گفتمان قرار گرفته است، که زور و ستم هیچگاه نتیجه ی مطلوب و شایسته ای را به بار نمی آورد.
گرد آورنده: احمد لطفی
از قدیم گفته اند، حاکمان و مسئولان هر موءسسه در جامعه، شایسته است، علم ، آگاهی و شناخت کافی از مدیریت و نحوه ی برخورد با مردم را بیاموزند، و در جامعه آن دانائی ها را پیاده نمایند.
... [مشاهده متن کامل]
در دنیای مدرن، و پست مدرن، بزرگترین آسیب و چالشی که سدِّ راه توسعه و بالندگی و آرامش در جامعه می شود، همانا نداشتن شناخت کافی از وضعیت اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مردم تحت مدیریت حاکمان و مسئولان آن جامعه و همچنین عدم روابط عمومی و طرز برخورد صحیح با شهروندان می باشد.
حضرت علی ( ع ) در بحث مدارا با مردم ، در زمانی که زیاد بن ابیه را به جای عبدالله بن عباس حاکم فارس و شهرهای تابع آن منصوب نمود، سخنان مبسوطی در باره ی آسیبهای گرفتنِ مالیاتِ پیش از رسیدن وقتش ایراد فرموده، وآن شیوه و زمان گرفتن مالیات را نهی کرده است. و در فراز ی از آن مطلب چنین آمده است؛
"[ای زیاد] عدالت بورز، و از سخت گیری، و ستم بپرهیز، زیرا سخت گیری موجب آوارگی مردم شود، و ستمکار را به در گیری می کشاند. "
( نهج البلاغه ، ترجمه علی شیروانی، کلمات قصار ، کلام۴۷۶، صفحه، ۹۳۲ - ، سال ۱۳۹۰ - دفتر نشر معارف )
توضیح:
در سخنان مولای متقیان حضرت علی ( ع ) ، مسئله عدل را مطرح فرموده است، که عدل اساس و قوام و دوام حکومتهاست، باتوجه به اهمیت عدل، چند کلام از کتاب غررالحکم در باره ی عدل نگاشته می شود؛
۱ ) - "الْعَدْلُ أَسَاسٌ بِهِ قِوَامُ الْعَالَم"
�عدل پایه است و قوام عالم به عدل است.
۲ ) - "الْعَدْلُ جُنَّةٌ وَاقِیَةٌ وَ جُنَّةٌ بَاقِیَة "
�عدالت سپری است مهم برای نگهداری جامعه و بهشتی است همیشگی.
�۳ ) - "الْعَدْلُ حَیَاةٌ الْجَوْرُ مَمْحَاة"
�عدل زندگی است و جور مرگ است. �
۴ ) - "بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَکَات"
�برکات به واسطه عدل تضاعف و افزایش پیدا می کند. �
۵ ) - "الْعَدْلُ قِوَامُ الْبَرِیَّةو الظُّلمُ بِوارُ الرَّعِیَّةِ"
�عدل قوام زندگی بشر است و ظلم باعث هلاکت انسانهاست. �
عدل در حقیقت توازن و تعادل بین نهادها ، ادارات، سازمانها، موسسات مختلف ، اجزا و عناصر حکومتها می باشد که هر چیزی در سرجای خویش است، و کارکردهای مثبت لازم و عملیاتی خود را به منصه ی ظهور می گذارند.
سخنان مولا ی متقیان، درباره ی عدل در کتاب غرر الحکم همگی بر اهمیت عدل، و تاءثیرش بر قوام حیات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی اقتصادی و. . . . اشاره دارند، ولی ظلم، تعادل جامعه را بر هم می زند ، و عاملی برای شورش، کینه ورزی، و در گیری و آوارگی ومهاجرت و . . . هستند.
حضرت علی ( ع ) در ادامه ی کلامش می فرماید؛ " از سخت گیری و ستم بپرهیز"
در حقیقت مُرّاء از شیطان است، سختگیری، جنگ، و ستم همه طرف مقابل را تحت تاًثیر قرار می دهد، یا شبانه فرار می کند، وبه عبارت امروزی مهاجرت و راهی دیاری دیگر می شود یا در مقابل حاکم و عواملش قرار می گیرد و موجب درگیری، خونریزی و کُشت و کشتار می شود و اکثر اوقات طبقات ضعیف تر در این راستا ضرر و زیان می بینند، و به تبعید، و زندان و مرگ محکوم می شوند.
در کشور ما زمانی که شاهوردی خان آخرین اتابک لرستان در مقابل شاه عباس صفوی و سپاه قزلباش وی قرار گرفت چقدر از مردم لک و لر، خصوصا" لکها تبعید شدند، طایفه ی لشگری که جزو ارکان سپاه آخرین اتابک بودند، از کار برکنار و یا در برخی از نقاط جبلی ( کوهستان ) متواری و آواره و تبعید شدند. برخی هم به خاک عثمانی مهاجرت کردند. در پایان شاهوردیخان و جمعی از همراهانش کشته شدند.
نمونه ی دیگر شورش پشتکوه در برابر دولت قاجار که به مامورین مالیات حمله کرده بودند خصوصا" دو قدرت محلیِ سوره میری و ریزه وند که خود راصاحب اراضی شرق عراق و پشتکوه می دانستند، و به عوامل حکومت و حسن خان والی باج نمی دادند ، ایشان آنها را متلاشی، تبعید و متواری کردند تا آنجا که اعقاب دو برادر و پسرعمو نتوانند، خویشاوندبودن خود را تشخیص دهند، و بشناسند.
این نمونه ها بیانگر آن است ، که منطق زور به جای منطق گفتمان قرار گرفته است، که زور و ستم هیچگاه نتیجه ی مطلوب و شایسته ای را به بار نمی آورد.
لک ها را هم ببینید
۰۲ فروردین ۱۴۰۱ یادداشت 14
0 دقیقه زمان مطالعه
نگارنده در کیهان فرهنگی سالها پیش، نوشته بود ، لکها مردم عارف مسلک و بی ادعایی هستند، که دنبال نام و نشان و خود خواهی نبوده اند به علت همین ویژگی ها و کوهستانی، و صعب العبوربودن منطقه ی زیستن شان و ساده رد شدن از کنار دستاوردها ی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی، نظامی، و آداب و رسومشان قادر به ثبت و ضبط آثار خویش نبوده اند، از طرفی لکها با بزرگ منشی و قدمت بیشتری که نسبت به جانشینان خویش یعنی کردها و لرها داشته اند، متاسفانه لرها و کردها با مصادره کردن میراث فرهنگی و نظامی و… پدر و پدر بزرگان خویش را بسان طفلی که بر روی دوش پدران خویش قرار گرفته باشد، در بین خلایق ادعای خود بزرگتری نسبت به وارث حقیقی تاریخ و تمدن غرب کشور خویش، یعنی لکها می نمایند. لکها سرچشمه ی تاریخ وتمدن و فرهنگ غرب کشور هستند، آنها با تجارب تاریخی زیادی که خود و اعقابشان به صورت گمنام و بی ادعا داشته اند، در اثر شکستهایی که ازمهاجمان خون ریز مقدونی، و اعراب و مغول های بادیه نشین و صحراگرد ملاحظه کرده اند، در کسوت درویشی به مبارزه ی منفی با آن مهاجمان مبادرت ورزیده اند، و در وقت مقتضی اقدام به عمل کرده اند. لکها به صورت شعر و ادبیات خصوصا” ضرب المثل و اشعار تک بیتی، دشمنان ایران و دیکتاتورها را به نقد کشیده اند. به قول حافظ شیرازی؛
... [مشاهده متن کامل]
بشوی اوراق اگر همدرس مایی/
که علم عشق در دفتر نباشد
معنی؛
اگر تو با ما هم درس هستی، اوراق دفتر عشاق را بشوی زیرا که علم عشق در دفتر نیست و در آن نوشته نمی شود.
جالب این است که لکها ی با اصالت و قدمت زیادتری که دارند، نسلشان به نبیره ی نوح نبی الله می رسند، آنها در زندگی مسالمت آمیز با اعقابشان ( کردها و لرها ) که با آنها پیوستگی نژادی نیز دارند، اما برخی از کردها و لرهای معاصر ، در ذهن لکها چنین جا انداخته اند، که آنها را در کرمانشاه، “لک کردی” و در لرستان “لکِ لری” خطاب می کنند، و می شناسند، طبق ضرب المثل لکی ؛
چوار چو لرسون
بیرون و باجول
سلسله و دلفون
یعنی چها ستون لرستان بیرانوندها و باجولوندها و سلسله و دلفان که همگی لک زبان هستند.
اما شور بختانه، این کلانهای فرا ایل را اکنون هرکدام از آنها استانهای غرب و جنوب و مرکز و شمال کشور ایران را تحت تاثیر حضور گسترده ی جمعیتی خویش قرار داده اند ، اما در لرستان و کرمانشاه و همدان ، وقتی برای برنامه ی عصر جدید هنرمند به تهران می فرستند، بطور مثال در کرمانشاه هنرمندانی از حاشیه ی مرکز استان می فرستند، در حالیکه هنرمندان لک هم صاحب سبک و سیاقند، و عدم حضورشان سوال برانگیز است.
به عنوان یک پژوهشگر حضور سایر هنرمندان آن دو استان را نفی نمی کنم ولی نماینده ی اکثریت جمعیت لرستان و کرمانشاهان که لک ها می باشندرا نیز باید روانه ی این محافل می کردند، نه افرادی بفرستند که در آستانه ی تحویل سال نو و آغاز قرن نو بجای دعا ی خیر برای همه ی کشور اظهار کند فقط لرها سلامت باشند. این رفتار وقیهانه است، هنرمندان اصیل لرستان و کرمانشاه قادرند هم لری و هم کردی و هم لکی را بخوانند ، از همه مهمتر هنرمندان لک به راحتی قادرند به زبان لکی و سایر گویش های کرمانشاه، و لرستان تصنیف و ترانه و نغمه اجرا کنند.
بهترین پاسخ را می توان از باباطاهر اقتباس کرد، وی چنین آورده است؛
ببندم شال و میپوشم قدک را
بنازم گردش چرخ و فلک را
بگردم آب دریاها سراسر
بشویم هر دو دست بی نمک را
احمد لطفی
۰۲ فروردین ۱۴۰۱ یادداشت 14
0 دقیقه زمان مطالعه
نگارنده در کیهان فرهنگی سالها پیش، نوشته بود ، لکها مردم عارف مسلک و بی ادعایی هستند، که دنبال نام و نشان و خود خواهی نبوده اند به علت همین ویژگی ها و کوهستانی، و صعب العبوربودن منطقه ی زیستن شان و ساده رد شدن از کنار دستاوردها ی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی، نظامی، و آداب و رسومشان قادر به ثبت و ضبط آثار خویش نبوده اند، از طرفی لکها با بزرگ منشی و قدمت بیشتری که نسبت به جانشینان خویش یعنی کردها و لرها داشته اند، متاسفانه لرها و کردها با مصادره کردن میراث فرهنگی و نظامی و… پدر و پدر بزرگان خویش را بسان طفلی که بر روی دوش پدران خویش قرار گرفته باشد، در بین خلایق ادعای خود بزرگتری نسبت به وارث حقیقی تاریخ و تمدن غرب کشور خویش، یعنی لکها می نمایند. لکها سرچشمه ی تاریخ وتمدن و فرهنگ غرب کشور هستند، آنها با تجارب تاریخی زیادی که خود و اعقابشان به صورت گمنام و بی ادعا داشته اند، در اثر شکستهایی که ازمهاجمان خون ریز مقدونی، و اعراب و مغول های بادیه نشین و صحراگرد ملاحظه کرده اند، در کسوت درویشی به مبارزه ی منفی با آن مهاجمان مبادرت ورزیده اند، و در وقت مقتضی اقدام به عمل کرده اند. لکها به صورت شعر و ادبیات خصوصا” ضرب المثل و اشعار تک بیتی، دشمنان ایران و دیکتاتورها را به نقد کشیده اند. به قول حافظ شیرازی؛
... [مشاهده متن کامل]
بشوی اوراق اگر همدرس مایی/
که علم عشق در دفتر نباشد
معنی؛
اگر تو با ما هم درس هستی، اوراق دفتر عشاق را بشوی زیرا که علم عشق در دفتر نیست و در آن نوشته نمی شود.
جالب این است که لکها ی با اصالت و قدمت زیادتری که دارند، نسلشان به نبیره ی نوح نبی الله می رسند، آنها در زندگی مسالمت آمیز با اعقابشان ( کردها و لرها ) که با آنها پیوستگی نژادی نیز دارند، اما برخی از کردها و لرهای معاصر ، در ذهن لکها چنین جا انداخته اند، که آنها را در کرمانشاه، “لک کردی” و در لرستان “لکِ لری” خطاب می کنند، و می شناسند، طبق ضرب المثل لکی ؛
چوار چو لرسون
بیرون و باجول
سلسله و دلفون
یعنی چها ستون لرستان بیرانوندها و باجولوندها و سلسله و دلفان که همگی لک زبان هستند.
اما شور بختانه، این کلانهای فرا ایل را اکنون هرکدام از آنها استانهای غرب و جنوب و مرکز و شمال کشور ایران را تحت تاثیر حضور گسترده ی جمعیتی خویش قرار داده اند ، اما در لرستان و کرمانشاه و همدان ، وقتی برای برنامه ی عصر جدید هنرمند به تهران می فرستند، بطور مثال در کرمانشاه هنرمندانی از حاشیه ی مرکز استان می فرستند، در حالیکه هنرمندان لک هم صاحب سبک و سیاقند، و عدم حضورشان سوال برانگیز است.
به عنوان یک پژوهشگر حضور سایر هنرمندان آن دو استان را نفی نمی کنم ولی نماینده ی اکثریت جمعیت لرستان و کرمانشاهان که لک ها می باشندرا نیز باید روانه ی این محافل می کردند، نه افرادی بفرستند که در آستانه ی تحویل سال نو و آغاز قرن نو بجای دعا ی خیر برای همه ی کشور اظهار کند فقط لرها سلامت باشند. این رفتار وقیهانه است، هنرمندان اصیل لرستان و کرمانشاه قادرند هم لری و هم کردی و هم لکی را بخوانند ، از همه مهمتر هنرمندان لک به راحتی قادرند به زبان لکی و سایر گویش های کرمانشاه، و لرستان تصنیف و ترانه و نغمه اجرا کنند.
بهترین پاسخ را می توان از باباطاهر اقتباس کرد، وی چنین آورده است؛
ببندم شال و میپوشم قدک را
بنازم گردش چرخ و فلک را
بگردم آب دریاها سراسر
بشویم هر دو دست بی نمک را
احمد لطفی
معرفی شادروان کدخدا رضا نعمتی
نگارنده : احمد لطفی
زنده یاد کربلایی رضا نعمتی از تیره هواسعلیِ احمد وند، طایفه بمانشه، ایل کولیوند و کلان ایل سلسله وابسته به اتحادیه ی "حمی ون" می باشند. خاستگاه اتحادیه "حمی ون" در غرب کشور و استانهای لرستان و همدان و کرمانشاه و کشورهای عراق، ترکیه، سوریه، و جنوب لبنان بوده است که برخی از این ایلات در فتوحات دوران صلاح الدین ایوبی و بعدها در دوران صفوی در مناطق حوزه ی فتوحات انها و گاه تحت تاءثیر فتوحات عثمانی، تا سوریه، و لبنان و عراق و نهایت بخشی از آنها به ایران برگشته اند. حضور ایلات وابسته به " حمی ون" ( Hamiwan ) اکنون در کرمانشاه و نهاوندنپر رنگتر است.
... [مشاهده متن کامل]
شجره ی خاندان نعمتی:
علیرصا نعمتی فرزند کدخدا رضا ( شیخ رضا ) فرزند علی میرزا فرزند نعمت فرزند عباسعلی
علیرضا نعمتی فرزند کدخدا رضا نعمتی ( معروف به شیخ رضا هواسعلی ) فرزند علی میرزا فرزند نعمت فرزند عباسعلی فرزند هواسعلی، جملگی جزو تیره ی هواسعلی هستند ( از وابستگان طایفه ی احمدوندهای بمانشه می باشند )
آنچه بزرگترها نقل کرده اند، قبر نعمت در شهرستان مندلیِ عراق، و قبر پدرش عباسعلی نیز در کربلای معلی می باشند. باتوجه به آنکه اجداد این خاندانِ لک زبان و اقوامشان مدتی در سرزمین عثمانی و بعداً عراق زندگی کرده اند وقتی که برگشته اند فامیل هایشان آنها را قریشی خطاب کرده اند درحالیکه این جماعت وابسته به ایل کولیوند و اتحادیه ی "حمی وند" یا "حمیدوند" بوده اند. یکی از سرزمین هایی که "حمی وند"ها در آن زندگی کرده اند ، مناطق بین نهاوند و ملایر بوده است. آنها در زمان کریمخان زند، در اوج قدرت بوده، و ایشان را یاری کرده اند.
مناطق پیشکوه و پشتکوه و بیشتر ایلات وابسته به لرستان در سرزمین "حمی وند" در اردوی کریمخان زند بوده اند و شعری که به نقل از زنان سیمره نقل شده است حاکی از آن است که مردان آنها در سرزمین "حمی وند "در رکاب و اردوی کریمخان زند بوده اند یک بیت شعر از آن قصیده چنین است:
شمال مَچین بَن و بَن
مچین ارا نوم ملک "حمی ون"
سلام برسن ای کریمخون زن
یعنی؛
ای باد شمال که میروی به سرزمین اتحادیه ی حمید وند ( مِلک می ون )
سام ما را برسان به کریمخان زند
خاندان کدخدا رضا نعمتی خویشاوند خانواده های بزرگی از ایل کولیوند بوده اند از جمله مادر علی میرزا پدر کدخدا رضا نعمتی خواهر کدخدا حاجی حاتم بابایی از تیره ی هابیل و طایفه ی فرخشه بوده است و مادربزرگ علی میرزا نعمتیِ حواسعلی گویا خواهرزاده ی شادروان ملا منوچهر خان کولیوند، عارف و شاعر شهیر لک زبان بوده است.
آنچه مسلم است خاندان نعمتی از هوش و ذکاوت قابل قبولی برخوردار بوده اند تا آنجا که کدخدا رضا نعمتی را باید یک تاریخ شفاهی دانست که خیلی از دانایی ها و حکمت های نانوشته ی وی در قلب و ذهن وی به خاک سپرده شده است و از کمالات وی همانا ایشان فردی باسواد و اولین فردی بوده است که خانه ی خود را کلاس درس بچه ها در دوران پهلوی کرده است. وی با اداره ی کشاورزی و آموزش و پرورش و ارگانها و نهادهای شهرستان دره شهر برای تحکیم عدالت اجتماعی و ارائه ی خدمت رسانی به جامعه خصوصا" روستای جعفر آباد نهایت تلاش را انجام می دادند. این مرد بزرگ با بزرگان شهرستان از جمله شاد روانان کدخدا علی احمد خدایاری، استاد عجم میر شاعر و سخنسرای دره شهری، کدخدا حسین خان یاری، کدخدا موسی خان یاری، کدخدا علی مقصودی، و. . . حشر و نشر داشتند.
کدخدا رضا نعمتی، در بجا آوردن صله ی ارحام و حضور در مراسم شادی و شیون مردم به ویژه اقوام سببی و نسبی شرکت فعال داشتند.
وی در صلح و سازش و رفع مشکلات مردم در حد توان تلاش می کردند. سالها مدیر تعاون روستایی جعفر آباد و روستاهای همجوار بودند.
وی از آخرین بازمانده های یاران کرم رضا رضایی ( فلاحی ) بودند که در مقابل اجحاف برخی حاکمان محلی دوران پهلوی فعالیت چشمگیر داشتند.
ده فرزند شادروان کدخدا رضا نعمتی همگی تحصیلات عالی دارند و نام سه تن از فرزندانش علیرضا و ابراهیم و زینب می باشند. فرزندانش بجز یک نفر در مشاغل دولتی مشغول خدمت هستند، برخی مهندس، و برخی معلم می باشند. در آخر روح این مرد صاحب کمال شاد و خرم بادا.
معلم سازنده چرا بازنده گردید ؟
نگارنده: احمد لطفی
معلم چراغی رخشنده و هدایتگری سازنده ، و علم گستری داناست، که اخلاق و ادب و عشق و امید را به جامعه ارائه می نماید. در اکثر جوامع متمدن جایگاه و قدر و منزلت معلم به رسمیت شناخته شده است، و برای بالندگی و رفع نیازش از هیچ اقدامی فرو گذار نیستند.
... [مشاهده متن کامل]
در کشور ما جایگاه معلم می بایست بیشتر از این باشد، که دولتهای مختلف این جوری با آنها بر خورد می کنند.
اگر معلمی شغل انبیاء است، و اگر معلم را مادر توسعه ی فرهنگی بدانیم. برنامه ریزان و صاحبان قدرت و ثروت، و دولتمردان از معلمان و خانواده ی محروم آنها باید شرم داشته باشند. که فریاد و صدای اعتراض این قشر خدمت گستر را در آورده اند.
درحقیقت، معلمان عامل تحول و توسعه هستند. آنها دکتر، مهندس، پرستار و اهل قلم و. . . . را پرورش داده اند. از گذشته تا کنون خیلی از کرسی نشینان مجلس معلم هستند، این چه سِرّی است که برخی از این قشر تا وارد چرخه ی قدرت می شوند، همکاران دیروز و معلمان فلک زده و بی حامی خویش را قربانی خوش خدمتی به صاحبان قدرت و راضی شدن به وضع موجودمی کنند.
اگرهر معلم ۸۰ درصد حقوق مربی دانشگاه رابگیرد، یکی از نمایندگان مجلس در تلویزیون دوشنبه شب آن مبلغ رااعلام کرد، به عبارت دیگر اگر هشت میلیون تومان برای معلم در نظر گرفته شود، ، با حقوق ۸ میلیون تومان معلمان جوان آیا می توانند ازدواج کنند. با ۸ میلیون تومان آیا قادر هستند ، که وام ازدواجش را پرداخت نمایند؟ یا خانه کرایه کنند؟ و یا برا ی خود و همسرش لباس تهیه کنند؟
معلم باید لباس متعارف و سر و وضعی آراسته، و مرتب داشته باشد، تا دانش آموزان وی را الگوی خویش قرار دهند. اما معلمان با این تورم و حقوق ناچیز آیا می تواند، معلمی تاءثیر گذار باشند؟ صاحبان قدرت و ثروت و برنامه ریزان سرمست معلم را کشتند ، فقط تشییع جنازه اش مانده است.
مامعلمان را آنقدر فقیر کردیم که ناچار به شغل دوم گرایش پیدا کرد. سوءال این است؛
آیا معلم باید به شغل دوم واداشته شود؟ درچنین حالتی آیا شاءن و منزلت معلم را لگد مال نکرده ایم؟
آن معلمی که قدرت خرید یک شانه تخم مرغ را ندارد، زبان حال میلیونها معلم است که حق و حقوق مادی و معنوی آنها پایمال شده است. آنقدر به وضعیت اقتصادی و اجتماعی معلم ها رسیدگی نکردیم، الان بجای آنکه زندانها را به مدرسه تبدیل کنیم. متاءسفانه برعکس شده است. پرخاشگری، دیگر کشی، اعتیاد، ولگردی، دزدی، عدم تشکیل خانواده، بی مسئولیتی، شکاف نسلها، بی اعتقادی ودین گریزی، و. . . درجامعه رواج پیدا کرده است. جامعه پذیری دچار خدشه گردیده، و معلمان به فراموشی سپرده شده اند. بدبختانه از معیشت و کار و منزلت معلم غافل شدیم.
جناب وزیر؛ دوست دوران دفاع مقدس، امروز از همکارانت دفاع بفرما. الان با این گرانی و افزایش تورم، قدرت خرید همکارانت در برآوردن نیازهای اولیه و تهیه ی حد اقل مایحتاج ( قوت لایموت ) درمانده شده اند.
بازنشسته ها که برخی صاحب نوه هم شده اند، مخارج خورد و خوراک ، و خریدن مرغ، و برنج و ماهی و تخم مرغ، و . . . را برای میهمانها و خانوده شان را ندارند.
ایها الناس! گرانی اوج گرفته است، بازنشسته ها آنقدر فقیرند که پول هزینه ی درست کردن دندان هایشان راندارند. هزینه ی تهیه ی جهیزیه برای دخترانشان را ندارند پول مریضی و تهیه ی دارو و درمان راندارند. ازبس وضع تغذیه مردم به ویژه معلمان خراب است، که از فقر پی در پی مریض می شوند.
معلمان ، خصوصا" بازنشسته ها ازبس فقیرند، که قادر نیستند، به وضعیت ازدواج فرزندانشان سر و سامان دهند. آنها شرمنده ی دختران و پسرانشان هستند.
برخی معلمها قادر به پرداخت وامهایشان نیستند. برخی هم ضامن مردم بیچاره تر از خود شده اند. و الان بانکها برای آنها خط و نشان می کشند.
اگر پزشکان و پرستاران حافظ جسم جامعه هستند، معلمها هم پرورش دهنده ی روح و سازنده ی نیروی انسانی یک کشور به عنوان شهروند ارزشمند و مسئولیت پذیر هستند. ما معلمان به خاطر مطالبه ی حقِ مسلم خویش امروز به استغاثه و خواهش و تمنا افتاده ایم. در شگفتیم چه دستانی در کار بوده، که معلمان سازنده و پویا را به معلمانی بازنده و فقیر تبدیل کرده است.
درخاتمه با سن پیری، در این باره باید گفت؛
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست/ اگر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
برای گفتن من ، شعر هم به گِل مانده
�نمانده عمری و صد ها سخن به دل مانده
صدا که مرهم فریاد بود زخم مرا
به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
�سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
�هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست
�دیریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
نگارنده: احمد لطفی
معلم چراغی رخشنده و هدایتگری سازنده ، و علم گستری داناست، که اخلاق و ادب و عشق و امید را به جامعه ارائه می نماید. در اکثر جوامع متمدن جایگاه و قدر و منزلت معلم به رسمیت شناخته شده است، و برای بالندگی و رفع نیازش از هیچ اقدامی فرو گذار نیستند.
... [مشاهده متن کامل]
در کشور ما جایگاه معلم می بایست بیشتر از این باشد، که دولتهای مختلف این جوری با آنها بر خورد می کنند.
اگر معلمی شغل انبیاء است، و اگر معلم را مادر توسعه ی فرهنگی بدانیم. برنامه ریزان و صاحبان قدرت و ثروت، و دولتمردان از معلمان و خانواده ی محروم آنها باید شرم داشته باشند. که فریاد و صدای اعتراض این قشر خدمت گستر را در آورده اند.
درحقیقت، معلمان عامل تحول و توسعه هستند. آنها دکتر، مهندس، پرستار و اهل قلم و. . . . را پرورش داده اند. از گذشته تا کنون خیلی از کرسی نشینان مجلس معلم هستند، این چه سِرّی است که برخی از این قشر تا وارد چرخه ی قدرت می شوند، همکاران دیروز و معلمان فلک زده و بی حامی خویش را قربانی خوش خدمتی به صاحبان قدرت و راضی شدن به وضع موجودمی کنند.
اگرهر معلم ۸۰ درصد حقوق مربی دانشگاه رابگیرد، یکی از نمایندگان مجلس در تلویزیون دوشنبه شب آن مبلغ رااعلام کرد، به عبارت دیگر اگر هشت میلیون تومان برای معلم در نظر گرفته شود، ، با حقوق ۸ میلیون تومان معلمان جوان آیا می توانند ازدواج کنند. با ۸ میلیون تومان آیا قادر هستند ، که وام ازدواجش را پرداخت نمایند؟ یا خانه کرایه کنند؟ و یا برا ی خود و همسرش لباس تهیه کنند؟
معلم باید لباس متعارف و سر و وضعی آراسته، و مرتب داشته باشد، تا دانش آموزان وی را الگوی خویش قرار دهند. اما معلمان با این تورم و حقوق ناچیز آیا می تواند، معلمی تاءثیر گذار باشند؟ صاحبان قدرت و ثروت و برنامه ریزان سرمست معلم را کشتند ، فقط تشییع جنازه اش مانده است.
مامعلمان را آنقدر فقیر کردیم که ناچار به شغل دوم گرایش پیدا کرد. سوءال این است؛
آیا معلم باید به شغل دوم واداشته شود؟ درچنین حالتی آیا شاءن و منزلت معلم را لگد مال نکرده ایم؟
آن معلمی که قدرت خرید یک شانه تخم مرغ را ندارد، زبان حال میلیونها معلم است که حق و حقوق مادی و معنوی آنها پایمال شده است. آنقدر به وضعیت اقتصادی و اجتماعی معلم ها رسیدگی نکردیم، الان بجای آنکه زندانها را به مدرسه تبدیل کنیم. متاءسفانه برعکس شده است. پرخاشگری، دیگر کشی، اعتیاد، ولگردی، دزدی، عدم تشکیل خانواده، بی مسئولیتی، شکاف نسلها، بی اعتقادی ودین گریزی، و. . . درجامعه رواج پیدا کرده است. جامعه پذیری دچار خدشه گردیده، و معلمان به فراموشی سپرده شده اند. بدبختانه از معیشت و کار و منزلت معلم غافل شدیم.
جناب وزیر؛ دوست دوران دفاع مقدس، امروز از همکارانت دفاع بفرما. الان با این گرانی و افزایش تورم، قدرت خرید همکارانت در برآوردن نیازهای اولیه و تهیه ی حد اقل مایحتاج ( قوت لایموت ) درمانده شده اند.
بازنشسته ها که برخی صاحب نوه هم شده اند، مخارج خورد و خوراک ، و خریدن مرغ، و برنج و ماهی و تخم مرغ، و . . . را برای میهمانها و خانوده شان را ندارند.
ایها الناس! گرانی اوج گرفته است، بازنشسته ها آنقدر فقیرند که پول هزینه ی درست کردن دندان هایشان راندارند. هزینه ی تهیه ی جهیزیه برای دخترانشان را ندارند پول مریضی و تهیه ی دارو و درمان راندارند. ازبس وضع تغذیه مردم به ویژه معلمان خراب است، که از فقر پی در پی مریض می شوند.
معلمان ، خصوصا" بازنشسته ها ازبس فقیرند، که قادر نیستند، به وضعیت ازدواج فرزندانشان سر و سامان دهند. آنها شرمنده ی دختران و پسرانشان هستند.
برخی معلمها قادر به پرداخت وامهایشان نیستند. برخی هم ضامن مردم بیچاره تر از خود شده اند. و الان بانکها برای آنها خط و نشان می کشند.
اگر پزشکان و پرستاران حافظ جسم جامعه هستند، معلمها هم پرورش دهنده ی روح و سازنده ی نیروی انسانی یک کشور به عنوان شهروند ارزشمند و مسئولیت پذیر هستند. ما معلمان به خاطر مطالبه ی حقِ مسلم خویش امروز به استغاثه و خواهش و تمنا افتاده ایم. در شگفتیم چه دستانی در کار بوده، که معلمان سازنده و پویا را به معلمانی بازنده و فقیر تبدیل کرده است.
درخاتمه با سن پیری، در این باره باید گفت؛
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست/ اگر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
برای گفتن من ، شعر هم به گِل مانده
�نمانده عمری و صد ها سخن به دل مانده
صدا که مرهم فریاد بود زخم مرا
به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
�سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
�هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست
�دیریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
عارضه ی کرونا درد بی درمان
نگارنده: احمد لطفی
طبق نوشته های زرد فضای مجازی، "ویروس کرونا" و یا آنفلانزای قوی و دست ساز متخصص یامتخصصان بی تعهد، که برای دنیا طلبی، حاضر به شکستن معیارهای اخلاقی و زیر پا گذاشتن وجدان، چنین فاجعه ای را در مقیاس جهانی بوجود آورده اند. شاید هم کره ی زمین و دولتمردان ابر قدرتها تاب جمعیت میلیاردی کره زمین را ندارند، و برمبنای جبر جهانی و دیدگاه بقای اصلح" داروین" کاری کردند، که تمام مردم را در کشورهای جهان با این اپیدمی رو برو سازند. تا نسلهای ضعیف به زعم چنین متفکرانی از دنیا بروند. ( الله اعلم ) اگر چنین مقدمه ای نزدیک به حقیقت باشد، پس باید گفت؛ این چه روزگاری است که صاحبان علم و قدرت و ثروت، باپنبه سر آدمها را می برند. آنها با سلاح میکروبها و ویروس های بیولوژیکی به جنگ جامعه ی جهانی آمده اند، تا برای برخورداری ازحیات چند روزه ی دنیایشان زندگی خود را بامرگ و درد و رنج همنوعانشان معاوضه کنند. به چنین شیوه ی رفتاری چه نامی و چه مفهومی باید گذاشت؟
... [مشاهده متن کامل]
آنچه مسلم است آمار مرگ و میر کرونا در کشورها خصوصا" کشور ما، حکایت از جنگی تمام عیار دارد، که با سلاح ویروس کرونا علیه مردم بی دفاع کشور ما شاهد مرگ و میر ناشی از ویروس منحوس کرونا هستیم.
این کشور هنوز حدود ۶۰ میلیون تن از جمعیتش موفق به تزریق واکسن کرونا نشده اند. و کوتاهی چه شخص یا اشخاصی موجب این وضعیت شده اند؟
از طرفی دیگر گویا برخی از این واکسنها مورد تایید بهداشت جهانی نیست. و همین مسئله در ژاپن و کشور ما سخنانی در رسانه ها و فضای مجازی مطرح می شود.
شیوع انتقال این ویروس به عواملی چند مرتبط است؛
۱ - گاهی شهروندان پروتکل های بهداشتی را رعایت نمی کنند، و با حضورشان در تجمعات و دور همی ها موجب انتقال این ویروس به یکدیگر می شوند.
۲ - عدم برنامه ریزی، و ضعف آمادگی دولتمردان، و سر درگمی برای سامان دادن به بحران پیش آمده، هم موجب تحمیل آلوده شدن مردم به ویروس کرونا، و پیدایش" پیک" یک تا پنج کرونا شده است.
۳ - اعتماد به واکسنهای گوناگون، و استفاده از آنها به خاطر نیاز و امید به کاهش بحران کرونا برخی سوداگر به نام واکسنهای مورد تایید بهداشت جهانی، مبادرت به فروش واکسنهای بدلی و غیر کار آمدو استاندارد می نمایند. آنها با انجام چنین خیانتی در روند سلامتی جوامع و کاهش مرگ و میر چالش ایجاد می کنند. تا اکثر کشورهای جهان سوم و درحال توسعه همواره محتاج آنها باشند. و آنها به فروش داروهای شفابخش و غیر شفابخش سود و منفعت بیشتری کسب نمایند.
امید است ستاد بحران کرونا در کشور مان ایران تصمیمات مناسب و مهمتری برای نجات آحاد مردم اتخاذ نمایند. البته همکاری شهروندان هم ضرورتی اجتناب ناپذیراست. ۱۴۰۰/۶/۶
درد دلی با سیدالشهداء ( ع )
نگارنده: احمد لطفی
ای امام راستین، و ای خامس آل عبا !
ای که نامت عواطف انسان ها را به جانبت معطوف می دارد، و یادت حرارتی در دلها ایجاد می کند. موجب فخر بشر و ملائکه ی مقرب هستی.
... [مشاهده متن کامل]
ای امام شجاع و درست کردار !
شما سرور جوانان بهشت، و منادی اصلاحگر دین اسلام از چنگال دینداران ریاکار ، که در باطن دین ستیزان خطرناکی بودند، و با برنامه هایشان مردم را به سمت جاهلیت قبل از اسلام سوق می دادند. باتمام وجود بر این انحرافات و گمراهی ها اعتراض نمودی و در این راستا نیز شما و یارانت به فوز عُظمای شهادت نایل آمدی.
ای حسین" زهراء !
شما وارث حقیقی حضرت آدم و پیامبران عظیم الشاءن می باشی ، ذبیح الله دین اسلامی و مسیح امت اسلامی هستی.
قلم ها، نواها، و نوحه ها قاصرند، آنچه بر تو گذشت را به نیکویی بنویسند و فریاد بزنند.
ای امام شهید !
زندگی شما سرتاسر عزت و بالندگی است.
از دیدگاه نگارنده، ضعیفان روزگار کمتر به فلسفه جهاد و شهادت، دلاوری، خداخواهی، شهامت و شجاعت و دیگر خواهی شما مبادرت ورزیده اند،
قیام شما اصلاحگر دین جدت پیامبر اسلام ( ص ) وآشکار کردن چهره ی حقیقی دین از غبار جهل ، خرافات، وستمگری و. . . پرداخته است.
رهبری و امامت حق شما اهل بیت بوده است، ولی شما چون موءمن و پیرو دین آخر الزمان بودید، مردم سست عنصر و دنیا طلب هیچ گاه به شما بزرگان معرفت رغبت حقیقی نشان ندادند، و بارها آن مردم به ظاهر مسلمان و پیرو، از دشمنان و بد خواهانتان فریب خوردند، و از ته دل واراده ی راستین از اهداف و برنامه های شما حمایت نکردند. وهمین شد، که مردم آن جوامع، لایق رهبرانی را دارند که بر آنها حکومت می کنند.
بنابراین گمراهان و دنیا خواهان امامان نور را رها می کنند و پیرو و تابع امامان و رهبران نار می شوند.
ای امام راستین !
شما با حاکمانی برخورد کردی که به نام دین حکومت کردند، و با ظاهر سازی، از نام دین سوء استفاده می کردند. آن حاکمان ریاکار مردمانی فاسق، بی عدالت، زنده کننده ی خُلق و خوی جاهلیت و سلطه گری بودند، آنها دین برانداز و کینه ای که از بنی هاشم و پیروانشان داشتند، همواره سر ستیز و بدخواهی داشتند.
حاکمان گمراه از دینداری و وجاهت و مردمی بودن اهل بیت ( ع ) بخل و حسادت می ورزیدند، و دچار عقده ی حقارت بودند.
حاکمان جور اکنون که بر اریکه ی قدرت تکیه زده بودند، قصدشان از دینداری ظاهری انتقام از اعقاب بنیانگذار دین مبین اسلام، حضرت محمد ( ص ) بود. وبه همین منظور باحضرت علی ( ع ) و امام حسن ( ع ) و نهایت با شما فرزند پیامبر اسلام ( ص ) جنگیدند، تا مدافعان راستین دین را از روی زمین بر دارند. اما خواهرت زینب و فرزندت امام سجاد ( ع ) و همراهانشان ندای حقانیت و مظلومیت شما را به سمع و نظر جامعه ابلاغ کردند، و نقشه ی دشمنان را خنثی کردند.
اماما !
شیعیان شما می دانند، اگر در دوران معاویه قیام نکردی، چون متعهد به پیمان صلح امام حسن ( ع ) با معاویه بودید، در آن پیمان آمده بود ، که معاویه حق ندارد، بعد از خود جانشین تعیین کند، اما معاویه پسر ابوسفیان مست قدرت و شهوت بودند، به هیچ پیمان و قاعده و قانونی، که گستاخی، و جسارت، اورا به دین، و اخلاق مهار کند، ، پایبند نبودند. معاویه به خیال خام خود با مخفی کاری، و گاه علنی برای فرزند منحرف و نالایقش یزید با پول و زور بیعت می گرفت. وی و عواملش در پشت پرده، فعالیت می کردند که حاکمیت در خاندان ابوسفیان را موروثی کنند. اما زهی خیال باطل که دربیشه ی اسلام شیری در کمین است که با هر انحراف و عهد شکنی مخالف است. ازجورحکومت اموی و رفتار ریاکارانه ، ناشایست، و خلاف شرعشان بیزار است.
اماما !
آن شیر بیشه ی معرفت وجود نازنین شماست، که در مخالفت بایزید، عَلَم بر افراشتی، و به کسانی که برایت نامه نوشتند، و لبیک گفتند، خضر راه شدی، هرچند که اکثرا" خیانت کردند، ولی از مقام شما که خضر راه گمراهان تاریخی ذره ای کم نشد.
اماما !
شما خضر راه گمراهان، و دلیل محکم دین برای استوانه ی حقیقتش می باشید.
اخلاصِ عمل شما به قدری است که اگر یکه و تنها بمانید، به هیچ وجه با اباطیل و حاکمان جور سر سازش ندارید.
شما مسافت زیادی از مدینه تا مکه، و بعد تا خاک کربلا پیمودی و در مکانی به نام کربلا فرود آمدی، و لشگریان کفر و نفاق ، ودنیا طلبان . فریب خورده، مانند مور و ملخ به کربلا آمدند، تا انتقام دوران صدر اسلام را از شما که وارث پیامبر اسلام و انبیاء بزرگ هستید، بگیرند. آن لشگر کینه توز، و گمراه حرام خوارانی بودند که گوشت و پوستشان از حرام روئیده بود، و خردها و افکارشان تاب و تحمل سخنان آموزنده و حکیمانه ی شما سید و سالار شهیدان را نداشتند. و گویی در غفلتی تاریخی واقع شده بودند، که فریادهای ارشادی و خیرخواهانه ی آن حضرت را درک نمی کردند. سران لشگر دشمن، آن حضرت را به ذلت و بیعت با یزید فرا می خواندند، و آن حضرت در پاسخ فرمودند، هیهات من الذله.
اماما!
شما راه عزت را انتخاب کردی و فرمودی؛
"من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ننگ نمی پندارم. "
و "اگر دین جدم رسول الله جز با کشته شدن من به پیروزی نمی رسد، پس ای شمشیر های دشمن مرا در میان گیرید. "
نهایت؛ شما ای فرزند رسول الله، با یاران راستین و شجاعتان، با خیل دشمنانتان وارد دفاع و مبارزه شدید، و از فکر و عمل صالح و اصلاح طلبی خویش ، و رواج دادن امر به معروف و نهی از منکر تلاش کردید، تا شما و یارانت شربت شهادت نوشیدید. و اسلام ناب و انسانیت را برای همیشه تاریخ زنده نگه دارید.
روحتان تا ابدیت تاریخ شاد و یادتان گرامی باد.
نگارنده: احمد لطفی
ای امام راستین، و ای خامس آل عبا !
ای که نامت عواطف انسان ها را به جانبت معطوف می دارد، و یادت حرارتی در دلها ایجاد می کند. موجب فخر بشر و ملائکه ی مقرب هستی.
... [مشاهده متن کامل]
ای امام شجاع و درست کردار !
شما سرور جوانان بهشت، و منادی اصلاحگر دین اسلام از چنگال دینداران ریاکار ، که در باطن دین ستیزان خطرناکی بودند، و با برنامه هایشان مردم را به سمت جاهلیت قبل از اسلام سوق می دادند. باتمام وجود بر این انحرافات و گمراهی ها اعتراض نمودی و در این راستا نیز شما و یارانت به فوز عُظمای شهادت نایل آمدی.
ای حسین" زهراء !
شما وارث حقیقی حضرت آدم و پیامبران عظیم الشاءن می باشی ، ذبیح الله دین اسلامی و مسیح امت اسلامی هستی.
قلم ها، نواها، و نوحه ها قاصرند، آنچه بر تو گذشت را به نیکویی بنویسند و فریاد بزنند.
ای امام شهید !
زندگی شما سرتاسر عزت و بالندگی است.
از دیدگاه نگارنده، ضعیفان روزگار کمتر به فلسفه جهاد و شهادت، دلاوری، خداخواهی، شهامت و شجاعت و دیگر خواهی شما مبادرت ورزیده اند،
قیام شما اصلاحگر دین جدت پیامبر اسلام ( ص ) وآشکار کردن چهره ی حقیقی دین از غبار جهل ، خرافات، وستمگری و. . . پرداخته است.
رهبری و امامت حق شما اهل بیت بوده است، ولی شما چون موءمن و پیرو دین آخر الزمان بودید، مردم سست عنصر و دنیا طلب هیچ گاه به شما بزرگان معرفت رغبت حقیقی نشان ندادند، و بارها آن مردم به ظاهر مسلمان و پیرو، از دشمنان و بد خواهانتان فریب خوردند، و از ته دل واراده ی راستین از اهداف و برنامه های شما حمایت نکردند. وهمین شد، که مردم آن جوامع، لایق رهبرانی را دارند که بر آنها حکومت می کنند.
بنابراین گمراهان و دنیا خواهان امامان نور را رها می کنند و پیرو و تابع امامان و رهبران نار می شوند.
ای امام راستین !
شما با حاکمانی برخورد کردی که به نام دین حکومت کردند، و با ظاهر سازی، از نام دین سوء استفاده می کردند. آن حاکمان ریاکار مردمانی فاسق، بی عدالت، زنده کننده ی خُلق و خوی جاهلیت و سلطه گری بودند، آنها دین برانداز و کینه ای که از بنی هاشم و پیروانشان داشتند، همواره سر ستیز و بدخواهی داشتند.
حاکمان گمراه از دینداری و وجاهت و مردمی بودن اهل بیت ( ع ) بخل و حسادت می ورزیدند، و دچار عقده ی حقارت بودند.
حاکمان جور اکنون که بر اریکه ی قدرت تکیه زده بودند، قصدشان از دینداری ظاهری انتقام از اعقاب بنیانگذار دین مبین اسلام، حضرت محمد ( ص ) بود. وبه همین منظور باحضرت علی ( ع ) و امام حسن ( ع ) و نهایت با شما فرزند پیامبر اسلام ( ص ) جنگیدند، تا مدافعان راستین دین را از روی زمین بر دارند. اما خواهرت زینب و فرزندت امام سجاد ( ع ) و همراهانشان ندای حقانیت و مظلومیت شما را به سمع و نظر جامعه ابلاغ کردند، و نقشه ی دشمنان را خنثی کردند.
اماما !
شیعیان شما می دانند، اگر در دوران معاویه قیام نکردی، چون متعهد به پیمان صلح امام حسن ( ع ) با معاویه بودید، در آن پیمان آمده بود ، که معاویه حق ندارد، بعد از خود جانشین تعیین کند، اما معاویه پسر ابوسفیان مست قدرت و شهوت بودند، به هیچ پیمان و قاعده و قانونی، که گستاخی، و جسارت، اورا به دین، و اخلاق مهار کند، ، پایبند نبودند. معاویه به خیال خام خود با مخفی کاری، و گاه علنی برای فرزند منحرف و نالایقش یزید با پول و زور بیعت می گرفت. وی و عواملش در پشت پرده، فعالیت می کردند که حاکمیت در خاندان ابوسفیان را موروثی کنند. اما زهی خیال باطل که دربیشه ی اسلام شیری در کمین است که با هر انحراف و عهد شکنی مخالف است. ازجورحکومت اموی و رفتار ریاکارانه ، ناشایست، و خلاف شرعشان بیزار است.
اماما !
آن شیر بیشه ی معرفت وجود نازنین شماست، که در مخالفت بایزید، عَلَم بر افراشتی، و به کسانی که برایت نامه نوشتند، و لبیک گفتند، خضر راه شدی، هرچند که اکثرا" خیانت کردند، ولی از مقام شما که خضر راه گمراهان تاریخی ذره ای کم نشد.
اماما !
شما خضر راه گمراهان، و دلیل محکم دین برای استوانه ی حقیقتش می باشید.
اخلاصِ عمل شما به قدری است که اگر یکه و تنها بمانید، به هیچ وجه با اباطیل و حاکمان جور سر سازش ندارید.
شما مسافت زیادی از مدینه تا مکه، و بعد تا خاک کربلا پیمودی و در مکانی به نام کربلا فرود آمدی، و لشگریان کفر و نفاق ، ودنیا طلبان . فریب خورده، مانند مور و ملخ به کربلا آمدند، تا انتقام دوران صدر اسلام را از شما که وارث پیامبر اسلام و انبیاء بزرگ هستید، بگیرند. آن لشگر کینه توز، و گمراه حرام خوارانی بودند که گوشت و پوستشان از حرام روئیده بود، و خردها و افکارشان تاب و تحمل سخنان آموزنده و حکیمانه ی شما سید و سالار شهیدان را نداشتند. و گویی در غفلتی تاریخی واقع شده بودند، که فریادهای ارشادی و خیرخواهانه ی آن حضرت را درک نمی کردند. سران لشگر دشمن، آن حضرت را به ذلت و بیعت با یزید فرا می خواندند، و آن حضرت در پاسخ فرمودند، هیهات من الذله.
اماما!
شما راه عزت را انتخاب کردی و فرمودی؛
"من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ننگ نمی پندارم. "
و "اگر دین جدم رسول الله جز با کشته شدن من به پیروزی نمی رسد، پس ای شمشیر های دشمن مرا در میان گیرید. "
نهایت؛ شما ای فرزند رسول الله، با یاران راستین و شجاعتان، با خیل دشمنانتان وارد دفاع و مبارزه شدید، و از فکر و عمل صالح و اصلاح طلبی خویش ، و رواج دادن امر به معروف و نهی از منکر تلاش کردید، تا شما و یارانت شربت شهادت نوشیدید. و اسلام ناب و انسانیت را برای همیشه تاریخ زنده نگه دارید.
روحتان تا ابدیت تاریخ شاد و یادتان گرامی باد.
یادی از شادروان خیر اله نورمحمدی
نگارنده: احمد لطفی
تیره ی خوانین نورمحمدی به نورمحمدخان فرزند گلمحمد فرزند مرشدخان کولیوند می رسند.
نورمحمد خان در بازدیدی که از سیمره داشتند با دختر زیرک و با کمال کُردی کلمهی ( کله مرد ) درکنارچشمه برخورد می کنند، سواران تقاضای آب می کنند، کهجانبخت ریگ در آب نورمحمدخان و سواران همراهش انداختند، بعد از سوال در این باره سخن جهانبخت بردل خان کولیوند نشست. نورمحمد خان کولیوند نام او و پدرش را می پرسد . غروب با هیئت همراه به خواستگاری جهانبخت دختر کُردی کله مرد می روند. برطبق رسوم این وصلت صورت می گیرد. بانو جهانبخت صاحب چند فرزند می شود که مهمترین آنها صید محمد خان کولیوند می باشد گرچه نقی خان و برادرش که از بطن دختر خدایی خان معروف از طایفه حسنوند بودند، ولی بعد از مرگ نورمحمد خان کولیوند، سفره داری و میهمان نوازی پدر را شادروان صید محمد خان کولیوند برعهده می گیرد. در سیمره وی بیشتر در جلگه ی زرین دشت و چمکلان حضور می یافتند، و کله مهی ها و هواس های کولیوند و سایر طوایف کولیوند در محضرش بودند.
... [مشاهده متن کامل]
زمان بر بزرگان گذشت و هرکدام به لقاء حق پیوستند، بعد از چند نسل جعفرخان نورمحمدی پا به عرصه ی وجود گذاشت. انسانی بزرگ بودند، و در الشتر و سیمره برایش احترام ویژه قائل بودند. انسانی مردمی با روابط عمومی عالی بودند. وی خواهرش را به همسری سید حسین رودبندی از بزرگان سادات رودبندی سیمره در می آورد، اما این بانو که نامش کشور نورمحمدی بوده، کدخدا زنی از خوانین کولیوندبوده است، از آنجا که بچه دار نمی شود، خودش زن دوم و سوم برای همسرش می گیرد. بلاخره از زن سوم سیدحسین صاحب چند فرزند می شود، بر سیاق سرنوشت، سیدحسین و بعد همسر دوم و سوم با فاصله ی کمی به ابدیت می پیوندند. تا آنجاکه سید علی اکبر فرهادی حدود ۵ سال داشته است. اما زن پدر و به نوعی مادر قهرمانش بانو کشور نورمحمدی
عمه خیرالله نورمحمدی که زن اول سید حسین رودبندی بودند، ایشان سرپرستی سید علی اکبر و سید حیدر، و خواهرشان را به عهده می گیرند. در حقیقت بانو کشور نورمحمدی بانوی فداکار برایشان هم پدر و هم مادر و برای فرزندان سید علی اکبر و سید حیدر مادر بزرگ بود و در اوایل ده پنجاه شمسی بانو کشور نورمحمدی از دنیا می روند. با توجه به سخن سید مجید فرهادی "آن بانو گذشته از پدر و عمو و عمه مان همه ما برادران و خواهران را بزرگ کردند. روحش شاد باد"
این بانو که از تبار بزرگان بودند. چنان فرزندان سید حسین رود بندی را بزرگ می کنند ، که سید علی اکبر و سید حیدر فرهادی باتمام وجود اورا مادر خویش خطاب می کردند . و همواره به وی احترام می گذاشتند.
حدود ۷۵ سال پیش یعنی در سال ۱۳۲۵ شمسی که جعفر خان و همسرش میهمان خواهر و خواهر زاده هایش سید علی اکبر وسید حیدر فرهادی بودند که در ان سال در حواشی روستای کنونی فرهاد آباد ، خیرالله نور محمدی به دنیا می آید .
تصویر استاد، شاعرو انسان ارزشمند ، شادروان خیر الله نورمحمدی ( ۱۴۰۰ - ۱۳۲۵ )
شاید همین حادثه ی مبارک مهر اورا در دل سادات رودبندی خصوصا" خاندان فرهادی انداختند. و درتمام مراسمات و روابط فامیلی سالها با همدیگر حشر و نشر داشتند. نگارنده در حدود سه سال پیش در عروسی پسر شاد روان خیرالله نورمحمدی، یعنی دکتر آرش نورمحمدی سروران ارجمند سید علی حسین و سید علی قدم فرهادی و برادرانش و سید رحمان طاهری و سایر بزرگانی که از سیمره و دلفان و الشتر آمده بودند، را ملاحظه کردم. حضور این بزرگان و خانواده هایشان شکوه و رونق خاصی به این عروسی داده بودند.
آنچه که دوستان مرقوم فرمودند، از جعفرخان نورمحمدی چند فرزند برجای می ماند که اسامی فرزندان ذکور ایشان استادان یارالله و خیر الله نورمحمدی را می توان ذکر کرد. استاد یارالله دبیر بازنشسته آموزش و پرورش می باشد و شادروان خیر الله نورمحمدی بازشسته اداره راه و ترابری بودند، که سه روز پیش ( ۱۴۰۰/۵/۱۸ ) فرمان حق را لبیک گفتند.
حدود دو سال قبل از عروسی فرزندش ، زنده یاد خیر الله نورمحمدی به نگارنده زنگ زد و تبار مادر جدش جهانبخت را سوره مهری - کله مهی معرفی کردند و ما را دایی و از طرفی خواهر زاده فرمودند. ما همانجا به وی خطاب دایی، و گاه پسر دایی اعلام می کردم. بعد از کلی صحبت قرار شد که برخی از خوانین کولیوند را معرفی کنم. البته نگارنده در باره ی چنگیز خان کولیوند، ملا منوچهر خان کولیوند، و معرفی خوانین فرج اللهی الفبایی نوشته بودم. این بار خوانین نورمحمدی، که کربلایی نورمحمدخان کولیوند ازدوستان صمیمی شادروان حاج مقصودعلی سوره مهری بودند ، تا آنجا که یکی از بزرگان الشتر ، گفت آنقدر دوست و فامیل صمیمی بودند، که گویی برادر بودند. روح هردو شاد که از بزرگان صیمره و الشتر به حساب می آمدند.
شادروان خیرالله گذشته از شعر در محاورات اجتماعی و تاریخی، با کلام آرام و دلنشینش، تداعی گر یک تاریخدانِ شفاهی بودند. وی در باره ی طوایف گوناگون سیمره و الشتر و سایر نقاط لرستان و ایلام و کرمانشاه نکات زیادی در حافظه ی تاریخی خویس داشتند. روحش شاد باد. انسانی تنومند، رشید و با صلابت بودند، که شجاعت و صراحت لهجه و متانت و اخلاق حسنه از خصایص بارزشمی توان بر شمرد.
ایشان با بزرگان طایفه ساکی خویشاوندی می کنند، همسر بزرگوارش نیز فرهنگی برجسته ای بودند، که در تنظیم شجره ی خوانین کولیوند زحمات قابل قبولی کشیده بودند. حاصل این ازدواج، دو فرزند شایسته می باشد که دخترش تحصیلات عالیه دارند و پسرش دکتر آرش نور محمدی از شایستگان ایل کولیوند هستند.
در آخر عروج ملکوتی شادروان خیر الله نورمحمد ی، شاعر و سخنور ارجمند را به بازماندگان و دوستداران آن سفر کرده، و ایل و تبارش صمیمانه تسلیت عرض می کنم. روحش شاد و یادش گرامی.
نگارنده: احمد لطفی
تیره ی خوانین نورمحمدی به نورمحمدخان فرزند گلمحمد فرزند مرشدخان کولیوند می رسند.
نورمحمد خان در بازدیدی که از سیمره داشتند با دختر زیرک و با کمال کُردی کلمهی ( کله مرد ) درکنارچشمه برخورد می کنند، سواران تقاضای آب می کنند، کهجانبخت ریگ در آب نورمحمدخان و سواران همراهش انداختند، بعد از سوال در این باره سخن جهانبخت بردل خان کولیوند نشست. نورمحمد خان کولیوند نام او و پدرش را می پرسد . غروب با هیئت همراه به خواستگاری جهانبخت دختر کُردی کله مرد می روند. برطبق رسوم این وصلت صورت می گیرد. بانو جهانبخت صاحب چند فرزند می شود که مهمترین آنها صید محمد خان کولیوند می باشد گرچه نقی خان و برادرش که از بطن دختر خدایی خان معروف از طایفه حسنوند بودند، ولی بعد از مرگ نورمحمد خان کولیوند، سفره داری و میهمان نوازی پدر را شادروان صید محمد خان کولیوند برعهده می گیرد. در سیمره وی بیشتر در جلگه ی زرین دشت و چمکلان حضور می یافتند، و کله مهی ها و هواس های کولیوند و سایر طوایف کولیوند در محضرش بودند.
... [مشاهده متن کامل]
زمان بر بزرگان گذشت و هرکدام به لقاء حق پیوستند، بعد از چند نسل جعفرخان نورمحمدی پا به عرصه ی وجود گذاشت. انسانی بزرگ بودند، و در الشتر و سیمره برایش احترام ویژه قائل بودند. انسانی مردمی با روابط عمومی عالی بودند. وی خواهرش را به همسری سید حسین رودبندی از بزرگان سادات رودبندی سیمره در می آورد، اما این بانو که نامش کشور نورمحمدی بوده، کدخدا زنی از خوانین کولیوندبوده است، از آنجا که بچه دار نمی شود، خودش زن دوم و سوم برای همسرش می گیرد. بلاخره از زن سوم سیدحسین صاحب چند فرزند می شود، بر سیاق سرنوشت، سیدحسین و بعد همسر دوم و سوم با فاصله ی کمی به ابدیت می پیوندند. تا آنجاکه سید علی اکبر فرهادی حدود ۵ سال داشته است. اما زن پدر و به نوعی مادر قهرمانش بانو کشور نورمحمدی
عمه خیرالله نورمحمدی که زن اول سید حسین رودبندی بودند، ایشان سرپرستی سید علی اکبر و سید حیدر، و خواهرشان را به عهده می گیرند. در حقیقت بانو کشور نورمحمدی بانوی فداکار برایشان هم پدر و هم مادر و برای فرزندان سید علی اکبر و سید حیدر مادر بزرگ بود و در اوایل ده پنجاه شمسی بانو کشور نورمحمدی از دنیا می روند. با توجه به سخن سید مجید فرهادی "آن بانو گذشته از پدر و عمو و عمه مان همه ما برادران و خواهران را بزرگ کردند. روحش شاد باد"
این بانو که از تبار بزرگان بودند. چنان فرزندان سید حسین رود بندی را بزرگ می کنند ، که سید علی اکبر و سید حیدر فرهادی باتمام وجود اورا مادر خویش خطاب می کردند . و همواره به وی احترام می گذاشتند.
حدود ۷۵ سال پیش یعنی در سال ۱۳۲۵ شمسی که جعفر خان و همسرش میهمان خواهر و خواهر زاده هایش سید علی اکبر وسید حیدر فرهادی بودند که در ان سال در حواشی روستای کنونی فرهاد آباد ، خیرالله نور محمدی به دنیا می آید .
تصویر استاد، شاعرو انسان ارزشمند ، شادروان خیر الله نورمحمدی ( ۱۴۰۰ - ۱۳۲۵ )
شاید همین حادثه ی مبارک مهر اورا در دل سادات رودبندی خصوصا" خاندان فرهادی انداختند. و درتمام مراسمات و روابط فامیلی سالها با همدیگر حشر و نشر داشتند. نگارنده در حدود سه سال پیش در عروسی پسر شاد روان خیرالله نورمحمدی، یعنی دکتر آرش نورمحمدی سروران ارجمند سید علی حسین و سید علی قدم فرهادی و برادرانش و سید رحمان طاهری و سایر بزرگانی که از سیمره و دلفان و الشتر آمده بودند، را ملاحظه کردم. حضور این بزرگان و خانواده هایشان شکوه و رونق خاصی به این عروسی داده بودند.
آنچه که دوستان مرقوم فرمودند، از جعفرخان نورمحمدی چند فرزند برجای می ماند که اسامی فرزندان ذکور ایشان استادان یارالله و خیر الله نورمحمدی را می توان ذکر کرد. استاد یارالله دبیر بازنشسته آموزش و پرورش می باشد و شادروان خیر الله نورمحمدی بازشسته اداره راه و ترابری بودند، که سه روز پیش ( ۱۴۰۰/۵/۱۸ ) فرمان حق را لبیک گفتند.
حدود دو سال قبل از عروسی فرزندش ، زنده یاد خیر الله نورمحمدی به نگارنده زنگ زد و تبار مادر جدش جهانبخت را سوره مهری - کله مهی معرفی کردند و ما را دایی و از طرفی خواهر زاده فرمودند. ما همانجا به وی خطاب دایی، و گاه پسر دایی اعلام می کردم. بعد از کلی صحبت قرار شد که برخی از خوانین کولیوند را معرفی کنم. البته نگارنده در باره ی چنگیز خان کولیوند، ملا منوچهر خان کولیوند، و معرفی خوانین فرج اللهی الفبایی نوشته بودم. این بار خوانین نورمحمدی، که کربلایی نورمحمدخان کولیوند ازدوستان صمیمی شادروان حاج مقصودعلی سوره مهری بودند ، تا آنجا که یکی از بزرگان الشتر ، گفت آنقدر دوست و فامیل صمیمی بودند، که گویی برادر بودند. روح هردو شاد که از بزرگان صیمره و الشتر به حساب می آمدند.
شادروان خیرالله گذشته از شعر در محاورات اجتماعی و تاریخی، با کلام آرام و دلنشینش، تداعی گر یک تاریخدانِ شفاهی بودند. وی در باره ی طوایف گوناگون سیمره و الشتر و سایر نقاط لرستان و ایلام و کرمانشاه نکات زیادی در حافظه ی تاریخی خویس داشتند. روحش شاد باد. انسانی تنومند، رشید و با صلابت بودند، که شجاعت و صراحت لهجه و متانت و اخلاق حسنه از خصایص بارزشمی توان بر شمرد.
ایشان با بزرگان طایفه ساکی خویشاوندی می کنند، همسر بزرگوارش نیز فرهنگی برجسته ای بودند، که در تنظیم شجره ی خوانین کولیوند زحمات قابل قبولی کشیده بودند. حاصل این ازدواج، دو فرزند شایسته می باشد که دخترش تحصیلات عالیه دارند و پسرش دکتر آرش نور محمدی از شایستگان ایل کولیوند هستند.
در آخر عروج ملکوتی شادروان خیر الله نورمحمد ی، شاعر و سخنور ارجمند را به بازماندگان و دوستداران آن سفر کرده، و ایل و تبارش صمیمانه تسلیت عرض می کنم. روحش شاد و یادش گرامی.
دشمن شناسی یا دشمن تراشی
نگارنده: احمد لطفی
اصل نظام هستی بر پیوستگی و تجاذب و تعاشق و مهر ورزی بین مخلوقات هستی استوار است. رفتار غریزی که برخی موجودات، بنابر اصالتی ذاتی، و میزان و مصلحتی که خالق هستی تعیین کرده است، و آنها برای آن ساخته شده اند، انجام می دهند.
... [مشاهده متن کامل]
به قول حافظ شاعر شیرین سخن؛
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
که من دلشده این ره نه به خود می پویم
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آن چه استاد ازل گفت بگو می گویم
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که او می کشدم می رویم
اما فعالیتهای تدبیری ، که بیشتر مخصوص انسان است و بر سیاق تعلیم و تربیت، و اکتساب آن آموزه ها و نقشها ، که در محیط خانه و جامعه یاد می گیرند.
انسان در زندگی با نقشهای انتسابی ویژگی متمایزی پیدا می کند، بطور مثال دختر بودن یاپسر بودن و یا رنگ پوست و داشتن خانواده ای فقیر و یا ثروتمند و اموری از این قبیل، انتسابی بوده، همچنین امور مربوط به ژنتیک و یکسری قاعده های تعیین شده دردرون ذات انسان و یا وابستگی انسان به آن نقشها و رفتارها و امور ذاتی، بطور غیر ارادی، همگی حقایقی در باره ی وجود انسان و یا حیوان جزو امور فطری می توان بح حساب آورد.
انسان موجود پیچیده و ناشناخته است. ظرفیت بد شدن و خوب گشتن را دارد. افعال بد و نیک را هم در اجتماع یاد می گیرد.
بشر گاهی تحت اغوائات هوای نفس و وسوسه های شیطانی بر طبل خود خواهی و افتراق از همنوعان می کوبد، و باجداگشتن از همدیگر زندگی معنا و مفهومی متنوع و متفاوت پیدا می کند، به عبارتی دیگر مرز بندیهای جغرافیایی و سیاسی و مذهبی و. . . در بین بشریت ، به جدایی های عاطفی و منفعت طلبی شخصی و گروهی منجر می شود. نتیجه ی حب دنیا و بهره مندی بیشتر از مواهب دنیا موجب رقابت و دشمنی و دشمن تراشی شده است. این در حالی است ، که متون مذهبی وخردمندان جامعه مردم را به وحدت و یکپارچگی دعوت می کنند.
قران مجید می فرمایند؛
" و اعتصموا بحبل الله جمیعا" و لاتفرقوا" [آل عمران - آیه ۱۰۳]
به ریسمان الهی[ قرآن و عترت] چنگ زنید و از همدیگر متفرق نشوید.
ویا؛
ید الله مع الجماعه
" دست خدا با جماعت است. "
شیخ العالمین سعدی، سخنسرای مشهور نیز گفته است؛
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زیک گوهرند
حقیقت آن است که کره ی زمین نیازمند صلح و محبت است و کلمه ی دشمنی و دشمن تراشی را فقط در هوای نفس برخی انسانها ، و اغوائات شیطان رجیم باید جستجو کنیم. آنگاه که خداوند فرموده است؛
ان الشیطان عدوا" مبینا
همانا که شیطان دشمن آشکار شماست.
ویا؛
وَقُلْ لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِینًا�
[قرآن - سوره الاسراء - آیه ۵۳]
و به بندگانم بگو آنچه را که بهتر است بگویند که شیطان میانشان را به هم مى زند زیرا شیطان همواره براى انسان دشمنى آشکار است ( الاسراء - آیه ۵۳ )
ویا؛
انسان خودش دشمن خودش است.
اگر ما مطالعاتی در خداشناسی داشته باشیم و از شیطان و مکرهای آن آگاه باشیم، آلت دست شیطان نمی شویم، که برای همنوعان خویش مُضِّر باشیم. بنابراین هرگاه شیطان و انسانها و جنهای پیر و شیطان را شناسایی و مورد مطالعه قرار دادیم، به نظر می آید ، دشمن شناسی کرده ایم.
اما هرگاه خودمان درحرف و عمل به صورت شیطان عمل کنیم ، و با شعار دروغ و با جنگ زرگری به خاطر حفظ منافع خویش به مبارزه پرداخته و شعار برعلیه شیاطین جنی و انسی سر می دهیم و دیگران را نیز به چنین امری دعوت می کنیم، و یا به دروغ دیگران را حزب شیطان خطاب می کنیم با انگ زنی و برچسب به دیگران ، دشمن تراشی می کنیم و وضع را بحرانی تر می کنیم . درحقیقت ما باید با دشمن جنی و انسی با تدبیر و حکمت ، به مبارزه بر خیزیم.
ای کاش بشریت ، در ایمانش به خداوند چنان راسخ باشد، که شیطان و حامیانش هیچگاه قدرت بر مزاحمت و منحرف کردن بشر را نداشته باشند.
واقعیت این است که برخی ازما بنی نوع آدم ، در اثر گمراهی، پای شیطان را در دشمنی و دشمن تراشی، و اختلافات بین ملل و رقابتهای دنیایی، باز کرده است. و ما امروز شاهد دسته بندیها و اختلافات شدید بین المللی به خاطر منافع دنیوی و حب نفس هستیم. جنگها ، خونریزی ها و ناعدلی ها و نا امنی ها و. . . همه از عملکرد غلط بشر و تبعیت کردن آن از حب مال و جاه می باشند. فردوسی بزرگ هزار سال پیش هشدار داده است؛
بریزند خون از پی خواسته
شود زندگی بد آراسته
ما امروز شاهد زندگی پر اضطراب و دغدغه هستیم ، چون قدرتمندان قانع نبوده و برای غارت کردن و اختلاس بیشتر، زندگی بدی را برای بشریت رقم زده اند.
"روزی برای پند و سختی کشیدن"
نگارنده: احمد لطفی
در روز جمعه مورخ ۶ تیر ماه سال ۱۳۹۹ با جمعی از دوستان به کوه رفتیم.
در ابتدا سید عزالدین حسینی با ماشین پرایدش، به درب منزل آمد، بنده و آقای اسماعیل کردی و احمدعلی کرمشاهی و حاج محمد لطفی، را سوار کردند، و راهی کوهستان شدیم. ساعت ۷ صبح و ربع به ایستگاه و گردنه هلال احمر در بالای کوه کبیرکوه، رسیدیم .
... [مشاهده متن کامل]
صید نظر عابدفر و محمد نظری و عبدعلی صیدی، و آقای نصیری نیز با یک ماشین حرکت کردند. سید اسد تقوی ناصرالدینی هم با ماشین خودش راهی کبیر کوه شدند. در بین راه سید عزالدین حسینی از سلسله ی جلیله ی سادات سید ابراهیم ابن حضرت امام محمد باقر ( ع ) خاطراتی از رانندگی خود که افراد دردمند را به نزد مرحوم شیخ حیدر منصور الحسنی ابن شیخ نبی ابن شیخ مرتضی پشتکوهی برده بودند، رابیان کردند. وی کراماتی از این شیخ نقل می کرد که انسان واقعاً تعجب می کند. ایشان گفت فردی مرا دربست کرد تا او را به نزد شیخ حیدر منصور الحسنی ببرم. وقتی که رسیدیم سخنان عجیبی به دونفر ارباب رجوع ردند. آنها اعتراف کردند که شیخ کاملا" از نیت ماخبر دادند. وقتی که نوبت ما شد فردی که مرا دربست کرده بودند ، گفت من می روم بیرون شما نزدش برو. وقتی شیخ را زیارت کردم گفت ؛ این مرد ی که آوردی زن دارد، میخواهد من دعا کنم تا دختری را اغفال کند . ولی من چنین دعایی نمی کنم. وقتی که نزد وی رفت حرف شیخ را تایید کرد.
چند داستان راست و حکایت نیکو ی دیگر گفتند . اسماعیل کردی هم گفت شیخ به فردی که می خواست دعای مهربانی برای یک دختر بکند وی این کار رانکردند وگفت دست از این عشق یکطرفه بردار وگرنه به شرو گرفتاری سختی دچار می شوی . آن فرد بعد از یکماه با کلت به دختر مورد علاقه اش در دم دبیرستان شلیک می کند. و مامورین نیروی انتظامی وی را می گیرند و تحویل دادگاه می دهند. واقعیتهایی در اطراف جریان دارد، که بسیار شگفت انگیز هستند. در شهرستان آبدانان افراد عجیبی مثل شیوخ و عارفان منصور ابن الحسنی وجود دارد . افرادی نیز قادرند که با دست اشیائی که در چشم می افتند، را به راحتی در آورند.
در دنیایی که ما زندگی می کنیم افرادی هم وجود دارند که پیش بینی ها و سخنان راستی بر زبانشان جاری می شود.
شیوخ منصور بالحسنی آنها می گویند؛ ( یر و رهبرشان این سخنان عجیب و درست را به آنها یاد می دهند، و آنها هم آن سخن را می گویند.
سید منصورابن الحسن مثنی ابن امام حسن مجتبی ( ع ) که مرقدش در منطقه ی قدح پشتکوه ( آبدانان ) هست. الان آرامگاهش زیارتگاه محبین اهل بیت عصمت ( ع ) می باشند.
پیش بینبی ها و سخنان شیوخ منصور الحسنی به حقیقت نزدیک است. سید عز الدین حسینی گفت؛
" فردی را نزد شیخ حیدر منصور بالحسنی بردم ، که بچه دار نمی شد.
شیخ گفت؛ تو صاحب سه فرزند می شوی اما دو تا از آنها می میرد و یکی از آنها باقی خواهد ماند. آن تا به دنیا آمد واقعاً همانطور شد دو فرزندش از دنیا رفتند، ، و سومی که دختر بود، زنده ماند. سید عزالدین خودش صحت گفتار شیخ را دیده بود
در دنیایی که به قول معروف دنیای مدرنیته است، پیش بینینیت و حالات روحی و با طنی افراد، ودعاهای دقیق چنین شیوخی تعجب آور است.
درمسیر کوهنوردی افرادی به طبیعت صدمه زده َ ، و از درختهای ارجن شاخه هایی قطع کرده بودند.
افراد زیادی به کوهنوردی می روند گاه ناخواسته ، ولو کوچک به جنگل و طبیعت صدمه می زنند.
این جنگل طبیعی در واقع ریه زمین و تصفیه کننده هوای منطقه ماست. امید است که این صاحبان وسایل نقلیه موتوری، به این کوه و طبیعت بکرش، صدمه نزنند.
برخی از افراد نا آشنا با حفظ محیط زیست، ممکن است خدای نکرده از گل ها و درختچه های کبیر کوه را در بیاورند. برخی هم از چوب درختان بلوط زغال درست می کنند در هر صورت حضور گسترده ی مردم درفصل بهار به طبیعت زیبای کبیر کوه خسارت وارد می کنند.
این رفتار ضد طبیعت برخی از آدمها ، واقعاً کار درستی نیست. بنابراین باید به نحو صحیح از طبیعت و کوه و جنگل استفاده کنیم
در هر صورت دوستان مسافتی را طی کردیم تا به گردنه " دول بله کوه" رسیدیم . در آنجا با چند نفر از دوستان کوهنورد ، از جمله سید محمدحسین فرهادی و یحیی هاشمی و جمعی دیگر سلام و احوالپرسی کردیم و عکسهای دسته جمعی گرفتیم.
در آنجا به یاد رحیم دانیاری افتادم که همیشه مرا یاری می داد و آب وصو را برای دائیش می گرفت. تا این را گفتم، در موقع ادامه ی مسیر عبدعلی صیدی دلفان و نصیری کلیوند، آب وضو و کوله پشتی مرا گرفتند. بنده هرچه گفتم که نصیری کوله را نگیرد، اما ایشان وصیدی جوانمردی کردند و نگارنده را وام دار محبت خود کردند. گروه ۹ نفره بعد از پنجاه دقیقه کوهنوردی ،
در ضلع شرقی "چشمه کرمشه" اتراق کردیم و جناب اسماعیل کردی و سید تقوی و صیدی و نصیری چای درست کردند و غذاها را گرم کردند. حدود ساعت دوازده و نیم ظهر همگی ناهار خوردیم .
محمد نظری مثل همیشه آوازی علیدوستی و بزران خواندند نصیری و کرمشاهی نیز با وی همنوا گشتند. بقیه هم هر کس از هر دری سخن می گفت آواز می خواندند، و در مورد خاطرات آدم های قدیمی حرف هایی به میان می آوردند . برخی سخنان طنز و گاه رکیک می گفتند که بزرگترها نصایح لازم را ارائه می کردند.
عده ای از افراد گروه کوهنوردان "وهار آو"با همدیگر شوخی هایی می کردند، و گاه با شوخی به همدیگر اهانت های کوچکی روا می داشتند ، که این کار در قاموس رفتار کوهنوردی جایگاهی ندارد.
برخی هم داستان های زیبا یی تعریف می کردند، و از لحاظ عاطفی و روانشناسی اجتماعی برای طبیعت دلسوزی می کردند. و می گفتند؛ در دل این کوهستان نعمت فراوان است، و جا دارد که عرصه را بر حیوانات تنگ نکنیم تا آنها نیز زندگی راحتی داشته باشند.
ما نباید کاری کنیم که این حیوانات خدای نکرده صدمه ببینند، و حیات وحش را به خطر بیندازیم.
دربرگشت من عضلات پاهایم گرفته شده بودند، و با اضافه وزنی که داشتم راه رفتن برایم دشوار ششد شده بود. بود.
شده بود.
در برگشت بنده و کربلایی احمد علی کرمشاهی باهم گپ می زدیم و راه می رفتیم.
حاج محمد لطفی و علی داد کرمشاهی در جلوتر ازمن و احمدعلی راه می رفتند. سایرکوهنوردان در راه میانبر کله ریز به طرف کوه آهن ربا رفتند تا سید اسد تقویبا پرایدش آنها را به منزل برسانند. اسماعیل کردی و محمد نظری یک ساعت زودتر به طرف منزل حرکت کردند وما چهار تن نیز
ساعت هشت و نیم غروب به کنار جاده در گردنه هلال احمر رسیدیم و با ماشین علی داد کرمشاهی به منزل برگشتیم.
یادی از معلمان سخت کوش
اگر دقت کنیم هر روز، روز معلم است، زیرا افراد یا در خدمت معلم برای یاد گیری هستند، ویا آموخته های معلم را در زندگی پیاده می کنند. ابوسعیدابی الخیر سالها پیش فرموده اند؛ طوری زندگی کنید ، که ازشما [و درباره ی شما] بنویسند. کلیپ های امسال همشهریان را به دقت مطالعه کردم . سایر معلمان و دبیران چه به حق پیوسته و چه در قید حیات را تعریف و تمجید و خاطرات خوبی از آنها را به زیبایی در کانالها و فضای مجازی شهرمان پخش شد، نام حقیر و استادان زحمتکشم در خطه ی سیمره را نیافتم. البته لابد کار من ارزشی نداشته و به حق یاد نشده است، اما بنده چند تن از اساتید خود را در این اردیبهست سال۱۳۹۹ شمسی نام می برم. هرچند همه ی معلمان و دبیران روشنگران ضمیر تاریک بشریتند.
... [مشاهده متن کامل]
۱ - سید حسین شجاعی؛ ایشان اهل جنوب کشور بودند. فردی سپاه دانش در سال ۱۳۴۵ شمسی بودند.
وی به بچه های روستا ی ما ضمن سواد خواندن و نوشتن، نماز هم آموزش می داد و نماز جماعت را در آن اتاقهای کاهگلی بر قرار می کردند.
۲ - استاد صادق محمودی، فرزند کدخدا کهزاد لرستانی، فردی معلم و مدیری قدرتمند و مردمی بودند. در آن زمان که در جلگه ی چم کلان رسم بود فقط تا کلاس چهارم یا پنجم درس بخوانند و سواد خواندن و نوشتن کفایت می کرد، ایشان با اسب و استر از روستای جعفر آباد که در آنجا نامزد داشت ، سوار می شد و از روستای دلفان آباد و غلام آباد می گذشت تا به محل کارش در روستای چم نمش برود . بچه های ترک تحصیل کرده و پدرانشان را تشویق می کرد تابچه ها ادامه تحصیل بدهند.
در سال تحصیلی ۱۳۴۷ وی ۵یا ۶ نفر را جذب کرد، وبرخی از آنها به مدارج عالی رسیدند. روحش شاد و یادش گرامی باد.
۳ - استاد احمد خوشصدا؛ وی در علوم طبیعی و دروس بهداشت، بسیار زیبا و گیرا درس می دادند. انسانی آرام و با اخلاق بودند. و بنده و دوستانم از وی و استاد محمودی که هردو از طایفه ی میر زن گرفته بودند، و در خاک پاک سیمره ماندگار شده بودند، مطالب بسیاری آموختیم. یاد ایشان نیز گرامی باد.
توقعات بی جا در ضرب المثل ها
نگارنده: احمد لطفی
در مناطق غرب کشور و شاید در کل کشور ما ایران، ضرب المثل هایی وجود دارند که بیانگر توقعات بیجا و موجب تعجب طرف مقابل می گردد.
ضرب المثل هایی مانند؛
" بیلت بی تا آووت بُورِم"
یعنی؛
بیلت را بده، تا آبت را ببُرم
و
"سرچیزم چادری"
یعنی؛
سر چیزم، چادر هم می خواهی؟
این دوضرب المثل توقعات بیجا را به ما تفهیم می کند، که خودخواهی و زیاده خواهی فرد یا افراد رانشان می دهند.
انسان با این که دارای خرد و وجدان اخلاقی است، و موجودی تربیت پذیر و کمال خواه است، اما ابعاد نازیبایی هم در ذاتش وجود دارد، از جمله حریصی، لجوجی، خود خواهی، زیاده خواهی و سیری ناپدیری و سوء استفاده از موقعیت، و. . . هم گاهی اورا به کارهایی وامی دارد، که مورد پسند عقل و اخلاق و دین نیست.
البته روانشناسان چنان آدمهایی را دارای امراض روحی و روانی، و جامعه شناسان آنها را مریض اجتماعی می دانند.
انسان دیکتاتور وافسار گسیخته در زمان جنگ گاه بر دشمنش غلبه می کند، ولی خوی زشتش ، اورا ازحد خارج می کند، و به همنوعش اجحاف و تجاوز روا می دارد، تا آنجا که برفرزندان بی گناه وی، که به حد تکلیف هم نرسیده اند، ظلم روا می دارد. و ترحم نمی کند، و همه را می کشد. برای نمونه ؛ عادلشاه برادر زاده ی نادرشاه که گذشته از کشتن عموی خود نادر شاه افشار، فرزندان اورا از رضاقلی نابینا تا نوه های خردسال نادرشاه رحم نکرد، و همه را قتل و عام نمود.
درسطح خرد هم افراد حریص و حسود فردی را می بینند که با گاو آهن زمین خود را شخم می زند فرد شیاد می رود و می گوید چند لحظه گاوها و وسایلش را بده تامن چند دقیقه در زمینم که جفت زمین شماست شخم بزنم. فردصاحب خیش رودر بایست می شود و گاوهایش را می دهد و آن فرد تاظهر برای خود کار می کند و یا فردی در حال درو کردن با داسش می باشد . فرد زیاده خواه می گوید؛ " داست را بده تامن مزرعه ام را درو کنم". اینجا ضرب المثلهای فوق هویت چنین انسانهایی را به ما نشان می دهد. دوستانی که ضرب المثل های بیشتری در این راستا می دانند در کانال تاریخ وفرهنگ دره شهر ارائه نمایند، تا با غنای بیشتر این وجیزه را کامل می کنند.
در این شرایط از زمان که برای حفظ سلامتی خودمان و جامعه بیشتر مردم در منزل به سر می برند. بهترین دوستان، دوستان جانی و صمیمی هستند که خداوند نصیب افراد شایسته می کند. اما کتاب نیز یکی از دوستان مهربان و شایسته است، که چه در منزل و چه مطالب بزرگان از فضای مجازی می توانند ، بهره ببرند . مطالعه خرد را تقویت و ما را با دنیاهای متفاوت، آشنا می نماید.
... [مشاهده متن کامل]
یالیتنی یعود الشباب
"کاش جوانی ام بر می گشت" تا غفلتها از کتاب خواندن را جبران می کردم.
امید است جوانها تا قادرند اندوخته های علمی خویش را افزایش دهند.
... [مشاهده متن کامل]
یالیتنی یعود الشباب
"کاش جوانی ام بر می گشت" تا غفلتها از کتاب خواندن را جبران می کردم.
امید است جوانها تا قادرند اندوخته های علمی خویش را افزایش دهند.
"ویروس کرونا ، انسان و مرگ و زندگی"
نویسنده: احمد لطفی
انسان موجودی است که بین نور و لجن، و درجات و درکات، و اعلی علیین و اسفل السافلین در نوسان است. همین انسان گاهی دست به کارهایی می زند که از مقام انسانیت سقوط می کند، و گمراه و خطرناک می شود . وبه تعبیر قرآن " کالانعام بل هم اضل " می گردد.
... [مشاهده متن کامل]
انسان گاهی برطریق درست و دستوراتی که انبیاء عظیم الشاءن آورده اند عمل می کند ، و در آن مسیر رشد و تعالی پیدا می کند و به مقام اشرف المخلوقات و در انسانیت ، به درجه ی اعلی علیین می رسد.
انسان امروز گرفتار زیاده خواهی و کینه و نفاق برخی از همنوعان خود شده است، تا آنجا که برخی از انسانها دست به کشتار مردم بی گناه می زنند.
انسان های ستیزه جو از طریق سلاح های مرگبار، توطئه و ایجاد سلاح های میکروبی سعی می کنند، همنوعان خود را از پا در آورند. برمبنای جبر جهانی، مستکبران عالم، مخالفان زیاده خواهی و دنیا طلبی های خود را به حیل گوناگون از میدان به در می برند. الان با میکروب یا ویروس تقویت شده و خطرناکی به نام کرونا ویروس ۲۰۱۹ به جنگ همنوعان آمده اند. الان برخی منابع فضای مجازی اعلام کرده اند؛
"بیش از ۱۰۷ هزار نفر در جهان به کرونا مبتلا شدند. تاکنون بیش از ۳۶۰۰ نفر جان خود را از دست داده اند. حدود صد کشور با کرونا درگیر هستند، از همه وخیم تر: چین، کره جنوبی، ایران و ایتالیا. یک تبعه آلمانی بر اثر کرونا درگذشت. "
البته اخبار ساعت ۱۹ چهارشنبه شب تعداد کشورهای مبتلا به ویروس کرونا را
۱۲۰ کشور اعلام کرده است.
در قرآن کریم، فرشتگان خطاب به خداوند عرض کردند، انسان موجود خونریزی است و خداوند فرمود در این خلقت من چیزی می دانم که شما نمی دانید .
در حقیقت خداوند بر مساءله ی خلقت انسان اشراف کامل داشت، زیرا می دانست، از میان انسانها جمعی موءمن و نبی و رسول و اولوالعزم و جانشین پیامبران هستند که انسانیت را به سمت جانشینی و خلیفه اللهی شدن انسانها تداوم خواهد یافت. در مقابل بقیه ی انسانها که جزو ستمگران و آلت دستان شیطان رجیم هستند، آنها افراد نامتعادل و خونریزی هستند، که جهان را با بحران و بیماری دچار می کنند.
به قول فردوسی بزرگ؛
بریزند خون از پی خواسته
شود زندگی ِ بد آراسته
همچنین توماس هابز فیلسوف شهیر ، بر این عقیده بود که انسان در طبیعت خویش، برای انسان های دیگر همچون گرگ است اما با کنترل او می توان کاری کرد که انسان برای دیگر انسان ها همچون خدا باشد. ( به�لاتین:�homo homini deus ) باشد. [۱]
زیگموند فروید�در کتاب�تمدن و ملالت های آن، پس از بیان این عبارت لاتین چنین آورده که �چه کسی جرئت دارد پس از همهٔ تجربه های زندگی و تاریخ، این جمله را نفی کند؟�[۲]و سپس گفته که هیچ چیز به اندازهٔ فرمان آرمانیِ �همنوع خود را همچون خویش دوست بدار� با طبیعت اصلی نوع بشر مغایرت ندارد. [۳]
انسان در حقیقت دوچهره ی گرگی ، و غیر گرگی و غیر درنده خویی دارد. یکی از والیزاده های پشتکوه، سالها پیش در نزد یکی از بزرگان سیمره گفته بود، افراد قدرتمند و ثروتمند که با زور چنین امکاناتی را بدست آورده اند، مانند گرگ هستند و همه آنها در هرکجای دنیا مشخص هستند و در گناهکاری خویش متحدند . آنها به رنگ و طینت گرگ هستند . در یک گروه مخرب و منسجم و متحدند. اما دشمنان آنها چون از طبقات مختلف هستند، موجوداتی رنگارنگ و تاحدودی غیر منسجم و غیر متحدند، ودر نبرد با گرگها بینشان وفاق و اتحاد نیست. به همین خاطر در اکثر در گیری ها شکست با گروه های غیر متحد است. [نقل به مضمون با ویرایش نگارنده]
بطور خلاصه ویروس کرونا ، که به دست برخی از کشورها ایجاد شده ، دود این کار به چشم همه می رود. به همین خاطر می توان گفت ، بشر در حال نابود کردن خودش است. و جهان هستی را نا امن کرده است. بنابراین در آینده ، یا رباتها انسانها را نابود خواهند کرد، و یا افرادی از کرات دیگر زمین را فتح خواهند کرد. ویا متقیان واقعی وارثان نهایی در زمین خواهندشد.
کاش بشر به انسانیت و دیگر دوستی بر گردد. توجیه گر خطایای خود نباشد.
این ویروس کرونا آزمون و آفت و عاملی برای ارتهاس در این راستاست. این بیماری مُسری و کشنده بوده، و می طلبد همه از همدیگر حلالیت طلب کنیم. و به قول فروید؛ "همنوع خود را همچون خویش دوست بدار یم"
پیام به ویروس سازان هم این است که پیامبر اسلام ( ص ) فرموده است؛
"هرچه برای خودت می پسندی برای دیگران هم به پسند. "
در حقیقت با واقع بینی و بدون ترس، و با رعایت توصیه های ایمنی وزارت بهداشت و عوامل پزشکی، به مقابله و مبارزه با این ویروس خطرناک برویم. انسانها امیدوار باشید. در طول تاریخ با وجود مشکلات و جنگها و ویروسها بلاخره انسان پیروز میدان بوده و مستکبران و ویروسها و بیماری ها شکست پذیر هستند.
انشاء الله
پی نوشته ها:
2 - ↑�زیگموند فروید، تمدن و ملالت های آن، برگردان محمد مبشری، صفحهٔ ۸۰.
3 - ↑�زیگموند فروید، تمدن و ملالت های آن، برگردان محمد مبشری، صفحهٔ ۸۱.
" نگرشی مختصربر آسیبهای گوناگون کشور"
نگارش: احمد لطفی
انسان موجودی محاصره شده در دنیای غم وآفتهای گوناگون طبیعی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و. . . . است. تبلیغات گسترده ی متولیان نظم نوین جهانی، برای نزدیک کردن ما به فکر و ایده و عملکرد و سلیقه های خویش از طریق رسانه های مختلف، مانند ماهواره، و فضای مجازی، فیلمها و خبر گزاری ها و سایتها و کانالها و وب سایتها، رادیوو تلویزیون و عکسها و فیلم ها و. . . . همه ما را به سمت و سوی سلیقه و راه و رسم خویش دعوت می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
دراین دنیا که تنوع و تغییراتش سرعت گرفته ، و انفجار اطلاعات، فرصت تفکر در افراد را نسبت به هر موضوعی سلب کرده است.
شتاب و سرعت تغییرات درهر دقیقه و گاه درهر ثانیه اتفاقات زیادی را در جهان به وجود می آورد، که کنترل زمان، و تغییرات گوناگون اجتماعی و اقتصادی و علمی و فرهنگی و. . . . آنها از عهده ی ماخارج است. بنابراین ، با توجه به شرایط زمانه ای که ما در آن زیست می کنیم ، ضرورت طرح صورت کلی مسائل، حداقل کاری است که ما می توانیم انجام دهیم.
در کشور ما رعایت هنجارها و ارزشهای پذیرفته شده، تا حدودی کاهش یافته است. این تغییرات در نسل جوان ما یک شبه بوجود نیامده است. بلکه عملکرد ضعیف ما و تبلیغات گسترده دیگران در تحلیل حوادث و جریانات زندگی اجتماعی و اقتصادی ، و تغییرات نامتعارف در سبک زندگی صاحبان قدرت و ثروت ، افراد را به فکر وامی دارد. بطور مثال بچه های ما وقتی تبعیض را در جامعه می بینند، چه انتظاری هست حرف حکمت آمیز را از زبان منِ مسئول، که خودم در زندکی خطا می کنم ، را بپذیرند. دانش آموزان و دانشجویان همکلاسهای خود را بهتر می شناسند . وقتی تنبل ترها کار و زندگیشان رونق می گیرد، به کاری بالاتر از حد و اندازه ی خویش مشغول می شوند و داناترها در پشت خط استخدام و نامهربانی صاحبان قدرت و مکنت واقع می شوند. وبه عبارتی فرسوده، و ماءیوس و افسرده، به ضلالت و دریوزگی می افتند، در عدالت و حتی ارزشهای ریشه دار شک و تردید می کنند، و خدای نکرده بی اعتقاد می گردند. چند روز پیش خطیبی اهل فلسفه گفت؛ شما دره شهری ها بسیار در مراسمات دفن و کفن شرکت می کنید، و هر روز به انجام این مراسم آن هم ساعات طولانی وقت می گذارید، پس کی کار می کنید؟ کی مطالعه می کنید ؟ و کی در خدمت خانواده هستید؟ خوب این سوالات مطرح شده ، اصلاحاتی را می طلبد ، . یعنی باید طوری رفتار کرد، که نه سیخ بسوزد نه کباب. یعنی در مراسمات مرگ ومیر و زندگی و کار وفعالیت، و. . . . تعادلی بوجود آورد. بزرگان در نصایح شان بارها نیز فرموده اند. نهایت تلاش پیامبران، علماء و صاحبان خرد ، و. . . آن بوده است، که رفتار ما انسانها را به قاعده در آورند. بارها گفته اند باید نشاط و تعادل در زندگی مردم ایجاد کرد، تا دچار یاءس و نا امیدی نشوند. قبلا" مداحان بیشتر در مراسم روضه خوانی تلاش و سخنرانی می کردند، و مردم هم از کلام آموزنده ی آنها پند می گرفتند. اما اکنون در هر مراسمی آنها وقت مردم را در اختیار می گیرند. گاه نیز با سخنانشان وحدت را نشانه می روند . کجای دنیا این منطق را قبول دارد، اگر یک حکومت و اجزایش و حتی مردمش برای پیشرفت کردن ، بایستی بطور سیستماتیک باهمدیگر تشریک مساعی نمایند، و در حقیقت نیازمند باهم بودن و دیدن و ملاحظه ی عزت و احترام متقابل هستند. حالا در یک محفلِ مذهبی یکی بیاید، و بگوید صف اول شما مقدس و خوبند و صف دوم بسیار بد هستند. چنین سخنانی قطعا" وحدت جامعه را خدشه دار می نمایند.
در زمانی که چنان افرادی اجازه دارند. شخصیتهای قانونی را نقد غیر منصفانه کنند و یا اهانت روا دارند، بدون شک نظم اجتماعی و فرهنگی و گاه اعتقادی مردم ضعیف می شوند.
سالها پیش فردی از خود راضی به دفتر یکی از مسئولان جزء در یکی از شهرها برای کاری مراجعه کرده بود، وقتی که قاب دایره ای شکلی که تصویر رهبر فقید انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری ، و رئیس جمهوری وقت، که در بین آنها قرار گرفته بود، را ملاحظه کرد، با جسارت تمام گفت؛
" فلانی! این دوتن محترمند ولی این وسطی ( رئیس جمهور وقت ) نامحترم است. "
این شیوه سخنان ولو از روی اظهار عقیده ی حزبی باشد، کاملا" مردود است، زیرا به فرموده ی امام خمینی ( ره ) ؛ "میزان راءی ملت است. " هرکه روی کار آمد، باید قانونی قبولش داشت. هر نوع خواسته و یا نقد منصفانه نیز حق همه ی آحاد مردم کشوراست.
در دنیای امروز، افرادی با راءی مردم به مجلس راه پیدا می کنند، گاهی عملکرد آنها در حوزه ی انتخابیه شان بسیار ضعیف بوده است. در دوران نمایندگیشان قطعا" شهروندان آن حوزه انتخابیه، تقاضا و مشکلات خودرا بارها بیان کرده اند، ولی نماینده، یا نمایندگان ترتیب اثر نداده است. شهروندان حق دارند آن نماینده، یا نمایندگان رانقد کنند، اما حق اهانت و توهین را ندارند. نماینده هم باید پاسخ قانع کننده بدهند. البته در دور بعدی، چنانچه آن نماینده، یا نمایندگان نامزد انتخابات مجلس شوند، مردم حوزه ی انتخابیه شان نیز به عملکرد ضعیف چنان نماینده ها ی مجلسی راءی مثبت نمی دهند. و به شخص یا اشخاص اصلح راءی می دهند.
چند روز قبل، استاندار محترم استان ایلام، فرمودند؛ آمار خودکشی در استان ایلام دارای وضعیت خوبی نیست. ایشان نفرمودند، آمار خودکشی استان ایلام رتبه ی چندم در بین استانهای کشور هستند، ولی طبق تحقیقات قبلی فقر و بیکاری، و اعتیاد و انزوا ی اجتماعی ، از عوامل خودکشی افراد جامعه به شمار می روند.
در بحث طلاق ، "آمار استان ایلام را رتبه ی ۳۰ اعلام کرده، و آن را جزو استانهای برتر کشور دانسته است. "
این در حالی است که پرونده های زیادی در دادگستری ها و شوراهای حل اختلاف در جریان است، ولی قضات محترم برای آنکه کانون خانواده ها از هم نپاشند چنین امری را به تعویق انداخته اند.
[اقتباس از کانال تاریخ وفرهنگ دره شهر]
نگارنده حداقل مواردی می شناسد که برخی
زوجین چهار سال بیشتر است که پرونده ی طلاق آنها به نتیجه ی نهایی نرسیده است.
کشورما آسیبهای روانی و اجتماعی و اقتصادی فراوانی از جمله کاهش اعتماد به نفس، عدم تحمل همدیگر، پرخاشگری، اعتیاد، خودکشی، طلاق ، بیکاری و فقر هستی سوز، قتل و تجاوز و کاهش شدید ازدواج ، سالخورده شدن سن ازدواج، و انحرافات اجتماعی مختلف دیگر بانضمام تخریب و تضعیف زیر ساختها و حوادث طبیعی مانند سیل و زلزله ، همه کشور را تهدید می کنند. باتوجه به وضعیت مناسب نظامی کشور، امنیت کشورمان هنوز جایگاه خوبی در افکار عمومی جهان دارد. امید است مسئولین مربوطه در کاهش آسیبهای گوناگون کشورنیز به یک جمع بندی منطقی برسند، و برای کاهش آن آسیبها چنان تلاش کنند، که مردم نمود آن را ملاحظه نمایند. ان شاء الله
نگارش: احمد لطفی
انسان موجودی محاصره شده در دنیای غم وآفتهای گوناگون طبیعی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و. . . . است. تبلیغات گسترده ی متولیان نظم نوین جهانی، برای نزدیک کردن ما به فکر و ایده و عملکرد و سلیقه های خویش از طریق رسانه های مختلف، مانند ماهواره، و فضای مجازی، فیلمها و خبر گزاری ها و سایتها و کانالها و وب سایتها، رادیوو تلویزیون و عکسها و فیلم ها و. . . . همه ما را به سمت و سوی سلیقه و راه و رسم خویش دعوت می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
دراین دنیا که تنوع و تغییراتش سرعت گرفته ، و انفجار اطلاعات، فرصت تفکر در افراد را نسبت به هر موضوعی سلب کرده است.
شتاب و سرعت تغییرات درهر دقیقه و گاه درهر ثانیه اتفاقات زیادی را در جهان به وجود می آورد، که کنترل زمان، و تغییرات گوناگون اجتماعی و اقتصادی و علمی و فرهنگی و. . . . آنها از عهده ی ماخارج است. بنابراین ، با توجه به شرایط زمانه ای که ما در آن زیست می کنیم ، ضرورت طرح صورت کلی مسائل، حداقل کاری است که ما می توانیم انجام دهیم.
در کشور ما رعایت هنجارها و ارزشهای پذیرفته شده، تا حدودی کاهش یافته است. این تغییرات در نسل جوان ما یک شبه بوجود نیامده است. بلکه عملکرد ضعیف ما و تبلیغات گسترده دیگران در تحلیل حوادث و جریانات زندگی اجتماعی و اقتصادی ، و تغییرات نامتعارف در سبک زندگی صاحبان قدرت و ثروت ، افراد را به فکر وامی دارد. بطور مثال بچه های ما وقتی تبعیض را در جامعه می بینند، چه انتظاری هست حرف حکمت آمیز را از زبان منِ مسئول، که خودم در زندکی خطا می کنم ، را بپذیرند. دانش آموزان و دانشجویان همکلاسهای خود را بهتر می شناسند . وقتی تنبل ترها کار و زندگیشان رونق می گیرد، به کاری بالاتر از حد و اندازه ی خویش مشغول می شوند و داناترها در پشت خط استخدام و نامهربانی صاحبان قدرت و مکنت واقع می شوند. وبه عبارتی فرسوده، و ماءیوس و افسرده، به ضلالت و دریوزگی می افتند، در عدالت و حتی ارزشهای ریشه دار شک و تردید می کنند، و خدای نکرده بی اعتقاد می گردند. چند روز پیش خطیبی اهل فلسفه گفت؛ شما دره شهری ها بسیار در مراسمات دفن و کفن شرکت می کنید، و هر روز به انجام این مراسم آن هم ساعات طولانی وقت می گذارید، پس کی کار می کنید؟ کی مطالعه می کنید ؟ و کی در خدمت خانواده هستید؟ خوب این سوالات مطرح شده ، اصلاحاتی را می طلبد ، . یعنی باید طوری رفتار کرد، که نه سیخ بسوزد نه کباب. یعنی در مراسمات مرگ ومیر و زندگی و کار وفعالیت، و. . . . تعادلی بوجود آورد. بزرگان در نصایح شان بارها نیز فرموده اند. نهایت تلاش پیامبران، علماء و صاحبان خرد ، و. . . آن بوده است، که رفتار ما انسانها را به قاعده در آورند. بارها گفته اند باید نشاط و تعادل در زندگی مردم ایجاد کرد، تا دچار یاءس و نا امیدی نشوند. قبلا" مداحان بیشتر در مراسم روضه خوانی تلاش و سخنرانی می کردند، و مردم هم از کلام آموزنده ی آنها پند می گرفتند. اما اکنون در هر مراسمی آنها وقت مردم را در اختیار می گیرند. گاه نیز با سخنانشان وحدت را نشانه می روند . کجای دنیا این منطق را قبول دارد، اگر یک حکومت و اجزایش و حتی مردمش برای پیشرفت کردن ، بایستی بطور سیستماتیک باهمدیگر تشریک مساعی نمایند، و در حقیقت نیازمند باهم بودن و دیدن و ملاحظه ی عزت و احترام متقابل هستند. حالا در یک محفلِ مذهبی یکی بیاید، و بگوید صف اول شما مقدس و خوبند و صف دوم بسیار بد هستند. چنین سخنانی قطعا" وحدت جامعه را خدشه دار می نمایند.
در زمانی که چنان افرادی اجازه دارند. شخصیتهای قانونی را نقد غیر منصفانه کنند و یا اهانت روا دارند، بدون شک نظم اجتماعی و فرهنگی و گاه اعتقادی مردم ضعیف می شوند.
سالها پیش فردی از خود راضی به دفتر یکی از مسئولان جزء در یکی از شهرها برای کاری مراجعه کرده بود، وقتی که قاب دایره ای شکلی که تصویر رهبر فقید انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری ، و رئیس جمهوری وقت، که در بین آنها قرار گرفته بود، را ملاحظه کرد، با جسارت تمام گفت؛
" فلانی! این دوتن محترمند ولی این وسطی ( رئیس جمهور وقت ) نامحترم است. "
این شیوه سخنان ولو از روی اظهار عقیده ی حزبی باشد، کاملا" مردود است، زیرا به فرموده ی امام خمینی ( ره ) ؛ "میزان راءی ملت است. " هرکه روی کار آمد، باید قانونی قبولش داشت. هر نوع خواسته و یا نقد منصفانه نیز حق همه ی آحاد مردم کشوراست.
در دنیای امروز، افرادی با راءی مردم به مجلس راه پیدا می کنند، گاهی عملکرد آنها در حوزه ی انتخابیه شان بسیار ضعیف بوده است. در دوران نمایندگیشان قطعا" شهروندان آن حوزه انتخابیه، تقاضا و مشکلات خودرا بارها بیان کرده اند، ولی نماینده، یا نمایندگان ترتیب اثر نداده است. شهروندان حق دارند آن نماینده، یا نمایندگان رانقد کنند، اما حق اهانت و توهین را ندارند. نماینده هم باید پاسخ قانع کننده بدهند. البته در دور بعدی، چنانچه آن نماینده، یا نمایندگان نامزد انتخابات مجلس شوند، مردم حوزه ی انتخابیه شان نیز به عملکرد ضعیف چنان نماینده ها ی مجلسی راءی مثبت نمی دهند. و به شخص یا اشخاص اصلح راءی می دهند.
چند روز قبل، استاندار محترم استان ایلام، فرمودند؛ آمار خودکشی در استان ایلام دارای وضعیت خوبی نیست. ایشان نفرمودند، آمار خودکشی استان ایلام رتبه ی چندم در بین استانهای کشور هستند، ولی طبق تحقیقات قبلی فقر و بیکاری، و اعتیاد و انزوا ی اجتماعی ، از عوامل خودکشی افراد جامعه به شمار می روند.
در بحث طلاق ، "آمار استان ایلام را رتبه ی ۳۰ اعلام کرده، و آن را جزو استانهای برتر کشور دانسته است. "
این در حالی است که پرونده های زیادی در دادگستری ها و شوراهای حل اختلاف در جریان است، ولی قضات محترم برای آنکه کانون خانواده ها از هم نپاشند چنین امری را به تعویق انداخته اند.
[اقتباس از کانال تاریخ وفرهنگ دره شهر]
نگارنده حداقل مواردی می شناسد که برخی
زوجین چهار سال بیشتر است که پرونده ی طلاق آنها به نتیجه ی نهایی نرسیده است.
کشورما آسیبهای روانی و اجتماعی و اقتصادی فراوانی از جمله کاهش اعتماد به نفس، عدم تحمل همدیگر، پرخاشگری، اعتیاد، خودکشی، طلاق ، بیکاری و فقر هستی سوز، قتل و تجاوز و کاهش شدید ازدواج ، سالخورده شدن سن ازدواج، و انحرافات اجتماعی مختلف دیگر بانضمام تخریب و تضعیف زیر ساختها و حوادث طبیعی مانند سیل و زلزله ، همه کشور را تهدید می کنند. باتوجه به وضعیت مناسب نظامی کشور، امنیت کشورمان هنوز جایگاه خوبی در افکار عمومی جهان دارد. امید است مسئولین مربوطه در کاهش آسیبهای گوناگون کشورنیز به یک جمع بندی منطقی برسند، و برای کاهش آن آسیبها چنان تلاش کنند، که مردم نمود آن را ملاحظه نمایند. ان شاء الله
"معرفی فرخشاهیان آبدانان"
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
فرخشاهیان یا فرخشه ها اکنون یکی از طوایف مقتدر و گسترده ی ایل کولیوند از اتحادیه ی سله سله ( سلسله ) می باشند. آنچه از نقل و قولهای معمرین و روایات سینه به سینه به ما رسیده است. یکی از فرزندان رشید و شناخته شده ی فرخشاه پیروز نام داشته است، اگر فرخشاه قدمتی بالای هفتصد سال داشته باشد، احتمالا" پیروز از نوادگان او بوده است. اما ما به احترام راءی بزرگترها، که پیروز را فرزند بلافصل فرخشاه می دانند، و بخش پیروز آباد در الشتر به نام وی شهرت داشته و دارد. همان روایت را وجه تسمیه ی بخش پیروز آباد می دانیم ، زیرا محل سکونت پیروز فرزند یا نواده ی فرخشاه در این مکان بوده، و سالهاست که به پیروز آباد مشهور می باشند.
... [مشاهده متن کامل]
فرزندان پیروزعبارتند از؛
۱ - خیرالله ( خیرکه )
۲ - شویلا ( شکر الله ) یا شیر الله
۳ - بیرکه ( بهرام بگ )
۴ - شه وکه ( شه ولین )
۵ - هابیل
۶ - بی رون ( بهران ) یا بیرو
۷ - کرکر
۸ - طالو ( طالب )
۹ - کیقباد
۱۰ - خدای حنکه
برخی معتقدند، پیروز اول، دارای دوپسر به نامهای کیقباد و خدای حنکه داشته، و کیقباد دارای پنج پسر بوده است،
ا - پیروز دوم
۲ - هابیل
۳ - طالو ( طالب )
۴ - کرکر
۵ - بیرون ( بهران )
فرزندان پیروز دوم هم عبارتند از؛
۱ - خیر الله ( خیرکه )
۲ - شویلا ( شکر الله )
۳ - بیرکه ( بهرام بگ )
۴ - شه وکه ( شه ولین )
نگارنده دیدگاه اول را می پذیرد، زیرا دربین مردم بیشتر رایج است.
خیرالله دارای دو زن بوده است؛
۱ - ماه پاره ( ماپه )
۲ - جهان بانو ( جوبانو )
فرزندان خیر الله ( خیرکه ) از همسر اولش ماه پاره عبارتند از؛
۱ - دارا
۲ - سردار
۳ - بنیاد بگ
۴ - یوسف جان
فر زندان خیرالله ( خیرکه ) از زن دومش جهان بانو عبارتند از؛
۱ - علی پناه
۲ - علی میرزا
۳ - خدا رحم
۴ - خدای حنکه
شجره ی خاندان فرخشاهی های تیره ی خیرالله
شجره ی مختصر دودمان حیرالی ( حیدرعلی ) فرخشه
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگاری وصل خویش
انسان به دنبال هویت خویش است. شناخت اصل و نسب، و هویت افراد، از قدیم الایام برای ایرانیان دارای اهمیت بوده است.
با وجود آنکه، برخی ایلات و طوایف و تیره ها و دودمانها ی مردم کشورمان، از زمان گذشته تا به حال دچار پراکندگی شده ، و به درون سایر طوایف رفته اند، و با آنها پیوند فامیلی و همجریشی، و معاضدت بر قرار کرده اند، ولی اعقاب آن خانواده یاخاندان که از ایل و طایفه و تیره ی خود دور شده اند و به زبان امروزی به علت ضرورتهای زندگی مهاجرت کرده اند. ولی بدنبال شناخت اصالت و هویت خویش می گردند . یکی از اعقاب خسرو فرخشاهی به نام امید فرخشاهی به دنبال هویت واقعی خودش ، تلاشهای فراوانی کرده است. وی تا آنجا پیش می رود که فامیلی شکری که ربطی با نسب وی نداشته ، از طریق قانونی نام خانوادگی خانواده اش را به فرخشاهی پدر طایفه شان بر می گرداند ، همانطور که براخاص ( علی ) نام خانوادگی اش را کولیوند پدر ایلشان را بر گزیده است. ضمن احترام به تمام طوایف و تیره ها و تبار مهاجرپذیران، ولی شناخت هویت هر فرد و گروه یکی از حقوق فردی و اجتماعی اوست.
در بحث جابجایی و تحرکات جمعیت افراد ( ایلیاتی، روستایی، شهری و استانی و. . . ) قطعا" خرده فرهنگ هایی نیز در بطن جامعه بزرگتر شکل می گیرد.
بطور مثال سوره میری های مهران در بین زرگوشها یا بالعکس دارای اتحادیه شده اند و یا برخی از شوهانها درالشتر بین کولیوندها و حسنوندها پراکنده شده اند، و با آنها پیوند فامیلی و همبستگی اجتماعی بر قرار کرده اند. و گاه در آنها هضم شده اند و تغییر هویت داده اند. برخی نیز از اعقاب آنها بدنبال کسب هویت ، حقیقت هویت قومی و قبیلگی خود را شناخته اند.
واقعیت این است که طوایف و ایلات غرب کشور، با همدیگر دارای پیوستگی نژادی و در هم تنیدگی و خویشاوندی در قالب سببی و نسبی هستند.
گرد آوری و نوشتن و معرفی احوالات مردم ایلات و عشایر ایران، موجب شناخت افراد، و کسب هویت انها می گردد.
از طرفی دیگر نیز وجود دسته بندیهای سیاسی - اجتماعی، و اتحاد و انسجام آنها برای تداوم حیات جامعه ضرورت دارد.
فرخشه های پیشکوه و پشتکوه ایلام هم بسان سایر طوایف، بیشتر از راه دامداری و کشاورزی کسب معاش نموده اند. انها بسان سایر کولیوندها و عشایر و کشاورزان زحمتکش کشورمان مردمی فعال و وطن دوست هستند.
آنها گاه بطور مستقل و گاهی هم دربین سایر طوایف، به شکل همجریش و هم پیمان دمخور شده اند.
فرخشاهیان در سیمره ( دره شهر ) وکرمانشاه ، و نهاوند و شیروان چرداول و ایلام و آبدانان و بدره، و خرم آباد و شیراز و خوزستان و. . . دارای پراکندگی بوده اند البته در قدیم به نام طایفه کولیوند، و یا ایل سلسله مهاجرتهای اختیاری و اجباری ای داشته اند.
در اینجا ما به فرزندان علی میرزا فرزند خیرالله بطور دقیقتر، و گذری بر زندگی علی پناه فرخشه ، و برخی از فرزندان سردار فرخشه که در پشتکوه سکونت دارند، اشاراتی داریم.
یکی از معروفترین پسران خیر الله از همسرش "ماه پاره"، سردارخان فرخشاهی کولیوند فرزند فیروزشاه بوده است.
وی رئیس بسیاری از فرخشاهی ها ( رئیس تیره خیرالله و شکرالله ) از طایفه فرخشاه ( فرخشه ) ، و ایل کولیوندبوده، که در زمان خویش ازمردان بزرگ و نامی ایل کولیوند به حساب می آمده است.
ریاست فرخشاهی ها ی پیروز آبادالشتر بیشتر در نسل سردارفرزند خیرالله فرخشه ، از گذشته تا امروز باقی مانده است.
از سردار سه پسر به نامهای مرادخان، خنجرخان و حسن خان یا حسن بیگ باقی ماند، که از نسل آنها بزرگانی مانند زین العابدین خان، سردارخان دوم، بهرام خان، علی خان، سعادت خان، کوچک خان ( کرم خدا ) ، نامدارخان ( نام خدا ) ، قهرمان، نریمان خان، اسدخان، مهرعلی خان، موسی خان، هاشم خان، حسین خان، ابراهیم خان و . . . برخاسته اند.
شهر فیروزآباد الشتر محل سکونت فرزندان سردار بوده که به نام پدرجد سردارخان، ، و برادرانش، پیروزشاه نامگذاری شده، و بر محل سکونت فیروزشاه بنام قلعه فیروز بنا گردیده است.
( اقتباس از دیکشنری آبادیس )
ظاهر پسر سردار دوم پسر مرای ( مراد ) پسر سردار اول پسر خیرالله دارای چند پسر بوده، و گویا به پشتکوه مهاجرت می کنند، و اکنون اعقابش با نام خانوادگی سرداری، در شهرستان آبدانان و روستای چم کبود زندگی می نمایند.
ییلاق و قشلاق علی پناه فرزند علی میرزا، به پشتکوه، مربوط به دوران نورمحمدخان کولیوند خان سیمره است که با حسینقلی خان والی رابطه ی خویشاوندی سببی داشته اند.
در آن زمان کولیوندها در قالب عشایر از خاوه ( خاور ) و الشتر به صورت ییلاق و قشلاق تا پشتکوه در رفت و آمد بودند. حسینقلی خان والی که تلاش و ثروت و ادب و کمال و نجابت و اصالتِ علی پناه فرخشه را ملاحظه می کند، دختری از بستگان و گویا برادر زاده اش، و برخی معمرین می گویند دختر عمویش "بگ ماخه" ابوقداره را به عقد وی در می آورند. فرخشه ها از طریق علی پناه و همسرش "بگ ماخه" به والیان پشتکوه نزدیک می شوند، هر چند دامداری کولیوندها و طوایف سلسله گذشته از لرستان و ایلام کنونی تا خاک عراق هم به صورت ییلاق و قشلاق رواج داشته است.
علی پناه فرخشاهی که فرد با صلابت و لیاقتی بوده، و دامادخاندان ابوقداره نیز بوده است. بعد از ازدواج با همسرش" بگ ماخه" دارای دو فرزند به شرح زیر بوده اند؛
فرزندان علی پناه از همسرش "بگ ماخه":
۱ - شامیرزا
۲ - شاماهی
فرزندان علی پناه از همسر دیگرش:
۱ - مه تی ( محمد تقی )
۲ - مه نقی ( محمد نقی )
۳ - علی زمان
تصویر علی عسگر فرخشاهی
یکی از افراد شاخص از نسل علی پناه در حال حاضر علی عسگر فرخشاهی فرزند کاظم فرزند مه تی ( محمد تقی ) فرزند علی پناه فرزند علی میرزا می باشند. ایشان فردی کشاورز و خردمند هستند.
مادر علی عسگر از خاندان حیرالی ( حیدرعلی ) بوده و گویا خواهر شاهرضا ( شهرضا ) فرزند "عمو رضا" بوده، وقتی قسم می خورد می گفت به زلف خسرو فرزند حیرالی قسم، گویا خسرو موهای قشنگ و خرمایی رنگ داشته و جوانی رشید بوده است. خسرو فرخشه ، احتمالا" در اوایل میانسالی و شاید هم در جوانی با داشتن سه بچه ی کوچک ، از دنیا رفته است.
شاماهی فرزند علی پناه، مادر زینت زنِ خسرو فرزند حیرالی فرزند علی میرزا فرزند خیر الله فرخشه بوده است.
شاماهی از طرفی دیگر نیز خواهر زاده ی ابوقداره های سلیورزی یا والیان پشتکوه بودند، وی بسیار زیبا رو و دارای وجاهت و نجیب زادگی بوده است. ابتدا به علی بگ فرزند خنجر فرزند سرداربزرگ ( سردار اول ) فرزند خیرالله شوهر می کند، آنچه که معمرین طایفه فرخشه می گویند؛ شاماهی از علی بگ فرخشه دوفرزند به شرح زیر داشته است؛
۱ - زینت همسر خسرو فرزند حیرالی ( حیدرعلی ) است، که از آنها سه فرزند به نامهای :
نورمحمد - شیخه - ماپه ( ماه پاره ) برجای می ماند. زینت و خسرو با فاصله ی کمی در روستای کلم بدره از دنیا می روند.
۲ - سلیم بگ، که فردی لایق و برجسته بوده است، دارای سه پسر به نامهای شیخ حسن و یارحسن و شیخ عباس بوده است .
تصویر مرحوم شادروان شیخ حسن سلیمی فیروزی - دایی براخاص ( علی ) کولیوند
نام یکی از نوه های سلیم بگ، قدرت سلیمی
فیروزی ( فیروز آبادی ) می باشند که فردی فرهنگی و معلمی روشن ضمیر است. قدرت فرزند شیخ حسن می باشند.
تصویر قدرت سلیمی فیروزی - پسردایی علی کولیوند
علی کولیوند - خواهر زاده شیخ حسن کولیوند
براخاص یا علی کولیوند فرزند شیخه و خدیجه بوده است. شیخه در عراق از دنیا رفته، و خدیجه سلیمی فیروزی در کرمانشاه فرمان حق را لبیک گفته است.
شاماهی بعد از مرگ علی بگ فرزند خنجر فرخشه ، با "شاباز کلهر" ( شهباز خان ) ازدواج می کند ، و صاحب دوپسر به نامهای "کِلَه" و "رشید" می شوند.
نواده های شهباز خان با نام خانوادگی شهبازی در تهران ساکن هستند.
شاماهی فرخشه بعد از مرگ شهباز خان، دیگر باکسی ازدواج نکرده است.
شجره ی یکی از اعقاب شامیرزا فرزند علی پناه فرخشه به شرح زیر است؛
مریدعلی دهقانی فرزندحسینعلی فرزند پنجشنبه فرزند شامیرزا فرزند علی پناه فرزند علی میرزا فرزند خیر الله ( خیرکه )
مریدعلی دهقانی معلم و عضو شورای بخش فیروز آباد می باشند.
خویشاوندی فرخشه ها با والیان پشتکوه از یکطرف، و نفوذ نورمحمدخان کولیوند از طرف دیگر، وهمچنین رونق همه جانبه ی ییلاق و قشلاق طوایف سلسله ( حسنوند و کولیوند و یوسفوند، و. . . ) در مناطق رومشکان و ماژین و سیمره و بدره و آبدانان و دهلران ، موجب می شود ، که خسرو برادر زاده ی علی پناه فرخشه که جوانی رشید و خوش سیما با موهایی خرمایی بوده است، در کلم که جایگاهی مساعد برای دامداری و منطقه ای با رونق کشاورزی بوده، رحل اقامت در انجا می افکند. ودر همانجا از دنیا می رود. نوادگان خسرو ابتدا در منطقه علی شروان، و سپس در آبدانان پشتکوه، با زرگوشهای نسار وتیره ی عالی فتح که اصالتا" بن ریزی هستند ، آشنا می شوند، و با آنها همجریش و هم پیمان می شوند. در این مدت خویشاوندیهایی چند بین فرخشه های پشتکوه و زرگوشها برقرار شده است.
زرگوشهای آبدانان گویا از نسل دونفر به نامهای حسن و حسین میباشند حسین جد زرگوشهای دهلران و مور موری است که خود را بن ریزی و بختیاری می دانند. معمرین معتقدند که اجداد آنها در جنگ نهاوند بوده اند . و فرزندان حسن در قالب عالی فتح ها در آبدانان و حومه ی آن هستند. خاندانهای راد و تمری و پناهی ها ازنسل کربلایی صفی ( صفوی ) ابن حسن در آبدانان و خاندانهایی با شهرت غلامی ومیری و کولیوند در شهرستان دره شهر و خاندان شهبازی در آبدانان همگی به نور علی ابن حسن می رسند. نورعلی و صفی ( صفوی ) برادرند.
زرگوشهای مهران نیز از نسل عبده و شکر هستندبه آنها زرگوش یا زروش دَجله می گویند.
درهر صورت اعقاب خسرو فرخشاهی برای همیشه با زرگوشهای نسار همجریش می شوند. و الان از اقوام سببی همدیگر می باشند.
"بررسی اجمالی خاندان حیرالی فرخشه"
حیرالی فرزند علی میرزا فرزند خیر الله ( خیرکه ) دارای سه پسر به شرح زیر بوده است؛
۱ - خسرو
۲ - عمو رضا
۳ - فرهاد
عمو رضا و اعقابش در بخش فیروز آباد تابع شهرستان الشتر ( سلسله ) ساکن می شوند واکنون نوادگان عمو رضا در همانجا زندگی می کنند.
اعقاب عمو رصًا در شهرستان الشتر، با نام خانوادگی عمویی ، و رضایی معروف هستند.
فرزندان عمو رضا :
۱ - بگ رضا
۲ - شهرضا ( شارضا )
فرزندان شهرضا:
۱ - شاهمراد
۲ - یارمراد
آقای فیروز رضایی فرزند شاهمراد می باشند.
یارمراد هفت پسر داشته ، که یکی از آنها به نام باباعلی رضایی شهید شده است.
یکی دیگر از پسران یارمرادفرزند شهرضا، نجاتعلی رضایی نام دارد.
تصویر یار مراد رضایی
فرهاد فرخشاهی فرزند حیرالی فرزندعلی میرزا فرزند خیر الله ، به کرمانشاه مهاجرت می کنند. وی دارای یک پسر به نام محمدشا ( مه شا ) بوده است.
محمد شا با دختر عمویش ماپه ( ماه پاره ) ازدواج می کنند، و دارای سه پسر به نامهای؛
علیشاه - عین شاه - دوشنبه می شوند.
عین شاه دارای سه فرزند به شرح زیر بودند؛
۱ - اکرم
۲ - صبا
۳ - نعیمه
صبا و اکرم در استان مرکزی ، و شهرستان اراک زندگی می کنند.
نعیمه نیز به یک فرد دلفان شوهر می کند. نام پسر نعیمه بابک دلفانی می باشند.
فرزندان دوشنبه:
۱ - نورمحل
۲ - ریحان
۳ - امیرخان
فرزندان خسرو فرزندحیرالی:
۱ - نورمحمد
۲ - شیخه
۳ - ماپه ( ماه پاره )
فرزندان نورمحمد فرزند خسرو:
۱ - نیمه ( نیمطلا )
۲ - صیدمحمد
۳ - عزیز
۴ - خانمحمد ( بلاعقب یا اجاق کور )
۵ - خسرو ( اجاق کور )
۶ - دوست محمد
همسر نور محمد فرزند خسرو فرخشه، مرحومه نوربانو ( نوره ) از طایفه رماوند می باشند.
وی دارای دو برادر به نامهای موسی و پیر زاد ( پیرزا ) بوده است.
- نیمه ( نیمطلا ) با فردی به نام شکرخان از طایفه هندمینی، در روستای گچ کوبان ازدواج می کنند، و حاصل این ازدواج دختری به نام سحر شکری است.
سحر نیز دوپسر و یک دختر به نامهای ؛
۱ - مرادجان نوری که معلم است و در هشتگرد کرج سکونت دارند.
۲ - عمران نوری با مدرک دکترای زبان انگلیسی و ساکن گوهر دشت کرج است.
۳ - اکرم نوری ساکن کرج
روستاهای بدره از گذشته تا به حال به علت کمبود اشتغال در منطقه ، روستاهای مهاجر فرستی هستند.
نیمه ( نیمطلا ) فرخشه، بار دوم با مزدک جشنی از طایفه زرگوش، تیره عالی فتح ازدواج می کند. حاصل این ازدواج دختری به نام نرگس می باشد.
بنابر این مرحومه نیمطلا ( نیمه ) فرخشه دارای دو دختر به نامهای سحر و نرگس بوده است.
تصویر شادروان مرحوم صید محمد خسروی جابر ( فرخشاهی ) و همشرش مرحومه مغفوره بانو بیتوک بیگی والدین بانو کیفیه فرخشاهی مادر امید فرخشاهی
فرزندان صید محمدخسروی جابر ( فرخشه ) :
۱ - کیفیه خسروی جابر ( فرخشاهی ) -
ایشان همسر صیدحسن فرخشاهی می باشند با صبوری و تلاش فراوان به همراه شوهرش فرزندان ارزشمندی را تحویل جامعه داده است.
تصویر بانو کیفیه خسروی جابر فرخشه همسر صیدحسن فرخشاهی
۲ - نجیمه خسروی جابر ( فرخشاهی )
۳ - ثریا. " " "
۴ - شوکت " " "
۵ - کتان. " " "
۶ - علی کرم " " "
تصویر علی اکرم خسروی جابر ( فرخشاهی )
۷ - کیومرث خسروی ؛
[ ایشان یک پسر به نام پرهام دارند. ]
تصویر کیومرث خسروی جابر فرخشاهی
۸ - فریده خسروی جابر ( فرخشاهی ) ، همسر عیدی زرگوش می باشند.
۹ - محمد خسروی جابر ( فرخشه ) همسر آزیتا رضا علی از طایفه پایروند دره شهر می باشند.
تصویر محمد خسروی جابر فرخشاهی
اعقاب خسرو فرزند حیرالی بیشتر با طایفه زرگوش و تیره ی عالی فتح رابطه ی خویشاوندی بر قرار کرده اند.
فززندان عزیز فرخشاهی:
۱ - صیدحسن فرخشاهی
تصویر صیدحسن فرخشاهی فرزند عزیز فرزندنورمحمد فرزند خسرو فرزند حیرالی فرزند علی میرزا فرزند خیرالله از طایفه فرخشه ایل کولیوند
۲ - عبد الحسن فرخشاهی
۳ - والیه شکری ( فرخشاهی )
۴ - شهید علی شکری ( فرخشاهی )
۵ - محمد شکری ( فرخشاهی )
۶ - احمد شکری ( فرخشاهی )
۷ - فاطمه شکری ( فرخشاهی )
فرخشه های نسل حیرالی دوشهید تقدیم اسلام و انقلاب اسلامی کرده اند.
۱ - شهید علی شکری ( فرخشاهی ) - از فرخشه های آبدانان
۲ - شهید بابا علی رضایی از بخش فیروزآباد ( پیروز آباد ) الشتر
فرزندان صیدحسن فرخشاهی:
۱ - امید فرخشاهی
تصویر امید فرخشاهی - از جوانان شایسته و علاقه مندان به تاریخ کشور و منطقه ایلام و لرستان
۲ - نوش آفرین فرخشاهی
تصویر نوش آفرین فرخشاهی متخصص رادیو لوژی
۳ - سپیده فرخشاهی
۴ - زینب فرخشاهی
۵ - معصومه فرخشاهی
تصویر معصومه فرخشاهی
۶ - سهیلا فرخشاهی
۷ - مریم فرخشاهی
شیخه پس از مرگ پدرش خسرو به عراق می رود و برادرش نور محمد در همان کلم به زندگی روز مره ی دامداری و کشاورزی می پردازد.
شیخه فرخشه کولیوند بعد از مدتی به عراق می روند از وی پسری به نام برا خاص برجای می ماند براخاص بعداز آنکه در دوران حزب بعث ، از عراق به ایران می آیند به نام شناسنامه ای اش علی کولیوند مشهور می شود . وی با زنی از طایفه مالیمان ( مال هومان ) سوره میری ساکن کلم به نام زکیه ازدواج می کند. مادر زکیه از طایفه فرخشه بوده، ولی پدرش از طایفه مالیمان کُلم بوده است.
براخاص ( علی ) کولیوند در بغداد تاجری شناخته شده بودند. وی خواهری به نام قدمخیر داشته، که در عراق با حسن جایروند ازدواج می کند. حسن جایروندی در کرج ساکن می شوند ، سپس به سوئد مهاجرت می کنند. آنها الان درشهر مالمور سوئد سکونت دارند.
بعد از نابودی صدام حسین تکریتی، براخاص ( علی ) کولیوند به سوئد مهاجرت می کنند.
تصویر براخاص ( علی ) کولیوند - دوران جوانی که در بغداد بوده است.
فرزندان براخاص ( علی ) کولیوند:
۱ - حسین کولیوند ساکن اراک
تصویر حسین کولیوند ، انسانی مهربان و عاطفی
۲ - زینت کولیوند، ساکن شهر گوتنبرگ سوئد
۳ - ماجد کولیوند، ساکن تهران
۵ - امجد کولیوند، ساکن لندن
۶ - مصطفی کولیوند، ساکن شهر گوتنبرگ سوئد
۷ - مازن کولیوند، ساکن شهر گوتنبرگ سوئد
۸ - حیام کولیوند، ساکن شهر گوتنبرگ سوئد
۹ - شیما کولیوند، ساکن لندن
تصویر امجد کولیوند
آنچه مسلم است خانواده ی پر جمعیت براخاص ( علی ) کولیوند، افرادی متدین، عاطفی و دلسوز هستند . آنها با دل پاک کولیوندی و ایمان اسلامی شان همواره با خویشاوندان و فامیلهای ایرانی شان هنگامی که تماس می گیرند، با کلمات عاطفی، فدات بشم، دردت به جانم، حرف می زنند.
آنها که در ایران هستند نیز با دیدن اقوام آبدانانی و الشتری شان از بس عاطفی هستند ، گریه می کنند،
به عبارت دیگر، این فرخشه ها ی اولاد براخاص ( علی ) کولیوند، بسیار عاطفی و مهربان و خونگرم و صاف دل هستند.
زرگوشها ( زروشهای ) نسار؛
۱ - عالی فتح ( سیاه خانی )
۲ - هوتن ( هوز احمدی سیاخانی )
۳ - خیر ( خدر )
۴ - آهنگر
۵ - آینه وند
۶ - زروش ( زرگوش ) سی سر ( آردونی )
۷ - یاری های آبدانان که ازتیره گاولی عالی فتح هستند.
تصویر قدمخیر کولیوند فرزند شیخه فرخشاهی کولیوند ، ساکن شهر گوتنبرگ در کشور سوئد
تصویر بانو آذر هاشم پور از تیره ی هابیلی، طایفه فرخشه و ایل کولیوند
تصویر بانویی الشتری الاصل از طایفه فرخشه
"مرگ مادران و یادمان آنها"
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
مادران ، گلهای با طراوت هستی می باشند، که هر موفقیتی که مردان جامعه بدست می آورند ، مرهون کار و تلاش وتربیت و اصالت و عواطف مادران شایسته و تمدن ساز می باشند. مادران با تلاش خود ، و به تعبیر دانایان ؛"یک دست گهواره و با دست دیگر جهان را تکان می دهند. " آنها در شوهرداری و فرزند پروری خدمات زیادی به کانون خانواده و بشریت عرضه کرده ، و می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
یاد مادران؛
گرچه خیلی از وعاظ و ادیبان و سخنوران و کاتبان و دانشمندان، وصف و یاد مادران را با زبان می گویند، و با قلم می نویسند، و به انحاء مختلف آنان را توصیف می کنند، امّا عظمت مادران را هرگز نمی توان بطور کامل وصف کرد.
درحقیقت؛ هر چه در مورد مقام مادران بگویند، تنها بخش کوچکی از کارها و الطاف مادرانه را تشریح می کنند.
مادران نام و یادشان آرام بخش فرزندان است.
متاءسفانه تا والدین از دست ما نروند، کمتر کسی قدر و منزلت آنها را می دانند.
واقعیت این است مادران برای فرزندانشان بسیار دل پذیر و از جایگاه بلندی برخور دار ند.
مقام شامخ مادران، در تمام ادیان و آئین ها و نحله های فکری به بزرگی و احترام یاد شده است، امّا در دین اسلام ، مجد و عظمت و ارزش آنها بطور ویژه تبیین شده است، تا آنجا که برطبق متون اسلامی، بهشت زیر پای مادران است، و رسیدن فرزندان به بهشت ، با رضایت مادران آنان ممکن می گردد، به عبارت دیگر، رضایت مادران کلید و مجوز داخل شدن در بهشت است.
مقام مادر از دیدگاه پیامبر اسلام ( ص ) جایگاه بالایی دارد . آن حضرت در کتاب مشکات الانوار صفحه ۲۷۲ فرموده است؛
" دعای مادر از موانع اجابت دعا می گذرد. "
در واقع دعای مادران ، در حق فرزندان ، راه را برای مورد فیض و رحمت و مساعدت خداوند قرار گرفتنِ فرزندان هموار می کنند.
حضرت ختمی مرتبت، در کتاب مستدرک الوسائل، زیارت قبر والدین در هر جمعه را موجب بخشیدن گناهان و از زمره ی نیکو کاران نوشته می شود. ( نقل به مضمون )
پیامبر عظیم الشاءن اسلام ( ص ) در کتاب کنز العمال ، جلد یازدهم، صفحه ۴۷۰ فرموده است؛
" آنکه پدر و مادرش را خشنود کند، خدا را خشنود کرده، و کسی که پدر و مادر خود را به خشم آورد، خدا را به خشم آورده است. "
واقعیت این است که مادران و پدران، در حالت طبیعی برای فرزندانشان ایثارگری های فراوان می نمایند. اگر خدای ناکرده، والدین فرزندان خود را عاق نمایند، آن فرزندان در همین دنیا مجازات می شوند.
بنابراین چقدر خوب است که فرزندان تا زنده اند، همواره بگویند؛
ربّ اغفر لی و لِوالدَیَ وَ لِلموءمنین یَوَمَ یقومُ الحسابُ
ای پروردگار ما!
مرا و پدر و مادرم را و موءمنین را در روزی که حساب برپا می گردد ، بیامرز
� یوم الله حماسه نهم دیماه�
درکشور بزرگ ایران ، هر اعتراص به حقی توسط افرادی اجنبی قبله و ماجراجو آنرا به انحراف و آشوب می کشانند . در پی اعتراضات سال ۱۳۸۸ افراد اپورتونیست ( فرصت طلب ) ازموقعیت سوء استفاده کردند، و بی حرمتی هایی به پرچم کشور جمهوری اسلامی و عزاداران حسینی ، و شعارهای واهی، و هتک حرمتهایی به مقدسات وآتش سوزی و تخریب به راه انداختند و حرکات مذبوحانه ای انجام دادند.
... [مشاهده متن کامل]
در روز نهم دی ماه سال ۸۸ ۱۳مردم حماسه نهم دی ماه، را که مظهر وحدت و بصیرت ملت عزیز ایران است، را خلق کردند.
مردم مسلمان و شهید پرور ایران به میدان آمدند و در دفاع از انقلاب اسلامی اجتماعی عظیم و الهی را شکل دادند. و چشم فتنه را کور کردند.
پروفسور کاظم کرمی و حامیانش ضمن گرامیداشت یاد و خاطره ی این حماسه هی بصیرت آفرین، فردا نیز به همراه امت حزب الله در این مراسم با شکوه و حماسه ساز با تمام وجود شرکت خواهند کرد. و به دشمنان اسلام پاسخی کوبندهمی دهند.
والعاقبه للموءمنین و المتقین
حامیان پروفسور کاظم کرمی
۱۳۹۸/۱۰/۸
یلدا شب اسطوره ای:
شب یلدا در لغت طولانی ترین شب سال را می گویند. آخر شب پائیز و بر مبنای برخی فرهنگها شب اول دی را یلدا گویند. یلدا یک باور زیبا و پر معناست ، که با جشنی همراه است بر مبنای اساطیر باستانی این شب آخرین شب زندانی خورشید است، به عبارتی ساده تر با اتمام این شب که دور هم جمع می شدند و با دعا و امید خنده بر لب داشتند، که از فردا روز و خورشید دربند، با سرزندگی و درخشش بیشتری ظهور پیدا می کند، و روز به روز به جنگ سرماو ظلمت شب می رود، و بلاخره بر حیات گیاهان و نبض زندگی پویا تاکید دارد، این جشن با خوردن تنقلات همراه است. غرب کشور در این مراسم ، گوسفند پرواری را ذبح می کردند و اقوام فقیر خود را دعوت می کردند، در آن شب کُله کنجی ، گندم برشته ، قاووت، گردو، پسته وحشی و برخی هم کشمش و شاهدانه را اضافه می کردند . در آن شب برخی شاهنامه و یا سرودی زیبا می خواند ند برخی متل و خاطره تعریف می کردند برخی شالبازی می کردند و از مردم محل هدایایی می گرفتند. در این شب مژ پوقه و پایا ن عمر قدرت نمایی شب را جشن می گرفتند.
... [مشاهده متن کامل]
"عقلانیت می تواند چشمها را بشوید"
گرد آوری: حامیان پروفسور کاظم کرمی
گرچه عقل بسیاری از ما در چشم های ماست، اما گاهی چشم ها فریب ظواهر رامی خورند، و بینش لازم را برای تشخیص حقیقت پیدا نمی کنند، و در غفلت کامل واقع می شوند.
... [مشاهده متن کامل]
گاهی اوقات عشق مفرط و عُلقه های نفسانی یا عاطفی و یا تعصبات خشک جاهلی و قبیله ای موجب می شود اشخاص مطالعه ی دقیق در باره ی کاندیدا یا فرد و یا موضوع پیش رویشان را به خوبی انجام ندهند، و با تصمیمی که می گیرند زیانی به جامعه ی خویش وارد می کنند. آنچه از مطالعه ی کانالهای حامیان نامزدهای انتخاباتی بر می آید. برخی معتقدند که بعضی از نمایندگان قبلی برای رفتن به مجلس پختگی لازم را نداشته اند، در حالیکه آرای ما از روی دقت نظر کمتری برخوردار بوده است، و به قول سیاسیون؛ " مردم لایق حاکمانی هستنند که برآنها حکومت می نمایند. "
مقام معظم رهبری نیز در امر انتخابات بر دقت نظر و دوری از احساسات و تعصبات صرف، و . . . اشاراتی داشته اند. در شهرهای کوچک با وجود بافت قبیلگی و فامیلی و آشنایی که در بین مردم و نامزدهای انتخاباتی وجود دارد، بخواهیم یا نخواهیم شیوه ی انتخاباتی ما سنتی و تاحدودی طایفه ای است. امیداست ازبین این همه نخبه عقلهای ما به شایسته ترین آنها منعطف گردد. تا دچار پشیمانی نشویم. هرچند هرکدام به مجلس راه یابند طبق سیاق گذشته برای جماعتی مفید بوده اند ، اما در انتخابات جدید خواسته ی فرهیختگان جامعه آن است که برای عموم جامعه و حوزه ی انتخابی خویش مفید باشند، تا جامعه طعم عملکرد نماینده شان را بچشند. ( ان شاء الله )
در روانشناسی شعاری هست ، و می گوید؛
" من قهرمان زندگیم را در آینه می بینم. " منظور خود فرد است، که سعادت و شقاوت خود را رقم می زند . برخی بارها به آینه نگاه می کنند و بارها فعالیت خود را می بینند و کارهایی انجام می دهند، ولی بر توانایی های خویش آگاه نیستند. عطار نیشابوری در منطق الطیر بلاخره مرغها را متوجه کرد که آن سی مرغ افسانه ای که شاهکار خلق می کند، همانا خود شماهستید. فقط باید خودرا بشناسی و به توانایی های خویش باور و اعتماد داشته باشی. بنابراین بکار گرفتن اندیشه حتی در گزینش و انتخاب نماینده از سوی مردم دارای اهمیت است. برخی عنوانهای برره ای را عامل فریب خوردن مردم می دانند، در حالیکه عنوان اگر حقیقی باشد و صاحب آن به درستی و زحمت آن را بدست آورده باشد ، قابل اعتماد است، و برای بالابردن خویش، و خدمت صادقانه به جامعه ، از آن سوء استفاده نمی کند.
امامان ما هیچکدام شوقی برای بدست گرفتن قدرت نداشته اند. آنها مانند مولا علی ( ع ) حاکم شدن در جامعه را از آب بینی بزی کمتر می دانستند و فقط بر این مبنای عقلی در امر حکومت دخالت کردند. آن حضرت در نهج البلاغه فرموده است؛ خداوند از دانایان پیمان گرفته است، که برسیری ظالم و گرسنگی و محرومیت مظلوم بی تفاوت نباشند. حدیث آن حضرت دقیقا" به شرح زیر می باشد؛
امیرالمومنین، علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) می فرمایند:
خداوند از علما، عهد و پیمان گرفته که در برابر شکم بارگی ستم گران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند. "نهج البلاغه، خطبه۳"
تبلیغات سوء و گزافه گویی های بی حاصل از آسیبهای انتخابات به حساب می آید، البته اگر مدیران و شخصیتهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به سمت عمل گرایی گرایش داشته باشند ، لازم نیست با شعارهای دهن پر کن و تعاریف نابجا و رزومه های غیر واقعی برای رسیدن به خواسته های خویش ، چنین اقدامات نابجایی بکنند و طرفدارانی از قماش نا کارآمدی را به دور خود جمع نمایند.
سیستم و نحوه ی تبلیغات نامزدهای انتخاباتی باید شیوه ی معرفی کردن خود را تغییر دهند قسم دادن و به درب منزل این و آن رفتن و. . . تاریخ مصرفشان در قرن بیست و یکم میلادی به سر آمده است، بلکه شیوه ی مدرن لازم است از طریق رسانه و نقد منصفانه و جلسات عمومی با مردم طرح و برنامه های خویش را تشریح نمایند، تا مردم با خرد و شعوری که دارند ، نماینده ی دلخواه خویش را انتخاب نمایند . در شهرهای کوچک وابستگی فامیلی انکار ناپذیر است و هرطایفه و دسته ای کاندیدایی برای احراز چنان مسئولیتی به میدان خدمت کردن در سنگر مجلس معرفی می نمایند. ازبس به شعار و کارناول و تصویر و. . . برای معرفی خود عادت کرده اند، که اصل دیدنِ عقلانیِ مشکلات و کمبودها و به عبارتی دیگر بینش کافی برای دیدن معضلات و نواقص در سطح خیابانهای شهرها و درون روستاها را نمی بینند و توجه لازم را ندارند. بر اثر پرداختن به تبلیغات، آنها از مشکلات عدیده ی مردم از جمله فقر و بیکاری و سالخورده شدن سن ازدواج جوانان و اعتیاد و پرخاشگری و خودکشی و افسردگی و سایر انحرافات و آسیب های اجتماعی آگاهی ندارند، و از زیر ساختهای حوزه ی انتخابیشان غافل می شوند.
نماینده ی خوب با گرفتن مشورت از صاحبنظران سعی در اصلاح امور دارد، وی باتمام وجود از پیله ی انحصاری و حصار کم بینی، خود را خارج می کند و به همه ی مردم حوزه ی انتخابیش نظر خدمتگزاری دارد. تا در دل تاریخ و حافظه ی تاریخی مردم عملکرد مثبتش در اذهان بماند . حامیان پروفسور کاظم کرمی براین باورند که ایشان باتوجه به تجارب و دید بازش نسبت به جامعه جهانی می تواند قدمی سازنده برای حوزه ی انتخابی جنوب استان ایلام بردارند، و با روحیه ی معلمی برای رفع مشکلات آنها مفید باشند. ان شاء الله
۵
"عقلانیت می تواند چشمها را بشوید
گرچه عقل بسیاری از ما در چشم های ماست، اما گاهی چشم ها فریب ظواهر رامی خورند، و بینش لازم را برای تشخیص حقیقت پیدا نمی کنند، و در غفلت کامل واقع می شوند.
... [مشاهده متن کامل]
گاهی اوقات عشق مفرط و عُلقه های نفسانی یا عاطفی و یا تعصبات خشک جاهلی و قبیله ای موجب می شود اشخاص مطالعه ی دقیق در باره ی کاندیدا یا فرد و یا موضوع پیش رویشان را به خوبی انجام ندهند، و با تصمیمی که می گیرند زیانی به جامعه ی خویش وارد می کنند. آنچه از مطالعه ی کانالهای حامیان نامزدهای انتخاباتی بر می آید. برخی معتقدند که بعضی از نمایندگان قبلی برای رفتن به مجلس پختگی لازم را نداشته اند، در حالیکه آرای ما از روی دقت نظر کمتری برخوردار بوده است، و به قول سیاسیون؛ " مردم لایق حاکمانی هستنند که برآنها حکومت می نمایند. "
مقام معظم رهبری نیز در امر انتخابات بر دقت نظر و دوری از احساسات و تعصبات صرف، و . . . اشاراتی داشته اند. در شهرهای کوچک با وجود بافت قبیلگی و فامیلی و آشنایی که در بین مردم و نامزدهای انتخاباتی وجود دارد، بخواهیم یا نخواهیم شیوه ی انتخاباتی ما سنتی و تاحدودی طایفه ای است. امیداست ازبین این همه نخبه عقلهای ما به شایسته ترین آنها منعطف گردد. تا دچار پشیمانی نشویم. هرچند هرکدام به مجلس راه یابند طبق سیاق گذشته برای جماعتی مفید بوده اند ، اما در انتخابات جدید خواسته ی فرهیختگان جامعه آن است که برای عموم جامعه و حوزه ی انتخابی خویش مفید باشند، تا جامعه طعم عملکرد نماینده شان را بچشند. ( ان شاء الله )
در روانشناسی شعاری هست ، و می گوید؛
" من قهرمان زندگیم را در آینه می بینم. " منظور خود فرد است، که سعادت و شقاوت خود را رقم می زند . برخی بارها به آینه نگاه می کنند و بارها فعالیت خود را می بینند و کارهایی انجام می دهند، ولی بر توانایی های خویش آگاه نیستند. عطار نیشابوری در منطق الطیر بلاخره مرغها را متوجه کرد که آن سی مرغ افسانه ای که شاهکار خلق می کند، همانا خود شماهستید. فقط باید خودرا بشناسی و به توانایی های خویش باور و اعتماد داشته باشی. بنابراین بکار گرفتن اندیشه حتی در گزینش و انتخاب نماینده از سوی مردم دارای اهمیت است. برخی عنوانهای برره ای را عامل فریب خوردن مردم می دانند، در حالیکه عنوان اگر حقیقی باشد و صاحب آن به درستی و زحمت آن را بدست آورده باشد ، قابل اعتماد است، و برای بالابردن خویش، و خدمت صادقانه به جامعه ، از آن سوء استفاده نمی کند.
امامان ما هیچکدام شوقی برای بدست گرفتن قدرت نداشته اند. آنها مانند مولا علی ( ع ) حاکم شدن در جامعه را از آب بینی بزی کمتر می دانستند و فقط بر این مبنای عقلی در امر حکومت دخالت کردند. آن حضرت در نهج البلاغه فرموده است؛ خداوند از دانایان پیمان گرفته است، که برسیری ظالم و گرسنگی و محرومیت مظلوم بی تفاوت نباشند. حدیث آن حضرت دقیقا" به شرح زیر می باشد؛
امیرالمومنین، علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) می فرمایند:
خداوند از علما، عهد و پیمان گرفته که در برابر شکم بارگی ستم گران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند. "نهج البلاغه، خطبه۳"
تبلیغات سوء و گزافه گویی های بی حاصل از آسیبهای انتخابات به حساب می آید، البته اگر مدیران و شخصیتهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به سمت عمل گرایی گرایش داشته باشند ، لازم نیست با شعارهای دهن پر کن و تعاریف نابجا و رزومه های غیر واقعی برای رسیدن به خواسته های خویش ، چنین اقدامات نابجایی بکنند و طرفدارانی از قماش نا کارآمدی را به دور خود جمع نمایند.
سیستم و نحوه ی تبلیغات نامزدهای انتخاباتی باید شیوه ی معرفی کردن خود را تغییر دهند قسم دادن و به درب منزل این و آن رفتن و. . . تاریخ مصرفشان در قرن بیست و یکم میلادی به سر آمده است، بلکه شیوه ی مدرن لازم است از طریق رسانه و نقد منصفانه و جلسات عمومی با مردم طرح و برنامه های خویش را تشریح نمایند، تا مردم با خرد و شعوری که دارند ، نماینده ی دلخواه خویش را انتخاب نمایند . در شهرهای کوچک وابستگی فامیلی انکار ناپذیر است و هرطایفه و دسته ای کاندیدایی برای احراز چنان مسئولیتی به میدان خدمت کردن در سنگر مجلس معرفی می نمایند. ازبس به شعار و کارناول و تصویر و. . . برای معرفی خود عادت کرده اند، که اصل دیدنِ عقلانیِ مشکلات و کمبودها و به عبارتی دیگر بینش کافی برای دیدن معضلات و نواقص در سطح خیابانهای شهرها و درون روستاها را نمی بینند و توجه لازم را ندارند. بر اثر پرداختن به تبلیغات، آنها از مشکلات عدیده ی مردم از جمله فقر و بیکاری و سالخورده شدن سن ازدواج جوانان و اعتیاد و پرخاشگری و خودکشی و افسردگی و سایر انحرافات و آسیب های اجتماعی آگاهی ندارند، و از زیر ساختهای حوزه ی انتخابیشان غافل می شوند.
نماینده ی خوب با گرفتن مشورت از صاحبنظران سعی در اصلاح امور دارد، وی باتمام وجود از پیله ی انحصاری و حصار کم بینی، خود را خارج می کند و به همه ی مردم حوزه ی انتخابیش نظر خدمتگزاری دارد. تا در دل تاریخ و حافظه ی تاریخی مردم عملکرد مثبتش در اذهان بماند . حامیان پروفسور کاظم کرمی براین باورند که ایشان باتوجه به تجارب و دید بازش نسبت به جامعه جهانی می تواند قدمی سازنده برای حوزه ی انتخابی جنوب استان ایلام بردارند، و با روحیه ی معلمی برای رفع مشکلات آنها مفید باشند. ان شاء الله
[۱۲/۸، ۱۶:۲۵] Ahmad Lotfi: انالله و انا الیه راجعون
سردار پاسدار جناب آقای رمضان کاظمی
با سلام؛ خبر عروج ملکوتی مادر همسر مکرمه تان شادروان کربلائیه بانو صد تومانی زینی وند را از کانال "سیمره خبر" دره شهر، مطلع شدم، این سفر ابدی را به شما و بیت محترم، و سایر بازماندگان ارجمند تسلیت عرض می کنم، از خداوند بزرگ برای آن مادر سفر کرده، غفران و رحمت الهی، و برای همه ی شما بازماندگان صبوری و عاقبت به خیری را خواهان و خواستارم.
... [مشاهده متن کامل]
اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرین
با احترام: احمد لطفی
[۱۲/۸، ۱۶:۲۹] Ahmad Lotfi: کل نفس ذائقه الموت
خدمت برادران ارجمند نصرت الله زرین و محمد علی زرین؛
با سلام؛
مصیبت وارده را به شما و سایر بازماندگان محترم تسلیت عرض می کنم.
ازخداوند حکیم برای آن مادر صبور و تلاشگر عُلُّو درجات را خواهان، و برای شما برادران ارجمند و بستگان محترمتان صبر و سلامتی را خواستارم.
با سپاس: احمد لطفی
هفدهم آذر ماه سال ۱۳۹۸
سردار پاسدار جناب آقای رمضان کاظمی
با سلام؛ خبر عروج ملکوتی مادر همسر مکرمه تان شادروان کربلائیه بانو صد تومانی زینی وند را از کانال "سیمره خبر" دره شهر، مطلع شدم، این سفر ابدی را به شما و بیت محترم، و سایر بازماندگان ارجمند تسلیت عرض می کنم، از خداوند بزرگ برای آن مادر سفر کرده، غفران و رحمت الهی، و برای همه ی شما بازماندگان صبوری و عاقبت به خیری را خواهان و خواستارم.
... [مشاهده متن کامل]
اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرین
با احترام: احمد لطفی
[۱۲/۸، ۱۶:۲۹] Ahmad Lotfi: کل نفس ذائقه الموت
خدمت برادران ارجمند نصرت الله زرین و محمد علی زرین؛
با سلام؛
مصیبت وارده را به شما و سایر بازماندگان محترم تسلیت عرض می کنم.
ازخداوند حکیم برای آن مادر صبور و تلاشگر عُلُّو درجات را خواهان، و برای شما برادران ارجمند و بستگان محترمتان صبر و سلامتی را خواستارم.
با سپاس: احمد لطفی
هفدهم آذر ماه سال ۱۳۹۸
"سرای خاموشان"
نگارنده: احمد لطفی
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
"بابا طاهر عریان"
وقتی به این سرای خاموشان نگاه می کنیم ، همه در منزل ابدی خویش بدون هیچگونه حرکتی از حال همدیگر خبر ندارند تا در روزموعودخداوند مجددا" آنها را زنده نماید. شعر باباطاهر ناپایداری عمر دنیوی را به زیبایی گوشزدکرده است. تنها آنچه می توان از این دنیا در لابلای فعالیتهای شیطان رجیم و هوای نفس و حُب شهوات و گناهان در دنیا بدست آورد، عمل صالح و تقوای نجاتبخش است ، وگرنه دشمن کینه توز بشر ، شیطان وسوسه گر تمام همتش را در گمراه کردن نسل بشر به کار گرفته است. خداوند به بشر یت رحم کند و انسانها را از توطئه های شیطان رجیم در امان نگاهدارد، ان شاء الله
... [مشاهده متن کامل]
شاعر دیگر گفته است؛
جهان یادگار است و ما رفتنی
زمردم نماند به جز گفتنی
شاعری لک زبان هم چنین سروده است؛
جاجای نَمَنیَن ژَه پیغمبران
آخر مِردِنَن ای بی خبران
نظامی گنجوی هم در این باب ابیات زیبایی دارد؛ که مرگ وقتی بر آدمی عارض شود قدرت و ثروت و شغل، و تمام هستی انسانها در برابر آن عاجز و ناتوان است ، یعنی پیک مرگ امر محتوم را عملی می کند ، چه آن فرد پادشاه باشد یاگدا، و یا از هر سن و صنفی باشد.
چو کار کالبد گیرد تباهی
نه درویشی به کار آید نه شاهی
حکیم نظامی، در وصف مرگ شوی لیلی هم گویا چنین سروده است؛
او نیز گذشت از این گذر گاه
وان کیست که نگذرد بر این راه
راهیست عدم که هرچه هستند
از آفت قطع او نرستند
وگر صد سال مانی ور یکی روز
بباید رفت از این کاخ دل افروز
پس آن بهتر که خود را شاد سازی
در آن شادی خدا را یاد سازی
او رفت و رویم و کس نماند
وامی که جهان دهد ستاند
اینجا چه خبره؟
نگارنده: احمد لطفی
مقدمه:
بارها خودکشی افراد گوناگون ، مخصوصا" جوانان سوخته نسل ، و اخبار مربوط به آنها را در جامعه دیده، شنیده، و یا از رسانه های محلی و ملی مورد مطالعه ، و مُداقنه قرار گرفته شده است. اما هیچ زمانی آسیبهای روانی و اجتماعی و کجروی های گوناگون به این وقاهت و بحران کنونی نرسیده است.
... [مشاهده متن کامل]
رابطه ی معاش و معاد؛
در باره ی معاش و معاد و رابطه ی آن باهمدیگر، الان که جامعه شدیدترین مشکلات را دارد، به واقع بیشتر متوجه می شویم . زمانی که کار برای جوانان ایجاد نشد، زمانی که اعتماد به نفس برای تشکیل خانواده را در آنها پرورش ندادیم . زمانی که از خود و خانواده ی خویش غافل شدیم. برخی جوانان ، حتی دین خود را عوض کردند، برخی به دام اعتیاد گرفتار شدند، جمعی برای بدست اوردن لقمه نانی، به تن فروشی یا صیغه ی این و آن در آمدند. برخی به کشورهای خارجی از دست بیکاری و بدبختی مهاجرت کردند. فرار مغزها در جامعه بوجود آمد. و. . . .
این بچه های دیروز، و آوارگان و آسیب دیدگان و آفت زدگان امروز، مگر فرزندان از این کشور، و این ملت نبودند، چه شد با عمر و احساسات و اخلاق و مذهب و حرّیت و انسانیت آنها بازی شد، آیا به هوش نیامدیم، که سیری ناپذیری در ثروت و قدرت چه به روزمان آورد.
ظریفی گفت؛ به جوانی که در ماه رمضان حُرمت این ماه را نگه نمی داشت، وقتی که اورا را نصیحت کردند، حرمت این ماه را باید نگهداشت، آن جوان در پاسخ گفت؛ " رمضان کیلویی چند است"؟
و قتی به دختر بی حجاب و عمر باخته ای می گویی چرا هنجارها و ارزشهای جامعه ات را رعایت نمی کنی ؟ پاسخ می دهد پوشیده بودم ، لختم کردند. یعنی عزتم و حجب و حیایم را کشتند، آن قدر درس خواندم ولی کار ی در خور شاءن و منزلتم به من ندادند، و. . .
بسیاری از دختران و و پسران جوان اگر کار می داشتند، آماده ی تشکیل خانواده می شدند و سن ازدواج سالخورده نمی شد. آنها براثر بی توجهی، راه های بن بست ضد اجتماعی را در پیش گرفتند و دچار بی هویتی و افسردگی و بیهودگی شدند. حاصل این ناکامی ها این بود، که کسی به نیازها و امور جوانان توجه مناسبی به عمل نیاوردند.
از افراط و تفریط های ما نسل جوان به ستوه آمدند.
در حق کسی که از دیگری کمک خواست، در جواب تقاضای آن مددجو، انتظاری شیطانی، در پشت محبتهای کاذب مدکار نهفته بود.
قدیمها مادر بزرگها داستان آسیابان و زن فقیر و بیوه ای که سه تا فرزند داشت، چنان می گفتند؛" وقتی زن مستضعف از آسیابان کمک خواست تا آسیابان کمی آرد به او بدهد، تا بچه ها را سیر کند ، فوری آسیابان گفت؛ باید در مقابل این کمک من، بامن همبستر شوی. "
و یا آسیابانی که به آخرین پادشاه نگون بخت ساسانی، نانی داد ولی در زمانی که پادشاه به خواب رفته بود، به طمع اموالش، شبانه اورا کشت و تنش را به آب انداخت.
این ها نمونه هایی از آسیبپذیری رفتاری در جامعه ی ماست، که نیاز به اصلاح و رو آوردن به منش حضرت علی ( ع ) دارد، که بدون مزد به جامعه ی خویش کمک نمود.
خاضعانه از مسئولین و مردم متمکن تقاضامندم، نسل جوان را دریابید ، گرچه خیلی هم دیر شده است.
بنده به عنوان یک معلم کوچک پیشنهاد می کنم، " وزارت خانواده" را تاءسیس کنید، بنیان خانواده را از سستی و بدبختی نجات دهید. اساس یک کشور موفق ، در گرو خانواده ها و نسل سالم آن جامعه است. اگر حد و رسم هنجارها و ارزشها دقیق تبیین گردد، و از مدرسه تا دانشگاه برای زندگی و شغل و ازدواج جوانان برنامه می داشتیم. شاهد نسلی افسار گسیخته، نا امید، پرخاشگر و دین گریز و هنجار شکن نبودیم. گرچه همه ی ما در جفایی که به حق جوانانمان کرده ایم، متهمیم.
اگر مسئولان ما در رسیدن به قدرت و ثروت توان رعایت تعادل و حس دیگر خواهی و نجات انسان به ویژه جامعه ی خود را در سرلوحه ی زندگی قرار می دادند، و از پارتی بازی و کوتوله پروری پرهیز می کردند شایسته سالاران ما جامعه را از نکبت نجات می دادند. درخانه اگر کس هست
یک حرف بس است
به همین سخنان کوتاه بسنده می کنم، که پیامبر اسلام فرموده است؛ خیر الکلام قَلَّ و دَلَّ
یعنی؛ " بهترین کلام آن است که کوتاه و دلالت کننده باشد. "
نگارنده: احمد لطفی
مقدمه:
بارها خودکشی افراد گوناگون ، مخصوصا" جوانان سوخته نسل ، و اخبار مربوط به آنها را در جامعه دیده، شنیده، و یا از رسانه های محلی و ملی مورد مطالعه ، و مُداقنه قرار گرفته شده است. اما هیچ زمانی آسیبهای روانی و اجتماعی و کجروی های گوناگون به این وقاهت و بحران کنونی نرسیده است.
... [مشاهده متن کامل]
رابطه ی معاش و معاد؛
در باره ی معاش و معاد و رابطه ی آن باهمدیگر، الان که جامعه شدیدترین مشکلات را دارد، به واقع بیشتر متوجه می شویم . زمانی که کار برای جوانان ایجاد نشد، زمانی که اعتماد به نفس برای تشکیل خانواده را در آنها پرورش ندادیم . زمانی که از خود و خانواده ی خویش غافل شدیم. برخی جوانان ، حتی دین خود را عوض کردند، برخی به دام اعتیاد گرفتار شدند، جمعی برای بدست اوردن لقمه نانی، به تن فروشی یا صیغه ی این و آن در آمدند. برخی به کشورهای خارجی از دست بیکاری و بدبختی مهاجرت کردند. فرار مغزها در جامعه بوجود آمد. و. . . .
این بچه های دیروز، و آوارگان و آسیب دیدگان و آفت زدگان امروز، مگر فرزندان از این کشور، و این ملت نبودند، چه شد با عمر و احساسات و اخلاق و مذهب و حرّیت و انسانیت آنها بازی شد، آیا به هوش نیامدیم، که سیری ناپذیری در ثروت و قدرت چه به روزمان آورد.
ظریفی گفت؛ به جوانی که در ماه رمضان حُرمت این ماه را نگه نمی داشت، وقتی که اورا را نصیحت کردند، حرمت این ماه را باید نگهداشت، آن جوان در پاسخ گفت؛ " رمضان کیلویی چند است"؟
و قتی به دختر بی حجاب و عمر باخته ای می گویی چرا هنجارها و ارزشهای جامعه ات را رعایت نمی کنی ؟ پاسخ می دهد پوشیده بودم ، لختم کردند. یعنی عزتم و حجب و حیایم را کشتند، آن قدر درس خواندم ولی کار ی در خور شاءن و منزلتم به من ندادند، و. . .
بسیاری از دختران و و پسران جوان اگر کار می داشتند، آماده ی تشکیل خانواده می شدند و سن ازدواج سالخورده نمی شد. آنها براثر بی توجهی، راه های بن بست ضد اجتماعی را در پیش گرفتند و دچار بی هویتی و افسردگی و بیهودگی شدند. حاصل این ناکامی ها این بود، که کسی به نیازها و امور جوانان توجه مناسبی به عمل نیاوردند.
از افراط و تفریط های ما نسل جوان به ستوه آمدند.
در حق کسی که از دیگری کمک خواست، در جواب تقاضای آن مددجو، انتظاری شیطانی، در پشت محبتهای کاذب مدکار نهفته بود.
قدیمها مادر بزرگها داستان آسیابان و زن فقیر و بیوه ای که سه تا فرزند داشت، چنان می گفتند؛" وقتی زن مستضعف از آسیابان کمک خواست تا آسیابان کمی آرد به او بدهد، تا بچه ها را سیر کند ، فوری آسیابان گفت؛ باید در مقابل این کمک من، بامن همبستر شوی. "
و یا آسیابانی که به آخرین پادشاه نگون بخت ساسانی، نانی داد ولی در زمانی که پادشاه به خواب رفته بود، به طمع اموالش، شبانه اورا کشت و تنش را به آب انداخت.
این ها نمونه هایی از آسیبپذیری رفتاری در جامعه ی ماست، که نیاز به اصلاح و رو آوردن به منش حضرت علی ( ع ) دارد، که بدون مزد به جامعه ی خویش کمک نمود.
خاضعانه از مسئولین و مردم متمکن تقاضامندم، نسل جوان را دریابید ، گرچه خیلی هم دیر شده است.
بنده به عنوان یک معلم کوچک پیشنهاد می کنم، " وزارت خانواده" را تاءسیس کنید، بنیان خانواده را از سستی و بدبختی نجات دهید. اساس یک کشور موفق ، در گرو خانواده ها و نسل سالم آن جامعه است. اگر حد و رسم هنجارها و ارزشها دقیق تبیین گردد، و از مدرسه تا دانشگاه برای زندگی و شغل و ازدواج جوانان برنامه می داشتیم. شاهد نسلی افسار گسیخته، نا امید، پرخاشگر و دین گریز و هنجار شکن نبودیم. گرچه همه ی ما در جفایی که به حق جوانانمان کرده ایم، متهمیم.
اگر مسئولان ما در رسیدن به قدرت و ثروت توان رعایت تعادل و حس دیگر خواهی و نجات انسان به ویژه جامعه ی خود را در سرلوحه ی زندگی قرار می دادند، و از پارتی بازی و کوتوله پروری پرهیز می کردند شایسته سالاران ما جامعه را از نکبت نجات می دادند. درخانه اگر کس هست
یک حرف بس است
به همین سخنان کوتاه بسنده می کنم، که پیامبر اسلام فرموده است؛ خیر الکلام قَلَّ و دَلَّ
یعنی؛ " بهترین کلام آن است که کوتاه و دلالت کننده باشد. "
واعظ شهر چنین گفت - ۱۶
نگارنده: احمد لطفی
در روز سه شنبه مورخ دوازدهم آذر ماه سال ۱۳۹۸ مادری گرانمایه، به نام بانو خاتون غلامی از طایفه زرگوش از دنیا رفت، ایشان همسر مشهدی امیدعلی صیدی، و مادر آقایان درویشعلی و عزیز و عبدعلی و حسین صیدی می باشند. از آن مرحومه فرزندان شایسته و نوه های ارزشمندی برجای مانده، که هرکدام برای جامعه مفید هستند. نماز و تلقین آن را جناب آقای حاج عبدالرحیم کرمخدایی قرائت کردند، و بنا به پیشنهاد دکترمحمد ابدالبیگی، سخنرانی ختم آن مراسم در گلزار شهدای قلعه گل ، به نگارنده سپرده شد.
... [مشاهده متن کامل]
از آنجا که مرگ و میر زیاد است، و هر روز در مراسمات وعظ و سخنرانی است لذا گویی گوش مردم از سخنان مرگ و قبر و قیامت اشباع شده، به همین خاطر حوصله ی سخن شنیدنِ شنوندگان کم شده است. به همین خاطر بیشتر از ۵ دقیقه طاقت شنیدن سخنرانی ندارند ، شاید هم دلیل اجتماعی ، سیاسی دارد، و ما که فقط نصیحت می کنیم چون در مسائل روز و مبتلا به ورود نمی کنیم، از طرفی نیز ماسخنرانان در بدنه ی قدرت اجرایی و قضایی و قانون گذاری نیستیم. حرف دل و نیاز روزمره ی آنها را نمی گوییم و وعده ی امید بخش اخروی می گوئیم و از دنیایشان بطور عملی غافلیم، بنابراین به سخن امثال ما توجه کمتری می نمایند.
درفیلمنامه ی تئاتر" مرگ یزدگرد" نوشته ی بهرام بیضایی چنین آمده است؛
《موبد: باید به سراسر ایران زمین پندنامه بفرستیم
زن: پندنامه بفرست ای موبد، اما اندکی نان نیز بر آن بیفزای ما مردمان از پند سیر آمده ایم و بر نان گرسنه ایم. 》
متن بالا حکایت از آن دارد، که سخنان معنوی و پندهای مختلفی که سخنرانان مطرح می کنند، برای مردمی که دغدغه ی رفع نیازهای زندگی دارند، به همین خاطر کارکرد مثبتی برای آنها ندارد. به عبارتی دیگر تئوری عدم معاش مردم ، منجر به عدم معاد آنها می شود.
در هرصورت نگارنده، ضمن عرض تسلیت به بازماندگان، از مردم و زنان و مردانی که از راه های دور و نزدیک برای مراسم تشییع و تدفین آمده بودند، تقدیر و تشکر به عمل آوردند.
نگارنده ، ضمن گرامیداشت مقام مادر، پیامبران را زاده ی مادر دانست. مادران عضو ثابت خانواده و سنگ زیرین آسیاب هستند، تلاشگری و هنرمندی و تمدن سازی آنها هرانسانی را در برابر مقام مادران به کُرنش و احترام وا می دارد،
ما در یادمان مادری شرکت کردیم که فرزندان شایسته ای را به جامعه تحویل داده است. گرچه ما سخنرانان مراسم مرگ و میر کمتر به مسائل روز و جریانات سیاسی می پردازند، ولی پیامبر ( ص ) فرموده؛ ویران کننده ی خوشیها را زیاد یاد کنید، عرض شد، ای رسول خدا ( ص ) ویران کننده ی خوشیها چیست؟
فرمود؛ مرگ
زیرکترین موءمنان کسی است، که مرگ را بیشتر یاد کند و برای آن آماده تر باشد. [ کنز العمال - حدیث ۴۱۱۰۵]
اگر مردم و حاکمان آنها خدا و مرگ را فراموش نکنند، و جلوی دنیا طلبی خود را برمبنای مرگی که در پیش دارند و خدایی که ناظر بر آنهاست، به یقین راستی و درستی پیشه می کنند، همانطور که قرآن در سوره ی فاطر آیه ی ۲۸ فرموده استتنها عالمان عامل را خداترس معرفی می کند. به عبارتی هرفردی که به دانائیش عمل میکند رستگار واقعی است چه باسواد و چه بیسواد، ولی علم و عمل همراه نباشند، خسرانی جبران ناپذیر واقع می شود.
انسان متقی و دارای دین و دنیا، به دیگر خواهی و مسئولیت پذیری و نقش آفرینی سیاسی و اجتماعی فکر می کند، و عمل می نماید. اگر جامعه را نا امید و تحقیر کنیم ، نسبت به مقدرات کشور خویش بی تفاوت می شوند، و روح ملی آنها به تدریج کشته می شود.
مارتین لوتر کینگ، درباره ی سهیم بودن مردم در حاکمیت چنین گفته است؛
"هیچ چیز خطرناکتر از این نیست که جامعه ای بسازیم که در آن بیشتر مردم حس کنند که هیچ سهمی در آن ندارند. مردمی که حس می کنند سهمی در جامعه دارند از آن جامعه محافظت می کنند، ولی اگر چنین احساسی نداشته باشند، نا خودآگاه می خواهند که آن جامعه را نابود کنند. "
منابع:
۱ - قرآن مجید
۲ - کانال سیمره فرهنگ - ذیل کلیپی از تئاتر مرگ یزدگرد
۳ - علاء الدین علی ابن حسام معروف به متقی هندی - کنز العمال فی سننالاموال و الافعال - ویکیپدیا
واعظ شهر چنین گفت - ۱۵
تهیه و تدوین : احمد لطفی
مقدمه:
در روز دوشنبه مورخ یازدهم آذر ماه سال ۱۳۹۸ مراسم یادمان یکی از فرهنگیان پیشکسوت به نام شادروان سهراب یاری در مسجد فاطمه زهراء ( س ) شهرستان دره شهر برقرار بود. در این مراسم با شکوه مردم گروه گروه به مسجد می آمدند و به بازماندگان تسلیت می گفتند و مراتب همدردی خود را به آنها اظهار می کردند. در این مراسم فاتحه خوانی یکی از بستگان متوفی که از خرم آباد لرستان آمده بود، باصدایی زیبا به قرائت قرآن پرداخت، بعداز ایشان استاد محمد ابدالبیگی به ایراد سخن پرداخت، و از تنهایی و فاصله ی مردم در هنگامی که زنده اند سخنان مبسوطی ایراد کردند، که نگارنده متناسب با درک و ویرایش آنچه از آن استاد فرزانه به یادش مانده، مرقوم کرده است، امید است محتوای سخن ایشان را به خوانندگان رسانده باشد.
... [مشاهده متن کامل]
تصویر دکتر حاج محمد ابدالبیگی
استاد ابدالبیگی حدود ساعت ده و نیم صبح روز دوشنبه مورخ ۹۸/ ۹/ ۱۱پشت تریبون قرار گرفت بعد از خواندن سرخطبه و صلوات حاضرین ، ایشان مرگ شادروان سهراب یاری را به بازماندگان وحضاری که در مسجد شرف حضور داشتند، تسلیت گفتند، همچنین از مردم شریف شهرستان دره شهر و حومه و کسانی که از استان های لرستان و کرمانشاه و ایلام برای مراسم تشییع و تدفین و فاتحه خوانی آن فرهنگی برجسته حضور به هم رسانیده بودند، قدر دانی و تشکر کردند.
استاد محمد ابدالبیگی، درباره ی نسل تحصیلکرده های تقریبا" اولیه شهرستان دره شهر یعنی شادرروانان حسینعلی دانیاری و سهراب یاری و اساتید زنده ی کنونی مانند خودش و سایر بزرگواران مانند؛ عبدالحمید هاشمی و پرویز و عبدالحسین شاکرمی و علی اکبر هاشمی و. . . . که با سختی تمام در پلدختر تحصیل می کردند، و برای برگشت به دره شهر باپا ی پیاده همراه قافله ها یی که به پلدختر برای خرید آذوقه می رفتند و یا با یک ماشین پیکاب در جاده ی خاکی و شنی خود را به دره شهر می رساندند. برخی از آنها بعد از رسیدن به دره شهر، با پای پیاده به روستاهای خویش می رفتند، سهراب یاری یکی از آن دانش آموزان اولیه بود که منزلشان در روستای گل زرد بودند.
تصویر زنده یاد کربلایی سهراب یاری
کمبود مالی خانواده ها بر روی قدرت خرید آن اطفال مشتاق علم و دانش تاءثیر زیادی داشت تا آنجا که خریدن نان خالی از نانواهای آنروزگار پلدختر برای آن سفیران روشنایی و طالبان علم و دانش بسیار دشوار بود. آن گروه کوچک با تحمل آن همه سختی ها ، از قبیل مستاءجری و دوری از خانواده، با اعتماد به نفس بالا، خود را به جایگاه هایی قابل قبول رساندند، و برای شهر کوچکشان منشاء خیر و دانایی شدند. سهراب یاری هم در سنگر آموزش و پرورش به فعالیتهایی سازنده مبادرت ورز یدند. وپایه های توسعه ی آموزش و پرورش از روستاهای بدره و ماژین تا دره شهر را شدت بیشتری بخشیدند.
استاد ابدالبیگی ، در فاز دوم سخنرانی اش به تنهایی انسانها اشاره کرد، وی گفت در هنگامی که زنده ایم و زندگی می کنیم به همدیگر ظلم می کنیم، نسبت به همنوعان و هم تباران و هم دینان نامهربانی و رسیدگی نمی کنیم، ولی هنگام مرگ عزیزانمان غصه و افسوس می خوریم ، که چرا نسبت به انها بی حرمتی و یا رفتار سرد داشته ایم. سهراب یاری اگر چه سی سال خدمت صادقانه در آموزش و پرورش شهرستان دره شهر انجام داد، ولی در اواخر عمرش گویی تنها شده بود. انسانی که با همه مهربان و برخورد اجتماعی شایسته و نیکویی داشتند ، در واقع نباید مورد بی مهری واقع می شدند. دانش آموزان ، معلمان ، کادر دفتری و دریک کلام تمام فرهنگیان شهرستان دره شهر و بدره در عزایش گریستند، دیروز و امروز چه انبوه جمعیتی به پاس خدماتش آمدند، و یاد و خاطره ی وی را گرامی داشتند، دانش آموزان امروز باید امثال شادروان سهراب یاری را الگو ی خود بگیرند و با کسب مدارج علمی و نهادینه کردن اخلاق انسانی و اسلامی خود را برای خدمت به جامعه آماده نمایند. نسل سهراب یاری ها، نسلی رنج کشیده و سخت کوش بودند. آنها با تلاش به مقام و منصب متناسب با شغل خود رسیدند.
استاد حاج محمد ابدالبیگی در فراز آخر سخنانش، به سیره ی پیامبر ( ص ) و ائمه اطهار ( ع ) اشاره کرد، که پیامبران از جنس بشرند، باوجود این که وجود آنها دارای کیفیات بشری بوده است، و مانند ما غذا می خوردند و نیازهای گوناگون خود را مانند سایر انسانها مرتفع می کردند، اما آنها به دستورات خدا توجه عملی داشتند، و خود را برای مرگ و جهان پس از مرگ آماده می کردند آنها هم بسان سایر بنی نوع آدم مرگ را تجربه کردند، حال که همه باید به وقتش بمیریم و دنیا را ترک کنیم چه بهتر محبت و مهربانی و ادب و اخلاق و تقوا و خداشناسی راپیشه ی خود سازیم قصدمان فلاح و رستگاری همدیگر باشد، نه این که همه کلاه برسر هم بگذاریم و جیب همدیگر راخالی کنیم. و با زخم زبان زدن و غیبت کردن موجب آزار و اذیت و تضعیف یکدیگر باشیم.
قرآن در سوره ی کهف آیه ی ۱۱۰ در باره ی جنبه ی بشری پیامبر ( ص ) فرموده است؛
قُلْ �إِنَّمَا�أَنَا�بَشَرٌ�مِثْلُکُمْ �یُوحَى �إِلَیَ �أَنَّمَاإِلٰهُکُمْ �إِلٰهٌ �وَاحِدٌ�فَمَنْ �کَانَ �یَرْجُو�لِقَاءَرَبِّهِ �فَلْیَعْمَلْ �عَمَلاً
�صَالِحاً�وَ�لاَ�یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ�رَبِّهِ �أَحَداً
ترجمه:
بگو: �من فقط بشری هستم مثل شما؛ ( امتیازم این است که ) به من وحی می شود که تنها معبودتان معبود یگانه است؛ پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند!
همچنین خداوند در قرآن عظیم الشاءن، در سوره ی زمر ، آیه ی ۳۰ چنین فرموده است؛
�إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَّیِّتُونَ
" ( ای رسول عزیز ما ) شخص تو و این خلق البته به مرگ از دار دنیا خواهید رفت. "
استاد ابدالبیگی آیات فوق را تشریح کردند. و در پایان سخنرانی با ذکر فاتحه مراسم خاتمه یافت.
نگارنده در خاتمه ی این وجیزه ، شعری از خیام نیشابوری را برای یاد آوری مرگ اضافه کرده است.
این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
آنها که کهن شدند و اینها که نوند
هر کس بمراد خویش یک تک بدوند
این کهنه جهان بکس نماند باقی
رفتند و رویم دیگر آیند و روند
"به یاد سهراب یاری فرهنگی مهربان"
نویسنده: احمد لطفی
دعوی چه کنی داعیه داران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید چه نشینی که سواران همه رفتند
... [مشاهده متن کامل]
داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو
کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند
" ملک الشعرای بهار"
وقتی گذر عمر را مرور می کنم، و حوادث تلخ و شیرین را از نظر می گذرانم، گویی از مرگ عزیزان ، دوستان ، آشنایان، همکاران، همفکران، واقوام مهربان غافل بودم، اما تجربه نشان داد، که آنها و همه ی ما در گذر زمان به این هجران ابدی و جداشدن از یکدیگر در ایستگاه و کاروانسرای دنیا دچار می شویم. بدبختی آن است که فکر می کنیم ، مرگ آشنایان و آنها که در یک محیط اجتماعی با هم زندگی می کنیم، را نمی بینیم و انتطار نداریم که از دایره و حلقه ی فرهنگی و اجتماعی ما بزودی جدا خواهند شد، به همین خاطر گفتگو و دیدارهایمان را با انها کوتاه انجام می دهیم غافل از آنکه تیر اجل و پیک مرگ منتظر کسی نمی ماند ، وحکم خدا را به وقتش اجرا می کند، هرچند به زعم ما مرگ عزیزان خودرا با جمله ی " هنوز زود بود" تاءسف خود را نشان می دهیم.
شادروان کربلایی سهراب یاری ، در یکی از سالهای دهه ی سی شمسی قرن چهردهم هجری شمسی در روستای گل زرد دیده به جهان گشود، مادرش از طایفه چگنی و پدرش از طایفه دلفان بودند. پدرو مادرش هردو افراد بزرگی بودند که در زمان خویش مورد احترام مردم جامعه بودند. پدرش کدخدا موسی خان یاری فردی با سواد و خوش سخن و متبسم و مهمان نواز بودند. در اوایل انقلاب زمان انتخابات ریاست جمهوری که آیت الله خامنه ای به ریاست جمهوری انتخاب گردید ، نگارنده و تمام عوامل اجرایی در منزل ایشان بودیم و با رویی گشاده از ما پذیرایی نمودند و سخنان نغز و حکیمانه ای بر زبان می راندند.
از آنجا که خودش باسواد بودند، تمام آرزویش این بود که فرزندانش با سواد شوند. سهراب یاری گرچه پسر دوم کدخدا موسی خان بودند، ولی جزو اولین باسوادان دردهه ی چهل شمسی بودند ، وی موفق به گرفتن دیپلم شد، و در آموزش و پرورش به عنوان مسئول دایره ی آموزش مشغول خدمت بودند . گاهی نیز مسئولیت کار گزینی را هم عهده دار بودند . وی زمینه ی استخدام خیلی از جوانان محروم و گاها" یتیم را که حداقل سواد خواندن و نوشتن را داشتند، به عنوان خدمتگزار در مدارس و آموزشگاه های آموزش و پرورش شهرستان دره شهر آن زمان را فراهم نمودند، شادروان سهراب یاری در این راستا سنگ تمام گذاشتند، و به مردم شهر و دیار خویش یاری رسانید . وی در گرفتن و مهیا کردن مقدمات افرادی با مدرک سیکل برای فرستادن به دانشسراهای ایلام و کرمانشاه بسیار کوشا و با پشتکار عالی خدمت نمودند. این مرد فرهنگی و با شخصیت ، انسانی مهربان و نوعدوست بودند، نسبت به اقوام تعصب فامیلی منطقی ای داشت. در زمان مدیریتش سهمیه و حق بچه های دره شهر و بدره را از استخدام ها رعایت می کرد به هر شکل ممکن نیازمندیها و سهمیه های استخدامی را از بچه های بومی پر می کردند. یاد نمی رود که در ایام عید باستانی خودش و همسرش و گاه پدر و برادرانش را به دیدار اقوام در شهرستان دره شهر و حومه می آوردند، دید و بازدید عید را دقیقا" رعایت می کردند. ایشان روابط عمومی خوبی داشتند، و همانطور که جناب شهرام هاشمی در نوشته شان ذکر کرده بودند ، " زنده یاد سهراب یاری ، قلبی مهربان داشتند. "
درهر صورت خاطرات و مهربانی هایش زیاد است و برخی ازدوستان به آنها اشاره کردند ، نگارنده نیز دو خاطره و نقل به مضمون بیاناتش راعرض می کنم.
۱ - در زمانی که بنده و داراب مقصودی و سردار یاری و نادر حسن بیگی و مرحوم چنگیز شاکرمی در تربیت معلم بروجرد تحصیل می کردیم با ماشین شخصی اش به بروجرد آمده بودند، گویا اواخر هفته بود همه ی ما را به دره شهر آوردند. و در بین راه از فعالیتهای اجتماعی خویش صحبت می کرد، به طور مثال از رفتنش به خواستگاری برای معلمان فامیل خاطره و سخنانی به یاد ماندنی از تلاشهایش را بیان می کردند.
۲ - یاد نمی رود زمانیکه سه نفر از آبادی ما در تربیت معلم قبول شده بودیم ، ایشان به منزلمان در روستا آمدند، و آن خبر مهم را با آب و تاب تعریف می کرد و می گفت فردا بیایید تا مدارک و پرونده ها را تکمیل کنم و همه ی شما و سایر
قبول شدگان را برای مصاحبه به ایلام بفرستم.
مهربانی و مردمداری و غیرتمندی وی بسیار است، به همین بسنده می کنم. . آن مرد شایسته و زحمتکش در روز یکشنبه مورخ ۱۰ / ۹/ ۹۸ندای حق را لبیک گفتند. مراسم تشییع و خاکسپاری وی در بعد از ظهر همان روز به قدری شلوغ بود، که مردم قدرشناس بهترین گواهان روز جزا و بهترین
افراد دی بودند، که مقام شامخ یک فرهنگی پرتلاش را گرامی داشتند.
روحش شاد و یادش گرامی باد
تقدیر و تشکر
از تمامی اقوام و خویشان و بستگان و همسایگان و دوستان و آشنایان و مهمانان عزیزی که از راه های دور و نزدیک، در مراسم عروسی پسرم امیر حسین لطفی شرکت کرده، و با حضور سبز و بذل محبتشان مارا وامدار بزرگواری خویش نموده اند. بدینوسیله مراتب تقدیر و تشکر خودم را از همه ی آن سروران گرامی اعلام می دارم، امید است این برادری و همبستگی اجتماعی همواره دربین مردم کشورمان به ویژه در بین دیار باستانی داراشهر مُستدام و برقرار باشد.
... [مشاهده متن کامل]
من الله التوفیق
ارادتمند : احمد لطفی
۹۸/۹/۷
از تمامی اقوام و خویشان و بستگان و همسایگان و دوستان و آشنایان و مهمانان عزیزی که از راه های دور و نزدیک، در مراسم عروسی پسرم امیر حسین لطفی شرکت کرده، و با حضور سبز و بذل محبتشان مارا وامدار بزرگواری خویش نموده اند. بدینوسیله مراتب تقدیر و تشکر خودم را از همه ی آن سروران گرامی اعلام می دارم، امید است این برادری و همبستگی اجتماعی همواره دربین مردم کشورمان به ویژه در بین دیار باستانی داراشهر مُستدام و برقرار باشد.
... [مشاهده متن کامل]
من الله التوفیق
ارادتمند : احمد لطفی
۹۸/۹/۷
فرمایش شما درست است. ما قبلا هم گفتیم که کلهری و گوران به نوعی از انشعابات لکی هستند منتهی چون همه ی لک و لر و کرد پیوستگی فامیلی و نژادی دارند، سرجمع همه را غرب کشور عرض می کنیم، تا شامل همه این بزرگواران بشود، به زعم ما لکی نقش پدربزرگ آنها را دارد، و سایر اقوام نامبرده از آن شکل گرفته اند البته نقش همجواری و همسایگی با دیگران و مکان و مهاجرت بر همه غرب کشور تاثیر داشته است.
... [مشاهده متن کامل]
پیامدهای گرانی بنزین
نویسنده: احمد لطفی
ریش سفید قبیله ای، که حدود نود سال عمر داشت، چهل و پنج سال پیش می گفت؛ " قیمت یک بز دو ریال را به چشم خود دیده است. " و آن نخست وزیر حکومت پهلوی نیز هنگام محاکمه اش می گفت؛ " سیزده سال ، در این منصب بودم ، قیمتها را ثابت نگاه داشتم. " گرچه انقلاب کردن سختی های خود را دارد، ولی برطبق یک ضرب المثل لکی، " مِلَه بِنگان وَ مِروَت"
... [مشاهده متن کامل]
یعنی؛
" اگر ناچار هستی که گردنه گیری کنی، یا اعمال قدرت نمایی، باز هم مروت و اندازه را رعایت کن. "
در برخی مصاحبه ها ، بارها اعلام شد ، بنزین گران نمی شود، بدون آمادگی ملت برای این شُک اقتصادی ، درسالروز ولادت پیامبر رحمت ( ص ) ، شبش که باشکستتیم ملی فوتبال ایران، کام ایرانیان تلخ شد، صبحش نیز با گرانی بنزین کام ملت مان تلختر گردید، همه مثل بعضی ها امکانات بی حساب و کتاب در اختیار ندارند که قیمتها به هر سقفی برسد خم به ابرو نمی آورند. قدیمی ها می گفتند گُرزی که بر تن و جسم خودت زده نشود گویی که بر گونی پر ازکاه زده می شود،
در ضرب المثل فارسی گویان شکر شکن نیز آمده است؛
یک سوزن به خودت بزن یک جوال دوز به مردم.
این ضرب المثل برای کسی دارای معنی و مفهوم است که زندگیش از جنس مردم است، یعنی گرانی قیمت بنزین که بر روند قیمتها در تمام اقلام تاءثیر گذار است. فاجعه می باشد. چقدر خوب است که دولتمردان ما به فکر تثبیت قیمتها باشند، و گران شدن بنزین و سایر اقلام را بر مبنای در آمد تنظیم نمایند.
فرهنگی بدبختی که بازنشسته است، و از راه مسافر کشی با یک پراید قوراضه کسری زندگیش را کمی سامان می بخشد، و یا فردی که اصلا" ماشین ندارد ، ولی همواره از تاکسی یا آژانس استفاده می کند با این کار رفت و آمد و زندگی او به تیره روزی کشیده می شود.
اگر قصدتان این است که چند نرخی راه بیاندازید برای ماشینهای گران قیمت البته با شناسایی وضعیت کامل اقتصادی صاحبان آنها و کسانی که ماشین های بالای صد و پنجاه میلیون تومان دارند، چنانچه نرخ بالاتر و منصفانه ای بگیرند ، ضررش به جامعه کمتر است. البته قیمت گذاری بنزین هرچه ثابت باشد ، جلوی سوء استفاده ی گرانفروشها را می گیرد و بهانه بدست دیگران برای برهم زدن بازار و رواج دادن گرانی را نمی دهند. ، به عنوان یک معلم کوچک عرض می کنم، با گران کردن بنزین برای فقیر و فقراها شاخ و شانه نکشیم. این ملت ، ملتی بزرگ و شهید داده است . تنها رهروان و دوستداران صادق اسلام نبوی و علوی هستند.
اگر سختی بیشتری بر زندگی آنها تحمیل شود، برای یک نظام معنوی که به اسم دینِ بزرگ اسلام حاکمیت یافته است، عاقبت خوبی نخواهد داشت. امید است مسئولان و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، جلوی این گرانی بنزین را که بر تمام شئون زندگی مردم جامعه ی ما تاء ثیر می گذارد ، را به نحو شایسته بگیرند.
حکایت انتخابات در شهرهای کوچک
نگارنده: احمد لطفی
از بدو پیروزی انقلاب اسلامی در کشور پهناور ایران ، مسئله انتخابات ، یکی از دغدغه های مسئولین نظام و آگاهان جامعه بوده است. در کل کشور، متاءسفانه حزب به معنای مصطلح آن وجود پایداری نداشته، و اگر فرد یا گروهی هم نماینده ی حزب یاجریانی معرفی شده اند، حرکاتی شتابزده و سیاسی و باری به هر جهتی بوده است. از حق نگذریم قبل از هر انتخابات سیاسیون و سردمداران چنان تنور انتخابات را گرم می کنند، که جامعه به سمت مسئله انتخابات چنان معطوف می شود، که شرکت نکردن را گناهی نابخشودنی و شکوه حضور، پایان دغدغه های گوناگون اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و. . . . را به اذهان متبادر می کند. مردم با اعتمادی که به رهبران جامعه دارند، و با توجه به سخنان و شعارهایی که کاندیداها در محافل و بروشورهای خود اعلام می کنند، افراد عاشقانه و عاقلانه به فرد مورد دلخواهشان امید می بندند ، که با انتخاب او باری از روی انبار مشکلاتش برداشته می شود، و دنیای بهتر و آرامش بخشی در انتظار آنهاست، واین بار توسعه و ترقی بیشتری را تجربه خواهند کرد، یعنی حداقل یک فرزند از هر خانواده به سر کاری دائم می روند، قدرت خرید مردم برای معیشت بالا می رود . امکان خرید جهیزیه برای دختران جامعه مهیا می گردد، و نمایندگان با عملکردشان و تاءثیرشان برسایر قوا، ازدواج جوانها افزایش می یابند، و بیکاری و طلاق در جامعه کاهش می پذیرد، طرحهای نیمه کاره به اتمام می رسند. آسیبهای اجتماعی و بزه کاری و. . . . . کاهش می یابد. بدبینی و بد اخلاقی و پرخاشگری در جامعه کاهش چشمگیری پیدا می کند. با پیشنهاداتش افرادی را استاندار و فرماندار و . . . . . بر می گزینند ، که وجود آنها به شهر و محله و بخش و کشور ما رونق می بخشند . خیابانها و جاده های مواصلاتی به سمت استانداردجهانی نزدیک می شوند دیگر مثل دوره های گدشته، که فردی گفت اگر به مجلس راه یابم فلان جاده بین این شهر تا آن شهر و حتی تا مرکز استانتان را پروژه ی ملی می کنم، و شش ماهه با نظارت و پیگیری هایم، جاده ای منطقی رابرای رفت و آمد آسانتر تقدیمتان خواهم کرد، اما چهارسالش تمام شد، کارش برای حوزه ی انتخابیه اش نمودی عملی و سازنده نداشت. وقتی به پایان کار و نوبت خداحافظیش رسید ، در تمثیل حکایت آن بیت شعر بود ، که شاعر گفته بود ؛
... [مشاهده متن کامل]
اگر بار گران بودیم و رفتیم
اگر نا مهربان بودیم رفتیم
ویا بسان پشه ای به دماغ یا خرطوم فیل رفت، گشت و گذاری کرد، و بیرون آمد . رو به فیل کرد، و گفت؛ قربان معذرت می خواهم، که به دماغت ( خرطومت ) رفتم ، و موجب آزار و اذیتت شدم،
فیل پاسخ داد؛ خدا پدرت را بیامرزد نمی دانم کی رفتی و کی آمدی، اصلا" وجودت را در خرطومم احساس نکرده ام.
حکایت امروز انتخابات شهرهای کوچکی مانند شهرستانهای تابع استان ایلام ، متاءسفانه به صورت حزبی نیست، چه بخواهیم و چه نخواهیم، حکایت این مردم عشیره ای و طایفه ای است، افراد برمبنای طوایف و منافعشان احزابی خود جوش و کوتاه مدت تشکیل می دهند ، هرکدام از طوایف سعی می کنند ، از سایر طوایف نیروها و افرادی را به سمت خویش متمایل کنند. درهر بار با تضارب آراء و امید دادن و قولهایی که رهبران طوایفی که کاندیدا دارند، به سایر طوایف مستقل ، نیروها یی از مردم متحد می شوند ، وباعشق و امید به پای صندوق های راءی می روند، و یک نفر که طایفه اش در قدرت چانه زنی و اقناع دیگران موفقتر بوده، را به عنوان نماینده انتخاب می کنند. حال این نماینده در چهار سال خدمتش ، وقتی کارنامه ی خوبی بجا نمی گذارد بسان ظرفی یکبار مصرف امیدی به دور دوم و یا احترامات انسانی در آینده را دیگر ندارد و به همان پولی که جمع کرده، و چند نفری که اورا پرستش کرده اند ، و ایشان کاری برایشان کرده است، تا آخر عمر به سر خواهد برد و یا در کنج نیمه خلوتی از این کشور پهناور زندگی روزمره ای را سپری می کند و از او جز یاد ی تاریخی فقط بعنوان آرشیو تاریخ انتخابات بایگانی می شود. پاسخ عملکرد اُخرویش نیز که با کرام الکاتبین است.
عملکرد نمایندگان مجلس شورای اسلامی: درشهرها و شهرستانهای کوچک، بستگی به قدرت علمی نماینده و روابطش در مجلس و توانمندی مسئولان دولتی در دوایر گوناگون، و پشتیبانی نهادها و ارگانهای مختلف آن شهرها یا شهرستان ها ی تحت حوزه ی انتخابیش دارد، از قدیم گفته اند، برای موفقیت تلاش و همدلی شروطی اساسی هستند، نمایندگان پی گیر و ناظر قادر به نمود عملی افکارش است، اما اگر به جنبه ی سیاسی و ژست تلاش گری در تصویر و فیلم فقط اکتفا کند، قافیه را باخته است و مردم خیلی زیرکتر از این حرفها هستند به قول ضرب المثل لری در جواب چنین عوامفریبی هایی می گویند؛ "گولِش دَی"
نماینده های چنین شهرهایی از حالات زیر خارج نیست؛
۱ - یا فردی قانون گرا و پاسخگوست و فقط در چارچوبه ی وظایفش کار می کند و در فعالیتهایش هم گذشته از نگاهی به وظیفه ، نگاهی جدی نیز به نتیجه ی اعمالش دارد، و حاصل موفقیتها و موانع و یا مانع تراشان در راه عدم موفقیتش را خالصانه از طریق فضای مجازی و سایر رسانه ها به مردم حوزه ی انتخابیش اعلام می کند.
۲ - نماینده ممکن است به نمود عینی و عملی برای رفع فقر و بدبختی شهروندان این شهرها بخواهد ، دست به سفارش به ادارات و نهاد ها در رفع مشکلات اقتصادی مردم بزند ، و برای باز کردن گره از کار جوانان ، تلاش کند، تا آنها قادر به تشکیل خانواده شوند و افراد بیکار و جویای کار با داشتن کار احساس مفیدیت نمایند. نه فقط به فامیلهای خودش و همسرش اکتفا کند. چنین کاری نارضایتی اکثریتی را به دنبال دارد، و آنها اگر زور و قدرت سیاسی برای دفاع از حقشان نداشته باشند ، اما حق شکایت بردن به خدا برایشان محفوظ است. و از قدیم نیز گفته اند؛
چوب خدا صدا ندارد
اگر بزند دوا ندارد
اگر توفیقی شد چنین بحثهایی ادامه دارد.
گپ و گفتی با مردی ۸۵ ساله*
نویسنده: احمد لطفی
امروز در یک مجلس ترحیم، با یکی از مُعمرین سیمره، هم کلام شدم . آن پیر فرزانه سخنانی می گفت ، که آدم را به فکر وا می دارد، واقعا" هویت چهار ستون لرستان و تاریخش را در کجا دنبال کنیم؟، ایشان می گفت؛
... [مشاهده متن کامل]
" شهر سیمره از نام زنی به نام سمیره گرفته شده است. سمیره زن حَسِینَه، و مادر چهار ستون لرستان یعنی ، بیران و باجول و سلسله و دلفان بوده است. این زن عرب بوده است. این ملک را به اوداده اند و به نام او مشهور شده است. پیامبراسلام ( ص ) هم در هنگام تولد سمیره برایش دعا کرده است. "[الله اعلم]
بحث بالا این پرسش را پیش می آورد، حسینه آیا با حسنویه ارتباط دارد، یاخیر؟
استاد افشار سیستانی در تاریخ استان ایلام نوشته است؛
" دندانه ی کوه های غرب کشور از کرمانشاه به این طرف برخی دندانه شان بلند تر از سایر قله ی کوه ها ست . اعراب نام این کوه ها راسِن صیمره یعنی مانند دندان صیمره که نام زنی در عرب بوده، تشبیه کرده اند. " ( نقل به مضمون )
درسالها پیش که خدمت جناب آقای ماشاء الله رشنوادی سردبیر و مدیر مسئول هفته نامه ی پیک ایلام بودم، ایشان ملک و سرزمین سیمره را نظر کرد پیامبر اسلام ( ص ) دانستند و گفت روایتی در این راستا وجود دارد. بنده در آن زمان دقت نظر و پرسش بیشتری نکردم و همان را که شنیدم نقل کردم.
واقعا" این سخنان و حرفها چه حقیقتی را در بطن خود دارند. ما که فکرمان عاجز از حقیقت تاریخ این دیار است. شاید سمیره زن سرایی بوده، و مادر خدر و هیژالی بودند، که از خدر سلسله و دلفان و از هیژالی، بیران و باجول به جای مانده است. ، بنابراین سمیره مادر جد این چهار ستون می باشند. البته در اواسط دهه ی شصت از یک روحانی از طایفه کولیوند، که از قم به حوزه ی علمیه کمالیه خرم آباد تشریف آورده بودند . نگارنده از وی سوال کردم چرا کولیوندها مردم تقریبا" آرامی هستند و بیشتر دم از تقوی و دینداری می زنند؟ ایشان گفت؛ " مادر کُلیوند از خاندان امام حسین ( ع ) است. "
دوستان ریش سفیدان شما در باره ی این سخنان شفاهی که این مرد دره شهری از ایل کولیوند را تاچه حد قبول دارند و در نقل قولها و نوشته ها آیا حقیقتی می بینند؟ و یا آنها را سخنانی بیهوده و بی اساس می دانند؟ اهل مطالعه و قلم از ریش سفیدان و گیس سفیدان بپرسند ، ببینند چیزی از بزرگان اسلاف خویش شنیده اند یانه؟
- مصاحبه با:
رضا نعمتی از تیره ی هواسعلی - طایفه بمانشه - ایل کولیوند
دکتر مختار فیلی شاعری با وقار
استاد مختار فیلی، مدرس دانشگاه، و دبیر برجسته ی ادبیات فارسی از خانواده علم و ادب و شعر، در روستای تاریخی شیخ مکان از پدری به نام مشهدی یاور ( جلال ) فیلی و مادری شاعره به نام شیرین ناز گیلانی بدنیا آمدند. سالها درس خواندند و زانوی ادب در محضر بزرگان بر زمین گذاشتند، تا ضمن دریافت مدارج عالی علمی، استعداد شعر گفتن ایشان هم کشف گردید.
... [مشاهده متن کامل]
ایشان شاعر و استادی با وقار و مهربان است، که برای تعلیم و تربیت فرزندان این دیار کهن و متمدن ، با تمام وجود تلاش می کنند. آشنایی نگارنده با ایشان از زمانی بیشتر گردید که هردو در دو رشته و دانشگاه دولتی متفاوت در تهران قبول شده بودیم . و هردو در اتوبوس مسافر رفتن به دانشگاه بودیم. در آن شب از غروب تا صبح زود که به تهران رسیدیم در باره فرهنگ و ثبت و ضبط شاعران منطقه مان باهم تبادل نظر می کردیم. و از رنجهایی که برخی مانع رفتنش به دانشگاه شده بودند، مطالبی فرمودند، در آنجا ماهم شبیه وی رنجنامه ای شفاهی را برزبان جاری کردیم. از آن زمان وی را بسیار مشتاق کسب معرفت دیدم.
استاد مختار فیلی، همواره اهل مطالعه بودند، وبعدها هم در خوابگاه حضرت علی ( ع ) دانش آموزان تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی ( ره ) دره شهر، که هردو به نوعی با آن نهاد همکاری داشتیم همواره مشغول مطالعه ی سرگذشت و اشعار بزرگان علم و ادب ایران از جمله حافظ و شاه نعمت الله ولی و مولوی و. . . بودند.
ایشان بحمدالله تا حدودی به آرزوهایش جامه ی عمل پوشانید و در انجمن شعر و پرورش افرادی به راه شعر و ادب موفق بوده، و هستند. وی مجری ای توانا و استادی با آرامش و طُماءنینه هستند. که در رشته ی خویش استادی خبره و توانمند هستند . در باره اش می توان دفتری نوشت، اما به همین بسنده می کنم، و بهترین ها را برایش آرزومندم.
با سپاس: احمد لطفی
یعقوب لیث صفاری
گرد آورنده: احمد لطفی
یعقوب پسر لیث بود. لیث سه پسر به نامهای، یعقوب - عمرو - علی داشت.
یعقوب مردی عیار و جوانمردبود، اهل سیستان بودند، و به خاطر همین عیاری و جوانمردیش محبوبیتی در دل مردم آن سامان کسب کرد.
... [مشاهده متن کامل]
صفاریان مردمی ایرانی بودند، که بر بخشهایی از ایران، افغانستان ، تاجیکستان و پاکستان کنونی حکومت می کردند. پایتخت ایشان شهر زرنگ بود . آنان را از نوادگان ساسانیان می دانستند، که پس از حمله اعراب، به سیستان مهاجرت کرده بودند، در زمان صفاریان ، زبان فارسی، زبان رسمی کشور شد، و تاحدودی از مرگ تدریجی آن جلو گیری شد. یعقوب لیث صفاری دستور داده بود، که در کاخ او تنها به زبان فارسی دری ، سخن گفته شود، و تکلم به زبان عربی دارای مجازات بود. همچنین یعقوب لیث از شاعران و [اُدَبا] حمایت می کرد.
[اقتباس از تاریخ گزیده - حمد الله مستوفی]
بیا تاجهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
همان گنج و دینار و کاخ بلند
نخواهد بُدَن مر تورا سودمند
فریدون فرخ فرشته نبود
زمشک و زعنبر سرشته نبود
تو داد و دهش کن ، فریدون تویی
( فردوسی بزرگ )
"روزی برای دیدار اقوام"
نویسنده: احمد لطفی
شهرگرایی و روحیه ی فردگرایی، تنبلی ناشی از عدم تحرک، ذوق دیدار با اقوام و خویشان را در ما کاهش داده، و انگیزه ی باهم بودن و تمایل به دیگر خواهی در ما کشته شده است. مائیم و خوکردن به تنهایی، بسان موجودی که مرگ را دریک قدمی خود حس می کند، مستاءصل و بدون اعتماد به نفس در این دوران پر بلا سرگردن و سرگشته و حیرانیم. در روز جمعه مورخ ده آبان ماه سال ۱۳۹۸ شمسی، بانیان گروه کوهنوردی" وهارآو" پیامهای گنگی برای تپه پیمایی یا راه پیمایی به طرف غرب امامزاده مادر زلیخا درکانال درج گردید، بعد خواهر زاده ی فرهنگی و خوبم ، رحیم دانیاری زنگ زد و از دایی پیر خویش تقاصای همراهی نمود . وی حتا محبت نمود و رسما" دعوتم کرد.
... [مشاهده متن کامل]
قرار شد ساعت ۹ صبح تشریف بیاورد تا به اتفاق به سمت وعده گاه در شرق مادر زلیخا برویم، اما با بالا رفتن فشارخون خواهرم بانو گوهر لطفی، رحیم اورا به بیمارستان می برد، بعد از دوا و درمان با تاءخیر بدنبالم آمد و در ساعت ده صبح به جاده ی شنی شرق امامزاده مادر زلیخا رسیدیم . قبل از ما حاج محمد لطفی و همسرش کربلایی پروین کرمشاهی منتظر اقوام بودند با پنج دقیقه زمان، خانواده ی عبدعلی صیدی و علی اکبر لطفی و مهدی لطفی و مصیب لطفی همگی رسیدند، ماشینها را در غرب امامزاده مادر زلیخا پارک کردند .
حاج محمد لطفی از فضای منطقه و راه به طرف کوهپایه ی " آوه زا" را به همراهان نشان می داد، وی می گفت با یکساعت راه به آنجا می رسیم نگاه کنید شیب ملایم و کوهپایه ی پر از درختان بلوط، چیزی نمانده که برسیم. همین که پیمودن کوه پایه را آغاز کردیم با چند دقیقه حاج محمد و کربلایی رحیم از گروه فاصله شان زیاد شد، کمی که حرکت کنیم اعتراض برخی از اعضای گروه بلند شد، این راه نیمه سنگلاخی پاها را درب و داغون می کند، برخی از جوانها هم که تجربه ی پارک پیمایی را داشتند، از این کوه پایه ی سیخکی و هوای نسبتا" گرم احساس ناراحتی می کردند. مهندس علی اکبر لطفی تا حال برخی از جوانان را ملاحظه کرد ، به سرگروه پیام داد هرجاهستید بایستید، به نظر می آید حدود چهل دقیقه راه رفتن کافی باشد. ، نهایت در بیست دقیقه راه مانده به منطقه" آوه زا" گروه ایستادند و بساط خود را بر پای درختان پهن کردند.
بعد از استقرار صفا دانیاری و پروین کرمشاهی با شوهرانشان و رحیم دانیاری به سمت "آوه زا" حرکت کردند بعد از۲۵ دقیقه صفا و پروین و رحیم برگشتند و فقط حاج محمد و عبد علی صیدی تا "آوه زا" رفتند، و برگشتند ، موقعی که برگشتند احمدعلی و علیداد کرمشاهی و همسرانشان به ما پیوستند. کمی بحث از طوایف و لیاقت زنان کرمشه گفتیم، برخی نیز از حقیر انتقاد داشتند، که چرا سرگذشت اموات را می نویسی، ما در پاسخ عرض کردیم کاری که متناسب با حرفه ی معلمی من باشد، ندارم. حداقل کاری که بنده می کنم، نوشتن الفبایی برای گوشه ای از تاریخ و معرفی سطحی هویت افراد جامعه ی غرب کشور و این شهر کوچک است، البته همین الفباها گاهی نیز به مذاق و طبع برخی ها ناسازگار است، و برایم دشمنی ها و غمهایی را بدنبال دارد.
درهرصورت اسامی کسانی که در این روز حضور داشتند ، عبارتند از؛
۱ - کربلایی احمد علی کرمشاهی و همسرش
۲ - حاج محمد لطفی و همسرش
۳ - مهندس علی اکبر لطفی و همسرش و دخترش سارا
۴ - کربلایی عبدعلی صیدی و همسرش و پسرش جواد
۲۵ - رحیم داانیاری و همسرش و پسرش ابوالفضل
۶ - کربلایی علیداد کرمشاهی و همسرش
۷ - دکتر مهدی لطفی و همسرش و رضا
۸ - مهندس مصیب لطفی و همسرش
**
در این روز دکتر فائزه بختیاری همسر مهندس مصیب لطفی در جمع ما تشریف داشتند، نسل پدری ایشان از ایل قشقایی و مادرش نیز از طایفه بور بور و کلان ایل سوره میری ساسانی هستند. شغل همسر مهندس مصیب لطفی، دکتر اطفال بوده، و به زودی عضو هیئت علمی دانشگاه پزشکی اهواز می شود. ( انشاء الله )
آنچه نگارنده از فحوای کلام زنان و مردان فامیل متوجه گردید، این است که برخی از زنان خوشحالند که در کنار همسرانشان همواره در کوه و دشت و زیارت باشند
برخی از زنان نیز به خاطر درس خواندن بچه هایشان دوست دارند، بیشتر در خانه باشند و کمتر به کوه بیایند، و به همراه شوهرشان برای شب نشینی به منزل اقوام بروند.
برخی نیز دوست دارند، همراه همسرشان به زیارت و تفریح در جاهایی که زمینش به پای انسان صدمه وارد نمی کند، بروند.
برخی از مردان نیز کار کردن را بهانه ی نرفتن به مسافرت می دانند.
برخی هم از وضع موجود ابراز رضایت دارند، و تفریح را حق زنان می دانند. البته کیفیت شاد بودن را باید در قلب سلیم و چشم بصیر جستجو کرد.
در غروب آن روز درختان و سنگها و چشمه ی آبی که علیداد از آن خبر آورد را پشت سر می گذاریم . در برگشت با چوپانی که گویا خانواده اش نیز در دره ی پائین تر از "آوه زا" امروز آتش به پا کرده بود و چُرَک درست کرده بود، الان به سمت روستای فرهاد آباد در حال حرکت بودند. همینطور که به سمت ماشینها بر می گشتیم ، منوچهر مقصودیان و بچه هایش را دیدیم که امروز به حواشی مادر زلیخا آمده بودند.
امروز علی داد کرمشاهی و رحیم دانیاری و مهدی لطفی و همسر احمد علی کرمشاهی کمی هیزم خشک از دل کوهپایه به سمت ماشینها آوردند. تلاشگری زن کرمشه ستودنی بود.
در آخر نیز همه برای رفتن به منازلشان سوار ماشینهای خود شدند.
این سطور ارزشش فقط فراموش نکردن این روز در زندگی آنهاست که ارزش یکبار مطالعه ی این سطور برای اعقابشان دارای ارزش و اهمیت خواهد بود.
"احمد ابن سهل ساسانی"
نگارنده: احمد لطفی
مقدمه:
احمد دهقانزاده ای ایرانی ساکن مرو بوده سه تا از برادرانش در جنگ با تازیان کشته می شوند، پدرش از منجمین بزرگ بوده ، وی مدعی بوده که از نسل یزد گردسوم ساسانی است. در ابتدا به یعقوب لیث صفاری گویا همکاری داشته ولی به دلائلی از وی جدا می شود، وی به نزد سامانیان می آید، در زمان نصر ابن احمد سامانی، حسین ابن علی مرو رودی که فردی اسماعیلی بوده، برعلیه سامانیان قیام می کند، اما دفع شورش وی توسط احمد ابن سهل ابن هاشم ابن کامکار که از نبیره های یزدگردسوم بوده، این شورش را سرکوب نموده ، و حسین ابن علی مرو رودی را در سال ۳۰۶ قمری اسیر می کند، و ایشان را به بخارا می فرستد. احمد ابن سهل کینه ی مخصوصی به تازیان داشت، پیوسته در صدد تجدید اساس دولتی ایرانی بود. [1]
... [مشاهده متن کامل]
در پاورقی و تعلیقات کتاب آثار باقیه ابو ریحان بیرونی در صفحه ی ۵۱۸ چنین آمده است؛ " احمد ابن سهل کامگار دهگان پس از آن که شورش حسین ابن علی مروزی ( جعلوک ) اسماعیلی را سرکوب کرد. خود بر امیر نصر ابن احمد سامانی شورید، که گرفتار آمد، و در بخارا به زندان افتاد و در همان بند بمُرد ( ذیحجه سال ۳۰۷ ه. ق ) بردست آن نبیره ی یزدگرد شهریار کارهای بزرگ رفت، و فتحهای نیک بر آمد پدرش سهل ابن هاشم علم نجوم نیک بدانستی، برادران وی نیز دبیران و منجمان در بار آل سامان بودند. احمد ابن سهل مروزی به احتمال قوی همان است که " آزاد سرو" حکیم فردوسی پیش او بود. "
آنچه از سخنان بالا بر می آید. آنها شاهزادگانی دل شکسته بودند، و شدیدا" با اعراب مهاجم دشمن بودند. از لحاظ مذهب گرایش شیعی ناب داشته اند . آنها اسماعیلیان و خوارج که در منطقه نفوذ داشته اند انزجار داشته اند و به همین دلیل از دربار یعقوب لیث که قطعا" تفکر خوارج نفوذ داشته راه خود را از یعقوب صفاری جدا می کند. وقتی سامانیان را هم بررسی می کند ، راه نجات را داشتن قدرتی می داند، که به مجد ایرانیان در دوران ساسانی برسد به همین خاطر قیام می کند و در سال ۳۰۷ آرزوی استقلال کامل ایران از اعراب را به گور می برد.
باتوجه به این که احمد ابن سهل در ۳۰۷ هجری قمری از دنیا می رود ، نمی توان وی را نبیره ی یزد گرد ساسانی دانست بلکه به نظر می آید کامگار نبیره ی یزدگرد بوده است . آن موقع از لحاظ علمی درست است . همانطور که " آزاد سرو" احتمالا" نامشخصی از وابستگان احمد ابن سهل بوده و فردوسی یا سایر شاهنامه نویسان دوران پیری آن فرد را درک کرده باشند، و از آن داستان رستم و شغاد را آموخته باشد، از طرفی "آزاد سرو" خودش را از نسل سام نریمان پهلوان نامی معرفی کرده است با استفاده از سایت گنجور ، بخش اول داستان که به احمد ابن سهل و " آزاد سرو" اشاره رفته ، عینا" ارائه نموده است، با توضیحاتی که حکیم ابوالقاسم فردوسی در این باره سروده است، و افرادی نیز نظراتی را ابراز داشته اند ، همگی مورد مطالعه واقع شده است، که در ذیل نوشته قابل ملاحظه است.
فردوسی بزرگ ، در بخش اول داستان رستم و شغاد چنین آورده است؛
یکی پیر بد نامش آزاد سرو
که با احمد سهل بودی به مرو
دلی پر ز دانش سری پر سخن
زبان پر ز گفتارهای کهن
کجا نامهٔ خسروان داشتی
تن و پیکر پهلوان داشتی
به سام نریمان کشیدی نژاد
بسی داشتی رزم رستم به یاد
بگویم کنون آنچ ازو یافتم
سخن را یک اندر دگر بافتم
اگر مانم اندر سپنجی سرای
روان و خرد باشدم رهنمای
سرآرم من این نامهٔ باستان
به گیتی بمانم یکی داستان
به نام جهاندار محمود شاه
ابوالقاسم آن فر دیهیم و گاه
خداوند ایران و نیران و هند
ز فرش جهان شد چو رومی پرند
به بخشش همی گنج بپراگند
به دانایی از گنج نام آگند
بزرگست و چون سالیان بگذرد
ازو گوید آنکس که دارد خرد
ز رزم و ز بزم و ز بخش و شکار
ز دادش جهان شد چو خرم بهار
خنک آنک بیند کلاه ورا
همان بارگاه و سپاه ورا
دو گوش و دو پای من آهو گرفت
تهی دستی و سال نیرو گرفت
ببستم برین گونه بدخواه بخت
بنالم ز بخت بد و سال سخت
شب و روز خوانم همی آفرین
بران دادگر شهریار زمین
همه شهر با من بدین یاورند
جز آنکس که بددین و بدگوهرند
که تا او به تخت کیی برنشست
در کین و دست بدی را ببست
بپیچاند آن را که بیشی کند
وگر چند بیشی ز پیشی کند
ببخشاید آن را که دارد خرد
ز اندازهٔ روز برنگذرد
ازو یادگاری کنم در جهان
که تا هست مردم نگردد نهان
بدین نامهٔ شهریاران پیش
بزرگان و جنگی سواران پیش
همه رزم و بزمست و رای و سخن
گذشته بسی روزگار کهن
همان دانش و دین و پرهیز و رای
همان رهنمونی به دیگر سرای
ز چیزی کزیشان پسند آیدش
همین روز را سودمند آیدش
کزان برتران یادگارش بود
همان مونس روزگارش بود
همی چشم دارم بدین روزگار
که دینار یابم من از شهریار
دگر چشم دارم به دیگر سرای
که آمرزش آید مرا از خدای
که از من پس از مرگ ماند نشان
ز گنج شهنشاه گردنکشان
کنون بازگردم به گفتار سرو
فروزندهٔ سهل ماهان به مرو
حسن امین لو نوشته:
احمد سهل: احمد بن سهل سرخسی، ادیب قرن سوم هجری قمری و معاصر یعقوب لیث صفاری است. وی از افراد قدرتمند زمان خویش بوده است. احمد بن فضل در آغاز سلطنت نصر بن احمد سامانی و به سال ۳۰۷ هجری قمری درگذشت.
آزادسرو، اولین گردآورنده داستان های قهرمانی و شاهنامه ای، از ملازمان و شاگردان احمد بوده است.
( نقل از ویکی پدیا )
—————————————————
فردوسی هم در بیت اول و هم در بیت آخر این بخش نام راوی داستان را آورده است ولی در نگاه اول تناقضی در دوبیت در رابطه با نام راوی وجود دارد.
بیت اول:
یکی پیر بد نامش آزاد سرو که با احمد سهل بودی به مرو
در این بیت راوی فردی است به نام آزاد سرو که با احمد سهل در مرو بوده به عبارتی از عمال او بوده است.
بیت آخر:
کنون بازگردم به گفتار سرو فروزندهٔ سهل ماهان به مرو در این بیت راوی فردی به نام سرو است که مخفف همان آزادسرو است در این مورد بین بیت اول و آخر تناقضی وجود ندارد ولی در مورد احمد سهل که در بیت اول است و سهل ماهان که در بیت آخر است تفاوتی وجود دارد. برای رفع این شبهه مطلبی را از پارس ویکی که ذیل واژه ابو منصور است نقل می کنم :
یکی از مؤلفین یا مآخذ روایت شاهنامه ٔ منثور هم آزاد سرونامی بوده بقول فردوسی در مرو در پیش احمدبن سهل بوده و نسخه ٔ خداینامه را داشته و به اخبار ایران قدیم احاطه داشته و نسب خود را بسام نریمان میرسانیده و ظاهراًدر سن پیری مأخذ روایت داستان مرگ رستم در شاهنامه ٔ منثور شده احمدبن سهل بن هاشم بن ولیدبن جبلة ( یا حمله ) بن کامگار از سرداران بزرگ سامانیان بوده و از سنه ٔ ۲۶۹ تا سنه ٔ ۳۰۷ هَ . ق . اسم او و برادرهای او بسمت سرداری و مرزبانی مرو در تواریخ دیده میشود و در سنه ٔ ۳۰۷ در بخارا در حبس وفات یافت و قطعاً مقصود فردوسی از احمد سهل همین شخص است . اگرچه یک بیت دیگر فردوسی که در همان موقع روایت از آزادسرو می آید بر حسب ظاهر منافی این فقره است زیرا در آنجا لفظ ( ( سهل ماهان بمرو ) ) موهم این است که مقصود وی احمدبن سهل بن ماهان است در صورتی که سردار معروف مزبور احمدبن سهل بن هاشم بوده ولی وقتی که دقت در مضمون بیت بشود واضح خواهد شد که ابداً این بیت ربطی به احمدبن سهل ندارد. ماهان ظاهراً یکی از محلات یا قسمتهای معروف شهر مرو بوده که به بنی ماهان نسبت داده میشده و عبارت نسخه ٔ قدیم شاهنامه ٔ لندن چنین است ( ( چراغ صف صدر ماهان بمرو ) ) که معنی واضح میشود .
—————————————————مطلب دیگری که در این ابیات وجود دارد ذکر نام سلطان محمود است و مطالب مذکور در ابیات نشان از پیری و فقر فردوسی در زمان سرودن این ابیات دارد. با توجه به اینکه احمد سهل در زمان سامانیان بوده و تاریخ وفات او هم چنانکه در سطور بالا ذکر شد قبل از اقتدار و سلطنت سلطان محمود بوده دو احتمال به نظر می رسد. اولا داستان رستم و شغاد را فردوسی در زمان سامانیان ( مرحله اول سرودن شاهنامه ) سروده و این ابیات را در زمان پیری ( مرحله دوم و تکمیل شاهنامه ) اضافه کرده است و به طور ضمنی از سلطان محمود تقاضای کمک مالی نموده است. احتمال دوم این است که داستان را از احمد سهل شنیده و در خاطر نگه داشته و در زمان سلطان محمود به سلک نظم درآورده است البته احتمال اخیر بعید به نظر می رسد.
پی نوشته ها و منابع:
[1] - پیر نیا، اقبا آشتیانی، بابایی - حسن، عباس، پرویز - تاریخ کامل ایران، صفحه ۴۸۳، موءسسه انتشارات نگاه - چاپ دوم ، سال ۱۳۸۶ - تهران
۲ - سایت گنجور - شاهنامه فردوسی - بخش اول داستان رستم و شغاد
۳ - آثار باقیه، ابوریحان بیرونی
مناجاتنامه - ۲
نویسنده: احمد لطفی
خدایا!
سُکان زندگی خود را در این دریای پر تلاطم حیات، بدست توسپرده ام.
تلاشهای ما را در مسیر و طریق مستقیم رهبری و هدایت فرما
خدایا!
... [مشاهده متن کامل]
راه را گم کرده ام، و جانم در قبض و زندان نفس گرفتار شده است.
خالقا!
دریچه ای از نور رحمت و هدایتت، بر دل و جانم بگشا، و مرا از این مخمصه و زندان گناه رهایی بخش.
بار الها!
دوستی و نظر لطفت را به این بنده ی گمراه ارزانی دار، زیرا که محتاج عنایتت هستم.
خدایا!
مرا در مسیرت ثابت قدم قرار ده، و از این همه دلهره و ترس و گمراهی نجاتم ده.
بارالها!
طعم شیرین عبادتت را به من به چشان، و مرا اخلاقی در خور و شایسته عنایت فرما
خدایا!
سینه ای گشاده مرحمت فرما، تا بن بستها و اخبار ناگوار مرا به جزع و فزع و سخنان بد نکشاند.
خالقا !
معیاری به من نشان ده که اراده ام را مستحکم سازد، تا از آن خطکش و اندازه که تعیین فرمودی، عدول نکنم.
بار الها!
در این دنیای پر اضطراب، سراسیمه به دنبال کمک و یاری توهستم ، مرا عفو کن و در این باقیمانده ی عمر رستگاری و هدایت و عاقبت به خیری مرا تاءیید فرما.
خدایا! ترا به مقرّبان درگاهت قسم می دهم، مرا به امتحانهای سخت مبتلا مکن، و از دریای فیّاض رحمتت، تقاضا دارم، مرا اعتماد به نفسی ارزانی دار، تا قادر باشم برمشکلات زندگی پیروز و غالب آیم.
الحمد لله رب العالمین
جمعه شب ۱۷ بهمن ماه سال ۱۳۹۳
ساعت ۱۱:۲۰ شب
"مناجاتنامه"
نویسنده: احمد لطفی
خدایا!
شما بهتر از خودم ، مرا می شناسی، و به عملکرد خوب و بدم آگاهی داری.
هنوز حضور قلب درنماز ندارم
فریب عملهای مجازی و سطحی خود را خورده ام.
... [مشاهده متن کامل]
در بین یاران تغییرات من منفی می باشد، و عاقلان اگر صعود می نمایند، و به پرواز روح نایل می گردند، این حقیر سر تا پا نیاز و کاستی در مسیر سقوط و سیر نزولی حرکت می کنم.
خدایا !
مریضی ، کسالت، پادرد، و سایر دردها و رنجها مرا نگران و مضطرب می نمایند.
هر روز به امید روزی دگر سپری کردم ، که اِن شاء الله در آینده نماز شب بهتر و کاملتری خواهم خواند. در آینده بهتر و بیشتر از گذشته عبادت و شب زنده داری خواهم کرد، اما افسوس گناهان مختلف و بد طینتی و بد اخلاقی بلایی بر سرم آورده است، که بعد از گذشت بیش از ۵۵ سال عمر، بنده هنوز وامانده و جا مانده از سالکان الی الله هستم. . . . . . . . .
بار خدایا!
دلی مشغول، روحی آلوده، و جسمی ژولیده دارم.
حسد و ظن بد و. . . همگی بار گناهم را سنگین کرده اند.
خالقا!
چراغ دل افروز ی که در نوجوانی داشتم، اکنون سرد و کم سو ، و گاه خاموش می باشد.
خدایا!
برخود ستم کردم و دستورات ترا دقیق بجا نیاوردم، فراغ بالی و روح بلند و اندیشه ی سالم را از خود دور کردم ، و نعمت سلامتی در تمامی ابعاد زندگیم به خطر افتاده است.
آدمی در پرتو عقل و ایمانی که خداوند به او عنایت کرده، خیلی چیزها را یاد می گیرد، خالقا!
ادب و اخلاق و نعمت هدایتم ارزانی بخش، که آن بهترین پاداش هاست. و همین نعمتهاست که زیبایی روح و سلامتی را به انسان می بخشد .
خدایا!
درماندگی و سرگردانی و ضعف جسمانی همه در ناتوانی انجام واجبات و مستحبات انسان را تحت تاءثیر قرار می دهند ، عاجزانه تقاضای حضور قلب و حلاوت در عبادت را از شما خواستارم.
خدایا!
پناه بی پنهانی، خواهشا" پناهم ده
اخلاق اسلامی نصیبم کن.
چشم با بصیرت و عقل با درایت و قلب با سلامت را زینت بخش زندگیم فرما
خالقا!
از همه بریده ام و فقط ترا دارم و باشما ماءنوسم، شما را به جلال و جبروتت قسم می دهم در راه صراط مستقیم یاریم فرما
آمین یا رب العالمین
۲۲ اسفند ماه سال ۱۳۹۳ شمسی
"معرفی دودمانی از تیره ی رحیم خانی سگوند"
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
نوشتن مطلب در باره ی تاریخ شفاهی مناطق غرب کشور، که بین تیره ها و دودمانها رقابت و خود برتر بینی تاحدودی حاکم است، بسیار دشوار است، اما ننوشتن نقل قولها هم کار پسندیده ای نیست، زیرا در بطن این نقل قولها، حقایقی چند نهفته است و حداقل خدمتش به شناسایی ایلات این است که، چنین نقل قولی در باره ی فلان تیره وجود دارد. و این گفته ها برای تحلیل محتوای محققان آینده روشنی بخش و یاری دهنده خواهد بود.
... [مشاهده متن کامل]
در این سطور به معرفی مختصر دودمان رستم خان فرزند رحیم خان سگوند پرداخته می شود.
رحیم خان فرزند حاجی خداداد، دارای فرزندانی چند می باشد که نام پنج نفر از آنها به شرح زیر است؛
۱ - رستم خان
۲ - صفرخان
۳ - عزیزالله خان ( جد رحیمی فر های دره شهر و سایر بستگانشان )
۴ - حاجی
۵ - آقا
آنچه مسلم است تعداد نفرات اعقاب آقا و حاجی، کم هستند، بیشتر در اندیمشک سکونت دارند.
رستم خان فرزندان زیادی داشته است، اما نگارنده نام شش تن از آنها را به شرح زیر می نویسد.
۱ - گداخان
۲ - حاجی شیر علی ( حاجی نوروزی ) جد نوروزی های دره شهر
۳ - سردار خان
۴ - صفر خان
۵ - کوچک خان
گدا خان دو پسر معروف به نام حسن خان و حسین خان داشته است، وی دختر خود را به یکی از پسران حاجی نوروزی ( حاجی شیرعلی ) ، که برادر زاده اش بود ، می دهد، گویا آن جوان تازه عروسی کرده بود، اما گداخان آن را به جنگ با دشمنانش می فرستد ، وی در جنگ کشته می شود.
جدال برای ریاست:
بعد از مرگ حاجی خدادادسگوند که از بزرگان لرستان بوده، پسر لایقش رحیم خان رهبر سگوندها می شود، بعد از مرگ رحیم خان پسرش رستم خان ده سال جانشین پدر می شود، بعد از مرگ رستم خان ، عموی کوچکش عالیخان سگوند ادعای ریاست می کند و زمام امور ایلی را بدست می گیرد، اما گداخان پسر بزرگ رستم خان ، خود را رئیس ایل می داند به همین خاطر بین اعقاب رحیم خان و اعقاب عالیخان در گیری و نزاع صورت می گیرد. از آن زمان سگوندها ی بین هرو و اندیمشک به دو تیره ( دسته ی ) رحیم خانی و عالیخانی تقسیم شدند.
در ادامه ی این نزاع ها و کشت و کشتاری که بین اعقاب این دوبرادر صورت گرفت، سگوندهای عالیخانی به دلیل کشتن افرادی از سگوندهای رحیم خانی، آنها بیشتر دربین هرو تا ویسیان رفت و آمد داشته اند. در زمانی که سیسیل جان ادموندز از لرستان عبور کرده بود، رهبر سگوندهای عالیخانی تمایل به صلح با رهبر سگوندهای رحیم خانی که در آن زمان ( سال ۱۹۱۷ میلادی ) جناب سرتیپ خان سگوند بود، و در خوزستان به سر می برد، را به اطلاع آن مستشار با نفوذ می رسانند [ اقتباس از کتاب دوسفرنامه در باره ی لرستان ترجمه ی سکندر امان اللهی بهاروند و لیلی بختیار]
کوچ حاجی نوروزی ( حاجی شیرعلی ) سگوند به سیمره:
فرزندان حاجی نوروزی فرزند رستم خان فرزند رحیم خان فرزند حاجی خداداد سگوند ، در نزاعی که عمویشان گداخان برای بدست آوردن ریاست ایل سگوند به راه انداخته بود، و در این نزاع برادرشان کشته می شود ، راهی سیمره یا دره شهر می شوند. در سیمره مورد احترام بزرگان واقع می گردند، آنها و اعقابشان شهرت نوروزی را برای خود بر می گزینند.
فرزندان حاجی نوروزی:
۱ - حاجی ظهراب
۲ - داربلوط ( که از وی دختری به نام خانزاده برجای می ماند. )
۳ - اسماعیل
۴ - جاسم ( بدون فرزند )
۵ - جمشید ( بدون فرزند )
اعقاب حاج ظهراب و اسماعیل در سیمره شناخته شده هستند و با طوایف کرمشه و یارکه ( دلفان ) و زینی وند و زرگوش و کولیوند و میر و دالوند و بیرانوند، و. . . . . خویشاوندی دارند. آنها شخصیتهای برجسته ای چون باقر، محمد ولی و علی اکبر و آزادی و بهروز و اسفندیار و ناصر و رسول و رحم خدا و کیومرث داشته و دارند.
فرزندان حاجی ظهراب:
۱ - علی محمد ( بدون فرزند )
۲ - عزیز
۳ - خداکرم
فرزندان عزیز نوروزی سگوند:
۱ - رحم خدا، که دارای دوفرزند پسر به نام های کیومرث و مختار و چند دختر شایسته هم دارند. کیومرث بازنشسته ی اداره ی برق دره شهر و مختار جزو فرهنگیان دره شهر هستند.
۲ - محمدعلی ( مَمده ) نوروزی
ایشان دارای پنج پسر و چند دختر شایسته می باشند، که نام پسرانش به شرح زیر است؛
۱ - بهروز نوروزی که از مدیران لایق استان ایلام بوده و سالها ریاست بانک کشاورزی دره شهر و نقاط دیگر استان و نهایت خدمت در سرپرستی و هیئت مدیره ی این بانک را در استان به عهده داشته است. وی دوپسر به نامهای مهدی و امیر محمد دارند.
۲ - بهمن نوروزی از جوانان شایسته و ورزشکار بود، ایشان و برخی از برادرانش از جمله اسفندیار نوزوزی، و برخی از خواهرانش، نگارنده در زمان تحصیل در مقطع راهنمایی و دبیرستان در خدمتشان بوده است. بهمن نوروزی درجوانی از دنیا رفت و دارای پسری به نام علی رضا هستند.
تصویر اسفندیار نوروزی سگوند و پسرش محمد امین نوروزی
۳ - اسفندیار نوروزی ؛ ایشان فرهنگی فرهیخته می باشند . فردی خوش اخلاق و مردمدار می باشند. ایشان یک پسر به نام محمد امین دارند.
۴ - حسین نوروزی که یک پسر به نام محمد رصا دارند. ایشان دارای شغل آزاد می باشند.
۱ - درویشکه نوروزی ( اعقاب وی در روستای دشت آباد هستند )
۵ - حجت نوروزی
فرزندان خداکرم نوروزی:
۱ - درویشکه نوروزی ( اعقاب وی در روستای دشت آباد هستند )
۲ - قدمخیر نوروزی که همسر عبدعلی کریمیان است و نام یکی از فرزندانش خدابخش کارمند بازنشسته فرمانداری می باشند.
۳ - مهین نوروزی؛ ایشان همسر کدخدا علی احمد خدایاری از طایفه چگنی بوده، و دو فرزند به نامهای کربلایی اسکندر خدایاری و مرحومه ماه بانو خدایاری از ایشان برجای می ماند.
فرزندان اسماعیل فرزند حاجی نوروزی:
۱ - ملک نوروزی ، که دارای دوپسر به نامهای هرمز و پرویز نوروزی هستند.
۲ - باقر نوروزی، از ایشان نیز دوپسر به نامهای رسول و ناصر، و چند دختر ارزشمند برجای می ماند.
فرزندان رسول نوروزی:
۱ - آزاد نوروزی؛ ایشان در جوانی فرمان حق را لبیک گفتند. وی فردی برجسته بود که در وزارت آموزش و پرورش خدمت می کرد، همچنین ورزشکار خوبی در دیار سیمره بودند.
۲ - علی اکبر نوروزی؛ ایشان تکواندو کاری درسطح ملی بودند، و دارای پسری به نام آزاد می باشند. ایشان، احتمالا" به سبب علاقه ای که به برادرش آزاد نوروزی داشته ، نام فرزندش را آزاد گذاشته است.
شادروان رسول نوروزی از اولین کارکنان شریف و خدوم در اداره ی برق شهرستان دره شهر بودند که در اثر تصادف، خودش و همسرش در آن حادثه به ملکوت اعلی پیوستند.
باقر نوروزی برادری نا تنی به نام ظفر داشته که ظفر غلامی از طایفه دالوند می باشند. پسر ظفر، بسیجی و رزمنده ی هشت سال دفاع مقدس به نام حاجی شیخعلی غلامی می باشند ، که از ایشان چند پسر و دختر شایسته باقی مانده است. که همگی منشاء خیر و اثر نیکو برای جامعه هستند.
فرزندان ناصر نوروزی:
ایشان زن اولش دختر کدخدا حسین یاری دلفان سرناوه بوده، که همسرش در دهه ی پنجاه شمسی از دنیا رفت و اکنون زن دومش در قید حیات است. در مجموع شش پسر و چند دختر دارند که نام پسرانش عبارتند از؛
۱ - محمد ولی نوروزی
۲ - کلعلی //
۳ - جهانشاه //
۴ - محسن //
۵ - امیر //
۶ - رضا //
شجره یکی از نوروزی های رحیم خانی:
محمد فرزند اسفندیار فرزند محمدعلی ( ممده ) فرزند عزیز فرزند ظُهراب فرزند حاجی نوروزی ( حاجی شیرعلی ) فرزند رستم خان فرزند رحیم خان فرزند حاجی خداداد فرزند رویج فرزند آقا میر فرزند جیجه وند فرزند محسن بگ فرزند رویج اول . . . . فرزند باجول فرزند هیژالی فرزند سیرایی فرزند جلاوی . . . . فرزند هومان . . . . فرزند پیروز فرزند یزدگردسوم آخرین پادشاه ساسانی
اعقاب ساسانیان در شمال ( طبرستان و ماوراءالنهر ) و غرب ( قیام بابک و مازیار و . . . در آذربایجان ) و شرق ( سیستان و خراسان ) و غرب و منطقه ی فارس و لرستان قدیم همه برای نجات از دست حاکمان اعراب بود، اما همه به نوعی ناکام شدند. وتلاش ساسانیان و پیروانشان برای نجات امپراطوری فایده نبخشید و آرزوی مجد عظمت ایران در قالب تفکر شیعه دوازده امامی درصورت تحقق عملی ، نجات از اعراب و مغول و تاتار را درپی خواهد داشت انشاء الله.
سگوندها و بیرانوندها طبق سفزنامه ی "بارون دوبد " از خانواده لک هستند. [1] و زبان اصلی شان لکی بوده، گرچه اکنون برخی از آنها با گویش لری سخن می گویند.
دیدگاهی شخصی در باره ی سکوندها یا سکاوندها:
به عقیده ی نگارنده اگر سگوندهای غرب کشور در قالب باجولوند را ریشه ی سگوندها بدانیم و سیستا ن یا سکستان یا سگزی را نامی در حد چهارده قرن بدانیم، سکاوندها به قوم سکا بر نمی گردند ، مگر آنکه در این ۱۵ قرن نامی از آنها اقتباس شده باشد . سگوند یا سکاوند اولا" شبیه شخص سلک در تاریخ ها نام شخص معروفی بوده ولی قرنها بعد به اعقابش سلگی می گویند، بنابراین سگوند اصلس سک یا سیک بوده است طبق آرشیو بالا سیکوند هم امده همینطور برخی محسن بگ در شجره را همان سگوند می دانند، اما این درست نیست چون حسام الدین خلیل کشته شده به سال ۶۴۰ قمری خودشان را وابسته به سکاوند دانسته؛ ما در سیمره سیکان و سکه سان را داریم از کجا این منطقه نامش به کمتر از ۱۳۰۰ سال برسد و این قلعه ها و این دره ی تاریخی سیکان جایگاه سکاوندهای ساسانی از نسل هومان نسل پنجم یزدگرد ساسانی نباشند. همچنین گذشته از این نامها با قدمت بیشتر بعدها جای کله مردها به ریاست آواختی و جایگاه دامداری مالمیرهای یوسفوند و یا مالمیر ایذه ای که خاستگاه سگوندها به قول نوه ی حسام الدین خلیل نباشد؟!
همانطور که سگوندها حق ییلاق - قشلاق از هرو و بروجرد تا خوزستان بوده است قلعه ی باجول نامی در دوران سلاجقه در قرن پنجم به احتمال همین باجول فرزند هیژالی فرزند سرایی فرزند جلاوی شاید بوده است باجولوندها کلان ایلی بودند که سکاوند و سیکوند و دالوند و قائد رحمت و. . . شعبات و طوایفی از آن هستند. این فرا ایل بدست صفویه و قاجاریه به سختی متلاشی شده تا آنجا که باجولها از ظلم حکومت مرکزی قاجارها به کردستان عراق می روند و خیلی از آنها مذهبشان را نیز عوض می کنند.
در هر صورت نگارنده احتمال می دهد سگوندها با دره ی سیکان و قلعه ی سکه سون رابطه ای منطقی دارند. هرچند مدارک لازم برای اثبات دیدگاهش ندارد.
۲۴ مهر ماه ۱۳۹۸ شمسی
پی نوشته و منابع:
[1] - َسیسیل جان ادموندز و بارون دوبُد و ولادیمیر مینورسکی - دو سفرنامه در باره ی لرستان و رساله ی لرستان و لرها - ترجمه سکند ر امان اللهی و لیلی بختیار - صفحه ۱۷۹ انتشارات بابک - سال ۱۳۶۲
۲ - مصاحبه با اسفندیار نو روزی
۳ - استفاده از آرشیو شهرام خسروی
۴ - اشعار و نوشته ای مربوط به درویش عبدعلی دلفان، نوه ی حسام الدین خلیل
۵ - استفاده از نطرات بزرگان سگوندهای دره شهر در اواخر شهریور سال ۱۳۹۸ شمسی
واعظ شهر چنین گفت - ۷
نویسنده : احمد لطفی
مقدمه :
مراسم سالگرد یک مادر زحمتکش بود، و همه ی حضار از زن تا مرد ، به خصوص اقوام و خویشان بر گرد مزار آن بانو جمع بودند. واعظ شهر برمبنای روال همیشگی بعد از حمد خدا و صلوات بر رسول خدا ( ص ) به ایراد سخن پرداخت.
... [مشاهده متن کامل]
وی گفت؛ " برادران و خواهران ایمانی برای نجات از ظُلُمات گناه و رسیدن به سعادت حقیقی و نور رحمت الهی، باید انسان چراغ اراده اش را روشن کند ، و با تمام وجود ، برای تغییر پذیری، و درست کردن رفتار و کردار و گفتار خویش، در مسیر متعالی حق تعالی، طالبی شیدا و مُشتاقی عمل گرا باشد . در آیه ی ۲ سوره ی بقره هم تاءکیدش بر خواستن خود فرد برای هدایت است. متقیان تلاشگر و با اشتیاق ، به نعمت هدایت دست پیدا می کنند. به همین جهت است که قرآن کتاب هدایت متقیان است.
شاگرد مدرسه و طفل و هر طالب دانش و معرفت، تا خودش نخواهد و در یاد گیری نقش فعال ایفا نکند، کوشش معلم به جایی نمی رسد. انسان باید فکر خود را به کار اندازد ، و در کسب علم و دانش و ادب و مبانی اخلاق، خودش اقدام عملی نماید.
انسان برای انتخاب رشته تحصیلی و شغل و همسر و حتی در انتخابات نماینده ی مجلس و. . . باید با برنامه و تفکر، و عنصر طلب و اراده و خواستن به چنان امور مهمی به پردازد. "
واعظ شهر در توصیه به ضرورت صفت علم و عمل به حضار گفت؛
" ای برادران و خواهران بزرگوار، قرآن در سوره قیامت آیه ی ۱۴ فرموده است:
《بلکه انسان برکار خود بصیرت دارد. 》
درحقیقت هر فردعاقلی بدی و خوبی عمل خود را برمبنای فطرت تشخیص می دهد ، و قرآن مجید در سوره ی مدثر آیه ی ۳۸ می فرماید؛
《 وضع هر فرد در گرو عملی است که انجام داده است. 》
طبق آیه ی ۱۰۰ سوره ی یونس، برای رهایی از پلیدی شایسته است عقل خود را برای رسیدن به یک زندگی پاک و سالم به کار بندد، به عبارت دیگر؛ به کار نبستن عقل و ادب در زندگی همانا پلیدی می آورد.
ای مردم مرگ به عنوان یک حقیقت موجودان طعم آن را می چشند ( کل نفس ذائقه الموت )
عاقبت زندگی دنیا، به ابدیت پیوستن است. تنها راه نجات از عقبه های سخت آخرت، رعایت تقوا در زندگی دنیاست.
تقوا خط کش زندگی برای رعایت بایدها و نبایدهاست. تقوا به تعبیر بزرگان ، به معنای حفظ نفس از آنچه برای آن زیان بخش است. تقوا همانا وجدان بیدار فرد است که فرد خود را به گناه آلوده نمی کند.
حضرت علی ( ع ) می فرماید؛
تقوا کلید درستی و اندوخته روز قیامت است، . . . تقوا نجات انسان از هر بدبختی است. [اقتباس از مجله ای به نام ذکر]
تقوا یعنی تلاش برای کسب فضائل است، در کتاب تحف العقول، صفحه ۱۵۴ حضرت علی ( ع ) می فرماید؛
به راستی پرهیزگاران در دنیا صاحبان فضیلتهایند. گفتارشان درست و رفتارشان میانه روی و اعمالشان تواءم با تواضع است. از طریق اطاعت در برابرخدا خضوع می کنند. از آنچه خداوند عزوجل حرام کرده دیده بر گرفته اند، و گوش به دانش دارند. "[1]
پی نوشته ها و منابع:
[1] - ابی محمدالحسن بن علی بن الحسین بن شُعبه الحرانی - تحف العقول - ترجمه علی اکبر غفاری - انتشارات کتابفروشی اسلامیه
۲ - قرآن مجید
۳ - نهج البلاغه حضرت علی ( ع )
۴ - مجله ذکر - فروردین ماه سال ۱۳۶۲
"معرفی دودمانی از تیره ی رحیم خانی سگوند"
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
نوشتن مطلب در باره ی تاریخ شفاهی مناطق غرب کشور، که بین تیره ها و دودمانها رقابت و خود برتر بینی تاحدودی حاکم است، بسیار دشوار است، اما ننوشتن نقل قولها هم کار پسندیده ای نیست، زیرا در بطن این نقل قولها، حقایقی چند نهفته است و حداقل خدمتش به شناسایی ایلات این است که، چنین نقل قولی در باره ی فلان تیره وجود دارد. و این گفته ها برای تحلیل محتوای محققان آینده روشنی بخش و یاری دهنده خواهد بود.
... [مشاهده متن کامل]
در این سطور به معرفی مختصر دودمان رستم خان فرزند رحیم خان سگوند پرداخته می شود.
رحیم خان فرزند حاجی خداداد، دارای فرزندانی چند می باشد که نام پنج نفر از آنها به شرح زیر است؛
۱ - رستم خان
۲ - صفرخان
۳ - عزیزالله خان ( جد رحیمی فر های دره شهر و سایر بستگانشان )
۴ - حاجی
۵ - آقا
آنچه مسلم است تعداد نفرات اعقاب آقا و حاجی، کم هستند، بیشتر در اندیمشک سکونت دارند.
رستم خان فرزندان زیادی داشته است، اما نگارنده نام شش تن از آنها را به شرح زیر می نویسد.
۱ - گداخان
۲ - حاجی شیر علی ( حاجی نوروزی ) جد نوروزی های دره شهر
۳ - سردار خان
۴ - صفر خان
۵ - کوچک خان
گدا خان دو پسر معروف به نام حسن خان و حسین خان داشته است، وی دختر خود را به یکی از پسران حاجی نوروزی ( حاجی شیرعلی ) ، که برادر زاده اش بود ، می دهد، گویا آن جوان تازه عروسی کرده بود، اما گداخان آن را به جنگ با دشمنانش می فرستد ، وی در جنگ کشته می شود.
جدال برای ریاست:
بعد از مرگ حاجی خدادادسگوند که از بزرگان لرستان بوده، پسر لایقش رحیم خان رهبر سگوندها می شود، بعد از مرگ رحیم خان پسرش رستم خان ده سال جانشین پدر می شود، بعد از مرگ رستم خان ، عموی کوچکش عالیخان سگوند ادعای ریاست می کند و زمام امور ایلی را بدست می گیرد، اما گداخان پسر بزرگ رستم خان ، خود را رئیس ایل می داند به همین خاطر بین اعقاب رحیم خان و اعقاب عالیخان در گیری و نزاع صورت می گیرد. از آن زمان سگوندها ی بین هرو و اندیمشک به دو تیره ( دسته ی ) رحیم خانی و عالیخانی تقسیم شدند.
در ادامه ی این نزاع ها و کشت و کشتاری که بین اعقاب این دوبرادر صورت گرفت، سگوندهای عالیخانی به دلیل کشتن افرادی از سگوندهای رحیم خانی، آنها بیشتر دربین هرو تا ویسیان رفت و آمد داشته اند. در زمانی که سیسیل جان ادموندز از لرستان عبور کرده بود، رهبر سگوندهای عالیخانی تمایل به صلح با رهبر سگوندهای رحیم خانی که در آن زمان ( سال ۱۹۱۷ میلادی ) جناب سرتیپ خان سگوند بود، و در خوزستان به سر می برد، را به اطلاع آن مستشار با نفوذ می رسانند [ اقتباس از کتاب دوسفرنامه در باره ی لرستان ترجمه ی سکندر امان اللهی بهاروند و لیلی بختیار]
کوچ حاجی نوروزی ( حاجی شیرعلی ) سگوند به سیمره:
فرزندان حاجی نوروزی فرزند رستم خان فرزند رحیم خان فرزند حاجی خداداد سگوند ، در نزاعی که عمویشان گداخان برای بدست آوردن ریاست ایل سگوند به راه انداخته بود، و در این نزاع برادرشان کشته می شود ، راهی سیمره یا دره شهر می شوند. در سیمره مورد احترام بزرگان واقع می گردند، آنها و اعقابشان شهرت نوروزی را برای خود بر می گزینند.
فرزندان حاجی نوروزی:
۱ - حاجی ظهراب
۲ - داربلوط ( که از وی دختری به نام خانزاده برجای می ماند. )
۳ - اسماعیل
۴ - جاسم ( بدون فرزند )
۵ - جمشید ( بدون فرزند )
اعقاب حاج ظهراب و اسماعیل در سیمره شناخته شده هستند و با طوایف کرمشه و یارکه ( دلفان ) و زینی وند و زرگوش و کولیوند و میر و دالوند و بیرانوند، و. . . . . خویشاوندی دارند. آنها شخصیتهای برجسته ای چون باقر، محمد ولی و علی اکبر و آزادی و بهروز و اسفندیار و ناصر و رسول و رحم خدا و کیومرث داشته و دارند.
فرزندان حاجی ظهراب:
۱ - علی محمد ( بدون فرزند )
۲ - عزیز
۳ - خداکرم
فرزندان عزیز نوروزی سگوند:
۱ - رحم خدا، که دارای دوفرزند پسر به نام های کیومرث و مختار و چند دختر شایسته هم دارند. کیومرث بازنشسته ی اداره ی برق دره شهر و مختار جزو فرهنگیان دره شهر هستند.
۲ - محمدعلی ( مَمده ) نوروزی
ایشان دارای پنج پسر و چند دختر شایسته می باشند، که نام پسرانش به شرح زیر است؛
۱ - بهروز نوروزی که از مدیران لایق استان ایلام بوده و سالها ریاست بانک کشاورزی دره شهر و نقاط دیگر استان و نهایت خدمت در سرپرستی و هیئت مدیره ی این بانک را در استان به عهده داشته است. وی دوپسر به نامهای مهدی و امیر محمد دارند.
۲ - بهمن نوروزی از جوانان شایسته و ورزشکار بود، ایشان و برخی از برادرانش از جمله اسفندیار نوزوزی، و برخی از خواهرانش، نگارنده در زمان تحصیل در مقطع راهنمایی و دبیرستان در خدمتشان بوده است. بهمن نوروزی درجوانی از دنیا رفت و دارای پسری به نام علی رضا هستند.
تصویر اسفندیار نوروزی سگوند و پسرش محمد امین نوروزی
۳ - اسفندیار نوروزی ؛ ایشان فرهنگی فرهیخته می باشند . فردی خوش اخلاق و مردمدار می باشند. ایشان یک پسر به نام محمد امین دارند.
۴ - حسین نوروزی که یک پسر به نام محمد رصا دارند. ایشان دارای شغل آزاد می باشند.
۱ - درویشکه نوروزی ( اعقاب وی در روستای دشت آباد هستند )
۵ - حجت نوروزی
فرزندان خداکرم نوروزی:
۱ - درویشکه نوروزی ( اعقاب وی در روستای دشت آباد هستند )
۲ - قدمخیر نوروزی ( ایشان همسر کدخدا علی احمد خدایاری از طایفه چگنی بوده، و دو فرزند به نامهای کربلایی اسکندر خدایاری و مرحومه ماه بانو خدایاری از ایشان برجای می ماند.
فرزندان اسماعیل فرزند حاجی نوروزی:
۱ - ملک نوروزی ، که دارای دوپسر به نامهای هرمز و پرویز نوروزی هستند.
۲ - باقر نوروزی، از ایشان نیز دوپسر به نامهای رسول و ناصر، و چند دختر ارزشمند برجای می ماند.
فرزندان رسول نوروزی:
۱ - آزاد نوروزی؛ ایشان در جوانی فرمان حق را لبیک گفتند. وی فردی برجسته بود که در وزارت آموزش و پرورش خدمت می کرد، همچنین ورزشکار خوبی در دیار سیمره بودند.
۲ - علی اکبر نوروزی؛ ایشان تکواندو کاری درسطح ملی بودند، و دارای پسری به نام آزاد می باشند. ایشان، احتمالا" به سبب علاقه ای که به برادرش آزاد نوروزی داشته ، نام فرزندش را آزاد گذاشته است.
شادروان رسول نوروزی از اولین کارکنان شریف و خدوم در اداره ی برق شهرستان دره شهر بودند که در اثر تصادف، خودش و همسرش در آن حادثه به ملکوت اعلی پیوستند.
باقر نوروزی برادری نا تنی به نام ظفر داشته که ظفر غلامی از طایفه دالوند می باشند. پسر ظفر، بسیجی و رزمنده ی هشت سال دفاع مقدس به نام حاجی شیخعلی غلامی می باشند ، که از ایشان چند پسر و دختر شایسته باقی مانده است. که همگی منشاء خیر و اثر نیکو برای جامعه هستند.
فرزندان ناصر نوروزی:
ایشان زن اولش دختر کدخدا حسین یاری دلفان سرناوه بوده، که همسرش در دهه ی پنجاه شمسی از دنیا رفت و اکنون زن دومش در قید حیات است. در مجموع شش پسر و چند دختر دارند که نام پسرانش عبارتند از؛
۱ - محمد ولی نوروزی
۲ - کلعلی //
۳ - جهانشاه //
۴ - محسن //
۵ - امیر //
۶ - رضا //
شجره یکی از نوروزی های رحیم خانی:
محمد فرزند اسفندیار فرزند محمدعلی ( ممده ) فرزند عزیز فرزند ظُهراب فرزند حاجی نوروزی ( حاجی شیرعلی ) فرزند رستم خان فرزند رحیم خان فرزند حاجی خداداد فرزند رویج فرزند آقا میر فرزند جیجه وند فرزند محسن بگ فرزند رویج اول . . . . فرزند باجول فرزند هیژالی فرزند سیرایی فرزند جلاوی . . . . فرزند هومان . . . . فرزند پیروز فرزند یزدگردسوم آخرین پادشاه ساسانی
اعقاب ساسانیان در شمال ( طبرستان و ماوراءالنهر ) و غرب ( قیام بابک و مازیار و . . . در آذربایجان ) و شرق ( سیستان و خراسان ) و غرب و منطقه ی فارس و لرستان قدیم همه برای نجات از دست حاکمان اعراب بود، اما همه به نوعی ناکام شدند. وتلاش ساسانیان و پیروانشان برای نجات امپراطوری فایده نبخشید و آرزوی مجد عظمت ایران در قالب تفکر شیعه دوازده امامی درصورت تحقق عملی ، نجات از اعراب و مغول و تاتار را درپی خواهد داشت انشاء الله.
سگوندها و بیرانوندها طبق سفزنامه ی "بارون دوبد " از خانواده لک هستند. [1] و زبان اصلی شان لکی بوده، گرچه اکنون برخی از آنها با گویش لری سخن می گویند.
دیدگاهی شخصی در باره ی سکوندها یا سکاوندها:
به عقیده ی نگارنده اگر سگوندهای غرب کشور در قالب باجولوند را ریشه ی سگوندها بدانیم و سیستا ن یا سکستان یا سگزی را نامی در حد چهارده قرن بدانیم، سکاوندها به قوم سکا بر نمی گردند ، مگر آنکه در این ۱۵ قرن نامی از آنها اقتباس شده باشد . سگوند یا سکاوند اولا" شبیه شخص سلک در تاریخ ها نام شخص معروفی بوده ولی قرنها بعد به اعقابش سلگی می گویند، بنابراین سگوند اصلس سک یا سیک بوده است طبق آرشیو بالا سیکوند هم امده همینطور برخی محسن بگ در شجره را همان سگوند می دانند، اما این درست نیست چون حسام الدین خلیل کشته شده به سال ۶۴۰ قمری خودشان را وابسته به سکاوند دانسته؛ ما در سیمره سیکان و سکه سان را داریم از کجا این منطقه نامش به کمتر از ۱۳۰۰ سال برسد و این قلعه ها و این دره ی تاریخی سیکان جایگاه سکاوندهای ساسانی از نسل هومان نسل پنجم یزدگرد ساسانی نباشند. همچنین گذشته از این نامها با قدمت بیشتر بعدها جای کله مردها به ریاست آواختی و جایگاه دامداری مالمیرهای یوسفوند و یا مالمیر ایذه ای که خاستگاه سگوندها به قول نوه ی حسام الدین خلیل نباشد؟!
همانطور که سگوندها حق ییلاق - قشلاق از هرو و بروجرد تا خوزستان بوده است قلعه ی باجول نامی در دوران سلاجقه در قرن پنجم به احتمال همین باجول فرزند هیژالی فرزند سرایی فرزند جلاوی شاید بوده است باجولوندها کلان ایلی بودند که سکاوند و سیکوند و دالوند و قائد رحمت و. . . شعبات و طوایفی از آن هستند. این فرا ایل بدست صفویه و قاجاریه به سختی متلاشی شده تا آنجا که باجولها از ظلم حکومت مرکزی قاجارها به کردستان عراق می روند و خیلی از آنها مذهبشان را نیز عوض می کنند.
در هر صورت نگارنده احتمال می دهد سگوندها با دره ی سیکان و قلعه ی سکه سون رابطه ای منطقی دارند. هرچند مدارک لازم برای اثبات دیدگاهش ندارد.
۲۴ مهر ماه ۱۳۹۸ شمسی
پی نوشته و منابع:
[1] - َسیسیل جان ادموندز و بارون دوبُد و ولادیمیر مینورسکی - دو سفرنامه در باره ی لرستان و رساله ی لرستان و لرها - ترجمه سکند ر امان اللهی و لیلی بختیار - صفحه ۱۷۹ انتشارات بابک - سال ۱۳۶۲
۲ - مصاحبه با اسفندیار نو روزی
۳ - استفاده از آرشیو شهرام خسروی
۴ - اشعار و نوشته ای مربوط به درویش عبدعلی دلفان، نوه ی حسام الدین خلیل
۵ - استفاده از نطرات بزرگان سگوندهای دره شهر در اواخر شهریور سال ۱۳۹۸ شمسی
باغ های زیتون چمکلان را دریابید
ما کشاورزان و باغداران زیتون، در روستای غلام آباد چمکلان، سالهاست بدون متولی و همیار رها شده ایم.
سالها پیش اگر اشتباه نکرده با شیم سال ۱۳۸۱ شمسی بود ، که رئیس اداره ی جهاد کشاورزی از روی درایت و دلسوزی برای خود کفایی و رشد زیر ساختها در این منطقه ی کشاورزی جهت تولید روغن زیتون و تغیییر آب و هوایی و خنکتر شدن هوای منطقه، برای آسایش مردم، و رونق اقتصادی ما کشاورزان این روستا و کشاورزان روستاهای کل سفید و ارمو و . . . . همگی ما را در اداره ی جهاد کشاورزی دره شهر جمع نمودند. ، وی گفت؛ "اگر شما زمینهای دیمتان را زیر کاشت درخت زیتو ن ببرید، حمایت همه جانبه ی ما را خواهید داشت. "
... [مشاهده متن کامل]
وی خطاب به ما کشاورزان روستای غلام آباد گفتند؛ " پمپاژ "چم یکدر" تمام در اختیار شماست که با آب آن درختانتان را آبیاری خواهید کرد، و این درختان باحمایت اداره ی جهاد کشاورزی به عمل خواهند آمد و زمانی که محصول بدهند، با خرید به موقع، محصول شما در اولویت خواهند بود. همچنین وضعیت اقتصادی شما رونق چشمگیر خواهد داشت. "
ما هم طرح را منطقه ای - ملی تصور کردیم و به امید خدمت به کشور و سامان دهی اقتصاد خانوادگی ، انجام چنین کاری را با جان و دل پذیرفتیم، و گفتیم؛ از این بهتر نمی شود.
ما همه به صورت خانوادگی شب و روز فعالیت کردیم و باغها را از حرف به عمل تبدیل کردیم. باغها را کج دار و مریز برپا کردیم و درختان به رشد قابل قبولی رسیدند، اما چشمتان روز بد نبیند. همین که آن رئیس آگاه و درد آشنا و توسعه خواه تغییر یافت. زیتون باغهای ما بسان فرزند مادر مرده که اسیر دست زن پدری نا آشنا به عواطف انسانی باشد، مورد بی مهری مسئولین مربوطه واقع شدند. کسی به فریاد ما نرسید در زمانی که باغ در حال گُل کردن بودند از آب خبری نبود بعد از درو شدن و کمباین گندمها آب نیم بندی با هزار خواهش و تمنا و شکایت به ما می دادند . ولی چون گلهای آنها که در اثر گرمای بهار ریخته شده بودند. آن درختهای بدون ثمر آبیاری می شدند، تا فقط خشک نشوند.
طی ۱۵ سال به خودمان وعده می دادیم که سال آینده فکری اساسی خواهند کرد غافل از آن که سال آینده برای وضعیت سال پیش آرزو می کردیم. و باخود می گفتیم کاش امسال مثل پارسال بود. الغرض و القصه، بارانها و سیل اخیر پمپاژ "چم یکدر" را از حیّز انتفاع انداخت، و الان درختهای زیتون زبان بسته در حال خشک شدن هستند. و در این مدت صاحب منصبان و مسئولین مربوطه گویی کشاورزی برایشان در اولویت نیست، به حق و حقوق ما کشاورزان توجه نمی کنند.
ما باغداران زیتون از مراجع ذیصلاح و اداره ی جهاد کشاورزی و استاندار محترم و مدیرکل جهاد کشاورزی استان ایلام و فرماندار و امام جمعه ی شهرستان دره شهر تقاضا داریم؛ یا پمپاژی مستقل به این باغات زیتون اختصاص یابد، و یا پمپاژ "چم یکدر" را درست نمایند تا ما کشاورزان بخت برگشته که در این راه جوانی مان را صرف کردیم و ما و فرزندان و برادر زادگان همگی در این مسیر چه هزینه ها و زحمتها که متحمل شدیم. و در این ۱۶ سال جز بدبختی و زحمت هیچگونه عایدی بدست نیاورده ایم. اکنون به وجدان خود مرا جعه کنید، و یا تحقیق کنید اگر حر ف ما حق است بسیجی وار و جهادی مشکلات ما کشاورزان چمکلانی را رفع و رجوع و مرتفع فرمائید. و گرنه ما را از بلاتکلیفی در آورید.
با احترام:
کشاورزان باغدار روستای غلام آباد چمکلان
"معلمی افتخاری ابدی است"
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
در روز پنجشنبه مورخ ۱۱ صفر سال ۱۴۴۱ ه. ق و ۱۸ مهرماه سال ۱۳۹۸ ه. ش مراسم تشییع و تدفین استاد هیبت الله ( حبیب الله ) اسکندری بود، ضمن عرض تسلیت به بازماندگان و بستگان و جامعه ی فرهنگی شهرستان دره شهر، به مناسبت مفارقت و هجران ابدی ایشان، الفبایی از حضور سبز مردم شریف دره شهر و استانها و شهرهای همجوار عرضه می شود . امید است با زبان قلم این واقعه ثبت و ضیط گردد ، که معلمان جاودانه اند.
... [مشاهده متن کامل]
معلمی از دیار لرستان و ایلام به ابدیت پیوست، که قامت رشید و روی گشاده اش فراموش نشدنی است. از معلمان پیشکسوت و نازنین دیار ما بود، از لحاظ خانوادگی از اعقاب میرزا بزرگ رشنوادی مباشر و همه کاره ی والی پشتکوه بودند. این خانواده ی تاریخی ، که به زبان محلی، معروف به میرزا - میرزاها ( میرزاهای رشنو ) صاحب منصبانی بودند که با شهرت رشنوادی مشهور بودند.
حبیب الله ( هیبت الله ) اسکندری فرزند میرزا جهانگیر اسکندری ( رشنوادی ) بودند ، وجاهت و بزرگ زادگی میرزا جهانگیر خان اسکندری، و راه و رسم بزرگی و مردمداری و روابط سالم اجتماعی که با مردم سیمره داشتند. همه مردم شهر های دره شهر و بدره خصوصا" اهالی روستاهای فرهاد آباد و مهدی آباد و بهشت آباد و زرین دشت و تمام رشنوهای سیمره و هلوش و پلدختر همه به این خاندان که از بزرگان رشنو در استان ایلام به حساب می آمدند، احترام و دلبستگی و عُلقه ی فراوان داشته، و دارند .
حضور میرزاجهانگیر خان رشنوادی در سیمره ، و جاهت و بزرگ منشی وی چنان برخاص و عام ثابت می گردد، که سادات رودبندی و میرها و و کلانترها و برخی از طوایف با این خاندان وصلت می کنند. و در این تشییع باشکوه از استاد حبیب الله اسکندری ، ثابت شد که مردم چقدر به این خانواده و به ویژه این معلم وارسته مهر ورزیدند. و معلمی افتخاری بس بزرگ و جاودانه است، که مردم حق شناس به پاس خدمات این معلم خوش اخلاق و برادران و خواهران ارزشمندش در این مراسم حضور به هم رسانیده بودند. به عبارتی دیگر گذشته از وجاهت خانوادگی آن زنده یاد، حضور با شکوه و گسترده ی این مردم بیانگر قدر شناسی آنها از استاد هیبت الله اسکندری و مقام شامخ معلم است، بعلاوه این معلم که خود از شایستگان فرهنگی ، و از خانواده و دودمانی تاریخی و مردمی برخاسته بودند.
مرگ ایشان برای مردم، به ویژه اقوام و بستگان و فرزندان و برادر زادگان و خواهرزادگانش بسیار غم انگیز بود، اما لطف خداوند و قدرت فراموشی که به انسان ارزانی شده است، و همدردی این مردم متدین و شایسته، و افتخار آفرینی وی به عنوان معلم جامعه، بار سنگین غم و مصیبت را کاهش می دهد از خداوند حکیم برایش بهترین پاداشها را خواستارم.
با این بیت شعر از سعدی، به همین بسنده می کنم؛
سعدیا ! مرد نکو نام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
@CEYMARIAN
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
در روز پنجشنبه مورخ ۱۱ صفر سال ۱۴۴۱ ه. ق و ۱۸ مهرماه سال ۱۳۹۸ ه. ش مراسم تشییع و تدفین استاد هیبت الله ( حبیب الله ) اسکندری بود، ضمن عرض تسلیت به بازماندگان و بستگان و جامعه ی فرهنگی شهرستان دره شهر، به مناسبت مفارقت و هجران ابدی ایشان، الفبایی از حضور سبز مردم شریف دره شهر و استانها و شهرهای همجوار عرضه می شود . امید است با زبان قلم این واقعه ثبت و ضیط گردد ، که معلمان جاودانه اند.
... [مشاهده متن کامل]
معلمی از دیار لرستان و ایلام به ابدیت پیوست، که قامت رشید و روی گشاده اش فراموش نشدنی است. از معلمان پیشکسوت و نازنین دیار ما بود، از لحاظ خانوادگی از اعقاب میرزا بزرگ رشنوادی مباشر و همه کاره ی والی پشتکوه بودند. این خانواده ی تاریخی ، که به زبان محلی، معروف به میرزا - میرزاها ( میرزاهای رشنو ) صاحب منصبانی بودند که با شهرت رشنوادی مشهور بودند.
حبیب الله ( هیبت الله ) اسکندری فرزند میرزا جهانگیر اسکندری ( رشنوادی ) بودند ، وجاهت و بزرگ زادگی میرزا جهانگیر خان اسکندری، و راه و رسم بزرگی و مردمداری و روابط سالم اجتماعی که با مردم سیمره داشتند. همه مردم شهر های دره شهر و بدره خصوصا" اهالی روستاهای فرهاد آباد و مهدی آباد و بهشت آباد و زرین دشت و تمام رشنوهای سیمره و هلوش و پلدختر همه به این خاندان که از بزرگان رشنو در استان ایلام به حساب می آمدند، احترام و دلبستگی و عُلقه ی فراوان داشته، و دارند .
حضور میرزاجهانگیر خان رشنوادی در سیمره ، و جاهت و بزرگ منشی وی چنان برخاص و عام ثابت می گردد، که سادات رودبندی و میرها و و کلانترها و برخی از طوایف با این خاندان وصلت می کنند. و در این تشییع باشکوه از استاد حبیب الله اسکندری ، ثابت شد که مردم چقدر به این خانواده و به ویژه این معلم وارسته مهر ورزیدند. و معلمی افتخاری بس بزرگ و جاودانه است، که مردم حق شناس به پاس خدمات این معلم خوش اخلاق و برادران و خواهران ارزشمندش در این مراسم حضور به هم رسانیده بودند. به عبارتی دیگر گذشته از وجاهت خانوادگی آن زنده یاد، حضور با شکوه و گسترده ی این مردم بیانگر قدر شناسی آنها از استاد هیبت الله اسکندری و مقام شامخ معلم است، بعلاوه این معلم که خود از شایستگان فرهنگی ، و از خانواده و دودمانی تاریخی و مردمی برخاسته بودند.
مرگ ایشان برای مردم، به ویژه اقوام و بستگان و فرزندان و برادر زادگان و خواهرزادگانش بسیار غم انگیز بود، اما لطف خداوند و قدرت فراموشی که به انسان ارزانی شده است، و همدردی این مردم متدین و شایسته، و افتخار آفرینی وی به عنوان معلم جامعه، بار سنگین غم و مصیبت را کاهش می دهد از خداوند حکیم برایش بهترین پاداشها را خواستارم.
با این بیت شعر از سعدی، به همین بسنده می کنم؛
سعدیا ! مرد نکو نام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
واعظ شهر چنین گفت - ۱۲
گرد آورنده: احمد لطفی
مقدمه:
در یکی از مساجد حومه ی شهرستان دره شهر ، مجلس ترحیم بنده خدایی برگزار بود، درپایان مراسم، واعظ جوانی نیز به ایراد سخن پرداخت. بعد از خواندن سرخطبه، و صلوات حاضرین ایشان فرمودند ؛
... [مشاهده متن کامل]
ای مردم مرگ حقیقتی است که هر جنبنده ای آن را تجربه می کند.
وی بر مبنای تفسیر نمونه به توضیح و تفسیرآیه ی ذالک الکتاب لا ریب فیه هدیً للمتقین پرداختند.
معنی آیه:
این کتاب [مقدس قرآن] که شکی در آن نیست، کتابی است که خداوند برای هدایت متقیان و افراد پر هیزگار نازل کرده است. ( سوره ی بقره - آیه ۲ )
سوءال مهم آن است، که این قرآن پُر معنی ، که شفا بخش تمام امراض روحی و روانی بشر است چرا فقط متقیان و پرهیزگاران را هدایت می کند؟
پاسخ ساده همین است، که انسان تا چراغ اراده را برای تغییر پذیری و هدایت خواهی روشن نکند، و چشم بر روی نور علم و هدایت نگشاید، قطعا" به نعمت هدایت و بهره مندی از قرآن نصیبش نمی گردد.
حافظ شیرازی می فرماید:
رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است
حیوانی که ننوشد می و انسان نشود
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض
ور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود
از قدیم هم گفتند؛
" باید که جمله جان شوی
تا لایق جانان شوی "
وهمچنین:
افتادگی آموز گر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
در حقیقت در راه شاگردی و بهره مندی از دانش و معرفت باید اولا" زمینه ی مساعد داشت، ثانیا" اهل تکبر نبود، در این راه باید چنان مشتاق و جمله مجذوب و مبهوت باشی ، گویی مُرده در زیر دست غسال باشی تا به لطافت ظاهر و باطن دست پیدا کنی.
طبق تفسیر المیزان در پاسخ سوءال فوق چنین آمده است؛
واعظ محترم، در پاسخ به این سوءال ، که چرا قرآن برای هدایت متقیان آمده است؟ فرمودند؛
" پاسخ به این پرسش را باید در میزان کمال خواهی افراد جستجو کرد، قرآن بسان باران رحمت است بر زمین شوره زار و زمین بایر هردو می بارد، اما در زمین بایر و قابل کشت انواع روئیدنی ممکن است بروید، ولی در زمین شوره زار چون قابل کشت نیست چیز مفیدی ی در آن کاشته نمی شود . و اگر محصولی نیز کاشته شود ، قابل رشد و به سرانجام رساندن محصول نیست. "
با درود؛ چراغ دین خاموش شدنی نیست. راه پیمایی اربعین نقش حضور، آمادگی، و دفاع از آرمان امام حسین و شیعیان دوازده امامی، و هموار کردن راه برای ظهور ناجی است.
درمحضر دوستان ، زانوی ادب زمین زده ایم، وبا مطالعه ی برخی از مطالب این کانال که نام پر مسمایی دارد، خالی از لطف نیست. دربحث های اخیر شورش ها در عراق ریشه در سیاستی تاریخی دارد، که از قدیم رقابت بین شهرها و طوایفش دارد، که در زمان مولای متقیان و امام حسن هم عراقی ها تشتت فکری داشته اند . نفرین سیدالشهداء پور حیدر به چنین مردمی هم در جای خود ، بی وفایی وداشتن تعصب جاهلی گاهی رفتاری انفجاری دارند،
... [مشاهده متن کامل]
شاید هفته ی قبل هم بر سر موضوعی با ایران مخالفت ورزیدند.
همچنین وضع اقتصادی بهتر عراق در این شرائط از زمان که هر دینار عراق به قیمت ده هزار تومان دارای ارزش شده بود، شاید سیری هم دلیل دیگرش باشد.
شورشهای عراق شاید با آتش گرفتن مخزنهای نفت عربستان بی ارتباط نباشد و توطئه ای عربی و مذهبی پشت قضیه است. بنابراین حوادث عراق دلایل جهان سومی دارد.
"نگاهی به شجره ی بزرگان طرهان و رومشگان"
نویسنده: : احمد لطفی
مقدمه:
در استانهای لرستان و ایلام، باتوجه به جبلی بودن منطقه، و نا امنی در مسیر زندگی ایلیاتی و کشاورزی و پیکار مداوم شحنه ها و صاحب منصبان محلی، به همین خاطر نگارش شجره و کتبی نمودن دستاوردهای فرهنگی و ادبی و هنری به شکل حیرت آوری اندک است. به همین خاطر هر خاندان و ایل و تباری بهترین ها را برای خود برمی گزیند و انتسابها گاه سر از حقیقت بیرون نمی آورند، اما آنچه مسلم است خاندانهای تاریخ ساز و همراهانشان بطور شفاهی هم باشد در شجره نامه ها و نقل و قولهایشان رگه هایی از حقیقت هست، خلط تاریخی ای که تاریخ نویسان در نگارش شجره و احوالات یک خاندان وقتی مطلبی می نویسند، گاه در شجره نامه ی صاحبان قدرت اگر ازدوخاندان پسر عمو باشند ، همه را به نام یک خاندان می نویسند . این مهم زمانی اتفاق می افتد، که صاحب قدرت و نفوذ، مورخی در مقر حکومتی اش داشته باشد، وی همه ی ارزشها را به نفع دودمان خویش مصادره می کند. و همه ی افراد توانمند و لایق را در یک سیر و شجره ی مشخص به نفع خاندان خود قرار می دهد، و به کاتب می گوید اینچنین بنویسد که وی می گوید. بطور مثال میر کامران در شجره ای که جناب هادی اسفندیاری نویسنده ی کتاب تاریخ ایل بالاوند به نگارنده ارائه کردند از اجداد نظرعلی خان طرهانی ( امیر اشرف ) معرفی کردند، در حالی که میر کامران نوه ی میر شاهقلی خان برادر میرغضنفر است. بنابراین تاریخ و شجره های دولتهای محلی خیلی دقیق نیست ولی هرنقل قولی زاویه ای از حقیقت را روشن و آشکار می کند. به همین دلیل برخی از مطالب را از نوشته ی کوتاه عبدالکریم کریمی ( میرشاهقلی ) است، و مابقی تحلیل و دیدگاه نگارنده است. باتوجه به سخنان اهل تاریخ در کانال دانشنامه ایل سوره مهری تنظیم شده است.
... [مشاهده متن کامل]
امید است، این وجیزه موجب رضایت خاطر خوانندگان را فراهم آورد.
تصویر علی محمد خان غضنفری طرهانی فرزند نظرعلی خان غضنفری طرهانی ( امیر اشرف )
آنچه که مشخص است غضنفری ها و میر شاه قلی ها برادر بودند ، آنها با چند ده واسطه به شخصی به نام قیس می رسند و قیس نیز از اولاد فردی به نام نصیر می باشند، [اقتباس از عبد الکریم کریمی ( میر شاه قلی ) ]
اهل تاریخ ؛ خاندان غضنفری را از اتابکان می دانند، با توجه به تلاشی که یکی از دانش پژوهان به نام عبد الکریم کریمی برا ی شناخت و معرفی مختصر این بزرگان ارائه نموده است، قطعا" این دیدگاه، تا حدودی با سایر دیدگاه ها متفاوت خواهد بود. ولی بلاخره نقل قولی است ممکن است مبتنی برحقیقتی هم نباشد، ولی سخنی است که شفاهی و به زعم وی کتبی است.
عبد الکریم کریمی ، قدمت شجره ی اصلی خوانین طرهان و رومشگان را حداقل ۳۵۰ سال اعلام کرده است. این شجره نامه گویا در کوهدشت لرستان نگهداری می شود. البته آنچه ایشان برای نگارنده ارائه دادند، از ۱۳ نسل تجاوز نمی کرد، برای نتیجه گیری بهتر نیاز به کنکاش و تحقیق دقیقتر دارد.
شجره ی عبد الکریم:
ایشان فرزند علی مرادخان کریمی ( میر شاهقلی ) فرزند خدارحم میر شاهقلی فرزند صید کریم سلطانخان میر شاهقلی فرزند میرزا قلی خان فرزند احمد بگ فرزند میر کامران فرزند عالین شاه حسینقلی خان فرزند میر شاهقلی با چند ده واسطه فرزند قیس فرزند نصیر می باشند.
شجره ی نتیجه ی دختری نظرعلیخان غضنفری ( امیر اشرف ) به شرح زیر است؛
دکتر هاشمی فرزند دختر علیمحمد خان، فرزند علی محمد خان فرزند نظرعلی خان طرهانی ( امیر اشرف ) فرزندبرخوردارخان فرزند فتح الله خان فرزند تشمال خان فرزند میر غضنفر با چند ده واسطه فرزند قیس فرزند نصیر
درمقایسه ی این دو شجره نامه ، شجره ی اعقاب نظرعلی خان یک نفر کمتر هست حال یا میر غضنفر برادر کوچکتر بوده و یا اصل شجره دارای اشکال است
طبق نظر سرهنگ هادی اسفندیاری بالاوند ، ایشان معتقد است؛
نظر علی خان و جعفر قلی و بختیار و حبیب الله خان برادر بودند، همگی پسران برخوردار خان فرزند میر قیصر سوم ( شاید فتح الله خان ) فرزند میر نصرالله فرزند میر خنجر فرزند میر کامران الی فرزند میرقیصر دوم ( عالین شاه حسینقلی خان توشمال اول بوده است
میر قیصر فرزند میر غضنفر بوده و میر غضنفر فرزند میر قیصر اول بوده
میر شاه قلی و میر نصرالله برادر بودند
فرشاد محمدزاده هم معتقد است؛
"میرشاهقلی ها انشعابی از غضنفری ها هستند. "گفته ی کریمی این مطب را رد می کند و شاهقلی های رماوند، با غضنفرهای امرایی برادرند و دوتیره ی مستقلند.
برخی نیز میر غضنفر را پسر میرقیصر ابن علیخان برادر شاهوردی خان آخرین اتابک لرستان می دانند.
آنچه از شجره هایی که عبدالکریم کریمی و هادی اسفندیاری و فرشاد محمد زاده برمی آید، میر قیصر دو پسر به نامهای میر نصرالله و میر شاهقلی داشته است، با این مقدمه شجره ی نظرعلی خان طرهانی ( امیر اشرف ) به شرح زیر است؛
نظرعلی خان فرزند برخوردارخان فرزندفتح الله خان فرزند تشمال خان فرزند میر غضنفر فرزند نصر الله فرزند میر قیصر اول است.
تصویر امان الله خان غضنفری ( سرداربهادر ) فرزند نامدارخان غضنفری
شجره ی اعقاب نامدار خان برادر برخوردارخان؛
عبد الرصا غضنفری فرزند نصرالله فرزندحجت فرزندامان الله خان ( سردار بهادر خان ) فرزند نامدار خان فرزند فتح الله خان فرزند تشمال خان فرزند میر غضنفر خان فرزند نصر الله فرزند میر قیصر
شجره ی خنجر بگ امرایی: احمد بگ و خنجربگ هردو فرزند میر کامران فرزندعالین شاه حسینقلی خان ( قیصر دوم ) فرزندمیر شاهقلی خان
شرح شجره ی اعقاب قیس :
قیصر اول دارای دوپسر به نام نصر الله و میر شاهقلی داشته است.
فرزند مشهور نصرالله؛:
میر غضنفر
فرزندمشهور میر غضنفر :
تشمال خان
فرزند مشهور تشمال خان:
فتح الله خان غصنفری
فرزندان فتح الله خان:
۱ - برخوردارخان
۲ - نامدار خان
فرزندمشهور برخوردار خان :
نظرعلی خان ( امیر اشرف ) غضنفری
فرزندان نظرعلی خان طرهانی:
۱ - علی محمد خان ( امیر اعظم ) غضنفری
۲ - تشمال خان
۳ - یدالله خان
۴ - نصرت الله خان
۵ - امیر خان
۶ - محمد حسین خان
۷ - غلامرضا خان - فرزندانش در آمریکا هستند.
۸ - اسد الله خان
۹ - امیر پور غضنفری
۱۰ - اسفندیار خان غضنفری ( شاعر و نویسنده ی مشهور لرستانی )
۱۱ - علی قلی خان
فرزند نامدارخان:
سردار امان الله خان غضنفری
فرزند سردار امان الله خان:
علی رضاخان
فرزند علی رضاخان:
حجت غضنفری
فرزند حجت غضنفری:
نصرالله خان غضنفری
فرزند میر شاهقلی خان:
عالین شاه حسینقلی خان
فرزند عالین شاه حسینقلی خان:
میر کامران
فرزندان میر کامران:
۱ - خنجر بگ ( نگارنده نام فرزندان ایشان رانمی داند. )
۲ - احمدبگ
فرزند احمد بگ:
میرزا قلی خان
فرزندان میرزا قلی خان:
۱ - بهرام میر شاهقلی
۲ - صید کریم سلطان خان
۳ - کرم اله خان
۴ - رحیم میر شاقلی خان
۵ - حسن قلی خان
فرزندان صید کریم سلطان خان:
۱ - فرهاد خان
۲ - صید مهدی پور شهاب
۳ - صید هادی
۴ - خدا رحم
فرزند خدا رحم میرشاهقلی:
علی مرا د خان کریمی
فرزندان علی مرادخان کریمی:
۱ - رحیم کریمی
۲ - کریم ( عبدالکریم ) کریمی
۳ - محمد کریمی
اعقاب میر شاهقلی، بیشتر در تهران و کوهدشت و دره شهر و روستای رماوند زندگی می کنند.
اعقاب غضنفری بیشتر در خرم آباد، تهران و خارج از کشور به سر می برند.
امرایی ها و اولادان نصیر ، و غضنفری ها و شاهقلی ها صاحب منصب در غرب لرستان بوده اند. هرچند احتمال است که قبل از روی کار آمدن اتابکان در همان شوش و ایذه و پشتکوه بوده اند و کم کم به سینه سی خرم آباد آمده باشند و از چگنی و سراب دوره به نواحی شمال و غرب لرستان کنونی در بازی قدرت شرکت باشند .
در حقیف خاندان امرایی و وابستگان نسبی آنها در مرکز لرستان و شمال و غرب آن در مقاطعی از چهار قرن اخیر صاحب قدرت و منصب بوده اند. درنبردهای برون مرزی به کشور بزرگ ایران خدمت کرده اند. آنها جزو اتابکان لر کوچک به حساب آمده اند. و در مناسبات حیات اجتماعی و سیاسی آنها نقش آفریده اند.
جد دور آنها در قرن اول هجری طبق گفته ی عبدالکریم کریمی، به نام قیس در زمان مختار ثقفی به عنوان امر به معروف و نهی از منکر به شوش آمده و بعد از سالها زندگی در جنوب کشور ایران و تکثیر نسل ، بعدها اعقابش در "سینه سی " خرم آباد و با طوایف بومی، وبه تعبیر جناب کریمی، با طایفه امرایی یا امیرهای چگنی آن روزگار خویشاوندی می کنند و بعدها با افول قدرت خاندان و خوانین خدایی حسنوند عالین شاه حسینقلی خان نوه ی شاهقلی به قدرت می رسند. بعد از وی پسرش میر کامران، و سپس قدرت بدست اولاد میر غضنفر می افتد. به نظر نگارنده گرچه قیس از عراق کنونی و ایران سابق به شوش آمده اند، ولی به احتمال قوی از بزرگان ایران بودند، که در جنگ نهاونداسیر شدند و در دوران مختار برخی از آنها یا فرزندان آن اسیران که ناراضیان از بنی امیه بودند، کم کم به انحاء مختلف خصوصا" با تفکر شیعی به منطقه آمده اند. ( الله اعلم )
در ادبیات لکی کلمه ی قیس آمده است؛
ژه روژان روژی ژه وقتان وقتی
چی قیس پوشیاویم ژه کلپوس رختی
حکومت کردن و رقابت برای بدست آوردن قدرت هزینه داشته است. به همین خاطر خاندان غضنفری در ابتدا با پسر عموهای همسایه خودشان یعنی اعقاب شاهقلی درگیری داشته و "مِلَه ریش بِر" یکی از جنگها و درگیری برای تصاحب قدرت است. والی های سلاحورزی هم که بنا بر قولی از سکاوندها بوده اند بعد از قطع امید و اخراجشان از حکومت پیشکوه، همواره به سمت طرهانات و نور آباد و الشتر تجاوزاتی داشته اند ، که یکی از سنن غارتگری و نزاع، که بین غضنفری ها و والیان پشتکوه و گاه با میران وابسته به والی، در می گرفت، و در بعضی فصول سال والیان پشتکوه و عمله شان طرهانات را غارت می کردند، و دربرخی فصول سال، حاکمان غرب لرستان یعنی غضنفری ها به نواحی تحت فرمان والی غارت و صدمه وارد می کردند.
این در گیری ها در دوران حاکمیت نظرعلی خان طرهانی ( امیر اشرف ) به اوج خود رسید. در یک زمانی که طرهانات و افراد وابسته به نظه ( نظرعلی خان امیر اشرف ) قافله های وابسته به سرزمین والی و سیمره را غارت می کنند، نظرعلی خان با اعتراض صید محمدخان هاشمی نسبت به عوامل وی که چنین کاری کرده اند، مواجه می شود. صید محمد خان شعر "میهمان لوت کردن و بزرگ باوه" را برای نظرعلی خان طرهانی می فرستد. ایشان نیز شعری در جواب می فرستد که یک بیت آن به تحقیر اسب و استرها ی غارت شده را در حد خر پائین می آورد و می نویسد؛
کاری لیت بِکَم شیطو شرم باتی
حاکم ای کار خر دُزین چاتی
این رقابتها ودرگیری ها که بین نظرعلی خان طرهانی و غلامرضاخان والی به حدی بالاگرفت که مهاجمان و عوامل والی در سال ۱۹۱۵ میلادی به قلعه ی طرهان صدمه ی جدی وارد می کنند. و شاعر گوید؛
هی داد هی بی داد بالم شکانی
قلای هفت برجی طرهان رمانی
در هرصورت بین خاندان غضنفری هم رقابت وجود داشت و فرزندان و اعقاب برخوردارخان و برادرش نامدار خان دسته بندی و صدماتی به بدنه ی قدرت غضنفری ها وارد کرد . و در جنگ گریرون خواهرزاده ی نظرعلی خان طرهانی که در منطقه خاوه و نور آباد کنونی زندگی می کرد دایی خود را یاری نکرد و نظرعلی خان از مهرعلی خان شکست خورد. لازم به ذکر است خوانین از نسل قیصر با افول قدرت خوانین خدایی حاکمیت شمال و غرب لرستان امروز را در اختیار گرفتند. خوانین امرایی در ابتدا با زبان لکی تکلم می کردند ولی اعقابشان با گویش لری رومشکانی صحبت می نمایند. آنچه که از روایات سینه به سینه و اسناد دست و پا شکسته ای که در دست است بعد از نابودی حکومت شاهنشاهی ساسانی هرچه حکومت محلی از اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم روی کار آمدند، همه به نوعی دست اعقاب ساسانیان و یا دهقانان وابسته به آنها در بدست گرفتن قدرتهای محلی نقش تعیین کننده داشته اند از جمله آل بویه خورشیدیان، بنی عیار ، صفاریان ، سامانیان ، مرداویجیان و زیاریان و برساقیان و حسنویه و اردلانها و جافها و کلهرها و سوره میری ها وتیلاوی ها، ریزه وندها سکاوندها و میرها و چگنی ها و زندیه و زنگنه و غضنفری ها و میر شاهقلیها و سران دریکوند و راوندیان و ورجاوندها و سلسله و دلفان و بیرانها و باجولها و آل مظفر و شهراوی ها همه وهمه پاره هایی از یک حقیقت واحدند.
عبدالکریم کریمی معتقداست ؛" چند سال قبل از کودتای رضاخان ، و شکست سختی که سپاه نظرعلی خان امیر اشرف از مهرعلی خان امیر منظم حاکم سلسله متحمل شد، نظرعلی خان طرهانی تا حدودی از سیاست پیشکوه خا رج می شود. "
همانطور که ذکر شد در طرهان و غرب خرم آباد عالین شاه حسینقلی خان پسر شاهقلی خان حاکم می شود، وی بدست ایل سلسله کشته می شود ، بعد از وی میر کامران خان و پسرش خنجربگ دستی برقدرت داشتند تا برخوردارخان پسر فتح الله خان غضنفری قدرت را از دست عمو زادگانش خارج ساخت، خودش حاکم گردید. بعد از مدتی برخوردارخان نیز کشته می شود . و برادرش نامدار خان به حکومت غرب لرستان رسید. وی نیز بدست برادر زاده اش نظرعلی غضنفری کشته شد. و نظرعلیخان غضنفری امیر اشرف به حکومت رسیدند . در زمان رضا شاه پهلوی، امان الله خان غضنفری پسر نامدارخان به سمت بخشداری کوهدشت برگزیده شد، وی به علت طرفداری از رضا شاه با تمام نوادگان شاهقلی و برخی از نوادگان میر غضنفر از جمله نظرعلی خان و فرزندانش سر سازش نداشت. وی خیلی از ملکهای زراعی اقوامش را به نام خویش ثبت کرد. ( ( نقل از محمد کریم کریمی از نسل میر شاهقلی ) )
سردار امان الله خان غضنفری براثر درگیری با رزم آرا، بعداز چند روز بستری در بیمارستان درسال ۱۳۲۵ شمس می میرد. برخی معتقدند خودکشی کرده، و برخی می گویند سپهبد رزم آرا وی رامسموم کرده است. ( الله اعلم )
آن زمینها که غصب شده بودند، در سال ۱۳۴۱ شمسی بعد از اصلاحات ارضی به صاحبان اصلی خود رسیدند.
علی محمد خان فرزند نظرعلی خان و فرهاد خان فرزند صید کریم سلطان خان از نسل میر شاهقلی بدلیل مخالفت با پهلوی در زندان بسر می بردند. فرهادخان بعد از دوسال در زندان تهران سکته کرد، علی محمد خان ۱۶ سال در زندان بودند. علی محمد خان غضنفری، بعد از آزادی از زندان به نمایندگی کوهدشت در مجلس شورا ی ملی انتخاب می شود.
درابتدای شکل گیری رژیم پهلوی، مهدی پورشهاب از خاندان میر شاهقلی و یوسف خان سرتیپ نیا دایی محمد حسین خان غضنفری از طایفه نورعالی سوره میری و مردان بیرانوند، و غلام بیرانوند وچند نفر دیگر از بیرانوندها و سایر سران عشایر به دلیل مخالفت با رضا شاه پهلوی اعدام می شوند.
البته مهدی پور شهاب ، قبل از این که اعدام شود، در زندان سکته کرد.
از جمله کسانی که با حکومت پهلوی و شخص رضا شاه مخالف بودند، می توان به مرادخان عباسی پسر فرج الله خان عباسی گراوندکه در جنگ میشنان ، یکی از سواران تیز رو و قوی بود، در ان نبرد کشته شد. دیگری یدالله غضنفری فرزند نظرعلی خان طرهانی بدست ماموران رضا شاه کشته شد و دیگری نیز اسفندیار رماوندی که در آن جنگ کشته شد.
در آن زمان امان الله خان غضنفری و پسرش علیرضا خان غضنفری موافق حکومت پهلوی بودند.
ایران و آتش
نویسنده : احمد لطفی
برخی ایران و مردمش را به آتش گدازنده، و آتشی در ذات تشبیه کرده اند، این گروه معتقدند ایران از جنس ققنوس است که ذاتش در آتش بسوزد از میان خاکستر و آتش باز ققنوسی پویا تر متولد می شود. در طول تاریخ، اقوام و اشخاص مختلفی از جمله یاءجوج و ماءجوج، اسکندر مقدونی و سلوکیان و اعراب و مغول و تاتار و ترکهای غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی و. . . همه به این کشور حمله کردند، آمدند، کشتند، بردند، و خوردند، آنان هستی ما را به آتش کشیدند، ولی ما با این مهاجمان، که در حالت نیمه توحش بودند، آنها را به زیور مدنیت و تمدن و فرهنگ آشنا نمودیم. و بلاخره از اعقاب آنها افراد متمدن و هنر دوست بوجود آوردیم. هرچند از آن مهاجمان نا آشنا با اخلاق و ادب جفای فراوان دیدیم.
... [مشاهده متن کامل]
سالها گذشت، تا اعقاب آنها به حقانیت فرهنگ و تمدن و هوش و ذکاوت ما ایرانیان پی بردند.
در دین مبین اسلام، که به حقوق انسانها احترام می گذارد، اما به تعبیر کتاب دوقرن سکوت دکتر عبدالحسین زرین کوب مهاجمان باتفکر و تعصبات جاهلی دچار توهم شدند و خود را از همه برتر دیدند، اعراب مهاجم درمقابل دشمنانشان از مرز ادب و عدل گذشتند. در شمال ایران آنقدر کشتند که خون ایرانیان آسیاب را به کار انداخت و فرمانده سپاه عرب از آرد آن آسیاب نان خوردند. و از این قبیل تجاوزات قس علی هذا.
ما را به اسارت بردند، و بسیار تحقیرمان کردند شهر وند درجه چندم به حسابمان آوردند. زبان ادبی و علمی ما دوقرن در سکوت مطلق رفت . رسوم ما مخدوش و ممنوع شد . اعراب مهاجمما را باهنجارها و ارزشهای درست و نادرست خویش آشنا کردند.
هوش و ذکاوت ایرانیان با بررسی متون قرآنی و عربی فصیح و دانا شدن به مبانی و اصول و فروع دین اسلام و مذهب تشیع بهتر از اعراب مهاجم متوجه عظمت قرآن و رسول خدا و ائمه ی اطهار ( ع ) شدند. فرزندان موالیان که والدینشان اسرای ایرانی و غلام اعراب شده بودند، به زبان دین و علوم مذهبی و قرآن چنان متبحر شدند. که برای کشور داری به ایرانیان نسل اول و دوم و سوم اسرا و ایرانیان نیاز مبرم داشتند.
ایرانیان هزاران دشمن را چه با منطق و چه با شورش و چه با مقابله به مثل و گاه باشهادت خویش، حقانیت فرهنگی و انسانی خود را بر گروه مهاجم اثبات کرده اند. امیداست ، در این زمانه ی پر شر و شور ایران بزرگ از گردونه ی مشکلات فعلی رهایی یابد. و عظمت فرهنگی و تاریخی خود را برمبنای داشته های تاریخی و تفکرات مذهب تشیع علوی بازسازی نماید. و راه و تفکر امام خمینی ( ره ) نیز در جامعه نمود عینی و عملی داشته باشد. ان شاء الله
"گپ و گفتی با استاد علی صفری"
نویسنده : احمد لطفی
استاد علی صفری دانشجوی دوره ی دکترا در رشته ی حقوق دانشگاه اهواز هستند.
در غروب روز یکشنبه ۷ مهرماه سال ۱۳۹۸ شمسی فرصتی پیش آمد که نگارنده، در دفتر محل کار دوم یا کار جانبی اش ، چند دقیقه ای بنشیند، و در مورد مسائل علمی و اجتماعی با وی سخنانی چند رد و بدل شد، که نگارش آنها خالی از لطف و معنا نیست.
... [مشاهده متن کامل]
نگارنده درابتدا متوجه شد، استاد صفری وابسته به ایل سلسله است نسب پدریش حسنوند و نسب مادریش کولیوند است. به نظر نگارنده اخلاص و هوش و زیرکی وی ، از بهره ی مادری است، هرچند ایل سلسله خود شامل طوایف حسنوند، کولیوند، قیاسوند و یوسفوند و ترکاشوند می باشند، و همگی از علم و ادب و تلاشگری و وطن دوستی برخوردارند.
ایشان درجلسه ی مصاحبه ی دکترایش، صراحتا" خودرا معلمی فرهنگ دوست ، و دانش پژو ه و طرفدار اهلبیت ) ع ( و ولایت فقیه معرفی کرده بودند.
استاد صفری از لحاظ سیاسی فردی فراجناحی و بدون وابستگی به مواضع احزاب اصولگرآ و اصلاح طلب می باشند. وی به اساتید مصاحبه کننده در دانشگاه پیرجندگفته بود، رمز موفقیتش تا کنون کسب علم و دانش، و رفتن به زیارت ائمه اطهار ( ع ) و امامزادگان، خصوصا" زیارت امام رضا ( ع ) اعلام کرده بود.
ایشان سالی دوبار با خانواده اش به زیارت امام رضا ( ع ) مُشَرف می شوند.
استاد علی صفری دو رکن فراگیری علم و دانش، و زیارت بزرگان دین و معرفت را که هردو به نوعی با ریاضت، دارای وجه مشترک می باشند. ، را همیشه به فرزندانش توصیه می کند.
استاد علی صفری، حدود ده سال است که معاون دبیرستان فنی و حرفه ای شهرستان دره شهر می باشند. این فرهنگی پر انگیزه، بسیار به امام حسین ( ع ) عشق می ورزد و هرساله در ایام محرم و صفر مجالسی در خانه اش برای گرامیداشت یاد و خاطره ی شهدای کربلا بر پاست . وی و خانواده ی محترمش سفره و نذورات و خیرات و روضه ایی نیز در این راستا برگزار می نمایند.
استاد علی صفری دوفرزند پسر دارد، یکی از آنها تحصیلات فنی دارد، و درمنطقه دره شهر به خدمت مشغول است، و پسر دیگرش جزو کارکنان و مهندسان شاغل در پایگاه زیر در یایی کشور است.
استاد علی صفری در فرازی دیگر از سخنانش، معلوم شد که وی مرد علم و عمل است، هم در بُعد علم فعالیت کرده، و دارای سه دیپلم و دو فوق لیسانس و اکنون دانشجوی دوره ی دکترا می باشند، و هم دارای شغل مشخص و خدمت رسمی در آموزش و پرورش شهرستان دره شهر را در تجربه و پرونده ی کاری خویش دارد، وهم فردی کار آفرین است و برای رونق اقتصادی خانواده تمام تلاش خود را به کار بسته است.
استاد علی صفری گفت؛
" در پاسخ به سوال یکی از مصاحبه کننده های دانشگاه بیرجند ، که از من انگیزه ی ادامه تحصیل را پرسیده بود، گفتم ؛ علم و دانش را نه برای مادیتش بلکه به خاطر معنویتش دوست دارم. بنده مشتاق اهل بیتم و دوست دارم، از سیره و روش عملی و علمی آنها با روش آکادمیک بهتر بدانم و برای جامعه مفید باشم. "
ایشان در ادامه گفت؛ "برای حُسن علاقه ام به سید الشهدا ( ع ) شعر استاد شهریار را در محضر مصاحبه کنندگان از حفظ قرائت کردم. "
شهریار شاعر برجسته کشورمان به مناسبت حرکت امام حسین ( ع ) از مکه به سمت کربلا سروده ای این گونه دارد:
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین
سیرت آل علی ( ع ) با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما، یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
بعد ازینش صحنه ها و پرده ها اشکست و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
آیا دلفانهای سرناوه سید هستند؟
نویسنده: احمد لطفی
یکی از دلفانهای سرناوه حاوی اطلاعاتی قابل تاء مل در باره ی دلفانهای سرناوه بود ند، که نگارنده را مشتاق نمود، تا با وی مصاحبه ای را انجام دهد.
... [مشاهده متن کامل]
ماحصل این مصاحبه حکایت از خبر جدیدی برای این مردم آرام و تا حدودی انقلابی و وزیر کش دارد. حدود ۱۵۰ سال پیش با کمی نوسان، به قول آقای فاضل دلفانی ( رمضانی ) حدود ۱۳۰ سال پیش نوادگان سید شمس الدین یا بابا شمس الدین دزفولی با خوانین کاظمی و جهانگیری بر سر زمینی که به نذری به شمس الدین و پسر ش شاهقلی دزفولی هدیه داده اند درگیر می شوند، ومجبور به ترک سرناوه می شوند . آنچه از سخن معلم بازنشسته ی ۵۸ ساله جناب فاضل رمضانی برمی آید، دلفانهای سرناوه ی پراکنده در روستاهای سیمره و چقلوندی ( بیرانشهر ) و چگنی و خرم آباد، همگی از نسل بابا شمس الدین دزفولی ساکن سرناوه، و ایشان از نوادگان امامزاده بابا رکن الدین دزفولی است. ایشان دوسند در دست دارد، که بیانگر سیادت این طایفه در دلفان لرستان می باشد.
بابا شمس الدین و شاهقلی شبیه مادر زلیخا و پسرش که به سیمره آمده اند، آن پدر و پسر دربین ایتوندهای سوره مهری می آیند، شاهقلی جوانی ۱۷ ساله است ایتوندها دختری به ایشان می دهند . در همانجا زندگی می کنند تا در حدود۱۳۰ سال پیش اعقاب شاهقلی بن سید شمس الدین متواری می شوند عده ای به سرکردگی عباس سرناوه ای به چقلوندی می روند . اسم برخی از آن همراهان شطه، حیدرعلی، را می توان نام برد.
بختوبگ ، علی بگ، ولی بگ ، حمه بگ ، زکریا، فرزندان علی داد فرزند فرهاد فرند شه قلی فرزند شمس الدین در روستاهای چقلوندی در بین بیرانوندهای زینبی ساکن می شوند و الان جمعیت قابل ذکری هستند.
گویا پیرولی هم پسر علی کرم فرزند فرهاد بوده است. و جزو همان دلفانهای ساکن چقلوندی هستند.
وقتی از سرناوه مجبور به مهاجرت می شوند، ابتدا دو سال در روستای زنگیوند الشتر به سر می برند. سپس جمعی به چگنی و جمعی به سیمره و جمعی به چقلوندی می روند. بعد از دوسال به چگنی و روستاهای تابعه ی سراب دوره می روند.
بعدها دو خانواده از دلفانها که به چگنی رفته اند، به نامهای کرمخدا و کاظم براثر خویشاوندی در بین اهالی بالاگریوه در دره گرم خرم آباد می روند.
شمس الدین از سادات مشعشعی و از نوادگان حمزه بن موسی الکاظم هستند. قدمت شجره ی اعقاب شمس الدین در دوره ی فتحعلی شاه قاجار استخراج می شود .
شجره ی فاضل رمضانی دلفان سرناوه ای ، که از پسرش آغاز شده، وبه شرح زیر است؛
اصغر فرزند فاضل فرزند کرمخدا فرزند محمد علی فرزند روشنعلی فرزند نادعلی فرزند کرمخان فرزند ممی فرزند کرم ( علی کرم ) فرزندعلی مراد فرزند شه قلی فرزند شمس الدین از دزفول به منطقه آمده اند
احتمالا" پیره و شیره ، فرزندان نورکه بوده و نورکه و یارکه و کرمخان برادر بوده اند. ( الله اعلم )
تصویر شجره
تصویر شجره
با توجه به این شجره نامه ها که برای بار دوم صادر شده سید شمس الدین با چند نسل به امام موسی الکاظم می رسند. و دلفانهای سیمره نیز به احتمال قوی جزو سادات اهل حق بوده که نهایت به حمزه ابن موسی الکاظم می رسند. امامزاده رکن الدین جد بابا شمس الدین مقبره اش در دزفول می باشد.
" واعظ شهر چنین گفت" - ۱۱
نویسنده : احمد لطفی
دلایل سقوط جامعه و حاکمیت
زوال و انحراف جامعه ، محصول یک زمان کوتاه نیست، هر انحراف و جرمی آموختنی است، به همین خاطر زمانی لازم است تا صفاتی زشت و زیبا در جامعه ای رخ دهد.
... [مشاهده متن کامل]
وجود زشتی و پلشتی و بیماریهای اجتماعی بسان میکروب که در جسم انسان جا خوش می کند، و آرام آرام سلولهای سالم را بیمار می کند. بر طبق ضرب المثل ؛ " بز گَر گله ای را گَر می کند. "
وجود زشتی و پلشتی و بیماریهای اجتماعی بسان میکروبها که در جسم انسان جا خوش می کنند، و آرام آرام سلولهای سالم را بیمار می نمایند. به صورت آسیبهایی اجتماعی و روانی افراد جامعه را تحت تاءثیر قرار می دهند. به عبارت دیگر، طبق ضرب المثل معروف ؛
" بز گَر گله ای را گَر می کند. "
آدمی گاه گرفتار عادتهایی می شود، که در باره ی آنها بدون تحقیق و تفحص و خرد ورزی بالبداهه براثر عادات و آداب اجتماعی مردم زمانش آنان را انجام می دهد. و جزیی از شخصیت فرد می گردند. در حالی که آن عادات ریشه در یک تقلید کور کورانه ویا رفتار روزمره دارد. برخی نیز رفتار افراد برجسته و صاحب قدرت و مکنت جامعه را به عنوان الگوی برتر در نظر می گیرند و به آن شیوه های رفتاری مبادرت می ورزند. ( ان الناس علی دین ملوکهم )
حال اگر ملوک و بزرگان شیوه ی پسندیده و مناسب داشته باشند، مردم از رفتار قابل قبولی برخوردارند و برعکس آن هم نتیجه ی نامطلوب بدست می دهد.
حضرت علی ( ع ) در صفحه ی ۵۲۱ کتاب نهج البلاغه - ترجمه ی علی شیروانی ، علل سقوط جامعه ی زمانش را چنین توصیف کرده است؛
"بدانید - خدایتانرحمت کناد - شما در زمانه ای هستید، که گویندگانِ سخن حق در آن اندکند. زبان ها از گفتن سخن راست ناتوان شده، و ملازمان ( همراهان ) حق بی مقدار گشته اند.
مردم این زمان برگناه کمر بسته، و برسهل انگاری و سازش اتّفاق ( اتحاد ) کرده اند.
جوانانشان بد خُلق و سالخورده شان گناهکار، و دانایشانمنافق، و گوینده شان تملق گو است. نه کوچک ، بزرگ را محترم می شمارد، و نه توانگر به تهیدست یاری می رساند. "
در سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه،
علل سقوط حکومت از دیدگاه امیرالمؤمنین ( ع ) را چنین توصیف کرده است؛
"گفتار آن حضرت درباره علل سقوط سیاسی اجتماعی دولت ها چنین است : ��یستدل علی ادبار الدول باربع ، تضییع الاصول ، والتمسک بالغرور وتقدیم الاراذل وتاخیر الافاضل��� ( ۱ )
یعنی؛
" برای سقوط یک حکومت، می توان چنین استدلال کرد، که هرگاه چهار چیز در ساختار آن حکومت راه یافت ، آن حکومت سقوط می کند :
1 - اصول اساسی را ضایع نمودن .
2 - به جاه زودگذر دنیا مغرور شدن .
3 - فرومایگان را مقدم داشتن .
4 - فرزانگان را مؤخر قرار دادن .
البته هر یک از این عوامل چهارگانه ، ناشی از ضعف سیاسی و سوء مدیریت مسؤولین آن حکومت می باشد .
گفتار آن حضرت ( علیه السلام ) درباره علل سقوط اقتصادی اجتماعی چنین است : ��یستدل علی الادبار باربع : سوء التدبیر وقبح التبذیر وقلة الاعتبار وکثرة�الاعتذار��� ( ۲ )
یعنی؛
" با چهار چیز می توان بر زوال دولت استدلال نمود :
1 - سوء تدبیر و ضعف مدیریت .
2 - تبذیر ناروا و هزینه های زیانبار اقتصادی .
3 - از تجارب سودمند عبرت نگرفتن .
4 . به جای جبران عملی گذشته ، مکررا" عذر خواهی زبانی نمودن.
پی نوشته ها:
۱ - شرح غررالحکم؛ جلد ۶، ص ۴۵۰
۲ - همان ماءخذ ؛ ص ۴۴۹
"بن بستهای زندگی"
نویسنده: احمد لطفی
انسان موجودی بلاکش است. بلایا و مشکلاتی که بر او نازل شده، و می شود از ناحیه ی خود او یا اقربا و یا همنوعان اوست.
دشمنان انسان بسان دسته ی ارّه که از جنس خود درخت است، و دشمن خطرناک درختان به حساب می آید، و همواره همان دسته ی ارّه است، که طی قرون متمادی به درختان صدمه زده است، و در حقیقت آن دسته ی چوبی ارّه ، قاتل درختان زیادی شده است. و به عبارت دیگر ارّه با آن دسته و تکیه گاه چوبینش درختان سبز و خرم و با نشاط را می بُرّد و تنه و شاخه و برگشان را برخاک و سنگفرش زمین می اندازد. ما انسانها گاهی از جنس ، و از وصله ی تن مان دچار صدمه و درد و رنج می شویم.
... [مشاهده متن کامل]
بارها واعظان از قول حضرت علی ( ع ) برایمان نقل کرده اند ؛
"الدنیا دار بلاء محفوفه "
یعنی؛
جهان و دنیایی که ما در آن قرار گرفته ایم خانه ای است که آن را با تومار بلا پیچیده اند.
بازهم همان واعظان می فرمایند؛
" انسان موجودی است، که بین خاک و افلاک، و بین هوای نفس و عقل رشید در جدال و نوسان است. "
انسان اگر عقل و بصیرت باطنی داشته باشد، خود را از خراب آباد دنیا نجات می دهد. وگرنه دربن بست ها و گرفتاری های دنیای پر شر و شور واقع خواهد شد.
امروزه سیاسیون کار کشته ی دنیا در اروپا و آمریکا و تیم های اقتصادی و نظامی آنها برای سرکوب کشورهای انقلابی و مستضعف عالم ، چنان برنامه ریزی می کنند، که ملتها را به فقر و بدبختی و ناامیدی سوق می دهند. در چنین حالتی دانایان هم در چنبره ی این گرفتاری ها مستاصل می گردند. و فقر و بیکاری و ناتوانی در بر آورده شدن نیاز های اساسی شهروندان موجبات انحرافات اجتماعی و روانی آنان را فراهم می کنند، وفرهیختگان نیز در این آشفته بازار که رونق دزدی و اختلاس و حق کشی رواج دارد، آگاهان جامعه کم می آورند، و دراین مسیر بی برگشت که راهی برای برون رفت کمتر دیده می شود . گذشته از مردم عادی، فرهیختگان نیز دچار خسران روحی و معنوی می شوند، و خود آنها نیز احساس در ماندگی می نمایند. مانند همان پزشک یا روان شناسی که برای پیشگیری و درمان خودکشی و خود سوزی شهروندان، به استان ایلام آمده بود، از بس غم آسیب دیدگان زیاد بود، بلاخره آن متخصص که از درمان روحی مردم عاجز مانده بود، خود راسوزانید ، از غصه ی آن همه بیمار اجتماعی خود را کشت.
همچنین ضعف و هنجار شکنی دیگران چنان دلهای مردم دانا را خون می نمایند. که ضرب المثل؛
" هرچیز که بگندد نمکش می زنند
وای به روزی که بگندد نمک"
مصداق واقعی و عینی چنان دانایانی است در این شهر کوچک که مشکلاتش در ابعاد مختلف خانوادگی، اقتصادی و فرهنگی اجتماعی و بهداشتی و. . . . . کم نیستند. یکی از خدمتگزاران فرهنگ گستر این شهر به بن بست، و نایابی درمان برای دردهای اجتماعی جامعه رسید، مرگ خود خواسته را بر مرگ تدریجی ترجیح دادند.
چه کسی باور می کند که فعال مردی چون قباد ، که در تمام زمینه های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و. . . . . سر رشته داشتند، اینطور اسیر و تسلیم تیر قضا شوند. این هم یک نمونه از قربانیان جامعه ی در حال گذار یا در حال آنومی اجتماعی است.
واعظ شهر چنین گفت - ۱۰
نوشته: احمد لطفی
مقدمه:
در روز دوم مهرماه سال ۱۳۹۸ شمسی مراسم خاکسپاری یک مادر زحمتکش و سرفراز ایلیاتی، به نام فدخ حیدری بود. آن بانو، عمری سختی های دوران معیشت دامداری و کشاورزی سنتی را با عنصر عشق و امید به خانواده و فرزندانش، تحمل کرده بود ، و در این راستا تجارب ارزنده ای را در پرونده ی زندگی اجتماعی خویش بایگانی نموده بود. چنان زنانی که با ساده زیستی و تحمل رنج به عنوان مدیر داخلی خانواده به پرورش فرزندان مبادرت ورزیده اند. و صاحب فرزندان و نوه های شایسته شده، و بار گران پیری را تا "به حق پیوستن" بر جسم رنجور خویش کشیده است. همه مصداق ایثار و فداکاری چنان مادرانی است که در روز تشییع جنازه و مراسم خاک سپاریش مردم از راه دور و نزدیک ، خصوصا" گروه زیادی از خواهران و برادران آبدانانی دراین مراسم حضور چشمگیر داشتند.
... [مشاهده متن کامل]
واعظ توانا و حاضر در تمام مجالس مرگ و میر و فعالیتهای اجتماعی و مذهبی شهرما بعد از قرائت نماز میت و بجا آوردن مراسم تلقین ، در پشت تریبون سیار جناب محمد قربانی از طایفه سگوند مهدی خانی، قرار گرفت، و فرمودند،
بسم الله الرحم الرحیم؛
گرچه سخنان ممکن است تکراری باشند، ولی این سخنان درس یاد آوری و تذکر می باشند، برای آنها که به معاد روز قیامت باور داشته باشند، و یا به مبداء و معادی معتقد نباشند. وی غم فقدان این مادر بزرگوار و شایسته را که درس آکادمیک نخوانده، ولی استاد و مربی و مدیر اعضای خانواده اش بوده، را به فرزندان و بستگانش تسلیت گفتند، وسپس آغاز حدیث کرد؛ ای مردم حضرت علی ( ع ) فرموده است؛
أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ثَلَاثَةٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُهَا وَ لَا تُؤَخَّرُ إِلَى الْآخِرَةِ عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ وَ الْبَغْیُ عَلَى النَّاسِ وَ کُفْرُ الْإِحْسَانِ.
امالی شیخ مفید، ص۲۳۷
امیر المومنین علی علیه السلام نقل می کند که پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) � فرمودند :
سه گناه است که کیفرشان در همین دنیا می رسد و به آخرت نمی افتد:
۱ - آزردن و عاق پدر و مادر شدن.
۲ - زورگویی و ستم به مردم.
۳ - ناسپاسی نسبت به خوبی های دیگران
شرح مختصر حدیث:
جوانان ما توجه داشته باشند، که احترام و احسان به والدین یک امر سفارش شده، در قرآن است. و هرکس از این امر تخطی کند، درهمین دنیا جریمه و پاسخ بی احترامی به والدین را دریافت می کند. همچنین ما وظیفه داریم نسبت به همنوعان با مهربانی و عادلانه رفتار کنیم، زیرا هرکسی که دیگران را اذیت کند، در همین دنیا تاوان گناه خود را می پردازد. وهمه ی بزرگان گفته اند کاخ ستم ویران می شود ، وظلم کردن عاقبت خوبی در انتظارش نیست.
سوم هم نباید پاداش نیکی را به بدی داد، زیرا بدعتی می شود که دیگر کسی به همنوعش کمک نکند. در احوالات قدیم مردی سوار بر اسب به شیادی افلیج برخورد کرد، از سرِ ترحم ایستاد و آن مرد به ظاهر ناتوان را سوار کرد، تا پیاده و درمانده در راهی را کمک کند، اما آن مرد تا سوار شد ناسپاسی کرد و اسب را ربود ، مرد خردمند از پشت سر به او گفت؛ ای مرد اسب برای تو، ولی نگو چگونه آن را بدست آوردی، زیرا می ترسم کسی به دیگری کمک نکند. بنابراین ناسپاسی نسبت به خوبی دیگران کیفر گناهش در همین دنیا خواهد دید.
امیرمؤمنان علی علیه السلام در کلمات قصار نهج البلاغه می فرماید:
لِلظّالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ:
یظْلِمُ مَنَ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِیةِ وَمَنْ دُوْنَهُ بِالْغَلَبَةِ
وَیظاهِرُ الْقَوْمَ الْظَّلَمة
ترجمه:
ستمگر سه نشانه دارد: به آنها که بالاتر از او هستند با مخالفت و نافرمانی ستم می کند، و نسبت به آنها که زیر دست او قرار دارند از طریق قهر و غلبه ستم می نماید، و با ستمگران همکاری دارد.
"قهرمان نمی میرد"
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
ما آدم ها بسان کانِ معدنیم، رگه های قشر بندی زمین را مانیم، که هر کدام نیکویی و کار و هنر خود را دارند، به قول شاعر؛
... [مشاهده متن کامل]
جهان همچون خط و خال و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
گاه همین آدمها بین بد و بدتر گرفتار می شوند. و انسانهای قهرمان بد را بر بدتر ترجیح می دهند. دیروز خبر مرگ قهرمانی اعلام شد، که از لحاظ جسمی و روحی یکی از با نشاط ترین و زحمتکش ترین و فعال ترین معلمان و مربیان جامعه بود، در غم و غصه ی زندگی گُذرا و گاه به به بن بست رسیدن همنوعان یا اقوام، آدمی دست به کاری می زند که غصه سر آید. معلمان و قهرمانان گاه بین مرگ دیگری یا رنج ابدی خویش مختار می شود ، تصمیم سخت و شکننده ای گرفته می شود. این انسانها بوسیله ی عزت نفس و شرم و حیایی که دارند، به تبعیت از خالق حکیم که مربی بزرگ هستی است، گاهی مربیان ما هم عَلَم شرم و سختی را به دوش می کشند، و خود در آتش فتنه ی دیگران می سوزند، تا آن دیگران در آسایش باشند و خود را ازبین نبرند. به قول سعدی شاعر گرانمایه:
کرم بین و لطف خداوندگار
�گنه بنده کرده است و او شرمسار
این مربیان جور خطای دیگران را بر دوش می کشند، و خود را ققنوس وار در خرمن آتش می گُدازند. آن ورزشکار نمونه و مرد با صلابت و تلاش ، و آن یار صمیمی مردم، و آن انسان وارسته که دارای روابط عمومی خوبی با دیگران بود ، دیروز اول مهرماه سال ۱۳۹۸ شمسی مرگ خود خواسته را تجربه کرد ، و در روز دوم مهر ماه ۹۸ در میان آه و اشک و اندوه مردم استان ایلام، و شهرستان فرهنگ دوست دره شهر، با احترام و عزت در جایگاه ابدی خویش جای گرفت. روحش شاد و یادش گرامی باد. در بزرگی و خوش اخلاقی ایشان همین بس که تشییع جنازه و مراسم خاکسپاریش بسیار با شکوه و پر جمعیت بودند.
شادروان قباد رماوندی، که فرهنگی فرهیخته، و معلم باز نشسته و فعال اجتماعی و اقتصادی بودند، دربین انبوه مردم، بعد از ظهر سه شنبه مورخ دوم مهر ماه ۹۸ به خاک سپرده شد. این فرهنگی دوست داشتنی، اصالتا" جزو طایفه کرمشه وایل کولیوند و جزو اتحادیه ی سلسله می باشند. از ایشان جز نیکنامی و شخصیتی مردمدار و فرهنگ گستری خنده رو و شیرین زبانی دوست داشتنی ، چیز دیگری در این وجیزه نمی نویسم امید است سایر همکاران فرهنگی و اهل قلم، ویژگی های اخلاقی و اجتماعی این مرد فرهیخته را بنویسند.
خاندان مهدی خانی مشهور به رحیم خانی در سیمره:
نوشته: احمد لطفی
آنچه مشخص است، حاجی خداداد سکوند ( سکاوند هشت پسر داشته است که به ترتیب عبارتند از ؛
رحیم خان
... [مشاهده متن کامل]
حیدرخان
مهدی خان
عالیخان ( حاجی عالیخان )
حاجی مِشَه
خدابخش
کریم
آقا میرزا
به نظر می اید بعدها اعقاب این ۸ نفر به دو گروه عمده و تقریبا" رقیب ، معروف به سکوندهای رحیم خانی و عالیخانی تقسیم می شوند ، احتمالا" رحیم خانی ها که متشکل از ۴ پسر حاجی خداداد بودند در سیمره به فامیلی های قربانی و نوری مطلق و رحیمی ( باباعلی ) و خانواده ی عزیزخان رحیمی و صفر رحیمی برای نگارنده شناخته شده هستند.
شجره نامه حاج حسن نوری مطلق: شهرت حاج حسن و مرحوم پدرش صید رستم باید قربانی باشد ولی صید رستم به اسم مادرش نوریه ، شهرت نوری مطلق را گرفته اند؛
دکتر زهراء نوری مطلق فرزند حاج حسن فرزند صید رستم فرزند قاسم فرزند قران ( قربان ) فرزند حسین فرزند هواس فرزند مهدی خان فرزند حاجی خدادادفرزند رویج فرزند آقا میرزا معروف به ۹ کُر ( پسر ) سکوند[ آقامیرزا ۹ پسر داشته است. که نام یکی از آنها رویج بوده است.
آقامیرزا نیز فرزند محسن بک ( محسن بگ ) فرزند رُویج ( روتج ) . . . . فرزند سکوند. . . فرزند باجول. . . . . فرزند هیجالی فرزند سرایی قرزند جلاوی. . . . فرزند سکا احتمالا" از حضرات اشکانی
قدر مسلم آنچه بزرگان گویند در این ۱۲۰۰ یا۱۳۰۰ سال اخیر باجول برادر بیران بوده است و اعقاب باجول در بین لکها باجولوند و در بین اعراب و اکراد عراق معروف به باجلان هستند .
باجول ۵ پسر داشته است؛
۱ - سکوند
۲ - دالوند
۳ - قائد رحمت ( کائد رحمت )
۴ - یار احمد
۵ - آروان
شجره شمس الدین رحیمی:
شمس الدین فرزند عزیزخان فرزند کریم خان فرزند کاظم خان فرزندعزیز الله خان فرزند رحیم خان فرزند حاجی خداداد فرزند رویج . . . . . . . . .
حاج حسن ضمن سلام اگر نکات شجرا را قبول داری بفرما اگر مطلب دقیقتری داری عنایت کن تا الفبایی در مورد خاندان شما تنظیم کنم
نام فرزندانت
نام عموهایت و فرزندانشان نام خواهرهای خودت و پدرت و نام پدر قربانی تبلیعات چی و. . . . نام هر که ازسگوندها ی مهدیخانی که فرمودی در اندیمشک و دزفول بودند و. . . . رابرایم بفرست عکس خودت و پدر و فرزندان شاخص و اقوام شاخص تصویر مادر زنت و شجره اش که فرمودی از بزرگان بوده است تا همه را تنظیم نمایم
"درک غلط از برنامه کوهنوردی"
نگارش: احمد لطفی
مقدمه:
بارها بزرگان کوهنوردی اعلام کرده اند، کوهنوردی و کوه پیمایی آداب دارد، اول شرط آن همدلی است، و رهبر گروه حداقل ۴۸ ساعت قبل برنامه ی مبداء و مقصد مسیربرای حرکت کوهنوردان را مشخص می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
نگارنده معتقد است هر مسیری که مشخص می شود، شایسته است توان افراد کوهنوردان را مدّ نظر قرار دهند.
در روز جمعه مورخ ۲۹ شهریور سال ۱۳۹۸ شمسی، که مصادف با ۲۱ محرم سال۱۴۴۱ قمری یکی از روزهای سخت و دشوار تجربه شد . اولا" هوا گرم بود ، کوهنوردان بسان همیشه نا هماهنگ با دوماشین پراید خود را به روستای فرهاد آباد رسانیدند.
گروه اول شامل آقایان ؛
حاج محمد لطفی
کربلایی غلامعلی کولیوند
کربلایی احمد علی کرمشاهی
کربلایی رضا دانیاری
وگروه دوم عبارت بودند از؛
کربلایی رحیم دانیاری
کربلایی عبد علی صیدی
مشهدی شانظر ( نظر ) عابدفر
نگارنده ( احمد لطفی )
به یاد دوران کودکی و نوجوانی از پله ( کانال ) سیکان درخدمت گروه دوم عبور کردیم، لوله های بزرگ آب در سمت راست نصب شده بودند ، گویا این لوله های بالای ۲۰ اینچ یا کمتر آب شرب اهالی روستاهای دهستان زرین دشت و دهستان خالصه را تاءمین می کردند.
وقتی در سمت چپ نهر آب سیکان و درختان کهره ( درختانی شبیه انجیر ) را دیدم، زمان در نظرم معدوم شد ، و به یاد دوران طفولیت که به همراه مرحومه مادرم بانو خانم طلا کریمی و زنان ایل و طایفه مان افتادم که چگونه سوار بر تلمیت از این آب سراب سیکان عبور می کردند و بچه ها هم پشت سر مادرانشان سوار بر تلمیت بودند.
جلوتر که رفتیم رحیم خواهر زاده ام کوله پشتی را بر دوش گرفت، و گفت دایی از این لوله نسبتا" بزرگ آب که در ارتفاع دومتر و نیمی ، بطور عمودی برنهر سیکان از شرق به غرب کشیده شده است، بگذر راه میانبری است. یک قدم برداشتم دیدم با این اضافه وزنی که من دارم وسن شصت سالگی پایم برای عبور ناتوان است ، به همین خاطر ترجیح دادم که دور بروم تا سالم به مقصد برسم. هرچند سه ساعت بعد به مقصد نرسیده پایم از روی علفهای خشک لیز خورد و با سر بر زمین افتادم و گونه خونی و زخم شد. الان که دارم این سطور را می نویسم احساس درد می کنم.
بعداز هشت دقیقه ، خدمت سه نفر گروه دوم رسیدم . شانظر خواهر زاده ام با توجه به اصالت اجداد دهلرانی و زرین آبادیش بسیار بذله گو و حاصر جواب و شیرین سخن است با گفتن جملاتی از زنان و مردان گذشته ، گل خنده برلبان دوستان می کاشت. وی مانند همه ی افراد گروه دوم و برخی از افراد گروه اول از این سیخکی راه رفتن از پائین کوه به چکاد و نقاطی از بالای کوه اعتراض داشتند . سرگروه قصدش خدمت به کوهنوردان بود که باطی مسافت بیشتری چربی های بدنشان آب شود ، غافل از این که بدنهای غیر آماده، آرتروز گردن و خشک شدن زانو ها و پاها و کمر درد و . . . . . . . را درکوتاه مدت بدنبال خواهد داشت.
بعد از نیم ساعت کوه پیمایی، به منزلگاه سوره میری ها در ره ی میانراه رسیدیم. در آنجا گروه اول به انتظار گروه دوم نشسته بودند. آنجا کِلکهای چیده شده و کوه نیمه صاف که جایگاه سیاه چادرها در دهه ی پنجاه و قبل از آن بود مشهود بود. احتمالا" دامداران جدید این آبادی در دهه ی هشتاد و نود شمسی در آن حواشی رد پای طایفه را کُور نکرده بودند. درهر صورت به سر گروه اعتراض شد فصل گرما در بین دره و سیخکی به کوه پیمایی ادامه دادن زیانهای جسمی و اذیت شدن جسم سختی کشیده ی ماست. سرگروه درپاسخ توجیهاتی برای درست بودن مسیر ارائه می کرد. دربین گروه نگارنده و احمد علی کرمشاهی توان پا به پای گروه حرکت کردن را نداشتیم سرگروه و رحیم دانیاری، و عبدعلی صیدی و غلامعلی کولیوند ، از همه جلوتر بودند. در مسیر شانظر و سایرین نیز سخنانی کم مایه بر زبان جاری می کردند. ابتدا مقصد چشمه علی احمدی بود بعد جایگاه دوختن پیراهن سرگروه در دوران دانش آموزی تعیین شد و همینطور بدون برنامه ای صادقانه گروه به پیش می رفت و غر و لند گروه از چنین کوهنوردی ای بود از ساعت ۹ صبح تا ۲ بعد از ظهر اکثرا" به تنگ آمده بودند. نگارنده و احمد علی کرمشاهی به خاطر وزن زیادشان بیشتر زجر می کشیدند. تا در مسیری پر از گیاهان پرپشتی که خشک شده بودند، و راه مشخصی دیده نمی شد، نگارنده پایش لغزید و با سر نقش بر کوه شیب دار شد و خون از گونه اش جاری شد. دوستان بانگاه زخم همه دلداری می دادند که چیزی نیست وقتی به سه تا از اقوام به نامهای محمد نظری و برادرش و شهریار گلی ، پسردایی محمد نظری برخورد کردیم، فوری برادر محمد نظری قرص آکساری آوردند و عبدعلی صیدی با کمکهای اولیه که در اختیار داشت، با گاز استریل و چسب به مداوا پرداختند. رحیم خواهرزاده ام هم یخ بر روی گونه را توصیه می کرد . بعد از استقرار و جوانها یعنی شانظر و رضا دانیاری و رحیم و شهریار و برادر محمد نظری به گرم کردن غذاها پرداختند، و کسانی هم که گوشت و قارچ آورده بودند
، مبادرت به کباب کردن ورزیدند. بعداز آماده شدن غذاها، سرگروه و دیگران هر چه زیادی داشتند به دوستان تعارف می کردند. احمدعلی سبزی تعارف می کرد، سرگروه لیمو و نگارنده هم لیمو و برنج خورش . نهایت چای درست شد و دوستان نوش جان کردند. درجایی که در حدود ساعت دو و بیست دقیقه اتراق کردیم ، محمد نظری با آواز خوش اشعار میر نوروز را می خواندند. وی صدای خوش و سینه اش پر از داستانهای محلی و اجتماعی بودند . افسوس که قلم و کاغذ نبود تا نگارنده، آن نکات سنجیده را یادداشت نماید. در هرصورت ساعت سه و نیم تیم کوهنوردی محمد نظری خدا حافظی کردند، و گروه ۸ نفره نیز بعد از یکساعت به طرف گردنه ی آهن ربا حرکت کردند.
در بین راه رحیم و رضا و عبدعلی مقداری قلنگ ( پسته وحشی ) باخود آوردند. رحیم گذشته از قلنگ ، مقداری هیزم خشک با خود آوردند.
روز ۲۱ محرم ، لااقل برای نگارنده روز دلچسبی نبود. ولی توفیقی اجباری برای وزن کم کردن و سائیده شدن زانو بود.
گروه ۸ نفره، نهایت در پیچ بالای آهن ربا سوار ماشین های پراید شدند، و آنها نگارنده و یاران همراه رابه منزل رساندند.
" واعظ شهر چنین گفت" - ۹
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
در روز چهارشنبه مورخ ۲۷ شهریورماه سال ۱۳۹۸ بانویی زحمتکش از دنیا رفته بود، مردم در مراسم تشییع و تدفین و در مراسم ختمش در مسجد ، حضوری گسترده داشتند. خلاصه ی سخن واعظان در صبح و عصر چنین بود؛
... [مشاهده متن کامل]
شیخ مجلس در مراسم تدفین گفت؛
ای مردم قرآن فرموده است به پدر و مادر خودتان نیکی کنید مردی سه بار نزد پیامبر اسلام ( ص ) رفت و گفت به چه کسی نیکی و احسان کنم ؟ پیامبر سه بار پاسخ فرمود، به مادرت.
با توجه به آیه ی قرآن و سخن پیامبر اسلام ( ص ) قدر و منزلت مادر آشکارتر می شود. خانه ی بدون پدر اگر چه رشته ی زندگی دچار گسست می گردد، اما مرگ مادران گویی چراغ و روشنایی خانه خاموش شده است.
مادران عضو ثابت خانواده هستند، و بعد از مرگ شوهر کانون گرم خانواده از رونق نمی افتد. مادران به عنوان سنگ صبور، و اعمال مدیریت عاطفی، سایر اعضا ی خانواده را به تداوم حیات اجتماعی دعوت می کند. مادران با بذل محبت، به فرزندان خویش موجب دلگرمی و قوت قلب فرزندانشان می گردند.
مادران در پرورش یتیمانِ خود نقش تعیین کننده دارند. قصیده ای در عظمت مادران وجود دارد، که چند بیت شعر از آن ارائه می گردد.
آبروی اهل دل از خاک پای مادر است
هر چه دارند این جماعت از دعای مادر است
آن بهشتی را که قرآن می کند توصیف آن
صاحب قرآن بگفتا زیر پای مادر است
قوت شیر از شیره جان می خوراند طقل را
وین شگفت آید که خون دل� غذای مادر است
گرمی آغوش مهرش را ندارد آفتاب
مهربان تر دیگر از مادر خدای مادر است
از دم روح القدس عیسی پدید آمد اگر
باز هم پرورده در ظلّ همای مادر است
اوج گیرد قدر فرزند از دعای خیر او
چون دم عیسی بن مریم در دعای مادر است
قدر و جاهی را که در اسلام دارا شد اُویس
از کمال طاعت و خدمت برای مادر است
امر او را داد رجحان بر ملاقات نبی
چون رضای مصطفی هم در رضای مادر است
من که از مهر علی جان و دلم دارد صفا
این صفای باطن من از صفای مادر است
طبع والایم که منت بر نمی دارد ز کس
شرمگین از رحمت بی منتهای مادر است
بهترین منظر به چشم و دل مرا سیمای اوست
خوش ترین آواز در گوشم صدای مادر است
درمراسم ختم آن بانو ، واعظ شهر چنین فرمودند؛
" پیامبر بزرگ اسلام، هلاکت انسان را در سه چیز می داند؛
۱ - حرص تواءم با بخل
۲ - تبعیت از هوای نفس
۳ - عُجب و تکبر و خود بزرگ بینی
عالم و آدم می دانند ، که دست ِ دَهِش نداشتن ، یعنی انفاق در حق مردم نداشتن، و از همه بدتر برای اندوختن مال و ثروت حرص و ولع به خرج بدهی بدون آنکه از دارایی و ثروتت به نحو احسن استفاده کرده باشی، کاری ناپسند و یکی از پایه های هلاکت معنوی انسان است.
امام صادق ( ع ) در کتاب اصول کافی ، حُب دنیا را ریشه ی تمام گناهان می داند.
[حب الدنیا راءس کُل خطیئه]
هوای نفس طبق نص سریع قرآن، انسان را به زشتی و گناه وا می دارد . همانطور که حضرت یوسف به خدا عرض کرد؛
[اِنَّ النفسَ لاءمّاره بالسوءالاّ ما رحم ربی. . . . . . . ]
نهایت تکبر و غرور و خود بزرگ بینی انسان را به هلاکت معنوی و سقوط در منجلاب گناه می کشاند.
امیداست ، خداوند جامعه ی ما را از این رذائل خُلقی و آفات روحی و اخلاقی ، و هلاکت معنوی در امان نگاه دارد.
" معرفی طایفه کل احمدی سیمره"
گرد آورنده: احمد لطفی
مقدمه :
مطالبی که در این نوشته می آید ، حاصل مصاحبه ای است که نگارنده، سالها پیش بامرحوم امیدعلی ریاضی از طایفه ی جافر ، و ساکن چیاپیکه ( چغاپوکه ) انجام داده است. امیدعلی ریاضی فردی با سواد و دارای خطی خوش بوده، که در زمان طاغوت قدرت سخنرانی داشته است. وی دارای زبانی روشنگر و منتقدی توانا بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
امیدعلی ریاضی اصل کل احمدی ها ی سیمره را از فردی به نام کله مرد می داند که به تلفظ لکی "کله مهی"یا "کُله مهری" می گفتند. کله مرد برادر سوره مرد یا سوره مهری بوده و هردو اصالتا" به اجداد ایل سلسله و طوایف حسنوند و کولیوند بر می گردند. ( الله اعلم )
این دوبرادر باهم زندگی مسالمت آمیزی داشتند، تا افراد فتنه گر بین آنها تفرقه می اندازند و هرکدام چند همسر بر می گزینند، وزاد و ولد می نمایند تا این که کله مردها نسلشان زیاد می شود، و از زیرکی و ابن وقتی بیشتری برخوردارند، به قول مرحوم امیدعلی ریاضی، " اصل طایفه کله مرد آریایی و سرخ پوست بودند واز بس زیرک و دانا بودند، هر حکومتی روی کار می آمد، خود را پیش قدم می شمردند، و[شاید به معرفی ایرانی الاصل بودن خود می پرداختند. ] آنها خیلی فهمیده و دانا هستند. "
کله مردها هم گرچه قرنها بسان سایر ایرانیان از دوران مغول دامداری و کشاورزی سیار داشتند، ولی کله مردها بامعرفی خود به نادر شاه شعبه ای از آنها در سیمره و الشتر در تنگه سیکان و پشته ی آن و هومان گرایش به یکجا نشینی و فعالیتهای کشاورزی می نمایند .
طبق سخن جناب آقای امیدعلی ریاضی از طایفه جافر؛ " کله مردها بخصوص کل احمدی ها از لحاظ کشاورزی هم نمونه ی طایفه ها بودند، و مردم سرمشق زندگی از آنها می گرفتند. "
کله مردها در زمان "کُردی کله مهی" از دانایی و وجاهتی مهم برخوردار بودند. تا آنجا که سخنان جهان بخت دختر کُردی کله مهی با کربلایی نور محمد خان کولیوند، چنان خان کولیوند را تحت تاثیر قرار می دهد که فوری به خواستگاریش می رود و اورا به همسری بر می گزیند و از جهانبخت صید محمد خان کولیوند بدنیا می آید که جانشین حقیقی نورمحمدخان کولیوند می شود.
شادروان امیدعلی ریاضی در فرازی دیگر از سخنانش گفت؛ " در [دوران معاصر] رئیس قبیله کله مرد، کربلایی آواختی [عموی پریزاد همسر کدخدا خدایارچگنی ] بوده است . [ آنطور که سید مراد حسینی از نوادگان حاج سید احمدسوراهمی معروف به عمود کرد پشتکوه، که خواهرزاده ی سه سید رود بندی به نامهای سید فرهاد و سید طاهر و سید کریم بوده ، این چهار نفر خیلی از زمین های پشته و دره ی سیکان را از کربلایی آواختی کله مرد خریداری می کنند . چون کربلایی آواختی ، حقیقتا" مرد شمرده شده ی زمان خویش در سیمره بوده است و استاد علی اکبر ملکی رئیس سابق اداره ی آموزش و پرورش شهرستان دره شهر از نوادگان وی می باشند. ]
بعداز کربلایی آواختی، یاره کله مهی و پسرش ملاحاجعلی کله مرد و شفیع کله مرد پدر حاج پاپی کله مرد انسانهای فهیم و با تدبیری بوده اند، و مورد احترام سایر طوایف در این دیار بوده اند. "
کله مردهای ساسانی قبلا" در کرمانشاه و بلاد صحنه و نهاوند و حواشی سلسله و دلفان بوده اند و از زمان نادر شاه افشار رد پای آنها در پشته سیکان ، چغاپوکه و هومان و حواشی چمژاب قابل بررسی می باشند.
آدمی و آزادگی
نویسنده: احمد لطفی
انسان موجود منحصر به فرد هستی است، که صاحب عقل و احساس بوده، و اشرف خلقت به حساب آمده است.
هر موجود انسانی ویژگی ها و سر انگشتان خاصی دارد، انسان با وجود فراموشکاری، جلوه های قدرت حق را که می بیند. گاه محو تماشای آن می شود و از مسیر حرکت به سمت کمال خواهی و مقصد نهایی که فتح قله ها ی دانایی و آزادگی است ، را فراموش می کند. در حالی که ما باید تعلقات و سنگینی های بار آن وابستگی ها و عُلقه های مادی را که در قالب نمادهای حریصی و حسود ی، متکبری . . . ظاهر می شوند و ما را درتنگنا و زندان قرار می دهند و به عبارتی بال پرواز را می شکنند، خود را آزاد کنیم.
... [مشاهده متن کامل]
حافظ در باره ی آزادی از نخها و بند های تعلق چنین می گوید؛
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
مولوی نیز می گوید؛
این جهان زندان و ما زندانیان
برشکن زندان و خود را وارهان
آدمی در قالب نوکر ی و تاجری و آزادگی، ملاحظه شده است که با این سه شیوه انسان می خواسته، به طرف خدا و رسیدن به جایگاهی بهتر خود را در پیشگاه حضرت رب محبوب نماید، و از مواهب آن خالق حکیم برخوردار گردد.
امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ می فرماید:
�ان العبّاد او العبادة، کان ثلاثة: قومٌ عبدواللّه، خوفاً، فتلک عبادة العبید، و قوم عبدواللّه تبارک و تعالی طلب الثواب، فتلک عبادة الاجراء، و قومٌ عبدواللّه تبارک و تعالی حبّا له، فتلک عبادة الاحرار و هی افضل العبادة� ( ۱ ) یعنی پرستش و یا پرستش کنندگان سه گروه است، گروهی خداوند را از ترس می پرستند، پس این پرستش بندگان است، گروهی خداوند تبارک و تعالی را برای رسیدن به پاداش می پرستند، پس این پرستش مزدوران است، و گروهی خداوند را از روی محبت می پرستند، و این پرستش آزادگان است، و این از همه پرستش ها برتر است. و در نهج البلاغه همین حدیث آمده لکن به جای کلمه �حباً� واژه �شکراً� آمده است. ( ۲ )
انسان به دنبال آزادیهایی است که اورا به اوج عزت بکشاند. انسان هایی که باسختی ها و بازدارندگی های خانواده، مدرسه و جامعه پرورش یافته اند. بطور قطع استعداد واقعی آنها شکوفا نمی شود. هر فردی با یکسری معلومات و رشد جسمی و عاطفی اولیه به دنبال پرورش استعدادها و کنجکاوی هایش تلاش می کند، اما در عمل ساختار آزادگی برای عمل دلخواهش را نمی یابد. ، به همین خاطر ذوق ها و سلیقه ها و علائق وی کُشته می شود . چه بسا نونهالان و دانش آموزان مقطع ابتدای به دنبال فضایی خالی برای فوتبال یا والیبال در هنگامی که مسابقات بین المللی والیبال برقرار است. اما هرجا در حول و حوش محله شان می روند با منع همسایه ها مواجه می شوند. این بچه ها گاه آزاد نیستند یک نعره از ته دل و یا یک نغمه را با صدای رسا بخوانند.
شاید به همین خاطر است که هربرت مارکوز درپاسخ گروهی از حاضران در کنفرانس دیدار جهانی در ژنو به سال ۱۹۶۹ میلادی ؛ " وجود آزادی را در سراسر تاریخ زندگی بشر انکار می کند" ( ۳ )
در حقیقت زندگی انسانها در بیشتر جوامع به شکل انسان تک ساحتی نمود یافته است، درتعریف انسان تک ساحتی ، چنین آمده است؛
" انسان تک ساحتی موجودی است ، که در فضای آزاد پرورش نیافته، و جامعه ای باز دارنده و سرکوبنده به بهانه ی تامین حوائج و تدارک به زیستی او، بی رحمانه گرفتارش ساخته است. " ( ۴ )
شدت تبلیعات برای مصرفی بار آوردن خانواده ها، آنها را برده ی صاحبان کالاهای تولیدی و صاحبان تکنولوژی کرده است.
" هدف تکنولوژی امروزاستثمار و بردگی انسانهاست، و از این بابت است، که پیوسته برکمیت نیاز مندیهای دروغین فرد می افزاید، تابه بهانه ی تاءمین آنها ، آزادی راستین اورا نابود سازد. " ( ۵ )
درکشورهای جهان سوم بزرگترها کمتر آزادی به زیردستان و اعضای کوچکتر خانواده می دهند، اگر هم آزادی بیان و یاقلم بدهند، بیشتر باید در چارچوبه ی فکر و نظر بزرگتران قوم باشد، بنابراین افراد قادر نیستند، دیدگاه واقعی خود را ابراز نمایند، و شرایط آزادی برای پرورش استعدادخود را آنطور که باید و شاید است، مهیا نمی بینند. گاه برای فرار از بن بستهای فرهنگی، و اجتماعی و سیاسی، دست به مهاجرت می زنند، به همین خاطر گاهی هم مهاجران به آنجایی که می روند، وضعیت بهتر از محیط اجتماعی خودشان نیست. درچنین حالتی است که می گویند؛
" هرجا بروی همین آش و همین کاسه است. "
یعنی دنیا طومارش با بلا پیچیده شده، و کیفیات و روحیات بشری با توجه به گرایشهای مادی و علاقه داشتن به ثروت و قدرت، موجب سرکوب مخالفان و بروز آسیبهای مختلف اجتماعی خواهد شد. آزادی افکار و اعمال البته با نظمی منطقی قادر است رشد و نو آوری و توسعه و خلاقیت و ابتکار را افزایش دهد. منظور از نظم منطقی برای آزادی، همانا شیوه و عملکردی مطرح است، که انسان نباید افسار گسیخته و خلاف فطرت انسانی از مقوله ی آزادی استفاده کند.
درپایان امیداست که جوامع انسانی به رشدو تعالی فرهنگ انسانی چنان نائل گردد، که ثمره ی تعلیم و تربیت آن حریت و آزادگی باشد. و آن آزادگی و حرّیت در عمل نمود داشته با شد. چرا که آزادگی کمتر از دین داری، و وجدان سالم نیست. همانطور که سید الشهدا ( ع ) در میدان تفتیده ی کربلا به سپاه کوفه و شام فرمودند؛
�یا شیعه آل سفیان ان لَم یَکُن لَکُم دینٌ و کُنتُم لاتَخافونَ المَعادَ فَکونوا اَحراراً فِی دُنیاکُم� ( ۶ ) ؛ ( ای پیروان آل سفیان! اگر شما دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید، پس [لااقل] در زندگی خود آزاده باشید ) .
. . . معنای سخن امام ( علیه السلام ) این است که ای مردم اگر بندگی خدارا نپذیرفته اید و جهان پس از مرگ برای شما باور پذیر نیست و زندگی را در همین چند صباح دنیا تعریف می کنید، لااقل ارزش های انسانی را زیر پا نگذارید و به حجت های باطنی که از عقل و فطرت سرچشمه می گیرد پایبند باشید. " ( ۷ )
منابع و پی نوشته ها:
( ۱ ) - حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، بیروت، نشر دارالحیاء تراث العربی، 1391 ش، ج 1، ص 45، ابواب مقدمات العبادت، باب 9، ح1.
( ۲ ) - نهج البلاغه، کلمات قصار، 237
( ۳ ) و ( ۴ ) - مارکوز، هربرت - انسان تک ساحتی، ترجمه دکتر محسن موءیدی ، صفحه ۸ - موءسسه انتشارات امیر کبیر - تهران، سال ۱۳۶۲
( ۵ ) - همان ماءخذ ( ۳ ) و ( ۴ ) - صفحه ۹
( ۶ ) - بحار الأنوار، مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح جمعی از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 45، ص 51
( ۷ ) - سایت دفتر آیت الله مکارم شیرازی - پاسخ به یک سوءال - با استفاده از راِیانه
خسارت های احتمالی آینده به عهده ی کیست؟
در سال گذشته برای محله ی کسرا، شهردار محترم و دست اندرکاران شهرداری، پیمانکاری را آوردند و آن پیمانکار با جدیّت تمام خاک برداری حاشیه ی غربی کانال را آغاز نمود، به این وعده که قصد دارد حدود ۱۵۰ متر سیل بند در کانال غربی شهرستان دره شهر ایجاد نماید.
... [مشاهده متن کامل]
اهالی محل از شورا و شهرداری و پیمانکار بسیار تشکر کردند که این محله ی فراموش شده، به یاد این بزرگواران مانده، و چیزی نمانده که زیبایی و رفاه نسبی در عبور و مرور را به این محله ارزانی نمایند . آنها باسی و چند متر دیوار چینی ناقص حتا به حرمت یکی از اعضای شورا که در این محله سکونت دارد ، این پروژه را به اتمام نرساندند و پروژه تعطیل شد، حالا ما عاجزانه از شهردار محترم و درد اشنای شهرستان دره شهر، و مهندسان مربوطه تقاضا داریم این سیل بند در این کانال ادامه پیدا کند، و خسارت سال قبل که جبران نشد هیچی، اگر امسال خدای نکرده، سیل فاجعه و مشکلی به بار آورد ، چه کسی جوابگو خواهد بود؟ با آنکه بارها کتبی و شفاهی و از طریق کانالهای مجازی، به مسئولان مربوطه عرض نموده، و تقاضای خود را تکرار کرده ایم. گرچه تا کنون هم خیلی دیر شده است، ولی تقاضای رسیدگی و عنایت آن شهرداری و شورای اسلامی شهرستان را در حق این محله خواهان و خواستاریم.
با احترام : اهالی محله کسرا
رسم کُتَل
نگارش: احمد لطفی
آدمی به هر دلیلی مرگ عزیزانش را دوست نداشت، و ازمرگ آنها سخت غمگین و ناراحت می شد. ، به همین خاطر از فراقشان مویه ها سر می داد و شیونها و زاری هاو رفتاری حزن انگیز از خود شان نشان می دادند. یکی از رفتارهایی که در مرگ جوانان شایسته و افراد بزر گ در قدیم انجام می دادند، همانا در مراسم عزاداری برایشان اسب و استر را با کَت و گُلونی و پارچه ی سیاه طوری می پیچیدند، که زین و تفنگ را به شکل نیمه واژگون و کج بر اسب حمایل می کردند.
... [مشاهده متن کامل]
گاهی نیز یال و دم اسب را هم می بریدند همانطور که زنها برای افراد بزرگ جامعه گیسشان را می بریرند و بعد ها آن گیسوان را بر سنگ بلندی که بر بالای قبربطور عمودی وجود داشت می بستند. این رسمها الان به فراموشی سپرده شده اند. اما قبلا" صاحبان عزا گاه برگرد کُتَلی که تزئین کرده بودند ، گریه و زاری می کردند.
در قدیم مراسم راوه راوه یا هی را هی را انجام می دادند ، و اشعار غم انگیزی خطاب به میت و یا اسب وی بر زبان جاری می کردند، و اقوام و حاضران با شنیدن آن اشعار، های های گریه می کردند. ازجمله ی آن اشعار؛
خطاب به اسب:
دُمِت بووری، چپی لَه یالِت
دُما حیا کت کِی ماو سوارت
یعنی:
[ای اسب] دمت ببرد با قسمتی از موهای یالت
بعد از صاحبت چه کسی برتو سوار می شود؟
خطاب به میت میگویند؛
فدای دیو خون دور ژه لانه ت بام
اَسکه جا خاصل ایسکه چولت بام
ویا :
فدای دیوخون دور ای لانه ت بام
اسکه جا خانل ایسکه چولت بام
یعنی؛
فدای آن منزلگه بزرگ و [جایگه میهمان] دور از منزل [شخصی ات] باشم
که قبلا" جای خاصان ( خوانین ) و اکنون خالی [ازمیهمانت] باشم
نقش سینما
با آن که سینما نقش تاثیر گذاری بر روح و روان و فکر و عمل انسانها دارد، بنده فیلم های انگشت شماری دیده ام، ولی دوتا از آنها برایم از چنان اهمیتی برخوردار بوده، که آثار آنها در حافظه ی بلند مدتم ثبت شده است یکی فیلم سینمایی گاو که از طریق تلویزیون دیدم
آن فیلم ابعادانسانی و اجتماعی بسیاری دارد، زیرا وابستگی یک مرد به گاوش که تمام زندگیش را اداره می کرد، را به تصویر کشیده بود. و مرگ گاو جنون وی و بدبختی خانواده ی مستضعفش را در پی داشت.
فیلم سینمایی "نیاز" هم که در مایه های فقر اقشار ضعیف جامعه بود، و کارگردان به خوبی آن موضوع را به تصویر کشیده بود.
عمر ما گذشت و توان مالی و وقت سینما رفتن مقدر نشد امید است این شهر از هر لحاظ فقیر را مسئولان غنی و بالنده کنند. ازجمله سینما و تمییزی خیابانها و داشتن جاده های بدون چاله چوله تا پلدختر و ایلام، همچنین دایر کردن پلی برای عبور و مرور منطقی به خارج از استان.
رسم کُتَل
نگارش: احمد لطفی
آدمی به هر دلیلی مرگ عزیزانش را دوست نداشت، و ازمرگ آنها سخت غمگین و ناراحت می شد. ، به همین خاطر از فراقشان مویه ها سر می داد و شیونها و زاری هاو رفتاری حزن انگیز از خود شان نشان می دادند. یکی از رفتارهایی که در مرگ جوانان شایسته و افراد بزر گ در قدیم انجام می دادند، همانا در مراسم عزاداری برایشان اسب و استر را با کَت و گُلونی و پارچه ی سیاه طوری می پیچیدند، که زین و تفنگ را به شکل نیمه واژگون و کج بر اسب حمایل می کردند.
... [مشاهده متن کامل]
گاهی نیز یال و دم اسب را هم می بریدند همانطور که زنها برای افراد بزرگ جامعه گیسشان را می بریرند و بعد ها آن گیسوان را بر سنگ بلندی که بر بالای قبربطور عمودی وجود داشت می بستند. این رسمها الان به فراموشی سپرده شده اند. اما قبلا" صاحبان عزا گاه برگرد کُتَلی که تزئین کرده بودند ، گریه و زاری می کردند.
در قدیم مراسم راوه راوه یا هی را هی را انجام می دادند ، و اشعار غم انگیزی خطاب به میت و یا اسب وی بر زبان جاری می کردند، و اقوام و حاضران با شنیدن آن اشعار، های های گریه می کردند. ازجمله ی آن اشعار؛
خطاب به اسب:
دُمِت بووری، چپی لَه یالِت
دُما حیا کت کِی ماو سوارت
یعنی:
[ای اسب] دمت ببرد با قسمتی از موهای یالت
بعد از صاحبت چه کسی برتو سوار می شود؟
خطاب به میت میگویند؛
فدای دیو خون دور ژه لانه ت بام
اَسکه جا خاصل ایسکه چولت بام
ویا :
فدای دیوخون دور ای لانه ت بام
اسکه جا خانل ایسکه چولت بام
یعنی؛
فدای آن منزلگه بزرگ و [جایگه میهمان] دور از منزل [شخصی ات] باشم
که قبلا" جای خاصان ( خوانین ) و اکنون خالی [ازمیهمانت] باشم
هنرمند و خواننده ی پیشکسوت شهرستان دره شهر ، شادروان کُلالی سلیم پور، در ۱۹ شهریورماه سال ۱۳۹۸ با جهان کنونی و زندگی زمینی ، وداع کردند، وبا کوله باری از تجربه و خاطرات خوشی که مردم از هم صحبتی با وی داشتند، و سالها از شنیدن صدای خوش و ترانه های قشنگش استفاده می کردند، بلاخره مردم ما را ترک کردند ، وبه عبارت دینی ، به ابدیت پیوستند.
... [مشاهده متن کامل]
به نوبه ی خودم ، این ضایعه ی فرهنگی و هنری را به بازماندگان و طایفه ی هنرمند منطقه، و تمامی اهل موسیقی و هنر این دیار تسلیت عرض می کنم. جا دارد، به مناسبت مُفارقت و مرگ این انسان هنرمند و خواننده ی آرام و با نجابت ، که مردم هنر دوست را در غم فرو برده است، از همه ی کسانی که به چنان هنرمندی ابراز محبت کرده، و با قلم توانایشان و فرستادن کلیپ و صدای گرمش، یاد و خاطره ی وی را گرامی داشته اند، نهایت تشکر را داشته باشم.
ما باید به تولید کنندگان فرهنگ و هنر و موسیقی و. . . احترام بگذاریم. زیرا آنها فرهنگ ما را به دیگران معرفی می کنند . آنچه استان فارس را دارای اهمیت کرده است مفاخر و شاعران آن دیار است ، نه آب و خاکش. زیرا همه ی ما زاگرس نشینیم. پس تفاوت در ارائه ی آثار هنرمندان و مفاخر آنهاست. بدین وسیله مرحوم مغفور کلالی سلیم پور از خوانندگان محلی منطقه ی پیشکوه است که از خود کارنامه ی قابل قبولی برجای گذاشته است. گذشته از توده ی مردم ، رانند گان دهه ی چهل تا هفتاد شمسی به وفور از صدای خوش این هنرمند شریف استفاده می کردند.
روحش شاد و یادش گرامی باد
... [مشاهده متن کامل]
به نوبه ی خودم ، این ضایعه ی فرهنگی و هنری را به بازماندگان و طایفه ی هنرمند منطقه، و تمامی اهل موسیقی و هنر این دیار تسلیت عرض می کنم. جا دارد، به مناسبت مُفارقت و مرگ این انسان هنرمند و خواننده ی آرام و با نجابت ، که مردم هنر دوست را در غم فرو برده است، از همه ی کسانی که به چنان هنرمندی ابراز محبت کرده، و با قلم توانایشان و فرستادن کلیپ و صدای گرمش، یاد و خاطره ی وی را گرامی داشته اند، نهایت تشکر را داشته باشم.
ما باید به تولید کنندگان فرهنگ و هنر و موسیقی و. . . احترام بگذاریم. زیرا آنها فرهنگ ما را به دیگران معرفی می کنند . آنچه استان فارس را دارای اهمیت کرده است مفاخر و شاعران آن دیار است ، نه آب و خاکش. زیرا همه ی ما زاگرس نشینیم. پس تفاوت در ارائه ی آثار هنرمندان و مفاخر آنهاست. بدین وسیله مرحوم مغفور کلالی سلیم پور از خوانندگان محلی منطقه ی پیشکوه است که از خود کارنامه ی قابل قبولی برجای گذاشته است. گذشته از توده ی مردم ، رانند گان دهه ی چهل تا هفتاد شمسی به وفور از صدای خوش این هنرمند شریف استفاده می کردند.
روحش شاد و یادش گرامی باد
"سفری کوتاه به عتبات عالیات"
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
آدمی برای آرامش قلبی، و کسب معرفت از محضر بزرگان، معمولا" به دیدار با افراد بزرگ و یا با ارواح بزرگان دین و مذهبشان ، گاها" بر سر قبرشان می روند، و با آنها درد و دل می کنند. و از روح قُدسی آنها کمک و انرژی می گیرد.
... [مشاهده متن کامل]
دنیای پر شتاب و تغییر امروز آسیبهایی را برانسان تحمیل می کند، از جمله دل مشغولیهای دنیوی، اضطراب، افسردگی، پرخاشگری، ناتوانی در روابط اجتماعی، و. . .
برای حفظ تعادل روحی، و دیدن مردمان جدید ، و آشنا شدن با طرز تفکر ورفتار مردم سایر کشورها، همچنین زیارت کردن پیامبران، امامان معصوم ( ع ) و امامزاده های واجب الاحترام همه زندگی را معنا و غنا ی بیشتری می بخشند. انسان در گرو خواسته ها و علایق خویش است و هرچه را اهمیت بدهد، و برایشِ دارای ارزش باشد به سمت و سوی آنها حرکت می کند ، و همانها را الگوها و سرمشق های خویش قرار می دهد.
چند روزی بود که به عشق رفتن به کربلا و عتبات عالیات لحظه شماری می کردیم، تا این که در غروب روز دوشنبه مورخ ( یازدهم ) ۱۱ شهریورماه سال ۱۳۹۸ مصادف با دوم محرم سال ۱۴۴۱ قمری به شوق کربلا راهی درب منزل سر کاروان، بانو مریم اولاد همسر شادروان محمد تابش ( عموزاده ) بانی راه اندازی کاروان صرفا" مذهبی و بدون گرفتن اجرت بیش از هزینه ی رفت و برگشت، شدیم .
تصویرشادروان کربلایی محمد رضا عموزاده ( تابش ) و همسر فرهنگی اش بانو مریم اولاد بنیانگذاران هیئت چهارده معصوم ( ع ) برای بردن زوّار به عتبات عالیات
بانی و موءسس هیئت چهارده معصوم:
آنچه که نگارنده از فحوای کلام زوّار حسینی کاروان هیئت چهارده معصوم دره شهر متوجه شد، بنیانگذار این هیئت نورانی و خدمت گستر را زنده یاد شادروان محمد رضا عموزاده ( تابش ) فرزند شجاع از ایل دریکوند، و طایفه گلال زیری و تیره ی سیف الدین به کمک همسرش بانو مریم اولاد تاءسیس کردند. وی به علت عشق وافرش به اهل بیت عصمت ( ع ) ، خصوصا" سید الشهدا ( ع ) کاروان هیئت چهارده معصوم را برای زیارت مردم کم بضاعت و نا آشنا با اماکن مقدسه عراق را راه اندازی نمودند.
شادروان محمد رضا عموزاده ( تابش ) با عمر کم و با برکتش، رسم حسنه ای را از سال ۱۳۸۸ شمسی به کمک همسر موءمنه اش بانو فاطمه اولاد ایجاد کردند، آنها خالصانه، با هزینه ی وقت برای شاد کردن دل مردم و رساندن آنها به آرزوهای معنویشان به ویژه زیارت عتبات عالیات چنان خدمتی را ارائه ، و بنیان کرده اند.
تصویر زنده یاد محمد رضا عموزاده ( تابش )
زنده یاد محمد رضا عموزاده ( تابش ) پائیز عمرش زودتر از حالت طبیعی فرا رسید، قبل از مرگش به بستگان و بازماندگان خصوصا" همسرش بانو مریم اولاد، که از اعضای محترم خانواده ی شهداست، وصیت کرد ؛ "بعد از مرگش این شیوه ی حسنه و زیارت بردن مردم کم بضاعت را با حداقل هزینه ی ممکن به عتبات عالیات را ادامه دهند. "
ایشان در فروردین ماه سال ۱۳۹۸ بعد از ۴۲ سال عمر با کیفیت، جان به جان آفرین تسلیم کرد، و چهره ی نازنینش را در نقاب خاک کشید. اکنون چند بار است که همسرش با کمک اقوام راه نیک شوهر گرانمایه اش را ادامه می دهد. نگارنده و همسرش با جماعتی از مردم شریف از اهالی روستا و شهر در این کاروان زیارتی ثبت نام کردند ، نهایت با چند ساعت تاخیر در ساعت ده شب روز دوشنبه ، به وسیله ی یک اتوبوس به طرف مرز مهران حرکت کردند. تعداد افراد با احتساب کودکان و اطفال حدود شصت نفر می شدند. به همین خاطر یک مینی بوس سایر زوّار کاروان هیئت چهارده معصوم را به مرز مهران رساندند.
تصویر مهندس جعفر مقدم فرزند علی مقدم از بستگان خانواده ی شادروان محمد رضا عمو زاده ( تابش ) که در این سفر خودش و همسرش و پدرش به کاروان بانو مریم اولاد کمک می کردند.
تصویر خانم دکتر یوسفوند همسر مهندس جعفر مقدم و جمعی از زوار عتبات عالیات
وقتی کاروان زوّار به مرز مهران رسیدند، خانم مریم اولاد به عنوان سر کاروان پاسپورت ها را به ماءموران مربوطه نشان داد و امضا ء گرفت. سپس جوانی نظامی که گویا برادر حاجیه ثریا زرگوش فرهنگی شایسته بودند بر گذشتن کاروان زوّار هیئت چهاره معصوم از مرز نظارت نمود و آنها از مرز کشور ایران گذشتند، و وارد خاک عراق شدند. در آنجا اتوبوس بزرگ و مجهزی در انتظار کاروان زوّار بودند. کاروان در ساعت دو و نیم صبح روز سه شنبه ، سوار اتوبوس شدند. و راننده به سمت سامراء حرکت نمودند. در بین راه که ماشین حامل زوّار از شهرهای شرقی عراق مانند بدره و زرباطیه و کوت و. . . می گذشت، جاده ها بسیار سنگلاخی و باریک و شن ریزی زُمُختی بر آن جاده ها قابل ملاحظه بود. در هر صورت در دل شب و سحرگه روز سه شنبه سوم محرم ماشین اتوبوس به سمت سامرا ء در حرکت بود. بلاخره ساعت ۱۱ صبح چشممان به جمال مرقد مطهر امامزاده سید محمد فرزند امام هادی ( علی النقی ) عموی صاحب زمان ( عج ) روشن گردید.
امامزاده سید محمد ( ع ) ، امامزاده ای با کرامت و مراد دهنده است. وی دارای هیبت و عظمت روحی بوده، و همه مردم ، خصوصا" اعراب از بیتوجهی به زیارت وی می ترسند. آنها معتقدند ، هر فردی که می خواهد به زیارت امام هادی و امام حسن عسگری برود، شایسته است ابتدا امامزاده سید محمد فرزند امام علی النقی ( ع ) را زیارت نماید. در آن روز زوار بسیاری از نقاط مختلف ایران و برخی کشورها به زیارت آن امامزاده تشریف آورده بودند. در گاراژ یا پارکینگی که برای اتوبوسها وجود داشت، نگارنده حداقل هفت اتوبوس را در آن مکان ملاحظه کرد.
در آنجا زنها بعد از زیارت مقداری خرید کردند. نگارنده نیز به فردی از سادات زیدی که شیعه دوازده امامی بود ، پرسیدم چه طوایفی در اطراف این امامزاده زندگی می کنند وی چهار طایفه را گفت ؛ ولی نگارنده فقط دو طایفه شمری و زیدی را به یادش مانده است.
در عراق افراد دزد و سود جو کمتر دیده می شود. خانم حاجیه یوسفوند همسر حاج بیاتی مقداری البسه خرید کرده بود و بر درب مغازه ای جا مانده بود . خریدار دیگری اشتباهی آنها را برداشته بود، وقتی متوجه می شود که وی آن اجناس را نخریده است، فوری آنها را به مغازه دار تحویل می دهد. بیاتی و همسرش با مراجعه به مغازه دار آن اجناس جامانده را پس می گیرند.
گروه شصت نفری هیئت چهارده معصوم سوار اتوبوس عراقی شدند و در حدود ساعت دوازده و نیم ظهر به سامراء رسیدند. آنها به زیارت امام هادی و امام حسن عسگری و بی بی حکیمه دختر امام دهم و بانو نرجس مادر صاحب الزمان ( عج ) پرداختند.
زوّار کاروان هیئت چهارده معصوم دره شهر پس از انجام زیارت سوار ماشین اتوبوس عراقی شدند و بعد از ظهر روز سه شنبه به شهر کاظمین عراق رسیدند. در آنجا بدون فوت وقت زیارت کردند و زوّار نماز جماعت را در کاظمین به جا آوردند. در آن محوطه ی بزرگ بجای این که یک نماز جماعت برقرار باشد دو پیشنماز و دو نماز جماعت برگزار شد ، انسان درچنین حالتی که صدای بلند گوهای مکبران در هم ادغام می شد به یاد اختلافات داخلی قرون اولیه ظهور اسلام می افتاد. و بر این وضعیت ولو به خاطر فاصله ی راهی به طرف حرم حضرت موسی الکاظم ( ع ) و امام محمد تقی ( ع ) ، که محوطه را به دوقسمت کوچک و بزرگ تقسیم شده بود. چنین کاری ، یعنی دو نماز جماعت انجام می دادند. در حالیکه همه ی نماز گزاران در قسمت شرقی که بزرگتر هم بود، می توانست همه ی نماز گزاران را در خود جا دهد.
در هر صورت این کار ، یعنی در یک محوطه دونماز جماعت بر گزار کردن ، چهره ی خوبی از مذهب را نشان نمی داد.
بعد از نماز زوار هیئت چهارده معصوم دره شهر در بازار کاظمین مختصر خریدی کردند و سوار ماشین شدند دربین راه که هوا هم تاریک شده بود دستجات عزاداری امام حسین ( ع ) و شهیدان کربلا در حال عزاداری بودند.
زُوّار دره شهری بعد از چند دقیقه به نزدیک منزل فرد متدینی که کاروان زوار را دعوت کرده بود ، رسیدند.
آن خانواده ی متدین که میزبان هیئت چهارده معصوم بودند زن و شوهری باسه فرزند شایسته بودند. برادرها و زن برادرهایش در تهیه ی شام کمک می کردند. آنها برنج و خورش بامیه ی خوشمزه ای تهیه کرده بودند، دودختر ۱۲ساله تا ۱۴ ساله و یک پسر ده یازده ساله با لباسشویی تمامی لباسها ی زوار را شستشو دادند و آنها را خشک می کردند. میهمانداری و میهمان نوازی را باید از چنین افرادی آموخت که هرچه دارند، خالصانه در خدمت زوار قرار می دهند . آنها در مشهد مقدس نیز برای زوار آنجا سفره می اندازند و به آنها غذا می دهند
در مسیر خیابانهای اطراف زیارتگاه ها، کُلمن های آب سرد و آب سرد کُن های برقی گوناگون وجود داشت. به هر دلیلی افراد هرچه هم آب می نوشند، باز هم احساس عطش می کنند.
جاده های مسیر حرکت ما به عتبات از استاندارد قابل قبولی برخور دار نبودند، گرد و غبار محلی در حواشی شهرها به چشم می خورد . خیابانهای شنی و خاکی وجود داشت، ولی سازندگی با سرعت کمی هم در حال فعالیت بودند.
فردی از قبیله ی عباده را در کاظمین دیدم خود را از نسل ابراهیم می دانست. وی می گفت کل اعراب، به دو گروه قحطانی و عدنانی تقسیم می شوند
. عدنانی ها به حضرت ابراهیم پیامبر می رسند.
وی جد عشیره اش را عباد ابن عقیل ابن ربیعه ابن کعب ابن عامر ابن صعصعه معرفی کرد.
قبایل کعب و ربیعه را جزو اعراب عدنانی می دانستند.
آن فرد جدش را هوادار حضرت علی ( ع ) می دانستند.
عربی از خوزستان نیز عیلام را نتیجه ی نوح اعلام کرد.
[عیلام فرزند ارشفخد فرزند سام فرزند نوح نبی الله]
وی ایل خمسه را با لک دارای پیوستگی نژادی می دانست. ( الله اعلم )
روز چهارشنبه مورخ ۱۴ شهریورماه کاروان زیارتی هیئت چهارده معصوم ( ع ) صبح اول وقت به سمت کربلای معلی حرکت کردند. آنها شوقی عجیب داشتند ، برخی که برای اولین بار به این سفر معنوی آمده بودند، می گفتند امروز برای زیارت به کربلا می رسیم؟ وقتی پاسخ آری می شنیدند ، خوشحال می شدند. زوار دره شهری امام حسین ( ع ) پیش از ظهر به کوچه ی منزل میزبانمان آقای سودانی برادر جناب فاطمی که گویا از طایفه ور مزیار بودند ، رسیدند، اثاثیه ها را در منزل میزبان که خودش و همسرش به ترتیب دبیر شیمی و فیزیک بودند، مستقر کردند، سپس با پای پیاده که مسافت نسبتا" زیادی بود راهی زیارت حضرت امام حسین ( ع ) و شهدای کربلا شدند.
هنگام دیدار نفسها درسینه ها بند آمده بود اشکها جاری شد و درد دلها با امام شهیدان و یاوران گرامیش آغاز شد مرقد پیرترین شهید کربلا یعنی جبیب ابن مظاهر هم حال عجیبی به انسان می داد، که آن راد مرد، در راه اسلام و امام خویش با کهولتِ سن احساس تکلیف نمود، و پروانه وار در رکاب امام حسین ( ع ) شهید شدند. زیارت قبر شش گوه ی امام حسین ( ع ) و سایر شهدای کربلا همه عبرت آموز و دانشگاهی برای تدریس جهاد و شهادت بود، وقتی به مرقد میر علمدار دانای زمان حضرت عباس ابن علی ( ع ) می رسیدی سر تا پا قدر دان چنان فرد رشید و پیرو راستین امام حسین، می شدی که در کنار علقمه با لب عطشان و دست قطع شده و چشمان نیزه خورده درنبرد با اشقیاء شهید می گردد. و همه ی نوحه گویان ماتم مرگ وی و امام حسین ( ع ) را به شکلی ویژه ارائه می کردند.
برخی از همراهان نمازهای مستحبی و زیارتی فراوانی به جا آوردند برخی به جای والدین مرحومشان نیز عبادت و زیارت می نمودند. گروه زنها با مقنعه ی سبز سه گوشه ای که بر روی آنها هیئت چهارده معصوم دره شهر نوشته شده بود، مشخص بودند. در بین گروه شصت نفره ی زوار افرادی بسان سید احمد حسینی از طایفه ی سادات سید ابراهیمی ، برخی از حسنوندها و زینی وندها و زرگوشها و سیف الدینهای دیرکوند و نورالدینوندهای زینیوند و اولادهای کرمعلی و حسن گاویارها و کولیوندهای هابیلی و طالب و سوره میری و پادروندها و یوسفوندها و صالحوندهای زینی وند و کرد اربیل وزیدعلی های بیرانوند، و سیاسیا و . . . . وجود داشتند.
زوار هیئت چهارده معصوم ( ع ) دره شهر بعد از زیارت امام حسین ( ع ) و شهدای کربلا، نماز ظهر و عصر را به جا آوردند . برخی خرید مفصل نمودند. و بعد از نماز جماعت مغرب و عشا زوار دره شهری راهی منزل جناب استاد سودانی شدند.
تصویر سرهنگ ابوطالب فاطمی - کارمند سابق جهاد سازندگی شهرستان دره شهر در زمان دفاع مقدس
کربلا - تصویر آقایان از چپ به را ست عبارتند از؛
فرهنگی بازنشسته، جناب زینی وند - سید احمد حسینی - علی مقدم - ابوطالب فاطمی - احمد لطفی - استاد سودانی - رحیمی - قاسمی - بیاتی - شهریور ماه سال ۱۳۹۸
بعد از صرف شام جناب فاطمی که قبلا" با شهرت فیلی در جهاد سازندگی شهرستان دره شهر خدمت کرده بود، ودر عراق با درجه ی سرهنگی گویا بازنشسته شده بود. به سراغ زوار دره شهری آمد، و بسیار اسرار کرد که هیئت فردا به منزلش بروند. اما فاطمه اولاد به عنوان سر کاروان قصدش آن بود که فردا ( روز پنجشنبه ) به زیارت حضرت علی ( ع ) در نجف اشرف بروند. زیرا دیدن وادی السلام و زیارت مسجد سهله و مسجد کو فه جزو برنامه هایشان بودند.
تصاویری چند از کاروان زوار عتبات در شهریورماه سال ۱۳۹۸:
تصویر شماره۱ - عکاس جعفر مقدم
تصویر شماره ۲ - عکاس جعفر مقدم
تصویر شماره ۳ - عکاس جعفر مقدم
صبح اول وقت روز پنجشنبه ۱۴ شهریورماه زوارهیئت چهارده معصوم دره شهر بعد از صرف صبحانه سوار اتوبوس شدند، و راهی نجف اشرف شدند. شهر نجف و مرقد مطهر حضرت علی ( ع ) بسیار فرق کرده بود، زوار با پله برقی جابجا می شدند . بعد از زیارتِ قطب عالم امکان مولای متقیان، در مسجد شیخ طوسی نماز ظهر و عصر به جماعت برگزار شد . سخنرانی و مداحی در باره مسلم ابن عقیل در آن مسجد برپا بود. بعد از آن ناهار و سپس به زیارت مسجد سهله رفتند در آنجا مستحبات مقام انبیاء و صالحین و مقام امام صادق و مقام خضر و ادریس و امام سجاد و صاحب الزمان و ابراهیم را بجا آوردند و نهایت نماز جماعت مغرب و عشا به امامت سیدی فاطمی از آل امام حسن ( ع ) برگزار گردید. وبعد از آنجا گروه زوار، به مسجد کوفه و زیارت هانیابن عروه، و مسلم ابن عقیل و مختار ثقفی رفتند. و این بار زوار در برگشت از زیارت مسجد کوفه، و دیدن خانه ی حضرت علی ( ع ) سوار اتوبوس به طرف مرز ایران شدند، و در ساعت هفت صبح به مرز مهران رسیدند. بعد از مُهر کردن گذرنامه هاووارد شدن به خاک ایران، اتوبوس دره شهر با تاخیر در ساعت ۱۱ صبح به مرزمهران رسیدند، و هیئت چهارده معصوم را به دره شهر رساندند.
تصویر زنده یاد محمد رضا عموزاده ( تابش ) در کنار خانواده اش در سفرهای گذشته شان به عتبات
اتوبوس جناب برفی همه ی زوار را درب منزل زنده یاد محمدرضا عموزاده ( تابش ) پیاده کردند ، و نگارنده با تشکراز بانیان این هیئت، و به همراه زوار با قرائت فاتحه ای یاد و خاطره و تلاشهای این انسان وارسته را گرامی داشتند.
روحش شاد و یادش گرامی باد
وجه تسمیه کهره را می توان به شرح زیر توضیح داد؛
۱ - کَهرَه به فتح کاف و را و از دوبخش کَه رَه به معنای کاه راه یا راه کاهی. این معنای درستی نمی تواند باشد هر چند ما راه شیری در آسمان داریم
... [مشاهده متن کامل]
۲ - کهره به معنای بزغاله است شاید به توان گفت مکانی که بزغاله ی شیر مست وجود دارد
۳ - کهره به معنای منطقه ای که نوعی درخت انجیر به نام کهره داردکه باوجود شباهت ظاهری اما ثمرش اصلا" مزه ی انجیر ندارد . کهره مععمولا" در سرابهای پر آب دیده شده است.
۴ - کهره احتمالا" کُه ره بوده است به مرور زمان بخاط سختی تلفظش به کهره تبدیل شده است. یعنی منطقه ای که راهش کوهستانی است.
" شاخص ترین مرد خاندان امیعلی"
نگارنده : احمد لطفی
امیعلی ( امر علی ) فرزند حسینعلی خان سرخه مهری بوده است، گرچه نام شهولی و حسن بیگ فرزند و نوه ی امیعلی در حد الشتر و سیمره تا حدودی شناخته شده هستند، ولی حاج عادل حسن بیگی جوهره ی فرزندان امیعلی ( امرعلی ) را در این دویست سال به شکلی معرفی کرده است، که تا قرنها نامش بر زبانها جاری باشد.
... [مشاهده متن کامل]
به قول شاعر؛
فرزند هنر باش نه فرزند پدر
فرزند هنر زنده کند نام پدر را
وی گرچه ازنسل بزرگانی چون حسینعلی خان فرزند صفرعلی خان است، ولی اعقاب امیعلی درحد حاج مقصودعلی و کدخدا عوضعلی ظاهر نشده اند ، اما حاج عادل حسن بیگی با درایت و لیا قتش، خود را همتراز بزرگان سایر خاندانهای فامیلش رسانید.
حاج عادل فرزند حسین بیگ فرزند حسن بیگ فرزند شهولی فرزند امیعلی ( امرعلی ) فرزند حسینعلی خان سوره میری است.
حاج عادل حسن بیگی هنوز نوجوان بود که پدر زحمتکشش که کشاورزی نمونه بود، را از دست داد. فرزندان حسن بیگ تعداد قابل ذکری بودند ، ولی آن فرزندان به جز حسین بیگ ، بقیه ی آنها فرزندانشان دختر می باشند. همین امر حاج عادل را که وارث یک خاندان محسوب می شد، مسئولیتش بیشتر گردید.
ایشان در طول عمر با برکتش همواره به اعقاب عموها و خانواده ی آنها سرکشی و دید و بازدید می نمود ، تا شیرازه ی فامیلی آنها گسسته نگردد.
حاج عادل حسن بیگی بعد از مرگ پدر، ابتدا خانواده ی پدرش را سامان داد. وی ساختار و فیزیک بدنش طوری بود که مانند پدرش حسین بیگ، کشاورزی خوب، و جوانی ورزیده بودند، تا آنجا که آن مرحوم تعریف می کرد؛
"کدخدا علی مقصودی پسر دایی پدرش برای امر مهمی در رابطه با کل آبادی لازم بود که به طرهان یا رومشکان بروند. آن زمان راه ها امنیت نداشت. کدخدا شادروانان عادل حسن بیگی و کاکاجان زیدی را بعنوان جوانانی شجاع، برای محافظ و همراهی خویش انتخاب می کند، و برای انجام آن کار مهم آنها را با خود به رومشکان می برد. "
حاج عادل حسن بیگی بخاطر سرپرستی بهتر از تنها برادر و دو تا خواهراش ، با زنی شایسته به نام بانو زینت شکری از طایفه ی خیّر ازدواج می کند.
این بانو زنی متدین و سررشته دار در امور کشاورزی و دامداری بودند ، و از آن مهمتر وی در کار مامایی تبحر داشتند، و دانا به خواص گیاهان دارویی نیز بودند.
حاجیه زینت شکری ، در روستای سوره میری چمکلان عاملی موثر در زایمان زنان برای به دنیا آوردن اطفال سالم بودند. وی به صنایع دستی روستایی ، برای برآوردن نیاز زندگی ایلی و کشاورزی آشنایی داشت، تا آنجا که زنها همیشه برای ساخت وسایل و اسباب و اثاثیه ی مورد نیاز دامداری و کشاورزی با وی مشورت می کردند، و بیشتر اوقات از فکر و عمل و تجربه ی آن بانو بهره مند می شدند.
بزرگان می گویند در کنار هر مرد موفق زنی شایسته وجود دارد ، که مرد را از ضعف به قدرت ، و به عبارتی از پائین به بالا می کشاند . این سخن در مورد حاج عادل حسن بیگی صدق می کند. زیرا با آمدن این بانو در زندگی حاج عادل ، وی را در تمام زمینه ها یاری کرد . بچه هایش را با تعلیم و تربیت جدید بار آوردند. برای برادرش کربلایی بساط حسن بیگی که نوه ی دختری کدخدا کران زیدی بودند. گلستان مقصودی دختر کدخدا علی مقصودی را گرفت. وی با این کار رابطه ی فامیلی با خاندان حاج مقصودعلی را مستحکمتر نمود.
ساختار اقتصادی حاج عادل حسن بیگی با داشتن همسری همدل و دانا که خداوند نصیبش کرده بود، تغییر چشمگیری پیدا کرد . قدرت و نیروی حاج عادل، و درایت و عاطفه ی همسرش، ایشان را جزو بزرگان سرخه مهری نمود.
ثمره ی این تلاشها و رعایت تقوا و اخلاص در عمل آن شد، که به خانه ی خدا مشرف گردد.
حاج عا دل حسن بیگی به فقرا و نیازمندان فامیل قرض می داد و گاه به اقوام ضعیف کمک بلاعوض می نمود.
تصویر حاج عادل حسن بیگی و همسر اولش حاجیه
زینت شکری
تصویر حاج عادل حسن بیگی در کنار فرزندش کربلایی نادر حسن بیگی
حاج عادل حسن بیگی، برای کسب بزرگی، و موفقیت در کارهایش، از همان عنفوان جوانی، تلاش و کوشش خود رامضاعف نمود۰
در باره ی حاج عادل حسن بیگی، و عملکرد و خاطراتش سخن زیاد است ، بنابراین شایسته است، آنها که با وی بیشتر حشر و نشر داشته اند، بهتر می توانند، آن خاطرا ت را ثبت و ضبط نمایند.
نگارنده برای نمونه ، شمه ای از رفتار و کردار وی را فهرست وار می نگارد؛
- حاج عادل حسن بیگی، فرد ی شجاع و با غیرت بودند. دربرابر هر فردی که به آبادی سرخه میری اهانتی می کرد ، با تمام وجود دفاع می کرد.
- ایشان با کدخدا عبود مقصودی تقریبا" هم سن و سال بود ند، و برای حقوق زراعی مردم روستا با آن کدخدای عالیجاه همکاری می کردند. وی در آوردن حق آبه سوره مهری به روستا بسیار زحمت می کشید. رفتارش چنان خوب بود ، که برای رفع اختلافات در بین مردم منطقه سیمره ، همکاری می کرد.
- ایشان واقعا"خدمت گستری راستین بود، ودر ساختن ساختمان حوزه ی علمیه نقش تعیی کننده ای داشت.
- حاج عادل حسن بیگی ، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خدمات ارزنده ای انجام داده است ، از جمله:
▪ جزوهیئت اُمنای مسجد ابوالفضل بودند.
- همکاری با ارگانهای انقلابی
- ایشان برای آبادانی و عمران مناطق محروم با جهاد سازندگی همکاری می کرد.
- جزو اولین افرادی بود، که در شهرستان دره شهر به دفاع از کشور به جبهه رفتند. ایشان همرزم دبیر شایسته ، شهید پرویز نوروزی بودند.
- در کمک به مستمندان و اقوام فقیر نهایت مهربانی و بخشندگی را در حد وسع و بضاعت مالیش مددکار بودند.
- در امر کشاورزی و دامداری و تجارت و . . . زحمت بسیار کشیدند.
- تا توان داشت درصف اول نماز جماعت و جمعه بودند.
- ایشان از افراد معتمد، و از بزرگان شهر به حساب می آمدند.
- درکمک به جبهه ها و در همکاری با کمیته ی امداد امام خمینی ( ره ) نهایت تلاش و خدمت را ارائه می نمود.
- در امور سیاسی فعالیت چشمگیر داشت . در تمام انتخابات فعال و حاضر بودند.
- ایشان به کاندیدای دلخواهش در سطح مجلس شورای اسلامی، و ریاست جمهوری و مجلس خبرگان، همکاری می کردند، ودر این امور شخصیتی تاثیر گذار بودند.
- حاج عادل حسن بیگی با تمام امام جمعه ها و فرماندارا ن دره شهر در طول شهر نشینی اش نهایت همکاری و همدلی را روا می داشتند.
- حاج عادل فردی شجاع و رشید و با حمّیت بودند.
- ایشان در نسب شناسی طوایف سیمره خصوصا" طایفه سوره میری از هوش و حافظه و درایت و دانش مناسبی برخوردار بودند.
حاج عادل حسن بیگی سختی هایی هم در زندگی تجربه کردند ، از جمله مرگ فرزند برومندش کربلایی بهادر حسن بیگی. همچنین مرگ نوه های دختریش.
شادروان حاج عادل حسن بیگی بعد از نقاهت زن اولش حاجیه زینت شکری، با کربلائیه فردوس شریفی نیا خواهر حسنعلی شریفی نیا ازدواج نمود. از زن اولش سه پسر و سه دختر ، و از زن دومش دوپسر خداوند به وی ارزانی کرد.
حاج عادل خواهر و برادرش را سامان داد و با دودمانهای مختلف آبادی خویشاوندی برقرار کردند.
این نوشته خلاصه ای از زندگی آن حاجی سفر کرده است.
روحش شاد و یادش گرامی باد
۶ شهریورماه سال ۱۳۹۸
نگارنده : احمد لطفی
امیعلی ( امر علی ) فرزند حسینعلی خان سرخه مهری بوده است، گرچه نام شهولی و حسن بیگ فرزند و نوه ی امیعلی در حد الشتر و سیمره تا حدودی شناخته شده هستند، ولی حاج عادل حسن بیگی جوهره ی فرزندان امیعلی ( امرعلی ) را در این دویست سال به شکلی معرفی کرده است، که تا قرنها نامش بر زبانها جاری باشد.
... [مشاهده متن کامل]
به قول شاعر؛
فرزند هنر باش نه فرزند پدر
فرزند هنر زنده کند نام پدر را
وی گرچه ازنسل بزرگانی چون حسینعلی خان فرزند صفرعلی خان است، ولی اعقاب امیعلی درحد حاج مقصودعلی و کدخدا عوضعلی ظاهر نشده اند ، اما حاج عادل حسن بیگی با درایت و لیا قتش، خود را همتراز بزرگان سایر خاندانهای فامیلش رسانید.
حاج عادل فرزند حسین بیگ فرزند حسن بیگ فرزند شهولی فرزند امیعلی ( امرعلی ) فرزند حسینعلی خان سوره میری است.
حاج عادل حسن بیگی هنوز نوجوان بود که پدر زحمتکشش که کشاورزی نمونه بود، را از دست داد. فرزندان حسن بیگ تعداد قابل ذکری بودند ، ولی آن فرزندان به جز حسین بیگ ، بقیه ی آنها فرزندانشان دختر می باشند. همین امر حاج عادل را که وارث یک خاندان محسوب می شد، مسئولیتش بیشتر گردید.
ایشان در طول عمر با برکتش همواره به اعقاب عموها و خانواده ی آنها سرکشی و دید و بازدید می نمود ، تا شیرازه ی فامیلی آنها گسسته نگردد.
حاج عادل حسن بیگی بعد از مرگ پدر، ابتدا خانواده ی پدرش را سامان داد. وی ساختار و فیزیک بدنش طوری بود که مانند پدرش حسین بیگ، کشاورزی خوب، و جوانی ورزیده بودند، تا آنجا که آن مرحوم تعریف می کرد؛
"کدخدا علی مقصودی پسر دایی پدرش برای امر مهمی در رابطه با کل آبادی لازم بود که به طرهان یا رومشکان بروند. آن زمان راه ها امنیت نداشت. کدخدا شادروانان عادل حسن بیگی و کاکاجان زیدی را بعنوان جوانانی شجاع، برای محافظ و همراهی خویش انتخاب می کند، و برای انجام آن کار مهم آنها را با خود به رومشکان می برد. "
حاج عادل حسن بیگی بخاطر سرپرستی بهتر از تنها برادر و دو تا خواهراش ، با زنی شایسته به نام بانو زینت شکری از طایفه ی خیّر ازدواج می کند.
این بانو زنی متدین و سررشته دار در امور کشاورزی و دامداری بودند ، و از آن مهمتر وی در کار مامایی تبحر داشتند، و دانا به خواص گیاهان دارویی نیز بودند.
حاجیه زینت شکری ، در روستای سوره میری چمکلان عاملی موثر در زایمان زنان برای به دنیا آوردن اطفال سالم بودند. وی به صنایع دستی روستایی ، برای برآوردن نیاز زندگی ایلی و کشاورزی آشنایی داشت، تا آنجا که زنها همیشه برای ساخت وسایل و اسباب و اثاثیه ی مورد نیاز دامداری و کشاورزی با وی مشورت می کردند، و بیشتر اوقات از فکر و عمل و تجربه ی آن بانو بهره مند می شدند.
بزرگان می گویند در کنار هر مرد موفق زنی شایسته وجود دارد ، که مرد را از ضعف به قدرت ، و به عبارتی از پائین به بالا می کشاند . این سخن در مورد حاج عادل حسن بیگی صدق می کند. زیرا با آمدن این بانو در زندگی حاج عادل ، وی را در تمام زمینه ها یاری کرد . بچه هایش را با تعلیم و تربیت جدید بار آوردند. برای برادرش کربلایی بساط حسن بیگی که نوه ی دختری کدخدا کران زیدی بودند. گلستان مقصودی دختر کدخدا علی مقصودی را گرفت. وی با این کار رابطه ی فامیلی با خاندان حاج مقصودعلی را مستحکمتر نمود.
ساختار اقتصادی حاج عادل حسن بیگی با داشتن همسری همدل و دانا که خداوند نصیبش کرده بود، تغییر چشمگیری پیدا کرد . قدرت و نیروی حاج عادل، و درایت و عاطفه ی همسرش، ایشان را جزو بزرگان سرخه مهری نمود.
ثمره ی این تلاشها و رعایت تقوا و اخلاص در عمل آن شد، که به خانه ی خدا مشرف گردد.
حاج عا دل حسن بیگی به فقرا و نیازمندان فامیل قرض می داد و گاه به اقوام ضعیف کمک بلاعوض می نمود.
تصویر حاج عادل حسن بیگی و همسر اولش حاجیه
زینت شکری
تصویر حاج عادل حسن بیگی در کنار فرزندش کربلایی نادر حسن بیگی
حاج عادل حسن بیگی، برای کسب بزرگی، و موفقیت در کارهایش، از همان عنفوان جوانی، تلاش و کوشش خود رامضاعف نمود۰
در باره ی حاج عادل حسن بیگی، و عملکرد و خاطراتش سخن زیاد است ، بنابراین شایسته است، آنها که با وی بیشتر حشر و نشر داشته اند، بهتر می توانند، آن خاطرا ت را ثبت و ضبط نمایند.
نگارنده برای نمونه ، شمه ای از رفتار و کردار وی را فهرست وار می نگارد؛
- حاج عادل حسن بیگی، فرد ی شجاع و با غیرت بودند. دربرابر هر فردی که به آبادی سرخه میری اهانتی می کرد ، با تمام وجود دفاع می کرد.
- ایشان با کدخدا عبود مقصودی تقریبا" هم سن و سال بود ند، و برای حقوق زراعی مردم روستا با آن کدخدای عالیجاه همکاری می کردند. وی در آوردن حق آبه سوره مهری به روستا بسیار زحمت می کشید. رفتارش چنان خوب بود ، که برای رفع اختلافات در بین مردم منطقه سیمره ، همکاری می کرد.
- ایشان واقعا"خدمت گستری راستین بود، ودر ساختن ساختمان حوزه ی علمیه نقش تعیی کننده ای داشت.
- حاج عادل حسن بیگی ، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خدمات ارزنده ای انجام داده است ، از جمله:
▪ جزوهیئت اُمنای مسجد ابوالفضل بودند.
- همکاری با ارگانهای انقلابی
- ایشان برای آبادانی و عمران مناطق محروم با جهاد سازندگی همکاری می کرد.
- جزو اولین افرادی بود، که در شهرستان دره شهر به دفاع از کشور به جبهه رفتند. ایشان همرزم دبیر شایسته ، شهید پرویز نوروزی بودند.
- در کمک به مستمندان و اقوام فقیر نهایت مهربانی و بخشندگی را در حد وسع و بضاعت مالیش مددکار بودند.
- در امر کشاورزی و دامداری و تجارت و . . . زحمت بسیار کشیدند.
- تا توان داشت درصف اول نماز جماعت و جمعه بودند.
- ایشان از افراد معتمد، و از بزرگان شهر به حساب می آمدند.
- درکمک به جبهه ها و در همکاری با کمیته ی امداد امام خمینی ( ره ) نهایت تلاش و خدمت را ارائه می نمود.
- در امور سیاسی فعالیت چشمگیر داشت . در تمام انتخابات فعال و حاضر بودند.
- ایشان به کاندیدای دلخواهش در سطح مجلس شورای اسلامی، و ریاست جمهوری و مجلس خبرگان، همکاری می کردند، ودر این امور شخصیتی تاثیر گذار بودند.
- حاج عادل حسن بیگی با تمام امام جمعه ها و فرماندارا ن دره شهر در طول شهر نشینی اش نهایت همکاری و همدلی را روا می داشتند.
- حاج عادل فردی شجاع و رشید و با حمّیت بودند.
- ایشان در نسب شناسی طوایف سیمره خصوصا" طایفه سوره میری از هوش و حافظه و درایت و دانش مناسبی برخوردار بودند.
حاج عادل حسن بیگی سختی هایی هم در زندگی تجربه کردند ، از جمله مرگ فرزند برومندش کربلایی بهادر حسن بیگی. همچنین مرگ نوه های دختریش.
شادروان حاج عادل حسن بیگی بعد از نقاهت زن اولش حاجیه زینت شکری، با کربلائیه فردوس شریفی نیا خواهر حسنعلی شریفی نیا ازدواج نمود. از زن اولش سه پسر و سه دختر ، و از زن دومش دوپسر خداوند به وی ارزانی کرد.
حاج عادل خواهر و برادرش را سامان داد و با دودمانهای مختلف آبادی خویشاوندی برقرار کردند.
این نوشته خلاصه ای از زندگی آن حاجی سفر کرده است.
روحش شاد و یادش گرامی باد
۶ شهریورماه سال ۱۳۹۸
" داستانهایی آموزنده در مسیر کوهنوردی"
نشر دهنده و نگارش: احمد لطفی
مقدمه:
در روز جمعه مورخ ۱۸ مردادماه سال ۱۳۹۸ شمسی نگارنده و فرهنگی ارزشمند و جوان جناب آقای رحیم دانیاری، از بالای کوه و چکاد کبیر کوه از سمت غرب جاده ی بین دره شهر و آبدانان به کوه پیمایی ادامه دادیم. با وجود آن که درسطح شهر و دامنه ی کوه هوا بسیار گرم بود ولی درستیغ کوه و جایی که حرکت می کردیم، نسیم خنک و دلنوازی می وزید . خواهر زاده ام رحیم دانیاری که می دانست حدود ۶ ماه است بنده به کوه پیمایی نیآمده ام، با داستانها و خاطراتی آموزنده بر فراز کوه نردبانی از سخن برای کوتاه کردن مسافت مقصد بر زبان می راند. رحیم در زمانی که معلم روستاهای موسی و گنجه بخش بدره بود ، [1] با توجه به سفارشی که قبلا" در مورد سفر تاریخی خانم مادلین فریا استارک به وی کرده بودم، مبنی براین که مردم آنجا درباره ی آن محقق و همراهانش به آن منطقه چه شنیده و چه دیده اند؟ رحیم نیز خاطرات معلمیش در روستای موسی را مرور کرد، وگفت افراد پیر اورا دیده بودند، و تعریف می کردند، که چگونه دربین زنها حمام کرده بود و چگونه با زنها ارتباط برقرارکرده بود، و با افراد ذبده، دره های باستانی آن منطقه را مورد مطالعه قرار داده بود.
... [مشاهده متن کامل]
از آمدن این خانم با هیئت همراه زنها بیشتر تعجب کرده بودند ، که چقدر با سایر زنها متفاوت است، که در بین جمع زنان حمام کرده، و اگر مردان ناخواسته از راه دور به حمام کردن وی نیم نگاهی کرده اند، خانم فریا استارک برایش زیاد مهم نبوده است.
رحیم ضمن بیان نتایج تحقیق شفاهی و مصاحبه اش با پیرزنها و پیر مردها ی روستاهای موسی و گنجه، الفبایی نیز که از اهالی منطقه ، در باره ی سفر فریا استارک شنیده بودند، باحرارت بیان می کرد.
ما در بالاترین قسمت کوه هرچند دقیقه یکبار نیز در زیر درختی استراحت کوتاهی می کردیم، و دو باره به راه ادامه می دادیم. قبل از ما حاج محمد لطفی و کربلایی دوستعلی کرمشاهی و کربلایی عبدالعلی صیدی هرسه از فرهنگیان شایسته، زودتر حرکت کرده بودند و به دره ای که قبلا" شیرین بیان داشته و به اسم محلی" دول بله کوه"معروف بود. رسیده بودند و اکنون منتظر ما دونفر بودند.
تصاویر از چپ به راست، احمد لطفی - رحیم دانیاری - حاج محمد لطفی
سخنان رحیم دانیاری:
ایشان ابتدا نحوه ی انتخاب تیم فوتبال پیشکسوتان شهر ستان دره شهر را مطرح کرد که افراد را در سه تیم برمبنای سن تقسیم کرده بودند.
۱ - یک گروه ۴۵ سال تا ۵۱ سال ، رحیم جزو این گروه بوده است.
۲ - گروه دوم از ۵۱ تا ۵۶ سال
۳ - گروه سوم ۵۶ سال به بالا .
وی گفت؛
در یکسری مسابقات دوره ای پیشکسوتان در سطح تیم های فرهنگیان شهرهای استان ایلام، تیمشان برنده شده بود، و در آغاز دوره جدید مسابقات فوتبال پیشکسوتان، الان دوتیم از دره شهر به مصاف تیم سایر شهرستانها رفته اند. تیمی که رحیم در آن بازی می کند، از چوار ۲بر ۱ شکست خورده بودند ، ولی تیم بدره را ۳ بر صفر شکست داده بودند. و در سطح جدول فعلا" تیم دوم می باشند. بحث از کارشکنی و اعمال نفوذ در سطح انتخاب اعضای تیم ها به مطرح شد. و درسطح کشور هم چنان ضعفهایی مشهود است.
رحیم در باره ی زمانی که مرحوم مهندس حسینعلی دانیاری رهبری تیم شطرنج دره شهر را به عهده داشتند و آقای جوادی و رحیم و علی دانیاری و سایر اعضا به مسابقه در مرکز استان ایلام می روند ، رحیم گفت بخاطر سن بالاتر مهندس دانیاری در بین مربیان ، همه ی مربیان و مسئولان شطرنج، به مهندس با دیده ی احترام و ادب نگاه می کردند، با این که هیچکس از مربیان نمی بایست در هنگام مسابقه شطرنج حرکت خاصی بکند و یا شعری بخواند . اما حسینعلی دانیاری چون خیلی به اشعارحماسی فردوسی عشق می ورزید. زیرلب و با صدای ملایم هر از گاهی سری به بچه های تیم شطرنج دره شهر می زد و برای دادن روحیه شعری حماسی می خواند از جمله؛
چو فردا برآید بلند آسمان
من و گرز و میدان افراسیاب
البته اکثر افرا د تیم شطرنج دره شهر نوجوان بودند. شادروان حسینعلی دانیاری برای تشویق آنها و دادن روحیه به آنها که برای اولین بار به عرصه ی استانی آمده بودند هر از گاهی رجز می خواند و دربالای سر بچه های دره شهر می رفت و می گفت؛
نبینید که با گرز سام آمده ا ست
جوان است و جویای نام آمده است
در آخر تیم شطرنج دره شهر به سرپرستی مهندس حسینعلی دانیاری در آن دوره اکثرا" باختند و یا مساوی کردند اما تیم دره شهر شگفتی ای خلق کرد، که مرحوم حسینعلی دانیاری در طول مسیر بین ایلام و دره شهر از تیم راضی بود و این بیت شعر فردوسی را زمزمه می کرد؛
جوان است و جویای نام آمده است.
شگفتی این بود که یک نوجوان از تیم شطرنج دره شهر نفر اول شطرنج استان ایلام را شکست داده بود. این نتیجه برای مربیان استان و شهرستانها واقعا" عجیب می آمد، و همه شگفت زده شده بودند، و با این کار دشواری که آن نوجوان کرده بود، تیم شطرنج دره شهر را می ستودند.
تصویر مهندس حسینعلی دانیاری ( متولد ۱۳۲۹ و متوفی سال ۱۳۸۴ ) - سر پرست و بنیانگذار تیم شطرنج دره شهر
رحیم دانیاری در ادامه ی سخنانش در باره ی سفر خانوادگی ایشان و خانواده های محمد لطفی و عبدالعلی صیدی و رضا دانیاری به شهر زیبای سنندج مطالبی فرمود ند. ایشان در بازدیدش از "آبی در" و تاسیسات خانه ی کرد . که نوع معیشت و آداب و رسوم کردها را با ماکت های قشنگ به نمایش گذاشته بودند سخنان ارزشمندی بیان کردند. وی گفت مردم سنندج بسیار خوش زبان و با اخلاق بودند. آنها افرادی متین و مهربان و با شخصیت هستند، که هر مسافری دوست دارد ، مدت زیادی در آن شهر با فرهنگ اقامت داشته باشد.
وی نحوه جا گرفتن در یک دبیرستا ن متوسطه سه ساله اول، را توضیح دادند، و گفت؛
ما مردها در محوطه ی دبیرستان خوابیده بودیم، که بسیار هوای خنک و دلچسبی داشته است. و خواب پر از آرامشی را تجربه کردیم. آنها به یکسری قلعه ها رفته بودند و خریدی که زنان در بازار سنندج انجام داده بودند، همه حکایت از یک سفر کوتاه و آرامش بخش و پرباری از لحاظ فرهنگی داشته است. همین طور که به پیش می رفتیم حاج محمد لطفی زنگ زد و گویا به جلوی ما آماده بود، که ما هم حضور خود را به وی اعلام کردیم. ما به نزدیک محل استقرار گروه رسیده بودیم، و حاج محمد نیز وقتی مطمئن شد که نزدیکیم برگشت.
در آن روز افرادی از سرخه مهری ها در حول و حوش استقرار ما اتراق کرده بودند. در مسیر حرکت با قیطاس و پیاخاص و فردین پسرقیطاس و نوه ی قیطاس که طفلی ۸ یا۹ ساله بود برخوردیم، آنها محبت کردند و به استقبال ما آمدند و تعارف برای نشستن کردند . بعد از احوالپرسی گفتیم فرقی نمی کند، به آن گروه که قبلا" آمدند باید ملحق شویم.
تا به نزد گروه رسیدیم، بساط ناهار بر پا کردند بنده که خسته شده بودم اشتهای چندانی نداشتم. فقط از ماهی کباب دوستعلی که گویا خودش ماهی گرفته بود و آنراخوب برشته کرده بود ، به اندازه ی نیاز بدنم خوردم. بعد از نوشیدن چای، نماز را خواندیم.
تصویر عبدالعلی صیدی ، همنورد بزرگوار
در ساعت دو و نیم صفا دانیاری همسر عبدالعلی صیدی پیام مرگ حاج عادل حسن بیگی را در تلگرام دیده بود و آن خبر را به شوهرش اعلام نمودند. صیدی هم ما را در جریان واقعه قرار داد . نماز را که خواندیم رهسپار برگشت به منزل شدیم.
تصویر دوستعلی کرمشاهی همنورد بزرگوار
در بازگشت سخنان آموزنده ای نیز دوستعلی کرمشاهی فرمودند. برخی از خاطرات کودکی که دریک سرازیری که دوچرخه به سمت دره منحرف شده بود ، گویی دستی از غیب اورا به سمت غیر پرتگاه سوق داده بود و یا زنی ایشان و پسرعمویش را از افتادن دریک سراشیبی گِل رُس مشرف بر رودخانه ی سهمگین سیمره نجات داده بود. خاطرات معصومانه ای بودند که فرشته های محافظ انسان آنها را از مرگ وصدمه ی حتمی نجات داده بودند. یکی از داستانهای آموزنده ی دوستعلی کرمشاهی، داستانی ازحضرت موسی کلیم الله بود.
ایشان گفت؛
حضرت موسی فقیری را دید دلش سوخت و در نزد خدا به مناجات پرداخت و از خالق حکیم خواست، که این انسان فقیر را گشایش روزی دهد . خداوند فرمود یاموسی! ایشان ظرفیت وجودیش همین اندازه است. اما حضرت موسی بسیار اصرار کرد. نهایت با درخواست حضرت موسی موافقت کرد. خداوند فرمود یا موسی در سر راهش یک کاسه جواهرات یا یک کیسه ی زر قرار می دهم ببین چه می کند نزدیک کیسه که رسید. گفت راستی آنها که کور هستند چگونه راه می روند؟
درب چشم خود را بست و از محبت و هدیه ی خدا عافل شد و عبور کرد.
یکبار در پشت درب منزل یا آلونک خانه اش مجمعه زری پر کرده بود و رویش را با پارچه یا برنج پوشانده بود. وقتی متوجه طبق غذا شد، وی گفت؛ ماامشب شام خوردیم . این مجمعه ( ظرف ) غذا را برای همسایه ببرم بهتر است. خداوند سه مرتبه روزیش داد ولی آن مرد گوهرش قابل فیض نبود . بنابراین در همان کسوت فقر و مسکنت بماند. دربین راه رحیم و دوستعلی کمی هیزم خشک در کوله پشتی گذاشتند. و زمانی که به لب جاده ی آسفالت کبیر کوه رسیدیم ماشینهای آژانس آماده بودند، و به منزل رفتیم و بعدهم به فاتحه ی آن حاجی سفر کرده رفتیم.
۲۰/۵/۱۳۹۸
نشر دهنده و نگارش: احمد لطفی
مقدمه:
در روز جمعه مورخ ۱۸ مردادماه سال ۱۳۹۸ شمسی نگارنده و فرهنگی ارزشمند و جوان جناب آقای رحیم دانیاری، از بالای کوه و چکاد کبیر کوه از سمت غرب جاده ی بین دره شهر و آبدانان به کوه پیمایی ادامه دادیم. با وجود آن که درسطح شهر و دامنه ی کوه هوا بسیار گرم بود ولی درستیغ کوه و جایی که حرکت می کردیم، نسیم خنک و دلنوازی می وزید . خواهر زاده ام رحیم دانیاری که می دانست حدود ۶ ماه است بنده به کوه پیمایی نیآمده ام، با داستانها و خاطراتی آموزنده بر فراز کوه نردبانی از سخن برای کوتاه کردن مسافت مقصد بر زبان می راند. رحیم در زمانی که معلم روستاهای موسی و گنجه بخش بدره بود ، [1] با توجه به سفارشی که قبلا" در مورد سفر تاریخی خانم مادلین فریا استارک به وی کرده بودم، مبنی براین که مردم آنجا درباره ی آن محقق و همراهانش به آن منطقه چه شنیده و چه دیده اند؟ رحیم نیز خاطرات معلمیش در روستای موسی را مرور کرد، وگفت افراد پیر اورا دیده بودند، و تعریف می کردند، که چگونه دربین زنها حمام کرده بود و چگونه با زنها ارتباط برقرارکرده بود، و با افراد ذبده، دره های باستانی آن منطقه را مورد مطالعه قرار داده بود.
... [مشاهده متن کامل]
از آمدن این خانم با هیئت همراه زنها بیشتر تعجب کرده بودند ، که چقدر با سایر زنها متفاوت است، که در بین جمع زنان حمام کرده، و اگر مردان ناخواسته از راه دور به حمام کردن وی نیم نگاهی کرده اند، خانم فریا استارک برایش زیاد مهم نبوده است.
رحیم ضمن بیان نتایج تحقیق شفاهی و مصاحبه اش با پیرزنها و پیر مردها ی روستاهای موسی و گنجه، الفبایی نیز که از اهالی منطقه ، در باره ی سفر فریا استارک شنیده بودند، باحرارت بیان می کرد.
ما در بالاترین قسمت کوه هرچند دقیقه یکبار نیز در زیر درختی استراحت کوتاهی می کردیم، و دو باره به راه ادامه می دادیم. قبل از ما حاج محمد لطفی و کربلایی دوستعلی کرمشاهی و کربلایی عبدالعلی صیدی هرسه از فرهنگیان شایسته، زودتر حرکت کرده بودند و به دره ای که قبلا" شیرین بیان داشته و به اسم محلی" دول بله کوه"معروف بود. رسیده بودند و اکنون منتظر ما دونفر بودند.
تصاویر از چپ به راست، احمد لطفی - رحیم دانیاری - حاج محمد لطفی
سخنان رحیم دانیاری:
ایشان ابتدا نحوه ی انتخاب تیم فوتبال پیشکسوتان شهر ستان دره شهر را مطرح کرد که افراد را در سه تیم برمبنای سن تقسیم کرده بودند.
۱ - یک گروه ۴۵ سال تا ۵۱ سال ، رحیم جزو این گروه بوده است.
۲ - گروه دوم از ۵۱ تا ۵۶ سال
۳ - گروه سوم ۵۶ سال به بالا .
وی گفت؛
در یکسری مسابقات دوره ای پیشکسوتان در سطح تیم های فرهنگیان شهرهای استان ایلام، تیمشان برنده شده بود، و در آغاز دوره جدید مسابقات فوتبال پیشکسوتان، الان دوتیم از دره شهر به مصاف تیم سایر شهرستانها رفته اند. تیمی که رحیم در آن بازی می کند، از چوار ۲بر ۱ شکست خورده بودند ، ولی تیم بدره را ۳ بر صفر شکست داده بودند. و در سطح جدول فعلا" تیم دوم می باشند. بحث از کارشکنی و اعمال نفوذ در سطح انتخاب اعضای تیم ها به مطرح شد. و درسطح کشور هم چنان ضعفهایی مشهود است.
رحیم در باره ی زمانی که مرحوم مهندس حسینعلی دانیاری رهبری تیم شطرنج دره شهر را به عهده داشتند و آقای جوادی و رحیم و علی دانیاری و سایر اعضا به مسابقه در مرکز استان ایلام می روند ، رحیم گفت بخاطر سن بالاتر مهندس دانیاری در بین مربیان ، همه ی مربیان و مسئولان شطرنج، به مهندس با دیده ی احترام و ادب نگاه می کردند، با این که هیچکس از مربیان نمی بایست در هنگام مسابقه شطرنج حرکت خاصی بکند و یا شعری بخواند . اما حسینعلی دانیاری چون خیلی به اشعارحماسی فردوسی عشق می ورزید. زیرلب و با صدای ملایم هر از گاهی سری به بچه های تیم شطرنج دره شهر می زد و برای دادن روحیه شعری حماسی می خواند از جمله؛
چو فردا برآید بلند آسمان
من و گرز و میدان افراسیاب
البته اکثر افرا د تیم شطرنج دره شهر نوجوان بودند. شادروان حسینعلی دانیاری برای تشویق آنها و دادن روحیه به آنها که برای اولین بار به عرصه ی استانی آمده بودند هر از گاهی رجز می خواند و دربالای سر بچه های دره شهر می رفت و می گفت؛
نبینید که با گرز سام آمده ا ست
جوان است و جویای نام آمده است
در آخر تیم شطرنج دره شهر به سرپرستی مهندس حسینعلی دانیاری در آن دوره اکثرا" باختند و یا مساوی کردند اما تیم دره شهر شگفتی ای خلق کرد، که مرحوم حسینعلی دانیاری در طول مسیر بین ایلام و دره شهر از تیم راضی بود و این بیت شعر فردوسی را زمزمه می کرد؛
جوان است و جویای نام آمده است.
شگفتی این بود که یک نوجوان از تیم شطرنج دره شهر نفر اول شطرنج استان ایلام را شکست داده بود. این نتیجه برای مربیان استان و شهرستانها واقعا" عجیب می آمد، و همه شگفت زده شده بودند، و با این کار دشواری که آن نوجوان کرده بود، تیم شطرنج دره شهر را می ستودند.
تصویر مهندس حسینعلی دانیاری ( متولد ۱۳۲۹ و متوفی سال ۱۳۸۴ ) - سر پرست و بنیانگذار تیم شطرنج دره شهر
رحیم دانیاری در ادامه ی سخنانش در باره ی سفر خانوادگی ایشان و خانواده های محمد لطفی و عبدالعلی صیدی و رضا دانیاری به شهر زیبای سنندج مطالبی فرمود ند. ایشان در بازدیدش از "آبی در" و تاسیسات خانه ی کرد . که نوع معیشت و آداب و رسوم کردها را با ماکت های قشنگ به نمایش گذاشته بودند سخنان ارزشمندی بیان کردند. وی گفت مردم سنندج بسیار خوش زبان و با اخلاق بودند. آنها افرادی متین و مهربان و با شخصیت هستند، که هر مسافری دوست دارد ، مدت زیادی در آن شهر با فرهنگ اقامت داشته باشد.
وی نحوه جا گرفتن در یک دبیرستا ن متوسطه سه ساله اول، را توضیح دادند، و گفت؛
ما مردها در محوطه ی دبیرستان خوابیده بودیم، که بسیار هوای خنک و دلچسبی داشته است. و خواب پر از آرامشی را تجربه کردیم. آنها به یکسری قلعه ها رفته بودند و خریدی که زنان در بازار سنندج انجام داده بودند، همه حکایت از یک سفر کوتاه و آرامش بخش و پرباری از لحاظ فرهنگی داشته است. همین طور که به پیش می رفتیم حاج محمد لطفی زنگ زد و گویا به جلوی ما آماده بود، که ما هم حضور خود را به وی اعلام کردیم. ما به نزدیک محل استقرار گروه رسیده بودیم، و حاج محمد نیز وقتی مطمئن شد که نزدیکیم برگشت.
در آن روز افرادی از سرخه مهری ها در حول و حوش استقرار ما اتراق کرده بودند. در مسیر حرکت با قیطاس و پیاخاص و فردین پسرقیطاس و نوه ی قیطاس که طفلی ۸ یا۹ ساله بود برخوردیم، آنها محبت کردند و به استقبال ما آمدند و تعارف برای نشستن کردند . بعد از احوالپرسی گفتیم فرقی نمی کند، به آن گروه که قبلا" آمدند باید ملحق شویم.
تا به نزد گروه رسیدیم، بساط ناهار بر پا کردند بنده که خسته شده بودم اشتهای چندانی نداشتم. فقط از ماهی کباب دوستعلی که گویا خودش ماهی گرفته بود و آنراخوب برشته کرده بود ، به اندازه ی نیاز بدنم خوردم. بعد از نوشیدن چای، نماز را خواندیم.
تصویر عبدالعلی صیدی ، همنورد بزرگوار
در ساعت دو و نیم صفا دانیاری همسر عبدالعلی صیدی پیام مرگ حاج عادل حسن بیگی را در تلگرام دیده بود و آن خبر را به شوهرش اعلام نمودند. صیدی هم ما را در جریان واقعه قرار داد . نماز را که خواندیم رهسپار برگشت به منزل شدیم.
تصویر دوستعلی کرمشاهی همنورد بزرگوار
در بازگشت سخنان آموزنده ای نیز دوستعلی کرمشاهی فرمودند. برخی از خاطرات کودکی که دریک سرازیری که دوچرخه به سمت دره منحرف شده بود ، گویی دستی از غیب اورا به سمت غیر پرتگاه سوق داده بود و یا زنی ایشان و پسرعمویش را از افتادن دریک سراشیبی گِل رُس مشرف بر رودخانه ی سهمگین سیمره نجات داده بود. خاطرات معصومانه ای بودند که فرشته های محافظ انسان آنها را از مرگ وصدمه ی حتمی نجات داده بودند. یکی از داستانهای آموزنده ی دوستعلی کرمشاهی، داستانی ازحضرت موسی کلیم الله بود.
ایشان گفت؛
حضرت موسی فقیری را دید دلش سوخت و در نزد خدا به مناجات پرداخت و از خالق حکیم خواست، که این انسان فقیر را گشایش روزی دهد . خداوند فرمود یاموسی! ایشان ظرفیت وجودیش همین اندازه است. اما حضرت موسی بسیار اصرار کرد. نهایت با درخواست حضرت موسی موافقت کرد. خداوند فرمود یا موسی در سر راهش یک کاسه جواهرات یا یک کیسه ی زر قرار می دهم ببین چه می کند نزدیک کیسه که رسید. گفت راستی آنها که کور هستند چگونه راه می روند؟
درب چشم خود را بست و از محبت و هدیه ی خدا عافل شد و عبور کرد.
یکبار در پشت درب منزل یا آلونک خانه اش مجمعه زری پر کرده بود و رویش را با پارچه یا برنج پوشانده بود. وقتی متوجه طبق غذا شد، وی گفت؛ ماامشب شام خوردیم . این مجمعه ( ظرف ) غذا را برای همسایه ببرم بهتر است. خداوند سه مرتبه روزیش داد ولی آن مرد گوهرش قابل فیض نبود . بنابراین در همان کسوت فقر و مسکنت بماند. دربین راه رحیم و دوستعلی کمی هیزم خشک در کوله پشتی گذاشتند. و زمانی که به لب جاده ی آسفالت کبیر کوه رسیدیم ماشینهای آژانس آماده بودند، و به منزل رفتیم و بعدهم به فاتحه ی آن حاجی سفر کرده رفتیم.
۲۰/۵/۱۳۹۸
" داستانهایی آموزنده در مسیر کوهنوردی"
نشر دهنده و نگارش: احمد لطفی
مقدمه:
در روز جمعه مورخ ۱۸ مردادماه سال ۱۳۹۸ شمسی نگارنده و فرهنگی ارزشمند و جوان جناب رحیم دانیاری، از بالای کوه و چکادکبیر کوه از سمت غرب جاده ی بین دره شهر و آبدانان به کوه پیمایی ادامه دادیم. با وجود آن که درسطح شهر و دامنه ی کوه هوا بسیار گرم بود ولی درستیع کوه و جایی که حرکت می کردیم، نسیم خنک و دلنوازی می وزید . خواهر زاده ام رحیم دانیاری که می دانست حدود ۶ ماه است بنده به کوه پیمایی نیآمده ام، با داستانها و خاطراتی آموزنده بر فراز کوه نردبانی از سخن برای کوتاه کردن مسافت بر زبان می راند. رحیم در زمانی که معلم روستاهای موسی و گنجه بود ، با توجه به سفارشی که قبلا" در مورد سفر تاریخی فریا استارک به وی کرده بودم، مبنی براین که مردم آنجا درباره ی آن محقق و همراهانش به آن منطقه چه شنیده و چه دیده اند؟ رحیم نیز خاطرات معلمیش در روستای موسی را مرور کرد، وگفت مردم پیر اورا دیده بودند که چگونه دربین زنها حمام کرده بود و چگونه با زنها ارتباط برقرارکرده بود و دره های باستانی آن منطقه را مورد مطالعه قرار داده بود و زنها بیشتر تعجب کرده بودند که مردانی ازدور اگر نگاه به حمام کردنش کرده اند فریا استارک برایش زیاد مهم نبوده است. رحیم ضمن نتایج تحقیق شفاهی و مصاحبه اش با پیرزنها و پیر مردها الفبایی از سفر فریا استارک را که شنیده بود بیان می کرد.
... [مشاهده متن کامل]
ما در بالاترین قسمت کوه هرچند دقیقه یکبار نیز در زیر درختی استراحت کوتاهی می کردیم، و دو باره به راه ادامه می دادیم. قبل از ما حاج محمد لطفی و کربلایی دوستعلی کرمشاهی و کربلایی عبدالعلی صیدی هرسه از فرهنگیان شایسته، زودتر حرکت کرده بودند و به دره ای که قبلا" شیرین بیان داشته و به اسم محلی" دول بله کوه"معروف بود. رسیده بودند و اکنون منتظر ما دونفر بودند.
تصاویر از چپ به راست، احمد لطفی - رحیم دانیاری - حاج محمد لطفی
سخنان رحیم دانیاری:
ایشان ابتدا نحوه ی فوتبال پیشکسوتان شهر ستان دره شهر را مطرح کرد که افراد را در سه تیم برمبنای سن تقسیم کرده بودند.
۱ - یک گروه ۴۵ سال تا ۵۱ سال ، رحیم جزو این گروه بوده است.
۲ - گروه دوم از ۵۱ تا ۵۶ سال
۳ - گروه سوم ۵۶ سال به بالا .
وی گفت؛
در یکسری مسابقات دوره ای پیشکسوتان در سطح تیم های فرهنگیان شهرهای استان ایلام، تیمشان برنده شده بود، و در آغاز دوره جدید مسابقات فوتبال پیشکسوتان، الان دوتیم از دره شهر به مصاف تیم سایر شهرستانها رفته اند. تیمی که رحیم در آن بازی می کند، از چوار ۲بر ۱ شکست خورده بودند ، ولی تیم بدره را ۳ بر صفر شکست داده بودند. و در سطح جدول فعلا" تیم دوم می باشند. بحث از کارشکنی و اعمال نفوذ در سطح انتخاب اعضای تیم ها به مطرح شد. و درسطح کشور هم چنان ضعفهایی مشهود است.
رحیم در باره ی زمانی که مرحوم مهندس حسینعلی دانیاری رهبری تیم شطرنج دره شهر را به عهده داشتند و آقای جوادی و رحیم و علی دانیاری و سایر اعضا به مسابقه در مرکز استان ایلام می روند ، رحیم گفت بخاطر سن بالاتر مهندس دانیاری در بین مربیان ، همه ی مربیان و مسئولان شطرنج، به مهندس با دیده ی احترام و ادب نگاه می کردند، با این که هیچکس از مربیان نمی بایست در هنگام مسابقه شطرنج حرکت خاصی بکند و یا شعری بخواند . اما حسینعلی دانیاری چون خیلی به اشعارحماسی فردوسی عشق می ورزید. زیرلب و با صدای ملایم هر از گاهی سری به بچه های تیم شطرنج درهشهر می زد و برای دادن روحیه شعری حماسی می خواند از جمله؛
چو فردا برآید بلند آسمان
من و گرز و میدان افراسیاب
البته اکثر افرا د تیم شطرنج دره شهر نوجوان بودند. شادروان دانیاری برای تشویق آنها و دادن روحیه به آنها که برای اولین بار به عرصه ی استانی آمده بودند هر از گاهی رجز می خواند و دربالای سر بچه های دره شهر می رفت و می گفت؛
نبینید که با گرز سام آمده ا ست
جوان است و جویای نام آمده است
در آخر تیم شطرنج دره شهر به سرپرستی مهندس حسینعلی دانیاری در آن دوره اکثرا" باختند و یا مساوی کردند اما تیم دره شهر شگفتی ای خلق کرد، که مرحوم حسینعلی دانیاری در طول مسیر بین ایلام و دره شهر از تیم راضی بود و این بیت شعر فردوسی را زمزمه می کرد؛
جوان است و جویای نام آمده است.
شگفتی این بود که یک نوجوان از تیم شطرنج دره شهر نفر اول شطرنج استان ایلام را شکست داده بود. این نتیجه برای مربیان استان و شهرستانها واقعا" عجیب می آمد، و همه شگفت زده شده بودند، و با این کار دشواری که آن نوجوان کرده بود، تیم شطرنج دره شهر را می ستودند.
تصویر مهندس حسینعلی دانیاری ( متولد ۱۳۲۹ و متوفی سال ۱۳۸۴ ) - سر پرست و بنیانگذار تیم شطرنج دره شهر
رحیم دانیاری در ادامه ی سخنانش در باره ی سفر خانوادگی ایشان و خانواده های محمد لطفی و عبدالعلی صیدی و رضا دانیاری به شهر زیبای سنندج مطالبی فرمود ند. ایشان در بازدیدش از "آبی در" و تاسیسات خانه ی کرد . که نوع معیشت و آداب و رسوم کردها را با ماکت های قشنگ به نمایش گذاشته بودند سخنان ارزشمندی بیان کردند. وی گفت مردم سنندج بسیار خوش زبان و با اخلاق بودند. آنها افرادی متین و مهربان و با شخصیت هستند، که هر مسافری دوست دارد ، مدت زیادی در آن شهر با فرهنگ اقامت داشته باشد.
وی نحوه جا گرفتن در یک دبیرستا ن متوسطه سه ساله اول، را توضیح دادند، و گفت؛
ما مردها در محوطه ی دبیرستان خوابیده بودیم، که بسیار هوای خنک و دلچسبی داشته است. و خواب پر از آرامشی را تجربه کردیم. آنها به یکسری قلعه ها رفته بودند و خریدی که زنان در بازار سنندج انجام داده بودند، همه حکایت از یک سفر کوتاه و آرامش بخش و پرباری از لحاظ فرهنگی داشته است. همین طور که به پیش می رفتیم حاج محمد لطفی زنگ زد و گویا به جلوی ما آماده بود، که ما هم حضور خود را به وی اعلام کردیم. ما به نزدیک محل استقرار گروه رسیده بودیم، و حاج محمد نیز وقتی مطمئن شد که نزدیکیم برگشت.
در آن روز افرادی از سرخه مهری ها در حول و حوش استقرار ما اتراق کرده بودند. در مسیر حرکت با قیطاس و پیاخاص و فردین پسرقیطاس و نوه ی قیطاس که طفلی ۸ یا۹ ساله بود برخوردیم، آنها محبت کردند و به استقبال ما آمدند و تعارف برای نشستن کردند . بعد از احوالپرسی گفتیم فرقی نمی کند، به آن گروه که قبلا" آمدند باید ملحق شویم.
تا به نزد گروه رسیدیم، بساط ناهار بر پا کردند بنده که خسته شده بودم اشتهای چندانی نداشتم. فقط از ماهی کباب دوستعلی که گویا خودش ماهی گرفته بود و آنراخوب برشته کرده بود ، به اندازه ی نیاز بدنم خوردم. بعد از نوشیدن چای، نماز را خواندیم.
تصویر عبدالعلی صیدی ، همنورد بزرگوار
در ساعت دو و نیم صفا دانیاری همسر عبدالعلی صیدی پیام مرگ حاج عادل حسن بیگی را در تلگرام دیده بود و آن خبر را به شوهرش اعلام نمودند. صیدی هم ما را در جریان واقعه قرار داد . نماز را که خواندیم رهسپار برگشت به منزل شدیم.
تصویر دوستعلی کرمشاهی همنورد بزرگوار
در بازگشت سخنان آموزنده ای نیز دوستعلی کرمشاهی فرمودند. برخی از خاطرات کودکی که دریک سرازیری که دوچرخه به سمت دره منحرف شده بود ، گویی دستی از غیب اورا به سمت غیر پرتگاه سوق داده بود و یا زنی ایشان و پسرعمویش را از افتادن دریک سراشیبی گِل رُس مشرف بر رودخانه ی سهمگین سیمره نجات داده بود. خاطرات معصومانه ای بودند که فرشته های محافظ انسان آنها را از مرگ وصدمه ی حتمی نجات داده بودند. یکی از داستانهای آموزنده ی دوستعلی کرمشاهی، داستانی ازحضرت موسی کلیم الله بود.
ایشان گفت؛
حضرت موسی فقیری را دید دلش سوخت و در نزد خدا به مناجات پرداخت و از خالق حکیم خواست، که این انسان فقیر را گشایش روزی دهد . خداوند فرمود یاموسی! ایشان ظرفیت وجودیش همین اندازه است. اما حضرت موسی بسیار اصرار کرد. نهایت با درخواست حضرت موسی موافقت کرد. خداوند فرمود یا موسی در سر راهش یک کاسه جواهرات یا یک کیسه ی زر قرار می دهم ببین چه می کند نزدیک کیسه که رسید. گفت راستی آنها که کور هستند چگونه راه می روند؟
درب چشم خود را بست و از محبت و هدیه ی خدا عافل شد و عبور کرد.
یکبار در پشت درب منزل یا آلونک خانه اش مجمعه زری پر کرده بود و رویش را با پارچه یا برنج پوشانده بود. وقتی متوجه طبق غذا شد، وی گفت؛ ماامشب شام خوردیم . این مجمعه ( ظرف ) غذا را برای همسایه ببرم بهتر است. خداوند سه مرتبه روزیش داد ولی آن مرد گوهرش قابل فیض نبود . بنابراین در همان کسوت فقر و مسکنت بماند. دربین راه رحیم و دوستعلی کمی هیزم خشک در کوله پشتی گذاشتند. و زمانی که به لب جاده ی آسفالت کبیر کوه رسیدیم ماشینهای آژانس آماده بودند، و به منزل رفتیم و بعدهم به فاتحه ی آن حاجی سفر کرده رفتیم.
۲۰/۵/۱۳۹۸
نشر دهنده و نگارش: احمد لطفی
مقدمه:
در روز جمعه مورخ ۱۸ مردادماه سال ۱۳۹۸ شمسی نگارنده و فرهنگی ارزشمند و جوان جناب رحیم دانیاری، از بالای کوه و چکادکبیر کوه از سمت غرب جاده ی بین دره شهر و آبدانان به کوه پیمایی ادامه دادیم. با وجود آن که درسطح شهر و دامنه ی کوه هوا بسیار گرم بود ولی درستیع کوه و جایی که حرکت می کردیم، نسیم خنک و دلنوازی می وزید . خواهر زاده ام رحیم دانیاری که می دانست حدود ۶ ماه است بنده به کوه پیمایی نیآمده ام، با داستانها و خاطراتی آموزنده بر فراز کوه نردبانی از سخن برای کوتاه کردن مسافت بر زبان می راند. رحیم در زمانی که معلم روستاهای موسی و گنجه بود ، با توجه به سفارشی که قبلا" در مورد سفر تاریخی فریا استارک به وی کرده بودم، مبنی براین که مردم آنجا درباره ی آن محقق و همراهانش به آن منطقه چه شنیده و چه دیده اند؟ رحیم نیز خاطرات معلمیش در روستای موسی را مرور کرد، وگفت مردم پیر اورا دیده بودند که چگونه دربین زنها حمام کرده بود و چگونه با زنها ارتباط برقرارکرده بود و دره های باستانی آن منطقه را مورد مطالعه قرار داده بود و زنها بیشتر تعجب کرده بودند که مردانی ازدور اگر نگاه به حمام کردنش کرده اند فریا استارک برایش زیاد مهم نبوده است. رحیم ضمن نتایج تحقیق شفاهی و مصاحبه اش با پیرزنها و پیر مردها الفبایی از سفر فریا استارک را که شنیده بود بیان می کرد.
... [مشاهده متن کامل]
ما در بالاترین قسمت کوه هرچند دقیقه یکبار نیز در زیر درختی استراحت کوتاهی می کردیم، و دو باره به راه ادامه می دادیم. قبل از ما حاج محمد لطفی و کربلایی دوستعلی کرمشاهی و کربلایی عبدالعلی صیدی هرسه از فرهنگیان شایسته، زودتر حرکت کرده بودند و به دره ای که قبلا" شیرین بیان داشته و به اسم محلی" دول بله کوه"معروف بود. رسیده بودند و اکنون منتظر ما دونفر بودند.
تصاویر از چپ به راست، احمد لطفی - رحیم دانیاری - حاج محمد لطفی
سخنان رحیم دانیاری:
ایشان ابتدا نحوه ی فوتبال پیشکسوتان شهر ستان دره شهر را مطرح کرد که افراد را در سه تیم برمبنای سن تقسیم کرده بودند.
۱ - یک گروه ۴۵ سال تا ۵۱ سال ، رحیم جزو این گروه بوده است.
۲ - گروه دوم از ۵۱ تا ۵۶ سال
۳ - گروه سوم ۵۶ سال به بالا .
وی گفت؛
در یکسری مسابقات دوره ای پیشکسوتان در سطح تیم های فرهنگیان شهرهای استان ایلام، تیمشان برنده شده بود، و در آغاز دوره جدید مسابقات فوتبال پیشکسوتان، الان دوتیم از دره شهر به مصاف تیم سایر شهرستانها رفته اند. تیمی که رحیم در آن بازی می کند، از چوار ۲بر ۱ شکست خورده بودند ، ولی تیم بدره را ۳ بر صفر شکست داده بودند. و در سطح جدول فعلا" تیم دوم می باشند. بحث از کارشکنی و اعمال نفوذ در سطح انتخاب اعضای تیم ها به مطرح شد. و درسطح کشور هم چنان ضعفهایی مشهود است.
رحیم در باره ی زمانی که مرحوم مهندس حسینعلی دانیاری رهبری تیم شطرنج دره شهر را به عهده داشتند و آقای جوادی و رحیم و علی دانیاری و سایر اعضا به مسابقه در مرکز استان ایلام می روند ، رحیم گفت بخاطر سن بالاتر مهندس دانیاری در بین مربیان ، همه ی مربیان و مسئولان شطرنج، به مهندس با دیده ی احترام و ادب نگاه می کردند، با این که هیچکس از مربیان نمی بایست در هنگام مسابقه شطرنج حرکت خاصی بکند و یا شعری بخواند . اما حسینعلی دانیاری چون خیلی به اشعارحماسی فردوسی عشق می ورزید. زیرلب و با صدای ملایم هر از گاهی سری به بچه های تیم شطرنج درهشهر می زد و برای دادن روحیه شعری حماسی می خواند از جمله؛
چو فردا برآید بلند آسمان
من و گرز و میدان افراسیاب
البته اکثر افرا د تیم شطرنج دره شهر نوجوان بودند. شادروان دانیاری برای تشویق آنها و دادن روحیه به آنها که برای اولین بار به عرصه ی استانی آمده بودند هر از گاهی رجز می خواند و دربالای سر بچه های دره شهر می رفت و می گفت؛
نبینید که با گرز سام آمده ا ست
جوان است و جویای نام آمده است
در آخر تیم شطرنج دره شهر به سرپرستی مهندس حسینعلی دانیاری در آن دوره اکثرا" باختند و یا مساوی کردند اما تیم دره شهر شگفتی ای خلق کرد، که مرحوم حسینعلی دانیاری در طول مسیر بین ایلام و دره شهر از تیم راضی بود و این بیت شعر فردوسی را زمزمه می کرد؛
جوان است و جویای نام آمده است.
شگفتی این بود که یک نوجوان از تیم شطرنج دره شهر نفر اول شطرنج استان ایلام را شکست داده بود. این نتیجه برای مربیان استان و شهرستانها واقعا" عجیب می آمد، و همه شگفت زده شده بودند، و با این کار دشواری که آن نوجوان کرده بود، تیم شطرنج دره شهر را می ستودند.
تصویر مهندس حسینعلی دانیاری ( متولد ۱۳۲۹ و متوفی سال ۱۳۸۴ ) - سر پرست و بنیانگذار تیم شطرنج دره شهر
رحیم دانیاری در ادامه ی سخنانش در باره ی سفر خانوادگی ایشان و خانواده های محمد لطفی و عبدالعلی صیدی و رضا دانیاری به شهر زیبای سنندج مطالبی فرمود ند. ایشان در بازدیدش از "آبی در" و تاسیسات خانه ی کرد . که نوع معیشت و آداب و رسوم کردها را با ماکت های قشنگ به نمایش گذاشته بودند سخنان ارزشمندی بیان کردند. وی گفت مردم سنندج بسیار خوش زبان و با اخلاق بودند. آنها افرادی متین و مهربان و با شخصیت هستند، که هر مسافری دوست دارد ، مدت زیادی در آن شهر با فرهنگ اقامت داشته باشد.
وی نحوه جا گرفتن در یک دبیرستا ن متوسطه سه ساله اول، را توضیح دادند، و گفت؛
ما مردها در محوطه ی دبیرستان خوابیده بودیم، که بسیار هوای خنک و دلچسبی داشته است. و خواب پر از آرامشی را تجربه کردیم. آنها به یکسری قلعه ها رفته بودند و خریدی که زنان در بازار سنندج انجام داده بودند، همه حکایت از یک سفر کوتاه و آرامش بخش و پرباری از لحاظ فرهنگی داشته است. همین طور که به پیش می رفتیم حاج محمد لطفی زنگ زد و گویا به جلوی ما آماده بود، که ما هم حضور خود را به وی اعلام کردیم. ما به نزدیک محل استقرار گروه رسیده بودیم، و حاج محمد نیز وقتی مطمئن شد که نزدیکیم برگشت.
در آن روز افرادی از سرخه مهری ها در حول و حوش استقرار ما اتراق کرده بودند. در مسیر حرکت با قیطاس و پیاخاص و فردین پسرقیطاس و نوه ی قیطاس که طفلی ۸ یا۹ ساله بود برخوردیم، آنها محبت کردند و به استقبال ما آمدند و تعارف برای نشستن کردند . بعد از احوالپرسی گفتیم فرقی نمی کند، به آن گروه که قبلا" آمدند باید ملحق شویم.
تا به نزد گروه رسیدیم، بساط ناهار بر پا کردند بنده که خسته شده بودم اشتهای چندانی نداشتم. فقط از ماهی کباب دوستعلی که گویا خودش ماهی گرفته بود و آنراخوب برشته کرده بود ، به اندازه ی نیاز بدنم خوردم. بعد از نوشیدن چای، نماز را خواندیم.
تصویر عبدالعلی صیدی ، همنورد بزرگوار
در ساعت دو و نیم صفا دانیاری همسر عبدالعلی صیدی پیام مرگ حاج عادل حسن بیگی را در تلگرام دیده بود و آن خبر را به شوهرش اعلام نمودند. صیدی هم ما را در جریان واقعه قرار داد . نماز را که خواندیم رهسپار برگشت به منزل شدیم.
تصویر دوستعلی کرمشاهی همنورد بزرگوار
در بازگشت سخنان آموزنده ای نیز دوستعلی کرمشاهی فرمودند. برخی از خاطرات کودکی که دریک سرازیری که دوچرخه به سمت دره منحرف شده بود ، گویی دستی از غیب اورا به سمت غیر پرتگاه سوق داده بود و یا زنی ایشان و پسرعمویش را از افتادن دریک سراشیبی گِل رُس مشرف بر رودخانه ی سهمگین سیمره نجات داده بود. خاطرات معصومانه ای بودند که فرشته های محافظ انسان آنها را از مرگ وصدمه ی حتمی نجات داده بودند. یکی از داستانهای آموزنده ی دوستعلی کرمشاهی، داستانی ازحضرت موسی کلیم الله بود.
ایشان گفت؛
حضرت موسی فقیری را دید دلش سوخت و در نزد خدا به مناجات پرداخت و از خالق حکیم خواست، که این انسان فقیر را گشایش روزی دهد . خداوند فرمود یاموسی! ایشان ظرفیت وجودیش همین اندازه است. اما حضرت موسی بسیار اصرار کرد. نهایت با درخواست حضرت موسی موافقت کرد. خداوند فرمود یا موسی در سر راهش یک کاسه جواهرات یا یک کیسه ی زر قرار می دهم ببین چه می کند نزدیک کیسه که رسید. گفت راستی آنها که کور هستند چگونه راه می روند؟
درب چشم خود را بست و از محبت و هدیه ی خدا عافل شد و عبور کرد.
یکبار در پشت درب منزل یا آلونک خانه اش مجمعه زری پر کرده بود و رویش را با پارچه یا برنج پوشانده بود. وقتی متوجه طبق غذا شد، وی گفت؛ ماامشب شام خوردیم . این مجمعه ( ظرف ) غذا را برای همسایه ببرم بهتر است. خداوند سه مرتبه روزیش داد ولی آن مرد گوهرش قابل فیض نبود . بنابراین در همان کسوت فقر و مسکنت بماند. دربین راه رحیم و دوستعلی کمی هیزم خشک در کوله پشتی گذاشتند. و زمانی که به لب جاده ی آسفالت کبیر کوه رسیدیم ماشینهای آژانس آماده بودند، و به منزل رفتیم و بعدهم به فاتحه ی آن حاجی سفر کرده رفتیم.
۲۰/۵/۱۳۹۸
روز تان مانا تا خبر نویسیید
چشم تان بینا تاخوب ببینید
در آستانه ی روز خبرنگاریم، همه دوستان با هر شیوه و سلیقه ای این روز بزرگ را که گرامیداشت هزاران خبر آور وخبر نیاور در طول تاریخ است، را تبریک گفتند. درحقیقت خبرنگاری و کنجکاوی برای یافتن حقیقت، بسان پروانه ی کنجکاوی است که می خواهد شمع را بشناسد. بنابراین خبر نگاری عشقی در حد جنون است، زیرا که کار خیلی از آنها سرانجامش سوختن است. آنها که در این مسیر چون پروانه کاملا" سوختند و به عبارت امروزی کشته شدند و شهید گشتند و گاه دردل زندانها مُردند ، اینها باتمام وجود خبردار شدند، ولی آنکه خیلی خبر دارشد، دیگر نیآمد.
... [مشاهده متن کامل]
به قول شاعر؛
تانگردی بیخبر از جسم و جان
کی خبر یابی زجانان یک زمان
ویا؛
آنکه شد هم بیخبر هم بی اثر
از میان جمله، او دارد خبر
همچنین درود می فرستیم بر آن خبر بیاران و خبر نگارانی که برای اصلاح وضع موجود و ارزیابی و نقد و بررسی عملکرد مسئولان تلاش می کنند. و جانانه از حق و حقوق و مطالبات مردم دفاع می نمایند.
به نوبه ی خودم این روز بزرگ را به تمام خبرنگاران تبریک عرض می کنم. همان عزیزانی که با کمترین دستمزد، بزرگترین ایثار و خدمت را به مردم ارائه می کنند.
در پایان فقط می توان گفت؛
مرا درحد تان جانا سخن نیست
سخن درحدتان، حد من نیست
" وجودتان گلریزان"
با احترام: احمدلطفی - ۱۳۹۸/۵/۱۶
به نام خداوند بخشایشگرمهربان
"تشکر د اعتذار"
با توجه به این که مادران فرشته خو و مظهر عاطفه و فرزند پروری، و سایر کمالات فوق بشری هستند، بدین وسیله از تمامی همکاران فرهنگی، که در ایام مراسمات تشییع و تدفین و سوم وهفتم مرگ مادرمان شادروان حاجیه خانم بانو نیم طلا شیخه زاده از طایفه ی شریف کرمشه، بر ما منت گذاشتید ، و با حضور سبز و ارزشمندتان مارا تسلای خاطر و آرامش بخشیدید، و از بار غم و رنج و آلام این مصیبت که برما وارد شده بود ، کاستید، ، نهایت تقدیر و تشکر را داشته، و از خداوند بزرگ برایتان آرزوی سلامتی و پاداش نیکو هستیم.
... [مشاهده متن کامل]
امیداست در مراسم شادی و خوشحالی تان ، این همه لطف و مهربانی را به طور شایسته جبران کنیم.
والعاقبه للمتقین
ازطرف: بازماندگان
"تشکر د اعتذار"
با توجه به این که مادران فرشته خو و مظهر عاطفه و فرزند پروری، و سایر کمالات فوق بشری هستند، بدین وسیله از تمامی همکاران فرهنگی، که در ایام مراسمات تشییع و تدفین و سوم وهفتم مرگ مادرمان شادروان حاجیه خانم بانو نیم طلا شیخه زاده از طایفه ی شریف کرمشه، بر ما منت گذاشتید ، و با حضور سبز و ارزشمندتان مارا تسلای خاطر و آرامش بخشیدید، و از بار غم و رنج و آلام این مصیبت که برما وارد شده بود ، کاستید، ، نهایت تقدیر و تشکر را داشته، و از خداوند بزرگ برایتان آرزوی سلامتی و پاداش نیکو هستیم.
... [مشاهده متن کامل]
امیداست در مراسم شادی و خوشحالی تان ، این همه لطف و مهربانی را به طور شایسته جبران کنیم.
والعاقبه للمتقین
ازطرف: بازماندگان
"واعظ شهر چنین گفت" - ۶
نگارش: احمد لطفی
" درسی از نهج البلاغه ی حضرت علی ( ع ) "
مقدمه:
مرگ وزندگی هردو از مخلوقات خداوند سبحان هستند، وجود آنها ضرورتی اجتناب ناپذیر است، که از بدو خلقت در قاموس هستی ملاحظه شده است. زندگی و مرگ و شناخت درست از این دومقوله، انسان را وارد میدان و سالن مسابقه ی عملکرد و آزمون الهی می نماید . تا آنکه کدامیک از افراد، بهتر عمل خواهند کرد.
... [مشاهده متن کامل]
خداشناسی ، و ماهیت دنیا:
در وصف صفات خدا، قران و کلام معصومین ( ع ) و پیامبران بزرگ ، حرف اول و آخر را در این باره فرموده اند.
ما بشر خاکی ضمن دلنوشته ها و نجواهایی باخالق خویش، سخنان بزرگان دینمان را الگو می گیریم. هرچه بگویند و بنویسند و بسرایند. خداوند همان پروردگار بی مثل و مانند است، که ازلی و ابدی است. دانا به همه ی رازهای هستی ست.
شاعران هم در مناجاتشان با پروردگار عالمیان سخنهای نغز بسیار گفته اند؛ برخی گفته اند؛
به نام آنکه نامش در تجلی است
همه عالم کتاب حق تعالی است
فردوسی نیز فرموده اند؛
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
ویا ؛
به نام خداوند لوح و قلم
حقیقت نگار وجود و عدم
خدایی که داننده ی رازهاست
نخستین سر آغاز آغازهاست
قدرت قاهره ی خداوند برتمام عالم هستی جاری و ساری است. حضرت علی ( ع ) در کتاب نهج البلاغه فرموده است؛
" خداوند را هیچ کاری از کار دیگر باز ندارد، زمانی اورا دگر گون نسازد، مکانی اورا در بر نگیرد، و زبانی وی را توصیف نکند. نه شماره ی قطره های باران از او پوشیده ماند، نه ستارگان، نه ذرات خاک که باد آن را به هوا می برد، نه حرکت
مورچه بر سنگ صاف، و نه خوابگاه مورچگان در شب تار، محل افتادن برگها و حرکت پنهان مردمک چشمها همه را می داند. "[1]
در واقع سخن مولای متقیان مارا به نکات زیر رهنمون می سازد؛
الف ) - علم و قدرتش از خلقت و مدیریت عالم هستی ناتوان نیست.
۲ ) - زمان اورا دگرگون نسازد.
۳ ) - مکان او را در بر نگیرد.
۴ ) - زبانی اورا توصیف نکند.
۵ ) - شماره ی قطره های باران را می داند.
۶ ) - ستارگان آسمان، ذرات خاکی که باد آنها را جابجا می کند ، و به هوا می برد و حرکت مورچه ها وحتی حرکت پنهان چشم ها را همه خداوند می بیند.
۷ ) - هرنجوا و هر صدای پیدا و پنهانی را می شنود
آن حضرت در فراز دیگری از نهج البلاغه، فرموده است؛
" شهادت می دهم، که خدایی جزالله نیست، بی همتاست و در وجودش هیچ تردیدی نمی باشد. . . . . . . شهادت می دهم که خداوند پیامبر اسلام ( ص ) را برای شرح حقایق دینش انتخاب کرد. . . . . . وی را برگزید، . . . [تا] سیاهی کوردلی و گمراهی رابر طرف سازد. [2]
در حقیقت پیامبر اسلام ( ص ) و جانشینان برحقش مردم را از ظُلُمات جهل و نفاق و کفر و شرک و گمراهی ، به سوی نورِ هدایت و سعادت ، رهنمون می نمایند.
حضرت علی ( ع ) در فرازی از نهج البلاغه در باره ی دنیا فرموده است؛
" ای مردم! دنیا کسی را که آرزوی آن را دردل دارد، و خواستار آن باشد، می فریبد.
. . . . . . وکسی را که آن را به دست آورد مغلوب می سازد. به خدا سوگند، هرگز برخورداری از نعمت و کامیابی ها ی هیچ قومی روبه زوال ننهاد مگربه خاطر گناهانی که مرتکب شدند، زیرا《خداوند هرگز به بندگان ستم نکند. 》
اگر وقتی بلاها برمردم فرود می آید، و نعمت ها از آنها گرفته می شود. با نیتهای صادق و دلهای شیفته به درگاه خدا زاری کنند. خداوندنعمت رفته را به آنان باز می گرداند، و کارهای تباه شده ی آنان را برایشان سامان می بخشد. [نهج البلاغه - ترجمه علی شیروانی - صفحه ۳۶۱]
دنیا دوستی افراطی آفت روح است و انسان را از حد تعادل خارج می کند . آنطور که مولای متقیان حضرت علی ( ع فرموده است ؛
" الدنیا داربلاء محفوفه"
یعنی : دنیا خانه ای است که تومار آن را با بلا پیچیده اند.
دنیا مار هفت خط و خال وعروس پیر و فرتوت هزاران شویی است که معشوق خود را ناکام و سر به نیست می کند. دنیا دوستی افراطی انسان را به گناه می کشاند و تنها راه نجات و توبه به درگاه خداوند آسمان و زمین آن هم با گریه و زاری است. وشاعر در زوال انعام می سراید؛
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت نعمت از کفت بیرون کند.
پی نوشته ها:
[1] - نهج البلاغه - ترجمه ی علی شیروانی - دفتر نشر معارف - صفحه ۳۶۱ - سال ۱۳۹۰
[2] - همان ماءخذ[1]
یادی از مهندس حسینعلی دانیاری
ایشان به سال ۱۳۲۹ شمسی در روستای غارت مالگه ( هواسعلی ) دره شهر دیده به جهان گشود. وی در سال ۱۳۸۲ براثر سکته ی قلبی به ابدیت پیوست. خداوند ایشان را بیامرزد. قلب مهربان و تلاشگری عالمانه اش به بار نشست با وجود این که ما اقوام کردار و مطالعات و یاد داشتها و رنجهایی که کشیده بودند را دسته بندی نکردیم، و لی ایشان بسان مرحوم صمد بهرنگی با وجود موانع سر راهش و فقر و. . . کج و معوج روئید. و استعداد و جنبه ها ی انسانی و کمالات خویش را نشان داد، و الان با یادمانی که هیاگت شطرنج منتشر کرده مسئولیت مارا صدچندان کرده است. مرحوم مغفور شادروان کربلایی مهندس حسینعلی دانیاری، در تیم فوتبال ثارالله هم نقش مُشّوق و سرپرست را ایفا می کرد و با وجود اشتعال و تاءهل، اما برای جوانهاوقت می گذاشت و در زمینهای ورزشی حضور به هم می رسانید.
... [مشاهده متن کامل]
ان مرحوم بعد از اتمام تحصیلات ، در اداره ای دولتی، یعنیدر اداره ی تعاون روستایی استخدام شد، بعداز مدتی در مقدرات شهر نوبنیادش شرکت کرد و یکبار هم در شورای شهرخدمت کردند. مردم به او اعتماد نمودند. و در شورای شهر تلاشها کرد. حتی مرحوم نریمان نوری خبرنگار روزنامه ی اطلاعات با وی بعنوان زبان فرهنگی شورای شهر مصاحبه نمود ند. گویا روزنامه ی اطلاعات عکس ۶ نفر یا کمتر شورا را چاپ نمودند. شاعر طناز ان زمان شهر کوچک و نوبنیاد دره شهر را در آن زمان که این شورای قوی روی کار امده بودند، چنین نوشته بود:
حالا دره شهر شده به شهری
انجمن دارد به شش نفری
دره شهر دارد بطور کلی
دو دبیرستان و یک بانک ملی
آن خدا بیامرز دلسوز بود، اقوام ودوستانش خاطرات زیادی از او دارند ازجمله عبدالحسین و پرویز شاکرمی ، حاج محمد لطفی، اسماعیل خدایاری و نگارنده. . . . . مطلبی که جناب عزیزی نزاد رئیس شطرنج حال حاضر شهرستان دره شهر منتشر کرد، بنده خوشحال شدم و بارها به فرزندان و داماد ان مرحوم گفتم شادروان حسینعلی دانیاری ، گرچه موقعیت چاپ کتاب و نوشته هایش نداشت ولی همت کنید. خصائص این مهندس دلسوز به فراموشی سپرده نگردد. همسرش نیز می تواند در این راستا کمک کند. وی فامیل دوست بود و خاکساریهایی در بزرگواری داشت که به نظر نگارنده ده سال اخر عمرش موفق به پیروزی عقل بر تمام غرور و نفسانیاتش شده بود.
وی سجایای اخلاقیش نمود عملی عجیبی پیدا کرده بود و برای آن بزرگواری هایش وقتی با نگاه اخلاق و انسانیت نگاه می کنم اشک در چشمم حلقه می زند و بر چنان کمالاتی که ان مرحوم دست پیدا کرده بود غبطه می خورم.
خداوند مطالعات و قلب صاف و تلاشهای خودسازی وی و مناجات پدر و مادرش که سالها درعتبات عالیات زندگی کرده بودند، عواملی شدند ، که این مهندس سختی کشیده را با عزت و رستگاری به سوی خود دعوت کند. روز تشییع جنازه ی آن مرحوم، مرحوم سلطان حسین پدر شهید غلامحسین ز ینی وند به من گفت؛ " خوش به حال این فامیل شما که مرگش بیست بود . بدون بستری شدن دنیا را وداع گفت".
در حقیقت وقتی که باهم به فاتحه خوانی افراد فامیل یا آشنا و همشهریان می رفتیم. بارها می گفت؛ "بهترین زمان مردن میانسالی است، "
آن مرحوم انسان باغیرتی بود در مسایل اجتماعی و سیاسی شرکت فعال داشت. در امور خانوادگی اقوام هم نقش میانجیگری و دلسوزی را ایفا می کرد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
ایشان به سال ۱۳۲۹ شمسی در روستای غارت مالگه ( هواسعلی ) دره شهر دیده به جهان گشود. وی در سال ۱۳۸۲ براثر سکته ی قلبی به ابدیت پیوست. خداوند ایشان را بیامرزد. قلب مهربان و تلاشگری عالمانه اش به بار نشست با وجود این که ما اقوام کردار و مطالعات و یاد داشتها و رنجهایی که کشیده بودند را دسته بندی نکردیم، و لی ایشان بسان مرحوم صمد بهرنگی با وجود موانع سر راهش و فقر و. . . کج و معوج روئید. و استعداد و جنبه ها ی انسانی و کمالات خویش را نشان داد، و الان با یادمانی که هیاگت شطرنج منتشر کرده مسئولیت مارا صدچندان کرده است. مرحوم مغفور شادروان کربلایی مهندس حسینعلی دانیاری، در تیم فوتبال ثارالله هم نقش مُشّوق و سرپرست را ایفا می کرد و با وجود اشتعال و تاءهل، اما برای جوانهاوقت می گذاشت و در زمینهای ورزشی حضور به هم می رسانید.
... [مشاهده متن کامل]
ان مرحوم بعد از اتمام تحصیلات ، در اداره ای دولتی، یعنیدر اداره ی تعاون روستایی استخدام شد، بعداز مدتی در مقدرات شهر نوبنیادش شرکت کرد و یکبار هم در شورای شهرخدمت کردند. مردم به او اعتماد نمودند. و در شورای شهر تلاشها کرد. حتی مرحوم نریمان نوری خبرنگار روزنامه ی اطلاعات با وی بعنوان زبان فرهنگی شورای شهر مصاحبه نمود ند. گویا روزنامه ی اطلاعات عکس ۶ نفر یا کمتر شورا را چاپ نمودند. شاعر طناز ان زمان شهر کوچک و نوبنیاد دره شهر را در آن زمان که این شورای قوی روی کار امده بودند، چنین نوشته بود:
حالا دره شهر شده به شهری
انجمن دارد به شش نفری
دره شهر دارد بطور کلی
دو دبیرستان و یک بانک ملی
آن خدا بیامرز دلسوز بود، اقوام ودوستانش خاطرات زیادی از او دارند ازجمله عبدالحسین و پرویز شاکرمی ، حاج محمد لطفی، اسماعیل خدایاری و نگارنده. . . . . مطلبی که جناب عزیزی نزاد رئیس شطرنج حال حاضر شهرستان دره شهر منتشر کرد، بنده خوشحال شدم و بارها به فرزندان و داماد ان مرحوم گفتم شادروان حسینعلی دانیاری ، گرچه موقعیت چاپ کتاب و نوشته هایش نداشت ولی همت کنید. خصائص این مهندس دلسوز به فراموشی سپرده نگردد. همسرش نیز می تواند در این راستا کمک کند. وی فامیل دوست بود و خاکساریهایی در بزرگواری داشت که به نظر نگارنده ده سال اخر عمرش موفق به پیروزی عقل بر تمام غرور و نفسانیاتش شده بود.
وی سجایای اخلاقیش نمود عملی عجیبی پیدا کرده بود و برای آن بزرگواری هایش وقتی با نگاه اخلاق و انسانیت نگاه می کنم اشک در چشمم حلقه می زند و بر چنان کمالاتی که ان مرحوم دست پیدا کرده بود غبطه می خورم.
خداوند مطالعات و قلب صاف و تلاشهای خودسازی وی و مناجات پدر و مادرش که سالها درعتبات عالیات زندگی کرده بودند، عواملی شدند ، که این مهندس سختی کشیده را با عزت و رستگاری به سوی خود دعوت کند. روز تشییع جنازه ی آن مرحوم، مرحوم سلطان حسین پدر شهید غلامحسین ز ینی وند به من گفت؛ " خوش به حال این فامیل شما که مرگش بیست بود . بدون بستری شدن دنیا را وداع گفت".
در حقیقت وقتی که باهم به فاتحه خوانی افراد فامیل یا آشنا و همشهریان می رفتیم. بارها می گفت؛ "بهترین زمان مردن میانسالی است، "
آن مرحوم انسان باغیرتی بود در مسایل اجتماعی و سیاسی شرکت فعال داشت. در امور خانوادگی اقوام هم نقش میانجیگری و دلسوزی را ایفا می کرد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
تقدیری از اهالی درد و هنر
نگارش: احمد لطفی
مردم ایران همه به نوعی گوهرشناسند و در فلاتی زیسته اند ، که از گذشته تا کنون حداقل طبیعتی زیبا و چشم اندازهای مسحور کننده ای داشته و دارد، اما در این روزگار معاصر دشمنانی در لباس آشنا تیشه به ریشه ی مامی زنند، و آنطور که هنرمند و فرهنگی جوان جناب استاد حسن الهامی در گزارش دلسوزانه ی خویش نوشته بود، ما را درغم فرو برد. در جهانی که زبانزد بین المللی جهانیان آنست که؛ " هنر پیش ایرانیان است و بس"، و در فضای مجازی هم بزرگان و پیشکسوتان ، گفتار و کردار و هنر و ادب و نکاتِ آموزنده شان را به نمایش می گذارند. انسان از رفتار نابخردانه برخی افراد سود جو با آب و خاک و منابع طبیعی و جنگل های سر سبز و خرم که ریه های زمین هستند و روحبخش هر انسانی هستند ولو آن که از دور آنها راببیند و یا فیلم مستندی که حامیان طبیعت و طرفدارن محیط زیست از آنها را به نمایش می گذارند، چقدر انسان را تازه و با طراوت می کند و روحش لطیفتر و فکرش بازتر می شود. اکنون چنان افراد نا آشنا با فرهنگ و ادبی، به خاطر تهیه ی زغال و یا تفریح و یا کینه توزی، به سوزاندن درختان و و کشتن حیوانات جنگل، در واقع دست به سوزاندن و کشتن زیباییهای خدادادی زده اند . انسان از چنین رفتاری احساس شرم و نفرت می کند.
... [مشاهده متن کامل]
ضمنا" در فضای مجازی تقدیر های پراکنده ای از اهل شعر و ادب و هنر به عمل می آید، باعرض پوزش محضر تمام خوبان، بنده خجالت می کشم که از بزرگان علم و ادب که در قید حیات هستند تقدیر و تشکر نمایم. زیرا نمی خواهم ، خدای نکرده حمل برچاپلوسی و یا اسم خود را در جوار بزرگان آوردن ، ویا خود ستایی قلمداد شود. با این حال ازتمام اهل هنر و ادب و شعر و قلم و نویسندگان و دانایان خصوصا" افراد با فضیلت شهرمان تشکر دارم هرچند این بزرگان چون فرزند علم و هنر هستند، قطعا" نامشان تا ابدیت زنده و مانا خواهد بود.
به قول شاعر؛
فرزند هنر باش نه فرزند پدر
فرزند هنر زنده کند نام پدر را
در این شهر با فضیلت، ضمن تقدیر و تشکر از اهل قلم و ادب و هنر، به نیابت ازهمه ی بزرگان علم و معرفت ، از هنرمند پیشکسوت و استاد هنر خطاطی خودم جناب استادعبدالحمید هاشمی تشکر می کنم که هنر خطاطی را در این شهر و استان رونق بخشیدند.
به عنوان کمترین اهل قلم، از اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان در ه شهر و مسئولان مربوطه ی استان ایلام تقاضا دارم برای پیشکسوتان هنر و ادب و اهل قلم ، اعم از خطاطان و نویسندگان و نقاشان و شاعران و هنرمندان و خوانندگان و واعظان و. . . یادمان فرهنگی بگیرند و کارهای آنها و زندگینامه و زحمات آنها مورد بررسی قرار بگیرد، تا با ثبت و انتشار دستاوردهای آن یادمانها به غنای فرهنگی کشور و استان و شهر باستانی مان کمک لازم را ارائه نمایند.
پراکنده تقدیر و تشکر کردن در فضای مجازی اثر کمتری در فرهنگ سازی دارد.
بازهم عرض می کنم، " هنر برتر از گوهر آمد پدید"
قدر این سرمایه های فرهنگی را بدانیم ولو انکه همه در گفتار و کردارشان بسان هنرمندان مهربانی و لطافت روح بالایی نداشته باشند.
در فضای مجازی، فرهیخته ی بزرگوار جناب شهرام هاشمی نکته ای و شعری از مرحوم عجم میر در وصف محمد نوری دریکی از کانالها منتشر کرده بود. به نظر نگارنده دقیقا" مصداق چند صدایی و آزادی بیان و نقد و بررسی در عین حال تحکیم برادری و روابط دوستی و به دل نگرفتن انتقادات و پیشنهادات را می رساند. و با دیدی زیبا اهل هنر و شعر به همدیگر نگاه می کردند.
در تائید سخن فوق، دوسال پیش استاد حسن نوری مطلق شعری از مرحوم محمد نوری را شفاهی برایم خواند و اشکش جاری شد و گفت؛ فلانی این شعر هجوی اسامی چندی از آبادیمان را آورده، ولی مردم بُغض و کینه نداشتند و با خنده هنر شعری وی را می ستودند. برخی آن افراد مرده اند خدا رحمتشان کند چه مردم با صفایی بودند اگر الان شاعری ، شعری هجوی بر فامیل و خویشاوند نزدیک خود به سراید، و به گوش فامیلش برسد ، از آن شعر، شر و فتنه بلند می شود.
درهرصورت کلام به درازا رفت. خداوند محیط زیست ما و جهانیان را از شر بدخواهان سالم نگهدارد.
دهم امرداد سال ۱۳۹۸
" شجره نامه ی برخی از توشمال های پشتکوه"
گرد آورنده: احمد لطفی
مقدمه:
توشمالها اصالتا" از اعراب حنانه یا چنانه هستند فردی از اعراب بنی چنانه به نام جلال سالها پیش در زمانی که باپیر سوره میری در پشتکوه حاکم پشتکوه بوده و گویا شخص برجسته و مهمی بوده ، چون جلال جوان تلاشگر و آراسته ای بوده، باپیر ایشان را در بدنه ی آبادی یا اتحادیه ای که جمعی از افراد فامیل و آشنا تشکیل یک تیره یا طایفه را مزی دادند، تا در خیر و شر همدیگر سهیم باشند. اکنون جلال با این خویشاوندی که با بزرگ طایفه یعنی باپیر دارد. وقتی که یک سرکرده ی مافوقی که ازسیستم حکومت مرکزی به پشتکوه آمده ، و میهمان توشمال باپیر است، و نهایت با سفارش وی حکم توشمالی یا رهبری را به نام نوه اش دوستعلی می نویسند. الان توشمالها در حد یک طایفه با نام دوستعلیوند مطرح هستند و دارای چند تیره به شرح زیر می باشند.
... [مشاهده متن کامل]
۱ - تیره مرادخانی
۲ - تیره سلیمانخانی
۳ - تیره زیدعلی
۴ - تیره شکر بیگی
فرزندان طهماس:
داود
فتح الله
نصرالله
نیم طلا
فرزندان داود:
زمرد
فانوس
فرزند زمرد:
فرزی
فرزند فانوس:
سهراب
فرزندان فتح الله:
علی اکبر
علی آقا
سلطان
نازار
شارع
روح انگیز
فرزندان نصرالله:
یداله
پرویز
فرزندان نیم طلا:
یک پسر به نام محمد راشته است.
محمدفرزند نیم طلا نیز چهار پسر و یک دختر داشته است.
حسن بگ یک پسر به نام حسین داشته است که فردی به نام ناصر اورا کشته است . ازحسین فرزندی باقی نمی ماند.
اورم بگ برادر حسن بگ بوده ، و اجاق کور از دنیا رفته است.
فرزندان سبزیخان:
مرادخان
اسماعیل خان - ایشان اجاق کور بوده و از وی اولادی برجا نمی ماند.
فرزندان مرادخان:
داغر خان
سبزیخان
فرزندان داغرخان:
اسماعیل خان
شهربانو - - - - نام فرزندش حسن گدا
نامدارخان
شیرخان - - - - - - - - - - - - اجاق کور
شاخونم ( شاخانم )
شاپسند
رشید خان - - - - - اجاق کور
مریدخان
طاهر
سردارخان
خلف - - - اجاق کور
باباان
لطفعلی
فرزندان مریدخان:
رشیدخان - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
مرتضی
مصطفی
فرزندان مرتضی:
یداله
هدایت
حجت
قباد
فرزندان مصطفی:
حاتم
خان محمد
هاشم
فرزندان طاهر:
اسدخان
فرزند اسدخان:
صید محمدخان
فرزندان اسماعیل خان:
حیات قلی
امامقلی خان
فرزندان حیات قلی:
منوچهر
ماشاء الله
رستم خان
هوشنگ
نعمان
فرزند منوچهر:
روح الله
فرزندان رستم خان:
یار محمد
ولی
فرزندان امامقلی:
صفر
منصور
فرزندان نامدارخان:
محمد خان
فرزندان محمدخان:
کاظم
عبدالله
فرزندان سردار خان:
ملک احمد
محمد قلی
فرزندان ملک احمد:
غلامشاه
جهانشاه
فرزندان محمد قلی:
شاهپور
لطیف
فرزندان لطفعلی:
جمشید - - - - - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
چراغ
نجفقلی - - - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
حسن
عادل - - - - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
فرزند چراغ:
عزیز
فرزند عزیز:
محمد رضا
فرزند حسن:
حشمت
فرزندان محمد قلی:
شاهپور
لطیف
باباخان فرزند داغرخان به آبادان رفته است.
فرزند باباخان:
محمد علی
فرزند محمد علی:
محمد رضا
سبزیخان فرزند مرادخان فرزند سبزیخان دارای پسری به نامعباسقلی بوده است.
فرزندان سبزیخان دوم یا سبزیخان فرزند مرادخان:
عباسقلی
فرزند عباسقلی:
بهرام
فرزندان بهرام:
عیسی
اَلَه
فرزندان عیسی:
علی خان
حاجی
عبدحسن ( عبدالحسن ) خودش و اعقابش به عزاق رفته بودند ، بعد انها را به کشور ایران سوق می دهند. به عبارتی آنها سوقی هستند، و در دهلران و ایلام و آبدانان پرا کنده اند.
فرزندان عبدحسن:
جمشید ( جمه ) - - - - - - - - - - - از اعقابش اطلاعی نداریم
دارا
فرزند رارا:
جمه
آنطور که محقق بدست اورده است دارا برادر زاده ای به نام گودرز دارد، و احتمالا" فرزند برادرش جمشید بوده است. ( الله اعلم )
نوروزخان که به هوز ملاجمشید معروفند. وی به ایلام رفته اند آنها ارث حکومتی نداشته اند، وجزو عمله والی بوده اند.
احتمالا" جمشیدی که داماد حاج شیخ احمد ایار دیناروند ی و پدرش ایلامی است . احتمالا" از هوز جمشید هستند.
فرزند نوروز خان:
عبدعلی
فرزندان عبدعلی:
منصور
حاجی عبد الصاحب
حُسی ( حسین )
فرزند حُسی:
جمشید - - - - جمشید و اعقابش در مهران و ایلام هستند.
محمد رحیم بزرگ یا محمد رحیم اول دارای دوپسر بوده است.
فرزندان محمد رحیم اول ( محمد رحیم بزرگ ) :
سلیمان خان
احمد خان - - - - - - - - - - - - - - احمدخان حاکم آبدانان بوده و گویا بدست اعراب قبیله ی بنی لام کشته می شود. ایشان تازه عروس بوده ، که کشته می شود. بنابراین احمد خان اجاق کور از دنیا می رود
فرزندان سلیمانخان:
ملک محمد خان
احمد خان
محمد رحیم خان
تیمورخان
کمر خان
فرزندان ملک محمد خان:
عباسخان
شفیع خان
بهرامخان
زکیخان
حاجعلی خان - - - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
فرزند عباسخان:
موسی خان
فرزند موسی خان:
پنجشنبه
فرزندان شفیع خان:
اسدخان ( اَسی خان )
مهدی خان
جمشید خان
عربعلی
فرزند اسد خان:
اسفندیار
رستم
فرزند اسفندیار:
سهراب
فرزندسهراب:
تیمور
فرزندان رستم:
عباس
جهانگیر
فرزندعباس:
ابراهیم
فرزند جهانگیر:
داریوش
فرزندان مهدی خان:
جعفر
باقر - - - - - - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
ف
رزند جعفر:
نور محمد
فر زند جمشیدخان:
غلام
فرزند غلام:
رحمان
فرزندان عربعلی:
علیخان
لطفعلی
آقارضا
بیژن - - - - - - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
بهمن - - - - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
فرزند علیخان:
داریوش
فرزند لطفعلی:
رضا
فرزند آقا میرزا:
علیرضا
فرزندان بهرامخان:
جوانمیر
یار محمد
فرّخ
جهانگیر
میرزا - - - - - - - - - - - - اجاق کور
فرزندان جوانمیر:
منوچهر
سام
قربانعلی
جلال
قدرت
رضا
حیدر
فرزند منوچهر:
نبی
فرزند سام:
علی
فرزند قربانعلی:
محمد
فرزند جلال:
علی رضا
فرزند رضا:
. . . . نمی دانم
فرزندحیدر:
مراد
فرزند فرّخ:
حمید
فرزند حمید
علیرضا
فرزند جهانگیر:
ایران
آلمان
حجت
ایمان
زکیخان:
سرهنگ معروفبه
سلیمان
تیپه ( سرتیپ )
حبیب
محمود
محمدعلی
فرزند سلیمان:
یوسف
فرزند تیپه ( سرتیپ ) - - - - - - - - - 'اجاق کور
فرزند حبیب:
عصمت اله
فرزندمحمود:
رضا
فرزندمحمد علی:
ابراهیم
گرد آورنده: احمد لطفی
مقدمه:
توشمالها اصالتا" از اعراب حنانه یا چنانه هستند فردی از اعراب بنی چنانه به نام جلال سالها پیش در زمانی که باپیر سوره میری در پشتکوه حاکم پشتکوه بوده و گویا شخص برجسته و مهمی بوده ، چون جلال جوان تلاشگر و آراسته ای بوده، باپیر ایشان را در بدنه ی آبادی یا اتحادیه ای که جمعی از افراد فامیل و آشنا تشکیل یک تیره یا طایفه را مزی دادند، تا در خیر و شر همدیگر سهیم باشند. اکنون جلال با این خویشاوندی که با بزرگ طایفه یعنی باپیر دارد. وقتی که یک سرکرده ی مافوقی که ازسیستم حکومت مرکزی به پشتکوه آمده ، و میهمان توشمال باپیر است، و نهایت با سفارش وی حکم توشمالی یا رهبری را به نام نوه اش دوستعلی می نویسند. الان توشمالها در حد یک طایفه با نام دوستعلیوند مطرح هستند و دارای چند تیره به شرح زیر می باشند.
... [مشاهده متن کامل]
۱ - تیره مرادخانی
۲ - تیره سلیمانخانی
۳ - تیره زیدعلی
۴ - تیره شکر بیگی
فرزندان طهماس:
داود
فتح الله
نصرالله
نیم طلا
فرزندان داود:
زمرد
فانوس
فرزند زمرد:
فرزی
فرزند فانوس:
سهراب
فرزندان فتح الله:
علی اکبر
علی آقا
سلطان
نازار
شارع
روح انگیز
فرزندان نصرالله:
یداله
پرویز
فرزندان نیم طلا:
یک پسر به نام محمد راشته است.
محمدفرزند نیم طلا نیز چهار پسر و یک دختر داشته است.
حسن بگ یک پسر به نام حسین داشته است که فردی به نام ناصر اورا کشته است . ازحسین فرزندی باقی نمی ماند.
اورم بگ برادر حسن بگ بوده ، و اجاق کور از دنیا رفته است.
فرزندان سبزیخان:
مرادخان
اسماعیل خان - ایشان اجاق کور بوده و از وی اولادی برجا نمی ماند.
فرزندان مرادخان:
داغر خان
سبزیخان
فرزندان داغرخان:
اسماعیل خان
شهربانو - - - - نام فرزندش حسن گدا
نامدارخان
شیرخان - - - - - - - - - - - - اجاق کور
شاخونم ( شاخانم )
شاپسند
رشید خان - - - - - اجاق کور
مریدخان
طاهر
سردارخان
خلف - - - اجاق کور
باباان
لطفعلی
فرزندان مریدخان:
رشیدخان - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
مرتضی
مصطفی
فرزندان مرتضی:
یداله
هدایت
حجت
قباد
فرزندان مصطفی:
حاتم
خان محمد
هاشم
فرزندان طاهر:
اسدخان
فرزند اسدخان:
صید محمدخان
فرزندان اسماعیل خان:
حیات قلی
امامقلی خان
فرزندان حیات قلی:
منوچهر
ماشاء الله
رستم خان
هوشنگ
نعمان
فرزند منوچهر:
روح الله
فرزندان رستم خان:
یار محمد
ولی
فرزندان امامقلی:
صفر
منصور
فرزندان نامدارخان:
محمد خان
فرزندان محمدخان:
کاظم
عبدالله
فرزندان سردار خان:
ملک احمد
محمد قلی
فرزندان ملک احمد:
غلامشاه
جهانشاه
فرزندان محمد قلی:
شاهپور
لطیف
فرزندان لطفعلی:
جمشید - - - - - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
چراغ
نجفقلی - - - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
حسن
عادل - - - - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
فرزند چراغ:
عزیز
فرزند عزیز:
محمد رضا
فرزند حسن:
حشمت
فرزندان محمد قلی:
شاهپور
لطیف
باباخان فرزند داغرخان به آبادان رفته است.
فرزند باباخان:
محمد علی
فرزند محمد علی:
محمد رضا
سبزیخان فرزند مرادخان فرزند سبزیخان دارای پسری به نامعباسقلی بوده است.
فرزندان سبزیخان دوم یا سبزیخان فرزند مرادخان:
عباسقلی
فرزند عباسقلی:
بهرام
فرزندان بهرام:
عیسی
اَلَه
فرزندان عیسی:
علی خان
حاجی
عبدحسن ( عبدالحسن ) خودش و اعقابش به عزاق رفته بودند ، بعد انها را به کشور ایران سوق می دهند. به عبارتی آنها سوقی هستند، و در دهلران و ایلام و آبدانان پرا کنده اند.
فرزندان عبدحسن:
جمشید ( جمه ) - - - - - - - - - - - از اعقابش اطلاعی نداریم
دارا
فرزند رارا:
جمه
آنطور که محقق بدست اورده است دارا برادر زاده ای به نام گودرز دارد، و احتمالا" فرزند برادرش جمشید بوده است. ( الله اعلم )
نوروزخان که به هوز ملاجمشید معروفند. وی به ایلام رفته اند آنها ارث حکومتی نداشته اند، وجزو عمله والی بوده اند.
احتمالا" جمشیدی که داماد حاج شیخ احمد ایار دیناروند ی و پدرش ایلامی است . احتمالا" از هوز جمشید هستند.
فرزند نوروز خان:
عبدعلی
فرزندان عبدعلی:
منصور
حاجی عبد الصاحب
حُسی ( حسین )
فرزند حُسی:
جمشید - - - - جمشید و اعقابش در مهران و ایلام هستند.
محمد رحیم بزرگ یا محمد رحیم اول دارای دوپسر بوده است.
فرزندان محمد رحیم اول ( محمد رحیم بزرگ ) :
سلیمان خان
احمد خان - - - - - - - - - - - - - - احمدخان حاکم آبدانان بوده و گویا بدست اعراب قبیله ی بنی لام کشته می شود. ایشان تازه عروس بوده ، که کشته می شود. بنابراین احمد خان اجاق کور از دنیا می رود
فرزندان سلیمانخان:
ملک محمد خان
احمد خان
محمد رحیم خان
تیمورخان
کمر خان
فرزندان ملک محمد خان:
عباسخان
شفیع خان
بهرامخان
زکیخان
حاجعلی خان - - - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
فرزند عباسخان:
موسی خان
فرزند موسی خان:
پنجشنبه
فرزندان شفیع خان:
اسدخان ( اَسی خان )
مهدی خان
جمشید خان
عربعلی
فرزند اسد خان:
اسفندیار
رستم
فرزند اسفندیار:
سهراب
فرزندسهراب:
تیمور
فرزندان رستم:
عباس
جهانگیر
فرزندعباس:
ابراهیم
فرزند جهانگیر:
داریوش
فرزندان مهدی خان:
جعفر
باقر - - - - - - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
ف
رزند جعفر:
نور محمد
فر زند جمشیدخان:
غلام
فرزند غلام:
رحمان
فرزندان عربعلی:
علیخان
لطفعلی
آقارضا
بیژن - - - - - - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
بهمن - - - - - - - - - - - - - - - - اجاق کور
فرزند علیخان:
داریوش
فرزند لطفعلی:
رضا
فرزند آقا میرزا:
علیرضا
فرزندان بهرامخان:
جوانمیر
یار محمد
فرّخ
جهانگیر
میرزا - - - - - - - - - - - - اجاق کور
فرزندان جوانمیر:
منوچهر
سام
قربانعلی
جلال
قدرت
رضا
حیدر
فرزند منوچهر:
نبی
فرزند سام:
علی
فرزند قربانعلی:
محمد
فرزند جلال:
علی رضا
فرزند رضا:
. . . . نمی دانم
فرزندحیدر:
مراد
فرزند فرّخ:
حمید
فرزند حمید
علیرضا
فرزند جهانگیر:
ایران
آلمان
حجت
ایمان
زکیخان:
سرهنگ معروفبه
سلیمان
تیپه ( سرتیپ )
حبیب
محمود
محمدعلی
فرزند سلیمان:
یوسف
فرزند تیپه ( سرتیپ ) - - - - - - - - - 'اجاق کور
فرزند حبیب:
عصمت اله
فرزندمحمود:
رضا
فرزندمحمد علی:
ابراهیم
"سیری در یادداشتها"
نگارش : احمد لطفی
مقدمه:
نگارنده در زمان دفاع مقدس هر از گاهی به صورت مامور به خدمت ، در واحد بسیج مستضعفین خدمت می کرده، و با مسئولان تبلیغات سپاه پاسداران شهرستان دره شهر ، خصوصا" با سرداران محسنی و رمضان کاظمی همکاری داشته است.
... [مشاهده متن کامل]
بطور مثال در روستاها نماز جماعت و زیارت عاشورا و دعای توسل و. . . برگزار می کرده، و زمانی که روحانی در سپاه پاسداران و منطقه دره شهر به اندازه ی کافی وجود داشت. از محضر آنها کسب فیض نموده، و آنها را با خود به روستا می بردند، تا به عنوان پیشنماز و سخنران مردم را ارشاد نمایند، و اهمیت دفاع مقدس و همکاری و همدلی مردم را در زمینه ی این جهاد مقدس بیان نمایند، و در مجموع به روشنگری در بین مردم و جوانان مبادرت ورزند.
در ایام شهادتها نیز رمضان کاظمی و سایرین ازجمله نگارنده شعارهایی در آن مراسم و یا راه پیمایی ها بر زبان جاری می کردند. و مردم هم پاسخ آن شعارها را می دادند.
تاریخ ولادت: 15 آبان 1351
تاریخ شهادت: 12 شهریور 1366
�امروز سه شنبه مورخ ۸ مرداد سال ۱۳۹۸ نگارنده، کاغذ کهنه ها و نوشته های دوران جوانی را مرور می کرد، که با یکسری شعارها که گویا در زمان مراسم تشییع پیکر پاک شهید صحبت اله خیری، و به مناسبت آن روز آماده شده بودند، برای یاد آوری در حافظه ی تاریخی جامعه، آنها را مرتب کرده است. در آن روز با شکوه که مردم نمادی از وحدت، همدردی و روحیه ی حماسی خود رانشان می دادند ، این شعارها برزبان جاری می کردند؛
عزا عزاست امروز روز عزاست امروز
خمینی بت شکن صاحب عزاست امروز
ویا در مصرع دوم می گفتند؛
مهدی صاحب زمان صاحب عزاست امروز
در آن روز حماسی مردم با شور انقلابی می گفتند؛
عزا عزاست امروز روز عزاست امروز صحبت الله خیری با شهداست امروز
ویا؛
عزاعزاست امروز روز عزاست امروز
صحبت الله خیری نزد خداست امروز
همچنین شعار گویان که در پشت ماشینی که بلند گو ها یی بر آن نصب شده بودند، با شور و حرارت می گفتند؛
شهیدان زنده اند الله اکبر
به خون آغشته اند الله اکبر
برای دفن شهدا مهدی بیا مهدی بیا
ایران شده کرببلا مهدی بیا مهدی بیا
گاهی شعارهای سیاسی هم داده می شد؛
آمریکا در چه فکریه
خلیج پر از بسیجیه
آمریکا در چه فکریه
ایران پر از بسیجیه
گاه بخاطر فاجعه ی کشتار حاجیان در سال ۱۳۶۶ شمسی، شعار گویان رجز می خواندند و از زبان امام خمینی ( ره ) می گفتند؛
آمریکا ی جنایتکار و عُمال سر سپرده اش آل سعود باید بدانند، که مسئله فاجعه ی مکه هرگز فراموش نخواهد شد.
" امام خمینی"
مردم نیز همراه شعارگو با خشم و شور انقلابی می گفتند؛
تبت یدا ابولهب
بریده باد دست فهد
در این نوشته ها مطلبی شعرگونه هم بود ، که نوشته می شود؛
ماه محرم ماه شهیدان
ماه عزای شیران میدان
صحبت اله رفت پیش خدایش
با چهر خونین در کربلایش
ماه محرم ماه شهیدان
ماه عزای یاران قرآن
امروز عزای این نوجوان است
در راه قرآن بگذشته جان است
صحبت خیری منزل مبارک
برخانوادَت اَحسن تبارک
چون قاسم شیر رفتی به میدان
تا پاسدار باشی قرآن و ایمان
ماه محرم ماه شهیدان
ماه پیامِ گلگون کفنان
در ادامه ی شعارها بازهم رجز می خواندند؛ آمریکا و دشمنان اسلام اگر با تمام قدرت و طمطراق بیایند، چون بر باطل هستند، همه آنها را نابود خواهیم کرد.
پیروزیم پیروزیم جنگ ادامه دارد
حتی اگر شب و روز بر ما گلوله بارد
ویا؛
پیامهای خمینی به دنیا اینچنین است
خروش مستضعفین علیه ظالمین است
ویا ؛
ما که از رهبر خمینی در جهان دم می زنیم
مشت محکم بر دهانِ دشمنانش می زنیم
و همچنین؛
قل هوالله احد
مرگ بر آل فهد
دراین نوشته از زبان خانواده ی شهید صحبت الله خیری آمده بود؛
بسم رب الشهداء و الصدیقین
ما خانواده ی شهید صحبت الله خیری از تمام ارگانها و ادارات دولتی و نهادهای انقلابی و تمام اقشار مردم مسلمان که در تشییع جنازه ی شهید صحبت اله خیری شرکت نموده اید، تشکر می شود. ضمنا" با توجه به مسائل حساس روز هیچکس رادیو و تلویزیون را نبندد، و اقوام از پوشیدن لباس سیاه و خراشیدن صورت خودداری نمایند.
نگارش : احمد لطفی
مقدمه:
نگارنده در زمان دفاع مقدس هر از گاهی به صورت مامور به خدمت ، در واحد بسیج مستضعفین خدمت می کرده، و با مسئولان تبلیغات سپاه پاسداران شهرستان دره شهر ، خصوصا" با سرداران محسنی و رمضان کاظمی همکاری داشته است.
... [مشاهده متن کامل]
بطور مثال در روستاها نماز جماعت و زیارت عاشورا و دعای توسل و. . . برگزار می کرده، و زمانی که روحانی در سپاه پاسداران و منطقه دره شهر به اندازه ی کافی وجود داشت. از محضر آنها کسب فیض نموده، و آنها را با خود به روستا می بردند، تا به عنوان پیشنماز و سخنران مردم را ارشاد نمایند، و اهمیت دفاع مقدس و همکاری و همدلی مردم را در زمینه ی این جهاد مقدس بیان نمایند، و در مجموع به روشنگری در بین مردم و جوانان مبادرت ورزند.
در ایام شهادتها نیز رمضان کاظمی و سایرین ازجمله نگارنده شعارهایی در آن مراسم و یا راه پیمایی ها بر زبان جاری می کردند. و مردم هم پاسخ آن شعارها را می دادند.
تاریخ ولادت: 15 آبان 1351
تاریخ شهادت: 12 شهریور 1366
�امروز سه شنبه مورخ ۸ مرداد سال ۱۳۹۸ نگارنده، کاغذ کهنه ها و نوشته های دوران جوانی را مرور می کرد، که با یکسری شعارها که گویا در زمان مراسم تشییع پیکر پاک شهید صحبت اله خیری، و به مناسبت آن روز آماده شده بودند، برای یاد آوری در حافظه ی تاریخی جامعه، آنها را مرتب کرده است. در آن روز با شکوه که مردم نمادی از وحدت، همدردی و روحیه ی حماسی خود رانشان می دادند ، این شعارها برزبان جاری می کردند؛
عزا عزاست امروز روز عزاست امروز
خمینی بت شکن صاحب عزاست امروز
ویا در مصرع دوم می گفتند؛
مهدی صاحب زمان صاحب عزاست امروز
در آن روز حماسی مردم با شور انقلابی می گفتند؛
عزا عزاست امروز روز عزاست امروز صحبت الله خیری با شهداست امروز
ویا؛
عزاعزاست امروز روز عزاست امروز
صحبت الله خیری نزد خداست امروز
همچنین شعار گویان که در پشت ماشینی که بلند گو ها یی بر آن نصب شده بودند، با شور و حرارت می گفتند؛
شهیدان زنده اند الله اکبر
به خون آغشته اند الله اکبر
برای دفن شهدا مهدی بیا مهدی بیا
ایران شده کرببلا مهدی بیا مهدی بیا
گاهی شعارهای سیاسی هم داده می شد؛
آمریکا در چه فکریه
خلیج پر از بسیجیه
آمریکا در چه فکریه
ایران پر از بسیجیه
گاه بخاطر فاجعه ی کشتار حاجیان در سال ۱۳۶۶ شمسی، شعار گویان رجز می خواندند و از زبان امام خمینی ( ره ) می گفتند؛
آمریکا ی جنایتکار و عُمال سر سپرده اش آل سعود باید بدانند، که مسئله فاجعه ی مکه هرگز فراموش نخواهد شد.
" امام خمینی"
مردم نیز همراه شعارگو با خشم و شور انقلابی می گفتند؛
تبت یدا ابولهب
بریده باد دست فهد
در این نوشته ها مطلبی شعرگونه هم بود ، که نوشته می شود؛
ماه محرم ماه شهیدان
ماه عزای شیران میدان
صحبت اله رفت پیش خدایش
با چهر خونین در کربلایش
ماه محرم ماه شهیدان
ماه عزای یاران قرآن
امروز عزای این نوجوان است
در راه قرآن بگذشته جان است
صحبت خیری منزل مبارک
برخانوادَت اَحسن تبارک
چون قاسم شیر رفتی به میدان
تا پاسدار باشی قرآن و ایمان
ماه محرم ماه شهیدان
ماه پیامِ گلگون کفنان
در ادامه ی شعارها بازهم رجز می خواندند؛ آمریکا و دشمنان اسلام اگر با تمام قدرت و طمطراق بیایند، چون بر باطل هستند، همه آنها را نابود خواهیم کرد.
پیروزیم پیروزیم جنگ ادامه دارد
حتی اگر شب و روز بر ما گلوله بارد
ویا؛
پیامهای خمینی به دنیا اینچنین است
خروش مستضعفین علیه ظالمین است
ویا ؛
ما که از رهبر خمینی در جهان دم می زنیم
مشت محکم بر دهانِ دشمنانش می زنیم
و همچنین؛
قل هوالله احد
مرگ بر آل فهد
دراین نوشته از زبان خانواده ی شهید صحبت الله خیری آمده بود؛
بسم رب الشهداء و الصدیقین
ما خانواده ی شهید صحبت الله خیری از تمام ارگانها و ادارات دولتی و نهادهای انقلابی و تمام اقشار مردم مسلمان که در تشییع جنازه ی شهید صحبت اله خیری شرکت نموده اید، تشکر می شود. ضمنا" با توجه به مسائل حساس روز هیچکس رادیو و تلویزیون را نبندد، و اقوام از پوشیدن لباس سیاه و خراشیدن صورت خودداری نمایند.
حسن غلامی خواه دانشجوی سال دوم تربیت معلم شهید مدرس ایلام در زمستان سال ۱۳۸۶ شمسی دو خط شعر در وصف استادش احمد لطفی ساخته است که برای آیندگان ان را می نویسیم.
زبانم قاصر از درکت لطفی
... [مشاهده متن کامل]
بیانم عاجز از وصفت لطفی
تو آموختی مرا راه پژوهش
خداوندا ببخش اورا شکوهش
در آن زمان میلاد میر نیز در آنجا دانشجوی رشته ی ریاضی بود.
با آنکه خشم مردم جهان را به خود دیده ام
ولی من همه آنها را به نیکویی یاد کرده ام
احمد لطفی
اشعاری از محمد نوری در باره ی اصلاحات ارضی
نشردهنده، و نگارش مقدمه: احمد لطفی
مقدمه:
این قطعه شعر از مرحوم مغفور شادروان محمد نوری معروف به " مه خان" ( محمدخان ) ازشاعران اجتماعی و سیاسی شهرستان دره شهر می باشند، ایشان را به حق عبید زاکانی منطقه مهرگانکده می دانند، همانطور که شاعر پر آوازه مرحوم مغفور شادروان عجم میر ( متولد سال ۱۳۰۲و متوفی سال۱۳۴۷ شمسی ) را رودکی مهرگانکده به حساب می آورند. این دوتا شاعر معاصر از شاعران معروف شهرستان دره شهر می باشند.
... [مشاهده متن کامل]
محمد خان نوری در دهه ی اول قرن چهاردهم هجری شمسی بدنیا آمد. مادرش از طایفه دلفان و پدرش از طایفه پیروند ایل زینیوند می باشند. منطقه ی دره شهر بدست خرده ماکانی از طایفه میرکه اجاره دار والی پشتکوه بودند، و یکسری طوایفی که دیمکار و حق نسق اجدادی داشتند ، به شیوه ی ارباب و رعیتی و عمده فعالیت مردم کشاورزی و دامداری بود، و در مجموع زندگی مسالمت آمیزی در کنار همدیگر داشتند. درسطح کشور در دهه ی چهل شمسی، رفرم اصلاحات ارضی در دستور کار دولت وقت قرار گرفت شهر نوبنیاد و کوچکی مانند دره شهر هم تحت تاءثیر جریانات سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی کشوربود، بنابر این دهاقین برای احقاق حق خود جنبشهایی انجام دادند، و نهایت با توافق طرفین صلح و برادری و تقسیم اراضی صورت گرفت و این مردم سالهاست در کنار هم زندگی مسالمت آمیز تواءم با برادری و خویشاوندی دارند . شهرستان دره شهر طوایف و ایلاتش بطور ریشه ای فامیل و هم تبار هستند. همه شیعه و در غم و شادی همدیگر شرکت فعال داشته و دارند و همه به صورت ید واحده هستند و رفتار فاصله آمیز و شبه طبقاتی بودن که درگدشته هابطور نیم بند وجود داشته، الان تفاوتهای تبعیض آمیز وجود ندارد. واین قطعه شعر محمد نوری بیشتر به جریان تاریخی ای که در سطح کشور رایج بوده، است و نمودی از پژواک کشوری آن در منطقه مهرگانکده اشاره کرده، و اعتراضاتی برای رعایت عدالتخواهی مامور اصلاحات ارضی یعنی آقای مُلایی داشته اند که گویا اهل پارتی بازی بوده اند. به همین خاطر افرادی از دهاقین به پایتخت می روند و شعر لری این شاعر وضعیت اجتماعی و سیاسی شهرستان دره شهر را به ما تفهیم می کند . البته این شعر فقط شعری تاریخی و انتشار آن برای تبیین هنر کار محمد نوری است. وی به صورت و سبک و شیوه ی سهل ممتنع اشاعرش را ِ سروده است. امیداست مورد استفاده ی خوانندگان واقع شود. ا ن شاء الله
《اصل شعر محمد خان نوری》
شرحی دِ خصوص سال چهل و شش
اختلاف بازی و بَکَش و مَکَش
مُلایی اُما سی احقاق حق
حقِ دهقانیان کِردَه وِناحق
چونکه مُلایی سبیلش چرم بی
زمین دهقان دو برابر بی
بازار فتنه وِ یه هَو گرم بی
نه جا رعایت و نه دی جا شرم بی
نه مِهری باقی نه دلی نَرم بی
*************
نَه لوی خَنِس نه دلی شاد بی
هرجائی گوش دی داد و بیداد بی
دِ دَس ای ظُلم آه و فریاد بی
هستی دهقان همش برباد بی
ای کار سِی دهقان تُکِ نِهاد بی
بی جهت گُتِن دهقان آزاد بی
کار مُلایی کل بی حساو بی
شام و نهارش مرغ وچلاو بی
مالک افضل بی دهقان غرق آو بی
دی مرغ و چلاو دهقان خراو بی
حرف حساوش هم بی حساو بی
*******************
دهقانیا جمع بین دِ لک و دِ لُر
دِ پیر و جوان دِ باوه تا کُر
بوئید ملایی سر آدم بُر
پیلی که بُردی بیش وِ دکتر
ادامه دیم وِ ای تبصره
معتمدِّیان بخش صیمره
یک حال و یک راه همش یکسره
شهر و دهکده از دشت و دره
هوشیار شدن چی پلنگ نِرَه
کُل چی شیر نَرجویا شکار بین
از خواب و غفلت همه بِیار بین
گِرد آوری بین دِ جهال و پیر
طریقه ی مردین آوردن وا ویر
تا کی بی عاری تا کی خون سردی
وِ یهو نیان وامین مردی
رهبر دهقان بیا آقای پورمند
پیش رو مردم مرد هنر مند
عازم شد به شهر با رفیقی چن
با جهد و تلاش برای مرد و زن
جوکه و ولی شیخمراو حیدر
مردان شرمو شیوه ی شیر نر
کوشاو جوشا خیلی سخت و جخت
عَرض عاجزین بُر دلن سی پاتخت
رهبر دهقان آقای پورمند
شخصی بی نظیر و مردی هنرمند
پر مغز و باهوش داننده ی سخن
مردم کُل بویت احسن هی احسن
دفعه ی تر نوید موسی پورمند
حقیقت بوئید فرهاد کوکن
آفرین موسی مرد زبر چنگ
همه اداریان آوردی وتنگ
موسی پورمند مرد نیکخواه
تشریف فرما بی وِ حضور شاه
موقی که موسی تشریف فرما بی
یک شو و یک روز مهمان شابی
موسی مرتب دِ پی ای کار بی
سی امر خوئی چشم انتظار بی
دجور سرباز هی هوشیار بی
ویه مرتبه حکم دِ دربار بی
موسی یَن اشنفت دجو بیزار بی
روز پیشینش چی شو تار بی
( روز پیش چشمش چی شو تاربی )
نه جانشسسه نه جا فرار بی
خیال کرد دورش شیش مغار بی
دِ کردار خوش دی نا امید بی
بیشتر دِغصه ریشش سفید بی
حکم ددربار بی و هرمکانی
و هر اداره و هر استانی
وهر اداره وهر سازمونی
مال الاجارن زی تر بسونی
بوئید کس نروه وِ سرخاری
توافق کردن مالک و زارع
وموسی بویید توخطا رتی
کم یابوت بَدوُن وِ دَس پتی
کُره دی بسه ای خجالتی
کردی وحقات پوت کی منتی
دهقانیا کی بی فتح دِ طولشو بی
دِ چه زمونی چپه ی سولشو بی
دِ اول کار دِ ره وِل بوئن
کار که تموم بی اُسه زِل بوئن
اخر حکم رسی وِ پاسگاه محل
جمع آوری کرد دهقانیان وِگَل
آقاس سبزی مرد نکو زاد
رئیس پاسگاه شهر نوبنیاد
دوستان خواهشم این است سخن همدیگر را با بُغض و عصبانیت پاسخ ندهیم. لطفا" واژه غرب کشور را جایگزین لک و لر و کرد و تر ک بکنیم و گاها" بنویسیم، شاید جدل منم منم را کم نماید. .
جناب دهقان لغات غرب کشور چون مردمش همجوار و اصالتا" فامیلند چه سببی و چه نسبی، لذا هردو لغت تاته و تاتک و عمو و عامو را همه بکار گرفته اند. راستش را بخواهی تات و ماد برادر بوده اند، مادی های غرب کشور به اعقاب عمویشان با احترام تاته یا تاته زا می گویند. لذا فرهنگ عرب، در اثر هجمه ی آنها دویست سال برما غلبه یافته است و در قرن ۲۰ بیستم لغت تاته را تحقیر برای عمو می دانستند اکثرا" لغت عمو یا عامو بکار می برند و حال آنکه در گذشته بیشتر غرب کشور به عمو تاته می گفتند. خصوصا" لکها بیشتر بجای عمو ، تاته می گفتند.
... [مشاهده متن کامل]
یکبار برای همیشه معارف و دستاوردهای فرهنگی و صنعتی لک و لر و کرد را بیان کنیم بهتر است تا جنگ کی از کی ریشه می گیرد هرکس به دوغ خود نمی گوید خیلی ترشیده است. بنده نوعی که لکی می گویم قرائن و تصوراتی دارم و ممکن است همه را لک بپنداریم و لرها و کردها هم برای خود حرفهایی برای گفتن داشته باشند. اگر تئوری کرد یعنی دامدار و چادر نشین یک زمانی همه ی ایران کرد بوده و هرجا که میرفتی کرد بوده، تا آنجا پان کردها می گویند هر جا کرد هست آنجا سرزمین کرده، اماواقع بین باشیم ما غرب کشوری ها از یک خانواده و اصالتیم فقط تفاوت ما در قدمت و کسانی که میراث فرهنگی را ثبت و ضبط کرده اند. خیلی ها چون زحمت گرد اوری را کشیده اند به نام خود معرفی کرده اند حالا باید محقق منصف و بی غرض پیداشود وسُره را از ناسره تشخیص دهد.
با احترام
" نامه ی یک سرباز به سرباز دیگر"
نشر دهنده و نگارش مقدمه: احمد لطفی
مقدمه:
نامه ای که در ذیل مقدمه ملاحظه می شود، نامه ی سرباز وظیفهقیصر لطفی به پسر عمویش علی اکبر لطفی است که در هفدهم خرداد ماه سال ۱۳۶۱ شمسی این نامه را نوشته، و گویا محل خدمت هردو در استان کرمانشاه بوده، این نامه در زمان دفاع مقدس نوشته شده است و خانواده ی ابراهیم آدینه وند که خودش و همسرش هردو از اقوام آنها بودند . قبلا" در خرمشهر ساکن بوده اند ولی جنگ تحمیلی ، موجب شد، که خانواده ی آدینه وند مدتی در کرمانشاه نزد اقوام کرمانشاهی زندگی کند ، سپس به دره شهر و بعدها خرمشهر رفتن و بعد از مدتی ابتدا ابراهیم آدینه وسپس همسرش گلناز هواسی در دهه ی هشتاد از دنیا رفتند و فرزندان آنها اکنون در خرمشهر و اهواز و گراب ( طرهان ) زندگی می کنند. این نامه اهمیتش در این است که اولا" حال و هوای جبهه و جنگ و دفاع را دارد،
... [مشاهده متن کامل]
ثانیا" مردم نسبت به هم چقدر صمیمی و مهربان بوده اند.
《اصل نامه ی سرباز وطیفه قیصر لطفی》
خدمت برادر عزیزم جناب آقای علی اکبر لطفی
سلام، پس ازتقدیم عرض سلام؛ سلامتی شما را از خداوند متعال خواهان و خواسنارم. باری اگر جویای حال اینجانب قیصر لطفی را خواسته شوید، سلامت، و به دعا گویی آن وجود عزیزتان مشغول به انجام وظیفه می باشم، و هیچ گونه ناراحتی نیست به جز دوری و نادیدنی شما، آن هم خدا کند به خیر و خوبی تازه گردد.
علی اکبر جان من به مدت ۶ روز به مرخصی به خانه رفتم و محمد هم آمده بود به مرخصی در حدود ۱۴ روز مرخصی گرفته بود. و ۳۰۰ ( سیصد ) تومان از خانه پول برایت آورد ه ام، و حال که این نامه را می نویسم، از مرخصی برگشته ام و در اردوگاه هستم. و تا ۱۳۶۱/۴/۵ به خط ( جبهه ) نمی روم ، اگر وقت کردی بیایید سری بزنید و همه خانواده ها شما را سلام می رسانند. و همه سالم و به زندگی خود تلاش و کوششمی کنند. امسال خیارها ثمر خیلی کمی داشته اند، و خوب نبوده اند.
این نامه که می نویسم در اردوگاه هستم. با رسیدن نامه، سلامتی خودت و همچنین خانواده ابراهیم آدینه وند را بنویسید، یا بیایید سری بزنید.
زیاده عرضی ندارم - قربان شما
قیصر لطفی
۱۳۶۱/۳/۱۷
نشر دهنده و نگارش مقدمه: احمد لطفی
مقدمه:
نامه ای که در ذیل مقدمه ملاحظه می شود، نامه ی سرباز وظیفهقیصر لطفی به پسر عمویش علی اکبر لطفی است که در هفدهم خرداد ماه سال ۱۳۶۱ شمسی این نامه را نوشته، و گویا محل خدمت هردو در استان کرمانشاه بوده، این نامه در زمان دفاع مقدس نوشته شده است و خانواده ی ابراهیم آدینه وند که خودش و همسرش هردو از اقوام آنها بودند . قبلا" در خرمشهر ساکن بوده اند ولی جنگ تحمیلی ، موجب شد، که خانواده ی آدینه وند مدتی در کرمانشاه نزد اقوام کرمانشاهی زندگی کند ، سپس به دره شهر و بعدها خرمشهر رفتن و بعد از مدتی ابتدا ابراهیم آدینه وسپس همسرش گلناز هواسی در دهه ی هشتاد از دنیا رفتند و فرزندان آنها اکنون در خرمشهر و اهواز و گراب ( طرهان ) زندگی می کنند. این نامه اهمیتش در این است که اولا" حال و هوای جبهه و جنگ و دفاع را دارد،
... [مشاهده متن کامل]
ثانیا" مردم نسبت به هم چقدر صمیمی و مهربان بوده اند.
《اصل نامه ی سرباز وطیفه قیصر لطفی》
خدمت برادر عزیزم جناب آقای علی اکبر لطفی
سلام، پس ازتقدیم عرض سلام؛ سلامتی شما را از خداوند متعال خواهان و خواسنارم. باری اگر جویای حال اینجانب قیصر لطفی را خواسته شوید، سلامت، و به دعا گویی آن وجود عزیزتان مشغول به انجام وظیفه می باشم، و هیچ گونه ناراحتی نیست به جز دوری و نادیدنی شما، آن هم خدا کند به خیر و خوبی تازه گردد.
علی اکبر جان من به مدت ۶ روز به مرخصی به خانه رفتم و محمد هم آمده بود به مرخصی در حدود ۱۴ روز مرخصی گرفته بود. و ۳۰۰ ( سیصد ) تومان از خانه پول برایت آورد ه ام، و حال که این نامه را می نویسم، از مرخصی برگشته ام و در اردوگاه هستم. و تا ۱۳۶۱/۴/۵ به خط ( جبهه ) نمی روم ، اگر وقت کردی بیایید سری بزنید و همه خانواده ها شما را سلام می رسانند. و همه سالم و به زندگی خود تلاش و کوششمی کنند. امسال خیارها ثمر خیلی کمی داشته اند، و خوب نبوده اند.
این نامه که می نویسم در اردوگاه هستم. با رسیدن نامه، سلامتی خودت و همچنین خانواده ابراهیم آدینه وند را بنویسید، یا بیایید سری بزنید.
زیاده عرضی ندارم - قربان شما
قیصر لطفی
۱۳۶۱/۳/۱۷
من مانده ام حسرت ایامی که به غفلت گذرانده ام.
آه چه روزگار وحشتزایی
دنیا برسرم خراب می شود ، وقتی که به یاد ایامی که تلف کرده ام و ره زندگی و سبک زندگی روشن را گم کرده ام.
تابوت مرا بر دوش نسیم بگذارید،
... [مشاهده متن کامل]
تا به هر ناکجا آبادی از زمین تا آسمان را ببینم.
بره ی زیر دست عزائیّلم،
ترس مردن یکطرف ، ترس دست خالی و شرمساری از حق یک طرف
کاش ره نجات را می یافتم.
کاش عاشق سینه چاک خالقم بودم.
و کاش عفو و رحمت خدا شامل حالم می شد.
کاش. . . .
احمد لطفی
۵ مرداد ماه سال ۱۳۹۸
پاسخی به بوژانی در کانال لک کرماشان
مقدمه: ایشان در آن کانال نوشته بود لر و کرد میراث فرهنگی لک را به نام خود معرفی می کنند، بنده هم دلنوشته ای در پاسخ به ایشان عرض کردم.
با سلام ؛ بوژانی عزیز لکها صاحب گنج معرفت خاک پاک ایرانند، وقتی ما با بزرگ منشی و درویش مسلکی به دستاوردهای هویتی و فرهنگی ایران قدیم دیر توجه کردیم همسایگان و اقوام برای استفاده از آنها نیازشان را مرتفع ساختند و آنقدر دیر به فکر بازسازی فرهنگ لکی بعنوان فرس قدیم افتادیم که همه صاحب قدمت و تاریخی ، ولکهای پر شرم و آزرم وابسته نظاره گراعقاب خود هستند، بسان انگلیسی ها که سرزمین ایران را اسکناس و دلار افتاده بر زمین می دانند، چون ایرانیان خوب از میراث و منابعشان دفاع نمی کنند به همین خاطر آنها به خود حق می دهند ایران را تحت سلطه ی خویش قرار دهند. البته برادران کرد و لر فرق دارند چون نسل جدید لک هستند، و میراث قدیم اجدادشان را از فرس قدیم به زبان و لهجه ی خاصی که در گذر زمان آموخته اند و تغییر یافته ی همان کهن زبان لکی است به جامعه جدید معرفی می کنند. من از آنها تشکر می کنم چون وقتی به ترجمه ی اشعار و ضرب المثلهایشان با توجه به دانایان نگاه می کنم می بینم همان لکی هستند که مادرهایمان به سبک دیگری به ما آموخته اند . البته این یک شیوه ی فرهنگی است که به غلط یا درست جا افتاده است تمام دانشمندان جدید بسان طفلی که بر روی دوش پدرشان قرار می گیرند وقتی آنجا برمی خیزند می گویند بابا جان من از شما بلند تر هستم کاشفان و مخترعان و دانایان امروز هم همین رویه را با پیشینیان خود اعمال می کنند سایرین هم با لکها که پایه و پدر نسبی و فرهنگی آنهاست احتمالا" در فکر پیش گرفتن چنین شیوه ای باشند. اما بنده معتقدم همه از یک آبشخورند مگر کسانی که خود را از نسل مهاجمان و کشورگشایان و یا متجاوزان به ایران بدانند و خدای نکرده سعی در امحای فرهنگ قدیم ایران را داشته باشند.
... [مشاهده متن کامل]
سالها پیش مقاله ای در کیهان فرهنگی چاپ شده بود ونوشته بود:
گِشت لکیم
برا یکیم
مقدمه: ایشان در آن کانال نوشته بود لر و کرد میراث فرهنگی لک را به نام خود معرفی می کنند، بنده هم دلنوشته ای در پاسخ به ایشان عرض کردم.
با سلام ؛ بوژانی عزیز لکها صاحب گنج معرفت خاک پاک ایرانند، وقتی ما با بزرگ منشی و درویش مسلکی به دستاوردهای هویتی و فرهنگی ایران قدیم دیر توجه کردیم همسایگان و اقوام برای استفاده از آنها نیازشان را مرتفع ساختند و آنقدر دیر به فکر بازسازی فرهنگ لکی بعنوان فرس قدیم افتادیم که همه صاحب قدمت و تاریخی ، ولکهای پر شرم و آزرم وابسته نظاره گراعقاب خود هستند، بسان انگلیسی ها که سرزمین ایران را اسکناس و دلار افتاده بر زمین می دانند، چون ایرانیان خوب از میراث و منابعشان دفاع نمی کنند به همین خاطر آنها به خود حق می دهند ایران را تحت سلطه ی خویش قرار دهند. البته برادران کرد و لر فرق دارند چون نسل جدید لک هستند، و میراث قدیم اجدادشان را از فرس قدیم به زبان و لهجه ی خاصی که در گذر زمان آموخته اند و تغییر یافته ی همان کهن زبان لکی است به جامعه جدید معرفی می کنند. من از آنها تشکر می کنم چون وقتی به ترجمه ی اشعار و ضرب المثلهایشان با توجه به دانایان نگاه می کنم می بینم همان لکی هستند که مادرهایمان به سبک دیگری به ما آموخته اند . البته این یک شیوه ی فرهنگی است که به غلط یا درست جا افتاده است تمام دانشمندان جدید بسان طفلی که بر روی دوش پدرشان قرار می گیرند وقتی آنجا برمی خیزند می گویند بابا جان من از شما بلند تر هستم کاشفان و مخترعان و دانایان امروز هم همین رویه را با پیشینیان خود اعمال می کنند سایرین هم با لکها که پایه و پدر نسبی و فرهنگی آنهاست احتمالا" در فکر پیش گرفتن چنین شیوه ای باشند. اما بنده معتقدم همه از یک آبشخورند مگر کسانی که خود را از نسل مهاجمان و کشورگشایان و یا متجاوزان به ایران بدانند و خدای نکرده سعی در امحای فرهنگ قدیم ایران را داشته باشند.
... [مشاهده متن کامل]
سالها پیش مقاله ای در کیهان فرهنگی چاپ شده بود ونوشته بود:
گِشت لکیم
برا یکیم
" قدرت و ثروت مهار نشده
نویسنده : احمد لطفی
مقدمه:
سالها پیش در بین لکها ضرب المثلی متداول بود، که تسلیم در برابر زور و قدرت را به مخاطب القاء می کرد، آن ضرب المثل عبارت بود از؛
... [مشاهده متن کامل]
" هرجا زوره - ری هار اُورَه"
یعنی ؛
هرکجا که زور باشد ، راه و طریق زندگی همان است که زور می گوید.
ویا در ضرب المثل دیگر؛
" مِه که زور دیرم - عقل اَرا چَمَه "
یعنی؛
من که دارای زور و قدرت هستم عقل را می خواهم چه کنم؟
منطور آن است، که زور گویی عقل را هم محکوم به تسلیم می کند، و شاید هم زور گویی راه تدبیر عقلانی را می بندد . همانطور که در ضرب المثل فارسی داریم جاهلی طنابی را به چاه می اندازد، که صد عاقل آن را از چاه بیرون نمی آورد.
ضرب المثلهای فوق انسان را به یاد تفکر جبر گرایی و نحله ی فکری رواقیون می اندازد، که طرف مقابل را برای پذیرفتن دیدگاه و نظرشان آنقدر کتک می زدند، تا نظر و خواسته ی آنها را قبول نمایند.
این تفکر جبر گرایی عاملی برای جزمی اندیشی و کلیشه ای رفتار کردن است، در حالیکه کمال پذیری عقل، جز با پیروی از حق میسر نمی شود.
�امام حسین ( علیه السلام ) فرمودند:
لایَکمُلُ العَقلُ اِلّا بِاتِّباعِ الحَقِّ؛
عقل، جز با پیروی از حق، کمال نمی پذیرد.
مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۲۰۹
شرح حدیث:
جاذبه های بسیاری از همه سو ما را احاطه کرده است.
کشمکش میان عقل و نفس در درون ما وجود دارد و هر یک آدمی را به سویی می کشد. اگر در روایات، تعبیر جنود رحمانی و جنود شیطانی به کار رفته، بدین معناست که کششهای دوگانه یکی به سوی خدا و حق و خیر و معنویات است و دیگری به سوی شیطان و رذایل و مادیات و شهوات؛ برای مثال، خدا حق است، دین خدا هم حق است، احکام الهی هم حق است، آیات بیدارگر و پرمعنای قرآن کریم هم حق است. پیامبران آمده اند تا انسان را به سوی حق دعوت کنند و از چنگ باطل نجات دهند.
اگر پیرو حق شویم، عقلمان هم به کمال می رسد، چون رهنمودهای خدا و دین در مسیر رشد عقلانیت و اطاعت از فرمان خدا و خرد است. [اقتباس از سایت کاروان صادقیه]
دراین جهان که ثروت و قدرت مهار نشده، معیارها ی انسانی و اخلاقی را به چالش کشانده است، یکی از راه های نجات از این بن بست، و چالش پیش روی، تجدید نظر در رابطه ی ثروت و قدرت، برای نجات انسانها اعم از خودی وغیر خودی، هم وطن و غیر هموطن می باشد.
مستکبران و سوء استفاده کنند گان از قدرت و ثروت، دارای وجوه مشترکی هستند ، که عمده ترین آنها، عدم امنیت از همراهان و هم پیمانهایشان هستند به عبارت ساده تر از دیدگاه جامعه شناسی آنها بسان گله ی گرگ گرچه همه خوی درندگی و همکاری دارند، ولی در وقت استراحت و حالت سکون و آرامش ازترس همدیگر صورتهایشان در مقابل یکدیگر است، برای این که اگر یکی از آنها قصد حمله را داشته باشد فوری گرگ مقابل، آن حمله را خنثی می کند.
اماجوامع همدل و همگرا به همدیگر اعتماد دارند، ودر حیات اجتماعی پشت به پشت هم می دهند و نگاهشان به دشمن مشترک است، و حرکات و سکنات اورا زیر نظر می گیرند.
سوء استفاده کنندگان از قدرت و ثروت عامل عقب ماندگی جامعه هستند. آنها با پول شویی و بریز و بپاشهای بی مورد به حقوق دیگران تجاوز می کنند. در حقیقت منابع متعلق به جامعه می باشند، و هدر دادن دارا یی ها جرم محسوب می شود .
پول و ثروت گرچه افرادی دارند ولی حق ندارند حتا در یک رستوران بجای مصرف درست، اسراف و تبذیر نمایند. طبق نظر ماکس وبر اخلاق پروتستانتیزم عامل رشد سرمایه داری در اروپا شد، زیرا آن نحله ی فکری و مذهبی معتقد بود باید زیاد کارکرد و در آمد بدست آورد، ولی مصرف کمتر داشت. و پس انداز را افزایش داد. عدم موفقیت کشور ما در رسیدن به توسعه ی متوازن، به این دلیل است که ما فرهنگ عمل به دستورات دینمان مبنی بر پرهیز از اسراف را نهادینه نکرده ایم. قاطبه ی جمعیت کشور، از نگارنده تا برخی از مردم و ارگانها و ادارات و نهادها و. . . نقش اسراف در زندگیمان پر رنگ است. و در تقسیم کار و توزیع عادلانه ی ثروت و قدرت ناتوان بوده ایم.
امید است ، کشور بزرگ ایران اسلامی، از این آشفتگی فرهنگی و انفجار اطلاعات دنیای پست مُدرن ، راه کمال و نجات و رستگاری خود را پیدا کند. ان شاء الله
نویسنده : احمد لطفی
مقدمه:
سالها پیش در بین لکها ضرب المثلی متداول بود، که تسلیم در برابر زور و قدرت را به مخاطب القاء می کرد، آن ضرب المثل عبارت بود از؛
... [مشاهده متن کامل]
" هرجا زوره - ری هار اُورَه"
یعنی ؛
هرکجا که زور باشد ، راه و طریق زندگی همان است که زور می گوید.
ویا در ضرب المثل دیگر؛
" مِه که زور دیرم - عقل اَرا چَمَه "
یعنی؛
من که دارای زور و قدرت هستم عقل را می خواهم چه کنم؟
منطور آن است، که زور گویی عقل را هم محکوم به تسلیم می کند، و شاید هم زور گویی راه تدبیر عقلانی را می بندد . همانطور که در ضرب المثل فارسی داریم جاهلی طنابی را به چاه می اندازد، که صد عاقل آن را از چاه بیرون نمی آورد.
ضرب المثلهای فوق انسان را به یاد تفکر جبر گرایی و نحله ی فکری رواقیون می اندازد، که طرف مقابل را برای پذیرفتن دیدگاه و نظرشان آنقدر کتک می زدند، تا نظر و خواسته ی آنها را قبول نمایند.
این تفکر جبر گرایی عاملی برای جزمی اندیشی و کلیشه ای رفتار کردن است، در حالیکه کمال پذیری عقل، جز با پیروی از حق میسر نمی شود.
�امام حسین ( علیه السلام ) فرمودند:
لایَکمُلُ العَقلُ اِلّا بِاتِّباعِ الحَقِّ؛
عقل، جز با پیروی از حق، کمال نمی پذیرد.
مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۲۰۹
شرح حدیث:
جاذبه های بسیاری از همه سو ما را احاطه کرده است.
کشمکش میان عقل و نفس در درون ما وجود دارد و هر یک آدمی را به سویی می کشد. اگر در روایات، تعبیر جنود رحمانی و جنود شیطانی به کار رفته، بدین معناست که کششهای دوگانه یکی به سوی خدا و حق و خیر و معنویات است و دیگری به سوی شیطان و رذایل و مادیات و شهوات؛ برای مثال، خدا حق است، دین خدا هم حق است، احکام الهی هم حق است، آیات بیدارگر و پرمعنای قرآن کریم هم حق است. پیامبران آمده اند تا انسان را به سوی حق دعوت کنند و از چنگ باطل نجات دهند.
اگر پیرو حق شویم، عقلمان هم به کمال می رسد، چون رهنمودهای خدا و دین در مسیر رشد عقلانیت و اطاعت از فرمان خدا و خرد است. [اقتباس از سایت کاروان صادقیه]
دراین جهان که ثروت و قدرت مهار نشده، معیارها ی انسانی و اخلاقی را به چالش کشانده است، یکی از راه های نجات از این بن بست، و چالش پیش روی، تجدید نظر در رابطه ی ثروت و قدرت، برای نجات انسانها اعم از خودی وغیر خودی، هم وطن و غیر هموطن می باشد.
مستکبران و سوء استفاده کنند گان از قدرت و ثروت، دارای وجوه مشترکی هستند ، که عمده ترین آنها، عدم امنیت از همراهان و هم پیمانهایشان هستند به عبارت ساده تر از دیدگاه جامعه شناسی آنها بسان گله ی گرگ گرچه همه خوی درندگی و همکاری دارند، ولی در وقت استراحت و حالت سکون و آرامش ازترس همدیگر صورتهایشان در مقابل یکدیگر است، برای این که اگر یکی از آنها قصد حمله را داشته باشد فوری گرگ مقابل، آن حمله را خنثی می کند.
اماجوامع همدل و همگرا به همدیگر اعتماد دارند، ودر حیات اجتماعی پشت به پشت هم می دهند و نگاهشان به دشمن مشترک است، و حرکات و سکنات اورا زیر نظر می گیرند.
سوء استفاده کنندگان از قدرت و ثروت عامل عقب ماندگی جامعه هستند. آنها با پول شویی و بریز و بپاشهای بی مورد به حقوق دیگران تجاوز می کنند. در حقیقت منابع متعلق به جامعه می باشند، و هدر دادن دارا یی ها جرم محسوب می شود .
پول و ثروت گرچه افرادی دارند ولی حق ندارند حتا در یک رستوران بجای مصرف درست، اسراف و تبذیر نمایند. طبق نظر ماکس وبر اخلاق پروتستانتیزم عامل رشد سرمایه داری در اروپا شد، زیرا آن نحله ی فکری و مذهبی معتقد بود باید زیاد کارکرد و در آمد بدست آورد، ولی مصرف کمتر داشت. و پس انداز را افزایش داد. عدم موفقیت کشور ما در رسیدن به توسعه ی متوازن، به این دلیل است که ما فرهنگ عمل به دستورات دینمان مبنی بر پرهیز از اسراف را نهادینه نکرده ایم. قاطبه ی جمعیت کشور، از نگارنده تا برخی از مردم و ارگانها و ادارات و نهادها و. . . نقش اسراف در زندگیمان پر رنگ است. و در تقسیم کار و توزیع عادلانه ی ثروت و قدرت ناتوان بوده ایم.
امید است ، کشور بزرگ ایران اسلامی، از این آشفتگی فرهنگی و انفجار اطلاعات دنیای پست مُدرن ، راه کمال و نجات و رستگاری خود را پیدا کند. ان شاء الله
"نامه ای ادبی و عاطفی از پرگل دانیاری به دایی اش احمد لطفی"
نشر دهنده و مقدمه: احمد لطفی
مقدمه: ناشر این نامه، زمانی که در کاغذ پاره ها و یاد داشتهای دانشجویی اش گشت و گذاری داشت، و برخی از آنها را مطالعه می کرد، به این نامه ، که از دره شهر به مقصد دانشگاه تهران آمده بود، برخوردم و مطالعه اش کردم، و آنرا حاوی نکات روانشناسی و تاریخی و عاطفی ای یافتم وصلاح در نشرش برای نسل جوان بود، زیرا آن زمان دبیرستانها و مدارس امتحاناتشان سه نوبته بود، و از طرفی نامه نگاری مهمترین وسیله ی ارتباط و آگاه شدن از وضعیت همدیگر بود، از طرفی نقش اقوام نزدیک در باروری استعداد دانش آموزان و پی گیری درسشان چقدر مهم و کار ساز بوده، امروزه بچه ها با هیچکس احساسات و درد و دلهای خود را کمتر بیان می کنند. بنابراین نامه ی یک دختر دانش آموز سال سوم دبیرستان از چه فصاحتی برخوردار است . در حالیکه برخی تحصیلات تکمیلی دارند ولی از نوشتن یک در خواست عاجز هستند. عین نامه منتشر شده و آنچه در کروشه هست تصحیح و نوشته ی نشر دهنده ی نامه است.
... [مشاهده متن کامل]
اصل نامه ی پرگل دانیاری:
به نام نامی نامها که نامش آغاز کلام نام اوست
خدمت دایی گرامی و زن دایی محترمه؛
سلامُ علیکُم:
سلام - سلام بر آشنایی، باز نگاهی به اعماق طبیعت انداختم و چیزی را که قابل ستایش شما را داشته باشد، در دل فرشتگان آسمان و در دل عاشقان جهان یافتم، و همه نوید سلام را دادند. من هم سلامی را به لطافت شمع ها وگل ها، و به قشنگی باد صبا و به نازکی قناری، تقدیم حضورتان می کنم. امید است که سلام این دور افتاده را که از کرانه های دور و از اعماق قلبی پاک بر می خیزد، پذیرا باشید، و با آغوش باز از آن استقبال کنید.
دایی عزیزم و عزیز تر از جانم!
چگونه می توانم تشکر نمایم، از محبتهای بی دریغ شما که باز هم[می گویم] با این زبان قاصر و این قلم ، که از نوشتن آن عاجز می باشد، امید وارم روزی بتوانم [نصایح و محبتها ]و صحبتهای شما را جبران کنم.
[بنده ] برای خود مایه ی بسی خوشبختی و افتخار می دانم که چنین دایی دلسوز و مهربانی دارم، که همیشه از محبتهایش دریغ نمی ورزد، و از آموخته های معنوی خود فرش گسترده، و لباس فضل و بزرگی ، و همچنین پهلوان و راهرو طریقت ، و شخصی عبادتگر و دانشمند و فقیه که شاگرد مکتب خداوند می باشید، و ما را از روشنایی خود بهره مند می کنید.
[بنده] خلاصه، از گفته های گُهر بار و پند آموز شما کمال تشکر را دارم، و از خداوند منّان خواهانم که شما را زیر سایه ی لطف و کرم خود قرار بدهد.
دائی جان؛ از نامه ی پر از مهر و محبت و صفا و صمیمیت شما خصوصا" مقاله ی پر محتوا و خوبت خیلی متشکرم. زیرا که توانستم از ۲ نمره [تحقیق ] یک و نیم نمره را کسب نمایم، و با این نمره مقاله [بنده] در درس جامعه شناسی نمره ام نوزده و نیم شد، و اکنون که دارم این نامه را برای شما می نویسم امتحان نوبت دوم جامعه شناسی داشتیم که بحمد الله نمره ی خوبی می گیرم. نوبت اول تجدید نیاوردم، و معدلم تقریبا" ۱۵ می باشد، که سعی می کنم، نوبت دوم با تلاش بیشتر معدل بهتری داشته باشم. البته تعریفی نباشد، اگر خدا بخواهد، راستی برای دانشسرای ۲ ساله تربیت معلم [آموزگاری ابتدایی] ثبت نام کرده ام. البته من خودم موافق نبودم، ولی پدرم اجبار کرد.
وهنوز تصمیم قطعی نگرفته ام، که امتحان بدهم، یانه
لطفاً اگر ممکن است ، برایم بنویسید، شرکت کنم، یا ادامه تحصیل بدهم؟و رتبه ی بهتری[ازلحاظ علمی] کسب کنم. البته من فکر می کنم اگر دیپلم هم قبول شوم ، در هیچ جا قبول نمی شوم. نمی دانم چرا از خودم مطمئن نیستم[اعتماد به نفس ندارم]و فکر می کنم که من حتی نمی توانم از سال سوم[دبیرستان]قبول بشوم. البته درسم هم زیاد بدنیست. نسبت به پارسال خیلی بهتر است. ولی خودم [چنین]خیال می کنم.
[باسخنانم]خوب سرت را درد آوردم. حالا[شما] می گویی من چه کار کنم، مثل این که می خواهی برای من درس بخوانی؟ البته شوخی کردم مطمئن هستم نظر شما برخلاف این می باشد. ، چون شماهمیشه جویای درس ما هستید.
برایت از درس صحبت می کنم، و فکر می کنم درس من مهمتر از هر چیزی برای شما باشد. همگی بچه ها سلام می رسانند، خصوصا" صفا و رحیم و همچنین پدر و مادرم.
اگر می پرسی صفا چکار می کند؟ صفا بعضی اوقات درس می خواند، که خرداد امتحان بدهد، وی در نهضت سواد آموزی درس هم می دهد. و رحیم نیز مشغول درس خواندن است.
[دایی]از این که نتوانستم تاکنون برایتان نامه بنویسم خیلی خیلی معذرت می خواهم. چون خودت بهتر می دانی که جریان سیل و مریضی مادر بزرگم، و اکنون هم شروع شدن امتحانات نوبت دوم، این امکان را نمی داد ، برایتان نامه بنویسم. ما در همه حال بیاد شماهستیم مادرم می گوید بچه ها را بجایم ببوس.
خدا نگدار و یار ویاورتان باد
به امید دیدار
خواهرزاده ی حقیرت - پرگل دانیاری
۱۳۷۰/۱۲/۱۷
تحقیق دانش آموزی
بازنویسی و ارائه : احمد لطفی
دانش آموزی در دهه ی هفتاد شمسی به نام فاطمه رماوندی در پاسخ یک سوال یا انشای دانش آموزی در باره ی والی حسینقلی خان صارم السلطنه و اعقابش، چنین نوشته بود؛
... [مشاهده متن کامل]
" [در پرسشی که از بزرگترها کردم]از سرگذشت والی همین قدر می دانیم ، که شخصی بوده [ در دوره ی قاجار ] و اعقابش قبل از رضا شاه بر ایلام و دره شهر و بدره و دهلران و آبدانان و ایوان و مهران و هلیلان و شیروان و چرداول و بخشی از خوزستان تا کرخه فرمانروایی می کرده است . وی گاه مبادرت به غارت و زور گویی می پرداخت در عین حال مرزدار خوبی هم بوده است. بعد از وی پسرش غلامرضا خان ابوقداره والی می شود . در دوران رضا خان مجبور به ترک منطقه ی پشتکوه می شود و پسرش یدی یا یدالله خان علوی در منطقه آبدانان زندگی می کند انسان قلدرو بخشنده ای است. [ گویا در آن زمان زنده بوده است] یکبار فردی به نام صید نظرعلی یا سید نظرعلی نزد والی می رود معلوم نکرده نزد یدالله خان یا غلامرضاخان، ولی به والی یا والی زاده می گوید؛ چیزی از تو می خواهم که هرگز کهنه نشود، . والی می گوید زمینهای بیدرو یا بیترو تا بلارود یعنی از این دره تا چشمت کار می کند برای تو [گویا از آبدانان تا ملکشاهی و شمال دهلران را شامل می شده است]
یدالله خان هرکه از اوتعریف می کرده و با وی به دیده ی احترام نگاه می کرده است، بسیارهدیه و کرامت می بخشیده وعنایت ویژه داشته است. "
" گرامیداشت شهدای گردان ۵۰۵ محرم دهلران"
نویسنده : احمد لطفی
مقدمه:
گرامیداشت مقام شامخ شهدا که در راه ازادی انسان از قید و بندهای ستم و تجاوز و. . . مبارزه و دفاع می کنند، و از جان شیرینشان در راه دین و ایمان و دستورات متعالی اسلام و وطن خویش فدا می کنند. امری ضروری و حیاتی است . زیرا شهدا قلب و شمع تاریخند . جلوداران معرفت عملی هستند.
... [مشاهده متن کامل]
بر مبنای سخن مولای متقیان؛ حب الوطن من الایمان
و طبق آیات قران شهدا زنده و جاوید هستند.
جناب ملاصدراء نیز می فرمایند؛
آنان که ره عشق گزیدند همه
در کوی حقیقت آرمیدند همه
در معرکه ی دنیا فتح از عشقست
گرچه سپاه اوشهیدند همه
شهدا مصداق این بیت شعرند؛
همت مردانه می خواهد گذشتن از جهان
یوسفی خواهد که بازار زلیخا بشکند
درپایان گزارشی مختصر از همایش شهدای گردان ۵۰۵ دهلران، با زندگینامه ی مختصر دوشهید از اعضای این گردان تقدیم خوانندگان می گردد.
تصویر سید مجید فرهادی رودبند مجری توانای دره شهری
در روز چهارشنبه مورخ ۲ مردادماه سال۱۳۹۸ شمسی، برنامه ی پیش زمینه ی همایش گرامیداشت "شهدای گردان ۵۰۵ دهلران" در مسجد ابوالفضل شهرستان دره شهر برگزار گردید. این مراسم مقدمه ای برای برگزاری همایش یادواره ی آن شهداست، که قرار است در آبان ماه امسال در شهرستان تاریخی و باستانی دره شهر ، به اجرا در آید.
دراین مراسم سیدمجید فرهادی از سادات رودبندی دره شهر مجری برنامه بودند. دراین محفل کوچک و جمع و جور جمعی از خواهران بسیجی و معلم و حدود هفتاد نفر نیز ادارات ونهادها و معلمان و پاسداران شهر اعم از بازنشسته و شاغل حضور داشتند. در این جلسه امام جمعه ی محترم وهیئت همراه و فرماندارحضور به هم رسانیدند .
چند تصویر از این مراسم که امام جمعه ی محترم و فرماندار بزرگوار شهرستان دره شهر و مسئولان و مردم در آن منعکس شده اند.
در ابتدا قرآن توسط رئیس بنیاد شهید دره شهر قرائت گردید، سپس سرهنگ پاسدار محمدی رئیس سپاه پاسداران ناحیه دره شهر به حضار و میهمانهایی که از استان ایلام تشریف آورده بودند خیر مقدم گفتند، و در این راستا گرامیداشت مقام شهدا و برگزاری همایش شهدای گردان ۵۰۵ محرم را افتخاری برای مردم منطقه دانستند. زیرا افرادی از دره شهر نیز در این گردان خط شکن فعالیت داشته اند.
سپس سرهنگ آقایی از رزمندگان ۸ سال دفاع مقدس و عضو گردان ۵۰۵ دهلران به ایراد خاطره و سخنرانی پرداخت . وی در گرامیداشت این گردان که الان در لشگر امیر المومنین چنان گردانی وجود ندارد ، ولی با یادواره ای هرساله در یک شهرستان مقام و منزلت شهدا و بازماندگان این گردان را در کنار یادمان سایر شهدا برگزار می نمایند . این گردان، گردانی ملی و به عبارتی فراملی بوده است. زیرا هسته ی تشکیل دهنده ی آن از مهاجرین و رزمندگان عراقی و افغانی بوده و اعضایی از سایر استانها از جمله استان مشهد و. . را در پیکره ی خود داشته است. همچنین در این گردان شبه نظامی، و حماسه ساز و تاریخی فرزندان رشیدی از شهرستانهای دهلران و دره شهر و آبدانان در آن حضور فعال داشته اند. از سخنان سرهنگ آقایی چنان بر می آمد ، که این همایشها نقش عمده در وحدت و توسعه و تحکیم و همبستگی و وفاق ملی ملی دارند . از طرفی نیز شبیه ارتش سرّی می توان از حماسه نبرد آن دلاوران فیلم تلویزیونی و یاا سینمایی تهیه کرد . و اعضای دیگری که در این گردان خدمت کرده اند، را می توان مورد مطالعه قرار داد که چه سرنوشتی پیدا کرده اند . در این گردان افراد برجسته ای بوده و هستند. و با نثار جان خود در راه ایران و اسلام قهرمانانی شب شکن و طاغوت ستیز شدند.
تصویر شهید عبدالصالح امینیان از فرماندهان گردان ۵۰۵ محرم
دربین رزمندگان گردان ۵۰۵ دهلران شایسته است به شهید عبدالصالح امینیان اشاره کرد. وی
در سال ۳۸ ۱۳ ه . ش در مشهد مقدس به دنیا آمد و در جمع گرم خانواده ای مذهبی زندگی را آغاز نمود.
تحصیلاتش را در رشته برق در هنرستان صنعتی مشهد تا اخذ دیپلم متوسطه ادامه داد با شروع جنگ تحمیلی در مسجد محل ( ابوذر ) نام نویسی کرد و پس از گذراندن دوره آموزش در مراکز آموزش سپاه در مورخه ۷/۷/۵۹ راهی ایلام شد . در فروردین ماه ۱۳۶۰ شمسی وارد سپاه دهلران شد و به دلیل لیاقت و کاردانی به فرماندهی سپاه دهلران منصوب شد. او در مناطق عملیاتی : سومار ، میمک ، مهران ، گیلانغرب ، کانی سخت ، شور شیرین ، موسیان و دهلران دلاوریهای بسیاری از خود نشان داد. یکی از همرزمان او می گوید : � وقتی شهید امینیان می خواست در حمله ها شرکت کند ، اول نزدیک روحانی می رفت و قرآن به دست او می داد و می گفت : می خواهم استخاره بگیرم . همیشه � خیلی خوب � می آمد و او می رفت. یادم می آید قبل از عملیات والفجر ۳ ، که عبدالصالح در آن به شهادت رسید ( با مسئول عملیات ) پیش روحانی آمد و درخواست استخاره کرد و می گفت : مسئول می خواهد که او در عملیات شرکت نکند . وقتی روحانی قرآن را باز کرد ، سوره محمد ( ص ) آمد که : ( هر پرچمی از دست سرداری بیفتد ، سرداری دیگر آن را برمی دارد ) . خیلی خوشحال شد و با دیگر رزمندگان به منطقه شتافت . � �شاهدان عینی آن روزها عبدالصالح را این طور توصیف می کنند و به یاد می آورند : �بسیار نرم خو و شوخ طبع بود . عملیات را خیلی خوب برای بچه ها توجیه می کرد و نحوه ی مقابله با دشمن را آموزش می داد و سخنران کم نظیری بود و با کلام قاطعش روحیه ی افراد را به سطح عالی می رساند و راهی روشن را در مقابل همه می گشود . � شهید امینیان در کارهای عمرانی و خدماتی پیش قدم بود. با ابتکار عمل و خلاقیت خویش ، انسجام قلبی و وحدت را بین بسیجیان بومی ، مهاجر و همچنین معاودین عراقی ( که هر کدام لهجه و فرهنگ خاصی داشتند ) به وجود آورد و آن ها با اخلاص ، یک دل و یک صدا در عملیات های مختلف از جمله ، فتح المبین و محرم شرکت کردند. سرنجام در تاریخ ۱۰/۵/۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۳ در کربلای مهران عبدالصالح نیروها را به اول خط رساند و درگیری ادامه داشت که ناگهان موشکی به یک تانک اصابت کرد . تانک در حال انهدام بود و صدای � یا حسین � سرنشینان بلند شد. صالح خودش را به آن ها رساند . دست یک نفر را گرفت و بالا آورد و دست دومین نفر را گرفته بود که تانک منهدم گشت و صالح پرت شد . ترکش به پیشانی اش اصابت کرد و دستش نیز جدا شد و سرانجام به لقای محبوبش پیوست . فرازی از وصیت نامه شهید امینیان : خدایا تو میدانی که من در این راه قدم گذاشته ام فقط وفقط هدف خواست و رضای تو بوده و بس. خدایا این شهادت را از من قبول کن ومرا درکنار شهدای راه حسین وراه کربلا قراربده . [ اقتباس از زندگینامه شهید در رایانه]
از افراد بومی منطقه که بعدها سمت معاون گردان ۵۰۵ محرم را نیز داشته است ، می توان به شهید باز دار اشاره کرد
تصویر شهید غلام بازدار معاون گردان ۵۰۵ محرم
شهید غلام بازدار ، در مورخ ۷ مهرماه سال ۱۳۴۷ شمسی در دهلران بدنیا آمد، ��وی از فرماندهان�سپاه پاسداران�ایران در�جنگ ایران و عراق�بود. او در خانواده ای مذهبی و متدین از توابع شهرستان دهلران دیده به جهان گشود و نوجوانی او همزمان با پیروزی انقلاب بود. از جمله افرادی بود که در سنین نوجوانی مدرسه را ترک گفت و به جبهه رفت. در سن ۱۴ سالگی وارد جبهه شد و اولین جایی که برای خدمت گزید گردان ۵۰۵ محرم بود. .
در جریان�عملیات والفجر۵�در منطقه چنگوله�مهران�به عنوان جانشین فرمانده گردان ۵۰۵ محرم حضور داشت. عملیات آغاز می شود و غلام بازدار برای رهایی نیروها از فشار حملات تانک ها و بالگردهای دشمن تصمیم می گیرد که با یک موشک انداز آر. پی. جی و مهمات مربوطه به تنهایی به چند صدمتر جلوتر از نیروهای خودی به سمت نیروهای در حال هجوم عراقی جلوتر برود تا با شلیک هایی که به سمت تانک ها و بالگردهای دشمن انجام می دهد نیروها را از خطر رها کند. سرانجام در نهم اسفند ۶۲ با اصابت گلوله مستقیم تانک به شهادت رسید . غلام بازدار یکی از معروف ترین فرماندهان جوان�شهرستان دهلران�و�استان ایلام�می باشد.
آرامگاه شهید غلام بازدار در قبرستان امام زاده سید اکبر دهلران، در قطعه شهدا دفن می باشند . [ اقتباس از رایانه] روح شهدا شاد و خرم باد.
بعد از سخنرانی سرهنگ آقایی، جناب بازگیر شاعر دره شهری قطعه شعر ی حماسی که در بزرگداشت شهدا و دلاورمردان دفاع مقدس سروده بود، به زیبایی و گیرایی هرچه تمامتر قرائت فرمود، و حاضران را به وجد معنوی در آورد. بعد از قرائت شعر، روحانی بزرگوار جنای حاج شیخ علیمحمدی نماینده ولی فقیه در لشگر امیر المومنین به ایراد سخن پرداخت. وی شهدا را زنده، و گرامیداشت یاد آنها را عبادت دانستند و احیای تفکر و یاد شهدا در جامعه ثواب و عبادت و افتخار بزرگی برای آحاد جامعه است. در پایان نیز سرهنگ کریمی به ایراد سخن پرداخت.
امید است این جلسات از بار علمی و فرهنگی و شیوه ی برگزاری بهتری برخوردار باشند. ان شاء الله
نویسنده : احمد لطفی
مقدمه:
گرامیداشت مقام شامخ شهدا که در راه ازادی انسان از قید و بندهای ستم و تجاوز و. . . مبارزه و دفاع می کنند، و از جان شیرینشان در راه دین و ایمان و دستورات متعالی اسلام و وطن خویش فدا می کنند. امری ضروری و حیاتی است . زیرا شهدا قلب و شمع تاریخند . جلوداران معرفت عملی هستند.
... [مشاهده متن کامل]
بر مبنای سخن مولای متقیان؛ حب الوطن من الایمان
و طبق آیات قران شهدا زنده و جاوید هستند.
جناب ملاصدراء نیز می فرمایند؛
آنان که ره عشق گزیدند همه
در کوی حقیقت آرمیدند همه
در معرکه ی دنیا فتح از عشقست
گرچه سپاه اوشهیدند همه
شهدا مصداق این بیت شعرند؛
همت مردانه می خواهد گذشتن از جهان
یوسفی خواهد که بازار زلیخا بشکند
درپایان گزارشی مختصر از همایش شهدای گردان ۵۰۵ دهلران، با زندگینامه ی مختصر دوشهید از اعضای این گردان تقدیم خوانندگان می گردد.
تصویر سید مجید فرهادی رودبند مجری توانای دره شهری
در روز چهارشنبه مورخ ۲ مردادماه سال۱۳۹۸ شمسی، برنامه ی پیش زمینه ی همایش گرامیداشت "شهدای گردان ۵۰۵ دهلران" در مسجد ابوالفضل شهرستان دره شهر برگزار گردید. این مراسم مقدمه ای برای برگزاری همایش یادواره ی آن شهداست، که قرار است در آبان ماه امسال در شهرستان تاریخی و باستانی دره شهر ، به اجرا در آید.
دراین مراسم سیدمجید فرهادی از سادات رودبندی دره شهر مجری برنامه بودند. دراین محفل کوچک و جمع و جور جمعی از خواهران بسیجی و معلم و حدود هفتاد نفر نیز ادارات ونهادها و معلمان و پاسداران شهر اعم از بازنشسته و شاغل حضور داشتند. در این جلسه امام جمعه ی محترم وهیئت همراه و فرماندارحضور به هم رسانیدند .
چند تصویر از این مراسم که امام جمعه ی محترم و فرماندار بزرگوار شهرستان دره شهر و مسئولان و مردم در آن منعکس شده اند.
در ابتدا قرآن توسط رئیس بنیاد شهید دره شهر قرائت گردید، سپس سرهنگ پاسدار محمدی رئیس سپاه پاسداران ناحیه دره شهر به حضار و میهمانهایی که از استان ایلام تشریف آورده بودند خیر مقدم گفتند، و در این راستا گرامیداشت مقام شهدا و برگزاری همایش شهدای گردان ۵۰۵ محرم را افتخاری برای مردم منطقه دانستند. زیرا افرادی از دره شهر نیز در این گردان خط شکن فعالیت داشته اند.
سپس سرهنگ آقایی از رزمندگان ۸ سال دفاع مقدس و عضو گردان ۵۰۵ دهلران به ایراد خاطره و سخنرانی پرداخت . وی در گرامیداشت این گردان که الان در لشگر امیر المومنین چنان گردانی وجود ندارد ، ولی با یادواره ای هرساله در یک شهرستان مقام و منزلت شهدا و بازماندگان این گردان را در کنار یادمان سایر شهدا برگزار می نمایند . این گردان، گردانی ملی و به عبارتی فراملی بوده است. زیرا هسته ی تشکیل دهنده ی آن از مهاجرین و رزمندگان عراقی و افغانی بوده و اعضایی از سایر استانها از جمله استان مشهد و. . را در پیکره ی خود داشته است. همچنین در این گردان شبه نظامی، و حماسه ساز و تاریخی فرزندان رشیدی از شهرستانهای دهلران و دره شهر و آبدانان در آن حضور فعال داشته اند. از سخنان سرهنگ آقایی چنان بر می آمد ، که این همایشها نقش عمده در وحدت و توسعه و تحکیم و همبستگی و وفاق ملی ملی دارند . از طرفی نیز شبیه ارتش سرّی می توان از حماسه نبرد آن دلاوران فیلم تلویزیونی و یاا سینمایی تهیه کرد . و اعضای دیگری که در این گردان خدمت کرده اند، را می توان مورد مطالعه قرار داد که چه سرنوشتی پیدا کرده اند . در این گردان افراد برجسته ای بوده و هستند. و با نثار جان خود در راه ایران و اسلام قهرمانانی شب شکن و طاغوت ستیز شدند.
تصویر شهید عبدالصالح امینیان از فرماندهان گردان ۵۰۵ محرم
دربین رزمندگان گردان ۵۰۵ دهلران شایسته است به شهید عبدالصالح امینیان اشاره کرد. وی
در سال ۳۸ ۱۳ ه . ش در مشهد مقدس به دنیا آمد و در جمع گرم خانواده ای مذهبی زندگی را آغاز نمود.
تحصیلاتش را در رشته برق در هنرستان صنعتی مشهد تا اخذ دیپلم متوسطه ادامه داد با شروع جنگ تحمیلی در مسجد محل ( ابوذر ) نام نویسی کرد و پس از گذراندن دوره آموزش در مراکز آموزش سپاه در مورخه ۷/۷/۵۹ راهی ایلام شد . در فروردین ماه ۱۳۶۰ شمسی وارد سپاه دهلران شد و به دلیل لیاقت و کاردانی به فرماندهی سپاه دهلران منصوب شد. او در مناطق عملیاتی : سومار ، میمک ، مهران ، گیلانغرب ، کانی سخت ، شور شیرین ، موسیان و دهلران دلاوریهای بسیاری از خود نشان داد. یکی از همرزمان او می گوید : � وقتی شهید امینیان می خواست در حمله ها شرکت کند ، اول نزدیک روحانی می رفت و قرآن به دست او می داد و می گفت : می خواهم استخاره بگیرم . همیشه � خیلی خوب � می آمد و او می رفت. یادم می آید قبل از عملیات والفجر ۳ ، که عبدالصالح در آن به شهادت رسید ( با مسئول عملیات ) پیش روحانی آمد و درخواست استخاره کرد و می گفت : مسئول می خواهد که او در عملیات شرکت نکند . وقتی روحانی قرآن را باز کرد ، سوره محمد ( ص ) آمد که : ( هر پرچمی از دست سرداری بیفتد ، سرداری دیگر آن را برمی دارد ) . خیلی خوشحال شد و با دیگر رزمندگان به منطقه شتافت . � �شاهدان عینی آن روزها عبدالصالح را این طور توصیف می کنند و به یاد می آورند : �بسیار نرم خو و شوخ طبع بود . عملیات را خیلی خوب برای بچه ها توجیه می کرد و نحوه ی مقابله با دشمن را آموزش می داد و سخنران کم نظیری بود و با کلام قاطعش روحیه ی افراد را به سطح عالی می رساند و راهی روشن را در مقابل همه می گشود . � شهید امینیان در کارهای عمرانی و خدماتی پیش قدم بود. با ابتکار عمل و خلاقیت خویش ، انسجام قلبی و وحدت را بین بسیجیان بومی ، مهاجر و همچنین معاودین عراقی ( که هر کدام لهجه و فرهنگ خاصی داشتند ) به وجود آورد و آن ها با اخلاص ، یک دل و یک صدا در عملیات های مختلف از جمله ، فتح المبین و محرم شرکت کردند. سرنجام در تاریخ ۱۰/۵/۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۳ در کربلای مهران عبدالصالح نیروها را به اول خط رساند و درگیری ادامه داشت که ناگهان موشکی به یک تانک اصابت کرد . تانک در حال انهدام بود و صدای � یا حسین � سرنشینان بلند شد. صالح خودش را به آن ها رساند . دست یک نفر را گرفت و بالا آورد و دست دومین نفر را گرفته بود که تانک منهدم گشت و صالح پرت شد . ترکش به پیشانی اش اصابت کرد و دستش نیز جدا شد و سرانجام به لقای محبوبش پیوست . فرازی از وصیت نامه شهید امینیان : خدایا تو میدانی که من در این راه قدم گذاشته ام فقط وفقط هدف خواست و رضای تو بوده و بس. خدایا این شهادت را از من قبول کن ومرا درکنار شهدای راه حسین وراه کربلا قراربده . [ اقتباس از زندگینامه شهید در رایانه]
از افراد بومی منطقه که بعدها سمت معاون گردان ۵۰۵ محرم را نیز داشته است ، می توان به شهید باز دار اشاره کرد
تصویر شهید غلام بازدار معاون گردان ۵۰۵ محرم
شهید غلام بازدار ، در مورخ ۷ مهرماه سال ۱۳۴۷ شمسی در دهلران بدنیا آمد، ��وی از فرماندهان�سپاه پاسداران�ایران در�جنگ ایران و عراق�بود. او در خانواده ای مذهبی و متدین از توابع شهرستان دهلران دیده به جهان گشود و نوجوانی او همزمان با پیروزی انقلاب بود. از جمله افرادی بود که در سنین نوجوانی مدرسه را ترک گفت و به جبهه رفت. در سن ۱۴ سالگی وارد جبهه شد و اولین جایی که برای خدمت گزید گردان ۵۰۵ محرم بود. .
در جریان�عملیات والفجر۵�در منطقه چنگوله�مهران�به عنوان جانشین فرمانده گردان ۵۰۵ محرم حضور داشت. عملیات آغاز می شود و غلام بازدار برای رهایی نیروها از فشار حملات تانک ها و بالگردهای دشمن تصمیم می گیرد که با یک موشک انداز آر. پی. جی و مهمات مربوطه به تنهایی به چند صدمتر جلوتر از نیروهای خودی به سمت نیروهای در حال هجوم عراقی جلوتر برود تا با شلیک هایی که به سمت تانک ها و بالگردهای دشمن انجام می دهد نیروها را از خطر رها کند. سرانجام در نهم اسفند ۶۲ با اصابت گلوله مستقیم تانک به شهادت رسید . غلام بازدار یکی از معروف ترین فرماندهان جوان�شهرستان دهلران�و�استان ایلام�می باشد.
آرامگاه شهید غلام بازدار در قبرستان امام زاده سید اکبر دهلران، در قطعه شهدا دفن می باشند . [ اقتباس از رایانه] روح شهدا شاد و خرم باد.
بعد از سخنرانی سرهنگ آقایی، جناب بازگیر شاعر دره شهری قطعه شعر ی حماسی که در بزرگداشت شهدا و دلاورمردان دفاع مقدس سروده بود، به زیبایی و گیرایی هرچه تمامتر قرائت فرمود، و حاضران را به وجد معنوی در آورد. بعد از قرائت شعر، روحانی بزرگوار جنای حاج شیخ علیمحمدی نماینده ولی فقیه در لشگر امیر المومنین به ایراد سخن پرداخت. وی شهدا را زنده، و گرامیداشت یاد آنها را عبادت دانستند و احیای تفکر و یاد شهدا در جامعه ثواب و عبادت و افتخار بزرگی برای آحاد جامعه است. در پایان نیز سرهنگ کریمی به ایراد سخن پرداخت.
امید است این جلسات از بار علمی و فرهنگی و شیوه ی برگزاری بهتری برخوردار باشند. ان شاء الله
ای دریغا که زما می رمند چون غزال تیزپا
ما را جز اهل خرد کسی به نیکی نمی شناسد. صدحیف که این گونه توان مفاهمه و درک متقابل در بین همنوعان نیست. گنه نکرده، زما رو می پوشانند، وکار نکرده دشناممان دهند حیف که آدمیت در این زمانه کیمیاست . و ما انسانیت را گم کرده ایم.
... [مشاهده متن کامل]
بودا گشت و گشت و اعلام کرد راه نجات در نخواستن است. آه ای ترسای رمیده از جان غریب ما در این دنیای خشن.
ما به نخواستن نفس و کنج انزوا دل خوش کرده ایم ما را با کسی صنمی نیست . آشفته بیماری شب زده و ره جویی از نشانه های روز شناسانیم بر زانوی خویش تکیه باید کرد، و جان را از این زندان هوس باید رهانید. گم کرده راه را تاب سرزنش نیست. به راهش آور و چون نسیم بهاری صفایش ده، و رشدش را تضمین کن . سیلی باد سهیل برگونه ی گندمزارها و علفزارها رشد است بلند شدن و ثمر دادن است و نهایت پختگی و دادن محصول.
ما افتاده در چاه دنیا به امید پرواز روحیم. که مرغ جان قفس بشکند و در اوج آسمان معرفت، نغمه ی آزادی و رستگاری سر دهد. باشد که اینچنین گردد.
"شرح یک تصویر"
نویسنده: احمد لطفی
انسانهای بزرگ به همه بشریت و در مقیاس کوچکتر به همه ی مردم منطقه ی محل زندگیشان تعلق دارند. بنابراین زنده نگه داشتن یاد و نام و دستاوردهای فرهنگی و ادبی آنها غنی کردن تاریخ اجتماعی و علمی و ادبی و. . . . آنهاست.
... [مشاهده متن کامل]
شرح تصویر قبر مرحوم مغفور حسینعلی خان سرخه میری فرزند صفرعلی خان سرخه میری شاعر توانمند وسنجیده سخن ، که فرمانده ای متشخص در دوران زندیه و اوایل قاجاریه می باشند. گامی در راستای تاریخ فرهنگی این شهرستان باستانی است. که در دل خود هزاران راز نگفته وصدها گوهر نایافته دارد .
حسینعلی خان سرخه میری در سال ۱۱۷۰ هجری قمری در شهرستان داراشهر یا مهرگان کدک ( مهرجان قدق ) یا سیمره و یا دره شهر بدنیا آمد. ایشان در تنگه ی دره شهر و حاشیه ی آن یعنی" مِلک دارونه" به همراه طایفه و اقوامش زندگی می کرده است . اشعار ایشان و سایر شاعران منطقه سیمره از هر طایفه و تیره ای توسط یک بانوی سیمره ای به نام مریم و شوهر و فرزندانش که گویا همسر ش شیخ جسان نامی بوده، ویا شیخی از منطقه ی جسان عراق بوده است، گرد آوری شده است.
بانومریم احتمالا" از طایفه سور سور یا زینی وند بوده ، و با کمک فرزندانش آن سه جلد کتاب خطی در وصف شاعران سیمره را گرد اوری کرده است. ازطرفی نیز بنا به گفته ی استاد احمد زینی وند، نسخه ی خطی آن کتب در سلیمانیه ی عراق[اقلیم کردستان] نگهداری می شود.
حسینعلی خان سرخه میری شخصیتی برجسته ، واز شاعران خواص بوده ، که به سبک ترکه میر مومه وند شاعر کوهدشتی، شعر می سروده است . یک قطعه از اشعارش در کانال تاریخ و فرهنگ دره شهر منتشر شده است. امیداست اهل علم و ادب و آنها که گذرشان به سلیمانیه عراق می افتد، چنین نسخه ی خطی ای را بیابند، و آن را به زیور چاپ آراسته نمایند . البته با زبان ادبیات خودشان نه خدای نکرده دخل و تصرف نمایند و آنها را با لهجه و گویش و یا زبان دیگری ترجمه نمایند. در هرصورت این شاعر و فرمانده ی مشهور در غرب کشور در مسیر جاده ی مالرو بین میش خاص و دره شهر در سال ۱۲۳۵ قمری کشته می شود. نام سه تن از فرزندانش عبارتند از؛
جلیل
خلیل
امرعلی
تصویر حسینعلی خان سرخه میری - شاعر و نظامی و لشگری معروف ( متولد سال ۱۱۷۰ قمری و متوفای سال ۱۲۳۵ قمری )
قبر شاعر در تنگه ی دره شهر در پایین زمین مزروعی مرحوم علی زمان در بالای اداره میراث فرهنگی دره شهر و در چند صد متری پایین روستای بهمن آباد دره شهر واقع شده است. این قبر و قبور پدر و پدر بزرگش در یک مجموعه ی چند طاقی بوده اند که در اثر درگیری های محلی و گذشت روزگار همه خراب می شوند و فقط این ستون باقی می ماند که لااقل تا سال۱۳۸۳ شمسی برپا بوده و بعداز آن تاریخ گویا فرد یا افرادی آن ستون را تخریب می کنند و الان این قبرها در ضلع شرقی کَلِک ویا خرابه های شهر مهرگانکده یا سیمره بوده، و آثار آنها را محو و ضمیمه ی زمین کشاورزی مرحوم علی زمان عالیبیگی شده اند . البته مرحوم علی زمان تا زنده بود، چون نسبت فامیلی با سرخه میری ها داشت از این قبرها خصوصا" ستون قبر حسینعلی خان سرخه میری محافظت می کردند.
امید است میراث فرهنگی استان ایلام و شهرستان دره شهر نسبت به احیای این قبر که متعلق به یکی از مفاخر و شاعران شایسته ی این شهرستان است ، اقدامی عملی انجام دهند. انشاء الله
شرح احوال رفتگان ( مُردگان ) ازنگاه حضرت علی ( ع )
تهیه کننده: احمد لطفی
مقدمه:
اساس سخنان این نوشته مربوط به کلام نورانی حضرت علی ( ع ) در نهج البلاغه می باشد که جناب آقای علی شیروانی آن را ترجمه کرده است. تلخیص وتشریح نگارنده در میان کروشه نوشته شده است. امید است این نوشته برای خوانندگان مفید و آموزنده باشد.
حضرت علی ( ع ) در نهج البلاغه ، صفحه ی ۴۹۵ فرموده است؛
" آنان که پیش از شما مرگ را - که پایان کار شما نیز هست، دریافتند، و زودتر به برزخ رسیدند. [ به عبارتی دیگر آنها که
پیش از شما مُردند ، و زودتر از شما به برزخ رسیدند. قطعا"شما هم در آینده به آنها مُلحق خواهید شد، و به قول لکها قافله وَر و دُما هستیم]
[ آن مردم از هر قشری که بودند. ] . . . آنها در درون زمین جا گرفتند، زمین گوشتشان را خورد، و خونشان را نوشید.
آنان در شکاف گورهایشان جسم بی جانی شدند، که دیگر رشدی ندارد. آنهاگم شدگانی هستندکه زلزله ها و صداهای مهیب رعد و برق به گوششان نمی رسد.
آنان [اهل قبور] باهم بودند، و اکنون جدا شده اند، با هم الفت داشتند و اینک پراکنده گشته اند. [ آنها به عبارتی تنها تنها طعم مرگ را می چشند و مرگ عامل جدایی و انس نداشتن آنها با یکدیگر شده است. و درگور تنهای تنها تا رسیدن فرمان خدا فقط میهمان عمل و رفتار و کردار خویش است.
انسان بعد از مرگ، صورت ملکوتی اعمال خود را در برزخ می بیند و همان ماءنوس حقیقی آنها تا روز قیامت است. ]
[ اهل قبور در اثر گذشت زمان] اخبارشان از یادها رفته و خانه هایشان خاموش گشته، بلکه از آن روست که جامی به آنان نوشانده اند ، که گویائیشان را گنگ، و شنوائیشان را کر نموده، و حرکاتشان را به سکون مبدل ساخته، آنان همسایگانی هستند، که با یکدیگر انس ندارند، و دوستانی هستند که به زیارت یکدیگر نمی روند.
[سرنوشت ظاهری و جسمانی مُرد گان، همین واقعیتی است ، که مولای متقیان فرموده است. انزوا و فراق از آشنایان و خانواده ، به عبارت محلی، مُرد گان اسیران خاکند، و در زمان ما برخی بجای خاک، با سنگ و سیمان جسم انسان را در حصار خاک مدفون می نمایند. با توجه به گذشت روزگار، وضعیت دشواری بر اهل قبور حاکم است. فراموش شدن و در دیار خاموشان منزل گزیدن، و تکرار یک حالت که پایان زمان زندگی آنهاست و فقط یکسانی شرایط استقرار آنها برای فردی که چنین حالتی را تصور می نماید بسیار دردناک و سخت و غم انگیز است. سختی ها و عقبه های مسیر تارسیدن به قیامت به قدری دشوار و ترسناک است که انسان متقی در دنیا بیشتر خود را موظف می کند، که هر روز حداقل چند بار بگوید؛
الهی عاملنا بفضلک ولا تُعاملنا بعدلک. ]
[اهل قبور] رشته های آشناییشان کهنه و فرسوده گشته، واسباب برادری میانشان بریده شده، و با آن که با همند، تنها به سر می برند، نه برای شب روزی و نه برای روز شبی.
هرکدام از شب و روز که در آن سفر مرگ رفته باشند، همان برایشان همیشگی است. خطرهای آن خانه را دشوار تراز آنچه می ترسیدند، یافتند. [ به عبارتی دیگر تا روز حشر فاصله ی زیادی را باید تحمل نمایند. ]
ودر این فاصله به نهایت بیم و امید رسید. اگر آن مُردگان پس از مرگ سخن می گفتند، از وصف آنچه مشاهده کردند و دیدند، درمانده می شدند. "
"شرح یک تصویر"
نویسنده: احمد لطفی
انسانهای بزرگ به همه بشریت و در مقیاس کوچکتر به همه ی مردم منطقه ی محل زندگیشان تعلق دارند بنابراین زنده نگداشتن یاد و نام و دستاوردهای فرهنگی و ادبی انها غنی کردن تاریخ اجتماعی و علمی و ادبی و. . . . آنهاست. شرح تصویر قبر مرحوم مغفور حسینعلی خان سرخه میری فرزند صفرعلی خان سرخه میری شاعر توانمند وسنجیده سخن ، که فرمانده ای متشخص در دوران زندیه و اوایل قاجاریه می باشند. گامی در راستای تاریخ فرهنگی این شهرستان باستانی است. که در دل خود هزاران راز نگفته وصدها گوهر نایافته دارد .
... [مشاهده متن کامل]
حسینعلی خان سرخه میری در سال ۱۱۷۰ هجری قمری در شهرستان داراشهر یا مهرگان کدک ( مهرجان قدق ) یا سیمره و یا دره شهر بدنیا آمد. ایشان در تنگه ی دره شهر و حاشیه ی آن یعنی" مِلک دارونه" به همراه طایفه و اقوامش زندگی می کرده است . اشعار ایشان و سایر شاعران منطقه سیمره از هر طایفه و تیره ای توسط یک بانوی سیمره ای به نام مریم و شوهر و فرزندانش که گویا همسر ش شیخ جسان نامی بوده، ویا شیخی از منطقه ی جسان عراق بوده است، گرد آوری شده است.
بانومریم احتمالا" از طایفه سور سور یا زینی وند بوده ، و با کمک فرزندانش ان سه جلد کتاب خطی در وصف شاعران سیمره را گرد اوری کرده است. ازطرفی نیز بنا به گفته ی استاد احمد زینی وند، نسخه ی خطی آن کتب در سلیمانیه ی عراق[اقلیم کردستان] نگهداری می شود.
حسینعلی خان سرخه میری شخصیتی برجسته ، واز شاعران خواص بوده ، که به سبک ترکه میر مومه وند شاعر کوهدشتی، شعر می سروده است . یک قطعه از اشعارش در کانال تاریخ و فرهنگ دره شهر منتشر شده است. امیداست اهل علم و ادب و انها که گذرشان به سلیمانیه عراق می افتد، چنین نسخه ی خطی ای را بیابند، و آن را به زیور چاپ آراسته نمایند . البته با زبان ادبیات خودشان نه خدای نکرده دخل و تصرف نمایند و آنها را با لهجه و گویش و یا زبان دیگری ترجمه نمایند. در هرصورت این شاعر و فرمانده ی مشهور در غرب کشور در مسیر جاده ی مالرو بین میش خاص و دره شهر در سال ۱۲۳۵ قمری کشته می شود. نام سه تن از فرزندانش عبارتند از؛
جلیل
خلیل
امرعلی
تصویر بر حسینعلی خان سرخه میری - شاعر و نظامی و لشگری معروف ( متولد سال ۱۱۷۰ قمری و متوفای سال ۱۲۳۵ قمری )
قبر شاعر در تنگه ی دره شهر در پایین زمین مزروعی مرحوم علی زمان در بالای اداره میراث فرهنگی دره شهر و در چند صد متری پایین روستای بهمن آباد دره شهر واقع شده است. این قبر و قبور پدر و پدر بزرگش در یک مجموعه ی چند طاقی بوده اند که در اثر درگیری های محلی و گذشت روزگار همه خراب می شوند و فقط این ستون باقی می ماند که لااقل تا سال۱۳۸۳ شمسی برپا بوده و بعداز ان گویا فرد یا افراد ان ستون را تخریب می کنند و الان این قبرها در ضلع عریی کَلِک ویا خرابه های شهر مهرگانکده یا سیمره بوده و اثار آنها را محو و ضمیمه ی زمین کشاورزی مرحوم علی زمان عالیبیگی شده اند . البته مرحوم علی زمان تا زنده بود، چون نسبت فامیلی با سرخه میری ها داشت از این قبر محافظت می کرد. امید است میراث فرهنگی استان و شهرستان دره شهر نسبت به احیای این قبر که متعلق به یکی از مفاخر و شاعران شایسته ی این شهرستان است ، اقدامی عملی انجام دهند. انشاء الله
نویسنده: احمد لطفی
انسانهای بزرگ به همه بشریت و در مقیاس کوچکتر به همه ی مردم منطقه ی محل زندگیشان تعلق دارند بنابراین زنده نگداشتن یاد و نام و دستاوردهای فرهنگی و ادبی انها غنی کردن تاریخ اجتماعی و علمی و ادبی و. . . . آنهاست. شرح تصویر قبر مرحوم مغفور حسینعلی خان سرخه میری فرزند صفرعلی خان سرخه میری شاعر توانمند وسنجیده سخن ، که فرمانده ای متشخص در دوران زندیه و اوایل قاجاریه می باشند. گامی در راستای تاریخ فرهنگی این شهرستان باستانی است. که در دل خود هزاران راز نگفته وصدها گوهر نایافته دارد .
... [مشاهده متن کامل]
حسینعلی خان سرخه میری در سال ۱۱۷۰ هجری قمری در شهرستان داراشهر یا مهرگان کدک ( مهرجان قدق ) یا سیمره و یا دره شهر بدنیا آمد. ایشان در تنگه ی دره شهر و حاشیه ی آن یعنی" مِلک دارونه" به همراه طایفه و اقوامش زندگی می کرده است . اشعار ایشان و سایر شاعران منطقه سیمره از هر طایفه و تیره ای توسط یک بانوی سیمره ای به نام مریم و شوهر و فرزندانش که گویا همسر ش شیخ جسان نامی بوده، ویا شیخی از منطقه ی جسان عراق بوده است، گرد آوری شده است.
بانومریم احتمالا" از طایفه سور سور یا زینی وند بوده ، و با کمک فرزندانش ان سه جلد کتاب خطی در وصف شاعران سیمره را گرد اوری کرده است. ازطرفی نیز بنا به گفته ی استاد احمد زینی وند، نسخه ی خطی آن کتب در سلیمانیه ی عراق[اقلیم کردستان] نگهداری می شود.
حسینعلی خان سرخه میری شخصیتی برجسته ، واز شاعران خواص بوده ، که به سبک ترکه میر مومه وند شاعر کوهدشتی، شعر می سروده است . یک قطعه از اشعارش در کانال تاریخ و فرهنگ دره شهر منتشر شده است. امیداست اهل علم و ادب و انها که گذرشان به سلیمانیه عراق می افتد، چنین نسخه ی خطی ای را بیابند، و آن را به زیور چاپ آراسته نمایند . البته با زبان ادبیات خودشان نه خدای نکرده دخل و تصرف نمایند و آنها را با لهجه و گویش و یا زبان دیگری ترجمه نمایند. در هرصورت این شاعر و فرمانده ی مشهور در غرب کشور در مسیر جاده ی مالرو بین میش خاص و دره شهر در سال ۱۲۳۵ قمری کشته می شود. نام سه تن از فرزندانش عبارتند از؛
جلیل
خلیل
امرعلی
تصویر بر حسینعلی خان سرخه میری - شاعر و نظامی و لشگری معروف ( متولد سال ۱۱۷۰ قمری و متوفای سال ۱۲۳۵ قمری )
قبر شاعر در تنگه ی دره شهر در پایین زمین مزروعی مرحوم علی زمان در بالای اداره میراث فرهنگی دره شهر و در چند صد متری پایین روستای بهمن آباد دره شهر واقع شده است. این قبر و قبور پدر و پدر بزرگش در یک مجموعه ی چند طاقی بوده اند که در اثر درگیری های محلی و گذشت روزگار همه خراب می شوند و فقط این ستون باقی می ماند که لااقل تا سال۱۳۸۳ شمسی برپا بوده و بعداز ان گویا فرد یا افراد ان ستون را تخریب می کنند و الان این قبرها در ضلع عریی کَلِک ویا خرابه های شهر مهرگانکده یا سیمره بوده و اثار آنها را محو و ضمیمه ی زمین کشاورزی مرحوم علی زمان عالیبیگی شده اند . البته مرحوم علی زمان تا زنده بود، چون نسبت فامیلی با سرخه میری ها داشت از این قبر محافظت می کرد. امید است میراث فرهنگی استان و شهرستان دره شهر نسبت به احیای این قبر که متعلق به یکی از مفاخر و شاعران شایسته ی این شهرستان است ، اقدامی عملی انجام دهند. انشاء الله
معلم سوخت وساخت، آنها که معلم را درک نکردند، فردای سختی در انتظار آنها و جامعه ی آنها خواهد بود. معلمان فریاد رسای دانایی و منادی دانا شدن هستند، ای کاش دولتمردان و صاحبان قدرت و ثروت و توده ی مردم سخنان نوح وار آنها را می شنیدند، تا طوفان بلا آنها را در هم نکوبد.
" واعظ شهر چنین گفت" - ۴
نویسنده: احمد لطفی
دریکی از مجالس ترحیم، واعظ شهر ذکر و یاد خدا را موضوع صحبتش قرارداد، ابتدا به دونکته از هشت نکته ی لقمان حکیم که از چهارصد پیغمبر آموخته بود ، وی گفت:
... [مشاهده متن کامل]
ای مردم ! خدا و مرگ را فراموش نکنید.
قران در سوره ی احزاب ، آیه ی ۴۱ فرموده است؛
"ای کسانی که به خدا ایمان آورده اید، ذکر حق و یاد خدا ( به دل و زبان ) بسیار کنید. "
ذکر خدا در هر وعده و هر لحظه موجب نشاط و جلای دل و حرکت به جانب نور و دوری از ظلمات وهم و گمراهی است.
درحدیثی از امام محمد باقر ( ع ) و حدیث ۱۸ دعای ابوحمزه ثمالیچنین آمده است؛
[ حضرت موسی کلیم الله] پرسید، کیست درپناه تو، در روزی که جز پناهت ، پناهی نیست؟
[ حضرت حق در پاسخ به موسی کلیم الله] فرموده است:
"آن کسانی که مرا یاد می کنند، من هم آنها را یاد می کنم، و در راه من باهم دوستی می کنند، و من هم آنها را دوست می دارم. آنانندکه چون خواهم به مردم روی زمین بلا و بدی برسانم، برای خاطر آنان از همه ی آنان دفاع می کنم.
ای موسی به فزونی مال شاد مشو، و یادم را وامَنِه در هرحال، زیرا فزونی مال، گناهان را فراموش سازد. وانهادن ذکر من دل ها را سخت و تیره کند. "
[سایت موسسه علمیه السلطان علی بن موسی الرضا]
خداوند به حال بندگانش مهربان و نجاتبخش است، ولی بشر گاه به نان و نوا و امکاناتی که می رسد، عَلَم طُغیان برعلیه دستورات خداوند بر می دارد، و از مسیر انسانیت خارج می شود. شاعر در این باره چنین گفته است؛
چرا وقتی که راه زندگی هموار می گردد
بشر تغییر حالت می دهد خونخوار می گردد ؟
به روز عیش و عشرت می نوازد کَوس بد مستی
به وقت تنگدستی موءمن و دیندار می گردد
یاد خدا در قالب نماز و روزه و عبادات و بطور کلی رعایت اصول و فروع دین می باشد.
تا انجا که پیامبر ( ص ) نماز را نور چشم مومن و نزدیک کننده ی انسان به خداوند می داند و در برخی روایات، نماز عامل قبولی سایر عبادات است. در حقیقت طبق آیه ی قرآن ؛
" ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر" یعنی؛
نماز انسان را از فحشاء و منکر باز می دارد.
ودرسوره ی ذاریات، آیه ی ۵۶ قرآن فرموده است؛
"ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون"
یعنی؛
ما خلق نکردیم جن و انس را مگر برای بندگی، [ وحق شناسی]
مباحث کاملا" روشن است و سخن قرآن و اهل بیت و بزرگان معرفت چنان نورانی و روشن است، که جای هر گونه ابهام را بر خواننده و شنونده می بندد.
در پایان با این دوبیت شعر از حافظ شیرازی دعا و یاد خدا را اثر بخش در روح و روان و حیات اجتماعی می داند.
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بِنَوازد آشنا را
به خدا که جرعه ای ده تو به حافظ سحر خیز
که دعای صبحگاهی اثری دهد شما را
"برگی ازتاریخ دره شهر"
معرفی نعمت الله هاشمی، مردی سازنده و مدیر
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه: در کانال سیمره فرهنگ نوشته ای از شاعر گرانمایه جناب استاد جعفر فیلی در باره ی مرحوم نعمت الله هاشمی ملاحظه کردم، که با خواندن آن محبت و شناختم در مورد شخصیت مردمدار، شجاع و منصفی که به نوعی با ایشان قرابت فامیلی هم داشتیم، لحظات در نظرم معدوم شد، و به یاد زندگی پر از جنب جوش وی در کمک سازنده به شهر شدن دره شهر تداعی گردید.
... [مشاهده متن کامل]
تصویر استاد جعفر فیلی ، فرهنگی بازنشسته و شاعر دره شهری
آن زمانی که مرحوم پدرم مرتضی لطفی با توجه به آن قرابت و دوستی که با شادروان نعمت الله هاشمی داشت ، همواره با وی در ارتباط بوده، و از زحمات میر نعمت الله و سخنان آموزنده و عدالتخواه وی در منزل به گوشمان می آمد.
میر نعمت الله در عدالتخواهی، گاهی با اقوام نزدیک خود که خود را از طبقه ای دیگر حساب می کردند به شدت برخورد عدالتجویانه داشت.
ایشان با مدیریت و رهبری ای که داشت، با کمک دوستان و اقربایش نهایت همراهی و همکاری را برای بهبود وضعیت شهر جوانمردانه فعالیت می کرد، تا این شهر سامان بگیرد. وی بازو و مشاور فهیم و ارزشمندی برای برادرش میر اسدالله پور اشرف بودند. از حق نگذریم ثروت میر نعمت الله در خدمت به بزرگان کشوری و لشگری برای پیشبرد زحمات برادرش اسدالله پور اشرف بسیار موءثر بودند. تا این شهرستان بنیان گردد.
میر نعمت الله هاشمی با آحاد مردم و کدخدایان و بستگان و بزرگان جامعه ی دره شهر رفتاری انسانی و صلح جویانه داشت. وی از مادر وابسته به ملکها و رهبران هندمینی به حساب می آمد . پسر دایی ها و پسر خاله ها ی خوبی داشت.
میر نعمت الله با برادرش و نسل سوم اقوامش در سیمره ( داراشهر ) عامل عجین شدن با طوایف و مردم منطقه بودند. آنها احترام متقابل و بزرگ منشی از نوع مردمداری و با جامعه قاطی شدن و آمیزش با مردم جامعه را در عملکرد خویش برای نسلهای بعدی نهادینه کردند.
میر نعمت الله و افرادی که در سطح شهر زمین داشتند آنها را تشویق می کرد، که زمین به افراد شهرگرای روستاها ی حومه دره شهر بفروشند. از طرفی دوستان و آشنایان خود را نیز تشویق می کرد و امیدوار می نمود که در شهر زمین بخرند ، تا جمعیت در شهر افزایش یابد. و ازبخش به شهر تبدیل شود.
حاصل تلاش ایشان و اسدالله پور اشرف و برخی از بزرگان دره شهر این شد، که در سال ۱۳۴۵ شمسی، بلاخره شهرباستانی و متلاشی شده ی داراشهر ( سیمره ) در قالب یک شهر کوچک به نام دره شهر متولد گردید . بارها برکار آشنایانش در سازندگی برای آبادانی و عمرانی شهر فعالیت می کرد، در عظمت جشنهای دولتی و ملی آن زمان، و ایجاد دبیرستان و مدرسه ، با تمام وجود پایه ی انجام کار نو آوری و نوسازی برای جامعه بود، کم کم شهر دارای انجمن شد. هرگاه نماینده ی احزاب به دره شهر می آمدند هزینه ی پذیرایی از آنها را میر نعمت الله هاشمی می دادند. یکی از رمزهای موفقیت های میر نعمت الله هاشمی باید به همشیره های زنش که وابسته به طوایف و کدخدایان تاءثیر گذار در منطقه بودند، اشاره نمود. زیرا همواره با وی در ارتباط و همکاری و همراهی بودند. از طرفی دیگر نیز خودش با تمام دارایی و هوش و ذکاوت سرشاری که داشت ، در خدمت توسعه و پیشرفت شهر بودند ، که همین درستکاری، اخلاق نیک، و پرهیزکاری، مالش نیز از برکتی معنوی برخوردار بود.
همانطور که استاد جعفر فیلی فرمودند؛ وی فردی فراتر از زمانش بود، و بنیانگذار شهر بوده، و برای تاءسیس ادارات و نهادهای دولتی در شهر از جمله ایجاد مدرسه و شهرداری و فرمانداری و بیمارستان و جنگلبانی و . . . نهایت تلاش را به عمل می آوردند.
یاد نمی رود که برای جذب دانش آموز و تنها دبیرستان شهر ( تاءسیس سال ۱۳۴۶ شمسی ) افرادی که به نوعی آشنا، دوست و قرابت فامیلی با وی داشتند به همراه پدر دانش اموزان شخصا" می رفت و اسم بچه ها را ثبت نام می کرد. در آن دبیرستان از بدره و آبدانان و ماژین و دره شهر و حومه دانش آموز به تحصیل می پرداختند که تعداد آنها کمتر از ۱۵۰ نفر بود.
این مرد بزرگ در جذب فرد فعالی به نام مشهدی احمد نور احمدی که معامله گر و برای خرید گوسفند برای قصابی در دزفول به منطقه می آمد، در اثر دوستی ای که با وی داشت ، ازوی خواست، که در دره شهربماند . وی با ایجاد دکان قصابی و نانوایی به شهر رونق خوبی بخشید. ، میر نعمت الله با احترام به مشهدی احمد نور احمدی کار و کاسبی وی را تقویت می کرد. البته عمویش میر جمشید هاشمی نیز دراین امر برادر زادگانش ( میر اسدالله و میر نعمت ) را یاری می کرد و در برخی از سالها حدود یکماه کاغذ مهر دار کوپن مانندی را به مش احمد داده بودند، و مجانی به شهروندان خصوصا" دانش آموزان نان می دادند .
میرنعمت الله با آوردن بناهای دزفولی به شهرستان نوبنیاد دره شهر، مبادرت به ساختن خانه های جدید نمود . یادم نمی رود که درمیدان آزادی ایشان ساختمان جدید ساخت و مدتها جایگاه ثبت احوال دره شهر بودند. آن بناهای دزفولی برای مرحوم پدرم هم کار کردند و همواره مرحوم نعمت سر کشی می کرد و خاله ام بانو قشنگ برای بناها و کارگر هابرنج و خورش درست می کرد ، تا بناها دل به کار دهند و ساختمانها را نیمه کاره رها نکنند، و به دزفول بروند . آن بناها از آشنایان مشهدی احمد نور احمدی بودند. نور احمدی مقیم دائم شهر شد زنان خود را به دره شهر آوردند، و فرزندانش در شهر بزرگ شدند، و خودش به حج مشرف شد، و نهایت در خاک گرم و صمیمی سیمره ( دره شهر ) به ابدیت پیوست.
تصویر بزرگان و کدخدایان دره شهر - نفر وسط در ردیف اول میر نعمت الله هاشمی می باشد
.
میرنعمت الله هاشمی با دختر عمویش بانو قشنگ هاشمی فرزند میر جمشید هاشمی ، ازدواج کردند، وحاصل این ازدواج ۶ فرزند بودند ، که به ترتیب عبارتند از؛
۱ - استاد علی اکبر هاشمی، جامعه شناس
تصویر استاد علی اکبر هاشمی، فرزند ارشد مرحوم نعمت الله هاشمی
۲ - استاد عنایت الله هاشمی ، اقتصاد دان
۳ - بانو ماه منیر ( منیر ) هاشمی مدیر فرهنگی بازنشسته
۴ - بانو فرح دیبا هاشمی، معلم باز نشسته
۵ - بانوشمس هاشمی معلم بازنشسته
۶ - مرحومه ی مغفوره شهلا هاشمی ( ره ) ، پرستار با تحصیلات عالیه که در جوانی از دنیا رفتند.
میر نعمت الله هاشمی با وجود آنکه سن زیادی نداشت ، این فعال سیاسی و اجتماعی و مردمدار که شخصیت پر جاذبه ای داشت و کوچک و بزرگ جامعه ی آن روزگار دره شهر و حومه وی را دوست داشتند، و به وی احترام می گذاشتند. کج فهمی یاحسادت قاتل یا قاتلانی با حمله ای تروریستی، دردل شب که در رختخوابش خوابیده بود ، وی را می کُشند. روحش شاد و یادش گرامی باد . پیشنهاد می کنم اهل قلم طایفه ی میر در معرفی خصوصیات و بزرگ منشی های ایشان مطالبی را به جامعه معرفی نمایند.
معرفی نعمت الله هاشمی، مردی سازنده و مدیر
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه: در کانال سیمره فرهنگ نوشته ای از شاعر گرانمایه جناب استاد جعفر فیلی در باره ی مرحوم نعمت الله هاشمی ملاحظه کردم، که با خواندن آن محبت و شناختم در مورد شخصیت مردمدار، شجاع و منصفی که به نوعی با ایشان قرابت فامیلی هم داشتیم، لحظات در نظرم معدوم شد، و به یاد زندگی پر از جنب جوش وی در کمک سازنده به شهر شدن دره شهر تداعی گردید.
... [مشاهده متن کامل]
تصویر استاد جعفر فیلی ، فرهنگی بازنشسته و شاعر دره شهری
آن زمانی که مرحوم پدرم مرتضی لطفی با توجه به آن قرابت و دوستی که با شادروان نعمت الله هاشمی داشت ، همواره با وی در ارتباط بوده، و از زحمات میر نعمت الله و سخنان آموزنده و عدالتخواه وی در منزل به گوشمان می آمد.
میر نعمت الله در عدالتخواهی، گاهی با اقوام نزدیک خود که خود را از طبقه ای دیگر حساب می کردند به شدت برخورد عدالتجویانه داشت.
ایشان با مدیریت و رهبری ای که داشت، با کمک دوستان و اقربایش نهایت همراهی و همکاری را برای بهبود وضعیت شهر جوانمردانه فعالیت می کرد، تا این شهر سامان بگیرد. وی بازو و مشاور فهیم و ارزشمندی برای برادرش میر اسدالله پور اشرف بودند. از حق نگذریم ثروت میر نعمت الله در خدمت به بزرگان کشوری و لشگری برای پیشبرد زحمات برادرش اسدالله پور اشرف بسیار موءثر بودند. تا این شهرستان بنیان گردد.
میر نعمت الله هاشمی با آحاد مردم و کدخدایان و بستگان و بزرگان جامعه ی دره شهر رفتاری انسانی و صلح جویانه داشت. وی از مادر وابسته به ملکها و رهبران هندمینی به حساب می آمد . پسر دایی ها و پسر خاله ها ی خوبی داشت.
میر نعمت الله با برادرش و نسل سوم اقوامش در سیمره ( داراشهر ) عامل عجین شدن با طوایف و مردم منطقه بودند. آنها احترام متقابل و بزرگ منشی از نوع مردمداری و با جامعه قاطی شدن و آمیزش با مردم جامعه را در عملکرد خویش برای نسلهای بعدی نهادینه کردند.
میر نعمت الله و افرادی که در سطح شهر زمین داشتند آنها را تشویق می کرد، که زمین به افراد شهرگرای روستاها ی حومه دره شهر بفروشند. از طرفی دوستان و آشنایان خود را نیز تشویق می کرد و امیدوار می نمود که در شهر زمین بخرند ، تا جمعیت در شهر افزایش یابد. و ازبخش به شهر تبدیل شود.
حاصل تلاش ایشان و اسدالله پور اشرف و برخی از بزرگان دره شهر این شد، که در سال ۱۳۴۵ شمسی، بلاخره شهرباستانی و متلاشی شده ی داراشهر ( سیمره ) در قالب یک شهر کوچک به نام دره شهر متولد گردید . بارها برکار آشنایانش در سازندگی برای آبادانی و عمرانی شهر فعالیت می کرد، در عظمت جشنهای دولتی و ملی آن زمان، و ایجاد دبیرستان و مدرسه ، با تمام وجود پایه ی انجام کار نو آوری و نوسازی برای جامعه بود، کم کم شهر دارای انجمن شد. هرگاه نماینده ی احزاب به دره شهر می آمدند هزینه ی پذیرایی از آنها را میر نعمت الله هاشمی می دادند. یکی از رمزهای موفقیت های میر نعمت الله هاشمی باید به همشیره های زنش که وابسته به طوایف و کدخدایان تاءثیر گذار در منطقه بودند، اشاره نمود. زیرا همواره با وی در ارتباط و همکاری و همراهی بودند. از طرفی دیگر نیز خودش با تمام دارایی و هوش و ذکاوت سرشاری که داشت ، در خدمت توسعه و پیشرفت شهر بودند ، که همین درستکاری، اخلاق نیک، و پرهیزکاری، مالش نیز از برکتی معنوی برخوردار بود.
همانطور که استاد جعفر فیلی فرمودند؛ وی فردی فراتر از زمانش بود، و بنیانگذار شهر بوده، و برای تاءسیس ادارات و نهادهای دولتی در شهر از جمله ایجاد مدرسه و شهرداری و فرمانداری و بیمارستان و جنگلبانی و . . . نهایت تلاش را به عمل می آوردند.
یاد نمی رود که برای جذب دانش آموز و تنها دبیرستان شهر ( تاءسیس سال ۱۳۴۶ شمسی ) افرادی که به نوعی آشنا، دوست و قرابت فامیلی با وی داشتند به همراه پدر دانش اموزان شخصا" می رفت و اسم بچه ها را ثبت نام می کرد. در آن دبیرستان از بدره و آبدانان و ماژین و دره شهر و حومه دانش آموز به تحصیل می پرداختند که تعداد آنها کمتر از ۱۵۰ نفر بود.
این مرد بزرگ در جذب فرد فعالی به نام مشهدی احمد نور احمدی که معامله گر و برای خرید گوسفند برای قصابی در دزفول به منطقه می آمد، در اثر دوستی ای که با وی داشت ، ازوی خواست، که در دره شهربماند . وی با ایجاد دکان قصابی و نانوایی به شهر رونق خوبی بخشید. ، میر نعمت الله با احترام به مشهدی احمد نور احمدی کار و کاسبی وی را تقویت می کرد. البته عمویش میر جمشید هاشمی نیز دراین امر برادر زادگانش ( میر اسدالله و میر نعمت ) را یاری می کرد و در برخی از سالها حدود یکماه کاغذ مهر دار کوپن مانندی را به مش احمد داده بودند، و مجانی به شهروندان خصوصا" دانش آموزان نان می دادند .
میرنعمت الله با آوردن بناهای دزفولی به شهرستان نوبنیاد دره شهر، مبادرت به ساختن خانه های جدید نمود . یادم نمی رود که درمیدان آزادی ایشان ساختمان جدید ساخت و مدتها جایگاه ثبت احوال دره شهر بودند. آن بناهای دزفولی برای مرحوم پدرم هم کار کردند و همواره مرحوم نعمت سر کشی می کرد و خاله ام بانو قشنگ برای بناها و کارگر هابرنج و خورش درست می کرد ، تا بناها دل به کار دهند و ساختمانها را نیمه کاره رها نکنند، و به دزفول بروند . آن بناها از آشنایان مشهدی احمد نور احمدی بودند. نور احمدی مقیم دائم شهر شد زنان خود را به دره شهر آوردند، و فرزندانش در شهر بزرگ شدند، و خودش به حج مشرف شد، و نهایت در خاک گرم و صمیمی سیمره ( دره شهر ) به ابدیت پیوست.
تصویر بزرگان و کدخدایان دره شهر - نفر وسط در ردیف اول میر نعمت الله هاشمی می باشد
.
میرنعمت الله هاشمی با دختر عمویش بانو قشنگ هاشمی فرزند میر جمشید هاشمی ، ازدواج کردند، وحاصل این ازدواج ۶ فرزند بودند ، که به ترتیب عبارتند از؛
۱ - استاد علی اکبر هاشمی، جامعه شناس
تصویر استاد علی اکبر هاشمی، فرزند ارشد مرحوم نعمت الله هاشمی
۲ - استاد عنایت الله هاشمی ، اقتصاد دان
۳ - بانو ماه منیر ( منیر ) هاشمی مدیر فرهنگی بازنشسته
۴ - بانو فرح دیبا هاشمی، معلم باز نشسته
۵ - بانوشمس هاشمی معلم بازنشسته
۶ - مرحومه ی مغفوره شهلا هاشمی ( ره ) ، پرستار با تحصیلات عالیه که در جوانی از دنیا رفتند.
میر نعمت الله هاشمی با وجود آنکه سن زیادی نداشت ، این فعال سیاسی و اجتماعی و مردمدار که شخصیت پر جاذبه ای داشت و کوچک و بزرگ جامعه ی آن روزگار دره شهر و حومه وی را دوست داشتند، و به وی احترام می گذاشتند. کج فهمی یاحسادت قاتل یا قاتلانی با حمله ای تروریستی، دردل شب که در رختخوابش خوابیده بود ، وی را می کُشند. روحش شاد و یادش گرامی باد . پیشنهاد می کنم اهل قلم طایفه ی میر در معرفی خصوصیات و بزرگ منشی های ایشان مطالبی را به جامعه معرفی نمایند.
مشکل آموزش و پرورش مشکل شخص نیست، بلکه مشکلات سیستمی در این نهاد بزرگ وجود دارد. ادارات و فرهنگ پردازان موازی باید حذف شوند. آموزش و پرورش را باید تقویت کرد تا افراد جامعه تا دیپلم دانایی و کسب علم کلاسیک را از این نهاد بخواهند و انتظار داشته باشند.
... [مشاهده متن کامل]
برای ورود و خروج و ضوابط دانش آموزی و مربیان و اولیاء مدرسه تعریف و قاعده و قانون وجودداشته باشد.
در ابتدای ثبت نام باید ضوابط به اطلاع دانش آموزان و اولیاء آنها رسیده باشد . حجم آموزشها متناسب با زمان مفید تلاش دانش آموزان باید تنظیم شود.
گاه حجم تکالیف و کلاسهای جانبی به قدری زیاد و پیچیده است ، که دانش آموزان خسته و بی نشاط و بی رغبت می گردند.
" واعظ شهر چنین گفت" - ۳
نویسنده: احمد لطفی
در روز پنجشنبه بیستم تیر ماه سال ۱۳۹۸ فردی از طایفه کولیوند ، مراسم تشییع و تدفینش بود ، واعظ این مجلس و محفل خاکسپاری ضمن عرض تسلیت به بازماندگان ، ازحضار تقدیر و تشکر به عمل آورد.
... [مشاهده متن کامل]
واعظ و سخنران مجلس ابتدا درباره ی پیران و کسانی که زیاد عمر میکنند، حدیثی از پیامبر اسلام ( ص ) نقل کرد، که آن حضرت فرموده اند؛"
الشیخ فی قومه کالنبی فی امته"
یعنی؛
پیر و بزرگسال در بین قومش ، مانند پیغمبر و نبی دربین امتش است.
ازاین سخن نتیجه می شود که باید به پیران قوم احترام گذاشت و در روایت دیگر داریم؛ " احترام به سالخوردگان و پیران احترام به خداست. "
پیران به خدا نزدیکند ، گذشته از تجربه، تحمل سختی های دوران پیری و زحماتی که در زندگی متحمل شده اند و در سن توانمندی به جامعه خدمت کرده اند، خداوند آنها را مستحق شفاعت کنندگی در روز جزا نموده است همانطور که زمین و فرشتگان و پیامبران و شهدا شایستگی شفاعت به اِذن خداوند هستند.
واعظ شهرما در مراسم تدفین گفت، ای مردم به نماز اهمیت بدهیم، زیرا حضرت علی ( ع ) در نهج البلاغه فرموده است:
"امر نماز را مراعات کنید. و بر آن محافظت نمائید، [ و این عبادت بزرگ را]
فراوان به جای آورید، و با آن به خداوند تقرب جوئید، که نماز بر موءمنان فریضه ای است دارای وقت مخصوص. مگر پاسخ دوزخیان را نشنیدید، که وقتی از آنان پرسیده می شود: " چه چیز شما را وارد جهنم کرد؟ می گویند؛ ما از نمازگزاران نبودیم. "
[قرآن کریم - سوره مدثر، آیات ۴۲ و ۴۳]
نماز گناهان را همچون برگ درختان می ریزد، و ریسمان معصیت را از گردن گناهکاران می گشاید. . . . [و] رسول خدا ( ص ) نماز را به چشمه آب گرمی تشبیه کرده، که بردر خانه ی انسان است و اوشبانه روزی پنج بار خود را در آن می شوید. آیا دیگر هیچ آلودگی در او باقی خواهد ماند؟ " [نهج البلاغه - ترجمه علی شیروانی - صفحه ۴۵۹]
در هر صورت برمبنای متون دینی اسلام، نماز نور موءمن و نزدیک کننده ی انسان به خداست و نماز انسان را به انوار الهی پیوند می دهد.
قرآن کریم در باره ی فلسفه خلقت چنین فرموده است؛
"وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ�
مَآ أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَآ أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ
ترجمه:
و جن و انس را نیافریدم مگر براى آنکه مرا عبادت کنند. �
و من از آنان هیچ رزقى نمی خواهم و نمی خواهم که به من طعام دهند. �
زیرا خداوند است آن روزى رسانِ نیرومندِ استوار.
[قرآن کریم - سوره ذاریات ؛ آیات ۵۶ تا ۵۸]
"واعظ شهر چنین گفت" - ۲
نویسنده: احمد لطفی
در روزچهارشنبه مورخ۱۹ تیرماه سال۱۳۹۸ در مراسم تشییع و تدفین یک مادر زحمتکش واعظ مجلس چنین گفت، مرگ سنتی پذیرفته شده و امری الهی است. هر ذیحیاتی در موعد مقرر طعم ان را می چشد.
... [مشاهده متن کامل]
مرگ مادربرای فرزندان غم انگیز است. زیرا شاهکار خلقت را از دست داده اند. وبه قول "بالزاک"؛
" هیچ گاه در زندگی نمی توانیدمحبتی بهتر، و بی پیرانه تر و حقیقی تر از محبت مادر خود بیابید. "
دوبیتی های زیر وصف حال دل فرزندان برای مادران می باشد.
همی نالم که مادر در برم نیست
صفا و سایه ی او بر سرم نیست
مرا گر دولت عالم ببخشند
برابر با نگاه مادرم نیست
*************
مادر جان یاد آن شبها که ما را شمع جان بودی
میان نا امیدی ها چراغ جاودان بودی
برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود
بنازم همّتت مادر صبور و مهربان بودی
مادران با یک دست گهواره و با دست دیگر در تمدن جهان تاء ثیر می گذارند. مادران عامل تکثیر جمعیت، و کانون مهر و محبت و پرورش دهنده ی فرزندان ودارای رشد بخشیدن به فرزندان جامعه هستند . آنها در شوهر داری و فرزند پروری نهایت خدمت بدون مزد و منت به خانواده هستند.
واعظ مجلس تدفین به احادیث شریفی از کتاب شرح مصباح الشریعه پرداخت و از خداوند درخواست کرد که ثواب این احادیث و سخنان را برای شادی روح آن مرحومه مقرر فرماید.
امام صادق به نقل از کتاب شرح مصباح الشریعه در صفحه ۲۲۳ فرموده است:
دو چیز نشانه های عاقل است:
۱ - گفتار راست ( که پیامبر نجات را در راستگویی و هلاک را در دروغگویی دانسته است )
۲ - کردار درست
و در ادامه فرموده است عاقل باید علم و دانش دلیل و راهنمای او در کردار و اعمال باشد و حلم و بردباری رفیق او باشد، "همچنین همراه و ملازم او یقین و معرفت باشد "
بنابراین عاقل واقعی کسی است که رفتارش و گفتارش چنان خردمندانه و عالمانه باشد که زبان منتقدان بسته شود .
حضرت امام صادق در همان کتاب شرح مصباح الشریعه ، صفحه ۲۲۴، هوای نفس را دشمن عقل دانسته و چنین فرمودست :
"و الهوی عدو العقل
و مخالف للحق
و قرین الباطل"
یعنی:هوای نفس و پیروی از خواهشهای نفسانی دشمن عقل است [عقل که زایل و زنجیر شد] انسان با حق و راه راست مخالفت می کند و [ به عبارت دیگر تبعیت از هوای نفس انسان را به مخالفت با ( دستورات حق ) وا می دارد] .
"واعظ شهرچنین گفت" - ۱
نویسنده: احمد لطفی
سالها از تاریخ زندگی و مرگ انسانها می گذرد، و مرگ و تشییع و تدفین آنها تکرار معنا داری را به بشریت القاء می نماید.
مرگ به عنوان پدیده ای مرموز و اسرار آمیز، و در عین حال واقعی وتحقق امری حق به فرمان خالق هستی به اجرا در می آید.
... [مشاهده متن کامل]
به قول شاعر:
اگر تیغ عالم بجنبد زجای
نبرد رگی تا نخواهد خدای
گاهی توفیق حاصل می شود ، در قبرستان یا مسجد، واعظی از واعظان شهر اعم از روحانی و غیر روحانی با کلامی که از بزرگان دین بیان می نماید، قلب انسان جلا پیدا می کند. واز این مجالس وعظ و نصیحت و یاد آوری، جمعی گوش فرا می دهند، و برخی هم آنها راتکراری دانسته، و خود را سرگرم صحبت با افراد بغل دستیشان می نمایند.
واعظ شهر ما در غروب روز ۱۷ تیرماه به توضیح حدیثی از حضرت علی ( ع ) مبادرت ورزید. وی در ابتدا ترک جدال را حفط آبرو و آسایش اعلام کرد، بعد هم افراد متکبر و خود بزرگ بین را نصیحت کرد عاقبت مرگ است و در دل قبر جا گرفتن، پس خاکسار باید بود. برخی خود را باسوادتر از دیگران می دانند و می گویند من با سوادترم و فلانکس سوادش ضعیف تر است . بجای این گناهان و خود بزرگ بینی ها باید به فکر مرگ و جا گرفتن در دل خاک و این لحد و قبر تاریک و تنگ باشند برای پرهیز از اطاله ی کلام حدیث حضرت علی ( ع ) در کتاب نهج البلاغه، کلمات قصار، ترجمه علی شیروانی در کلام شماره ۳۹۸ و صفحه۸۹۵ فرموده است؛
فخر فروشی و تکبر را کنار گذار، خود بزرگ بینی و عُجب را رها ساز، وقبر خود را به یاد آر.
مباحث رسوم محلی زاگرس نشینان
رسوم منسوخی که در گذشته در غرب کشور بوده است و بیشتر بر همیاریها و تعاونی های سنتی در قالب دو مقوله عشایری و روستایی افراد زیادی از بچه های لرستان و ایلام و دره شهر به آن پرداخته اند پیشنهاد می شود این آداب و رسوم مربوط به دامداری و کشاورزی را افراد متمول و یا دولتمردان در هر شهر و استانی با بودجه ی دولتی به زیور چاپ آراسته گردند تا به عنوان بخشی از فرهنگ محلی قسمتی از ایران زمین ثبت و ضبط شوند. نگارنده ی این سطور بطور فهرست وار کتاب شیوه های همیاری در غرب کشور با تکیه بر شهرستان دره شهر بسیاری از این رسوم نوشته شده اند. ما الان به توسعه و عوامل آن باید بپردازیم مثل اینکه راه یکی از عوامل توسعه است سرانه مطالعه، رفع محرومیت، نظارت بر کنترل قیمتها، بهبود وضعیت بهداشت جامعه و آموزش و پرورش پویا و بالنده و. . . . کاهش آسیبهای اجتماعی ، وضعیت مناسب اقتصادی مردم همه دغدغه های جامعه است . بیکاری و کاهش قدرت خرید مردم، ناتوانی در ارتباط اجتماعی، سست بنیانی ساختارهای شهری، کاهش شادمانی در مردم، و. . . ده ها عامل ضد توسعه باید سامان پیدا کند. مباحث فرهنگی کاملا" تعریف شده باشد و شهروندان تکلیف خود را برمبنای ان چارچوبها بدانند. فضای آموزشی و تفریحی و فرهنگ کتابخوانی و شهری به دور از زباله اراسته گردد، در پارکها و فضای سبز شهر خر و اسب و گوسفند کمتر دیده شود. با افزایش دامها قیمت گوشت ارزان گردد . تناسبی بین قیمت محصولات کشاورزی و دامی باشد . بطور مثال تمام دارایی یک کشاورز پانزده میلیون تومان باشد با گوشت کیلویی صد هزار تومان . وگوسفندی سه میلیون تومان، کل دارایی قیمت ۵ گوسفند خواهد بود. این تشتت و چند نرخی در قیمتهاقطعا" جامعه را از توسعه ی متوازن و فرآیند چند منظوره اش باز می دارد. امید است اهل قلم مشکلات مبتلا بهِ جامعه و راه های برون رفت از این بن بستها را به مسئولان یاد آوری نمایند.
... [مشاهده متن کامل]
" چند پیش بینی در وصف ایرانیان"
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
ایران کشور بزرگی است که فراز و فرودهای زیادی را از لحاظ اجتماعی ، سیاسی، نظامی، و اقتصادی تجربه کرده است. شاید به جراءت بتوان گفت، یکی از نادر کشورهاست که ادیان و مذاهب مختلف را در خود پرورش داده است و به پیروان آنها نهایت رفتار مسالمت آمیز را داشته است. هرچند افراد واقع بین هم در این کشور به خوبیها و مطالب آموزنده ی سایر مذاهب و نحله های فکری توجه و دقت نظر داشته است. از طرفی دیگر صاحبان قدرت و علم درجدید ترین دستاوردهای مذهبی و دینی شکل گرفته در جهان، هم با ظرافت طبع بیشتری مورد مطالعه و مُداقنه قرار داده است. در هر صورت ایرانیان با همه ی تمدن و فرهنگ و علومی که داشتند، در اثر تهاجم کشور گشایانی مانند اسکندر مقدونی و بعد حمله ی اعراب بعد از مرگ پیامبر و نهایت خلفای بنی عباس و بنی امیه و ترکان مغولی و تاتاری و شورشهای برخی ایالات مانند افاغنه و در این قرون اخیر جنگهای ایران و روس و توطئه ی جهانی برای جنگ افروزی در منطقه، کشور بزرگ ما ایران ، خسارات و صدمات جبران ناپذیری دیده است، تا آنجا که این جنگها و تجاوزات توسط مهاجمان و دشمنان خونریز، یک میلیون کیلومتر مربع و بلکه بیشتر از خاک و فلات ایران را جدا کرده اند. با این وجود ایرانیانِ مذهب پناه و غیرت سیره، هرکجا بوده، حتا در اسارت ، دشمن واقعی و سر دسته ی آنها را نشانه رفته اند. نمونه اش اعقاب جوانان اسیر در جنگ صفین در کنار حضرت علی ( ع ) و یا غلامان و موالی در رکاب مختار برای دفاع از مذهب تشیع و انتقام خون دامادشان امام حسین ( ع ) همگی عظمت پارسیان تیز هوش را به منصه ی ظهور می رساند. درحقیقت کشور ما را مهد علم و هنر و پاک دینی می شناسند. مُدعای سخن ما ، پیش بینی برخی از امامان طاهرین و سخن پیامبر آخر الزمان و دانایان و مورخان بزرگ است. ایرانیان چنان ذکاوتی داشته اند که تولد حضرت مسیح و ناجی زمان را پیش بینی کرده اند .
... [مشاهده متن کامل]
نگارنده در این نوشته فقط به پنج مورد از این پیش بینی ها در باره ی ایرانیان را به صورت فهرست وار ارائه می نماید. امید است این سوژه برای اهل قلم راه گشای یک کتاب بزرگ شود. انشاء الله
□پیش بینی سلمان فارسی:
با وجود آن که وی انسانی وارسته و مجتهد در چهار دین بزرگ بوده، و ا صحابه ی پیامبر اسلام ( ص ) و حضرت علی ( ع ) به شمار می رود، گرچه در کنار اعراب برای نشر دین اسلام به ایران حضور داشت . و آن زمان اعراب قشری و تند رو هم در کنار بزرگان بودند، وقتی پلها را می شکستند و شهر به شهر و وادی به وادی امپراتوری ساسانی را فتح می کردند، در آن هیاهو و سرمستی اعراب تازه مسلمان، در اخبار الطوال چنین
آمده است؛
. . چون سعد بن ابی وقاص و[ اعراب تازه مسلمان] از رودخانه دجله گذشتند، سلمان فارسی که حضور داشت ، گفت؛
ای گروه مسلمانان خداوند آب را همچون خشکی دراختیار شما نهاده است، ولی سوگند به کسی که جان من در دست اوست، که در آن حتما" تغییر و تبدیل می دهد. [1]
مفهوم سخن سلمان این است که روزی خواهد رسید که ایرانیان چنان در دین اسلام و تفکر و تمدن اسلامی پیشرفت خواهند کرد، که برای دیندار شدن و نجات و حاکمیت شایستگان آنها بر شما اعراب دوباره برخواهند گشت. و آینده آبستن حوادثی برای تغییر وضعیت ایرانیان و شما اعراب رقم خواه خواهد خورد . احتمالا" جای ایرانیان و اعراب مهاجم عوض خواهد شد.
□□دعا و ترس عمر از فرزندان اسراء جلولاء:
عمر بن الخطاب با توجه به فتوحات اعراب و ضعف دولت ساسانی، نسبت به گرفتن این تعداد اسیر از بچه ها و نوجوانان، احتمالا" در عمق وجودش از آنها هراسان بود، که اگر روزی به فکر انتقام والدین و یا کشته های هموطنشان بیفتند، چه رفتاری با اعراب مهاجم خواهند داشت . همانطور که از تاریخ بر می آید اجحاف و بی عدالتی در حق موالی و غلامان ایرانی ، فیروز پدر مروارید رگ غیرتش به جوش آمد و به عمر خلیفه دوم پایان داد. برطبق کتاب اخبار الطوال دینوری دغدغه ی عمر از اسراء را چنین بیان کرده است؛
"مسلمانان در جنگ جلولاء غنایمی بدست آوردند، که نظیر آن بدست نیاورده بودند، و گروه زیادی اسیر از دختران آزادگان و بزرگان ایران گرفتند.
گویند عمر می گفته است ؛ خدایا من از شر فرزندان اسیران جلولاء به تو پناه می برم، و پسران آن زنان در جنگ صفین شرکت داشتندو به حد بلوغ رسیده بودند. [2]
□□□ پیش بینی علم و دانش ایرانیان :
تاریخ باستان و تاریخ اسلام همه به دانایی و خرد ورزی و نبوغ ایرانیان اذعان داشته اند.
نگارنده قبل از آن که حدیث معروف پیامبر اسلام ( ص ) در دستیابی ایرانیان به علم و دانش را بنویسد، ابتدا دیدگاه ابن خلدون در باره ی نقش علم و دانش عجم ها در پیشرفت اسلام را با اقتباس از کتاب مقدمه اش به شرح زیر آورده می شود؛
"دانشمند عرب ابن خلدون روند تاریخ را مصداق گفت پیغمبر می داند. �از شگفتی های که واقعیت دارد این است که بیشتر دانشوران ملت اسلام، خواه در علم شرعی و چه در دانش های عقلی بجز در مواردی نادر غیر عرب اند و اگر کسانی از آنان یافت شوند از حیث نژاد عرب اند از لحاظ زبان و مهد تربیت و مشایخ استادان عجمی هستند. چنان که صاحب صناعت نحو، سیبوبیه، و پس از او فارسی و دنبال آنان زجاج بود و همهٔ آنها از لحاظ نژاد ایرانی به شمار می رفتند. آنان زبان را در مهد تربیت آمیزش با عرب آموختند و آن را به صورت قوانین و فنی در آوردند که آیندگان از آن بهره مند شوند؛ و همهٔ عالمان اصول فقه چنان که می دانی و هم کلیه علمای علم کلام همچنین بیشتر مفسران ایرانی ( پارسی ) بودند و بجز پارسیان ( ایرانیان ) کسی به حفظ تدوین علم قیام نکرد و از این رو مصداق گفتار پیامبر ( ص ) پدید آمد که فرمود: �اگر دانش به گردن آسمان در آویزد قومی از مردم فارس بدان نایل می آیند و آن را به دست می آورند�. اما علوم عقلی نیز در اسلام پدید نیامد مگر پس از عصری که دانشمندان و مؤلفان آن ها متمیزند و کلیه این دانشها به منزله صناعتی مستقر گردید و بالنتیجه به پارسیان اختصاص یافت و تازیان آن ها را فرو گذاشتند و از ممارست در آن ها منصرف شدند. مانند همه صنایع در این دانشها همچنان در شهر متداول بود تا روزگاری که تمدن و عمران در فارس و بلاد آن کشور مانند عراق و خراسان و ماوراءالنهر مستقر بود�[3]
ابن خلدون در این نوشته عراق وماوراء النهر و خراسان بزرگ را جزو ایران می دانند.
پیامبر اسلام ( ص ) در کتاب نهج الفصاحه چنین فرموده است؛
لو کان الدین ( او العلم ) معلقا بالثریا لتناوله رجال من ابناء الفارس
یعنی:
�اگر دین ( و در روایت دیگری اگر علم ) به ستاره ثریا بسته باشد و در آسمانها قرار گیرد، مردانی از فارس ( پارس ) آن را در اختیار خواهند گرفت. [4]
در اینجا پیامبر اسلام ( ص ) ملت سلمان فارسی را کاوشگران و بدست آورندگان علم و دانش می دانند، اگرچه این دانش در آسمانها و نقاط دور دست باشد . این سخن تیز هوشی ایرانیان را نیز به ما تفهیم می کند.
□□□□ پیش بینی امام موسی الکاظم ( ع ) در باره ی قیام امام خمینی ( ره ) و هر بزرگمرد دعوت گر حق از مراکز علمیه ی قم:
متن حدیث:
عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَى عَنْ أَیُّوبَ بْنِ یَحْیَى الْجَنْدَلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ( ع ) قَالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا یَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین.
�بحار الانوار، ج 60، ص216�*
ترجمه حدیث:
علی بن عیسی از ایوب بن یحیی از�امام موسی بن جعفر �علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمودند: مردی از اهل قم مردم را به سوی حق دعوت می کند و قومی گرداگرد او جمع می شوند�به صلابت پاره های فولاد، تند بادها آنان را�به لرزه درنمی آورد�و از جنگ خسته نمی شوند و ترس به خود راه نمی دهند و بر خدا توکل می کنند و سرانجام، �پیروزی از آن متقین است.
□□□□□پیش بینی یزدگرد سوم و تاءیید امام صادق ( ع ) :
در مورد فرّ ایمان و دانایی یزدگرد مطالبی پراکنده وجود دارد، که به نکته ای از کتاب نزهه الکرام و بستان العوام قطب الدین کیذری به نقل از سبزواری و آیتی ارائه می گردد.
ابو عبدالله الحسین بن علی بن سقین البروجردی از محمد بن علی بن الحسین انوشجانی از پدرش محمد بن سلیمان الدیلمی از پدرش انوشجانی سرکان، گفت؛ جدم مرا خبر داد، گفت:
چون لشکر فرس از قادسیه برفتند، و خبر به یزدجرد بن شهریار رسید، و پیکی آمد که رستم را با جمله لشکر بکشتند ، و پنجاه هزار از لشکر فرس کشته شدند، یزدجرد با اهل و عیال بیرون آمد تا بگریزد. به در ایوان ایستاد. گفت سلام خدا بر توباد. اینک می روم تا " اور مریا" از فرزندان من به تو آید، و زمان او نزدیک برسیده است.
سلیمان دیلمی گوید: نزد امام صادق ( ع ) رفتم ، و این حال ( سوءال ) از او پرسیدم. گفت:آنچه می گوید، "اورمریا"یکی از فرزندان من و زمان او نزدیک برسیده است، کدام خواهد بود؟
[امام صادق]گفت: صاحب امر شما به فرمان خدای تعالی ششم از فرزندان من است. او فرزند یزدجرد است، از قِبَلِ مادر زین العابدین ( ع ) شهر بانویه - دختر یزدجردبن شهریار بن خسروپرویز. [5]
پی نوشته ها و منابع:
[1] - دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود - اخبار الطوال، ترجمه محمودمهدوی دامغانی، نشرنی ، چاپ سوم ۱۳۶۸ - صفحات ۱۶۰ و ۱۶۱
[2] - همان ماءخذ [1] صفحه ی ۱۶۳
[3] - عبد الرحمن، ابن خلدون - مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی - بنگاه ترجمه نشر کتاب، سال ۱۳۴۵ جلد دوم - صفحات ۱۱۴۸ تا ۱۱۵۲
[4] - نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ پانزدهم - سال ۱۳۶۰ - صفحه ۱۴۸
[5] - سبزواری، محمد باقر و آیتی، محمد ابراهیم - سرمایه سخن جلد سوم، به کوشش فاطمه بیات - نشر پژوهش معناگرا ، سال ۱۳۸۵ شمسی، صفحه ۴۵۶
* - مجلسی، محمد باقر - بحار الانوار جلد ۶۰ - صفحه ۲۱۶
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
ایران کشور بزرگی است که فراز و فرودهای زیادی را از لحاظ اجتماعی ، سیاسی، نظامی، و اقتصادی تجربه کرده است. شاید به جراءت بتوان گفت، یکی از نادر کشورهاست که ادیان و مذاهب مختلف را در خود پرورش داده است و به پیروان آنها نهایت رفتار مسالمت آمیز را داشته است. هرچند افراد واقع بین هم در این کشور به خوبیها و مطالب آموزنده ی سایر مذاهب و نحله های فکری توجه و دقت نظر داشته است. از طرفی دیگر صاحبان قدرت و علم درجدید ترین دستاوردهای مذهبی و دینی شکل گرفته در جهان، هم با ظرافت طبع بیشتری مورد مطالعه و مُداقنه قرار داده است. در هر صورت ایرانیان با همه ی تمدن و فرهنگ و علومی که داشتند، در اثر تهاجم کشور گشایانی مانند اسکندر مقدونی و بعد حمله ی اعراب بعد از مرگ پیامبر و نهایت خلفای بنی عباس و بنی امیه و ترکان مغولی و تاتاری و شورشهای برخی ایالات مانند افاغنه و در این قرون اخیر جنگهای ایران و روس و توطئه ی جهانی برای جنگ افروزی در منطقه، کشور بزرگ ما ایران ، خسارات و صدمات جبران ناپذیری دیده است، تا آنجا که این جنگها و تجاوزات توسط مهاجمان و دشمنان خونریز، یک میلیون کیلومتر مربع و بلکه بیشتر از خاک و فلات ایران را جدا کرده اند. با این وجود ایرانیانِ مذهب پناه و غیرت سیره، هرکجا بوده، حتا در اسارت ، دشمن واقعی و سر دسته ی آنها را نشانه رفته اند. نمونه اش اعقاب جوانان اسیر در جنگ صفین در کنار حضرت علی ( ع ) و یا غلامان و موالی در رکاب مختار برای دفاع از مذهب تشیع و انتقام خون دامادشان امام حسین ( ع ) همگی عظمت پارسیان تیز هوش را به منصه ی ظهور می رساند. درحقیقت کشور ما را مهد علم و هنر و پاک دینی می شناسند. مُدعای سخن ما ، پیش بینی برخی از امامان طاهرین و سخن پیامبر آخر الزمان و دانایان و مورخان بزرگ است. ایرانیان چنان ذکاوتی داشته اند که تولد حضرت مسیح و ناجی زمان را پیش بینی کرده اند .
... [مشاهده متن کامل]
نگارنده در این نوشته فقط به پنج مورد از این پیش بینی ها در باره ی ایرانیان را به صورت فهرست وار ارائه می نماید. امید است این سوژه برای اهل قلم راه گشای یک کتاب بزرگ شود. انشاء الله
□پیش بینی سلمان فارسی:
با وجود آن که وی انسانی وارسته و مجتهد در چهار دین بزرگ بوده، و ا صحابه ی پیامبر اسلام ( ص ) و حضرت علی ( ع ) به شمار می رود، گرچه در کنار اعراب برای نشر دین اسلام به ایران حضور داشت . و آن زمان اعراب قشری و تند رو هم در کنار بزرگان بودند، وقتی پلها را می شکستند و شهر به شهر و وادی به وادی امپراتوری ساسانی را فتح می کردند، در آن هیاهو و سرمستی اعراب تازه مسلمان، در اخبار الطوال چنین
آمده است؛
. . چون سعد بن ابی وقاص و[ اعراب تازه مسلمان] از رودخانه دجله گذشتند، سلمان فارسی که حضور داشت ، گفت؛
ای گروه مسلمانان خداوند آب را همچون خشکی دراختیار شما نهاده است، ولی سوگند به کسی که جان من در دست اوست، که در آن حتما" تغییر و تبدیل می دهد. [1]
مفهوم سخن سلمان این است که روزی خواهد رسید که ایرانیان چنان در دین اسلام و تفکر و تمدن اسلامی پیشرفت خواهند کرد، که برای دیندار شدن و نجات و حاکمیت شایستگان آنها بر شما اعراب دوباره برخواهند گشت. و آینده آبستن حوادثی برای تغییر وضعیت ایرانیان و شما اعراب رقم خواه خواهد خورد . احتمالا" جای ایرانیان و اعراب مهاجم عوض خواهد شد.
□□دعا و ترس عمر از فرزندان اسراء جلولاء:
عمر بن الخطاب با توجه به فتوحات اعراب و ضعف دولت ساسانی، نسبت به گرفتن این تعداد اسیر از بچه ها و نوجوانان، احتمالا" در عمق وجودش از آنها هراسان بود، که اگر روزی به فکر انتقام والدین و یا کشته های هموطنشان بیفتند، چه رفتاری با اعراب مهاجم خواهند داشت . همانطور که از تاریخ بر می آید اجحاف و بی عدالتی در حق موالی و غلامان ایرانی ، فیروز پدر مروارید رگ غیرتش به جوش آمد و به عمر خلیفه دوم پایان داد. برطبق کتاب اخبار الطوال دینوری دغدغه ی عمر از اسراء را چنین بیان کرده است؛
"مسلمانان در جنگ جلولاء غنایمی بدست آوردند، که نظیر آن بدست نیاورده بودند، و گروه زیادی اسیر از دختران آزادگان و بزرگان ایران گرفتند.
گویند عمر می گفته است ؛ خدایا من از شر فرزندان اسیران جلولاء به تو پناه می برم، و پسران آن زنان در جنگ صفین شرکت داشتندو به حد بلوغ رسیده بودند. [2]
□□□ پیش بینی علم و دانش ایرانیان :
تاریخ باستان و تاریخ اسلام همه به دانایی و خرد ورزی و نبوغ ایرانیان اذعان داشته اند.
نگارنده قبل از آن که حدیث معروف پیامبر اسلام ( ص ) در دستیابی ایرانیان به علم و دانش را بنویسد، ابتدا دیدگاه ابن خلدون در باره ی نقش علم و دانش عجم ها در پیشرفت اسلام را با اقتباس از کتاب مقدمه اش به شرح زیر آورده می شود؛
"دانشمند عرب ابن خلدون روند تاریخ را مصداق گفت پیغمبر می داند. �از شگفتی های که واقعیت دارد این است که بیشتر دانشوران ملت اسلام، خواه در علم شرعی و چه در دانش های عقلی بجز در مواردی نادر غیر عرب اند و اگر کسانی از آنان یافت شوند از حیث نژاد عرب اند از لحاظ زبان و مهد تربیت و مشایخ استادان عجمی هستند. چنان که صاحب صناعت نحو، سیبوبیه، و پس از او فارسی و دنبال آنان زجاج بود و همهٔ آنها از لحاظ نژاد ایرانی به شمار می رفتند. آنان زبان را در مهد تربیت آمیزش با عرب آموختند و آن را به صورت قوانین و فنی در آوردند که آیندگان از آن بهره مند شوند؛ و همهٔ عالمان اصول فقه چنان که می دانی و هم کلیه علمای علم کلام همچنین بیشتر مفسران ایرانی ( پارسی ) بودند و بجز پارسیان ( ایرانیان ) کسی به حفظ تدوین علم قیام نکرد و از این رو مصداق گفتار پیامبر ( ص ) پدید آمد که فرمود: �اگر دانش به گردن آسمان در آویزد قومی از مردم فارس بدان نایل می آیند و آن را به دست می آورند�. اما علوم عقلی نیز در اسلام پدید نیامد مگر پس از عصری که دانشمندان و مؤلفان آن ها متمیزند و کلیه این دانشها به منزله صناعتی مستقر گردید و بالنتیجه به پارسیان اختصاص یافت و تازیان آن ها را فرو گذاشتند و از ممارست در آن ها منصرف شدند. مانند همه صنایع در این دانشها همچنان در شهر متداول بود تا روزگاری که تمدن و عمران در فارس و بلاد آن کشور مانند عراق و خراسان و ماوراءالنهر مستقر بود�[3]
ابن خلدون در این نوشته عراق وماوراء النهر و خراسان بزرگ را جزو ایران می دانند.
پیامبر اسلام ( ص ) در کتاب نهج الفصاحه چنین فرموده است؛
لو کان الدین ( او العلم ) معلقا بالثریا لتناوله رجال من ابناء الفارس
یعنی:
�اگر دین ( و در روایت دیگری اگر علم ) به ستاره ثریا بسته باشد و در آسمانها قرار گیرد، مردانی از فارس ( پارس ) آن را در اختیار خواهند گرفت. [4]
در اینجا پیامبر اسلام ( ص ) ملت سلمان فارسی را کاوشگران و بدست آورندگان علم و دانش می دانند، اگرچه این دانش در آسمانها و نقاط دور دست باشد . این سخن تیز هوشی ایرانیان را نیز به ما تفهیم می کند.
□□□□ پیش بینی امام موسی الکاظم ( ع ) در باره ی قیام امام خمینی ( ره ) و هر بزرگمرد دعوت گر حق از مراکز علمیه ی قم:
متن حدیث:
عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَى عَنْ أَیُّوبَ بْنِ یَحْیَى الْجَنْدَلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ( ع ) قَالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا یَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین.
�بحار الانوار، ج 60، ص216�*
ترجمه حدیث:
علی بن عیسی از ایوب بن یحیی از�امام موسی بن جعفر �علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمودند: مردی از اهل قم مردم را به سوی حق دعوت می کند و قومی گرداگرد او جمع می شوند�به صلابت پاره های فولاد، تند بادها آنان را�به لرزه درنمی آورد�و از جنگ خسته نمی شوند و ترس به خود راه نمی دهند و بر خدا توکل می کنند و سرانجام، �پیروزی از آن متقین است.
□□□□□پیش بینی یزدگرد سوم و تاءیید امام صادق ( ع ) :
در مورد فرّ ایمان و دانایی یزدگرد مطالبی پراکنده وجود دارد، که به نکته ای از کتاب نزهه الکرام و بستان العوام قطب الدین کیذری به نقل از سبزواری و آیتی ارائه می گردد.
ابو عبدالله الحسین بن علی بن سقین البروجردی از محمد بن علی بن الحسین انوشجانی از پدرش محمد بن سلیمان الدیلمی از پدرش انوشجانی سرکان، گفت؛ جدم مرا خبر داد، گفت:
چون لشکر فرس از قادسیه برفتند، و خبر به یزدجرد بن شهریار رسید، و پیکی آمد که رستم را با جمله لشکر بکشتند ، و پنجاه هزار از لشکر فرس کشته شدند، یزدجرد با اهل و عیال بیرون آمد تا بگریزد. به در ایوان ایستاد. گفت سلام خدا بر توباد. اینک می روم تا " اور مریا" از فرزندان من به تو آید، و زمان او نزدیک برسیده است.
سلیمان دیلمی گوید: نزد امام صادق ( ع ) رفتم ، و این حال ( سوءال ) از او پرسیدم. گفت:آنچه می گوید، "اورمریا"یکی از فرزندان من و زمان او نزدیک برسیده است، کدام خواهد بود؟
[امام صادق]گفت: صاحب امر شما به فرمان خدای تعالی ششم از فرزندان من است. او فرزند یزدجرد است، از قِبَلِ مادر زین العابدین ( ع ) شهر بانویه - دختر یزدجردبن شهریار بن خسروپرویز. [5]
پی نوشته ها و منابع:
[1] - دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود - اخبار الطوال، ترجمه محمودمهدوی دامغانی، نشرنی ، چاپ سوم ۱۳۶۸ - صفحات ۱۶۰ و ۱۶۱
[2] - همان ماءخذ [1] صفحه ی ۱۶۳
[3] - عبد الرحمن، ابن خلدون - مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی - بنگاه ترجمه نشر کتاب، سال ۱۳۴۵ جلد دوم - صفحات ۱۱۴۸ تا ۱۱۵۲
[4] - نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ پانزدهم - سال ۱۳۶۰ - صفحه ۱۴۸
[5] - سبزواری، محمد باقر و آیتی، محمد ابراهیم - سرمایه سخن جلد سوم، به کوشش فاطمه بیات - نشر پژوهش معناگرا ، سال ۱۳۸۵ شمسی، صفحه ۴۵۶
* - مجلسی، محمد باقر - بحار الانوار جلد ۶۰ - صفحه ۲۱۶
✔کُردها�از اقوام اصیل ایرانی�و در بخش هایی از�خاورمیانه، �آسیای مرکزی و در ایران به ویژه در شمال شرق و غرب ایران زندگی می کنند [۳۵]�در جنگ چالدران بخشهای جدا شده از ایران ( کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه ) بودند، این سه کشور پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی عثمانی با توافق انگلستان درسال ۱۹۲۳ تأسیس شدند،
... [مشاهده متن کامل]
همچنین کردها در جمهوری آذربایجان، جمهوری ارمنستان، جمهوری ازبکستان و جمهوری تاجیکستان نیز سکونت دارند.
۱ - قبایل متعدد فیلی در نواحی کوهستانی ترکیه، سوریه و ایران سکونت دارند ( شوبرل ص ۲۰ )
۲ - فیلی ها از عناصر لک و از شعب فرعی لُرها هستند ( کرزن، جلد دوم، ص ۲۶۹ - ۲۷۰ ) ، [ ۳ ]
🔰منابع . . . .
۱ - جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان / دکتر منوچهر ستوده و علیمحمد ساکی / ص ۳۲۱
۲ - تاریخ سرزمین ایلام / تالیف ناصر راد / ص ۱۹۱
۳ - مردم شناسی ایران / هنری فیلد / ترجمه عبدالله فریار.
🔷 برگی از تاریخ:
کتاب مسالک الابصار فی ممالک الامصار
اثر : ابن فضل الله العمری ( درگذشت ۷۴۰ هجری قمری )
ابن فضل الله العمری اظهار میدارد که لرها در سوریه و مصر زندگی می کرده اند و می گوید :
� صلاح الدین ایوبی ( ۵۶۳ - ۵۸۹ ) از چالاکی و زبردستی آنها در بالا رفتن از صخره های سرسخت به وحشت افتاد و دستور قتل عام آنها را صادر کرد �
✔ بالاگریوه:
بالاگریوه به معنای قامت آتشین ( سرخ قامت "تیز و جسور" ) است،
در دورانهای قبل از جنگ جهانی اول و جنگ چالدران که مناطق کُرد نشین کشورهای ( ترکیه، سوریه و عراق ) جزء خاک ایران محسوب میشدند تعدادی از ساکنان آن مناطق که از طایفه کهن و اصیل ایرانی ( دیرک ) بودند به نام "بالاگریوه" ( مردمان قامت آتشین ) مشهور بودند، و در دیار زاگرس، منطقه ای که مردمان این طایفه ( دیرک وند ) در آن سکونت داشته و دارند نیز به این نام ( منطقه بالاگریوه ) = ( دیار سرخ قامتان ) معروف شده است،
جمشید شیروان، ایلام
... [مشاهده متن کامل]
همچنین کردها در جمهوری آذربایجان، جمهوری ارمنستان، جمهوری ازبکستان و جمهوری تاجیکستان نیز سکونت دارند.
۱ - قبایل متعدد فیلی در نواحی کوهستانی ترکیه، سوریه و ایران سکونت دارند ( شوبرل ص ۲۰ )
۲ - فیلی ها از عناصر لک و از شعب فرعی لُرها هستند ( کرزن، جلد دوم، ص ۲۶۹ - ۲۷۰ ) ، [ ۳ ]
🔰منابع . . . .
۱ - جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان / دکتر منوچهر ستوده و علیمحمد ساکی / ص ۳۲۱
۲ - تاریخ سرزمین ایلام / تالیف ناصر راد / ص ۱۹۱
۳ - مردم شناسی ایران / هنری فیلد / ترجمه عبدالله فریار.
🔷 برگی از تاریخ:
کتاب مسالک الابصار فی ممالک الامصار
اثر : ابن فضل الله العمری ( درگذشت ۷۴۰ هجری قمری )
ابن فضل الله العمری اظهار میدارد که لرها در سوریه و مصر زندگی می کرده اند و می گوید :
� صلاح الدین ایوبی ( ۵۶۳ - ۵۸۹ ) از چالاکی و زبردستی آنها در بالا رفتن از صخره های سرسخت به وحشت افتاد و دستور قتل عام آنها را صادر کرد �
✔ بالاگریوه:
بالاگریوه به معنای قامت آتشین ( سرخ قامت "تیز و جسور" ) است،
در دورانهای قبل از جنگ جهانی اول و جنگ چالدران که مناطق کُرد نشین کشورهای ( ترکیه، سوریه و عراق ) جزء خاک ایران محسوب میشدند تعدادی از ساکنان آن مناطق که از طایفه کهن و اصیل ایرانی ( دیرک ) بودند به نام "بالاگریوه" ( مردمان قامت آتشین ) مشهور بودند، و در دیار زاگرس، منطقه ای که مردمان این طایفه ( دیرک وند ) در آن سکونت داشته و دارند نیز به این نام ( منطقه بالاگریوه ) = ( دیار سرخ قامتان ) معروف شده است،
جمشید شیروان، ایلام
✔واژه میر در نامها؛
ساکی های #میر که از چند قرن گذشته تا به امروز پیشوند میر را بر نام های خود داشته اند از نوادگان شیخعلی سلطان نامی از طایفه سرچرم هستند که به دلیل رشادت و شجاعت های زیاد در جنگ های آن دوران توسط یکی از شاهان صفوی ملقب به میرشیخعلی سلطان گشته است، همه افراد این خاندان از گذشته تا کنون در نام های خود پیشوند میر دارند.
... [مشاهده متن کامل]
امیر ( میر ) صفتی است که در دوران صفوی و قاجار به افراد مسئول و سرپرست نسبت میدادند، مانند ( میر شیخعلی، میرسردار، میراحمد و. . ) سپس با صدور شناسنامه، تعدادی که خود را از نوادگان آن افراد میدانستند این واژه را پیشوند نام طایفه خود نمودند، مانند ( میرسرداری، میردریکوند، میر ساکی، میراحمدی و. . . ) واژه میر در دیگر نامها درگذشته به شهر ایذه مال میر میگفتند یعنی محل زندگی امرا، واژه میر با حرف ه = میره به معنای شوهر ( سرپرست خانواده ) به مسئول تقسیم آب = میراب. به گُرز = میرکو. به فرمانده جنگ = میرجنگ و به جلاد میر غضب میگفتند، ریشه اصلی این واژه آریایی و به معنای مسئول و سرپرست میباشد و در زبان فارسی امروزی نیز رواج دارد، http://sakiha. blogfa. com/post/5
ساکی های #میر که از چند قرن گذشته تا به امروز پیشوند میر را بر نام های خود داشته اند از نوادگان شیخعلی سلطان نامی از طایفه سرچرم هستند که به دلیل رشادت و شجاعت های زیاد در جنگ های آن دوران توسط یکی از شاهان صفوی ملقب به میرشیخعلی سلطان گشته است، همه افراد این خاندان از گذشته تا کنون در نام های خود پیشوند میر دارند.
... [مشاهده متن کامل]
امیر ( میر ) صفتی است که در دوران صفوی و قاجار به افراد مسئول و سرپرست نسبت میدادند، مانند ( میر شیخعلی، میرسردار، میراحمد و. . ) سپس با صدور شناسنامه، تعدادی که خود را از نوادگان آن افراد میدانستند این واژه را پیشوند نام طایفه خود نمودند، مانند ( میرسرداری، میردریکوند، میر ساکی، میراحمدی و. . . ) واژه میر در دیگر نامها درگذشته به شهر ایذه مال میر میگفتند یعنی محل زندگی امرا، واژه میر با حرف ه = میره به معنای شوهر ( سرپرست خانواده ) به مسئول تقسیم آب = میراب. به گُرز = میرکو. به فرمانده جنگ = میرجنگ و به جلاد میر غضب میگفتند، ریشه اصلی این واژه آریایی و به معنای مسئول و سرپرست میباشد و در زبان فارسی امروزی نیز رواج دارد، http://sakiha. blogfa. com/post/5
در این جهان گذرا ما فرسوده شده ایم و عشق در جانمان کم فروغ شده است شب و روز با دندان درد مواجه هستیم. کاشگشایشی حاصل می شد تا بار گران پیری را تالحظه ی پرکشید ن به آسمانتحمل کنیم.
انالله و انا الیه راجعون
خانواده ی محترم مهدوی
هجرت ابدی انسان زحمتکش و پر تلاش مرحوم مغفور شادروان شمس الدین مهدوی را به شماها و همسر گرامیش بانو الهام ناصر علیوند و فرزندان بزرگوارش تسلیت عرض می کنم. از خدای بزرگ غفران و رحمت الهی را برای ایشان مسئلت دارم.
... [مشاهده متن کامل]
با سپاس: احمد لطفی
انا لله وانا الیه راجعون
باخبر شدیم، طلبه ی جوان و فداکار زنده یاد ، شادروان حسین حسین زاده بعد از تلاش فراوان در یاری کردن به کشاورزان دهستان عباس آباد برای خاموش کردن آتش، جان به جان آفرین تسلیم نمود . این جوان فداکار که در اثر تلاش و خدمت به مردم جانانه و خالصانه کمک کرده است ، نام و یاد نیکی را در اذهان و حافظه ی تاریخی این دیار و این استان و این کشور به عنوان طلبه ی ایثارگر از خود به یادگار گذاشته است. پیام های تسلیت بزرگان و گرامیداشت یاد و خاطره ی ایشان از طرف آحاد مردم و مسئولین گواه بر ایثارگری و عظمت کار یک روحانی جوان است. آنطور که اهل معرفت می فرمایند؛ این جوان فردی فعال و انقلابی بوده، که در تشویق جوانان روستایشان به مسجد و شرکت در کلاسهای قرآن نقش اساسی داشته است. مرگ جوانان برای جامعه و خانواده های آنها سنگین و غم انگیز است ، زیرا هر جوان شایسته قسمتی از سرمایه های اجتماعی و فرهنگی یک جامعه و کشور محسوب می شود. به نوبه ی خود از تمامی عزیزانی که یاد این جوان بزرگوار و مسلمان شایسته و طلبه ی فعال و فداکار حوزه ی علمیه شهرستان دره شهر و استان ایلام ، از طایفه فرخشه و ایل کولیوند را گرامی داشته اند ، نهایت تشکر را دارم. ازخداوند متعال برای آن طلبه ی جوان غفران و رحمت الهی و برای بازماندگانش صبر و اجر نیکو را خواستارم.
... [مشاهده متن کامل]
با احترام : احمد لطفی
" شادروان سید ابدال حسینی در یک نگاه"
نویسنده : احمد لطفی
مقدمه:
هر انسانی که از مادر متولد می شود، برای وجود ش ضرورتی ایجابی لازم بوده ، که خداوند متعال آن انسان را خلق کرده است.
... [مشاهده متن کامل]
تاءثیرات زندگی و نحوه ی عملکرد ما در دنیا برای این است که اولا"حجت بر همدیگر باشیم، یعنی خوب و بد عمل کردن ما معیاری برای شایسته و ناشایسته و به عبارت دیگر موءمن و غیر موء من بودن ما در رابطه با نحوه ی عمل ما به دستورات حکیمانه حق تعالی است. که قران در سوره ی ملک آیه ی۲ می فرماید؛
" ماخلق کردیم مرگ و زندگی را تا شما را بیازماییم ، کدامیک بهتر عمل می کنید. " همچنین به قول اهل منبر ، وجود یزید و عملکرد بدش ، موجب آشکار شدن و معرفی شایستگی کردار امام حسین ( ع ) را در تمام زمانها و مکانها گردیده است. وتحقق این مقایسه در پرتو نعمت وجود است، تا با داشتن حیات و زیستن و انجام یکسری کارها، حق از باطل و خوبی از بدی آشکار شود. ( وامتازواالیوم ایهاالمجرمون - یس، آیه۵۹ )
ثانیا" انسان معجونی در بین دوعملکرد مثبت و منفی ، ورسیدن به درجات معنوی و درکات گناه، و در یک کلام حرکاتش در مسیر نور ویا ظلمت قرار دارد، که با اراده و اختیار خویش به یکی از این دونوع عملکر د در حیات اجتماعی گرایش بیشتری پیدا می کند و الگویی از نیکی و بدی را در زندگی خلق می کند.
کند و کاو در زندگی افراد برجسته در هر محل، عاملی برای معرفی آنها به نسل جوان است تا از حرکات و سکنات آنها الگویی برای زندگی خود بیابند، و بشناسند و تجاربی را بر تجارب خویش بیفزایند.
تصویر شادروان سید ابدال حسینی، مداح اهل بیت ( ع )
زنده یاد سید ابدال معروف به پیر ابدال، یکی از ملایان قدیمی بودند که در ۲۲ خردادماه سال ۱۳۹۸ دنیا را وداع گفتند و در جوار جدش سید ابراهیم ابن محمد باقر ( عّ به خاک سپرده شده است .
این سید جلیل القدر از سلسله سادات سید ابراهیم ( ع ) ، امامزاده ی واجب الاحترام است، که با عملکرد خوبش در مسیر نورانی اسلام، الگویی سالم برای انسانهای زحمتکش است . این پیر فرزانه در سنگر کشاورزی و دامداری و خدمت به خلق الله عمر خود را سپری کردند تا با عزت و اعتبار در آرامستان جدش برای همیشه مسکن گزیند.
سکونتگاه پدران آن مرحوم در روستای بردی زرین آباد پهله بوده است، ولی گروهی از این سادات، از جمله خانواده ی سید ابدال حسینی، در اوایل قرن چهاردهم هجری به پشته ی فرهاد آباد سیمره مهاجرت می کنند.
سید ابدال باتوجه به اینکه سواد کافی داشتند، جزو مداحان اهل بیت ( ع ) بوده و در ماه محرم برای مردم آبادی فرهاد آباد و حومه نوحه می خواندند و بر جنازه ی مردگان مردم دره ی تاریخی سیکان در قبرستان امامزاده مادر زلیخا ی رودبندی نماز میت می خواندند.
ایشان بدون هیچ چشمداشت مادی در دفن و کفن اموات و قرائت تلقین بر آنها به چنان خدمات خداپسندی مبادرت می ورزیدند.
شادروان سید ابدال حسینی در حل و عقد و رفع و رجوع مشکلات مردم فعالیت می کردند . البته ایشان سید بی ادعایی بودند، و کارش دارای اخلاص بود. خاندان حسینی که شعبه ای از سادات سیدابراهیمی به حساب می آیند ، جد آنها در زمان حسینقلی خان والی به قدری اخلاص داشته و در امور اجتماعی فعالیت چشمگیر داشته، است که در زرین آباد و منطقه ی پشتکوه به وی "عمود کُرد" می گفتند. از مشاهیر این خاندان در روستای فرهاد آباد می توان به سید نورالدین و سید فتح الله و سید مراد و سید همت و سید غلامرضا و سایر بزرگان سید ابراهیمی را می توان نام برد. که هر دودمانی قطعا" افراد شاخصی دارند.
سادات سوراهم ( سیدابراهیم ) ساکنِ فرهاد آباد جزو دایی های سادات رودبندی می باشند. آنها با همدیگر خویشاوندیهای جدیدی هم دارند که برای نمونه می توان به مرحومه سیده شازی فرهادی دختر مرحوم سید حیدر فرهادی که همسر مرحوم سید فتح الله رحیمی بودند، اشاره کرد.
سید ابدال حسینی دارای ۱۱ فرزند می باشند که شامل ۸ پسر و سه دختر بوده اند. فرزندان ان مرحوم در کسوت فرهنگی و اشتغال در بانک و مشاغل دولتی و آزاد مشغول خدمت هستند و همه ی آنها خصوصا" فرزند ارشد این مرحوم استاد سید مراد حسینی در تمام فعالیتهای اجتماعی در شهرستان دره شهر تشریک مساعی دارند.
سید ابدال از بزرگان سادات سید ابراهیمی بودند، که باعزت زیست و تشییع جنازه ی با شکوهی داشت و مراسم یادمان وی در روستای فرهاد آباد چنان شلوغ بود که ماشینها با دوکیلومتر فاصله از مسجد پارک شده بودند. و مردم حق شناس دره شهر و زرین آباد و دهلران و ایلام وبدره وآبدانان و. . . . . . با حضورشان این مراسم با شکوه را رونق بخشیده بودند.
اسامی چند تن از پسران زنده یاد شادروان سید ابدال حسینی، به شرح زیر است؛
سیدمراد حسینی
سید احمدحسینی
سید حمید حسینی
سید عباس حسینی
سید صادق حسینی
سید ابدال فردی مردمدار و زحمتکش بودند ، که با بزرگان سیمره از جمله حجه الاسلام و المسِلمین شیخ هادی رحیمی سیمره ای حشر و نشر داشته است. ایشان اهل تقوا و رعایت کننده ی حلال و حرام خداوند بزرگ بودند.
در خاتمه، از خالق حکیم برای ایشان غُفزان و رحمت واسعه ی الهی را طلب می نمائیم.
نویسنده : احمد لطفی
مقدمه:
هر انسانی که از مادر متولد می شود، برای وجود ش ضرورتی ایجابی لازم بوده ، که خداوند متعال آن انسان را خلق کرده است.
... [مشاهده متن کامل]
تاءثیرات زندگی و نحوه ی عملکرد ما در دنیا برای این است که اولا"حجت بر همدیگر باشیم، یعنی خوب و بد عمل کردن ما معیاری برای شایسته و ناشایسته و به عبارت دیگر موءمن و غیر موء من بودن ما در رابطه با نحوه ی عمل ما به دستورات حکیمانه حق تعالی است. که قران در سوره ی ملک آیه ی۲ می فرماید؛
" ماخلق کردیم مرگ و زندگی را تا شما را بیازماییم ، کدامیک بهتر عمل می کنید. " همچنین به قول اهل منبر ، وجود یزید و عملکرد بدش ، موجب آشکار شدن و معرفی شایستگی کردار امام حسین ( ع ) را در تمام زمانها و مکانها گردیده است. وتحقق این مقایسه در پرتو نعمت وجود است، تا با داشتن حیات و زیستن و انجام یکسری کارها، حق از باطل و خوبی از بدی آشکار شود. ( وامتازواالیوم ایهاالمجرمون - یس، آیه۵۹ )
ثانیا" انسان معجونی در بین دوعملکرد مثبت و منفی ، ورسیدن به درجات معنوی و درکات گناه، و در یک کلام حرکاتش در مسیر نور ویا ظلمت قرار دارد، که با اراده و اختیار خویش به یکی از این دونوع عملکر د در حیات اجتماعی گرایش بیشتری پیدا می کند و الگویی از نیکی و بدی را در زندگی خلق می کند.
کند و کاو در زندگی افراد برجسته در هر محل، عاملی برای معرفی آنها به نسل جوان است تا از حرکات و سکنات آنها الگویی برای زندگی خود بیابند، و بشناسند و تجاربی را بر تجارب خویش بیفزایند.
تصویر شادروان سید ابدال حسینی، مداح اهل بیت ( ع )
زنده یاد سید ابدال معروف به پیر ابدال، یکی از ملایان قدیمی بودند که در ۲۲ خردادماه سال ۱۳۹۸ دنیا را وداع گفتند و در جوار جدش سید ابراهیم ابن محمد باقر ( عّ به خاک سپرده شده است .
این سید جلیل القدر از سلسله سادات سید ابراهیم ( ع ) ، امامزاده ی واجب الاحترام است، که با عملکرد خوبش در مسیر نورانی اسلام، الگویی سالم برای انسانهای زحمتکش است . این پیر فرزانه در سنگر کشاورزی و دامداری و خدمت به خلق الله عمر خود را سپری کردند تا با عزت و اعتبار در آرامستان جدش برای همیشه مسکن گزیند.
سکونتگاه پدران آن مرحوم در روستای بردی زرین آباد پهله بوده است، ولی گروهی از این سادات، از جمله خانواده ی سید ابدال حسینی، در اوایل قرن چهاردهم هجری به پشته ی فرهاد آباد سیمره مهاجرت می کنند.
سید ابدال باتوجه به اینکه سواد کافی داشتند، جزو مداحان اهل بیت ( ع ) بوده و در ماه محرم برای مردم آبادی فرهاد آباد و حومه نوحه می خواندند و بر جنازه ی مردگان مردم دره ی تاریخی سیکان در قبرستان امامزاده مادر زلیخا ی رودبندی نماز میت می خواندند.
ایشان بدون هیچ چشمداشت مادی در دفن و کفن اموات و قرائت تلقین بر آنها به چنان خدمات خداپسندی مبادرت می ورزیدند.
شادروان سید ابدال حسینی در حل و عقد و رفع و رجوع مشکلات مردم فعالیت می کردند . البته ایشان سید بی ادعایی بودند، و کارش دارای اخلاص بود. خاندان حسینی که شعبه ای از سادات سیدابراهیمی به حساب می آیند ، جد آنها در زمان حسینقلی خان والی به قدری اخلاص داشته و در امور اجتماعی فعالیت چشمگیر داشته، است که در زرین آباد و منطقه ی پشتکوه به وی "عمود کُرد" می گفتند. از مشاهیر این خاندان در روستای فرهاد آباد می توان به سید نورالدین و سید فتح الله و سید مراد و سید همت و سید غلامرضا و سایر بزرگان سید ابراهیمی را می توان نام برد. که هر دودمانی قطعا" افراد شاخصی دارند.
سادات سوراهم ( سیدابراهیم ) ساکنِ فرهاد آباد جزو دایی های سادات رودبندی می باشند. آنها با همدیگر خویشاوندیهای جدیدی هم دارند که برای نمونه می توان به مرحومه سیده شازی فرهادی دختر مرحوم سید حیدر فرهادی که همسر مرحوم سید فتح الله رحیمی بودند، اشاره کرد.
سید ابدال حسینی دارای ۱۱ فرزند می باشند که شامل ۸ پسر و سه دختر بوده اند. فرزندان ان مرحوم در کسوت فرهنگی و اشتغال در بانک و مشاغل دولتی و آزاد مشغول خدمت هستند و همه ی آنها خصوصا" فرزند ارشد این مرحوم استاد سید مراد حسینی در تمام فعالیتهای اجتماعی در شهرستان دره شهر تشریک مساعی دارند.
سید ابدال از بزرگان سادات سید ابراهیمی بودند، که باعزت زیست و تشییع جنازه ی با شکوهی داشت و مراسم یادمان وی در روستای فرهاد آباد چنان شلوغ بود که ماشینها با دوکیلومتر فاصله از مسجد پارک شده بودند. و مردم حق شناس دره شهر و زرین آباد و دهلران و ایلام وبدره وآبدانان و. . . . . . با حضورشان این مراسم با شکوه را رونق بخشیده بودند.
اسامی چند تن از پسران زنده یاد شادروان سید ابدال حسینی، به شرح زیر است؛
سیدمراد حسینی
سید احمدحسینی
سید حمید حسینی
سید عباس حسینی
سید صادق حسینی
سید ابدال فردی مردمدار و زحمتکش بودند ، که با بزرگان سیمره از جمله حجه الاسلام و المسِلمین شیخ هادی رحیمی سیمره ای حشر و نشر داشته است. ایشان اهل تقوا و رعایت کننده ی حلال و حرام خداوند بزرگ بودند.
در خاتمه، از خالق حکیم برای ایشان غُفزان و رحمت واسعه ی الهی را طلب می نمائیم.
گروه خانوادگی، سلام علیکم،
عید بزرگ مسلمین و عید رحمت و مغفرت، و عید ادب و آداب و عید عفو و الرحمه و عید خودسازی و خویشتنداری وعید بردباری و برادری، عید یاد و یادمان ، عید شفای بیماران و عید دلسوزی و دلداری غمدیدگان و عید خوبیها و خوشخوئیها و عید تحکیم ارزشهای الهی و عید غمخواری برای همگان، و عید دعا و نیایش ، و عید سعید فطر برهمه ی گروه خانوادگی و اعضاء و خانواده ها و بستگانشان تبریک عرض می کنم امیداست مابقی ماه ها، تداوم و تکمیل حرکات و سکنات ماه شریف رمضان باشد.
... [مشاهده متن کامل]
اسعد الله ایامکم - احمد لطفی
هوالباقی
استاد ارجمند جناب دکتر صیاد محمدی
با سلام ؛
با خبرشدم، که زنده یاد؛
" حسین یار احمدی " از خاندان دایی هایت دعوت حق را لبیک گفته، و در آرامستان زرانگوش جسمش به خاک سپرده شده، و روحش به ملکوت اعلی رفته است، این عروج ملکوتی را به جنابعالی و بیت محترم آن مرحوم، و بستگان مصیبت دیده اش تسلیت عرض می کنم. امید است خداوند ایشان را با اولیاءالله محشور نماید، و به باز ماندگان صبر و اجر عنایت فرماید.
... [مشاهده متن کامل]
با سپاس: احمد لطفی
دل نوشته ای برای مشهدی بهرام ( باویله ) نظری
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
مرگ زنده یاد مشهدی باویله نظری، برای اقوام، خویشان، دوستان و مردم با فرهنگ بدره و دره شهر بسیار غم گستر بود، زیرا ایشان واقعا" مردی تلاشگر و مخلص و خدمت رسان به مردم شهرستانهای استان ایلام به وزژه بدره و دره شهر بودند . تشییع جنازه ی با شکوه در روز دوشنبه ۲۱ رمضان سال ۱۴۴۰ قمری، و ۶ خردادماه سال ۱۳۹۸ شمسی و مراسم یادمان این مرد بزرگ و شیعه ی ناب، در مسجد امیرالموءمنین ( ع ) کوی مطهری ) قلعه گل ( همه گواه بر اخلاص و ادب ومتانت و بزرگواری این مرد نیکو خصال بود، که در فصل گرما و در ماه رمضان خیل مشتاقان و طرفداران و قدردانانش چنان ارزشمند مجلس گرامیداشتش را برگزار کردند به نوبه ی خودم از مردم حق شناس دره شهر و بدره نهایت تشکر را دارم.
... [مشاهده متن کامل]
تصویر شادروان مشهدی باویله ( بهرام ) نظری کلیوند شوهان
در باور من پَر زدنت هیچ نگنجد
از عمر کم رفته به پایان چه بگویم
از این همه دلتنگی و بی خوابیِ بی تو
از هر شبِ در گریه ی پنهان چه بگویم
باران به تماشای تو عمریست نشسته
بعد از تو به تنهایی باران چه بگویم؟
یک شهر رسیده که تورا بدرقه. . ای وای. . .
از داغ تو به اهل خیابان چه بگویم؟
#خدیجه_نصیری - خواهر زاده ی زنده یاد بهرام نظری
شعر ازدل برآمده ی خانم خدیجه نصیری خواهر زاده ی بهرام نطری در سوگ و عزای دائیش دل هر انسانی را بدرد می آورد، به نظر اینجانب از غم فراق یک انسان نمونه و پیرو حضرت علی ( ع ) و فرزندان طاهرینش، باید اشک ریخت و از فضائلش درس گرفت.
شادروان باویله ثابت کرد، که بزرگواری و اخلاص در عمل فقط به سواد نیست ، بلکه هر انسانی مانند بهرام نظری چنانچه دارای دلی پاک و عملی صالح و به عبارتی تمام کار و تلاشش برای رضای خدا باشد، همین کفایت می کند، تا خداوند برگه ی رستگاریش را امضاء نماید.
باویله نظری باچهره ای بشاش و مصمم و وقار و صبر و ادب و مردمداری، باعمر نسبتا" کوتاهش طریق الی الله و مسیر عرفان و فنا شدن در راه خدا را طی کرد و بر قله ی بلند انسانیت صعود کرد.
اینجانب بزرگواری و نجابت این مرد علی وار را نمی توانم فراموش کنم. زیرا در حرفه و رفتار اجتماعیش کوچکترین ضعفی نداشت، صبوری و خوش اخلاقی و ارتباط اجتماعی عالی و شایسته اش وی را جزو سرمایه های اجتماعی شهرهای بدره و دره شهر نموده است. شادروان باویله نظری بسان مولایش علی ( ع ) در شب قدر دعوت حق را لبیک گفت، و به قول عارفان در روز قدر دفن گردید . خداوند مهر ومحبت اورا در دلهای خلایق جا داد و مردم باحضور سبز و با شکوهشان یاد و خاطره ی وی را گرامی داشتند و با بازماندگان این مرد بزرگ همدردی نمودند.
مردم بدره و دره شهر در غم فقدان این مرد رشید که تبارش جزو بزرگان ایران زمین می باشند ، وجود نورانی و زحمت و تلاش و دینداری و ادبش را ارج نهادند عملکرد مثبت و جاذبه ی اخلاقی باویله ، اورا برای همیشه جزو بزرگان روستای زید و حتا منطقه ی سیمره و بدره معرفی نمود.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
مرگ زنده یاد مشهدی باویله نظری، برای اقوام، خویشان، دوستان و مردم با فرهنگ بدره و دره شهر بسیار غم گستر بود، زیرا ایشان واقعا" مردی تلاشگر و مخلص و خدمت رسان به مردم شهرستانهای استان ایلام به وزژه بدره و دره شهر بودند . تشییع جنازه ی با شکوه در روز دوشنبه ۲۱ رمضان سال ۱۴۴۰ قمری، و ۶ خردادماه سال ۱۳۹۸ شمسی و مراسم یادمان این مرد بزرگ و شیعه ی ناب، در مسجد امیرالموءمنین ( ع ) کوی مطهری ) قلعه گل ( همه گواه بر اخلاص و ادب ومتانت و بزرگواری این مرد نیکو خصال بود، که در فصل گرما و در ماه رمضان خیل مشتاقان و طرفداران و قدردانانش چنان ارزشمند مجلس گرامیداشتش را برگزار کردند به نوبه ی خودم از مردم حق شناس دره شهر و بدره نهایت تشکر را دارم.
... [مشاهده متن کامل]
تصویر شادروان مشهدی باویله ( بهرام ) نظری کلیوند شوهان
در باور من پَر زدنت هیچ نگنجد
از عمر کم رفته به پایان چه بگویم
از این همه دلتنگی و بی خوابیِ بی تو
از هر شبِ در گریه ی پنهان چه بگویم
باران به تماشای تو عمریست نشسته
بعد از تو به تنهایی باران چه بگویم؟
یک شهر رسیده که تورا بدرقه. . ای وای. . .
از داغ تو به اهل خیابان چه بگویم؟
#خدیجه_نصیری - خواهر زاده ی زنده یاد بهرام نظری
شعر ازدل برآمده ی خانم خدیجه نصیری خواهر زاده ی بهرام نطری در سوگ و عزای دائیش دل هر انسانی را بدرد می آورد، به نظر اینجانب از غم فراق یک انسان نمونه و پیرو حضرت علی ( ع ) و فرزندان طاهرینش، باید اشک ریخت و از فضائلش درس گرفت.
شادروان باویله ثابت کرد، که بزرگواری و اخلاص در عمل فقط به سواد نیست ، بلکه هر انسانی مانند بهرام نظری چنانچه دارای دلی پاک و عملی صالح و به عبارتی تمام کار و تلاشش برای رضای خدا باشد، همین کفایت می کند، تا خداوند برگه ی رستگاریش را امضاء نماید.
باویله نظری باچهره ای بشاش و مصمم و وقار و صبر و ادب و مردمداری، باعمر نسبتا" کوتاهش طریق الی الله و مسیر عرفان و فنا شدن در راه خدا را طی کرد و بر قله ی بلند انسانیت صعود کرد.
اینجانب بزرگواری و نجابت این مرد علی وار را نمی توانم فراموش کنم. زیرا در حرفه و رفتار اجتماعیش کوچکترین ضعفی نداشت، صبوری و خوش اخلاقی و ارتباط اجتماعی عالی و شایسته اش وی را جزو سرمایه های اجتماعی شهرهای بدره و دره شهر نموده است. شادروان باویله نظری بسان مولایش علی ( ع ) در شب قدر دعوت حق را لبیک گفت، و به قول عارفان در روز قدر دفن گردید . خداوند مهر ومحبت اورا در دلهای خلایق جا داد و مردم باحضور سبز و با شکوهشان یاد و خاطره ی وی را گرامی داشتند و با بازماندگان این مرد بزرگ همدردی نمودند.
مردم بدره و دره شهر در غم فقدان این مرد رشید که تبارش جزو بزرگان ایران زمین می باشند ، وجود نورانی و زحمت و تلاش و دینداری و ادبش را ارج نهادند عملکرد مثبت و جاذبه ی اخلاقی باویله ، اورا برای همیشه جزو بزرگان روستای زید و حتا منطقه ی سیمره و بدره معرفی نمود.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
با سلام و آرزوی قبولی طاعات، سالروز مرگ فضائل انسانی و شهادت ابر مرد تاریخ را به طالبان عدالت و شجاعت و دیانت تسلیت عرض می کنم، آن شخصیت چند بعدی با شهادتش به فوز عُظمی و رستگاری و جاودانگی دست یافت و
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
تا ابد مولای متقیان و یار مظلومان و حامی یتیمان و ضعیفان، ورهبر درویشان عالم شد. روحش شاد و راهش پر ره رو باد.
درد دلی با اولین امام عالمین
نویسنده: احمد لطفی
امام اول دین آخر الزمان حضرت علی ( ع ) می باشند، در پسِ قرون هنوز بشریت نیازمند کلام راهگشای اوست، اگر شکایت از فقر می کنیم ، قناعت و تلاش و توکل را به ما پیشنهاد می کند، وی سالها پیش فرمودند؛
... [مشاهده متن کامل]
" کاخی برپا نمی شود ، مگر در کنارش، جمعی فقیر شوند.
"دنیا را ببینید و به آن دل مبندید"
" بزرگترین سر گرمی را کار می داند"
ای امام بزرگ؛ در این شبهای قدر که شما تازه برات و رستگاری رااز خدای کعبه، و حق تعالی گرفتی، ما اسیران دنیا و ساکنان پر هیاهوی آن نیازمند شفاعت و توجه شما و اولاد طاهرینت هستیم، از این همه بیراهه و منکرات دستمان را بگیر ، و از این شر و شور دنیا و عذاب محیط پیرامونمان مارا نجات بده.
شما صبور بودید و بر ناملایات زندگی چون کوه استوار بودی ، ما را نیز استقامتی بده، که از عقبه های سخت دنیا به سلامت عبور کنیم.
ای امام راستین و رسالت پناه، مارا از این حیات نباتی که همه چیزش بر مبنای ثروت و قدرت رقم خورده است، به سمت هدایت و انعام معنوی رهنمون فرما
امام بزرگ مصداق گزیده گویی در کلامت موج می زند غررالحکم و دررالکلم و کلمات قصارت در نهج البلاغه شاهد مثال سخن حقیر است.
یادمان نمی رود که دعاهای کوتاه و پر معنی ات برای کسب نعمت و فضیلت هم کافی است، تا به نجات و رستگاری و برخورداری از نعمتهای الهی دست یابیم. یا امام مهربان شما یادمان دادی که چنین مناجات کنیم؛
" الحمد لله علی کل نعمتِِ
و اسئل الله من کل خیرِِ
واعوذ با لله من کل شر
واستغفر الله من کل ذنبِِ"
ای امام دانا! شما شخصیتی بزرگ و چندبُعدی داری ما آنقدر ناتوان و کم دانش هستیم، که قادر نیستیم درخواستها و گرفتاری های خود را به عرضتان برسانیم.
یا علی! در این دنیا ما شیعیان آشفتگی و اضطرابمان افزایش یافته است، دربُعد سیاسی کفتاران در کمین سرزمینهایمان نشسته اند، تا مایملک ما را غارت نمایند، وما را به خاک مذلت بکشانند. ما هم با کمک شما و رهنمودهای کتاب نهج البلاغه ات راست قامت ایستاده ایم. با آنکه تحریم شده ایم، وفرزندانمان بیکارند و سن اعتیاددرجامعه، جوانتر، وسن ازدواج سالخورده شده است، ولی همچنا ن با عزت و پایمردی بدنبال لطف غیبی خداوند و دعای خیر شما بزرگان دینمان هستیم.
یا علی من ناتوانم که ادیبانه باشما درد دل کنم، گوشه ی چشمی به نیکی مردم ملل را نگاه بفرما و کشور ما را هم همانطور.
درد دلی با اولین امام عالمین
نویسنده: احمد لطفی
امام اول دین آخر الزمان حضرت علی ( ع ) می باشند، در پسِ قرون هنوز بشریت نیازمند کلام راهگشای اوست، اگر شکایت از فقر می کنیم ، قناعت و تلاش و توکل را به ما پیشنهاد می کند، وی سالها پیش فرمودند؛
... [مشاهده متن کامل]
" کاخی برپا نمی شود ، مگر در کنارش، جمعی فقیر شوند.
"دنیا را ببینید و به آن دل مبندید"
" بزرگترین سر گرمی را کار می داند"
ای امام بزرگ؛ در این شبهای قدر که شما تازه برات و رستگاری رااز خدای کعبه، و حق تعالی گرفتی، ما اسیران دنیا و ساکنان پر هیاهوی آن نیازمند شفاعت و توجه شما و اولاد طاهرینت هستیم، از این همه بیراهه و منکرات دستمان را بگیر ، و از این شر و شور دنیا و عذاب محیط پیرامونمان مارا نجات بده.
شما صبور بودید و بر ناملایات زندگی چون کوه استوار بودی ، ما را نیز استقامتی بده، که از عقبه های سخت دنیا به سلامت عبور کنیم.
ای امام راستین و رسالت پناه، مارا از این حیات نباتی که همه چیزش بر مبنای ثروت و قدرت رقم خورده است، به سمت هدایت و انعام معنوی رهنمون فرما
امام بزرگ مصداق گزیده گویی در کلامت موج می زند غررالحکم و دررالکلم و کلمات قصارت در نهج البلاغه شاهد مثال سخن حقیر است.
یادمان نمی رود که دعاهای کوتاه و پر معنی ات برای کسب نعمت و فضیلت هم کافی است، تا به نجات و رستگاری و برخورداری از نعمتهای الهی دست یابیم. یا امام مهربان شما یادمان دادی که چنن مناجات کنیم؛
" الحمد لله علی کل نعمتِِ
و اسئل الله من کل خیرِِ
واعوذ با لله من کل شر
واستغفر الله من کل ذنبِِ"
ای امام دانا! شما شخصیتی بزرگ و چندبُعدی داری ما آنقدر ناتوان و کم دانش هستیم، که قادر نیستیم درخواستها و گرفتاری های خود را به عرضتان برسانیم.
یا علی! در این دنیا ما شیعیان آسایش و اضطرابمان افزایش یافته است، دربُعد سیاسی کفتاران در کمین سرزمینهایمان نشسته اند، تا مایملک ما را غارت نمایند، وما را به خاک مذلت بکشانند. ما هم با کمک شما و رهنمودهای کتاب نهج البلاغه ات راست قامت ایستاده ایم. با آنکه تحریم شده ایم، وفرزندانمان بیکارند و سن اعتیاددرجامعه، جوانتر، وسن ازدواج سالخورده شده است، ولی همچنا ن با عزت و پایمردی بدنبال لطف غیبی خداوند و دعای خیر شما بزرگان دینمان هستیم.
یا علی من ناتوانم که ادیبانه باشما درد دل کنم، گوشه ی چشمی به نیکی مردم ملل را نگاه بفرما و کشور ما را هم همانطور.
" رابطه ی جوامع پیچیده و دموکراسی"
تهیه کننده: احمد لطفی
باتوجه به این که جامعه شناسی بالندگی و علم بودنش را مدیون دانشمندان غربی است، ولی کنکاش در سخن بزرگان جامعه شناس، سخنان قابل تاءملی را می توان بدست آورد. برای بررسی سرنوشت دمو کراسی حداکثری؛ این سوءال به ذهن بزرگان جامعه شناسی سیاسی آمده، که آیا جوامع پیچیده، وفرا مُدرن، در بردارنده ی تحقق دموکراسی حداکثری است؟
... [مشاهده متن کامل]
قدر مسلم فضای مجازی و ارتباطات جهانی، در اثر نو شدن جامعه و توسعه ی همه جانبه در تمام زمینه ها از جمله وجود راههای زمینی و هوایی و دریایی و اکنون ماهواره ها و قدرت رسانه ها بشریت را به یک پیوند جهانی دعوت می کنند، هرچند که در پشت این تبلیعات ونحله های گوناگون، احزاب و گروهها و رسانه هایشان احتمالا" اهداف دیگری نهفته باشد، اما آماج رسانه ای مباحث فرهنگی و اجتماعی، و . . . . همه افراد جوامع در کشورهای مختلف را تحت تاءثیر قراداده است. افراد از حال سنتی و وفاق و همبستگی اجتماعی به شکل گذشته فاصله گرفته اند. به عبارتی جوامع از شکل ساده به شکل پیچیده تری تغییر یافته اند. ادارهی این جامعه با تفکر بومی و سنتی با چالش مواجه شده است. و کار دولتمردان برای اداره ی جامعه و حضور حد اکثری آنها در امور شهروندی، و صندوق های راءی ریزی برای تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی و. . . و تقویت دموکراسی کار دشواری خواهد بود، به قول؛
" آنتونی گیدنز" و " اولریش بک"جهانی شدن را نتیجه پویش مدرنیته می دانند، آنها جهانی شدن را چند علتی می دانند، و تفسیر تک علتی مارکسیست ها را که بر اساس آن سرمایه داری نیروی حرکت بخش جهانی شدن است را رد می نمایند. ( صنعتی، و. . . : ۱۳۹۳ : ۴۷۹ )
هانطور که در سوءال اولیه مطرح شد؛
" به عقیده ی "کلاوس اوفه" جوامع پیچیده دولتهای"ضعیفی" دارند. این امر به خاطر فقدان همبستگی اجتماعی است، و بدین معنی است که نهاد عمده، مانند دولت که همه ی شهر وندان را در کنترل دارد، دیگر مشروع شناخته نمی شود، و دیگر اینکه به واسطه تضعیف دولت به وسیله یفرآیندهای جهانی شدن، استفاده از این نهاد برای حفاظت از منافع جمعی یا انجام اصلاحات در جهت منفعت همگانی مشکل می باشد. "
[جامعه شناسی معاصر : کیت نش: صص ۲۶۱ تا ۲۶۵]
بنابراین در جوامع پیچیده به دلیل جریان جهانی شدن از دولتهای ضعیفی بر خوردارند.
منابع و پی نوشته ها:
۱ - صنعتی، حسین و ایراندوست، سید فهیم و احمدی ملک ایمانی، معصومه؛ مجموعه دروس تخصصی رشته علوم اجتماعی، انتشاراتکتابخانه فرهنگ، تهران ، سال ۱۳۹۳
۲ - نش کیت؛ جامعه شناسی سیاسی معاصر تدجمه محمد تقی دلفروز ؛ نشر کویر، سال ۱۳۸۳
تهیه کننده: احمد لطفی
باتوجه به این که جامعه شناسی بالندگی و علم بودنش را مدیون دانشمندان غربی است، ولی کنکاش در سخن بزرگان جامعه شناس، سخنان قابل تاءملی را می توان بدست آورد. برای بررسی سرنوشت دمو کراسی حداکثری؛ این سوءال به ذهن بزرگان جامعه شناسی سیاسی آمده، که آیا جوامع پیچیده، وفرا مُدرن، در بردارنده ی تحقق دموکراسی حداکثری است؟
... [مشاهده متن کامل]
قدر مسلم فضای مجازی و ارتباطات جهانی، در اثر نو شدن جامعه و توسعه ی همه جانبه در تمام زمینه ها از جمله وجود راههای زمینی و هوایی و دریایی و اکنون ماهواره ها و قدرت رسانه ها بشریت را به یک پیوند جهانی دعوت می کنند، هرچند که در پشت این تبلیعات ونحله های گوناگون، احزاب و گروهها و رسانه هایشان احتمالا" اهداف دیگری نهفته باشد، اما آماج رسانه ای مباحث فرهنگی و اجتماعی، و . . . . همه افراد جوامع در کشورهای مختلف را تحت تاءثیر قراداده است. افراد از حال سنتی و وفاق و همبستگی اجتماعی به شکل گذشته فاصله گرفته اند. به عبارتی جوامع از شکل ساده به شکل پیچیده تری تغییر یافته اند. ادارهی این جامعه با تفکر بومی و سنتی با چالش مواجه شده است. و کار دولتمردان برای اداره ی جامعه و حضور حد اکثری آنها در امور شهروندی، و صندوق های راءی ریزی برای تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی و. . . و تقویت دموکراسی کار دشواری خواهد بود، به قول؛
" آنتونی گیدنز" و " اولریش بک"جهانی شدن را نتیجه پویش مدرنیته می دانند، آنها جهانی شدن را چند علتی می دانند، و تفسیر تک علتی مارکسیست ها را که بر اساس آن سرمایه داری نیروی حرکت بخش جهانی شدن است را رد می نمایند. ( صنعتی، و. . . : ۱۳۹۳ : ۴۷۹ )
هانطور که در سوءال اولیه مطرح شد؛
" به عقیده ی "کلاوس اوفه" جوامع پیچیده دولتهای"ضعیفی" دارند. این امر به خاطر فقدان همبستگی اجتماعی است، و بدین معنی است که نهاد عمده، مانند دولت که همه ی شهر وندان را در کنترل دارد، دیگر مشروع شناخته نمی شود، و دیگر اینکه به واسطه تضعیف دولت به وسیله یفرآیندهای جهانی شدن، استفاده از این نهاد برای حفاظت از منافع جمعی یا انجام اصلاحات در جهت منفعت همگانی مشکل می باشد. "
[جامعه شناسی معاصر : کیت نش: صص ۲۶۱ تا ۲۶۵]
بنابراین در جوامع پیچیده به دلیل جریان جهانی شدن از دولتهای ضعیفی بر خوردارند.
منابع و پی نوشته ها:
۱ - صنعتی، حسین و ایراندوست، سید فهیم و احمدی ملک ایمانی، معصومه؛ مجموعه دروس تخصصی رشته علوم اجتماعی، انتشاراتکتابخانه فرهنگ، تهران ، سال ۱۳۹۳
۲ - نش کیت؛ جامعه شناسی سیاسی معاصر تدجمه محمد تقی دلفروز ؛ نشر کویر، سال ۱۳۸۳
یادنامه کربلایی شیخ حسین نظری
نگارنده تاریخ تولد دقیق ایشان را نمی داند، ولی با توجه به طول عمر و خاطرات و اشعارش می توان قبول کرد ، این شاعر پشتکوهی در اواخر دوران غلامرضا خان والی به دنیا آمده است، وی از جوانی بالبداهه شعر محلی به سبک سهل ممتنع می سروده است. این را طایفه بازگیر و دشتی و به عبارتی مردم پیشکوه و پشتکوه بهتر می دانند، که شادروان شیخ حسین نطری چه شاعر توانایی است، که از جنس مردم منطقه بوده و برای آنها شعر می سروده و شعر می خوانده است. این پیر فرزانه بیش از سی سال خودش و خانواده و برخی از برادران و خواهران و خواهر زادگانش ساکن سیمره می شوند. از آنجا که فردی نجیب و با اصالت بوده است خیلی زود بزرگان و اهالی دره شهر با وی دمخور می شوند و از اشعار و کمالات و گفته ها و خاطرات و داستانها و تجارب وی برخوردار می شوند این شاعر دشتی شبانکاره ای در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۷ شمسی چهره در نقاب خاک کشید ، و این روزها یادمان یکمین سالگرد این شاعر نام آشنا و مردمی است. نگارنده آرزومند است جوانان پر شوری که در رشته ی ادبیات و تاریخ دارای سر رشته و تحصیلات می باشند . سخنان و اشعار این شاعر مردمی را برای آیندگان و تاریخ ادبیات منطقه گرد آوری نمایند. واقعیت این است، آنچه شیراز و کاشان وتبریز و کرمان را با اهمیت کرده است، وجود مفاخر و آثار شاعران آن مناطق است. ما شاعرانی چون پیر جعفر ( پیر جافر ) و حسینعلی خان سرخه میری و شاه پری شاعر از طایفه توشمال پشتکوه و محمد رحیم توشمال کرد و علی کرم هواسعلی و کاظم زرگوش ( برفی ) و صید محمد خان میر و عجم میر و سهراب زینی وند و حجه الاسلام شیخ هادی رحیمی و خاندان کلالی ( کلبعلی ) پیروند واعقابش محمد خان نوری و جعفر فیلی و. . . . و عباس سرخه میری وشاعران طایفه کولیوند و حسنوند و یوسفوند وبیرانوند، و سگوند و قیاسوند و . . . که همگی اگر آثارشان دقیق جمع میشد الان پیشکوه و پشتکوه حرف بیشتری برای گفتن داشت.
... [مشاهده متن کامل]
به همین بسنده می کنم، روح کربلایی شیخ حسین نظری دشتی شاعر شهیر گرامی باد.
با احترام: احمد لطفی
۲۵ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۸ شمسی
نگارنده تاریخ تولد دقیق ایشان را نمی داند، ولی با توجه به طول عمر و خاطرات و اشعارش می توان قبول کرد ، این شاعر پشتکوهی در اواخر دوران غلامرضا خان والی به دنیا آمده است، وی از جوانی بالبداهه شعر محلی به سبک سهل ممتنع می سروده است. این را طایفه بازگیر و دشتی و به عبارتی مردم پیشکوه و پشتکوه بهتر می دانند، که شادروان شیخ حسین نطری چه شاعر توانایی است، که از جنس مردم منطقه بوده و برای آنها شعر می سروده و شعر می خوانده است. این پیر فرزانه بیش از سی سال خودش و خانواده و برخی از برادران و خواهران و خواهر زادگانش ساکن سیمره می شوند. از آنجا که فردی نجیب و با اصالت بوده است خیلی زود بزرگان و اهالی دره شهر با وی دمخور می شوند و از اشعار و کمالات و گفته ها و خاطرات و داستانها و تجارب وی برخوردار می شوند این شاعر دشتی شبانکاره ای در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۷ شمسی چهره در نقاب خاک کشید ، و این روزها یادمان یکمین سالگرد این شاعر نام آشنا و مردمی است. نگارنده آرزومند است جوانان پر شوری که در رشته ی ادبیات و تاریخ دارای سر رشته و تحصیلات می باشند . سخنان و اشعار این شاعر مردمی را برای آیندگان و تاریخ ادبیات منطقه گرد آوری نمایند. واقعیت این است، آنچه شیراز و کاشان وتبریز و کرمان را با اهمیت کرده است، وجود مفاخر و آثار شاعران آن مناطق است. ما شاعرانی چون پیر جعفر ( پیر جافر ) و حسینعلی خان سرخه میری و شاه پری شاعر از طایفه توشمال پشتکوه و محمد رحیم توشمال کرد و علی کرم هواسعلی و کاظم زرگوش ( برفی ) و صید محمد خان میر و عجم میر و سهراب زینی وند و حجه الاسلام شیخ هادی رحیمی و خاندان کلالی ( کلبعلی ) پیروند واعقابش محمد خان نوری و جعفر فیلی و. . . . و عباس سرخه میری وشاعران طایفه کولیوند و حسنوند و یوسفوند وبیرانوند، و سگوند و قیاسوند و . . . که همگی اگر آثارشان دقیق جمع میشد الان پیشکوه و پشتکوه حرف بیشتری برای گفتن داشت.
... [مشاهده متن کامل]
به همین بسنده می کنم، روح کربلایی شیخ حسین نظری دشتی شاعر شهیر گرامی باد.
با احترام: احمد لطفی
۲۵ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۸ شمسی
" معرفی مختصر شیخ حسین نظری دشتی"
نویسنده: احمد لطفی
زنده یاد کربلایی شیخ حسین نظری، شاعر و سخنورشهیر، و بزرگ خاندان نظری از طایفه دشتی می باشند. ایشان قبلا" ساکن تختان بوده و حدود سی سال آخر عمرش را در شهر باستانی سیمره ( دره شهر ) زندگی کردند. و ی با وجود عمری نسبتا" طولانی از حافظه ای عجیب برخوردار بودند، و اهالی سیمره و بزرگان و اهل علم و ادب و حتا توده ی مردم با وی حشر و نشر داشتند و از اشعار مختلف ایشان بهره و فیض می بردند.
... [مشاهده متن کامل]
آنچه مسلم است، برای دشتی های ساکن دشستان دو قول مشهور است، یکی آنکه جد آنها از بلاد بحرین یا منطقه ای نزدیک عربستان به نزد آل مطفر در فارس آمده ، و سپس دارای کثرت جمعیت شده اند.
قول دوم، آن است که در سایت تاریخ دشتی آمده است؛
خاندان شبانکاره:
"ملک اردشیر ( 742 تا 756ق ) شبانکاره در سال 756 ق� از امیر مبارزالدین محمد از سلسله آل مظفر شکست خورد و سلسله شبانکاره منقرض و پخش و پراکنده شدند. یکی از طایفه های این خاندان به دشتستان کوچ کرده یا تبعید شدند و در این جا ماندگار شدند و گویا اولین بار در نزدیکی های زیراه و سپس در شبانکاره ساکن گردیدند. فارس نامه ابن بلخی تعداد طایفه های شبانکاره را پنج تا به نام های اسماعیلیان، مسعودیان، کرزوبیان، رامانیان و اشکانیان نوشته است. برخی بر این باورند که چون نام اسماعیل بارها در سلسله شبانکاره های دشتستان تکرار شده طایفه ای که به این جا آمده اسماعیلیان بوده است. فرمانروایان سلسله شبانکاره در شجره ها نسب خود را به اردشیر بنیانگذار سلسله ساسانی می رساندند. محمد بن علی شبانکاره ای در کتاب خود به نام ( مجمع الانساب ) می نویسد " بدان که غرض از تقدم ملوک شبانکاره بر دیگر ملوک آن است که نسب آن ها در نزد همه اهل علوم انساب محقق و ثابت است و شکی در آن نیست که ایشان از نوادگان اردشیر بابک ساسانی اند و خیلی کتاب بدان مسطور و مذکور است و شجره انساب آن ها که از مظفرالدین محمد بن مبارز تا به حضرت آدم رسد نزد ائمه و اهل تاریخ درست و منقح شده است" از زمانی که خاندان شبانکاره ای وارد دشتستان شده اند تا زمان آخرین اُمرای این سلسله که در این سرزمین حکومت کردند یعنی تا زمان اردشیر خان و ملک منصور خان نزدیک به 20 نسل آن ها در منطقه شبانکاره و سعدآباد ( زیراه ) زیستند. "[1]
آنطور که نگارنده از برادر مرحوم کربلایی شیخ حسین نظری ساکن اندیمشک در یک مراسم برایم تعریف کرد ، ورود دشتی ها به سرزمین پشتکوه ایلام سیصد سال قبل دانستند ، که به دوران نادرشاه افشار می رسد و چون آنها در ابتدا با باپیروندهای سوره میری حشر و نشر داشته اند و طبق گفته ی مرحوم شیخ حسین شاعر ارجمند ، سوره میری ها را دایی خاندان نظری می دانستند، لذا شبانکاره بودن دشتی - قیطولی های پشتکوه را محرز می نماید زیرا طبق نقل قول خدایار دشتی از معمرین این طایفه شبانکاره بوده و به کمک نادرشاه برای پاسداری از مرزها در برابر عثمانی این دشتی های شبانکاره اسماعیلی به منطقه آمده اند و افرادی هم از سپاه عثمانی را کشته و خودشان هم تلفاتی داشته اند.
خدایار دشتی در وب سایتش نوشته ؛
سندی دیگر بر اصل و نسب طایفه دشتی از کتاب فرهنگ طوایف ایلامی
. . . . . . . . . هنگامی که نادرشاه افشار که به جنگ عثمانی ها می رفت و نیرو جمع می کرد. تعدادی از کردان زبده آن منطقه را با خود به طرف مرز ایران و عثمانی در محل اوردوگاه خود در روستای کنونی سنگرنادر دهلران به همراه لشکر آورد و در آنجا باقی ماندند و به اسم کردان دشتی درآمدند، که بعدها به طایفه دشتی و قیطولی معروف گردیدند. ( اقتباس از نوشته ی خدایار دشتی در وب سایتش )
دشتی - قیطولی ها در آبدانان و دهلران و یکسری شهرهای همجوار سکونت گزیده اند و جناب خدایار دشتی در وب سایتش مفصل و به تفکیک تیره ها و خاندانهای دشتی را استخراج کرده است. طایفه دشتی در پشتکوه به صورت طایفه ای مستقل بوده ولی از سال ۱۳۰۸ به بعد، تعدادی از خاندانهایش دربین برخی از طوایف سکونت یافته اند . خاندان نظری هم در بین بازگیرهای تختان و خربزان زندگی می کنند. البته بیشتر آنها به شهرستان دره شهر مهاجرت کرده اند.
دشتی های بازگیر�، شامل خاندان های؛
حقی - جعفری - لاله زاری ونظری می باشند این تیره با طایفه ی بازگیر هم جریش ( هم پیمان ) شده است ودر روستای تختان بخش سراب میمه و شهر آبدانان ساکن می باشند. و برخی از آنها نیز به دره شهر و اندیمشک مهاجرت کرده اند.
خاندان نطری مردمی فهیم و آرام و باشخصیت هستند . تعدادی از دانش آموزان با شهرت نظری از دشتی های دره شهر و تختان در شهرستان دره شهر تحصیل می کردند، و از نظر نگارنده بسیار موءدب و جامعه پذیر بودند.
تصویر شاعر بزرگ پیشکوه و پشتکوه، شادروان کربلایی شیخ حسین نظری دشتی
�
شادروان شیخ حسین نظری شاعری خوش قریحه بوده است که به تعبیر شاعر سیمره ای، علی اصعر ( جوان ) هاشمی؛"زنده یاد شیخ حسین نظری شاعری بوده، که بالبداهه در باره ی هر موضوعی قادر به شعر گفتن بوده است. " ( اقتباس از کانال تاریخ و فرهنگ دره شهر )
گذشته از جوان هاشمی، دکتر احمد زینی وند و صید حسین دیناری در کتابهایشان نام شیخ حسین نظری را ذکر کرده اند.
مردم عادی پیشکوه و پشتکوه نیز از نام و آوازه ی این شاعر اطلاع داشته اند و طایفه بازگیر شعرهای این مرد بزرگ و گمنام در مطبوعات زمانه را همیشه زمزمه می کنند از قصیده ی " آسکه که دوران دور والی بی" تا قصیده ی استغاثه به درگاه علی ( ع ) همه حکایت از پختگی این شاعر دشتی دارد، که فایز دشتستانی را در ذهنها تداعی می کند. [2] زیرا شیخ حسین دشتی نیز اصالتا" از دشتستان جنوب ایران بوده، که سیصد سال پیش اجدادش به پشتکوه ایلام مهاجرت کرده اند.
شادروان شیخ حسین نطری به زبان یا گویش پهله ایشعر می گفته است. کاش اعقابش اشعار این شاعر شیرین سخن را با خاطرات و تجارب و زندگینامه اش را گرد می آوردند تا جامعه با شخصیت و عملکرد این پیر فرزانه بیشتر آشنا می شدند.
پی نوشته ها:
[1] - سایت تاریخ دشتی؛ مقاله حاکمان مقتدر استان بوشهر - نویسندگان؛ مصطفی و میثم
[2] - یکی از ابیات مناجاتنامه ی" یاعلی هانای" به شرح زیر است:
یاعلی هانای برس و دادم
درمنه بیکس دل و تو شادم
نویسنده: احمد لطفی
زنده یاد کربلایی شیخ حسین نظری، شاعر و سخنورشهیر، و بزرگ خاندان نظری از طایفه دشتی می باشند. ایشان قبلا" ساکن تختان بوده و حدود سی سال آخر عمرش را در شهر باستانی سیمره ( دره شهر ) زندگی کردند. و ی با وجود عمری نسبتا" طولانی از حافظه ای عجیب برخوردار بودند، و اهالی سیمره و بزرگان و اهل علم و ادب و حتا توده ی مردم با وی حشر و نشر داشتند و از اشعار مختلف ایشان بهره و فیض می بردند.
... [مشاهده متن کامل]
آنچه مسلم است، برای دشتی های ساکن دشستان دو قول مشهور است، یکی آنکه جد آنها از بلاد بحرین یا منطقه ای نزدیک عربستان به نزد آل مطفر در فارس آمده ، و سپس دارای کثرت جمعیت شده اند.
قول دوم، آن است که در سایت تاریخ دشتی آمده است؛
خاندان شبانکاره:
"ملک اردشیر ( 742 تا 756ق ) شبانکاره در سال 756 ق� از امیر مبارزالدین محمد از سلسله آل مظفر شکست خورد و سلسله شبانکاره منقرض و پخش و پراکنده شدند. یکی از طایفه های این خاندان به دشتستان کوچ کرده یا تبعید شدند و در این جا ماندگار شدند و گویا اولین بار در نزدیکی های زیراه و سپس در شبانکاره ساکن گردیدند. فارس نامه ابن بلخی تعداد طایفه های شبانکاره را پنج تا به نام های اسماعیلیان، مسعودیان، کرزوبیان، رامانیان و اشکانیان نوشته است. برخی بر این باورند که چون نام اسماعیل بارها در سلسله شبانکاره های دشتستان تکرار شده طایفه ای که به این جا آمده اسماعیلیان بوده است. فرمانروایان سلسله شبانکاره در شجره ها نسب خود را به اردشیر بنیانگذار سلسله ساسانی می رساندند. محمد بن علی شبانکاره ای در کتاب خود به نام ( مجمع الانساب ) می نویسد " بدان که غرض از تقدم ملوک شبانکاره بر دیگر ملوک آن است که نسب آن ها در نزد همه اهل علوم انساب محقق و ثابت است و شکی در آن نیست که ایشان از نوادگان اردشیر بابک ساسانی اند و خیلی کتاب بدان مسطور و مذکور است و شجره انساب آن ها که از مظفرالدین محمد بن مبارز تا به حضرت آدم رسد نزد ائمه و اهل تاریخ درست و منقح شده است" از زمانی که خاندان شبانکاره ای وارد دشتستان شده اند تا زمان آخرین اُمرای این سلسله که در این سرزمین حکومت کردند یعنی تا زمان اردشیر خان و ملک منصور خان نزدیک به 20 نسل آن ها در منطقه شبانکاره و سعدآباد ( زیراه ) زیستند. "[1]
آنطور که نگارنده از برادر مرحوم کربلایی شیخ حسین نظری ساکن اندیمشک در یک مراسم برایم تعریف کرد ، ورود دشتی ها به سرزمین پشتکوه ایلام سیصد سال قبل دانستند ، که به دوران نادرشاه افشار می رسد و چون آنها در ابتدا با باپیروندهای سوره میری حشر و نشر داشته اند و طبق گفته ی مرحوم شیخ حسین شاعر ارجمند ، سوره میری ها را دایی خاندان نظری می دانستند، لذا شبانکاره بودن دشتی - قیطولی های پشتکوه را محرز می نماید زیرا طبق نقل قول خدایار دشتی از معمرین این طایفه شبانکاره بوده و به کمک نادرشاه برای پاسداری از مرزها در برابر عثمانی این دشتی های شبانکاره اسماعیلی به منطقه آمده اند و افرادی هم از سپاه عثمانی را کشته و خودشان هم تلفاتی داشته اند.
خدایار دشتی در وب سایتش نوشته ؛
سندی دیگر بر اصل و نسب طایفه دشتی از کتاب فرهنگ طوایف ایلامی
. . . . . . . . . هنگامی که نادرشاه افشار که به جنگ عثمانی ها می رفت و نیرو جمع می کرد. تعدادی از کردان زبده آن منطقه را با خود به طرف مرز ایران و عثمانی در محل اوردوگاه خود در روستای کنونی سنگرنادر دهلران به همراه لشکر آورد و در آنجا باقی ماندند و به اسم کردان دشتی درآمدند، که بعدها به طایفه دشتی و قیطولی معروف گردیدند. ( اقتباس از نوشته ی خدایار دشتی در وب سایتش )
دشتی - قیطولی ها در آبدانان و دهلران و یکسری شهرهای همجوار سکونت گزیده اند و جناب خدایار دشتی در وب سایتش مفصل و به تفکیک تیره ها و خاندانهای دشتی را استخراج کرده است. طایفه دشتی در پشتکوه به صورت طایفه ای مستقل بوده ولی از سال ۱۳۰۸ به بعد، تعدادی از خاندانهایش دربین برخی از طوایف سکونت یافته اند . خاندان نظری هم در بین بازگیرهای تختان و خربزان زندگی می کنند. البته بیشتر آنها به شهرستان دره شهر مهاجرت کرده اند.
دشتی های بازگیر�، شامل خاندان های؛
حقی - جعفری - لاله زاری ونظری می باشند این تیره با طایفه ی بازگیر هم جریش ( هم پیمان ) شده است ودر روستای تختان بخش سراب میمه و شهر آبدانان ساکن می باشند. و برخی از آنها نیز به دره شهر و اندیمشک مهاجرت کرده اند.
خاندان نطری مردمی فهیم و آرام و باشخصیت هستند . تعدادی از دانش آموزان با شهرت نظری از دشتی های دره شهر و تختان در شهرستان دره شهر تحصیل می کردند، و از نظر نگارنده بسیار موءدب و جامعه پذیر بودند.
تصویر شاعر بزرگ پیشکوه و پشتکوه، شادروان کربلایی شیخ حسین نظری دشتی
�
شادروان شیخ حسین نظری شاعری خوش قریحه بوده است که به تعبیر شاعر سیمره ای، علی اصعر ( جوان ) هاشمی؛"زنده یاد شیخ حسین نظری شاعری بوده، که بالبداهه در باره ی هر موضوعی قادر به شعر گفتن بوده است. " ( اقتباس از کانال تاریخ و فرهنگ دره شهر )
گذشته از جوان هاشمی، دکتر احمد زینی وند و صید حسین دیناری در کتابهایشان نام شیخ حسین نظری را ذکر کرده اند.
مردم عادی پیشکوه و پشتکوه نیز از نام و آوازه ی این شاعر اطلاع داشته اند و طایفه بازگیر شعرهای این مرد بزرگ و گمنام در مطبوعات زمانه را همیشه زمزمه می کنند از قصیده ی " آسکه که دوران دور والی بی" تا قصیده ی استغاثه به درگاه علی ( ع ) همه حکایت از پختگی این شاعر دشتی دارد، که فایز دشتستانی را در ذهنها تداعی می کند. [2] زیرا شیخ حسین دشتی نیز اصالتا" از دشتستان جنوب ایران بوده، که سیصد سال پیش اجدادش به پشتکوه ایلام مهاجرت کرده اند.
شادروان شیخ حسین نطری به زبان یا گویش پهله ایشعر می گفته است. کاش اعقابش اشعار این شاعر شیرین سخن را با خاطرات و تجارب و زندگینامه اش را گرد می آوردند تا جامعه با شخصیت و عملکرد این پیر فرزانه بیشتر آشنا می شدند.
پی نوشته ها:
[1] - سایت تاریخ دشتی؛ مقاله حاکمان مقتدر استان بوشهر - نویسندگان؛ مصطفی و میثم
[2] - یکی از ابیات مناجاتنامه ی" یاعلی هانای" به شرح زیر است:
یاعلی هانای برس و دادم
درمنه بیکس دل و تو شادم
اسیر درد
به هرجا رو می کنم
دردی گریبان مرا می گیرد
یکبار سگهای گله به حیاط منزل ما می آیند،
و جولان می دهند.
و هر از چند گاهی،
لنگه کفشی، یا دمپایی ای
باخود به تپه های مجاور می برند
... [مشاهده متن کامل]
گااه گله ها به درختان باغچه ام هجوم می آورند ،
و گاه بچه ای از بالای تپه به درون حیاط منزل سنگی می اندازد
یکبار بچه های همسایه،
به حاشیه ی جاده ی نیم بند جلوی منزلم خرابی و مزاحمت ایجاد می کنند.
بر دل غمین من دردهایی
از در و دیوار هجوم می آورند.
گله دار و بچه و گوسفندها و سگها
همگی روح مرا می آزارند.
دلم از دست گله دارانی
که شبها عوعو سگهایشان
خوابم را می ربایند،
و روز ها گله هایشان
در حاشیه منزل و باغم
مزاحمت ایجاد می کنند.
و به درختان باغم صدمه می زنند.
حقیقتا" ناراحت و بیزارم
آه، مانده ام با این همسایه های مزاحم چه کنم؟
اگر تذکر و نصیحتی هم می کنی
در عوض بیشتر لج می کنند.
من مانده ام ، و اسیر دردها،
و غریبی در محل سکونت خویش
منتظر مرگم
یا
رسیدن بهار سلامتی
در جسم و روح و روانم
۱۳۹۸ - ۱۳۹۳ - عبداله وارسته
" معلمی که زود آسمانی شد"
نویسنده: احمد لطفی
سالها از مرگ معلم با اخلاق و جوان ، جناب شادروان شامحمد جمالی می گذرد. در عنفوان جوانی بود ، که با دختر عمویش لیلا جمالی ازدواج کرد، حاصل ان ازدواج یک پسر و یک دختر به نامهای رضا و کوثر بود. در حال حاضر دختر شان دانشجوی دکترای دندانپزشکی و پسرشان فوق لیسانس می باشند.
... [مشاهده متن کامل]
تصویر زنده یاد شامحمد جمالی
زنده یاد شامحمد از طایفه عبدالشه ، وایل کولیوند بودند. خاندان آنها ژنتیکی و ارثی از استعداد فوق العاده بالایی برخوردار هستند. البته کوشش و پشتکار و رعایت اصول انسانی و پاکسیرتی و ایمان اسلامی آنها نیز در علم آموزی و کمال خواهی آنان تاءثیر چشمگیر دارد. شامحمد از نسل مادری جزو دودمان علاء هواسعلی است، وی نوه ی مشهدی عیسی فرزند علی کرم شاعر معروف سیمره است، جمال جد پدری شامحمدجمالی نیز شاعری از خطه ی الشتر بوده است.
زنده یادشامحمد جمالی فردی متین وخوشخوی بودند.
وی دارای شخصیتی آرام بود، و همواره با ادب و نرمی سخن می گفتند.
هنوز دوسال از معلمی اش نگذشته بود، که در کنکور سراسری در رشته ی فیزیک قبول گردید . اما آن معلم وارسته در اثر صانحه ی تصادف به ابدیت پیوست . بعد از وی همسرش لیلا که نوه ی دختری کدخدا علی احمد خدایاری هستند، با تقوای ذاتیش بسان یک شیر زن مسلمان فرزندان شوهر و پسر عمویش شادروان شامحمد جمالی را بزرگ کرد و در تعلیم و تربیت آنها زحمات فراوان کشیدند.
بانو لیلا جمالی در کسوت معلمی روزگار می گذرانید. وی بعد از سی سال خدمت خالصانه در آموزش و پرورش شهرستان دره شهر بازنشسته شدند.
اکنون تنها دغدغه ی خانم جمالی، به نتیجه رسیدن ادامه تحصیل فرزندانش می باشند.
در این گرامیداشت روز معلم، بر روان این معلم جوانمرگ ( شامحمد جمالی ) درود می فرستم.
تصویر زنده یاد شهید پرویز نوروزی
تصویر زنده یاد سیف الله ملکیان
تصویر زنده یاد محسن لطفی
اداره ی آموزش و پرورش شهرستان دره شهر از بدو تاءسبس تا کنون معلمان جوان بسیاری را از دست داده است، برای نمونه می توان زنده یادان شهید پرویز نوروزی و سیف الله ملکیان و محسن لطفی را می توان نام برد.
یاد همه ی آنها که معلم زیستند و معلم مُردند را گرامی می داریم روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
نویسنده: احمد لطفی
سالها از مرگ معلم با اخلاق و جوان ، جناب شادروان شامحمد جمالی می گذرد. در عنفوان جوانی بود ، که با دختر عمویش لیلا جمالی ازدواج کرد، حاصل ان ازدواج یک پسر و یک دختر به نامهای رضا و کوثر بود. در حال حاضر دختر شان دانشجوی دکترای دندانپزشکی و پسرشان فوق لیسانس می باشند.
... [مشاهده متن کامل]
تصویر زنده یاد شامحمد جمالی
زنده یاد شامحمد از طایفه عبدالشه ، وایل کولیوند بودند. خاندان آنها ژنتیکی و ارثی از استعداد فوق العاده بالایی برخوردار هستند. البته کوشش و پشتکار و رعایت اصول انسانی و پاکسیرتی و ایمان اسلامی آنها نیز در علم آموزی و کمال خواهی آنان تاءثیر چشمگیر دارد. شامحمد از نسل مادری جزو دودمان علاء هواسعلی است، وی نوه ی مشهدی عیسی فرزند علی کرم شاعر معروف سیمره است، جمال جد پدری شامحمدجمالی نیز شاعری از خطه ی الشتر بوده است.
زنده یادشامحمد جمالی فردی متین وخوشخوی بودند.
وی دارای شخصیتی آرام بود، و همواره با ادب و نرمی سخن می گفتند.
هنوز دوسال از معلمی اش نگذشته بود، که در کنکور سراسری در رشته ی فیزیک قبول گردید . اما آن معلم وارسته در اثر صانحه ی تصادف به ابدیت پیوست . بعد از وی همسرش لیلا که نوه ی دختری کدخدا علی احمد خدایاری هستند، با تقوای ذاتیش بسان یک شیر زن مسلمان فرزندان شوهر و پسر عمویش شادروان شامحمد جمالی را بزرگ کرد و در تعلیم و تربیت آنها زحمات فراوان کشیدند.
بانو لیلا جمالی در کسوت معلمی روزگار می گذرانید. وی بعد از سی سال خدمت خالصانه در آموزش و پرورش شهرستان دره شهر بازنشسته شدند.
اکنون تنها دغدغه ی خانم جمالی، به نتیجه رسیدن ادامه تحصیل فرزندانش می باشند.
در این گرامیداشت روز معلم، بر روان این معلم جوانمرگ ( شامحمد جمالی ) درود می فرستم.
تصویر زنده یاد شهید پرویز نوروزی
تصویر زنده یاد سیف الله ملکیان
تصویر زنده یاد محسن لطفی
اداره ی آموزش و پرورش شهرستان دره شهر از بدو تاءسبس تا کنون معلمان جوان بسیاری را از دست داده است، برای نمونه می توان زنده یادان شهید پرویز نوروزی و سیف الله ملکیان و محسن لطفی را می توان نام برد.
یاد همه ی آنها که معلم زیستند و معلم مُردند را گرامی می داریم روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
"روز ملی شوراها"
نویسنده: احمد لطفی
شورا که برخاسته از متون مذهبی ماست، تشکلی خاص برعلیه استبداد راءی، و یکجانبه نگری صاحبان قدرت و تدبیر است. شوراها معمولا" تحکیم کننده و افزایش دهنده ی خرد جمعی هستند، و به عبارتی شوراها بیانگر و مصداق بُعدی از دموکراسی در دنیای مدرن نیز به حساب می آیند.
... [مشاهده متن کامل]
آنها به نمایندگی از شهروندان، برفعالیت شهرداریها، و
تصمیم گیری ها برای شهرستانها و روستاها نظارت عمومی در چارچوب وظایف قانونیشان در کمک بهینه به اداره ی شهر و روستا را در سرلوحه ی کارشان قرار می دهند.
شوراها وقتی از مسئولان مربوطه ی استانی و محلی درخواست رفع مشکلات را ارائه می دهند، تا مسئولان مربوطه درامور شهر و روستا یشان برنامه و طرحی را اجرا نمایند، در حقیقت این خواست عموم مردم است که از قلم و زبان شوراها نوشته و گفته می شود. در دنیای جدید که کارهای زیر بنایی تخصصی شده ، بدون امکانات مادی نمی توان برای آبادانی و زیبایی شهر و رفاه شهروندان قدمی برداشت شایسته است مسئولان کشوری، استانی و محلی ، به این درخواستها و تقاضاها جهادی پاسخ دهند. شهرستانی مانند دره شهر که بار تمدنیِ کهنی را به دوش می کشد، و سیمره ( دره شهر ) و مهرگانکده در سطح بین المللی ، شناخته ی اهل خرد و دانایی است ، حیف نیست که این شهر به ظاهر کوچک و در معنا و بطن تاریخی و اجتماعی و اقتصادی و. . . که بسیاربزرگ است، را به حال خود رها کرد. چپ و راست تپه ها یش جایگاه آغل گوسفندان و کانالهایش رقت انگیز و از لحاظ بهداشتی گریه آور باشند.
زیبایی این تپه ها با می توان باساختن پارک و غرس درخت، جایگاه تفریح شهروندان و مسافران نمود . اگر در آن پارکها کتابخانه ، سالن مطالعه و آمفی تئاتر و محفلی برای سخنرانی در ابعاد خانوادگی، اجتماعی ، ادبی و بهداشتی و. . باشند، تا مردم کمتر به پارک طبیعی و خداداد ی کبیر کوه بروند و به آن صدمه بزنند.
ورود هر روز شهروندان و میهمانانشان در کبیر کوه قطعا" صدماتی به این سرمایه ی ملی وارد می نماید، و درختانش آسایشی به خود نمی بینند. در حالیکه حفظ محیط زیست، رعایت حق آیندگان می باشند.
نگارنده به عنوان یک معلم کوچک، این روز نهم اردیبهشت که روز شوراها نامیده شده است، به تمام شوراها در سطح کشور، خصوصا" شورای اسلامی شهرتاریخیمان تبریک عرض نموده، برای سایر عزیزان شورا در روستاهای سرفراز این منطقه ی باستانی و نجیب و شیعه ی دوازده امامی آرزوی توفیق و سلامتی و عاقبت به خیری را دارم.
با احترام و سپاس: احمد لطفی
"مردی کوشا، خندان و شیرین سخن"
نویسنده: احمد لطفی
کرم آبزن ، اصالتا" از اهالی روستای دلفان آباد بوده، و اکنون ساکن شهرستان دره شهر هستند. پدرش از طایفه ی یوسفوند و مادرش از طایفه ی پادروند می باشند. ایشان فردی خوشرو و خوش برخورد و دارای سجایای اخلاقی و ادب و کمال هستند.
... [مشاهده متن کامل]
کرم آبزن هم بسان بهرام ( باویله ) نظری سالها با مینی بوسی که داشت در حال خدمت به مردم شهرستان دره شهر و حومه بودند. ایشان از هم کلاسی های دوران دبستان نگارنده بودند، و نسبت فامیلی نیز داشت. پیشاپیش به محضرش پوزش می طلبم که چرا این یار و دوست و فامیل دیرینه را فراموش کرده ، و یاد و خاطره و شیوه ی فعالیت و خدمتش به جامعه ، خصوصا" به معلمان سرفراز این مرز و بوم را قلمی نکرده است. یکی از معلمین به نمایندگی از همکاران فرهنگی اعلام کرد، ما معلمان که ادامه تحصیل می دادیم تعدادمان زیاد بود، گذشته از "باویله" و رحیمی و ابدالبیکی و ملکیان یار ثابت فرهنگیان کرم آبزن بودند. آمید است از تلاشها و خدماتش چند جمله ای نوشته شود. آن معلم حق شناس، الحق که یاد آوری خوبی نمودند. یادم نمی رود، که در سال ۱۳۷۹ طرحی تحقیقاتی از سازمان برنامه و بودجه گرفته بودم و چند بار به ایلام رفت و آمد داشتم و در آن زمان همواره مسافر جناب کرم آبزن بودم. از آنجا که دوست قدیمی و فامیل بودیم، معمولا" مرا در کنار صندلی خود جای می داد.
وی با سخنان شیرین و نقلهای زیبایی که می فرمود مسافرین سختی راه پرپیچ و خم بین دره شهر و ایلام آن روزگار که از روستای کلم می گذشت، را فراموش می کردند. یکبار از کرم آبزن سوال کردم بنده مسافرت زیاد کردم ولی وقتی تا ایلام می روم و بر می گردم سرم درد می گیرد. ایشان گفت درسته بنده به تجربه دریافته ام این مسیر با پیچهایی که دارد گیج کننده است ، بنابراین باید سه کار انجام داد، یکی این که موسیقی گوش دهی و دوم این که بخوابی و سوم هم باید آدامس بجوی، شما که می بینی من ضبط وصوت بر روی ماشینم نصب نیست ، خودم با سخنانی که برایشان می گویم و گاه آنها را می خندانم سختی این مسیر وراه خسته کننده ی دره شهر به ایلام و بالعکس را کاهش می دهم. بنده از سخن سنجیده ی وی لذت بردم. آری کرم آبزن نمونه ی یک راننده ی شرافتمند و خدمتگزار بودند . بعدها در دهه ی هشتاد شمسی ایشان ماشین سنگین داشتند و روی آن کار می کرد . بعد از مدتی دچار سکته شد و دربستر نقاهت افتادند. بعد از مدتی بهتر شدند، و لی آنطور که آن معلم حق شناس اطلاع دادند، وی گفت در روز سیزده بدر حالش به هم خورده است امید است این مرد خوشرو و بشاش و با نشاط که واقعا" بسیار خوش سخن و مجلس آرا بودند، هرچه سریعتر سلامتی خود را باز یابد ودر کنار خانواده روزگار را به سلامتی بگذراند. الهی آمین یا رب العالمین.
"میرو ری یا راه بزرگان یا راه بزرگ"
آنطور که ما از بزرگان در گذشته شنیدیم این راه بدستور خسرو پرویز ساخته شده تا در فصل زمستان زن و فرزندش در قلعه شکر روبروی سوره مهری و قلعه ی دیگر و موقع ساختن قله پل ( چم آب برده ) در مقابل روستای چم نمشت اینها منطقه را با دیده بانیهای دم سنگر و تپه های چم کلان ایاب و ذهاب حتا با درشکه از این راه باستانی معروف به گوربندی ( در زمان گبرو قدیم ) آن ها را ساخته اند. ازطرفی راولینستون سیمره یا دره شهر جایگاه زمستانی خسرو پرویز و خانواده اش بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
بعد از شکست ایران و نفوذ اعراب بر منطقه راه ها نام عربی پیدا کردند راه بزرگان و راه بزرگ را میران راه یا میرو راه گذاشته اند ، چون میر در لفظ عربی یعنی بزرگ و رئیس قبیله و طایفه هم گفته اند. همانطور که راه بین دره شهر و سیکان و شاه نشین و سکه سون را کجاوه راه ( شترراه ) و به تلفظ زبان لکی کژاوه ری نامیده اند در دوران محصلی ره بین دره شهر و هاشم آباد را کژاوه ری می گفتند یعنی شتر راه زیرا جاده اش تقریبا" از پهنای خوبی برخوردار بوده است.
با سپاس : احمد لطفی
به نام داور بی همتا
نویسنده: احمد لطفی
هنر اعم از موسیقی و تئاتر و شعر و خطاطی، و. . . . لطیفه و بارقه ای احساسی است که هنرمند گذشته ا ز خود آن شادی و آن احساس پاکش را در اختیار دیگران قرار می دهد. ایل بانگ کوششی از جانب اهل هنر و دانایی در شهرستان بدره و حومه، برای اولین بار این جشنواره ی ملی برگزار شد ما از روی اخباری که کانالها ی مختلف شهرستانهای بدره و دره شهر منتشر کردند ، در جریان اهداف و عملکرد این بزرگواران که از جای جای کشور بدین سامان باستانی تشریف آورده بودند را پی گیری نمودیم، به نوبه ی خود از این زحمات و تلاشها که قلب شهروندان خصوصا" آسیب دیدگان از سیل را شاد کرده بود سپاسگزاریم. همچنین
... [مشاهده متن کامل]
از تمام کانال ها که دستاوردهای همایش ایل بانگ و زحمات و تلاش دست اندر کاران و هنرمندان شریف را پوشش خبری داده اند، تا سایرین از کم و کیف این رویداد تاریخی - فرهنگی که بدره و هند مینی به عنوان یکی از مناطق باستانی ساسانی را به مردم جامعه بشناسانند، نهایت تشکر را دارم.
شهرستان بدره ، یک از نقاط باستانی است، که شهر لارت و تنگه ی دربند و زرانگوش و زید و لار ، و . . . . را دربطن خود دارد، واز طرفی نیزشهرستان بدره، جایگاه قیام و حتا جنگ ایرانیان با اعراب دریکی از تنگه هایش بوده، و مردم منطقه، این دفاع را در حافظه ی تاریخی خویش دارند، و اعراب مهاجم نام آن دره و تنگه ی باستانی را تنگه ی کافران گذاشته اند.
جای جای این شهرستان و همجوارش سیمره ( دره شهر ) ردپای تمدن و بزرگان ساسانی را در خود به یادگار داشته و دارند. در حال حاضر اهالی دول گلاب و کله مرد ، و آهنگر و ساکنان دربند و. . همه از اعقاب ساسانیان به حساب می آیند. امیداست همه ی عزیزانی که از راه دور به این جشنواره ی ملی ایل بانگ تشریف آورده اند، و بر رونق آن افزوده اند، وتمامی حاضران و بینندگان آن جشنواره موفق و موءید باشند. در ادامه مجددا"به نوبه ی خودم از ادمین هاو دست اندر کاران کانالهای بدره و دره شهر که اطلاع رسانی شایسته ای انجام داده اند، نهایت سپاس و تشکر را دارم.
ارادتمند: احمد لطفی
از کانال بدره نیوز که همایش ایل بانگ را پوشش خبری دادند تا سایرین از دستاوردهای این رویداد که بدره و هند مینی به عنوان یکی از مناطق باستانی ساسانی را بشناسند و جایگاه قیام و حتا جنگ ایرانیان و اعراب در دره ی باستانی که اعراب نام آن را دره ی کافران گذاشته اند . جای جای این شهرستان و همجوارش سیمره ردپای بزرگان ساسانی است. اهالی دول گلاب و ساکنان دربند هم از اعقاب ساسانیان به حساب می آیند. امیداست موفق باشید. به نوبه ی خودم از ادمین و دست اندر کاران کانال بدره نیوز که اطلاع رسانی نمودند ، و این حادثه فرهنگی را پوشش دادند نهایت سپاس را دارم.
... [مشاهده متن کامل]
ارادتمند: احمد لطفی
"سال ملخ سال"
تهیه کننده: احمد لطفی
حمله ملخ از جانب اعراب ( کشورهای عربی ) یا سرزمینهای عرب نشین در خارج از مرزهای غرب و جنوب کشور به سرزمین ایران، گویا هر از چند سالی یکبار به مزارع ایران حمله می کنند، یکی از این حملات ملخ به مزارع حدود سال ۱۳۴۴ شمسی بوده، که نگارنده کودکی بیش نبوده است. در آن زمان دقیقا" از اوضاع زمانه غافل و بی اطلاع بودم فقط در ذهنم مانده برخی از کسانی که با ملخها مبارزه می کردند گویا خوراکی ملخ هم می خوردند. و شاید هم چون ملخها از سرزمین کشورهای عربی آمده بودند ، عوامل ضد حمله ی ملخ به همدیگر می گفتند ، فلانی ملخ خوردی بعد آنها با این شوخیها و سخنان قهقه می خندیدند
... [مشاهده متن کامل]
مرحوم محمد کاظمی برای فرزندش سردار رمضان کاظمی گفته بود؛ سال قُلَه ( ملخ ) سال، ملخها به هر مزرعه ای وارد می شدند، ظرف نیم ساعت صافش می کردند یعنی آن محصول را نابود می کردند. ایشان گفته بود؛ ملخها به چیت ( چیق ) سیاه چادرها هم خسارت وارد می کردند. در آن زمان دولت وقت اعلام کرده بود؛هرکس یک پوت ( حلب ) ملخ بگیرد و تحویل دهد، یک ریال به او می دادند. سال ملخ سال واقعا" سالی بود که ملخها آنقدر زیاد بودند که وقتی پرواز می کردند و در آسمان ظاهر می شدند ، جلو نور خورشید را می گرفتند و گویی بسان ابر نور آفتاب را می پوشاندند. [1]
شاعری خوش ذوق به نام عین شاه سوری ساکن روستای ژیریان ، از اهالی ایل سلسله نیز قطعه شعری لکی در آن سال ۱۳۴۴ شمسی سروده است که نگارنده قسمتی از آن قصیده را از طریق سالار اسدی بدست آورده، و الان چون شنیدم ملخها به استان ایلام رسیده اند، بعد از ۴۴ سال شنیدن این قطعه شعر نیز خالی از لطف نیست. [2]
پی نوشته ها:
[1] - مصاحبه با سردار سپاهی رمضان کاظمی
[2] - مصاحبه با سالار اسدی حسن گایار از اهالی چم تکله الشتر ، که این قطعه شعر تاریخی را نیز برای نگارنده ارسال نموده است.
"به مناسبت سالروز تولد ناجی جهان" سالروز تولد جان جهان، شیر معرفت ، ناجی بشریت، مدافع مظلومان و کوبنده ی اشرار و ظالمان را به شیعیان و آزادگان و مظلومان و مستضعفان عالم تبریک عرض می کنم.
... [مشاهده متن کامل]
نگارنده ی این سطور، در محضر و مکتب حضرتش خجالت زده ام، زیرا که در راه هدف مقدس آن حضرت قدمی عملی بر نداشته است. خیلی از ما قاصران خدمتگزاری در ره نورانی آن حضرت، در عالم ناسوت اسیر نفس و دنیای ناپایداریم، و ا ز عالم جبروت غفلت کردیم. در مجالسی می رویم که از آن مجالس بهره ی لازم را نمی بریم. مشوشی دنیا ما را مشوش کرده است از یاد برده ایم که ناجی ما را به وظایفی دعوت کرده، آگاهانه و ادیبانه بر معرفت و از خود گذشتگی دعوت نموده، ولی امثال بنده در جا می زنیم و آن حضرت بخاطر عدم اخلاص و بی لیاقتیمان درب وصال ودیدار را بسته است.
ما نیازمند هدایت و شناخت آن حضرتیم. در دل این شب از خدا آرزوی سلامتیش را دارم ، و برطبق برهان لطف، امید است، جامعه ی گرفتار ما و جهان گرفتار را سامان بخشد. ، و به ما معتقدان غافل و کم کارش، شوری برای آمادگی در رکابش عنایت فرماید. و با دعایی معنوی از خدا بخواهند، که حلاوتی نیز در عبادت و بندگی حق را به ما دوستداران و شیعیان عنایت گردد.
رهبرا!
اماما!
و
ای منجی بشریت!
نا بکآران و معاندان پای ارادت منتظرانت را سست می کنند و دل ارادت آنها را برای وصال حضرتت خالی می کنند.
به عنوان کمترین و ناقص ترین دوستدار آن حضرت ، از خداوند سلامتی آن حضرت و شیعیانش را خواهانم . امید است به هوادارانش رشد و کمالی عنایت گردد، تا آن حضرت زودتر ظهورنماید. طولانی شدن غیبتش همانا بر اثر جهل و نا موزونی رفتار کمال خواه ماست. ما اگر شناخت عقلی و عرفانی در باره ی حضرتش می داشتیم، شرایط را برای ظهورش آماده می کردیم. در یک کلام، به قول فردوسی پاکزاد؛
به یزدان اگر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم
میلاد نور بر شیعیان هستی مبارکباد.
با احترام: احمد لطفی
"معرفی مختصر خیرشه ( خدرشه ) های گچی ملکشاهی سوره میری"
نویسنده: احمد لطفی
آنچه از تاریخ و روایات سینه به سینه بر می آید ساکنان منطقه جبلی و باستانی ارکواز ملکشاهی مردمانی ریشه دار در تاریخ بوده اند برخی نسل خود را به جمشید جم اولین پادشاه اساطیری ایران می رسانند، و برخی نیز خود را از نسل پادشاهان ساسانی و در قرون ششم و هفتم قمری، دسته جاتی خود را از نسل ملکشاه سلجوقی معرفی کرده اند ، اما واقعیت این است که در این ۱۴۰۰ سال اخیر بعد از شکست ساسانیان ، مردم این سامان گرچه به اسارت و برخی نیز تا نقاطی از شرق ایران رفته اند ولی با شورش هایی که از اواخر قرن دوم هجری در ایران شروع شد، سران و سرداران ایران زمین به اعراب مهاجم که نسبت به ایرانیان رفتار نامناسب داشتند، اعتراضات و شورشهایی کرده، و برای بازگشت به دوران پر رونق و عظمت ساسانیان قیام هایی آغاز کردند . از جمله ی این قیامها، می توان به قیام یعقوب لیث صفاری در سیستان، و بابک خرمدین، و ابومسلم خراسانی و . . . اشاره کرد.
... [مشاهده متن کامل]
برآیند این نهضتها و شورشها کم کم یکسری حکومت هایی محلی در ایران شکل گرفت از جمله ، صفاریان، طاهریان ، سامانیان ، زیاریان و آل بویه و . . . همگی حکایت از استقلال و خودمختاری در برابر حاکمان عرب را داشتند، در این میان قدرت هایی شیعی مذهب از اعقاب ساسانیان در منطقه ی غرب کشور خصوصا مناطقی از ایلام ، لرستان ، فارس و بختیاری، و کرمانشاه و قسمت هایی از همدان و خوزستان شکل گرفتند که آل حسنویه و بنی عیار و اتابکان لر کوچک و لر بزرگ را می توان نام برد.
در پشتکوه ایلام اعقاب ساسانیان در قالب فرزندان سوره میر ، ریزه وند و عالی بیگی بعنوان صاحبان ملک ، قدرت و مشروعیتی که داشتند اتحادیه هایی حول محور این سه ایل باستانی ایجاد می شود . در گذشته اعقاب سوره میر و ریزه وند در پشتکوه ( دهلران ، زرین آباد، میمه، ایلام، ملکشاهی، میشخاص و . . . ) و در پیشکوه ( بدره ، دره شهر ، هلیلان، سلسله و دلفان ، کوهدشت وشیروان و چرداول، و . . . ) بیشتر با هم همکاری ، قرابت و خویشاوندی داشته اند. این ایلات باستانی درنبرد با برخی قدرتهای دست نشانده ی عباسی هر از گاهی دچار خسارت می شدند، آنها و هم تباران و اقوامشان در دفاع از شاهوردیخان آخرین اتابک لر کوچک، در جنگ با قزلباشان، در قلعه چنگوله دچار پراکندگی و تبعید شدند، آنها بعدها در مبارزه با والیان پشتکوه که دست نشانده ی ترکان صفوی و قاجاری بودند، دچار پراکندگی و تبعید شدید تری گردیده اند. ازجمله ی این پراکندگی نام سوره میری برای همیشه از سر زبانها افتاد، مگر افراد و تیره هایی بطور پراکنده در این سیصد سال اخیر نام ایلشان را فراموش نکرده بودند. و بطور محدود نام سوره میری و یا سرخه میری و سوره مهری را بر سنگ مزارشان نوشته اند. سران سوره میری سینه به سینه نام ایل باستانی را به آیندگان خویش رسانده اند. البته بطور شفاهی طوایفی که حول اتحادیه ملکشاهی شکل گرفته اند در درون گروهی به اعقاب شایسته ی خود گفته اند اصالت قدیمترشان سوره میری و از آن قدیمتر ساسانیان و از آن قدیمتر شبانکاره و قدیمتر از نسل ابراهیم پیامبر و. . . به عبارتی از نسل بهمن فرزند اسفندیار رویین تن، و به احتمال به جمشید جم برسند. ( الله اعلم بالصواب ) تا آنجا که گرزینوندها ، باولکها، و میر بگها و خیرشه های گچی سوره میری، با اینکه در اتحادیه ی ملکشاهی بوده اند ولی اصالت خود را به سوره میری می رسانند.
ملکشاهی یکی از شهرهای استان ایلام با مرکزیت ارکواز می باشند، این شهر مانند مناطق میمه ، زرین آباد ، مهران ( ملکخطاوی ) دارای آثار باستانی ، خصوصا" آثار و ردپای پادشاهان ساسانی به ویژه بهرام گور می باشند.
ملکشاهی دو قسمت عمده ی ایلی در آن شکل گرفته، که به گچی و چمزی اشتهار دارند. با قاطعیت می توان گفت ، رهبران هردو دسته، از بزرگان ایلات باستانی پشتکوه یعنی سوره میری و ریزه وند ( ریز بند ) ، وبنا براقوالی شعباتی در قالب عالی ویه و هلشی ( هلوشی ) و بابا و . . . به عنوان هسته ی اصلی اتحادیه وجود داشته اند که خیرشه و گرزین وند، و باولک را می توان نام برد.
گچی ها شمال طوایف خیرشه . رسولوند . باولگ . قیطول خلف . دو قرصه . کوکی میباشد که توشمال بخش گچی بر عهده بزرگان خیرشه بوده است.
چمزی ها شامل ۲۹ روستا هستند، و توشمال آنها ازطایفه خمیس یا گرزالدین وند می باشند.
خدرشه ( خیرشه ) جد اعلای طایفه خیرشه میباشند، که بیش از هفتصد سال پیش شخص احمدی دره توشمال منطقه ملکشاهی بوده است،
خدرشه های گچی ملکشاهی سوره میری، هم اکنون در روستای #اما مجاور سد ایلام و روستای انجیر زندگی میکنند
پرجمعیت ترین مردم منطقه ملکشاهی مردم روستای اما می باشند
که در این آواخر توشمال عبدالحسین حاجی زاده توشمال گچی از طایفه خیرشه بوده
مردان این روستا اکثرا بلند قد کشید میباشند در زمان والی سواره های سپاه والی بودن
در زمان جنگ تحمیلی نیز رشادت های زیادی از خودشان ب خرج دادن
اهل شرارت نیستند مردم آرام و متین با غیرتند اما اهل سیاست میباشند مردم این طایفه سخن ورند و قدرت بیان بالایی دارند شاعر زیاد دارند
بزرگان قدیم طایفه اما ( خدرشه )
توشمال عبدالحسین
توشمال روسی
توشمال سایه خان
کدخدا حاجی درویش
کدخدا حاجی مصطفی رحیمی
حاج حسین رحیمی
مرحوم غلام تولیدا
مرحوم صفر علی نظری
مرحوم کلانتر نظری
مرحوم کرم الله خولی
. اینا افراد شاخص طایفه بودند
طایفه های ملکشاهی بیشترشان اهل درگیری و برادر کشی هستند
طایفه خدرشه شاید میتوان گفت تنها طایفه ملکشاهی که اهل جنگ و خون ریزی و دعوا نبوده اند و معمولا صلح سازش بین طوایف را انجام داده اند
بیشتر ارتباط فامیلی خیرشه ها ، با طایفه قیطول و باولک و رسولوند و دوقرصه دارند، احتمالا" به خاطر همجواری آنها
لقب ایل سرسانی ( ایل سر سنگین و با وقار ) را توشمال عبدالحسین به خاطر رشادتهایش از والی پشتکو ه
کوه انجیر و نشاط که روستای انجیر در آن است جایگاه طایفه خیرشه میباشد که از سمت غرب به منطقه گرمسیری گلان و امیر آباد میرسد
⭕️"کانال غربی دره شهر را دریابید"
در محله کسرا، غرب میدان آزادی ؛پیمانکار شهرداری دره شهر در تابستان سال ۱۳۹۷ شمسی شنها، و خاکهای پای منازل مسکونی و حاشیه رودخانه فصلی برداشته شد، قرار بود، برای زیبایی و امنیت شهر کانالی به امتداد ۱۲۰ متر درست نمایند. متاسفانه شهرداری فقط کانالی به طول ۳۵متر ، آن هم به شکل ناقص کشیدند، و پروزه تعطیل شد، تا این که سیل های مکرر زمستان ۱۳۹۷ و سیل فروردین ماه سال ۱۳۹۸ شمسی، حصارها را خراب و جاده ریزش کرده و ضلع شرقی جاده کاملا" خالی شده، و جاده ی آسفالته ترک برداشته است. خواهشا" تا حادثه ی بدی اتفاق نیفتاده و آب و گاز مردم دچار مشکل و خرابی نشوند، از شهردار شهرستان دره شهر تقاضامندیم، یا کانال را درست کنند، یا این که بیل مکانیکی و لودر بفرستند ، تاکانال را لای روبی نمایند، و خاک و شن به پای جاده بریزند تا فاجعه ای خطرناک و غیر قابل جبران واقع نشود. پیشاپیش ضمن تشکر از شهردار، و پرسنل خدوم شهرداری، خواهشمندیم به فریاد ما برسند.
... [مشاهده متن کامل]
با احترام:
اهالی محله کسرا
در محله کسرا، غرب میدان آزادی ؛پیمانکار شهرداری دره شهر در تابستان سال ۱۳۹۷ شمسی شنها، و خاکهای پای منازل مسکونی و حاشیه رودخانه فصلی برداشته شد، قرار بود، برای زیبایی و امنیت شهر کانالی به امتداد ۱۲۰ متر درست نمایند. متاسفانه شهرداری فقط کانالی به طول ۳۵متر ، آن هم به شکل ناقص کشیدند، و پروزه تعطیل شد، تا این که سیل های مکرر زمستان ۱۳۹۷ و سیل فروردین ماه سال ۱۳۹۸ شمسی، حصارها را خراب و جاده ریزش کرده و ضلع شرقی جاده کاملا" خالی شده، و جاده ی آسفالته ترک برداشته است. خواهشا" تا حادثه ی بدی اتفاق نیفتاده و آب و گاز مردم دچار مشکل و خرابی نشوند، از شهردار شهرستان دره شهر تقاضامندیم، یا کانال را درست کنند، یا این که بیل مکانیکی و لودر بفرستند ، تاکانال را لای روبی نمایند، و خاک و شن به پای جاده بریزند تا فاجعه ای خطرناک و غیر قابل جبران واقع نشود. پیشاپیش ضمن تشکر از شهردار، و پرسنل خدوم شهرداری، خواهشمندیم به فریاد ما برسند.
... [مشاهده متن کامل]
با احترام:
اهالی محله کسرا
در محله کسرا، غرب میدان آزادی ؛ خاکهای پای منازل مسکونی و حاشیه رودخانه فصلی برداشته شد ، تا کانال بکشند ، کانال به شکل ناقص فقط ۳۵ متر کشیده شد الان سیل حصارها را خراب و جاده ریزشکرده و ضلع شرقی جاده کاملا" خالی شده، و جاده ی آسفالته ترک برداشته ، تا حادثه ی بدی اتفاق نیفتاده و آب و گاز مردم دچار مشکل نشود، از شهرداری دره شهر تقاضامندیم، لطفا" یا کانال را درست کنید یا این که بیل مکانیکی و لودر بفرستید کانال را لای روبی کنند و خاک به پای جاده بریزند تا فاجعه ای خطرناک و غیر جبران واقع نشود. پیشاپیش ضمن تشکر از شهردار، و پرسنل خدوم شهرداری، خواهشا" به فریاد ما برسید.
... [مشاهده متن کامل]
با احترام: اهالی محله کسرا
... [مشاهده متن کامل]
با احترام: اهالی محله کسرا
"از بزرگان الگو بگیریم"
نویسنده: احمد لطفی
دره شهر نام جدیدتر سیمره است. سیمره وجه تسمیه چندی دارد ، که به یکی از آنها که نشآت گرفته از اجدا دور ساکنین گاماسیاب و لری ثلاث، و یا مادها و یا طوایف گوتی و کاسی گرفته شده است. سیمره در لغت به معنای "ببین دارد میرود" ترکیبی از "سَی" بعلاوه ی "مِرَه" سی کلمه ای مشترک بین ما و اروپاست که ما سین را فتحه داده ایم و آنها کسره ( see ) یعنی ببین، دیدن. تمدن مهرگان کده در امتداد سیمره شکل گرفت ، ولی مهندسانش فکر و برنامه و دقت نظر بیشتری داشتند، خانه ها را در بلندیها بنا می کردند تا از گزند باران و سیل در امان باشند. سازه های پلدختر و پل شاپور که استحکامش بجای خویش، اما شهر باستانی سیمره ، سازه های چم نمشت و چمکلان و کلک موسیوند دشت آباد و شاه نشین اسلام آباد علیا و تپه گریرون الشتر و تپه گیان نهاوند و "قلعه چه" شیخ مکان همه در نقاط بلندی بوده اند. شهر باستانی سیمره و سیروان و سراب کلان همه در جایگاه رفیعی ساخته شده اند .
... [مشاهده متن کامل]
دره شهر را اگر به معنای دره ای که ساکنان آن شولها یا شورها بوده اند و یا به تعبیر تحت لفظی یعنی شهری که در دره واقع شده است. این شهر که در دره است ، بزرگان قدیم به اعقاب خود گفته اند این شهر را محکم بنا کنید وگرنه بدست آب ویران می شود ، پدر یکی از همکاران گاومیشانی می فرمود ، به پدرم گفتم ؛ پدر چرا در شهر تازه تاسیس دره شهر زمین نمی خری؟ وی گفت؛ خودم مهمان بومیان آنجا بودم، یکسال چنان باران باریده بود ، که آب تمام تنگه و دره ی دره شهر را گرفته بود، و ساحلش تپه های گچی شرق و غرب دره بودند . آن زمان مردم در تپه ها سیاه چادر داشته اند. [1]
مفهوم سخنش این بوده که آب سیل و بارانهای سیل آسا امنیت جانی و مالی شهر را تهدید می کند. بنابراینباتوجه به سخنان معمرین ما می طلبد ، شهر را باید از نو بازسازی و نقشه برداری نمود وگرنه با زیر ساختهای ضعیف، هر از گاهی باید منتظر خسارات جانی و مالی بود.
در زمانی که پل یوژندر را می ساختند، ریش سفیدی از اهالی "بان باباجان" به مهندس وقت می گوید ؛ یکبار آب رودخانه سیمره تا نزدیک پل شما آمده بود، و بنده در آن دست و صورت شسته ام، آن مهندس می گوید؛ یعنی پل راباید چهار دهانه می ساختم ، من این کار را نکردم، بعدها فکر آن پیر مرد عملی شد و پل جدید محکمتر از پل قبلی می باشند. امیداست مهندسان جامعه ی مدرن ما با درایت بیشتری شهر را سازماندهی و زیبا نمایند. و از تجربه ی دیگران استفاده کنند. انشاء الله
پی نوشته:
[1] - نقل از فرهنگی بازنشسته عبدالرحمن هاشمیان
"از بزرگان الگو بگیریم"
نویسنده: احمد لطفی
دره شهر نام جدیدتر سیمره است. سیمره در لغت به معنای "ببین دارد میرود" ترکیبی از "سَی" بعلاوه ی "مِرَه" سی کلمه ای مشترک بین ما و اروپاست که ما سین را فتحه داده ایم و آنها کسره ( see ) یعنی ببین، دیدن. تمدن مهرگان کده در امتداد سیمره شکل گرفت ، ولی مهندسانش فکر و برنامه و دقت نظر بیشتری داشتند، خانه ها را در بلندیها بنا می کردند تا از گزند باران و سیل در امان باشند. سازه های پلدختر و پل شاپور که استحکامش بجای خویش، اما شهر باستانی سیمره ، سازه های چم نمشت و چمکلان و کلک موسیوند دشت آباد و شاه نشین اسلام آباد علیا و تپه گریرون الشتر و تپه گیان نهاوند و "قلعه چه" شیخ مکان همه در نقاط بلندی بوده اند. شهر باستانی سیمره و سیروان و سراب کلان همه در جایگاه رفیعی ساخته شده اند .
... [مشاهده متن کامل]
دره شهر را اگر به معنای دره ای که ساکنان آن شولها یا شورها بوده اند و یا به تعبیر تحت لفظی یعنی شهری که در دره واقع شده است. این شهر که در دره است ، بزرگان قدیم به اعقاب خود گفته اند این شهر را محکم بنا کنید وگرنه بدست آب ویران می شود ، پدر یکی از همکاران گاومیشانی می فرمود ، به پدرم گفتم ؛ پدر چرا در شهر تازه تاسیس دره شهر زمین نمی خری؟ وی گفت؛ خودم مهمان بومیان آنجا بودم، یکسال چنان باریدن آمده بود، که آب تمام تنگه و دره ی دره شهر را گرفته بود، و ساحلش تپه های گچی شرق و غرب دره بودند . آن زمان مردم در تپه ها سیاه چادر داشته اند. پس می طلبد شهر را باید از نو بازسازی و نقشه برداری نمود وگرنه با زیر ساختهای ضعیف، هر از گاهی باید منتظر خسارت دیدن بود. و یا برای ساختن پل یوژندر ریش سفیدی به مهندس وقت می گوید ؛ یکبار آب رودخانه سیمره تا نزدیک پل شما آمده و بنده در آن دست شسته ام، آن مهندس می گوید یعنی پل راباید چهار دهانه می ساختم ، من این کار را نکردم، بعدها فکر آن پیر مرد عملی شد و پل جدید محکمتر از پل قبلی می باشند. امیداست مهندسان جامعه ی مدرن ما با درایت بیشتری شهر را سازماندهی و زیبا نمایند.
" پیام های وقوع سیل به مسئولان و مردم"
نویسنده: احمد لطفی
در فروردین سال ۱۳۹۸ شمسی، اکثر نقاط کشور ایران بزرگ دچار بارش باران و برف و دریک کلام سیل را تجربه کردند، عوامل سیل را می توان در قالب دو دسته عوامل تشریح کرد؛
... [مشاهده متن کامل]
الف ) - یکی عملکرد غلط ما ساکنان ایران زمین
ب ) - دومی عامل جوّی و طبیعی که در ذات خود نزولاتی را به زمین ارسال می کند.
بحث نگارنده، بر عملکرد نادرست خودمان در زمینه های گوناگون است، برخی از اشتباهات ما که پیام سیل و حوادثی این چنینی است، به شرح زیر می باشند؛
۱ - ما در شهرها و حاشیه ی آنها برنامه ی سیل بند و ساختن دیواربتنی برای کانالها تا آب براحتی در آنها جریان یابد و به منازل و ماشینها و حتا جان اشخاص خسارت و صدمه وارد ننماید. درسی که سیل و زلزله به ما می دهد این است که منازل از موقعیت و استحکاماتی برخوردار باشد، که حوادث طبیعی کمترین گزند را بر آنها روا دارد.
۲ - چرای بی رویه ی دامها و عدم کنترل تعداد راءس دام هر منطقه باتوجه به ظرفیت سرزمینی شهرها و منابع طبیعی ای که وجود دارد.
۳ - شهر و یا روستاها را طوری بسازیم که در حریم رودخانه های دائمی و فصلی نباشند. و اگر دچار سیل شدند راه های کمک به آنها نیز قبل از آنکه این شهرها و روستاها را بسازیم، مد نظر داشته باشیم نه بسان شهرمعمولان در استان لرستان، با آمدن سیل و قطع ارتباط راه های مواصلاتی دچار بحران اقتصادی و معیشتی و بهداشتی و. . . واقع شوند.
۴ - ستاد بحران و هلال احمر یکسری ذخایر برای کمک رسانی اولیه داشته باشند ، زیرا در یک حادثه ی همه گیر، احتمال این که مردم از توان مالی برخوردار نباشند ، وجود دارد.
۵ - عدم حفظ محیط زیست از جانب ، تخریب چیان طبیعت، مانند کسانی که بی رویه به دل طبیعت می روند، وبه انحاء مختلف به طبیعت خسارت وارد می نمایند. برخی نیز با تبر و تیشه و اره به درختان آسیب می زنند . در این سالهای اخیر برخی افراد نا آشنا با فرهنگ انسانی، جنگلها را آتش می زنند ، برخی هم بی رویه از درختان زغال تهیه می کنند، برخی با کباب کردن دل طبیعت و گاه ریشه درختان را صدمه می زنند.
دلائل دیگر و تحلیلهای علمی در ابعاد اجتماعی، اقتصادی، روانی ، فرهنگی ، مذهبی ، بهداشتی، و نظامی در این ایام توسط کارشناسان این حوزه ها قطعا" راه گشای مسئولان خواهد بود. درشهر کوچک دره شهر، که شهر در یک دره قرار دارد برای مهار آبها در چنین موقعیتی از اولویتهاست. ای کاش مسئولان یک بار دیگر در شهرسازی تجدید نظر نمایند و حاکمان دره شهر نگاهی از دامنه ی کبیر کوه به پائین دست داشته باشند، و ساختن دیوار کانالها و سایر ایمن سازیها را جدی بگیرند، زیرا حرف امروز پل فرداست.
نویسنده: احمد لطفی
در فروردین سال ۱۳۹۸ شمسی، اکثر نقاط کشور ایران بزرگ دچار بارش باران و برف و دریک کلام سیل را تجربه کردند، عوامل سیل را می توان در قالب دو دسته عوامل تشریح کرد؛
... [مشاهده متن کامل]
الف ) - یکی عملکرد غلط ما ساکنان ایران زمین
ب ) - دومی عامل جوّی و طبیعی که در ذات خود نزولاتی را به زمین ارسال می کند.
بحث نگارنده، بر عملکرد نادرست خودمان در زمینه های گوناگون است، برخی از اشتباهات ما که پیام سیل و حوادثی این چنینی است، به شرح زیر می باشند؛
۱ - ما در شهرها و حاشیه ی آنها برنامه ی سیل بند و ساختن دیواربتنی برای کانالها تا آب براحتی در آنها جریان یابد و به منازل و ماشینها و حتا جان اشخاص خسارت و صدمه وارد ننماید. درسی که سیل و زلزله به ما می دهد این است که منازل از موقعیت و استحکاماتی برخوردار باشد، که حوادث طبیعی کمترین گزند را بر آنها روا دارد.
۲ - چرای بی رویه ی دامها و عدم کنترل تعداد راءس دام هر منطقه باتوجه به ظرفیت سرزمینی شهرها و منابع طبیعی ای که وجود دارد.
۳ - شهر و یا روستاها را طوری بسازیم که در حریم رودخانه های دائمی و فصلی نباشند. و اگر دچار سیل شدند راه های کمک به آنها نیز قبل از آنکه این شهرها و روستاها را بسازیم، مد نظر داشته باشیم نه بسان شهرمعمولان در استان لرستان، با آمدن سیل و قطع ارتباط راه های مواصلاتی دچار بحران اقتصادی و معیشتی و بهداشتی و. . . واقع شوند.
۴ - ستاد بحران و هلال احمر یکسری ذخایر برای کمک رسانی اولیه داشته باشند ، زیرا در یک حادثه ی همه گیر، احتمال این که مردم از توان مالی برخوردار نباشند ، وجود دارد.
۵ - عدم حفظ محیط زیست از جانب ، تخریب چیان طبیعت، مانند کسانی که بی رویه به دل طبیعت می روند، وبه انحاء مختلف به طبیعت خسارت وارد می نمایند. برخی نیز با تبر و تیشه و اره به درختان آسیب می زنند . در این سالهای اخیر برخی افراد نا آشنا با فرهنگ انسانی، جنگلها را آتش می زنند ، برخی هم بی رویه از درختان زغال تهیه می کنند، برخی با کباب کردن دل طبیعت و گاه ریشه درختان را صدمه می زنند.
دلائل دیگر و تحلیلهای علمی در ابعاد اجتماعی، اقتصادی، روانی ، فرهنگی ، مذهبی ، بهداشتی، و نظامی در این ایام توسط کارشناسان این حوزه ها قطعا" راه گشای مسئولان خواهد بود. درشهر کوچک دره شهر، که شهر در یک دره قرار دارد برای مهار آبها در چنین موقعیتی از اولویتهاست. ای کاش مسئولان یک بار دیگر در شهرسازی تجدید نظر نمایند و حاکمان دره شهر نگاهی از دامنه ی کبیر کوه به پائین دست داشته باشند، و ساختن دیوار کانالها و سایر ایمن سازیها را جدی بگیرند، زیرا حرف امروز پل فرداست.
" یادی از سردار پاسدار شادروان ستار یاری"
نویسنده : احمد لطفی
سردار پاسدار مرحوم مغفورستار یاری فرزند شادروان حاج یدالله یاری ، از سپاهیان مخلص استان ایلام بودند، که چهره ی محجوب و معصومش انسان را به یاد مردان خدا می انداخت، که با سکوت متفکرانه و تقوایش ایشان را مظهر اخلاق حسنه و شخصیتی جذاب و موءدب کرده بود. وی در سال ۱۳۴۳ شمسی در دهستان عباس آباد به دنیا آمد، و در ششم فروردین ماه سال ۱۳۹۱ در اثر سانحه ی تصادف از دنیا رفتند.
... [مشاهده متن کامل]
این پاسدار رشید ، فردی فامیل دوست وبا نجابت و وقار بود، که نگارنده به عنوان یکی از اقوام پدر زنش، همواره ایشان را با خانواده ی محترمش در مراسم شادی و غم اقوام مشاهده کرده است. ازبس کم حرف و دارای رفتاری سنجیده بود، که مصداق حدیث امام جعفر صادق ( ع ) بودند که با عملکردش انسان را به خداشناسی دعوت می کرد، نه فقط با زبانش.
سردار ستار یاری ، بعد از سی سال خدمت خالصانه بازنشسته شد، ولی مجددا" برای مبارزه با قاچاقچیان و اشراری که در مرزهای شرقی ، از طرف مسئولان امنیت کشور دوباره دعوت به همکاری شد . و نهایت در یکی از ماموریتها به همراه دوستش در اثر تصادف جان به جان آفرین تسلیم کرد.
تصویر سردار پاسدارشادروان ستار یاری ( ۱۳۴۳ - - ۱۳۹۱ (
سردار پاسدار شاد روان ستار یاری بطورخلاصه دارای ویژگی های زیر بودند؛
۱ - متخلق به اخلاق ناب اسلامی بودند.
۲ - در گفتار و کردار شخصی مُخلص و باصفا بودند.
۳ - اهل سکوت و تفکر بودند.
۴ - ایشان دارای تشریک مساعی با اقوام بوده، و همواره حضور فعال در امور اجتماعی و نظامی داشتند.
۵ - همواره نسبت به والدین و اعضای خانواده اش رفتاری محبت آمیز داشتند.
۶ - ایشان و همسرش فاطمه درویشی نیا نسبت به همدیگر و تربیت فرزندانشان نهایت همکاری و مهربانی را مبذول می داشتند.
نویسنده : احمد لطفی
سردار پاسدار مرحوم مغفورستار یاری فرزند شادروان حاج یدالله یاری ، از سپاهیان مخلص استان ایلام بودند، که چهره ی محجوب و معصومش انسان را به یاد مردان خدا می انداخت، که با سکوت متفکرانه و تقوایش ایشان را مظهر اخلاق حسنه و شخصیتی جذاب و موءدب کرده بود. وی در سال ۱۳۴۳ شمسی در دهستان عباس آباد به دنیا آمد، و در ششم فروردین ماه سال ۱۳۹۱ در اثر سانحه ی تصادف از دنیا رفتند.
... [مشاهده متن کامل]
این پاسدار رشید ، فردی فامیل دوست وبا نجابت و وقار بود، که نگارنده به عنوان یکی از اقوام پدر زنش، همواره ایشان را با خانواده ی محترمش در مراسم شادی و غم اقوام مشاهده کرده است. ازبس کم حرف و دارای رفتاری سنجیده بود، که مصداق حدیث امام جعفر صادق ( ع ) بودند که با عملکردش انسان را به خداشناسی دعوت می کرد، نه فقط با زبانش.
سردار ستار یاری ، بعد از سی سال خدمت خالصانه بازنشسته شد، ولی مجددا" برای مبارزه با قاچاقچیان و اشراری که در مرزهای شرقی ، از طرف مسئولان امنیت کشور دوباره دعوت به همکاری شد . و نهایت در یکی از ماموریتها به همراه دوستش در اثر تصادف جان به جان آفرین تسلیم کرد.
تصویر سردار پاسدارشادروان ستار یاری ( ۱۳۴۳ - - ۱۳۹۱ (
سردار پاسدار شاد روان ستار یاری بطورخلاصه دارای ویژگی های زیر بودند؛
۱ - متخلق به اخلاق ناب اسلامی بودند.
۲ - در گفتار و کردار شخصی مُخلص و باصفا بودند.
۳ - اهل سکوت و تفکر بودند.
۴ - ایشان دارای تشریک مساعی با اقوام بوده، و همواره حضور فعال در امور اجتماعی و نظامی داشتند.
۵ - همواره نسبت به والدین و اعضای خانواده اش رفتاری محبت آمیز داشتند.
۶ - ایشان و همسرش فاطمه درویشی نیا نسبت به همدیگر و تربیت فرزندانشان نهایت همکاری و مهربانی را مبذول می داشتند.
ثبت و ضبط حوادث و رخدادها
نویسنده: احمد لطفی
در گذشته مورخان ، حوادثی طبیعی یا تاریخی که رخ می داد، به صورت کلی و آن هم مهمترینها راکه در دربار حاکم و یا حوزه ی استحفاظی او واقع می شد، به صورت نثر و یا نظم نوشته می شدند. آن زمانها مانند امروز تصویر و فیلم وجود نداشت که لحظه به لحظه حوادث را ثبت و ضبط نمایند . الان سیل و زلزله و کانالهایی که خبر از نوشته و یا شعر و یا آواز خوانی اساتید و بزرگان و هنرمندان را منتشر می کنند، به نظر می آید، برای اینکه آن دستاوردهای علمی و فرهنگی و یا رخدادها و. . . در هر شهرستان یا استانی، جایگاهی برای ثبت و ضبط آنها باشد، ضرورتش احساس می شود. به عبارتی دیگر شایسته است، هر فرمانداری و یا اداره ای به عنوان متولی، باید گروهی یا حداقل دونفر داشته باشند که با وسایلی پیشرفته ، این وقایع را بطور دقیق ثبت نمایند ، این اخباری که در سایتها منتشر شوند، احتمالا" بعد از مدتی هم پاک و یا به کلی فراموش می شوند. سپاه دانشی به نام سیدحسین شجاعی، تعریف می کرد در ۱۵ مهر سال ۱۳۴۵ باران شدیدی در پلدختر و دره شهر اتفاق افتاده بود ، و آنها این مسیر را از پلدختر تا دره شهر که به همراه قافله های آنزمان تمام مسیر را در باران به سیمره آمده بودند. ثبت اولین بارانها در هر سال و حوادث طبیعی باجزئیاتش قطعا" مفید خواهد بود.
... [مشاهده متن کامل]
مسئولان میراث فرهنگی دره شهر، چرا قبر شاعر و فرمانده نظامی دوران زندیه به نام حسینعلی خان ( متولد۱۱۷۰ قمری و متوفی۱۲۳۵ قمری ) فرزند صفرعلی خان که در محوطه ی پائین ( شمال ) روستای بهمن آباد است را باز سازی و تعمیر نمی کند؟ از طرفی نیز جناب آقای احمد زینی وند اشعار اورا در یک نسخه ی خطی ملاحظه کرده است . بنابراین می طلبد، که مقبره ی این شاعر باز سازی و تعیین و تکلیف شود. این قبر در زمین کشاورزی مرحوم علی زمان عالیبیگی بوده است، و در دهه ی هشتاد شمسی این قبر و ستونش خراب شده است. اما سنگ نبشته ی قبر در نزد یکی از اعقابش نگهداری می شود. استاد بهروز سپیدنامه و دوستانش در سال ۱۳۷۸ از این مزار دیدن کرده است. در هر صورت، در این کانالها نکات و فیلم های زیادی از مفاخر هر دیار پخش می شود. بطور مثال اشعار پر معنایی که دکتر محمد جعفر هاشمی فوق تخصص دل، از بزرگان ادب فارسی خواندند، و دیروز در کانالها ی مختلف محلی پخش گردید، اینها همه جزوی از تاریخ شخصیتهای علمی دیار ماست . چه خوب است در مکان و جای امنی نگهداری شوند و تاریخ پزشکان یا دبیران و یا اصلا" تاریخ علمی و اجتماعی نسل فارغ التحصیلان سال ۱۳۷۳ شمسی دیار ما که نسلی موفق بوده اند و الان در سطح ملی و محلی تاثیر گذارهستند، شایسته است با نوشتن نام و سرگذشت آنها ، به صورت الگویی برای جوانان آینده ، معرفی شوند. امید است این پیشنهاد ، جامه ی عمل و تحقق به خود بگیرد، هرچند که پیاده شدن این پیشنهاد درعمل مشکل است.
گذر ایام و ضعف برنامه ریزی شهری
نویسنده: احمد لطفی
توسعه و اصلاحات در هر منطقه و جامعه ای یکی از آرزوها و آمال بشر بوده است، پیامبران، و دانشمندان در طول تاریخ برای نجات بشر برنامه هایی داشته اند، گاهی با همکاری و همدلی با خردمندان و صاحبنظران برنامه های اصلاحی و گسترشی آنها جهش و تحولی چشمگیری از خود به یادگار گذاشته اند ، گاهی اوقات نیز بطور عمدی با برنامه ها و افکار دانشمندان و. . . مخالفت می کرده اند، و شور بختانه برخی از مردم با دانایی و کمالات مخالفت و مبارزه می کنند. در دنیای جدید که توسعه فرآیندی چند منظوره در زمینه های مختلف اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و . . . . است ، در برنامه های شهر سازی در جهان سوم حکایت روند سازندگی آنها برعکس کشورهای پیشرفته است. کشورهای پیشرفته با علم و برنامه ریزی دقیقتری به شهر سازی مبادرت می ورزند. به طور مثال، در کشورهای جهان سوم، ما ابتدا خانه می سازیم، بعد سایر تاسیسات در آنجا ورود می نماید، وجاده سازی و جدول کشی و. . . تیر برق و تلفن به شکل برنامه ریزی و استاندارد از قبل طراحی شده وجود ندارد. گاه مسئولان مربوطه و مجریان برنامه، بودجه و برنامه ی زمانبندی مشخصی ندارند. و همین امر عاملی برای کندشدن روند توسعه می شود. طبق مشاهدات عینی نگارنده، پیمانکاری به دستور مسئولان یک شهر خاکهای نزدیک منازل شهروندان را در حاشیه ی یک کانال طبیعی و رود خانه ا ی فصلی را بدون پشتوانه ی مالی و برنامه ای مدون، برای ساختن دیوار بتنی و سنگی، خاکبرداری نمودند، ولی دیوار کانال را درست نکردند. بارانهای امسال و حادثه ی سیل موجب رانش و تخریب و ترک خوردن دیوارها و ساختمانهای مردم همجوار کانال شده است. آنها هرچه هم به مسئولان مربوطه تذکر داده اند ، ولی مسئولان با کشتن زمان ، و تلف کردن وقت، و امروز و فرداکردن ، ترتیب اثر نداده اند.
... [مشاهده متن کامل]
از قدیم گفته اند اگر چنین مسئولانی بودجه و برنامه ریزی عملی و زمانبندی شده ندارند، چرا کارهایی را آغاز می کنند، ولی خروجی و سازندگی کارشان نمود عملی ندارد، و برای دیگران مزاحمت و صدمه وخسارت وارد می کنند.
در مناطقی که برنامه ها تعریف نشده، و بر آوردها بر روی معیار دقیق نیست ، باید شاهد طرحها و تاسیسات نیمه تمام و گاها" فراموش شده باشیم امید است از حالا به فکر کنترل حوادث غیر متقربه، مانند سیل و رانش زمین وبرنامه های مدون و عقلانی بسان زیر سازی جاده ها و لوله کشی آب و گاز و . . . را در سر لوحه ی اداره و موسسه ی خویش قرار داده، تا شاهد شهری زیبا و مسئولانی با برنامه ، و خیابانهایی کمتر چاله چوله داشته، و خسارت ها به حداقل برسند. انشاء الله
" یادی از ادیب مهربان"
سالها پیش ، بنده هم بسان فرهنگیان این دیار با کلاسی که ادیب هاشمی و دوستانش در مقطع متوسطه، درس می خواندند ، درس داشتم، والفبایی از بضاعت علمی ام در آن درس را به آنها می آموختم. در حین تدریس ادب و اخلاق وی مرا تحت تآثیر قرار داد ، و از همان زمان متانت و مهربانی و اخلاص و ادبش نام زیبایش را با مسما کرده بود، بعدها که در مغازه ی پدرش مشغول کار بودند، همواره بسیار متین و با اخلاق بودند در مدتی که به مغازه اش می رفتم و یا از کنار آن رد می شدم همواره قبل از بنده سلام و احوالپرسی می کرد، چنان با ادب و مردمدار بود که همه ی دانش آموزان چه دختر و چه پسر با مغازه اش با طیب خاطر مراجعه می کردند، با وجود آنکه مرگش در ایام تعطیلی و بهار ۳۷ سالگی اش رقم خورد اما تشییع جنازه ی با شکوهش حکایت از صفای باطن و مردمداری و ادب شایانش داشت، مرگ این جوان برومند و با اخلاق ، مرا بسیار متاثر نمود. این سفر ابدی، و مرگ دنیوی را به والدین و همسر و بستگانش تسلیت عرض نموده، و برای آن شاگرد سابق و استاد فعلی ام، غُفران و رحمت الهی را مسئلت دارم.
... [مشاهده متن کامل]
با احترام: احمد لطفی
" در محضر قرآن هدایتگر" - قسمت سوم
نویسنده: احمد لطفی
قرآن کتابی پر از انوار الهی است، که دریای معرفت او را هیچ غواصی بطور کامل نمی پیماید. ولی هر فرد و گروهی به قدر توان و بضاعت علمی اش قادراست، مرواریدهایی از صدفهای این دریای ژرف و عمیق را بدست آورد. این کتاب به حکم خدا طالبان خود را بهره مند می نماید ، و هرکه در او تدبر نماید از گنجهای حکمتش بی نصیب نمی گردد. قرآن در سوره ی اعراف برای کسانی که با دستورات هدایتگر خدا و رسولش به مبارزه و لجاجت بر خواسته اند، مثالهایی زده است، و در نتیجه ی اعمال بد آن اقوام گمراه، خداوند عاقبت همه ی آنها را با ذلت و نکبت تمام دچار ساخته، و به هلاکت رسانید، تا عبرتی برای آیندگان باشند، که عاقبت هر کافر و مشرک و منافقی خواری و ذلت ابدی است.
... [مشاهده متن کامل]
قرآن در سوره ی اعراف بعد از گمراهی قوم نوح، و هلاکت آنان، در آیات ۶۵ تا ۷۲ به گمراهی قوم عاد و مبارزه ی آنها با حضرت هود پرداخته است، که قوم هود ( قوم عاد ) نهایت براثر اصرارشان بر بت پرستی و تکذیب آیات خدا و انکار سخنان حضرت هود ، گمراهان آن قوم بت پرست ، ازبیخ و بن ریشه کن شدند ، و طبق سخن حصرت علی ( ع ) ؛
" من صارع الحق صرعه"[1]
یعنی: هرکه باحق در افتد ور افتد
ترجمه آیات ۶۵ تا ۷۲ قران مجید، به شرح زیر است؛
و به قوم عاد برادرشان ( یعنی مردی از آن قوم ) هود را فرستادیم، بدانها گفت: ای قوم، خدای یکتا را پرستید که جز او شما را خدایی نیست، آیا پرهیزکار نمی شوید؟ ( ۶۵ )
مهتران قومش که کافر شدند گفتند: ما تو را سفیه و بی خرد می یابیم و گمان می کنیم که تو سخت از دروغگویان باشی. ( ۶۶ )
پاسخ داد که ای قوم، مرا سفاهتی نیست لیکن من ( راستگو و ) رسولی از سوی رب العالمینم. ( ۶۷ )
پیغام خدایم را به شما می رسانم و من برای شما ناصح و خیرخواهی امینم. ( ۶۸ )
آیا تعجب کرده اید که مردی از جانب خدا به یادآوری شما فرستاده شده تا شما را ( از هول و عذاب قیامت ) بترساند؟ و متذکر باشید که خدا شما را پس از هلاک قوم نوح جانشین آن گروه کرد و در خلقت ( و نعمت ) شما بیفزود، پس انواع نعمت های خدا را به یاد آرید، شاید که رستگار شوید. ( ۶۹ )
قوم هود گفتند: آیا تو بر آن به سوی ما آمده ای که خدا را به یکتایی پرستیم و از بت هایی که پدران ما می پرستیدند دست برداریم؟ ( این کار نخواهیم کرد ) تو اگر راست می گویی هر عذابی که به ما وعده می دهی زود به انجام رسان. ( ۷۰ )
هود پاسخ داد که ( در این صورت ) پلیدی و خباثت، و غضب خدایتان بر شما حتم گردید، آیا با من ( که شما را به خدای یکتا می خوانم ) درباره الفاظ بی معنی و اسماء بی مسمّایی که خود و پدرانتان ( بر آن بتان ) نهاده اید مجادله می کنید و حال آن که خدا در آن بتان هیچ حقیقت و برهانی ننهاده؟ پس شما بایستی در انتظار ( عذاب خدا ) باشید که من نیز با شما انتظار ( عذابتان ) دارم. ( ۷۱ )
پس ( موقع عذاب که رسید ) ما هود و پیروانش را به رحمت خود ( از عذاب ) رهانیدیم و آنان که آیات ( و رسول ) ما را تکذیب کردند و ایمان نیاوردند همه را بنیادشان برانداختیم. ( ۷۲ )
آیات فوق رامفسرین بزرگ قرآن جامع تفسیر کرده اند، ما برمبنای ترجمه ای که مرحوم آیت الله محمد رضا قمشه ای و ترجمه فارسی تفسیر المیزان، الفبایی مختصر رامی نگاریم. از لحاظ تاریخی احتمالا" بعد از نابودی قوم نوح، طی سالیانی چند، قوم عاد رونق لازم را در زمینه های مختلف اقتصادی و اجتماعی ، و. . . . بدست آورده بودند، از آنجا که برخی از افراد یا اقوام، بعد از داشتن رونق و رفاه مادی، ره تمرد و غرور ، و دوری از ارزشهای معنوی را در پیش می گیرند، به همین خاطر قوم عاد احتمالا" در اثر رونق نحله ها، و روحیات جان گرایی و زنده شدن خرافات جاهلی که از گذشتگان به صورت ناقص از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته، و تکرار چنان امور غلط و بی پایه ای گاها" جزئی از عقاید و شیوه ی زندگی افراد می شود و کم کم نسبت به افکار و اعمال غلطی که در جامعه نهادینه می شود، موجب می شود که رسوم و سنن غلط بر جامعه و افراد مسلط می شوند. به نظر می آید قوم عاد دچار چنین انحراف خطرناکی شدند . در جامعه ی مدرن هم گاهی افراد اسیر رسوم و سنن و یا صنایعی می شوند ، که خودشان آن را ابداع یا اختراع کرده، ویا آن رسوم خرافی را وضع کرده اند، و ساخته اند.
در آیه ی ۶۵ سوره ی اعراف، بعد از منحرف شدن قوم عاد ، از راه و رسم صحیح خدا شناسی، و رو آوردن به بت پرستی و شیوه های غلط اجدادی ، خداوند حضرت هود ( ع ) را به عنوان فردی که برادر قوم عاد بوده ، را ماءموریت می دهد تا به میان قوم عاد برود، و آنها و سرانشان را به خداشناسی و دوری از بت پرستی و احیای ارزشهای معنوی دعوت نمایند .
علامه ی طبا طبایی ( ره ) کلمه ی برادر رابه معنای برادر نسبی، و برادر رضاعی، و برادر خواندگی، ودر اینجااین برادری به معنای استعاره ای مطرح کرده است[2]
بنابراین حضرت هود برادر ایمانی و عقیدتی با قوم عاد نبوده، زیرا قوم عاد با شیوه ی رفتاری و مذهبی حضرت هود مخالف بوده، و با آن حضرت ستیزه و دشمنی و اعوجاج داشته اند.
قوم عاد در یمن زندگی می کردند جزو اعراب اولیه بودند، بر طبق نظر علامه طباطبایی ( ره ) در تفسیر المیزان آنها پیامبران دیگری را هم تکذیب و نافرمانی کرده اند. [4]
از طرفی قوم هود ( عاد ) تفاوتش با قوم نوح در این بوده است که قوم نوح کمتر کسی ایمان به خدای واحد داشت، اما هرچه بودند ایمان و اعتقاد خود را علنی می کردند، و دربین جامعه ی خود انگشت نما و شناخته شده بودند، اما قوم عاد برخی هم که حتی ایمان به خدا و پذیرفتن دستورات انبیاء از جمله حضرت هود داشتند، ولی از ترس سایرین و بزرگان کفر کیش قومشان، ایمان خود را پنهان می داشتند. ولی هود با شجاعت
قوم عاد و بزرگانش را که بر سنت بت پرستی خو کرده بودند، به خدا پرستی دعوت نمودند. حضرت هود سخن سنت غلط آنها را مورد اعتراض قرار داد. به همین خاطر سران کفر کیش قوم عاد آن حضرت را سفیه و کم عقل ، و دروغگو پنداشته اند. [اقتباس از ج ۸ ترجمه تفسیر المیزان صفحات ۲۴۶ و ۲۴۷]
حضرت هود در آیه ی ۶۷ تا ۷۱ پاسخ اهانت مهتران قوم عاد، که وی را نادان و دروغگو خطاب کرده بودند، با صلابت و ادله ی کافی می دهد. حضرت هود خود را رسول خدا و راستگو دانسته ، که به عنوان نصیحتگر مهربان و دلسوزی پیام خدا را به آن قوم گمراه رسانده ، که بت پرستی و سنت غلط پدران خویش دست بردارند، و خدای واحد را پرستش نمایند. و برایشان یاد آوری می کند که من برگزیده شده ام تا شما را از هول و عذاب قیامت بترسانم تا مانند قوم نوح هلاک نشوید.
حضرت هود نعمتهایی که خدا به آنها داده بود، را بیان کرده، و دعوت به توبه و بازگشت به طریق حق نموده است، شاید آن قوم گمراه از گناهکاری و بت پرستی دست بر داشته، و رستگار شوند.
قوم عاد با آن حضرت مجادله و عناد می کنند، و می گویند؛ ما به خدای تو ایمان نمی آوریم پس بگذار عذاب خدا فرا برسد. حضرت هود در آیه ی۷۱ سوره اعراف به معاندان پاسخ می دهد، شما براثر پلیدی و خباثت و عملکرد غلطتان بطور حتم مورد غضب خدا واقع خواهید شد، زیرا که سخنان روشن و با ادله ی محکم مرا نمی پذیرید، و در عوض بتهای ناتوان و ساخته ی دست خود و پدرانتان را پرستش می کنید. حال منتطر عذاب خدا باشید، برطبق آیه ی ۷۲ ، خداوند حضرت هود و پیروانش را نجات داد و آن گمراهان که آیات خدا را تکذیب می کردند و بر کفر و گمراهی خویش باقی ماندند، همه را از بیخ و بن نابود ساخت تا عبرتی برای آیندگان باشند.
پی نوشته ها:
[1] - حضرت علی - نهج البلاغه ، حکمت و کلمات قصار ۴۰۵
[2] - طباطبایی، سید محمد حسین - تفسیر المیزان - ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، جلد ۸، صفحه ۲۴۵ ، انتشارات بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی
[3] - همان منبع شماره[2] - صفحه ۲۴۶
"گرانی میوه و نیازهای مردم در نوروز"
نگارنده: احمد لطفی
هرگاه نام عمو نوروز باستانی را می شنیدیم احساس طراوت ، نو پوشی، نوگرایی، و شادی و سرزندگی داشتیم . به همین خاطر جنب و جوشی در جامعه بوجود می آمد و همه ی آدمها به فکر تغییرات ظاهری و باطنی در وجود خویش بودند. اما نوروز امسال ذوق خیلی ها را کشته است. میوه ها را ۵ روز پیش بهترینش کیلویی چهار هزار ویا ۵۰۰۰ تومان بود، ولی حالا سهمیه ای و نرخ دولتی کیلویی ۶۵۰۰ تومان شده است . درد دل مردم را به چه کسی باید گفت؟ اگر راست و پوست کنده عزای عمومی اعلام شود و بگویند دنیا در حال فروشی است و عنصر عشق و امید را در خودتان بکشید، دیگر همه در لاک مُردگی و ضعف و نا امیدی فرو می روند . اما رسانه ها تبلیغاتشان بر امید و تلاش و سرزندگی و جشن و شادی و نعمت و پایان زمستان سخت است . پس چرا دوست داریم که مردم این سرزمین، و نان آوران خانواده ها پیش زن و بچه شان خجالت و شرمسار شوند . اگر قشر معلمان و بازنشسته ها و برخی افراد ضعیف را مورد بررسی قرار دهیم وجدانا" چه حرفی برای دفاع از به استقبال رفتن عید باقی می ماند؟ و با این گرانی در همه ی اقلام مورد نیاز جامعه چه باید نوشت؟
... [مشاهده متن کامل]
حکومتداران باید رنجها و شادیها را بین حاکمان و غیر حاکمان تقسیم کنند، نه عده ای در گنج و جماعت کثیری در رنج باشند. شما را بخدا بطور عملی اعمال مدیریت و قاطعیت و توزیع عدالت نمائید.
ما کشور بزرگی بودیم از بد حادثه دچار یورش آشور بنی پال واسکندر مقدونی و چنگیزخان مغول و تاتارها و مغولها و. . . و اعراب بنی امیه و بنی عباسی و بعد عثمانی و اروپائیان شدیم، و آن مهاجمان حال و روزمان را خراب کردند. بعد از قرنها بلاتکلیفی و کش و قوس صاحبان قدرت، بت شکنی از خاندان رسول خدا ( ص ) به نام آیت الله خمینی ( ره ) با ندای الله اکبر و منشور قرآنی ما را به خود باوری و خودکفایی دعوت کردند، بعد از ده سال اصلاحات همه جانبه آن بزرگمرد به ابدیت پیوست، بزرگان و حکومتگران لطفا" نگذارید فکرش و مرامش که نجات انسان شعارش بود، و یک تار موی کوخ نشینان را بر تمام وجود کاخ نشینان ترجیح می داد، به فراموشی سپرده شود .
ای که دستت می رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
"یادی از بازاریان اولیه ی دره شهر"
نویسنده: احمد لطفی
گرچه ایام برمبنای تاریخ باستانی ایران در آستانه ی نوشدن است، و هرگاه سال جدید محقق می شود تنوع ، نو گرایی و تغییر در ذات هستی و آدمها ملاحطه می شود. گردش ایام و تغییرات مختلف، برای اهل خرد خاطره ها و اتفاقات و اطلاع نسبی از مردم معاصرش ، کم و بیش در حافظه ی تاریخی مردم باقی می ماند. این شهر کوچک از بدو تاءسیسش افرادی مشغول به کسب و کار بودند که فهرست وار نام آنها را می نویسم . پیشاپیش از اعقاب کسانی که نامشان را فراموش کردم و در این نوشته نیامده اند ، پوزش می طلبم.
... [مشاهده متن کامل]
۱ - مرحوم مشهدی و حاج احمد نور احمدی - قصاب و صاحب نانوا
۲ - مرحوم محمد علی اصفهانی - بقالی و خوار و بار در چها راه بانک صادرات
۳ - مرحوم محمد هاشمی - مغازه دار
۴ - مرحوم مرتضی لطفی مغازه دار
۵ - مرادعلی مرادی مغازه دار
۶ - پیرولی زینی وند - مغازه دار
۷ - مرحوم خیر اله رشنو - مغازه دار
۸ - مرحوم کاکعلی ندایی مغازه دار
۹ - مرحوم داود زینی وند - مغازه دار
۱۰ - مرحوم ولی الله نظری - مغازه دار
۱۱ - برادر مرحوم صید هادی عموزاده ( رشنو ) - مغازه دار
۱۲ - مرحوم حاج رحیم کرمخدایی ( مغز ماری )
۱۳ - مرحوم علی مردان پیری
۱۴ - مرحوم محمد الماسی - قهوه چی
۱۵ - مرحوم حاجعلی زینی وند - سبزی فروش
۱۶و ۱۷ - حسین و پاپی کرمی - مغازه دار و میوه فروش
۱۸ - جمال هاشمی - میوه فروش
۱۹ - محمد تقی ( مه تی ) طوفانی کولیوند
۲۰ - مرحوم اصغر آقا عکاس باشی
۲۱ - مرحوم حاج سید علی اکبر فرهادی
۲۲ - کربلایی محمد ولی مقصودی
۲۳ - حاج عادل حسنبیگی
۲۴ - مشهدی پیر زاد زیدی
۲۵ و ۲۶ - و جناب خدا مرادی یارکه ای - وعلی حیدر خدا مرادی
۲۷ - حاج محمد رضا رشیدی
۲۸ - موسی جودکی
۲۹ - مشهدی فرج هاشمی
۳۰ - برادران کاشی اهل جهانگیر آباد
معازه داران جنگزده هم افرادی وجود داشتند برخی هم آش درست می کردند.
سایر عزیزانی که بنده حضور ذهن ندارم. نگارنده فقط کاسبکاران تا سال ۱۳۵۹ شمسی را که می شناختم نام بردم.
"در محضر قرآن هدایتگر"
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
قرآن نور عالمگیر است، و راه بهره مندی از آن نفس زکیه، و دل مشتاق می خواهد تا با تلاوت و تدبر در آن درسی ، عبرتی و هدایتی را طلب نمود. نگارنده گرچه در اثر پرده های غفلت زندگی روزمره، و پرداختن به مطالعه و مشاهده ی نکاتی در سایر رشته ها، کمتر مطلب قرآنی نوشته است، اما برای شفای دل بیمار و عقل درد مند خویش سخنانی چند از این دریای ژرف و پر معنی را هر از گاهی قلمی می نماید، امید است برای خوانندگان محترم ، مفهوم و معنای آیات ۵۹ تا ۱۲۰ سوره ی اعراف مفید فایده واقع شود.
... [مشاهده متن کامل]
برطبق نظر علامه ی طبا طبایی در کتاب شهیر تفسیر المیزان، این سوره را مکی می داند ، قصدخداوند در این سوره ، انذار و بیم به مشرکان و کافران و غیرمومنین است و یاد آوری به مومنین می باشد. زیرا برخی در طول تاریخ عهد و پیمان اولیه با خداوند را[ در عالم ذر و هنگام خلقت آدم، و قبول توبه ی وی] فراموش می کنند، وبه تعبیر علامه طباطبایی، یاد آوری ها برای گروهی که نفوس طاهره شان بر اصل فطرت باقی مانده اند، هدایت به سوی ایمان به خدا و آیات اورا نتیجه می دهد ، و در بعضی دیگر که همیشه اکثریت را تشکیل می دهند، و مردمی پست و مستغرق در شهوات دنیایند، خلاف آنرا که همان کفر و طغیان و سر پیچی است ، نتیجه می دهد، وهمین معنی ، باعث می شود موءمنین مورد الطاف خاصه الهی قرار گرفته و به بهشت بروند، و در مقابل کفار مورد غضب و لعنت خدا قرار گرفته، و به عذابهای ناگهانی که همگی را هلاک ساخته، و نسلشان را قطع کند ، دچار می شوند. [۱]
خداوند در نصیحت به مشرکان و معاندان پیامبر اسلام ( ص ) ، و یاد آوری به موءمنین ، ضمن انذار و بیم ، به اقامه حجت و موعظه می پردازند، و با ذکر داستان آدم و ابلیس و نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و موسی در این سوره، وسیله ی عبرتشان را فراهم ساخته است. [2]
نگارنده فقط آیات ۵۹ تا۱۲۶ سوره اعراف ، که از عبرتهای وارده در پیامبری حضرت نوح ( ع ) تا خلاصه ی نهصت حضرت موسی کلیم الله ( ع ) را مورد مطالعه و بررسی قرار داده است.
آنچه که از سوره ی اعراف برمی آید گذشته از دعوت به خدا شناسی و معاد، اسنادی تاریخی را در رفتار خوب و بد جوامع در عصر انبیاء را مثال می زند ، تا عاقبت سرنوشت بدکاران و نیکوکاران را به امت پیامبر آخر الزمان و جوامع آینده گوشزد می نماید، تا منحرفین از مسیر فطرت، به راه صراط مستقیم رهنمون شوند. این قرآن سرتاسر بشارت و نذارت است ، یاد آوری مژده ها و پاداشها و بیمهاست، و عاقبت تمرد مشرکان و کافران در برابر خدا را به بشریت اعلام می کند. نهایت اینکه سرنوشت و عاقبت آنها که با دستورات خدا و پیامبرانش به مبارزه بر خاسته اند را در دل آیات این سوره ی معنوی بیان فرموده است، تا درس عبرتی برای انسانها باشد، بیم دادن مشرکان و گمراهان و منحرفان با پشتوانه استدلال و منطق استوار ، نوعی اتمام حجت بر ای آنها و هر شنونده و خواننده در آینده است. ( ادامه دارد )
پی نوشته ها:
[1] - طباطبایی، سید محمد حسین - تفسیر المیزان ، جلد هشتم، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی همدانی - صفحات ۶ و ۷ - انتشارات بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی
[2] - همان ماءخذ شماره ی [1] - صفحه ۷
"در محضر قرآن هدایتگر" - قسمت دوم
نویسنده: احمد لطفی
قر آن با فرستادن راهنما و پیغمبر ، و دستوراتی که به آنها داده است، به نظر می آید ، راه ملکوت از زمین می گذرد، یعنی برطبق انجام برنامه ی درستی که خداوند مخلوقات هستی را سازماندهی کرده است واشرف موجودات عالم یعنی انسانها را به خداپرستی و نوید پاداش عالی برای افرادی که کردار و رفتار وگفتار و پندار نیکو داشته، و عقاب سخت برای گمراهان و کسانی که به دستورات خدا و نصایح رسولان توجه نمی کنند، در نظر گرفته است. بر این اساس از بین انسانها افرادی را برگزیده ، تا مصالح همنوعان و اقوامش را به آنها یاد آوری نماید، و آنان را از عواقب کار زشتشان بیم و انذار دهد.
خداوند در آیات۵۹ تا ۶۴ سوره ی اعراف در قرآن مجید، به طور خلاصه جریان نبوت حضرت نوح نبی را متذکر شده است، که ترجمه ی آن به شرح زیر می باشد؛
- همانا نوح را به قومش فرستادیم، گفت: ای قوم، خدای یکتا را پرستید که جز او شما را خدایی نیست، من بر شما از عذاب روزی بزرگ ( یعنی قیامت ) می ترسم. ( ۵۹ )
- مهتران قومش گفتند که ما تو را در گمراهی آشکاری می بینیم. ( ۶۰ )
- نوح گفت: ای قوم، من اصلاً در گمراهی نیستم لیکن من رسولی از سوی رب العالمینم. ( ۶۱ )
- پیغام خدایم را به شما می رسانم و به شما نصیحت و خیرخواهی می کنم و از سوی خدا به اموری آگاهم ( مانند قیامت و حساب و کیفر اعمال ) که شما آگاه نیستید. ( ۶۲ )
- آیا تعجب کرده و در نظر شما شگفت انگیز است که مردی از خودتان از جانب خدا به یادآوری شما فرستاده شده تا مگر شما را ( از عذاب قیامت ) بترساند و تا پرهیزکار شوید و باشد که مورد لطف خدا گردید؟ ( ۶۳ )
- پس آن رسول را تکذیب کردند، ما هم او و پیروانش را که با او در کشتی بودند نجات بخشیدیم و آنان را که آیات ما را تکذیب کردند غرق کردیم، که مردمی کوردل بودند. ( ۶۴ )
در آیات فوق مطالب اعتقادی زیر قابل بررسی است؛
۱ - دعوت به خدا پرستی ( اصل توحید )
۲ - یاد اوری اصل نبوت و شنیدن سخن فرستاده اش آنگاه که به نوح وحی کرد ، که قومش را دعوت به خدا پرستی نماید، چنانچه بر طریق غلط و نا درست کفر و شرک و نفاق رفتار نمایند ، عذاب هولناک روز قیامت در پیش است. ( اصل معاد )
۳ - سران منحرف قوم که از قدرت و ثروت بیشتری برخوردار بودند و سایر افراد به سخن آنها بیشتر توجه می کردند ، در پاسخ نوح اعلام کردند، شما پشت به دین پدرانمان نمودی، و گمراه شدی . در حالیکه چوب و سنگ و بت پرستی با خرد و عقل سلیم و رشّاد سازگار نیست . هرجا بشریت و مهتران در برابر سخن سنجیده ی انبیاء ایستاده اند، خودشان و زیر دستانشان را به هلاکت و بدبختی کشانده اند. شاید اگر خسرو پرویز ساسانی سخنان خردمندانه ی پیامبر آخر الزمان را می پذیرفت، بهانه بدست جلادان منافق تازی نمی دادند، که درقالب بنی امیه و بنی عباس بر دین نوپای اسلام و اهل بیت پیامبر ( ص ) و کشور بزرگ ایران آن صدمات جبران ناپذیر را وارد نمایند.
در هرصورت بزرگان قوم نوح به نصایح آن پیامبر صاحب کتاب و اولوالعزم توجه نکردند، وی گرچه سالها نوحه گری و ارشاد فرمودند ، و اعلام کرد ای قوم من اصلا" گمراه نیستم، بلکه فرستاده و رسولی از جانب پروردگار عالمین هستم. به شما نصیحت خیر می کنم ، و از جانب خدا به اموری مانند واقعه ی روز قیامت و و حسابگری خدا و کیفر مجرمان درآن روز آگاهم . اما آنها با حضرت نوح مخاصمه و مناقشه کردند ، و نهایت همه ی قوم نوح عذاب این جهانی را در قالب طوفان سهمگین ملاحظه کردند، در این بلای آسمانی فقط نوح و پیروانش که بر کشتی نبوت نشسته بودند جان سالم بدر بردند و مابقی در طوفان بلا غرق شدند.
۴ - خداوند خطاب به قوم نوح فرموده اند[عهد قدیم را به یاد بیاورید] ، و تعجب نکنید که مردی از خودتان را برگزینم تا شما را از عداب قیامت بترساند ، تا پرهیزکار شوید، و انشاء الله مورد لطف خدا قرار گیرید. آن نانجیبان و گمراه کیشان لجوج، رسول حق را تکذیب کردند و خداوند هم برآنها غضب کرد، و آن مردم کوردل را در طوفان بلاغرق نمود.
" پنجشنبه و جمعه ی آخرسال "
احمد لطفی - مدرس دانشگاه
رسم و رسوم ، قواعد اجتماعی، سورها و سوگها، شادیها و غمها ، جشنها و یادمانها و عناصر و اجزای فرهنگی رسوم و سنن همه بهانه ای برای تنوع و آرامش بخشی در زندگی هستند . در آخر سال ایرانیان همواره جشنی و عیدی به نام جشن و عید مردگان داشته و دارند ، این آداب در هفته ی آخر سال مردم هرغروب برای اموات خیرات می دهند و همواره در آخرِ خیرات ، و فاتحه ای که قرائت می کنند ، زن و مرد خانه می گویند، چشم خیرت به بازماندگان باشد ، یعنی افراد وقتی که در هفته ی آخرسال مخصوصا" پنجشنبه ی آخر سال به زیارت قبور می روند برخی با دل شکسته گزارشی از رنجها و سختی ها و مرارتهایی که بعد از مرگ مُردَه شان کشیده است، را برا ی وی بیان می کند ، برخی با مویه های سوزناک و جمعی بر قبرها حلقه می زنند ، گروهی هم با بردن خیرات برسرمزارها و با خیراتی که در طول یک هفته، در منزل برای امواتشان داده اند، و در این یک هفته برای امواتشان سنگ تمام گذاشته ، و می گذارند، احساس سبک حالی و آرامش می نمایند.
... [مشاهده متن کامل]
برخی از مردم برای شادی روح امواتشان ، کودکهای یتیم و فقیر را سیر کرده، و می کنند.
در آبادیها و قریه های سیمره ، از یاد نمی رود ، که در گذشته های نه چندان دور ، خیلی از کوچکترها به همراه بزرگترها خانه به خانه مراجعه می کردند و شیر برنجهای که زنان در مجمعه یا دوری ( dourey ) قرار می دادند، و آن جماعت بطور گروهی آنها را می خوردند ، و بزرگتر طایفه فاتحه می داد. و این شیوه ی گروهی برای خوردن خیراتها ، بسان رسمی جدی و ثوابی شناخته شده در آمده بود و مردم هر روستابطور دسته جمعی به چنین کار و وظیفه ای مبادرت می ورزیدند.
زیارت قبور در پنجشنبه ی آخرسال، عاملی برای گرامیداشت و یادمان اموات و حضوری رستاخیز گونه از مردم است، که باهمدیگر و امواتشان پیمان می بندند ، و با خودمی گفتند ؛ اگرچه شما رفتید، ولی ما به یاد شماهستیم برایتان اشک می ریزیم و فاتحه می خوانیم و خیرات می دهیم ، چون دلمان برایتان تنگ شده است و جای خالی شما را حس می کنیم . همیشه در جلوی نظرمان هستید، خنده ها و سفرها و گریه ها و دلتنگی ها و شادمانی هایی که باهم داشتیم هیچگاه فراموش نمی کنیم.
امام صادق ( ع ) فرموده است مردگان رفتن و آمدن شما را می دانند . وقتی برسر قبرشان اُتراق می کنید وبا آنها سخن می گوئید ، آنها با شما اُنس می گیرند، و شما هم همینطور. آنها از ملاقات شما خوشحال می شوند. ( اقتباس از وسائل الشیعه ج۲ صفحه ی۸۷۸ )
زیارت قبور کاری نیکو و آموزنده است ، زیرا با این کار درسی به فرزندانمان می دهیم تا بعد از مرگ ما آنها نیز به یاد ما باشند.
در پنجشنبه ی آخرسال و در همه ی ایام اموات را با هدایایی از قبیل خیرات دادن ، بجایشان صدقه دادن ، و برایشان نماز خواندن و خوراک و شربت دادن، همه دل و روح مرده را شاد می کند و اشخاص خیرات دهنده، دعای روحانی ومعنوی مردگان شامل حالشان می شود ، و برای اهل دل آن دعاها را در عالم معنا درک خواهند کرد.
در هنگام رفتن برمزار اموات و اهل قبور ، باید لباسهای ساده و متین پوشید ، زنها در آن زمان که بر سر مزار اموات می روند، نباید آرایش غلیظ بکنند ، و از طرفی هم لباسهای نامربوط نپوشند، همچنین؛ حجاب و نزاکت اسلامی را رعایت نمایند.
افراد در هنگام رفتن به قبرستانها و حضورشان براهل قبور ، شایسته است، کمتر سخن دنیوی بگویند.
سکوت کردن و به فکر فرو رفتن و بیشتر دعا و قران خواندن، چاره ی کار برای انجام این نوع رسم مذهبی است. در چنان جاهایی آمرزش طلبیدن از خدا و معصومین ( ع ) برای اموات و خودشان کار پسندیده ای است.
درپنجشنبه ی آخر سال، و رفتن به گلزارها برای زیارت اهل قبور ، آرامش به انسان می دهد ، و سال نو ، و نوروز خود را با وجدانی آسوده آغاز می کند. امید است مردم دیار سیمره از انجام این مراسم ، بهترین بهره و سعادت رانصیب خود نمایند. انشاء الله
"سفری زیارتی، و فرهنگی به پهله زرین آباد"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در دنیای پر شر و شور که امانتداران و صاحبان قدرت و مسئولیت هرکدام به نوعی به خزانه ی بیت المال و با جعل اسناد، و رشوه وام و یا اختلاس در سطح کلان انجام داده، و می دهند.
... [مشاهده متن کامل]
قانون و عوامل قضایی هم در پی محاکمه و حقیقت یابی چنین ماجرا هایی است. از طرفی نیز به هر که اعتماد شد و توان سیاسی و اقتصادی و. . . داشت ، به نوعی دست به زیاده طلبی و سوء استفاده از موقعیتش نمود، الان و با گذشت زمان چهره ها برای تاریخ و آیندگان مشخص می شود، در هرصورت برخی از ابناء بشر در این دنیای ناپایدار به دنبال خواسته های نامشروعشان دست به فعالیت می زنند ، و در این روزها محاکماتی نیز در جریان است.
نگارنده که معلمی پاپتی است، برای کاهش غم و طلب آرامش این بار زیارت امامزاده های زرین آباد را در نظر گرفتم، صبح بعد از انجام یکسری فعالیتهای روزمره، از دره شهر راهی پشتکوه شدم .
در پیشکوه، و شهرستان دره شهر چهره ی واقعی بهار نمایان شده است. گیاهان و گندمزارهاو مزارع کُلزا در نشاط و خرمی، بهار در زمستان را تجربه می کنند. اما در پشتکوه مخصوصا" از روستای گنداب و انجیره آبدانان تا میمه زرین آباد گیاهان کم پشت و مزارع گندم و جو از رشد چشمگیری برخوردار نبودند. آنها هنوز اسفند ماه واقعی را می گذراندند ، وگیاهان با رشد کمی تجلی یافته بودند. بارانهای اخیر تپه ها و کوه های اطراف جاده را دچار رانش کرده بود، چشمه ها و آبزارهایی هم دیده می شدند ماشینهای راه و ترابری استان نیز در حال خاک برداری و تعریض نمودن حاشیه جاده بودند چند کیلومتری نیز جاده غیر آسفالته بود، و شنی زمخت ماشینها و سرنشینهای آنها را آزار می داد. در هرصورت با گذشتن از تختان و عرض ارادت به امامزاده سید اکبر ، به گوراب پائین که رسیدیم، بانوی مُسنی را سوار کردیم ، همسرم از طایفه ی ایشان سوءال کرد، وی گفت؛" من از طایفه پاپی هستم، و ساکن روستای گوراب پائین می باشیم، پاپی ها الان در دو روستای بزرگ گوراب علیا و سفلا و یا گوراب بالا و پائین زندگی می کنند. آنها در جوار امامزاده سید فلک الدین که با چهارده نسل به امام موسی الکاظم ( ع ) می رسد، به دامداری و کشاورزی و باغداری مَشغول هستند.
ما پاپی ها در پشتکوه زیاد بودیم، سالها پیش در یک نزاع برادری درگیری شدیدی پیش آمد یکی از بستگان اجداد ما کشته می شود، سایر پاپی هاکه نقش پاپا و متولی امامزاده ها را داشته اند به طرف پاعلم شاهزاده احمد و سایر نقاط لرستان رفته اند. " با توجه به سخنان این بانو ایل پاپی خاستگاهش شرق عراق و سرزمین باستانی پهله زرین آباد و میمه بوده است، و شبیه سوره میری ها در پیروی از اهل بیت ( ع ) دو آتشه بوده اند و شاید عمامه قرمز پاپی ها دنباله روی از تشیع سرخ علوی بوده و یا نماد متولیان آتشکده ها بوده اند که بعد از شناخت اهل بیت ( ع ) متولی بزرگان شیعه و اولاد رسول الله شده اند. ( الله اعلم بالصواب )
آن بانو را در گوراب علیا پیاده کردیم و با احترام از امامزاده سید فلک الدین عبور کردیم. در بین راه بارگه و مقبره یا نماد غیب شدن یا محل به اسارت در آمدن امامزاده حسنی فرزند امامزاده سید فخر الدین ( ع ) فرزند امام موسی الکاظم ( ع ) را که بر تپه ی بلندی در ضلع غربی رودخانه ی میمه قرار داشت عرض ادب کردیم. بعد از چند کیلومتر به مرقد مطهر امامزاده سید فخر الدین ( ع ) فرزند امام موسی الکاظم ( ع ) رسیدیم، و زیارت آن امامزاده واجب الاحترام را بجا آوردیم. درضلع شرقی بارگاه با فرد جوانی که خودش از سادات و نوادگان امامزاده سید فخرالدین بود سوالاتی انجام دادم. وی گفت؛ " این امامزاده بدست فردی از طایفه گوران یا گبران کشته شده است و شاید هم بومیان برعلیه آن امامزاده و همراهانش حمله می برند برخی از فرزندانش را نیز به اسارت می برند، و بعد از مدتی فرزندان سید فخر الدین به محل سابقشان نزد مرقد امامزاده سید فخر الدین بر می گردند. اکنون اعقاب آنها در روستای زرآب و هفتکده و بخش زرین آباد و سایر بلاد همجوار پراکنده هستند. بعد از مرگ امامزاده سید فخر الدین ( ع ) باران شدید و سیلی بر می خیزد و تمام گبرها ی ساکن آن حواشی را آب می برد و فقط یک دختر و پسر از آنها توسط سید محمد فرزند سید ابراهیم ( ع ) نجات پیدا می کنند، و همین با عث اختلاف بین پدر و پسر می شود، زیرا سید ابراهیم ( ع ) می گوید؛ چرا آنها را نجات دادی آنها جزو قاتلان امامزاده سید فخر الدین ( ع ) بودند . و آن امامزاده فامیل ما بودند. [ در اینجا این سخن و داستان قابل تامل است زیرا سید ابراهیم چقدر عمر کرده که نوه برادرش امام صادق ( ع ) یعنی سید فخر الدین ( ع ) را دیده باشد. ] سید محمد ( ع ) پسر سید سوراهم ( سید ابراهیم ) با نفرین پدر می میرد. سید ابراهیم ( ع ) بعد از مردن پسرش سید محمد ( ع ) پشیمان می شود، و وصیت می کند که؛ بعد از مرگش اول به زیارت سید محمد بروند بعد به زیارت وی مبادرت ورزند. "
بعد از خداحافظی از آن جوان خوشکلام، راهی زیارت امامزاده سید ناصرالدین ( ع ) که با ۱۷ ( هفده ) نسل به امام موسی الکاظم می رسد . نگارنده شجره ای که در تابلو ی ضلع غربی مرقد مطهر امامزاده نصب شده بود، مطالعه کردم و این امامزاده با ۱۷ نسل به حضرت امام موسی الکاظم ( ع ) می رسند.
این امامزاده معروف به ناصر جن گیر است، یعنی امراض روحی را شفا می دهد در بارگاهش آرامش خاصی حکمفرماست. مرقد این امامزاده در سرزمین سوره میری قدیم و شوهان کنونی واقع شده است، از ۹ تیره شوهان یکی هم سادات هستند ، که متولی امامزاده می باشند سادات دربین مردم پیشکوه و پشتکوه از احترام ویژه ای برخوردارند. ایل شوهان شدیدا" به امامزاده سید ناصرالدین محمد ( ع ) مهر می ورزند و از زوّار ثابت آن امامزاده ی شفابخش هستند.
ما نماز ظهر و عصر را در صحن امامزاده ناصر الدین محمد ( ع ) بجا آوردیم، سپس در سایه سار باغ شمال شرقی امامزاده ناهار خوردیم، در آن روز دانش آموزان مقطع ابتدایی روستای هفتکده به اردو آمده بودند و در آن باغ بازی و بدو بدو می کردند مربی دلسوزشان جناب یوسف پرکاسی هم مواظب آنها بودند.
نگارنده به خدمت مربی و معلم عزیزشان رسیدم و از معنی لغت پرکاسی پرسیدم. ایشان گفت؛ به مفهوم کار و کاسبی است. جریان از این قرار بوده، که پدر بزرگ یوسف هنگام شناسنامه گرفتن، بجای آنکه نام پدرش میرزا را بگوید، وی می گوید؛ من کاسبکارم. آنها هم بجای میرزایی، شهرت پرکا سی را در شناسنامه اش می نویسند.
پرکاس، طبق لغت نامه دهخدا به معنای
تلاش کردن و درهم آویختن بود، و به زبان علمی اهل هند بمعنی طلوع [خورشید] و طلوع نیر اعظم می باشد.
یوسف پرکاسی، دانشجوی کارشناسی ارشد آموزش ابتدایی، و آموزگار روستای هفتکده، از فرهنگیان برجسته بودند، با وجود آنکه اهالی روستا ی هفتکده از همدیگر دلخوری و یا روابط سرد داشتند ، یوسف بین آنها دوستی و تحکیم برادری بر قرار می کند . هفتکده بیشتر از طایفه گوران هستند چند خانوار از سادات سید فخر الدینی با شهرت موسوی هم زندگی می کنند. در این اردو بچه های سادات و بچه های گوران با صمیمیت در کنار همدیگر بازی می کردند. نگارنده چند دقیقه ای در راستای علوی بودن منطقه و پیروی از اهل بیت ( ع ) را به دانش آموزان گوشزد نمودند.
جناب یوسف پرکاهی خود از علویانی بودند که اجدادش پا در جای پای بزرگان شیعه گذاشته بودند و جزو طایفه ی پاپی ساکن گوراب پائین به حساب می آمدند. پاپی ها مردم آرام و سختکوشی به چشم می آیند.
گوران ها و تیره های زیر مجموعه اش افرادی سرسخت و تا حدودی دارای نخوت و تکبر هستند، ولی در مجموع همه شیعه ی دوازده امامی و علوی هستنند.
از یوسف معلم روستای هفتکده خداحافظی نمودیم و راهی زیارت امامزاده سید ابراهیم ( ع ) در غرب روستای بَردی زرین آباد شدیم. در آن روز که حدود ساعت سه بود ، جاده شلوغ بود. گویا رسم منطقه چنین بوده که قبل از پنجشنبه آخر سال اهالی قبر اموات خود را شستشو می دادند، زیرا فردا پنجشنبه شلوغ می شد و فقط به فاتحه و خیرات دادن اکتفا می کردند، دربین راه به امامزاده سید ابراهیم ( ع ) ، سیده ای از روستای بردی زرین آباد با ما هم سفر شد، که ازاقوام مرحوم سید نورالدین حسینی بودند . وی گفت برادر زن جدش امامزاده سید ابراهیم ( ع ) فرد گبری بوده که قبرش در بالای کوه، ضلع غربی رودخانه ی آبادی بردی است. وقتی به قبرستان رسیدیم، گذشته از زوار ازدهام جمعیت را در شمال غربی قبرستان ملاحظه کردیم. از سیده علت ازدهام جمعیت را پرسش کردیم، وی گفت؛ شخصی از طایفه شهلار وند یا شهریار وند از دنیا رفته است، و الان تشییع جنازه اش ساعت چهار بعد از ظهر می باشد. ما ابتدا به زیارت سید محمدو سپس به زیارت پدربزرگوارش امامزاده سید ابراهیم فرزند امام محمد باقر و نهایت به زیارت عمه اش بی بی زینب مبادرت ورزیدیم. بعد از انجام زیارت بنده و همراهان بر سر قبر سید فتح الله حسینی و پسرش سید عادل حاضر شدیم و به قرائت فاتحه برای آن سادات که از همشهریمان بودند، پرداختیم. خیلی با آنها سخن گفتیم و برای روحشان آرزوی کسب بهترین پاداشها را نمودیم ، همچنین بر ساداتی که از سیمره در آنجا مدفون بودند، چند نفری که شناختیم فاتحه دادیم. در نهایت، نجوا و درود و رحمت فرستادنمان بر مزار سید خوش سخن و دوست مرحوم پدرم، سید نور الدین حسینی و همسرش شربتی والدین سید عزت الله و سید غلامرضا و سایر برادران و خواهرانشان بود ، و از بزرگواری و کمی غریبی آنها به زعم نگارنده، سخنانی بر زبان آوردیم. و به قرائت حمد و سوره پرداختیم. در برگشت جاده شلوغتر شده بود، و تعدادی ماشین جنازه را مشایعت می کردند. ما در برگشت به میمه رفتیم و از پمپ بنزین مجیدی راد از اعقاب سایه میر یا لک امیر ها ی سوره میری بنزین زدیم. کمی هم با سعادت مجیدی راد و خواهر زاده اش هم کلام شدیم. به آنها یاد آوری کردم میمه جای تفرجگاه تابستانی
بزرگان ساسانی و اعقاب آنها بوده و الان خاندانهای رضایی ، مجیدی راد ، مقصودی و میمه ای و برخی از کاکاعلی ها در این منطقه با صلابت و ارزشمندی زندگی می کنند. از مجیدی راد خدا حافظی کردیم، و در حدود ساعت هفت شب به دره شهر رسیدیم. نگارنده از سفر به پشتکوه مطالب زیادی آموختم، امید است همه ی ما در مسیر درست به زندگی خود ادامه دهیم. انشاءالله
"وداع با شهید سرگرد حمید زینی وند"
نگارنده : احمد لطفی
"تصویر شهید سرگرد حمید زینی وند"
روز عاشورا که خبر زخمی شدن و بعد شهادت سرگرد حمید زینی وند منتشر شد ، به یاد روایات پیامبران قبل از پیامبر اسلام ( ص ) افتادم که انبیا گذشته و خوبان روزگار در این روز هر حادثه ای برایشان اتفاق می افتاد و درحال حاضر و آینده هم هر حادثه و سختی ای واقع شود ، خداوند به افراد موءمن و شایسته اجر و ثواب عنایت می کند . شهید زینی وند در روز عاشورا همچون مولایش امام حسین ( ع ) ، مرگ سرخ یعنی شهادت را تجربه نمودند . آن سرگرد شهید ، اهل گدار نمک ماژین بودند و دارای دو فرزند می باشد . در روز ۱۱ مهرماه که روز وداع مردم شهرستان دره شهر و حومه
... [مشاهده متن کامل]
با شهید سرگرد زینی وند بود، پیام همسرش و پسرش امیر علی که گفته بود مادر پشت تریبون قرار بگیر، و از قول من بگو: " پدر شهیدم به تو افتخار می کنم. " همه ی مردم و حاصران در مراسم را تحت تآثیر قراداد.
روحیه ی همسرایشان حماسی و شهید پرور و مصداق رفتار زینب کبری بودند و شهادت را زیبا و افتخار آفرین می دانستند . از طرفی نیز شهادت فوز عظیم می باشد و در شهادتهابجای تسلیت، لغت تبریک و افتخار مفهوم واقعی دارد، چون کمترفردی به نعمت و سعادت شهادت نایل می گردد، نگارنده همانطور که در روز مرگش عرض کردم ، شهادت هنر مردان خداست، و مرگ در راه خدا وفعالیت کاری برای حفظ آرامش و نظم و امنیت و میانجیگری طرفین درگیر از ادامه ی خشونت و . . . . را که به شهادت وی و زخمی شدن سرباز با وفایش می انجامد، همه حکایت از وظیفه شناسی و مردمداری و اخلاص عمل این سرگرد خدوم دارد . به عبارت دیگر این شهادتها تزریق قدرت و همبستگی و هوشیاری به پیکر جامعه ماست و کارشهید به قول شهید مطهری؛ "شهید شمع تاریخ است" وبه تعبیر مرحوم دکتر شریعتی ؛"شهید قلب تاریخ است " یعنی شهید برای روشنایی و احیای جامعه مانند شمع نور می پراکند و خودش تنها می سوزد.
دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم
روشنی بخشم به جمعی و خود تنها بسوزم .
به تعبیر دوم، شهید مانند قلب جامعه است یعنی برای آنکه قلب جامعه نمیرد نیاز به خون است. و این شهادتها ملت مارا با نشاط و پر افتخار می کند .
طبق فرمایش امام خمینی ( ره ) :"بکشید ما را ملت ما بیدارتر می شوند" شهادت خوبان جامعه عامل هوشیاری و همبستگی جامعه می شود و عمل خالص برای رضای خدا ، در جامعه تآثیر بسیار دارد و خداوند محبت شهید را ولو گمنام هم باشد در بین مردم منتشر می نماید ، و ما در روز وداع مردم دره شهر با شهید زینی وند به عینه مشاهده کردیم، که چگونه مردم با قدردانی و محبت به آن شهید خدمت گستر، صدای گریه ی آنها در روز عزایش ملاحظه شد ، و برایش دلسوزی و احترام شایسته قائل شدند . بنده به همین مختصر بسنده می کنم و یاد و خاطره ی این شهید سعید را گرامی می دارم و از خداوند حکیم برای ایشان علو درجات را خواستارم .
۱۱/۷/۱۳۹۶
نگارنده : احمد لطفی
"تصویر شهید سرگرد حمید زینی وند"
روز عاشورا که خبر زخمی شدن و بعد شهادت سرگرد حمید زینی وند منتشر شد ، به یاد روایات پیامبران قبل از پیامبر اسلام ( ص ) افتادم که انبیا گذشته و خوبان روزگار در این روز هر حادثه ای برایشان اتفاق می افتاد و درحال حاضر و آینده هم هر حادثه و سختی ای واقع شود ، خداوند به افراد موءمن و شایسته اجر و ثواب عنایت می کند . شهید زینی وند در روز عاشورا همچون مولایش امام حسین ( ع ) ، مرگ سرخ یعنی شهادت را تجربه نمودند . آن سرگرد شهید ، اهل گدار نمک ماژین بودند و دارای دو فرزند می باشد . در روز ۱۱ مهرماه که روز وداع مردم شهرستان دره شهر و حومه
... [مشاهده متن کامل]
با شهید سرگرد زینی وند بود، پیام همسرش و پسرش امیر علی که گفته بود مادر پشت تریبون قرار بگیر، و از قول من بگو: " پدر شهیدم به تو افتخار می کنم. " همه ی مردم و حاصران در مراسم را تحت تآثیر قراداد.
روحیه ی همسرایشان حماسی و شهید پرور و مصداق رفتار زینب کبری بودند و شهادت را زیبا و افتخار آفرین می دانستند . از طرفی نیز شهادت فوز عظیم می باشد و در شهادتهابجای تسلیت، لغت تبریک و افتخار مفهوم واقعی دارد، چون کمترفردی به نعمت و سعادت شهادت نایل می گردد، نگارنده همانطور که در روز مرگش عرض کردم ، شهادت هنر مردان خداست، و مرگ در راه خدا وفعالیت کاری برای حفظ آرامش و نظم و امنیت و میانجیگری طرفین درگیر از ادامه ی خشونت و . . . . را که به شهادت وی و زخمی شدن سرباز با وفایش می انجامد، همه حکایت از وظیفه شناسی و مردمداری و اخلاص عمل این سرگرد خدوم دارد . به عبارت دیگر این شهادتها تزریق قدرت و همبستگی و هوشیاری به پیکر جامعه ماست و کارشهید به قول شهید مطهری؛ "شهید شمع تاریخ است" وبه تعبیر مرحوم دکتر شریعتی ؛"شهید قلب تاریخ است " یعنی شهید برای روشنایی و احیای جامعه مانند شمع نور می پراکند و خودش تنها می سوزد.
دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم
روشنی بخشم به جمعی و خود تنها بسوزم .
به تعبیر دوم، شهید مانند قلب جامعه است یعنی برای آنکه قلب جامعه نمیرد نیاز به خون است. و این شهادتها ملت مارا با نشاط و پر افتخار می کند .
طبق فرمایش امام خمینی ( ره ) :"بکشید ما را ملت ما بیدارتر می شوند" شهادت خوبان جامعه عامل هوشیاری و همبستگی جامعه می شود و عمل خالص برای رضای خدا ، در جامعه تآثیر بسیار دارد و خداوند محبت شهید را ولو گمنام هم باشد در بین مردم منتشر می نماید ، و ما در روز وداع مردم دره شهر با شهید زینی وند به عینه مشاهده کردیم، که چگونه مردم با قدردانی و محبت به آن شهید خدمت گستر، صدای گریه ی آنها در روز عزایش ملاحظه شد ، و برایش دلسوزی و احترام شایسته قائل شدند . بنده به همین مختصر بسنده می کنم و یاد و خاطره ی این شهید سعید را گرامی می دارم و از خداوند حکیم برای ایشان علو درجات را خواستارم .
۱۱/۷/۱۳۹۶
"به یاد مظلومیت امام علی النقی ( ع ) "
نویسنده: احمد لطفی
حضرت امام دهم شیعیان جهان، در سال ۲۱۲ قمری در یکی ازروستاهای نزدیک مدینه بدنیا آمد نام مادرش سمانه و نام پدرش امام محمد تقی ( ع ) بود. آن حضرت با وجود آنکه حدود ۳۴ سال اممت کرد، یعنی از سال ۲۲۰ تا سال ۲۵۴ قمری ، در سخت ترین شرائط و با رفتار بی ادبانه سردمداران خون آشام عباسی، آن حصرت با پسرش امام حسن عسگری در محاصره ی لشگر خونریز عباسی بودند . آن حضرت و خانواده اش را در سامرآء در محله ی بدنامی جا دادند، اما آن حضرت با درایت و ارشاد آن کجروان اجتماعی ، آنها مشتاق عبادت خدا شدند، و حتا به ساختن مسجد مبادرت ورزیدند. بر اثر کلام قدسی آن امام بزرگوار گروه گروه افراد به سمت وی گرایش پیدا می کردند، همین جذبه و صبر و تلاش آن بزرگوار ، حکومت عباسی ، جلوی فعالیتهای وی را گرفت. خانواده ی ایشان را در میان سپاهش به نوعی زندانی کرد. اما ایشان با تدبیری که داشت ، شاگردان شایسته ای را تربیت نمود، و به شیعیان درس آزادگی دادند، ایشان به شیعیان در آینده ی نزدیک امام آخرینشان غایب خواهد شد و آنها باید به وجود امامشان مانند خورشیدی که به وسیله ی ابر پوشیده شده است، ایمان داشته باشند که خورشید امامت نَمُرده است.
... [مشاهده متن کامل]
حضرت امام هادی ( ع ) در سوم رجب سال ۲۵۴ قمر ی به فرمان خلیفه ی ظالم معتز عباسی، و بدست معتصم عباسی۳ بوسیله زهر به شهادت رسید.
برای تَبَرّک ، نگارنده یکی از سخنان آن امام روشنگر و نکته سنج را درپایان این وجیزه، تقدیم می نماید.
مَا استَرَحَ ذُو الحِرصِ
انسان حریص، آسایش ندارد. ( مستدرک الوسائل، ج. ۱۲، ص. ۶۲ )
" ره رستگاری انسان"
نویسنده: احمد لطفی
انسان موجودی خردمند و صاحب اندیشه است، قدرت تغییر پذیری، و تطبیق با شرایط زندگی، برمبنای آنچه برایش واقع می شود، را دارد. این موجود عجیب که شاهکار خلقت به حساب می آید، دارای دستانی ابزار ساز و افکاری خلاق و مبتکر می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
انسان موجودی هنرمند است که از وجودش هزاران هنر و اندیشه ظهورو بروز می نماید.
انسان در لغت ازماده ی اُنس و نسیان گرفته شده است، وی قادر است که با محیط زندگی انس گیرد، و خودش را با شرایط وفق دهد. ازطرفی نیز از ماده ی نسیان گرفته شده است، و نسیان نیز به معنای فراموشی است به یک تعبیر انسان قادر است غم ها و دشمنی ها را فراموش کند، و به تعبیری انسان موجودی بازیگوش و غافل است، و گاه دیدن مظاهر دنیا وی را از رسالت انسانیش غافل می گرداند. و فراموشی به او دست می دهد. البته شاید همین خصلت فراموش کردن ، موجب دوام آوردن، و تحمل وی در برابر سختی ها و مصائب و شر و شور دنیا شده است.
حضرت علی ( ع ) در سال ۳۵ قمری زمانی که اهالی مدینه با وی بیعت کردند، در خطبه ای فرمود؛
"[ای مردم] بدانید ؛ اشتباهات و خطاها و گناهان مانند اسب چموشند، که افسار گسیخته سوار خود را هرجا که بخواهندببرند، تا آنکه به آتش دوزخ افکنند.
و[ای مردم]بدانید که تقوا مرکبی راهوار است که سوارش مهار آن را بدست گرفته، و سرانجام اورا وارد بهشت می کند. [1]
قرآن مجید هم فرموده است؛ "ما راه هدایت به فرزندان آدم آموختیم، می خواهد شاکر باشد و یا کافر"
مفهومش آن است که انسان بعد از دریافت نعمت هدایت، با اراده ی خود راه شکرزار ی و رسیدن به بهشت ، و یا طریق کافری را با اراده اش برمی گزیند و به جهنم سقوط می کند. [2]
در این دنیا حق و باطل هردو وجود دارند، پیامبران ماءموریت یافته اند ، تامردم را به جانب حق و دوری از باطل دعوت نمایند.
حضرت علی ( ع ) در ادامه ی آن خطبه فرموده است؛
"کسی که بهشت و دوزخ در پیش دارد آسوده نباشد. [ مردم سه دسته اند]کسی که با شتاب در تلاش است رهایی یابد ، و کسی که جوینده هست، اما با کندی حرکت می کند. امید به نجاتش هست، و کسی که کوتاهی کرده و مقصر است در آتش سرنگون است. راست و چپ گمراهی است و ره وسط صراط حق است. کتاب ماندگار خداوند و آثار رسالت بر این راه قرار دارد، گذرگاه سنت پیامبر ( ص ) از این راه است. و کار همگان به این جایگاه باز می گردد. کسی که دعوی باطل کرد، هلاک گشت . و در نادانی انسان همین بس که قدر و اندازه خود را نشناسد.
بنیادی که برپایه تقوا روئیده از بین نرود، و کشتزاری که آب تقوا به آن رسیده تشنه نگردد. [3]
نتیجه:
آنچه از این مختصر بر می آید ، گناه ( خطا ) و تقوا از دیدگاه حضرت علی ( ع ) بیانگر آنست که تقوا نجاتبخش است . و قران هم در سوره شمس فرموده است قد افلح من زکیها
یعنی: به تحقیق رستگاری در تزکیه و ( تقوا ) می باشد. انسان تلاشگر و فعال که در حال کار و زحمت است . چه کار فکری و چه کار بازویی انجام دهد، اگر خط کش زندگی خود را با معیار قرآن و اهل بیت ( ع ) تنظیم نماید، گوی سبقت و رستگاری را ربوده است، و در مسیر صراط المستقیم که کوتاه ترین راه به تقرب به خدا و ورود به بهشت ، و نجات و رستگاری است، گام بر می دارد . فردی که در سمت راست و چپ صراط مستقیم طی طریق نماید اگر توبه نکند و در مسیر درست حرکت نکند، قطعا" گمراه و در چاه ویل جهنم سقوط می نمایند.
انسان بهایی جز برخورداری از نعمتهای بهشتی ، و سعادتمندی و کسب خیر در دنیا و آخرت ندارد، چنانچه استعدادهایش را کشف کند و چاکراهای ذهنش باز گردند به عجایب و غرایب فراوانی دست پیدا می کند.
انسان متقی فقط تابع دستورات خداوند بوده، واگر قدر فضائل خود را نداند ، که خلیفه ی خدا در روی زمین است، و به خودشناسی مبادرت نورزد به تعبیر مولای متقیان ( ع ) نادان و جاهل به تمام معنی است. انسانی که خود را بشناسد موفق به شناخت خدا می شود. و ارزشها و کمالاتش در پرتو خداشناسی به منصه ی ظهور می رسد.
پی نوشته ها:
[1] - امام علی بن ابطالب، نهج البلاغه - ترجمه ، علی شیروانی، دفتر نشر معارف - چاپ اول سال۱۳۹۰ شمسی - ص۳۳ و ۳۴
[2] - قرآن مجید - سوره انسان آیه ۳
"ما به حقیقت راه ( حق و باطل ) را به او نمودیم حال خواهد ( هدایت پذیرد و ) شکر ( این نعمت ) گوید و خواهد ( آن نعمت را ) کفران کند. "
[3] - همان ماءخذ [1] - ص۳۵
نویسنده: احمد لطفی
انسان موجودی خردمند و صاحب اندیشه است، قدرت تغییر پذیری، و تطبیق با شرایط زندگی، برمبنای آنچه برایش واقع می شود، را دارد. این موجود عجیب که شاهکار خلقت به حساب می آید، دارای دستانی ابزار ساز و افکاری خلاق و مبتکر می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
انسان موجودی هنرمند است که از وجودش هزاران هنر و اندیشه ظهورو بروز می نماید.
انسان در لغت ازماده ی اُنس و نسیان گرفته شده است، وی قادر است که با محیط زندگی انس گیرد، و خودش را با شرایط وفق دهد. ازطرفی نیز از ماده ی نسیان گرفته شده است، و نسیان نیز به معنای فراموشی است به یک تعبیر انسان قادر است غم ها و دشمنی ها را فراموش کند، و به تعبیری انسان موجودی بازیگوش و غافل است، و گاه دیدن مظاهر دنیا وی را از رسالت انسانیش غافل می گرداند. و فراموشی به او دست می دهد. البته شاید همین خصلت فراموش کردن ، موجب دوام آوردن، و تحمل وی در برابر سختی ها و مصائب و شر و شور دنیا شده است.
حضرت علی ( ع ) در سال ۳۵ قمری زمانی که اهالی مدینه با وی بیعت کردند، در خطبه ای فرمود؛
"[ای مردم] بدانید ؛ اشتباهات و خطاها و گناهان مانند اسب چموشند، که افسار گسیخته سوار خود را هرجا که بخواهندببرند، تا آنکه به آتش دوزخ افکنند.
و[ای مردم]بدانید که تقوا مرکبی راهوار است که سوارش مهار آن را بدست گرفته، و سرانجام اورا وارد بهشت می کند. [1]
قرآن مجید هم فرموده است؛ "ما راه هدایت به فرزندان آدم آموختیم، می خواهد شاکر باشد و یا کافر"
مفهومش آن است که انسان بعد از دریافت نعمت هدایت، با اراده ی خود راه شکرزار ی و رسیدن به بهشت ، و یا طریق کافری را با اراده اش برمی گزیند و به جهنم سقوط می کند. [2]
در این دنیا حق و باطل هردو وجود دارند، پیامبران ماءموریت یافته اند ، تامردم را به جانب حق و دوری از باطل دعوت نمایند.
حضرت علی ( ع ) در ادامه ی آن خطبه فرموده است؛
"کسی که بهشت و دوزخ در پیش دارد آسوده نباشد. [ مردم سه دسته اند]کسی که با شتاب در تلاش است رهایی یابد ، و کسی که جوینده هست، اما با کندی حرکت می کند. امید به نجاتش هست، و کسی که کوتاهی کرده و مقصر است در آتش سرنگون است. راست و چپ گمراهی است و ره وسط صراط حق است. کتاب ماندگار خداوند و آثار رسالت بر این راه قرار دارد، گذرگاه سنت پیامبر ( ص ) از این راه است. و کار همگان به این جایگاه باز می گردد. کسی که دعوی باطل کرد، هلاک گشت . و در نادانی انسان همین بس که قدر و اندازه خود را نشناسد.
بنیادی که برپایه تقوا روئیده از بین نرود، و کشتزاری که آب تقوا به آن رسیده تشنه نگردد. [3]
نتیجه:
آنچه از این مختصر بر می آید ، گناه ( خطا ) و تقوا از دیدگاه حضرت علی ( ع ) بیانگر آنست که تقوا نجاتبخش است . و قران هم در سوره شمس فرموده است قد افلح من زکیها
یعنی: به تحقیق رستگاری در تزکیه و ( تقوا ) می باشد. انسان تلاشگر و فعال که در حال کار و زحمت است . چه کار فکری و چه کار بازویی انجام دهد، اگر خط کش زندگی خود را با معیار قرآن و اهل بیت ( ع ) تنظیم نماید، گوی سبقت و رستگاری را ربوده است، و در مسیر صراط المستقیم که کوتاه ترین راه به تقرب به خدا و ورود به بهشت ، و نجات و رستگاری است، گام بر می دارد . فردی که در سمت راست و چپ صراط مستقیم طی طریق نماید اگر توبه نکند و در مسیر درست حرکت نکند، قطعا" گمراه و در چاه ویل جهنم سقوط می نمایند.
انسان بهایی جز برخورداری از نعمتهای بهشتی ، و سعادتمندی و کسب خیر در دنیا و آخرت ندارد، چنانچه استعدادهایش را کشف کند و چاکراهای ذهنش باز گردند به عجایب و غرایب فراوانی دست پیدا می کند.
انسان متقی فقط تابع دستورات خداوند بوده، واگر قدر فضائل خود را نداند ، که خلیفه ی خدا در روی زمین است، و به خودشناسی مبادرت نورزد به تعبیر مولای متقیان ( ع ) نادان و جاهل به تمام معنی است. انسانی که خود را بشناسد موفق به شناخت خدا می شود. و ارزشها و کمالاتش در پرتو خداشناسی به منصه ی ظهور می رسد.
پی نوشته ها:
[1] - امام علی بن ابطالب، نهج البلاغه - ترجمه ، علی شیروانی، دفتر نشر معارف - چاپ اول سال۱۳۹۰ شمسی - ص۳۳ و ۳۴
[2] - قرآن مجید - سوره انسان آیه ۳
"ما به حقیقت راه ( حق و باطل ) را به او نمودیم حال خواهد ( هدایت پذیرد و ) شکر ( این نعمت ) گوید و خواهد ( آن نعمت را ) کفران کند. "
[3] - همان ماءخذ [1] - ص۳۵
" طبیعت و سیاست در شعر میر نوروز"
نویسنده: احمدلطفی
میرنوروز؛ شاعر دوره صفوى است ( اواخر این دوره ) . وى ضمن انعکاس ناهنجارىهاى سیاسى و اجتماعى این دوره در اشعارش، از توجه به محیط طبیعى و بکر اطراف نیز غفلت نکرده و توانسته تصویرهاى نابى را در آثارش بیافریند.
... [مشاهده متن کامل]
نویسنده در نوشتار زیر، ضمن آوردن شرح احوالى از این شاعر ایلیاتى، به بررسى دیوان اشعار وى و ویژگىهاى آن همراه با وضعیت اجتماعى و سیاسى آن دوره پرداخته است.
بررسى محیط اجتماعى، ادبى و سیاسى دوران حیات میرنوروز
آنچه از اشعار نغز و زیباى �میر نوروز� برمى آید، وى شاعرى خوش قریحه بوده، که زیبایىهاى هستى از چشم وى دورنمانده و از این منظر در حد وسع، اشعارى سروده است. این شاعر طبیعتگرا که به عنوان شاعرى عاشق پیشه در بین توده ها، شهرت دارد. خوبىها و بدىها و روشهاى مختلف زندگى مردم را در قالب شعر درآورده است.
وى شاعرى شیعه مسلک بوده، که تأثیرات فراوانى در بین استانهاى لرستان و ایلام و خوزستان از خود به جاى گذاشته است، تا آن جا که، هنوز بعضى از طوایف لرمویه ها، و سرودهاى خود را بر مبناى اشعار حزن و طرب انگیز او مى سرایند و مى نوازند.
آنچه از محتواى دیوان میرنوروز برمى آید، این نکته هویداست که او با زندگى ایلیاتى و یکجانشین هر دو آشنا بوده است. و در ضمن سفرهاى طول و دراز این شاعر از مسیر خرم آباد تا پیشکوه و پشتکوه ایلام ( دهلران ) جهت گذران زندگى در لب الباب سخنان منظوم وى نهفته است. وى در ادامه سفر خود، سرى به خاک شیراز کشیده است و از الطاف و انفاس قدسى حافظ و شیراز، حظى وافر برده است.
و در آن جا زیبارویى را به زنى گرفته و بعداً وى را نیز طلاق داده است.
تاریخ تولد میرنوروز کاملا مشخص نیست، ولى از آن جا، که او نوه احمد فرزند شاهوردیخان ( متوفى به سال 1006 ه. ق ) است، احتمالا در اواخر حکومت شاه سلیمان یعنى حدود سالهاى 1103 یا 1105 ه. ق به دنیا آمده است تا آن جا که در سال 1133 که مقارن با پایان دوران شاه سلطان حسین صفوى و ستمگرى و تعدى حکومتیان وقت به مردم مظلوم و بى گناه بوده، که به همین دلیل، وى گفته است:
یکصدوسى و سه از بعد هزارى
بگذرد بر من به سختى روزگارى
البته، مرحوم اسفندیار غضنفرى نوشته است: میرنوروز در عهد سلطنت شاه طهماسب دوم، مقارن هجوم افاغنه و ظهور ( نادرشاه افشار ) مى زیسته است� ( 1 )
قرائن هم، گواه بر این مطلب بوده، زیرا در اواخر حاکمیت صفوى، شیرازه کار از دست پادشاهان صفوى خارج شده است و این امراى لشکر و ایالتها بوده اند که به نفع خویش، مالیاتها را افزایش و ظلمها و اجحافاتى را بر مردم مستضعف آن روزگار، روا داشته اند تا آن جایى که، شاعر مىگوید:
تن برهنه در بن غارى چو خفاش
بهتره زدیدن روى قزلباش
و:
تف درى دس پتى ارکرشایى
چى قرون شاه سلیمون ناروائى ( 2 )
اگر به تاریخ صفوى توجه کنیم بعد از مرگ شاه عباس صفوى، بقیه جانشیان وى افرادى بى کفایت و نالایق بودند، تا آن جا که در عیش و عشرت غرق بوده و از شیوه حکومتدارى، کاملا غافل بودند، به طورى که شاه سلیمان و پسرش شاه سلطان حسین صفوى هر دو از پادشاهان خوشگذران بوده اند و در این دوران، همانطور که شرح آن به اختصار رفت، اعوان و انصار حکومتى ستمهاى زیادى بر مردم روا مىداشته اند و همین اعمال باعث شورش افاغنه بر ضد این دولت شد و در نهایت شاه سلطان حسین را از اریکه قدرت به زیر کشیدند. میر نوروز که در چنان عصر اسفناکى زندگى مىکرده است، با توجه به آن که فقر و فاقه، دامن او را نیز گرفته بود، اما به عنوان یک شخص آزادیخواه اشعارى را براى تسکین دردهاى درونى خویش به زبان جارى کرده، به طورى که چنین مىسراید:
چرخ سرگردان ز سرگردانى من
باد بىسامان ز بىسامانى من
خاطرى کاین بار غم بر وى نشستى
گر ستونش ببیستون بودى شکستى
و ارکشیدى کوهکن این بار اندوه
باد مى بردش چو گرد از دامن کوه
تاریخ از شاه سلطان حسین چنین یاد مى کند: شاه سلطان حسین مانند پدرش، پرورده حرمسرا بود و آگاهى چندانى از اوضاع کشور نداشت. وى فرمانروایى خرافاتى و زودباور بود که زود تحت تأثیر گفتار دیگران قرار مى گرفت. این خصایل سبب شد کسانى که در پى کسب قدرت بودند از وجود او براى رسیدن به اهداف خود، بهره گیرند. عدم دلبستگى جدى شاه سلطان حسین صفوی به اداره امور کشور، پیامدى مصیبت بار براى دولت صفوى داشت. در داخل کشور، این روش سبب بالاگرفتن فساد و آشفتگى در ولایات شد. راهها ناامن بودند و مأموران دولت که هیچ نظارت درستى بر آنها وجود نداشت، به دلخواه از مردم باج مىگرفتند. ارتش از هم پاشیده بود و تشریفات دربار، هزینه هاى گزافى به بار مى آورد که همه آنها، از مردم گرفته مى شد.
به دلیل آشفتگى وضع دربار، خرابى سازمان ارتش به ویژه در مناطق مرزى و عدم نظارت دولت بر امور، مخصوصاً امور ایالات مرزى و دوردست، پس از مدتى در پاره اى جاها شورشهایى روى داد. مهمترین این شورشها، شورش افغانهاى ساکن قندهار بود که سرانجام برافتادن دولت صفوى را در پى داشت. ( 3 )
میرنوروز در دشت جایدر پلدختر بوده و بعد از سیر و سیاحتها در لرستان و خوزستان و شیراز، بالاخره در سرزمین خونگرم دهلران، دیده از جهان، برمى بندد.
یکى از ویژگىهاى مهم شعر میرنوروز آن است که با وجود آن که مردم زمانه اش، اکثراً فقیر و دامدار بوده اند ولى ایشان، زیبایىهاى زندگى آن مردم پابرهنه را برایشان به تصویر کشیده است تا آن جا که:
1 - سرسرا و کى نایکش کولا بونى
مشک شیراز بزنى و درس بخنى ( 4 )
2 - مردمونى هل خو د رکرکونه
ساوه شان برز و بلن کولارمونه ( 5 )
3 - هل خویى دیده ام د ناصرلى
چون بهرى سلم کند از راه خالى
4 - هل خویى دیده ام د رامهرمز
صو سفید پیشى بنوش ایواره قرمز
5 - عاشقم و دخترى د ملک مموس
گردنش خالخالى و سینش پلنگپوس
6 - هله هل کوچکه دا دخترونى
عسل آونییه مغزگردکونى
7 - ایمرو زى و قدم د توى جومه
بدنش چى تخم مرغ و چشم اومه
عصر میرنوروز، دوران جامعه اى ایلیاتى بوده است، از آنرو طبیعتگرایى، شکار، دیدبانى از کوههاى بلند و نکته سنجى ها در همه جاى اشعار او، به خوبى، موج مىزند.
از جمله اشعارى که در سینه مردمان به یادگار مانده است؛
1 - تعریف گلى میکن دو گله داران
گله دار و بارکردن گل من دبیابو
یعنى، تعریف گلى زیبا مى کنند در میان گله داران، گله دارها بار کردند و گل زیبا در بیابان ماند.
2 - پرى دیم و جومى و دسش
خوین ناحق مینیا چشاى مسش
3 - برى هل دیمه رتن سى آوه شیرى
همشو ساوه سیاه کل گرمسیرى
4 - سوزه ن و صد بخر سفید و پنجاه
بنیتو و سرسوزه کتى د بغداد
5 - زربى زینت بى دختر بهاوى
مار دیمى بزنت بیوه نهاوى
6 - بیخ دندون قرمزه لب شیرماهى
مه ایمرو میهمونتم خواهى نخواهى
7 - خرموه خرم دله جا کى لرونه
هر کجا لر بچه شیرین زبونه
میرنوروز در دیوانش وقتى به قصیده �وصف جمال یار� مىپردازد، حقیقتاً زیبایىهاى وجود عاطفى و لطیفه زنان را به خوبى تشریح مى کند، ولى هر آن چه از زیبارویان دیده است، آنها را به بهترین و نازکترین طبع، آن را به شعر سروده است.
به طور مثال:
لحظه اى ساکن شدم در پاى سروى
چشم من افتاد بر رعنا تزروى
گیسش حلقه حلقه ونه ورودوش
ماه نو خجل منه زطاق ابروش
نازکى، نرمى، ترى، تازه لطیفى
ترش و شیرینى، خوشى خوبى ظریفى
صفحه پیشانیش چون جام جمشید
خوش صفا و جان فزا چون صبح امید
چشیاش چى چش آهوى تتاره
این چه ناز و این چه غمزه چه خماره
دُر دندان چون صدف شفاف و محکم
هر دو لب چون برگ گل چسبیده برهم
این دو پستان یا حباب یا سیب خوانسار
این چه نارنج اینچه لیمو اینچه گلنار
ساق پا یا لاله اى که از بلوره
این چه عکس و این چه شیشه اینچه نوره
جفت رانش مثل شاخ صاف رسته
سم آهو در میانش نقش بسته
میر نوروز احتمالاً بعد از آن که سلسله صفوى را روبه افول مىبیند، اشعار نغزى در قصیده �دگرگونىهاى روزگار� شکوه ها سرمى دهد و عادلان و ظالمان را، همه نابودشدنى مى داند و فقط خدا را مالک حقیقى دانسته، که در روز حشر، پایان واقعى و حقیقى عمر موجود را تعیین مى کند. وى چنین مى سراید:
یاوران از ظلم این گردون غدار
این کهن زال غلط بخش فسونکار
سرنگون با اى سپهر پست بدکیش
هر که خورد از نوش او آخر خوردنیش
کو کیومرث و کجا تاج کلاهش
شوکت جمشید کو، کو تختگاهش
شوکت و فر و شکوه بهمنى کو
آن همه مایى کجا رفت آن منى کو
با همه دارنده و نادار و دارا
مىنکرده این جهان هرگز مدارا
کو کجا بهرام گور و کو سمندش
کو سخاوت، کو شجاعت، کو کمندش
گورکن بر گور او آخر نزد خشت
کشت گم اندر صف گوران آن دشت
بى وفا دنیا اگر بودش وفایى
بود با پرویز و شیرینش بقایى
گنج باد آورد باد آورد هم برد
رفت شاپور و نکیسا باربد مرد
روز محشر در حساب ناامیدى
این ترکانى که امداد یزیدى ( 6 )
بعضى از مردم زمان میرنوروز ضمن زندگى ساده ایلیاتى، رفتارى خلاف اخلاق متعالى نیز داشته اند، با تورق در صفحه 28 دیوان میرنوروز به قلم اسفندیار غضنفرى صحت و سقم آن را درمى یابیم، که این دو بیت شعر چنین است:
نه تو گتى ره ندارد حجرونه
مر یه نى جا ماملى سودا گرونه؟
نه تو گتى حجرونه کمرخار
مریه نى سوداگرى زش او ما و هار؟
( معنى: تو مى گفتى، اینجا کوهسار است و بیراهه - مگر نه این است، که یک شکارچى از آن سرازیر مى شود؟ تو مى گفتى، اینجا کوه خار است - مگر نه این است، که محل بیع و شراى سوداگران است؟ )
در میان اهالى پیشکوه و پشتکوه، کوه فیلمو معروف به کوه میرنوروزاست. کوهنوردانى که از آن جا عبور کرده اند، چشمه و درختان میوه و حوضهاى سنگى و جایگاه انسانى که میرنوروز درست کرده است، را در دل طبیعت دیده اند، که همه آثار آن شاعر طبیعتگرا و عاشق پیشه بوده که تاکنون پابرجا هستند. وى حتى بارها بین کوه فیلمو و باغ قیصر بیر، درحواشى گرز لنگر دره شهر، رفت و آمدهایى داشته و حتى قصیده وصل جمال یار در دیوان وى، صحت این گفته را تأیید مىکند.
آنچه که از روایات سینه به سینه برمىآید، میرنوروز بر اثر عاشق پیشگى و زبان حاضر جوابى که داشته است
، در اواسط عمر، به روایتى محکوم به تنها زیستن شده است تا جایى که گویند؛ در همان کوه فیلمو، خودش و همسرش و کنیزش زندگى مى کرده اند. ، که چند نفر از جوانان غیرتى بعضى از ایلات که از نیش زبان میرنوروز به تنگ آمده بودند، با خود هم داستان مى شوند که بدترین اهانتها را به خانواده میرنوروز روا دارند. بالاخره سراغ او مى روند و اسیرش مى کنند. آنها به میرنوروز مى گویند ما را به خانه ات ببر تا سزاى اعمالت را ببینى. میرنوروز که قضیه را جدى مىبیند با توجه به صداى زیبا ودلکشى که داشته درحوالى منزل، شروع به آوازخواندن مى کند و با نوعى اشعار على دوستى ( اریه ) مىگوید:
کوگ کوهسار بازآمد به نخجیر
اگر وفادارى کنج خلوتى گیر
با این بیت شعر، پیام مى دهد که اى همسر باوفا، دژخیمانى در راهند، تو خود را از وجود نامقدس آنها پنهان کن، تا آنها فقط کنیز را ببینند، آن افراد وقتى به خانه میرنوروز مى رسند با کنیزى روبرو مى شوند. بالاجبار او را رها مى کنند. راویان محلى مى گویند بعداز آن که مهاجمان از محل دور شدند �شیرین� زن میرنوروز از مخفیگاه بیرون مى آید و به میرنوروز مى گوید:
هم وفادارم و هم قد بسته وفایم
ارو دوزخ بروى خود وانهاتم
فقر میرنوروز:
میر نوروز درباره تنگدستى خود، چنین می ىسراید:
نیست سامان معاشم را بهائى
همچو سامان حباب آب و هوایى
خوردنى، پوشیدنى در خانه ما
سرما و گرما بود، سودا و صفرا
فرشها چون خانه زنبور پرنیش
خار و خاشاکى که پهلو مى کند ریش
از غذا درخانه ما این رسومه
در زمستان یخ به تابستان سمومه
سفره شد برچیده از نادیدن نان
دیدنش نادیده چون نادیدن نان
دیگ از بهر غذا سرد و سیه پوش
همچو معده مرده سرد افتاده از جوش
شد فضاى مطبخ ما ز مهریرى
نه خبر از آتش و نى از خمیرى
لنگرى از بسکه شد بى لنگر از آش
مى برد باد نفش چون ذره از جاش
زانتظار پختن چشمان کفگیر
مانده درحسرت چو چشم عاشق پیر
رفته ار چشم پیاله آب دستار
چون کف دست یتیمان خالى و خوار
تازه همچون تازه نخ سرد و بى تاب
دیده پشتش جاى نان شب قرص مهتاب
درنماز ما نیازى نیست جز نان
ذکر ما از بهر نان حنان و منان
نان جو چى قرص مه ببینم گهگاه
نان گندم چیزیه گوین به افواه
باتوجه به اشعار بالا مى توان نتیجه گرفت، عموم مردم آن زمان با فقر و بدبختى دست و پنجه نرم مى کردند. با توجه به آن که میرنوروز در ابتدا، شاعرى نکته سنج و از میان دلخوشىهاى روزگار، بیشتر به عشق به معناى اعم و اخص پرداخته است اما هرچه است شاعر لرستانى، تجربه اش بیشتر شده، بیشتر به بى وفایى دنیا و زیبارویان و مردم زمانش و حتى دگرگونى روزگار و حکام آن واقف مى شده است. به همین خاطر، کششى باطنى وجدان، وى را اندک اندک به طرف معبود حقیقى هدایت کرده است. تا آن جا که اشعار میرنوروز به عنوان حقیقتى آشکار شکل پیدا مىکند. اگر با دیدى جامعه شناختى و روانشناختى، مردم آن دوره را مورد مطالعه قرار دهیم به وضوح درک مى کنیم که ناامنى و عدم امنیت وى را به گوشه گیرى و زندگى روزمره کشانده است، به طورى که شاید، هر گروه و فردى فقط به نجات خویش مى اندیشیده و در لرستان و ایلام آن روزگار، مردم فقط ازطریق دامدارى و ایل و کوچ، زندگى را سپرى مى کرده اند. از بهترین نقل مجالست و موءانست مردم، گفتن شعرها و هجویات و آنچه به چشم مى آمده ازنظر میرنوروز مخفى نمانده است و دریک جمله باید گفت: میرنوروز، شاعر طبیعت است که رنگارنگى فصول طبیعت، با تغییرات و تحولات سیاسى - اجتماعى مردم زمانه اش همنوا شده و اشعار نغز وى، رنگارنگ و متناسب با شرایط مکانى و زمانى، بردل مخاطباش مى نشسته است.
پى نوشتها:
1 - دیوان میرنوروز، ص21
2 - تف و لعن بر فقر و تهیدستى، اگر فرزند پادشاهى هم باشى، زیرا فقیرى و دست خالى بودن، همانند واحد پولى زمان شاه سلیمان، ناروا و بى ارزش است.
3 - تاریخ ایران ( 2 ) دفتر برنامه ریزى و تألیف کتابهاى درسى، 1377، صص 17 و 8.
4و5 - دیوان شاعر، صفحه 28، به تصحیح اسفندیار غضنفرى.
6 - کلیات دیوان میرنوروز، گردآورنده: اسفندیار غضنفرى، ص58 نشر رشنو - بهار 1365.
منابع:
1 - اسفندیار غضنفرى ( امرائى ) - کلیات دیوان میرنوروز رشنو، سال 1365.
2 - دیانوش چراغى - بازشناخت شاعرى از جنس آتش ( نگاهى به شعر و زندگى میرنوروز ) - پیش شماره سوم، گفتار سبز. مورخ 27 آذرماه1382، صفحه7
3 - مصاحبه با على آقا محمدیان، شاعر محلى دهستان ارمو - دىماه 1382.
4 - مصاحبه با خانم مهناز شعبانى، از افراد آشنا به سرودها و مویهها محلى ( ادبیات شفاهى الک، لر و کرد ) شهریور 1382.
5 - دفتر برنامهریزى و تألیف کتابهاى درسى، تاریخ ایران ( 2 ) 1377.
نویسنده: احمدلطفی
میرنوروز؛ شاعر دوره صفوى است ( اواخر این دوره ) . وى ضمن انعکاس ناهنجارىهاى سیاسى و اجتماعى این دوره در اشعارش، از توجه به محیط طبیعى و بکر اطراف نیز غفلت نکرده و توانسته تصویرهاى نابى را در آثارش بیافریند.
... [مشاهده متن کامل]
نویسنده در نوشتار زیر، ضمن آوردن شرح احوالى از این شاعر ایلیاتى، به بررسى دیوان اشعار وى و ویژگىهاى آن همراه با وضعیت اجتماعى و سیاسى آن دوره پرداخته است.
بررسى محیط اجتماعى، ادبى و سیاسى دوران حیات میرنوروز
آنچه از اشعار نغز و زیباى �میر نوروز� برمى آید، وى شاعرى خوش قریحه بوده، که زیبایىهاى هستى از چشم وى دورنمانده و از این منظر در حد وسع، اشعارى سروده است. این شاعر طبیعتگرا که به عنوان شاعرى عاشق پیشه در بین توده ها، شهرت دارد. خوبىها و بدىها و روشهاى مختلف زندگى مردم را در قالب شعر درآورده است.
وى شاعرى شیعه مسلک بوده، که تأثیرات فراوانى در بین استانهاى لرستان و ایلام و خوزستان از خود به جاى گذاشته است، تا آن جا که، هنوز بعضى از طوایف لرمویه ها، و سرودهاى خود را بر مبناى اشعار حزن و طرب انگیز او مى سرایند و مى نوازند.
آنچه از محتواى دیوان میرنوروز برمى آید، این نکته هویداست که او با زندگى ایلیاتى و یکجانشین هر دو آشنا بوده است. و در ضمن سفرهاى طول و دراز این شاعر از مسیر خرم آباد تا پیشکوه و پشتکوه ایلام ( دهلران ) جهت گذران زندگى در لب الباب سخنان منظوم وى نهفته است. وى در ادامه سفر خود، سرى به خاک شیراز کشیده است و از الطاف و انفاس قدسى حافظ و شیراز، حظى وافر برده است.
و در آن جا زیبارویى را به زنى گرفته و بعداً وى را نیز طلاق داده است.
تاریخ تولد میرنوروز کاملا مشخص نیست، ولى از آن جا، که او نوه احمد فرزند شاهوردیخان ( متوفى به سال 1006 ه. ق ) است، احتمالا در اواخر حکومت شاه سلیمان یعنى حدود سالهاى 1103 یا 1105 ه. ق به دنیا آمده است تا آن جا که در سال 1133 که مقارن با پایان دوران شاه سلطان حسین صفوى و ستمگرى و تعدى حکومتیان وقت به مردم مظلوم و بى گناه بوده، که به همین دلیل، وى گفته است:
یکصدوسى و سه از بعد هزارى
بگذرد بر من به سختى روزگارى
البته، مرحوم اسفندیار غضنفرى نوشته است: میرنوروز در عهد سلطنت شاه طهماسب دوم، مقارن هجوم افاغنه و ظهور ( نادرشاه افشار ) مى زیسته است� ( 1 )
قرائن هم، گواه بر این مطلب بوده، زیرا در اواخر حاکمیت صفوى، شیرازه کار از دست پادشاهان صفوى خارج شده است و این امراى لشکر و ایالتها بوده اند که به نفع خویش، مالیاتها را افزایش و ظلمها و اجحافاتى را بر مردم مستضعف آن روزگار، روا داشته اند تا آن جایى که، شاعر مىگوید:
تن برهنه در بن غارى چو خفاش
بهتره زدیدن روى قزلباش
و:
تف درى دس پتى ارکرشایى
چى قرون شاه سلیمون ناروائى ( 2 )
اگر به تاریخ صفوى توجه کنیم بعد از مرگ شاه عباس صفوى، بقیه جانشیان وى افرادى بى کفایت و نالایق بودند، تا آن جا که در عیش و عشرت غرق بوده و از شیوه حکومتدارى، کاملا غافل بودند، به طورى که شاه سلیمان و پسرش شاه سلطان حسین صفوى هر دو از پادشاهان خوشگذران بوده اند و در این دوران، همانطور که شرح آن به اختصار رفت، اعوان و انصار حکومتى ستمهاى زیادى بر مردم روا مىداشته اند و همین اعمال باعث شورش افاغنه بر ضد این دولت شد و در نهایت شاه سلطان حسین را از اریکه قدرت به زیر کشیدند. میر نوروز که در چنان عصر اسفناکى زندگى مىکرده است، با توجه به آن که فقر و فاقه، دامن او را نیز گرفته بود، اما به عنوان یک شخص آزادیخواه اشعارى را براى تسکین دردهاى درونى خویش به زبان جارى کرده، به طورى که چنین مىسراید:
چرخ سرگردان ز سرگردانى من
باد بىسامان ز بىسامانى من
خاطرى کاین بار غم بر وى نشستى
گر ستونش ببیستون بودى شکستى
و ارکشیدى کوهکن این بار اندوه
باد مى بردش چو گرد از دامن کوه
تاریخ از شاه سلطان حسین چنین یاد مى کند: شاه سلطان حسین مانند پدرش، پرورده حرمسرا بود و آگاهى چندانى از اوضاع کشور نداشت. وى فرمانروایى خرافاتى و زودباور بود که زود تحت تأثیر گفتار دیگران قرار مى گرفت. این خصایل سبب شد کسانى که در پى کسب قدرت بودند از وجود او براى رسیدن به اهداف خود، بهره گیرند. عدم دلبستگى جدى شاه سلطان حسین صفوی به اداره امور کشور، پیامدى مصیبت بار براى دولت صفوى داشت. در داخل کشور، این روش سبب بالاگرفتن فساد و آشفتگى در ولایات شد. راهها ناامن بودند و مأموران دولت که هیچ نظارت درستى بر آنها وجود نداشت، به دلخواه از مردم باج مىگرفتند. ارتش از هم پاشیده بود و تشریفات دربار، هزینه هاى گزافى به بار مى آورد که همه آنها، از مردم گرفته مى شد.
به دلیل آشفتگى وضع دربار، خرابى سازمان ارتش به ویژه در مناطق مرزى و عدم نظارت دولت بر امور، مخصوصاً امور ایالات مرزى و دوردست، پس از مدتى در پاره اى جاها شورشهایى روى داد. مهمترین این شورشها، شورش افغانهاى ساکن قندهار بود که سرانجام برافتادن دولت صفوى را در پى داشت. ( 3 )
میرنوروز در دشت جایدر پلدختر بوده و بعد از سیر و سیاحتها در لرستان و خوزستان و شیراز، بالاخره در سرزمین خونگرم دهلران، دیده از جهان، برمى بندد.
یکى از ویژگىهاى مهم شعر میرنوروز آن است که با وجود آن که مردم زمانه اش، اکثراً فقیر و دامدار بوده اند ولى ایشان، زیبایىهاى زندگى آن مردم پابرهنه را برایشان به تصویر کشیده است تا آن جا که:
1 - سرسرا و کى نایکش کولا بونى
مشک شیراز بزنى و درس بخنى ( 4 )
2 - مردمونى هل خو د رکرکونه
ساوه شان برز و بلن کولارمونه ( 5 )
3 - هل خویى دیده ام د ناصرلى
چون بهرى سلم کند از راه خالى
4 - هل خویى دیده ام د رامهرمز
صو سفید پیشى بنوش ایواره قرمز
5 - عاشقم و دخترى د ملک مموس
گردنش خالخالى و سینش پلنگپوس
6 - هله هل کوچکه دا دخترونى
عسل آونییه مغزگردکونى
7 - ایمرو زى و قدم د توى جومه
بدنش چى تخم مرغ و چشم اومه
عصر میرنوروز، دوران جامعه اى ایلیاتى بوده است، از آنرو طبیعتگرایى، شکار، دیدبانى از کوههاى بلند و نکته سنجى ها در همه جاى اشعار او، به خوبى، موج مىزند.
از جمله اشعارى که در سینه مردمان به یادگار مانده است؛
1 - تعریف گلى میکن دو گله داران
گله دار و بارکردن گل من دبیابو
یعنى، تعریف گلى زیبا مى کنند در میان گله داران، گله دارها بار کردند و گل زیبا در بیابان ماند.
2 - پرى دیم و جومى و دسش
خوین ناحق مینیا چشاى مسش
3 - برى هل دیمه رتن سى آوه شیرى
همشو ساوه سیاه کل گرمسیرى
4 - سوزه ن و صد بخر سفید و پنجاه
بنیتو و سرسوزه کتى د بغداد
5 - زربى زینت بى دختر بهاوى
مار دیمى بزنت بیوه نهاوى
6 - بیخ دندون قرمزه لب شیرماهى
مه ایمرو میهمونتم خواهى نخواهى
7 - خرموه خرم دله جا کى لرونه
هر کجا لر بچه شیرین زبونه
میرنوروز در دیوانش وقتى به قصیده �وصف جمال یار� مىپردازد، حقیقتاً زیبایىهاى وجود عاطفى و لطیفه زنان را به خوبى تشریح مى کند، ولى هر آن چه از زیبارویان دیده است، آنها را به بهترین و نازکترین طبع، آن را به شعر سروده است.
به طور مثال:
لحظه اى ساکن شدم در پاى سروى
چشم من افتاد بر رعنا تزروى
گیسش حلقه حلقه ونه ورودوش
ماه نو خجل منه زطاق ابروش
نازکى، نرمى، ترى، تازه لطیفى
ترش و شیرینى، خوشى خوبى ظریفى
صفحه پیشانیش چون جام جمشید
خوش صفا و جان فزا چون صبح امید
چشیاش چى چش آهوى تتاره
این چه ناز و این چه غمزه چه خماره
دُر دندان چون صدف شفاف و محکم
هر دو لب چون برگ گل چسبیده برهم
این دو پستان یا حباب یا سیب خوانسار
این چه نارنج اینچه لیمو اینچه گلنار
ساق پا یا لاله اى که از بلوره
این چه عکس و این چه شیشه اینچه نوره
جفت رانش مثل شاخ صاف رسته
سم آهو در میانش نقش بسته
میر نوروز احتمالاً بعد از آن که سلسله صفوى را روبه افول مىبیند، اشعار نغزى در قصیده �دگرگونىهاى روزگار� شکوه ها سرمى دهد و عادلان و ظالمان را، همه نابودشدنى مى داند و فقط خدا را مالک حقیقى دانسته، که در روز حشر، پایان واقعى و حقیقى عمر موجود را تعیین مى کند. وى چنین مى سراید:
یاوران از ظلم این گردون غدار
این کهن زال غلط بخش فسونکار
سرنگون با اى سپهر پست بدکیش
هر که خورد از نوش او آخر خوردنیش
کو کیومرث و کجا تاج کلاهش
شوکت جمشید کو، کو تختگاهش
شوکت و فر و شکوه بهمنى کو
آن همه مایى کجا رفت آن منى کو
با همه دارنده و نادار و دارا
مىنکرده این جهان هرگز مدارا
کو کجا بهرام گور و کو سمندش
کو سخاوت، کو شجاعت، کو کمندش
گورکن بر گور او آخر نزد خشت
کشت گم اندر صف گوران آن دشت
بى وفا دنیا اگر بودش وفایى
بود با پرویز و شیرینش بقایى
گنج باد آورد باد آورد هم برد
رفت شاپور و نکیسا باربد مرد
روز محشر در حساب ناامیدى
این ترکانى که امداد یزیدى ( 6 )
بعضى از مردم زمان میرنوروز ضمن زندگى ساده ایلیاتى، رفتارى خلاف اخلاق متعالى نیز داشته اند، با تورق در صفحه 28 دیوان میرنوروز به قلم اسفندیار غضنفرى صحت و سقم آن را درمى یابیم، که این دو بیت شعر چنین است:
نه تو گتى ره ندارد حجرونه
مر یه نى جا ماملى سودا گرونه؟
نه تو گتى حجرونه کمرخار
مریه نى سوداگرى زش او ما و هار؟
( معنى: تو مى گفتى، اینجا کوهسار است و بیراهه - مگر نه این است، که یک شکارچى از آن سرازیر مى شود؟ تو مى گفتى، اینجا کوه خار است - مگر نه این است، که محل بیع و شراى سوداگران است؟ )
در میان اهالى پیشکوه و پشتکوه، کوه فیلمو معروف به کوه میرنوروزاست. کوهنوردانى که از آن جا عبور کرده اند، چشمه و درختان میوه و حوضهاى سنگى و جایگاه انسانى که میرنوروز درست کرده است، را در دل طبیعت دیده اند، که همه آثار آن شاعر طبیعتگرا و عاشق پیشه بوده که تاکنون پابرجا هستند. وى حتى بارها بین کوه فیلمو و باغ قیصر بیر، درحواشى گرز لنگر دره شهر، رفت و آمدهایى داشته و حتى قصیده وصل جمال یار در دیوان وى، صحت این گفته را تأیید مىکند.
آنچه که از روایات سینه به سینه برمىآید، میرنوروز بر اثر عاشق پیشگى و زبان حاضر جوابى که داشته است
، در اواسط عمر، به روایتى محکوم به تنها زیستن شده است تا جایى که گویند؛ در همان کوه فیلمو، خودش و همسرش و کنیزش زندگى مى کرده اند. ، که چند نفر از جوانان غیرتى بعضى از ایلات که از نیش زبان میرنوروز به تنگ آمده بودند، با خود هم داستان مى شوند که بدترین اهانتها را به خانواده میرنوروز روا دارند. بالاخره سراغ او مى روند و اسیرش مى کنند. آنها به میرنوروز مى گویند ما را به خانه ات ببر تا سزاى اعمالت را ببینى. میرنوروز که قضیه را جدى مىبیند با توجه به صداى زیبا ودلکشى که داشته درحوالى منزل، شروع به آوازخواندن مى کند و با نوعى اشعار على دوستى ( اریه ) مىگوید:
کوگ کوهسار بازآمد به نخجیر
اگر وفادارى کنج خلوتى گیر
با این بیت شعر، پیام مى دهد که اى همسر باوفا، دژخیمانى در راهند، تو خود را از وجود نامقدس آنها پنهان کن، تا آنها فقط کنیز را ببینند، آن افراد وقتى به خانه میرنوروز مى رسند با کنیزى روبرو مى شوند. بالاجبار او را رها مى کنند. راویان محلى مى گویند بعداز آن که مهاجمان از محل دور شدند �شیرین� زن میرنوروز از مخفیگاه بیرون مى آید و به میرنوروز مى گوید:
هم وفادارم و هم قد بسته وفایم
ارو دوزخ بروى خود وانهاتم
فقر میرنوروز:
میر نوروز درباره تنگدستى خود، چنین می ىسراید:
نیست سامان معاشم را بهائى
همچو سامان حباب آب و هوایى
خوردنى، پوشیدنى در خانه ما
سرما و گرما بود، سودا و صفرا
فرشها چون خانه زنبور پرنیش
خار و خاشاکى که پهلو مى کند ریش
از غذا درخانه ما این رسومه
در زمستان یخ به تابستان سمومه
سفره شد برچیده از نادیدن نان
دیدنش نادیده چون نادیدن نان
دیگ از بهر غذا سرد و سیه پوش
همچو معده مرده سرد افتاده از جوش
شد فضاى مطبخ ما ز مهریرى
نه خبر از آتش و نى از خمیرى
لنگرى از بسکه شد بى لنگر از آش
مى برد باد نفش چون ذره از جاش
زانتظار پختن چشمان کفگیر
مانده درحسرت چو چشم عاشق پیر
رفته ار چشم پیاله آب دستار
چون کف دست یتیمان خالى و خوار
تازه همچون تازه نخ سرد و بى تاب
دیده پشتش جاى نان شب قرص مهتاب
درنماز ما نیازى نیست جز نان
ذکر ما از بهر نان حنان و منان
نان جو چى قرص مه ببینم گهگاه
نان گندم چیزیه گوین به افواه
باتوجه به اشعار بالا مى توان نتیجه گرفت، عموم مردم آن زمان با فقر و بدبختى دست و پنجه نرم مى کردند. با توجه به آن که میرنوروز در ابتدا، شاعرى نکته سنج و از میان دلخوشىهاى روزگار، بیشتر به عشق به معناى اعم و اخص پرداخته است اما هرچه است شاعر لرستانى، تجربه اش بیشتر شده، بیشتر به بى وفایى دنیا و زیبارویان و مردم زمانش و حتى دگرگونى روزگار و حکام آن واقف مى شده است. به همین خاطر، کششى باطنى وجدان، وى را اندک اندک به طرف معبود حقیقى هدایت کرده است. تا آن جا که اشعار میرنوروز به عنوان حقیقتى آشکار شکل پیدا مىکند. اگر با دیدى جامعه شناختى و روانشناختى، مردم آن دوره را مورد مطالعه قرار دهیم به وضوح درک مى کنیم که ناامنى و عدم امنیت وى را به گوشه گیرى و زندگى روزمره کشانده است، به طورى که شاید، هر گروه و فردى فقط به نجات خویش مى اندیشیده و در لرستان و ایلام آن روزگار، مردم فقط ازطریق دامدارى و ایل و کوچ، زندگى را سپرى مى کرده اند. از بهترین نقل مجالست و موءانست مردم، گفتن شعرها و هجویات و آنچه به چشم مى آمده ازنظر میرنوروز مخفى نمانده است و دریک جمله باید گفت: میرنوروز، شاعر طبیعت است که رنگارنگى فصول طبیعت، با تغییرات و تحولات سیاسى - اجتماعى مردم زمانه اش همنوا شده و اشعار نغز وى، رنگارنگ و متناسب با شرایط مکانى و زمانى، بردل مخاطباش مى نشسته است.
پى نوشتها:
1 - دیوان میرنوروز، ص21
2 - تف و لعن بر فقر و تهیدستى، اگر فرزند پادشاهى هم باشى، زیرا فقیرى و دست خالى بودن، همانند واحد پولى زمان شاه سلیمان، ناروا و بى ارزش است.
3 - تاریخ ایران ( 2 ) دفتر برنامه ریزى و تألیف کتابهاى درسى، 1377، صص 17 و 8.
4و5 - دیوان شاعر، صفحه 28، به تصحیح اسفندیار غضنفرى.
6 - کلیات دیوان میرنوروز، گردآورنده: اسفندیار غضنفرى، ص58 نشر رشنو - بهار 1365.
منابع:
1 - اسفندیار غضنفرى ( امرائى ) - کلیات دیوان میرنوروز رشنو، سال 1365.
2 - دیانوش چراغى - بازشناخت شاعرى از جنس آتش ( نگاهى به شعر و زندگى میرنوروز ) - پیش شماره سوم، گفتار سبز. مورخ 27 آذرماه1382، صفحه7
3 - مصاحبه با على آقا محمدیان، شاعر محلى دهستان ارمو - دىماه 1382.
4 - مصاحبه با خانم مهناز شعبانى، از افراد آشنا به سرودها و مویهها محلى ( ادبیات شفاهى الک، لر و کرد ) شهریور 1382.
5 - دفتر برنامهریزى و تألیف کتابهاى درسى، تاریخ ایران ( 2 ) 1377.
" طبیعت و سیاست در شعر میر نوروز"
نویسنده: احمدلطفی
میرنوروز؛ شاعر دوره صفوى است ( اواخر این دوره ) . وى ضمن انعکاس ناهنجارىهاى سیاسى و اجتماعى این دوره در اشعارش، از توجه به محیط طبیعى و بکر اطراف نیز غفلت نکرده و توانسته تصویرهاى نابى را در آثارش بیافریند.
... [مشاهده متن کامل]
نویسنده در نوشتار زیر، ضمن آوردن شرح احوالى از این شاعر ایلیاتى، به بررسى دیوان اشعار وى و ویژگىهاى آن همراه با وضعیت اجتماعى و سیاسى آن دوره پرداخته است.
بررسى محیط اجتماعى، ادبى و سیاسى دوران حیات میرنوروز
آنچه از اشعار نغز و زیباى �میر نوروز� برمىآید، وى شاعرى خوش قریحه بوده، که زیبایىهاى هستى از چشم وى دورنمانده و از این منظر در حد وسع، اشعارى سروده است. این شاعر طبیعتگرا که به عنوان شاعرى عاشقپیشه در بین تودهها، شهرت دارد. خوبىها و بدىها و روشهاى مختلف زندگى مردم را در قالب شعر درآورده است.
وى شاعرى شیعه مسلک بوده، که تأثیرات فراوانى در بین استانهاى لرستان و ایلام و خوزستان از خود به جاى گذاشته است، تا آن جا که، هنوز بعضى از طوایف لرمویهها، و سرودهاى خود را بر مبناى اشعار حزن و طربانگیز او مىسرایند و مىنوازند.
آنچه از محتواى دیوان میرنوروز برمىآید، این نکته هویداست که او با زندگى ایلیاتى و یکجانشین هر دو آشنا بوده است. و در ضمن سفرهاى طول و دراز این شاعر از مسیر خرمآباد تا پیشکوه و پشتکوه ایلام ( دهلران ) جهت گذران زندگى در لبالب سخنان منظوم وى نهفته است. وى در ادامه سفر خود، سرى به خاک شیراز کشیده است و از الطاف و انفاس قدسى حافظ و شیراز، حظى وافر برده است.
و در آن جا زیبارویى را به زنى گرفته و بعداً وى را نیز طلاق داده است.
تاریخ تولد میرنوروز کاملا مشخص نیست، ولى از آن جا، که او نوه احمد فرزند شاهوردیخان ( متوفى به سال 1006 ه. ق ) است، احتمالا در اواخر حکومت شاه سلیمان یعنى حدود سالهاى 1103 یا 1105 ه. ق به دنیا آمده است تا آن جا که در سال 1133 که مقارن با پایان دوران شاه سلطان حسین صفوى و ستمگرى و تعدى حکومتیان وقت به مردم مظلوم و بىگناه بوده، که به همین دلیل، وى گفته است:
یکصدوسى و سه از بعد هزارى
بگذرد بر من به سختى روزگارى
البته، مرحوم اسفندیار غضنفرى نوشته است: میرنوروز در عهد سلطنت شاه طهماسب دوم، مقارن هجوم افاغنه و ظهور ( نادرشاه افشار ) مىزیسته است� ( 1 )
قرائن هم، گواه بر این مطلب بوده، زیرا در اواخر حاکمیت صفوى، شیرازه کار از دست پادشاهان صفوى خارج شده است و این امراى لشکر و ایالتها بودهاند که به نفع خویش، مالیاتها را افزایش و ظلمها و اجحافاتى را بر مردم مستضعف آن روزگار، روا داشتهاند تا آن جایى که، شاعر مىگوید:
تن برهنه در بن غارى چو خفاش
بهتره زدیدن روى قزلباش
و:
تف درى دس پتى ارکرشایى
چى قرون شاه سلیمون ناروائى ( 2 )
اگر به تاریخ صفوى توجه کنیم بعد از مرگ شاه عباس صفوى، بقیه جانشیان وى افرادى بىکفایت و نالایق بودند، تا آن جا که در عیش و عشرت غرق بوده و از شیوه حکومتدارى، کاملا غافل بودند، به طورى که شاه سلیمان و پسرش شاه سلطان حسین صفوى هر دو از پادشاهان خوشگذران بودهاند و در این دوران، همانطور که شرح آن به اختصار رفت، اعوان و انصار حکومتى ستمهاى زیادى بر مردم روا مىداشتهاند و همین اعمال باعث شورش افاغنه بر ضد این دولت شد و در نهایت شاه سلطان حسین را از اریکه قدرت به زیر کشیدند. میر نوروز که در چنان عصر اسفناکى زندگى مىکرده است، با توجه به آن که فقر و فاقه، دامن او را نیز گرفته بود، اما به عنوان یک شخص آزادیخواه اشعارى را براى تسکین دردهاى درونى خویش به زبان جارى کرده، به طورى که چنین مىسراید:
چرخ سرگردان ز سرگردانى من
باد بىسامان ز بىسامانى من
خاطرى کاین بار غم بر وى نشستى
گر ستونش بىستون بودى شکستى
و ارکشیدى کوهکن این بار اندوه
باد مىبردش چو گرد از دامن کوه
تاریخ از شاه سلطان حسین چنین یاد مىکند: شاه سلطان حسین مانند پدرش، پرورده حرمسرا بود و آگاهى چندانى از اوضاع کشور نداشت. وى فرمانروایى خرافاتى و زودباور بود که زود تحتتأثیر گفتار دیگران قرار مىگرفت. این خصایل سبب شد کسانى که در پى کسب قدرت بودند از وجود او براى رسیدن به اهداف خود، بهره گیرند. عدم دلبستگى جدى شاه سلطان حسین به اداره امور کشور، پیامدى مصیبت بار براى دولت صفوى داشت. در داخل کشور، این روش سبب بالاگرفتن فساد و آشفتگى در ولایات شد. راهها ناامن بودند و مأموران دولت که هیچ نظارت درستى بر آنها وجود نداشت، به دلخواه از مردم باج مىگرفتند. ارتش از هم پاشیده بود و تشریفات دربار، هزینه هاى گزافى به بار مى آورد که همه آنها، از مردم گرفته مى شد.
به دلیل آشفتگى وضع دربار، خرابى سازمان ارتش به ویژه در مناطق مرزى و عدم نظارت دولت بر امور، مخصوصاً امور ایالات مرزى و دوردست، پس از مدتى در پارهاى جاها شورشهایى روى داد. مهمترین این شورشها، شورش افغانهاى ساکن قندهار بود که س
رانجام برافتادن دولت صفوى را در پى داشت. ( 3 )
میرنوروز در دشت جایدر پلدختر بوده و بعد از سیر و سیاحتها در لرستان و خوزستان و شیراز، بالاخره در سرزمین خونگرم دهلران، دیده از جهان، برمىبندد.
یکى از ویژگىهاى مهم شهر میرنوروز آن است که با وجود آن که مردم زمانهاش، اکثراً فقیر و دامدار بودهاند ولى ایشان، زیبایىهاى زندگى آن مردم پابرهنه را برایشان به تصویر کشیده است تا آن جا که:
1 - سرسرا و کى نایکش کولا بونى
مشک شیراز بزنى و درس بخنى ( 4 )
2 - مردمونى هل خو درکرکونه
ساوهشان برز و بلن کولارمونه ( 5 )
3 - هل خویى دیدهام دناصرلى
چون بهرى سلم کند از راه خالى
4 - هل خویى دیدهام درامهرمز
صو سفید پیشى بنوش ایواره قرمز
5 - عاشقم و دخترى د ملک مموس
گردنش خالخالى و سینش پلنگپوس
6 - هلههل کوچکهدا دخترونى
عسل آوینیه مغزگردکونى
7 - ایمروز ى و قدم د توى جومه
بدنش چى تخممرغ و چشم اومه
عصر میرنوروز، دوران جامعهاى ایلیاتى بوده است، از آنرو طبیعتگرایى، شکار، دیدبانى از کوههاى بلند و نکته سنجىها در همهجاى اشعار او، به خوبى، موج مىزند.
از جمله اشعارى که در سینه مردمان به یادگار مانده است؛
1 - تعریف گلى میکن دو گله داران
گله دار و بارکردن گل من دبیابو
یعنى، تعریف گلى زیبا مى کنند در میان گله داران، گله دارها بار کردند و گل زیبا در بیابان ماند.
2 - پرى دیم و جومى و دمش
خوین ناحق مینیا چشاى مسش
3 - برى هل دیعهرتن سى آوه شیرى
عمشو ساوه سیاه کل گرمسیرى
4 - سوزهن و صد بخر سفید و پنجاه
بنیتو و سرسوزه کتى د بغداد
5 - زربى زینت بى دختر بهاوى
مار دیمى بزنت بیوه نهاوى
6 - بیخ دندون قرقره لب شیرماهى
مه ایمرو میهمونتم خواهى نخواهى
7 - خرموه خرم دله جا کى لرونه
هر کجا لر بچه شیرین زبونه
میرنوروز در دیوانش وقتى به قصیده �وصف جمال یار� مىپردازد، حقیقتاً زیبایىهاى وجود عاطفى و لطیفه زنان را به خوبى تشریح مىکند، ولى هر آن چه از زیبارویان دیده است، آنها را به بهترین و نازکترین طبع، آن را به شعر سروده است.
به طور مثال:
لحظهاى ساکن شدم در پاى سروى
چشم من افتاد بر رعنا تزروى
گیش حلقه حلقه ونه ورودوش
ماه نو خجل منه زطاق ابروش
نازکى، نرمى، ترى، تازه لطیفى
ترش و شیرینى، خوشى خوبى ظریفى
صفحه پیشانیش چون جام جمشید
خوش صفا و جان فزا چون صبح امید
چشیاش چى چش آهوى تتاره
این چه ناز و این چه غمزه چه خماره
دُر دندان چون صدف شفاف و محکم
هر دو لب چون برگ گل چسبیده برهم
این دو پستان یا حباب یا سیب خوانسار
این چه نارنج اینچه لیمو اینچه گلنار
ساق پا یا لالهاى که از بلوره
این چه عکس و این چه شیشه اینچه نوره
جفت رانش مثل شاخ صاف رسته
سم آهو در میانش نقش بسته
میر نوروز احتمالاً بعد از آن که سلسله صفوى را روبه افول مىبیند، اشعار نغزى در قصیده �دگرگونىهاى روزگار� شکوهها سرمى دهد و عادلان و ظالمان را، همه نابودشدنى مىداند و فقط خدا را مالک حقیقى دانسته، که در روز حشر، پایان واقعى و حقیقى عمر موجود را تعیین مىکند. وى چنین مىسراید:
یاوران از ظلم این گردون غدار
این کهن زال غلط بخش فسونکار
سرنگون با اى سپهر پست بدکیش
هر که خورد از نوش او آخر خوردنیش
کو کیومرث و کجا تاج کلاهش
شوکت جمشید کو، کو تختگاهش
شوکت و فر و شکوه بهمنى کو
آن همه مایى کجا رفت آن منى کو
با همه دارنده و نادار و دارا
مىنکرده این جهان هرگز مدارا
کو کجا بهرام گور و کو سمندش
کو سخاوت، کو شجاعت، کو کمندش
گورکن بر گور او آخر نزد خشت
کشت گم اندر صف گوران آن دشت
بىوفا دنیا اگر بودش وفایى
بود با پرویز و شیرینش بقایى
گنج باد آورد باد آورد هم برد
رفت شاپور و نکیسا باربد مرد
روز محشر در حساب ناامیدى
این ترکانى که امداد یزیدى ( 6 )
بعضى از مردم زمان میرنوروز ضمن زندگى ساده ایلیاتى، رفتارى خلاف اخلاق متعالى نیز داشتهاند، با تورق در صفحه 28 دیوان میرنوروز به قلم اسفندیار غضنفرى صحت و سقم آن را درمىیابیم، که این دو بیت شعر چنین است:
نه تو گتى ره ندارد حجرونه
مر یه نى جا ماملى سودا گرونه؟
نه تو گتى حجرونه کمرخار
مریه نى سوداگرى زش او ما و هار؟
( معنى: تو مىگفتى، اینجا کوهسار است و بیراهه - مگر نه این است، که یک شکارچى از آن سرازیر مىشود؟ تو مىگفتى، اینجا کوه خار است - مگر نه این است، که محل بیع و شراى سوداگران است؟ )
در میان اهالى پیشکوه و پشتکوه، کوه فیلمو معروف به کوه میرنوروزاست. کوهنوردانى که از آن جا عبور کردهاند، چشمه و درختان میوه و حوضهاى سنگى و جایگاه انسانى که میرنوروز درست کرده است، را در دل طبیعت دیدهاند، که همه آثار آن شاعر طبیعتگرا و عاشق پیشه بوده که تاکنون پابرجا هستند. وى حتى بارها بین کوه فیلمو و باغ قیصر بیر، درحواشى گرز لنگر دره شهر، رفت و آمدهایى داشته و حتى قصیده وصل جمال یار در دیوان وى، صحت این گفته را تأیید مىکند.
آنچه که از روایات سینه به سینه برمىآید، میرنوروز بر اثر عاشق پیشگى و زبان حاضر جوابى
، در اواسط عمر، به روایتى محکوم به تنها زیستن شده است تا جایى که گویند در همان کوه فیلمو، خودش و همسرش و کنیزش زندگى مى کرده اند. ، که چند نفر از جوانان غیرتى بعضى از ایلات که از نیش زبان میرنوروز به تنگ آمدهبودند، با خود هم داستان مىشوند که بدترین اهانتها را به خانواده میرنوروز روا دارند. بالاخره سراغ او مىروند و اسیرش مىکنند. آنها به میرنوروز مىگویند ما را به خانهات ببر تا سزاى اعمالت را ببینى. میرنوروز که قضیه را جدى مىبیند با توجه به صداى زیبا ودلکشى که داشته درحوالى منزل، شروع به آوازخواندن مىکند و با نوعى اشعار على دوستى ( اریه ) مىگوید:
کوگ کوهسار بازآمد به نخجیر
اگر وفادارى کنج خلوتى گیر
با این بیت شعر، پیام مىدهد که اى همسر باوفا، دژخیمانى در راهند، تو خود را از وجود نامقدس آنها پنهان کن، تا آنها فقط کنیر را ببینند، آن افراد وقتى به خانه میرنوروز مىرسند با کنیزى روبرو مىشوند. بالاجبار او را رها مىکنند. راویان محلى مىگویند بعداز آن که مهاجمان از محل دور شدند �شیرین� زن میرنوروز از مخفیگاه بیرون مىآید و به میرنوروز مىگوید:
هم وفادارم و هم قد بسته وفایم
ارو دوزخ بروى خود وانهاتم
فقر میرنوروز:
میر نوروز درباره تنگدستى خود، چنین می ىسراید:
نیست سامان معاشم را بهائى
همچو سامان حباب آب و هوایى
خوردنى، پوشیدنى در خانه ما
سرما و گرما بود، سودا و صفرا
فرشها چون خانه زنبور پرنیش
خار و خاشاکى که پهلو مىکند ریش
از غذا درخانه ما این رسومه
در زمستان یخ به تابستان سمومه
سفره شد برچیده از نادیدن نان
دیدنش نادیده چون نادیدن نان
دیگ از بهر غذا سرد و سیهپوش
همچو معده مرده سرد افتاده از جوش
شد فضاى مطبخ ما ز مهریرى
نه خبر از آتش و نى از خمیرى
لنگرى از بسکه شد بىلنگر از آش
مىبرد باد نفش چون ذره از جاش
زانتظار پختن چشمان کفگیر
مانده درحسرت چو چشم عاشق پیر
رفته ار چشم پیاله آب دستار
چون کف دست یتیمان خالى و خوار
تازه همچون تازه نخ سرد و بىتاب
دیده پشتش جاى نان شب قرص مهتاب
درنماز ما نیازى نیست جز نان
ذکر ما از بهر نان حنان و منان
نان جو چى قرص مه ببینم گهگاه
نان گندم چیزیه گوین به افواه
باتوجه به اشعار بالا مىتوان نتیجه گرفت، عموم مردم آن زمان با فقر و بدبختى دست و پنجه نرم مىکردند. با توجه به آن که میرنوروز در ابتدا، شاعرى نکته سنج و از میان دلخوشىهاى روزگار، بیشتر به عشق به معناى اعم و اخص پرداختهاست اما هرچه است شاعر لرستانى، تجربهاش بیشتر شده، بیشتر به بى وفایى دنیا و زیبارویان و مردم زمانش و حتى دگرگونى روزگار و حکام آن واقف مىشدهاست. به همین خاطر، کششى باطنى وجدان، وى را اندک اندک به طرف معبود حقیقى هدایت کردهاست. تا آن جا که اشعار میرنوروز به عنوان حقیقتى آشکار شکل پیدا مىکند. اگر با دیدى جامعه شناختى و روانشناختى، مردم آن دوره را مورد مطالعه قرار دهیم به وضوح درک مىکنیم که ناامنى و عدم امنیت وى را به گوشه گیرى و زندگى روزمره کشاندهاست، به طورى که شاید، هر گروه و فردى فقط به نجات خویش مى اندیشیده و در لرستان و ایلام آن روزگار، مردم فقط ازطریق دامدارى و ایل و کوچ، زندگى را سپرى مىکردهاند. از بهترین نقل مجالست و موءانست مردم، گفتن شعرها و هجویات و آنچه به چشم مىآمده ازنظر میرنوروز مخفى نمانده است و دریک جمله باید گفت: میرنوروز، شاعر طبیعت است که رنگارنگى فصول طبیعت، با تغییرات و تحولات سیاسى - اجتماعى مردم زمانهاش همنوا شده و اشعار نغز وى، رنگارنگ و متناسب با شرایط مکانى و زمانى، بردل مخاطباش مىنشستهاست.
پى نوشتها:
1 - دیوان میرنوروز، ص21
2 - تف و لعن بر فقر و تهیدستى، اگر فرزند پادشاهى هم باشى، زیرا فقیرى و دست خالى بودن، همانند واحد پولى زمان شاه سلیمان، ناروا و بىارزش است.
3 - تاریخ ایران ( 2 ) دفتر برنامهریزى و تألیف کتابهاى درسى، 1377، صص 17 و 8.
4 - 5 - دیوان شاعر، صفحه 28، به تصحیح اسفندیار غضنفرى.
6 - 58کلیات دیوان میرنوروز، گردآورنده: اسفندیار غضنفرى، نشر رشنو - بهار 1365.
1 - اسفندیار غضنفرى ( امرائى ) - کلیات دیوان میرنوروز رشنو، سال 1365.
منابع:
2 - دیانوش چراغى - بازشناخت شاعرى از جنس آتش ( نگاهى به شعر و زندگى میرنوروز ) - پیش شماره سوم، گفتار سبز. مورخ 27 آذرماه1382، صفحه7
3 - مصاحبه با على آقا محمدیان، شاعر محلى دهستان ارمو - دىماه 1382.
4 - مصاحبه با خانم مهناز شعبانى، از افراد آشنا به سرودها و مویهها محلى ( ادبیات شفاهى الک، لر و کرد ) شهریور 1382.
5 - دفتر برنامهریزى و تألیف کتابهاى درسى، تاریخ ایران ( 2 ) 1377.
نویسنده: احمدلطفی
میرنوروز؛ شاعر دوره صفوى است ( اواخر این دوره ) . وى ضمن انعکاس ناهنجارىهاى سیاسى و اجتماعى این دوره در اشعارش، از توجه به محیط طبیعى و بکر اطراف نیز غفلت نکرده و توانسته تصویرهاى نابى را در آثارش بیافریند.
... [مشاهده متن کامل]
نویسنده در نوشتار زیر، ضمن آوردن شرح احوالى از این شاعر ایلیاتى، به بررسى دیوان اشعار وى و ویژگىهاى آن همراه با وضعیت اجتماعى و سیاسى آن دوره پرداخته است.
بررسى محیط اجتماعى، ادبى و سیاسى دوران حیات میرنوروز
آنچه از اشعار نغز و زیباى �میر نوروز� برمىآید، وى شاعرى خوش قریحه بوده، که زیبایىهاى هستى از چشم وى دورنمانده و از این منظر در حد وسع، اشعارى سروده است. این شاعر طبیعتگرا که به عنوان شاعرى عاشقپیشه در بین تودهها، شهرت دارد. خوبىها و بدىها و روشهاى مختلف زندگى مردم را در قالب شعر درآورده است.
وى شاعرى شیعه مسلک بوده، که تأثیرات فراوانى در بین استانهاى لرستان و ایلام و خوزستان از خود به جاى گذاشته است، تا آن جا که، هنوز بعضى از طوایف لرمویهها، و سرودهاى خود را بر مبناى اشعار حزن و طربانگیز او مىسرایند و مىنوازند.
آنچه از محتواى دیوان میرنوروز برمىآید، این نکته هویداست که او با زندگى ایلیاتى و یکجانشین هر دو آشنا بوده است. و در ضمن سفرهاى طول و دراز این شاعر از مسیر خرمآباد تا پیشکوه و پشتکوه ایلام ( دهلران ) جهت گذران زندگى در لبالب سخنان منظوم وى نهفته است. وى در ادامه سفر خود، سرى به خاک شیراز کشیده است و از الطاف و انفاس قدسى حافظ و شیراز، حظى وافر برده است.
و در آن جا زیبارویى را به زنى گرفته و بعداً وى را نیز طلاق داده است.
تاریخ تولد میرنوروز کاملا مشخص نیست، ولى از آن جا، که او نوه احمد فرزند شاهوردیخان ( متوفى به سال 1006 ه. ق ) است، احتمالا در اواخر حکومت شاه سلیمان یعنى حدود سالهاى 1103 یا 1105 ه. ق به دنیا آمده است تا آن جا که در سال 1133 که مقارن با پایان دوران شاه سلطان حسین صفوى و ستمگرى و تعدى حکومتیان وقت به مردم مظلوم و بىگناه بوده، که به همین دلیل، وى گفته است:
یکصدوسى و سه از بعد هزارى
بگذرد بر من به سختى روزگارى
البته، مرحوم اسفندیار غضنفرى نوشته است: میرنوروز در عهد سلطنت شاه طهماسب دوم، مقارن هجوم افاغنه و ظهور ( نادرشاه افشار ) مىزیسته است� ( 1 )
قرائن هم، گواه بر این مطلب بوده، زیرا در اواخر حاکمیت صفوى، شیرازه کار از دست پادشاهان صفوى خارج شده است و این امراى لشکر و ایالتها بودهاند که به نفع خویش، مالیاتها را افزایش و ظلمها و اجحافاتى را بر مردم مستضعف آن روزگار، روا داشتهاند تا آن جایى که، شاعر مىگوید:
تن برهنه در بن غارى چو خفاش
بهتره زدیدن روى قزلباش
و:
تف درى دس پتى ارکرشایى
چى قرون شاه سلیمون ناروائى ( 2 )
اگر به تاریخ صفوى توجه کنیم بعد از مرگ شاه عباس صفوى، بقیه جانشیان وى افرادى بىکفایت و نالایق بودند، تا آن جا که در عیش و عشرت غرق بوده و از شیوه حکومتدارى، کاملا غافل بودند، به طورى که شاه سلیمان و پسرش شاه سلطان حسین صفوى هر دو از پادشاهان خوشگذران بودهاند و در این دوران، همانطور که شرح آن به اختصار رفت، اعوان و انصار حکومتى ستمهاى زیادى بر مردم روا مىداشتهاند و همین اعمال باعث شورش افاغنه بر ضد این دولت شد و در نهایت شاه سلطان حسین را از اریکه قدرت به زیر کشیدند. میر نوروز که در چنان عصر اسفناکى زندگى مىکرده است، با توجه به آن که فقر و فاقه، دامن او را نیز گرفته بود، اما به عنوان یک شخص آزادیخواه اشعارى را براى تسکین دردهاى درونى خویش به زبان جارى کرده، به طورى که چنین مىسراید:
چرخ سرگردان ز سرگردانى من
باد بىسامان ز بىسامانى من
خاطرى کاین بار غم بر وى نشستى
گر ستونش بىستون بودى شکستى
و ارکشیدى کوهکن این بار اندوه
باد مىبردش چو گرد از دامن کوه
تاریخ از شاه سلطان حسین چنین یاد مىکند: شاه سلطان حسین مانند پدرش، پرورده حرمسرا بود و آگاهى چندانى از اوضاع کشور نداشت. وى فرمانروایى خرافاتى و زودباور بود که زود تحتتأثیر گفتار دیگران قرار مىگرفت. این خصایل سبب شد کسانى که در پى کسب قدرت بودند از وجود او براى رسیدن به اهداف خود، بهره گیرند. عدم دلبستگى جدى شاه سلطان حسین به اداره امور کشور، پیامدى مصیبت بار براى دولت صفوى داشت. در داخل کشور، این روش سبب بالاگرفتن فساد و آشفتگى در ولایات شد. راهها ناامن بودند و مأموران دولت که هیچ نظارت درستى بر آنها وجود نداشت، به دلخواه از مردم باج مىگرفتند. ارتش از هم پاشیده بود و تشریفات دربار، هزینه هاى گزافى به بار مى آورد که همه آنها، از مردم گرفته مى شد.
به دلیل آشفتگى وضع دربار، خرابى سازمان ارتش به ویژه در مناطق مرزى و عدم نظارت دولت بر امور، مخصوصاً امور ایالات مرزى و دوردست، پس از مدتى در پارهاى جاها شورشهایى روى داد. مهمترین این شورشها، شورش افغانهاى ساکن قندهار بود که س
رانجام برافتادن دولت صفوى را در پى داشت. ( 3 )
میرنوروز در دشت جایدر پلدختر بوده و بعد از سیر و سیاحتها در لرستان و خوزستان و شیراز، بالاخره در سرزمین خونگرم دهلران، دیده از جهان، برمىبندد.
یکى از ویژگىهاى مهم شهر میرنوروز آن است که با وجود آن که مردم زمانهاش، اکثراً فقیر و دامدار بودهاند ولى ایشان، زیبایىهاى زندگى آن مردم پابرهنه را برایشان به تصویر کشیده است تا آن جا که:
1 - سرسرا و کى نایکش کولا بونى
مشک شیراز بزنى و درس بخنى ( 4 )
2 - مردمونى هل خو درکرکونه
ساوهشان برز و بلن کولارمونه ( 5 )
3 - هل خویى دیدهام دناصرلى
چون بهرى سلم کند از راه خالى
4 - هل خویى دیدهام درامهرمز
صو سفید پیشى بنوش ایواره قرمز
5 - عاشقم و دخترى د ملک مموس
گردنش خالخالى و سینش پلنگپوس
6 - هلههل کوچکهدا دخترونى
عسل آوینیه مغزگردکونى
7 - ایمروز ى و قدم د توى جومه
بدنش چى تخممرغ و چشم اومه
عصر میرنوروز، دوران جامعهاى ایلیاتى بوده است، از آنرو طبیعتگرایى، شکار، دیدبانى از کوههاى بلند و نکته سنجىها در همهجاى اشعار او، به خوبى، موج مىزند.
از جمله اشعارى که در سینه مردمان به یادگار مانده است؛
1 - تعریف گلى میکن دو گله داران
گله دار و بارکردن گل من دبیابو
یعنى، تعریف گلى زیبا مى کنند در میان گله داران، گله دارها بار کردند و گل زیبا در بیابان ماند.
2 - پرى دیم و جومى و دمش
خوین ناحق مینیا چشاى مسش
3 - برى هل دیعهرتن سى آوه شیرى
عمشو ساوه سیاه کل گرمسیرى
4 - سوزهن و صد بخر سفید و پنجاه
بنیتو و سرسوزه کتى د بغداد
5 - زربى زینت بى دختر بهاوى
مار دیمى بزنت بیوه نهاوى
6 - بیخ دندون قرقره لب شیرماهى
مه ایمرو میهمونتم خواهى نخواهى
7 - خرموه خرم دله جا کى لرونه
هر کجا لر بچه شیرین زبونه
میرنوروز در دیوانش وقتى به قصیده �وصف جمال یار� مىپردازد، حقیقتاً زیبایىهاى وجود عاطفى و لطیفه زنان را به خوبى تشریح مىکند، ولى هر آن چه از زیبارویان دیده است، آنها را به بهترین و نازکترین طبع، آن را به شعر سروده است.
به طور مثال:
لحظهاى ساکن شدم در پاى سروى
چشم من افتاد بر رعنا تزروى
گیش حلقه حلقه ونه ورودوش
ماه نو خجل منه زطاق ابروش
نازکى، نرمى، ترى، تازه لطیفى
ترش و شیرینى، خوشى خوبى ظریفى
صفحه پیشانیش چون جام جمشید
خوش صفا و جان فزا چون صبح امید
چشیاش چى چش آهوى تتاره
این چه ناز و این چه غمزه چه خماره
دُر دندان چون صدف شفاف و محکم
هر دو لب چون برگ گل چسبیده برهم
این دو پستان یا حباب یا سیب خوانسار
این چه نارنج اینچه لیمو اینچه گلنار
ساق پا یا لالهاى که از بلوره
این چه عکس و این چه شیشه اینچه نوره
جفت رانش مثل شاخ صاف رسته
سم آهو در میانش نقش بسته
میر نوروز احتمالاً بعد از آن که سلسله صفوى را روبه افول مىبیند، اشعار نغزى در قصیده �دگرگونىهاى روزگار� شکوهها سرمى دهد و عادلان و ظالمان را، همه نابودشدنى مىداند و فقط خدا را مالک حقیقى دانسته، که در روز حشر، پایان واقعى و حقیقى عمر موجود را تعیین مىکند. وى چنین مىسراید:
یاوران از ظلم این گردون غدار
این کهن زال غلط بخش فسونکار
سرنگون با اى سپهر پست بدکیش
هر که خورد از نوش او آخر خوردنیش
کو کیومرث و کجا تاج کلاهش
شوکت جمشید کو، کو تختگاهش
شوکت و فر و شکوه بهمنى کو
آن همه مایى کجا رفت آن منى کو
با همه دارنده و نادار و دارا
مىنکرده این جهان هرگز مدارا
کو کجا بهرام گور و کو سمندش
کو سخاوت، کو شجاعت، کو کمندش
گورکن بر گور او آخر نزد خشت
کشت گم اندر صف گوران آن دشت
بىوفا دنیا اگر بودش وفایى
بود با پرویز و شیرینش بقایى
گنج باد آورد باد آورد هم برد
رفت شاپور و نکیسا باربد مرد
روز محشر در حساب ناامیدى
این ترکانى که امداد یزیدى ( 6 )
بعضى از مردم زمان میرنوروز ضمن زندگى ساده ایلیاتى، رفتارى خلاف اخلاق متعالى نیز داشتهاند، با تورق در صفحه 28 دیوان میرنوروز به قلم اسفندیار غضنفرى صحت و سقم آن را درمىیابیم، که این دو بیت شعر چنین است:
نه تو گتى ره ندارد حجرونه
مر یه نى جا ماملى سودا گرونه؟
نه تو گتى حجرونه کمرخار
مریه نى سوداگرى زش او ما و هار؟
( معنى: تو مىگفتى، اینجا کوهسار است و بیراهه - مگر نه این است، که یک شکارچى از آن سرازیر مىشود؟ تو مىگفتى، اینجا کوه خار است - مگر نه این است، که محل بیع و شراى سوداگران است؟ )
در میان اهالى پیشکوه و پشتکوه، کوه فیلمو معروف به کوه میرنوروزاست. کوهنوردانى که از آن جا عبور کردهاند، چشمه و درختان میوه و حوضهاى سنگى و جایگاه انسانى که میرنوروز درست کرده است، را در دل طبیعت دیدهاند، که همه آثار آن شاعر طبیعتگرا و عاشق پیشه بوده که تاکنون پابرجا هستند. وى حتى بارها بین کوه فیلمو و باغ قیصر بیر، درحواشى گرز لنگر دره شهر، رفت و آمدهایى داشته و حتى قصیده وصل جمال یار در دیوان وى، صحت این گفته را تأیید مىکند.
آنچه که از روایات سینه به سینه برمىآید، میرنوروز بر اثر عاشق پیشگى و زبان حاضر جوابى
، در اواسط عمر، به روایتى محکوم به تنها زیستن شده است تا جایى که گویند در همان کوه فیلمو، خودش و همسرش و کنیزش زندگى مى کرده اند. ، که چند نفر از جوانان غیرتى بعضى از ایلات که از نیش زبان میرنوروز به تنگ آمدهبودند، با خود هم داستان مىشوند که بدترین اهانتها را به خانواده میرنوروز روا دارند. بالاخره سراغ او مىروند و اسیرش مىکنند. آنها به میرنوروز مىگویند ما را به خانهات ببر تا سزاى اعمالت را ببینى. میرنوروز که قضیه را جدى مىبیند با توجه به صداى زیبا ودلکشى که داشته درحوالى منزل، شروع به آوازخواندن مىکند و با نوعى اشعار على دوستى ( اریه ) مىگوید:
کوگ کوهسار بازآمد به نخجیر
اگر وفادارى کنج خلوتى گیر
با این بیت شعر، پیام مىدهد که اى همسر باوفا، دژخیمانى در راهند، تو خود را از وجود نامقدس آنها پنهان کن، تا آنها فقط کنیر را ببینند، آن افراد وقتى به خانه میرنوروز مىرسند با کنیزى روبرو مىشوند. بالاجبار او را رها مىکنند. راویان محلى مىگویند بعداز آن که مهاجمان از محل دور شدند �شیرین� زن میرنوروز از مخفیگاه بیرون مىآید و به میرنوروز مىگوید:
هم وفادارم و هم قد بسته وفایم
ارو دوزخ بروى خود وانهاتم
فقر میرنوروز:
میر نوروز درباره تنگدستى خود، چنین می ىسراید:
نیست سامان معاشم را بهائى
همچو سامان حباب آب و هوایى
خوردنى، پوشیدنى در خانه ما
سرما و گرما بود، سودا و صفرا
فرشها چون خانه زنبور پرنیش
خار و خاشاکى که پهلو مىکند ریش
از غذا درخانه ما این رسومه
در زمستان یخ به تابستان سمومه
سفره شد برچیده از نادیدن نان
دیدنش نادیده چون نادیدن نان
دیگ از بهر غذا سرد و سیهپوش
همچو معده مرده سرد افتاده از جوش
شد فضاى مطبخ ما ز مهریرى
نه خبر از آتش و نى از خمیرى
لنگرى از بسکه شد بىلنگر از آش
مىبرد باد نفش چون ذره از جاش
زانتظار پختن چشمان کفگیر
مانده درحسرت چو چشم عاشق پیر
رفته ار چشم پیاله آب دستار
چون کف دست یتیمان خالى و خوار
تازه همچون تازه نخ سرد و بىتاب
دیده پشتش جاى نان شب قرص مهتاب
درنماز ما نیازى نیست جز نان
ذکر ما از بهر نان حنان و منان
نان جو چى قرص مه ببینم گهگاه
نان گندم چیزیه گوین به افواه
باتوجه به اشعار بالا مىتوان نتیجه گرفت، عموم مردم آن زمان با فقر و بدبختى دست و پنجه نرم مىکردند. با توجه به آن که میرنوروز در ابتدا، شاعرى نکته سنج و از میان دلخوشىهاى روزگار، بیشتر به عشق به معناى اعم و اخص پرداختهاست اما هرچه است شاعر لرستانى، تجربهاش بیشتر شده، بیشتر به بى وفایى دنیا و زیبارویان و مردم زمانش و حتى دگرگونى روزگار و حکام آن واقف مىشدهاست. به همین خاطر، کششى باطنى وجدان، وى را اندک اندک به طرف معبود حقیقى هدایت کردهاست. تا آن جا که اشعار میرنوروز به عنوان حقیقتى آشکار شکل پیدا مىکند. اگر با دیدى جامعه شناختى و روانشناختى، مردم آن دوره را مورد مطالعه قرار دهیم به وضوح درک مىکنیم که ناامنى و عدم امنیت وى را به گوشه گیرى و زندگى روزمره کشاندهاست، به طورى که شاید، هر گروه و فردى فقط به نجات خویش مى اندیشیده و در لرستان و ایلام آن روزگار، مردم فقط ازطریق دامدارى و ایل و کوچ، زندگى را سپرى مىکردهاند. از بهترین نقل مجالست و موءانست مردم، گفتن شعرها و هجویات و آنچه به چشم مىآمده ازنظر میرنوروز مخفى نمانده است و دریک جمله باید گفت: میرنوروز، شاعر طبیعت است که رنگارنگى فصول طبیعت، با تغییرات و تحولات سیاسى - اجتماعى مردم زمانهاش همنوا شده و اشعار نغز وى، رنگارنگ و متناسب با شرایط مکانى و زمانى، بردل مخاطباش مىنشستهاست.
پى نوشتها:
1 - دیوان میرنوروز، ص21
2 - تف و لعن بر فقر و تهیدستى، اگر فرزند پادشاهى هم باشى، زیرا فقیرى و دست خالى بودن، همانند واحد پولى زمان شاه سلیمان، ناروا و بىارزش است.
3 - تاریخ ایران ( 2 ) دفتر برنامهریزى و تألیف کتابهاى درسى، 1377، صص 17 و 8.
4 - 5 - دیوان شاعر، صفحه 28، به تصحیح اسفندیار غضنفرى.
6 - 58کلیات دیوان میرنوروز، گردآورنده: اسفندیار غضنفرى، نشر رشنو - بهار 1365.
1 - اسفندیار غضنفرى ( امرائى ) - کلیات دیوان میرنوروز رشنو، سال 1365.
منابع:
2 - دیانوش چراغى - بازشناخت شاعرى از جنس آتش ( نگاهى به شعر و زندگى میرنوروز ) - پیش شماره سوم، گفتار سبز. مورخ 27 آذرماه1382، صفحه7
3 - مصاحبه با على آقا محمدیان، شاعر محلى دهستان ارمو - دىماه 1382.
4 - مصاحبه با خانم مهناز شعبانى، از افراد آشنا به سرودها و مویهها محلى ( ادبیات شفاهى الک، لر و کرد ) شهریور 1382.
5 - دفتر برنامهریزى و تألیف کتابهاى درسى، تاریخ ایران ( 2 ) 1377.
❄️ #ارسالی
سلام
ضمن تشکر از استاد عزیز جناب لطفی و نوشته شان.
نقدی بر این صحبت ایشان وارد است و آن نیز اینکه نوشته آقای لطفی برای جوانان دهه ی ۷۰ مناسب است نه دهه ی ۹۰، ، ،
... [مشاهده متن کامل]
جناب آقای لطفی بحث ازدواج در جامعه ما ارتباط بسیار مستقیمی با پول و مادیات پیدا کرده، ،
قبل از اینکه از خود فرد ارزیابی شود اولین سوالها در مورد وضعیت مالی مطرح میشود. .
بنیان فکری خانواده ها بسمت پول و مادیات گره خورده است و . . . .
جامعه ما بشدت به سمت اقتصاد محوری پیش رفته است و ناشی از بی تدبیری در سطح کلان مملکت و حتی نهادهای مذهبی ست.
#سیمره_فرهنگ
🍂
از نقاد محترم تشکر می کنم ، واقعیت گفته، معیارها به سمت پست مدرن رفته و همه ی تشتت ما و جامعه در این است که ما برای ارزشها و هنجارهایمان تعریف مشخصی که همه در چهارچوب آن حرکت کنند، نهادینه نکرده ایم، الگوهای جهانی و تفسیر ویژگی های زندگی، وارداتی شده و روشنفکران و متولیان مابین سه فرهنگ غربی و ایرانی و اسلامی به یک توافق نائل نشده اند . بنابراین واقعیت زندگی مبنای مادی و تجملاتی پیدا کرده، البته داشتن شغل و رفاه نسبی هم حق هر زوج و زوجه است منتهی با توجه به وضع بد اقتصادی و بیکاری و گاها" اعتیاد مردم عشق و حالت طبیعی زیستن را فراموش کرده اند و یا در توهم و تخیل زندگی برای رسیدن به آرزوها درحال پیمودن و فرسایش عمر هستند، امید است راهی برای ازدواج آسان پیدا شود
به قول شاعر :
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را زمیان
زنو فلک دگری چنان ساختمی
که زاده به کام خویش رسیدی آسان
ویا:
بیا تا ره توشه بر بندیم
و قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟
بنده به خاطر در خواست آن عضو محترم ، آن مطالب را نوشتم . هرچند دیدگاه جوانان امروز متفاوت است و شاید در ازدواج آسان توقعات دیگری در اندیشه دارند . ( الله اعلم )
" ازدواج آسان به چه معناست؟"
نگارنده: احمد لطفی
انسان موجودی نیازمند است، که پاسخ نیازهای فیزیولوژیک آنها در همین طبیعت و کره ی خاکی می باشد، انسان با رشدجسمی، کم کم قوای جنسی و دستگاه ها و اندامهای مربوطه با توجه جنسیت فرد تغییراتی در آنها ایجاد می شود و با بلوغ جسمی و جنسی فرد بدنبال نیمه ی مکمل خویش می گردد. در چنین شرایطی انسان دوست دارد ، ازدواج نماید.
... [مشاهده متن کامل]
قبل از آن که به ازدواج آسان پرداخته شود ، تعریف ازدواج و مقدمات یک ازدواج موفق مورد بررسی قرار می گیرد.
ازدواج یک رسم و آداب انسانی است که دو جنس زن و مرد می خواهند پیوندی رمانتیک، عاشقانه و عاقلانه برقرار نمایند. در این پیوند مقدس برمبنای قرار دادی شرعی و اجتماعی اولین واحد اجتماعی را شکل می دهند. آنها بایستی به یکسری قواعد اجتماعی پایبندبوده، وو باشند.
وبا رعایت اصول و آداب عرفی و شرعی تشکیل خانواده ، از جانب زوج جوان و خانواده های آنها، قطعا" عاقبت به خیری و شفافیت و آسانی در امر ازدواج و زناشویی موفق را بدست خواهند آورد.
در ریاضیات برخی قضایا از راه برهان خُلف اثبات می شوند، یعنی اگر مضرات ازدواج پیچیده و غیر آسان را درک کنیم و برایمان اثبات شود، آن وقت مفهوم ازدواج آسان و فواید آن آشکار می گردد.
اگر نگاهی به صفحه ی حوادث روزنامه ها شود، و یا مشاهدات عینی و علمی خویش را در سطح محل زندگی، و شهر و استان و کشور خود را مورد ارزیابی قرار دهیم، موارد بسیاری از ازدواجهای ناموفق ملاحظه می شود.
عوامل موءثر در ازوداجهای ناموفق:
۱ - عدم صدق و صفا در بین زوجین و خانواده های آنها
۲ - مردانی که زن را صرفا" برای اطفاء شهوت، و خانه داری و تبعیت محض ، و زیبایی ظاهری بخواهند.
۳ - زنانی که نگاه ظاهری به امر ازدواج داشته باشند ، امروز ه برخی دختران؛ پیرو تئوری "چشمم دید و دلم خواست"عمل می کنند، و تا ازدواج واقعی حداقل با چند نفر نامزد می شوند و سپس پشیمان می شوند به قول ضرب المثل؛
نو آمده به بازا ر
کهنه شده دل آزار
ویا :
گَنی بیس تا خری ور آرم
یعنی:
ای زشت و یا فرد اولی سرجایت به ایست، تامن حرکتی بکنم ( شاید ازتو بهتری گیرم بیاید )
این نمونه ها در جامعه وجود داشته، و همین ویژگی ها بنیان و ساختار تشکیل خانواده را خدشه دار می کند.
ازدواجهایی هم که در چنین شرایطی شکل بگیرند، قطعا" با چالش بزرگی مواجه می شوند.
۴ - بدبینی و ذهنیت بد زوجین نسبت به خانواده های همدیگر ، عاملی دیگر برای عدم زندگی مشترک و یا آسیب پذیری جدی در خانواده است. در تشکیل خانواده باید کفویت و اعتماد و اطمینان کافی نسبت به همدیگر و خانواده هایشان مشهود باشد، وگرنه تداوم زندگی زوجین با چالش مواجه خواهد شد.
۵ - برخی ازدواجها حاصل نفسانیات و فقط به زیبایی ظاهری اکتفا می کنند، و از سیرت زیبا و اصالت خانوادگی غافل می گردند، پیامبر اسلام ( ص ) در این باره فرموده است؛
اِیّاکُمْ وَ خَضْراءَ الدِّمَنِ قیلَ یا رَسُولَ اللّهِ وَ ما خَضْراءُ الدِّمَنِ. قالَ: اَلْمَرْأَةُ الْحَسْناءِ فى مَنْبَتِ السُّوء [1]
یعنی:
از سبزه مزبله پرهیز کنید، پرسیدند سبزه مزبله کدام است؟ فرمود: زن زیباروى که در خانواده اى پست و بد و فرومایه بار آمده!
پیامبر اسلام ( ص ) در رابطه با ازدواج نکردن با زن احمق وکودن نیز چنین فرموده است؛
اِیّاکُمْ وَ تَزَوَّجَ الْحَمْقاءِ فَإِنَّ صُحَبَتَها ضَیاعٌ وَ وَلَدَها ضِباعٌ. [2]
یعنی:
از ازدواج با زن کودن و دچار حماقت بپرهیزید که همنشینى با آنان تباهى عمر و فرزندش متجاوز و ستمکار است.
۶ - در امر ازدواج ، مردان نباید زن را صرفا" به خاطر ثروت و دودمان و زیبایی مد نطر داشته باشند ، بلکه فکر و اندیشه ی زیبا در قالب تقوا و ادب فضیلت خاص خود را دارد، که سعادت مرد را تضمین خواهد کرد.
درهرصورت ازدواج آسان معیارهای زیر را باید مد نظر داشت؛
الف ) - جهیزیه به اندازه ی حداقل لوازم ضروری تشکیل یک خانواده ملاک باشد، و همین کفایت می کند.
ب ) - ایرادهای بیجا و تحمیل یک زندگی اشرافی در همان ابتدای زندگی از طرف خانواده های زوجین اشتباهی بزرگ است . مناسب ترین شیوه در ابتدا اسان گیری و تشویق یک زندگی ساده ی تواءم با محبت و عاطفه مد نظر زوجین و والدین آنها باشد.
ج ) - پرهیز از تجمل گرایی
د ) - زوجین در بعد فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی، تناسب ظاهری و خانوادگی را در امر ازدواج لحاظ نمایند. تا بعدا" دچار اختلاف نشوند . واقعیت این است که هرانسانی محصول خانواده و جامعه ای است که در آن نشو نما و بالندگی داشته است.
و ) - در نهایت مهریه ی کمتر از جانب خانواده ی دختر ، و مودت بیشتر از جانب همه، خصوصا" خانواده ی پسر، که تشریک مساعی زوجین و خانواده های آنها موجب رشد و بالندگی خانواده ی جدید خواهد بود.
ز ) - اخلاص و صداقت در بین روابط دختر و پسر ی که می خواهند ازدواج کنند ، بسیار مهم است. متاسفانه برخی از پسران و گاها" برخی دختران احتمال سست پیمانی و عدم صدق از خود نشان می دهند و در دوران نامزدی و یا بعد از ازدواج ممکن است، ساز جدایی بنوازند. این روحیه با ازدواج آسان همنوایی ندارد. به قول بابا طاهر عریان؛
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی
که یکسر مهربانی دردسر بی
اگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیلی از آن شوریده تر بی
ق ) - ازدواج آسان هزینه اش کم است ولی عنصر عشق و مودت و وفا و کفویت و همیاری و همکاری، و اخلاص و اخلاق و نزاکت در بین زوجین و خانواده هایشان کاملا" آشکار است. البته چنین ازدواجهایی بطور طبیعی خوشبختی و سعادت زوجین را به دنبال دارد.
با توجه به مقاله ی نگاهی به ازدواج آسان از دیدگاه پیامبر ( ص ) در مجله��پیام زن��فروردین ماه سال 1391 شماره 241�چنین آمده است؛
همچنان که فصلی از طبیعت بهار نام گرفته و سرسبزی و شادابی و نشاط ویژگی بارز آن است، عمر انسان نیز دارای بهاری است که همان دوران جوانی باشد؛ دورانی سرشار از قدرت و نیرو و نشاط و شادابی.
ازدواج نیز بهاری دارد و آن، زمانی است که انسان در اوج بلوغ جسمانی و[عقلی] است.
پیامبر اکرم ( ص ) فرموده است:
�هیچ جوانی نیست که در ابتدای جوانی ازدواج کند مگر آن که ناله�ی شیطان بلند می شود: " ای وای، ای وای، دو سوم دین خود را از من حفظ کرد". پس این بنده باید تقوای الهی را در یک�سوم باقی�مانده پیشه سازد. �[3]
سهل�گیری در امر ازدواج:
یکی از معضلاتی که امروزه در کنار ازدواج قد علم کرده، تجملات و رسم و رسومات نامناسب است: مهریه�ی سنگین، جهیزیه�ی کمرشکن، جشن عروسی مفصل همراه با رقابت�های ناروا و اسراف فراوان، توقعات بیش از حد مانند داشتن کار با درآمد زیاد، خانه�ی آن چنانی، ماشین و. . . .
اسلام در این بخش سفارشاتی دارد که می تواند گره�گشا باشد. پیامبر اکرم ( ص ) درباره�ی مهریه می فرماید: �بهترین زنان امت من، زنانی هستند که مهریه�ی کمتر و سیمای نیکوتری داشته باشند. �[4]
و درباره�ی شرایط خواستگار و این که حتماً لازم نیست داماد و یا پدر او از ثروتمندان باشند، فرمود: � هرگاه خواستگاری [برای دختر شما] نزد شما آمد که دین و امانت�داری وی رضایت�بخش بود، پس [دختر خود را] به او تزویج نمایید. در غیر این صورت، فتنه و فساد در زمین پیدا می شود. �[5]
برخی از ویژگی�های شوهر خوب از دیدگاه معصومین ( ع ) اشاره می کنیم.
1. خوش اخلاق باشد.
2. با تقوا باشد
3. اهل شراب نباشد.
4. اهل گناه نباشد
بعد از ازدواج هم شایسته است، چنین رفتار کند؛
۱ - پرهیز از ستم و خشونت
۲ - آراستگی و پاکیزگی ظاهر
۳ - شریک شادی ها و غم ها
۴ - در کارها به همسرش کمک می کند
پی نوشت ها:
[1] - بحار الانوار علامه مجلسی ج ۱۰۳ - ص ۲۳۲ - ۲۳۷
[2] - همان ماءخذ و منبع شماره[1]
[3] ما مِنْ شابٍّ تَزَوَّجَ فی حِداثَةِ سِنِّهِ اِلاّ عَجَّ شَیطانُهُ: یا وَیلَهْ، یا وَیلهْ! عَصَمَ مِنّی ثُلْثَی دینِهِ. فَلْیتَّقِ اللّه� الْعَبْدُ فِی الثُّلْثِ الْباقی؛ بحار الانوار، ج103، ص221؛ ر. ک: کنز العمّال، حدیث 44441.
[4] اَفْضَلُ نِساءِ اُمَّتی اَقَلُّهُنَّ مَهْرا وَاَحْسَنُهُنَّ وَجْها؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج14، ص161.
[5] اِذا خَطَبَ اِلَیکمْ رَجُلٌ فَرَضیتُمْ دینَهُ وَاَمانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ وَ اِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکنْ فِتْنَةً فِی الاَْرْضِ؛ همان، ج14، ص189.
نگارنده: احمد لطفی
انسان موجودی نیازمند است، که پاسخ نیازهای فیزیولوژیک آنها در همین طبیعت و کره ی خاکی می باشد، انسان با رشدجسمی، کم کم قوای جنسی و دستگاه ها و اندامهای مربوطه با توجه جنسیت فرد تغییراتی در آنها ایجاد می شود و با بلوغ جسمی و جنسی فرد بدنبال نیمه ی مکمل خویش می گردد. در چنین شرایطی انسان دوست دارد ، ازدواج نماید.
... [مشاهده متن کامل]
قبل از آن که به ازدواج آسان پرداخته شود ، تعریف ازدواج و مقدمات یک ازدواج موفق مورد بررسی قرار می گیرد.
ازدواج یک رسم و آداب انسانی است که دو جنس زن و مرد می خواهند پیوندی رمانتیک، عاشقانه و عاقلانه برقرار نمایند. در این پیوند مقدس برمبنای قرار دادی شرعی و اجتماعی اولین واحد اجتماعی را شکل می دهند. آنها بایستی به یکسری قواعد اجتماعی پایبندبوده، وو باشند.
وبا رعایت اصول و آداب عرفی و شرعی تشکیل خانواده ، از جانب زوج جوان و خانواده های آنها، قطعا" عاقبت به خیری و شفافیت و آسانی در امر ازدواج و زناشویی موفق را بدست خواهند آورد.
در ریاضیات برخی قضایا از راه برهان خُلف اثبات می شوند، یعنی اگر مضرات ازدواج پیچیده و غیر آسان را درک کنیم و برایمان اثبات شود، آن وقت مفهوم ازدواج آسان و فواید آن آشکار می گردد.
اگر نگاهی به صفحه ی حوادث روزنامه ها شود، و یا مشاهدات عینی و علمی خویش را در سطح محل زندگی، و شهر و استان و کشور خود را مورد ارزیابی قرار دهیم، موارد بسیاری از ازدواجهای ناموفق ملاحظه می شود.
عوامل موءثر در ازوداجهای ناموفق:
۱ - عدم صدق و صفا در بین زوجین و خانواده های آنها
۲ - مردانی که زن را صرفا" برای اطفاء شهوت، و خانه داری و تبعیت محض ، و زیبایی ظاهری بخواهند.
۳ - زنانی که نگاه ظاهری به امر ازدواج داشته باشند ، امروز ه برخی دختران؛ پیرو تئوری "چشمم دید و دلم خواست"عمل می کنند، و تا ازدواج واقعی حداقل با چند نفر نامزد می شوند و سپس پشیمان می شوند به قول ضرب المثل؛
نو آمده به بازا ر
کهنه شده دل آزار
ویا :
گَنی بیس تا خری ور آرم
یعنی:
ای زشت و یا فرد اولی سرجایت به ایست، تامن حرکتی بکنم ( شاید ازتو بهتری گیرم بیاید )
این نمونه ها در جامعه وجود داشته، و همین ویژگی ها بنیان و ساختار تشکیل خانواده را خدشه دار می کند.
ازدواجهایی هم که در چنین شرایطی شکل بگیرند، قطعا" با چالش بزرگی مواجه می شوند.
۴ - بدبینی و ذهنیت بد زوجین نسبت به خانواده های همدیگر ، عاملی دیگر برای عدم زندگی مشترک و یا آسیب پذیری جدی در خانواده است. در تشکیل خانواده باید کفویت و اعتماد و اطمینان کافی نسبت به همدیگر و خانواده هایشان مشهود باشد، وگرنه تداوم زندگی زوجین با چالش مواجه خواهد شد.
۵ - برخی ازدواجها حاصل نفسانیات و فقط به زیبایی ظاهری اکتفا می کنند، و از سیرت زیبا و اصالت خانوادگی غافل می گردند، پیامبر اسلام ( ص ) در این باره فرموده است؛
اِیّاکُمْ وَ خَضْراءَ الدِّمَنِ قیلَ یا رَسُولَ اللّهِ وَ ما خَضْراءُ الدِّمَنِ. قالَ: اَلْمَرْأَةُ الْحَسْناءِ فى مَنْبَتِ السُّوء [1]
یعنی:
از سبزه مزبله پرهیز کنید، پرسیدند سبزه مزبله کدام است؟ فرمود: زن زیباروى که در خانواده اى پست و بد و فرومایه بار آمده!
پیامبر اسلام ( ص ) در رابطه با ازدواج نکردن با زن احمق وکودن نیز چنین فرموده است؛
اِیّاکُمْ وَ تَزَوَّجَ الْحَمْقاءِ فَإِنَّ صُحَبَتَها ضَیاعٌ وَ وَلَدَها ضِباعٌ. [2]
یعنی:
از ازدواج با زن کودن و دچار حماقت بپرهیزید که همنشینى با آنان تباهى عمر و فرزندش متجاوز و ستمکار است.
۶ - در امر ازدواج ، مردان نباید زن را صرفا" به خاطر ثروت و دودمان و زیبایی مد نطر داشته باشند ، بلکه فکر و اندیشه ی زیبا در قالب تقوا و ادب فضیلت خاص خود را دارد، که سعادت مرد را تضمین خواهد کرد.
درهرصورت ازدواج آسان معیارهای زیر را باید مد نظر داشت؛
الف ) - جهیزیه به اندازه ی حداقل لوازم ضروری تشکیل یک خانواده ملاک باشد، و همین کفایت می کند.
ب ) - ایرادهای بیجا و تحمیل یک زندگی اشرافی در همان ابتدای زندگی از طرف خانواده های زوجین اشتباهی بزرگ است . مناسب ترین شیوه در ابتدا اسان گیری و تشویق یک زندگی ساده ی تواءم با محبت و عاطفه مد نظر زوجین و والدین آنها باشد.
ج ) - پرهیز از تجمل گرایی
د ) - زوجین در بعد فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی، تناسب ظاهری و خانوادگی را در امر ازدواج لحاظ نمایند. تا بعدا" دچار اختلاف نشوند . واقعیت این است که هرانسانی محصول خانواده و جامعه ای است که در آن نشو نما و بالندگی داشته است.
و ) - در نهایت مهریه ی کمتر از جانب خانواده ی دختر ، و مودت بیشتر از جانب همه، خصوصا" خانواده ی پسر، که تشریک مساعی زوجین و خانواده های آنها موجب رشد و بالندگی خانواده ی جدید خواهد بود.
ز ) - اخلاص و صداقت در بین روابط دختر و پسر ی که می خواهند ازدواج کنند ، بسیار مهم است. متاسفانه برخی از پسران و گاها" برخی دختران احتمال سست پیمانی و عدم صدق از خود نشان می دهند و در دوران نامزدی و یا بعد از ازدواج ممکن است، ساز جدایی بنوازند. این روحیه با ازدواج آسان همنوایی ندارد. به قول بابا طاهر عریان؛
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی
که یکسر مهربانی دردسر بی
اگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیلی از آن شوریده تر بی
ق ) - ازدواج آسان هزینه اش کم است ولی عنصر عشق و مودت و وفا و کفویت و همیاری و همکاری، و اخلاص و اخلاق و نزاکت در بین زوجین و خانواده هایشان کاملا" آشکار است. البته چنین ازدواجهایی بطور طبیعی خوشبختی و سعادت زوجین را به دنبال دارد.
با توجه به مقاله ی نگاهی به ازدواج آسان از دیدگاه پیامبر ( ص ) در مجله��پیام زن��فروردین ماه سال 1391 شماره 241�چنین آمده است؛
همچنان که فصلی از طبیعت بهار نام گرفته و سرسبزی و شادابی و نشاط ویژگی بارز آن است، عمر انسان نیز دارای بهاری است که همان دوران جوانی باشد؛ دورانی سرشار از قدرت و نیرو و نشاط و شادابی.
ازدواج نیز بهاری دارد و آن، زمانی است که انسان در اوج بلوغ جسمانی و[عقلی] است.
پیامبر اکرم ( ص ) فرموده است:
�هیچ جوانی نیست که در ابتدای جوانی ازدواج کند مگر آن که ناله�ی شیطان بلند می شود: " ای وای، ای وای، دو سوم دین خود را از من حفظ کرد". پس این بنده باید تقوای الهی را در یک�سوم باقی�مانده پیشه سازد. �[3]
سهل�گیری در امر ازدواج:
یکی از معضلاتی که امروزه در کنار ازدواج قد علم کرده، تجملات و رسم و رسومات نامناسب است: مهریه�ی سنگین، جهیزیه�ی کمرشکن، جشن عروسی مفصل همراه با رقابت�های ناروا و اسراف فراوان، توقعات بیش از حد مانند داشتن کار با درآمد زیاد، خانه�ی آن چنانی، ماشین و. . . .
اسلام در این بخش سفارشاتی دارد که می تواند گره�گشا باشد. پیامبر اکرم ( ص ) درباره�ی مهریه می فرماید: �بهترین زنان امت من، زنانی هستند که مهریه�ی کمتر و سیمای نیکوتری داشته باشند. �[4]
و درباره�ی شرایط خواستگار و این که حتماً لازم نیست داماد و یا پدر او از ثروتمندان باشند، فرمود: � هرگاه خواستگاری [برای دختر شما] نزد شما آمد که دین و امانت�داری وی رضایت�بخش بود، پس [دختر خود را] به او تزویج نمایید. در غیر این صورت، فتنه و فساد در زمین پیدا می شود. �[5]
برخی از ویژگی�های شوهر خوب از دیدگاه معصومین ( ع ) اشاره می کنیم.
1. خوش اخلاق باشد.
2. با تقوا باشد
3. اهل شراب نباشد.
4. اهل گناه نباشد
بعد از ازدواج هم شایسته است، چنین رفتار کند؛
۱ - پرهیز از ستم و خشونت
۲ - آراستگی و پاکیزگی ظاهر
۳ - شریک شادی ها و غم ها
۴ - در کارها به همسرش کمک می کند
پی نوشت ها:
[1] - بحار الانوار علامه مجلسی ج ۱۰۳ - ص ۲۳۲ - ۲۳۷
[2] - همان ماءخذ و منبع شماره[1]
[3] ما مِنْ شابٍّ تَزَوَّجَ فی حِداثَةِ سِنِّهِ اِلاّ عَجَّ شَیطانُهُ: یا وَیلَهْ، یا وَیلهْ! عَصَمَ مِنّی ثُلْثَی دینِهِ. فَلْیتَّقِ اللّه� الْعَبْدُ فِی الثُّلْثِ الْباقی؛ بحار الانوار، ج103، ص221؛ ر. ک: کنز العمّال، حدیث 44441.
[4] اَفْضَلُ نِساءِ اُمَّتی اَقَلُّهُنَّ مَهْرا وَاَحْسَنُهُنَّ وَجْها؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج14، ص161.
[5] اِذا خَطَبَ اِلَیکمْ رَجُلٌ فَرَضیتُمْ دینَهُ وَاَمانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ وَ اِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکنْ فِتْنَةً فِی الاَْرْضِ؛ همان، ج14، ص189.
دیدار معاون تربیتی وزارت آموزش و پرورش
نگارنده: احمد لطفی
در روز شنبه مورخه ۴ ( چهارم ) اسفند ماه سال ۱۳۹۷ ساعت ۹ صبح به دفتر امام جمعه محترم شهرستان دره شهر حاج آقا قنبر بیگی رفتم، در آن صبح دل انگیز ، خیابان و دفتر امام جمعه بسیار شلوغ بود، گروهی از دانش آموزان پیش دبستانی و مربیان آنها تجمع کرده بودند ، و گویا قصد بردن بچه ها به کبیر کوه را داشتند، البته درهمان دقایق معاونت پرورشی وزیر آموزش و پرورش کشور جمهوری اسلامی ایران و معاونت اداره کل آموزش و پرورش استان ایلام حاج آقا محسن کلانتری، و رئیس اداره آموزش و پرورش شهرستان دره شهر دکتر شکر الله تتری و جمعی از فرهنگیان ضمن پاسخگویی به مربیانی که سالهاست در بدنه ی آموزش و پرورش خدمت می کنند، ولی هنوز استخدام نشده اند، بعد از آن به دیدار امام جمعه محترم مبادرت ورزیدند، حاصل سخان آنها با امام جمعه را بنده نمی دانم. ولی امام جمعه محترم و روحانی بزر گواری که در دفتر امام جمعه خدمت می کرد، ضمن تکریم ارباب رجوع ، به شهروندانی که متقاضی در خت مرکبات بودند ، درخت نیز توزیع می کردند.
... [مشاهده متن کامل]
کاش معاون وزیر نسبت به استخدام آن نیروهای بلاتکلیف ضربتی و انقلابی عمل نمایند.
کاش ایشان به فکر استخدام فرزندان آموزش و پرورشی های دیار ماهم باشند.
کاش . . . . . . و صد کاش دیگر. . . . .
"حکایت نارنج قهرمان"
نارنج نام زنی ایلیاتی است ، و دارای سه فرزند پسر می باشد ، شوهر وی در یک نزاع دسته جمعی محلی کشته می شود. این درگیری و واقعه، که درسال ۱۳۵۱ شمسی ، بخاطرمالکیت برسر یک قطعه زمین مزروعی، بین طایفه ی آنها و طایفه ی دیگر اتفاق افتاد ، و در این نزاع و درگیری دسته جمعی که زنان و مردان دو طایفه در آن شرکت داشتند ، ازطرفین پنج نفر کشته شد و تعداد زیادی مجرو ح گردیدند ، و دو طایفه هم در آن زمان خسارت جانی و مالی فراوانی را متحمل شدند. البته الان که در باره ی این بانوی ز حمتکش بعد از ۴۵ سال خلاصه ای از عملکردش نوشته می شود. این اختلاف توسط افراد معتمد منطقه و نیروهای دولتی حل و فصل شده ، و اکنون در صلح و برادری بسر می برند و از خالق حکیم جای شکرش باقی است که مردم این دو طایفه در صفا و صمیمیت زندگی را ادامه می دهند.
... [مشاهده متن کامل]
بانو نارنجِ قهرمان، در آن زمان که زنی جوان بود و دوبچه را بدنیا آورده بود ، و فرزند سومش را در بطن داشت ، بیوه گردید . وی یک تنه مبادرت به سرپرستی و بزرگ کردن بچه هایش نمود ، و ی گذشته از بزرگ کردن و تربیت فرزندانش بچه های برادرِ شوهرش را نیز بزرگ کرد اینطور زنانِ قهرمان و تلاشگر و درستکار الگوی ایثار و وفا هستند. وی با کشاورزی و دامداری سه کودک خود و دو کودک برادر شوهرش که یک پسر و دختر بودند ، را بزرگ کرد . برادر شوهرش که ازدنیا رفت ، همسرش هم به خانه ی پدرش رفت . بانو نارنج مانند یک پرنده ی مهربان، ویک مادر نمونه، شهپر حمایت و عاطفه و محبت خودرا برسر این پنج کودک کشید ، و با مدیریتی که داشت ، آنها را صاحب خانه و زندگی و همسر نمود . این بانوی قهرمان دختر برادرِ شوهرش را برای فرزندش به زنی گرفت . بانو نارنج بزرگوار، در تحصیل بچه ها کوتاهی نکرد، واکنون برخی از آن بچه هایی که بزرگ کرده است در مشاغل دولتی ، مشغول به کار و فعالیت هستند ، و برخی نیز در روستا به امور کشاورزی و خدماتی و دامداری مشغول فعالیت هستند . این بانو احساس مسئولیت می کند و در ادامه تحصیل عروسش نیز نقش آفرینی می نماید . جامعه ی ما به وجود چنان زنان شایسته و سازنده و قهرمانی باید برخود ببالد که برای حفظ خانواده و تربیت فرزندان چنان ایثارگری کرده است. این بانو با وجود کهولتِ سن ، روح تلاش و توکل و نور امید ، را از وجودش می توان ملاحظه نمود .
احمد لطفی - مدرس دانشگاه
Seymare_Farhang:
❄️ #احمد_لطفی :
با سلام
ارشاد اسلامی رسالتش گویی فقط شعر و موسیقی است . چگونه ادعا کرده همه اهل قلم را حمایت کرده است.
نوشتن نقد بر بزرگوارانی که فقط با چند نفر مشخص همکاری دارد، بیهوده گویی است.
... [مشاهده متن کامل]
ما می گوئیم موفق باشید ، بالندگی فرهنگ ما باتمام عناصرش بر عهده ی شماست که در این راستا بودجه ها را به صورت بهینه و کار آمد مدیریت می نمائید.
#سیمره_فرهنگ
🍂 @Seymarefarhang
❄️ #ارسالی
از یکی از شاعران شهرستان
سلام
در جواب استاد ارجمند #احمد_لطفی بعرض میرسانم بنده که سالیان سال است در زمینه شعر فعالیت میکنم هیچ حمایتی از اداره ارشاد نشده ام حال نمیدانم منظور جناب لطفی کدام شاعر یا کدام هنرمند موسیقی ست که اداره ارشاد مختص آنها شده است!
بهتر بود میگفتید اداره ارشاد از چند نفر خاص حمایت میکند نه اهل شعر و موسیقی.
#سیمره_فرهنگ
🍂 @Seymarefarhang
❄️ #احمد_لطفی :
با سلام ،
در پاسخ استاد و شاعر محترم ، منظور بنده بیشتر تایید سخن جنابعالی چند نفر خاص است زیرا با برخی شاعران و برخی اهل موسیقی حداقل برنامه هایی را اجرا می کردند . البته اهل قلم که گفتم شاعران و نویسندگان نا برخوردار از مهرِ اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی را شامل می شوند.
ضمنا " اعلام کرده بودند نقد شوند ما هم دیدگاه خود را گفتیم در ابتدا چون چتر حمایتی عمومی ندارند، بنابراین گفته بودم نقد برای چنین متولیانی بیهودگی است.
اگر خاطر دوستان از گفته ی ما مکدر شده است پوزش می طلبم.
#سیمره_فرهنگ
🍂 @Seymarefarhang
❄️ #احمد_لطفی :
با سلام
ارشاد اسلامی رسالتش گویی فقط شعر و موسیقی است . چگونه ادعا کرده همه اهل قلم را حمایت کرده است.
نوشتن نقد بر بزرگوارانی که فقط با چند نفر مشخص همکاری دارد، بیهوده گویی است.
... [مشاهده متن کامل]
ما می گوئیم موفق باشید ، بالندگی فرهنگ ما باتمام عناصرش بر عهده ی شماست که در این راستا بودجه ها را به صورت بهینه و کار آمد مدیریت می نمائید.
#سیمره_فرهنگ
❄️ #ارسالی
از یکی از شاعران شهرستان
سلام
در جواب استاد ارجمند #احمد_لطفی بعرض میرسانم بنده که سالیان سال است در زمینه شعر فعالیت میکنم هیچ حمایتی از اداره ارشاد نشده ام حال نمیدانم منظور جناب لطفی کدام شاعر یا کدام هنرمند موسیقی ست که اداره ارشاد مختص آنها شده است!
بهتر بود میگفتید اداره ارشاد از چند نفر خاص حمایت میکند نه اهل شعر و موسیقی.
#سیمره_فرهنگ
❄️ #احمد_لطفی :
با سلام ،
در پاسخ استاد و شاعر محترم ، منظور بنده بیشتر تایید سخن جنابعالی چند نفر خاص است زیرا با برخی شاعران و برخی اهل موسیقی حداقل برنامه هایی را اجرا می کردند . البته اهل قلم که گفتم شاعران و نویسندگان نا برخوردار از مهرِ اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی را شامل می شوند.
ضمنا " اعلام کرده بودند نقد شوند ما هم دیدگاه خود را گفتیم در ابتدا چون چتر حمایتی عمومی ندارند، بنابراین گفته بودم نقد برای چنین متولیانی بیهودگی است.
اگر خاطر دوستان از گفته ی ما مکدر شده است پوزش می طلبم.
#سیمره_فرهنگ
" معنای حقیقی انسان"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
انسان فقط به معنی موجود ناشناخته ، فراموشکار ، حیوان سیاسی، حیوان عاشق ، حیوان اقتصادی، و ناطق، و ضاحک ، و فرهنگی و. . . نیست، بلکه انسان معنای بزرگی هم دارد، وی موجودی الهی است که باید صفات بزرگ الهی را چون جود و بخشش و ادب و اخلاق و . . . را در خود متجلی نماید. به عبارت دیگر انسان موجودی است که قادر است، انسانیت را در خود به ظهور برساند. برخی از ما انسانها انسانیت را گم کرده ایم. انسانیت مفهومی است که انسان ماورای دین و مذهب قشری ، و برخوردها و تضادهای فرقه ای و سیاسی و اقتصادی و . . . عمل می کند، و فقط رضای خدا را مد نظر قرار می دهد، و تمام زندگی خودرا صرف خدمت به نیازمندان و مستمندان می کند . انسانیت خمیر مایه ای است که خداوند در همه ی انسانها بودیعه گذاشته است. و تنها افراد دانا و خداترس و با وجدان و عامل به علم و ادب قادرند انسانیت را در ذات خویش شکوفا سازند، و پژواک انسانیت آنها سایرین را نیز بهره مند سازد.
... [مشاهده متن کامل]
مولوی در غزل شماره ۴۴۱ دیوان شمس تبریزی چنین آورده است؛
"بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
یعقوب وار وااسفاها همی زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن های هوی و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست
هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کان عقیق نادر ارزانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست"
در اینجا حکیم سرگشته و مشتاق انسانیت سر به کوه و بیابان می گذارد و باچراغ دستی به نقاط گوناگون می رود. وی از انسانیت که گمشده اش در این دایره ی هستی می باشد، نشان می طلبد.
آن حکیم، انسانیت را نادره ی کمیابی می داند ، که گویی در این عصر و زمان ، در بین مردم به فراموشی سپرده شده است، و باید این گمشده را پیدا کرد، و آن را از حاشیه به متن زندگی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اخلاقی و مذهبی مردم آورد.
اگر انسانیت گم نمی شد ، والدین دختری یازده ساله به نام رها در شهر ایلام، از سر ناچاری دخترشان را به عقد مرد پنجاه ساله ای در نمی آوردند، و الان برای رفع این اشتباه ، و ناهمگونی و ناموزونی در امر چنین ازدواجی، قوه ی قضائیه و اداره ی بهزیستی مجبور به دخالت نمی شدند. همچنین مادری مستآصل، به نام زهرا رحمتی در کرمانشاه بر اثر فقر و یا هر نوع آسیب اجتماعی و روانی دیگر ، جنون آمیز دو فرزند دلبندش را اعدام می کند و سپس خودش را هم نابود می کند. اینها نمونه هایی از این مبحث هستند، که انسانیت را کشته ایم و یا آن را در حاشیه زندانی کرده ایم.
این خبر و حوادثی اینچنینی ، جامعه را در بحران اخلاقی و دورشدن از انسانیت وارد کرده است، در سر تیتر اخبار کانالها و سایتهای مجازی نوشتند؛ "خودکشی مادر پس از به قتل رساندن دو فرزند خردسالش در کرمانشاه به دلیل فقر و تنگدستی"
وبعد اعلام کردند؛
"روز یکشنبه ۲۱بهمن ۹۷زهرا رحمتی، از اهالی روستای چغاجانعلی از توابع کرمانشاه دو فرزند خردسالش به نام های علیرضا ۶ ساله و امیرعباس ۳ ساله را به وسیله طناب به دار کشید و نهایتاً به زندگی خود نیز پایان داده است.
نزدیکان وی دلیل این کار را فقر و تنگدستی عنوان کرده اند"
انسان باید در غم این بی رحمی ها و فقرها و ناکامی ها و. . . بجای اشک ، خون گریه کند. و مانند حکیم معروف "دیوژن" گرد شهر و [حتی سرتاسر عالم] جار بزند که انسانیت درمتن جامعه نیست بیائید پیدایش کنیم ، و زندگی بشر را با رفتار انسانی، [و آنچه پیامبران اولوالعزم ما را به آن دعوت کرده اند]، سامان بخشیم . حضور عملی انسانیت در متن زندگی انسانها دوای درد، و مشکل آنهاست، و جامعه ی جهانی را به صلح و ثبات و حفظ محیط زیست و آرامش و نشاط خواهد کشانید. انشاء الله
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
انسان فقط به معنی موجود ناشناخته ، فراموشکار ، حیوان سیاسی، حیوان عاشق ، حیوان اقتصادی، و ناطق، و ضاحک ، و فرهنگی و. . . نیست، بلکه انسان معنای بزرگی هم دارد، وی موجودی الهی است که باید صفات بزرگ الهی را چون جود و بخشش و ادب و اخلاق و . . . را در خود متجلی نماید. به عبارت دیگر انسان موجودی است که قادر است، انسانیت را در خود به ظهور برساند. برخی از ما انسانها انسانیت را گم کرده ایم. انسانیت مفهومی است که انسان ماورای دین و مذهب قشری ، و برخوردها و تضادهای فرقه ای و سیاسی و اقتصادی و . . . عمل می کند، و فقط رضای خدا را مد نظر قرار می دهد، و تمام زندگی خودرا صرف خدمت به نیازمندان و مستمندان می کند . انسانیت خمیر مایه ای است که خداوند در همه ی انسانها بودیعه گذاشته است. و تنها افراد دانا و خداترس و با وجدان و عامل به علم و ادب قادرند انسانیت را در ذات خویش شکوفا سازند، و پژواک انسانیت آنها سایرین را نیز بهره مند سازد.
... [مشاهده متن کامل]
مولوی در غزل شماره ۴۴۱ دیوان شمس تبریزی چنین آورده است؛
"بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
یعقوب وار وااسفاها همی زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن های هوی و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست
هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کان عقیق نادر ارزانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست"
در اینجا حکیم سرگشته و مشتاق انسانیت سر به کوه و بیابان می گذارد و باچراغ دستی به نقاط گوناگون می رود. وی از انسانیت که گمشده اش در این دایره ی هستی می باشد، نشان می طلبد.
آن حکیم، انسانیت را نادره ی کمیابی می داند ، که گویی در این عصر و زمان ، در بین مردم به فراموشی سپرده شده است، و باید این گمشده را پیدا کرد، و آن را از حاشیه به متن زندگی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اخلاقی و مذهبی مردم آورد.
اگر انسانیت گم نمی شد ، والدین دختری یازده ساله به نام رها در شهر ایلام، از سر ناچاری دخترشان را به عقد مرد پنجاه ساله ای در نمی آوردند، و الان برای رفع این اشتباه ، و ناهمگونی و ناموزونی در امر چنین ازدواجی، قوه ی قضائیه و اداره ی بهزیستی مجبور به دخالت نمی شدند. همچنین مادری مستآصل، به نام زهرا رحمتی در کرمانشاه بر اثر فقر و یا هر نوع آسیب اجتماعی و روانی دیگر ، جنون آمیز دو فرزند دلبندش را اعدام می کند و سپس خودش را هم نابود می کند. اینها نمونه هایی از این مبحث هستند، که انسانیت را کشته ایم و یا آن را در حاشیه زندانی کرده ایم.
این خبر و حوادثی اینچنینی ، جامعه را در بحران اخلاقی و دورشدن از انسانیت وارد کرده است، در سر تیتر اخبار کانالها و سایتهای مجازی نوشتند؛ "خودکشی مادر پس از به قتل رساندن دو فرزند خردسالش در کرمانشاه به دلیل فقر و تنگدستی"
وبعد اعلام کردند؛
"روز یکشنبه ۲۱بهمن ۹۷زهرا رحمتی، از اهالی روستای چغاجانعلی از توابع کرمانشاه دو فرزند خردسالش به نام های علیرضا ۶ ساله و امیرعباس ۳ ساله را به وسیله طناب به دار کشید و نهایتاً به زندگی خود نیز پایان داده است.
نزدیکان وی دلیل این کار را فقر و تنگدستی عنوان کرده اند"
انسان باید در غم این بی رحمی ها و فقرها و ناکامی ها و. . . بجای اشک ، خون گریه کند. و مانند حکیم معروف "دیوژن" گرد شهر و [حتی سرتاسر عالم] جار بزند که انسانیت درمتن جامعه نیست بیائید پیدایش کنیم ، و زندگی بشر را با رفتار انسانی، [و آنچه پیامبران اولوالعزم ما را به آن دعوت کرده اند]، سامان بخشیم . حضور عملی انسانیت در متن زندگی انسانها دوای درد، و مشکل آنهاست، و جامعه ی جهانی را به صلح و ثبات و حفظ محیط زیست و آرامش و نشاط خواهد کشانید. انشاء الله
" مختصری در بزرگداشت مقام مادران"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مادران نبض هستی و عشق و عاطفه و هنر هستند. پیامبران به جز حضرت آدم ابو البشر و حضرت شیث ( ع ) ، همه از بطن مادر انشان پا به عرصه ی وجو د گذاشته اند.
... [مشاهده متن کامل]
زن موجودی است که خلقتش در بهشت اتفاق افتاده است، و از لحاظ تلاش بدون پاداش نمونه و شاهکار خلقت است، اکثر یت مردم عبادات و کارهای خیرشان، به نوعی در نیتشان هم شده نیم نگاهی به پاداش و مادیات و اجر و مزد و. . . دارند، اما فرزند زایی و فرزند پروری آنها فقط عنصر عشق و عاطفه ، بدون هیچگونه چشمداشت مادی انجام می دهند.
انسان ها به خصوص زنها در حالت طبیعی ، دارای شم هنری، و عاطفی وصبوری و گذشت و مهربانی و خلاقیت هستند، همانطور که دانایی با آدم ها عجین است، و شاعر چه زیبا سروده است؛
ابوالبشر کاوعلم الاسماء بگ است
صدهزاران علمش اندر هر رگ است
ویا؛
آدمی زاده علم الاسماء بگ است
چونکه او را صد هنر در هر رگ است
مقام زن به قدری بلند مرتبه است، که پیامبر اسلام ( ص ) فرموده است؛
"بهشت زیر پای مادران است. "
"گوته" هم گفته است؛
" مادر شاهکار خلقت است. "
و بتهون؛ مادر را سازنده جهان ، و تابلوی آفریدگار می داند.
زن در حقیقت عامل اصلی تکثیر نسل و تربیت کننده و پرورش دهنده ی فرزندان آدمی است، زنان تمدن ساز هستند، و شبکه ی فامیلی را نیز گسترش می دهند. برخی زن و مادر را بسان گل می دانند، و بیشتر افراد تصویر زیبایی از مادرشان را در ذهن دارند ، چون کمالات و مهربانی های مادرشان را با هیچ چیزی عوض نمی کنند.
رالف والدو امرسون معتقد است که؛ تار و پود مادر را از مهربانی بافته اند.
بالزاک نیز در باره ی محبت مادر گفته است؛
" هیچ گاه در زندگی نمی توانید محبتی بهتر ، بی پیرایه تر و واقعی تر از محبت مادر خود بیابید. "
ماحصل این سخنان عظمت مقام مادر را به ما تفهیم می کند. مادران اصلی هستند، که بَدَل ندارد، با آنکه ظاهری لطیف دارند، ولی در برابر مشکلات مقاوم، و در تربیت فرزندان و خلق آثار هنری و مدیریت وسایل زندگی و نظم بخشی به آنها، در میان خانواده، و حفظ محیط زیست و بهداشت و سلامتی برای اعضای خانواده نقش تعیین کننده ای دارند. زنان بنایان و سازندگان خانواده جامعه هستند . آنها عضومستحکم و ثابت خانواده هستند، و با بذل شیره ی جانشان به فرزندان ، موجب پرورش شیران بیشه ی شجاعت و معرفت می شوند.
درود خدا برتمامی مادران سازنده ی عالم باد.
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مادران نبض هستی و عشق و عاطفه و هنر هستند. پیامبران به جز حضرت آدم ابو البشر و حضرت شیث ( ع ) ، همه از بطن مادر انشان پا به عرصه ی وجو د گذاشته اند.
... [مشاهده متن کامل]
زن موجودی است که خلقتش در بهشت اتفاق افتاده است، و از لحاظ تلاش بدون پاداش نمونه و شاهکار خلقت است، اکثر یت مردم عبادات و کارهای خیرشان، به نوعی در نیتشان هم شده نیم نگاهی به پاداش و مادیات و اجر و مزد و. . . دارند، اما فرزند زایی و فرزند پروری آنها فقط عنصر عشق و عاطفه ، بدون هیچگونه چشمداشت مادی انجام می دهند.
انسان ها به خصوص زنها در حالت طبیعی ، دارای شم هنری، و عاطفی وصبوری و گذشت و مهربانی و خلاقیت هستند، همانطور که دانایی با آدم ها عجین است، و شاعر چه زیبا سروده است؛
ابوالبشر کاوعلم الاسماء بگ است
صدهزاران علمش اندر هر رگ است
ویا؛
آدمی زاده علم الاسماء بگ است
چونکه او را صد هنر در هر رگ است
مقام زن به قدری بلند مرتبه است، که پیامبر اسلام ( ص ) فرموده است؛
"بهشت زیر پای مادران است. "
"گوته" هم گفته است؛
" مادر شاهکار خلقت است. "
و بتهون؛ مادر را سازنده جهان ، و تابلوی آفریدگار می داند.
زن در حقیقت عامل اصلی تکثیر نسل و تربیت کننده و پرورش دهنده ی فرزندان آدمی است، زنان تمدن ساز هستند، و شبکه ی فامیلی را نیز گسترش می دهند. برخی زن و مادر را بسان گل می دانند، و بیشتر افراد تصویر زیبایی از مادرشان را در ذهن دارند ، چون کمالات و مهربانی های مادرشان را با هیچ چیزی عوض نمی کنند.
رالف والدو امرسون معتقد است که؛ تار و پود مادر را از مهربانی بافته اند.
بالزاک نیز در باره ی محبت مادر گفته است؛
" هیچ گاه در زندگی نمی توانید محبتی بهتر ، بی پیرایه تر و واقعی تر از محبت مادر خود بیابید. "
ماحصل این سخنان عظمت مقام مادر را به ما تفهیم می کند. مادران اصلی هستند، که بَدَل ندارد، با آنکه ظاهری لطیف دارند، ولی در برابر مشکلات مقاوم، و در تربیت فرزندان و خلق آثار هنری و مدیریت وسایل زندگی و نظم بخشی به آنها، در میان خانواده، و حفظ محیط زیست و بهداشت و سلامتی برای اعضای خانواده نقش تعیین کننده ای دارند. زنان بنایان و سازندگان خانواده جامعه هستند . آنها عضومستحکم و ثابت خانواده هستند، و با بذل شیره ی جانشان به فرزندان ، موجب پرورش شیران بیشه ی شجاعت و معرفت می شوند.
درود خدا برتمامی مادران سازنده ی عالم باد.
"الان نوبت حاکمان است"
نگارش: احمد لطفی
در روز دوشنبه مورخه ۲۲ بهمن سال ۱۳۹۷ شمسی، در چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ، مردم با وجود مشکلات عدیده ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ، برای اعتبار بخشیدن به انقلاب و نظامشان به میدان حضور آمدند، و شعارها دادند ، و در سطح جهانی آبرو داری کردند. اکنون اگر نوبتی هم باشد، نوبت مسئولان است که وجدانشان بیدار شود، و فکری به حال بیکاری و ازدواج جوانان کنند، جلوی دزدان بزرگ که مملکت را غارت کردند، قاطعانه بگیرند، جلوی فروش دامها به کشورهای همجوار را بگیرند تا این همه قیمت گوشت گران نشود. البته در تمام اقلام قیمتها گران شده است. اگر جلوی گرانی گرفته نشود ، قطعا" برده داری مدرن اتفاق می افتد، که همه ی اعضای خانواده تمام دغدغه ی آنها انجام فعالیتی، برای یک معیشت بخور و نمیر است، و این مشکل در حال شیوع است که بسان قحطسالی دمشق ، مردم عشق و شاد زیستن را تاحدودی فراموش کرده اند، و درشهر کوچک ما موسیقی شاد محلی در این جشن جایش خالی بود. هرچند حاکمان صلاحدیدشان در اولویت است. این فقری که کشور با آن دست و پنجه نرم می کند، تعداد زیادی از خانواده ها توان مقدمات ازدواج و تهیه ی جهیزیه و. . . . را ندارند. در مجموع مسئولان محترم کشور را از زیر خط فقر نجات دهند، حیف است که ملتی بدین نجابت دغدغه ی معیشت داشته باشند. و افسرده و دچار آسیبها ی گوناگون باشند.
... [مشاهده متن کامل]
" وجه تسمیه جلگه ی چم کلان سیمره"
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
چم کلان جلگه ای است ، در جنوب رودخانه ی سیمره و در پنج کیلومتری شمال غربی شهرستان دره شهر واقع شده است. این چم تاریخی که تپه های آن و تپه های روستای چم نمش همه حکایت از تمدن ساسانی و شاید هم قبل از آنها و رگه های اولیه ی تمدن شبیه تپه ی رشگله ، بیش از هفت هزار سال سابقه زندگی داشته است. در این جلگه ۵ روستا که از شرق به غرب عبارتند از؛
... [مشاهده متن کامل]
۱ - روستای غلام آباد ( سوره مهری )
۲ - روستای دلفان آباد ( یارکه )
۳ - روستای جعفر آباد ( ده عجم )
۴ - روستای سرور آباد
۵ - روستای الیاس آباد
تپه های باستانی، و تاریخی:
۱ - قلعه زینل کلانتر
۲ - تپه مشرف بر انبار کهنه
۳ - تپه مشرف بر بن پهله
۴ - تپه غرب دم سنگر
۵ - تپه خندق
۶ - تپه دم سنگر
۷ - "هور ای کول" یا منطقه "هرکول ها" در جنوب روستای غلام آباد
وجه تسمیه چم کلان به دومفهوم آمده است؛
۱ - چم کلان از لحاظ لغتی از دو بخش" چم" به معنای زمینی که ازسایر زمینهای اطرافش در گودی و چالی، و در یک حالت جلگه ای قرارگرفته باشد بعلاوه ی "کلان" که معنای بزرگان یا "کلنل"معنی می شود. روی هم یعنی چم بزرگان، به عبارت دیگر چمی که سران و بزرگان ساسانی در آن زندگی می کرده اند.
۲ - معنای دیگر چم کلان یعنی چمِ بزرگ ، یعنی زمینی چم و پست آبرفتی و چالی که بسیار بزرگ است. چم معنای چال هم می دهد مانند چال زغال ، چالسرا، چال زَوَرد
دربین مکانهای غر ب کشور؛ چم چمال و چم یکدر ، چم گردلان و چم نمش و چم روال، چم تکله، و. . . قابل ملاحظه است. در چم ها معمولا" آثار باستانی و ردپای تاریخ وجود دا رد، همانطور که درویش عبد علی لرستانی نوه ی حسام الدین خلیل در اشعارش نام چم کلان را می آورد، که محل سکونت بوده، و در آخرین نبرد که بین حسام الدین خلیل و شاه سلیمان کرد، ونیروهای کمکی خلیفه از ترکیه ی کنونی، واقع می شود و جنگ سختی هم بوده، و حسام الدین خلیل کشته می شود. در آن نبرد جوانان چم کلان کشته، و دختران چم کلانی به اسارت گرفته می شوند. در روستای"وراینه" از توابع نهاوند، طایفه چم کلانی وجو د دارد ، که احتمالا" اجدادشان قبلا" در چم کلان بوده و شاید در زمان کریمخان زند، به کمک وی در ملک و سرزمین "حمی ون" یا ( حمید وند ) به آن دیار رفته باشند ( الله اعلم )
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
چم کلان جلگه ای است ، در جنوب رودخانه ی سیمره و در پنج کیلومتری شمال غربی شهرستان دره شهر واقع شده است. این چم تاریخی که تپه های آن و تپه های روستای چم نمش همه حکایت از تمدن ساسانی و شاید هم قبل از آنها و رگه های اولیه ی تمدن شبیه تپه ی رشگله ، بیش از هفت هزار سال سابقه زندگی داشته است. در این جلگه ۵ روستا که از شرق به غرب عبارتند از؛
... [مشاهده متن کامل]
۱ - روستای غلام آباد ( سوره مهری )
۲ - روستای دلفان آباد ( یارکه )
۳ - روستای جعفر آباد ( ده عجم )
۴ - روستای سرور آباد
۵ - روستای الیاس آباد
تپه های باستانی، و تاریخی:
۱ - قلعه زینل کلانتر
۲ - تپه مشرف بر انبار کهنه
۳ - تپه مشرف بر بن پهله
۴ - تپه غرب دم سنگر
۵ - تپه خندق
۶ - تپه دم سنگر
۷ - "هور ای کول" یا منطقه "هرکول ها" در جنوب روستای غلام آباد
وجه تسمیه چم کلان به دومفهوم آمده است؛
۱ - چم کلان از لحاظ لغتی از دو بخش" چم" به معنای زمینی که ازسایر زمینهای اطرافش در گودی و چالی، و در یک حالت جلگه ای قرارگرفته باشد بعلاوه ی "کلان" که معنای بزرگان یا "کلنل"معنی می شود. روی هم یعنی چم بزرگان، به عبارت دیگر چمی که سران و بزرگان ساسانی در آن زندگی می کرده اند.
۲ - معنای دیگر چم کلان یعنی چمِ بزرگ ، یعنی زمینی چم و پست آبرفتی و چالی که بسیار بزرگ است. چم معنای چال هم می دهد مانند چال زغال ، چالسرا، چال زَوَرد
دربین مکانهای غر ب کشور؛ چم چمال و چم یکدر ، چم گردلان و چم نمش و چم روال، چم تکله، و. . . قابل ملاحظه است. در چم ها معمولا" آثار باستانی و ردپای تاریخ وجود دا رد، همانطور که درویش عبد علی لرستانی نوه ی حسام الدین خلیل در اشعارش نام چم کلان را می آورد، که محل سکونت بوده، و در آخرین نبرد که بین حسام الدین خلیل و شاه سلیمان کرد، ونیروهای کمکی خلیفه از ترکیه ی کنونی، واقع می شود و جنگ سختی هم بوده، و حسام الدین خلیل کشته می شود. در آن نبرد جوانان چم کلان کشته، و دختران چم کلانی به اسارت گرفته می شوند. در روستای"وراینه" از توابع نهاوند، طایفه چم کلانی وجو د دارد ، که احتمالا" اجدادشان قبلا" در چم کلان بوده و شاید در زمان کریمخان زند، به کمک وی در ملک و سرزمین "حمی ون" یا ( حمید وند ) به آن دیار رفته باشند ( الله اعلم )
" سیری در سخنان امام حسین ( ع ) - ۱۲"
Ahmad Lotfi:
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث:
امام حسین ( ع ) و امام زمان ( عج )
متن حدیث:
�لَوْ اَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیّامَ حَیَاتِى�.
... [مشاهده متن کامل]
ترجمه حدیث:
امام حسین ( ع ) فرمود: �اگر زمان حضرت مهدى ( عج ) را درک می کردم، تمام عمر خدمتگزارش بودم�.
منبع حدیث:
( عقد الدّرر، ص۱۶۰ )
توضیح حدیث:
شرح این سخن سید الشهدا ( ع ) بسیار دشوار است، زیرا دنیا و ما فیها غلام همت بلند امام حسین هستند، و کار وی از جنس احیای انسانیت و زنده کردن عنصر امر به معروف و نهی از منکر است. از مرگ و کشته شدن در راه خدا نترسید ، عاشق وارسته ی حق و مدافع قوانین قرآن و عترت رسول الله ( ص ) به معنای حقیقی کلمه بودند.
آن حضرت از مال و جان خویش دست کشید و برای هدف مقدسش یعنی احیای دین جدش رسول الله ( ص ) همه ی خویشان و یارانش را فدا کرد و در این مسیر حق طلبی هزینه ی بسیاری کرد. تا آنجا که زمان و مکان و بشریت را تحت نفوذ فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و . . . حرکت خویش در آورد.
اکنون چه رمزی در قیام و نهضت حضرت مهدی ( عج ) وجود دارد، که امام حسین ( ع ) ، درک زمان ظهور مهدی ( عج ) را برابر با خدمتگزاریش در تمام عمر به حضرت مهدی موعود ( عج ) می داند؟
شاید دلیلش ایمان بالای آن مردم است که حیقت دین اسلام و همکاری با امامان نور را با آگاهی و باور قلبی پذیرفتند و با کفر و شرک و نفاق و بی عدالتی جانانه مبارزه می کنند. و آرمانشان نجات انسان از منجلاب گمراهی و خودخواهی است. بلای جهان هستی در قرون متمادی، حاصل همین کبر و نخوت و حسد و طمع ورزی است ، که بشریت را دچار بدبختی کرده است.
در این جهان تنها شدن و در پیله های خودخواهی و خودراءی و خود کامگی و عواملی از این قبیل، غوطه ور شدن، زندگی دنیا و آخرت مردم را تباه و ویران می کنند.
در سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه چنین آمده است؛
"گویا امام حسین علیه السلام سال ها و قرن ها چشم به راه دوخته و به انتظار نشسته است; تا امام عصر ( عج ) ، ندایش را پاسخ گوید; پرچم بر زمین مانده اش را به دوش گیرد; داغ های کهنه اش را التیام بخشد و آرمان های بلندش را لباس تحقق بپوشاند. روز ظهور، هنگام پاسخ به استغاثه مظلومانه امام حسین علیه السلام است و حضرت مهدی علیه السلام پاسخ دهنده آن. در این گستره بی انتها و افق های دور آن. "[خواهد بود]
بنابراین حضرت مهدی ( عج ) تکمیل کننده ی کار امام حسین ( ع ) و تحقق عملی آرزوها و اهداف سید الشهدا ( ع ) می باشند. تا آنجا که در حدیث شریف آن حضرت علاقه ی درک و زندگی در زمان مهدی ( عج ) را آرزو داشته، تا در اجرای عدالت و تحقق ارزشهای والای انسانی آن امام آخر الزمان را یاری دهد. ازطرفی دیگر این سخن امام حسین تاءکیدی محکم به آیندگان است ، که به دور حضرت مهدی ( عج ) حلقه بزنند ، و از ایشان تبعیت نمایند زیرا وی خیر المنتقم و امام محقق کننده ی عدل و داد و انصاف است. وبا سخنی روشن به آیندگان می گوید اگر من بسان شما زمانش را درک می کردم تا اخر عمرم خدمتگزار و در خدمتش بودم.
منابع:
۱ - یوسف بن یحیی بن علی بن عبدالعزیز المقدسی السلمی الشافعی - عقد الدرر فی اخبار المنتظر ( عج ) - متوفی به سال ۶۵۸ قمری - ناشر، مکتبه المنار، الزرقاء - الاردن
چاپ دوم سال ۱۴۱۰ قمری
۲ - اقتباس از سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث:
امام حسین ( ع ) و امام زمان ( عج )
متن حدیث:
�لَوْ اَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیّامَ حَیَاتِى�.
... [مشاهده متن کامل]
ترجمه حدیث:
امام حسین ( ع ) فرمود: �اگر زمان حضرت مهدى ( عج ) را درک می کردم، تمام عمر خدمتگزارش بودم�.
منبع حدیث:
( عقد الدّرر، ص۱۶۰ )
توضیح حدیث:
شرح این سخن سید الشهدا ( ع ) بسیار دشوار است، زیرا دنیا و ما فیها غلام همت بلند امام حسین هستند، و کار وی از جنس احیای انسانیت و زنده کردن عنصر امر به معروف و نهی از منکر است. از مرگ و کشته شدن در راه خدا نترسید ، عاشق وارسته ی حق و مدافع قوانین قرآن و عترت رسول الله ( ص ) به معنای حقیقی کلمه بودند.
آن حضرت از مال و جان خویش دست کشید و برای هدف مقدسش یعنی احیای دین جدش رسول الله ( ص ) همه ی خویشان و یارانش را فدا کرد و در این مسیر حق طلبی هزینه ی بسیاری کرد. تا آنجا که زمان و مکان و بشریت را تحت نفوذ فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و . . . حرکت خویش در آورد.
اکنون چه رمزی در قیام و نهضت حضرت مهدی ( عج ) وجود دارد، که امام حسین ( ع ) ، درک زمان ظهور مهدی ( عج ) را برابر با خدمتگزاریش در تمام عمر به حضرت مهدی موعود ( عج ) می داند؟
شاید دلیلش ایمان بالای آن مردم است که حیقت دین اسلام و همکاری با امامان نور را با آگاهی و باور قلبی پذیرفتند و با کفر و شرک و نفاق و بی عدالتی جانانه مبارزه می کنند. و آرمانشان نجات انسان از منجلاب گمراهی و خودخواهی است. بلای جهان هستی در قرون متمادی، حاصل همین کبر و نخوت و حسد و طمع ورزی است ، که بشریت را دچار بدبختی کرده است.
در این جهان تنها شدن و در پیله های خودخواهی و خودراءی و خود کامگی و عواملی از این قبیل، غوطه ور شدن، زندگی دنیا و آخرت مردم را تباه و ویران می کنند.
در سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه چنین آمده است؛
"گویا امام حسین علیه السلام سال ها و قرن ها چشم به راه دوخته و به انتظار نشسته است; تا امام عصر ( عج ) ، ندایش را پاسخ گوید; پرچم بر زمین مانده اش را به دوش گیرد; داغ های کهنه اش را التیام بخشد و آرمان های بلندش را لباس تحقق بپوشاند. روز ظهور، هنگام پاسخ به استغاثه مظلومانه امام حسین علیه السلام است و حضرت مهدی علیه السلام پاسخ دهنده آن. در این گستره بی انتها و افق های دور آن. "[خواهد بود]
بنابراین حضرت مهدی ( عج ) تکمیل کننده ی کار امام حسین ( ع ) و تحقق عملی آرزوها و اهداف سید الشهدا ( ع ) می باشند. تا آنجا که در حدیث شریف آن حضرت علاقه ی درک و زندگی در زمان مهدی ( عج ) را آرزو داشته، تا در اجرای عدالت و تحقق ارزشهای والای انسانی آن امام آخر الزمان را یاری دهد. ازطرفی دیگر این سخن امام حسین تاءکیدی محکم به آیندگان است ، که به دور حضرت مهدی ( عج ) حلقه بزنند ، و از ایشان تبعیت نمایند زیرا وی خیر المنتقم و امام محقق کننده ی عدل و داد و انصاف است. وبا سخنی روشن به آیندگان می گوید اگر من بسان شما زمانش را درک می کردم تا اخر عمرم خدمتگزار و در خدمتش بودم.
منابع:
۱ - یوسف بن یحیی بن علی بن عبدالعزیز المقدسی السلمی الشافعی - عقد الدرر فی اخبار المنتظر ( عج ) - متوفی به سال ۶۵۸ قمری - ناشر، مکتبه المنار، الزرقاء - الاردن
چاپ دوم سال ۱۴۱۰ قمری
۲ - اقتباس از سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه
" سیری در سخنان اما حسین ( ع ) " - ۱۲
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث:
امام حسین ( ع ) و امام زمان ( عج )
متن حدیث:
�لَوْ اَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ اَیّامَ حَیَاتِى�.
... [مشاهده متن کامل]
ترجمه حدیث:
امام حسین ( ع ) فرمود: �اگر زمان حضرت مهدى ( عج ) را درک می کردم، تمام عمر خدمتگزارش بودم�.
منبع حدیث:
( عقد الدّرر، ص۱۶۰ )
توضیح حدیث:
شرح این سخن سید الشهدا ( ع ) بسیار دشوار است، زیرا دنیا و ما فیها غلام همت بلند امام حسین هستند، و کار وی از جنس احیای انسانیت و زنده کردن عنصر امر به معروف و نهی از منکر است. از مرگ و کشته شدن در راه خدا نترسید ، عاشق وارسته ی حق و مدافع قوانین قرآن و عترت رسول الله ( ص ) به معنای حقیقی کلمه بودند.
آن حضرت از مال و جان خویش دست کشید و برای هدف مقدسش یعنی احیای دین جدش رسول الله ( ص ) همه ی خویشان و یارانش را فدا کرد و در این مسیر حق طلبی هزینه ی بسیاری کرد. تا آنجا که زمان و مکان و بشریت را تحت نفوذ فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و . . . حرکتش در آورد.
اکنون چه رمزی در قیام و نهضت حضرت مهدی ( عج ) وجود دارد، که امام حسین ( ع ) ، درک زمان ظهور مهدی ( عج ) را برابر با خدمتگزاریش در تمام عمر به حضرت مهدی موعود ( عج ) می داند.
شاید دلیلش ایمان بالای آن مردم است که حیقت دین اسلام و همکاری با امامن نور را با آگاهی و باور قلبی پذیرفتند و با کفر و شرک و نفاق و بی عدالتی جانانه مبارزه می کنند. و آرمانشان نجات انسان از منجلاب گمراهی و خودخواهی است. بلای جهان در قرون جهان حاصل همین کبر و نخوت و حسد و طمع ورزی است ، که بشریت را دچار بدبختی کرده است.
در این جهان تنها شدن و در پیله های خودخواهی و خودراءی و خود کامگی و عواملی از این قبیل، عوطه ور شدن، زندگی دنیا و آخرت را تباه و ویران می کند.
در سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه چنین آمده است؛
"گویا امام حسین علیه السلام سال ها و قرن ها چشم به راه دوخته و به انتظار نشسته است; تا امام عصر ( عج ) ، ندایش را پاسخ گوید; پرچم بر زمین مانده اش را به دوش گیرد; داغ های کهنه اش را التیام بخشد و آرمان های بلندش را لباس تحقق بپوشاند. روز ظهور، هنگام پاسخ به استغاثه مظلومانه امام حسین علیه السلام است و حضرت مهدی علیه السلام پاسخ دهنده آن. در این گستره بی انتها و افق های دور آن. "
بنابراین حضرت مهدی ( عج ) تکمیل کننده ی کار امام حسین ( ع ) و تحقق عملی آرزوها و اهداف سید الشهدا ( ع ) می باشد. تا آنجا که در حدیث شریف آن حضرت علاقه ی درک و زندگی در زمان مهدی ( عج ) را آرزو داشته، تا در اجرای عدالت و تحقق ارزشهای والای انسانی آن امام آخر الزمان را یاری دهد.
منابع:
۱ - یوسف بن یحیی بن علی بن عبدالعزیز المقدسی السلمی الشافعی - عقد الدرر فی اخبار المنتظر ( عج ) - متوفی به سال ۶۵۸ قمری - ناشر، مکتبه المنار، الزرقاء - الاردن
چاپ دوم سال ۱۴۱۰ قمری
۲ - اقتباس از سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه
" یادی از دوران دانش آموزی"
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در روز سه شنبه مورخ ۹ بهمن سال ۱۳۹۷ شمسی، مصادف با ۲۲ جمادی الاول سال ۱۴۴۰ قمری و ۲۹ ژانویه سال ۲۰۱۹ میلادی، بنده و همسرم، ساعت۹ صبح، ازمنزل فرزندمان در ماهشهر، به قصد دیدار یکی از اقوام به طرف خرمشهر حرکت کردیم.
... [مشاهده متن کامل]
بارندگی روزهای هفتم و هشتم بهمن ماه موجب آب گرفتگی معابر و حواشی جاده بین ماهشهر و آبادان و خرمشهر شده بود. این بارندگی در استانهای ایلام و لرستان و خوزستان و کرمانشاه، باعث طغیان رودخانه ها و خساراتی چشمگیر به بار آورده بود. در روز نهم هم بارندگی در اصفهان موجب تولد دوباره ی زاینده رود شده بود و مردم آن سامان با دیدن جریان آب در رودخانه ی زاینده رود ، آنها را خوشحال کرده بود. بعد از گشت و گذاری کوتاه، حدود ساعت دوازده به منزل با جناغ و "همریشم" جناب سروان آقامرادی، که از اعضای پایگاه نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران مستقر در خرمشهر است، رسیدیم.
ایشان و همسر و تنها دختر پنج ساله شان منتظر ما بودند، بعد از احوالپرسی رها کوچولو از دیدن خاله اش بسیار خوشحال بودند، و اشعار و سخنانی که مربی مهد کودک به وی آموخته بودند، برای ما تکرار کرد. خانواده ی میزبان در راستای میهمان نوازی به زحمت افتاده بودند، که در این نوشته نهایت تشکر را از آنهااعلام می گردد. بعدازخواندن نماز و خوردن ناهار ، برای تجدید خاطرات دوران دانش آموزی به سطح شهر رفتیم. گرچه بعد از جنگ دو یا سه بار نقاطی از خرمشهر را دیده بودم، ولی هرکدام به نوعی تجدید خاطره به شکل امروز را نداشت، در سال ۱۳۵۹ شمسی به همراه دوستان و نیروهای مردمی خرمشهری و ارتش و سپاه آن زمان، به دفاع از شهر پرداختیم تا شکست خوردیم و مجبور به ترک شهر شدیم. یکبار هم ویرانی های جنگ را دیده بوم . و همه چیز جز مسجد جامع خرمشهر، شکل ظاهری شهر به هم خورده بود . اما این بار که نگارنده بازنشسته آموزش و پرورش بودم و دوران متوسطه را در خرمشهر درس خوانده بودم و به عبارتی دیگر، دیپلم خود را از دبیرستان دکتر هشترودی این شهر زیبا گرفته بودم، با دقت نظر به مشاهده ی هدفمند، برخی از نقاط نام آشنایش مبادرت ورزیدم، در این روز دلم برای آن دوران که در اوج نشاط و ورزش کردن و درس خواندن ، و با دوستان و همکلاسان که به بازار سیف و صفا و ساحل شط خرمشهر یا اروند رود می رفتیم، و قدم می زدیم، افتاده بودم، و در یک لحظه آن خاطرات ، درمقابل دیدگانم عبور کردند.
موی سپید و بار گران پیری و ضعف راه رفتن برای طی کردن مسافت آن کوچه پس کوچه ها تا رسیدن به منزل پسرخاله ام مرحوم عباس هواسی که چند سال من و برادرم حاج محمد لطفی در منزل ایشان برای ادامه تحصیل میهمان بودیم، همه ی آن صحنه ها و خاطرات در نطرم مجسم شد.
به یاد ایام تاسوعا و عاشورا در مسجد کردهای خرمشهر افتاده بودم که در روز دهم محرم مردی قدرتمند از زحمتکشان و شیعیان غرب کشور ، علم را بر دوش می کشید و دسته ی سینه زنی لک و لر و کرد در قالب آن مسجد ، سینه می زدند . گروهی با حرارت و غمگینی جهاد گونه و استوار می گفتند؛
امروز عاشوراست یا عید قربان است
گروه بعدی می گفتند ؛
فرزند پیغمبر تاظهر میهمان است
ویا ؛
کرب و بلا یکسر از خون گلستان است
همینطور که در شهر گشت و گذار می کردم، شاهد تغییرات در خیابانهای حاشیه ای و شمالی دهه ی پنجاه شمسی در خرمشهر بودم، اما در فلکه دروازه که در دوران دانش آموزیم، نبض زندگی و نظمی زیبا و نظافتی قابل قبول در آن جریان داشت، اکنون در میدان افرادی اجناس دست دوم ویا کهنه و رنگ و رو رفته می فروختند و برخی از بومیان آنها را متهم می کردند، که این اجناس دزدی و سرقتی و قاچاق هستد، که این افراد در وسط میدان به فروش می رسانند.
وقتی به دور میدان یا فلکه دروازه رسیدم از غصه سرم گیج رفت . این فلکه روزی جای کارگران شرافتمند بود که به فعالیت سالم اشتعال داشتند، گاراژ لوان تور افراد کرمانشاهی در ضلع جنوبی فلکه دروازه بود الان با آهن آلاتی درب گاراژ مسدود شده بود. در بغل دست گاراژ لوان تور، فردی کرمانشاهی آن زمان با چند نفر از همشهریانش قهوه خانه دایر کرده بودند، و صبحانه و ناهار و شام به مسافرین و مراجعه کنندگان سرویس می دادند. یکبار نگارنده و برادرم حاج محمد لطفی، موقع تعطیلات که به طرف پلدختر از این گاراژ یا ترمینال بلیط گرفته بودیم در آن قهوه خانه صبحانه ای خوردیم . حالا به جای آن قهوخانه مقداری آهن آلات کهنه ملاحظه گردید. در ضلع شمالی و شمال غربی فلکه دروازه ، که در دوران دانش آموزی نگارنده مغازه ی قصابی، ماهی فروشی و سبزی فروشی و در خیابان فرعی متصل به میدان فردی دلاکی یا آرایشگاه داشت، و من و برادرم بیشتر اوقات موهای سرمان را آنجا کوتاه می کردیم . سایر مغازه ها نیز که قبل از وقوع جنگ تحمیلی که آثاری از رونق کسب و کار داشتند، الان ملاحظه نمی شد.
در خیابان حافظ بافتش مانند سابق بود اما جای نوشت افزار و کتابفروشی شیک آن زمان ، بازهم تغییر کاربری داده بود . بازار سیف و صفا تقریبا" شبیه گذشته بودند، در بازار صفا که در دهه ی پنجاه مرحوم حاج عباس کرمشاهی مغازه داشت، و بسان اعرابی که در همسایه وی مغازه داشتند ، قادر به عربی سخن گفتن سلیس بود. حاج عباس پدر استاد فاضل کرمشاهی بودند ، که در دهه ی بیست شمسی به عراق رفته بودند و حزب بعث عراق آنها را در اوایل دهه ی پنجاه شمسی به همراه خانواده به ایران سوق داده بودند .
حاج عباس وهمسرش بانو کشور کرمشاهی دختر کدخدا سبزعلی کرمشاهی از افراد خیّر و میهمان نواز بورند. آنها به اقوامی که از سیمره به خرمشهر می آمدند ، نهایت احترام و پذیرایی را به عمل می آوردند.
در شاه آباد سابق و کوی طالقانی فعلی، ساختمانهای زیبایی ساخته شده بود. خرمشهر گرچه تا حدودی باز سازسی شده بود، اما هنوز احتیاج به نوسازی و ایجاد رونق اقتصادی به شکل سابق می باشند.
همین طور که منطقه را با دقت ملاحظه می کردم، پارک شهر که بر ساحل شمالی شط اروند رود ، در جای سابق بود ، وضعش تا حدودی روبراه بود، و لی در ساعت چهار بعد از ظهر کمتر نوجوان و یا خانواده ای در آن مکان ملاحظه گردید . در ضلع غربی پارک شهر، حاشیه شمالی شط اروند رود، کتابخانه عمومی خرمشهر واقع شده بود، در آنجا همسر آقای سید محمد میر بهرسی ، زن برادر دوستم سید علی میر بهرسی ، مشغول فعالیت بودند. بنده و همکلاسیم بارها در آن کتابخانه کتاب مطالعه می کردیم و گاه کتاب می گرفتیم. در این بازدید کوتاه همین چند نقطه را مشاهده کردم. البته خرمشهر که روزی ترکیبی از طوایف مختلف ایرانی بودند. نام سابقش" بیان " و محمره به نوعی حکایت از رهبری طوایفی از اعقاب ساسانیان داشته ، که هسته اصلی جماعت ساکن در ان شهر را به ما تفهیم می کند. این شهر بندری عرب و عجم مسلمان در کنار هم زندگی می کردند، و روابط حسنه داشتند. به یاد دوستم با شهرت پورمحمد افتادم، که پدرش در خیابان ضلع غربی فلکه دروازه کارگاه ساخت ظروف پلاستیکی داشتند، از جمله ظروفی که تولید می کردند، می توان بهساختن کاسه و لیوان و آفتابه پلاستیکی، و . . . اشاره نمود.
ازبین سایر دوستان و همکلاسی هایم، می توان بیژن مکوندی و عیسی مهدیان را نام برد.
خیلی از جوانان کشور و همکلاسانم در جنگ تحمیلی در سر زمین تاریخی و خرمشهر به در جه ی رفیع شهادت رسیده بودند، بوی عطر حضور آنها در شهر به ذهن متبادر می شد.
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در روز سه شنبه مورخ ۹ بهمن سال ۱۳۹۷ شمسی، مصادف با ۲۲ جمادی الاول سال ۱۴۴۰ قمری و ۲۹ ژانویه سال ۲۰۱۹ میلادی، بنده و همسرم، ساعت۹ صبح، ازمنزل فرزندمان در ماهشهر، به قصد دیدار یکی از اقوام به طرف خرمشهر حرکت کردیم.
... [مشاهده متن کامل]
بارندگی روزهای هفتم و هشتم بهمن ماه موجب آب گرفتگی معابر و حواشی جاده بین ماهشهر و آبادان و خرمشهر شده بود. این بارندگی در استانهای ایلام و لرستان و خوزستان و کرمانشاه، باعث طغیان رودخانه ها و خساراتی چشمگیر به بار آورده بود. در روز نهم هم بارندگی در اصفهان موجب تولد دوباره ی زاینده رود شده بود و مردم آن سامان با دیدن جریان آب در رودخانه ی زاینده رود ، آنها را خوشحال کرده بود. بعد از گشت و گذاری کوتاه، حدود ساعت دوازده به منزل با جناغ و "همریشم" جناب سروان آقامرادی، که از اعضای پایگاه نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران مستقر در خرمشهر است، رسیدیم.
ایشان و همسر و تنها دختر پنج ساله شان منتظر ما بودند، بعد از احوالپرسی رها کوچولو از دیدن خاله اش بسیار خوشحال بودند، و اشعار و سخنانی که مربی مهد کودک به وی آموخته بودند، برای ما تکرار کرد. خانواده ی میزبان در راستای میهمان نوازی به زحمت افتاده بودند، که در این نوشته نهایت تشکر را از آنهااعلام می گردد. بعدازخواندن نماز و خوردن ناهار ، برای تجدید خاطرات دوران دانش آموزی به سطح شهر رفتیم. گرچه بعد از جنگ دو یا سه بار نقاطی از خرمشهر را دیده بودم، ولی هرکدام به نوعی تجدید خاطره به شکل امروز را نداشت، در سال ۱۳۵۹ شمسی به همراه دوستان و نیروهای مردمی خرمشهری و ارتش و سپاه آن زمان، به دفاع از شهر پرداختیم تا شکست خوردیم و مجبور به ترک شهر شدیم. یکبار هم ویرانی های جنگ را دیده بوم . و همه چیز جز مسجد جامع خرمشهر، شکل ظاهری شهر به هم خورده بود . اما این بار که نگارنده بازنشسته آموزش و پرورش بودم و دوران متوسطه را در خرمشهر درس خوانده بودم و به عبارتی دیگر، دیپلم خود را از دبیرستان دکتر هشترودی این شهر زیبا گرفته بودم، با دقت نظر به مشاهده ی هدفمند، برخی از نقاط نام آشنایش مبادرت ورزیدم، در این روز دلم برای آن دوران که در اوج نشاط و ورزش کردن و درس خواندن ، و با دوستان و همکلاسان که به بازار سیف و صفا و ساحل شط خرمشهر یا اروند رود می رفتیم، و قدم می زدیم، افتاده بودم، و در یک لحظه آن خاطرات ، درمقابل دیدگانم عبور کردند.
موی سپید و بار گران پیری و ضعف راه رفتن برای طی کردن مسافت آن کوچه پس کوچه ها تا رسیدن به منزل پسرخاله ام مرحوم عباس هواسی که چند سال من و برادرم حاج محمد لطفی در منزل ایشان برای ادامه تحصیل میهمان بودیم، همه ی آن صحنه ها و خاطرات در نطرم مجسم شد.
به یاد ایام تاسوعا و عاشورا در مسجد کردهای خرمشهر افتاده بودم که در روز دهم محرم مردی قدرتمند از زحمتکشان و شیعیان غرب کشور ، علم را بر دوش می کشید و دسته ی سینه زنی لک و لر و کرد در قالب آن مسجد ، سینه می زدند . گروهی با حرارت و غمگینی جهاد گونه و استوار می گفتند؛
امروز عاشوراست یا عید قربان است
گروه بعدی می گفتند ؛
فرزند پیغمبر تاظهر میهمان است
ویا ؛
کرب و بلا یکسر از خون گلستان است
همینطور که در شهر گشت و گذار می کردم، شاهد تغییرات در خیابانهای حاشیه ای و شمالی دهه ی پنجاه شمسی در خرمشهر بودم، اما در فلکه دروازه که در دوران دانش آموزیم، نبض زندگی و نظمی زیبا و نظافتی قابل قبول در آن جریان داشت، اکنون در میدان افرادی اجناس دست دوم ویا کهنه و رنگ و رو رفته می فروختند و برخی از بومیان آنها را متهم می کردند، که این اجناس دزدی و سرقتی و قاچاق هستد، که این افراد در وسط میدان به فروش می رسانند.
وقتی به دور میدان یا فلکه دروازه رسیدم از غصه سرم گیج رفت . این فلکه روزی جای کارگران شرافتمند بود که به فعالیت سالم اشتعال داشتند، گاراژ لوان تور افراد کرمانشاهی در ضلع جنوبی فلکه دروازه بود الان با آهن آلاتی درب گاراژ مسدود شده بود. در بغل دست گاراژ لوان تور، فردی کرمانشاهی آن زمان با چند نفر از همشهریانش قهوه خانه دایر کرده بودند، و صبحانه و ناهار و شام به مسافرین و مراجعه کنندگان سرویس می دادند. یکبار نگارنده و برادرم حاج محمد لطفی، موقع تعطیلات که به طرف پلدختر از این گاراژ یا ترمینال بلیط گرفته بودیم در آن قهوه خانه صبحانه ای خوردیم . حالا به جای آن قهوخانه مقداری آهن آلات کهنه ملاحظه گردید. در ضلع شمالی و شمال غربی فلکه دروازه ، که در دوران دانش آموزی نگارنده مغازه ی قصابی، ماهی فروشی و سبزی فروشی و در خیابان فرعی متصل به میدان فردی دلاکی یا آرایشگاه داشت، و من و برادرم بیشتر اوقات موهای سرمان را آنجا کوتاه می کردیم . سایر مغازه ها نیز که قبل از وقوع جنگ تحمیلی که آثاری از رونق کسب و کار داشتند، الان ملاحظه نمی شد.
در خیابان حافظ بافتش مانند سابق بود اما جای نوشت افزار و کتابفروشی شیک آن زمان ، بازهم تغییر کاربری داده بود . بازار سیف و صفا تقریبا" شبیه گذشته بودند، در بازار صفا که در دهه ی پنجاه مرحوم حاج عباس کرمشاهی مغازه داشت، و بسان اعرابی که در همسایه وی مغازه داشتند ، قادر به عربی سخن گفتن سلیس بود. حاج عباس پدر استاد فاضل کرمشاهی بودند ، که در دهه ی بیست شمسی به عراق رفته بودند و حزب بعث عراق آنها را در اوایل دهه ی پنجاه شمسی به همراه خانواده به ایران سوق داده بودند .
حاج عباس وهمسرش بانو کشور کرمشاهی دختر کدخدا سبزعلی کرمشاهی از افراد خیّر و میهمان نواز بورند. آنها به اقوامی که از سیمره به خرمشهر می آمدند ، نهایت احترام و پذیرایی را به عمل می آوردند.
در شاه آباد سابق و کوی طالقانی فعلی، ساختمانهای زیبایی ساخته شده بود. خرمشهر گرچه تا حدودی باز سازسی شده بود، اما هنوز احتیاج به نوسازی و ایجاد رونق اقتصادی به شکل سابق می باشند.
همین طور که منطقه را با دقت ملاحظه می کردم، پارک شهر که بر ساحل شمالی شط اروند رود ، در جای سابق بود ، وضعش تا حدودی روبراه بود، و لی در ساعت چهار بعد از ظهر کمتر نوجوان و یا خانواده ای در آن مکان ملاحظه گردید . در ضلع غربی پارک شهر، حاشیه شمالی شط اروند رود، کتابخانه عمومی خرمشهر واقع شده بود، در آنجا همسر آقای سید محمد میر بهرسی ، زن برادر دوستم سید علی میر بهرسی ، مشغول فعالیت بودند. بنده و همکلاسیم بارها در آن کتابخانه کتاب مطالعه می کردیم و گاه کتاب می گرفتیم. در این بازدید کوتاه همین چند نقطه را مشاهده کردم. البته خرمشهر که روزی ترکیبی از طوایف مختلف ایرانی بودند. نام سابقش" بیان " و محمره به نوعی حکایت از رهبری طوایفی از اعقاب ساسانیان داشته ، که هسته اصلی جماعت ساکن در ان شهر را به ما تفهیم می کند. این شهر بندری عرب و عجم مسلمان در کنار هم زندگی می کردند، و روابط حسنه داشتند. به یاد دوستم با شهرت پورمحمد افتادم، که پدرش در خیابان ضلع غربی فلکه دروازه کارگاه ساخت ظروف پلاستیکی داشتند، از جمله ظروفی که تولید می کردند، می توان بهساختن کاسه و لیوان و آفتابه پلاستیکی، و . . . اشاره نمود.
ازبین سایر دوستان و همکلاسی هایم، می توان بیژن مکوندی و عیسی مهدیان را نام برد.
خیلی از جوانان کشور و همکلاسانم در جنگ تحمیلی در سر زمین تاریخی و خرمشهر به در جه ی رفیع شهادت رسیده بودند، بوی عطر حضور آنها در شهر به ذهن متبادر می شد.
" سفری به رومشکان لرستان"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در روز شنبه ، مورخ ششم بهمن سال ۱۳۹۷ شمسی، مصادف با ۱۹ جمادی الاول سال ۱۴۴۰ قمری، ساعت ۱: ۴۵ دقیقه بعد ظهر به همراه همسر و پسر بزرگم، راهی پلدختر شدیم. در آن روز هوا نیمه ابری بود، و بیشتر کانالهای محلی در فضای مجازی اعلام کرده بودند، یکشنبه و دوشنبه مورخ ۷ و ۸ بهمن بارندگی در اکثر نقاط استان ایلام اتفاق خواهد افتاد. ما ابتدا به زیارت سید سهل الدین معروف به سهل نوجوان یا سعل نابالغ که با ۹ نسل به امام جعفر صادق ( ع ) می رسد. این امامزاده که بر روی تپه ای زیبا در بین درختان بلوط و قبرستانی قدیمی، در ده یا دوازده کیلومتر ی جنوب غربی امامزاده بابا زید واقع شده است. این امامزاده در بین دو شهرستان پلدختر و چغابل ( رومشگان ) قرادارد. اهالی منطقه و مردم خونگرم سیمره ( دره شهر ) و کوهدشت و . . . همواره از قدیم الایام به این امامزاده ی نوجوان ادای احترام و باور قلبی داشته اند . آنهابرآورده شدن حاجات و نیازها و مشکلات خود را از این سید جلیل القدر خواستار می شدند، در این روز که ما رفتیم حدود ده نفر به زیارت آن حصرت آمدند، از قضا با سرنشینان یکی از ماشینها که ۵ نفر را از روستای پران پرویز آورده بودند، صحبتهایی رد و بدل شد . آنها شمع هایی نذر کرده بودند و دربیرون بارگاه آنها را روشن کردند . با یکی از زنها که سنش از همه بزرگتر بود ، از روستا و طایفه اش سوالاتی پرسیدم، ایشان خود را زهرا بازوند معرفی کرد، وی گفت اصالتا" سوره میری هستم، الان با دختر و عروس دخترش به زیارت امده است . دخترش از طایفه بازوند پران پرویز و عروس دخترش از طایفه جافر های کولیوند بودند. بانو زهرا وقتی از تبار نگارنده مطلع شد، خیلی خوشحال شد، ، وبه دخترش گفت این آقا پسر عمویم است و دخترم دایی جزو داییهای شماست . زنی از اقوام عبدل و شیخ مرتضی یاری به ما نزدیک شد و گفت ما با یارکه های دلفان فامیل هستیم. دختر زهرا هم گفت؛ ما وقتی که برای فاتحه خوانی به روستای دلفان آباد چمکلان آمده بودیم، همسفران روستای سوره مهری چمکلان را نشانم دادند ، و من هم گفتم مردم این روستا دایی های من هستند.
... [مشاهده متن کامل]
شجره نامه زهرا بازوند ( سوره میری ) :
زهرا دختر حاج صید محمد فرزند شاعلی فرزندبگه سرخه میری ساکن پران پرویز می باشند.
در هر صورت زواری که با دوماشین سواری از روستای پران پرویز آمده بودند، آشنا و فامیل در آمدند.
بعد از زیارت و عرض ادب به خدمت روح قدسی امامزاده سید سهل الدین ( ع ) ، به ضلع جنوبی و شرقی امامزاده ، رفتم، و به سنگ قبرهای قبرستان نگاه کردم، قبر زنان خوانین را با عصمت پناه و قبرهای بزرگان را با عالیجاه و کدخدا حکاکی کرده بودند. برای مردان مومن روی سنگ قبرهایشان تصویر مُهر و تسبیح و آفتابه می کشیدند، و برای مردان شکارچی، و تفنگچی، تصویر تفنگ و آهو و بزکوهی حکاکی می کردند. بر روی سنگ قبر زنان مومنه، زنی چادری و تصویر شانه ی زنانه و. . . حک می شد ، در این قبرستان چنین نمونه هایی ملاحظه گردید. در ضلع جنوبی قبر دونفر از خادمان امامزاده را ملاحظه کردم.
قبر قدیمی تر ، قبر محمد علی فرزند بابا نورعلی، خادم سید سهل الدین ، و متوفی به سال ۱۳۴۸ یا ۱۳۵۸ قمری از دنیا رفته است، و قبر دوم، قبر مرحوم مشهدی درویش حسینی فرزندمرحوم محمد علی بازوند در مورخ ۲۸ آذر ماه سال ۱۳۶۱ شمسی از دنیا رفته است.
این قبرستان ، قبرستانی بسیار قدیمی است و افرادی از طوایف گاکش ( گاو کش ) و گراوند و بازوند و کولیوند و رشنو و امرایی و . . . را نگارنده ملاحظه کرده است. برای نمونه قبر عصمت پناه شاه پرور بنت ( دختر ) صیدالی ( صید علی ) از طایفه گراوند که بیش از هشتاد سال بود که از دنیا رفته است.
بعد از زیارت امامزاده و مطالعه ای مختصر بر مزار قبرهای موجود در قبرستان، سوار ماشین شدیم و به طرف رومشگان حرکت کردیم، رومشکان را منطقه ای می دانند که سپاه روم در این منطقه شکست خورده است، در آنجا تپه ی تاریخی چیابل ( چغابل ) هست که آثار هخامنشی و بعد از ان را معمرین و اهل مطالعه نقل کرده اند. در رومشگان ملاهای قدیمی زیاد داشته و شاید پدر بزرگ تعلیم و تربیت سیمره و بدره را در همین سرزمین تاریخی دانست. با توجه به شنیده ها از اهالی قدیمی سیمره، ملا آقاعلی ( آقالی ) و ملا ابدال و ملایارکه و ملا کاوان نظرعلیوند را می توان نام برد. بنده بی صبرانه مشتاق دیدار با حاج پاپی احمد رضایی امرایی از طایفه نظر علیوند در روستای موسی آباد سفلی از دهستان عالی آباد بودم . وقتی که به روستای حاج پاپی احمد رسیدیم دهدار محترم روستا که برادر زاده حاج پاپی احمد بود ، اعلام کرد بخاطر کسالت جسمانی و کهولت سن در شهرستان کوهدشت به سر می برد.
نصرالله رضایی امرایی برادر زاده ی حاج پاپی احمد، در باره ی ملاکاوان نطرعلیوند، اعلام کرد، مرحوم ملاکاوان معروف به کل رضا، گذشته از درس به نوجوانان، ایشان با خط خوش و فکر روشنی که داشت، مسئول جمع آوری مالیات کوهدشت و طرهان و رومشکان می شود، وی مشاور نظرعلیخان طرهانی می شود، در زمانی که نظرعلیخان و برخی از فرزندانش تحرکاتی علیه رضاخان می کنند، دولت وقت نظر علیخان طرهانی، را با القاب خائن به کشور می گیرند، ملا کاوان در دفاع از نظرعلیخان طرهانی، با خط خوشی که داشته برای تیمسار همایونی نامه می نویسد و سوابق وطن پرستی نظر علیخان را مطرح می کند، تیمسارهمایونی وقتی خط خوش و انشای عالی ملا کاوان را می بیند ، ابتدا اورا امتحان می کند ، که نویسنده ی این نامه ی تاریخی و روشنگرانه خود ملا کاوان است یا فرد دیگری این مطالب را نوشته است. تیمسار وقتی امتحان به عمل می آورد و یقین حاصل می کند یک هفت تیر به ملا کاوان رومشکانی، خلعت نموده، و هدیه می کند ، و نظرعلیخان طرهانی را نیز از زندان یا باز داشت آزاد می کند. تیمسار همایونی که از سواد و خط خوش ملا کاوان به وجد آمده بود، به ایشان می گوید، من ندانستم در بین طوایف لرستان چنان افراد باسوادی وجود دارند.
بعد از چند دقیقه از دهدار محترم روستا خداحافظی می کنیم، چند نفر هم تعارف می کردند تا به منزلشان بروم. و یکی از آنها گفت ؛دخترم همسر یکی از پسران مرحوم علی حیدر قنبری سوری در روستای چغاپوکه است. و گویا برادر زن نوره برادر شیره پایروند بودند.
گرچه در رومشکان طوایف سوری و امرایی و یوسفوند و کولیوند پادروند و دیناروند و شیراوند و گاکش و شیراوند و نظر علیوند و مهکی و ملکشاهی و زرانگوشی که سوره میری الاصل هستند، بیش از صد سال است در دوران غلامرضا خانابوقداره و یا حسینقلی خان صارم السلطنه، والی پشتکوه، از منطقه زرانگوش بدره به طرف رومشکان مهاجرت کرده اند. همچنین طوایف بازوند اصل و رماوند و خوشناموند و رومیانی، و سهرابوند و اولاد قباد و درویش و سادات، و . . . . . و سایر طوایفی که نگارنده حضور ذهن ندارد. در آنجا سکونت دارند، ورومشکان ترقی لازم را پیدا کرده است.
در پایان سفر به جوانی از طایفه پایروند و تیره ی قُرنعلی برخوردم و در حین سوال از ایشان، با فردی به نام شاپور امرایی آشنا شدم . وی گفت ما زرانگوشی اصلیم فوری گفتم حتما" سلگی یا سوره میری هستید؟ وی گفت ما الان بیش از صد خانواریم بزرگمان کدخدا سوز علی بوده، که معمریم می گویند دو متر و بیست سانتیمتر قد داشته است ما مردمی هستیم، که بسیار به حضرت علی و اولادش معتقدیم و در مشکلات به آنها متوسل می شویم، و گاه حضرت علی ( ع ) به خوابمان می آید. شاپور گفت؛ امامزاده بابابزرگ را نیز احترام داریم . ما که از تنگه ی زرانگوش به رومشکان آمده ایم، افرادی سر سخت و تا حدودی لجوج و کینه ای هستیم. افراد درستکاری هستیم که زیر بار ظلم نمی رویم ، اگر چه در راستای عدالت کشته شویم . ایشان گفت از لحاظ سنی بزرگترمان ، عمویم جافرعلی ( جاورعلی ) امرایی می باشد. در آن موقع وقت نبود به منزل جافرعلی برویم، لذا وعده دادم در سر فرصت خدمتش خواهم رسید.
در مسیر روستاها به طرف مرکز شهر دامداری و مرغ و بوقلمون به وفور دیده می شد. امیداست زندگی مردم این سامان همواره پر رونق باشد. انشاء الله
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در روز شنبه ، مورخ ششم بهمن سال ۱۳۹۷ شمسی، مصادف با ۱۹ جمادی الاول سال ۱۴۴۰ قمری، ساعت ۱: ۴۵ دقیقه بعد ظهر به همراه همسر و پسر بزرگم، راهی پلدختر شدیم. در آن روز هوا نیمه ابری بود، و بیشتر کانالهای محلی در فضای مجازی اعلام کرده بودند، یکشنبه و دوشنبه مورخ ۷ و ۸ بهمن بارندگی در اکثر نقاط استان ایلام اتفاق خواهد افتاد. ما ابتدا به زیارت سید سهل الدین معروف به سهل نوجوان یا سعل نابالغ که با ۹ نسل به امام جعفر صادق ( ع ) می رسد. این امامزاده که بر روی تپه ای زیبا در بین درختان بلوط و قبرستانی قدیمی، در ده یا دوازده کیلومتر ی جنوب غربی امامزاده بابا زید واقع شده است. این امامزاده در بین دو شهرستان پلدختر و چغابل ( رومشگان ) قرادارد. اهالی منطقه و مردم خونگرم سیمره ( دره شهر ) و کوهدشت و . . . همواره از قدیم الایام به این امامزاده ی نوجوان ادای احترام و باور قلبی داشته اند . آنهابرآورده شدن حاجات و نیازها و مشکلات خود را از این سید جلیل القدر خواستار می شدند، در این روز که ما رفتیم حدود ده نفر به زیارت آن حصرت آمدند، از قضا با سرنشینان یکی از ماشینها که ۵ نفر را از روستای پران پرویز آورده بودند، صحبتهایی رد و بدل شد . آنها شمع هایی نذر کرده بودند و دربیرون بارگاه آنها را روشن کردند . با یکی از زنها که سنش از همه بزرگتر بود ، از روستا و طایفه اش سوالاتی پرسیدم، ایشان خود را زهرا بازوند معرفی کرد، وی گفت اصالتا" سوره میری هستم، الان با دختر و عروس دخترش به زیارت امده است . دخترش از طایفه بازوند پران پرویز و عروس دخترش از طایفه جافر های کولیوند بودند. بانو زهرا وقتی از تبار نگارنده مطلع شد، خیلی خوشحال شد، ، وبه دخترش گفت این آقا پسر عمویم است و دخترم دایی جزو داییهای شماست . زنی از اقوام عبدل و شیخ مرتضی یاری به ما نزدیک شد و گفت ما با یارکه های دلفان فامیل هستیم. دختر زهرا هم گفت؛ ما وقتی که برای فاتحه خوانی به روستای دلفان آباد چمکلان آمده بودیم، همسفران روستای سوره مهری چمکلان را نشانم دادند ، و من هم گفتم مردم این روستا دایی های من هستند.
... [مشاهده متن کامل]
شجره نامه زهرا بازوند ( سوره میری ) :
زهرا دختر حاج صید محمد فرزند شاعلی فرزندبگه سرخه میری ساکن پران پرویز می باشند.
در هر صورت زواری که با دوماشین سواری از روستای پران پرویز آمده بودند، آشنا و فامیل در آمدند.
بعد از زیارت و عرض ادب به خدمت روح قدسی امامزاده سید سهل الدین ( ع ) ، به ضلع جنوبی و شرقی امامزاده ، رفتم، و به سنگ قبرهای قبرستان نگاه کردم، قبر زنان خوانین را با عصمت پناه و قبرهای بزرگان را با عالیجاه و کدخدا حکاکی کرده بودند. برای مردان مومن روی سنگ قبرهایشان تصویر مُهر و تسبیح و آفتابه می کشیدند، و برای مردان شکارچی، و تفنگچی، تصویر تفنگ و آهو و بزکوهی حکاکی می کردند. بر روی سنگ قبر زنان مومنه، زنی چادری و تصویر شانه ی زنانه و. . . حک می شد ، در این قبرستان چنین نمونه هایی ملاحظه گردید. در ضلع جنوبی قبر دونفر از خادمان امامزاده را ملاحظه کردم.
قبر قدیمی تر ، قبر محمد علی فرزند بابا نورعلی، خادم سید سهل الدین ، و متوفی به سال ۱۳۴۸ یا ۱۳۵۸ قمری از دنیا رفته است، و قبر دوم، قبر مرحوم مشهدی درویش حسینی فرزندمرحوم محمد علی بازوند در مورخ ۲۸ آذر ماه سال ۱۳۶۱ شمسی از دنیا رفته است.
این قبرستان ، قبرستانی بسیار قدیمی است و افرادی از طوایف گاکش ( گاو کش ) و گراوند و بازوند و کولیوند و رشنو و امرایی و . . . را نگارنده ملاحظه کرده است. برای نمونه قبر عصمت پناه شاه پرور بنت ( دختر ) صیدالی ( صید علی ) از طایفه گراوند که بیش از هشتاد سال بود که از دنیا رفته است.
بعد از زیارت امامزاده و مطالعه ای مختصر بر مزار قبرهای موجود در قبرستان، سوار ماشین شدیم و به طرف رومشگان حرکت کردیم، رومشکان را منطقه ای می دانند که سپاه روم در این منطقه شکست خورده است، در آنجا تپه ی تاریخی چیابل ( چغابل ) هست که آثار هخامنشی و بعد از ان را معمرین و اهل مطالعه نقل کرده اند. در رومشگان ملاهای قدیمی زیاد داشته و شاید پدر بزرگ تعلیم و تربیت سیمره و بدره را در همین سرزمین تاریخی دانست. با توجه به شنیده ها از اهالی قدیمی سیمره، ملا آقاعلی ( آقالی ) و ملا ابدال و ملایارکه و ملا کاوان نظرعلیوند را می توان نام برد. بنده بی صبرانه مشتاق دیدار با حاج پاپی احمد رضایی امرایی از طایفه نظر علیوند در روستای موسی آباد سفلی از دهستان عالی آباد بودم . وقتی که به روستای حاج پاپی احمد رسیدیم دهدار محترم روستا که برادر زاده حاج پاپی احمد بود ، اعلام کرد بخاطر کسالت جسمانی و کهولت سن در شهرستان کوهدشت به سر می برد.
نصرالله رضایی امرایی برادر زاده ی حاج پاپی احمد، در باره ی ملاکاوان نطرعلیوند، اعلام کرد، مرحوم ملاکاوان معروف به کل رضا، گذشته از درس به نوجوانان، ایشان با خط خوش و فکر روشنی که داشت، مسئول جمع آوری مالیات کوهدشت و طرهان و رومشکان می شود، وی مشاور نظرعلیخان طرهانی می شود، در زمانی که نظرعلیخان و برخی از فرزندانش تحرکاتی علیه رضاخان می کنند، دولت وقت نظر علیخان طرهانی، را با القاب خائن به کشور می گیرند، ملا کاوان در دفاع از نظرعلیخان طرهانی، با خط خوشی که داشته برای تیمسار همایونی نامه می نویسد و سوابق وطن پرستی نظر علیخان را مطرح می کند، تیمسارهمایونی وقتی خط خوش و انشای عالی ملا کاوان را می بیند ، ابتدا اورا امتحان می کند ، که نویسنده ی این نامه ی تاریخی و روشنگرانه خود ملا کاوان است یا فرد دیگری این مطالب را نوشته است. تیمسار وقتی امتحان به عمل می آورد و یقین حاصل می کند یک هفت تیر به ملا کاوان رومشکانی، خلعت نموده، و هدیه می کند ، و نظرعلیخان طرهانی را نیز از زندان یا باز داشت آزاد می کند. تیمسار همایونی که از سواد و خط خوش ملا کاوان به وجد آمده بود، به ایشان می گوید، من ندانستم در بین طوایف لرستان چنان افراد باسوادی وجود دارند.
بعد از چند دقیقه از دهدار محترم روستا خداحافظی می کنیم، چند نفر هم تعارف می کردند تا به منزلشان بروم. و یکی از آنها گفت ؛دخترم همسر یکی از پسران مرحوم علی حیدر قنبری سوری در روستای چغاپوکه است. و گویا برادر زن نوره برادر شیره پایروند بودند.
گرچه در رومشکان طوایف سوری و امرایی و یوسفوند و کولیوند پادروند و دیناروند و شیراوند و گاکش و شیراوند و نظر علیوند و مهکی و ملکشاهی و زرانگوشی که سوره میری الاصل هستند، بیش از صد سال است در دوران غلامرضا خانابوقداره و یا حسینقلی خان صارم السلطنه، والی پشتکوه، از منطقه زرانگوش بدره به طرف رومشکان مهاجرت کرده اند. همچنین طوایف بازوند اصل و رماوند و خوشناموند و رومیانی، و سهرابوند و اولاد قباد و درویش و سادات، و . . . . . و سایر طوایفی که نگارنده حضور ذهن ندارد. در آنجا سکونت دارند، ورومشکان ترقی لازم را پیدا کرده است.
در پایان سفر به جوانی از طایفه پایروند و تیره ی قُرنعلی برخوردم و در حین سوال از ایشان، با فردی به نام شاپور امرایی آشنا شدم . وی گفت ما زرانگوشی اصلیم فوری گفتم حتما" سلگی یا سوره میری هستید؟ وی گفت ما الان بیش از صد خانواریم بزرگمان کدخدا سوز علی بوده، که معمریم می گویند دو متر و بیست سانتیمتر قد داشته است ما مردمی هستیم، که بسیار به حضرت علی و اولادش معتقدیم و در مشکلات به آنها متوسل می شویم، و گاه حضرت علی ( ع ) به خوابمان می آید. شاپور گفت؛ امامزاده بابابزرگ را نیز احترام داریم . ما که از تنگه ی زرانگوش به رومشکان آمده ایم، افرادی سر سخت و تا حدودی لجوج و کینه ای هستیم. افراد درستکاری هستیم که زیر بار ظلم نمی رویم ، اگر چه در راستای عدالت کشته شویم . ایشان گفت از لحاظ سنی بزرگترمان ، عمویم جافرعلی ( جاورعلی ) امرایی می باشد. در آن موقع وقت نبود به منزل جافرعلی برویم، لذا وعده دادم در سر فرصت خدمتش خواهم رسید.
در مسیر روستاها به طرف مرکز شهر دامداری و مرغ و بوقلمون به وفور دیده می شد. امیداست زندگی مردم این سامان همواره پر رونق باشد. انشاء الله
ما ایرانی ها مردمی احساسی و عاطفی هستیم، از بس که از صداقت و راستگویی در گذشته ضربه خوردیم، الان شاید به امراض روحی و اخلاقی ای چون دروغگویی و غیبت و عدم مسئولیت پذیری دچار شده ایم . اما وجودخوبان در بین جامعه همواره ما را به الگوها دعوت می کنند. ما ازبس عاطفی و با گذشت هستیم به دلیل امید به آینده بهتر ، همواره به اشخاص مدعی خدمت دل می بندیم و گاه برخی از منتخبین عملکردشان ممکن است خوب نباشد، و دلهای پاک ملت همواره گذشت دارد، و در صحنه های حضور شرکت فعال دارند. دلفانها مطالبات زیاد دارند ، امیداست مسئولان مربوطه با اولویت بندی در جهت پاسخ عملی اقدامات لازم را عنایت فرمایند. شهرهای کوچک اگر مسئولان غیر بومی داشته باشند ، شاید به دور از قبیله گرایی مشکلات مردم را در اولویت قرار دهند.
... [مشاهده متن کامل]
دختر ترسا در کلیپش سخنی مبهم نوشته بود، به امید آن که مفهوم آن نوشته تعریف و توضیح سومی نیز داشته باشد.
سخن غم انگیزی است، بوی جدایی ابدی و قطع مطلق رابطه، و به نوعی دشمنی و تنفر را به توان بینهایت می رساند. این سخن که از نگاه عقل شاید هم دو پهلو است یکبار به مفهوم خاطر خواهی مطلق است و از شوق و اشتیاق زیاد نزدیک است بمیرد، و یا مرده است
... [مشاهده متن کامل]
نگاه دوم شدت انزجار معشوقه را می رساند و می گوید گرچه می دانم خیلی خاطر خواهم هستی ولی ای معشوق توبرایم مرده ای.
جمله معشوقه چنین است؛
" می گفت برام میمیره. . . . . راست می گفت دیگه برام مُرد. "
دختر ترسا در کلیپش جمله ای عاطفی و شور انگیز و با معنا نوشته است ، که معانی چندی را می توان استنباط کرد؛
۱ - این سخن ممکن است پیام مادری به فرزندش باشد، که والدین فرزندان را دوست دارند، چون فرزندان پاره ی تن والدین هستند و این یک امر انکار ناپذیر می باشد، به عبارت دیگر تو در بطن جان من هستی و هستی تو از من است، و مرا از تو گریز نیست، چون توا وابسته به من هستی و من از تو نمی توانم جدا شوم و یا بگریزم.
۲ - معنای دیگر سخن محجوب عاشقی دلسوخته است که بسان دختر جوان محجوبی است، که با شرم عشق خود را با معشوقی که در ضمیر دارد، پیام می دهد، و با زبان عاطفی زیبا و ملکوتی می گوید، تودر ضمیر و جان دردمند من مستتر هستی چگونه از این شیدایی باطنی خلاصی یابم ، که لحظه ای نمی توانی و نمیتوانم از تو جدا شوم . من هرچه می خواهم در تووجود دارد، و هرچه توخواهان آن هستی من بنحو احسن در وجود خود پرورش داده ام . افسوس مانند رمان آندره ژید این زیبایی های پرورش یافته در سیرت و صورت ، بر اثر موانع ضایع می شوند. این سخن آموزنده آن است که؛
" تو در ضمیر منی، چگونه از تو گریزم که ناگریز منی"
البته سخن در اوج عواطف و عشق آتشین است، که آدمی از ذات و ضمیر خویش قادر به گریز و جدایی نیست. یعنی دو جسم در یک روح عاطفی است. بنابراین پیوستگی با چنین روح و جسم پر جذبه ای را فقط خدا قادر است که ارزش گذاری نماید.
به نوبه ی خود کلامت را می پسندم، و با آن احساس آرامش و انرژی مثبت می کنم.
" عشق باقیست"
دختر ترسا در کلیپش نوشته؛
" تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقیست. . . . . "
این سه جمله ی کوتاه، حکمتی عجیب در ضمیر خود دارد، از بُعد روانی عشق را تنها اکسیری دانسته، که در این گنبد دوار باقی می ماند، آدمی جسمش رو به پیری و فرسودگی می رود، و گاه براثر پیری عقل هم زایل و گاه فراموشی می آورد، اما عشق نامیراست و اگر اعضا و جوارح آدمها پیر هم بشوند، ولی آرزو هادر آنها جوان می شود. [اقتباس از پیامبر ( ص ) ]
ازصدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند ( حافظ )
نکته ی دیگر در حکمت بالا مترتب است، معشوقه به عاشق سینه چاکش می گوید؛ تن چون گلم در حال پژمرده شدن است، و عقل و هوش از سرم پریده، ولی آتش عشق در وجودم شعله می کشد، شبیه پیری زلیخا وقتی که یوسف عزیز مصر شده بود و زلیخا گویا تنش فرسوده و دندانش ریخته، و بیناییش را از دست داده بود، در مسیری یوسف و همراهان با وی برخورد کردند ، یوسف به زلیخا گفت آیا از آن عشق آتشینت چیزی باقی مانده است؟ زلیخا گفت طره ی اسبت را بده؛ اورا به سینه چسباند از دسته ی چرمی طره دود برخاست، یعنی آتش عشق آنرا سوزاند.
معشوق پیام معشوقه را می فهمد اما گرفتار عرف است وگرنه زنجیر پاره می کند و با سر خود را رسوای خاص و عام می کند، و بر دامن عشق معشوقه پروانه وار در آن آتش خود را می گدازد. چون عشق خطر دارد.
" مختصری در شناخت کولیوندهای شیخ مکان"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
خانوارهایی از طایفه کولیوند که در دهه ی بیست و سی شمسی، در روستای شیخ مکان، زندگی می کردند، و یا به عبارتی درست تر، از زمان یکجانشین کردن و تخت قاپو کردن عشایر ، این خانوارها در قسمت ِغربی روستای شیخ مکان به صورت یک آبادی کوچک کولیوند نشین دور هم جمع شده بودند، که به طور خلاصه معرفی می شوند؛
... [مشاهده متن کامل]
۱ - خانواده ی کر بلایی پنجشنبه محمد نژاد و هفت پسرش، به نامهای مشهدی یوسف، حاج مهدی، کربلایی رحیم ، مشهدی نورمحمد ، مشهدی نورالله، کربلایی فتح الله ، و مشهدی یدالله درپای کوه تنگه ی شیخ مکان سکنی گزیدند.
آنها از تیره ی مسگر و طایفه کرمشه و ایل کولیوند به حساب می آیند هرچند برخی از طایفه شناسان مسگر ها را طایفه ای مستقل و شناخته شده از ایل کولیوند می دانند .
کربلایی پنجشنبه و فرزندانش از راه تلاش سالم و مسگری و کشاورزی به عنوان قطبی از کولیوندهای شیخ مکان با عزت زندگی می کردند، این بزرگمرد کولیوند در طبابت و شکسته بندی و مسگری و . . . سررشته دار بودند ، بعدها پسرانش در جامعه حضور فعال و نیکویی داشتند و امروزه هم نوه های این مرد بزرگ در سطح شهرستان دره شهر و جامعه خدمتگزاران تلاشگر و خوشنامی هستتد.
۲ - خانواده ی شیخ علی بهزادی فرزند ولی فرزند کسعلی فرزند عوضعلی سوره میری ، که دارای دو پسر به نام های مشهدی صید مراد و مشهدی نورمراد بودند. وی دختری نیز به نام شهناز دارند، که همسر مردی از طایفه یارکه است.
۳ - خانواده عبدعلی بهرامی از طایفه جافر بوده و دارای سه پسر به نامهای فرامرز ، برزو، و جهان بوده است.
مشهدی فرامرزبهرامی کولیوند مردی ادیب و سخنور بودند . وی همشیره نورمحمد خان هاشمی است ، ودر ادب و کمال و حافظه ای قوی برخوردار بودند. وکتب بسیاری در دوران جوانی مطالعه کرده بودند. وی دارای یک پسر و ۶ دختر بوده است ایشان نوه های ارزشمندیدارند ، ازجمله آنها به محمود بهرامی و ناصر و باقر شادیوند اشاره نمود.
برزو برادر فرامز و جهان بوده در جوانی از دنیا می رود ، وی تیر انداز ماهری بوده ، و دارای یک پسر ویک دختر به نام های بهرام وگلبر بوده، که در حال حاضر بهرام از دنیا رفته است.
جهان بهرامی نیز مردی زحمتکش بوده، ودارای دوپسر و دو دختر می باشد و دارای نوه های ارزشمندی می باشند .
۴ - خانواده مستعلی فرزند پنجعلی فرزند عوضعلی سوره میری بوده ، ودارای دو دختر به نام های کشور وخاور و یک پسر به نام ابراهیم بوده، که ابراهیم در جوانی ، جوانمرگ می شود.
۵ - خانواده مهرعلی فرزند پنجعلی فرزند عوضعلی سوره میری، که دارای یک پسر به نام اسماعیل شادیوند و یک دختر به نام شکر می باشند.
۶ - خانواده درویش دادبین فرزند گنجعلی فرزند عوضعلی سوره میری و دارای دو پسر به نامهای شیخ حسین و میرحسین می باشند. و دو دختر به نامهای گلشاه و عزیزبانو بوده است.
۷ - خانواده شعبانعلی شعبانی؛ که ایشان از دودمان مهتاب ( میتاو ) ، تیره هابیل، و طایفه فرخشه ، وایل کولیوند می باشند. وی و برادرش داود و پدرشان جانعلی، در اثر ظلم حاکم وقت الشتر که کولیوندها را از الشتر متلاشی و پراکنده می کنند ، مدتی پدرشان جانعلی و دا مادشان ولکه در بین اقوام رومشکانی زندگی می نمایند، آنچه که نگارنده شنیده است . شنی تاقبل از ۱۳۱۲ شمسی "ولکه "و "جانعلی" در رومشکان از دنیا می روند. گویا دوباره بعد ازقیام چنگیز خان کولیوند و مدیریت فر زندش حسن چنگیزی ، این دو خانواده به الشتر بر می گردند، ولی در یکی از سالها که مشکلات زندگی سختی خود را نشان می دهد، و سرما و برف شدیدی هم در الشتر می آید ، به سمت سیمره وروستای شیخ مکان می آیند، آنطور که مرحوم شعبانعلی شعبانی می گفتند زمان ورودشان به سیمره از روبروی چمکلان به سیمره آمده اند . آنزمان رودخانه ی سیمره یخ بسته بود و اهالی چمکلان کاه برروی یخها ریخته بودند ، تا آنها و دامهایشان از روی سیمره گذشته اند.
دلایل ورود شعبانعلی و داودعلی به سیمره؛�
اولا" دابه هابیلی کولیوند، مادر بساط فتح اله زاده خاله شان بوده است، و از طرفی نیز بانو "گُلَه" فتح اله زاده ، همسر مهر علی سوره میری دختر خاله آنها بوده ، و در آن زمان مهرعلی و برادرش مستعلی سوره میری جزو افراد متمول و با نفوذ سیمره بوده اند.
ثانیا" زاله پسر عموی جانعلی پدرشان بوده، و پسر زاله به نام عیسی کولیوند داماد طایفه یارکه بوده است .
ثالثا" رنگینه هابیلی خاله ی بزرگ شعبانعلی و داودعلی بوده است. �
شعبانعلی وبرادرش داودعلی به همین دلایل در نزد اقوام سیمره ای خود رحل اقامت بر می گزینند . البته رنگینه هابیلی مادر کدخدا بگشیر یاری هم در دلفان آباد چمکلان بوده، و نوه اش شهربانو همسر کدخدا مراد مقصودی بوده است، با توجه به همه ی این عُلقه ها ونسبتهای فامیلی، آنها را به ماندن در سیمره تشویق و ترغیب کرده است. آنها بهترین مکان را برای دامداری و رونق ز
ندگیشان تنگه ی روستای شیخ مکان تشخیص داده و آن را را ب
را بر می گزینند ، و برای همیشه در نزد اقوام شیخ مکانی و کولیوندهای با عاطفه اسکان می یابند.
تجمع کولیوندها در ضلع غربی روستای شیخ مکان موجب تقویت و شکل گیری یک آبادی کوچک کولیوند نشین، در غرب آن روستا گردید. �
مشهدی شعبانعلی بعد از ازدواج با شاه زینب منصوری صاحب سه پسر به نامهای شامحمد و شاهمراد و کامران، و چهار دختر به نامهای گل زینب و صدیقه و خدیجه و مهناز شدند. ازبین چهار دختر مشهدی شعبانعلی ، شاخصترین آنها بانو گل زینب شعبانی است، که این نوشته در باره ی معرفی مختصر وی تدوین شده است. �
شعبانعلی و داود علی وقتی از الشتر به سیمره می آیند ، هردو جوان و مجرد می باشند ، آنها ازبس رشید و خوش سیما بوده اند ، که بومیان شیخ مکان و مناطق همجوار می گویند اینها ییلاق خورده اند یعنی پرورش یافته ی ییلاق ( الشتر ) هستند. در هر صورت پس از مدتی شعبانعلی معروف به "شاعینه" با شاه زینب منصوری دختر لاوه و برادر زاده ی معصومعلی و شگرعلی، و خواهر آقایان منصور و قیصور و لطیف و محمد جان ازدواج می کند . مادر زنش هم سیده طلا رسائی از سلسله ی جلیله ی سادات سید صلاح الدینی می باشند . سیده طلا بانویی وارسته و با تقوی و مستجاب الدعوه بودند . �
۸ - خانواده داودعلی شعبانی؛ داودعلی معروف به "داوه" فرزند جانعلی و برادر شعبانعلی شعبانی بودند ، که به همراه برادرش شعبانعلی به جمع اقوام شیخ مکانی پیوستند، و با آمدن آنها و خواهر زاده شان درویش، طایفه ی کوچکی از کولیوندها در غرب روستای شیخ مکان رونق بیشتری پیدا کرد. وی با شکر دختر مهرعلی سوره میری ازدواج می کند و دارای سه پسر و سه دختر می شوند. پسران داود به ترتیب کرمخدا و کرمخان و رحیم باشهرت بازنمود هستند، ودخترهایش نیز قشنگ و سلطنه و سینا می باشند. داود علی شعبانی؛فردی خوش اخلاق و متقی بودند، و نوه های شاخصی هم دارد که به دکتر قباد و دکتر مجتبی آبانگاه و دکتر امیدوار قاسمی می توان اشاره نمود. �
۹ - کربلایی سلطان هنجاری ، که از کولیوندهای مسگرِ ساکن شیروان و چرداول سابق بودند . وی مدتی در عراق و نهایت به همراه خانواده اش به روستای شیخ مکان می آ ید . ایشان دارای چهار پسر و پنج دختر می باشند ، که نام پسر هایش به ترتیب عبارتند از؛
احمد و ابراهیم و سامی و حشمت، که همگی دارای شهرت هنجاری می باشند. همسر کربلایی سلطان هنجاری ؛ کربلائیه خانپری نام داشت . وی از زنان شایسته و متقی و خوش زبان و اخلاق و نیکو سیرت بودند. ایشان نیز فرزندان و نوه های ارزشمندی دارند. که قدرت اله محمد نژاد و دکتر هوشیار هنجاری از جمله ی آنها می باشند.
۱۰ - عباس ططری از مردان بزرگوار و نیکِ طایفه قیاسوند بودند ، که در قسمت کولیوند نشین روستای شیخ مکان سکونت داشتند . وی دارای فرزندان شایسته ای است که عبارتند از: صفر، و سبزمراد و فیروز می باشد . ونوه های ارزشمندی هم دارد ، که می توان به استاد منوچهر ططری اشاره نمود.
۱۱ - خانواده درویش هاشم پور، ایشان خواهر زاده ی شعبانعلی و داود علی شعبانی است ، از ترس سربازی رفتن، که آن زمان به اجباری معروف بود ، از الشتر به سیمره و روستای شیخ مکان می آید ، و در خاک دامنگیر سیمره، و روستای شیخ مکان ساکن می شود. �
و ی با دختر دایی اش، کربلاییه گل زینب شعبانی ازدواج می کند. حاصل این ازدواج دوپسر و ۷ دختر می باشد . پسر بزرگش به نام حیدر که از لحاظ فعالیتهای عشایری و درسی، بسیار زرنگ و با ادب و شایسته بودند، در نوجوانی از دنیا می رود . و پسر کوچکش به نام روح الله هاشمپور کارمند بانک صندوق تعاون و توسعه روستایی می باشد. از فرزندان شاخص درویش هاشمپور می توان به فرحناز هاشمپور اشاره کرد، که ده سال رئیس موسسه سهام عدالت در شهرستان دره شهر بودند . و از نوه هایش نیز می توان به مهندس میثم لطفی اشاره نمود . درویش هاشم پور کشاورزی زحمتکش و نمونه بودند. وی با کهولت سن، تا پنج سال قبل از آنکه از دنیا برود به کار کشاورزی و دامداری مبادرت می ورزید ایشان حداقل نود و سه سال عمر کرد، و بعد چهره در نقاب خاک کشید.
۱۲ - خانواده ی مشهدی بساط فتح اله زاده :
مشهدی بساط ، از طایفه حسن گایاری کولیوند بودند که مادرش دابه فرزند فتح الله فرزند نظر فرزند ططره از تیره ی هابیل و طایفه ی فرخشه و ایل کولیوند بوده است ، ایشان نیز با توجه به این که خواهرش "گُلَه" را به مهرعلی سوره میری می دهند ، قبل از پسر خاله هایش شعبانعلی و داودعلی در شیخ مکان ساکن می شوند . بساط فتح الله زاده؛ فردی ملا و باسواد بودند، که به راحتی قرآن تلاوت می کردند. ایشان ازبس اهل دین و تقوی بودند، که مردم روستا به قرآنی که در منزل مشهدی بساط فتح اله زاده بود اعتقاد و باورقلبی داشتند، تا آنجا که تکیه کلام زنها و مردهای کولیوند ساکن شیخ مکان برای راستگویی کلامشان می گفتند به آن قرآنی که در منزل وخانه ی بساط است مثلا" من فلا
ن سخن را نگفته ام، یا من فلان کار را نکرده ام، و یا به فلان چیز دست نزده ام.
بساط فتح اله زاده با دختر مستعلی سوره میری به نام کشور ازدواج می کند، وحاصل این ازدواج ۵ پسر و دو دختر به اسامی زیر می باشد:
۱ - علی
۲ - صادق
۳ - حسن
۴ - ابوالقاسم
۵ - محمود
۶ - زیور�
۷ - معصومه
۱۳ - خانواده جمشید صلاحی؛
ایشان در ابتدا با برادرش کریمخان در شیخ مکان زندگی می کردند، ولی بعدا" کریمخان به روستای سوره مهری ( غلام آباد ) می روند و جمشید معروف به جَشیلَه، دربین کولیوندها ماندگار می شود . وی با وجودآن که فردی روشندل بود، اما در انجام کارهایش توانمند بود . وی از خانواده ی قاسمی های شیخ مکان زن گرفت و خداوند دوپسر و یک دختر به اوعنایت نمود. فرزندان جمشید فرزند مرادحسین، الان در شهرستان دهلران و دره شهر زندگی می کنند.
۱۴ - و ۱۵ - خانواده های نجف ( نجَه ) گراوندداماد درویش سوره میری ، و دامادش امید علی امرایی از وابستگان و خویشاوندان کولیوند و سوره میری هستند ، که بعدها به طایفه ی کو لیوند در شیخ مکان اضافه می شوند . آنها دارای فرزندان ارزشمندی هستند.
نتیجه:
خلاصه ی زندگی چنان زنان و مردانی ، برای آیندگان، نمونه ای از هزاران خانوار روستایی و دامدار است ، که در این چرخه ی اقتصادی با سختی و رنج و عشق و امید به زندگی، و کشور نقش آفرینی کرده اند. این بزرگواران هم حق دارند که فعالیت و نقش آفرینی شان در جامعه و کشورشان دیده شود. و آیندگان بدانند که زنان و مردان نسلهای گذشته برای بقا و رونق زندگی خود و کشورشان چه سختی ها و رنجهایی را متحمل شده اند. بر تلاش وصبر همه ی آنها باید درود فرستاد.
"دل نوشته ای مجازی"
نویسنده: احمد لطفی
در کالبد زمان به اسارت گرفته شده ام، حصار های سردرگم راه برون رفت از این جهنم نفسانی را مسدود کرده اند هوارها و فریادها ی وهم آلود و وحشتناک در دالانهای زندان تن می پیچد و فقط وحشت را در این زندگی عاریه ای و رو به نقصان افزایش می دهد. در زندگی نه کلام دان بودیم و نه کلام فهم ، غریبی بی نشان در بین کر ولالهای بی زبانیم، کسی ما را نمی شناسد، وکلام ما را کسی نمی داند و درک نمی کند ، گرچه حقیر نه کلام دانم و نه کلام فهم، اما کلام فهمان گویی از این جامعه رخت بر بسته اند، و کلام دانان نیز در دالانهای زیرین زمین از پسِ حادثه ی زلزله به دام افتاده اند، و گروهی نیز بر روی زمین و خانه های ویرانشان آشفته حال و فقیر و مال باخته اند. آنها در کنج عزلت منزل مخروبه ی خویش در حال جان کندن با داشتن بیماریهای گوناگون، و دردها و رنجهای بی شماره بر خود می پیچند، ونای رفتن و پل و هزینه ی دوا و درمان را ندارند، که به بیمارستان های شهرهای بزرگشان بروند. از این فقر و نرفتنها ی مردم فقیر برای معالجه، بیمارستانهای آن شهرهای بزرگ، با پزشکان حاذق ، محل رفت و آمد پولدارهای غیر محلی و غیر بومی هستند. ندای قهقه و پیشرفت صاحبان و کارکنان آن کلینیکها و بیمارستانها فضا را می شکافد. آنها در نزد خبرنگاران تبلیغات محور، از موفقیت ها و دانایی های پزشکانشان در آن بیمارستانهای مجهز دم می زنند، و تبلیغات گسترده می کنند. آنها چه می دانند؛ اکثر فقیران جامعه و مردم بی نوایشان در زیر آوار فقر گرفتارند، و مرگ تدریجی با دردها را بر رفتن به دکتر ترجیح می دهند . فقط پولدارها معالجه را جدی می گیرند و بهشت دنیا و مهاجرت وبه نام زیارت و دانش پژوهی هرکجای عالم می روند؛ سیاسیون خیلی ها را به خود مشغول کرده اند، وبا سرکار گذاشتن دیگران آنها را وادار به نقد و بررسی امور اجتماعی و سیاسی می نمایند . در حالیکه صاحبان قدرت در کشورهای جهان سوم ، خود محور هستند، و آنها فقط به خود و همپالگی هایشان می اندیشند، و هر تصمیمی که خودشان صلاح بدانند، عمل می کنند، کسی گوشش به تحقیقات و نتایج آن پژوهشها بدهکار نیست . همه می نویسند پارتی بازی نکنند، شایسته سالاری را رواج دهند . بیکاری جوانان و تشکیل خانواده را برای آنها مد نظر داشته باشند، به بیماران و فقرا رسیدگی شود . اما نتیجه ی عملی این مسائل اجتماعی به کدام بهبود و موفقیت دست یافته است. وای بر ما که دل به ناجی های قلابی در قالب رئیس دولت هاو پارلمان هاو نمایندگانی که خیلی از آنها کوتوله ی سیاسی هستند، و فکرشان برای نجات یک روستا هم قد نمی دهد، و در خدمت رسانی به آن و رفع مشکلات آنها عاجز هستند. کاش راه نجاتی و عقل و منطقی بود که با صلح و گفتمان جامعه را از نابرابریها و شکاف طبقاتی و ظلم و ستم برهمدیگر نجات داد. کاش. . . . .
... [مشاهده متن کامل]
"سندی شفاهی برای ایل باستانی سوره میری"
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
ایلات و طوایف دلفان هسته اصلی شان از اعقابوتبار کلان و فرا ایل باستانی سوره میری است، ولی اشخاص بزرگ از این نسل تشکیل ایل و طایفه جدید داده اند ، و گاه ریشه و تبار قدیمی خود را فراموش کرده اند و بجز بزرگان آگاه به تبار قدیمی خویش، مابقی آن مردم شریف، و خانواده هایشان، از حقیقت تبار خویش اطلاع کافی ندارند، بنابراین مصاحبه ای با یکی از بزرگان دلفان انجام شده، که در سطور ذیل تقدیم خوانندگان می شود.
... [مشاهده متن کامل]
در هفته سوم دی ماه سال ۱۳۹۷ شمسی، در مصاحبه ای که نگارنده با مهندس نصرالله کاظمی، کارشناس ارشد بازنشسته سازمان تحقیقات و آموزش و ترویج جهاد کشاورزی لرستان داشته است، ایشان که خود از خوانین کاظمی میربگ دلفان هستند، درباره ایل سوره میری، مطالبی فرمودند، که به زعم نگارنده، برای مورخان حال و آینده ، و افراد جویای حقیقت سندی شفاهی است ، که هویت تاریخی و اجتماعی کلان ایل باستانی سوره میری را بیشتر آشکار می کند.
مهندس نصرالله کاظمی؛ در مورد ایل "سوره میر" و خاندان کریم خان زند، اعلام کردند، "بنده از مرحوم پدرم شهمرادخان کاظمی ( مومه وندی ) ، ومرحوم شیخ علی کاظمی مطالبی در مورد ریشه تاریخی وتبارمان شنیده ام ، گرچه اغلب آن مطالب را بیاد ندارم ولی بیاد دارم ، که آنها در مورد اصلیت طایفه مان با هم بحث میکردند، و طایفه ما را وابسته به ایل سوره میری میدانستند. پدرم از کریم خان زند بسیار با احترام یاد میکردند، وکریمخان را وابسته به مومه وندهای سوره میری می دانستند. " بی ربط هم نبوده که خاندان زند هم جزو سوره میری های لشگری بوده اند. و در کتاب " شهریاران کرد"به قلم نویسندگان دکتر سهراب اعظم زنگنه ، و بهمن اعظم زنگنه، در صفحه ی ۲۶۵ در باره ی سوره میری نوشته اند؛
"قدرتمندترین و ثروتمند ترین و پر جمعیت ترین تیره ایل زنگنه ، طایفه سرخه میری، که در زمان یکی از شاهان شاید شاه سلیمان [صفوی] باشد، آنها را به حومه ملایر تبعیدکرده اند، و کلیه ی دشت هرسم و دیزگران ملک شخصی دو برادر به نامهای ایناق و بداق بوده اند، که پس از چند سال در ملایر ، بعد از سقوط خانواده افشار، کریمخان فرزند ایناق به پادشاهی می رسد، که عادل ترین پادشاه ایران بوده است. "
این کتاب دراسفند ماه سال ۱۳۸۶ شمسی به زیور چاپ آراسته شده است.
تصویر مهندس نصرالله کاظمی میربگ سوره میری
مهندس کاظمی میربگ سوره میری ، را بطه ی مومه وندها و علاقه شان به هم تبار و هم طایفه شان کریم خان زند چنین ذکر کرده اند؛ همانطور که گفته شد خاندانم کریمخان زند سوره میری را با احترام یاد کرده اند، و ی اظهار داشت در اواخر قاجار یکی از مدعیان سلطنت که با رضا شاه در گیر هم می شوند، و در این راستا اعدام هم می شود امان الله خان کاظمی میربگ است. مرحوم امان الله خان کاظمی که به عنوان فرمانده قوای اسلامی، در مهراب کوه با رضا شاه مبارزه می کند ، ایشان بدست رضا شاه اعدام می شود. امان الله خان برای زنده نگهداشتن نام کریمخان و به نوعی چون قاجاریه را غاصب حکومت زندیه می دانستند، ومعتقد بودند، که با نابودی قاجاریه، حکومت باید به آنها و وابستگان کریمخان زند برگردد، و احتمالا" به همین دلیل نام فرزندش را کریمخان می نامد. فرزندان کریمخان کاظمی میربگ عبارتند از ؛
امان الله ( دوم )
فضل الله
امان الله و فضل الله کاظمی ، در حال حاضر مسن ترین فرد از خاندان کاظمی سوره میری هستند . آنها هر دو از فرهنگیان خوش سابقه و بازنشسته آموزش و پرورش دلفان هستند.
تصویر توشمال قاسم محمود زاده سوره میری از اهالی ملخطاوی سابق و مهران کنونی ، یکی از فرماندهان ارزشمند در جنگ با عثمانی در زمان قاجاریه است که مورد تشویق شاه قاجار هم قرار گرفته است، وی از نزدیکان غلامرضاخان ابوقداره بوده ، که بعد از برچیده شدن قاجاریه جزوبزرگانی بوده است که با ایلات پشتکوه و کدخدا شامحمد یاری ملکشاهی سوره میری که ا ز پسر عموهای دور توشمال قاسم بوده، این قیام را در سال ۱۳۰۸ شمسی علیه رضاشاه ترتیب می دهند ، که با شکست همراه می شود.
قیام شامحمد یاری که از ملکشاهی های سوره میری الاصل بوده، ودر سال ۱۳۰۸ برعلیه رضا شاه در ایلام مبارزاتی را آغاز می کند ، که آن قیام هم با شکست مواجه شد. همچنین ترس رضا شاه از جناب ابوالحسن پور زند، همه به علت همین ادعای زندیه و اقوامشان بوده است. هرچند اگر رضا شاه را اصالتا"جزو ایل سلسله بدانیم، باز هم با اعقاب زندیه صرف نظر از جنبه های سیاسی و نظامی همه با ساکنان دلفان و ایلام و سیمره قرابت فامیلی دور دارند.
نهایت این تحرکات در غرب کشور ایران علیه حاکمیت جدید به نوعی آخرین دفاع آنها از نقش تاریخی خویش بوده است که شاید قدرت زندیه و یا حاکمان ساسانی نسب احیا گردد.
ضمن تشکر از مهندس کاظمی میربگ سوره میری، شجره ی ایشان را برای حُسن ختام این مصاحبه و حاشیه ی نگارنده، نسبت به موضوع مورد مصاحبه، آورده می شود.
شجره نامه مهندس نصر الله کاظمی:
نصرالله فرزند شهمرادخان کاظمی ( مومه وندی ) ، فرزند نصرالله خان ، فرزند نقی خان ، فرزند کاظم خان ، فرزند علی ابدال فرزند مومن فرزند علی میرزا فرزند میربگ سوره میری
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
ایلات و طوایف دلفان هسته اصلی شان از اعقابوتبار کلان و فرا ایل باستانی سوره میری است، ولی اشخاص بزرگ از این نسل تشکیل ایل و طایفه جدید داده اند ، و گاه ریشه و تبار قدیمی خود را فراموش کرده اند و بجز بزرگان آگاه به تبار قدیمی خویش، مابقی آن مردم شریف، و خانواده هایشان، از حقیقت تبار خویش اطلاع کافی ندارند، بنابراین مصاحبه ای با یکی از بزرگان دلفان انجام شده، که در سطور ذیل تقدیم خوانندگان می شود.
... [مشاهده متن کامل]
در هفته سوم دی ماه سال ۱۳۹۷ شمسی، در مصاحبه ای که نگارنده با مهندس نصرالله کاظمی، کارشناس ارشد بازنشسته سازمان تحقیقات و آموزش و ترویج جهاد کشاورزی لرستان داشته است، ایشان که خود از خوانین کاظمی میربگ دلفان هستند، درباره ایل سوره میری، مطالبی فرمودند، که به زعم نگارنده، برای مورخان حال و آینده ، و افراد جویای حقیقت سندی شفاهی است ، که هویت تاریخی و اجتماعی کلان ایل باستانی سوره میری را بیشتر آشکار می کند.
مهندس نصرالله کاظمی؛ در مورد ایل "سوره میر" و خاندان کریم خان زند، اعلام کردند، "بنده از مرحوم پدرم شهمرادخان کاظمی ( مومه وندی ) ، ومرحوم شیخ علی کاظمی مطالبی در مورد ریشه تاریخی وتبارمان شنیده ام ، گرچه اغلب آن مطالب را بیاد ندارم ولی بیاد دارم ، که آنها در مورد اصلیت طایفه مان با هم بحث میکردند، و طایفه ما را وابسته به ایل سوره میری میدانستند. پدرم از کریم خان زند بسیار با احترام یاد میکردند، وکریمخان را وابسته به مومه وندهای سوره میری می دانستند. " بی ربط هم نبوده که خاندان زند هم جزو سوره میری های لشگری بوده اند. و در کتاب " شهریاران کرد"به قلم نویسندگان دکتر سهراب اعظم زنگنه ، و بهمن اعظم زنگنه، در صفحه ی ۲۶۵ در باره ی سوره میری نوشته اند؛
"قدرتمندترین و ثروتمند ترین و پر جمعیت ترین تیره ایل زنگنه ، طایفه سرخه میری، که در زمان یکی از شاهان شاید شاه سلیمان [صفوی] باشد، آنها را به حومه ملایر تبعیدکرده اند، و کلیه ی دشت هرسم و دیزگران ملک شخصی دو برادر به نامهای ایناق و بداق بوده اند، که پس از چند سال در ملایر ، بعد از سقوط خانواده افشار، کریمخان فرزند ایناق به پادشاهی می رسد، که عادل ترین پادشاه ایران بوده است. "
این کتاب دراسفند ماه سال ۱۳۸۶ شمسی به زیور چاپ آراسته شده است.
تصویر مهندس نصرالله کاظمی میربگ سوره میری
مهندس کاظمی میربگ سوره میری ، را بطه ی مومه وندها و علاقه شان به هم تبار و هم طایفه شان کریم خان زند چنین ذکر کرده اند؛ همانطور که گفته شد خاندانم کریمخان زند سوره میری را با احترام یاد کرده اند، و ی اظهار داشت در اواخر قاجار یکی از مدعیان سلطنت که با رضا شاه در گیر هم می شوند، و در این راستا اعدام هم می شود امان الله خان کاظمی میربگ است. مرحوم امان الله خان کاظمی که به عنوان فرمانده قوای اسلامی، در مهراب کوه با رضا شاه مبارزه می کند ، ایشان بدست رضا شاه اعدام می شود. امان الله خان برای زنده نگهداشتن نام کریمخان و به نوعی چون قاجاریه را غاصب حکومت زندیه می دانستند، ومعتقد بودند، که با نابودی قاجاریه، حکومت باید به آنها و وابستگان کریمخان زند برگردد، و احتمالا" به همین دلیل نام فرزندش را کریمخان می نامد. فرزندان کریمخان کاظمی میربگ عبارتند از ؛
امان الله ( دوم )
فضل الله
امان الله و فضل الله کاظمی ، در حال حاضر مسن ترین فرد از خاندان کاظمی سوره میری هستند . آنها هر دو از فرهنگیان خوش سابقه و بازنشسته آموزش و پرورش دلفان هستند.
تصویر توشمال قاسم محمود زاده سوره میری از اهالی ملخطاوی سابق و مهران کنونی ، یکی از فرماندهان ارزشمند در جنگ با عثمانی در زمان قاجاریه است که مورد تشویق شاه قاجار هم قرار گرفته است، وی از نزدیکان غلامرضاخان ابوقداره بوده ، که بعد از برچیده شدن قاجاریه جزوبزرگانی بوده است که با ایلات پشتکوه و کدخدا شامحمد یاری ملکشاهی سوره میری که ا ز پسر عموهای دور توشمال قاسم بوده، این قیام را در سال ۱۳۰۸ شمسی علیه رضاشاه ترتیب می دهند ، که با شکست همراه می شود.
قیام شامحمد یاری که از ملکشاهی های سوره میری الاصل بوده، ودر سال ۱۳۰۸ برعلیه رضا شاه در ایلام مبارزاتی را آغاز می کند ، که آن قیام هم با شکست مواجه شد. همچنین ترس رضا شاه از جناب ابوالحسن پور زند، همه به علت همین ادعای زندیه و اقوامشان بوده است. هرچند اگر رضا شاه را اصالتا"جزو ایل سلسله بدانیم، باز هم با اعقاب زندیه صرف نظر از جنبه های سیاسی و نظامی همه با ساکنان دلفان و ایلام و سیمره قرابت فامیلی دور دارند.
نهایت این تحرکات در غرب کشور ایران علیه حاکمیت جدید به نوعی آخرین دفاع آنها از نقش تاریخی خویش بوده است که شاید قدرت زندیه و یا حاکمان ساسانی نسب احیا گردد.
ضمن تشکر از مهندس کاظمی میربگ سوره میری، شجره ی ایشان را برای حُسن ختام این مصاحبه و حاشیه ی نگارنده، نسبت به موضوع مورد مصاحبه، آورده می شود.
شجره نامه مهندس نصر الله کاظمی:
نصرالله فرزند شهمرادخان کاظمی ( مومه وندی ) ، فرزند نصرالله خان ، فرزند نقی خان ، فرزند کاظم خان ، فرزند علی ابدال فرزند مومن فرزند علی میرزا فرزند میربگ سوره میری
" معرفی حسن گاویارهای چم تکله الشتر"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
ایل یا طایفه ی حسن گایار از آن طوایفی است که سابقه ی سکونت در بین مردم سلسله و دلفان را در استان لرستان وبطور کلی در استانهای ایلام و لرستان ، و احتمالا" کرمانشاهان و همدان را داشته اند . این طایفه ی لک زبان پراکندگی زیاد دارد، برخی آنها را جزو ایل کولیوند و برخی آنها را دلفان و برخی نیز آنها را مستقل می دانند، آنچه مسلم است ، برخی از اعضای طایفه حسن گاویار و به قول شیروانی های ایلام طایفه حسن گاوداری، در بین طوایف کولیوند و یا به صورت مستقل در بین طایفه سی سی و شیروان چرداول زندگی می کنند. این طایفه از نسل حسن گایار معروف به حسن درویش ، فردی عارف و باتقوا هستند، که در برخی مناطق طرهان و کوهدشت به طایفه درویش شهرت یافته اند . دراویش حسن گایار در کوهدشت ، طرهان و رومشگان و سیمره و آبدانان و شیروان و چرداول بطور پراکنده زندگی می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
آنطور که نگارنده تحقیق کرده است، حسن گاویارهای الشتر در روستای تملیه و روستای چم تکله دربین کولیوندهای فرخشه و عبدالشه زندگی می کنند.
خاستگاه اولیه ی حسن گاویارهای چم تکله ، ابتدا در روستای حسن گایار در ۱۶ کیلومتری نور آباد بوده است.
حسن گاویار از عرفای لک زبان قرن هفتم هجری قمری دلفان این بقعه در ۱۶ کیلومتری نورآباد در دامنه رشته کوه بزکن و در یک کیلومتری آبشار زیبای غسلگه واقع است. آنطور که از شجره ی امامزاده بابابزرگ در حال حاضر بر می آید، امامزاده در قرن ششم زندگی می کرده است ، احتمالا" حسن درویش فرزند کدخدا گایار از شاگردان بابا بزرگ بوده است، اما اگر بر مبنای اقوال بومیان اکتفا کنیم امامزاده سید ابراهیم ( ع ) برادر امام رضا بوده ، و بابا بزرگ نامی در قرن هفتم استاد بسیاری از دراویش آن زمان ، از جمله درویش حسن گایار بوده است.
وجه تسمیه حسن گایار بر مبنای اصطلاح لکی مانند مرتضی عوله یعنی مرتضی فرزند عبدالعلی و یا "شاینه" "جونالی" یعنی شعبانعلی فرزند جانعلی، بنابراین حسن گایار یعنی حسن فرزند گایار، آنچه از سروده ی درویش عبد علی لرستانیبه نقل از خدارحم دلفانی برمی آید در جنگ شاه سلیمان کُرد و حسام الدین خلیل سرکرده ی لرها ( در قالب لک و لر ) چنین آورده است، که منزل کدخدا گایار هم در این جنگ صدمه دیده است.
دوبیت از آن اشعار به گایار اشاره دارد؛
لریل ای هاوار، ژه دس نا کار
ژه دَس کُریل حاجی بختیار
وژتان مچینا، تنگه کی چَوار
سواری مَیو، وه اسب گایار
لُریل ای هاوار، ای کُریل هاوار
آگر دان ئی مال کدخدا گایار
حسام الدین خلیل نوه ی شجاع الدین خورشید در سال ۶۴۰ قمری بدست شاه سلیمان کُرد وسپاه کمکی ای که خلیفه بغداد به وی دا ده بود، کشته شد. کدخدا گایار پدر حسن گایار ، معاصر با حسام الدین خلیل متوفی به سال ۶۴۰قمری بوده است. پس حسنِ درویش پسر گایار د ر آن زمان جوان بوده است و شاهد این جنگ و کشتار وحشتناک بوده است. [1]
علل مهاجرت دودمان تمر ( تیمور ) حسن گایار:
تمر و پسرش همته ( همت اله ) که از اعقاب حسنِ گایار می باشند در جوار مرقد و زیارتگاه جدشان درویش حسن گایار، اواخر قرن دوازدهم قمری به همراه سایر اقوامشان زندگی ایلیاتی داشتند و شغل عمده شان دامداری و کشاورزی بوده است. همته که از افراد متدین و دامدارهای عمده ی منطقه ی دلفان به حساب می آید. در یکی از سالها که به کوهستان های دلفان، کوچ کرده بودند . برخی از آگاهان طایفه حسن گایار نام کوه راحواشی اسپی کوه ذکر کرده اند، در آنجا اتفاق عجیبی رُخ می دهد، همسر همتهِ حسن گایار، غروب که نان پخت می کند ، فردا که خانواده از خواب بلند می شوند، کدبانوی منزل وقتی که به سطل جای نان نگاه می کند، می بیند حتی یک نان هم در سطل جای نانها وجود ندارد ، این واقعه چند بار پشت سرهم مشاهده می شود، و هر بار کدبانوی خانه به شوهرش همته گزارش می دهد ، همته برای حل این مشکل نگهبانی می دهد، با شگفتی فراوان ملاحظه می کند دختر جوانی آمد تمام نانها را برداشت، می خواست از سیاه چادر بیرون بزند ، همته مچ دستش را می گیرد، دختر جوان که از پریان بوده، می گوید؛
"هالوهمته ای دسمه نگر زخمه ، اَ دسمه بگر"
یعنی؛ " دایی همته، این دستم را نگیر زخم است، دست دیگرم را بگیر"، همته تا دست فرشته یا پری را رها می کند، که آن دستش را بگیرد، فرشته با این تمهید، فرار می کند. آن دختر چند شب نمی آید، بعد از یک هفته مجددا" می آید، وبه سر وقت سطل جای نانها می رود ، این بار همته مچ اورا می گیرد و دیگر رها نمی کند، بلکه سوزن جوالدوز یا سوز ن معمولی در سرش قرار می د هد. این کار به معنای این است که پری یا فرشته دیگر غیب نشود، و از طرفی هم خود پری نمی تواند آن سوزن را در بیاورد ، فقط شخص دیگری می تواند سوزن را از سرش بیرون بیاورد ، چنانچه سوزن از سرش در بیاورند فوری آزاد می شود. این فرشته یا پری هفت سال به خانواده ی همته که دامدار عمده ای بوده است کمک می کند . وی چون دست به تاپو یا انبار گندم و آرد دست می زد آن آذوقه فراوان می شد ، و آرد تاپو یا هور دیر تمام می شد. و برکت پیدا می کرد.
همته به همه ی اعضای خانواده اعلام می کند این دختر فرشته است کسی حق ندارد سوزن از سرش بیرون بیاورد . این راز را هم به کسی نگویند. همه رعایت می کنند، همته در این هفت سال او را به عقد یکی از پسرانش در نمی آورد. در مراسم ازدواج یکی از پسرانش فرشته به عروس تازه وارد نزدیک می شود و از او می خواهد سوزنی که در سرش قرار دارد ، از سرش بیرون آورد . عروس تازه وارد که از ماجرا خبر ندارد، سوزن را از سر فرشته خارج می کند . فرشته فوری از سیاه چادرها به سرعت فاصله می گیرد، وازدور می گوید؛
" هالو همته برو هروه کو بوی، یعنی دارای اسم و رسم باشی، نانت باریک شود ولی نبرد، و قطع نشود ، اما آب و هیزمت کو نیاشتویتی، یعنی از لحاظ آب و هیزم در مضیقه باشی. " از ان زمان اعقاب همته از برجستگی قابل قبولی برخوردار هستند. [2]
نفرینی که فرشته یا پری به "همته" حسن گایاری می کند، در مضیقه بودن آب و هیزم بوده است، زیرا فرشته ( پری ) در این مدت هفت سال بسیار آب و هیزم برای خانواده "همته" آورده بودند. و به نوعی فرشته را خسته و اذیت کرده بودند.
سالها بدین منوال گذشت تا در دوران نوه ی همته، یعنی "اسد" حسن گایاری که به همراه اعقاب جدش تمر ( تیمور ) در اوج ترقی و داشتن ثروت و دامداری پر رونق بودند، خان میر بگهای سوره میری، که به اصطلاح حسن گایارهای چم تکله، خان میربگ سوره میر، وضعیت مالی خوبی نداشت. وی همواره هرچه لازم داشت و اگر میهمان برایش می آمد ، از خاندان و اعقاب تمر حسن گایاری به سرکردگی "اسد" که الان هشت تا ده خانواری می شدند، مایحتاج خود را برمی داشت در حال حاضر بقعه ی حسن گایار هم در زمین میر بگها واقع شده است، و آن روستا جزو دهستان میربگ جنوبی می باشد. از قضا فرج خان پسر خانِ میربگ در سرچشمه با فردی درگیر می شود و او را می کشد، شبانه فرد دلسوزی به نزد کدخدا اسد ِحسن گایار بزرگ خاندان " تمر" می آیند ، و می گوید ؛ پسر خان میر بگ شخصی را کشته است قطعا" هزینه مراسم پرسه و حتی خون بس احتمالا" برعهده ی شما بگذارد، به عبارت دیگر خان میربگ مراسم دفن و کفن و سایر هزینه ها را از شما چند خانوار که وضع مالی خوبی دارید ، طلب خواهد کرد ، از من می شنوید از منطقه دور شوید، و به مکان دیگری بروید، کدخدا اسد و پسرش نامدار به اقوامی که از نسل "تمر" هستند خبر می دهند و همگی شبانه به طرف رومشکان حرکت می کنند، خانواده ی اسد که وضع اقتصادی خوبی داشت رهبر اقوام خود بود ، پس از مدتی که در رومشکان زندگی می کنند، کدخدا اسد حسن گایاری از دنیا می رود، و کدخدا نامدار رهبر اعقابِ "تمر"حسن گایاری می شود چند سالی نمی گذرد که چنگیز خان کولیوند ، چون مادر جدش به حسن گاویاری ها می رسد به همراه پسرش حسن خان چنگیزی و چند نفر از بزرگان کولیوند به رومشکان می روند و کدخدا نامدار فرزند اسد را با اقوامش به روستایی "تمر سوری" می آورند ، و جای۳۱ خروار گندم می خرند آنها چون فعال بودند زمینها را گسترش می دهند البته زمینها هم مرعوب نبوده اند، مجدا" زمینها را طناب کشی و سنجش می نمایند، و جای ۹ خروار زیادی که در دل زمینها بوده راپس می گیرند آنها از تمر سوری که در زمینهایش جو هم به عمل نمی آمد، دل می کنند. کدخدا نامدار پسرانش سردار و درویش ، و یکی از اقوامش به نام جمعه را می فرستد "چم قویله" نزدیک میوله که کدخدا نبی عبدالشه زندگی می کرد، را مشاهده می کنند، آنها تشخیص می دهند آن مکان خالی از سکنه، برای دامداری بسیار مساعد می باشد. کدخدا نامدار زمینهای تمر سوری را به "سُخَه سوری" و دیگران می سپارد تا روی آنها کشاورزی نمایند ، خودش و اقوامش به دره ی بزرگی که نزدیک "میوله" بوده، و معروف به چم قویله می باشد، مهاجرت می کنند. آنها هفت سال در چم قویله زندگی می کنند، وبا کدخدا محمدنبی عبدالشه که از افراد ثروتمند و با نفوذ الشتر در زمان خود به حساب می آمده است طرح دوستی می ریزند . و بعدها نوه ی کدخدا محمد نبی عبدالشه به نام عزیزالله رضایی عبدلی داماد حسن گاویارها می شود.
تصویر سیف الله رضایی عبدلی فرزندکدخدا محمد نبی، و پدر استاد عزیز الله رضایی ، هستند، ایشان مانند پدرش از افراد میهمان نواز و شایسته و با نفوذ در سطح منطقه ی الشتر بوده است.
مختصری در باره ی کدخدا محمد نبی رضایی:
مرحوم کدخدا محمد نبی رضایی عبدلی قرزند بگ رضا فرزند کل رضا دوم فرزند محمدتقی اول فرزند کربلایی رضا فرزند سردار کیخاله ( کیقباد خان ) عبدالشه میباشد، مادرش گل اندام ازخوانین زعفر سلطان نهاوندی ساکن گل حیدر نهاوند بوده است، بعد ازوفات بگ رضا درقریه هموار کولیوند بسطام، زعامت ورهبری دودمان محمدتقی عبدالشه به برادر ارشدش محمدتقی دوم میرسد، بعد از مرگ محمد تقی دوم ، که زنی خان زاده به نام بی بی خاتون داشته و آن بانو ازنوادگان مرحوم مرشدخان کولیوند و دختر نورمحمد خان کولیوند و عمه ی ملامنوچهر کولیوند� بوده است. بیبی خاتون بانویی بسیار پارسا ودانا وباتدبیر بوده است، بعد از وفات محمد تقی دوم، به اصرار وپافشاری قبیله وخوانین سلسله ، محمد نبی زعامت ورهبری دودمان محمد تقی عبدل شه را بر عهده میگیرد وبه اصرار طایفه عبدالشه و بزرگان الشتر، زن برادر خود بی بی خاتون رابه همسری انتخاب مینماید وهمین ازدواج بیشتر ین موفقیتها را برای کدخدا محمد نبی مهیا نمود، وبه عبارتی دیگر می توان گفت، پیشرفتهای ایشان مدیون ومرهون تدابیر این بانوی پارسا بوده است.
حاصل ازدواج کدخدا محمد نبی با بی بی خاتون، دوپسر به نامهای نقی وتقی میباشد، که هردو از شخصیتهای شاخص دودمان محمد تقی بوده اند، بعد ازوفات مرحومه بی بی خاتون ، محمد نبی سه همسر دیگر اختیار میکند، مادر سیف الله رضایی هم زینت بانو دختر شیخ احمد، از بزرگان بسطام حسنوند بوده است ، ایشان نیز بانویی بزرگوار بوده است. درهر صورت کدخدا محمد نبی رضایی عبدلی، متولد سال 1248 هجری شمسی ومتوفای سال 1317هجری شمسی بوده است. قبراین مرد بزرگ در آرامستان میوله می باشد. روحش شاد و یادش گرامی باد. [3]
تصویر سند زمینی که نصف آنرا کدخدا نامدار اسدی و حیدر عزیزی از حسن گایارهای چم تکله و نصف دیگر آنرا رحمتعلی و احمدبگ از طایفه عبدالشه کولیوند، از خوانین نورمحمدی به شرح سند مالکیت فوق خریداری شده است.
حسن گایارها از سال ۱۳۱۶ شمسی در چم تکله مستقر می شوند، تکله نیز نام یکی از اتابکان لر بزرگ بوده، و به احتمالی جزو ایل منقرض شده ی سوره میری محسوب می شده است.
درسیمره و الشتر و حتی سرزمین استانهای لرستان و ایلام و کرمانشاهان و همدان نام مناطق به اسم اشخاص بزرگ و تاریخی ثبت شده اند. مانند چشمه سوره میر ، چشمه آئینه ، روستای حسن گایار در دلفان و روستای حسن گاو داری در شیروان و چرداول، و چم تکله در الشتر و طاق بیچون در سیمره ( دره شهر ) ، و هومان در اسد آباد دره شهر و شیخ مه خو ( شیخ ماخو ) در سیمره و . . . را می توان نام برد.
روستای چم تکله ، در ۴۵ کیلومتری جنوب غربی شهرستان سلسله و ۴۶ کیلومتری شمال غربی خرم آباد واقع شده است تکله فرزند هزار اسب نام یکی از اتابکان لر بزرگ می باشد.
تصویر کدخدا سردار اسدی حسن گایاری - کدخدای چم تکله سفلی
حکم کدخدایی جناب آقای سردار اسدی حسن گایاری، کدخدای چم تکله سفلی
تصویر سالار اسد ی فرزند کدخدا سردار اسدی حسن گایاری - کارمند منابع طبیعی الشتر
نام خانوادگی دودمانهای حسن گاو یاری چم تکله، که همگی از نسل تمر ( تیمور ) حسن گایاری هستند، به شرح زیر می باشند؛
۱ - خاندان اسدی
۲ - خاندان بابلی
۳ - خاندان قنبری
۴ - خاندان مرادی
۵ - خاندان عزیزی
۶ - خاندان داوطلب
واقعه ی حمله ی ملخها به مزارع :
درسال ۱۳۴۴ شمسی ملخها از استانهای خوزستان و مناطق پیشکوه و پشتکوه ایلام و نهایت به لرستان و منطقه سلسله رسید . این ملخها خسارت فراوانی بر مزارع این مناطق زدند ، در الشتر شاعری خوش قریحه این حادثه را به نظم در آورده است . این شاعر ارزشمند به نکته ای اشاره کرده است، که حسن گایارهای چم تکله را به نیکویی یاد کرده، و انطور که نگارنده تحقیق کرده، مزارع این دراویش با ایمان، از گزند ملخها در اما در امان مانده بود. دوبیت از ان قصیده ی لکی به شرح زیر است؛
طایفه ای بین ای حسن گایار
سفره سینه، سردار کُر نومدار
هم با تقوا بی ، هم نمازی بی
ای هوز قُلَه خیلی راضی بی
ترجمه:
طایفه ای از حسن گایارها که در چم تکله سفلی سکونت داشتند و رهبرشان کدخدا سردار فرزند کدخدا نامدار بود. وی فردی میهمان نواز و به اصطلاح نان بده، بودند.
ایشان ( کدخدا سردار ) فردی با تقوا و اهل نماز و عبادت خدا بودند ، و خاندان و طایفه اش نیز از نوادگان عابد وارسته درویش حسن فرزند کدخدا گایار می باشند، دعای انها گویی ملخها را از روستایشان دور می کند، و ملخها هیچ صدمه ای به مزارع آنها وارد نمی کنند. به همین خاطر حسن گایارهای چم تکله از ملخها ناراضی نبودند ، بلکه راضی و خشنود بودند.
تصویر آقای سالار اسدی، فرزند مرحوم کدخدا سردار اسدی، نوه ی مرحوم کدخدا نامدار اسدی، یکی از شخصیتهای ذی نفوذ وسرشناس طایفه حسن گاویار بسطام
فرزندان سالار اسدی:
۱ - سامان
۲ - امیر
۳ - یاسین
۴ - سبحان
۵ - فاطمه
شجره ی سالار اسدی:
سامان فرزند سالار فرزند کدخدا سردار فرزند کدخدا نامدار فرزند کدخدااسد فرزندکمرخان فرزند همته ( همت اله ) فرزند تمر ( تیمور ) حسن گایاری
انچه مسلم است ، گرچه مرقد حسن گایار در منطقه دلفان قرار دارد، به خاطر نشر دین و نزدیک بودن به امامزاده بابا بزرگ ، ولی از اشعار درویش عبدعلی لرستانی نوه ی حسام الدین خلیل، که در دوران معتصم خلیفه عباسی زندگی می کرده است کدخدا گایار در منطقه ی شیروان و چرداول و یاچوار بودند و شاید قشلاق وی آن منطقه ( شیروان و چرداول ) بوده، و حمله ی شاه سلیمون کُرد به آن منطقه آغاز شده است، و شاید اصالت حسن گایار از اقوام همین درویش عبدعلی لرستانی بوده و شاید وابسته به چواری ها ی ریزه وند و یا سوره میری ها باشند. ( الله اعلم بالصواب ) درویش عبدعلی لرستانی که خود را از ایل سکاوند می داند این قصیده و پیشگویی هایی که کرده است در سال ۶۴۵ قمری به پایان رسانده است احتمالا" معاصر نوه ی گایار و یا پسرش درویش حسن بوده است.
اتابک لر بزرگ تکله فرزند هزار اسپ ، در سال ۶۴۹ تا سال ۶۵۶یعنی ۷ سال حکومت کرده است. و احتمالا" این روستای چم تکله جایگاه تفریحی وی بوده است.
تصویر عزیزالله رضایی عبدلی ، معاون ادارکل آموزش و پرورش لرستان ، داماد خاندان بابلی حسن گایاری
مردم چم تکله بیشتر به فعالیت دامداری و کشاورزی مشغولند ، در بین حسن گایاری ها افرادی در نهادها و ادارات دولتی مشغول خدمت هستند، که نام چند تن از آنها به شرح زیر است؛
۱ - سالار اسدی - کارمند منابع طبیعی
۲ - حاج احمد علی بابلی کارمند بازنشسته کمیته امداد
۳ - مراد داوطلب در سپاه پاسداران
۴ - حسین عزیزی - پاسدار
۵ - بانو اکرم بابلی مدیر مدرسه راهنمایی
پی نوشته ها و منابع:
[1] - اقتباس از سروده ی درویش عبدعلی لرستانی به نبقل از خدارحم دلفانی
[2] - مصاحبه با سالار اسدی فرزند کدخدا سردار اسدی حسن گایاری
[3] - مصاحبه و اقتباس از نوشته های عزیزالله رضایی عبدلی
[4] - استفاده از سایتها و مطالعات میدانی نگارنده
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
ایل یا طایفه ی حسن گایار از آن طوایفی است که سابقه ی سکونت در بین مردم سلسله و دلفان را در استان لرستان وبطور کلی در استانهای ایلام و لرستان ، و احتمالا" کرمانشاهان و همدان را داشته اند . این طایفه ی لک زبان پراکندگی زیاد دارد، برخی آنها را جزو ایل کولیوند و برخی آنها را دلفان و برخی نیز آنها را مستقل می دانند، آنچه مسلم است ، برخی از اعضای طایفه حسن گاویار و به قول شیروانی های ایلام طایفه حسن گاوداری، در بین طوایف کولیوند و یا به صورت مستقل در بین طایفه سی سی و شیروان چرداول زندگی می کنند. این طایفه از نسل حسن گایار معروف به حسن درویش ، فردی عارف و باتقوا هستند، که در برخی مناطق طرهان و کوهدشت به طایفه درویش شهرت یافته اند . دراویش حسن گایار در کوهدشت ، طرهان و رومشگان و سیمره و آبدانان و شیروان و چرداول بطور پراکنده زندگی می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
آنطور که نگارنده تحقیق کرده است، حسن گاویارهای الشتر در روستای تملیه و روستای چم تکله دربین کولیوندهای فرخشه و عبدالشه زندگی می کنند.
خاستگاه اولیه ی حسن گاویارهای چم تکله ، ابتدا در روستای حسن گایار در ۱۶ کیلومتری نور آباد بوده است.
حسن گاویار از عرفای لک زبان قرن هفتم هجری قمری دلفان این بقعه در ۱۶ کیلومتری نورآباد در دامنه رشته کوه بزکن و در یک کیلومتری آبشار زیبای غسلگه واقع است. آنطور که از شجره ی امامزاده بابابزرگ در حال حاضر بر می آید، امامزاده در قرن ششم زندگی می کرده است ، احتمالا" حسن درویش فرزند کدخدا گایار از شاگردان بابا بزرگ بوده است، اما اگر بر مبنای اقوال بومیان اکتفا کنیم امامزاده سید ابراهیم ( ع ) برادر امام رضا بوده ، و بابا بزرگ نامی در قرن هفتم استاد بسیاری از دراویش آن زمان ، از جمله درویش حسن گایار بوده است.
وجه تسمیه حسن گایار بر مبنای اصطلاح لکی مانند مرتضی عوله یعنی مرتضی فرزند عبدالعلی و یا "شاینه" "جونالی" یعنی شعبانعلی فرزند جانعلی، بنابراین حسن گایار یعنی حسن فرزند گایار، آنچه از سروده ی درویش عبد علی لرستانیبه نقل از خدارحم دلفانی برمی آید در جنگ شاه سلیمان کُرد و حسام الدین خلیل سرکرده ی لرها ( در قالب لک و لر ) چنین آورده است، که منزل کدخدا گایار هم در این جنگ صدمه دیده است.
دوبیت از آن اشعار به گایار اشاره دارد؛
لریل ای هاوار، ژه دس نا کار
ژه دَس کُریل حاجی بختیار
وژتان مچینا، تنگه کی چَوار
سواری مَیو، وه اسب گایار
لُریل ای هاوار، ای کُریل هاوار
آگر دان ئی مال کدخدا گایار
حسام الدین خلیل نوه ی شجاع الدین خورشید در سال ۶۴۰ قمری بدست شاه سلیمان کُرد وسپاه کمکی ای که خلیفه بغداد به وی دا ده بود، کشته شد. کدخدا گایار پدر حسن گایار ، معاصر با حسام الدین خلیل متوفی به سال ۶۴۰قمری بوده است. پس حسنِ درویش پسر گایار د ر آن زمان جوان بوده است و شاهد این جنگ و کشتار وحشتناک بوده است. [1]
علل مهاجرت دودمان تمر ( تیمور ) حسن گایار:
تمر و پسرش همته ( همت اله ) که از اعقاب حسنِ گایار می باشند در جوار مرقد و زیارتگاه جدشان درویش حسن گایار، اواخر قرن دوازدهم قمری به همراه سایر اقوامشان زندگی ایلیاتی داشتند و شغل عمده شان دامداری و کشاورزی بوده است. همته که از افراد متدین و دامدارهای عمده ی منطقه ی دلفان به حساب می آید. در یکی از سالها که به کوهستان های دلفان، کوچ کرده بودند . برخی از آگاهان طایفه حسن گایار نام کوه راحواشی اسپی کوه ذکر کرده اند، در آنجا اتفاق عجیبی رُخ می دهد، همسر همتهِ حسن گایار، غروب که نان پخت می کند ، فردا که خانواده از خواب بلند می شوند، کدبانوی منزل وقتی که به سطل جای نان نگاه می کند، می بیند حتی یک نان هم در سطل جای نانها وجود ندارد ، این واقعه چند بار پشت سرهم مشاهده می شود، و هر بار کدبانوی خانه به شوهرش همته گزارش می دهد ، همته برای حل این مشکل نگهبانی می دهد، با شگفتی فراوان ملاحظه می کند دختر جوانی آمد تمام نانها را برداشت، می خواست از سیاه چادر بیرون بزند ، همته مچ دستش را می گیرد، دختر جوان که از پریان بوده، می گوید؛
"هالوهمته ای دسمه نگر زخمه ، اَ دسمه بگر"
یعنی؛ " دایی همته، این دستم را نگیر زخم است، دست دیگرم را بگیر"، همته تا دست فرشته یا پری را رها می کند، که آن دستش را بگیرد، فرشته با این تمهید، فرار می کند. آن دختر چند شب نمی آید، بعد از یک هفته مجددا" می آید، وبه سر وقت سطل جای نانها می رود ، این بار همته مچ اورا می گیرد و دیگر رها نمی کند، بلکه سوزن جوالدوز یا سوز ن معمولی در سرش قرار می د هد. این کار به معنای این است که پری یا فرشته دیگر غیب نشود، و از طرفی هم خود پری نمی تواند آن سوزن را در بیاورد ، فقط شخص دیگری می تواند سوزن را از سرش بیرون بیاورد ، چنانچه سوزن از سرش در بیاورند فوری آزاد می شود. این فرشته یا پری هفت سال به خانواده ی همته که دامدار عمده ای بوده است کمک می کند . وی چون دست به تاپو یا انبار گندم و آرد دست می زد آن آذوقه فراوان می شد ، و آرد تاپو یا هور دیر تمام می شد. و برکت پیدا می کرد.
همته به همه ی اعضای خانواده اعلام می کند این دختر فرشته است کسی حق ندارد سوزن از سرش بیرون بیاورد . این راز را هم به کسی نگویند. همه رعایت می کنند، همته در این هفت سال او را به عقد یکی از پسرانش در نمی آورد. در مراسم ازدواج یکی از پسرانش فرشته به عروس تازه وارد نزدیک می شود و از او می خواهد سوزنی که در سرش قرار دارد ، از سرش بیرون آورد . عروس تازه وارد که از ماجرا خبر ندارد، سوزن را از سر فرشته خارج می کند . فرشته فوری از سیاه چادرها به سرعت فاصله می گیرد، وازدور می گوید؛
" هالو همته برو هروه کو بوی، یعنی دارای اسم و رسم باشی، نانت باریک شود ولی نبرد، و قطع نشود ، اما آب و هیزمت کو نیاشتویتی، یعنی از لحاظ آب و هیزم در مضیقه باشی. " از ان زمان اعقاب همته از برجستگی قابل قبولی برخوردار هستند. [2]
نفرینی که فرشته یا پری به "همته" حسن گایاری می کند، در مضیقه بودن آب و هیزم بوده است، زیرا فرشته ( پری ) در این مدت هفت سال بسیار آب و هیزم برای خانواده "همته" آورده بودند. و به نوعی فرشته را خسته و اذیت کرده بودند.
سالها بدین منوال گذشت تا در دوران نوه ی همته، یعنی "اسد" حسن گایاری که به همراه اعقاب جدش تمر ( تیمور ) در اوج ترقی و داشتن ثروت و دامداری پر رونق بودند، خان میر بگهای سوره میری، که به اصطلاح حسن گایارهای چم تکله، خان میربگ سوره میر، وضعیت مالی خوبی نداشت. وی همواره هرچه لازم داشت و اگر میهمان برایش می آمد ، از خاندان و اعقاب تمر حسن گایاری به سرکردگی "اسد" که الان هشت تا ده خانواری می شدند، مایحتاج خود را برمی داشت در حال حاضر بقعه ی حسن گایار هم در زمین میر بگها واقع شده است، و آن روستا جزو دهستان میربگ جنوبی می باشد. از قضا فرج خان پسر خانِ میربگ در سرچشمه با فردی درگیر می شود و او را می کشد، شبانه فرد دلسوزی به نزد کدخدا اسد ِحسن گایار بزرگ خاندان " تمر" می آیند ، و می گوید ؛ پسر خان میر بگ شخصی را کشته است قطعا" هزینه مراسم پرسه و حتی خون بس احتمالا" برعهده ی شما بگذارد، به عبارت دیگر خان میربگ مراسم دفن و کفن و سایر هزینه ها را از شما چند خانوار که وضع مالی خوبی دارید ، طلب خواهد کرد ، از من می شنوید از منطقه دور شوید، و به مکان دیگری بروید، کدخدا اسد و پسرش نامدار به اقوامی که از نسل "تمر" هستند خبر می دهند و همگی شبانه به طرف رومشکان حرکت می کنند، خانواده ی اسد که وضع اقتصادی خوبی داشت رهبر اقوام خود بود ، پس از مدتی که در رومشکان زندگی می کنند، کدخدا اسد حسن گایاری از دنیا می رود، و کدخدا نامدار رهبر اعقابِ "تمر"حسن گایاری می شود چند سالی نمی گذرد که چنگیز خان کولیوند ، چون مادر جدش به حسن گاویاری ها می رسد به همراه پسرش حسن خان چنگیزی و چند نفر از بزرگان کولیوند به رومشکان می روند و کدخدا نامدار فرزند اسد را با اقوامش به روستایی "تمر سوری" می آورند ، و جای۳۱ خروار گندم می خرند آنها چون فعال بودند زمینها را گسترش می دهند البته زمینها هم مرعوب نبوده اند، مجدا" زمینها را طناب کشی و سنجش می نمایند، و جای ۹ خروار زیادی که در دل زمینها بوده راپس می گیرند آنها از تمر سوری که در زمینهایش جو هم به عمل نمی آمد، دل می کنند. کدخدا نامدار پسرانش سردار و درویش ، و یکی از اقوامش به نام جمعه را می فرستد "چم قویله" نزدیک میوله که کدخدا نبی عبدالشه زندگی می کرد، را مشاهده می کنند، آنها تشخیص می دهند آن مکان خالی از سکنه، برای دامداری بسیار مساعد می باشد. کدخدا نامدار زمینهای تمر سوری را به "سُخَه سوری" و دیگران می سپارد تا روی آنها کشاورزی نمایند ، خودش و اقوامش به دره ی بزرگی که نزدیک "میوله" بوده، و معروف به چم قویله می باشد، مهاجرت می کنند. آنها هفت سال در چم قویله زندگی می کنند، وبا کدخدا محمدنبی عبدالشه که از افراد ثروتمند و با نفوذ الشتر در زمان خود به حساب می آمده است طرح دوستی می ریزند . و بعدها نوه ی کدخدا محمد نبی عبدالشه به نام عزیزالله رضایی عبدلی داماد حسن گاویارها می شود.
تصویر سیف الله رضایی عبدلی فرزندکدخدا محمد نبی، و پدر استاد عزیز الله رضایی ، هستند، ایشان مانند پدرش از افراد میهمان نواز و شایسته و با نفوذ در سطح منطقه ی الشتر بوده است.
مختصری در باره ی کدخدا محمد نبی رضایی:
مرحوم کدخدا محمد نبی رضایی عبدلی قرزند بگ رضا فرزند کل رضا دوم فرزند محمدتقی اول فرزند کربلایی رضا فرزند سردار کیخاله ( کیقباد خان ) عبدالشه میباشد، مادرش گل اندام ازخوانین زعفر سلطان نهاوندی ساکن گل حیدر نهاوند بوده است، بعد ازوفات بگ رضا درقریه هموار کولیوند بسطام، زعامت ورهبری دودمان محمدتقی عبدالشه به برادر ارشدش محمدتقی دوم میرسد، بعد از مرگ محمد تقی دوم ، که زنی خان زاده به نام بی بی خاتون داشته و آن بانو ازنوادگان مرحوم مرشدخان کولیوند و دختر نورمحمد خان کولیوند و عمه ی ملامنوچهر کولیوند� بوده است. بیبی خاتون بانویی بسیار پارسا ودانا وباتدبیر بوده است، بعد از وفات محمد تقی دوم، به اصرار وپافشاری قبیله وخوانین سلسله ، محمد نبی زعامت ورهبری دودمان محمد تقی عبدل شه را بر عهده میگیرد وبه اصرار طایفه عبدالشه و بزرگان الشتر، زن برادر خود بی بی خاتون رابه همسری انتخاب مینماید وهمین ازدواج بیشتر ین موفقیتها را برای کدخدا محمد نبی مهیا نمود، وبه عبارتی دیگر می توان گفت، پیشرفتهای ایشان مدیون ومرهون تدابیر این بانوی پارسا بوده است.
حاصل ازدواج کدخدا محمد نبی با بی بی خاتون، دوپسر به نامهای نقی وتقی میباشد، که هردو از شخصیتهای شاخص دودمان محمد تقی بوده اند، بعد ازوفات مرحومه بی بی خاتون ، محمد نبی سه همسر دیگر اختیار میکند، مادر سیف الله رضایی هم زینت بانو دختر شیخ احمد، از بزرگان بسطام حسنوند بوده است ، ایشان نیز بانویی بزرگوار بوده است. درهر صورت کدخدا محمد نبی رضایی عبدلی، متولد سال 1248 هجری شمسی ومتوفای سال 1317هجری شمسی بوده است. قبراین مرد بزرگ در آرامستان میوله می باشد. روحش شاد و یادش گرامی باد. [3]
تصویر سند زمینی که نصف آنرا کدخدا نامدار اسدی و حیدر عزیزی از حسن گایارهای چم تکله و نصف دیگر آنرا رحمتعلی و احمدبگ از طایفه عبدالشه کولیوند، از خوانین نورمحمدی به شرح سند مالکیت فوق خریداری شده است.
حسن گایارها از سال ۱۳۱۶ شمسی در چم تکله مستقر می شوند، تکله نیز نام یکی از اتابکان لر بزرگ بوده، و به احتمالی جزو ایل منقرض شده ی سوره میری محسوب می شده است.
درسیمره و الشتر و حتی سرزمین استانهای لرستان و ایلام و کرمانشاهان و همدان نام مناطق به اسم اشخاص بزرگ و تاریخی ثبت شده اند. مانند چشمه سوره میر ، چشمه آئینه ، روستای حسن گایار در دلفان و روستای حسن گاو داری در شیروان و چرداول، و چم تکله در الشتر و طاق بیچون در سیمره ( دره شهر ) ، و هومان در اسد آباد دره شهر و شیخ مه خو ( شیخ ماخو ) در سیمره و . . . را می توان نام برد.
روستای چم تکله ، در ۴۵ کیلومتری جنوب غربی شهرستان سلسله و ۴۶ کیلومتری شمال غربی خرم آباد واقع شده است تکله فرزند هزار اسب نام یکی از اتابکان لر بزرگ می باشد.
تصویر کدخدا سردار اسدی حسن گایاری - کدخدای چم تکله سفلی
حکم کدخدایی جناب آقای سردار اسدی حسن گایاری، کدخدای چم تکله سفلی
تصویر سالار اسد ی فرزند کدخدا سردار اسدی حسن گایاری - کارمند منابع طبیعی الشتر
نام خانوادگی دودمانهای حسن گاو یاری چم تکله، که همگی از نسل تمر ( تیمور ) حسن گایاری هستند، به شرح زیر می باشند؛
۱ - خاندان اسدی
۲ - خاندان بابلی
۳ - خاندان قنبری
۴ - خاندان مرادی
۵ - خاندان عزیزی
۶ - خاندان داوطلب
واقعه ی حمله ی ملخها به مزارع :
درسال ۱۳۴۴ شمسی ملخها از استانهای خوزستان و مناطق پیشکوه و پشتکوه ایلام و نهایت به لرستان و منطقه سلسله رسید . این ملخها خسارت فراوانی بر مزارع این مناطق زدند ، در الشتر شاعری خوش قریحه این حادثه را به نظم در آورده است . این شاعر ارزشمند به نکته ای اشاره کرده است، که حسن گایارهای چم تکله را به نیکویی یاد کرده، و انطور که نگارنده تحقیق کرده، مزارع این دراویش با ایمان، از گزند ملخها در اما در امان مانده بود. دوبیت از ان قصیده ی لکی به شرح زیر است؛
طایفه ای بین ای حسن گایار
سفره سینه، سردار کُر نومدار
هم با تقوا بی ، هم نمازی بی
ای هوز قُلَه خیلی راضی بی
ترجمه:
طایفه ای از حسن گایارها که در چم تکله سفلی سکونت داشتند و رهبرشان کدخدا سردار فرزند کدخدا نامدار بود. وی فردی میهمان نواز و به اصطلاح نان بده، بودند.
ایشان ( کدخدا سردار ) فردی با تقوا و اهل نماز و عبادت خدا بودند ، و خاندان و طایفه اش نیز از نوادگان عابد وارسته درویش حسن فرزند کدخدا گایار می باشند، دعای انها گویی ملخها را از روستایشان دور می کند، و ملخها هیچ صدمه ای به مزارع آنها وارد نمی کنند. به همین خاطر حسن گایارهای چم تکله از ملخها ناراضی نبودند ، بلکه راضی و خشنود بودند.
تصویر آقای سالار اسدی، فرزند مرحوم کدخدا سردار اسدی، نوه ی مرحوم کدخدا نامدار اسدی، یکی از شخصیتهای ذی نفوذ وسرشناس طایفه حسن گاویار بسطام
فرزندان سالار اسدی:
۱ - سامان
۲ - امیر
۳ - یاسین
۴ - سبحان
۵ - فاطمه
شجره ی سالار اسدی:
سامان فرزند سالار فرزند کدخدا سردار فرزند کدخدا نامدار فرزند کدخدااسد فرزندکمرخان فرزند همته ( همت اله ) فرزند تمر ( تیمور ) حسن گایاری
انچه مسلم است ، گرچه مرقد حسن گایار در منطقه دلفان قرار دارد، به خاطر نشر دین و نزدیک بودن به امامزاده بابا بزرگ ، ولی از اشعار درویش عبدعلی لرستانی نوه ی حسام الدین خلیل، که در دوران معتصم خلیفه عباسی زندگی می کرده است کدخدا گایار در منطقه ی شیروان و چرداول و یاچوار بودند و شاید قشلاق وی آن منطقه ( شیروان و چرداول ) بوده، و حمله ی شاه سلیمون کُرد به آن منطقه آغاز شده است، و شاید اصالت حسن گایار از اقوام همین درویش عبدعلی لرستانی بوده و شاید وابسته به چواری ها ی ریزه وند و یا سوره میری ها باشند. ( الله اعلم بالصواب ) درویش عبدعلی لرستانی که خود را از ایل سکاوند می داند این قصیده و پیشگویی هایی که کرده است در سال ۶۴۵ قمری به پایان رسانده است احتمالا" معاصر نوه ی گایار و یا پسرش درویش حسن بوده است.
اتابک لر بزرگ تکله فرزند هزار اسپ ، در سال ۶۴۹ تا سال ۶۵۶یعنی ۷ سال حکومت کرده است. و احتمالا" این روستای چم تکله جایگاه تفریحی وی بوده است.
تصویر عزیزالله رضایی عبدلی ، معاون ادارکل آموزش و پرورش لرستان ، داماد خاندان بابلی حسن گایاری
مردم چم تکله بیشتر به فعالیت دامداری و کشاورزی مشغولند ، در بین حسن گایاری ها افرادی در نهادها و ادارات دولتی مشغول خدمت هستند، که نام چند تن از آنها به شرح زیر است؛
۱ - سالار اسدی - کارمند منابع طبیعی
۲ - حاج احمد علی بابلی کارمند بازنشسته کمیته امداد
۳ - مراد داوطلب در سپاه پاسداران
۴ - حسین عزیزی - پاسدار
۵ - بانو اکرم بابلی مدیر مدرسه راهنمایی
پی نوشته ها و منابع:
[1] - اقتباس از سروده ی درویش عبدعلی لرستانی به نبقل از خدارحم دلفانی
[2] - مصاحبه با سالار اسدی فرزند کدخدا سردار اسدی حسن گایاری
[3] - مصاحبه و اقتباس از نوشته های عزیزالله رضایی عبدلی
[4] - استفاده از سایتها و مطالعات میدانی نگارنده
" نوشتاری در گرامیداشت مادران"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
لفظ "مادر" کلمه ای آرام بخشاست، که از لحاظ معنوی و مادی، جهانی گسترده در معنایش نهفته است، "مادران" که از جنس زن و مکمل مرد به حساب می آیند، در بهشت برین خلقت یافته ، و اشباع از لطف و بارقه ی رحمت و مهر و امید است. به این موجود فرشته وش، لطائف زیادی در جسم و روحش از جانب خداوند عنایت گردیده است تا آنجا که رهبر و بزرگ این "مادران" و زنان را سیده النساء العالمین " فاطمه الزهرا" قرار داده است، و همین زنان و مادران، قادرند با یک دست گهواره و با دست دیگر جهان را تکان دهند. ، از طرفی نیز زن موجب گسترش شبکه فامیلی می شود و به تعبیر حدیث شریف؛ بهشت زیر پای مادران است. قدر زن را قرآن و پیامبر ) ص ( می دانند، تا آنجا که پیامبر اسلام با زنان نهایت مهربانی را داشت، و رهبر زنان جهان حضرت فاطمه زهرا ( س ) را بریده از شر و خیر کثیر می دانست، آن حضرت بر دستان وی بوسه می زد، و او را مادر خود " ام ابیها" خطاب می کرد.
... [مشاهده متن کامل]
برای گرامیداشت مقام مادران باز هم به کتاب آسمانی قرآن رجوع می کنیم
در سوره ی کوثر خداوند بزرگ در دفاع از پیامبر اسلام ( ص ) که مردم جاهل او را ابتر و به اصطلاح اجاق کور می دانستند، و آن حضرت را مورد شماتت و زخم زبان قرار می دادند، این سوره پر معنا را به دفاع از پیامبرش نازل فرمود. در حقیقت این سوره ی کوثر خطابی است به تمام بشریت که دختران و زنان را حقیر نشمارند، بلکه خیر کثیر و چشمه جوشان کوثر کمالات و فیوضات الهی بدانند، زیرا که زنان با مادر شدن، موجب زیادی جمعیت و عوامل سازندگی را در این کره خاکی به وجود می آورند ، از دامن آن ها پیامبران و بزرگان زاده شده و در کنار آن ها تربیت ، رشد و تعالی و ترقی می یابند. و به قول شاعر :
به گمانم مادران از انبیا هم برترند
چون انبیا خود زادگان مادرند
ترجمه ی سوره کوثر:
خداوند به پیامبر اسلام ( ص ) وحی فرمود :
۱ - ای پیامبر :ما تو را " چشمه کوثر" ( فاطمه ) عنایت کردیم
۲ - پس برای پروردگارت نماز بگزار و قربانی بده
۳ - به درستی که دشمنت ، خود بی تبار و ابتر خواهد بود.
در ترجمه ی سوره کوثر، اکثر بزرگان اشاره به وجود مقدس فاطمه زهرا ( س ) به عنوان مادر امامت اشاره کرده اند، و به تعبیر دیگر می توان چشمه کوثر را به تمام مادران عالم که قدرت زایش و رویش را دارند، تشبیه نمود، و حکیم ابوالقاسم فردوسی در چند بیت شعر مادران را به نیکویی ستوده است که ابتدا اشعار آورده می شوند و سپس توضیح مختصری داده می شود:
ای به نام زنانِ جهان، مادران
که هستی ما و شماست زیشان
بزادند و جانِ جهان ساختند
نباشد این راز بر کس نهان
من آنم که رستم بیآورده ام
همان رستم یل، جهان پهلوان
زنان را همین یک هنر بس بود
نشینند و آرند شیران نر
در اینجا فردوسی شاعر حماسه سرا، بر تمام مادران جهان درود می فرستد و آن ها را هستی بخش هر مرد و زن می داند. این مادران کسانی هستند که پیامبران و بزرگان و امامان را و تمام افرادی که در ساختن جهان موثرند به دنیا می آورند و این راز بر کسی پوشیده نیست که مادران تمدن ساز هستند، و به همین خاطرلغت دنیا نیز مونث مجازی است و جهان هستی و دهکده جهانی با وجود جنگها و خونریزی های بشری، ولی تلاشهای فرهنگی و سازنده ی بشریت، به سمت مهر مادرانه در حرکت است ، و فرهنگ گفتمان ، انعطاف ، تربیت و سازندگی بیشترین هنر مادران خواهند بود. در بیت سوم ، فردوسی مادران را چنین می ستاید، ومی گوید؛ من آن موجودی هستم که رستم به دنیا آورده است و رستم های دوران، پهلوانان و قهرمانان جهان خواهند بود و شاعری دیگر چه نیکو گفته است:
تا قیامت آزمایش دایم هست
پس به هر دوری ولیی لازم است
مادران و زنان بطور کلی با زادن شیران فرهنگی و خدمت گستر، همین برایشان کفایت می کند که آنها در درجامعه چقدر بزرگ منش و موثر هستند. درشهر کوچکی مانند سیمره ) دره شهر ( مادران فداکار در گذشته های نه چندان دور دوشا دوش مردان فعالیت می کردند و در زندگی ایلی و کشاورزی خانواده را یاری می کردند ، با مشک ) کُنَه ( از چشمه ها و نهرها و یا رودخانه ی سیمره آب می آوردند . دستاوردهای هنری و اقتصادی وبهداشتی و درمانی و تربیتی و فرهنگی را به سان سایر مادران به بچه های خود آموزش می دادند. آنها به فعالیتهایی مانند، با مشک ( کُنَه ) و رسن ( طناب ) آب شرب از رودخانه و چشمه آوردن، وپخت نان ، دوشیدن شیر گوسفندان ، بافتن قالی ، کاشت و بر داشت ، محصولات کشاورزی ، و درست کردن چیت ( چیق ) و تَک و سیاه چادر و ریسیدن پشم و موی گو سفندان و تهیه لبنیات ، و کار های دشوار دیگر تلاش و کوشش مادران سیمره ای قبل از دهه ی شصت ( ۱۳۶۰ ) شمسی است.
[ اقتباس از کانال سیمره به قلم عبداله خدایاری]
تصویر زنی در حال مشک زنی
تصویر زنی در حال پختن نان یا درست کردن گِرده
تصویر بدون شرح
تصویر دختری روستایی
در پایان نگارنده با سخنی از دکتر شریعتی ، در باره ی گرامیداشت زن، مطلب را به پایان می رساند؛
"زن اگرپرنده آفریده می شد، حتما "طاووس"بود.
اگرچهار پا بود، حتما "آهو"بود.
اگرحشره بود، حتما "پروانه"بود.
او انسان آفریده شد، تا خواهر و مادر باشد و عشق. . .
زن چنان بزرگ است که اشرف موجودات خداست.
تا حدی که یک گل، او را راضی می کند،
و یک کلمه، او را به کشتن می دهد.
پس ای مرد، مواظب باش،
زن ازسمت چـــپ، نزدیک به قلبت ساخته شده، تا او را درقلبت جا دهی.
شگفت انگیز است!
زن درکودکی درهای برکت را به روی پدرش می گشاید،
درجوانی دین شوهرش را کامل می کند،
و هنگامی که مادرمی شود، بهشت زیر پای اوست.
قدرش را بدانیم. . . "
[بر گرفته از کانال حامیان طبیعت و محیط زیست]
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
لفظ "مادر" کلمه ای آرام بخشاست، که از لحاظ معنوی و مادی، جهانی گسترده در معنایش نهفته است، "مادران" که از جنس زن و مکمل مرد به حساب می آیند، در بهشت برین خلقت یافته ، و اشباع از لطف و بارقه ی رحمت و مهر و امید است. به این موجود فرشته وش، لطائف زیادی در جسم و روحش از جانب خداوند عنایت گردیده است تا آنجا که رهبر و بزرگ این "مادران" و زنان را سیده النساء العالمین " فاطمه الزهرا" قرار داده است، و همین زنان و مادران، قادرند با یک دست گهواره و با دست دیگر جهان را تکان دهند. ، از طرفی نیز زن موجب گسترش شبکه فامیلی می شود و به تعبیر حدیث شریف؛ بهشت زیر پای مادران است. قدر زن را قرآن و پیامبر ) ص ( می دانند، تا آنجا که پیامبر اسلام با زنان نهایت مهربانی را داشت، و رهبر زنان جهان حضرت فاطمه زهرا ( س ) را بریده از شر و خیر کثیر می دانست، آن حضرت بر دستان وی بوسه می زد، و او را مادر خود " ام ابیها" خطاب می کرد.
... [مشاهده متن کامل]
برای گرامیداشت مقام مادران باز هم به کتاب آسمانی قرآن رجوع می کنیم
در سوره ی کوثر خداوند بزرگ در دفاع از پیامبر اسلام ( ص ) که مردم جاهل او را ابتر و به اصطلاح اجاق کور می دانستند، و آن حضرت را مورد شماتت و زخم زبان قرار می دادند، این سوره پر معنا را به دفاع از پیامبرش نازل فرمود. در حقیقت این سوره ی کوثر خطابی است به تمام بشریت که دختران و زنان را حقیر نشمارند، بلکه خیر کثیر و چشمه جوشان کوثر کمالات و فیوضات الهی بدانند، زیرا که زنان با مادر شدن، موجب زیادی جمعیت و عوامل سازندگی را در این کره خاکی به وجود می آورند ، از دامن آن ها پیامبران و بزرگان زاده شده و در کنار آن ها تربیت ، رشد و تعالی و ترقی می یابند. و به قول شاعر :
به گمانم مادران از انبیا هم برترند
چون انبیا خود زادگان مادرند
ترجمه ی سوره کوثر:
خداوند به پیامبر اسلام ( ص ) وحی فرمود :
۱ - ای پیامبر :ما تو را " چشمه کوثر" ( فاطمه ) عنایت کردیم
۲ - پس برای پروردگارت نماز بگزار و قربانی بده
۳ - به درستی که دشمنت ، خود بی تبار و ابتر خواهد بود.
در ترجمه ی سوره کوثر، اکثر بزرگان اشاره به وجود مقدس فاطمه زهرا ( س ) به عنوان مادر امامت اشاره کرده اند، و به تعبیر دیگر می توان چشمه کوثر را به تمام مادران عالم که قدرت زایش و رویش را دارند، تشبیه نمود، و حکیم ابوالقاسم فردوسی در چند بیت شعر مادران را به نیکویی ستوده است که ابتدا اشعار آورده می شوند و سپس توضیح مختصری داده می شود:
ای به نام زنانِ جهان، مادران
که هستی ما و شماست زیشان
بزادند و جانِ جهان ساختند
نباشد این راز بر کس نهان
من آنم که رستم بیآورده ام
همان رستم یل، جهان پهلوان
زنان را همین یک هنر بس بود
نشینند و آرند شیران نر
در اینجا فردوسی شاعر حماسه سرا، بر تمام مادران جهان درود می فرستد و آن ها را هستی بخش هر مرد و زن می داند. این مادران کسانی هستند که پیامبران و بزرگان و امامان را و تمام افرادی که در ساختن جهان موثرند به دنیا می آورند و این راز بر کسی پوشیده نیست که مادران تمدن ساز هستند، و به همین خاطرلغت دنیا نیز مونث مجازی است و جهان هستی و دهکده جهانی با وجود جنگها و خونریزی های بشری، ولی تلاشهای فرهنگی و سازنده ی بشریت، به سمت مهر مادرانه در حرکت است ، و فرهنگ گفتمان ، انعطاف ، تربیت و سازندگی بیشترین هنر مادران خواهند بود. در بیت سوم ، فردوسی مادران را چنین می ستاید، ومی گوید؛ من آن موجودی هستم که رستم به دنیا آورده است و رستم های دوران، پهلوانان و قهرمانان جهان خواهند بود و شاعری دیگر چه نیکو گفته است:
تا قیامت آزمایش دایم هست
پس به هر دوری ولیی لازم است
مادران و زنان بطور کلی با زادن شیران فرهنگی و خدمت گستر، همین برایشان کفایت می کند که آنها در درجامعه چقدر بزرگ منش و موثر هستند. درشهر کوچکی مانند سیمره ) دره شهر ( مادران فداکار در گذشته های نه چندان دور دوشا دوش مردان فعالیت می کردند و در زندگی ایلی و کشاورزی خانواده را یاری می کردند ، با مشک ) کُنَه ( از چشمه ها و نهرها و یا رودخانه ی سیمره آب می آوردند . دستاوردهای هنری و اقتصادی وبهداشتی و درمانی و تربیتی و فرهنگی را به سان سایر مادران به بچه های خود آموزش می دادند. آنها به فعالیتهایی مانند، با مشک ( کُنَه ) و رسن ( طناب ) آب شرب از رودخانه و چشمه آوردن، وپخت نان ، دوشیدن شیر گوسفندان ، بافتن قالی ، کاشت و بر داشت ، محصولات کشاورزی ، و درست کردن چیت ( چیق ) و تَک و سیاه چادر و ریسیدن پشم و موی گو سفندان و تهیه لبنیات ، و کار های دشوار دیگر تلاش و کوشش مادران سیمره ای قبل از دهه ی شصت ( ۱۳۶۰ ) شمسی است.
[ اقتباس از کانال سیمره به قلم عبداله خدایاری]
تصویر زنی در حال مشک زنی
تصویر زنی در حال پختن نان یا درست کردن گِرده
تصویر بدون شرح
تصویر دختری روستایی
در پایان نگارنده با سخنی از دکتر شریعتی ، در باره ی گرامیداشت زن، مطلب را به پایان می رساند؛
"زن اگرپرنده آفریده می شد، حتما "طاووس"بود.
اگرچهار پا بود، حتما "آهو"بود.
اگرحشره بود، حتما "پروانه"بود.
او انسان آفریده شد، تا خواهر و مادر باشد و عشق. . .
زن چنان بزرگ است که اشرف موجودات خداست.
تا حدی که یک گل، او را راضی می کند،
و یک کلمه، او را به کشتن می دهد.
پس ای مرد، مواظب باش،
زن ازسمت چـــپ، نزدیک به قلبت ساخته شده، تا او را درقلبت جا دهی.
شگفت انگیز است!
زن درکودکی درهای برکت را به روی پدرش می گشاید،
درجوانی دین شوهرش را کامل می کند،
و هنگامی که مادرمی شود، بهشت زیر پای اوست.
قدرش را بدانیم. . . "
[بر گرفته از کانال حامیان طبیعت و محیط زیست]
در کتاب شهریاران کرد ، صفحه ی ۲۶۵ در باره ی سوره میری چنین نوشته است؛
قدرتمندترین و ثروتمند ترین و پر جمعیت ترین تیره ایل زنگنه ، طایفه سرخه میری، که در زمان یکی از شاهن شاید شاه سلیمان باشد، آنها را به حومه ملایر تبعیدکرده اند، و کلیه ی دشت هرسم و دیزگران ملک شخصی دو برادر به نامهای ایناق و بداق بوده اند، که پس از چند سال در ملایر ، بعد از سقوطخانواده افشار کریمخان فرزند ایناق به پادشاهی می رسد، که عادل ترین پادشاه ایران بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
" دامهای محرومیت در جوامع طبقاتی"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
دام در لغت دومعنا دارد؛
۱ - به معنای جانوران و حیواناتِ بی آزار و اهلی، مانند آهو و گوسفند
۲ - به معنای تله، و بند و تور ماهیگیری و مواردی از این قبیل[1]
... [مشاهده متن کامل]
در اینجا معنای دوم مد نظر است، و دامهادر اصطلاح ، عواملی چند از جمله فقر و ناتوانی، و آسیب پذیری و. . . هستند، که افراد جامعه را زبون و فقیر و محروم می نمایند. فرادستان و صاحبان قدرت چنان فرو دستان جامعه را تحقیر و تضعیف می نمایند، که افرادفرو دست بسان حیوان اهلی در اطاعت چوپان رام و مطیع و راضی به وضع موجود باشند. این شکاف طبقاتی در روابط انسانها چنان تاءثیر گذاراست که ضعیف در مقابل قوی برای دادخواهی و احقاق حق به لکنت زبان می افتد. ضعفای جامعه در چنین جامعه ای به صورت بردگان آنقدر در سختی قرار می گیرند و از لحاظ روحی و روانی دچار افت مالی و فکری می شوند که انزوا و گوشه گیری را بر حضور در بین جمع ترجیح می دهند و از این که فقط حرف زور گویانه ی صاحبان قدرت را فقط گوش کنند، از چنین زندگانی ای احساس خوشآیندی ندارند.
"ریچاردچمبرز" ابعاد پنجگانه فقر و محرومیت را مطرح کرده است که همدیگر را
تقویت میکنند. خوشه های نامساعدی که تله محرومیت را شکل می دهند ،
عبارتند از:
1 - فقر،
2 - ضعف جسمانی،
3 - آسیبپذیری،
4 - انزوا،
5 - بیقدرتی.
هریک از این خوشه ها با یکدیگر در ارتباط بوده، همدیگر را تقویت کرده ، و در نهایت باعث
بازتولید مداوم محرومیت و فقر می شوند که "چمبرز " آن را "تله محرومیت" نام می دهد. به نظروی فقرای کشورهای جهان سوم به خصوص فقرای روستایی این کشورها اسیر "تله محرومیت "هستند و نمیتوانند از آن
خارج شوند. [2]
آنچه مسلم است فقر فکری و اقتصادی عاملی برای بی ایمانی، نا امیدی و افسردگی و انزواطلبی و ضد اجتماع شدن و بدبینی به جامعه می گردند و گاه چنان سرخورده و ماءیوس می شوند کهراه فراری از این بن بستها را در خود نمی بینند و تسلیم محض بیچارگی ها و فقر و بی زوری و ناتوانی خویش می گردند. آن چنان از قدرت حاکمه و تعلیم و تربیتی که نتوانسته در آنها امید و تغییر مثبت ایجاد کند، احساس بیزاری دارند که زیر بار "تله ی محرومیت" خود را در اسارت و زنجیر می بیند و بامرگ آن عقده ها و غم ها و رنجها را که سالیان سال کشیده ، به گور می برد. یک نمونه از حاکمان جور توصیه های آغا محمد خان قاجار به برادرزاده اش "باباخان" معروف به فتحعلی شاه قاجار می باشد، که در ذیل آورده می شود.
نصیحت آغا محمدخان قاجار خطاب به ولیعهدش فتحعلی شاه :
رعیت چون آسوده گردد در فکر عزل رئیس و ضابط افتد و علی هذا القیاس . چون عموم اهالی ملک را فراغت روی دهد به عمال و حکام تمکین نکنند و در فکرهای دور و دراز درافتند،
این گروه فرومایه را باید به خود مشغول کردن که از کار رعیتی و گرفتاری فارغ نگردند؛
ارباب زراعت و فلاحت باید چنان باشد که هر ده خانه را یک دیگ نباشد تا به جهت طبخ آشی یک روز به عطلت و انتظار بسر برند و الا رعیتی نکنند و نقصان در ملک روی کند . . . .
[روضه الصفای ناصری، تصحیح جمشید کیان فر، ۱۳، ص ۷۴۲۱]
در وب سایت "فرا رو" در قسمتی از وصیت نامه ی آغا محمد خان قاجار چنین آمده است؛
�اگر می خواهی در ایران به راحتی سلطنت کنی، سعی کن که مردم گرسنه و بی سواد باشند. ��
( وصیت نامه آغا محمدخان قاجار )
این سخنان و وصایا شالوده، و مادر بدبختی های جامعه هستند . انسان با دانش در پیری دل و جانش هم احساس جوانی و شجاعت دارد. حکیم طوس هزار سال پیش فرموده است؛
توانا بود هرکه دانا بود
زدانش دل پیر برنا شود
ایشان قبل از فرانسیس بیکن فرموده است، علم مساوی با قدرت است، و دانایی را توانایی می دانسته است.
اما فقر و بیسوادی بلای جان جامعه است . و همین دو عامل شکننده، و تعیین کننده، موجب خواری و زبونی جامعه می شود.
دیکتاتورها روحیه ی خود خواهی دارند ، وابستگان و پیروان و عوامل آنها نیز در هر مکانی چنین ویژگی هایی را در مقیاس کوچکتر دارند. و برآیند چنین روحیاتی بی سامانی و محرومیت جامعه را در بر خواهد داشت.
در روزنامه - هفته نامه پاسار گاد ، جناب آقای بیژن ادبی ، مقاله ای تحت عنوان " هوا بس ناجوانمردانه "بی روح" است. " در باره ی مفهوم" تله ی محرومیت" چنین نوشته است؛
مفهومی به نام �دیگری تعمیم یافته� در معنای مجموعه انتظاراتی که فرد گمان می کند دیگر شهروندان از وی خواهند داشت، [ در جوامع طبقاتی که تعلیم و تربیت ضعیفی دارند]، به خوبی رشد و نمو نمی کند و امکانی نیز برای حضور نمی یابد. شخص، فقط و فقط به امکانی برای پیشرفت و بالا رفتن سطح برخورداری خود می اندیشد، حتی به بهای آن که به دیگران آزار برساند یا حقوق آن ها را پایمالِ خودخواهی خود کند. تربیت ناصحیح، تنها یک بُعد از این فرایند خطرناک و مُضِر �ازخودبیگانگی و به تَبعِ آن، انزوای اجتماعی� است. نظریه یِ تالیِ این پارادایم یا انگاره، مفهوم �تله محرومیت� از ( ریچارد چمبرز ) است که بر اساس این نظریه، مجموعه ای از عواملی چون ضعف جسمانی، بی قدرتی، بی سوادی، انزوا، آسیب پذیری، بیکاری، بی درآمدی، دور باطلی از محرومیت، عقده های سرکوب شده و روانی سرشار از سرخوردگی را برای فرد به وجود می آورد. نهایتاً فرد احساس می کند که دیگر عضوی از این جامعه محسوب نمی شود و برای او اطرافیان و سایر شهروندان، همان مفهوم ( دیگران ) در رویکرد منفی آن یعنی دیگرانی که هیچ وجه مشترکی با آنان ندارد. حتی ممکن است نوعی حس بیزاری از دیگران را تداعی می کند. مجموعه ای از این نابسامانی ها در صورت عدم مرتفع شدن و پیدا نکردن راه علاج، آن قدر آدم ها را از هم دور می کند که در این روزهایی که رو به سردی می روند، حال ارتباطات اجتماعی مان آن چنان دل چسب نباشد. [3]
نتیجه:
در برابر این وضعیت که در جوامع طبقاتی و کشورهای جهان سوم پیش آمده، و شاید این" محرومیت سازمان یافته" ، به نوعی عمدی و هدفمند توسط دستانی پنهان و آشکار انجام می شوند.
حضرت علی ( ع ) در نهج البلاغه، ضمن هشدارهایی چند همه ی مردم را فرزندان آدم می داند و همه آزاد آفریده شده اند. آن حضرت در نامه ۵۳ نهج البلاغه فرموده است؛
�من بارها از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود:
�لن تقدس امة لایؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع ��[5]
امتی که حق ضعیفان را از زورمندان باصراحت و بدون خوف و ترس نگیرد، هرگزپاک نمی شود و روی سعادت را نمی بیند. اینجا عدالتخواهی را مسئولیت همه می دانند نه در جوامع طبقاتی هر فردی فقط به منافع خود بیندیشد.
آن حضرت، �در خطبه �شقشقیه � می فرماید:
�و ما اخذالله علی العلماء ان لا یقارواعلی کظة ظالم و لا سغب مظلوم. ��[ 6]
در این فراز از کلماتش با صراحت می فرماید: من طالب خلافت و حکومت برشما نبودم، آنچه که مرا وادار به پذیرش ( خلافت و حکومت ) کرد، پیمانی است که خداوند از علمای هر امتی گرفته که در برابرشکمپارگی ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند و به یاری گروه دوم قیام کنند و با گروه اول به مبارزه بپردازند.
�الذلیل عندی عزیز حتی آخذالحق له والقوی عندی ضعیف حتی آخذالحق منه، رضینا عن الله قضاءه و سلمنا لله امره. ��[7]
یعنی:
ناتوان ستمدیده در نظر من، عزیز است تاحقش را بگیرم و زورمند ستمگر نزد من، حقیر و ضعیف است تا حق دیگران را از اوبستانم. ما در برابر فرمان خدا راضی هستیم ودر مقابل امر او تسلیم می باشیم.
علی علیه السلام برای از بین بردن این روند وممانعت ازگسترش ظلم و تبعیضات در جامعه اسلامی، تنها راه رهایی و نجات را مبارزه می دانست و می فرمود:
�لایمنع الضیم الذلیل! و لایدرک الحق الا بالجد. ��[8]
حضرت علی بعد از ضربت خوردن، و در زمانی که در بستر شهادت آرمیده بودند، به فرزندانش وصیت کرد؛
"همواره دشمن ظالمان و یاور مظلومان باشید" [9]
افراد ضعیف و ناتوان، هرگز نمی توانندستم را از خود دور کنند; و حق جز با تلاش وکوشش به دست نمی آید.
نهایت این است که حق گرفتنی است ، شرط عدالتخواهی این است که با انسجام و همکاری امت و یا ملت بتوان خالصانه همدیگر را یاری کرد ، و نسبت به ظالمان واکنش نشان داد، نه این که چون به قدرت و ثروت رسیدند، جزو ظالمان گردند، و سایرین رادر تله ی فقر و محرومیت گرفتار کنند. امید است دولتمردان ، و دانایاندر بدنه ی قدرت، مشکلات جامعه را با تدبیر و تلاش مضاعف و جذب همگانی جامعه را اصلاح نمود.
پی نوشته ها و منابع:
[1] - عمید ، حسن ( فرهنگ لغت عمید ) و فرهنگ لغت دکتر محمد معین
[2] - ازکیا - مصطفی، غفاری - غلامرضا ، جامعه شناسی توسعه، انتشارات کیهان - چاپ هشتم، سال ۱۳۸۸ صفحه ۷۸
[3] - ادبی - بیژن، مقاله هوا بس ناجوانمردانه"بی روح" است، روزنامه - هفته نامه پاسارگاد، شماره ۵۴۳ دهم دی ماه ۱۳۹۷
[4] - سخی حلیمی - غلام، امام علی ( ع ) - مقاله "امام علی ( ع ) و دفاع از مظلوم" - شماره ۴۲ مجله فرهنگ کوثر - پایگاه مجلات تخصصی نور ، شهریور ماه سال ۱۳۷۹ شمسی - صفحات ۲۶ تا۲۹
[5] - نهج البلاغه صبحی - نامه ۵۳
[6] - نهج البلاغه - خطبه شقشقیه
[7] - نهج البلاغه - خطبه۳۷
[8] - نهج البلاغه - خطبه ۲۹
[9] - نهج البلاغه - نامه ۴۷
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
دام در لغت دومعنا دارد؛
۱ - به معنای جانوران و حیواناتِ بی آزار و اهلی، مانند آهو و گوسفند
۲ - به معنای تله، و بند و تور ماهیگیری و مواردی از این قبیل[1]
... [مشاهده متن کامل]
در اینجا معنای دوم مد نظر است، و دامهادر اصطلاح ، عواملی چند از جمله فقر و ناتوانی، و آسیب پذیری و. . . هستند، که افراد جامعه را زبون و فقیر و محروم می نمایند. فرادستان و صاحبان قدرت چنان فرو دستان جامعه را تحقیر و تضعیف می نمایند، که افرادفرو دست بسان حیوان اهلی در اطاعت چوپان رام و مطیع و راضی به وضع موجود باشند. این شکاف طبقاتی در روابط انسانها چنان تاءثیر گذاراست که ضعیف در مقابل قوی برای دادخواهی و احقاق حق به لکنت زبان می افتد. ضعفای جامعه در چنین جامعه ای به صورت بردگان آنقدر در سختی قرار می گیرند و از لحاظ روحی و روانی دچار افت مالی و فکری می شوند که انزوا و گوشه گیری را بر حضور در بین جمع ترجیح می دهند و از این که فقط حرف زور گویانه ی صاحبان قدرت را فقط گوش کنند، از چنین زندگانی ای احساس خوشآیندی ندارند.
"ریچاردچمبرز" ابعاد پنجگانه فقر و محرومیت را مطرح کرده است که همدیگر را
تقویت میکنند. خوشه های نامساعدی که تله محرومیت را شکل می دهند ،
عبارتند از:
1 - فقر،
2 - ضعف جسمانی،
3 - آسیبپذیری،
4 - انزوا،
5 - بیقدرتی.
هریک از این خوشه ها با یکدیگر در ارتباط بوده، همدیگر را تقویت کرده ، و در نهایت باعث
بازتولید مداوم محرومیت و فقر می شوند که "چمبرز " آن را "تله محرومیت" نام می دهد. به نظروی فقرای کشورهای جهان سوم به خصوص فقرای روستایی این کشورها اسیر "تله محرومیت "هستند و نمیتوانند از آن
خارج شوند. [2]
آنچه مسلم است فقر فکری و اقتصادی عاملی برای بی ایمانی، نا امیدی و افسردگی و انزواطلبی و ضد اجتماع شدن و بدبینی به جامعه می گردند و گاه چنان سرخورده و ماءیوس می شوند کهراه فراری از این بن بستها را در خود نمی بینند و تسلیم محض بیچارگی ها و فقر و بی زوری و ناتوانی خویش می گردند. آن چنان از قدرت حاکمه و تعلیم و تربیتی که نتوانسته در آنها امید و تغییر مثبت ایجاد کند، احساس بیزاری دارند که زیر بار "تله ی محرومیت" خود را در اسارت و زنجیر می بیند و بامرگ آن عقده ها و غم ها و رنجها را که سالیان سال کشیده ، به گور می برد. یک نمونه از حاکمان جور توصیه های آغا محمد خان قاجار به برادرزاده اش "باباخان" معروف به فتحعلی شاه قاجار می باشد، که در ذیل آورده می شود.
نصیحت آغا محمدخان قاجار خطاب به ولیعهدش فتحعلی شاه :
رعیت چون آسوده گردد در فکر عزل رئیس و ضابط افتد و علی هذا القیاس . چون عموم اهالی ملک را فراغت روی دهد به عمال و حکام تمکین نکنند و در فکرهای دور و دراز درافتند،
این گروه فرومایه را باید به خود مشغول کردن که از کار رعیتی و گرفتاری فارغ نگردند؛
ارباب زراعت و فلاحت باید چنان باشد که هر ده خانه را یک دیگ نباشد تا به جهت طبخ آشی یک روز به عطلت و انتظار بسر برند و الا رعیتی نکنند و نقصان در ملک روی کند . . . .
[روضه الصفای ناصری، تصحیح جمشید کیان فر، ۱۳، ص ۷۴۲۱]
در وب سایت "فرا رو" در قسمتی از وصیت نامه ی آغا محمد خان قاجار چنین آمده است؛
�اگر می خواهی در ایران به راحتی سلطنت کنی، سعی کن که مردم گرسنه و بی سواد باشند. ��
( وصیت نامه آغا محمدخان قاجار )
این سخنان و وصایا شالوده، و مادر بدبختی های جامعه هستند . انسان با دانش در پیری دل و جانش هم احساس جوانی و شجاعت دارد. حکیم طوس هزار سال پیش فرموده است؛
توانا بود هرکه دانا بود
زدانش دل پیر برنا شود
ایشان قبل از فرانسیس بیکن فرموده است، علم مساوی با قدرت است، و دانایی را توانایی می دانسته است.
اما فقر و بیسوادی بلای جان جامعه است . و همین دو عامل شکننده، و تعیین کننده، موجب خواری و زبونی جامعه می شود.
دیکتاتورها روحیه ی خود خواهی دارند ، وابستگان و پیروان و عوامل آنها نیز در هر مکانی چنین ویژگی هایی را در مقیاس کوچکتر دارند. و برآیند چنین روحیاتی بی سامانی و محرومیت جامعه را در بر خواهد داشت.
در روزنامه - هفته نامه پاسار گاد ، جناب آقای بیژن ادبی ، مقاله ای تحت عنوان " هوا بس ناجوانمردانه "بی روح" است. " در باره ی مفهوم" تله ی محرومیت" چنین نوشته است؛
مفهومی به نام �دیگری تعمیم یافته� در معنای مجموعه انتظاراتی که فرد گمان می کند دیگر شهروندان از وی خواهند داشت، [ در جوامع طبقاتی که تعلیم و تربیت ضعیفی دارند]، به خوبی رشد و نمو نمی کند و امکانی نیز برای حضور نمی یابد. شخص، فقط و فقط به امکانی برای پیشرفت و بالا رفتن سطح برخورداری خود می اندیشد، حتی به بهای آن که به دیگران آزار برساند یا حقوق آن ها را پایمالِ خودخواهی خود کند. تربیت ناصحیح، تنها یک بُعد از این فرایند خطرناک و مُضِر �ازخودبیگانگی و به تَبعِ آن، انزوای اجتماعی� است. نظریه یِ تالیِ این پارادایم یا انگاره، مفهوم �تله محرومیت� از ( ریچارد چمبرز ) است که بر اساس این نظریه، مجموعه ای از عواملی چون ضعف جسمانی، بی قدرتی، بی سوادی، انزوا، آسیب پذیری، بیکاری، بی درآمدی، دور باطلی از محرومیت، عقده های سرکوب شده و روانی سرشار از سرخوردگی را برای فرد به وجود می آورد. نهایتاً فرد احساس می کند که دیگر عضوی از این جامعه محسوب نمی شود و برای او اطرافیان و سایر شهروندان، همان مفهوم ( دیگران ) در رویکرد منفی آن یعنی دیگرانی که هیچ وجه مشترکی با آنان ندارد. حتی ممکن است نوعی حس بیزاری از دیگران را تداعی می کند. مجموعه ای از این نابسامانی ها در صورت عدم مرتفع شدن و پیدا نکردن راه علاج، آن قدر آدم ها را از هم دور می کند که در این روزهایی که رو به سردی می روند، حال ارتباطات اجتماعی مان آن چنان دل چسب نباشد. [3]
نتیجه:
در برابر این وضعیت که در جوامع طبقاتی و کشورهای جهان سوم پیش آمده، و شاید این" محرومیت سازمان یافته" ، به نوعی عمدی و هدفمند توسط دستانی پنهان و آشکار انجام می شوند.
حضرت علی ( ع ) در نهج البلاغه، ضمن هشدارهایی چند همه ی مردم را فرزندان آدم می داند و همه آزاد آفریده شده اند. آن حضرت در نامه ۵۳ نهج البلاغه فرموده است؛
�من بارها از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود:
�لن تقدس امة لایؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع ��[5]
امتی که حق ضعیفان را از زورمندان باصراحت و بدون خوف و ترس نگیرد، هرگزپاک نمی شود و روی سعادت را نمی بیند. اینجا عدالتخواهی را مسئولیت همه می دانند نه در جوامع طبقاتی هر فردی فقط به منافع خود بیندیشد.
آن حضرت، �در خطبه �شقشقیه � می فرماید:
�و ما اخذالله علی العلماء ان لا یقارواعلی کظة ظالم و لا سغب مظلوم. ��[ 6]
در این فراز از کلماتش با صراحت می فرماید: من طالب خلافت و حکومت برشما نبودم، آنچه که مرا وادار به پذیرش ( خلافت و حکومت ) کرد، پیمانی است که خداوند از علمای هر امتی گرفته که در برابرشکمپارگی ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند و به یاری گروه دوم قیام کنند و با گروه اول به مبارزه بپردازند.
�الذلیل عندی عزیز حتی آخذالحق له والقوی عندی ضعیف حتی آخذالحق منه، رضینا عن الله قضاءه و سلمنا لله امره. ��[7]
یعنی:
ناتوان ستمدیده در نظر من، عزیز است تاحقش را بگیرم و زورمند ستمگر نزد من، حقیر و ضعیف است تا حق دیگران را از اوبستانم. ما در برابر فرمان خدا راضی هستیم ودر مقابل امر او تسلیم می باشیم.
علی علیه السلام برای از بین بردن این روند وممانعت ازگسترش ظلم و تبعیضات در جامعه اسلامی، تنها راه رهایی و نجات را مبارزه می دانست و می فرمود:
�لایمنع الضیم الذلیل! و لایدرک الحق الا بالجد. ��[8]
حضرت علی بعد از ضربت خوردن، و در زمانی که در بستر شهادت آرمیده بودند، به فرزندانش وصیت کرد؛
"همواره دشمن ظالمان و یاور مظلومان باشید" [9]
افراد ضعیف و ناتوان، هرگز نمی توانندستم را از خود دور کنند; و حق جز با تلاش وکوشش به دست نمی آید.
نهایت این است که حق گرفتنی است ، شرط عدالتخواهی این است که با انسجام و همکاری امت و یا ملت بتوان خالصانه همدیگر را یاری کرد ، و نسبت به ظالمان واکنش نشان داد، نه این که چون به قدرت و ثروت رسیدند، جزو ظالمان گردند، و سایرین رادر تله ی فقر و محرومیت گرفتار کنند. امید است دولتمردان ، و دانایاندر بدنه ی قدرت، مشکلات جامعه را با تدبیر و تلاش مضاعف و جذب همگانی جامعه را اصلاح نمود.
پی نوشته ها و منابع:
[1] - عمید ، حسن ( فرهنگ لغت عمید ) و فرهنگ لغت دکتر محمد معین
[2] - ازکیا - مصطفی، غفاری - غلامرضا ، جامعه شناسی توسعه، انتشارات کیهان - چاپ هشتم، سال ۱۳۸۸ صفحه ۷۸
[3] - ادبی - بیژن، مقاله هوا بس ناجوانمردانه"بی روح" است، روزنامه - هفته نامه پاسارگاد، شماره ۵۴۳ دهم دی ماه ۱۳۹۷
[4] - سخی حلیمی - غلام، امام علی ( ع ) - مقاله "امام علی ( ع ) و دفاع از مظلوم" - شماره ۴۲ مجله فرهنگ کوثر - پایگاه مجلات تخصصی نور ، شهریور ماه سال ۱۳۷۹ شمسی - صفحات ۲۶ تا۲۹
[5] - نهج البلاغه صبحی - نامه ۵۳
[6] - نهج البلاغه - خطبه شقشقیه
[7] - نهج البلاغه - خطبه۳۷
[8] - نهج البلاغه - خطبه ۲۹
[9] - نهج البلاغه - نامه ۴۷
"سیری در سخنان امام حسین ( ع ) " - ۱۴
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث:
پیروى از حق و کمال عقل
متن حدیث:
�لا یَکْمُلُ الْعَقْلُ إِلا بِاتّبَاعِ الْحَقّ�.
ترجمه حدیث:
... [مشاهده متن کامل]
امام حسین ( ع ) فرمود: �عقل جز با پیروى از حق، کامل نمىشود�.
منبع حدیث :
( أعلام الدین، ص۲۹۸ )
توضیح حدیث:
با وجود آنکه سخن آسمانی و حکیمانه ی حصرت امام حسین ( ع ) کاملا" واضح و آشکار است، اما نگارنده برای کسب فیض از محضر حدیث شریف آن امام نور، مطالبی در حاشیه ی آن ذکر می شود. امید است مفید فایده واقع گردد.
یکی از احادیث شریف که نسل پنجم امام حسین ( ع ) یعنی حضرت امام رضا ( ع ) فرموده ، و به نظر نگارنده شرحی منطقی بر حدیث امام حسین ( ع ) می باشند ، عینا" در این مقاله آورده می شود.
ّمتن حدیث حضرت امام رضا ( ع ) در باره ی نشانه های کمال عقل:
لا یتـم عقل امـرء مسلـم حتـى تکون فیه عشر خصـال : الخیــر منـه مـامــول. و الشر منه مامـون. یستکثر قلیل الخیر من غیره, و یستقل کثیر الخیر مـن نفسه. لا یسام من طلب الخـوائج الیه, و لا یمل مـن طلب العلـم طول دهره. الفقرفى الله احب الیه من الغنى و الذل فى الله احب الیه مـن العز فى عدوه. و الخمـول اشهى الیه من الشهره.
ثـم قال ( ع ) العاشره و ما العاشره؟ قیل له: ما هى؟ قال ( ع ) : لایرى احدا الا قال: هو خیر منى و اتقى. [1]
- �امام علی بن موسی الرضا�علیه السلام فرمودند: عقل شخص مسلمـان تمـام نیست, مگر ایـن که ده خصلت را دارا بـاشـد:
1ـ از او امید خیر باشد.
2ـ از بدى او در امان باشند.
3ـ خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد.
4ـ خیر بسیار خود را اندک شمارد.
5ـ هـر چه حـاجت از او خـواهنـد دلتنگ نشـود.
6ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود.
7ـ فقـر در راه خـدایـش از تـوانگـرى محبـوبتـر بـاشــد.
8ـ خـوارى در راه خـدایـش از عزت بـا دشمنـش محبـوبتـر بـاشــد.
9ـ گمنـامـى را از پـر نـامـى خـواهـانتـر بـاشـد.
10ـ سپس فـرمـود: دهمى چیست و چیست دهمى ؟ به او گفته شـد: چیست؟ فـرمـود:
احـدى را ننگـرد جز ایـن که بگـویـد او از مـن بهتـر و پـرهیز کـارتـــر است.
در اهمیت عقل ، با استناد به روایت می توان گفت؛ عقل شالوده ی دین و حیاست، زیرا دین و حیا و عقل راکنار هم قرار دادند، و جبرئیل به حضرت آدم گفت؛ یکی از این سه را انتخاب کن. حضرت آدم عقل را انتخاب کرد، و ان دو به دنبال عقل آمدند. متن حدیث به شرح زیر است؛
دومین حدیث از احادیث باب �عقل و جهل� در کتاب اصول کافی؛ روایتی است که اصبغ بن نباته از امام على ( ع ) چنین نقل کرده است:
�جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت: اى آدم! من مأمور شده ام که تو را در انتخاب یکى از سه چیز مخیّر سازم؛ پس یکى را برگزین و دوتا را واگذار. آدم گفت: آن سه چیز چیست؟ گفت: عقل، حیاء و دین. آدم گفت: عقل را برگزیدم، جبرئیل به حیاء و دین گفت: شما بازگردید و او را واگذارید، آن دو گفتند: اى جبرئیل! ما مأموریم هرجا که عقل باشد با او باشیم. جبرئیل گفت: خود دانید و بالا رفت�. [2]
عقل رشاد آدمی عامل پیشرفت و خلاقیت و ابتکار و دانایی است عقل موجب می شود، که انسان در سخن گفتن و آداب معاشرت و رتق و فتق امور از میزان عقل استفاده نماید.
امام حسین ( ع ) عقلی به کمال می رسد که از حق تبعیت کند، یعنی از دستورات خدا تبعیت کند، به قول حضرت ابراهیم ( ع ) که در قرآن آمده ، همانا نماز و تمسک، و حیات و ممات خود را برای خدا می داند. به همین خاطر است که خداوند حضرت ابراهیم ( ع ) او را دوست خویش ( خلیل الله ) و پیامبر و نهایت او را به مقام امامت رسانید. عقل و مباحثش با ستاره پرستها و معاندان حق و نمرودیان همه حکایت از تابع حق بودن عقل و اندیشه ی وی دارد. در ادامه ی سخن امام حسین ( ع ) بعد از کمال عقل با تبعیت از حق، اذعان می فرماید؛
لا یُکمَلُ العَقلُ اِلّا بِاتِّباعِ الحَق اَلاتَرَونَ اَنَّ الحَق لا یُعمَلُ بِه وَ الباطِل لا یُتَناهی عَنه
عقل جز به پیروی از حق کمال نمی یابد آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی شود؟
[بحار الانوار، ج 78، ص 127]
پی نوشته ها:
[1] - تُحَفُ العُقول نوشته ابومحمد حسن حرانی یا حلبی، معروف به ابن شعبه حرانی از علمای بزرگ قرن ۴ ه. ق. از کتاب های مشهور در حکمت ها و موعظه ها از امامان�. . . صفحه ۴۴۲
[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، الکافی، ج1، ص 10، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
" به یاد اطفال بی مادر"
نگارش: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
گاهی اوقات زوجین کفویت و مناسب همدیگر نیستند، ولی در اثر احساسات غیر عاقلانه و عاشقانه ی واقعی آنها و یا غفلت والدینشان ازدواج رخ می دهد. غافل از آنکه اینطور ازدواجها که کفویت و تناسب و تفاهم واقعی ندارند از ابتدا اشتباه بوده است. در ازدواج شایسته است، زوجین دارای حوزه ی فرهنگی مشترکی داشته باشند و یا اهل مطالعه و شناخت از حوزه ی فرهنگی همدیگر باشند، تا به نقطه نظرات مشترک و تفاهم دست یابند و زندگی مشترک را با آگاهی و دیدگاهی عالمانه و عاشقانه آغاز نمایند. برخی از ازدواجها حوزه ی فرهنگی مشترک نداشته و درک درست و متقابلی از زندگی مشترک ندارند. و زندگی در زیر یک سقف را با اختلاف نظر و سلیقه های مختلف و رفتار و کرداری خصمانه آغاز می کنند، به همین دلائل سر انگشتی زندگی مشترکشان دچار خدشه و از هم پاشیدگی می شود.
... [مشاهده متن کامل]
بدبختی و گرفتاری زمانی خود را بیشترآشکار می کند، که چنین ازواجی دارای فرزند یا فرزندانی باشند. آن وقت است که سرنوشت بچه های معصوم دچار سرگردانی ومشکلات فراوان می گردد.
در فیلم بی قرار که در آذرماه و دی ماه سال ۱۳۹۷ در شبکه دو در حال پخش است نکاتی از اشتباه دختران و زیاده خواهی و تنوع طلبی آنها را به تصویر می کشد ، فردی که نان حلال و فقیرانه ی پدرش در قالب کفاش و. . . را قبول ندارد ، و حتی در مدرسه وجود چنان پدری را انکار می کنند. و گاه از داشتن چنان پدری ناراحت بوده، و خجالت می کشیده آن را به دوستانش معرفی کند، در ابتدای بلوغ جسمی اش از خانه فرار می کند ودر دام مافیای مواد مخدر قرار می کند ازدواجی ناموفق و بچه ای بی گناه که پدرش آنرا به یک خانواده تحصیلکرده می فروشد، و مادر هم بخاطر حمل مواد مخدر در زندان قرار می گیرد. حاصل دنیا طلبی و گم کردن راه درست، یعنی؛ رعایت تلاش و تقوا و توکل و نهایت روحیه ی قناعت ، که فرد می توانست با پشتکار و آهسته و پیوسته گام برداشتن، به آرزوهای منطقی و ممکن خویش جامه ی عمل بپوشانند . آری لکها ضرب المثلی دارند دنیا آب شور است هرچه بنوشی تشنه تر خواهی شد و یا ایرانیان معتقدند دنیا چرک دست و پاست ، می آید و می رود . یعنی با شستشو زایل می شود، ولی باز هم گرد و خاک و عرق و چرک بر او می نشیند، پس شایسته آن است که تربیت بچه را به شایستگان و والدین دلسوز و سالم از لحاظ روحی و روانی سپرد.
در این کشور صدها زوج جوان که قربانی هوسبازی و ناتوانی در گفتمان و مفاهمه و داشتن درک متقابل از همدیگر هستند . چه بسا پسری زن می گیرد ولی مسئولیت خانواده داری را نمی پذیرد و تا لنگه ی ظهر در خواب وخلسه است و تهیه ی نان و خوراک و لباس و مایحتاج زندگیش را از والدین خودش یا والدین همسرش انتظار دارد، قطعا" این نوع ازدواجها با مشکل مواجه می شوند . ویا زن و همسر جوان به فکر جیب شوهر کم در آمدش نیست، و از شوهر فقیر خویش خرید لوازم و تهیه ی ملزوماتی را طلب می نماید که جیب و در آمد شوهرش کفاف هزینه های سنگین همسرش را ندارد.
گاه زوجهای جوان و مشکل دار دارای فرزند هستند و مرد یا زن جوان صلاحیت فرزند پروری را ندارند، در این شرایط اگر زن و شوهر کارشان به دادگاه بکشد، و زن در حال طلاق توان و مدیریت بهتر تربیت بچه را دارد، باید حضانت بچه ها را به مادر شایسته سپرد. درحقیقت لجبازی والدین بچه یا بچه های سرگردان و اسیر خانواده های آسیب پذیر ، در این راستا بیشترین ضربات را می خورند . و بعد از جدایی کامل والدین برچسب فرزندان طلاق برآنها تحمیل می شود و زیر دست نامادری یا ناپدری بیشترین زیان را می بینند و احتمالا" فرزندان طلاق هم طعم سعادت و خوشبختی را نبینند.
گناه این رفتارهای غلط و آسیبهای اجتماعی و روانی که بچه های طلاق و فرزندان خانواده های آشفته و پرتنش در جامعه از خود بروز می دهند، به گردن والدین هوسباز و لجوج آنهاست. بچه های فقر و بچه هایی که به زور از مادرشان جدا می کنند، گاها" پرخاشگر و منحرف می شوند، و همین بچه ها بعدا" ضد اجتماع عمل می کنند، و درصد مجرمین ، اعم از فحشاء ، قتل، اعتیاد، و سایر رفتار ضد اخلاقی در جامعه شیوع و گسترش پیدا می کند. بنابراین شایسته است، فرزندان در کانون خانواده طوری پرورش یابند، که درک درستی از زندگی اجتماعی و حدود و ثغور آن داشته باشند و همواره والدین را دوست دلسوز خود بدانند، و حداقل با مشاوران دبیرستان و دانشگاه خواسته ی خود را مورد ارزیابی قرار دهند ، همچنین مسئولان ذیربط ، افرادی که قصد ازدواج دارند را چنان عادلانه راهنمایی و ارشاد نمایند، که زندگی مشترک آنها در آینده به چالش نیفتد. و دختر و پسر جوان فقط جنبه ی احساسی و جنبه های عاشقانه ی بدون تفکر را مد نظر قرار دهند. در آن صورت چنین ازدواجهای محکوم به شکست هستند.
نگارش: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
گاهی اوقات زوجین کفویت و مناسب همدیگر نیستند، ولی در اثر احساسات غیر عاقلانه و عاشقانه ی واقعی آنها و یا غفلت والدینشان ازدواج رخ می دهد. غافل از آنکه اینطور ازدواجها که کفویت و تناسب و تفاهم واقعی ندارند از ابتدا اشتباه بوده است. در ازدواج شایسته است، زوجین دارای حوزه ی فرهنگی مشترکی داشته باشند و یا اهل مطالعه و شناخت از حوزه ی فرهنگی همدیگر باشند، تا به نقطه نظرات مشترک و تفاهم دست یابند و زندگی مشترک را با آگاهی و دیدگاهی عالمانه و عاشقانه آغاز نمایند. برخی از ازدواجها حوزه ی فرهنگی مشترک نداشته و درک درست و متقابلی از زندگی مشترک ندارند. و زندگی در زیر یک سقف را با اختلاف نظر و سلیقه های مختلف و رفتار و کرداری خصمانه آغاز می کنند، به همین دلائل سر انگشتی زندگی مشترکشان دچار خدشه و از هم پاشیدگی می شود.
... [مشاهده متن کامل]
بدبختی و گرفتاری زمانی خود را بیشترآشکار می کند، که چنین ازواجی دارای فرزند یا فرزندانی باشند. آن وقت است که سرنوشت بچه های معصوم دچار سرگردانی ومشکلات فراوان می گردد.
در فیلم بی قرار که در آذرماه و دی ماه سال ۱۳۹۷ در شبکه دو در حال پخش است نکاتی از اشتباه دختران و زیاده خواهی و تنوع طلبی آنها را به تصویر می کشد ، فردی که نان حلال و فقیرانه ی پدرش در قالب کفاش و. . . را قبول ندارد ، و حتی در مدرسه وجود چنان پدری را انکار می کنند. و گاه از داشتن چنان پدری ناراحت بوده، و خجالت می کشیده آن را به دوستانش معرفی کند، در ابتدای بلوغ جسمی اش از خانه فرار می کند ودر دام مافیای مواد مخدر قرار می کند ازدواجی ناموفق و بچه ای بی گناه که پدرش آنرا به یک خانواده تحصیلکرده می فروشد، و مادر هم بخاطر حمل مواد مخدر در زندان قرار می گیرد. حاصل دنیا طلبی و گم کردن راه درست، یعنی؛ رعایت تلاش و تقوا و توکل و نهایت روحیه ی قناعت ، که فرد می توانست با پشتکار و آهسته و پیوسته گام برداشتن، به آرزوهای منطقی و ممکن خویش جامه ی عمل بپوشانند . آری لکها ضرب المثلی دارند دنیا آب شور است هرچه بنوشی تشنه تر خواهی شد و یا ایرانیان معتقدند دنیا چرک دست و پاست ، می آید و می رود . یعنی با شستشو زایل می شود، ولی باز هم گرد و خاک و عرق و چرک بر او می نشیند، پس شایسته آن است که تربیت بچه را به شایستگان و والدین دلسوز و سالم از لحاظ روحی و روانی سپرد.
در این کشور صدها زوج جوان که قربانی هوسبازی و ناتوانی در گفتمان و مفاهمه و داشتن درک متقابل از همدیگر هستند . چه بسا پسری زن می گیرد ولی مسئولیت خانواده داری را نمی پذیرد و تا لنگه ی ظهر در خواب وخلسه است و تهیه ی نان و خوراک و لباس و مایحتاج زندگیش را از والدین خودش یا والدین همسرش انتظار دارد، قطعا" این نوع ازدواجها با مشکل مواجه می شوند . ویا زن و همسر جوان به فکر جیب شوهر کم در آمدش نیست، و از شوهر فقیر خویش خرید لوازم و تهیه ی ملزوماتی را طلب می نماید که جیب و در آمد شوهرش کفاف هزینه های سنگین همسرش را ندارد.
گاه زوجهای جوان و مشکل دار دارای فرزند هستند و مرد یا زن جوان صلاحیت فرزند پروری را ندارند، در این شرایط اگر زن و شوهر کارشان به دادگاه بکشد، و زن در حال طلاق توان و مدیریت بهتر تربیت بچه را دارد، باید حضانت بچه ها را به مادر شایسته سپرد. درحقیقت لجبازی والدین بچه یا بچه های سرگردان و اسیر خانواده های آسیب پذیر ، در این راستا بیشترین ضربات را می خورند . و بعد از جدایی کامل والدین برچسب فرزندان طلاق برآنها تحمیل می شود و زیر دست نامادری یا ناپدری بیشترین زیان را می بینند و احتمالا" فرزندان طلاق هم طعم سعادت و خوشبختی را نبینند.
گناه این رفتارهای غلط و آسیبهای اجتماعی و روانی که بچه های طلاق و فرزندان خانواده های آشفته و پرتنش در جامعه از خود بروز می دهند، به گردن والدین هوسباز و لجوج آنهاست. بچه های فقر و بچه هایی که به زور از مادرشان جدا می کنند، گاها" پرخاشگر و منحرف می شوند، و همین بچه ها بعدا" ضد اجتماع عمل می کنند، و درصد مجرمین ، اعم از فحشاء ، قتل، اعتیاد، و سایر رفتار ضد اخلاقی در جامعه شیوع و گسترش پیدا می کند. بنابراین شایسته است، فرزندان در کانون خانواده طوری پرورش یابند، که درک درستی از زندگی اجتماعی و حدود و ثغور آن داشته باشند و همواره والدین را دوست دلسوز خود بدانند، و حداقل با مشاوران دبیرستان و دانشگاه خواسته ی خود را مورد ارزیابی قرار دهند ، همچنین مسئولان ذیربط ، افرادی که قصد ازدواج دارند را چنان عادلانه راهنمایی و ارشاد نمایند، که زندگی مشترک آنها در آینده به چالش نیفتد. و دختر و پسر جوان فقط جنبه ی احساسی و جنبه های عاشقانه ی بدون تفکر را مد نظر قرار دهند. در آن صورت چنین ازدواجهای محکوم به شکست هستند.
"حادثه ی سیل سال۱۳۷۰ شمسی"
نگارش: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
با سلام متاسفانه نوشته و مطلبی در باره ی حادثه ی سیل سال ۱۳۷۰ ندارم، آن موقع در تهران بودم، ولی فکر می کنم این سیل که در روز دوشنبه مورخ ۱۸ آذر ماه سال ۱۳۷۰ اتفاق افتاده است. سیل وحشتناکی بوده ، که مردم را بسیار وحشت زده کرده بود.
... [مشاهده متن کامل]
آنطور که، بعد از یکماه از اقوام و اهل خرد سوالاتی در راستای وقوع این سیل پرسیدم. در آن زمان گفتند علل سیل به علت عدم پوشش گیاهی در کبیرکوه و کوهپایه های اطراف بوده ، زیرا دامها زمین را بد جوری عریان کرده بودند. از آن زمان مسئولان قانون قرق کردن که رسمی دیرینه در بین عشایز ما بوده به اجرا در آوردند تا پوشش گیاهی بدان شدت کاهش نیابد . البته این تمهید تا حدودی جواب داده است. دلایلی چند را می توان بیان کرد؛
۱ - وضع بد کانالها وگذر گاه ها ی آب، و عدم پیش بینی سیل در ساخت و سازها و سیل بند ها و و جدول کشی ها، و بطورکلی زیر ساختها ی شهرستان دره شهر به شکل قابل قبولی وجود نداشته است. دخترهای مظلوم در اثر سهل انگاری شاهدان عینی که از ترس جان خود فعالیت چشمگیری نکرده بودند . حتا کوتاهی امداد رسانی راننده های وانت و نیسان نیز باید لحاظ گردد.
۲ - عدم پوشش گیاهی
۳ - ضعف هواشناسی که مردم و مدارس را آگاه نمایند.
۴ - آماده نبودن مدرسه ها و مردم برای امداد گری ؛ بطور مثال با آغاز سیل گویا بچه ها را تعطیل می کنند . کاش در مدارس نگهداری می شدند
۵ - سالها بعد برخی جنازه ها در ساحل رودخانه ی سیمره در ماژین بدست آمد .
پای درد دل برخی از جوانان"
�
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
�
�
جوانان قشر فعال و با نشاط جامعه هستند، گاه سئوالات و نابرابری های اجتماعی آنها را به واکنش و اعتراض و غم و غصه و نا امیدی وا می دارد.
... [مشاهده متن کامل]
جوانهای یک شهر کوچک، فردی را که با خواهش و تمنا و هزار ترفند مدرکی و شغلی را بدست آورده بود، وقتی که صاحبان قدرت برای چنین افرادی احترام و عزت فراوان قائل هستند و گاه در نقش موعظه گر و خشکه مقدسی پشت سر روحانی محلشان می رود ، اگر به پای حسادت نگذاریم، حداقل به این جوانانی که همکلاسی آن فرد میانسال بوده اند، بر می خورد، زیرا که فرد نا لایقی بر مسند و جایگاهی مافوق شاءن و منزلتش قرار بگیرد. شبیه چنین مواردی ضرورت پیاده شدن تئوری فکری شایسته سالاری را در جامعه به مسئولان گوشزد می نماید.
تصاحب کردن پست و مقام و منزلت برای فردی که درخور عقل و منطق نیست، قطعا" انسان را به یاد این اشعار می اندازد؛
مایه اصل و نسب در گردش دوران زر است�
هر کسی صاحب زر است او از همه بالاتر است�
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چونکه او بالاتر است
ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست�
روی دریا، خس نشیند قعر دریا گوهر است�
شصت و شاهد هر دو دعوی بزرگی میکنند�
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است
آهن و فولاد از یک کوه می آیند برون�
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است�
البته همکلاسی تنبل انسان اگر خود سازی کرده باشد و خود را درعلم و ادب و کمالات بالا کشانده باشد؛ این افتخاری بزرگ برای همکلاسان و مسئولان دانشگاه و جامعه است. طرح معرفت یافتنِ افراد عموما" و همکلاسان و دوستان و خویشان خصوصا" شوکت و حشمت دانشجویان و با سوادان و پرسنل هر دانشگاه علم گستر با رئیسان شیر صولت خواهد بود ، که چنان نیروهای خدوم و سخنوری را تحویل جامعه داده است، و صد البته احسنت و آفرین دارد. ، اما همیشه این اتفاق میمون واقع نمی شود . تا انسان به افراد لایق و خود ساخته و در جستجوی کمال و ایجاد کننده ی تغییر در خود، افتخار نماید. زیرا چنین افراد مصداق این اشعار هستند.
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند
آگاه نمایید که بس خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
جوانان باغیرت جامعه از جولان ناکسان، و افراد تازه به دوران رسیده در عذاب هستند.
البته منظور نگارنده، جماعت غیر شایسته ای هستند، که با عوامفریبی و رندانه دیگران را نرده بان ترقی خویش کرده اند، تا به مقاصد شوم خود برسند. و بعد هم چنین افراد نا شایستی، هیچگونه مفیدیتی برای جامعه نداشته باشند.
رعایت شایسته سالاری و کاردانی افراد برای احراز مسئولیت و برعهده گرفتن شغل، عاملی است که جامعه را به تعالی و ترقی و نشاط و خرّمی سوق می دهد. اما عدم شایسته سالاری جامعه را نا امید و عقب مانده، و توسعه نیافته نگه می دارد. از طرفی نیز وجود چنین مدیران و کارمندانی در جامعه ، آزمون سختی برای مردم رقم می خورد ، زیرا که برای غیر شایستگان روز جشن و شادی و جولان دادن آنهاست، اما در آینده روز تفکر فرا جناحی پیروان راستین اهل بیت عصمت و برگزیدگان و شایستگان روزگار خواهد رسید. مرحوم آیت الله خمینی ( ره ) در زمان پهلوی فرموده بود؛ "حکومت بر دلها مهم است. " وگرنه دنیادوستی و دنیا به کامی زهر ، و سم هلاهل و دام ِ خطرناک است. ، ولی عاقبت از آن شایستگان و متقیان و اهل تقواست. ( والعاقبه لاهل تقوی و الیقین )
در یکی از مصاحبه ها جوانی اعلام کرد؛
"خدا آگاه است که حب دنیا وپست و مقام ندارم. وبه دنبال آن نیز نیستم.
اما از ناعدالتی ها و ناجوانمردی ها رنجورم. "
در ادامه باید گفت؛ سخن اهل خرد با آنهاست، اما نا لایقان روزگار که مست حب قدرت و ثروتند، و با عملکرد غلطشان خاطر جامعه را مکدر می کنند. آنها با چنین اعمال و گفتاری زهر و بدی را به جان جامعه و جوانان شایسته می ریزند.
افراد هوشیار جامعه از بی عدالتی و ناجوانمردی ها دلشان خون است. امید است مسئولان خرد و کلان کشور به چنین خواسته های به حقی، نظیر رعایت شایسته سالاری ، رفع تبعیض و بیکاری و تلاش برای کاهش آسیبها ی اجتماعی و فرهنگی و. . . توجه لازم را مبذول فرمایند.
جوان شایسته ای در این باره دعای جالبی کردند، وی گفت ؛ "از خداوندمیخواهم، افراد و حاکمان غیر شایسته ؛ اگر قابل هدایتند که هدایتشان کند ودر غیر اینصورت آنچه که مصلحت است در حقشان روا بدارد. "
نگارنده هم در ادامه ی سخن و دعای آن جوان شایسته و دردمند گفت؛
هر چه خدا صلاح و مصلحت دید، همان خیر جامعه است.
در حقیقت نباید خاطر جوانان و اقشار آسیب پذیر جامعه را مکدر کرد، آنچه اصل است تفکر فرا زمان است. که خیر و شادی را برای همه تبلیغ و خواستار است. آن موقع حلقه اتصال و همبستگی با انسانها و بشریت به معنای عام گسترده و قوی تر خواهد شد. و بر سخیفی اعمال و کردار و رفتار و گفتار چنین کسانی که در اسارت زمان و نفس اماره هستند، باید خندید و گذشت، زیرا به قول ادیبان کشور ، هرسختی و نا کامی را با این دیدگاه نگاه کرد ، که ؛ "این هم بگذرد"
و حکایت دنیا طلبان نسبت به بزرگان و خردمندان، این است که پشه ی کوچکی به خرطوم فیلی رفت و گشت و گذاری کرد، بعد بیرون آمد و به فیل عرض کرد ؛ جناب فیل ببخشید من به خرطوم و بینی ات رفتم و اذیتت کردم ، فیل گفت؛ پشه ی مفلوک و مردم آزار ؛ من نمی دانم توکی رفتی و کی بیرون آمدی یعنی حیات و ممات تو در زندگی بزرگان تاءثیری نداشته است . توفقط برای امثال خودت بزرگ و زندگی می کنی. "
بنابراین تصور اینکه نا اهلان بدون هیچ تخصص وتعهدی بر سرنوشت دیگران حکمرانی میکنند، به نوعی دغدغه ی خردمندان درد آشناست.
این چنین دغدغه ها از روی مسئولیت است ، ولی ندانسته یا دانسته ، گاهی جامعه در اسارت و دام کمترین ها از بنی نوع آدم قرار می گیرد. و زندگی بدی در جامعه شکل می گیرد.
از قدیم سعدی شیرین سخن هم فرموده است ظلم اول اندکی بود، هرکه آمد مزیدی برآن کرد ، تا بدین غایت رسید. جهان در چنبره ی ظالمان و نا اهلان است بیش از ۸۰ درصد امکانات جهان در دست ۱۸ درصد جامعه است و ۸۲ درصد مردم فقط حدود ۲۰ درصد امکانات دنیا در دست آنهاست . انسان باید اگر سوار برخرقدرت و ثروت و مراد گردید پشت سر و زیر پا را هم نگاه کند ، وگرنه، از پشت سر یا از چالشهای زیر پا یش ضربه خواهد خورد.
دانایی می گفت؛ ظالمان بیراهه می روند بگذار بروند تا سرشان به سنگ بخورد. همچنین سالها پیش درویشی، در هنگام گرفتن اعانه و خیرات از مردم می گفت؛
هرچه کنی به خود کنی
گرهمه نیک وبد کنی
در نهایت نباید غم به دل راه داد، و شایسته است جوانان به آینده ای روشن و وجودی پر از خدمت و مهربانی و تعهد و بینش صحیح فکر کنند و خاطر خویش را نگران و ناراحت نکنند، که آینده از آن شایستگان و برگزیدگان هستی است.
�
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
�
�
جوانان قشر فعال و با نشاط جامعه هستند، گاه سئوالات و نابرابری های اجتماعی آنها را به واکنش و اعتراض و غم و غصه و نا امیدی وا می دارد.
... [مشاهده متن کامل]
جوانهای یک شهر کوچک، فردی را که با خواهش و تمنا و هزار ترفند مدرکی و شغلی را بدست آورده بود، وقتی که صاحبان قدرت برای چنین افرادی احترام و عزت فراوان قائل هستند و گاه در نقش موعظه گر و خشکه مقدسی پشت سر روحانی محلشان می رود ، اگر به پای حسادت نگذاریم، حداقل به این جوانانی که همکلاسی آن فرد میانسال بوده اند، بر می خورد، زیرا که فرد نا لایقی بر مسند و جایگاهی مافوق شاءن و منزلتش قرار بگیرد. شبیه چنین مواردی ضرورت پیاده شدن تئوری فکری شایسته سالاری را در جامعه به مسئولان گوشزد می نماید.
تصاحب کردن پست و مقام و منزلت برای فردی که درخور عقل و منطق نیست، قطعا" انسان را به یاد این اشعار می اندازد؛
مایه اصل و نسب در گردش دوران زر است�
هر کسی صاحب زر است او از همه بالاتر است�
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چونکه او بالاتر است
ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست�
روی دریا، خس نشیند قعر دریا گوهر است�
شصت و شاهد هر دو دعوی بزرگی میکنند�
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است
آهن و فولاد از یک کوه می آیند برون�
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است�
البته همکلاسی تنبل انسان اگر خود سازی کرده باشد و خود را درعلم و ادب و کمالات بالا کشانده باشد؛ این افتخاری بزرگ برای همکلاسان و مسئولان دانشگاه و جامعه است. طرح معرفت یافتنِ افراد عموما" و همکلاسان و دوستان و خویشان خصوصا" شوکت و حشمت دانشجویان و با سوادان و پرسنل هر دانشگاه علم گستر با رئیسان شیر صولت خواهد بود ، که چنان نیروهای خدوم و سخنوری را تحویل جامعه داده است، و صد البته احسنت و آفرین دارد. ، اما همیشه این اتفاق میمون واقع نمی شود . تا انسان به افراد لایق و خود ساخته و در جستجوی کمال و ایجاد کننده ی تغییر در خود، افتخار نماید. زیرا چنین افراد مصداق این اشعار هستند.
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند
آگاه نمایید که بس خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
جوانان باغیرت جامعه از جولان ناکسان، و افراد تازه به دوران رسیده در عذاب هستند.
البته منظور نگارنده، جماعت غیر شایسته ای هستند، که با عوامفریبی و رندانه دیگران را نرده بان ترقی خویش کرده اند، تا به مقاصد شوم خود برسند. و بعد هم چنین افراد نا شایستی، هیچگونه مفیدیتی برای جامعه نداشته باشند.
رعایت شایسته سالاری و کاردانی افراد برای احراز مسئولیت و برعهده گرفتن شغل، عاملی است که جامعه را به تعالی و ترقی و نشاط و خرّمی سوق می دهد. اما عدم شایسته سالاری جامعه را نا امید و عقب مانده، و توسعه نیافته نگه می دارد. از طرفی نیز وجود چنین مدیران و کارمندانی در جامعه ، آزمون سختی برای مردم رقم می خورد ، زیرا که برای غیر شایستگان روز جشن و شادی و جولان دادن آنهاست، اما در آینده روز تفکر فرا جناحی پیروان راستین اهل بیت عصمت و برگزیدگان و شایستگان روزگار خواهد رسید. مرحوم آیت الله خمینی ( ره ) در زمان پهلوی فرموده بود؛ "حکومت بر دلها مهم است. " وگرنه دنیادوستی و دنیا به کامی زهر ، و سم هلاهل و دام ِ خطرناک است. ، ولی عاقبت از آن شایستگان و متقیان و اهل تقواست. ( والعاقبه لاهل تقوی و الیقین )
در یکی از مصاحبه ها جوانی اعلام کرد؛
"خدا آگاه است که حب دنیا وپست و مقام ندارم. وبه دنبال آن نیز نیستم.
اما از ناعدالتی ها و ناجوانمردی ها رنجورم. "
در ادامه باید گفت؛ سخن اهل خرد با آنهاست، اما نا لایقان روزگار که مست حب قدرت و ثروتند، و با عملکرد غلطشان خاطر جامعه را مکدر می کنند. آنها با چنین اعمال و گفتاری زهر و بدی را به جان جامعه و جوانان شایسته می ریزند.
افراد هوشیار جامعه از بی عدالتی و ناجوانمردی ها دلشان خون است. امید است مسئولان خرد و کلان کشور به چنین خواسته های به حقی، نظیر رعایت شایسته سالاری ، رفع تبعیض و بیکاری و تلاش برای کاهش آسیبها ی اجتماعی و فرهنگی و. . . توجه لازم را مبذول فرمایند.
جوان شایسته ای در این باره دعای جالبی کردند، وی گفت ؛ "از خداوندمیخواهم، افراد و حاکمان غیر شایسته ؛ اگر قابل هدایتند که هدایتشان کند ودر غیر اینصورت آنچه که مصلحت است در حقشان روا بدارد. "
نگارنده هم در ادامه ی سخن و دعای آن جوان شایسته و دردمند گفت؛
هر چه خدا صلاح و مصلحت دید، همان خیر جامعه است.
در حقیقت نباید خاطر جوانان و اقشار آسیب پذیر جامعه را مکدر کرد، آنچه اصل است تفکر فرا زمان است. که خیر و شادی را برای همه تبلیغ و خواستار است. آن موقع حلقه اتصال و همبستگی با انسانها و بشریت به معنای عام گسترده و قوی تر خواهد شد. و بر سخیفی اعمال و کردار و رفتار و گفتار چنین کسانی که در اسارت زمان و نفس اماره هستند، باید خندید و گذشت، زیرا به قول ادیبان کشور ، هرسختی و نا کامی را با این دیدگاه نگاه کرد ، که ؛ "این هم بگذرد"
و حکایت دنیا طلبان نسبت به بزرگان و خردمندان، این است که پشه ی کوچکی به خرطوم فیلی رفت و گشت و گذاری کرد، بعد بیرون آمد و به فیل عرض کرد ؛ جناب فیل ببخشید من به خرطوم و بینی ات رفتم و اذیتت کردم ، فیل گفت؛ پشه ی مفلوک و مردم آزار ؛ من نمی دانم توکی رفتی و کی بیرون آمدی یعنی حیات و ممات تو در زندگی بزرگان تاءثیری نداشته است . توفقط برای امثال خودت بزرگ و زندگی می کنی. "
بنابراین تصور اینکه نا اهلان بدون هیچ تخصص وتعهدی بر سرنوشت دیگران حکمرانی میکنند، به نوعی دغدغه ی خردمندان درد آشناست.
این چنین دغدغه ها از روی مسئولیت است ، ولی ندانسته یا دانسته ، گاهی جامعه در اسارت و دام کمترین ها از بنی نوع آدم قرار می گیرد. و زندگی بدی در جامعه شکل می گیرد.
از قدیم سعدی شیرین سخن هم فرموده است ظلم اول اندکی بود، هرکه آمد مزیدی برآن کرد ، تا بدین غایت رسید. جهان در چنبره ی ظالمان و نا اهلان است بیش از ۸۰ درصد امکانات جهان در دست ۱۸ درصد جامعه است و ۸۲ درصد مردم فقط حدود ۲۰ درصد امکانات دنیا در دست آنهاست . انسان باید اگر سوار برخرقدرت و ثروت و مراد گردید پشت سر و زیر پا را هم نگاه کند ، وگرنه، از پشت سر یا از چالشهای زیر پا یش ضربه خواهد خورد.
دانایی می گفت؛ ظالمان بیراهه می روند بگذار بروند تا سرشان به سنگ بخورد. همچنین سالها پیش درویشی، در هنگام گرفتن اعانه و خیرات از مردم می گفت؛
هرچه کنی به خود کنی
گرهمه نیک وبد کنی
در نهایت نباید غم به دل راه داد، و شایسته است جوانان به آینده ای روشن و وجودی پر از خدمت و مهربانی و تعهد و بینش صحیح فکر کنند و خاطر خویش را نگران و ناراحت نکنند، که آینده از آن شایستگان و برگزیدگان هستی است.
پاسخی به نوشته ی امیر کامران
نگارنده: احمد لطفی
جناب آقای امیر کامران ؛ نوشته ی شما را در نقد لفظ چارتاقی و آثار استاد عبدالحسین شاکرمی نویسنده ی شهیر غرب کشور ، را در کانال سیمره فرهنگ به دقت مطالعه کردم. لازم به ذکر است این چهارتاقی قبر یکی از اعقاب ساسانیان بوده، و حکایت قبرستان در تنوره سرخه یا سرخ آباد حکایت از ردپای سور سورها و سرخاب عیار از اعقاب ساسانیان در سیمره را دارد، چند سنگ قبر مربوط به قرن ۱۱ تا ۱۳ قمری هم در موزه دره شهر نگهداری می شود که نگارنده در بازدیدی که در سال ۱۳۹۶ از موزه دره شهر داشتم به عینه ملاحظه کردم و لفظ عصمت پناه برای زنها و لفظ عالیجاه برای مردان حکایت از خوانین و بزرگان زمان خود داشته است.
... [مشاهده متن کامل]
یکی از منابع ، سخن معمرین و روایات سینه به سینه است ، همانطور که جناب راولینستون در کتابش، بنیانگذار شهر سیمره را به نقل از مردم بومی خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی می داند. رگه های جدید سیمره قطعا" به دوران ساسانی و اوایل اسلام بر می گردد. برخی نیز معتقدند با توجه به این که برخی از نقاط سیمره تا هشت هزار سال قدمت دارد ، گمان می رود ماداکتو در منطقه ی سیمره ( دره شهر ) بوده است. در چند دهه ی اخیر گویا افرادی کند و کاو های غیر مجاز برای یافتن گنج کرده بودند که در دهه ی شصت و هفتادشمسی افرادی نیز دستگیر شدند . حکایت این کند و کاوهای غیر مجاز را مسئولان میراث فرهنگی می توانند قلمی کنند و در سطح کتاب ویا بروشور منتشر نمایند. منطقه ی سیمره تاریخش نانوشته است و اگر فردی تاریخی بر مبنای واقعیت بنویسد ، فوری اعقاب آن افرادی که تاریخ زشت و یا زیبا راخلق کرده اند، موضع می گیرند، و همه انتظار دارند، مطلبی برعلیه اجداد و خاندانشان نوشته نشود. اگر استاد عبدالحسین شاکرمی به زعم شما " از طایفه میر هیچ نامی نیاوردند" میرها در زمان اوایل حاکمیت غلامرضا خان ابوقداره والی پشتکوه به سیمره آمده اند . قبلا" در سیمره کولیوندها و کلانترها و کلهرها و مغزماری ها و حسنوندها و قیاسوندها وسرخه میری ها ساکن بودند و در دره ی دره شهر و اطرافش سرخه میری ها، ورشنوها و طایفه دره شهری، زندگی می کردند. ردپای سرخه میری ها چهارتاقی و ستون باقیمانده تا دهه ی هشتاد قبر حسینعلی خان فرزند صفرعلی خان سرخه میری و پدرش در زیر روستای بهمن آباد بوده است. حسینعلی خان سرخه میری متولد سال ۱۱۷۰ قمری و متوفی به سال ۱۲۳۵ قمری می باشند. همچنین اعقابشان در اینجا ( تنگه ی دره شهر و دارونه ) زندگی می کرده اند. قبر این مرد بزرگ ( حسینعلی خان ) که فرمانده ای نظامی و لشگری ، وشاعری توانا هم بوده، و اشعار ایشان را استاد احمد زینیوند در تاریخ ادبیات دره شهر قرار است که چاپ فرمایند.
جناب امیر کامران شایسته است بدون ادله گفتار و نوشتار کسی را رد نکنیم. وقتی این جمله ی شما را خواندم، که نوشته بودید؛"تمام اطلاعات ایشان رانظرهای غیر کارشناسانه می دانم" به یاد سخن دکتر زرین کوب افتادم ، وقتی به وی خبر دادند جناب استاد برنامه ای تلویزیونی به نام هویت شما را نقد می کند، ایشان فرمودند این برنامه ی هویت نیست ، این برنامه ی هوئیت است که گویندگان و نقادان خود را هَو می کنند، زیرا اگر نوشته ها و زحمات مرا در قالب کتابهایم در یکطرف بگذارند و نقادها را طرف دیگر معلوم می شود وزنه ی کدامیک سنگین تر است . کانال محترم سیمره فرهنگ ، شایسته است ، برای دانستن وجه تسمیه تنوره سرخه و سرخ اباد و قبرستان قدیمی آنجا در خواست کنند که کارشناسان میراث فرهنگی استان ایلام، منطقه را مورد مطالعه ی دقیق باستانشناسی قرار دهند، تا همه ی آن آثار و حاشیه اش تبدیل به ساخت و ساز جدید شود . آن وقت تاریخ واقعی این منطقه برای همیشه در هاله ای از ابهام باقی خواهد ماند. شهر سیمره با توجه به نوشته ی آرش میرزائی در کانال سیمره فرهنگ ، قدمت شهر سیمره را بنابر مکشوفات تا هخامنشی و حتی دوره ایلامیان می توان تخمین زد. این شهر قطعا" آتشکده ای داشته است ولی مکان دقیق آن احتیاج به کنکاش و بررسی مجدد دارد. امید است دوستان مسئولانه همدیگر را قضاوت کنیم. هر نویسنده ای نطری دارد، ولی رد یا تایید نظرش باید با ادله ی کافی باشد.
احمد لطفی ١٦:٠٢ - ١٣٩٧/٠٩/٢٨
وجه تسمیه گوران:
گوران جمع گور می با شد ، یک معنیش می تواند اعقاب بهرام گور باشد که مخفف شده باشد یعنی محل زندگی طایفه گوران یا بهرام گوریان در بین میمه و زرین آباد و نزدیک قلعه شهاق ساسانیان روستای گوران اولیا و سفلی وجود دارد.
... [مشاهده متن کامل]
وجه تسمیه دوم گوران از گبران می آید شبیه کبر کوه یا گبر کوه یعنی کوه گبران یا آتش پرستان و گورها یعنی قدیمی ها و گورها و قبر گوری متعلق به زمان قبل از اسلام است و لغت گبر و ترسا از قدیم بوده است.
معنی سوم گوران معنی بزرگان می دهد ، که در الشتر هم تپه گریران یا گریرون به زبان لکی داریم ، یعنی محل و جایگاه بزرگان گور سایر نطرات دوستان هم سخنشان باید بررسی شود.
معنی چهارم گوران به مردمی گفته می شود که دارای مذهب گور هستند
گوران
ریشه اکثر تیره های این طایفه از ایل گوران در کرمانشاه میرسد. که در گذشته به خاطر اختلافات ایلی به پشتکوه مهاجرت نمودند ودر ( هفتکده ) زرین آباد ساکن می شوند. شرف الدین بدلیسی گوران ها را به عنوان یکی از چهار شعبه اصلی کرد معرفی کرده است.
... [مشاهده متن کامل]
طایفه گورا ن از تیره های
شه نر
شین شاهی
رحمن
صید تاجدین
کچل
زیادی
ریشه اکثر تیره های این طایفه از ایل گوران در کرمانشاه میرسد. که در گذشته به خاطر اختلافات ایلی به پشتکوه مهاجرت نمودند ودر ( هفتکده ) زرین آباد ساکن می شوند. شرف الدین بدلیسی گوران ها را به عنوان یکی از چهار شعبه اصلی کرد معرفی کرده است.
... [مشاهده متن کامل]
طایفه گورا ن از تیره های
شه نر
شین شاهی
رحمن
صید تاجدین
کچل
زیادی
" دل نوشته ای برای منتظران مهدی موعود ( عج ) "
نگارنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
با سلام، بر منتطران واقعی مهدی موعود ( ع ) ، جمعه ای دیگر رسید، مشتاقان نتظر خبری از امام خویش هستند. آنها با زبان دل می گویند؛
... [مشاهده متن کامل]
ای هدایتگر و امام ناجی بشریت! منتظران به امید قیام جهانی ات روز شماری می کنند. پس کی حکم ازلی می رسد؟ البته نیک می دانیم که موقع جهاد و قیام عالمگیرت بسان وقوع روز قیامت و یوم الدین و یوم تبلی السرائر و . . . هیچکس زمان دقیق وقوعش را نمی داند. ( ان اکاد اخفیها )
اما ما ! دستوراتت به شیوه های مختلف به ما رسیده است.
ما منتظران باید خودسازی کنیم، و از نایبان عامت که صائنا" لنفسه و حافظا" لدینه هستند، تبعیت کنیم. ما در دنیای پیچیده، و پر تغییر و شتاب و مرموزی گرفتار شدیم، رسمها و عرفهای خرافی زنجیر به پایمان بسته اند هرروز با فرمولی زندگی را برخود و همنوعان تنگ می کنیم . به طور مثال امامان و رهبران آسمانی ازدواج آسان پیشنهاد کرده اند. اما جوامع بشری، و ما شیعیان دانسته و ندانسته، به قدری پیچیده اش کرده ایم که خیلی از دختر و پسرها بدون درک زندگی مشترک از دنیا می روند.
شما معصومین فرمودید؛ و قرآن هم دستور موءکد داده است، نژاد پرستی محکوم است، و ملاک فضیلت و برتری تقواست، اما مردم بین آدمها تفاوت نامعقول قایل هستند. چند روز پیش ماموران نژاد پرست گرجستانی زنی ایرانی را به شدت شکنجه و زخمی می کنند.
معصومین فرمودند حریص و دنیا طلب و دامن پلید نباشیم اما برخی از افراد جامعه دچار چنین آفات و آسیبهایی شده اند ، حتا آنها که مردم به آنها دلبسته اند. ، ممکن است دچار لغزش شوند.
بزرگان گفته اند، جمعه سر قبرستان بروید خیلی عجول باشی شب جمعه، به زیارت اهل قبور برو، اما ما پنجشنبه ها ساعت ۱۲ میرویم.
امام زمان می خواهد ما مطیع امر مولا باشیم. به دستورات اخلاقی مثل رعایت تقوا مبادرت ورزیم، غیبت نکنیم تجاوزگر نباشیم خیر خواه مردم باشیم، برادری و همبستگی جامعه را خدشه دار نکنیم. توزیع عدالت کنیم . پارتی بازی نکنیم . عبادت عاشقانه و رفتار عابدانه و کلام و رفتار عاقلانه داشته باشیم، اما برخی از ما بر خطا اصرار می ورزیم. کاش شیعه و پیرو واقعی امامان نور باشیم. تا امام عصر ( ع ) بر چنین امتی وارد شود.
الان که اکثریت بشر بر خطا کاری پافشاری می کنند . اگر ظهور فرماید زیاده طلبان و حریصان و منحرفان اورا می کشند.
هر امام و رهبری نیازمند پیرو راستین است که تفکر ناب الهی و اسلامی را پیاده کنند. وقتی افراد جامعه مریض باشند ، از دین و دینداری هم به نفع انحرافات و دنیاطلبی خویش سوء استفاده می کنند، پس باید خود سازی کنیم وبه قول شهید محمد باقر صدر در اسلام ذوب شویم همانطور که امام خمینی ( ره ) در اسلام ناب محمدی ذوب بودند.
امید است این دلنوشته برای نگارنده و خوانندگان و دوستداران و منتظران امام زمان ( عج ) مفید فایده قرار گیرد. انشاء الله
نگارنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
با سلام، بر منتطران واقعی مهدی موعود ( ع ) ، جمعه ای دیگر رسید، مشتاقان نتظر خبری از امام خویش هستند. آنها با زبان دل می گویند؛
... [مشاهده متن کامل]
ای هدایتگر و امام ناجی بشریت! منتظران به امید قیام جهانی ات روز شماری می کنند. پس کی حکم ازلی می رسد؟ البته نیک می دانیم که موقع جهاد و قیام عالمگیرت بسان وقوع روز قیامت و یوم الدین و یوم تبلی السرائر و . . . هیچکس زمان دقیق وقوعش را نمی داند. ( ان اکاد اخفیها )
اما ما ! دستوراتت به شیوه های مختلف به ما رسیده است.
ما منتظران باید خودسازی کنیم، و از نایبان عامت که صائنا" لنفسه و حافظا" لدینه هستند، تبعیت کنیم. ما در دنیای پیچیده، و پر تغییر و شتاب و مرموزی گرفتار شدیم، رسمها و عرفهای خرافی زنجیر به پایمان بسته اند هرروز با فرمولی زندگی را برخود و همنوعان تنگ می کنیم . به طور مثال امامان و رهبران آسمانی ازدواج آسان پیشنهاد کرده اند. اما جوامع بشری، و ما شیعیان دانسته و ندانسته، به قدری پیچیده اش کرده ایم که خیلی از دختر و پسرها بدون درک زندگی مشترک از دنیا می روند.
شما معصومین فرمودید؛ و قرآن هم دستور موءکد داده است، نژاد پرستی محکوم است، و ملاک فضیلت و برتری تقواست، اما مردم بین آدمها تفاوت نامعقول قایل هستند. چند روز پیش ماموران نژاد پرست گرجستانی زنی ایرانی را به شدت شکنجه و زخمی می کنند.
معصومین فرمودند حریص و دنیا طلب و دامن پلید نباشیم اما برخی از افراد جامعه دچار چنین آفات و آسیبهایی شده اند ، حتا آنها که مردم به آنها دلبسته اند. ، ممکن است دچار لغزش شوند.
بزرگان گفته اند، جمعه سر قبرستان بروید خیلی عجول باشی شب جمعه، به زیارت اهل قبور برو، اما ما پنجشنبه ها ساعت ۱۲ میرویم.
امام زمان می خواهد ما مطیع امر مولا باشیم. به دستورات اخلاقی مثل رعایت تقوا مبادرت ورزیم، غیبت نکنیم تجاوزگر نباشیم خیر خواه مردم باشیم، برادری و همبستگی جامعه را خدشه دار نکنیم. توزیع عدالت کنیم . پارتی بازی نکنیم . عبادت عاشقانه و رفتار عابدانه و کلام و رفتار عاقلانه داشته باشیم، اما برخی از ما بر خطا اصرار می ورزیم. کاش شیعه و پیرو واقعی امامان نور باشیم. تا امام عصر ( ع ) بر چنین امتی وارد شود.
الان که اکثریت بشر بر خطا کاری پافشاری می کنند . اگر ظهور فرماید زیاده طلبان و حریصان و منحرفان اورا می کشند.
هر امام و رهبری نیازمند پیرو راستین است که تفکر ناب الهی و اسلامی را پیاده کنند. وقتی افراد جامعه مریض باشند ، از دین و دینداری هم به نفع انحرافات و دنیاطلبی خویش سوء استفاده می کنند، پس باید خود سازی کنیم وبه قول شهید محمد باقر صدر در اسلام ذوب شویم همانطور که امام خمینی ( ره ) در اسلام ناب محمدی ذوب بودند.
امید است این دلنوشته برای نگارنده و خوانندگان و دوستداران و منتظران امام زمان ( عج ) مفید فایده قرار گیرد. انشاء الله
"سخنان محله ی کسرا با مسئولان شهر"
�
گرد آورنده و تنظیم: احمد لطفی
�
مقدمه:
شهروندان محله کسرا طی دو درخواست، و الو - سلام مسئولان، از آلودگی صوتی و بیماریهای دامی، و. . . به ستوه آمده اند. به همین دلیل نگارنده ، عینا" درخواست های محله را تنظیم و ارائه می نماید.
... [مشاهده متن کامل]
بسمه تعالی
مسئولان محترم شهرستان دره شهر؛
سلام علیکم:
با احترام ما اهالی محله کسرا واقع در ضلع غربی میدان آزادی، انتهای خیابان جمهوری اسلامی از دست دامداران و دامداری که دامش چسبیده به منزلهای همجوار است و از میدان آزادی تشکیلات دامداری برخی از آنها مشهود و نمایان است، به ستوه آمده ایم . از صدای سگها شب و روز خواب نداریم . خرمن کود و پشگل و پهن گوسفندان و گاو و خرشان که بوی آنها عطر محله ما می باشند، در جلوی چشم مسئولان و ناظرانی که از منطقه عبور می کنند، چادر و آلونک بر پا کرده و گویی هیچ مسئولی به فکر بهداشت مردم نیست . دامدار معروف شهر ، در این شهر با سگها و خر و گاو و گوسفندانش جولان می دهد . درحالیکه همه ی عقلای جامعه اذعان دارند شهر جای دامداری سنتی نمی باشد، ولی در اینجا نمی دانم، چرا کسی رسیدگی نمی کند؟
فرماندارمحترم، شهردار بزرگوار، و مسئولان بهداشت، در جریان هستند، ولی تا کنون اقدام عملی ای ملاحظه نشده است. برای اهالی محله سوءال است، که آیا این بزرگواران؛ اصلا" مسئولیت در قبال سلامتی و آرامش شهر وندان دارند یانه؟ مسئولان ذیربط شمارا به خدا، و دین و وجدانتان قسم می دهیم، شورای اسلامی شهرستان دره شهر که این دامها در ۵ متری منزل یکی از اعضای آنهاست، آیا نباید اقدامی قانونی و انسانی انجام دهند ؟ به نظر می آیدحداقل انتظاری که از اعضای شورای اسلامی شهرستان هست، به افرادی که با دامداری خانگی، سلامتی افراد را به خطر می اندازد و در شاءن یک شهر تاریخی نیست، آیا نباییستی واکنشی، ویا امر به معروف و نهی از منکری در قبال شهروندان داشته باشد؟
ما اهالی محله صدای فریاد و استغاثه ی خود را به کجا باید برسانیم . جایی که قانون هست چرا مردم در مقابل هم قرار گیرند ؟
عاجزانه تقاضای رسیدگی و تهیه ی فیلم و گزارش و بازدید مسئولین را داریم .
با احترام؛ اهالی محله ی کسرا
�
در خواست دوم ؛ اهالی محله کسرا
�
" مطلبی در باره ی شبانهای شهر"
شهر معمولا" جای دامداری سنتی نیست . ولی شهرهای کوچک از این قاعده مستثناء هستند . آنها حق دارند در فضای بین خانه خودشان و همسایه آلونک ببندند . چادر و خیمه برزنتی برپا کنند سگهایی را در همان مسیر استقرار دامهایشان مستقر کنند شب تا صبح سگها پارس کنند، برای آنها فرق نمی کند که همسایه برنجد و ناراحت شود یا نه . آنها فکر منافع خود را دارند. خر و گاو هم به دامهایشان اضافه کرده اند. گاه صدای دلخراش الاغ و حمار آنها از بالای تپه و جایگاه استقرار گله چنان است که هر فردی را به واکنش منفی و غر و لند ونفرین و گاه دشنامی وا می دارد. مالیاتی که بر آنها مترتب نیست دواجات و دکتر دام هم در خدمتشان است ، حالا شورای شهر ، و شهرداری و بهداشت و محیط زیست هرچه می خواهد ناله سر دهند که اینجا شهراست، و باید به شهر رسیدگی کرد. و این بساط دامداری و فضولات آنها و سگها و خر و گاوشان را باید دور ازشهر بگسترانند . تا ریزگرد این فضولات حیوانی مردم شهر و همسایگان شبانها را به امراض مختلف از جمله سرطان آلوده نکند. البته شبانهای این شهر قوی تر و پوست کلفت تر از این حرفها هستند که با توصیه های خیر خواهانه اقدامی انسانی انجام دهند. باید مشکل را پیش فرماندار برد ، شاید وی کاری بکند. شبانها ی شهر را باید مدال داد چون در دق مرگ کردن شهروندان و همسایگان و آلوده نمودن محیط زیست و نابودی همنوعان دست توانایی دارند. با این روش جمعیت را کاهش می دهند و نان خوری را کمتر می نمایند. البته دل می خواهد که حیات خود را در مرگ و مریضی و ناتوانی و خواری دیگران جستجو کرد.
اهالی محله ی کسرا
[اصلاح نوشته ی قبل]
�
گرد آورنده و تنظیم: احمد لطفی
�
مقدمه:
شهروندان محله کسرا طی دو درخواست، و الو - سلام مسئولان، از آلودگی صوتی و بیماریهای دامی، و. . . به ستوه آمده اند. به همین دلیل نگارنده ، عینا" درخواست های محله را تنظیم و ارائه می نماید.
... [مشاهده متن کامل]
بسمه تعالی
مسئولان محترم شهرستان دره شهر؛
سلام علیکم:
با احترام ما اهالی محله کسرا واقع در ضلع غربی میدان آزادی، انتهای خیابان جمهوری اسلامی از دست دامداران و دامداری که دامش چسبیده به منزلهای همجوار است و از میدان آزادی تشکیلات دامداری برخی از آنها مشهود و نمایان است، به ستوه آمده ایم . از صدای سگها شب و روز خواب نداریم . خرمن کود و پشگل و پهن گوسفندان و گاو و خرشان که بوی آنها عطر محله ما می باشند، در جلوی چشم مسئولان و ناظرانی که از منطقه عبور می کنند، چادر و آلونک بر پا کرده و گویی هیچ مسئولی به فکر بهداشت مردم نیست . دامدار معروف شهر ، در این شهر با سگها و خر و گاو و گوسفندانش جولان می دهد . درحالیکه همه ی عقلای جامعه اذعان دارند شهر جای دامداری سنتی نمی باشد، ولی در اینجا نمی دانم، چرا کسی رسیدگی نمی کند؟
فرماندارمحترم، شهردار بزرگوار، و مسئولان بهداشت، در جریان هستند، ولی تا کنون اقدام عملی ای ملاحظه نشده است. برای اهالی محله سوءال است، که آیا این بزرگواران؛ اصلا" مسئولیت در قبال سلامتی و آرامش شهر وندان دارند یانه؟ مسئولان ذیربط شمارا به خدا، و دین و وجدانتان قسم می دهیم، شورای اسلامی شهرستان دره شهر که این دامها در ۵ متری منزل یکی از اعضای آنهاست، آیا نباید اقدامی قانونی و انسانی انجام دهند ؟ به نظر می آیدحداقل انتظاری که از اعضای شورای اسلامی شهرستان هست، به افرادی که با دامداری خانگی، سلامتی افراد را به خطر می اندازد و در شاءن یک شهر تاریخی نیست، آیا نباییستی واکنشی، ویا امر به معروف و نهی از منکری در قبال شهروندان داشته باشد؟
ما اهالی محله صدای فریاد و استغاثه ی خود را به کجا باید برسانیم . جایی که قانون هست چرا مردم در مقابل هم قرار گیرند ؟
عاجزانه تقاضای رسیدگی و تهیه ی فیلم و گزارش و بازدید مسئولین را داریم .
با احترام؛ اهالی محله ی کسرا
�
در خواست دوم ؛ اهالی محله کسرا
�
" مطلبی در باره ی شبانهای شهر"
شهر معمولا" جای دامداری سنتی نیست . ولی شهرهای کوچک از این قاعده مستثناء هستند . آنها حق دارند در فضای بین خانه خودشان و همسایه آلونک ببندند . چادر و خیمه برزنتی برپا کنند سگهایی را در همان مسیر استقرار دامهایشان مستقر کنند شب تا صبح سگها پارس کنند، برای آنها فرق نمی کند که همسایه برنجد و ناراحت شود یا نه . آنها فکر منافع خود را دارند. خر و گاو هم به دامهایشان اضافه کرده اند. گاه صدای دلخراش الاغ و حمار آنها از بالای تپه و جایگاه استقرار گله چنان است که هر فردی را به واکنش منفی و غر و لند ونفرین و گاه دشنامی وا می دارد. مالیاتی که بر آنها مترتب نیست دواجات و دکتر دام هم در خدمتشان است ، حالا شورای شهر ، و شهرداری و بهداشت و محیط زیست هرچه می خواهد ناله سر دهند که اینجا شهراست، و باید به شهر رسیدگی کرد. و این بساط دامداری و فضولات آنها و سگها و خر و گاوشان را باید دور ازشهر بگسترانند . تا ریزگرد این فضولات حیوانی مردم شهر و همسایگان شبانها را به امراض مختلف از جمله سرطان آلوده نکند. البته شبانهای این شهر قوی تر و پوست کلفت تر از این حرفها هستند که با توصیه های خیر خواهانه اقدامی انسانی انجام دهند. باید مشکل را پیش فرماندار برد ، شاید وی کاری بکند. شبانها ی شهر را باید مدال داد چون در دق مرگ کردن شهروندان و همسایگان و آلوده نمودن محیط زیست و نابودی همنوعان دست توانایی دارند. با این روش جمعیت را کاهش می دهند و نان خوری را کمتر می نمایند. البته دل می خواهد که حیات خود را در مرگ و مریضی و ناتوانی و خواری دیگران جستجو کرد.
اهالی محله ی کسرا
[اصلاح نوشته ی قبل]
"سخنان محله ی کسرا با مسئولان شهر"
گرد آورنده و تنظیم: احمد لطفی
مقدمه:
شهروندان محله کسرا طی دو درخواست و الو و سلام مسئولان، از آلودگی صوتی و بیماریهای دامی، و. . . به ستوه آمده اند. به همین دلیل نگارنده ، عینا" درخواست های محله را تنظیم و ارائه می نماید.
... [مشاهده متن کامل]
بسمه تعالی
مسئولان محترم شهر؛
سلام علیکم:
با احترام ما اهالی محله کسرا واقع در ضلع غربی میدان آزادی، انتهای خیابان جمهوری اسلامی از دست دامداران و دامداری که دامش چسبیده به منزلهای همجوار است و از میدان آزادی تشکیلات دامداری برخی از آنها مشهود و نمایان است، به ستوه آمده ایم . از صدای سگها شب و روز خواب نداریم . خرمن کود و پشگل و پهن گوسفندان و گاو و خرشان که بوی آنها عطر محله ما می باشند، در جلوی چشم مسئولان و ناظرانی که از منطقه عبور می کنند، چادر و آلونک بر پا کرده و گویی هیچ مسئولی به فکر بهداشت مردم نیست . دامدار معروف شهر ، در این شهر با سگها و خر و گاو و گوسفندانش جولان می دهد . درحالیکه همه ی عقلای جامعه اذعان دارند شهر جای دامداری سنتی نمی باشد، ولی در اینجا چرا کسی رسیدگی نمی کند؟ فرماندارمحترم، شهردار بزرگوار در جریان هستند، مسئولان بهداشت شهر هم در جریان می باشند. اینها اصلا" مسئولیت در قبال سلامتی و آرامش شهر وندان دارند یانه؟ شمارا به خدا شورای اسلامی شهر که این دامها در ۵ متری منزل یکی از اعضای شماست آیا نباید اقدامی قانونی و انسانی انجام داد ؟حداقل اعضای شوراامر به معروف و نهی از منکری در قبال شهروندان داشته باشد. ما صدای فریاد و استغاثه ی خود را به کجا باید برسانیم . جایی که قانون هست چرا مردم در مقابل هم قرار گیرند ؟
عاجزانه تقاضای رسیدگی و تهیه ی فیلم و گزارش و بازدید مسئولین را داریم .
با احترام؛ اهالی محله ی کسرا
در خواست دوم ؛ اهالی محله کسرا
" مطلبی در باره ی شبانهای شهر"
شهر معمولا" جای دامداری سنتی نیست . ولی شهرهای کوچک از این قاعده مستثناء هستند . آنها حق دارند در فضای بین خانه خودشان و همسایه آلونک ببندند . چادر و خیمه برزنتی برپا کنند سگهایی را در همان مسیر استقرار دامهایشان مستقر کنند شب تا صبح سگها پارس کنند، برای آنها فرق نمی کند که همسایه برنجد و ناراحت شود یا نه . آنها فکر منافع خود را دارند. خر و گاو هم به دامهایشان اضافه کرده اند. گاه صدای دلخراش الاغ و حمار آنها از بالای تپه و جایگاه استقرار گله چنان است که هر فردی را به واکنش منفی و غر و لند ونفرین و گاه دشنامی وا می دارد. مالیاتی که بر آنها مترتب نیست دواجات و دکتر دام هم در خدمتشان است ، حالا شورای شهر ، و شهرداری و بهداشت و محیط زیست هرچه می خواهد ناله سر دهند که اینجا شهراست، و باید به شهر رسیدگی کرد. و این بساط دامداری و فضولات آنها و سگها و خر و گاوشان را باید دور ازشهر بگسترانند . تا ریزگرد این فضولات حیوانی مردم شهر و همسایگان شبانها را به امراض مختلف از جمله سرطان آلوده نکند. البته شبانهای این شهر قوی تر و پوست کلفت تر از این حرفها هستند که با توصیه های خیر خواهانه اقدامی انسانی انجام دهند. باید مشکل را پیش فرماندار برد ، شاید وی کاری بکند. شبانها ی شهر را باید مدال داد چون در دق مرگ کردن شهروندان و همسایگان و آلوده نمودن محیط زیست و نابودی همنوعان دست توانایی دارند. با این روش جمعیت را کاهش می دهند و نان خوری را کمتر می نمایند. البته دل می خواهد که حیات خود را در مرگ و مریضی و ناتوانی و خواری دیگران جستجو کرد.
اهالی محله ی کسرا
گرد آورنده و تنظیم: احمد لطفی
مقدمه:
شهروندان محله کسرا طی دو درخواست و الو و سلام مسئولان، از آلودگی صوتی و بیماریهای دامی، و. . . به ستوه آمده اند. به همین دلیل نگارنده ، عینا" درخواست های محله را تنظیم و ارائه می نماید.
... [مشاهده متن کامل]
بسمه تعالی
مسئولان محترم شهر؛
سلام علیکم:
با احترام ما اهالی محله کسرا واقع در ضلع غربی میدان آزادی، انتهای خیابان جمهوری اسلامی از دست دامداران و دامداری که دامش چسبیده به منزلهای همجوار است و از میدان آزادی تشکیلات دامداری برخی از آنها مشهود و نمایان است، به ستوه آمده ایم . از صدای سگها شب و روز خواب نداریم . خرمن کود و پشگل و پهن گوسفندان و گاو و خرشان که بوی آنها عطر محله ما می باشند، در جلوی چشم مسئولان و ناظرانی که از منطقه عبور می کنند، چادر و آلونک بر پا کرده و گویی هیچ مسئولی به فکر بهداشت مردم نیست . دامدار معروف شهر ، در این شهر با سگها و خر و گاو و گوسفندانش جولان می دهد . درحالیکه همه ی عقلای جامعه اذعان دارند شهر جای دامداری سنتی نمی باشد، ولی در اینجا چرا کسی رسیدگی نمی کند؟ فرماندارمحترم، شهردار بزرگوار در جریان هستند، مسئولان بهداشت شهر هم در جریان می باشند. اینها اصلا" مسئولیت در قبال سلامتی و آرامش شهر وندان دارند یانه؟ شمارا به خدا شورای اسلامی شهر که این دامها در ۵ متری منزل یکی از اعضای شماست آیا نباید اقدامی قانونی و انسانی انجام داد ؟حداقل اعضای شوراامر به معروف و نهی از منکری در قبال شهروندان داشته باشد. ما صدای فریاد و استغاثه ی خود را به کجا باید برسانیم . جایی که قانون هست چرا مردم در مقابل هم قرار گیرند ؟
عاجزانه تقاضای رسیدگی و تهیه ی فیلم و گزارش و بازدید مسئولین را داریم .
با احترام؛ اهالی محله ی کسرا
در خواست دوم ؛ اهالی محله کسرا
" مطلبی در باره ی شبانهای شهر"
شهر معمولا" جای دامداری سنتی نیست . ولی شهرهای کوچک از این قاعده مستثناء هستند . آنها حق دارند در فضای بین خانه خودشان و همسایه آلونک ببندند . چادر و خیمه برزنتی برپا کنند سگهایی را در همان مسیر استقرار دامهایشان مستقر کنند شب تا صبح سگها پارس کنند، برای آنها فرق نمی کند که همسایه برنجد و ناراحت شود یا نه . آنها فکر منافع خود را دارند. خر و گاو هم به دامهایشان اضافه کرده اند. گاه صدای دلخراش الاغ و حمار آنها از بالای تپه و جایگاه استقرار گله چنان است که هر فردی را به واکنش منفی و غر و لند ونفرین و گاه دشنامی وا می دارد. مالیاتی که بر آنها مترتب نیست دواجات و دکتر دام هم در خدمتشان است ، حالا شورای شهر ، و شهرداری و بهداشت و محیط زیست هرچه می خواهد ناله سر دهند که اینجا شهراست، و باید به شهر رسیدگی کرد. و این بساط دامداری و فضولات آنها و سگها و خر و گاوشان را باید دور ازشهر بگسترانند . تا ریزگرد این فضولات حیوانی مردم شهر و همسایگان شبانها را به امراض مختلف از جمله سرطان آلوده نکند. البته شبانهای این شهر قوی تر و پوست کلفت تر از این حرفها هستند که با توصیه های خیر خواهانه اقدامی انسانی انجام دهند. باید مشکل را پیش فرماندار برد ، شاید وی کاری بکند. شبانها ی شهر را باید مدال داد چون در دق مرگ کردن شهروندان و همسایگان و آلوده نمودن محیط زیست و نابودی همنوعان دست توانایی دارند. با این روش جمعیت را کاهش می دهند و نان خوری را کمتر می نمایند. البته دل می خواهد که حیات خود را در مرگ و مریضی و ناتوانی و خواری دیگران جستجو کرد.
اهالی محله ی کسرا
سلام مسئولان؛
با احترام ما اهالی محله کسرا واقع در ضلع غربی میدان آزادی، انتهای خیابان جمهوری اسلامی از دست دامداران و دامداری که دامش چسبیده به منزلهای همجوار است و از میدان آزادی تشکیلات دامداری وی مشهود و نمایان است، به ستوه آمده ایم . از صدای سگها شب و روز خواب نداریم . خرمن کود وپهن گوسفندان و گاو و خرش که بوی آنها عطر محله ما می باشند، در جلوی چشم مسئولان و ناظرانی که از منطقه عبور می کنند، چادر و آلونک بر پا کرده و هیچ مسئولی به فکر بهداشت مردم نیست . دامدار معروف شهر ، در این شهر با سگها و خر و گاو و گوسفندانش جولان می دهد . همه ی عقلا اذعان دارند، شهر جای دامداری سنتی نمی باشد، ولی در اینجا چرا کسی رسیدگی نمی کند. فرماندارمحترم، شهردار بزرگوار در جریان هستند، بهداشت در جریان است اینها اصلا" مسئولیت در قبال سلامتی و آرامش شهر وندان دارند یانه؟ شمارا به خدا شورای اسلامی شهر که این دامها در ۵ متری منزل یکی از اعضای شماست آیا نباید اقدامی قانونی و انسانی انجام داد ؟ خواهشمنداست، اعضای محترم شورای اسلامی شهرستان دره شهر، حد اقل امر به معروف و نهی از منکری در قبال رفاه شهروندان داشته باشند. ما صدای فریاد و استغاثه ی خود را به کجا باید برسانیم؟ جایی که قانون هست چرا مردم در مقابل هم قرار گیرند . عاجزانه تقاضای رسیدگی و تهیه ی فیلم و گزارش و بازدید مسئولین را داریم .
... [مشاهده متن کامل]
محله ی کسرا
"درددهای پیری"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
درد را باید چشید. دنیای نا آرام و پر از رنگ و ریا اعصاب و سلولهای عصبی را سوهان می کشند ، تا آنجا که کله ی آدم سوت می کشد و زبان آدمی به فریاد و خشم و استغاثه بلند می شود. روزگار تما م گره های وجودت را می تراشد ، شیری که از مادر خورده ای از نوک بینی ات خارج می کند . استخوانت را سیاه و ترد می کند سیاهی استخوان را در دندانها هویدا می کند و ساییدگی و در هم کوفتن اسکلت بدن را در چوبی که انسان بدست می گیرد، و گاه در پای چُلاقمان مشهود است. غرورها را می شکند ، زیبایی ها را زایل می نماید، گوشهای شنوا را کر، و چشمهای بینا را کم سو و کور می نماید. نای سخن گفتن را از انسان می گیرد و اگرعمرت طولانی باشد ترا مانند مشک خشکیده ای از شکل و شمایل اولیه ات خارج می کند . پهلوانی بلند بالا و اسطوره ای مانند زال را به اندازه ی مرغی کوچک می کند و در سال ۱۳۲۰شمسی بنا به قول معمرین از دنیا می رود و گویا دانایان هم از مرگ نماد جاودانگی پرچم سیاه زدند. ( الله اعلم )
... [مشاهده متن کامل]
سخن دل بسیار است. اما مولوی بهترین را از زبان خوبان گفته است؛
درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
" معرفی محمد کاظمی فرزند خانکه قیاسوند"
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
آنچه که مسلم است، محمد فرزند خانکه قیاسوند، بزرگ قیاسوندهای شیخ مکان بوده است . تاریخ تولد ایشان را نگارنده نمی داند، ولی طبق نقل قول از معمرین و اهل خرد کولیوند ، عموی ایشان رحیم در جنگ دُم شرّان، در حالیکه میانجیگری می کرده، و خودش هم داماد کولیوندها بوده ، کشته می شود . در آن زمان محمد که جوانی قبراق و سرحال بوده، بزرگان و خوانین نورمحمدی دختر حسینقلی خان نورمحمدی فرزند صیدمحمد خانِ معروف، پسر شایسته ی نور محمد خان کولیوند مرد شماره یک زمان خود در الشتر و سیمره را به او می دهند، تا پیوند فامیلی قدیمی شان همواره پا برجا باشد. از حق نگذریم کدخدا و توشمال مرتضی خان کاظمی تا از دنیا رفت به کولیوندها یی که می دید آنها را دایی خطاب می کرد. آنچه مسلم است مُسبب نزاع دُم شرّان، در سیمره که بین فرخشه و کرمشه اتفاق افتاد، دوسته نامی بوده ، که قبلا" جزو رعایای خوانین نورمحمدی بوده، و الان نواده های برادرش یا از دودمان بلافصلش در روستای بتکی زندگی می نمایند. سایر مسگرها هم در سیمره یکجا نشین می شوند. آنچه که خیرالله خان نورمحمدی فرزند جعفرخان فرزندسرتیپ خان فرزند مصطفی قلی خان فرزند صید محمدخان فرزند نورمحمدخان کولیوند گفته است؛
... [مشاهده متن کامل]
"مهراب که از بستگان درجه اول دوسته بوده است در روستای بتکی الشتر ( ده نورمحمدی ها ) زندگی می کرده اند، مهراب مسگر و همسرش شانسار دارای چهار پسر به نامهای؛
سهراب
عزیزالله
منصور
فتح الله
ویک دختر به نام کوکب خانم بوده، و کوکب خانم همسرمهرعلی خان فرخشاهی بوده است. شایان ذکر است که از چهار پسر مهراب ، در حال حاضر فقط فتح الله در قید حیات می باشند، و هر چهار برادر از رعایای مرحوم جعفرخان نورمحمدی بوده اند. "
محمد کاظمی با زرافشان نورمحمدی دختر حسینقلی خان نور محمدی نوه ی کربلایی نور محمدخان کولیوند متوفی به سال ۱۲۸۴ قمری، ازدواج می کند حاصل این ازدواج دوپسر به نامهای مرتضی کاظمی و درویش کاظمی و گویا دوتا هم دختر داشته است ، یکی همسر عادل کاظم زاده بوده و دوپسر به نامهای حاج فتح الله کاظم زاده که مردی مهربان و خصائص فامیل دوستی کولیوندی در او هویدا بود، و نگارنده در برخوردهایی که با وی داشته است ، بسیار عاطفی و میهمان نواز بودند، و دیگری مشهدی صید کاظم زاده ، پدر زن دکتر صیاد محمدی، و پدر مهندس شادمهر کاظم زاده و برادران و خواهران با ارزشش می باشند، مشهدی صید و حاج فتح الله کاظم زاده نوه ی دختری زرافشان و محمد، هردو از دنیا رفته اند.
زر افشان نورمحمدی و توشمال محمد کاظمی دختر دیگرشان را به فردی از طایفه ی ده بالا که ساکن روستای فرهاد آباد بود، می دهند ، آن مرد گویا پسرعموی نایب حیدر عباسپور بوده اند.
ازدرویش کاظمی پسری ارزشمند به نام حاج حسن کاظمی که از فرهنگیان پیشکسوت و بادرایت بوده ، که مدتی نیز معاونت فرمانداری دره شهر و بعد ریاست دانشگاه و مرکز علمی کاربردی دره شهر را به عهده داشته است.
حاج حسن کاظمی چند خواهر با وقار فرهنگی هم دارند. زن درویش از حسنوندهای ارمو بوده است.
توشمال مرتضی خان کاظمی از دختر بزرگ میر جمشید هاشمی پسر میر صید محمدخان دیرکوند، سه پسر داشته که یکی از آنها از دنیا رفته، و دونفر دیگر یکی مهندس ماشاء الله کاظمی داماد میر نعمت الله هاشمی است، که فردی برجسته بوده، و سالها در معاونت عمرانی استانداری ایلام و اصفهان مشغول خدمت بوده است . وی فردی مردمدار و با وقار و نوعدوست است، مانند پدر و پدر بزرگش ظلم ستیز می باشند. پسر دیگر از زن اول جواد کاظمی نام دارد، و بازنشسته ی آموزش و پرورش می باشند. بعد از آنکه توشمال مرتضی خان قیاسوند زن اولش می میرد، از بس که فرد لایقی بوده است، جمشید خان هاشمی دختر دیگری از خود را به عقد ایشان در می آورد، و از ایشان نیز فرزندان برجسته ای بوجود می آیند . که آریا و مهشید و فروغ و سایر بزرگوارانی که نگارنده نامشان را فراموش کرده است ، را می توان نام برد.
توشمال محمد خان کاظمی فرزند خانکه ، فردی مبارز بوده و هرچه میر صید محمد خان اصرار می کند جای قلعه ای و یا چند هکتار زمین در شیخ مکان را برایش بنویسد ، زیر بار نمی رود و کاغذ نمی دهد. وی می گوید من به رضایت به تو زمین نمی دهم مگر بازور تصاحب کنی، البته امروز هم زور در دستت است.
میر صید محمدخان که کارگزار و مباشر والی پشتکوه شده بود، از قدرتش سوء استفاده می کند، و محمد خان کاظمی را به غل و زنجیر می کشد و از او رضایت و کاغذ و نوشته ای می خواهد، ولی محمد کاظمی این کار را نمی کند، و میگوید تو که صاحب زور و قدرتی هرکاری می کنی بکن، و هرجا می خواهی خانه بساز، بنابراین آن مباشر جای قلعه فعلی راکه جو کاشته بودند، و زمین کشاورزی بود ، قلعه ی خود را بنا می کند و در سال ۱۳۳۶ قمری آن قلعه رامی سازد. البته قسمت
حمام به طرف غرب آثار باستانی بوده، و آن خرابه ها و آثار قدیمی مربوط به دوران ساسانیان بوده است. توشمال محمد کاظمی حضور صیدمحمدخان میر را با ندادن کاغذ جای قلعه هیچگاه به رسمیت نشناخت . بعدها در سال ۱۳۳۶ هجری شمسی نیز مرتضی کاظمی و طایفه اش با اعقاب میرصید محمدخان در گیری ای پیش می آید، و به هیچ وجه مالکانه به صاحبان قدرت نمی دهند. در سال ۱۳۳۶ شمسی که میرها می خواهند بر مرتضی خان کاظمی شبیخون بزنند فردی به نام یارولی فرزندمرالی که جزو قیطول میر جمشید هاشمی بوده است ، و به قولی مرالی از طایفه ی قیاسوند و به قول دیگر، مرالی اصالتا" از طایفه ی مرالوند بوده و اهل پشتکوه بوده است و مراد برادر یارولی داماد قیاسوندها بوده است. زن مراد نامش دانه انار دختر مه شا ( محمد شاه ) مُمشاهی بوده است.
با خبر کردن مرتضی کاظمی و قیاسوندهاو آمادگی آنها برای مقابله با لشگر کشی میرهای سیمره، نتیجه ی مهمی برای میرها بدست نمی آید. بنابراین میر جمشید خان به خشم می آید و اموال یارولی برادر مرادپسر مرالی را با تعدادی گوسفند که داشته، مصادره می کند، و اورا از دره شهر اخراج می کنند. یارولی هم وقتی خبر اخراج و مصادره ی اموال ناچیز خود را می شنود، وی هم قاطر زیر پای جمشیدخان را می رباید و از منطقه فرار می کند ، و گویا فرزندانش فامیلی خود را از چوپانی به قیاسوند تغییر می دهند. و شاید هم فامیلی دیگری بر گزیده اند.
بعد از بیست و چند سال سال پسر یارولی بر می گردد و دختر مرادچوپانی را به زنی می گیرد. گویا آنها در اندیمشک هستند. احتمالا" مرالی پدر بزرگشان از تیره ی ممشاهی هستند. ( مصاحبه با علی آقا محمدیان )
محمد قیاسوند، و زرافشان نورمحمدی کولیوند ، اعقاب برجسته ای دارند و ژنتیک کولیوندی در استعداد و حمیّت آنها مشهود است.
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
آنچه که مسلم است، محمد فرزند خانکه قیاسوند، بزرگ قیاسوندهای شیخ مکان بوده است . تاریخ تولد ایشان را نگارنده نمی داند، ولی طبق نقل قول از معمرین و اهل خرد کولیوند ، عموی ایشان رحیم در جنگ دُم شرّان، در حالیکه میانجیگری می کرده، و خودش هم داماد کولیوندها بوده ، کشته می شود . در آن زمان محمد که جوانی قبراق و سرحال بوده، بزرگان و خوانین نورمحمدی دختر حسینقلی خان نورمحمدی فرزند صیدمحمد خانِ معروف، پسر شایسته ی نور محمد خان کولیوند مرد شماره یک زمان خود در الشتر و سیمره را به او می دهند، تا پیوند فامیلی قدیمی شان همواره پا برجا باشد. از حق نگذریم کدخدا و توشمال مرتضی خان کاظمی تا از دنیا رفت به کولیوندها یی که می دید آنها را دایی خطاب می کرد. آنچه مسلم است مُسبب نزاع دُم شرّان، در سیمره که بین فرخشه و کرمشه اتفاق افتاد، دوسته نامی بوده ، که قبلا" جزو رعایای خوانین نورمحمدی بوده، و الان نواده های برادرش یا از دودمان بلافصلش در روستای بتکی زندگی می نمایند. سایر مسگرها هم در سیمره یکجا نشین می شوند. آنچه که خیرالله خان نورمحمدی فرزند جعفرخان فرزندسرتیپ خان فرزند مصطفی قلی خان فرزند صید محمدخان فرزند نورمحمدخان کولیوند گفته است؛
... [مشاهده متن کامل]
"مهراب که از بستگان درجه اول دوسته بوده است در روستای بتکی الشتر ( ده نورمحمدی ها ) زندگی می کرده اند، مهراب مسگر و همسرش شانسار دارای چهار پسر به نامهای؛
سهراب
عزیزالله
منصور
فتح الله
ویک دختر به نام کوکب خانم بوده، و کوکب خانم همسرمهرعلی خان فرخشاهی بوده است. شایان ذکر است که از چهار پسر مهراب ، در حال حاضر فقط فتح الله در قید حیات می باشند، و هر چهار برادر از رعایای مرحوم جعفرخان نورمحمدی بوده اند. "
محمد کاظمی با زرافشان نورمحمدی دختر حسینقلی خان نور محمدی نوه ی کربلایی نور محمدخان کولیوند متوفی به سال ۱۲۸۴ قمری، ازدواج می کند حاصل این ازدواج دوپسر به نامهای مرتضی کاظمی و درویش کاظمی و گویا دوتا هم دختر داشته است ، یکی همسر عادل کاظم زاده بوده و دوپسر به نامهای حاج فتح الله کاظم زاده که مردی مهربان و خصائص فامیل دوستی کولیوندی در او هویدا بود، و نگارنده در برخوردهایی که با وی داشته است ، بسیار عاطفی و میهمان نواز بودند، و دیگری مشهدی صید کاظم زاده ، پدر زن دکتر صیاد محمدی، و پدر مهندس شادمهر کاظم زاده و برادران و خواهران با ارزشش می باشند، مشهدی صید و حاج فتح الله کاظم زاده نوه ی دختری زرافشان و محمد، هردو از دنیا رفته اند.
زر افشان نورمحمدی و توشمال محمد کاظمی دختر دیگرشان را به فردی از طایفه ی ده بالا که ساکن روستای فرهاد آباد بود، می دهند ، آن مرد گویا پسرعموی نایب حیدر عباسپور بوده اند.
ازدرویش کاظمی پسری ارزشمند به نام حاج حسن کاظمی که از فرهنگیان پیشکسوت و بادرایت بوده ، که مدتی نیز معاونت فرمانداری دره شهر و بعد ریاست دانشگاه و مرکز علمی کاربردی دره شهر را به عهده داشته است.
حاج حسن کاظمی چند خواهر با وقار فرهنگی هم دارند. زن درویش از حسنوندهای ارمو بوده است.
توشمال مرتضی خان کاظمی از دختر بزرگ میر جمشید هاشمی پسر میر صید محمدخان دیرکوند، سه پسر داشته که یکی از آنها از دنیا رفته، و دونفر دیگر یکی مهندس ماشاء الله کاظمی داماد میر نعمت الله هاشمی است، که فردی برجسته بوده، و سالها در معاونت عمرانی استانداری ایلام و اصفهان مشغول خدمت بوده است . وی فردی مردمدار و با وقار و نوعدوست است، مانند پدر و پدر بزرگش ظلم ستیز می باشند. پسر دیگر از زن اول جواد کاظمی نام دارد، و بازنشسته ی آموزش و پرورش می باشند. بعد از آنکه توشمال مرتضی خان قیاسوند زن اولش می میرد، از بس که فرد لایقی بوده است، جمشید خان هاشمی دختر دیگری از خود را به عقد ایشان در می آورد، و از ایشان نیز فرزندان برجسته ای بوجود می آیند . که آریا و مهشید و فروغ و سایر بزرگوارانی که نگارنده نامشان را فراموش کرده است ، را می توان نام برد.
توشمال محمد خان کاظمی فرزند خانکه ، فردی مبارز بوده و هرچه میر صید محمد خان اصرار می کند جای قلعه ای و یا چند هکتار زمین در شیخ مکان را برایش بنویسد ، زیر بار نمی رود و کاغذ نمی دهد. وی می گوید من به رضایت به تو زمین نمی دهم مگر بازور تصاحب کنی، البته امروز هم زور در دستت است.
میر صید محمدخان که کارگزار و مباشر والی پشتکوه شده بود، از قدرتش سوء استفاده می کند، و محمد خان کاظمی را به غل و زنجیر می کشد و از او رضایت و کاغذ و نوشته ای می خواهد، ولی محمد کاظمی این کار را نمی کند، و میگوید تو که صاحب زور و قدرتی هرکاری می کنی بکن، و هرجا می خواهی خانه بساز، بنابراین آن مباشر جای قلعه فعلی راکه جو کاشته بودند، و زمین کشاورزی بود ، قلعه ی خود را بنا می کند و در سال ۱۳۳۶ قمری آن قلعه رامی سازد. البته قسمت
حمام به طرف غرب آثار باستانی بوده، و آن خرابه ها و آثار قدیمی مربوط به دوران ساسانیان بوده است. توشمال محمد کاظمی حضور صیدمحمدخان میر را با ندادن کاغذ جای قلعه هیچگاه به رسمیت نشناخت . بعدها در سال ۱۳۳۶ هجری شمسی نیز مرتضی کاظمی و طایفه اش با اعقاب میرصید محمدخان در گیری ای پیش می آید، و به هیچ وجه مالکانه به صاحبان قدرت نمی دهند. در سال ۱۳۳۶ شمسی که میرها می خواهند بر مرتضی خان کاظمی شبیخون بزنند فردی به نام یارولی فرزندمرالی که جزو قیطول میر جمشید هاشمی بوده است ، و به قولی مرالی از طایفه ی قیاسوند و به قول دیگر، مرالی اصالتا" از طایفه ی مرالوند بوده و اهل پشتکوه بوده است و مراد برادر یارولی داماد قیاسوندها بوده است. زن مراد نامش دانه انار دختر مه شا ( محمد شاه ) مُمشاهی بوده است.
با خبر کردن مرتضی کاظمی و قیاسوندهاو آمادگی آنها برای مقابله با لشگر کشی میرهای سیمره، نتیجه ی مهمی برای میرها بدست نمی آید. بنابراین میر جمشید خان به خشم می آید و اموال یارولی برادر مرادپسر مرالی را با تعدادی گوسفند که داشته، مصادره می کند، و اورا از دره شهر اخراج می کنند. یارولی هم وقتی خبر اخراج و مصادره ی اموال ناچیز خود را می شنود، وی هم قاطر زیر پای جمشیدخان را می رباید و از منطقه فرار می کند ، و گویا فرزندانش فامیلی خود را از چوپانی به قیاسوند تغییر می دهند. و شاید هم فامیلی دیگری بر گزیده اند.
بعد از بیست و چند سال سال پسر یارولی بر می گردد و دختر مرادچوپانی را به زنی می گیرد. گویا آنها در اندیمشک هستند. احتمالا" مرالی پدر بزرگشان از تیره ی ممشاهی هستند. ( مصاحبه با علی آقا محمدیان )
محمد قیاسوند، و زرافشان نورمحمدی کولیوند ، اعقاب برجسته ای دارند و ژنتیک کولیوندی در استعداد و حمیّت آنها مشهود است.
طایفه قیاسوند ایل لک قوم لر
از نژاد قوم بزرگ پارس آریایی
لهراسب کیانی جد داریوش هخامنشی
جد قوم بزرگ لر
از نژاد قوم بزرگ پارس آریایی
لهراسب کیانی جد داریوش هخامنشی
جد قوم بزرگ لر
"معرفی مختصر قیاسوندهای سیمره"
نگارش ؛ احمد لطفی
آنچه از معمرین قیاسوند ، از جمله مصاحبه ی نگارنده با علی آقا محمدیان داشتم، وی قیاسوندان را از نوادگان اردشیر بابکان می دانند، با توجه به این سخن ادعای طوایف ایل سلسله که خود را از اعقاب ساسانیان می دانند، اثبات می شود. کولیوندها و قیاسوندها و حسنوندها و یوسفوندها و ترکاشوندها ، ایل سلسله را تشکیل می دهند.
... [مشاهده متن کامل]
قیاسوندها بعد از قتل شاهوردی خان به سرحدات شمال شرقی ایران تبعید می شوند بعد از مدتی، احتمالا" در زمان نادرشاه افشار ، بزرگشان شیخ محمد خان معروف به شیخ مَخو یا شیخ ماخو و تعدادی از طایفه قیاسوند به سیمره بر می گردند. و در منطقه ی اجدادیشان در تنگه ی قلاع ساسانیان و قلعه چه هرمزان سکونت می گزینند و از آن زمان این منطقه به نام بزرگ قیاسوندها "شیخ ماخو" نامگذاری می شود. و در آنجا از نظر سیستم حکومتی جایگاه زندگی آنها می شود. بعدها احتمالا"جنگ چهل جفتی در زمان حاج نجفعلی فرزند محمد علی نوه ی شیخ محمد خان ( شیخ مه خو ) به وقوع می پیوندد. قیاسوند در حادثه ی قتل طی خان ( طیخن، تیغن، یا تقی خان ) قیاسوند تعدادی خانوار از منطقه ی سیمره به نهاوند و لوشان فرار یا تبعید می شوند.
قیاسوندهای سیمره دارای دودمانهای زیر می باشد؛
کاظم خان ها
نظرعلی ها
بوستانی ها
کارونی ها
محمد شاهی ها ( مُمشاهی ها )
وسایر دودمانهایی که وابسته به قیاسوندها هستند. و نگارنده دقیق دودمان آنها را نمی داند.
قیاسوندهای سیمره دارای نام خانوادگی های زیر می باشند:
محمدیان
خاوری
کاظمی
کاظم زاده
قاسمیان
قاسمی
غیاثی
نورعلی زاده
نورعلیوند
صاحبی
قیاسی
خدایی پناه
خدایاری
نورملکی
قدمی
دیناری
محسنی
رنجبریان
ططری
و. . . . . . . .
در اینجا شجره ی علی آقا محمدیان، یکی از بزرگان قیاسوند، که از شاعران محلی ساکن دهستان ارموست ، را به شرح زیر آورده می شود؛
علی آقا فرزند میرو ( میران ) فرزندمحمد فرزندنظرعلی فرزندحاج نجفعلی فرزند محمد علی نوه ی شیخ محمد خان ( شیخماخو )
شجره ی حاج نعمت الله کاظم زاده:
حاج نعمت الله فرزند حاج احمد خان فرزند عادل فرزندسلیمان فرزند خانکه فرزند کاظم خان فرزند عوضعلی خان
فرزندان خانکه:
۱ - محمد
۲ - زکی
۳ - خانجان
۴ - سلیمان
شجره ی حاج رستم کاظمی:
ایشان فرزند موسی فرزند زکی فرزند خانکه فرزند کاظم خان
شجره ی حاج حسن کاظمی:
حاج حسن فرزند درویش فرزند محمد فرزند خانکه فرزند کاظم خان
شجره نظر کاظم زاده:
نظر فرزند تمر ( تیمور ) فرزند بابا خان فرزند خانجان فرزند خانکه فرزند کاظم خان
فرزندان علی خان فرزند دارا ( داراب ) :
۱ - فتحی ( فتح الله )
۲ - شیخ طهماس
۳ - علی قدم ( موج )
۴ - ابدال
۵ - مرادخان
شجره ی شیخ حاتم بوسونی ( بوستانی ) :
شیخ حاتم فرزندشهمراد فرزند فتحی ( فتح الله ) فرزندعلی خان فرزند دارا
ابدال قیاسوند، فرزند علی خان فرزنددارا دارای سه دختر به نامهای فاطمه - گلاب - نازاره بوده است.
قیاسوندهای سیمره، به کارهای دولتی و کشاورزی و خدماتی و . . مبادرت می ورزند. در اتحادیه ی قیاسوندها افرادی از طوایف زینی وند و شاهیوند، وکاکاجابری و زرگوش و کولیوند وحسنوند و جلودار و یوسفوند، وجود دارند برخی از این طوایف الان خود را قیاسوند می دانند.
مُمشاهی های قیاسوند ، که فامیلی خدایاری و نور ملکی دارند، آنهادر راه مملکت و انقلاب اسلامی، شهید داده اند، و همه ی مردم نام شهیدان محمد رضا و محمد ولی خدایاری را به خاطر دارند. آنهاشبیه سایر قیاسوندها افرادی با تحصیلات عالی دارند.
چندنفر از معروفترین آنها عبارتند از ؛
رحمتعلی پدر داربلوط
شیخ عباس ممشاهی ( خدایاری )
نورکه خدایاری
سیاوش خدایاری
طهماسب ( کاکول ) خدایاری
جبار خدایاری
برخی از معروفترین قیاسوندهای معاصر در منطقه ی سیمره عبارتند از :
عادل کاظمزاده
راضیمند محمدیان
طاهر خاوری
علی آقا محمدیان
شیخ عباس خدایاری
صیدحسین دیناری
سبزمراد ططری
شکرالله تتری
حاج رستم کاظمی
مرتضی خان کاظمی پسر محمد فرزند خانکه
حاج حسن کاظمی
شادمهر کاظم زاده نماینده ی حال حاضر مجلس شورای اسلامی
جبار خدایاری
نجم الدین باپیری
کاهی قدمی
عباسقلی قاسمی
عیسی رنجبریان
محمود حکمت ( رنجبریان )
ماشاء الله کاظمی
حاج حسینعلی ساعدی
معرفی خاندان دارمش
نگارش: احمد لطفی
دارمش و یا داره و یا هر اسم دیگری که بوده جزو طایفه ی قیاسوند می باشد، برخی هم آنهارا جزو خاندان شیخ احمد ایار می دانند یعنی هویت آنها دیناروند می باشند. علی آقا محمدیان آنها را قیاسوند می داند.
... [مشاهده متن کامل]
رحمن دارمش فرزند عبدل فرزندفرض علی قیاسوند می باشد.
رحمان دارمش دوپسر و چند دختر دارد،
جوز علی برادر فرض علی، و عموی عبدل می باشند. دارمش یا هر اسم دیگری که داشته دارای دو پسر به نام جوزعلی و فرض علی بوده است.
جوزعلی دارای سه پسر به نامهای:
ابول ( عبدل )
نظامی
صید قاسم
فرض علی معاصر صید محمدخان میر دریکوند بوده، وی در روزی که ابدال قیاسوند کشته شد، با وی برای شکار رفته بود. کدخدابگشیر و پسر عموهایش اورا کشتند.
رحمان دارمش در زمان جنگ در بسیج خدمت کرد ، وی آشپز بود بعد به دامداری پرداخت. داماد شیخعلی غلامی فرزند ظفر از طایفه سگوند می باشد. رحمان دارمش در سخن طنز و ادای صدای دیگران هنرمندی گمنام است.
الان گله هایش را در یک گاو داری به صورت نیمه صنعتی اداره می کند.
فردی کاری را شروع کرد، هربار خسته می شد خدایا کمکم کن ، یاوری برسان، یاوری برای کمک نمی رسید. با خود به فکر فرو رفت و گفت ما که از خدا هستیم پس خدا به ماعقل و نیرو و درایت داده پس خداست که ما را یاری می کند عقل و نیروی ما کمک و امداد الهی است ، و گاه بندگان خدا به انسان کمک می کنند و همدردی و همنوایی و همیاری و همکاری می نمایند آنها همه نیرو و قدرت خداست پس هستی همه از خداست و فتح و شکست ما درنهایت بدست خدا رقم می خورد، و معنی واقعی فتح و شکست را خداوند تعیین می کند ، چون خداوند به رمز و راز هستی و اتفاقات آن آگاه است.
... [مشاهده متن کامل]
" احمد علی کرمشاهی، جهادگری مُخلص"
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
احمد علی فرزند بزرگ و ارشد اولاد علی کرمشاهی از طایفه کرمشه و بانو پرور از طایفه حسن گایار می باشند.
احمد علی کرمشاهی؛ وابسته به کلان ایل و اتحادیه سلسله، و ایل بزرگ کولیوند و طایفه کرمشه ، دودمان اولاد ( اولا ) ، در سرزمین تاریخی سیمره میباشند ، خاستگاه اولیه ی کرمشه در الشتر می باشد و جوی آنها مشخص است بعد به سیمره و پشتکوه ( آبدانان ) مهاجرت می کنند. احمدعلی متولد ۱۳۳۷ شمسی است. وی تحت تربیت خانواده ای ، با ترکیب سلسه و دلفان می باشند. چهره ی شفاف و قرمزگون احمد علی با هیکلی بسان سرو سرفراز ، در دل روستای سریل سیکان ( اسلام آباد ) دره شهر ، شباهتش به تبار والدینش کاملا" مشهود است. ایشان بعد از تولد ، و پشت سر گذاشتن دوران طفولیت، قد کشید ، و در همان روستا تحصیلات ابتدایی را به اتمام رسانید، و سه سال اول متوسطه را در شهرستان دره شهر ، و سه سال دوم دبیرستان را در رشته ی علوم تجربی در خرمشهر موفق به گرفتن مدرک دیپلم شدند . احمدعلی جوان در عنفوان جوانی و حدود هیجده یا نوزده سال از عمرش گذشته بود ، که دست تقدیر مادرش را از خانواده پر مهر و محبت اولادعلی گرفت. ایشان مادرش را از دست داد، وبه غم هجران مادر دچار گردید. در چنین موقعیتی ، آرامش روحی و صبوری، که خصیصه ی ذاتی احمد علی کرمشاهی بود . با درد و رنج فقدان مادر منطقی کنار آمد. و به آ رامش بخشی به تنها خواهر و برادران کوچکترش مبادرت نمود. تا پدر و سایر اعضاء خانواده ، با این اتفاق کنار آیند .
... [مشاهده متن کامل]
احمد علی سخنوری را از پدر و پدر بزرگ و عموی پدرش سبزعلی به ارث برده بود. منش صلح آمیز و اخلاق نرم و مردمداری را نیز از دراویش حسن گایار که مادرش از نسل پیر طریقت حسن درویش یا حسن گا یار که قبرش زیارتگاه مردم در حواشی شهرستان نور آباد ( دلفان ) می باشد. به لحاظ ژنتیکی و تاریخی در وی متجلی بود.
احمد علی کرمشاهی زنی از طایفه سگوند را برای پدرش گرفت و به خدمت سربازی رفت در آن زمان جنگ تحمیلی عراق به سرکردگی صدام حسین تکریتی از یکطرف و اغتشاشات گروه های معاند در کردستان از طرف دیگر محل خدمت وی حراست از مرزهای کردستان ایران بود که در یک کمین او و همرزمانش اسیر نیروهای کومله می شوند. آنها چند بار میخواهند این سرباز رشید اسلام را به همراه همرزمانش شهید نمایند که این امر بنا بر مصلحت الهی اتفاق نیفتاد، وی در یک محاکمه که سرباز بودن وی و همرزمانش محرز می گردد. از طرفی نیز پی گیری های خانواده و بزرگان ارتش جمهوری اسلامی ایران در آن زمان، ایشان وهمرزمانش بعد از یکسال اسارت ، آزاد می شوند بعد از اتمام سربازی در جهاد سازندگی مشغول خدمت می شوند.
ورزشکاری احمد علی کرمشاهی:
ایشان در دوران دبیرستان در خرمشهر و در محله ی محل زندگی پسر عموی پدرش حاج عباس کرمشاهی با یاری خواهرزاده ی پدرش فاضل کرمشاهی ضمن تحصیل به ورزش فوتبال مبادرت می ورزیدند . بعد از پیروزی انقلاب تیم عقاب سر پل سیکان را با اقوام کرمشه اش تشکیل دادند . مربی آن تیم نیز فاضل کرمشاهی می شود. تیم فوتبال عقاب روستای سرپل سیکان ( اسلام آباد ) در مسابقات دوره ای آن روزگار که از طرف اداره ی تربیت بدنی ، برای روستائیان دره شهربرقرار بود، بر گزار میشد. ایشان شرکت فعال داشتند در دویدن و تکنیک از فوتبالیستهای خوب روستایشان بود . بعد هم جزو تیم فوتبال جهاد سازندگی دره شهر شدند، و بازیهای خوبی را توآم با اخلاق حسنه از خودشان به منصه ی ظهور رساندند. احمد علی ورزشکاری خوش اخلاق و منشی جوانمردانه و درویش مسلک داشتند . در زندگی بسیار ساده زیست بوده و هستند. در مباحث اجتماعی و سیاسی با منطق و صبوری بدون این که عصبانی شود، به دفاع از اسلام و عقیده ی خویش مبادرت می ورزیدند. ایشان پیرو ائمه ی هدی ( ع ) و و لایت فقیه بودند . ایشان بسیار مشتاق رهبر فقید انقلاب اسلامی حصرت امام خمینی ( ره ) بودند و بعد از مرگش همواره به مقام معظم رهبری با احترام و ادب یاد می کنند. آنقدر ورزشکار خوش اخلاق وبی آزاری بود که برخی برروی وی خطا می کردند تا آنجا که از ناحیه پا و زانو دچار آسیب جدی شدند. ایشان در زمانی که ریاست جهاد سازندگی آبدانان بودند، در پنجشنبه و جمعه ای که برای دیدار پدر وخانواده اش به دره شهر می آیند، دزد یا دزدانی برای دزدی به منزل استیجاری یا سازمانیش می روند، هرچه می گردند چیز قابلی نمی بینند ، که بردارند در نامه ای که بجا می گذارند ، فقیری وی را اذعان می نمایند و به طعنه می گویند این چه رئیسی است که درمنزلش کالای قابل و با ارزشی وجود ندارد. حقیقتا" دلمان بر تو رحم آمد ، که چرا اینقدر فقیر هستی. به همین خاطر چیزی از تو نبردیم.
این نمونه عدم دلبستگی احمد علی کرمشاهی را به دنیا و زندگی ساده وزاهدانه ی وی را به ما تفهیم می کند.
احمدعلی سی سال در جهاد سازندگی و جهادکشاورزی ، خدمت کرد وبا پست حراست جهاد کشاورزی دره شهر در سال ۱۳۹۳ بازنشسته شد . این مرد جهادگر در میانسالی به ورزش کوهنوردی ادامه می دهند و همواره روحیه ی بسیجی و مردمداری و خدمت به جامعه و اقوام را در تمام زمینه های اجتماعی و اقتصادی و عاطفی ، و. . . را با تواضع انجام می دهند . ازسال ۱۳۹۶ این جهادگر مخلص دچار نقاهت و بیماری شده است و تحت درمان پزشکان می باشد در ملاقاتی که نگارنده با ایشان و بیت محترمشان داشتم ایشان به سرکار و شرکت در جلسه ی جهاد کشاورزی و شرکت اتحاد رفته بودند . و این روحیه ی بالا و فعالیت سالم حکایت از بهبودی و سلامتی وی دارد . امید است همواره عمرش را در صحت سلامت و خدمت به همنوعان بگذراند.
ایشان با یکی از دختران آبادیشان، که خویشاوند خودش نیز بودند ، ازدواج می کند و حاصل این ازدواج یک پسر و چند دختر شایسته است، که با سربلندی زندگی می نمایند. خاندان زنش از تیره ی اولا و خاندان کدخدا سالار یوسفی هستند. آنها نیز در زمان خویش مردان برجسته ای از طایفه کرمشه و ایل کولیوند به حساب می آمدند.
درخاتمه بیوگرافی احمد علی کرمشاهی کتاب قطوری می شود نگارنده به پاس دوستی و فامیلی الفبایی برای آیندگان نوشتم. در حقیقت احمد علی فردی دارای صفای باطن ، آزادمنش و باتقوا هستند. وی در رفع مشکلات اقوام شرکت می کند. ودر مراسم شادی و شیون حضور فعال دارند. ازخداوند سبحان سلامتی و طول عمر با عزت را برایش خواستارم.
" والسلام"
۱۳۹۷/۴/۹
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
احمد علی فرزند بزرگ و ارشد اولاد علی کرمشاهی از طایفه کرمشه و بانو پرور از طایفه حسن گایار می باشند.
احمد علی کرمشاهی؛ وابسته به کلان ایل و اتحادیه سلسله، و ایل بزرگ کولیوند و طایفه کرمشه ، دودمان اولاد ( اولا ) ، در سرزمین تاریخی سیمره میباشند ، خاستگاه اولیه ی کرمشه در الشتر می باشد و جوی آنها مشخص است بعد به سیمره و پشتکوه ( آبدانان ) مهاجرت می کنند. احمدعلی متولد ۱۳۳۷ شمسی است. وی تحت تربیت خانواده ای ، با ترکیب سلسه و دلفان می باشند. چهره ی شفاف و قرمزگون احمد علی با هیکلی بسان سرو سرفراز ، در دل روستای سریل سیکان ( اسلام آباد ) دره شهر ، شباهتش به تبار والدینش کاملا" مشهود است. ایشان بعد از تولد ، و پشت سر گذاشتن دوران طفولیت، قد کشید ، و در همان روستا تحصیلات ابتدایی را به اتمام رسانید، و سه سال اول متوسطه را در شهرستان دره شهر ، و سه سال دوم دبیرستان را در رشته ی علوم تجربی در خرمشهر موفق به گرفتن مدرک دیپلم شدند . احمدعلی جوان در عنفوان جوانی و حدود هیجده یا نوزده سال از عمرش گذشته بود ، که دست تقدیر مادرش را از خانواده پر مهر و محبت اولادعلی گرفت. ایشان مادرش را از دست داد، وبه غم هجران مادر دچار گردید. در چنین موقعیتی ، آرامش روحی و صبوری، که خصیصه ی ذاتی احمد علی کرمشاهی بود . با درد و رنج فقدان مادر منطقی کنار آمد. و به آ رامش بخشی به تنها خواهر و برادران کوچکترش مبادرت نمود. تا پدر و سایر اعضاء خانواده ، با این اتفاق کنار آیند .
... [مشاهده متن کامل]
احمد علی سخنوری را از پدر و پدر بزرگ و عموی پدرش سبزعلی به ارث برده بود. منش صلح آمیز و اخلاق نرم و مردمداری را نیز از دراویش حسن گایار که مادرش از نسل پیر طریقت حسن درویش یا حسن گا یار که قبرش زیارتگاه مردم در حواشی شهرستان نور آباد ( دلفان ) می باشد. به لحاظ ژنتیکی و تاریخی در وی متجلی بود.
احمد علی کرمشاهی زنی از طایفه سگوند را برای پدرش گرفت و به خدمت سربازی رفت در آن زمان جنگ تحمیلی عراق به سرکردگی صدام حسین تکریتی از یکطرف و اغتشاشات گروه های معاند در کردستان از طرف دیگر محل خدمت وی حراست از مرزهای کردستان ایران بود که در یک کمین او و همرزمانش اسیر نیروهای کومله می شوند. آنها چند بار میخواهند این سرباز رشید اسلام را به همراه همرزمانش شهید نمایند که این امر بنا بر مصلحت الهی اتفاق نیفتاد، وی در یک محاکمه که سرباز بودن وی و همرزمانش محرز می گردد. از طرفی نیز پی گیری های خانواده و بزرگان ارتش جمهوری اسلامی ایران در آن زمان، ایشان وهمرزمانش بعد از یکسال اسارت ، آزاد می شوند بعد از اتمام سربازی در جهاد سازندگی مشغول خدمت می شوند.
ورزشکاری احمد علی کرمشاهی:
ایشان در دوران دبیرستان در خرمشهر و در محله ی محل زندگی پسر عموی پدرش حاج عباس کرمشاهی با یاری خواهرزاده ی پدرش فاضل کرمشاهی ضمن تحصیل به ورزش فوتبال مبادرت می ورزیدند . بعد از پیروزی انقلاب تیم عقاب سر پل سیکان را با اقوام کرمشه اش تشکیل دادند . مربی آن تیم نیز فاضل کرمشاهی می شود. تیم فوتبال عقاب روستای سرپل سیکان ( اسلام آباد ) در مسابقات دوره ای آن روزگار که از طرف اداره ی تربیت بدنی ، برای روستائیان دره شهربرقرار بود، بر گزار میشد. ایشان شرکت فعال داشتند در دویدن و تکنیک از فوتبالیستهای خوب روستایشان بود . بعد هم جزو تیم فوتبال جهاد سازندگی دره شهر شدند، و بازیهای خوبی را توآم با اخلاق حسنه از خودشان به منصه ی ظهور رساندند. احمد علی ورزشکاری خوش اخلاق و منشی جوانمردانه و درویش مسلک داشتند . در زندگی بسیار ساده زیست بوده و هستند. در مباحث اجتماعی و سیاسی با منطق و صبوری بدون این که عصبانی شود، به دفاع از اسلام و عقیده ی خویش مبادرت می ورزیدند. ایشان پیرو ائمه ی هدی ( ع ) و و لایت فقیه بودند . ایشان بسیار مشتاق رهبر فقید انقلاب اسلامی حصرت امام خمینی ( ره ) بودند و بعد از مرگش همواره به مقام معظم رهبری با احترام و ادب یاد می کنند. آنقدر ورزشکار خوش اخلاق وبی آزاری بود که برخی برروی وی خطا می کردند تا آنجا که از ناحیه پا و زانو دچار آسیب جدی شدند. ایشان در زمانی که ریاست جهاد سازندگی آبدانان بودند، در پنجشنبه و جمعه ای که برای دیدار پدر وخانواده اش به دره شهر می آیند، دزد یا دزدانی برای دزدی به منزل استیجاری یا سازمانیش می روند، هرچه می گردند چیز قابلی نمی بینند ، که بردارند در نامه ای که بجا می گذارند ، فقیری وی را اذعان می نمایند و به طعنه می گویند این چه رئیسی است که درمنزلش کالای قابل و با ارزشی وجود ندارد. حقیقتا" دلمان بر تو رحم آمد ، که چرا اینقدر فقیر هستی. به همین خاطر چیزی از تو نبردیم.
این نمونه عدم دلبستگی احمد علی کرمشاهی را به دنیا و زندگی ساده وزاهدانه ی وی را به ما تفهیم می کند.
احمدعلی سی سال در جهاد سازندگی و جهادکشاورزی ، خدمت کرد وبا پست حراست جهاد کشاورزی دره شهر در سال ۱۳۹۳ بازنشسته شد . این مرد جهادگر در میانسالی به ورزش کوهنوردی ادامه می دهند و همواره روحیه ی بسیجی و مردمداری و خدمت به جامعه و اقوام را در تمام زمینه های اجتماعی و اقتصادی و عاطفی ، و. . . را با تواضع انجام می دهند . ازسال ۱۳۹۶ این جهادگر مخلص دچار نقاهت و بیماری شده است و تحت درمان پزشکان می باشد در ملاقاتی که نگارنده با ایشان و بیت محترمشان داشتم ایشان به سرکار و شرکت در جلسه ی جهاد کشاورزی و شرکت اتحاد رفته بودند . و این روحیه ی بالا و فعالیت سالم حکایت از بهبودی و سلامتی وی دارد . امید است همواره عمرش را در صحت سلامت و خدمت به همنوعان بگذراند.
ایشان با یکی از دختران آبادیشان، که خویشاوند خودش نیز بودند ، ازدواج می کند و حاصل این ازدواج یک پسر و چند دختر شایسته است، که با سربلندی زندگی می نمایند. خاندان زنش از تیره ی اولا و خاندان کدخدا سالار یوسفی هستند. آنها نیز در زمان خویش مردان برجسته ای از طایفه کرمشه و ایل کولیوند به حساب می آمدند.
درخاتمه بیوگرافی احمد علی کرمشاهی کتاب قطوری می شود نگارنده به پاس دوستی و فامیلی الفبایی برای آیندگان نوشتم. در حقیقت احمد علی فردی دارای صفای باطن ، آزادمنش و باتقوا هستند. وی در رفع مشکلات اقوام شرکت می کند. ودر مراسم شادی و شیون حضور فعال دارند. ازخداوند سبحان سلامتی و طول عمر با عزت را برایش خواستارم.
" والسلام"
۱۳۹۷/۴/۹
"درد زمانه و پیری زودرس"
نگارنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در برخی کانالها و سایتها؛ فرهنگیان رنجدیده و با تجربه، مشکلات جامعه و معلمان را مطرح می کنند، آنها از گرانی ها و پرخاشگری ها، و جرم زایی های افراد جامعه، و تبعیض بین حقوق فرهنگیان، و سایر کارکنان ادارات دولتی و نهادهای کشوری ، همه و همه دغدغه ی بزرگان جامعه ی ماست. البته این انتقادها و تبیین مطالبات گوناگون، حرف دل ما و جامعه ی مظلوم کشور را می نویسند، ودر برخی محافل می فرمایند، البته ما خود دلسوخته و رنج کشیده ی تعلیم و تربیت این کشور بزرگ هستیم، و این محرومیت و تبعیض را با گوشت و پوست و استخوان لمس، و تجربه کرده ایم. در طول سالها خدمتم در آموزش و پرورش بارها دردها و مشکلات فرهنگیان و کاهش رغبت برخی دانش آموزان به درس و ادب و اخلاق را تذکر داده ایم و به زعم و توان فکری خویش راه حلهایی عرضه کردیم و برای دانش آموزان زمان خود سخنها گفتیم، و بارها در هفته نامه ها و چند بار هم در روزنامه های کثیر الانتشار نوشتیم ، و بارها شکست آموزش و پرورش را به متولیان زمان خویش اعلام کردیم، و بارها در جلسات دبیران و همایشهای تعلیم و تربیت در مناطق محل خدمتم شفاهی عرض کردیم، و عاجزانه بیان شده است، که اگر تعلیم و تربیت کشور را نجات دهیم؛ زندانها کمتر زندانی خواهندداشت، و به تعبیر حضرت امام خمینی ( ره ) مسلسلها تبدیل به قلم می شوند و زندانها و ندامتگاه ها تبدیل به دبیرستان و دانشگاه، و قوه قضائیه آرامشش بیشتر خواهد شد ، و خانواده ها دغدغه و استرسشان کاهش می یابد. معتادها کمتر خواهند شد، هزینه های جانبی چنین آسیبهای اجتماعی ای کاهش می یابند. اما به حرف معلمان و امثال بنده ، گوش نکردند، و به آن ارتهاسها توجهی ننمودند. الان دولتمردان و خانواده ها ی این کشور، مجبورند، جوانان منحرف و معتاد را با هزینه های بسیار باز پروری نمایند. کاش همین پولها و هزینه های ساختن این کمپها و معالجه ها و دوا و درمانها ، و. . . . . که امروز برای باز پروری معتادان و دختران فراری و کودکان کار و آزاد کردن زندانیان مقروض، و . . . . را برای نجات آموزش و پرورش هزینه می کردند، تا امروز دچار نسلی آلوده و مریض و گرفتار و بی نشاط نمی شدیم. و کشور به این وضعیت در نمی آمد.
... [مشاهده متن کامل]
ما به عنوان یک فرهنگی بازنشسته ، در کنج عزلت خویش منتظر مرگیم، بودجه و امکانات حقوق بنده و همکارانم آنقدر کم بود، که همواره بدهکار بقال محل زندگیمان بودیم. و نگارنده الان براثر فقر اقتصادی، و گرانی های اقلام و اجناس در بازار مکاره ی دنیا، دندان ها یم پوسیده و سیاه شده اند، و دردهای گوناگون پیدا و پنهان وجودم را احاطه کرده است. بیکاری اکثر فرزندان و شرمنده شدن وناتوانی برای خریدن جهیزیه دختران، و ناتوانی مالی برای تسریع در ازدواج پسران ، همواره ما را مدیون آنها نموده است. در این دنیای پرشتاب، و ضعیف کش، افکار و آرزوها یمان نابود گردید ، و غصه ها و و رنجها، شیرازه ی فکرمان را گسست ، و گذشت روزگار گذرا دردها و پیرشدنمان را شدت بخشید. با این حال امید است، مسئولانِ این کشور به معلمان نسل جدید، و آموزش و پرورش نوین حال حاضر رسیدگی کنند، زیرا آموزش و پرورش پایه ی ساختار توسعه و پیشرفت آینده ی جامعه است ، و همین کفایت می کند ، که مسئولان محترم کشور، این وزارتخانه ی بزرگ و علم گستر را فراموش نکنند. انشاء الله
عرایضم را با این شعر به پایان می رسانم.
"از دست عزیزان چه بگویم"
از دست عزیزان چه بگویم ؟ گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
�هر لحظه جز این دست ، مرا مشغله ای نیست
دیری ست که در خانه خرابان جهانم
برسقف فروریخته ام چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
هر چند که تا خانه تو فاصله ای نیست
�سرگشته ترین کشتی دریای زمانم
می کوچم و در رهگذرم اسکله ای نیست
من سلسله جنبان سر عاشق خویشم
بر زندگی ام سایه ای از سلسله ای نیست
�یخ بسته زمستان زمان در دل بهمن
رفتند عزیزان و مرا قافله ای نیست
[شعر از بهمن رافعی]
صدهزاران طفل سر ببریده شد
تاکلیم الله صاحب دیده شد
صد هزاران عقل ودین تاراج شد
تا محمد مصطفی معراج شد
با سلام ؛
سالروز تولد جان جهان ، ختم رُسُل، هادی سُبُل ، حضرت محمد مصطفی ( ص ) و فرزندش رئیس مذهب فقه شیعه ، و ششمین اختر تابناک امامت، حضرت امام صادق را به شما و بیت محترمتان، و تمام کسانی که به راه و روش پیامبر مرسل و ائمه اطهار ( ع ) معتقدند، تبریک و تهنیت عرض می کنم.
... [مشاهده متن کامل]
ارادتمند: احمد لطفی
" دلایلی برای جستجوی آرامش "
نگارنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
انسان امروز بسیار تنهاست. قدرت ارتباطش با همنوعان ضعیف شده، وفرد گرایی در جامعه رشد یافته است، اعتماد اجتماعی تا حدودی کاهش یافته است. بدبینی و ناتوانی در گفتمان، کاملا" مشهود است. جنگ و خونریزی، افراط گرایی و اخبارهایی که از این نا آرامی ها به گوش می رسد، و یا ازگیرنده ها ویا فضای مجازی پخش و منتشر می شود ، روحیه ی انسانهای امروز را در هم ریخته است، وهر صدای نجاتبخش و یا آرامش بخشی را بعنوان درمان دردش طلب می نماید. و در این آشفته بازار که به قول آرتور شوپنهاور؛ " انسانهای و حشی یکدیگر را می خورند، و انسان های متمدن یکدیگر را فریب می دهند، و این همان است که نامش را گردش جهان گذارده اند"
... [مشاهده متن کامل]
دغدغه های فوق ، همه روح و روان انسانها ی آزاده و با وجدان و انصاف را تحت تاثیر قرار داده است. به همین دلیل گرایش انسان مدرن به پناهگاه و اساتید روح شناس و پزشکان روانشناس، و عارفان خالص وزیبا کلامان غیر خالص، نا امنی ها و شتاب تغییرات ، فقرها ، کمبودها و ظلم هائی است که در جهان مشاهده می شود، و یا افراد خودشان مورد ظلم و گرفتاری واقع شده اند، همگی موجب شده اند، که بشریت به دنبال ناجی می گردد. و هر تبلیغگر و یا ندای نجاتبخش و هر فلسفه و عرفانی را دنبال می کند و به زعم خویش آسایش خود را در گرایش به آنها می پندارد. متولیان مذاهب ، خصوصا" مذهب تَشیّع نیز باید گذشته از گفتار درمانی و دعوت به مبداء هستی، و پیامبر خاتم ( ص ) نمودهای عملی هم در کنارش بایستی فعال باشد، تا مردم به سمت ناجی واقعی گرایش پیدا کرده، و آمادگی برای ظهورش داشته باشند. امیداست تحلیل ناقص بنده را با دیده ی اغماض دقت نظر و تصحیح نمایند.
خواهر زاده آفرین ، گروه فامیلی و دورهمی، هرچه کمتر بگوئیم و بنویسیم ولی گزیده و نغز بنویسیم ارزشمند است.
راه علم و دانش طرفدارش زیاد است اما برای این طرفداری پشتکارمان ضعیف است یکی از آنها خود من هستم که امروزم با دیروزم متفاوت نیست. امیداست دوستان به سعادت و سلامتی و امنیت و آرامش معنوی نایل آیند
... [مشاهده متن کامل]
گروه فامیل اگر سوت و کور است ، عقلی فکر می کنند، به قول بزرگی از گروه آیا نفع دارد، یانه؟
البته این روابط کلامی باید خسیسی به خرج نداد گاهی یک جمله ی آموزنده ، فردجوانی را متحول و مترقی و دانا می کند سالها پیش یکی از همکلاسی های رحیم خودمان که بسیار جوان پاکسیرت و جزو رفقای صمیمی رحیم بود، در زمانی که در ایلام تدریس می کردم همسفر شدم گفتم چه می کنی در ایلام؟
گفت، در حال سپری کردن سربازی هستم ودر دانشگاه وابسته به پزشکی و بهداشت ایلام خدمت می کنم گفت چه خواندی ؟ گفت دکترای دارو سازی دارم گفتم آفرین در دوران تحصیلت شاگرد متوسط به بالایی بودی فکر نمی کردم در چنین رشته ای وارد شوی؟ ایشان گفت فلانی یک بیت شعر شما در سر کلاس بینش اسلامی؛ مرا به تلاش وادار کرد، آن بیت شعر را حفظم ودر کتاب بینش اسلامی آن را نوشته بودم. آن بیت شعر این بود؛
تا سگ نشوی ، کوچه و بازار نگردی
هرگز نشوی گرگ بیابان حقیقت
بنابراین یک شعر و یک داستان و یک نکته جوانی را متحول می کند.
بدا به حال امثال بنده، که گفتیم و عملکردم ضعیف بود. به قول شهریار شاعر معروف:
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
به یاد یار دیرین کاروان گم کرده رامانم
که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را
" انسان موجودی تغییر پذیر"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
انسان موجودی تغییر پذیر و قابل انطباق با وضعیتهای طبیعی است. در گرما و سرما و قبض و بسط محیط قدرت تطبیق و گاه تغییر شرایط به وضعیت مطلوب را دارد، آلکسیس کارل انسان را موجود ناشناخته، می دانست و مولوی انسان را موجودی معرفی کرد، که هیچ کس قدر به شناخت اسرار درونی اونیست؛
... [مشاهده متن کامل]
هرکسی از ظن خود شد یار من
وز درون من نجست اسرار من
هرگروه و دسته ایبنا به رشته ی تخصصی و تحصیلی اش انسان را معرفی کرده است برخی مانند مارکس ، " انسان را موجودی اقتصادی " و فیلسوفی چون ارسطو آن را" حیوان سیاسی" می دانند. عرفا اورا "موجود عاشق" و منطقیون اورا " حیوان ناطق" نامیده اند. و قرآن که خالق انسان است، " اورا اشرف مخلوقات" با ویژگیهای "در درد و رنج آفریده شده، و زیان دیده، و لجوج و کنود و حسود و زیانکار، حریص، و جهول و خونریز، و کافر و منافق و مفسد و . . . . ودرعین حال کمال جو و رئوف و علیم ، بخشنده و صالح و مومن و مسلمان و عادل و اصلاحگر و سازگار و صلح طلب و . . . . معرفی شده است به عبارت دیگر انسان بین بی نهایت منفی، و بی نهایت مثبت قرار دارد . انسان در عمر خویش مسئول اعمال خویش است. هر جامعه ای برای بقای خویش نیازمند حرکت و تلاش برای بهبود موقعیت حیات اجتماعی و زیستی خویش است. جامعه وقتی دچار سختی و گرفتاری می شود ، در برابر موقعیت نامتعارف و محرک جدید، خواسته یا ناخواسته مجبور به واکنش می شود، و برای خود تنظیمی اجتماعی نهایت تدبیر و درایت را بکار می گیرد. ایرانیان در بین بنی نوع انسان مردمی بالنسبه صبورند و اگر دچار وضعیت نامطلوب و نامناسب و نا ماءنوس شوند، ابتدا تحمل می کنند و با خود فکر می کند این زودگذر است و خیلی جدی نیست، اما اگر یقیین کنند که در پشت حوادث ناگوار و جایگاه نا متعادل ، وضعیتی بحران آفرین در حال شکل گیری است، با یکسری تمهیدات، حیله ی دستان پیدا و پنهان محرک و علت آشوب و نا آرامی و نامتعادلی در جامعه خود را ابتدا تضعیف، و سپس در گرم شدن میدان مبارزه، ریشه ی فساد و تباهی را از بین می برند.
در اینقرون اخیر کشور ما دچار تحریم های مختلف شده است. برای برون رفت از بحرانها و پیامد تحریم ها، حتا در زمان حال، ضرورت تلاش و همدلی چاره ی کار خواهد بود.
برای نمونه با وجود خشکسالی، شهر کوچکی مانند شهرستان دره شهر وقتی معنی تهدیدهای ترامپ رئیس جمهور آمریکا را در این دو سال با ادبیات غیر متعا رف متوجه شدند، چنان با تلاش به کشت گندم و برنج مبادرت ورزیدند، که بر طبق مشاهدات عینی و علمی ، و مصاحبه با کشاورزان ، تولید برنج آنها حداقل به چند برابر سالها ی گذشته افزایش داشته است.
قران هم می فرماید؛ " ماهیچ قومی را تغییر نمی دهیم ، مگر آنکه خودش بخواهد خود را تغییر دهد. "[1]
خبرگزاری فارس با استفاده از فرهنگستان علوم اسلامی، و به نقل از حجت الاسلام والمسلمین، شیخ احمد عابدی ، در باره ی انسان موجود ی هدایت پذیر و تربیت پذیر ، چنین آورده است؛
"خدای متعال و اولیاء گرامیش در جاهای مختلف، سفارش به خودسازی و طهارت نفس و تربیت فرزندان نموده اند، تا انسان را برای استفاده از سهمیه خود در راستای تغییر و تحول هستی تشویق کرده باشند. اگر انسان هیچ کاره بود این همه آیه و روایت چرا؟!
وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها [2] خدای بزرگ به جان آدمى و آن که آن را آفریده و منظّم ساخته، قسم می خورد، که هر کس نفس خود را از گناه و زشتی و پلیدی پاک و تزکیه کرده باشد، رستگار شده است.
بنابراین تا انسان قادر بر کاری نباشد خدای حکیم چنین سفارشی نمی کند، و چنین سوگندی یاد نمی کند.
هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ
خدای مهربان رسول خودش را فرستاد تا آیاتش را بر مردم بخواند و آنها را تزکیه و تربیت نماید. [ 3]
امام علی علیه السلام در سفارشات خود به امام حسن مجتبی علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند:�إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالْأَرْضِ الْخَالِیَةِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْءٍ قَبِلَتْه�دل نوجوان مانند زمین خالى است، هر بذرى که در آن افشانده شود می پذیرد.
از مطالب فوق نتیجه می شود انسان موجودی است که هم مختار و دارای اختیار است و در برخی امور هم بی اختیار و مجبور است. اما انسان در زندگی موجودی است که قدرت تغییر در سرنوشت خود را با استفاده از یکسری ابزارها بطور طبیعی دارد و همین قدرت تغییر در جهان هستی بوده که از غار نشینی به سکونت در مسکنهای امروزی و از فرش و زمین به عرش و آسمان راه پیدا کرده است. انسان قادر بوده، با استفاده از تکنولوژی بر ذخایر زیر زمینی و رو زمینی دست پیدا کند . و مُد و مُدِل ایجاد کند. و کلا" در این جهان لایتناها تغییرات شگرف ایجاد نماید.
نیما یوشیج در باره ی پَرِ پرواز فکر و اندیشه چه زیبا گفته است:
فکر را پَر بدهید
و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر
فکر باید بپرد
برسد تا سر کوه تردید
و ببیند که میان افق باورها
کفر و ایمان چه به هم نزدیکند
"فکر اگر پَر بکشد"
جای این توپ و تفنگ، این همه جنگ
سینه ها دشت محبت گردد
دست ها مزرع گلهای قشنگ
"فکر اگر پر بکشد"
هیچکس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست
همه پاکیم و رها . . .
پی نوشته ها:
[1] - سوره رعد آیه ۱۱
[2] . سوره شمس آیات ۷ و ۸ و ۹
[3] . سوره جمعه آیه ۲
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
انسان موجودی تغییر پذیر و قابل انطباق با وضعیتهای طبیعی است. در گرما و سرما و قبض و بسط محیط قدرت تطبیق و گاه تغییر شرایط به وضعیت مطلوب را دارد، آلکسیس کارل انسان را موجود ناشناخته، می دانست و مولوی انسان را موجودی معرفی کرد، که هیچ کس قدر به شناخت اسرار درونی اونیست؛
... [مشاهده متن کامل]
هرکسی از ظن خود شد یار من
وز درون من نجست اسرار من
هرگروه و دسته ایبنا به رشته ی تخصصی و تحصیلی اش انسان را معرفی کرده است برخی مانند مارکس ، " انسان را موجودی اقتصادی " و فیلسوفی چون ارسطو آن را" حیوان سیاسی" می دانند. عرفا اورا "موجود عاشق" و منطقیون اورا " حیوان ناطق" نامیده اند. و قرآن که خالق انسان است، " اورا اشرف مخلوقات" با ویژگیهای "در درد و رنج آفریده شده، و زیان دیده، و لجوج و کنود و حسود و زیانکار، حریص، و جهول و خونریز، و کافر و منافق و مفسد و . . . . ودرعین حال کمال جو و رئوف و علیم ، بخشنده و صالح و مومن و مسلمان و عادل و اصلاحگر و سازگار و صلح طلب و . . . . معرفی شده است به عبارت دیگر انسان بین بی نهایت منفی، و بی نهایت مثبت قرار دارد . انسان در عمر خویش مسئول اعمال خویش است. هر جامعه ای برای بقای خویش نیازمند حرکت و تلاش برای بهبود موقعیت حیات اجتماعی و زیستی خویش است. جامعه وقتی دچار سختی و گرفتاری می شود ، در برابر موقعیت نامتعارف و محرک جدید، خواسته یا ناخواسته مجبور به واکنش می شود، و برای خود تنظیمی اجتماعی نهایت تدبیر و درایت را بکار می گیرد. ایرانیان در بین بنی نوع انسان مردمی بالنسبه صبورند و اگر دچار وضعیت نامطلوب و نامناسب و نا ماءنوس شوند، ابتدا تحمل می کنند و با خود فکر می کند این زودگذر است و خیلی جدی نیست، اما اگر یقیین کنند که در پشت حوادث ناگوار و جایگاه نا متعادل ، وضعیتی بحران آفرین در حال شکل گیری است، با یکسری تمهیدات، حیله ی دستان پیدا و پنهان محرک و علت آشوب و نا آرامی و نامتعادلی در جامعه خود را ابتدا تضعیف، و سپس در گرم شدن میدان مبارزه، ریشه ی فساد و تباهی را از بین می برند.
در اینقرون اخیر کشور ما دچار تحریم های مختلف شده است. برای برون رفت از بحرانها و پیامد تحریم ها، حتا در زمان حال، ضرورت تلاش و همدلی چاره ی کار خواهد بود.
برای نمونه با وجود خشکسالی، شهر کوچکی مانند شهرستان دره شهر وقتی معنی تهدیدهای ترامپ رئیس جمهور آمریکا را در این دو سال با ادبیات غیر متعا رف متوجه شدند، چنان با تلاش به کشت گندم و برنج مبادرت ورزیدند، که بر طبق مشاهدات عینی و علمی ، و مصاحبه با کشاورزان ، تولید برنج آنها حداقل به چند برابر سالها ی گذشته افزایش داشته است.
قران هم می فرماید؛ " ماهیچ قومی را تغییر نمی دهیم ، مگر آنکه خودش بخواهد خود را تغییر دهد. "[1]
خبرگزاری فارس با استفاده از فرهنگستان علوم اسلامی، و به نقل از حجت الاسلام والمسلمین، شیخ احمد عابدی ، در باره ی انسان موجود ی هدایت پذیر و تربیت پذیر ، چنین آورده است؛
"خدای متعال و اولیاء گرامیش در جاهای مختلف، سفارش به خودسازی و طهارت نفس و تربیت فرزندان نموده اند، تا انسان را برای استفاده از سهمیه خود در راستای تغییر و تحول هستی تشویق کرده باشند. اگر انسان هیچ کاره بود این همه آیه و روایت چرا؟!
وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها [2] خدای بزرگ به جان آدمى و آن که آن را آفریده و منظّم ساخته، قسم می خورد، که هر کس نفس خود را از گناه و زشتی و پلیدی پاک و تزکیه کرده باشد، رستگار شده است.
بنابراین تا انسان قادر بر کاری نباشد خدای حکیم چنین سفارشی نمی کند، و چنین سوگندی یاد نمی کند.
هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ
خدای مهربان رسول خودش را فرستاد تا آیاتش را بر مردم بخواند و آنها را تزکیه و تربیت نماید. [ 3]
امام علی علیه السلام در سفارشات خود به امام حسن مجتبی علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند:�إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالْأَرْضِ الْخَالِیَةِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْءٍ قَبِلَتْه�دل نوجوان مانند زمین خالى است، هر بذرى که در آن افشانده شود می پذیرد.
از مطالب فوق نتیجه می شود انسان موجودی است که هم مختار و دارای اختیار است و در برخی امور هم بی اختیار و مجبور است. اما انسان در زندگی موجودی است که قدرت تغییر در سرنوشت خود را با استفاده از یکسری ابزارها بطور طبیعی دارد و همین قدرت تغییر در جهان هستی بوده که از غار نشینی به سکونت در مسکنهای امروزی و از فرش و زمین به عرش و آسمان راه پیدا کرده است. انسان قادر بوده، با استفاده از تکنولوژی بر ذخایر زیر زمینی و رو زمینی دست پیدا کند . و مُد و مُدِل ایجاد کند. و کلا" در این جهان لایتناها تغییرات شگرف ایجاد نماید.
نیما یوشیج در باره ی پَرِ پرواز فکر و اندیشه چه زیبا گفته است:
فکر را پَر بدهید
و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر
فکر باید بپرد
برسد تا سر کوه تردید
و ببیند که میان افق باورها
کفر و ایمان چه به هم نزدیکند
"فکر اگر پَر بکشد"
جای این توپ و تفنگ، این همه جنگ
سینه ها دشت محبت گردد
دست ها مزرع گلهای قشنگ
"فکر اگر پر بکشد"
هیچکس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست
همه پاکیم و رها . . .
پی نوشته ها:
[1] - سوره رعد آیه ۱۱
[2] . سوره شمس آیات ۷ و ۸ و ۹
[3] . سوره جمعه آیه ۲
"یک روز در جمع آشنایان"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
امروزه در اثر تغییر سبک زندگی ، تفریحات خانوادگی و کوهنوردی و راه پیمایی های خانوادگی و دسته جمعی، و گاه با پای پیاده تا زیارتگاه ها گروه گروه می روند و حاجت خود را به آن بقاع متبرکه عرض می نمایند.
... [مشاهده متن کامل]
در روز جمعه ۱۸ آبان ماه سال ۱۳۹۷ مصادف با اول ربیع الا ول سال ۱۴۴۰ قمری بعد از دوماه رعایت حرمت ماه محرم و صفر، باپیامی که همکار و برادرم حاج آقا محمد لطفی ارسال کردند، دلم هوای کوهستان نمود، تا خانوادگی در جمع اقوام و خویشان قرار گیریم . زیرا آنها هم همگی با اهل خانواده در این روز مسیر بالاتر از آهن ربا کبیر کوه ، در جاده ی دره شهر به آبدانان را انتخاب کرده بودند . وقتی که با خواهر زاده ام رحیم دانیاری پیاده شدیم ازپیچ بالای آهن ربا به طرف دره ی کم شیب حیدری[1] ، معروف به" دوول حیدری" در جنوب غربی چشمه ی النج بزرگ حرکت کردیم . در این مسیر چهل دقیقه ای تا مقصد نهایی، خانواده های زیر بین ساعت ۹:۳۰ تا ساعت۱۰:۳۰ شروع به حرکت به طرف مقصد نمودند. اولین گروه از این خانواده ها نگارنده و رحیم دانیاری بودند که ساعت نه ونیم صبح حرکت به سمت "دره ی حیدری" آغاز کردیم و آخرین دسته خانواده ی حاج محمد لطفی و نوه ها و عروسهایش بودند. این خانواده ها عبارت بودند از؛
۱ - خانواده رحیم دانیاری
- همسرش بهناز وزیری
- پسر کوچکش ابوالفضل دانیاری
۲ - خانواده احمد لطفی
- همسرش آذر هاشم پور
۳ - خانواده عبد علی صیدی
- همسرش صفا دانیاری
۴ - خانواده رضا دانیاری
- همسرش پریگل دانیاری
- نیما دانیاری
۵ - خانواده کیانوش دانیاری
- پسرش پارسا دانیاری
۶ - خانواده وهاب لطفی
- همسرش طیبه . . . . .
- پسرش "به نیا" لطفی
۷ - خانواده احمد علی کرمشاهی
- همسرش زینب کرمشاهی
۸ - خانواده علیداد کرمشاهی
- همسرش شهناز کرمشاهی
۹ - خانواده حاج محمد لطفی
- همسرش پروین کرمشاهی
- عروسش نسترن قاسمی
- نوه اش امیرعلی لطفی
هنگامی که از سراشیبی تند پیچ بالای آهن ربا که نام محلی اش " شاعلی مُرده" است به سمت جنوب چشمه ی النج در حرکت بودیم چشمم به جایگاه و منزلگاه عشایری وجای سیاه چادرهای والدینم، و آبادیمان سوره مهری افتاد. خاطرات تداعی شد به یاد خواندن انشایم در حضور معلم کلاس چهارم دبستانم و جمعی از اهالی طایفه ام که الان اکثرا" از دنیا رفته اند، افتاد، که چگونه معلم و حاضران مرا تشویق نمودند. من هم آن زمان احساس خوشحالی زاید الوصفی داشتم . چنان آن خاطره دل انگیز بود که آنرا برای خواهرزاده ام رحیم دانیاری و پسر کلاس سومش ابوالفضل تعریف کردم. در بین مسیر کوهنوردی هراز گاهی ابوالفضل ما را به گفتن صلوات وا می داشت. ابوالفًضل در برنامه ی کودک و نوجوان صدا و سیمای استان ایلام، مصاحبه ای داده بود آنطور که ابوالفضل را از لحاظ هوش و بازیهای هوشمندانه ای که کیانوش دانیاری از کودکان همراهمان به عمل آوردند، ارزیابی کردم احساس کردم ، این کودک ۹ ساله از دانش آموزان دیگر برجسته تر است، و روح کنجکاو و سر پرسشگری دارند . چنانچه اساتید و معلمان خوبی داشته باشد، از موقعیت علمی خوبی برخوردار خواهد شد. انشاء الله
بعد از آنکه همه ی خانواده ها به " دوول حیدری" رسیدند دیدارها تازه شد، و زنها با همدیگر سلام احوالپرسی کردند. بنده بچه ها رابوسیدم، و رحیم دانیاری چند شوخی با دامادش جناب عبد علی صیدی کرد. وسایرین هم در نقطه ای از آن دره نزدیک به هم نشستند، و بعد از یکساعت کبابها درست شدند، و دیگهای برنج و . . . داغ شدند، و زنها از دستپخت خویش به سایر ین تعارف می کردند و نهایت ناهار خوردند. در بین ما جهادگر انقلابی احمد علی کرمشاهی خاطراتی از مبارزات آبادیشان برایمان تعریف کرد . یکی از زنها ی فامیل بدون دقت در بحثها هر از گاهی موضعی افراطی و پرخاشگرانه می گرفت که بنده به ناچار چند تذکر ارشادی به او عرض کردم تانسبت به قبیله ی شوهرش آنطور موضع خصمانه نگیرد. و البته وقتی بحث از قضاوت کردن ما و دهن لقی ها و گاه شوخی های آزار دهنده نسبت به طوایف همدیگر می کنیم ، انتظار چنین رفتاری هم دور از انتظار نیست. در آن فضای نسبتا" صمیمی و فامیلی بچه ها مشغول بازی کردن بودند. تنها بچه ی کودکستانی"به نیا" پسر وهاب لطفی بود، که مادرش طیبه. . . . از طوایف بختیاری و لر بزرگ، با او مشغول بازی بود. در آنروز ابرها در آسمان مانور باران زایی می دادند ولی بارانش پراکنده بنظر می رسید روی همین جهت بود تا حاج محمد لطفی ، و عبدعلی صیدی از بهار آب برگشتند، فوری بساط ناهار و سفره ی ناهار بر پا شد ، و همه مشغول خوردن ناهار شدند.
در این کوهنوردی خانوادگی امور زیر لازم بود :
۱ - وقت مشخص برای خروج خانواده ها باید یکسان و هماهنگ باشد.
۲ - از شوخی هایی که موجب رنجش و یا تحقیر دیگران می شود ، پرهیز گردد.
۳ - در محافل خانوادگی و فامیلی بر طبق حدیث بین الاحباب تسقط الاداب، ضرورت دارد که سخنان یکدیگر را به حُب و بُغض آلوده نکنند.
در خاتمه امید است همواره دلهای دوستان به نور معرفت منور گردد.
پی نوشته:
[1] - درکبیر کوه، کوه ها به نام اشخاص یا حوادث نامگذاری شده اند در این دره ی کم شیب که به " دوول حیدری " معروف است. قبلا" جایگاه سیاه چادر و منزلگاه عشایری مرحوم سید حیدر فرهادی از سادات رود بندی بوده است.
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
امروزه در اثر تغییر سبک زندگی ، تفریحات خانوادگی و کوهنوردی و راه پیمایی های خانوادگی و دسته جمعی، و گاه با پای پیاده تا زیارتگاه ها گروه گروه می روند و حاجت خود را به آن بقاع متبرکه عرض می نمایند.
... [مشاهده متن کامل]
در روز جمعه ۱۸ آبان ماه سال ۱۳۹۷ مصادف با اول ربیع الا ول سال ۱۴۴۰ قمری بعد از دوماه رعایت حرمت ماه محرم و صفر، باپیامی که همکار و برادرم حاج آقا محمد لطفی ارسال کردند، دلم هوای کوهستان نمود، تا خانوادگی در جمع اقوام و خویشان قرار گیریم . زیرا آنها هم همگی با اهل خانواده در این روز مسیر بالاتر از آهن ربا کبیر کوه ، در جاده ی دره شهر به آبدانان را انتخاب کرده بودند . وقتی که با خواهر زاده ام رحیم دانیاری پیاده شدیم ازپیچ بالای آهن ربا به طرف دره ی کم شیب حیدری[1] ، معروف به" دوول حیدری" در جنوب غربی چشمه ی النج بزرگ حرکت کردیم . در این مسیر چهل دقیقه ای تا مقصد نهایی، خانواده های زیر بین ساعت ۹:۳۰ تا ساعت۱۰:۳۰ شروع به حرکت به طرف مقصد نمودند. اولین گروه از این خانواده ها نگارنده و رحیم دانیاری بودند که ساعت نه ونیم صبح حرکت به سمت "دره ی حیدری" آغاز کردیم و آخرین دسته خانواده ی حاج محمد لطفی و نوه ها و عروسهایش بودند. این خانواده ها عبارت بودند از؛
۱ - خانواده رحیم دانیاری
- همسرش بهناز وزیری
- پسر کوچکش ابوالفضل دانیاری
۲ - خانواده احمد لطفی
- همسرش آذر هاشم پور
۳ - خانواده عبد علی صیدی
- همسرش صفا دانیاری
۴ - خانواده رضا دانیاری
- همسرش پریگل دانیاری
- نیما دانیاری
۵ - خانواده کیانوش دانیاری
- پسرش پارسا دانیاری
۶ - خانواده وهاب لطفی
- همسرش طیبه . . . . .
- پسرش "به نیا" لطفی
۷ - خانواده احمد علی کرمشاهی
- همسرش زینب کرمشاهی
۸ - خانواده علیداد کرمشاهی
- همسرش شهناز کرمشاهی
۹ - خانواده حاج محمد لطفی
- همسرش پروین کرمشاهی
- عروسش نسترن قاسمی
- نوه اش امیرعلی لطفی
هنگامی که از سراشیبی تند پیچ بالای آهن ربا که نام محلی اش " شاعلی مُرده" است به سمت جنوب چشمه ی النج در حرکت بودیم چشمم به جایگاه و منزلگاه عشایری وجای سیاه چادرهای والدینم، و آبادیمان سوره مهری افتاد. خاطرات تداعی شد به یاد خواندن انشایم در حضور معلم کلاس چهارم دبستانم و جمعی از اهالی طایفه ام که الان اکثرا" از دنیا رفته اند، افتاد، که چگونه معلم و حاضران مرا تشویق نمودند. من هم آن زمان احساس خوشحالی زاید الوصفی داشتم . چنان آن خاطره دل انگیز بود که آنرا برای خواهرزاده ام رحیم دانیاری و پسر کلاس سومش ابوالفضل تعریف کردم. در بین مسیر کوهنوردی هراز گاهی ابوالفضل ما را به گفتن صلوات وا می داشت. ابوالفًضل در برنامه ی کودک و نوجوان صدا و سیمای استان ایلام، مصاحبه ای داده بود آنطور که ابوالفضل را از لحاظ هوش و بازیهای هوشمندانه ای که کیانوش دانیاری از کودکان همراهمان به عمل آوردند، ارزیابی کردم احساس کردم ، این کودک ۹ ساله از دانش آموزان دیگر برجسته تر است، و روح کنجکاو و سر پرسشگری دارند . چنانچه اساتید و معلمان خوبی داشته باشد، از موقعیت علمی خوبی برخوردار خواهد شد. انشاء الله
بعد از آنکه همه ی خانواده ها به " دوول حیدری" رسیدند دیدارها تازه شد، و زنها با همدیگر سلام احوالپرسی کردند. بنده بچه ها رابوسیدم، و رحیم دانیاری چند شوخی با دامادش جناب عبد علی صیدی کرد. وسایرین هم در نقطه ای از آن دره نزدیک به هم نشستند، و بعد از یکساعت کبابها درست شدند، و دیگهای برنج و . . . داغ شدند، و زنها از دستپخت خویش به سایر ین تعارف می کردند و نهایت ناهار خوردند. در بین ما جهادگر انقلابی احمد علی کرمشاهی خاطراتی از مبارزات آبادیشان برایمان تعریف کرد . یکی از زنها ی فامیل بدون دقت در بحثها هر از گاهی موضعی افراطی و پرخاشگرانه می گرفت که بنده به ناچار چند تذکر ارشادی به او عرض کردم تانسبت به قبیله ی شوهرش آنطور موضع خصمانه نگیرد. و البته وقتی بحث از قضاوت کردن ما و دهن لقی ها و گاه شوخی های آزار دهنده نسبت به طوایف همدیگر می کنیم ، انتظار چنین رفتاری هم دور از انتظار نیست. در آن فضای نسبتا" صمیمی و فامیلی بچه ها مشغول بازی کردن بودند. تنها بچه ی کودکستانی"به نیا" پسر وهاب لطفی بود، که مادرش طیبه. . . . از طوایف بختیاری و لر بزرگ، با او مشغول بازی بود. در آنروز ابرها در آسمان مانور باران زایی می دادند ولی بارانش پراکنده بنظر می رسید روی همین جهت بود تا حاج محمد لطفی ، و عبدعلی صیدی از بهار آب برگشتند، فوری بساط ناهار و سفره ی ناهار بر پا شد ، و همه مشغول خوردن ناهار شدند.
در این کوهنوردی خانوادگی امور زیر لازم بود :
۱ - وقت مشخص برای خروج خانواده ها باید یکسان و هماهنگ باشد.
۲ - از شوخی هایی که موجب رنجش و یا تحقیر دیگران می شود ، پرهیز گردد.
۳ - در محافل خانوادگی و فامیلی بر طبق حدیث بین الاحباب تسقط الاداب، ضرورت دارد که سخنان یکدیگر را به حُب و بُغض آلوده نکنند.
در خاتمه امید است همواره دلهای دوستان به نور معرفت منور گردد.
پی نوشته:
[1] - درکبیر کوه، کوه ها به نام اشخاص یا حوادث نامگذاری شده اند در این دره ی کم شیب که به " دوول حیدری " معروف است. قبلا" جایگاه سیاه چادر و منزلگاه عشایری مرحوم سید حیدر فرهادی از سادات رود بندی بوده است.
مصاحبه ای با استاد اعتصامی"
�
نگارنده و مصاحبه کننده : احمد لطفی
�
در روز دوشنبه مورخ ۱۴ آبان ماه سال ۱۳۹۷ با استاد اعتصامی، آگاه به مسائل تاریخی ، و آشنا با عرفان اسلامی، سوالاتی در باره ی تاریخ ساسانی و هخامنشی و برخی ایلات و اقوام که خود را به آنها منتسب می کنند ، ومسئله ساکنین فلات ایران پیش آمد، از فحوای کلام ایشان ابتدا بحث از ساکنان اولیه ی فلات ایران پیش آمد، که فلات ایران با ۳۷۰۰۰۰۰ کیلومتر خاستگاه تمدن بزرگ بشری بوده است . وی معتقداست تمدن از فلات ایران و میانرودان ( قسمت حاصلخیز و جنوبی آن ) که قسمتی از آن جزء فلات ایران بوده به سایر نقاط جهان
... [مشاهده متن کامل]
منتشر شده است . اگر نگاهی به تاریخ ملل قدیم در آسیای غربی کنیم تمدن سومر و اکاد و آشور و هوری و میتانی و. . . . . . و نهایت لیدی و عیلا م و ماد وتا رسیدن به حکومت پارسها ( هخامنشی ، و ساسانی ) هم علم ودانش و شیوه ی کشاورزی و تهیه ی لباس و نظم و امنیت و و داشتن حیوانات اهلی و بهره برداری از آنها و آشنا بودن با راهها و شیوه ی مبارزه باحیوانات موذی و درنده و دور کردن آنها از زندگی خود همه حکایت از دانایی و خردمندی چنان مردمی داشته است، که خط و الفبا داشته اند و از طریق فینیقی ها ی بازرگان، این دانایی ها و دست آوردهای فنی و فرهنگی و سیاسی به غرب رفته است. [و بعدها افرادی از یونان راه طولانی ای طی کرده اند و با تمدن میانرودان، آشنا شده اند
باتوجه به سخن دکتر احمد بهمنش؛ " ملل قدیم مشرق مخصوصا" از آن جهت که سیاست جهانداری و تمدن و فرهنگ قابل ملاحظه ای داشته اند، اهمیت شایانی در تاریخ جهانی دارند. "[بهمنش: ۱۳۶۹: ج]
بین النهرین سفلی تمدنشان از پنج هزار سال پیش آغاز شده، و سومریها و آکادیها در آن ساکن شدند، دره های سفلای اوکنو ( کرخه ) و اولایی ( کارون ) از لحاظ جغرافیایی مربوط به جلگه ی خوزستان می باشند، ودر این ناحیه و حواشی شوش تمدن ایلامی بوجود آمد که معاصر تمدن بین النهرین سفلی بود. [بهمنش: ۱۳۶۹: ۴]
استاد اعتصامی گفت؛ بعد از تمدن ایلام
دو قوم ماد و پاد، ظهور کردند. ابتدا ماد ها تشکیل حکومت دادند، سپس پارسها ( از زیر مجموعه پادها ) ، در قالب هخامنشی و ساسانی به قدرت رسیدند ، ایشان اصیلترین نژاد اقوام ایرانی را در کرمانشاه و بیستون را پارس یا پاد می دانستند. و کرمانشاه رانیز یکی از نقاط تاریخی و باستانی فلات ایران معرفی کردند.
در ادمه مصاحبه ایشان گفتند؛ در زمان تشکیل دولت ساسانی، دو قوم ، پارس و ماد در همد یگر ادغام شدند، و بعد از ساسانیان آنها که ادعای قدرت نمودند، مستقیم و غیر مستقیم نژادشان به ساسانیان می رسند. ازدیدگاه وی؛ تمدن در جهان از سرزمین و فلات ایران به سایر نقاط جهان منتشر شده است.
اگر در کتاب "تاریخ ایرن" که جناب اعتصامی آنرا دیده و به احتمال قوی مطالعه کرده اند، پس فرضیه ی پهلو گرفتن کشتی نوح نبی الله در فلات ایران را تقویت می کند برخی قبر نوح را در نجف اشرف و وادی السلام می دانند و برخی محققان به احتمال قبر نوح را در کوه سر کشتی و حاشیه ی روستای تشکن، ویا نهاوند می دانند. زیرا بنا بر اسنادی که ارائه می نمایند، نهاوند را شهری می داند، که حضرت نوح ان را ایجاد کرده است. ( نوح آوند ؛ نهاوند ) [ تحقیقی در باره ی نوح نبی: افراسیاب پور : ۱۳۷۹: اقتباس از رایانه]
استاد اعتصامی نقش مطالعه ی دقیق در بررسی های تاریخی را مهم می دانستند، و اذعان داشت با مطالعه ی سطحی نمی توان حقایق تاریخی را از متون کهن استخراج نمود . وی می گفت؛ باید به کتابخانه های معتبر مانند کتابخانه ی مسجد گوهر شاد و کتابخانه مجلس رفت و آمد داشت، تا اسناد و مدارک لازم ، برای بررسی یک موضوع تاریخی ، اجتماعی و سیاسی و. . . . را بدست آورد.
منابع وپی نوشته ها:
ا - اعتصامی، علی - قطه نظرات شفاهیش در مصاحبه ای که باوی انجام شده است.
۲ - بهمنش، احمد - تاریخ ملل قدیم آسیای غربی - انتشارات دانشگاه تهران - سال ۱۳۶۹
۳ - افراسیاب پور، علی اکبر؛ مقاله قبر نوح نبی کجاست؟ - اقتباس از رایانه
۴ - مطالعات میدانی نگارنده
�
نگارنده و مصاحبه کننده : احمد لطفی
�
در روز دوشنبه مورخ ۱۴ آبان ماه سال ۱۳۹۷ با استاد اعتصامی، آگاه به مسائل تاریخی ، و آشنا با عرفان اسلامی، سوالاتی در باره ی تاریخ ساسانی و هخامنشی و برخی ایلات و اقوام که خود را به آنها منتسب می کنند ، ومسئله ساکنین فلات ایران پیش آمد، از فحوای کلام ایشان ابتدا بحث از ساکنان اولیه ی فلات ایران پیش آمد، که فلات ایران با ۳۷۰۰۰۰۰ کیلومتر خاستگاه تمدن بزرگ بشری بوده است . وی معتقداست تمدن از فلات ایران و میانرودان ( قسمت حاصلخیز و جنوبی آن ) که قسمتی از آن جزء فلات ایران بوده به سایر نقاط جهان
... [مشاهده متن کامل]
منتشر شده است . اگر نگاهی به تاریخ ملل قدیم در آسیای غربی کنیم تمدن سومر و اکاد و آشور و هوری و میتانی و. . . . . . و نهایت لیدی و عیلا م و ماد وتا رسیدن به حکومت پارسها ( هخامنشی ، و ساسانی ) هم علم ودانش و شیوه ی کشاورزی و تهیه ی لباس و نظم و امنیت و و داشتن حیوانات اهلی و بهره برداری از آنها و آشنا بودن با راهها و شیوه ی مبارزه باحیوانات موذی و درنده و دور کردن آنها از زندگی خود همه حکایت از دانایی و خردمندی چنان مردمی داشته است، که خط و الفبا داشته اند و از طریق فینیقی ها ی بازرگان، این دانایی ها و دست آوردهای فنی و فرهنگی و سیاسی به غرب رفته است. [و بعدها افرادی از یونان راه طولانی ای طی کرده اند و با تمدن میانرودان، آشنا شده اند
باتوجه به سخن دکتر احمد بهمنش؛ " ملل قدیم مشرق مخصوصا" از آن جهت که سیاست جهانداری و تمدن و فرهنگ قابل ملاحظه ای داشته اند، اهمیت شایانی در تاریخ جهانی دارند. "[بهمنش: ۱۳۶۹: ج]
بین النهرین سفلی تمدنشان از پنج هزار سال پیش آغاز شده، و سومریها و آکادیها در آن ساکن شدند، دره های سفلای اوکنو ( کرخه ) و اولایی ( کارون ) از لحاظ جغرافیایی مربوط به جلگه ی خوزستان می باشند، ودر این ناحیه و حواشی شوش تمدن ایلامی بوجود آمد که معاصر تمدن بین النهرین سفلی بود. [بهمنش: ۱۳۶۹: ۴]
استاد اعتصامی گفت؛ بعد از تمدن ایلام
دو قوم ماد و پاد، ظهور کردند. ابتدا ماد ها تشکیل حکومت دادند، سپس پارسها ( از زیر مجموعه پادها ) ، در قالب هخامنشی و ساسانی به قدرت رسیدند ، ایشان اصیلترین نژاد اقوام ایرانی را در کرمانشاه و بیستون را پارس یا پاد می دانستند. و کرمانشاه رانیز یکی از نقاط تاریخی و باستانی فلات ایران معرفی کردند.
در ادمه مصاحبه ایشان گفتند؛ در زمان تشکیل دولت ساسانی، دو قوم ، پارس و ماد در همد یگر ادغام شدند، و بعد از ساسانیان آنها که ادعای قدرت نمودند، مستقیم و غیر مستقیم نژادشان به ساسانیان می رسند. ازدیدگاه وی؛ تمدن در جهان از سرزمین و فلات ایران به سایر نقاط جهان منتشر شده است.
اگر در کتاب "تاریخ ایرن" که جناب اعتصامی آنرا دیده و به احتمال قوی مطالعه کرده اند، پس فرضیه ی پهلو گرفتن کشتی نوح نبی الله در فلات ایران را تقویت می کند برخی قبر نوح را در نجف اشرف و وادی السلام می دانند و برخی محققان به احتمال قبر نوح را در کوه سر کشتی و حاشیه ی روستای تشکن، ویا نهاوند می دانند. زیرا بنا بر اسنادی که ارائه می نمایند، نهاوند را شهری می داند، که حضرت نوح ان را ایجاد کرده است. ( نوح آوند ؛ نهاوند ) [ تحقیقی در باره ی نوح نبی: افراسیاب پور : ۱۳۷۹: اقتباس از رایانه]
استاد اعتصامی نقش مطالعه ی دقیق در بررسی های تاریخی را مهم می دانستند، و اذعان داشت با مطالعه ی سطحی نمی توان حقایق تاریخی را از متون کهن استخراج نمود . وی می گفت؛ باید به کتابخانه های معتبر مانند کتابخانه ی مسجد گوهر شاد و کتابخانه مجلس رفت و آمد داشت، تا اسناد و مدارک لازم ، برای بررسی یک موضوع تاریخی ، اجتماعی و سیاسی و. . . . را بدست آورد.
منابع وپی نوشته ها:
ا - اعتصامی، علی - قطه نظرات شفاهیش در مصاحبه ای که باوی انجام شده است.
۲ - بهمنش، احمد - تاریخ ملل قدیم آسیای غربی - انتشارات دانشگاه تهران - سال ۱۳۶۹
۳ - افراسیاب پور، علی اکبر؛ مقاله قبر نوح نبی کجاست؟ - اقتباس از رایانه
۴ - مطالعات میدانی نگارنده
شبانهای شهر
شهر معمولا" جای دامداری سنتی نیست . ولی شهرهای کوچک از این قاعده مستثناء هستند . انها حق دارند در فضای بین خانه خودشان و همسایه آلونک ببندند . چادر و خیمه برزنتی برپا کنند سگهایی را در همان مسیر استقرار دامهایشان مستقر کنند شب تا صبح سگها پارس کنند، برای آنها فرق نمی کند که همسایه برنجد و ناراحت شود یا نه . آنها فکر منافع خود را دارند. خر و گاو هم به دامهایشان اضافه کرده اند. گاه صدای دلخراش الاغ و حمار آنها از بالای تپه و جایگاه استقرار گله چنان است که هر فردی را به واکنش منفی و غر و لند ونفرین و گاه دشنامی وا می دارد. مالیاتی که بر آنها مترتب نیست دواجات و دکتر دام هم در خدمتشان است ، حالا شورای شهر ، و شهرداری و بهداشت و محیط زیست هرچه می خواهد ناله سر دهند که اینجا شهراست، و باید به شهر رسیدگی کرد. و این بساط دامداری و فضولات آنها و سگها و خر و گاوشان را باید دور ازشهر بگسترانند . تا ریزگرد این فضولات حیوانی مردم شهر و همسایگان شبانها را به امراض مختلف از جمله سرطان آلوده نکند. البته شبانهای این شهر قوی تر و پوست کلفت تر از این حرفها هستند که با توصیه های خیر خواهانه اق امی انسانی انجام دهند. باید مشکل را پیش فرماندار برد ، شاید وی کاری بکند. شبانها ی شهر را باید مدال داد چون در دق مرگ کردن شهروندان و همسایگان و آلوده نمودن محیط زیست و نابودی همنوعان دست توانایی دارند. با این روش جمعیت را کاهش می دهند و نان خوری را کمتر می نمایند. البته دل می خواهد که حیات خود را در مرگ و مریضی و ناتوانی و خواری دیگران جستجو کرد.
... [مشاهده متن کامل]
" سیری در سخنان امام حسین ( ع ) " - ۱۲
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث:
�دینداری و امتحان
متن حدیث:
النّاس عبید الدّنیا والدّین لعبٌ علی السنتهم یحوطونه ما درّت به معایشهم فإذا محصوا بالبلاء قلّ الدّیّانون
... [مشاهده متن کامل]
منبع حدیث:
محجة البیضاء، ج 4، ص ۳۲۸
ترجمه حدیث:
مردم بنده دنیا هستند و مذهب بازیچه زبانشان شده است و برای امرار معاش خود دین را پذیرفته اند، پس اگر بلائی ( خطر مقام، جان، مال، فرزند، . . . ) به ایشان برسد، دینداران واقعی کمیاب می گردند
توضیح حدیث:
معنی حدیث گویای همه چیز در باره ی موضوع حدیث است ، ولی به عنوان توضیح واضحات باید عرض شود ، برخی دینداریشان و دم از دین زدشان فقط برای بهره برداری از دین است که دینداری برای آنها شخصیت و ثروت و رفع کمبودها را به ارمغان می آورد. دینداری سخنانی است که با الفاظ ادامی کنند ، و به عبارت ضرب المثل ؛
قربون بند کیفتم
تاپول داری رفیقتم
دینداری به سادگی بدست نمی آید، تا افراد از جانب خدا وندامتحان نشوند، و از امتحا ن الهی سربلند بیرون نیایند ، و به عبارت د یگر، تا آنها
َ ازخود گذشتگی وایثار نداشته باشند، دیندار وافعی و آزاده ی سرفراز به حساب نمی آیند. دنیا وزرق و برقِ تجاذبش اّدمی را برده ی خود می کند. و امام حسین ( ع ) چه نیکو و سنجیده فرموده است ؛
" مردم برده ی دنیایند، و مذهب بازیچه زبانشان شده است ، و برای امرار معاش خود دین را پذیرفته اند، هرگاه در ره دینداری بلایی آنها را تهدید کند، دینداران واقعی کم خواهند بود. "
به همین علت بود که ان حضرت در کربلا به عینه ثابت کرد، که کوفیانی که لفظا"، و قلما" با نامه نگاری دم از بیعت و وفاداری با آن امام معصوم زدند ، ولی در عمل با تهدید عبیدالله ابن زیاد ، همه عهد و وفاداری به مذهب و رهبر خود را شکستند. و فقط افراد انگشت شماری در طوفان خطر خود را به فرزند رسول الله رساندند و با ایثار جان در ره مقدسش شربت شهادت نوشیدند.
حافظ در غزل ۱۵۹ سایت گنجور سروده چنین سروده است ؛
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
در این بیت شعر حافظ انسان سخت کوش، و بلا دیده را شیوه ی رندان معرفت می داند، و افراد تنعم زی و کسانی که بین دنیا و آخرت ، قدرت انتخاب کردن آخرت را ندارند، در حقیقت راه به جایی نمی برند. و در زمره ی دنیا طلبان جا می گیرند . آنها اگر دم از دینداری هم بزنند، عمق دینشان کم است، و در امتحانات الهی مردود می شوند.
دیندار واقعی تسلیم امر خداست همانطور که ابراهیم در زمان قرار گرفتن در آتش نمرودیان کمک جبرئیل رارد کرد و فقط از خداوند دانا و بینا به احوالات خلایقِ هستی کمک گرفت ؛
قران کریم در سوره انعام آیه ۱۶۲ فرموده است:
قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
یعنی؛
"بگو در حقیقت نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانیان است. " ( ۱۶۲ )
نتیجه؛
آنچه از سخن امام حسین ( ع ) نتیجه می شود آن است که نمود دینداری واقعی باید به عمل خالصانه و شجاعانه منجر شود وگر نه سود جویی و سوء استفاده از دین ، جز به گمراهی و عاقبت به شری و خسارت دنیا و عقبا نتیجه ی دیگری در بر نخواهد داشت.
منابع:
۱ - قرآن کریم
۲ - سایت گنجور - دیوان حافظ
۳ - مطالعات میدانی نگارنده
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث:
�دینداری و امتحان
متن حدیث:
النّاس عبید الدّنیا والدّین لعبٌ علی السنتهم یحوطونه ما درّت به معایشهم فإذا محصوا بالبلاء قلّ الدّیّانون
... [مشاهده متن کامل]
منبع حدیث:
محجة البیضاء، ج 4، ص ۳۲۸
ترجمه حدیث:
مردم بنده دنیا هستند و مذهب بازیچه زبانشان شده است و برای امرار معاش خود دین را پذیرفته اند، پس اگر بلائی ( خطر مقام، جان، مال، فرزند، . . . ) به ایشان برسد، دینداران واقعی کمیاب می گردند
توضیح حدیث:
معنی حدیث گویای همه چیز در باره ی موضوع حدیث است ، ولی به عنوان توضیح واضحات باید عرض شود ، برخی دینداریشان و دم از دین زدشان فقط برای بهره برداری از دین است که دینداری برای آنها شخصیت و ثروت و رفع کمبودها را به ارمغان می آورد. دینداری سخنانی است که با الفاظ ادامی کنند ، و به عبارت ضرب المثل ؛
قربون بند کیفتم
تاپول داری رفیقتم
دینداری به سادگی بدست نمی آید، تا افراد از جانب خدا وندامتحان نشوند، و از امتحا ن الهی سربلند بیرون نیایند ، و به عبارت د یگر، تا آنها
َ ازخود گذشتگی وایثار نداشته باشند، دیندار وافعی و آزاده ی سرفراز به حساب نمی آیند. دنیا وزرق و برقِ تجاذبش اّدمی را برده ی خود می کند. و امام حسین ( ع ) چه نیکو و سنجیده فرموده است ؛
" مردم برده ی دنیایند، و مذهب بازیچه زبانشان شده است ، و برای امرار معاش خود دین را پذیرفته اند، هرگاه در ره دینداری بلایی آنها را تهدید کند، دینداران واقعی کم خواهند بود. "
به همین علت بود که ان حضرت در کربلا به عینه ثابت کرد، که کوفیانی که لفظا"، و قلما" با نامه نگاری دم از بیعت و وفاداری با آن امام معصوم زدند ، ولی در عمل با تهدید عبیدالله ابن زیاد ، همه عهد و وفاداری به مذهب و رهبر خود را شکستند. و فقط افراد انگشت شماری در طوفان خطر خود را به فرزند رسول الله رساندند و با ایثار جان در ره مقدسش شربت شهادت نوشیدند.
حافظ در غزل ۱۵۹ سایت گنجور سروده چنین سروده است ؛
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
در این بیت شعر حافظ انسان سخت کوش، و بلا دیده را شیوه ی رندان معرفت می داند، و افراد تنعم زی و کسانی که بین دنیا و آخرت ، قدرت انتخاب کردن آخرت را ندارند، در حقیقت راه به جایی نمی برند. و در زمره ی دنیا طلبان جا می گیرند . آنها اگر دم از دینداری هم بزنند، عمق دینشان کم است، و در امتحانات الهی مردود می شوند.
دیندار واقعی تسلیم امر خداست همانطور که ابراهیم در زمان قرار گرفتن در آتش نمرودیان کمک جبرئیل رارد کرد و فقط از خداوند دانا و بینا به احوالات خلایقِ هستی کمک گرفت ؛
قران کریم در سوره انعام آیه ۱۶۲ فرموده است:
قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
یعنی؛
"بگو در حقیقت نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانیان است. " ( ۱۶۲ )
نتیجه؛
آنچه از سخن امام حسین ( ع ) نتیجه می شود آن است که نمود دینداری واقعی باید به عمل خالصانه و شجاعانه منجر شود وگر نه سود جویی و سوء استفاده از دین ، جز به گمراهی و عاقبت به شری و خسارت دنیا و عقبا نتیجه ی دیگری در بر نخواهد داشت.
منابع:
۱ - قرآن کریم
۲ - سایت گنجور - دیوان حافظ
۳ - مطالعات میدانی نگارنده
"دیدن دفتر خاطرات"
نویسنده: احمدلطفی - مدرس دانشگاه
براتعلی بعد از ۲۷ سال دفتر خاطرات دوران تربیت معلمش را ورق زد، بعد هم اکثر نکات و نوشته های آن را با دقت مطالعه نمود، در آن شب به یاد خاطرات دوران تحصیلش افتاده بود. وی حال عجیبی داشت، بسیارمتاءثر و متاءلم بود.
... [مشاهده متن کامل]
براتعلی با خودش زمزمه کرد، پریشان خاطری و جهل دو عامل عمده، از ویژگی های شخصیتی اش می باشند،
که بعد از سالها بر روی دوشش سنگینی می کنند ، و او سالهاست که آنها را یدک می کشد.
براتعلی باخودش فکر می کرد و روح و روانش بسیار آشفته بود ، وی زیر لب شکوه اش را از دنیا آغاز کرد، وگفت؛
" ای دنیای دون چه می شد، که ما نیز جزو اصحاب هنر به حساب می آمدیم، و ازهنر و ادب و اخلاق و فلسفه و شعر و کمالات انسانی ماهم بهره ای نصیبمان می شد؟ وچه می شد، مرا غافل نمی کردی، تا بر مشکلات مادی و مالی و اجتماعی غلبه پیدا می کردم ؟ و چه می شدکانون گرم خانواده ام را علم و معرفت و رفع نیازهایشان گرمتر می کردم؟ "
براتعلی در آن شب خیلی از آرزوهایش را بر زبان جاری ساخت. دوباره آهی از ته دل کشید و گفت؛ زمانِ رفته برنمی گردد، کاش این دم مانده از عمر را غنیمت بشمارم ، وگرنه کلاهم پسِ معرکه است. دنیا همین است چشم ببندی غفلت ترا اسیر کرده است، مثل خود او که گذر عمر را بسان خیالی و خوابی بر او گذشته است و از دانایی و کمال بی بهره است. زمان را کشته و از آن بهره ا ی حقیقی برای خویش و دنیای دیگرش نیاندوخته است. .
براتعلی بعد از کلنجار زیادی که باخود رفت ، نهایت تصمیم گرفت در باقیمانده ی عمرَش غفلت زدایی کند.
و بیشتر از ذات باری تعالی کمک بگیرد و عمل صالح انجام دهد.
الا ای دل توکوشش کن به راهش
تا تو یابی کامرواریی با وصالش
سردار کیخاله ( سردار کیقباد خان ) کولیوند
احمدلطفی - مدرس دانشگاه پیام نور بدره
سردار کیخاله یا کیقباد خان ابن سلیمان خان ابن عابد خان ابن پاشا خان ابن مظفرخان فردی از تیره اولادشه یا عبدشاه ابن بماشه ( بمانشه ) ، و طایفه کولیوند از کلان ایل سلسله بوده که در زمان نادر شاه افشار به همراه تنی چند از مردم لرستان و به احتمالی مناطق چگنی و نورآباد و الشتر به جنگ افغان ها و بیرون راندن آنها می نمایند و سپس در فتوحات نادری به هندوستان شرکت می نماید و حدود هفت سال به منطقه نمی آیند. زمانی که کیخاله به یاری نادرشاه می رود جوانی است که تازه نامزد کرده است، و هنگامی که بر می گردد نامزدش حدود بیست سال و خودش فردی بیست و هفت ساله شده است. بعد از آن که نادرشاه به ایران سر و سامانی میدهد و القاب و الطافی به سپاهیان خود مینماید، کیخاله یا کیقبادخان نیز از این مواهب بی نصیب نمی گردد و با دست پر و قباله ی برخی از زمین های الشتر به نام وی از جمله بسطام الشتر به منطقه می آید. آنچه که معمرین اولیشه یا عبدشه برایم نقل کرده اند زمان آمدنش به الشتر و دیدار با نامزدش صحنه ی زیبا و رمانتیک و عاطفی است و اگر کارگردانی همین صحنه از تاریخ مردم ایلیاتی را به تصویر بکشد خالی از لطف نخواهد بود. ریشسفیدان و گیس سفیدان قوم، بارها این داستان را نقل کرده اند و می گفتند زمانی که کیخاله با دو تا از همرزمانش از کوه گرین به طرف دشت الشتر و سیاه چادرهای کولیوند در حرکت بودند، وقتی به نزدیک چشمه رسیدند زنها و دخترها از جمله نامزد کیخاله لب چشمه بودند و در حال برداشتن آب و پرکردن مشک های آبشان بودند که سه سوار نظامی به چشمه نزدیک شدند و از زنها طلب آب نمودند، وقتی که نامزد کیخاله به نامزدش آب داد و او کلاه خود نادری به سر داشت، پرسید شما کیخاله را در جنگ ندیدی و از او خبری نداری؟ تا کلاه خود را از سر برداشت که بگوید من کیخاله هستم، دختر تا چشمش به کیخاله افتاد، کاسه پر آب را بر زمین زد و بدون برداشتن مشکش با سرعت تمام به طرف سیاه چادر ها رفت، و به طایفه و تیره کوچکشان مژده آمدن کیخاله را به آبادی داد. عده ای اشک شوق ریختند. بزرگ قوم فوری دستور داد بروند ساز و دهل بیاورند، زنها سور و سات عروسی بر پا کنند و چیت جا یا مکانی برای عروس و داماد بر پا کنند. آبادی روحی تازه و نشاطی مضاعف یافت. دو سوار را هم به گرمی پذیرفتند و امشب عروسی بر پاشد و آمدن این رزمندگان را به میان ایل و تبارشان جشن گرفتند. حاصل این ازدواج چند فرزند بود که نام برخی از آنها، محمدتقی و کلکه و غلامرضا و پیرزاد و محمد شفیع و . . . می باشند. کیقبادخان ( کیخاله ) برادری به نام کاو ( کاوه خان ) داشته است. از کاو فرزند زیادی به جا نمانده است و اقلیتی که در بسطام هستند معروف به هوز بهرام می باشند و احمدبگ ابن بهرام دارای شش پسر می باشد و در بسطام الشتر زندگی می نمایند. نوشتن شجره کیخاله را از جلد اول کتاب تبارشناسی لرستان، که به قلم حجت الله حیدری در سال ۱۳۸۴ شمسی توسط انتشارات افلاک چاپ شده است، اقتباس کرده ام. مرحوم کدخدا آقا رضا از نوادگان پیرزاد ابن کیخاله میباشد که شاعری توانا بوده است و یک قطعه شعر به نام �کله� از وی به یادگار مانده است و جناب آقای حیدری در جلد دوم کتابش آن را به زیور طبع رسانده است. از جمله اعقاب آن در سیمره و یا شهرستان دره شهر و روستای �گل زرد� و چمکلان و مهدی آباد، میتوان عیسی نژادها و کریمی ها و جانپرور ها و کولیوندها و معیری نژادها و جمالی ها را نام برد. شجره دودمان کریمی سیکان به ترتیب نسل خانم طلا و موسی و هما و ماهدوستی و مادر صیدعلی پیری همگی فرزند کربلایی کریم ابن جمشیر ( جمشید ) ابن شمشیر ابن روشن ابن پیرزاد ابن کیخاله ابن سلیمان خان ابن عابدخان ابن پاشاخان ابن مظفر خان را میتوان نام برد. همچننین از نسل کلکه می توان عبدالرضا و محمد رضا و حسین رضا و حسن رضا و قمر و نیری جان و طاهره همگی ابن رضا ابن علی عسگر ابن علی مولا یا علی میت ابن علی نقی ابن کلکه ( کل رضا ) ابن کیخاله را نام برد که در روستای شاپور آباد جنب روستای محمد علی آباد الشتر زندگی می نمایند .
... [مشاهده متن کامل]
معرفی اعقاب کاوه خان و کیقباد خان
کاو ( کاوه خان ) برادر کیخاله بوده، آنطور که صید جعفر ابن صید موسی ابن ملا آواخت ابن صید موسی از نوادگان محمد تقی ابن کیخاله به نگارنده گفته است، کاو ( Kauw ) ، فردی متین و با وقار و سهم دار ( سهمناک و زهر دار ) و قدرتمند بوده، که هیچ کس نمی توانست به چهره ی وی دقیق شود و یا به راحتی با او سر صحبت باز کند. کاو در حقیقت برادر بزرگ کیخاله ( کیقباد خان ) بوده و از لحاظ اجتماعی فردی جدی و با انضباط بوده است. نسل کاو ( کاوه خان ) تعداد نفراتشان کمتر از نسل کیخاله ( کیقباد خان ) می باشد. نسل کیخاله، در روستاههای گل زرد و چمکلان و مهدی آباد تابع شهرستان دره شهر و روستاهای بسطام و محمد علی آباد و شاپور آباد و . . . در شهرستان الشتر زندگی
می نمایند.
نکته سوم درباره فرزندان این دو برادر یعنی کاو و کیقباد خان این است که اعقاب دختری و پسری کاوه در بسطام و چم تکله زندگی می کنند و تعدادشان محدود است و البته کاو برادر بزرگتر بوده و کیقباد برادر کوچکتر بوده است. یکی از فرزندان کیخاله، محمدتقی بوده که شامل خانواده های علی و علیداد عیسی نژاد و سعید کریمی ابن محمد تقی ابن خدامراد ابن کربلائی ملا آواختی ابن صید موسی، بزرگ و سینه ملا یعنی بدون معلم قرآن خوان می شود و در خوابی که می بیند و گویا نشانی قرآنی به او میدهند و این قرآن الان در دست اعقاب اوست و یکبار که آتش سوزی میشود این قرآن به حکم خدا در برابر چشمان همه آبادی به پرواز می آید، و بر درختی می نشیند ( الله اعلم بالصواب ) . البته نوادگان کاوه و کیقباد از این قرآن کرامات فراوانی از او ملاحظه کرده اند و خانواده های رضائی در خرم آباد هم از نواگان محمد تقی می باشند.
کربلایی ملا آواخت ( ملا آواختی ) ابن صید موسی معروف به ( صید موسی سیاه، به دلیل اینکه فردی سبز گون بود ) ابن . . . ابن محمدتقی ابن کیخاله، از نوادگان کیخاله بوده که در اواخر قاجار و اوایل پهلوی می زیسته است. ایشان دارای سواد عالی بوده و در گیاه شناسی و مسائل عطاری و عالم به قرائت و معنای قرآن و دعا نویسی در الشتر و سیمره ( دره شهر ) بوده است. وی از دوستان میر صید محمد خان هاشمی در سیمره و توشمال مهدی خان ابن کحیا کولیوند در الشتر بوده اند. این شاعر و گیاه شناس داروگر و ملای دانا و عامل به دین و اخلاق، به دلیل سواد و دینداریش مورد احترام خاص تا عام بود. ایشان با پای پیاده سه بار به زیارت حضرت امام حسین ( ع ) و شهدای نینوا به کربلا می رود. به عبارت امروزی ملا آواخت از پیر غلامان ابا عبدالله الحسین ( ع ) بوده است. وی در فعالیت ییلاق و قشلاق بین سیمره و الشتر به همراه فرزندانش از جمله خدامراد و صید موسی دوم و وایه مراد به کار کشاورزی و دامداری و امر ملایی و دعا نویسی و مجالست با بزرگان سیمره و الشتر اوقات خود را سپری می کرد. در اواخر عمر شاعر که میر غلام هاشمی در عنفوان جوانی بودند و بارها به پدرش میر صید محمد خان گفته بود بگذار من دیوانخانه و قلعه ای بسازم و رهبری جماعتی از رعایا و قیطول هایی را داشته باشم، خواسته ی او همواره از طرف پدرش نادیده گرفته می شد تا اینکه میر غلام به حضور کربلایی آواخت می رسد و از او میخواهد که به نزد پدرش وساطت کند. میر غلام می گوید ملا شما با پدرم دوست هستی، مگر کلام و علم نافذت او را قانع نماید تا اجازه دهد دیوخان و دارای قیطول و رعیت شوم و در یک کلام بطور مستقل زندگی نمایم. کربلایی آواختی به حضور صید محمد خان هاشمی میرود، و با چند بیت شعر، خواسته ی فرزندش میر غلام را به سمع و نظر وی می رساند. وی ابتدا می گوید:
میر هی تو میری ژه نوه ی میران / پشته عقیلی ، صاحب تدبیری
فرزند عزیزه، میوه باغته ( منظورش میر غلام است ) / هم شادی ، هم چشم ، هم چراغته
میرصیدمحمخان می گوید: ملا آواخت بین بچه های من فرق مگذار. به زبان محلی و دوستانه می گوید این فرزندت از لحاظ مادر هم جایگاه ویژه ای دارد و درست است که همه بنی آدم از زن متولد میشوند ولی همانطور که گلها بوی متفاوت دارند، فرزند های آنها هم متفاوتند. از طرفی تا در قید حیات هستی و افراد سخن ترا اطاعت می کنند این کار را انجام بده، تو خودت میدانی روزی که بمیری او برای جانشینی تو مناسب خواهد بود. صید محمد خان بعد از شنیدن پندها و توضیحات کربلایی آواخت، اجازه ی استقلال و ساختن قلعه را به میر غلام می دهد. باقی اشعار پند آمیز به قرار زیر بوده است:
ایواره نور ندارو "یانه" بی چراخ / ساگه ندارو درخت بی برگ و بی شاخ
منظور کربلایی اواخت این بوده که غروب و اوایل شب، خانه نوری ندارد و درخت بدون شاخه و برگ سایه ندارد. شاید میخواهد بگوید پیر شدی و مرگ در کمینت است، بگذار فرزندانت نیز سامان و سایبان و چراغی داشته باشند. شاعر ادامه میدهد:
"میر" تاگه زنی ای دنیا ایسه و دینته / ورنه روژ مردنت آو جانشینته
یعنی تا امروز زنده ای به فرزندت استقلال و قدرت بده، تو خوب میدانی تا که بمیری او جانشینت خواهد بود.
"میر" هر ژن ژن بو و هر زاده فرزند / هر گل بویی دارد هر شکری قند
مزه شکر هندوستان با شکر مازندران / اما ای "میر" این کجا و آن کجا
برخورد کربلایی ملا آواخت با توشمال مهی خان ( مهدی خان ) کولیوند چنگیزی
مرحوم توشمال کحیا ( kahya ) کولیوند دارای سه پسر به نامهای مهدی خان و خیراله و فرج اله داشته است و همگی جزو خوانین چنگیزی به حساب می آیند. در یکی از صبحهای دل انگیز بهاری یا تابستان، مرحوم کربلایی آواخت، از کل ( koel ) یا کله ( koelah ) با تفنگ سه تا کبک را می کشد. وی بعد از شکار کبک عازم منزل میشود در بین راه، توشمال مهدی خان کولیوند را می بیند به رسم ادب، به او می گوید: سلام، اما وی در جواب می گوید سلام سرپنام، یعنی ناسلام. کربلایی آ
واخت از این برخورد و جریانی که بین آنها اتفاق افتاده، بسیار ناراحت میشود فی البداهه به توشمال مهدی خان پاسخ می دهد و می گوید :
مهدی خان، سلام از آسمان آید برزمین / جواب سلام بد می گویی ای گور ( گبر ) لعین
خان کولیوند وقتی می بیند کربلایی آواخت ناراحت شده، میگوید: من منظور بدی نداشتم، از روی بغض و کینه چنین نگفتم، بلکه منظورم این است که تو مردی ملا و با شخصیت هستی، چرا به این کار مبادرت ورزیدی؟ یعنی به "کله" رفته ای و کبک کشته ای، این کار را باید به بچه هایت واگذار می کردی.
کربلایی آواخت از این محاوره و شعر بستن به خان کولیوند، تا حدودی ناراحت می شود، که چرا نسنجیده، سخن گفته است. کربلایی آواخت به علت این اشتباهی که کرده و برای آرامش وجدانش، با اصرار زیاد سه کبک را به مهدی خان میدهد و هر چه مهدی خان هدیه را قبول نمی کند، ولی در نهایت چون ملا زیاد اصرار میکند، توشمال کبک ها را می برد.
معرفی مشهدی موسی کریمی ابن کربلایی کریم
مشهدی موسی ابن کربلایی کریم ابن جمشید ابن شمشیر ابن قریش ابن روشن ابن پیرزاد ابن کیخاله کولیوند، از افراد متدین و مهماندار و مهمان نواز و مهربان است. مادرش از دودمان یا تیره هواسعلی کولیوند می باشد و از نسب پدری به سردار کیخاله یا کیقبادخان کولیوند می رسد. مشهدی موسی فردی صلح طلب و با تقوی بود آنچه که اعقاب و اقربایش میگویند تا آخر عمر کشمش و انگور نخورد، به دلیل اینکه شنیده بود، شراب از انگور است. آنطور که بزرگترها می گفتند ایشان مقلد حضرت آیت الله العظمی بروجردی بود. وی همواره در تلاش بود، در کار دامداری و کشاورزی به صورت عمده فعالیت می کرد. آنطور که مرحوم خانجان ( ناصر ) میر
برای نوه مشهدی موسی یعنی مرحوم نورالله کریمی در تهران نقل کرده بود، گفته بود: زمانی که موسی از الشتر تازه آمده بود و گویا اجاره و مالیات آخرین والی پشتکوه از طایفه میر، طلب می نماید کمبود و نواقص آن را با طیب خاطر می پردازد. وی در آن زمان چندها نفر در منزلش نان خور بوده و در اداره گله ها و رمه هایش را اداره می کردند. آن مرحوم به همراه پدرش با دایی های هواسعلیش ییلاق و گرمسیر در بین الشتر و سیمره در حال آمد و رفت بودند، ولی بطور رسمی بین سال های ۱۲۹۵ تا سال ۱۳۰۰ از الشتر که به سیمره می آیند، دیگر بر نمی گردند. همانطور که ذکر شد فردی بخشنده و نسبت به اقوام و فامیل و افراد ضعیف و رهگذر نهایت مهربانی و همکاری را از خود نشان میداد. در یک نزاع محلی پسر دومش محمدحسن در جوانی با این که فقط یک بچه نوزاد داشت، ابتدا زخمی و در کمتر از شش ماه از دنیا رفت، اما بخاطر این که خونریزی و کینه بیشتر نشود، مصالحه کرد و از مسببین نزاع و قتل گذشت نمود. ایشان با میر غلام هاشمی رفت و آمد داشت و به ادب و کمال و انسانیت مشهدی موسی احترام می گذاشت. و در امور محلی از ایشان مشورت می گرفت. اینها همه وجاهت و با اصالت بودن وی را میرساند. سایر افراد از نسل پیرزاد، در کشاورزی، حلاجی و ساختن ابزار کشاورزی و فعالیتهای اینچنینی سرآمد بودند. از میان آنها باید به ابراهیم بگ و حاتم بگ ابن لامع اشاره کرد. مشهدی موسی دارای سه پسر به نامهای حسین خان، محمد حسن و عزیز و یک دختر هم به نام صورت داشت. مشهدی موسی در سال ۱۳۵۰ شمسی چهره در نقاب خاک کشید .
تا آنجایی که نگارنده تحقیق کرده است، عده ای از اعقاب کیخاله ( کیقباد خان ) درحال حاضر به نهاوند مهاجرت کرده اند و فامیلی سلگی را برای خود برگزیده اند. جمعی دیگر حداکثر روستای محمد علی آباد در الشتر را تشکیل داده اند. همچنین فرزندان کیخاله در روستاهای شاپور آباد و بین دار ( بسطام ) و چم تکله به صورت منسجم و پراکنده زندگی می کنند. بقیه هم در شهرستانهای خرم آباد و دره شهر و روستاها و نواحی آن دو شهر به زندگی خویش می پردازند.
در پایان این نکته را یادآوری می کنم، سالها از مرگ بزرگان جامعه ما از جمله سردارکیخاله ( کیقباد خان ) کولیوند می گذرد، اما آنچه همیشه باقی است تلاش و مسئولیت پذیری آیندگان برای شکوفایی کشور و پویایی آن و داشتن هویت و الگوهای کوچک، بزرگ و متوسط در تمام زمینه های اجتماعی و سیاسی و مذهبی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی در مقیاس بومی محلی و استانی و کشوری و در نهایت الگوهای جهانی که به همه ی بشریت تعلق دارند مانند پیامبر آخرالزمان ( ص ) که الگو و نمونه ی حسنه برای همه ی عصرها و نسلهاست. کیخاله و اعقابش و بطورکلی چهار ستون لرستان و پنج ستون ایلام همگی شیعه ی دوازده امامی هستند و دوست داشتن اهلبیت پیامبر ( ع ) جذبه ای عاطفی و ایمانی است که از کودکی تا مرگ به صورت جریانی پیوسته در زندگی فردی و اجتماعی ما حضوری گسترده و چشمگیر دارد.
احمدلطفی - مدرس دانشگاه پیام نور بدره
سردار کیخاله یا کیقباد خان ابن سلیمان خان ابن عابد خان ابن پاشا خان ابن مظفرخان فردی از تیره اولادشه یا عبدشاه ابن بماشه ( بمانشه ) ، و طایفه کولیوند از کلان ایل سلسله بوده که در زمان نادر شاه افشار به همراه تنی چند از مردم لرستان و به احتمالی مناطق چگنی و نورآباد و الشتر به جنگ افغان ها و بیرون راندن آنها می نمایند و سپس در فتوحات نادری به هندوستان شرکت می نماید و حدود هفت سال به منطقه نمی آیند. زمانی که کیخاله به یاری نادرشاه می رود جوانی است که تازه نامزد کرده است، و هنگامی که بر می گردد نامزدش حدود بیست سال و خودش فردی بیست و هفت ساله شده است. بعد از آن که نادرشاه به ایران سر و سامانی میدهد و القاب و الطافی به سپاهیان خود مینماید، کیخاله یا کیقبادخان نیز از این مواهب بی نصیب نمی گردد و با دست پر و قباله ی برخی از زمین های الشتر به نام وی از جمله بسطام الشتر به منطقه می آید. آنچه که معمرین اولیشه یا عبدشه برایم نقل کرده اند زمان آمدنش به الشتر و دیدار با نامزدش صحنه ی زیبا و رمانتیک و عاطفی است و اگر کارگردانی همین صحنه از تاریخ مردم ایلیاتی را به تصویر بکشد خالی از لطف نخواهد بود. ریشسفیدان و گیس سفیدان قوم، بارها این داستان را نقل کرده اند و می گفتند زمانی که کیخاله با دو تا از همرزمانش از کوه گرین به طرف دشت الشتر و سیاه چادرهای کولیوند در حرکت بودند، وقتی به نزدیک چشمه رسیدند زنها و دخترها از جمله نامزد کیخاله لب چشمه بودند و در حال برداشتن آب و پرکردن مشک های آبشان بودند که سه سوار نظامی به چشمه نزدیک شدند و از زنها طلب آب نمودند، وقتی که نامزد کیخاله به نامزدش آب داد و او کلاه خود نادری به سر داشت، پرسید شما کیخاله را در جنگ ندیدی و از او خبری نداری؟ تا کلاه خود را از سر برداشت که بگوید من کیخاله هستم، دختر تا چشمش به کیخاله افتاد، کاسه پر آب را بر زمین زد و بدون برداشتن مشکش با سرعت تمام به طرف سیاه چادر ها رفت، و به طایفه و تیره کوچکشان مژده آمدن کیخاله را به آبادی داد. عده ای اشک شوق ریختند. بزرگ قوم فوری دستور داد بروند ساز و دهل بیاورند، زنها سور و سات عروسی بر پا کنند و چیت جا یا مکانی برای عروس و داماد بر پا کنند. آبادی روحی تازه و نشاطی مضاعف یافت. دو سوار را هم به گرمی پذیرفتند و امشب عروسی بر پاشد و آمدن این رزمندگان را به میان ایل و تبارشان جشن گرفتند. حاصل این ازدواج چند فرزند بود که نام برخی از آنها، محمدتقی و کلکه و غلامرضا و پیرزاد و محمد شفیع و . . . می باشند. کیقبادخان ( کیخاله ) برادری به نام کاو ( کاوه خان ) داشته است. از کاو فرزند زیادی به جا نمانده است و اقلیتی که در بسطام هستند معروف به هوز بهرام می باشند و احمدبگ ابن بهرام دارای شش پسر می باشد و در بسطام الشتر زندگی می نمایند. نوشتن شجره کیخاله را از جلد اول کتاب تبارشناسی لرستان، که به قلم حجت الله حیدری در سال ۱۳۸۴ شمسی توسط انتشارات افلاک چاپ شده است، اقتباس کرده ام. مرحوم کدخدا آقا رضا از نوادگان پیرزاد ابن کیخاله میباشد که شاعری توانا بوده است و یک قطعه شعر به نام �کله� از وی به یادگار مانده است و جناب آقای حیدری در جلد دوم کتابش آن را به زیور طبع رسانده است. از جمله اعقاب آن در سیمره و یا شهرستان دره شهر و روستای �گل زرد� و چمکلان و مهدی آباد، میتوان عیسی نژادها و کریمی ها و جانپرور ها و کولیوندها و معیری نژادها و جمالی ها را نام برد. شجره دودمان کریمی سیکان به ترتیب نسل خانم طلا و موسی و هما و ماهدوستی و مادر صیدعلی پیری همگی فرزند کربلایی کریم ابن جمشیر ( جمشید ) ابن شمشیر ابن روشن ابن پیرزاد ابن کیخاله ابن سلیمان خان ابن عابدخان ابن پاشاخان ابن مظفر خان را میتوان نام برد. همچننین از نسل کلکه می توان عبدالرضا و محمد رضا و حسین رضا و حسن رضا و قمر و نیری جان و طاهره همگی ابن رضا ابن علی عسگر ابن علی مولا یا علی میت ابن علی نقی ابن کلکه ( کل رضا ) ابن کیخاله را نام برد که در روستای شاپور آباد جنب روستای محمد علی آباد الشتر زندگی می نمایند .
... [مشاهده متن کامل]
معرفی اعقاب کاوه خان و کیقباد خان
کاو ( کاوه خان ) برادر کیخاله بوده، آنطور که صید جعفر ابن صید موسی ابن ملا آواخت ابن صید موسی از نوادگان محمد تقی ابن کیخاله به نگارنده گفته است، کاو ( Kauw ) ، فردی متین و با وقار و سهم دار ( سهمناک و زهر دار ) و قدرتمند بوده، که هیچ کس نمی توانست به چهره ی وی دقیق شود و یا به راحتی با او سر صحبت باز کند. کاو در حقیقت برادر بزرگ کیخاله ( کیقباد خان ) بوده و از لحاظ اجتماعی فردی جدی و با انضباط بوده است. نسل کاو ( کاوه خان ) تعداد نفراتشان کمتر از نسل کیخاله ( کیقباد خان ) می باشد. نسل کیخاله، در روستاههای گل زرد و چمکلان و مهدی آباد تابع شهرستان دره شهر و روستاهای بسطام و محمد علی آباد و شاپور آباد و . . . در شهرستان الشتر زندگی
می نمایند.
نکته سوم درباره فرزندان این دو برادر یعنی کاو و کیقباد خان این است که اعقاب دختری و پسری کاوه در بسطام و چم تکله زندگی می کنند و تعدادشان محدود است و البته کاو برادر بزرگتر بوده و کیقباد برادر کوچکتر بوده است. یکی از فرزندان کیخاله، محمدتقی بوده که شامل خانواده های علی و علیداد عیسی نژاد و سعید کریمی ابن محمد تقی ابن خدامراد ابن کربلائی ملا آواختی ابن صید موسی، بزرگ و سینه ملا یعنی بدون معلم قرآن خوان می شود و در خوابی که می بیند و گویا نشانی قرآنی به او میدهند و این قرآن الان در دست اعقاب اوست و یکبار که آتش سوزی میشود این قرآن به حکم خدا در برابر چشمان همه آبادی به پرواز می آید، و بر درختی می نشیند ( الله اعلم بالصواب ) . البته نوادگان کاوه و کیقباد از این قرآن کرامات فراوانی از او ملاحظه کرده اند و خانواده های رضائی در خرم آباد هم از نواگان محمد تقی می باشند.
کربلایی ملا آواخت ( ملا آواختی ) ابن صید موسی معروف به ( صید موسی سیاه، به دلیل اینکه فردی سبز گون بود ) ابن . . . ابن محمدتقی ابن کیخاله، از نوادگان کیخاله بوده که در اواخر قاجار و اوایل پهلوی می زیسته است. ایشان دارای سواد عالی بوده و در گیاه شناسی و مسائل عطاری و عالم به قرائت و معنای قرآن و دعا نویسی در الشتر و سیمره ( دره شهر ) بوده است. وی از دوستان میر صید محمد خان هاشمی در سیمره و توشمال مهدی خان ابن کحیا کولیوند در الشتر بوده اند. این شاعر و گیاه شناس داروگر و ملای دانا و عامل به دین و اخلاق، به دلیل سواد و دینداریش مورد احترام خاص تا عام بود. ایشان با پای پیاده سه بار به زیارت حضرت امام حسین ( ع ) و شهدای نینوا به کربلا می رود. به عبارت امروزی ملا آواخت از پیر غلامان ابا عبدالله الحسین ( ع ) بوده است. وی در فعالیت ییلاق و قشلاق بین سیمره و الشتر به همراه فرزندانش از جمله خدامراد و صید موسی دوم و وایه مراد به کار کشاورزی و دامداری و امر ملایی و دعا نویسی و مجالست با بزرگان سیمره و الشتر اوقات خود را سپری می کرد. در اواخر عمر شاعر که میر غلام هاشمی در عنفوان جوانی بودند و بارها به پدرش میر صید محمد خان گفته بود بگذار من دیوانخانه و قلعه ای بسازم و رهبری جماعتی از رعایا و قیطول هایی را داشته باشم، خواسته ی او همواره از طرف پدرش نادیده گرفته می شد تا اینکه میر غلام به حضور کربلایی آواخت می رسد و از او میخواهد که به نزد پدرش وساطت کند. میر غلام می گوید ملا شما با پدرم دوست هستی، مگر کلام و علم نافذت او را قانع نماید تا اجازه دهد دیوخان و دارای قیطول و رعیت شوم و در یک کلام بطور مستقل زندگی نمایم. کربلایی آواختی به حضور صید محمد خان هاشمی میرود، و با چند بیت شعر، خواسته ی فرزندش میر غلام را به سمع و نظر وی می رساند. وی ابتدا می گوید:
میر هی تو میری ژه نوه ی میران / پشته عقیلی ، صاحب تدبیری
فرزند عزیزه، میوه باغته ( منظورش میر غلام است ) / هم شادی ، هم چشم ، هم چراغته
میرصیدمحمخان می گوید: ملا آواخت بین بچه های من فرق مگذار. به زبان محلی و دوستانه می گوید این فرزندت از لحاظ مادر هم جایگاه ویژه ای دارد و درست است که همه بنی آدم از زن متولد میشوند ولی همانطور که گلها بوی متفاوت دارند، فرزند های آنها هم متفاوتند. از طرفی تا در قید حیات هستی و افراد سخن ترا اطاعت می کنند این کار را انجام بده، تو خودت میدانی روزی که بمیری او برای جانشینی تو مناسب خواهد بود. صید محمد خان بعد از شنیدن پندها و توضیحات کربلایی آواخت، اجازه ی استقلال و ساختن قلعه را به میر غلام می دهد. باقی اشعار پند آمیز به قرار زیر بوده است:
ایواره نور ندارو "یانه" بی چراخ / ساگه ندارو درخت بی برگ و بی شاخ
منظور کربلایی اواخت این بوده که غروب و اوایل شب، خانه نوری ندارد و درخت بدون شاخه و برگ سایه ندارد. شاید میخواهد بگوید پیر شدی و مرگ در کمینت است، بگذار فرزندانت نیز سامان و سایبان و چراغی داشته باشند. شاعر ادامه میدهد:
"میر" تاگه زنی ای دنیا ایسه و دینته / ورنه روژ مردنت آو جانشینته
یعنی تا امروز زنده ای به فرزندت استقلال و قدرت بده، تو خوب میدانی تا که بمیری او جانشینت خواهد بود.
"میر" هر ژن ژن بو و هر زاده فرزند / هر گل بویی دارد هر شکری قند
مزه شکر هندوستان با شکر مازندران / اما ای "میر" این کجا و آن کجا
برخورد کربلایی ملا آواخت با توشمال مهی خان ( مهدی خان ) کولیوند چنگیزی
مرحوم توشمال کحیا ( kahya ) کولیوند دارای سه پسر به نامهای مهدی خان و خیراله و فرج اله داشته است و همگی جزو خوانین چنگیزی به حساب می آیند. در یکی از صبحهای دل انگیز بهاری یا تابستان، مرحوم کربلایی آواخت، از کل ( koel ) یا کله ( koelah ) با تفنگ سه تا کبک را می کشد. وی بعد از شکار کبک عازم منزل میشود در بین راه، توشمال مهدی خان کولیوند را می بیند به رسم ادب، به او می گوید: سلام، اما وی در جواب می گوید سلام سرپنام، یعنی ناسلام. کربلایی آ
واخت از این برخورد و جریانی که بین آنها اتفاق افتاده، بسیار ناراحت میشود فی البداهه به توشمال مهدی خان پاسخ می دهد و می گوید :
مهدی خان، سلام از آسمان آید برزمین / جواب سلام بد می گویی ای گور ( گبر ) لعین
خان کولیوند وقتی می بیند کربلایی آواخت ناراحت شده، میگوید: من منظور بدی نداشتم، از روی بغض و کینه چنین نگفتم، بلکه منظورم این است که تو مردی ملا و با شخصیت هستی، چرا به این کار مبادرت ورزیدی؟ یعنی به "کله" رفته ای و کبک کشته ای، این کار را باید به بچه هایت واگذار می کردی.
کربلایی آواخت از این محاوره و شعر بستن به خان کولیوند، تا حدودی ناراحت می شود، که چرا نسنجیده، سخن گفته است. کربلایی آواخت به علت این اشتباهی که کرده و برای آرامش وجدانش، با اصرار زیاد سه کبک را به مهدی خان میدهد و هر چه مهدی خان هدیه را قبول نمی کند، ولی در نهایت چون ملا زیاد اصرار میکند، توشمال کبک ها را می برد.
معرفی مشهدی موسی کریمی ابن کربلایی کریم
مشهدی موسی ابن کربلایی کریم ابن جمشید ابن شمشیر ابن قریش ابن روشن ابن پیرزاد ابن کیخاله کولیوند، از افراد متدین و مهماندار و مهمان نواز و مهربان است. مادرش از دودمان یا تیره هواسعلی کولیوند می باشد و از نسب پدری به سردار کیخاله یا کیقبادخان کولیوند می رسد. مشهدی موسی فردی صلح طلب و با تقوی بود آنچه که اعقاب و اقربایش میگویند تا آخر عمر کشمش و انگور نخورد، به دلیل اینکه شنیده بود، شراب از انگور است. آنطور که بزرگترها می گفتند ایشان مقلد حضرت آیت الله العظمی بروجردی بود. وی همواره در تلاش بود، در کار دامداری و کشاورزی به صورت عمده فعالیت می کرد. آنطور که مرحوم خانجان ( ناصر ) میر
برای نوه مشهدی موسی یعنی مرحوم نورالله کریمی در تهران نقل کرده بود، گفته بود: زمانی که موسی از الشتر تازه آمده بود و گویا اجاره و مالیات آخرین والی پشتکوه از طایفه میر، طلب می نماید کمبود و نواقص آن را با طیب خاطر می پردازد. وی در آن زمان چندها نفر در منزلش نان خور بوده و در اداره گله ها و رمه هایش را اداره می کردند. آن مرحوم به همراه پدرش با دایی های هواسعلیش ییلاق و گرمسیر در بین الشتر و سیمره در حال آمد و رفت بودند، ولی بطور رسمی بین سال های ۱۲۹۵ تا سال ۱۳۰۰ از الشتر که به سیمره می آیند، دیگر بر نمی گردند. همانطور که ذکر شد فردی بخشنده و نسبت به اقوام و فامیل و افراد ضعیف و رهگذر نهایت مهربانی و همکاری را از خود نشان میداد. در یک نزاع محلی پسر دومش محمدحسن در جوانی با این که فقط یک بچه نوزاد داشت، ابتدا زخمی و در کمتر از شش ماه از دنیا رفت، اما بخاطر این که خونریزی و کینه بیشتر نشود، مصالحه کرد و از مسببین نزاع و قتل گذشت نمود. ایشان با میر غلام هاشمی رفت و آمد داشت و به ادب و کمال و انسانیت مشهدی موسی احترام می گذاشت. و در امور محلی از ایشان مشورت می گرفت. اینها همه وجاهت و با اصالت بودن وی را میرساند. سایر افراد از نسل پیرزاد، در کشاورزی، حلاجی و ساختن ابزار کشاورزی و فعالیتهای اینچنینی سرآمد بودند. از میان آنها باید به ابراهیم بگ و حاتم بگ ابن لامع اشاره کرد. مشهدی موسی دارای سه پسر به نامهای حسین خان، محمد حسن و عزیز و یک دختر هم به نام صورت داشت. مشهدی موسی در سال ۱۳۵۰ شمسی چهره در نقاب خاک کشید .
تا آنجایی که نگارنده تحقیق کرده است، عده ای از اعقاب کیخاله ( کیقباد خان ) درحال حاضر به نهاوند مهاجرت کرده اند و فامیلی سلگی را برای خود برگزیده اند. جمعی دیگر حداکثر روستای محمد علی آباد در الشتر را تشکیل داده اند. همچنین فرزندان کیخاله در روستاهای شاپور آباد و بین دار ( بسطام ) و چم تکله به صورت منسجم و پراکنده زندگی می کنند. بقیه هم در شهرستانهای خرم آباد و دره شهر و روستاها و نواحی آن دو شهر به زندگی خویش می پردازند.
در پایان این نکته را یادآوری می کنم، سالها از مرگ بزرگان جامعه ما از جمله سردارکیخاله ( کیقباد خان ) کولیوند می گذرد، اما آنچه همیشه باقی است تلاش و مسئولیت پذیری آیندگان برای شکوفایی کشور و پویایی آن و داشتن هویت و الگوهای کوچک، بزرگ و متوسط در تمام زمینه های اجتماعی و سیاسی و مذهبی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی در مقیاس بومی محلی و استانی و کشوری و در نهایت الگوهای جهانی که به همه ی بشریت تعلق دارند مانند پیامبر آخرالزمان ( ص ) که الگو و نمونه ی حسنه برای همه ی عصرها و نسلهاست. کیخاله و اعقابش و بطورکلی چهار ستون لرستان و پنج ستون ایلام همگی شیعه ی دوازده امامی هستند و دوست داشتن اهلبیت پیامبر ( ع ) جذبه ای عاطفی و ایمانی است که از کودکی تا مرگ به صورت جریانی پیوسته در زندگی فردی و اجتماعی ما حضوری گسترده و چشمگیر دارد.
" خودکشی درد بی درمان جامعه"
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
انسان امروز تنهای تنهاست. آن چنان مشغول و سرگرم دغدغه های زندگی است ، که در حل مشکلات خویش درمانده و کلافه شده است، وی بدون مشورت و ایجاد روابط اجتماعی سالم ، و کمک گرفتنن از خانواده و افراد دلسوز جامعه، با مخفی کاری و به ظاهر حفظ آبرو داری ، خودش یک تنه می خواهد مشکلات خویش را حل نماید ، غافل از آنکه فردگرایی و حصار خود خواهی ها انسان امروز را در چنبره ی مشکلاتش زندانی کرده است، تا آنجا که انسان ره برون رفت از این دنیای پر شتاب و تغییر را گم کرده ، و در زیر بار مشکلات و رنجهای زمانه، قامتش خمیده، و دچار پیری زود رس شده، و نهایتا" افسردگی و نا امیدی ، انسان امروز را به بن بست کشانده است . بنابراین انسان تنها و گرفتار امروز، مسئول عملکرد مثبت و منفی خویش می باشد. وی به جای چاره جویی، و داشتن عملکردی منطقی، برای حل مشکلاتش، متاءسفانه چاره را در حذف خویش و پاک کردن صورت مسئله می داند.
... [مشاهده متن کامل]
تعریف خودکشی:خودکشی�عملی عمدی است که باعث مرگ فرد شود.
پدیده ی خودکشی اغلب به علت�یاءس، و نا امیدی، و�اختلال روانی�نظیر�افسردگی، �اختلال دو قطبی، اسکیزوفرنی، شکست عشقی، اعتیاد به الکل، یا�سوء مصرف دارو و مواد مخدر�نسبت داده می شود. �اغلب، عوامل استرس زا مانند�مشکلات مالی�و یا مشکلات�ارتباط بین فردی در این میان نقش دارند.
در کشور ایران گرچه بالاترین آمار خودکشی را در تهران و کمترین خودکشی را یزد معرفی کرده است، ولی استان ایلام با وجود جمعیت کم و شدت عمل خودکشی و خودسوزی حالت بحرانی را به ما نشان می دهند هرچند استرس ها، دغدغه ها، و رنج های زندگی با شاخص های فقر و تبعیض و نابرابری و اعتیاد حداقل یکی از اعضای کانون خانواده و امراض ناعلاج ، و خلا ء مذهبی و ناامیدی و شکست در ابعاد اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی هر کدام به نوعی در ایجاد این پدیده شوم نقش داشته و دارند. [اقتباس از تعریف واژه خودکشی در ویکیپدیا]
برای نمونه، آن نوجوان آبادانی که تمام دارائیش دوچرخه و موبایلی بود، بعد از آنکه مادرش بر اثر فقر و تنگدستی آن ها را می فروشد، فوری، در حرکتی هیجانی و هشداری قاطعانه به جامعه ی خویش، دست به خودکشی می زند. وبا این عمل خانواده اش را داغدار و عزادار می نماید.
با توجه به این که سال ها از ساختن فیلم انسانی و آموزنده ی" گاو" می گذرد ولی در تحلیل خودکشی ها و یا جنون آن مردی که صاحب گاو بود، وقتی گاوش را مرده دید، همه زندگی و امید خود را از دست می دهد. از شدت ناراحتی برای مرگ گا وش، دچار جنون می شود و خود را گاو تصور می کند. اینها نمونه ای از دل بستگی های انسان به داشته های خویش است که تا داشته هایش دچار خدشه و نابودی می شود گویی فرد از تمام هستی ساقط می شود. وگاه افسرده و گاه جنون و گاه دست به اقدامی خطرناک یعنی خود کشی می زند.
در یکی از شهرهای کوچک استان ایلام ( ۱ ) فردی که کارگر روز مزد شهرداری بود بر اثر فقر، خودکشی نمود.
در ماه اول پاییز سال ۹۷ ۱۳ شمسی نیز زنی که چند سال تحمل شوهر معتاد و بیکار خود را می نماید، بعد از مدتی که فقر و ناامیدی بر آن زن مستولی می شود، وی نیز چاره را در خودکشی می بیند. در واقع کودک دلبند آن زن براثر فقر وبیکاری پدر معتادش دچار کم وزنی و سوء هاضمه می شود. لذا آن زن بی پناه، به بن بست رسیده، و خود را اعدام می کند.
بر مبنای دیدگاه ماکس وبر، که قائل به چهار نوع خودکشی می باشند، چنین خودکشی هایی که در جوامع جهان سوم و جوامع در حال گذار، رخ می دهد، طیفی از خودکشی های تقدیرگرایانه و خودخواهانه و آنومیک می باشند. زیرا در خودخودکشی های خودخواهانه فرد کمتر با جامعه ادغام می شود و فرد خودکشی کننده خود را تنها و منزوی احساس می کند و پیوندش با گروه ضعیف یا پاره شده است و خودکشی تقدیرگرایانه از این جهت که فرد چنان در جبر اجتماعی واقع می شود به طور مثال اگر برای طلاق یا خلاصی از وضع موجود به محاکم قضایی هم مراجعه کند، چون افکار جامعه بر تحکیم بنیان خانواده استوار است ، بیشتر اوقات زنها محکوم و تسلیم زورگویی و رفتار نابهنجار شوهرانشان می شوند. تاءخیر در رسیدگی به اختلافات زوجین، موجب می شود، که زن یا شوهر ممکن است به طرف مقابل خود ظلم و ستم روا دارد، و تداوم اختلافات زوجین کار را به جاهای خطرناک سوق دهد.
برخی محاکم قضایی، دوران طلاق و انفکاک چنین زندگی هایی را به تعویق می اندازند و زمان را می کُشند. بنابراین فرد چون توان رهایی از بن بست را ندارد، احتمالا فکر خودکشی در او تقویت می شود. همان طوری که آن مادر برای رهایی از زندگی مشترک با یک معتاد، ، خودکشی کرد. در حقیقت آن زن، از یک طرف به خاطر بچه اش تسلیم زندگی مشترک بود ، به امید آنکه شاید شوهرش خود را از اعتیاد نجات دهد، و از طرف دیگر نابهنجاری رفتار شوهرش، عدم تحمل این زندگی ناقص، با شوهر بی مسئولیت، و بیکارش او را به واکنش رهایی و خاتمه زندگی خود ، کشانید. همان طور که ذکر شد، خودکشی های جوامع در حال گذار و سنتی ، طیفی از انواع خودکشی را در برمی گیرند مثلا در خودکشی آنومیک شرایط تغییرات سریع اجتماعی و اقتصادی باعث شده است که بین خواسته ها و آمال و امکاناتی که جامعه در اختیار فرد می گذارد فاصله و شکاف ایجاد گردد، به همین خاطر افراد چون آرزوهای خود را بر باد رفته می بینند، به عبارتی از راههای قانونی به خواسته های خود نمی رسند، احتمالا اقدام به خودکشی و یا غرق در ناامیدی و افسردگی می شوند.
پدیده ی خودکشی ، به عنوان یک مسئله ی اجتماعی در جامعه ی ما وجود دارد، تا زیر بنا و زیر ساختهای اجتماعی را درست نکنیم، همواره این مسئله قابل ملاحظه ، و مطالعه است طبق کانال های کاکاوند لکستان ، و صدای نهاوند در همین مهرماه ۹۷ اعلام شده بود، که؛ " دختری بیست ساله با اسلحه شکاری خود را کشت. "
در سایت علوم اجتماعی، مسائل روز چند تا از علائم خودکشی را به شرح زیر آورده است؛
۱ - احساس تنهایی و بی ارزشی وبه بن بست رسیدن
۲ - رفتار پرخاشگرانه
۳ - احساس ناامیدی به آینده
۴ - مصرف بی رویه الکل و مواد مخدر
۵ - مرتب ازمُردن حرف زدن
آنچه مشخص است جامعه ی ما دچار تراژدی و بحرانی به نام خودکشی و خود سوزی شده است. بنابراین عقلای قوم باید فکری به حال این پدیده ی خطرناک بکنند. اگر دولتمردان و مسئولین ذیربط جامعه، به مسئله فقر و بیکاری وسایر آسیبهای خانواده، و بررسی تحکیم بنیان خانواده قبل از مبتلا شدن زوجین به اختلاف و درگیری نپردازند، و کاری اساسی صورت ندهند، قطعا" زندگی مشترک خدشه دار خواهد شد. از طرفی نیز اگر اختلاف زوجین ریشه ی عمیقی داشت ، بهترین راه جدایی است . تا افراد شایسته ای که در بین چنین زوج هایی وجود دارند، استعدادهایشان ضایع نشود. امید است شاهد کاهش و ریشه کنی اپیدمی خودکشی باشیم.
پی نوشته؛
( ۱ ) - شهرستان دره شهر
منابع:
۱ - حسینی، صنعتی و . . . . همکاران - مجموعه دروس تخصصی رشته علوم اجتماعی - سال ۱۳۹۳ - صفحه ۲۰۶ - انتشارات کتابخانه فرهنگ
۲ - سایت ویکیپدیا
۳ - کانال کاکاوند لکستان
۴ - سایت علوم اجتماعی، مسائل روز
۵ - مطالعات میدان نگارنده
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
انسان امروز تنهای تنهاست. آن چنان مشغول و سرگرم دغدغه های زندگی است ، که در حل مشکلات خویش درمانده و کلافه شده است، وی بدون مشورت و ایجاد روابط اجتماعی سالم ، و کمک گرفتنن از خانواده و افراد دلسوز جامعه، با مخفی کاری و به ظاهر حفظ آبرو داری ، خودش یک تنه می خواهد مشکلات خویش را حل نماید ، غافل از آنکه فردگرایی و حصار خود خواهی ها انسان امروز را در چنبره ی مشکلاتش زندانی کرده است، تا آنجا که انسان ره برون رفت از این دنیای پر شتاب و تغییر را گم کرده ، و در زیر بار مشکلات و رنجهای زمانه، قامتش خمیده، و دچار پیری زود رس شده، و نهایتا" افسردگی و نا امیدی ، انسان امروز را به بن بست کشانده است . بنابراین انسان تنها و گرفتار امروز، مسئول عملکرد مثبت و منفی خویش می باشد. وی به جای چاره جویی، و داشتن عملکردی منطقی، برای حل مشکلاتش، متاءسفانه چاره را در حذف خویش و پاک کردن صورت مسئله می داند.
... [مشاهده متن کامل]
تعریف خودکشی:خودکشی�عملی عمدی است که باعث مرگ فرد شود.
پدیده ی خودکشی اغلب به علت�یاءس، و نا امیدی، و�اختلال روانی�نظیر�افسردگی، �اختلال دو قطبی، اسکیزوفرنی، شکست عشقی، اعتیاد به الکل، یا�سوء مصرف دارو و مواد مخدر�نسبت داده می شود. �اغلب، عوامل استرس زا مانند�مشکلات مالی�و یا مشکلات�ارتباط بین فردی در این میان نقش دارند.
در کشور ایران گرچه بالاترین آمار خودکشی را در تهران و کمترین خودکشی را یزد معرفی کرده است، ولی استان ایلام با وجود جمعیت کم و شدت عمل خودکشی و خودسوزی حالت بحرانی را به ما نشان می دهند هرچند استرس ها، دغدغه ها، و رنج های زندگی با شاخص های فقر و تبعیض و نابرابری و اعتیاد حداقل یکی از اعضای کانون خانواده و امراض ناعلاج ، و خلا ء مذهبی و ناامیدی و شکست در ابعاد اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی هر کدام به نوعی در ایجاد این پدیده شوم نقش داشته و دارند. [اقتباس از تعریف واژه خودکشی در ویکیپدیا]
برای نمونه، آن نوجوان آبادانی که تمام دارائیش دوچرخه و موبایلی بود، بعد از آنکه مادرش بر اثر فقر و تنگدستی آن ها را می فروشد، فوری، در حرکتی هیجانی و هشداری قاطعانه به جامعه ی خویش، دست به خودکشی می زند. وبا این عمل خانواده اش را داغدار و عزادار می نماید.
با توجه به این که سال ها از ساختن فیلم انسانی و آموزنده ی" گاو" می گذرد ولی در تحلیل خودکشی ها و یا جنون آن مردی که صاحب گاو بود، وقتی گاوش را مرده دید، همه زندگی و امید خود را از دست می دهد. از شدت ناراحتی برای مرگ گا وش، دچار جنون می شود و خود را گاو تصور می کند. اینها نمونه ای از دل بستگی های انسان به داشته های خویش است که تا داشته هایش دچار خدشه و نابودی می شود گویی فرد از تمام هستی ساقط می شود. وگاه افسرده و گاه جنون و گاه دست به اقدامی خطرناک یعنی خود کشی می زند.
در یکی از شهرهای کوچک استان ایلام ( ۱ ) فردی که کارگر روز مزد شهرداری بود بر اثر فقر، خودکشی نمود.
در ماه اول پاییز سال ۹۷ ۱۳ شمسی نیز زنی که چند سال تحمل شوهر معتاد و بیکار خود را می نماید، بعد از مدتی که فقر و ناامیدی بر آن زن مستولی می شود، وی نیز چاره را در خودکشی می بیند. در واقع کودک دلبند آن زن براثر فقر وبیکاری پدر معتادش دچار کم وزنی و سوء هاضمه می شود. لذا آن زن بی پناه، به بن بست رسیده، و خود را اعدام می کند.
بر مبنای دیدگاه ماکس وبر، که قائل به چهار نوع خودکشی می باشند، چنین خودکشی هایی که در جوامع جهان سوم و جوامع در حال گذار، رخ می دهد، طیفی از خودکشی های تقدیرگرایانه و خودخواهانه و آنومیک می باشند. زیرا در خودخودکشی های خودخواهانه فرد کمتر با جامعه ادغام می شود و فرد خودکشی کننده خود را تنها و منزوی احساس می کند و پیوندش با گروه ضعیف یا پاره شده است و خودکشی تقدیرگرایانه از این جهت که فرد چنان در جبر اجتماعی واقع می شود به طور مثال اگر برای طلاق یا خلاصی از وضع موجود به محاکم قضایی هم مراجعه کند، چون افکار جامعه بر تحکیم بنیان خانواده استوار است ، بیشتر اوقات زنها محکوم و تسلیم زورگویی و رفتار نابهنجار شوهرانشان می شوند. تاءخیر در رسیدگی به اختلافات زوجین، موجب می شود، که زن یا شوهر ممکن است به طرف مقابل خود ظلم و ستم روا دارد، و تداوم اختلافات زوجین کار را به جاهای خطرناک سوق دهد.
برخی محاکم قضایی، دوران طلاق و انفکاک چنین زندگی هایی را به تعویق می اندازند و زمان را می کُشند. بنابراین فرد چون توان رهایی از بن بست را ندارد، احتمالا فکر خودکشی در او تقویت می شود. همان طوری که آن مادر برای رهایی از زندگی مشترک با یک معتاد، ، خودکشی کرد. در حقیقت آن زن، از یک طرف به خاطر بچه اش تسلیم زندگی مشترک بود ، به امید آنکه شاید شوهرش خود را از اعتیاد نجات دهد، و از طرف دیگر نابهنجاری رفتار شوهرش، عدم تحمل این زندگی ناقص، با شوهر بی مسئولیت، و بیکارش او را به واکنش رهایی و خاتمه زندگی خود ، کشانید. همان طور که ذکر شد، خودکشی های جوامع در حال گذار و سنتی ، طیفی از انواع خودکشی را در برمی گیرند مثلا در خودکشی آنومیک شرایط تغییرات سریع اجتماعی و اقتصادی باعث شده است که بین خواسته ها و آمال و امکاناتی که جامعه در اختیار فرد می گذارد فاصله و شکاف ایجاد گردد، به همین خاطر افراد چون آرزوهای خود را بر باد رفته می بینند، به عبارتی از راههای قانونی به خواسته های خود نمی رسند، احتمالا اقدام به خودکشی و یا غرق در ناامیدی و افسردگی می شوند.
پدیده ی خودکشی ، به عنوان یک مسئله ی اجتماعی در جامعه ی ما وجود دارد، تا زیر بنا و زیر ساختهای اجتماعی را درست نکنیم، همواره این مسئله قابل ملاحظه ، و مطالعه است طبق کانال های کاکاوند لکستان ، و صدای نهاوند در همین مهرماه ۹۷ اعلام شده بود، که؛ " دختری بیست ساله با اسلحه شکاری خود را کشت. "
در سایت علوم اجتماعی، مسائل روز چند تا از علائم خودکشی را به شرح زیر آورده است؛
۱ - احساس تنهایی و بی ارزشی وبه بن بست رسیدن
۲ - رفتار پرخاشگرانه
۳ - احساس ناامیدی به آینده
۴ - مصرف بی رویه الکل و مواد مخدر
۵ - مرتب ازمُردن حرف زدن
آنچه مشخص است جامعه ی ما دچار تراژدی و بحرانی به نام خودکشی و خود سوزی شده است. بنابراین عقلای قوم باید فکری به حال این پدیده ی خطرناک بکنند. اگر دولتمردان و مسئولین ذیربط جامعه، به مسئله فقر و بیکاری وسایر آسیبهای خانواده، و بررسی تحکیم بنیان خانواده قبل از مبتلا شدن زوجین به اختلاف و درگیری نپردازند، و کاری اساسی صورت ندهند، قطعا" زندگی مشترک خدشه دار خواهد شد. از طرفی نیز اگر اختلاف زوجین ریشه ی عمیقی داشت ، بهترین راه جدایی است . تا افراد شایسته ای که در بین چنین زوج هایی وجود دارند، استعدادهایشان ضایع نشود. امید است شاهد کاهش و ریشه کنی اپیدمی خودکشی باشیم.
پی نوشته؛
( ۱ ) - شهرستان دره شهر
منابع:
۱ - حسینی، صنعتی و . . . . همکاران - مجموعه دروس تخصصی رشته علوم اجتماعی - سال ۱۳۹۳ - صفحه ۲۰۶ - انتشارات کتابخانه فرهنگ
۲ - سایت ویکیپدیا
۳ - کانال کاکاوند لکستان
۴ - سایت علوم اجتماعی، مسائل روز
۵ - مطالعات میدان نگارنده
" سیری در سخنان امام حسین ( ع ) " - ۱۱
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث:
مرگ با سعادت
متن حدیث:
إنی لا أری الموت إلاّ سعادةً ولا الحیاةَ مع الظالمین إلا برما
منبع حدیث:
... [مشاهده متن کامل]
تحف العقول، ص 276
ترجمه حدیث:
به تحقیق من نمی بینم مرگ را، مگر سعادت و نمی بینم زندگی در کنار ستمگران را، مگر عار و ننگ
توضیح حدیث:
سخن برحسب ظاهر متن و ترجمه ی آن واضح است، زیرا حضرت امام حسین ( ع ) در جریان قیامش، فرموده است؛ " من مرگ را جز سعادت ، و زندگی با بیدادگران را جز ننگ نمی پندارم"
در این حدیث؛ برای مبارزه با باطل و بیدادگران، مرگ در راه خدا و شهادت را ترویج عملی فرموده است. و در این راستا خود حضرت با یزیدیان و طواغیت سر سازش نداشته است . تا آنجا که آن حضرت، در فرازی دیگر فرموده است؛
" همچون منی بایزید بیعت نمی کند. "
[ سایت خبر گزاری مهر ، بیعت نکردن امام حسین ( ع ) با یزید و خروج از مدینه]
حضرت امام حسین با قیامش شهادت را برگزید ، وبا یزیدیان بیعت نکرد و در این راستا جان شیرینش را برای احیای امر به معروف و نهی از منکر و زنده کردن دین جدش رسول الله ، در کربلاتقدیم حق نمود.
حضرت سیدالشهدا با حاکم مدینه و مروان بن حکم ، در مدینه، و به ابن زبیر و ابن عمر در مکه صراحتا" سازش ناپذیری خود با یزید و یزیدیان را اعلام فرمودند.
در حقیقت؛ مرگ در راه خدا و هدف مقدس ، سِعادت ابدی است، و زندگی در کنار طاغوت و طاغوتیان ننگ ابدی می باشد.
در ضرب المثل لکی داریم؛
"مردی و ناموس نه زنئی و نام ننگ"
ترجمه:
مرده با ناموس بهتر از زنده ای که نامش به ننگ الوده است.
این ضرب المثل لکی به صورت زیر هم شنیده شده است؛
مِردِن و ناموس
نه زِنَئی و ننگ
یعنی:
مُردن و مرگِ با عزت
ّبهتر از زنده ماندن
و
زندگی کردن
با
ذلت و ننگ است.
بنابراین حضرت امام حسین ( ع ) مرگ با عزت را چون پلی می دانست که انسان را از یک مکان بد و پر از سختی ، به یک مکان خوب و پر از آرامش و آسایش می رساند.
منابع:
۱ - تحف العقول - ص۲۷۶
۲ - سایت خبر گزاری مهر ، در باره ی بیعت نکر ن حضرت امام آ حسن با یزید بن معاویه
۳ - سایت نور آباد ( دلفان ) - ضرب المثل لکی
۴ - مطالعات میدانی نگارنده
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث:
مرگ با سعادت
متن حدیث:
إنی لا أری الموت إلاّ سعادةً ولا الحیاةَ مع الظالمین إلا برما
منبع حدیث:
... [مشاهده متن کامل]
تحف العقول، ص 276
ترجمه حدیث:
به تحقیق من نمی بینم مرگ را، مگر سعادت و نمی بینم زندگی در کنار ستمگران را، مگر عار و ننگ
توضیح حدیث:
سخن برحسب ظاهر متن و ترجمه ی آن واضح است، زیرا حضرت امام حسین ( ع ) در جریان قیامش، فرموده است؛ " من مرگ را جز سعادت ، و زندگی با بیدادگران را جز ننگ نمی پندارم"
در این حدیث؛ برای مبارزه با باطل و بیدادگران، مرگ در راه خدا و شهادت را ترویج عملی فرموده است. و در این راستا خود حضرت با یزیدیان و طواغیت سر سازش نداشته است . تا آنجا که آن حضرت، در فرازی دیگر فرموده است؛
" همچون منی بایزید بیعت نمی کند. "
[ سایت خبر گزاری مهر ، بیعت نکردن امام حسین ( ع ) با یزید و خروج از مدینه]
حضرت امام حسین با قیامش شهادت را برگزید ، وبا یزیدیان بیعت نکرد و در این راستا جان شیرینش را برای احیای امر به معروف و نهی از منکر و زنده کردن دین جدش رسول الله ، در کربلاتقدیم حق نمود.
حضرت سیدالشهدا با حاکم مدینه و مروان بن حکم ، در مدینه، و به ابن زبیر و ابن عمر در مکه صراحتا" سازش ناپذیری خود با یزید و یزیدیان را اعلام فرمودند.
در حقیقت؛ مرگ در راه خدا و هدف مقدس ، سِعادت ابدی است، و زندگی در کنار طاغوت و طاغوتیان ننگ ابدی می باشد.
در ضرب المثل لکی داریم؛
"مردی و ناموس نه زنئی و نام ننگ"
ترجمه:
مرده با ناموس بهتر از زنده ای که نامش به ننگ الوده است.
این ضرب المثل لکی به صورت زیر هم شنیده شده است؛
مِردِن و ناموس
نه زِنَئی و ننگ
یعنی:
مُردن و مرگِ با عزت
ّبهتر از زنده ماندن
و
زندگی کردن
با
ذلت و ننگ است.
بنابراین حضرت امام حسین ( ع ) مرگ با عزت را چون پلی می دانست که انسان را از یک مکان بد و پر از سختی ، به یک مکان خوب و پر از آرامش و آسایش می رساند.
منابع:
۱ - تحف العقول - ص۲۷۶
۲ - سایت خبر گزاری مهر ، در باره ی بیعت نکر ن حضرت امام آ حسن با یزید بن معاویه
۳ - سایت نور آباد ( دلفان ) - ضرب المثل لکی
۴ - مطالعات میدانی نگارنده
" پرخاشگرهای اجتماعی را دریابیم"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در گذشته جوامع ایلیاتی و روستایی به علت همبستگی شدید و روابط چهره به چهره کمتر دچار بحران روحی و کجروی می شدند. در گذشته عصبانیتها و پرخاشگری ها تا حدودی کنترل شده بود، اما امروزه در شهرها و روستاها وحتا شهر کوچکی مانند شهرستان دره شهر، برخی از افراد دچار آشفتگی روحی و روانی و پرخاشگری شده اند، و در کمتر از چهل روز شاهد خودکشی و قتل در بین شهروندان این شهر روستایی هستیم. همین چند فقره نابهنجاری و کجروی می طلبد ، که مسئولین ذیربط و متولیان سلامتی روح و روان جامعه باید اقدامی انجام دهند، و با اعمال پیشگیرانه، مانع از بروز چنین حوادثی شوند. اهل علم و جامعه شناسان و روانشناسان ادارات و نهادهای ذیربط، علل و عوامل چنین پرخاشگری هایی را باید بررسی نمایند. و این رفتار انفجاری در خودکشی و دیگر کشی و گاه در خود زنی چه عوامل نابهنجار، و ویژگی های نامناسبی بر روح و روان فرد تلنبار شده، که با یک رفتار و عامل عصبی زا وجود ناکام و سرکوب شده ی فرد روان پریش را مانند بشکه ی بنزین با کوچکترین اشتعالی منفجر می شود، و خویش و دیگران را دچار درد سر می کند.
... [مشاهده متن کامل]
آیا خلا؛ دینی است که موجب چنان رفتار نامناسبی می شود؟ و یا عوامل دیگر هم در انجام چنین عواملی دخیل هستند؟
در برخی از روایات آمده است، که برای انسان بد اخلاق در گوشش اذان بخوانید. منظور آنست، که فرد بداخلاق و پرخاشگر نماز بخواند، و برخدا وند تکیه کند. و بر ناکامی ها صبر و حوصله و و تلاش نماید، تا دنیای بهتری را برای خود خلق کند. لازم به ذکر است، فقر، بیکاری ، اعتیاد به مواد مخدر روان گردان و پوچ گرایی و طرد شدن از جامعه، و . . . واز همه مهمتر ضعف الگوها و سست شدن بنیان خانواده و نا کار آمدی گروههای نخستین ، و بی ایمانی و یاءس و نا امیدی و افسردگی مزید برعلت می شوند، و افراد دست به کارهای خلاف هنجارها و ارزشهای اجتماعی می زنند.
در پایان احادیثی مرتبط با بد اخلاقی عرضه می شود.
🌹فواید گوش کردن اذان🌹
۱. برطبق سخن پیامبر اسلام ( ص ) ؛ شنیدن اذان انسان را از اهل آسمان قرار مى دهد، و اخلاق را نیکو مى کند.
۲ - امام على ( علیه السلام ) نیز مى فرماید: کسى که اخلاقش بد است در گوش او اذان بگویید
۳ - شنیدن اذان انسان را سعادت مند مى کند. پیامبر اکرم ( صلى الله علیه وآله وسلم ) مى فرماید: کسى که صداى اذان را بشنود و به آن روى آورد، نزد خداوند از سعادت مندان است.
[ در روایت سوم به نماز و روی آوردن به خدا اشاره شده است و قر آن نیز فرموده است؛ نماز انسان را از فحشا و گناه باز می دارد. ]
۴ - شنیدن اذان سبب دورى شیطان مى شود. رسول اکرم ( صلى الله علیه وآله ) مى فرماید: شیطان وقتى نداى اذان را مى شنود فرار مى کند
منابع:
۱ - میزان الحکمه، ج1، ص۸۲
۲ - همان منبع اول، ج1، ص۴۲
۳ - مجلسى، محمد باقر ، بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۹۰
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در گذشته جوامع ایلیاتی و روستایی به علت همبستگی شدید و روابط چهره به چهره کمتر دچار بحران روحی و کجروی می شدند. در گذشته عصبانیتها و پرخاشگری ها تا حدودی کنترل شده بود، اما امروزه در شهرها و روستاها وحتا شهر کوچکی مانند شهرستان دره شهر، برخی از افراد دچار آشفتگی روحی و روانی و پرخاشگری شده اند، و در کمتر از چهل روز شاهد خودکشی و قتل در بین شهروندان این شهر روستایی هستیم. همین چند فقره نابهنجاری و کجروی می طلبد ، که مسئولین ذیربط و متولیان سلامتی روح و روان جامعه باید اقدامی انجام دهند، و با اعمال پیشگیرانه، مانع از بروز چنین حوادثی شوند. اهل علم و جامعه شناسان و روانشناسان ادارات و نهادهای ذیربط، علل و عوامل چنین پرخاشگری هایی را باید بررسی نمایند. و این رفتار انفجاری در خودکشی و دیگر کشی و گاه در خود زنی چه عوامل نابهنجار، و ویژگی های نامناسبی بر روح و روان فرد تلنبار شده، که با یک رفتار و عامل عصبی زا وجود ناکام و سرکوب شده ی فرد روان پریش را مانند بشکه ی بنزین با کوچکترین اشتعالی منفجر می شود، و خویش و دیگران را دچار درد سر می کند.
... [مشاهده متن کامل]
آیا خلا؛ دینی است که موجب چنان رفتار نامناسبی می شود؟ و یا عوامل دیگر هم در انجام چنین عواملی دخیل هستند؟
در برخی از روایات آمده است، که برای انسان بد اخلاق در گوشش اذان بخوانید. منظور آنست، که فرد بداخلاق و پرخاشگر نماز بخواند، و برخدا وند تکیه کند. و بر ناکامی ها صبر و حوصله و و تلاش نماید، تا دنیای بهتری را برای خود خلق کند. لازم به ذکر است، فقر، بیکاری ، اعتیاد به مواد مخدر روان گردان و پوچ گرایی و طرد شدن از جامعه، و . . . واز همه مهمتر ضعف الگوها و سست شدن بنیان خانواده و نا کار آمدی گروههای نخستین ، و بی ایمانی و یاءس و نا امیدی و افسردگی مزید برعلت می شوند، و افراد دست به کارهای خلاف هنجارها و ارزشهای اجتماعی می زنند.
در پایان احادیثی مرتبط با بد اخلاقی عرضه می شود.
🌹فواید گوش کردن اذان🌹
۱. برطبق سخن پیامبر اسلام ( ص ) ؛ شنیدن اذان انسان را از اهل آسمان قرار مى دهد، و اخلاق را نیکو مى کند.
۲ - امام على ( علیه السلام ) نیز مى فرماید: کسى که اخلاقش بد است در گوش او اذان بگویید
۳ - شنیدن اذان انسان را سعادت مند مى کند. پیامبر اکرم ( صلى الله علیه وآله وسلم ) مى فرماید: کسى که صداى اذان را بشنود و به آن روى آورد، نزد خداوند از سعادت مندان است.
[ در روایت سوم به نماز و روی آوردن به خدا اشاره شده است و قر آن نیز فرموده است؛ نماز انسان را از فحشا و گناه باز می دارد. ]
۴ - شنیدن اذان سبب دورى شیطان مى شود. رسول اکرم ( صلى الله علیه وآله ) مى فرماید: شیطان وقتى نداى اذان را مى شنود فرار مى کند
منابع:
۱ - میزان الحکمه، ج1، ص۸۲
۲ - همان منبع اول، ج1، ص۴۲
۳ - مجلسى، محمد باقر ، بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۹۰
"رابطه ی هویت فرد و قدرت دربین لکها"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
کلمات کلیدی، یا واژه های تحقیق عبارتند از ؛
هویت فرد، و قدرت
لکها به هر دلیلی در شرایطی واقع شده اند ، که در تاریخ بطور رسمی نام آنها کمتر ملاحظه می شود، ولی حضور فیزیکی آنها در مناطق لک نشین و جغرافیای خاص دلیلی بر وجود آنها در طول تاریخ بوده است. کاسی ها جد لکها بعد از بوجود آوردن حکومتهای پیش از تاریخ، حکومت انها در بین النهرین و شمال و غرب زاگرس، دوازده قرن قبل از میلاد بدست عیلامیها منقرض شدند. آنها با آیندگان یا همتباران آینده ی خویش، در قالب کرد و لر ، و سایر حاکما ن پارس و پارت و ماد همکاری داشته اند و هویت آنها در قالب قدرت حاکمه و عرف اجتماعی شکل گرفته است و کمتر بدنبال هویت واقعی خود بوده اند تا آنجا که هرگاه تواریخ به کرد اشاره داشته اند لک در بدنه ی حاکمیت آنها بوده است، و یا اگر به حاکمیت لرها اشاره شده است ، قطعا" در کنار آنها لکها ها نیز وجود داشته اند، ولی هویت واقعی خود رابطور مستقل به دلائل سیاسی - ا جتماعی ، و عرفی و . . . آشکار نکرده اند. وتا امروز استان مستقلی به نام لکستان ندارند. هرچند خیلی از مستشاران، و سفرنامه نویسان وقتی از سرزمینهایی که اکثریت قریب به اتفاق لک بوده اند در سفرنامه های خویش، از جمله خانم مادلین فریا استارک نوشته اند ؛ ما از لکستان عبور کردیم، و . . .
... [مشاهده متن کامل]
در هرصورت این نوشته ، نقش هویت ، و قدرت را بطور مختصر در ایجاد یک استان و یا معرفی دستاوردهای فرهنگی و اجتماعی یک قوم ، و . . . . بسر زبان افتادن افرادش و یا نوشتن مطالبی در مورد هویت و عملکرد آنها، به عبارت دیگر ، به حساب آوردن آنها در جریانات سیاسی و اجتماعی را سهم خواهی در قدرت و کسب هویت فردی و اجتماعی هردو را طلب می نماید.
قدرت، به معنای به اطاعت در آوردن دیگران است ، که افراد را به عملهایی وا می دارد که خود فرد ممکن است ، از انجام دادن آن عمل یا اعمال راضی نباشد.
هویت ؛ به مجموعه نگرشها ، و ویژگی ها و روحیات فرد و آنچه وی را از دیگران متمایز می کند، گفته می شود.
[ویکی پدیا]
فردریش نیچه نیز با شدت عمل بیشتری معتقد است؛ عرف شکنی ، تاوان و هزینه می طلبد ، و تسلیم عرف نیز بردگی را بدنبال می آورد . البته سخن نیچه در بحث مردم غرب کشور که همه فامیل و ریشه ای فامیلند رعایت عرف خیلی شکننده نبوده است. ولی دستهایی در کارند که کسب هویت و معرفی و تفکیک و استقلال فرهنگی ایلات و اقوام را به یک حرکت نامیمون تشبیه کنند. اما اشتراکات و افتراقات فرهنگی و دستاوددهای هردسته و قومی عناصری از فرهنگ ایرانی هستند که در طول قرنها شکل گرفته اند و در قالب خرده فرهنگها موجودیت یافته اند.
نیچه گفته است؛
" آن کس که از عُرف سر باز می زند، قربانی ِ کاری خلاف عادت می شود، اما آن کس که به عُرف تن در می دهد، برده ی آن می ماند. در هر حال نابودی - اش حتمی است. "
[فردریش_نیچه ، انسانی_زیاده_انسانی،
قطعه 552]
موسی نجفی در کتاب هویت شناسی ، معتقد است که؛ هویت اجتماعی انسان از پنج موءلفه پیروی می کند:
۱ - عوامل جغرافیایی - اقلیمی
۲ - عوامل سیاسی و تاریخی
۳ - عوامل اقتصادی و معیشتی
۴ - عوامل فرهنگی ( زبان و ادبیات و هند، میراث اساطیری، سنن، و آداب ، اعتقادات و آئین ها و رسوم و یادمان ها )
۵ - موءلفه تربیتی
آنچه مسلم است لکها بعد از نفوذ مهاجمان مسلمان ، دین اسلام را با تیز هوشی خاصی پذیرفتند، یعنی وارثین واقعی دین اسلام را شناسایی کردند و مرام و مذهب حضرت علی ( ع ) و اولادش به عنوان تشیع را پذیرفتند با حرکات حاکمان غیر علوی سازش نداشتند . آنها و ساکنین دیگر لرستان با بابک خرم دین همنوا شدند و تا پای مرگ از اعراب اجحاف گر ابراز انزجار کردند، یکی از رهبران آنها به نام فیروز پدر مروارید عمر را کشت، و برای مدح علی از اشعار دسته جمعی استفاده شد، کلاه نمدی شال و ستره و گلبندی و تنیره و یکسری آداب و سنن مانند راز و نیاز و خیرات و. . . را با تبعیت از پیشوای درویشان حضرت علی ( ع ) ویکسری مسائل را برای تبیین درویش مسلکی خویش ایجاد کردند و صف بندی و مبارزه ای در برابر اعراب متعصبی که ایرانیان را غلام و مجوس وشهروند درجه دوم می دانستند ، بوجود آوردند خیلی از باسوادان صیمره ای و دینوری و نهاوندی و پهله ای حتی در قیام مختار ثقفی علیه قاتلان امام حسین ( ع ) از اجتماع همین لکها و لرها و کردها استفاده نمود هرچند تاریخ از مردم اصفهان و جبل وسایر ایرانیان . . . در سپاه مختار ذکری به میان آورده است.
لکها افراد درویشی هم در سایه ی سادات و دانشمندان خود پرورش دادند که شاه خوشین ( احمد ابن مسعود صیمره ای، بهلول و بابا طاهر و کاکا رداء ( کاکا رضا ) و حسن درویش و بابا بزرگ و سلطان سهاک و خان الماس و سادات آتش بیگی و. . . . و آیت الله کاظمی مومه وندی را می توان نام برد.
نتیجه:
لکها در ۱۴۰۰ سال اخیر برمبنای اطاعت نسبی از حاکمان و بزرگانی که در غرب کشور خصوصا" استانهای ایلام و لرستان و کرمانشاه و همدان وخوزستان و فارس تبعیت کرده اند و هویت خود را در همکاری و بقاء حاکم خود دانسته اند و از لحاظ فردی و سهم خواهی سیاسی و نژاد گرایی نکرده اند . البته درویش مسلکی و اهمیت ندادن به عنصر قدرت و مکنت و شکوه ظاهری، تاحدودی از کسب هویت مستقل پرهیز کرده اند . هرچند خود مبتکر شعر و ادبیات و خلق تفکر یارسان و ایجاد جمعخانه ها، همراهی و همسفری نصیر پسر پیرزن لک به همراهی حضرت علی ( ع ) ، تا آنجا پیش رفت ، که وی حضرت علی را تا مرز نه بشر توانمش گفت ، و نه خدا توانمش خواند، متحیر می گردد. و همه چیز را در عظمت حضرت علی ( ع ) توجیه وتفسیر می کردند، و برخی معتقدند که نصیر العیاذبالله حضرت علی را خدا می دانسته است. و لکها در قدیم ضرب المثل ها یی در عظمت حضرت علی ( ع ( برزبان می راندند، بطور مثال در هنگام صبح وقتی ستیغ آفتاب به سیاه چادرها و خانهایشان دیده می شد ، می گفتند؛
کشیدن ( آمدن ) آفتاب، بریدن ذوالفقار
ویا ؛
به آن حضرت علی که لنگر آسمان و زمین بدست اوست.
و. . . .
منابع:
۱ - سایت ویکیپدیا ( ذیل تعریف هویت )
۲ - نجفی موسی - هویت شناسی - چاپ اول، نشر آرما صفحه ۲۶
۳ - مطالعات میدانی نگارنده
۴ - مصاحبه با برخی از هواداران مسلک یارسان
۵ - نیچه، فردریش - انسانی - زیاده - انسانی قطعه ۵۵۲
۶ - استارک - مادلین فریا - سفرنامه الموت لرستان و ایلام
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
کلمات کلیدی، یا واژه های تحقیق عبارتند از ؛
هویت فرد، و قدرت
لکها به هر دلیلی در شرایطی واقع شده اند ، که در تاریخ بطور رسمی نام آنها کمتر ملاحظه می شود، ولی حضور فیزیکی آنها در مناطق لک نشین و جغرافیای خاص دلیلی بر وجود آنها در طول تاریخ بوده است. کاسی ها جد لکها بعد از بوجود آوردن حکومتهای پیش از تاریخ، حکومت انها در بین النهرین و شمال و غرب زاگرس، دوازده قرن قبل از میلاد بدست عیلامیها منقرض شدند. آنها با آیندگان یا همتباران آینده ی خویش، در قالب کرد و لر ، و سایر حاکما ن پارس و پارت و ماد همکاری داشته اند و هویت آنها در قالب قدرت حاکمه و عرف اجتماعی شکل گرفته است و کمتر بدنبال هویت واقعی خود بوده اند تا آنجا که هرگاه تواریخ به کرد اشاره داشته اند لک در بدنه ی حاکمیت آنها بوده است، و یا اگر به حاکمیت لرها اشاره شده است ، قطعا" در کنار آنها لکها ها نیز وجود داشته اند، ولی هویت واقعی خود رابطور مستقل به دلائل سیاسی - ا جتماعی ، و عرفی و . . . آشکار نکرده اند. وتا امروز استان مستقلی به نام لکستان ندارند. هرچند خیلی از مستشاران، و سفرنامه نویسان وقتی از سرزمینهایی که اکثریت قریب به اتفاق لک بوده اند در سفرنامه های خویش، از جمله خانم مادلین فریا استارک نوشته اند ؛ ما از لکستان عبور کردیم، و . . .
... [مشاهده متن کامل]
در هرصورت این نوشته ، نقش هویت ، و قدرت را بطور مختصر در ایجاد یک استان و یا معرفی دستاوردهای فرهنگی و اجتماعی یک قوم ، و . . . . بسر زبان افتادن افرادش و یا نوشتن مطالبی در مورد هویت و عملکرد آنها، به عبارت دیگر ، به حساب آوردن آنها در جریانات سیاسی و اجتماعی را سهم خواهی در قدرت و کسب هویت فردی و اجتماعی هردو را طلب می نماید.
قدرت، به معنای به اطاعت در آوردن دیگران است ، که افراد را به عملهایی وا می دارد که خود فرد ممکن است ، از انجام دادن آن عمل یا اعمال راضی نباشد.
هویت ؛ به مجموعه نگرشها ، و ویژگی ها و روحیات فرد و آنچه وی را از دیگران متمایز می کند، گفته می شود.
[ویکی پدیا]
فردریش نیچه نیز با شدت عمل بیشتری معتقد است؛ عرف شکنی ، تاوان و هزینه می طلبد ، و تسلیم عرف نیز بردگی را بدنبال می آورد . البته سخن نیچه در بحث مردم غرب کشور که همه فامیل و ریشه ای فامیلند رعایت عرف خیلی شکننده نبوده است. ولی دستهایی در کارند که کسب هویت و معرفی و تفکیک و استقلال فرهنگی ایلات و اقوام را به یک حرکت نامیمون تشبیه کنند. اما اشتراکات و افتراقات فرهنگی و دستاوددهای هردسته و قومی عناصری از فرهنگ ایرانی هستند که در طول قرنها شکل گرفته اند و در قالب خرده فرهنگها موجودیت یافته اند.
نیچه گفته است؛
" آن کس که از عُرف سر باز می زند، قربانی ِ کاری خلاف عادت می شود، اما آن کس که به عُرف تن در می دهد، برده ی آن می ماند. در هر حال نابودی - اش حتمی است. "
[فردریش_نیچه ، انسانی_زیاده_انسانی،
قطعه 552]
موسی نجفی در کتاب هویت شناسی ، معتقد است که؛ هویت اجتماعی انسان از پنج موءلفه پیروی می کند:
۱ - عوامل جغرافیایی - اقلیمی
۲ - عوامل سیاسی و تاریخی
۳ - عوامل اقتصادی و معیشتی
۴ - عوامل فرهنگی ( زبان و ادبیات و هند، میراث اساطیری، سنن، و آداب ، اعتقادات و آئین ها و رسوم و یادمان ها )
۵ - موءلفه تربیتی
آنچه مسلم است لکها بعد از نفوذ مهاجمان مسلمان ، دین اسلام را با تیز هوشی خاصی پذیرفتند، یعنی وارثین واقعی دین اسلام را شناسایی کردند و مرام و مذهب حضرت علی ( ع ) و اولادش به عنوان تشیع را پذیرفتند با حرکات حاکمان غیر علوی سازش نداشتند . آنها و ساکنین دیگر لرستان با بابک خرم دین همنوا شدند و تا پای مرگ از اعراب اجحاف گر ابراز انزجار کردند، یکی از رهبران آنها به نام فیروز پدر مروارید عمر را کشت، و برای مدح علی از اشعار دسته جمعی استفاده شد، کلاه نمدی شال و ستره و گلبندی و تنیره و یکسری آداب و سنن مانند راز و نیاز و خیرات و. . . را با تبعیت از پیشوای درویشان حضرت علی ( ع ) ویکسری مسائل را برای تبیین درویش مسلکی خویش ایجاد کردند و صف بندی و مبارزه ای در برابر اعراب متعصبی که ایرانیان را غلام و مجوس وشهروند درجه دوم می دانستند ، بوجود آوردند خیلی از باسوادان صیمره ای و دینوری و نهاوندی و پهله ای حتی در قیام مختار ثقفی علیه قاتلان امام حسین ( ع ) از اجتماع همین لکها و لرها و کردها استفاده نمود هرچند تاریخ از مردم اصفهان و جبل وسایر ایرانیان . . . در سپاه مختار ذکری به میان آورده است.
لکها افراد درویشی هم در سایه ی سادات و دانشمندان خود پرورش دادند که شاه خوشین ( احمد ابن مسعود صیمره ای، بهلول و بابا طاهر و کاکا رداء ( کاکا رضا ) و حسن درویش و بابا بزرگ و سلطان سهاک و خان الماس و سادات آتش بیگی و. . . . و آیت الله کاظمی مومه وندی را می توان نام برد.
نتیجه:
لکها در ۱۴۰۰ سال اخیر برمبنای اطاعت نسبی از حاکمان و بزرگانی که در غرب کشور خصوصا" استانهای ایلام و لرستان و کرمانشاه و همدان وخوزستان و فارس تبعیت کرده اند و هویت خود را در همکاری و بقاء حاکم خود دانسته اند و از لحاظ فردی و سهم خواهی سیاسی و نژاد گرایی نکرده اند . البته درویش مسلکی و اهمیت ندادن به عنصر قدرت و مکنت و شکوه ظاهری، تاحدودی از کسب هویت مستقل پرهیز کرده اند . هرچند خود مبتکر شعر و ادبیات و خلق تفکر یارسان و ایجاد جمعخانه ها، همراهی و همسفری نصیر پسر پیرزن لک به همراهی حضرت علی ( ع ) ، تا آنجا پیش رفت ، که وی حضرت علی را تا مرز نه بشر توانمش گفت ، و نه خدا توانمش خواند، متحیر می گردد. و همه چیز را در عظمت حضرت علی ( ع ) توجیه وتفسیر می کردند، و برخی معتقدند که نصیر العیاذبالله حضرت علی را خدا می دانسته است. و لکها در قدیم ضرب المثل ها یی در عظمت حضرت علی ( ع ( برزبان می راندند، بطور مثال در هنگام صبح وقتی ستیغ آفتاب به سیاه چادرها و خانهایشان دیده می شد ، می گفتند؛
کشیدن ( آمدن ) آفتاب، بریدن ذوالفقار
ویا ؛
به آن حضرت علی که لنگر آسمان و زمین بدست اوست.
و. . . .
منابع:
۱ - سایت ویکیپدیا ( ذیل تعریف هویت )
۲ - نجفی موسی - هویت شناسی - چاپ اول، نشر آرما صفحه ۲۶
۳ - مطالعات میدانی نگارنده
۴ - مصاحبه با برخی از هواداران مسلک یارسان
۵ - نیچه، فردریش - انسانی - زیاده - انسانی قطعه ۵۵۲
۶ - استارک - مادلین فریا - سفرنامه الموت لرستان و ایلام
🌛دریڪ یا زریڪ🌜
نام اولین سکه زر دوران باستان،
میراث ارزشمند و سندی معتبر از تاریخ کهن، معرف قدمت و ریشه اصلی دو ایل بزرگ زاگرس نشین ( دیرڪ و زیرڪ )
دیرڪوند ( دریڪوند ) مهمترین ایل کهن منطقه بکر و سرسخت رشته کوه زاگرس است، این ایل بزرگ در لرستان از طوایف فراوانی همچون بهاروند، قلاوند، یاقوند، میر، و . . . . . . . تشکیل شده و محل سکونتش جنوب غرب لرستان منطقه ای معروف به "بالاگریوه" که به معنای بالانشین است میباشد، منطقه ای که زمانی جایگاه شاهان ساسانی، اشکانی و هخامنشیان بوده و در دل خود یکی از ۶ گنجینه بزرگ جهان، همان ( گنج بزرگ کلماکره ) را جای داده و نشان از ناگفته های سر بر مهر بسیار دارد.
... [مشاهده متن کامل]
▫همچنین مردمان این ایل کهن بجز ایران در استانهای کردنشین کشورهای عراق، ترکیه و شهرستان ( دیرک ) استان حسکه سوریه نیز سکونت دارند.
▫ولادیمیر مینورسکی تاریخدان و ایرانشناس روسی و دیگر پژوهشگران تاریخ، دریکوندها، اتابکان لرستان و والیان ( سلورزی ) را از طایفه جنگروی معرفی میکنند.
▫امیدواریم روزی توسطه افراد محقق و تاریخ پژو، با کمک از میراث بجامانده از دوران کهن ( اشیاء، نامها، منطقه و. . . ) بدور از داستان و روایات نادرست، بصورت علمی، مستند و صحیح به تاریخ واقعی این کهن دیار دست یابیم، باسپاس
ازدل که دلهره می خیزد
نم نم اشک از دل شبنم ریزد
من حبابی در دل آبم
نه سری نا سامانی بی کس و کارم
سرگشتهی روزگار و آواره ی دلم
خوشا آسایشی اگر می یافتم
دقت آن چیزی است که مردمان بیشماری به حقیقت آن واقفند، ولی کمتر به آن عمل می نمایند.
... [مشاهده متن کامل]
دقت یک عادت تربیتی و یک ظرافت اندیشه است، که انسان در تجارب زندگی و حیات اجتماعی بدست می اورد
دقت نوعی تدبر و تعقل و میزان خلاقیت بشر است
دقت و انگیزه صرفا"یک امر فردی است، و انجام یا عدم انجام ان در کارها ، در کودکیو شکل گیری عادتهاریشه پیدا می نمایند.
آدمی مخلوق عادات است.
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
خانواده ی محترم یادگاری وبستگان؛
مصیبت وارده را به شما و بستگان تسلیت عرض می نمایم .
مرگ جوانان ، بسیار غم انگیز و دلخراش است. ولی پناه بردن به خدا وطلب صبر از او شایسته ی هر انسان خردمند و دردمند و عزادار است. با دلی آکنده از غم؛ برای شما در این امتحان بزرگ و سخت، صبر و آرامش و خویشتنداری ، و برای آن جوان رشید و برومند، عُلُوِّ درجات، و غفران و رحمت الهی را از خداوند متعال خواستارم. امید است که رفتار و کردار نیکتان با رعایت قانونمداری، همواره به عنوان یک الگوی نیک در جامعه، زبانزد خاص و عام باشد.
... [مشاهده متن کامل]
با احترام: احمد لطفی
"آسیبهای اجتماعی جوامع درحال گذار"
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
جوامع در حال گذار به جوامعی گفته می شوند ، که در بین سنت و مدرنیته سرگردان می باشند. این جوامع درحقیقت رگه هایی از هردو شیوه و سبک زندگی را دارند، ولی توان گسستن از یکی و چسبیدن به دیگری را ندارند، نه سنتی محض ، و نه صنعتی و نوگرای کامل هستند. به همین دلیل برخی از نسل جوان امروزما دچار بی هویتی و پرخاشگری شدیدی شده است، با خوردن یک خرما گرم و با خوردن یک قاشق ترشی احساس سرمای شدیدی می کنند. عقل آنها مغبون هوای نفسشان است.
... [مشاهده متن کامل]
جوانانش غرور جوانی خود را با شعور بارور نکرده اند. و در رفتار اجتماعی انفجاری عمل می کنند . بطور مثال یک تلنگر و شکست کوچک برای یک نوجوان، از نوجوان دیگر، کینه و خشمی را در خود پرورش می دهد و گاه با همکاری دوستش، ممکن است، آن نوجوان غالب را فجیعانه به قتل رسانند. [1]
درچنین حالتی افراد خطا کار به اسارت شیطان و هوای نفسشان در می آیند.
قران در سوره ی نساء ، آیه ی ۱۳۵نسبت به کجرویها و انحرافات و بی عدلیها و جفاکاری ها می فرماید؛
"و ای اهل ایمان نگهدار عدالت باشید، و برای خدا گواهی دهید، هرچند برضد خود یا پدر و مادر و خویشان شما باشد. "
در اینجا رفتار و کردار بشر دارای قبح و حسن ذاتی است، اگر فرد عملی زشت انجام دهد، همه افراد با وجدان و خِرَد کار بد و زشت و گناه آن فرد را محکوم می کنند. چون قُبح و زشت ذاتی ، به معنای هر چیزی که آدمی باید سخت از آن حذر کند. از طرفی دیگر، اعمالی که دارای زشت ذاتی هستند ، موجب غم و اندوه برای آدمی می شوند. همچنین افرادی که مبادرت به چنین کارهایی می کنند، خود و اطرافیانشان را در زحمت و رنج قرار می دهند .
حُسن و قُبح ذاتی؛ همانا منشاء نیکی و بدی اعمال و رفتار ما انسانهاست.
حُسن ذاتی ، همانا نیکی ، و رعایت اخلاق اسلامی ، و انجام کارهایی که وجدان و روح انسان را آسوده، و خوشحال و عاقبت به خیر می کند.
در دنیای وانفسای ما که جرم و جنایت و پرخاشگری و انحراف و گناه، روند رو به رشدی را در سطح جامعه نشان می دهند،
بد اخلاقی و خشونت به سطح مدارس کشیده شده است. شاهدان عینی حکایتگر این نکته است که نوجوانان در مدارس سلاح سرد با خود دارند، و از فضای مجازی و "گوشی همراه"، استفاده ی سوء می کنند. اگر نوجوانان و دانش آموزان کنترل نشوند ممکن است فاجعه به بار آورند. سیگار و مواد مخدر و دزدی و گوش بری و گرانی و تنبلی و تبعیض و بیکاری واعتیاد و. . . . . در جامعه برای همگان آشکار شده است. بنابراین در چنین جوامعی که اکثر چیزها به هم ریخته است
وکمتر موضوعی بر سرجای خودش قرار دارد. آموزش و پرورش و آموزش عالی توانمندیها و رسالت فرهنگیشان کاهش یافته است. الان شکاف نسلها و اختلاف طبقاتی غوغا می کند. کودکها و نو جوانان خودمختار شده اند. و کوچکترها اصلا" از بزرگترها حرف شنوی ندارند. نوجوانان و جوانان خود را عقل کل می دانند. صبر و حوصله از کوچک و بزرگ سلب شده، و توان گوش دادن
افراد کم شده است. امیداست دولتمردان و متخصصان و بزرگان با تقویت آموزش و پرورش وایجاد رونق اقتصادی، جوامع در حال گذار را در فائق آمدن بر مشکلات یاری نمایند.
==========================
[1] - قتلی که در اوایل مهرماه سال ۱۳۹۷ شمسی در تهران اتفاق افتاد، و جوان ۱۸ ساله ای به نام علی یادگاری مظلومانه کشته شد
نویسنده: احمد لطفی
مقدمه:
جوامع در حال گذار به جوامعی گفته می شوند ، که در بین سنت و مدرنیته سرگردان می باشند. این جوامع درحقیقت رگه هایی از هردو شیوه و سبک زندگی را دارند، ولی توان گسستن از یکی و چسبیدن به دیگری را ندارند، نه سنتی محض ، و نه صنعتی و نوگرای کامل هستند. به همین دلیل برخی از نسل جوان امروزما دچار بی هویتی و پرخاشگری شدیدی شده است، با خوردن یک خرما گرم و با خوردن یک قاشق ترشی احساس سرمای شدیدی می کنند. عقل آنها مغبون هوای نفسشان است.
... [مشاهده متن کامل]
جوانانش غرور جوانی خود را با شعور بارور نکرده اند. و در رفتار اجتماعی انفجاری عمل می کنند . بطور مثال یک تلنگر و شکست کوچک برای یک نوجوان، از نوجوان دیگر، کینه و خشمی را در خود پرورش می دهد و گاه با همکاری دوستش، ممکن است، آن نوجوان غالب را فجیعانه به قتل رسانند. [1]
درچنین حالتی افراد خطا کار به اسارت شیطان و هوای نفسشان در می آیند.
قران در سوره ی نساء ، آیه ی ۱۳۵نسبت به کجرویها و انحرافات و بی عدلیها و جفاکاری ها می فرماید؛
"و ای اهل ایمان نگهدار عدالت باشید، و برای خدا گواهی دهید، هرچند برضد خود یا پدر و مادر و خویشان شما باشد. "
در اینجا رفتار و کردار بشر دارای قبح و حسن ذاتی است، اگر فرد عملی زشت انجام دهد، همه افراد با وجدان و خِرَد کار بد و زشت و گناه آن فرد را محکوم می کنند. چون قُبح و زشت ذاتی ، به معنای هر چیزی که آدمی باید سخت از آن حذر کند. از طرفی دیگر، اعمالی که دارای زشت ذاتی هستند ، موجب غم و اندوه برای آدمی می شوند. همچنین افرادی که مبادرت به چنین کارهایی می کنند، خود و اطرافیانشان را در زحمت و رنج قرار می دهند .
حُسن و قُبح ذاتی؛ همانا منشاء نیکی و بدی اعمال و رفتار ما انسانهاست.
حُسن ذاتی ، همانا نیکی ، و رعایت اخلاق اسلامی ، و انجام کارهایی که وجدان و روح انسان را آسوده، و خوشحال و عاقبت به خیر می کند.
در دنیای وانفسای ما که جرم و جنایت و پرخاشگری و انحراف و گناه، روند رو به رشدی را در سطح جامعه نشان می دهند،
بد اخلاقی و خشونت به سطح مدارس کشیده شده است. شاهدان عینی حکایتگر این نکته است که نوجوانان در مدارس سلاح سرد با خود دارند، و از فضای مجازی و "گوشی همراه"، استفاده ی سوء می کنند. اگر نوجوانان و دانش آموزان کنترل نشوند ممکن است فاجعه به بار آورند. سیگار و مواد مخدر و دزدی و گوش بری و گرانی و تنبلی و تبعیض و بیکاری واعتیاد و. . . . . در جامعه برای همگان آشکار شده است. بنابراین در چنین جوامعی که اکثر چیزها به هم ریخته است
وکمتر موضوعی بر سرجای خودش قرار دارد. آموزش و پرورش و آموزش عالی توانمندیها و رسالت فرهنگیشان کاهش یافته است. الان شکاف نسلها و اختلاف طبقاتی غوغا می کند. کودکها و نو جوانان خودمختار شده اند. و کوچکترها اصلا" از بزرگترها حرف شنوی ندارند. نوجوانان و جوانان خود را عقل کل می دانند. صبر و حوصله از کوچک و بزرگ سلب شده، و توان گوش دادن
افراد کم شده است. امیداست دولتمردان و متخصصان و بزرگان با تقویت آموزش و پرورش وایجاد رونق اقتصادی، جوامع در حال گذار را در فائق آمدن بر مشکلات یاری نمایند.
==========================
[1] - قتلی که در اوایل مهرماه سال ۱۳۹۷ شمسی در تهران اتفاق افتاد، و جوان ۱۸ ساله ای به نام علی یادگاری مظلومانه کشته شد
" معرفی خاندان آمِکه فرزند یارکه دلفان"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
یارکه دلفان فردی از طایفه دلفان سر ناوه بوده است، که درزمان پدرش ممی ( محمدفرزندنویره یا نورمحمد ) و عموهایش در اواخر قاجار شورشی برعلیه حاکمان جور و خوانین منطقه ترتیب می دهند و به عبارت دیگر بین خود دلفانهای سرناوه درگیری ای پیش می آید و گویا خان یا بزرگتر خود را می کشند، و یارکه و دودمان پدریش از دلفان مهاجرت می کنند برخی از پسر عموهایشان دربین بیرانوندها در حواشی بروجرد می روند و برخی از جمله یارکه به سرزمین باستانی سیمره می آیند. انها که در بین اقوام بیرانوندشان می روند، افرادی قوی و شجاعی بودند، که به عنوان پیش قراولان و مدافعان بیرانوندها، خصوصا" بیرانوندهای زینبی که باحکومت قاجاریه، تا اویل حکومت رضا شاه پهلوی مبارزه می کنند. بیرانوندهای زینبی به نام مادرشان زینب دختر کریم خان زند مشهور شده اند. در فروردین ماه سال ۱۳۰۷ شمسی افرادی خبر می آورد که رضا شاه برای افتتاح جاده لرستان تا خوزستان قرار است که از شمال خرم اباد و گردنه ی رازان بگذرد . آنها و بیرانوندهای زینبی ّمشورت می کنند ، که حداقل به انتقام کشته شدن برخی از سران بیرانوند ، رضا شاه را بکشیم ، و از جفا کاری قزاقها و نظامیانش در منطقه لرستان و پشتکوه انتقام جانانه ای از وی بگیرند . مردان شجاع دلفان از جمله سلیمان و عباس سر ناوه ای که از دایی های بانو سلطان دلفان، همسر کدخدا صفر یاری، فرزند آمکه و نوه یارکه بودند، دربین دلفانهای صف شکن و گردنه گیر رازان به قصد کشتن رضا شاه می روند از قضا همین کار را می کنند و سلیمان یا سله لباسهای سرلشگر عبدالله خان امیر طهماسبی راهم به تن می کند . زمانی که شورشیان و انتقامگیران دلفان وزیر راه سر لشگر امیر طهماسبی را زخمی می کنند . سرلشگر هنوز زنده است ، و مقداری پول خرده در دستش بوده می گوید آنها را بر دارید چون به کارتان خواهد آمد. شماها مرا کشتید، ولی من برای سازندگی به منطقه شما آمده بودم. [1]
... [مشاهده متن کامل]
برخی گویند چون سر لشگر امیر طهماسبی قبلا" مافوق رضا شاه بوده است این قتل به توطئه ی رضا شاه بوده است. ( الله اعلم بالصواب )
این سرلشگر در اواخر قاجار تا ۱۴ فروردین ماه سال ۱۳۰۷ شمسی که بدست دلفانهای سر ناوه ای ساکن دربین بیرانوندهای زینبی در گردنه ی رازان کشته می شود ، همواره یک نظامی خدمتگزار بو ده است . دلفانهای سرناوه وقتی ملاحظه می کنند که رضا شاه را نکشته اند ، وفرد دیگری را کشته اند ناراحت می شوند و از کرده ی خویش اظهار ندامت و پشیمانی می کنند.
سرلشگر عبدالله خان امیرطهماسبی وزیر جنگ در زمان نخست وزیری فروغی ذکاء الملک
علل مهاجرت دلفانهای سرناوه:
درحدود دویست و پنجاه سال پیش خانواده ای یا دودمانی ساکن در یکی از روستاهای نورآباد، یعنی دلفان ( سرناوه ) ، باخوانین دلفان برسر ظلم و ستم وگرفتن مالیات به نزاع برخواستندوسرکرده خوانین آن دیار رابه قتل رساندند، و دیار دلفان راترک کردند. برخی از آنها به واسطه نسبت فامیلی که با ایل بیرانوند داشتند، در بین بیرانوندها ماندگارشدند، و برخی نیز مانند یارکه فرزند ممی ( محمد ) سرناوه ای، در بین ایلات سلسله، خصوصا" طایفه کولیوند می روند، آنها به صورت یک خانواده به سرکردگی یارکه و پدرش راهی آبدانان وبعد از مدتی بطور دائم وارد سیمره می شوند و دربین طوایف کولیوندهای سلسله و سوره میریها به رسم روزگار بهار وتابستان را در الشتر به سر می برند، که برخی از قبرهای همین دلفانها در قبرستان یوسفوندها و ملامیرهای الشتر در غرب تپه گریرون وجود دارند. پائیز و زمستان را نیز در سرزمین سیمره و جلگه چم کلان و کبیر کوه به سر می بردند. گروه یا خانواده هایی دیگر از دلفانهای سرناوه نیز به سرکردگان بیرانوند، که درآن زمان قدرتمند بودند، به آنهاپیوستند، تا از شر دلفانهای صاحب دم ساکن در سر ناوه ، درامان باشند.
ازآنجائیکه مردان دلفان مردانی تنومند. دلیر وشجاع بودند، بیرانوندها باآغوش باز آنها را پذیرفتندودرتمام جنگهای بیرانوند، دلفانهای سرناوه، پیش قراول و در صف مقدم بودند. آنها پا به پای خوانین زینبی بیرانوندبرعلیه دشمنان آنها می جنگیدند. ازجمله آن مردان بزرگ میتوان به���نبی�. �حسن عالی . حسین احمدعلی . عباس . صیدعلی . کاپیتان ، براگجر ، حاجی بگ ، درویش ها ( برادران چاق ولاغر دوقلو ) ، کربلائی شیرعالی ، بابا مراد ، باباشاه ، سلیمان ( سله ممیوند ) ، گرگعلی و . . . اشاره کرد
این طایفه با ایل بیرانوندوصلت کردند به طوری که امروز یکی از طایفه های این ایل راتشکیل میدهند وخود به طایفه های مختلف تبدیل شده . از آن جمله میتوان طایفه های شه نظر . پیرولی . محمودخان . بختوبگ . صحرابگ . آخه . صیدرضا . بله . کلاه مسی . مومن بگ . اولیا . محمودوند. خالوند و. . . را نام برد که اکثرا دربخش چغلوندی ( قلعه رحیم ، سرگول نمک ، دره زرین و. . . ) ، گراب ، تجره وخالوند ها اکثرا" دربخش ده پیر . . . �مستقر میباشند، ضمنا بعضی از آنها با ایل سگوند زندگی میکنند. وبرخی دیگر به قول یکی از کاربران ( حسین دلفان ) در اطراف دره شهر به نام� یارکه ( یکی دیگر از شاخه های دلفان سر ناوه ) که همچنین مردانی دلیر، شجاع وتنومندمی باشند. از جمله سرکرده آنها کدخدا بگ شیر آمکه و برادر کوچکش کدخداصفر آمکه و برادرزاده شان کدخدا حسین خان یاری میباشند ، که از نادر تفنگداران و تک تیر اندازان عصر خود بوده اند. البته کدخدا بگشیر یاری در برخی مسابقات بین طرهان و سیمره هم مهارت تیر اندازی خود را به اثبات رسانده بود. وی همواره در مسابقاتِ محلی، برنده می شدند.
َاز مرحوم حاج امیرحمزه شمس بیرانوند ( حاج خیزی ) نقل شده، که وی فرمودند؛ پدرم ( گرگی ) از جمله مردان دوراندیش و دانا ی ایل بیرانوند بود ، ودربسیاری موارد مشاور علیمردان خان بیرانوند بودند�.
ایشان ( حاج خیزی ) می گفتند ) ؛
�بهترین مردهای لرستان ؛ دلفان های سرناوه هستند. ( اقتباس از سایت دلفانهای بیرانوند )
تصویر سنگ قبر مرحوم کدخدا صفرفرزند آمکه متوفی به سال ۱۳۶۱ ه. ق
معادل سال ۱۳۲۰ شمسی
فرزندان یارکه دلفان سرناوه:
۱ - دوسِکَه
۲ - آمِکَه
۳ - صییه ( صید ) جد صیدی های دلفان آباد
شجره یکی از نوادگانش به شرح زیر است؛
محمد صیدی فرزند عبد علی فرزند امید علی فرزند صحرا ( صحرابیگ ) فرزندصییه ( صید ) فرزندیارکه فرزند ممی ( محمد ) فرزند مراد فرزند نوره ( نورمحمد )
۴ - نورخدا
۵ - بگه
۶ - عزه ( جد مکه ها و عزتی های دلفان آباد )
این نوشته به معرفی مختصر خاندان آمکه فرزند یارکه فرزند ممی ( محمد ) فرزند مراد فرزند نوره ( نور محمد ) می پردازد ، و سایر خاندانها به آینده موکول می شوند. انچه به طور کلی در باره ی آبادی یا روستای دلفان آباد می توان گفت آن است که ، بزرگانشان این روستا را به نام اصلی و قدیمی ایلشان دلفان، آن را " دلفان آباد" نامگذاری کرده اند. و از لحاظ جغرافیای سیاسی با همین نام به ثبت رسیده است. روستای دلفان آباد ، روستایی تاءثیر گذار در جریانات سیاسی و اجتماعی منطقه سیمره بوده است. تا آنجا که یکی از اعضای این آبادی به نام حاج علی عزتی یک دوره به مجلس شورای اسلامی راه یافته است ، و در حد توان خدماتی به شهرهای دهلران و دره شهر و بدره و آبدانان ارائه نموده است برخی از افراد روستا ی دلفان آباد در پستهای سیاسی و اموزشی و خدماتی منشاء خدماتی به جامعه بوده، و هستند.
روستای دلفان آباد در پنج کیلومتری شمال غربی شهرستان دره شهر، ودر ساحل جنوبی رودخانه سیمره واقع شده است ، و بطور کلی اتحادیه روستا شامل افرادی از طایفه یوسفوند و کولیوند و مرالوند و چگنی و دلفان می باشند. اکثریت آبادی از نسل یارکه دلفان سرناوه می باشند. برخی ازنسل یارکه دلفان در روستای سرور آباد چمکلان و روستای گل زرد وجود دارند که از مهمترین آنها می توان به کدخدا موسی خان یاری اشاره کرد.
تصویر کدخدا موسی خان یاری
فرزندان آمکه دلفان:
آمکه برمبنای سیستم ایلیاتی چون دارای دوازده پسر و چهار دختر بوده است، در جامعه ی آن روزگار برای خود وزنه ای بوده است و در باروکوچ و فعالیتهای دامداری و کشاورزی خانواده ای پر جمعیت و دارای رونق و اعتبار بوده است.
آمکه دارای دو شیر زن از دو ایل معتبر بوده است. که به اختصار معرفی می شوند.
۱ - رنگینه کولیوند از دودمان ططره، تیره هابیل و طایفه فرخشه و ایل کولیوند بوده است . نام پدرش نظر فرزند ططره می باشد . دارای سه عمو به نامهای؛ کرم، هاشم و کیخا ( کدخدا ) بوده است. در ان زمان فرخشه ها ی کولیوند دارای عظمت اجتماعی بودند. ودر الشتر و سیمره از نفوذ چشمگیری برخوردار بودند.
رنگینه فرخشه ( هابیلی ) زنی شجاع و با صلابت بوده است. ایشان مادر شش پسر و دو دختر ازفرزندان آمکه است. نام فرزندانش به شرح زیر می باشند؛
۱ - جمعه ( جَمَه )
۲ - کدخدا بگشیر
۳ - خورشید
۴ - ملک شیر
۵ - محمد حسین
۶ - مراد حسین
۷ - حوری[حوری سه دختر داشته است، که یکی از آنها زن حیدرعلی فرزند گیلو از طایفه پیروند زینی وند بوده است، که از آن زن مرحوم کدخدا محمدخان نوری شاعر پر آوازه ی سیمره بدنیا می اید. در هرصورت حوری ، مادر صیدقاسم پاریاب ومادربزرگ محمد خان نوری، وخداداد پاریاب و مرادجان یاری بوده است.
۸ - بگشیر آمکه خواهری هم داشته که همسر مَرَضی فرزند عوضعلی سوره مهری بوده است. و از آن زن شهربانو مادر کدخدا علی مقصودی ، و خواهر شهربانو که مادر شاه بانو کرمشه بوده است. برجای مانده بودند.
۲ - احمر پادروند ( پایروند ) :
بانو احمر، از خاندان قلیوند، و طایفه پایروند، و ایل مافی می باشند. احمر مادر شش پسر و دو دختر از فرزندان آمکه می باشند، که اسامی آنها به شرح زیر است؛
۱ - چراغ خان ( چراغان )
۲ - حسن خان
۳ - کریم
۴ - جواد ( جاووه )
۵ - موسی
۶ - صفر
۷ - مادر کدخدا علیمرادخان جعفری از طایفه جافر کولیوند
۸ - مادر سلیمان سبز مرادی از طایفه پایروند.
خانواده آمکه، در اثر توطئه ی فردی سیاستمدار، برای آنکه دو طایفه یارکه و قیاسوند را تضعیف کند، و به عبارتی آنها را به جان همدیگر بیاندازد. قطعه زمینی را به هردو طایفه پیشنهاد می دهد که آنجا بروند و به وقتش در آن برنج بکارند از قضا خانواده آمکه زودتر ازبقیه فامیل به درون آن زمین در آبدانان کوچ می کنند. با پرخاشگری قیاسوندها که زودتر در نزدیکی زمین سیاه چادرهایشان را برپا کرده اند، مواجه می شوند، نهایت آنکه درگیری اول با چوب و سنگ شروع می شود که فرزندان آمکه باتوجه به فیزیک بدنیشان برتری دارند، ولی از انجا که جواد فرزند بزرگ آمکه تفنگها را دستکاری کرده و به زنها می گوید ، کسی حق استفاده از تفنگ را ندارد، بنابراین قیاسوندها از جمله شکرعالی و ابدال با تفنگ افرادی از فرزندان آمکه و حتا چوپان آنها را نیز می کشند. در این درگیری جمعه و جواد و افرادی که نگارنده نمی داند، کشته می شوند. البته بعدا" کدخدا بگشیر آمکه و برادرانش از جمله کوچکترین برادرش یعنی صفر آمکه دوتا از بزرگان قیاسوند را می کشند و نهایت با مراسم "خوین صلح" یا خون بس، دخترهایی را به ازدواج صاحبان دم درمی آورند، و مسئله کشتن از همدیگر را فیصله می دهند، تا به در گیری ها ی قبیله ای خاتمه دهند. الان دوطایفه در صلح و آرامش هستند، و دهها خویشاوندی دیگر باهم دارند، وبا صلح و صفا در منطقه زندگی مسالمت آمیزی دارند. اکنون که فکر و قدرت تجزیه و تحلیل اعضای دو طایفه، و اعقاب آنها بالا رفته است، آن نزاع را یک جنگ جاهلی و یک توطئه از جانب حاکم وقت می دانند.
برخی قدرت و درایت و رهبری کدخدا بگشیر یاری را از حرف شنوی برادران و پسر عموها و خواهرزادگان و برادر زادگانش می دانند. رحیم یاری برادر زاده اش، که در جنگ قوای دولتی علیه بیرانوندهادر حواشی ماژین به همراه خودش کشته می شوند و دولت وقت انها را شهید اعلام نمودند. همچنین کدخداصفر یاری را که در تداوم رهبری طایفه بعد از بگشیر نهایت تلاش خود را بکار بردند. عظمت کدخدا صفر برادر کوچکتر کدخدا بگشیر در این بیت شعر مرحوم خانجان کلیوند نهفته است.
برا عزیزم تاج زر و َ سر
قوه و قدرتت هه منم صفر
ترجمه:
برادر عزیزم[منظور کدخدا بگشیر است]که تاج زر کدخدایی بر سر داری
بدانکه قوه و قدرتت [در پیشبرد کارهایت] فقط من هستم صفر
در این بیت شعر لیاقت و تلاشهای کدخداصفریاری به چشم شاعر آمده است.
کدخدایان طایفه یارکه در اواخر قاجاریه تا انقراض پهلوی به شرح زیر می باشند؛
۱ - کدخدا بگشیر یاری
۲ - کدخداصفر یاری
۳ - کدخدا حسین خان یاری
۴ - کدخدا سبز خدا یاری
اعقاب آمکه فرزند یارکه دلفان:
پسران آمکه به جز حسن خان و کدخدا صفر یاری هیچکدام فرزند ذکور ( پسر ) نداشته اند. نگارنده اعقاب۱۲ پسر و به احتمالی چهار دختر ایشان را مورد بررسی قرار می دهند.
۱ - فرزندان کدخدا بگشیر یاری:
کدخدا بگشیر یاری معروف به بگشیر آمکه یکی از کدخدایان شجاع و معروف سیمره بودند که در تیر اندازی و اسب سواری و سخنوری و خوش هییکلی سر آمد زمان خود بودند. در جنگ با قیاسوند گر چه سنش حدود ۱۶ یا ۱۷ سال بیشتر نبود ، ولی بعد از مرگ برادرانش به یک قهرمان به تمام معنا تبدیل شد، و رهبری طایفه را به عهده داشت. ایشان در سال ۱۳۰۸ یا ۱۳۰۹ شمسی خودش و برادر زاده اش رحیم به همراه بزرگان سیمره به کمک قوای دولتی پرداختند، ودر جنگ با بیرانوندها ایشان و برادرزاده اش کشته شدند و حکومت وقت مرگ کدخدا بگشیر یاری را شهید اعلام کردند، و کاعذی مبنی بر شهادت وی را به بازماندگان دادند . در زمانی که کدخدا علی مقصودی که مادرش خواهرزاده ی بگشیر یاری بود ، بخاطر لیاقت خودش و شهادت کدخدا بگشیر ، دایی مادرش در ادارات و سیستم حکومتی پهلوی کلامش بیشتر رواج داشت. قبر مرحوم کدخدا بگشیر یاری در وادی السلام نجف می باشند.
فرزندان کدخدا بگشیر یاری عبارتند از؛
۱ - گوهر یاری ؛ مادر ضرغام و سردار ( سالار ) منصوری
۲ - کشور مادر خدارحم یاریان و مادر صنمبر میرزائیان بوده است
۳ - هاجر همسر شگرعلی صیدی و مادر علیقلی صیدی است
فرزند کریم آمکه:
ایشان تنها یک دختر به نام عنبر بانو یاری داشته، که مادر خداداد پاریاب دلفان می باشند.
فرزند جمعه آمکه:
جمعه فرزند آمکه در جوانی ازدنیا می رود و تنها دخترش فرخ همسر صحرا صیدی می گردد و از ایشان دارای چند پسر و دختر می شوند که می توان به امیدعلی و شگرعلی اشاره نمود.
فرزندان حسن خان آمکه:
۱ - کدخدا حسین خان یاری
۲ - حاتم یاری که فرزندانش شهرت حسنوند را برای خود بر گزیده اند. نام فرزندان حاتم به شرح زیر است؛
- شیخ علی حسنوند
- چراغعلی //
- یوسفعلی //
- کرمعلی //
- حسنعلی //
۳ - باباجان یاری؛
پدر آقایان :
شه جان یاری
مرادجان یاری
شاهمراد یاری
۴ - اکبرخان یاری پدر یوسف و طاووس یاری می باشند. اکبرخان نیز مانند برادران و عموهایش ، فردی شجاع میهمان نواز و خوش قیافه و خوش برخورد بوده اند.
۵ - جهانگیرخان یاری؛ معروف به "جومیله" بوده است، که از ایشان هفت پسر ارزشمند، به اسامی زیر بجا مانده است؛
- مرتضی یاری معروف به شیخ مرتضی یا "شیخ"
- علیرضا یاری
- محمد رضا //
- نورمحمد //
- عبد الرضا //
- حسن رضا //
- حبیب //
۶ - رحیم یاری؛ ایشان در جنگ قوای دولتی با بیرانوندها کشته می شود ، و فرزندی از وی برجای نمانده است.
۷ - شاه پری یاری همسر شیخه یوسفوند و مادر شاه عباس یوسفوند و برخی از برادانش بوده است. ایشان زنی برجسته و پاکسیرت بوده است، و دارای نوه های باکفایت و ارزشمند و بافرهنگی می باشند ، که در سطح جامعه در مشاغل گوناگون خدمتگزاران صادقی هستند.
۸ - تاجه یاری معروف به "خالل" همسر مرادجان رحمانی، کولیوند جافر بوده ، و مادر آقایان و خانمهای رحمانی در دلفان آباد هستند.
۹ - زَرّه یاری؛ مادر اسدخان مکه بوده است.
۱۰ - فاطمه یاری مادر آقایان چکایی و احدی ؛ به عبارتی مادر بینایی احدی و برادرانش بوده است.
۱۱ - قشنگ یاری؛ مادر آقایان بازوند ساکن پلدختر می باشند.
۱۲ - مادر عظیم نعمتی
فرزندان حسن خان همه دارای اهمیت و بزرگی هستند، اما کدخدا حسین خان یاری از ویژگی هایی چند برخوردار است؛
- ایشان تیر اندازی ماهر بوده است.
- ایشان هوش و ذکاوتی قو ی داشته است .
- ایشان با اخلاق اسلامی و آرامشی که داشت مشکلات را رفع می کرد، وی فردی صلح جو و مردمدار بودند.
- بعد از مرگ عمویش بگشیر ، با وجود انکه کدخدایی به عموی دیگرش کدخدا صفر آمکه می رسد ، ولی قدمخیر یاریوند زن بگشیر آمکه را به عقد حسینخان که جوانی نورس بوده است، در می آورند، و کدخدا حسینخان یاری از این زن صاحب دو پسر به نامهای کدخدا سبزخدا و رحم خدا می شوند. از طرفی بعد از مرگ کدخدا صفر یاری در سال ۱۳۶۱ قمری مسئولین منطقه حسینخان یاری را کدخدای طایفه دلفان آباد اعلام می نمایند. وی تا روز مرگش کدخدایی معتبر بودند. البته خاندان آمکه در رهبری آبادی و حتا علی عسگر یاری پسر کدخدا صفر آمکه بعنوان خانه انصاف چمکلان حکایت از درایت و دور اندیشی این خاندان دارد. برخی هم نقش مادرهای آنها را در شجاعت و مردمداریشان بی تاثیر نمی دانند. درهر صورت کدخدا حسینخان یاری دارای چند همسر بوده و از هرهمسری یک تا چند بچه داشته است. که نام فرزندانش به شرح زیر می باشند:
۱ - کدخدا حاج سبز خدا یاری
۲ - رحم خدا //
۳ - شیرخدا //
۴ - شاه طلا //
۵ - نازاره //
تصویر کدخدا حاج سبز خدا یاری - پدر شهید سهراب یاری ، از شاعران محلی سیمره، و از بزرگان خاندان آمکه دلفان می باشند - سال۱۳۹۷ شمسی
شهید سهراب یاری فرزند کدخدا حاج سبزخدا یاری در ۲۴ تیرماه سال ۱۳۶۴شمسی به درجه ی رفیعه ی شهادت نائل آمده است.
تصویر واحد یاری فرزند خانمحمد فرزند کدخدا حاج سبزخدا یاری
واحد یاری شاعری تواناست که به زبان لکی و فارسی شعر می گوید. ایشان جوانی فعال در حوزه ی اعتلای زبان لکی است، و همواره در همایشها ی فرهنگی و ادبیات و شعر و موسیقی شرکت می کند . تخلص شعریش شنیار می باشد. دو نمونه از اشعارش را در این مقاله مرقوم می گردد.
خم نومه شنیار
شعر : واحدیاری
بیته مشکه هوره هورِه پاروپیرارم نمای
دنگ تمیره ژن عه لامردونِ دَاوارم نمای
تیمو تیمو یا مله بلکی دت و کور ار کورنگ
تویله دت کرکیت وه دس ؛پا دارِ تمدارم نمای
دس برایی ده نمن یا کِلمه کردن گل درو
تورقه تیلا تورچه پا دوسه خم اُوردارم نمای
نه وره لاون من عو نه کشک و برساق و بژی
روینِ دون و بو کزِ دو مشکه مالارم نمای
چلسرو آوتن نیه ای شو نشینی توک چله
گن کساده حال دل رونق وه بازارم نمای
ده نمای دنگ شوین دایاله وه سر لاشه هَمئیل
گلونی پوش و کلنجه قنجِ نازارم نمای
پوقه برنو یا دِنگی ده کس نمشتویی هاوار
رِم رَمه پا سر سوارل ار بلنگ جارم نمای
تیشه دس دو آویل نااهل ار سخونم نیشتیه
ولگ و واشِ سوز و تویل ار برزیه دارم نمای
ده نمای ار گوش کس کز لاره مورِ عینعلی
یه ئراز اور کَن ؛ خنه ار لو؛ ارا لارم نمای
شاقه کوگ و هوفه بالِ واشه عه ملکم نمن
یه هرازگونی کرئ ار قه بلی دارم نمای
کل کله ریزون تویله دت وه دوره چیت جا
لاوه لاوه آویله شیریل ای شوه تارم نمای
نه کوتل کو من نه رسم گیس برین ار لش برا
چن چراخِ دوی رَژی نویر ای چّیم و چارم نمای
شال و ستره کور جهالل سر سوارم کو چنه؟
نرمه وایی گرته اورچن ار دل ژارم نمای
سیمره حوشک و کوئر لوت و گرینم درده بار
ملحمی داری کری ار سینه خمدارم نمای
تیخ حویر کاری نیه ار زمگه سردِ بی کسی
ده گری آکر ارا کوره گری کارم نمای
ای پژاره تا شفق ساکت نماو مطلو نیه
یه کله باد وهار ار شن گه شنیارم نمای
تصویر واحد یاری - شاعر ساکن شهرستان دره شهر
غزل : " دیر کرد"
واحدیاری
باز هم مثل همیشه دیر کرد
او مرا با آینه درگیر کرد
کاش میشد بشکنم این فاصله
چشمها را از نگاهش سیر کرد
کاش میشد آرش این قصه شد
غصه را اندر کمان و تیر کرد
کاش میشد کامیونی پر ز عشق
در نشیبی غصه ها را زیر کرد
کاش میشد از قفس ها میپرید
پای دل در منزلش زنجیر کرد
عشق من اینگونه شد انگاشته
یوسفی باشد که بابا پیر کرد
تیک و تاکِ ساعتم گوید برو
باز هم مثل همیشه دیر کرد!
تصویر خانمحمد یاری کارمند بازنشسته جهاد کشاورزی شهرستان دره شهر ، پدر شاعر جوان واحد یاری
تصویر جهانگیر خان یاری برادر زاده کدخدا بگشیر یاری
تصویر عبد الرضا یاری ، بازنشسته ی نهضت سواد آموزی شهرستان دره شهر که سی سال رئیس نهضت سواد آموزی دره شهر بودند.
فرزندان مرحوم کدخدا صفر آمکه:
مقدمه:
کدخدا صفر یاری کوچکترین و شجاعترین فرزند آمکه فرزند یارکه می باشد، وی دوشادوش برادرش کدخدا بگشیر یاری درفعالیتهای اجتماعی و درگیری و نزاعهای محلی همواره خاندان آمکه را یاری می داده است. وی در حاضر جوابی و گفتن حرف حق در محضر صاحبان قدرت و مکنت را با شجاعت تمام بیان می کرد. تا آنجا که بخشدار مرکزی و حاکم محلی سیمره از زبان حق گو و نترس کدخدا صفر یاری همواره احساس خطر می کرد . در سال ۱۳۱۲ شمسی زمانی که هیاءتی از مرکز برای تعیین حدود زمینهای خالصهِ به سیمره آمده بودند، و تمام کدخدایان سیمره و میر غلام هاشمی هم حضور دارند ، بازرس از کدخدایان سیمره، می پرسد؛ حدود خالصه از کجا تا به کجاست ؟ اکثر کدخدا ها با حاکم رودربایستی دارند و سکوت می نمایند، ولی کدخدا صفر یاری می گوید ؛ از دم سنگرچمکلان تا بدره خالصه است. ، میر غلام می گوید ؛کدخدا صفر، مثل این که شما نمی خواهی افراد آبادیت به ما چند من گندم بدهند، و گویا می خواهی مرا از صیمره بیرون کنی؟ کدخدا صفر آمکه در پاسخ می گوید تو از کرکی منگره آمده ای به همانجا و به منطقه خودت برگرد.
میر غلام در پاسخ به سخنان تند کدخدا صفر می گوید جناب بازرس ایشان برادر وزیر شاه کش است که در لرستان فاجعه بار آوردند، منظور میر غلام، شورش سلیمان و عباس سرناوه که دایی های سلطان دلفان، همسر صفر آمکه وپسر عموهای نه چندان دور خود صفر بودند ، اشاره کرد یعنی اینها کسانی هستند که در قتل سر لشگر عبدالله خان امیر طهماسبی شرکت داشته اند.
کدخداصفر آمکه می گوید جناب بازرس من در خدمتگزاری به دولت پهلوی برادرم کدخدا بگشیر و برادر زاده ام رحیم حدود سه سال پیش کشته شده اند . این حرفها تهمتی بیش نیست.
کدخدایان سیمره وقتی ناراحتی میر غلام را ملاحظه کردند، حدود خالصه را از غرب آب نهر سیکا ن به طرف بدره تعیین می کنند. .
همچنین در زمان کدخدایی ایشان وقتی که پسر عمویشان فریدون پسر نورخدا بدست جودکی ها کشته می شود . کدخدا صفر یاری به همراه برادر بزرگش به خانواده های قاتل شبیخون می زند قاتل بچه ای در بغل دارد ، دوبرادر با هم مشورت می کنند، و قاتل را نمی کشند چون اگر آنرا می کشتند، بچه در آتش می افتاد و می سوخت . آنها در برگشت دونفر را که آبیاری می کردند، گرو گان می گیرند و با خود به سیمره می آورند. قاتل وخاندانش که به عمق قضیه پی می برند کارد وکفن می کنند ، ومراسم خون بس را به اجرا در می آورند و مسئله فیصله پیدا می کند.
فرزندان کدخدا صفر آمکه به شرح زیر می باشند ؛
۱ - علی عسگر یاری؛ ایشان مردی دست و دل باز و میهمان نواز و بخشنده بودند اگر نیازمندی به وی مراجعه می کرد در حدتوان نیازش را برآورده می کرد. وی از بهترین دارایی ها و اموالش انفاق می کردند . ایشان برای احداث خانه بهداشت ، بهترین زمین مسکونیش را اهدا نمود، تا مردم از مواهب بهداشت و درمان برخوردار شوند. این مرد قاطع و بدون رودر بایست مثل پدرش حرف حق بر زبان جاری می ساخت ولو آنکه اطرافیان و یا اقوام نپسندند.
مشهدی علی عسگر یاری چند سالی نیز خانه انصاف چمکلان بودند، ایشان برای رفع مشکلات مردم و صلح جویی بین آنها نهایت تلاش و خدمتگزاری را به عمل می اوردند. زن علی عسگریاری، از طایفه مهکی است، که قرابت نژادی با سوره میری های چم کلان دارند.
فرزندان مشهدی علی عسگر یاری عبارتند از ؛
- یارکه یاری؛ کارکن بازنشسته ی اداره ی آب و فاضلاب روستایی می باشند.
- علی ( صیدعلی ) یاری؛ دبیر بازنشسته زبان انگلیسی مدارس دره شهر است فردی با اخلاق و متین می باشند. ایشان برای معرفی تاریخ بزرگان تیره ی یارکه دلفان ، نهایت همکاری را با نگارنده و اهل قلم می نمایند.
نمونه تشویقی علی یاری که مانند صفر و بگشیر آمکه در تیر اندازی مهارتی عجیب دارد ، تا آنجا که ایشان در بین ششصد تیر انداز، موفق به کسب رتبه ی اول شده است.
۲ - گرد علی یاری؛ ایشان از فرزندان کدخدا صفر آمکه می باشند. وی دارای فرزندان ارزشمندی است که عبارتند از؛
- حاج خانجان یاری
مسئولیت های سیاسی و اجتماعی و اجرایی حاج خانجان یاری به قرار ذیل است :
مسئول جهاد سازندگی در مناطق محروم استان ایلام
، شهردار ، بخشدار ، کارشناس مسئول امنیتی و انتظامی ،
معاون دفتر بازرسی ،
معاون مدیر کل حوزه استاندار ،
مدیر کل دفتر ارزیابی عملکرد و بازرسی و پاسخ گویی به شکایات استانداری ایلام .
تصویر رستم یاری فرزند گردعلی فرزند کدخدا صفر آمکه
رستم یاری کارشناس املاک وثبت شرکت اداره ثبت اسناد واملاک شهرستان دره شهر ودارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس رشته حقوق خصوصی می باشند،
- محمد یاری؛ دبیر مدارس راهنمایی خرم آباد
- سجاد یاری؛ کارمند شرکت نفت می باشند.
فرزندان گردعلی یاری همگی اهل علم و ادب و اخلاق هستند و از نسل پدری و مادری همه به خانواده ای اصیل ایرانی منتسب می باشند.
-
۳ - شیخ علی یاری؛ ایشان بسان پدرش کدخداصفر آمکه فردی حاضر جواب، و منتقد اجتماعی بودند در کارکشاورزی و دامداری بسیار تلاشگر بودند.
ایشان فرزندانی چند دارند که عبارتند از؛
- جهانبخش یاری ؛ فرهنگی باز نشسته
- الله دادیاری
- مراد یاری
- فیروز یاری
همه ی پسران شیخعلی یاری دارای مدرک کارشناسی هستند و بجز جهانبخش یاری، همگی بیکارند.
۴ - گُلَه یاری ؛ مادر برادران غلامشاهی ( مرحوم عیسی - جواد - ستار )
۵ - قمر تاج یاری؛ مادر نامدار جعفری و شیرمحمد جعفری
۶ - نور شرف یاری، مادر برادران مکه ( مرحوم حیدرمکه، حسین مکه، اکبر مکه، احمد مکه، قدرت مکه )
حاج علی عزتی نماینده ی اسبق حوزه ی جنوب استان ایلام، در مجلس شورای اسلامی ایران؛ ایشان از نسل عزه فرزند یارکه می باشند و پسر عموی برادران مکه می باشند.
تصویر عبدعلی صیدی فرزند امید علی فرزند صحرا بیگ فرزند صید فرزند یارکه دلفان می باشند. ایشان کارمند آمو زش و پرورش شهرستان دره شهر می باشند . مهندس شاهپورصیدی شهردار دره شهر پسرعموی ایشان می باشند . این افراد و ده ها رجال برجسته جزو تیره یارکه دلفان می باشند.
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
یارکه دلفان فردی از طایفه دلفان سر ناوه بوده است، که درزمان پدرش ممی ( محمدفرزندنویره یا نورمحمد ) و عموهایش در اواخر قاجار شورشی برعلیه حاکمان جور و خوانین منطقه ترتیب می دهند و به عبارت دیگر بین خود دلفانهای سرناوه درگیری ای پیش می آید و گویا خان یا بزرگتر خود را می کشند، و یارکه و دودمان پدریش از دلفان مهاجرت می کنند برخی از پسر عموهایشان دربین بیرانوندها در حواشی بروجرد می روند و برخی از جمله یارکه به سرزمین باستانی سیمره می آیند. انها که در بین اقوام بیرانوندشان می روند، افرادی قوی و شجاعی بودند، که به عنوان پیش قراولان و مدافعان بیرانوندها، خصوصا" بیرانوندهای زینبی که باحکومت قاجاریه، تا اویل حکومت رضا شاه پهلوی مبارزه می کنند. بیرانوندهای زینبی به نام مادرشان زینب دختر کریم خان زند مشهور شده اند. در فروردین ماه سال ۱۳۰۷ شمسی افرادی خبر می آورد که رضا شاه برای افتتاح جاده لرستان تا خوزستان قرار است که از شمال خرم اباد و گردنه ی رازان بگذرد . آنها و بیرانوندهای زینبی ّمشورت می کنند ، که حداقل به انتقام کشته شدن برخی از سران بیرانوند ، رضا شاه را بکشیم ، و از جفا کاری قزاقها و نظامیانش در منطقه لرستان و پشتکوه انتقام جانانه ای از وی بگیرند . مردان شجاع دلفان از جمله سلیمان و عباس سر ناوه ای که از دایی های بانو سلطان دلفان، همسر کدخدا صفر یاری، فرزند آمکه و نوه یارکه بودند، دربین دلفانهای صف شکن و گردنه گیر رازان به قصد کشتن رضا شاه می روند از قضا همین کار را می کنند و سلیمان یا سله لباسهای سرلشگر عبدالله خان امیر طهماسبی راهم به تن می کند . زمانی که شورشیان و انتقامگیران دلفان وزیر راه سر لشگر امیر طهماسبی را زخمی می کنند . سرلشگر هنوز زنده است ، و مقداری پول خرده در دستش بوده می گوید آنها را بر دارید چون به کارتان خواهد آمد. شماها مرا کشتید، ولی من برای سازندگی به منطقه شما آمده بودم. [1]
... [مشاهده متن کامل]
برخی گویند چون سر لشگر امیر طهماسبی قبلا" مافوق رضا شاه بوده است این قتل به توطئه ی رضا شاه بوده است. ( الله اعلم بالصواب )
این سرلشگر در اواخر قاجار تا ۱۴ فروردین ماه سال ۱۳۰۷ شمسی که بدست دلفانهای سر ناوه ای ساکن دربین بیرانوندهای زینبی در گردنه ی رازان کشته می شود ، همواره یک نظامی خدمتگزار بو ده است . دلفانهای سرناوه وقتی ملاحظه می کنند که رضا شاه را نکشته اند ، وفرد دیگری را کشته اند ناراحت می شوند و از کرده ی خویش اظهار ندامت و پشیمانی می کنند.
سرلشگر عبدالله خان امیرطهماسبی وزیر جنگ در زمان نخست وزیری فروغی ذکاء الملک
علل مهاجرت دلفانهای سرناوه:
درحدود دویست و پنجاه سال پیش خانواده ای یا دودمانی ساکن در یکی از روستاهای نورآباد، یعنی دلفان ( سرناوه ) ، باخوانین دلفان برسر ظلم و ستم وگرفتن مالیات به نزاع برخواستندوسرکرده خوانین آن دیار رابه قتل رساندند، و دیار دلفان راترک کردند. برخی از آنها به واسطه نسبت فامیلی که با ایل بیرانوند داشتند، در بین بیرانوندها ماندگارشدند، و برخی نیز مانند یارکه فرزند ممی ( محمد ) سرناوه ای، در بین ایلات سلسله، خصوصا" طایفه کولیوند می روند، آنها به صورت یک خانواده به سرکردگی یارکه و پدرش راهی آبدانان وبعد از مدتی بطور دائم وارد سیمره می شوند و دربین طوایف کولیوندهای سلسله و سوره میریها به رسم روزگار بهار وتابستان را در الشتر به سر می برند، که برخی از قبرهای همین دلفانها در قبرستان یوسفوندها و ملامیرهای الشتر در غرب تپه گریرون وجود دارند. پائیز و زمستان را نیز در سرزمین سیمره و جلگه چم کلان و کبیر کوه به سر می بردند. گروه یا خانواده هایی دیگر از دلفانهای سرناوه نیز به سرکردگان بیرانوند، که درآن زمان قدرتمند بودند، به آنهاپیوستند، تا از شر دلفانهای صاحب دم ساکن در سر ناوه ، درامان باشند.
ازآنجائیکه مردان دلفان مردانی تنومند. دلیر وشجاع بودند، بیرانوندها باآغوش باز آنها را پذیرفتندودرتمام جنگهای بیرانوند، دلفانهای سرناوه، پیش قراول و در صف مقدم بودند. آنها پا به پای خوانین زینبی بیرانوندبرعلیه دشمنان آنها می جنگیدند. ازجمله آن مردان بزرگ میتوان به���نبی�. �حسن عالی . حسین احمدعلی . عباس . صیدعلی . کاپیتان ، براگجر ، حاجی بگ ، درویش ها ( برادران چاق ولاغر دوقلو ) ، کربلائی شیرعالی ، بابا مراد ، باباشاه ، سلیمان ( سله ممیوند ) ، گرگعلی و . . . اشاره کرد
این طایفه با ایل بیرانوندوصلت کردند به طوری که امروز یکی از طایفه های این ایل راتشکیل میدهند وخود به طایفه های مختلف تبدیل شده . از آن جمله میتوان طایفه های شه نظر . پیرولی . محمودخان . بختوبگ . صحرابگ . آخه . صیدرضا . بله . کلاه مسی . مومن بگ . اولیا . محمودوند. خالوند و. . . را نام برد که اکثرا دربخش چغلوندی ( قلعه رحیم ، سرگول نمک ، دره زرین و. . . ) ، گراب ، تجره وخالوند ها اکثرا" دربخش ده پیر . . . �مستقر میباشند، ضمنا بعضی از آنها با ایل سگوند زندگی میکنند. وبرخی دیگر به قول یکی از کاربران ( حسین دلفان ) در اطراف دره شهر به نام� یارکه ( یکی دیگر از شاخه های دلفان سر ناوه ) که همچنین مردانی دلیر، شجاع وتنومندمی باشند. از جمله سرکرده آنها کدخدا بگ شیر آمکه و برادر کوچکش کدخداصفر آمکه و برادرزاده شان کدخدا حسین خان یاری میباشند ، که از نادر تفنگداران و تک تیر اندازان عصر خود بوده اند. البته کدخدا بگشیر یاری در برخی مسابقات بین طرهان و سیمره هم مهارت تیر اندازی خود را به اثبات رسانده بود. وی همواره در مسابقاتِ محلی، برنده می شدند.
َاز مرحوم حاج امیرحمزه شمس بیرانوند ( حاج خیزی ) نقل شده، که وی فرمودند؛ پدرم ( گرگی ) از جمله مردان دوراندیش و دانا ی ایل بیرانوند بود ، ودربسیاری موارد مشاور علیمردان خان بیرانوند بودند�.
ایشان ( حاج خیزی ) می گفتند ) ؛
�بهترین مردهای لرستان ؛ دلفان های سرناوه هستند. ( اقتباس از سایت دلفانهای بیرانوند )
تصویر سنگ قبر مرحوم کدخدا صفرفرزند آمکه متوفی به سال ۱۳۶۱ ه. ق
معادل سال ۱۳۲۰ شمسی
فرزندان یارکه دلفان سرناوه:
۱ - دوسِکَه
۲ - آمِکَه
۳ - صییه ( صید ) جد صیدی های دلفان آباد
شجره یکی از نوادگانش به شرح زیر است؛
محمد صیدی فرزند عبد علی فرزند امید علی فرزند صحرا ( صحرابیگ ) فرزندصییه ( صید ) فرزندیارکه فرزند ممی ( محمد ) فرزند مراد فرزند نوره ( نورمحمد )
۴ - نورخدا
۵ - بگه
۶ - عزه ( جد مکه ها و عزتی های دلفان آباد )
این نوشته به معرفی مختصر خاندان آمکه فرزند یارکه فرزند ممی ( محمد ) فرزند مراد فرزند نوره ( نور محمد ) می پردازد ، و سایر خاندانها به آینده موکول می شوند. انچه به طور کلی در باره ی آبادی یا روستای دلفان آباد می توان گفت آن است که ، بزرگانشان این روستا را به نام اصلی و قدیمی ایلشان دلفان، آن را " دلفان آباد" نامگذاری کرده اند. و از لحاظ جغرافیای سیاسی با همین نام به ثبت رسیده است. روستای دلفان آباد ، روستایی تاءثیر گذار در جریانات سیاسی و اجتماعی منطقه سیمره بوده است. تا آنجا که یکی از اعضای این آبادی به نام حاج علی عزتی یک دوره به مجلس شورای اسلامی راه یافته است ، و در حد توان خدماتی به شهرهای دهلران و دره شهر و بدره و آبدانان ارائه نموده است برخی از افراد روستا ی دلفان آباد در پستهای سیاسی و اموزشی و خدماتی منشاء خدماتی به جامعه بوده، و هستند.
روستای دلفان آباد در پنج کیلومتری شمال غربی شهرستان دره شهر، ودر ساحل جنوبی رودخانه سیمره واقع شده است ، و بطور کلی اتحادیه روستا شامل افرادی از طایفه یوسفوند و کولیوند و مرالوند و چگنی و دلفان می باشند. اکثریت آبادی از نسل یارکه دلفان سرناوه می باشند. برخی ازنسل یارکه دلفان در روستای سرور آباد چمکلان و روستای گل زرد وجود دارند که از مهمترین آنها می توان به کدخدا موسی خان یاری اشاره کرد.
تصویر کدخدا موسی خان یاری
فرزندان آمکه دلفان:
آمکه برمبنای سیستم ایلیاتی چون دارای دوازده پسر و چهار دختر بوده است، در جامعه ی آن روزگار برای خود وزنه ای بوده است و در باروکوچ و فعالیتهای دامداری و کشاورزی خانواده ای پر جمعیت و دارای رونق و اعتبار بوده است.
آمکه دارای دو شیر زن از دو ایل معتبر بوده است. که به اختصار معرفی می شوند.
۱ - رنگینه کولیوند از دودمان ططره، تیره هابیل و طایفه فرخشه و ایل کولیوند بوده است . نام پدرش نظر فرزند ططره می باشد . دارای سه عمو به نامهای؛ کرم، هاشم و کیخا ( کدخدا ) بوده است. در ان زمان فرخشه ها ی کولیوند دارای عظمت اجتماعی بودند. ودر الشتر و سیمره از نفوذ چشمگیری برخوردار بودند.
رنگینه فرخشه ( هابیلی ) زنی شجاع و با صلابت بوده است. ایشان مادر شش پسر و دو دختر ازفرزندان آمکه است. نام فرزندانش به شرح زیر می باشند؛
۱ - جمعه ( جَمَه )
۲ - کدخدا بگشیر
۳ - خورشید
۴ - ملک شیر
۵ - محمد حسین
۶ - مراد حسین
۷ - حوری[حوری سه دختر داشته است، که یکی از آنها زن حیدرعلی فرزند گیلو از طایفه پیروند زینی وند بوده است، که از آن زن مرحوم کدخدا محمدخان نوری شاعر پر آوازه ی سیمره بدنیا می اید. در هرصورت حوری ، مادر صیدقاسم پاریاب ومادربزرگ محمد خان نوری، وخداداد پاریاب و مرادجان یاری بوده است.
۸ - بگشیر آمکه خواهری هم داشته که همسر مَرَضی فرزند عوضعلی سوره مهری بوده است. و از آن زن شهربانو مادر کدخدا علی مقصودی ، و خواهر شهربانو که مادر شاه بانو کرمشه بوده است. برجای مانده بودند.
۲ - احمر پادروند ( پایروند ) :
بانو احمر، از خاندان قلیوند، و طایفه پایروند، و ایل مافی می باشند. احمر مادر شش پسر و دو دختر از فرزندان آمکه می باشند، که اسامی آنها به شرح زیر است؛
۱ - چراغ خان ( چراغان )
۲ - حسن خان
۳ - کریم
۴ - جواد ( جاووه )
۵ - موسی
۶ - صفر
۷ - مادر کدخدا علیمرادخان جعفری از طایفه جافر کولیوند
۸ - مادر سلیمان سبز مرادی از طایفه پایروند.
خانواده آمکه، در اثر توطئه ی فردی سیاستمدار، برای آنکه دو طایفه یارکه و قیاسوند را تضعیف کند، و به عبارتی آنها را به جان همدیگر بیاندازد. قطعه زمینی را به هردو طایفه پیشنهاد می دهد که آنجا بروند و به وقتش در آن برنج بکارند از قضا خانواده آمکه زودتر ازبقیه فامیل به درون آن زمین در آبدانان کوچ می کنند. با پرخاشگری قیاسوندها که زودتر در نزدیکی زمین سیاه چادرهایشان را برپا کرده اند، مواجه می شوند، نهایت آنکه درگیری اول با چوب و سنگ شروع می شود که فرزندان آمکه باتوجه به فیزیک بدنیشان برتری دارند، ولی از انجا که جواد فرزند بزرگ آمکه تفنگها را دستکاری کرده و به زنها می گوید ، کسی حق استفاده از تفنگ را ندارد، بنابراین قیاسوندها از جمله شکرعالی و ابدال با تفنگ افرادی از فرزندان آمکه و حتا چوپان آنها را نیز می کشند. در این درگیری جمعه و جواد و افرادی که نگارنده نمی داند، کشته می شوند. البته بعدا" کدخدا بگشیر آمکه و برادرانش از جمله کوچکترین برادرش یعنی صفر آمکه دوتا از بزرگان قیاسوند را می کشند و نهایت با مراسم "خوین صلح" یا خون بس، دخترهایی را به ازدواج صاحبان دم درمی آورند، و مسئله کشتن از همدیگر را فیصله می دهند، تا به در گیری ها ی قبیله ای خاتمه دهند. الان دوطایفه در صلح و آرامش هستند، و دهها خویشاوندی دیگر باهم دارند، وبا صلح و صفا در منطقه زندگی مسالمت آمیزی دارند. اکنون که فکر و قدرت تجزیه و تحلیل اعضای دو طایفه، و اعقاب آنها بالا رفته است، آن نزاع را یک جنگ جاهلی و یک توطئه از جانب حاکم وقت می دانند.
برخی قدرت و درایت و رهبری کدخدا بگشیر یاری را از حرف شنوی برادران و پسر عموها و خواهرزادگان و برادر زادگانش می دانند. رحیم یاری برادر زاده اش، که در جنگ قوای دولتی علیه بیرانوندهادر حواشی ماژین به همراه خودش کشته می شوند و دولت وقت انها را شهید اعلام نمودند. همچنین کدخداصفر یاری را که در تداوم رهبری طایفه بعد از بگشیر نهایت تلاش خود را بکار بردند. عظمت کدخدا صفر برادر کوچکتر کدخدا بگشیر در این بیت شعر مرحوم خانجان کلیوند نهفته است.
برا عزیزم تاج زر و َ سر
قوه و قدرتت هه منم صفر
ترجمه:
برادر عزیزم[منظور کدخدا بگشیر است]که تاج زر کدخدایی بر سر داری
بدانکه قوه و قدرتت [در پیشبرد کارهایت] فقط من هستم صفر
در این بیت شعر لیاقت و تلاشهای کدخداصفریاری به چشم شاعر آمده است.
کدخدایان طایفه یارکه در اواخر قاجاریه تا انقراض پهلوی به شرح زیر می باشند؛
۱ - کدخدا بگشیر یاری
۲ - کدخداصفر یاری
۳ - کدخدا حسین خان یاری
۴ - کدخدا سبز خدا یاری
اعقاب آمکه فرزند یارکه دلفان:
پسران آمکه به جز حسن خان و کدخدا صفر یاری هیچکدام فرزند ذکور ( پسر ) نداشته اند. نگارنده اعقاب۱۲ پسر و به احتمالی چهار دختر ایشان را مورد بررسی قرار می دهند.
۱ - فرزندان کدخدا بگشیر یاری:
کدخدا بگشیر یاری معروف به بگشیر آمکه یکی از کدخدایان شجاع و معروف سیمره بودند که در تیر اندازی و اسب سواری و سخنوری و خوش هییکلی سر آمد زمان خود بودند. در جنگ با قیاسوند گر چه سنش حدود ۱۶ یا ۱۷ سال بیشتر نبود ، ولی بعد از مرگ برادرانش به یک قهرمان به تمام معنا تبدیل شد، و رهبری طایفه را به عهده داشت. ایشان در سال ۱۳۰۸ یا ۱۳۰۹ شمسی خودش و برادر زاده اش رحیم به همراه بزرگان سیمره به کمک قوای دولتی پرداختند، ودر جنگ با بیرانوندها ایشان و برادرزاده اش کشته شدند و حکومت وقت مرگ کدخدا بگشیر یاری را شهید اعلام کردند، و کاعذی مبنی بر شهادت وی را به بازماندگان دادند . در زمانی که کدخدا علی مقصودی که مادرش خواهرزاده ی بگشیر یاری بود ، بخاطر لیاقت خودش و شهادت کدخدا بگشیر ، دایی مادرش در ادارات و سیستم حکومتی پهلوی کلامش بیشتر رواج داشت. قبر مرحوم کدخدا بگشیر یاری در وادی السلام نجف می باشند.
فرزندان کدخدا بگشیر یاری عبارتند از؛
۱ - گوهر یاری ؛ مادر ضرغام و سردار ( سالار ) منصوری
۲ - کشور مادر خدارحم یاریان و مادر صنمبر میرزائیان بوده است
۳ - هاجر همسر شگرعلی صیدی و مادر علیقلی صیدی است
فرزند کریم آمکه:
ایشان تنها یک دختر به نام عنبر بانو یاری داشته، که مادر خداداد پاریاب دلفان می باشند.
فرزند جمعه آمکه:
جمعه فرزند آمکه در جوانی ازدنیا می رود و تنها دخترش فرخ همسر صحرا صیدی می گردد و از ایشان دارای چند پسر و دختر می شوند که می توان به امیدعلی و شگرعلی اشاره نمود.
فرزندان حسن خان آمکه:
۱ - کدخدا حسین خان یاری
۲ - حاتم یاری که فرزندانش شهرت حسنوند را برای خود بر گزیده اند. نام فرزندان حاتم به شرح زیر است؛
- شیخ علی حسنوند
- چراغعلی //
- یوسفعلی //
- کرمعلی //
- حسنعلی //
۳ - باباجان یاری؛
پدر آقایان :
شه جان یاری
مرادجان یاری
شاهمراد یاری
۴ - اکبرخان یاری پدر یوسف و طاووس یاری می باشند. اکبرخان نیز مانند برادران و عموهایش ، فردی شجاع میهمان نواز و خوش قیافه و خوش برخورد بوده اند.
۵ - جهانگیرخان یاری؛ معروف به "جومیله" بوده است، که از ایشان هفت پسر ارزشمند، به اسامی زیر بجا مانده است؛
- مرتضی یاری معروف به شیخ مرتضی یا "شیخ"
- علیرضا یاری
- محمد رضا //
- نورمحمد //
- عبد الرضا //
- حسن رضا //
- حبیب //
۶ - رحیم یاری؛ ایشان در جنگ قوای دولتی با بیرانوندها کشته می شود ، و فرزندی از وی برجای نمانده است.
۷ - شاه پری یاری همسر شیخه یوسفوند و مادر شاه عباس یوسفوند و برخی از برادانش بوده است. ایشان زنی برجسته و پاکسیرت بوده است، و دارای نوه های باکفایت و ارزشمند و بافرهنگی می باشند ، که در سطح جامعه در مشاغل گوناگون خدمتگزاران صادقی هستند.
۸ - تاجه یاری معروف به "خالل" همسر مرادجان رحمانی، کولیوند جافر بوده ، و مادر آقایان و خانمهای رحمانی در دلفان آباد هستند.
۹ - زَرّه یاری؛ مادر اسدخان مکه بوده است.
۱۰ - فاطمه یاری مادر آقایان چکایی و احدی ؛ به عبارتی مادر بینایی احدی و برادرانش بوده است.
۱۱ - قشنگ یاری؛ مادر آقایان بازوند ساکن پلدختر می باشند.
۱۲ - مادر عظیم نعمتی
فرزندان حسن خان همه دارای اهمیت و بزرگی هستند، اما کدخدا حسین خان یاری از ویژگی هایی چند برخوردار است؛
- ایشان تیر اندازی ماهر بوده است.
- ایشان هوش و ذکاوتی قو ی داشته است .
- ایشان با اخلاق اسلامی و آرامشی که داشت مشکلات را رفع می کرد، وی فردی صلح جو و مردمدار بودند.
- بعد از مرگ عمویش بگشیر ، با وجود انکه کدخدایی به عموی دیگرش کدخدا صفر آمکه می رسد ، ولی قدمخیر یاریوند زن بگشیر آمکه را به عقد حسینخان که جوانی نورس بوده است، در می آورند، و کدخدا حسینخان یاری از این زن صاحب دو پسر به نامهای کدخدا سبزخدا و رحم خدا می شوند. از طرفی بعد از مرگ کدخدا صفر یاری در سال ۱۳۶۱ قمری مسئولین منطقه حسینخان یاری را کدخدای طایفه دلفان آباد اعلام می نمایند. وی تا روز مرگش کدخدایی معتبر بودند. البته خاندان آمکه در رهبری آبادی و حتا علی عسگر یاری پسر کدخدا صفر آمکه بعنوان خانه انصاف چمکلان حکایت از درایت و دور اندیشی این خاندان دارد. برخی هم نقش مادرهای آنها را در شجاعت و مردمداریشان بی تاثیر نمی دانند. درهر صورت کدخدا حسینخان یاری دارای چند همسر بوده و از هرهمسری یک تا چند بچه داشته است. که نام فرزندانش به شرح زیر می باشند:
۱ - کدخدا حاج سبز خدا یاری
۲ - رحم خدا //
۳ - شیرخدا //
۴ - شاه طلا //
۵ - نازاره //
تصویر کدخدا حاج سبز خدا یاری - پدر شهید سهراب یاری ، از شاعران محلی سیمره، و از بزرگان خاندان آمکه دلفان می باشند - سال۱۳۹۷ شمسی
شهید سهراب یاری فرزند کدخدا حاج سبزخدا یاری در ۲۴ تیرماه سال ۱۳۶۴شمسی به درجه ی رفیعه ی شهادت نائل آمده است.
تصویر واحد یاری فرزند خانمحمد فرزند کدخدا حاج سبزخدا یاری
واحد یاری شاعری تواناست که به زبان لکی و فارسی شعر می گوید. ایشان جوانی فعال در حوزه ی اعتلای زبان لکی است، و همواره در همایشها ی فرهنگی و ادبیات و شعر و موسیقی شرکت می کند . تخلص شعریش شنیار می باشد. دو نمونه از اشعارش را در این مقاله مرقوم می گردد.
خم نومه شنیار
شعر : واحدیاری
بیته مشکه هوره هورِه پاروپیرارم نمای
دنگ تمیره ژن عه لامردونِ دَاوارم نمای
تیمو تیمو یا مله بلکی دت و کور ار کورنگ
تویله دت کرکیت وه دس ؛پا دارِ تمدارم نمای
دس برایی ده نمن یا کِلمه کردن گل درو
تورقه تیلا تورچه پا دوسه خم اُوردارم نمای
نه وره لاون من عو نه کشک و برساق و بژی
روینِ دون و بو کزِ دو مشکه مالارم نمای
چلسرو آوتن نیه ای شو نشینی توک چله
گن کساده حال دل رونق وه بازارم نمای
ده نمای دنگ شوین دایاله وه سر لاشه هَمئیل
گلونی پوش و کلنجه قنجِ نازارم نمای
پوقه برنو یا دِنگی ده کس نمشتویی هاوار
رِم رَمه پا سر سوارل ار بلنگ جارم نمای
تیشه دس دو آویل نااهل ار سخونم نیشتیه
ولگ و واشِ سوز و تویل ار برزیه دارم نمای
ده نمای ار گوش کس کز لاره مورِ عینعلی
یه ئراز اور کَن ؛ خنه ار لو؛ ارا لارم نمای
شاقه کوگ و هوفه بالِ واشه عه ملکم نمن
یه هرازگونی کرئ ار قه بلی دارم نمای
کل کله ریزون تویله دت وه دوره چیت جا
لاوه لاوه آویله شیریل ای شوه تارم نمای
نه کوتل کو من نه رسم گیس برین ار لش برا
چن چراخِ دوی رَژی نویر ای چّیم و چارم نمای
شال و ستره کور جهالل سر سوارم کو چنه؟
نرمه وایی گرته اورچن ار دل ژارم نمای
سیمره حوشک و کوئر لوت و گرینم درده بار
ملحمی داری کری ار سینه خمدارم نمای
تیخ حویر کاری نیه ار زمگه سردِ بی کسی
ده گری آکر ارا کوره گری کارم نمای
ای پژاره تا شفق ساکت نماو مطلو نیه
یه کله باد وهار ار شن گه شنیارم نمای
تصویر واحد یاری - شاعر ساکن شهرستان دره شهر
غزل : " دیر کرد"
واحدیاری
باز هم مثل همیشه دیر کرد
او مرا با آینه درگیر کرد
کاش میشد بشکنم این فاصله
چشمها را از نگاهش سیر کرد
کاش میشد آرش این قصه شد
غصه را اندر کمان و تیر کرد
کاش میشد کامیونی پر ز عشق
در نشیبی غصه ها را زیر کرد
کاش میشد از قفس ها میپرید
پای دل در منزلش زنجیر کرد
عشق من اینگونه شد انگاشته
یوسفی باشد که بابا پیر کرد
تیک و تاکِ ساعتم گوید برو
باز هم مثل همیشه دیر کرد!
تصویر خانمحمد یاری کارمند بازنشسته جهاد کشاورزی شهرستان دره شهر ، پدر شاعر جوان واحد یاری
تصویر جهانگیر خان یاری برادر زاده کدخدا بگشیر یاری
تصویر عبد الرضا یاری ، بازنشسته ی نهضت سواد آموزی شهرستان دره شهر که سی سال رئیس نهضت سواد آموزی دره شهر بودند.
فرزندان مرحوم کدخدا صفر آمکه:
مقدمه:
کدخدا صفر یاری کوچکترین و شجاعترین فرزند آمکه فرزند یارکه می باشد، وی دوشادوش برادرش کدخدا بگشیر یاری درفعالیتهای اجتماعی و درگیری و نزاعهای محلی همواره خاندان آمکه را یاری می داده است. وی در حاضر جوابی و گفتن حرف حق در محضر صاحبان قدرت و مکنت را با شجاعت تمام بیان می کرد. تا آنجا که بخشدار مرکزی و حاکم محلی سیمره از زبان حق گو و نترس کدخدا صفر یاری همواره احساس خطر می کرد . در سال ۱۳۱۲ شمسی زمانی که هیاءتی از مرکز برای تعیین حدود زمینهای خالصهِ به سیمره آمده بودند، و تمام کدخدایان سیمره و میر غلام هاشمی هم حضور دارند ، بازرس از کدخدایان سیمره، می پرسد؛ حدود خالصه از کجا تا به کجاست ؟ اکثر کدخدا ها با حاکم رودربایستی دارند و سکوت می نمایند، ولی کدخدا صفر یاری می گوید ؛ از دم سنگرچمکلان تا بدره خالصه است. ، میر غلام می گوید ؛کدخدا صفر، مثل این که شما نمی خواهی افراد آبادیت به ما چند من گندم بدهند، و گویا می خواهی مرا از صیمره بیرون کنی؟ کدخدا صفر آمکه در پاسخ می گوید تو از کرکی منگره آمده ای به همانجا و به منطقه خودت برگرد.
میر غلام در پاسخ به سخنان تند کدخدا صفر می گوید جناب بازرس ایشان برادر وزیر شاه کش است که در لرستان فاجعه بار آوردند، منظور میر غلام، شورش سلیمان و عباس سرناوه که دایی های سلطان دلفان، همسر صفر آمکه وپسر عموهای نه چندان دور خود صفر بودند ، اشاره کرد یعنی اینها کسانی هستند که در قتل سر لشگر عبدالله خان امیر طهماسبی شرکت داشته اند.
کدخداصفر آمکه می گوید جناب بازرس من در خدمتگزاری به دولت پهلوی برادرم کدخدا بگشیر و برادر زاده ام رحیم حدود سه سال پیش کشته شده اند . این حرفها تهمتی بیش نیست.
کدخدایان سیمره وقتی ناراحتی میر غلام را ملاحظه کردند، حدود خالصه را از غرب آب نهر سیکا ن به طرف بدره تعیین می کنند. .
همچنین در زمان کدخدایی ایشان وقتی که پسر عمویشان فریدون پسر نورخدا بدست جودکی ها کشته می شود . کدخدا صفر یاری به همراه برادر بزرگش به خانواده های قاتل شبیخون می زند قاتل بچه ای در بغل دارد ، دوبرادر با هم مشورت می کنند، و قاتل را نمی کشند چون اگر آنرا می کشتند، بچه در آتش می افتاد و می سوخت . آنها در برگشت دونفر را که آبیاری می کردند، گرو گان می گیرند و با خود به سیمره می آورند. قاتل وخاندانش که به عمق قضیه پی می برند کارد وکفن می کنند ، ومراسم خون بس را به اجرا در می آورند و مسئله فیصله پیدا می کند.
فرزندان کدخدا صفر آمکه به شرح زیر می باشند ؛
۱ - علی عسگر یاری؛ ایشان مردی دست و دل باز و میهمان نواز و بخشنده بودند اگر نیازمندی به وی مراجعه می کرد در حدتوان نیازش را برآورده می کرد. وی از بهترین دارایی ها و اموالش انفاق می کردند . ایشان برای احداث خانه بهداشت ، بهترین زمین مسکونیش را اهدا نمود، تا مردم از مواهب بهداشت و درمان برخوردار شوند. این مرد قاطع و بدون رودر بایست مثل پدرش حرف حق بر زبان جاری می ساخت ولو آنکه اطرافیان و یا اقوام نپسندند.
مشهدی علی عسگر یاری چند سالی نیز خانه انصاف چمکلان بودند، ایشان برای رفع مشکلات مردم و صلح جویی بین آنها نهایت تلاش و خدمتگزاری را به عمل می اوردند. زن علی عسگریاری، از طایفه مهکی است، که قرابت نژادی با سوره میری های چم کلان دارند.
فرزندان مشهدی علی عسگر یاری عبارتند از ؛
- یارکه یاری؛ کارکن بازنشسته ی اداره ی آب و فاضلاب روستایی می باشند.
- علی ( صیدعلی ) یاری؛ دبیر بازنشسته زبان انگلیسی مدارس دره شهر است فردی با اخلاق و متین می باشند. ایشان برای معرفی تاریخ بزرگان تیره ی یارکه دلفان ، نهایت همکاری را با نگارنده و اهل قلم می نمایند.
نمونه تشویقی علی یاری که مانند صفر و بگشیر آمکه در تیر اندازی مهارتی عجیب دارد ، تا آنجا که ایشان در بین ششصد تیر انداز، موفق به کسب رتبه ی اول شده است.
۲ - گرد علی یاری؛ ایشان از فرزندان کدخدا صفر آمکه می باشند. وی دارای فرزندان ارزشمندی است که عبارتند از؛
- حاج خانجان یاری
مسئولیت های سیاسی و اجتماعی و اجرایی حاج خانجان یاری به قرار ذیل است :
مسئول جهاد سازندگی در مناطق محروم استان ایلام
، شهردار ، بخشدار ، کارشناس مسئول امنیتی و انتظامی ،
معاون دفتر بازرسی ،
معاون مدیر کل حوزه استاندار ،
مدیر کل دفتر ارزیابی عملکرد و بازرسی و پاسخ گویی به شکایات استانداری ایلام .
تصویر رستم یاری فرزند گردعلی فرزند کدخدا صفر آمکه
رستم یاری کارشناس املاک وثبت شرکت اداره ثبت اسناد واملاک شهرستان دره شهر ودارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس رشته حقوق خصوصی می باشند،
- محمد یاری؛ دبیر مدارس راهنمایی خرم آباد
- سجاد یاری؛ کارمند شرکت نفت می باشند.
فرزندان گردعلی یاری همگی اهل علم و ادب و اخلاق هستند و از نسل پدری و مادری همه به خانواده ای اصیل ایرانی منتسب می باشند.
-
۳ - شیخ علی یاری؛ ایشان بسان پدرش کدخداصفر آمکه فردی حاضر جواب، و منتقد اجتماعی بودند در کارکشاورزی و دامداری بسیار تلاشگر بودند.
ایشان فرزندانی چند دارند که عبارتند از؛
- جهانبخش یاری ؛ فرهنگی باز نشسته
- الله دادیاری
- مراد یاری
- فیروز یاری
همه ی پسران شیخعلی یاری دارای مدرک کارشناسی هستند و بجز جهانبخش یاری، همگی بیکارند.
۴ - گُلَه یاری ؛ مادر برادران غلامشاهی ( مرحوم عیسی - جواد - ستار )
۵ - قمر تاج یاری؛ مادر نامدار جعفری و شیرمحمد جعفری
۶ - نور شرف یاری، مادر برادران مکه ( مرحوم حیدرمکه، حسین مکه، اکبر مکه، احمد مکه، قدرت مکه )
حاج علی عزتی نماینده ی اسبق حوزه ی جنوب استان ایلام، در مجلس شورای اسلامی ایران؛ ایشان از نسل عزه فرزند یارکه می باشند و پسر عموی برادران مکه می باشند.
تصویر عبدعلی صیدی فرزند امید علی فرزند صحرا بیگ فرزند صید فرزند یارکه دلفان می باشند. ایشان کارمند آمو زش و پرورش شهرستان دره شهر می باشند . مهندس شاهپورصیدی شهردار دره شهر پسرعموی ایشان می باشند . این افراد و ده ها رجال برجسته جزو تیره یارکه دلفان می باشند.
دختر ترسا! شکوه تاریخی ترا در محفل فرشته خویان دیدم، از نجابت صورتت گل انداخته بود، از غمی که در بطن داشتی چشمانت التماس کمک می کرد، تو خودت در اعماق تاریخ یکسری مهارتها را با خود آورده ای، وبا این همه
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
دانایی منتهی در بحث گفتمان بسان من بخت برگشته ناتوانی، غروری تواءم با شرم ترا احاطه کرده است و ستاره ی اقبالمان به سمت غروب و پایان آمال و آرزوها در حال افول است. کاش می شد، زمان را به عقب برد تا من به تو که ریشه در اعماق تاریخ ایلم داری، می رسیدم و از نگفته ها و آرزوها با توسخن می گفتم . چهل دوشانس زندگیت را نیز با هم مرور می کردیم به امید روزی که فهمیدن و درک مشتر ک را از آن نتیجه می گرفتیم.
دختر ترسا! دور و برما را با بلا پیچیده اند . زندگی نیم بندی وجود دارد، اما از در و دیوارش مرگ و غضه و استرس می بارد . دختر ترسای تاریخ؛ در محل ما مرگ و میر با سرعتی تمام ادامه دارد . ماموران و فرشتگان مرگ در دیار ماهم بدجوری خیمه زده است و صیادان زبر دستش تا بخواهی کشتار راه انداخته اند. مرگ خبر نمی کند . و دست قضا و قدرش هرجا بند شود ، گذشت در کارشان نیست. به قول مرحوم شهریار که دیرو ز سالروز مرگش بود در این باره می گوید؛
... [مشاهده متن کامل]
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
دختر ترسا! شما که تخیل تاریخی ایل شیرین ارمن هستی، قدرت جواب دادن نداری، و من از بد حادثه در قدرت شاهین تیز چنگ که با عشق ناماءنوس است گرفتار شده ام. کاش در این اسارت ، راه چاره ای می داشتم. تا بسان کبوتر سبکبالی پر پروازم را در آسمان لاجوردی می گشودم ، آه. . .
... [مشاهده متن کامل]
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
دختر ترسا! شما که تخیل تاریخی ایل شیرین ارمن هستی، قدرت جواب دادن نداری، و من از بد حادثه در قدرت شاهین تیز چنگ که با عشق ناماءنوس است گرفتار شده ام. کاش در این اسارت ، راه چاره ای می داشتم. تا بسان کبوتر سبکبالی پر پروازم را در آسمان لاجوردی می گشودم ، آه. . .
دختر ترسا! در زمانهاری قدیم پیامبران گذشته و پیامبر آخر ین عالمیان وعده ی شهادت امام راستین ما را اعلام کرده اند که در روز عاشورایی پسر پیغمبر خدا راناجوانمردانه کشتند، و آتش براموالش زدند، ایشان و یاران با وفایش کشته شدند، ولی هدفش که احیا گری دین جدش بود، هیچگاه کشته نشد.
... [مشاهده متن کامل]
خون جوشانش اباطیل و منحرفان را رسوا ساخت. واز آن روز تا روز قیامت مردم را برای نجات خویش از شر درخیمان و ستمگران زمانشان به جوشش و حرکت دعوت می کند . مکتب این امام بزرگ شیعه، همه ی ملل و نحل و پیروان ادیان مختلف را متاءثر کرده است. روحشان شاد و یادشان همواره گرامی و جاوید باد.
دختر ترسا کم کم شعورت به درک مشترک و مفاهمه ی دوجانبه می رسد. درعمق تاریخ ما را انتخاب کردی که هم کلامت باشیم و دنیای گذرا و ناپایدار را به کمک همدیگر سپری کنیم، شاید از سختی این دنیا پر فتنه و ماجرا سالم به مقصد برسیم حال که مقصدمان یکیست.
... [مشاهده متن کامل]
خون جوشانش اباطیل و منحرفان را رسوا ساخت. واز آن روز تا روز قیامت مردم را برای نجات خویش از شر درخیمان و ستمگران زمانشان به جوشش و حرکت دعوت می کند . مکتب این امام بزرگ شیعه، همه ی ملل و نحل و پیروان ادیان مختلف را متاءثر کرده است. روحشان شاد و یادشان همواره گرامی و جاوید باد.
دختر ترسا کم کم شعورت به درک مشترک و مفاهمه ی دوجانبه می رسد. درعمق تاریخ ما را انتخاب کردی که هم کلامت باشیم و دنیای گذرا و ناپایدار را به کمک همدیگر سپری کنیم، شاید از سختی این دنیا پر فتنه و ماجرا سالم به مقصد برسیم حال که مقصدمان یکیست.
"به یاد آنها که حسینی بودند، و رفتند"
نگارش: احمد لطفی
در طول تاریخ شیعه ، شیعیان و آزادگان جهان به رسم قدر دانی از شهیدان کربلاو امام حسین ( ع ) همه آنها اعم از کودکان و جوانان و زنان و مردان هرکدام به شکلی ارادت خود را به آن راد مردان شب شکن و ظلم ستیز ، ابراز کرده اند. آنها که طعم مرگ راچشیدند و به حق پیوستند، و در میان ما نیستند به حرمت خدمتگزاریشان به سید الشهدا و یاران با وفایش، در این ایام تاسوعا و عاشورا یاد شان را گرامی می داریم. نگارنده در کودکی دیدم که چگونه سینه زنی می کردند و رفتارشان از یک کارکرد معنا دار حکایت می کردند گاهی در حاشیه ی مراسم مردان به سر نوحه ی نوحه گر پاسخ میدادند و خودشان نیز به سیاق خود سینه می زدند و گاه درمنزل یکی از زنان روستا یا عشایر جمع می شدند وبا ان شعارها و نوحه های کوتاه برای شهیدان کربلا عزاداری می کردند، وگاه در ان مراسم زنانه شان "لِهَلَه هَل" اجرا می کردند و زنان به یاد پریشانحالی زنان و دختران اهل بیت لچک از سر بیرون می آوردند و شبیه چاینه با سوز و گداز می خواندند :
... [مشاهده متن کامل]
محمدی محمد
چی آبِ جو رحمت
و. . . . . . که حافظه ام همه ی آن اشعار را یاد نگرفته است.
پیران طریقتی چون مرحوم شادروان شیخ هادی رحیمی صیمره ای برای آبادیهای جلگه ی چمکلان و اسلام آباد و دشت آباد و وزیر آباد برای مردم نوحه می خواندند. سایر نوحه گویان در دیار سیمره به شکل سنتی عزاداری و نوحه سرایی می کردند . آنها اشعار سوزناک دیوان ذاکر و شیخ حیرانی کرمانشاهی را می خواندند. البته شیخ هادی رحیمی صیمره ای خودش دیوانی داشته که هیچ نسخه ای از آن باقی نمانده است بجز یکسری نوحه از آنها که در حافظه اش بود، و برای مردم می خواندند و جوانان و نوجوانان آن نوحه ها را در روستاهای خود به اجرا در می آوردند.
روح همه ی خدمتگزاران حسینی که دستشان از دنیا کوتاه شده ، در هرمکانی اعم از شهری و روستا یی شاد و خرم باد.
"سیری در سخنان امام حسین ( ع ) " - ۷
نگارش: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث:
دوستى اهل بیت ( علیهم السلام )
متن حدیث:
�مَنْ اَحَبّنَا کَانَ مِنّا اَهْلَ الْبَیتِ�.
ترجمه حدیث:
... [مشاهده متن کامل]
امام حسین ( ع ) فرمود: �کسى که ما را دوست بدارد، از ما اهل بیت است�.
منبع حدیث:
( نزهة النّاظر و تنبیه الخاطر، ص ۸۵ ح۱۹ )
توضیح حدیث:
سخن امامان طاهرین ( ع ) و پیامبر اسلام ( ص ) گرچه به زبان ساده و همه فهم با ما سخن می گویند، و از نظر اهل ادب چنین سبکی سخن گفتن سهل ممتنع است و کمتر کسی بدین زیبایی از عهده ی چنان کار دشواری بر می آید.
امام حسین ( ع ) دوستدار اهل بیت ( ع ) را از خود آنها می داند. یعنی هرکه پیرو اهلبیت عصمت باشد، جزو خانواده و هم پیمان و همفکر و همراه آنهاست.
پیامبر اسلام ( ص ) ، وقتی سلمان فارسی را در پیروی و علاقه اش به اهل بیت پیغمبر ( ع ) ملاحظه کرد؛ فرمودند؛
��سلمان منّا اهل البیت�
یعنی درقرب و منزلت سلمان مانند عضوی از خانواده ی ماست و ایشان فردی قابل اعتماد و شایسته ی احترام است. معصوم نیست ولی انسانی وارسته و موءمن و دانا به دین اسلام می باشند.
دوست داشتن قلبی و عملی اهلبیت ( ع ) در دنیا و آخرت شرایطی را فراهم می کند، تا شیعه و پیرو آنها تا حدودی خود را در سلوک و شیوه ی زندگی مانند آنها کنند، هرچند که اهلبیت مظهر کمالاتی هستند که با سختی و صبر و شجاعت بدست آورده اند و چنان در دستورات خدا ذوب شده اند که صفات الله پیدا کرده اند ، و به صراحت باید گفت ، عین سیدالشهدا و سایر معصومین شدن محال است. ولی هرچه به آنها در رفتار و سلوک نزدیکتر باشیم امتحانات دشواری را نیز تجربه خواهیم کرد.
حضرت علی ( ع ) در حدیثی دشواری راه شیعه ی واقعی را چنین فرموده است؛
" من احبنا اهل البیت فلیستعد للفقرجلبابا" "
یعنی؛
هرکسکه ما اهل بیت را دوست بدارد، پس باید فقر ومحرومیت را چون لباس روئین بپذیرد ( نهج البلاغه، محقق صبحی صالح ، ص۴۸۸و ۴۸۹، قم - چاپ هجرت، سال ۱۴۱۴ قمری )
برخی منظور حضرت را سختی کشیدن در دنیا می دانند، و صاحبان سرمایه و رفاه باید در زندگیشان دقت بیشتری نسبت به حلال و حرام خداوند داشته باشند. ، برخی دیگر معتقدند که شیعه باید تحمل شرایط مانند فقر را داشته باشد و مقاومت و خود تنظیمی دقیقی اعمال نمایند. البته واقعیت این است در تمام دنیا شیعیان واقعی را تضعیف می کنند، و شیعه باید پیراهنی از صبر و مقاومت را برتن خود بپوشاند.
دیدگاه عرفانی سخن دقیقتری را مطرح می کند، و گذشته از آن که شیعه ی واقعی باید تکیده و خشکیده لب و چشمانش از ترس خدا کم سو شود، شیعه باید خود را برای فقر روز قیامتش[ که انسان میهمان عمل خودش می باشد]، آماده کند، به مقام قرب الهی برسد. ( اقتباس ازشرحی بر غررالحکم ودرر الکلم، ص ۴۲ )
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در باره محبت اهل بیتش فرموده است :
هر که خداوند، محبّت اهل بیت مرا روزیش کند، بى گمان به خیر دنیا و آخرت رسیده است و در اینکه او اهل بهشت است، احدى نباید شکّ کند؛ زیرا دوست داشتن اهل بیت من، بیست نتیجه به بار مى آورد: ده تا در دنیا و ده تا در آخرت:
اما نتایج آن در دنیا عبارتند از:
زهد، شوق به کار و عمل، پارسایى در دین، رغبت به عبادت، توبه پیش از مرگ، نشاط در شب زنده دارى، چشم برکندن از آنچه مردم دارند، حفظ اوامر و نواهى خداوند ـ عزّ و جلّ ـ ، نهم: دشمن داشتن دنیا و دهم: سخاوت و بخشندگى .
و امّا نتایج آن در آخرت:
نامه اعمالى برایش گشوده نمى شود، میزانى برایش برپا نمى شود، نامه اعمالش به دست راست او داده مى شود، برات آزادى از آتش دوزخ برایش نوشته مى شود، رو سفید مى شود، از جامه هاى بهشت بر قامت او پوشیده مى شود، شفاعت او درباره صد نفر از خانواده اش پذیرفته مى گردد، خداوند ـ عزّ و جلّ ـ به او با مهر و رحمت مى نگرد، از تاجهاى بهشت بر سرش مى نهند و دهم اینکه بدون حسابرسى به بهشت مى رود. پس خوشا به حال دوستداران اهل بیت من
[اقتباس از کتاب خصال شیخ صدوق ، ص ۵۱۵]
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در کتاب خصال ص۳۶۰ فرموده است :
دوست داشتن من و دوست داشتن خاندان من در هفت جاى بسیار وحشتناک به کار آید: هنگام مردن، در گور، هنگام رستاخیز، هنگام دیدن نامه اعمال، هنگام حسابرسى [اعمال]، نزد ترازو[ى اعمال ]و صراط.
بنابراین هرکه پیامبر ( ص ) واهل بیتش ( ع ) را دوست داشته باشد ، از اهل بیت به حسلاب می آید و در مشکلات دنیا و آخرت زیر چتر محبت و حمایت آنهاست.
دختر ترسا! کاش می دانستی که مشکلات و نا کامی ها چگونه ما را در لاک خود فرو برده، که تخیل ودرعمق تاریخ رفتن را از یادم برده است. اگر دلم شوق مند بود ، به عشقت کبوتر دل را به پرواز در می آوردم تا بسان عقابی
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
که پرنده رادرهوا شکار می کند ، خیال روی ترا در میان ابرهای امید می رساندم و پیراهنی سفید و برفی برایت هدیه می آوردم. آه که سخنان نامفهوم من چه دل آزارند . و توچقدر پر حوصله ای که از دل تاریخ سر راهم سبز شده ، و به این شطحیات گوش می دهی و گاه طاق ابرویت گره می خورد و صورت چون گلت خزان زده میشود. آه و صد آه که خرمن عمر برباد دادم، و سرمایه ام تاراج رفت.
قدر دانی و تشکر از مهندس مجتبی رشید نهال:
اهالی محله ی کسرا در غرب میدان آزادی ، مراتب تشکر خویش را از مهندس مجتبی رشید نهال و شهردارمحترم دره شهر ، که قرار است صد متر کانال کشی و سیل بند برای رونق گرفتن محله در خیابان کسرا انجام پذیرد نهایت تشکر را دارند. لازم به ذکر است مهندس رشید نهال چند ماه قبل مجوز ساخت این سیل بند را از معاونت عمرانی استانداری اخذ کرده است . با توجه به آمدن فصل سرما ورفت و آمد دانش آموزان به مدرسه، خواهشمند است در ساختن این صد متر کانال شتاب و سرعت عمل بیشتری صورت گیرد. پیشاپیش از تلاشگری مسئولان محترم نهایت قدر دانی را اعلام می کنیم.
... [مشاهده متن کامل]
اهالی محله ی کسرا دره شهر
"سیری در سخنان امام حسین ( ع ) " - ۶
نگارش: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث:
رفع گرفتاری از مومن
متن حدیثامام حسین ( ع ) :
مَنْ نَفَّسَ کرْبَةَ مُؤْمِن فَرَّجَ اللهُ عَنْهُ کرْبَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ.
... [مشاهده متن کامل]
ترجمه حدیث:
امام حسین ( ع ) فرموده است؛
هرکس گره ای از مشکلات مؤمنی باز کند و مشکلش را برطرف نماید، خداوند متعال مشکلات دنیا و آخرت او را اصلاح می نماید.
منبع حدیث :
"بحارالأنوار: ج 75، ص 121، ح 4"
توضیح حدیث:
انسان موجودی اجتماعی است و تربیت و هویت او در ارتباط با جامعه و محیطی است که در آن زندگی می کند ، به عبارت دیگر آدمی محصول اجتماعی است ، که وی در آن رشد یافته است. انسانها در زندگی اجتماعی با مشکلات و بن بستهایی مواجه می شوند به همین خاطر افراد انسانی برای رفع مشکلاتشان به کمک همدیگر نیاز مند،
و گاه برای رفع مشکل دیگران افراد دست به کارهای سترگی می زنند ، یعنی در راه نجات همنوعان ایثارگی و از خود گذشتگی ، و هزینه می کنند.
انسان گاهی ضامن فرد وام گیرنده ای می شود ، ویا با امضایی مشکل و گیر کار یک نفر را حل می کند . گاه فرد گرفتار ی را از زندان آزاد می کند و. . . اینها همه نمونه هایی از رفع مشکلات مردم هستند .
شاعر گوید ؛
دل بدست آور که حج اکبر است
از هزاران کعبه یک دل بهتر است
پیامبر اکرم ( ص ) ، در این باره میفرمایند؛
کسی که برای کمک به برادر خود و سود رساندن به او اقدام کند، پاداش مجاهدان در راه خدا به او داده خواهد شد.
این حدیث شریف مکمل حدیث سید الشهدا می باشد، که اینچنین کار نیک کردن پاداش مجاهد فی سبیل الله را دارد، البته در رفع مشکلات مردم ؛
۱ - فرد کمک کننده نباید منت بگذارد.
۲ - عملش برای ریا و خودنمایی نباشد.
۳ - اخلاص در عمل داشته باشد.
۴ - کمک کردن به دیگران کمک به خود می باشد، در روایت داریم ؛ اِرحَم، تُرحَم
یعنی رحم کنید، تا رحم شوید به عبارت دیگر؛ به دیگران رحم کنید تا دیگران نیز به شما رحم نمایند.
۵ - کمک کننده ی خدا محور، درجاتش به مراتب در آخرت بیشتر از دنیا خواهد بود و اجر و پاداش بیشتری نصیبش می گردد. بنابر این؛ "هیچ وفت همه چیز را برای خود نخواهیم و آنچه را که برای خود میپسندیم برای دیگران هم بپسندیم و هرزمان دست نیازی به سوی ما دراز شد، کسی را رد نکنیم. حتی فقیرانی که به درب منازل ما می آیند دست های نیاز آنها را رد نکنیم. مطمئن باشیم درمواقعی که ما هم دچار مشکلی شدیم خداوند کسی را به داد ما میرساند و خود، نیاز ما را برطرف میکند. "[1]
پی نوشته:
[1] - سایت انجمن راسخون
نگارش: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث:
رفع گرفتاری از مومن
متن حدیثامام حسین ( ع ) :
مَنْ نَفَّسَ کرْبَةَ مُؤْمِن فَرَّجَ اللهُ عَنْهُ کرْبَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ.
... [مشاهده متن کامل]
ترجمه حدیث:
امام حسین ( ع ) فرموده است؛
هرکس گره ای از مشکلات مؤمنی باز کند و مشکلش را برطرف نماید، خداوند متعال مشکلات دنیا و آخرت او را اصلاح می نماید.
منبع حدیث :
"بحارالأنوار: ج 75، ص 121، ح 4"
توضیح حدیث:
انسان موجودی اجتماعی است و تربیت و هویت او در ارتباط با جامعه و محیطی است که در آن زندگی می کند ، به عبارت دیگر آدمی محصول اجتماعی است ، که وی در آن رشد یافته است. انسانها در زندگی اجتماعی با مشکلات و بن بستهایی مواجه می شوند به همین خاطر افراد انسانی برای رفع مشکلاتشان به کمک همدیگر نیاز مند،
و گاه برای رفع مشکل دیگران افراد دست به کارهای سترگی می زنند ، یعنی در راه نجات همنوعان ایثارگی و از خود گذشتگی ، و هزینه می کنند.
انسان گاهی ضامن فرد وام گیرنده ای می شود ، ویا با امضایی مشکل و گیر کار یک نفر را حل می کند . گاه فرد گرفتار ی را از زندان آزاد می کند و. . . اینها همه نمونه هایی از رفع مشکلات مردم هستند .
شاعر گوید ؛
دل بدست آور که حج اکبر است
از هزاران کعبه یک دل بهتر است
پیامبر اکرم ( ص ) ، در این باره میفرمایند؛
کسی که برای کمک به برادر خود و سود رساندن به او اقدام کند، پاداش مجاهدان در راه خدا به او داده خواهد شد.
این حدیث شریف مکمل حدیث سید الشهدا می باشد، که اینچنین کار نیک کردن پاداش مجاهد فی سبیل الله را دارد، البته در رفع مشکلات مردم ؛
۱ - فرد کمک کننده نباید منت بگذارد.
۲ - عملش برای ریا و خودنمایی نباشد.
۳ - اخلاص در عمل داشته باشد.
۴ - کمک کردن به دیگران کمک به خود می باشد، در روایت داریم ؛ اِرحَم، تُرحَم
یعنی رحم کنید، تا رحم شوید به عبارت دیگر؛ به دیگران رحم کنید تا دیگران نیز به شما رحم نمایند.
۵ - کمک کننده ی خدا محور، درجاتش به مراتب در آخرت بیشتر از دنیا خواهد بود و اجر و پاداش بیشتری نصیبش می گردد. بنابر این؛ "هیچ وفت همه چیز را برای خود نخواهیم و آنچه را که برای خود میپسندیم برای دیگران هم بپسندیم و هرزمان دست نیازی به سوی ما دراز شد، کسی را رد نکنیم. حتی فقیرانی که به درب منازل ما می آیند دست های نیاز آنها را رد نکنیم. مطمئن باشیم درمواقعی که ما هم دچار مشکلی شدیم خداوند کسی را به داد ما میرساند و خود، نیاز ما را برطرف میکند. "[1]
پی نوشته:
[1] - سایت انجمن راسخون
"سیری در سخنان امام حسین ( ع ) " - ۴
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث:
عبادت تجار، بندگان و آزادگان
متن حدیث:
�إِنّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التّجّارِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الاَحْرَارِ وَ هِىَ اَفْضَلُ الْعِبَادَةِ�.
... [مشاهده متن کامل]
ترجمه ی حدیث:
امام حسین ( ع ) فرمود: �گروهى خدا را از روى میل به بهشت عبادت مىکنند، که این عبادت تجارت کنندگان است و گروهى خدا را از ترس دوزخ می پرستند و این عبادت بردگان است، و گروهى خدا را به سبب شایستگى مىپرستند، و این عبادت آزادگان است که برترین عبادت است�.
( تحف العقول، ص ۲۷۹ ح۴ )
توضیح حدیث:
این حدیث شریف را که در کتاب تحف العقول به نقل ازامام حسین ( ع ) آمده است ، در کتاب نهج البلاعه نیز، از حضرت علی ( ع ) روایت شده است و خلاصه ی ترجمه ی آن به شرح زیر است.
"گروهى به شوق بهشت خدا را عبادت مى کنند، این عبادت بازرگانان است .
جمعى از ترس دوزخ او را پرستش مى کنند، این عبادت بردگان است .
بعضى به خا طر سپاسگزارى و انجام وظیفه خدا را مى پرستند، این عبادت آزادگان ، و بهترین نوع پرستش است. "
سالکان خدا، وموحدان و تسلیم شدگان حق، دارای ظرفیتهای عقلی و روانی و اجتماعز متفاوتی هستند. برخی از آنها دانش و بینش کمتری در شناخت و جانبازی راه خدا دارند ، و چون خداوند افراد خطاکار را مجازات می کند و وعده هایی در راستای خشم خدا را شنیده اند و یا درباور عقیدتی خود گنجانده اند، بنابراین از خشم و آتش جهنم خدا می ترسند، ودر همین حد ترس از رفتن به جهنم ، اعمال ثواب انجام می دهند. گروهی دیگر فکر و اندیشه ی معامله گری دارند ، وهمه چیز را بر مبنای سود و زیان عقلی و حسابگری ریاضی سنجش می کنند. بنابراین چون بهشت خدا دارای نعمتهای فراوان است و از حوریه تا انواع و اقسام میوه ها و ساختمانها و داشتن جوانی ونشاط و سرحالی و تندرستی و هر آنچه خوبی و نعمت و رحمت است، آنها مشتاق بهشت هستند و در دنیا اعمالی انجام می دهند ، که بهشت را مانند تاجران خبره و زیرک خریداری نمایند.
به قول شاعر:
پدرم روزه ی رضوان به دو گندم بفروخت
خطا نسلم اگر روزه ی رضوان به جوی نخرم
اما دسته ی سوم افرادی هستند که بندگی حق را بخاطر ترس از جهنم و طمع ورزی و رسیدن به نعمتهای بهشتی را در دستور کار ندارند. بلکه چون خدا روح زیبا و قابل پرستشی هست ، و انس باخدا و و پرستش او در انسان اشتیاقی ایجاد می کند که ا ز آتش جهنم باکی ندارد، به هیچ وجه طمع ورزی برای رسیدن به بهشت را ندارند بلکه آنها فقط وصال حق را برگزیده اند، ولحظه ای دوری از حق را تحمل ندارند. و این عبادت خالصانه را فقط برای رضای خدا انجام می دهند و این نوع بندگی، نیایشگری احرار است. و ائمه اطهار و انبیاء و اولیاء خدا عبادتشان مافوق عبادت احرار و آزادگان عالم است. و امام خمینی در تفسیر عرفانی این حدیث چنان عقیده ای دارند.
نماز و عبادت احرار از نگاه علی ( ع ) ؛
ان قوما عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجار و ان قوما عبدوا الله رهبه فتلک عباده العبید و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عباده الاحرار. [1]. �
ترجمه:
گروهی خدا را به انگیزه ی ثواب و پاداش میپرستند، این عبادت تاجران و بازرگانان است و گروهی خدا را از روی ترس میپرستند، این عبادت غلامان و برده صفتان است و گروهی خدا را از روی سپاسگزاری میپرستند، این عبادت آزادگان است. �
حقیقت عبادت تعظیم و طاعت خدا و چشم پوشی از غیر اوست، و پیشتر گفته شد که برجسته ترین مظهر عبادت �نماز� است، لذا این تقسیم مراتب، به واقع بیان مراتب و مدارج نماز و نمازگزاران میباشد. �
باتوجه به آنکه سخن گفتن با مردم به اندازه ی سطح عقل آنها شایسته است، بنابراین خداوند متعال بندگان گوناگونی دارد، که هر یک از آنها ذات اقدس حق را در حدود شعاع فکر و اندیشه ی خویش عبادت میکنند و به درگاهش نماز میگزارند. و خداوند نیز از بندگان به مقدار ارزش عبادتشان قدر دانی مینماید، هر مقدار که شناخت و معرفت عبادت کننده و نمازگزار بیشتر و بالاتر باشد، پاداش بهتر و مقامی والاتر نزد خداوند دارا خواهد بود. به همین خاطر رهبران دینی به درگاه ربوبی حق، ناله و عرض نیاز میکردند و بسیار نماز میخواندند.
[اقتباس از نهج البلاغه صفحه 71]
ابن ابی الحدید در مقدمه ی شرح نهج البلاغه اش گوید: �عبادت علی علیهالسلام بیشتر از عبادت همه کس بود، زیرا او اغلب روزها روزه دار بود و تمام شبها مشغول نماز، حتی هنگام جنگ نیز نمازش ترک نمیشد، او عالمی بود با عمل که نوافل و ادعیه و تهجد را به مردم آموخت�. از این رو در مقام عمل به پیشگاه خدای تعالی عرض میکند: �خدایا من تو را به طمع بهشت و یا از ترس جهنم عبادت نمیکنم، بلکه تو را بدان جهت میپرستم که شایسته ی پرستش یافتم�. �
آری، هر کسی در حقیقت به قدر معرفت و تلاش خود از لذت نماز بهره مند میشود، عدهای �نماز تاجرانه� میخوانند، یعنی میخواهند با خدا تجارت کنند، چیزی بدهند ن چیز بیشتری بستانند، یک بازرگان در مبادلان خودش همیشه کالایی را میدهد برای این که چیزی بیشتر از سرمایهی اصلیاش بگیرد. عدهای �نماز غلامانه� میخوانند، مثل عمل غلامان و بردگان است که در زیر شلاق اربابها قرار میگیرند در حالی که به آنها تکلیف میکنند و آنان از ترس این که اگر تکلیف را انجام ندهند شلاق میخورند، تکلیف را انجام میدهند. اما بعضی �نماز سپاسگزارانه و آزادانه� میخوانند، یعنی خدا را فقط به دلیل این که دوست دارند، از روی عشق و علاقه به ذات مقدسش پرستش میکنند. و شک نیست که عبادت برای رسیدن به بهشت و عبادت از ترس جهنم ارزش آن عباداتی که از روی سپاسگزاری است را ندارد، ولی بیارزش هم نیست، بلکه برای عده ای از مردم درجه ای عالی نیز محسوب میشود. چون فرق است میان این که یک کاری را انسان بکند مستقیم برای یک طمعی، ( و این که در انجام آن کار خدا واسطه قرار دهد. )
پس از آنچه گفته شد معلوم میگردد، که برترین و عالیترین عبادت، عبادت آزادگان و نماز از روی سپاسگزاری است چنانکه امیرالمومنین علیهالسلام فرماید:�
�لو لم یتوعد الله علی معصیته لکان یجب الا یعصی شکرا لنعمه�. [2]�فرضا که خدای کیفری برای نافرمانی معین نکرده بود، باز سپاسگزاری ایجاب میکرد که از فرمانش تمرد نشود.
[صفحه 71، 72، 73. ] - نماز و عبادت احرار - نهج البلاِغه
[1] - نهج البلاغه فیض، حکمت 229، ص 1192.
[2] - نهج البلاغه فیض، حکمت 282.
"مداحان امام حسین ( ع ) و شهدای کربلا"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
حاج شیر خدا کاظمی بیرانوند:
حاج شیر خدا کاظمی فرزند کربلایی محمد فرزند درویش مه کاظم می باشند. ایشان متولد روستای چم نمشت هستند. نسب پدریش اصالتا" از طایفه رش بیرانوند، ونسب مادریش از طایفه ی چاره میر سگوند می باشند. اگر نسخه ی عربی تاریخ طبری را ملاحظه کنیم فرزندان یزدگردسوم پادشاه ساسانی را سوری گرد و بیری گرد و رزی گرد نوشته است . پس ایل بیرانوند نیز مانند ایل سوره مهری از اعقاب ساسانیان می باشند و جزو اولین گروه هایی هستند که به دین اسلام و مذهب تشیع گرایش داشته اند.
... [مشاهده متن کامل]
حاج شیرخدا کاظمی در کودکی تحصیلات ابتدایی را در روستای چم نمشت به پایان رسانید. آن زمان با سواد کم بود و با سوادان هر آبادی و روستایی،
در هنگام عزاداری هایشان برای مردم محلشان نوحه سرایی می کردند. حاج شیرخدا هم یکی از مداحان سید الشهدا و یاران با وفایش بودند بعدها که از روستایشان به روستاهای اسد آباد و هومان دره شهر مهاجرت کردند . برای مردم آن روستاها نوحه سرایی می کرد. ایشان از فرهنگیان بودند و تا زمانی که از دنیا رفت در ایام محرم برای مردم نوحه می خواندند.
آنطور که برادرش سردار رمضان کاظمی برای نگارنده گفتند؛ ایشان در عتبات عالیات برای ابا عبدالله الحسین عزاداری و نوحه سرایی کرده است. در این ایام عزاداری حسینی یاد و خاطره ی این مداح اهل بیت را گرامی می داریم.
مرحوم حاج شیرخدا کاظمی مداح شهدای کربلا
حاج شیر خدا عضو محترم خانواده ی شهداست ، در زمانز که ایشان در چم نمشت نوحه می خواند ند. در غلام آباد چمکلان کدخدا محمد ولی مقصودی و حاج محمد لطفی و سایر نوجوانان آن روستا نوحه می خواندند البته مهمترین مداح و پیر غلام حسینی حجه الاسلام شیخ هادی رحیمی سیمره ای و حاج صید تقی یوسفوند و سایر افرادی که حضور ذهن ندارم در مراسم عزاداری حسینی نوحه می خواندند. روح همگی شاد ، و اجر همه ی آنها با حسین زهراء ( س ) باشد.
" سیری در سخنان امام حسین علیه السلام"[3]
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث سوم:
خداوند، مراقب انسان
امام حسین ( ع ) فرموده است؛
�عَمِیَتْ عَیْنٌ لاَ تَرَاکَ عَلَیْهَا رَقِیباً�.
... [مشاهده متن کامل]
ترجمه ی حدیث:
امام حسین ( ع ) فرمود: �چشمى که تو را مراقب خویش نبیند، کور است�.
( بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )
توضیح حدیث:
در زمان قدیم کسی که دغدغه های دنیا و هواهای نفسانی، چنان افراد را از مسیر متعالی زندگی دور کرده باشد، که فرد از لحاظ عقلی و بصیرت باطنی قدرت تشخیص و فوءاد را برای حل مشکلاتش را نداشته باشند ، به چنین کسانی کور باطن می گفتند. واژه ی فوءاد به معنای عقل است ، هنگامی که به پختگی و [قدرت تشخیص] رسیده باشد.
راغب فوءاد به معنای قلب گرفته است، که رخشندگی و بر افروختگز لازم را داشته باشد. ( اقتباس از سایت اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی )
در حقیقت انسانِ با کمال دارای عقل رشید و چشم بصیر و قلب سلیم می باشد.
مرحوم امام خمینی ( ره ) می فرمود عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید.
امام حسین ( ع ) در این حدیث می فرماید انسان باید خدا را ناظر خویش ببیند و بر این دانستن یقین داشته باشد. در سایت ویکی فقه؛ معنی یقین را اعتقاد ثابت و قطعی مطابق با واقع آورده است، که با هیچ شبهه ای زوال نیابد.
فردی که چشم دلش روشن باشد، مراقبت حق تعالی را می بیند، و نابینا و کور به حساب نمی آید.
فردی که چشم باطنی اش کور است خدارا ناظر رفتارش نمی بیند ، و جسارت گناه کردن و معصیت را دارد، به همین خاطر چشمش برحقایق بسته شده است. و کور باطنش گویند.
برخی از افراد بشر که از معیارهای خداوند عدول کرده اند، در حقیقت کور هستند. و دربرابر خدای دانا گناه و کجروی می کنند. و به خیال خود خدا آنها و ما را نمی بیند.
" سیری در سخنان امام حسین علیه السلام"۲
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث دوم: یافتن خداوند
امام حسین ( ع ) فرموده است؛
�مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَ مَا الّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ؟�.
... [مشاهده متن کامل]
ترجمه حدیث:
امام حسین ( ع ) فرمود: �پروردگارا! آن که تو را نیافت، چه یافت و آن که تو را یافت، چه از دست داد؟�.
( بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )
این حیث برمبنای دعای عرفه امام حسین می توان چنین ترجمه کرد؛
" آن کس که تورا ندارد، چه دارد؟ و آن کس که تورا یافته است چه ندارد؟"
توضیح حدیث:
حضرت امام حسین ( ع ) بسیار به خداوند عشق می ورزید، وخدا را مالک هست ونیست، می دانست، ایشان از مردان حق ، و پیرو واقعی خداوند حکیم می باشد. این باور قلبی را با جهاد فی سبیل الله وشهید شدن در راه خدا به اتمام رسانید. در حدیثی منسوب به ایشان فرموده است؛
انما الحیاه عقیده والجهاد
یعنی؛ بدرستیکه زندگی عقیده وجهاد در راه عقیده است .
بنابراین می توان گفت امام حسین ( ع ) شهید راه عقیده ی پاک و درستش گردید.
در فراز آخر عمرش به فرزندش حضرت سجاد ( ع ) فرمودند؛
" فرزندم از ظلم کردن بر کسی که جز خدا کسی را ندارد بپرهیز"
در حقیقت وصف حال خودش در آخرین لحظات قبل از شهادتش می باشد، که جز خدا یاور و تکیه گاهی ندارد، فرد با خدا دارای ارزش فراوان است ، ونباید او را کشت.
در حدیث فوق که در بحارالانوار جلد ۹۵ آمده است، هدف نهایی زندگی را رسیدن و بدست آوردن خدا می داند . حکایت بدست آوردن و رسیدن به خداوند بزرگ مانند فردی است که به دنبال برنامه ی کامل انبیاء می گردد، و شاعر چه زیبا سروده است:
نام احمد نام جمله انیاست
چونکه صد آمد نود هم پیش ماست
امام حسین با ان روح مشتاق و جستجو گر خالقش می فرماید ، خدایا تورا یافتم و شناختم؛ و هر فردی که تورا نداشته باشد، است گویی هیچ چیز ندارد، و فقیر و دست خالیاست. ، آن شخصی که تو را یافته ، وبه گمشده و هدف نهاییش که تو باشی، رسیده است.
انسان برای بدست آوردن ، دانش و حکمت باید تا دورترین نقاط برود و به گمشده اش برسد. ( الحکمه الضاله المومن )
آدمی اگر طالب تولید عسل است، به ملکه که برسد سایر زنبورها را هم گویی بدست آورده است.
شیخ بهایی��� در دیوان اشعارش چنین سروده است؛
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
بیچاره بهائی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
در آخر ، به نظر نگارنده این مخمس شیخ بهایی، شرحی بر این حدیث می تواند باشد که تمام بهانه و تصاویر و جدبه های مخلوقات رسیدن به خالق مخلوقات با همه ی زیبائیشان می باشد.
خیلی از اهداف ما جزیی می باشند، و آنچه می بینیم، باید ما را به خالق آنها رهنمون سازد صورت زیبای موجودات و هرچیز غیر حق را نباید به جای حق بگذاریم، بلکه همه را در راستا و رضای خدا ملاحظه کنیم. هدف از بت و بتخانه و . . . . و مسجد و دیر همانا رسیدن به خداست . و هرگاه خدارا داشتیم گنج عظیم یافته ایم. بدون داشتن و نزدیکی و عبادت کردن خدا همه چیز بی معنی و عبث جلوه می کند. کسانی که به گمشده ی خویش، رفیق اعلی می رسند ، و آن را میابند به بالاترین لذت و خوشحالی در زندگیشان دست یافته اند. حیف که بیشتر ما بنی نوع آدم اهداف فرعی و حواس مادی ما را از خالق و صاحب حقییقی زیب و زیور های دنیا غافل می کند. امید است همه ی ما به منبع فیاض حق دست پیدا کنیم.
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث دوم: یافتن خداوند
امام حسین ( ع ) فرموده است؛
�مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَ مَا الّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ؟�.
... [مشاهده متن کامل]
ترجمه حدیث:
امام حسین ( ع ) فرمود: �پروردگارا! آن که تو را نیافت، چه یافت و آن که تو را یافت، چه از دست داد؟�.
( بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )
این حیث برمبنای دعای عرفه امام حسین می توان چنین ترجمه کرد؛
" آن کس که تورا ندارد، چه دارد؟ و آن کس که تورا یافته است چه ندارد؟"
توضیح حدیث:
حضرت امام حسین ( ع ) بسیار به خداوند عشق می ورزید، وخدا را مالک هست ونیست، می دانست، ایشان از مردان حق ، و پیرو واقعی خداوند حکیم می باشد. این باور قلبی را با جهاد فی سبیل الله وشهید شدن در راه خدا به اتمام رسانید. در حدیثی منسوب به ایشان فرموده است؛
انما الحیاه عقیده والجهاد
یعنی؛ بدرستیکه زندگی عقیده وجهاد در راه عقیده است .
بنابراین می توان گفت امام حسین ( ع ) شهید راه عقیده ی پاک و درستش گردید.
در فراز آخر عمرش به فرزندش حضرت سجاد ( ع ) فرمودند؛
" فرزندم از ظلم کردن بر کسی که جز خدا کسی را ندارد بپرهیز"
در حقیقت وصف حال خودش در آخرین لحظات قبل از شهادتش می باشد، که جز خدا یاور و تکیه گاهی ندارد، فرد با خدا دارای ارزش فراوان است ، ونباید او را کشت.
در حدیث فوق که در بحارالانوار جلد ۹۵ آمده است، هدف نهایی زندگی را رسیدن و بدست آوردن خدا می داند . حکایت بدست آوردن و رسیدن به خداوند بزرگ مانند فردی است که به دنبال برنامه ی کامل انبیاء می گردد، و شاعر چه زیبا سروده است:
نام احمد نام جمله انیاست
چونکه صد آمد نود هم پیش ماست
امام حسین با ان روح مشتاق و جستجو گر خالقش می فرماید ، خدایا تورا یافتم و شناختم؛ و هر فردی که تورا نداشته باشد، است گویی هیچ چیز ندارد، و فقیر و دست خالیاست. ، آن شخصی که تو را یافته ، وبه گمشده و هدف نهاییش که تو باشی، رسیده است.
انسان برای بدست آوردن ، دانش و حکمت باید تا دورترین نقاط برود و به گمشده اش برسد. ( الحکمه الضاله المومن )
آدمی اگر طالب تولید عسل است، به ملکه که برسد سایر زنبورها را هم گویی بدست آورده است.
شیخ بهایی��� در دیوان اشعارش چنین سروده است؛
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
بیچاره بهائی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
در آخر ، به نظر نگارنده این مخمس شیخ بهایی، شرحی بر این حدیث می تواند باشد که تمام بهانه و تصاویر و جدبه های مخلوقات رسیدن به خالق مخلوقات با همه ی زیبائیشان می باشد.
خیلی از اهداف ما جزیی می باشند، و آنچه می بینیم، باید ما را به خالق آنها رهنمون سازد صورت زیبای موجودات و هرچیز غیر حق را نباید به جای حق بگذاریم، بلکه همه را در راستا و رضای خدا ملاحظه کنیم. هدف از بت و بتخانه و . . . . و مسجد و دیر همانا رسیدن به خداست . و هرگاه خدارا داشتیم گنج عظیم یافته ایم. بدون داشتن و نزدیکی و عبادت کردن خدا همه چیز بی معنی و عبث جلوه می کند. کسانی که به گمشده ی خویش، رفیق اعلی می رسند ، و آن را میابند به بالاترین لذت و خوشحالی در زندگیشان دست یافته اند. حیف که بیشتر ما بنی نوع آدم اهداف فرعی و حواس مادی ما را از خالق و صاحب حقییقی زیب و زیور های دنیا غافل می کند. امید است همه ی ما به منبع فیاض حق دست پیدا کنیم.
"سیری در سخنان امام حسین ( ع ) "
نویستده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
موضوع حدیث اول :
شناخت خداوند و عبادت او
�اَیّهَا النّاسُ! إِنّ اللّهَ جَلّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِیَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ�.
... [مشاهده متن کامل]
ترجمه حدیث :
امام حسین ( ع ) فرمود: �اى مردم! خداوند بندگان را آفرید تا او را بشناسند، آنگاه که او را شناختند، پرستش کنند و آنگاه که او را پرستیدند، از پرستش غیر او بى نیاز شوند�.
( بحار الانوار، ج ۵ ص ۳۱۲ ح۱ )
مقدمه:
امام حسین ( ع ) فرزند تابناک حضرت علی ( ع ) و فاطمه ی زهراء ( س ) است. این امام بزرگ در سال سوم هجری قمری بدنیا آمد ، مدت کوتاهی در زیر چتر محبت مادر و حدودسی و هفت سال از عمرش در خدمت پدرش حضرت علی ( ع ) بودند. وی انسانی خود ساخته و پاک سیرت بود ، به حکم خدا و لیاقت ذاتی ای که خداوند به او بخشیده بود، امام سوم شیعیان جهان محسوب می گردد، و جزو پنجمین معصوم ، از چهارده معصوم است به عبارت دیگر آن حضرت را خامس آل عبا می گویند. وی بسیار شجاع و زاهد و یاریگر مستضعفان بودند.
حضرت امام حسین ( ع ) در مقابل انحرافی که معاویه و یزید در دین اسلام ایجاد کرده بودند، ایستادگی کرد وبا یاران با وفایش در یک جنگ نابرابر، در دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری در سرزمین کربلا، به درجه ی رفیعه ی شهادت نایل آمدند. روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
حضرت سیدالشهدا ( ع ) در حدیث بالا مردم را به خداشناسی و شناخت هستی بخش عالم، دعوت می کند. شناخت همان خدایی که خالق همه ی ماست، و تنها موءثر هستی است، از رگ گردن به ما انسانها ( مخلوقات ) نزدیکتر است. ا و نگهبان و نگهدارنده، هادی وهدایتگر و ناجی ماست. اومهربانترین مهربانان است. زنده می کند و می میراند. مالک تمام هستی است. مالک روز جزاست به حق حکم می کند و بر تمام ریز و درشت ثواب و گناه ما آگاه است. ما بر طبق موهبتش به دنیا می آییم، و مدتی زندگی می کنیم، و تمام فعالیتهای ماو همه ی اراده و توان ما در طول اراده و قدرت اوست. به عبارت دیگر فرابر و بالا بر ما در تمام زمینه های زندگی، و فروبر و به زیر آر ما از اریکه ی قدرت خدای جهانیان است. واقعیت این است که قوام و دوام هستی بدست اوست.
ذات نایافته را از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش
شناخت خدا از نظر امام حسین ( ع ) آنقدر اهمیت دارد، که راز خلقت بشریت را شناخت خدا می داند همانطور که قران در سوره ذاریات آیه ۵۶ می فرمایند؛
" ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای عبادت کردن خداوند ( مگر برای بندگی حق ) "، و این بندگی کردن حق تعالی، همانا آزادگی در مقابل بتها و پادشاهان و ستمگران عالم است.
شناخت خدا فرد را به عبادت و بندگی خدا می کشاند. و زمانی که انسان بندگی خدا را پذیرفت از پرستش غیر خدا برائت می جوید. ومصداق سخن مولاعلی ( ع ) در دعای کمیل است، الهی و ربی من لی غیرک
"ای خدا و ای رب جلیل! من بجز توکسی را ندارم. یعنی فقط خدایم
کارساز و بنده نواز است. "
مولوی در کتاب دیوان شمس نیز چنین سروده است؛
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند
[سایت گنجور - مولانا جلال الدین بلخی - دیوان شمس تبریزی - رباعی ۴۹۱]
پیامبر اسلام ( ص ) در حدیثی منسوب به ایشان چنین فرموده است:
�أوّلُ العلم مَعرفةُ الجَبّار و آخرُ العلم تَفویضُ الأمر الیه�؛[1]�سر آغاز علم، شناخت خداوند جبّار و سرانجام آن، واگذارى امور به او است.
� این حدیث، با وجود اختصار و کوتاهی اش سفر طولانى انسان را در جهان معرفت، در سیر از مبدأ معرفت تا مقصد تفویض، خلاصه کرده است. آغاز این سفر، شناخت خداوند جبّار است و مرحله پایانى آن، واگذارى کارها به او است. نقطه آغاز این سفر طولانى، این است که انسان بداند او محکوم به اراده خداوند متعال است، و این که حکمِ خداوند متعال در همه عالم تکوین و تشریع نافذ و جارى است. این همان معناى �جبّار� در اسما و صفات حُسناى خداوند متعال است، و انسان در برابر این جبّاریت چاره اى جز فرمانبردارى و تسلیم ندارد. [2]
آخرین منزل از منازل سلوک به سوى خداوند متعال واگذارى همه کارها یا تفویض امور به او است. [3]منظور از تفویض، در این جا، همان ایمان و اعتقاد قلبى و تسلیم است. اعتقاد به این که همه کارها به دست خداوند متعال است، و حکومت و فرمانروایى مطلق از آن او است. انسان در این مرحله باید در هر امرى تسلیم باشد و بدون هیچ گونه نگرانى و دلهره و با رضایت کامل، همه امور خود را به خداوند متعال واگذار نماید.
در بیان دیگری گفته اند: مراد از �اول العلم� تحقق علوم نظرى و در اصل معرفت الهى است و مراد از �آخر العلم� تخلّق به علوم عملى و در نهایت وصول به حضرت حق تعالی است. مقصود از �معرفة الجبار� شناخت مراحل علوم نظرى که پایان آن
آرامش قلب
و صفاى باطن و اندیشه صافى و روشنى دل است. و مقصود از �تفویض الامر� علوم عملى است که تخلّق به اخلاق الله و تزیّن به صفات ربوبی می باشد. [4]
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پا ورقی و منابع:
=========================
[1]. غزالى، محمد بن محمد، کیمیاى سعادت، ج 2، ص 404، تهران، شرکت انتشارات علمى فرهنگى، چاپ یازدهم، 1383ش.
[2]. ر. ک: قشیرى، ابو القاسم، شرح الأسماء الحسنى، ص 168 – 171، قاهره، دار الحرم للتراث، چاپ اول، 1422ق.
[3]. ر. ک:��معنای مقام های تفویض، تسلیم، توکل و رضا�، سؤال 34560.
[4]. نکونام، محمّدرضا، چارچوب سیر کمالات، ص 40، قم، ظهور شفق، چاپ اول، 1386ش؛ نیز ر. ک:�حکمت نظری و حکمت عملی�، سؤال 507.
۵ - علامه مجلسی ، بحارلانوار - جلد۵
۶ - مولوی، محمد؛ دیوان شمس تبریزی
۷ - قران کریم
کشور های جهان سوم و پدیده توسعه اقتصادی
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
امروزه یکی از ملاک ها و شاید بزرگترین آن ها برای تقسیم بندی کشورها به کشورهای توسعه یافته ( جهان اول ) و کشورهای توسعه نیافته ( جهان سوم ) ، همین وضعیت اقتصادی کشورها می باشد. با آن که ریشه فقر و غنای کشورهای توسعه نیافته و کشورهای در حال توسعه ( جهان سوم ) در حقیقت عوامل تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارد که بررسی آن از توان این مقاله خارج است. درباره پیشرفت غربی ها ماکس وبر ( max veber ) مطرح ساخته است تفکر پروتستانتیزم و کالونیسم در جهش اقتصادی اروپا نقش داشته است و از لحاظ فلسفی نیز، ابن رشد اندلسی در آشنا ساختن اروپائیان با تفکر اسلامی و جرقه های نو زایش فکری در اروپا تاثیر داشته است و از لحاظ تاریخی نیز وجود " کریستف کلمب" و ارتباط اروپائیان با مسلمین موجباتی را فراهم آورد، که در اروپا تنویر فکری ایجاد شود، و کم کم دریانوردان و سوداگران برای آشنا شدن با مجامع دور دست و نقاط ناشناخته دست به خطر آفرینی و کنجکاوی و کشورگشایی بزنند. نتیجه این برخورد و رونق اقتصادی در اروپا منجر به " رنسانس" گردید.
... [مشاهده متن کامل]
بنابراین با ایجاد شدن دوره رنسانس و نوزایش فکری و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و . . . در اروپا واقعیتی را آشکار ساخت که نهایتا" به تغییر و تحول در تمام جنبه ها گردید. از طرفی ثبات و تغییر جزء قاموس جوامع بشری است و از دو عامل جامعه پذیری و کنترل اجتماعی ریشه می گیرد، زیرا جوامع انسانی یا تابع وضع موجود هستند، و برای عوض کردن اوضاع نابسامان، اندیشه و عمل را به کار نمی گیرند و یا برای تغییر وضع موجود و بهینه ساختن ارزش ها و هنجارهای اجتماعی و مذهبی و اقتصادی و . . . دست به تحول و ترقی می زنند، گرایش به تغییر و تحول نیز طبق آیه ی ۱۱ سوره رعد در قرآن و کتب مذهبی، خداوند در وجود بشر، بودیعه گذاشته، و تغییر و تحول بعنوان یکی از سنن الهی حاکم بر جهان طبیعت در جامعه انسانی وجود دارد و طبق گزاره ی هر چیزی که حادث باشد، تغییر پذیر می باشد. و تحول اجتماعی و اقتصادی بعنوان یک پدیده عام در تمام جوامع صورت می پذیرد و نمی توان جامعه ی انسانی را ثابت و بدون تغییر و ایستا فرض کرد بلکه همه دارای حرکت و فرهنگ هستند و فقط در سرعت و پویایی با همدیگر تفاوت دارند.
تعریف تحول و توسعه:
تحول به معنی تبدیل شدن چیزی به چیزی دیگر است و در بررسی سیر تحول جامعه و گسترش ظرفیت های تولیدی آن با دو مفهوم رشد و توسعه نیز باید توجه نمود.
رشد به معنای افزایش تولید مقطعی نسبت به مقطع دیگر بدون در نظرگرفتن جمعیت، و افزایش سطح زیر کشت و یا خرید منابع کشور باشد و رشد فقط به صورت یک مفهوم کمی است، که این دارا بودن ها و برخورداری های غیر تولیدی به تنهایی دلیلی بر توسعه اقتصادی نمی باشد زیرا ممکن است در کشوری مانند کویت و عربستان رقم کلانی از فروش سرمایه ها و ذخائر زیر زمینی حاصل شود و به ظاهر دولت و مردم چنین کشورهایی ثروتمند و راضی در رفاه باشند، ولی در حقیقت چون آن کالاهایی که در آن کشورها وجود دارد، خودشان تولید نمی کنند، آن ها را جزء کشورهای توسعه یافته قرار نمی دهند بلکه آن ها جزء کشورهای در حال توسعه و جهان سوم هستند. و همان طور که پیامبر گرامی اسلام ( ص ) در این باره فرموده است: " ویل لقوم یلبسون ما لم ینسجواه" " وای بر مردمی که چیزی را می پوشند که خود نمی بافند" یعنی باید خود انسان تولید کننده باشند تا بتواند قرار گیرد آن کشورها نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
کشور ما که با آلمان همزمان فعالیت های صنعتی و اقتصادی را آغاز نمود، ولی بر اثر فریب خوردن تجار ایرانی از تجار خارجی، ایرانی ها از توسعه صنعتی عقب ماندند، زیرا تجار خارجی و دولت های آن ها کاری کردند که تجار ما به صورت حق العمل کاری سرگرم کار شدند و به سود خویش بیشتر از منفعت کشورشان توجه نمودند در اثر این غفلت کشور ما بازار فروش کالاهای خارجی تبدیل شد.
اکنون با توجه به پیروزی انقلاب اسلامی که قصدشان اصلاحات در تمام زمینه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و . . . است، ولی گرفتاری اقتصادی امروز کشور ریشه در عدم تولیدگری حقیقی صنعتی و تجاری ایرانیان دارد. طبق حدیث شریف پیامبر ( ص ) و فرمایش امام صادق ( ع ) که فرموده است، " کشاورزان گنج های مردمند" نقش تولیدگری و حیات اجتماعی و اقتصادی باشد، و در جهان امروز هر دو ارزنده می باشند امروزه علم مساوی قدرت بوده و تولید آن ریشه ی تمام پیشرفت هاست. برای کشاورز فرآورده های اولیه و زیر ساخت و کود و سم و بذر و. . . آنقدر گران است که کشاورز ما درآمدش بخور و نمیر است و گویی برده دا ی ، درقرن بیست و یکم را در این شرائط از زمان به اذهان متبادر می نماید.
تعریف توسعه:
توسعه تا دهه ی ۱۹۷۰ میلادی به مفهوم پیشرفت اقتصادی معنی شده، ولی بعد از آن شاخص های توسعه، از پیشرفت های اقتصادی پا را فراتر گذاشت و در عرصه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و مذهبی و اخلاقی و . . . قدم گذاشت. به همین خاطر توسعه را نمی توان یک بعدی مورد سنجش قرار داد. بلکه امروزه توسعه در امور صنعتی و حتی وجود کتابخانه های طبقه بندی شده و میزان مراجعه ی افراد برای مطالعه آن کتب و افزایش تیراژ چاپ کتب و روزنامه و مجلات و . . . میزان قابل توجه دانشگاه ها و اساتید کارآمد و مجرب و افزایش و صادرات کالاهای غیر نفتی و تکنولوژی پیچیده و برتر و کاهش جرم و جنایت و حاکمیت قانون و کاهش میزان مرگ و میر و افزایش میزان رفاه اقتصادی و تامین اجتماعی و پیشرفت در توان نظامی، و میزان فعالیت زنان در جامعه، و افزایش میزان مردم در انتخابات و برگزیدن نامزدهای انتخاباتی و دلخواه خویش و افزایش توان نظامی و خودکفایی در زمینه های اجتماعی و اقتصادی و فکری و . . . و مشارکت مردم در امور سیاسی و فعالیت همگانی در سازندگی کشور در چارچوب برنامه، همگی از شاخص های توسعه به حساب می آیند.
درجهان سوم پای موارد بالا می لنگدد، یعنی برخی از فعالیتهایی که موجب توسعه و پیشرفت در جامعه می شود، برمنوال و روال واقعی خود نمی باشند. بطور مثال بیکاری مردم را از دین و اخلاق ساقط نمود. مدرک گرایی و بیسوادی جای درک مطلب و سواد را گرفته است. کارها کمتر بدست نخبگان و افراد شایسته است . هر مسئولی که انتخاب می شوند مخالفان شخصیت انسانی اورا لگد مال و ممنوع التصویر و هزاران انگ به اومی چسبانند ، گویی فردی اجنبی و خائن است. کلنگ زنی بسیار هست اما طرحها کمتر به سرانجام می رسند . از لحاظبهداشت کشاور ان ، معلمان و اقشار آسیب پذیر پول برای معالجه و تعمیر دندانهایشان ندارند. و حاضرند چشم و گوش و دندان آنها کور و کر و سیاه و پوسیده و بیفتد، و یا سرطان امانشان را ببرد ولی به دکتر مراجعه نکنند . در جهان سوم خودکشی و اضطراب و بیچارگی بسیار است . نگارنده قصد اطاله ی کلام ندارد، و براین باور است که کشورهای جهان سوم نیاز به یک خانه تکانی و عزم ملی و منطقه ای باید داشته باشند، تا بتوانند برمشکلات غلبه یابند . از لحاظ سیاسی سنگی که نمی توانی آن را جابجایش کنی، بهتر است از سایه اش بهره ببری، شعاریون منها و اهل عمل را به میدان آورد تا کشورهای جهان سوم از فقر و عقب ماندگی و تنبلی و اعمال مد یریت سازنده ، از تمام ظرفیتها استفاده کرد
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
امروزه یکی از ملاک ها و شاید بزرگترین آن ها برای تقسیم بندی کشورها به کشورهای توسعه یافته ( جهان اول ) و کشورهای توسعه نیافته ( جهان سوم ) ، همین وضعیت اقتصادی کشورها می باشد. با آن که ریشه فقر و غنای کشورهای توسعه نیافته و کشورهای در حال توسعه ( جهان سوم ) در حقیقت عوامل تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارد که بررسی آن از توان این مقاله خارج است. درباره پیشرفت غربی ها ماکس وبر ( max veber ) مطرح ساخته است تفکر پروتستانتیزم و کالونیسم در جهش اقتصادی اروپا نقش داشته است و از لحاظ فلسفی نیز، ابن رشد اندلسی در آشنا ساختن اروپائیان با تفکر اسلامی و جرقه های نو زایش فکری در اروپا تاثیر داشته است و از لحاظ تاریخی نیز وجود " کریستف کلمب" و ارتباط اروپائیان با مسلمین موجباتی را فراهم آورد، که در اروپا تنویر فکری ایجاد شود، و کم کم دریانوردان و سوداگران برای آشنا شدن با مجامع دور دست و نقاط ناشناخته دست به خطر آفرینی و کنجکاوی و کشورگشایی بزنند. نتیجه این برخورد و رونق اقتصادی در اروپا منجر به " رنسانس" گردید.
... [مشاهده متن کامل]
بنابراین با ایجاد شدن دوره رنسانس و نوزایش فکری و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و . . . در اروپا واقعیتی را آشکار ساخت که نهایتا" به تغییر و تحول در تمام جنبه ها گردید. از طرفی ثبات و تغییر جزء قاموس جوامع بشری است و از دو عامل جامعه پذیری و کنترل اجتماعی ریشه می گیرد، زیرا جوامع انسانی یا تابع وضع موجود هستند، و برای عوض کردن اوضاع نابسامان، اندیشه و عمل را به کار نمی گیرند و یا برای تغییر وضع موجود و بهینه ساختن ارزش ها و هنجارهای اجتماعی و مذهبی و اقتصادی و . . . دست به تحول و ترقی می زنند، گرایش به تغییر و تحول نیز طبق آیه ی ۱۱ سوره رعد در قرآن و کتب مذهبی، خداوند در وجود بشر، بودیعه گذاشته، و تغییر و تحول بعنوان یکی از سنن الهی حاکم بر جهان طبیعت در جامعه انسانی وجود دارد و طبق گزاره ی هر چیزی که حادث باشد، تغییر پذیر می باشد. و تحول اجتماعی و اقتصادی بعنوان یک پدیده عام در تمام جوامع صورت می پذیرد و نمی توان جامعه ی انسانی را ثابت و بدون تغییر و ایستا فرض کرد بلکه همه دارای حرکت و فرهنگ هستند و فقط در سرعت و پویایی با همدیگر تفاوت دارند.
تعریف تحول و توسعه:
تحول به معنی تبدیل شدن چیزی به چیزی دیگر است و در بررسی سیر تحول جامعه و گسترش ظرفیت های تولیدی آن با دو مفهوم رشد و توسعه نیز باید توجه نمود.
رشد به معنای افزایش تولید مقطعی نسبت به مقطع دیگر بدون در نظرگرفتن جمعیت، و افزایش سطح زیر کشت و یا خرید منابع کشور باشد و رشد فقط به صورت یک مفهوم کمی است، که این دارا بودن ها و برخورداری های غیر تولیدی به تنهایی دلیلی بر توسعه اقتصادی نمی باشد زیرا ممکن است در کشوری مانند کویت و عربستان رقم کلانی از فروش سرمایه ها و ذخائر زیر زمینی حاصل شود و به ظاهر دولت و مردم چنین کشورهایی ثروتمند و راضی در رفاه باشند، ولی در حقیقت چون آن کالاهایی که در آن کشورها وجود دارد، خودشان تولید نمی کنند، آن ها را جزء کشورهای توسعه یافته قرار نمی دهند بلکه آن ها جزء کشورهای در حال توسعه و جهان سوم هستند. و همان طور که پیامبر گرامی اسلام ( ص ) در این باره فرموده است: " ویل لقوم یلبسون ما لم ینسجواه" " وای بر مردمی که چیزی را می پوشند که خود نمی بافند" یعنی باید خود انسان تولید کننده باشند تا بتواند قرار گیرد آن کشورها نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
کشور ما که با آلمان همزمان فعالیت های صنعتی و اقتصادی را آغاز نمود، ولی بر اثر فریب خوردن تجار ایرانی از تجار خارجی، ایرانی ها از توسعه صنعتی عقب ماندند، زیرا تجار خارجی و دولت های آن ها کاری کردند که تجار ما به صورت حق العمل کاری سرگرم کار شدند و به سود خویش بیشتر از منفعت کشورشان توجه نمودند در اثر این غفلت کشور ما بازار فروش کالاهای خارجی تبدیل شد.
اکنون با توجه به پیروزی انقلاب اسلامی که قصدشان اصلاحات در تمام زمینه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و . . . است، ولی گرفتاری اقتصادی امروز کشور ریشه در عدم تولیدگری حقیقی صنعتی و تجاری ایرانیان دارد. طبق حدیث شریف پیامبر ( ص ) و فرمایش امام صادق ( ع ) که فرموده است، " کشاورزان گنج های مردمند" نقش تولیدگری و حیات اجتماعی و اقتصادی باشد، و در جهان امروز هر دو ارزنده می باشند امروزه علم مساوی قدرت بوده و تولید آن ریشه ی تمام پیشرفت هاست. برای کشاورز فرآورده های اولیه و زیر ساخت و کود و سم و بذر و. . . آنقدر گران است که کشاورز ما درآمدش بخور و نمیر است و گویی برده دا ی ، درقرن بیست و یکم را در این شرائط از زمان به اذهان متبادر می نماید.
تعریف توسعه:
توسعه تا دهه ی ۱۹۷۰ میلادی به مفهوم پیشرفت اقتصادی معنی شده، ولی بعد از آن شاخص های توسعه، از پیشرفت های اقتصادی پا را فراتر گذاشت و در عرصه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و مذهبی و اخلاقی و . . . قدم گذاشت. به همین خاطر توسعه را نمی توان یک بعدی مورد سنجش قرار داد. بلکه امروزه توسعه در امور صنعتی و حتی وجود کتابخانه های طبقه بندی شده و میزان مراجعه ی افراد برای مطالعه آن کتب و افزایش تیراژ چاپ کتب و روزنامه و مجلات و . . . میزان قابل توجه دانشگاه ها و اساتید کارآمد و مجرب و افزایش و صادرات کالاهای غیر نفتی و تکنولوژی پیچیده و برتر و کاهش جرم و جنایت و حاکمیت قانون و کاهش میزان مرگ و میر و افزایش میزان رفاه اقتصادی و تامین اجتماعی و پیشرفت در توان نظامی، و میزان فعالیت زنان در جامعه، و افزایش میزان مردم در انتخابات و برگزیدن نامزدهای انتخاباتی و دلخواه خویش و افزایش توان نظامی و خودکفایی در زمینه های اجتماعی و اقتصادی و فکری و . . . و مشارکت مردم در امور سیاسی و فعالیت همگانی در سازندگی کشور در چارچوب برنامه، همگی از شاخص های توسعه به حساب می آیند.
درجهان سوم پای موارد بالا می لنگدد، یعنی برخی از فعالیتهایی که موجب توسعه و پیشرفت در جامعه می شود، برمنوال و روال واقعی خود نمی باشند. بطور مثال بیکاری مردم را از دین و اخلاق ساقط نمود. مدرک گرایی و بیسوادی جای درک مطلب و سواد را گرفته است. کارها کمتر بدست نخبگان و افراد شایسته است . هر مسئولی که انتخاب می شوند مخالفان شخصیت انسانی اورا لگد مال و ممنوع التصویر و هزاران انگ به اومی چسبانند ، گویی فردی اجنبی و خائن است. کلنگ زنی بسیار هست اما طرحها کمتر به سرانجام می رسند . از لحاظبهداشت کشاور ان ، معلمان و اقشار آسیب پذیر پول برای معالجه و تعمیر دندانهایشان ندارند. و حاضرند چشم و گوش و دندان آنها کور و کر و سیاه و پوسیده و بیفتد، و یا سرطان امانشان را ببرد ولی به دکتر مراجعه نکنند . در جهان سوم خودکشی و اضطراب و بیچارگی بسیار است . نگارنده قصد اطاله ی کلام ندارد، و براین باور است که کشورهای جهان سوم نیاز به یک خانه تکانی و عزم ملی و منطقه ای باید داشته باشند، تا بتوانند برمشکلات غلبه یابند . از لحاظ سیاسی سنگی که نمی توانی آن را جابجایش کنی، بهتر است از سایه اش بهره ببری، شعاریون منها و اهل عمل را به میدان آورد تا کشورهای جهان سوم از فقر و عقب ماندگی و تنبلی و اعمال مد یریت سازنده ، از تمام ظرفیتها استفاده کرد
"داغ دل"
داغ شقایق داغ دل ماست که عمری چون بهار کوتاه و آرزویی چون رود بلند داریم. ای شقایق قلبها از دست نامردمی سوخت و عقلها جنون پیدا کردند ، عشق را پیدا کنید تا این مجنون را به در خانه ی لیلی برساند.
... [مشاهده متن کامل]
"زندگی"
زندگی موهبتی الهی است، آنها که درمتن زمان قرار گرفتند، به واقع زندگی را می شناسند و ناپایداری آن را بهتر درک می کنند. زندگی سادگی کبوتر و هوشیاری مار را طلب می کند ، اما شفافی و صدق در دعوی و پای بر سر غرور های کاذب گذاشتن را طلب می کند.
"اهمیت شور، شوق و گفتمان در زندگی"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در این نوشته ؛ زندگی سالم و پر از شور و شوق ، به زندگی ای اطلاق می شود ، که از هنجارها و ارزشهای پذیرفته شده در متون دینی و حیات اجتماعی جامعه ی خویش تبعیت می کنند ، و دارای درک متقابل و مفاهمه و گفتمان کافی باشند .
... [مشاهده متن کامل]
در پست مدرن مفاهیم ساختارمند کاملا" در هم ریخته می شود و گاه جای ارزشها و ضد ارزشها باهم عوض می گردد، ودر این به هم ریختگی ، که خود نوعی آشفتگی درونی است، به بیرون ( جامعه ) سرایت می کند. در حالیکه بشر از حالت فیکسیسم و عدم تغییر بیزار است . وهمواره تغییر و تنوع و جابجایی در زندگی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و علمی را آرزومند است. گاه برای این که طبق فرمایش حضرت علی ( ع ) "انسان دو روزش ، مثل همدیگر نباشد"، به ناچار دست به مهاجرت می زند، و یا به خوسازی و کمال خواهی و ترقی و پیشرفت در زمینه های گوناگون یا زمینه ی دلخواه مبادرت می ورزد. لازمه ی این ترقی و پیشرفت، دارا بودن شور و شعف و اعتماد به نفس است . خانم روانشناسی در کانال اتاق روانشناسی بالینی اش، [1] برای افزایش اعتمادبه نفس؛ " سرعت در راه رفتن و خوب نگاه کردن و توجه به مخاطب
، و به عبارتی مستحکم راه رفتن و متبسم و جدی سخن گفتن، و اظهار نظر در جمع را مطرح کرده بودند. "
زندگی یک جریان پیوسته است، که هر لحظه به طرف مرگ و نیستی از دنیا و جهنم گاهش [2]به سمت آخرت و بهشت معرفتش به پیش می روند.
در کانال فلسفه، به نقل از؛ " سورن - کی یرکگور" در کتاب" ترس - لرز" وی چنین آمده است:
" بگذار دیگران شِکوه کنند، که عصر ما عصر شرارت است؛ شِکوه من این است که عصر ما عصر بیچارگی است، چون شور ندارد"
به عبارت ایشان در فرازدیگر، آدمهای این [عصر] فکرشان ضعیف ، . . . [و ] شهوتشان بی قوت و بی هیجان است. . . . شور در دلشان خفته است.
گاهی دغدعه های روزمره و فقر و بیچارگی در جهان امروز شور عشق و زندگی را کاهش می دهد ، بسان شعر شاعری که گفته است؛
چنان قحطسالی فتاد در دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
و گاه شدت اعتقاد به ایدئولوژی ویا خجالتی بوددن و نحوه ی تربیتی افراد باعث می شود، در آنها شور زندگی و عشق ورزیدن و محبت طلبیدن را نتوانند و نخواهند و طلب نکنند، و یا برای ارتباط انسانی و اجتماعی شیوه ی درستش را آموزش ندیده باشند.
سالها پیش یکی از دانشجویانی که در اردویی برای یک گردش علمی و تفریحی به خارج از کشور رفته بودند، در ساحلی که دانشجویان را برده بودند از بس دانشجویان ایرانی با نزاکت واخلاق اسلامی رفتار کرده بودند که دختری از دانشجویان خارجی یکی از بچه ها را به داخل آب ساحل انداخته بود و خیس شده بود. ، و گفته بود چرا آنقدر رسمی هستید، و شمافقط به ساحل نگاه می کنید. شماها هم مثلا" شنا کنید ( نقل به مضمون )
خانم سوزان - لی - اندرسون، در شرح فلسفه کی یرکگور، آورده است؛
" او بیشتر دل نگران این است که مبادا خودمان را به اعماق آنچه می کنیم پرتاب نکنیم . . . . اگر چه " شور سوختن آدمی است" اما در عین حال" برخاستنش از میان شعله ها هم هست " ولی اکثر آدمها همچنان محتاطند، و می ترسند مبادا دل به چیزی کاذب بسپارند. آنهااز شوربیمناکند، زیرا شور پر خطر است. "
واقیت این است که برخی از بنی نوع آدم، قدرت ریسک پذیری و خطر کردن در راه آرمانها و آرزوهایشان را ندارند. گاه عرفها و هنجارها و ارزشها علائق و سلیقه ها ، آرزوهای ما را سرکوب می کنند . به همین جهت بعد از مدتی عادت و سازش با زندگی بدون تنوع و ثابت گرا ما را با وضع موجود چنان وفق می دهد که دیگر هوای پرواز کردن و دل به تغییر و تحول دادن را از هوش و سرمان خارج می کند. وبه قول اخوان ثالث؛ آسمان زندگی را باید نگاه کرد و اقدام به رفتن و مهاجرت به سمت کمال و محیط ناشناخته نمود.
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا تا ره توشه بر بندیم
و قدم در را بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا
آیاهمین رنگ است؟
بشر برای بهبود وضعیت زندگی و کسب آرامش نسبی و تغییرات فرهنگی وتوسعه ی همه جانبه . . . . . دارای دغدغه بوده، و برای فرار از بن بستهای زندگی و یا تغییر وضع موجود ، مبادرت به مهاجرت و یا درگیری و ایثار گری وتلاش مضاعف و نو آوری و. . . . . . کرده است.
نگاه "کی یرکگور" به سوی آدمهای عهد عتیق ، و شکسپیر است، که نفرت و عشق و دعا و نفرینشان[انسانی و از قاعده ای] تبعیت می کنند. و فکر وآرزوها ی آدمهای امروز [با وجودپیشرفتهای مادی] ضعیف و حقیر و سست است. [کانال فلسفه]
انسان امروز تنهاست. اگر در جمع هم باشد دنیای مجازی خانواده ها و فرزندان را در یک فرد گرایی چنان غرق کرده است ، گویی گفتمان و شور و هیجان و سرزندگی و مشورت و تشریک مساعی رخت بر بسته است . حاصل این بد بختیها، وجود طلاق عاطفی در خانواده ها، افزایش میزان طلاق و ایجاد گسست و فاصله و کاهش ازدواج را بدنبال دارد. دنیای امروز با افزایش بی
کاری جویندگان کار افراد را در یک بیهودگی و سیر قهقرا یی و گاه نا امیدی و خودکشی وارد کرده است ، که به صراحت می توان گفت آسیبهای اجتماعی را تشدید نموده است. گاهی الگوهای معاصر خودشان خدشه پذیر و دارای انحراف می شوند ، وهمین امر موجب بدبینی و ضعف بنیان های دینی و مذهبی می گردد. تا آنجا که انسان تنها به دنبال همدمی که همدل و همدرد و همفکر و همدرکش باشد ، می گردد، تا با او مفاهمه ای انسانی و علمی داشته باشد. هرچند امروز خودش همه کس خودش است و به قول روانشناسها قهرمان زندگیش فردی است که در آینه می بیند.
در زمان حضرت علی ( ع ) افراد زمانش آن حضرت را درک نمی کردند ، و آن حضرت برای درد و دل کردن با خدایش مناجات ها داشت و گاه برای اینکه کسی صدایش را نشنود با چاه گفتگو و درد دل می کردند. در دنیای امروز، فقر چنان فشار آورده است که درآمد افراد زیر پنج میلیون تومان ، آنها را در زیر خط فقر ، و در سختی و عصبانیت قرار داده است.
برای انسانهای تنها و بی یاور واقعی این بیت لکی مصداق خوبی است.
نمم حاوال پرس بی کسل کیه
بجز خداون هویچ کسی نیه
ترجمه؛
احوال پرس افراد بی کس و یاور را نمی دانم کیست ؟
به جز خداوند منّان کسی یار و یاور نیست
دراین دنیای وانفسا سخن شنیدن و سخن گفتن و عمل به شنیده ها و گفته ها غنیمت است. آدمی دلش می خواهدسخنهای ناگفته بگوید، و بشنود ولی فورا" برچسب می خورد و به قول لکها :
درد دله کم ارای ژیر گِل
یعنی؛ درد دلهایم را برای زمانی که مُردم، و در قبر با خاک ِ قبرم بیان خواهم کرد. شاید یک دلیل که شاعران مهم غزلسرا یان بزرگی شده اند و از عشق مجازی به عشق حقیقی یعنی خداوند رسیده اند این باشد که همسر و یا و معشوقه شان توان برقراری کلامی و عاطفی سطح بالا با آنها را نداشته اند و آن مردان دانا به معشوقه و یار فرضی و مجازی و گاه چنان در خداشناسی متبحر شده اند ، که اشعار عرفانی سروده اند و از فراق یار حقیقی یعنی خداوند داد سخن را ادا کرده، و اشعار جاودانه ای را خلق، و از خود به یادگار گذاشته اند.
حسن بصری تا ربیعه به محفلش نمی آمد آغاز سخن نمی کرد. چون ربیعه کلام فهم بود.
در کشور ایران، و برخی از جوامع جهان سوم، یکی از ضعفهای چنین جوامعی در طول تاریخ ضعف مفاهمه بوده است ، به همین خاطر تحکم و غرور کاذب، و زیاده خواهی و سرکوب استعدادها موجب فاصله ی طبقاتی ، عدم درک متقابل بین حاکمان و محکومان جامعه شده ست. به عبارت دیگر فاصله و اختلال در رفتار و روان افراد جامعه ایجاد کرده است. در حالیکه پاسخ غرور شعور است، و گفتمان تنها راهی است که جوامع را به پیش می برد، و دنیا باهمه ی زشت و زیبایش ، و همه جنگها و نفرتها و صلحها ومودت ها و جهلها و دانائی هایش به سمت مهر مادرانه در حال حرکت است. ما آدمها هنوز ضعف گفتمانی داریم و از همدیگر هراسان هستیم. در هر گفتگو به دنبال گرفتن آتو و امتیاز و ابراز نکردن خود واقعی خویش هستیم. امیداست همه ی ما درک متقابل و صحیحی از همدیگر داشته باشیم. و با تلاش و امیدواری و صلح و امنیت و توزیع عدالت در جامعه ی خویش شور و شعف و پویایی و پیشرفت ایجاد کنیم.
منابع و پی نوشته ها:
۱ - کانال اتاق روانشناسی بالینی؛ دکتر زهرا عدالتجو، تمرین افزایش اعتماد به نفس ( ۱۶ شهریور ماه سال ۱۳۹۷ )
۲ - سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه - حدیث پیامبر ( ص ) ؛ الدنیا سجن المومن و جنه الکافر
یعنی؛ دنیا جهنم مومن و بهشت کافران است.
۳ - دیوان اخوان ثالث
۴ - کانال فلسفه؛ فلسفه کی یرکگور
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در این نوشته ؛ زندگی سالم و پر از شور و شوق ، به زندگی ای اطلاق می شود ، که از هنجارها و ارزشهای پذیرفته شده در متون دینی و حیات اجتماعی جامعه ی خویش تبعیت می کنند ، و دارای درک متقابل و مفاهمه و گفتمان کافی باشند .
... [مشاهده متن کامل]
در پست مدرن مفاهیم ساختارمند کاملا" در هم ریخته می شود و گاه جای ارزشها و ضد ارزشها باهم عوض می گردد، ودر این به هم ریختگی ، که خود نوعی آشفتگی درونی است، به بیرون ( جامعه ) سرایت می کند. در حالیکه بشر از حالت فیکسیسم و عدم تغییر بیزار است . وهمواره تغییر و تنوع و جابجایی در زندگی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و علمی را آرزومند است. گاه برای این که طبق فرمایش حضرت علی ( ع ) "انسان دو روزش ، مثل همدیگر نباشد"، به ناچار دست به مهاجرت می زند، و یا به خوسازی و کمال خواهی و ترقی و پیشرفت در زمینه های گوناگون یا زمینه ی دلخواه مبادرت می ورزد. لازمه ی این ترقی و پیشرفت، دارا بودن شور و شعف و اعتماد به نفس است . خانم روانشناسی در کانال اتاق روانشناسی بالینی اش، [1] برای افزایش اعتمادبه نفس؛ " سرعت در راه رفتن و خوب نگاه کردن و توجه به مخاطب
، و به عبارتی مستحکم راه رفتن و متبسم و جدی سخن گفتن، و اظهار نظر در جمع را مطرح کرده بودند. "
زندگی یک جریان پیوسته است، که هر لحظه به طرف مرگ و نیستی از دنیا و جهنم گاهش [2]به سمت آخرت و بهشت معرفتش به پیش می روند.
در کانال فلسفه، به نقل از؛ " سورن - کی یرکگور" در کتاب" ترس - لرز" وی چنین آمده است:
" بگذار دیگران شِکوه کنند، که عصر ما عصر شرارت است؛ شِکوه من این است که عصر ما عصر بیچارگی است، چون شور ندارد"
به عبارت ایشان در فرازدیگر، آدمهای این [عصر] فکرشان ضعیف ، . . . [و ] شهوتشان بی قوت و بی هیجان است. . . . شور در دلشان خفته است.
گاهی دغدعه های روزمره و فقر و بیچارگی در جهان امروز شور عشق و زندگی را کاهش می دهد ، بسان شعر شاعری که گفته است؛
چنان قحطسالی فتاد در دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
و گاه شدت اعتقاد به ایدئولوژی ویا خجالتی بوددن و نحوه ی تربیتی افراد باعث می شود، در آنها شور زندگی و عشق ورزیدن و محبت طلبیدن را نتوانند و نخواهند و طلب نکنند، و یا برای ارتباط انسانی و اجتماعی شیوه ی درستش را آموزش ندیده باشند.
سالها پیش یکی از دانشجویانی که در اردویی برای یک گردش علمی و تفریحی به خارج از کشور رفته بودند، در ساحلی که دانشجویان را برده بودند از بس دانشجویان ایرانی با نزاکت واخلاق اسلامی رفتار کرده بودند که دختری از دانشجویان خارجی یکی از بچه ها را به داخل آب ساحل انداخته بود و خیس شده بود. ، و گفته بود چرا آنقدر رسمی هستید، و شمافقط به ساحل نگاه می کنید. شماها هم مثلا" شنا کنید ( نقل به مضمون )
خانم سوزان - لی - اندرسون، در شرح فلسفه کی یرکگور، آورده است؛
" او بیشتر دل نگران این است که مبادا خودمان را به اعماق آنچه می کنیم پرتاب نکنیم . . . . اگر چه " شور سوختن آدمی است" اما در عین حال" برخاستنش از میان شعله ها هم هست " ولی اکثر آدمها همچنان محتاطند، و می ترسند مبادا دل به چیزی کاذب بسپارند. آنهااز شوربیمناکند، زیرا شور پر خطر است. "
واقیت این است که برخی از بنی نوع آدم، قدرت ریسک پذیری و خطر کردن در راه آرمانها و آرزوهایشان را ندارند. گاه عرفها و هنجارها و ارزشها علائق و سلیقه ها ، آرزوهای ما را سرکوب می کنند . به همین جهت بعد از مدتی عادت و سازش با زندگی بدون تنوع و ثابت گرا ما را با وضع موجود چنان وفق می دهد که دیگر هوای پرواز کردن و دل به تغییر و تحول دادن را از هوش و سرمان خارج می کند. وبه قول اخوان ثالث؛ آسمان زندگی را باید نگاه کرد و اقدام به رفتن و مهاجرت به سمت کمال و محیط ناشناخته نمود.
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا تا ره توشه بر بندیم
و قدم در را بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا
آیاهمین رنگ است؟
بشر برای بهبود وضعیت زندگی و کسب آرامش نسبی و تغییرات فرهنگی وتوسعه ی همه جانبه . . . . . دارای دغدغه بوده، و برای فرار از بن بستهای زندگی و یا تغییر وضع موجود ، مبادرت به مهاجرت و یا درگیری و ایثار گری وتلاش مضاعف و نو آوری و. . . . . . کرده است.
نگاه "کی یرکگور" به سوی آدمهای عهد عتیق ، و شکسپیر است، که نفرت و عشق و دعا و نفرینشان[انسانی و از قاعده ای] تبعیت می کنند. و فکر وآرزوها ی آدمهای امروز [با وجودپیشرفتهای مادی] ضعیف و حقیر و سست است. [کانال فلسفه]
انسان امروز تنهاست. اگر در جمع هم باشد دنیای مجازی خانواده ها و فرزندان را در یک فرد گرایی چنان غرق کرده است ، گویی گفتمان و شور و هیجان و سرزندگی و مشورت و تشریک مساعی رخت بر بسته است . حاصل این بد بختیها، وجود طلاق عاطفی در خانواده ها، افزایش میزان طلاق و ایجاد گسست و فاصله و کاهش ازدواج را بدنبال دارد. دنیای امروز با افزایش بی
کاری جویندگان کار افراد را در یک بیهودگی و سیر قهقرا یی و گاه نا امیدی و خودکشی وارد کرده است ، که به صراحت می توان گفت آسیبهای اجتماعی را تشدید نموده است. گاهی الگوهای معاصر خودشان خدشه پذیر و دارای انحراف می شوند ، وهمین امر موجب بدبینی و ضعف بنیان های دینی و مذهبی می گردد. تا آنجا که انسان تنها به دنبال همدمی که همدل و همدرد و همفکر و همدرکش باشد ، می گردد، تا با او مفاهمه ای انسانی و علمی داشته باشد. هرچند امروز خودش همه کس خودش است و به قول روانشناسها قهرمان زندگیش فردی است که در آینه می بیند.
در زمان حضرت علی ( ع ) افراد زمانش آن حضرت را درک نمی کردند ، و آن حضرت برای درد و دل کردن با خدایش مناجات ها داشت و گاه برای اینکه کسی صدایش را نشنود با چاه گفتگو و درد دل می کردند. در دنیای امروز، فقر چنان فشار آورده است که درآمد افراد زیر پنج میلیون تومان ، آنها را در زیر خط فقر ، و در سختی و عصبانیت قرار داده است.
برای انسانهای تنها و بی یاور واقعی این بیت لکی مصداق خوبی است.
نمم حاوال پرس بی کسل کیه
بجز خداون هویچ کسی نیه
ترجمه؛
احوال پرس افراد بی کس و یاور را نمی دانم کیست ؟
به جز خداوند منّان کسی یار و یاور نیست
دراین دنیای وانفسا سخن شنیدن و سخن گفتن و عمل به شنیده ها و گفته ها غنیمت است. آدمی دلش می خواهدسخنهای ناگفته بگوید، و بشنود ولی فورا" برچسب می خورد و به قول لکها :
درد دله کم ارای ژیر گِل
یعنی؛ درد دلهایم را برای زمانی که مُردم، و در قبر با خاک ِ قبرم بیان خواهم کرد. شاید یک دلیل که شاعران مهم غزلسرا یان بزرگی شده اند و از عشق مجازی به عشق حقیقی یعنی خداوند رسیده اند این باشد که همسر و یا و معشوقه شان توان برقراری کلامی و عاطفی سطح بالا با آنها را نداشته اند و آن مردان دانا به معشوقه و یار فرضی و مجازی و گاه چنان در خداشناسی متبحر شده اند ، که اشعار عرفانی سروده اند و از فراق یار حقیقی یعنی خداوند داد سخن را ادا کرده، و اشعار جاودانه ای را خلق، و از خود به یادگار گذاشته اند.
حسن بصری تا ربیعه به محفلش نمی آمد آغاز سخن نمی کرد. چون ربیعه کلام فهم بود.
در کشور ایران، و برخی از جوامع جهان سوم، یکی از ضعفهای چنین جوامعی در طول تاریخ ضعف مفاهمه بوده است ، به همین خاطر تحکم و غرور کاذب، و زیاده خواهی و سرکوب استعدادها موجب فاصله ی طبقاتی ، عدم درک متقابل بین حاکمان و محکومان جامعه شده ست. به عبارت دیگر فاصله و اختلال در رفتار و روان افراد جامعه ایجاد کرده است. در حالیکه پاسخ غرور شعور است، و گفتمان تنها راهی است که جوامع را به پیش می برد، و دنیا باهمه ی زشت و زیبایش ، و همه جنگها و نفرتها و صلحها ومودت ها و جهلها و دانائی هایش به سمت مهر مادرانه در حال حرکت است. ما آدمها هنوز ضعف گفتمانی داریم و از همدیگر هراسان هستیم. در هر گفتگو به دنبال گرفتن آتو و امتیاز و ابراز نکردن خود واقعی خویش هستیم. امیداست همه ی ما درک متقابل و صحیحی از همدیگر داشته باشیم. و با تلاش و امیدواری و صلح و امنیت و توزیع عدالت در جامعه ی خویش شور و شعف و پویایی و پیشرفت ایجاد کنیم.
منابع و پی نوشته ها:
۱ - کانال اتاق روانشناسی بالینی؛ دکتر زهرا عدالتجو، تمرین افزایش اعتماد به نفس ( ۱۶ شهریور ماه سال ۱۳۹۷ )
۲ - سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه - حدیث پیامبر ( ص ) ؛ الدنیا سجن المومن و جنه الکافر
یعنی؛ دنیا جهنم مومن و بهشت کافران است.
۳ - دیوان اخوان ثالث
۴ - کانال فلسفه؛ فلسفه کی یرکگور
"یادی از شاد روان کربلایی حمزه علی کرمی"
نویسنده : احمد لطفی
حمزه علی فرزند عزیزعلی فرزند علی کرم فرزندعلاء فرزند غلامعلی فرزند هواسعلی اول از طایفه بمانشه ، و ایل کولیوند در دهه ی بیست شمسی بدنیا آمد. مادرش مرحومه ی مغفوره شادروان شابانو دختر سوخته زار کرمشه و از دختر عموهای کدخدا شیخ حسن کولیوند می با شند. شابانو از لحاظ مادر به طایفه سوره مهری ساکن چم کلان می رسد. وی زنی شایسته و ارزشمند بودند .
... [مشاهده متن کامل]
حمزه علی و برادرش محمد علی هنوز طفل بودند که پدرشان عزیز علی به دیار باقی شتافت. مادرشان به رسم روزگار همسر حاج شیخ موسی رحمتی شدند، و کانون خانواده متلاشی نشد . آنها بعدها دختری از خاندان نصرتی های کرمشه را برای محمد علی به همسری بر گزیدند و حاصل این ازدواج فرزندان شایسته ای است که در دانشگاه و آموزش و پرورش به جامعه خدمت می کنند.
مرحوم حمزه علی با دختر عمویش صحات بانو کرمی خواهر زاده ی کدخدا علی احمد خدایاری ازدواج کرد . حاصل این زندگی مشترک به عمل آوردن فرزندان سالم و شایسته ای برای جامعه بوده است.
مرحوم حمزه علی فردی زحمتکش و دلسوز بودند که در یک شنبه شب یازدهم شهریور ماه سال ۱۳۹۷ بر اثر ایست قلبی فرمان حق را لبیک گفت، و در روز دوشنبه مورخ دوازدهم شهریورماه پیکر تلاشگرش را در گلزار شهید هادی کرمشاهی ( قبرستان یار آباد ) دفن کردند. مردم به احترامش تشییع جنازه ی با شکوهی بر گزار کردند . بازماندگان هم از مردم به خاطر حضور سبزشان در این مراسم نهایت تشکر را به عمل آوردند.
شاد روان کربلایی حمزه علی نوه ی مرحوم علی کرم هواسعلی ، شاعر اواخر دوره ی قاجاریه است. این شاعر با صید محمد خان مباشر والی پشتکوه حشر و نشر داشته است. وی شاعری هجو گو و اجتماعی بوده است و بالبداهه شعر می گفته است. سبک شعرش سهل ممتنع بوده است. و با شاعران همدانی ، وگاه خارج از سیمره مشاعره ، وشعر سرایی داشته است . گاه با اشعارش به اقوام، جوانان ، و اهالی هواسعلی شعر می سروده، و آنها را نصیحت و گاه انتقاد می کرده است . از این شاعر بطور مکتوب اشعاری بر جای نمانده است. و ابیاتی در سینه ی معمرین بود . ولی کسی آنها را ثبت و ضبط نکرده است.
مرحوم حمزه علی انسانی شریف و مردم دار بودند ، همواره اهل تلاش بودند، و با اقوام رفت و آمد می کرد.
وی با برادرانش محمد علی و چنگیز و خواهرانش رابطه ی حسنه داشتند، ودر روز مرگش آنها نیز بسیار غمگین بودند. روحش شاد و یادش گرامی باد.
نویسنده : احمد لطفی
حمزه علی فرزند عزیزعلی فرزند علی کرم فرزندعلاء فرزند غلامعلی فرزند هواسعلی اول از طایفه بمانشه ، و ایل کولیوند در دهه ی بیست شمسی بدنیا آمد. مادرش مرحومه ی مغفوره شادروان شابانو دختر سوخته زار کرمشه و از دختر عموهای کدخدا شیخ حسن کولیوند می با شند. شابانو از لحاظ مادر به طایفه سوره مهری ساکن چم کلان می رسد. وی زنی شایسته و ارزشمند بودند .
... [مشاهده متن کامل]
حمزه علی و برادرش محمد علی هنوز طفل بودند که پدرشان عزیز علی به دیار باقی شتافت. مادرشان به رسم روزگار همسر حاج شیخ موسی رحمتی شدند، و کانون خانواده متلاشی نشد . آنها بعدها دختری از خاندان نصرتی های کرمشه را برای محمد علی به همسری بر گزیدند و حاصل این ازدواج فرزندان شایسته ای است که در دانشگاه و آموزش و پرورش به جامعه خدمت می کنند.
مرحوم حمزه علی با دختر عمویش صحات بانو کرمی خواهر زاده ی کدخدا علی احمد خدایاری ازدواج کرد . حاصل این زندگی مشترک به عمل آوردن فرزندان سالم و شایسته ای برای جامعه بوده است.
مرحوم حمزه علی فردی زحمتکش و دلسوز بودند که در یک شنبه شب یازدهم شهریور ماه سال ۱۳۹۷ بر اثر ایست قلبی فرمان حق را لبیک گفت، و در روز دوشنبه مورخ دوازدهم شهریورماه پیکر تلاشگرش را در گلزار شهید هادی کرمشاهی ( قبرستان یار آباد ) دفن کردند. مردم به احترامش تشییع جنازه ی با شکوهی بر گزار کردند . بازماندگان هم از مردم به خاطر حضور سبزشان در این مراسم نهایت تشکر را به عمل آوردند.
شاد روان کربلایی حمزه علی نوه ی مرحوم علی کرم هواسعلی ، شاعر اواخر دوره ی قاجاریه است. این شاعر با صید محمد خان مباشر والی پشتکوه حشر و نشر داشته است. وی شاعری هجو گو و اجتماعی بوده است و بالبداهه شعر می گفته است. سبک شعرش سهل ممتنع بوده است. و با شاعران همدانی ، وگاه خارج از سیمره مشاعره ، وشعر سرایی داشته است . گاه با اشعارش به اقوام، جوانان ، و اهالی هواسعلی شعر می سروده، و آنها را نصیحت و گاه انتقاد می کرده است . از این شاعر بطور مکتوب اشعاری بر جای نمانده است. و ابیاتی در سینه ی معمرین بود . ولی کسی آنها را ثبت و ضبط نکرده است.
مرحوم حمزه علی انسانی شریف و مردم دار بودند ، همواره اهل تلاش بودند، و با اقوام رفت و آمد می کرد.
وی با برادرانش محمد علی و چنگیز و خواهرانش رابطه ی حسنه داشتند، ودر روز مرگش آنها نیز بسیار غمگین بودند. روحش شاد و یادش گرامی باد.
خشایار٠٠:٠٥ - ١٣٩٧/٠٦/١٤
سلام�
جناب لطفی عنایت بفرمایید در مورد متن زیر تحقیق کنید و پاسخ دهید .
در فارس که گاهواره ساسانیان است از روزگاران کهن ، تیره های گوناگون آریایی نژاد می زیسته اند که کردها هم یکی از آنان بوده اند . استرابون جغرافی نگار نامدار یونان باستان از 5 گروه از مردم پارس نام می برد و می گوید : ” گروه های گوناگون که در پارس می زیستند ” پاتیشخوار ” ، “هخامنشی ها “، ” مجوس ها “ ( بسیار متعصب و پرهیزگار بودن ) ، “کورتی ها” و ” مردها ” می باشند که سه گروه آخری ماد و کرد هستند . �
... [مشاهده متن کامل]
با تشکر�
پاسخ: احمد لطفی - مدرس د انشگاه
جناب خشایار همانطور که نوشتید این اقوام که خاستگاهشان از شمال غرب به جنوب و بعَضا" در جنوب و شیراز در بدنه ی قدرت شرکت داشتند. یک نفر محقق نمی تواند همه را بررسی کند . به شیوه ی بومی که بخواهیم تاریخ مان را خودمان بنویسیم تلاش مضاعف و فعالیت تیمی و حضور در آن مناطق و بررسی سنگ نوشته ها و فرهنگ عامه و آنچه هم خارجی ها در باره ی ما نوشته اند بررسی شود حقیقت را بخواهید ایران آنقدر گسترده است و آنقدر در جهان و لشگر کشی ها نقش داشته است ودست زور گویان در تاریخ جعلی باز بوده که همه چیز در هاله ای از ابهام است الان پانها هم نمی گذارند هر فردی حداقل الفبایی از تبار خودش را منتشر کند ، بعد آنهانقد و بررسی نمایند. گویی تقسیم ارث است و هر گروهی در پی تفوق بر گروه دیگری است. ما از بس تهاجم د ر کشور پیش آمده است، الان ر د پای ایلات واقعی ایران در شرق ایرا ن و حتا در هندوچین باید یا فت.
در گذشته اکثر طوایف، برای رسیدن به قدرت، به دربار عربها می رفتند، آنها شجره خود را به اعراب می رساندند.
اعقاب اتابکان و حتا یکسری طوایف که رهبران اجتماع شرق را بعنوان قدرت محلی داشته اند خود را عرب می دانند. ایل سو ه میری هم از این قاعده مستثنی نبوده، و لک و لر و کرد و بلوچ و ترک و پارت و لارت و تات همه گویند از ماست لذا نمی گذارند دقیق بررسی شود ببینیم اصلا" چه از آب در می آید . اینها ساسانی هستند البته منکر مهاجرتها و خویشاوندی با سایر ساکنان فلات ایران نیستیم . ولی پیشنهاد شما برای گروه تاریخدانان دانشگاه راه گشا ست.
کرمشه های سیمره:
کرمشه ( کرمشاه ) یکی از طوایف ایل بزرگ کولیوند می باشند، خاستگاه اصلی آنها در روستای اسلام آباد سفلی یا سرپل سیکان می باشد ، مابقی نیز در بین سایر تیره های روستاهای وحدت آباد و قلعه تسمه و هومان می باشند . کرمشه های سر پل سیکان شامل تیره های زیر می باشند:
... [مشاهده متن کامل]
۱ - تیره اولاد
۲ - تیره نقره
۳ - تیره حَمِه
۴ - جافر
۵ - مسگر
۶ - معاریف ( محمه )
برخی معتقدند که دایا مرواری هم جزو کرمشه است.
کرمشه ( کرمشاه ) یکی از طوایف ایل بزرگ کولیوند می باشند، خاستگاه اصلی آنها در روستای اسلام آباد سفلی یا سرپل سیکان می باشد ، مابقی نیز در بین سایر تیره های روستاهای وحدت آباد و قلعه تسمه و هومان می باشند . کرمشه های سر پل سیکان شامل تیره های زیر می باشند:
... [مشاهده متن کامل]
۱ - تیره اولاد
۲ - تیره نقره
۳ - تیره حَمِه
۴ - جافر
۵ - مسگر
۶ - معاریف ( محمه )
برخی معتقدند که دایا مرواری هم جزو کرمشه است.
"یادی از شادروان حمزه علی کرمی"
نویسنده : احمد لطفی
حمزه علی فرزند عزیزعلی فرزند علی کرم فرزندعلاء فرزند غلامعلی فرزند هواسعلی اول از طایفه بمانشه ، و ایل کولیوند در دهه ی بیست شمسی بدنیا آمد. مادرش مرحومه ی مغفوره شادروان شابانو دختر سوخته زار کرمشه و از دختر عموهای کدخدا شیخ حسن کولیوند می با شند. شابانو از لحاظ مادر به طایفه سوره مهری ساکن چم کلان می رسد. وی زنی شایسته و ارزشمند بودند .
... [مشاهده متن کامل]
حمزه علی و برادرش محمد علی هنوز طفل بودند که پدرشان عزیز علی به دیار باقی شتافت. مادرشان به رسم روزگار همسر حاج شیخ موسی رحمتی شدند، و کانون خانواده متلاشی نشد . آنها بعدها دختری از خاندان نصرتی های کرمشه را برای محمد علی به همسری بر گزیدند و حاصل این ازدواج فرزندان شایسته ای است که در دانشگاه و آموزش و پرورش به جامعه خدمت می کنند.
مرحوم حمزه علی با دختر عمویش صحات بانو کرمی خواهر زاده ی کدخدا علی احمد خدایاری ازدواج کرد . حاصل این زندگی مشترک به عمل آوردن فرزندان سالم و شایسته ای برای جامعه بوده است.
مرحوم حمزه علی فردی زحمتکش و دلسوز بودند که در یک شنبه شب یازدهم شهریور ماه سال ۱۳۹۷ بر اثر ایست قلبی فرمان حق را لبیک گفت، و در روز دوشنبه مورخ دوازدهم شهریورماه پیکر تلاشگرش را در گلزار شهید هادی کرمشاهی ( قبرستان یار آباد ) دفن کردند. مردم به احترامش تشییع جنازه ی با شکوهی بر گزار کردند . بازماندگان هم از مردم به خاطر حضور سبزشان در این مراسم نهایت تشکر را به عمل آوردند.
مرحوم حمزه علی انسانی شریف و مردم دار بودند ، وی با برادرانش محمد علی و چنگیز و خواهرانش رابطه ی حسنه داشتند، ودر روز مرگش آنها نیز بسیار غمگین بودند. روحش شاد و یادش گرامی باد.
طایفه لر سوره میلی در شهر نهاوند ساکن هستند
والله چند وقتی این استاد به اصطلاح تاریخ
ور داشته تمام طوایف ایل لر لک و ایل لر فیلی و ایل لر بختیاری را در هم قاطی کرده
و در آخر اینها را جزء
... [مشاهده متن کامل]
ایل خیالی سوره میری قرار داده
بابا اگر کریم خان زند از طائفه ما بود
خود را از طایفه زند لر معرفی نمی کرد
بر چه اساسی
نقل می کنی
تمام طوایف دارن به طایفه ما می خندند.
عزیزان بروید یه نگاهی کنید به گفته های
این بابا
در معنی
ایل سوری میری
سهره میر
کولیوند
چرا دروغ می نویسی
***
با تشکر از مدیر سایت
والله چند وقتی این استاد به اصطلاح تاریخ
ور داشته تمام طوایف ایل لر لک و ایل لر فیلی و ایل لر بختیاری را در هم قاطی کرده
و در آخر اینها را جزء
... [مشاهده متن کامل]
ایل خیالی سوره میری قرار داده
بابا اگر کریم خان زند از طائفه ما بود
خود را از طایفه زند لر معرفی نمی کرد
بر چه اساسی
نقل می کنی
تمام طوایف دارن به طایفه ما می خندند.
عزیزان بروید یه نگاهی کنید به گفته های
این بابا
در معنی
ایل سوری میری
سهره میر
کولیوند
چرا دروغ می نویسی
***
با تشکر از مدیر سایت
" معرفی مختصر علی اکبر کلهر"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
کلهر یکی از ایلات غرب کشور است. آنها به خاطر خدماتی که به ساسانیان کرده اند ، و در اواخر قاجار به دلیل رشادتهای رهبر ایل کلهر یعنی داودعلی خان از تیره ی عبدالمحمد صفرلکی ایل شوهان ( سوره میری ) کلهر در ایوان غرب و گیلانغرب و اسلام آباد غرب و نقاطی از کرمانشاه اتحادیه ی ایل کلهر شکل می گیرد. در این اتحادیه ها طوایف همراه کریمخان زند در اثر ستمگری قاجاریه به نقاط گونا گون مهاجرت و تبعید یا در بین طوایف فامیل و آشناهایشان سکنی می گیرند. بطور مقثال سیاهسیاه های حسنوند در اتحادیه کلهرها هستند و یا بالاوندها و پایروندها و حسنوندها و یوسفوندها و کولیوندها را می توان در ان هسته ملاحظه کرد. در خانقین کلهر در اتحادیه ی سوره میری می باشند . البته قرابت دایی و خواهر زادگی بین کلهرها و ساسانی هست . در مقیاس بزرگتر کلهرها راهم مانند خیلی از ایلات غرب کشور در زیر مجموعه ی کلانِ شبانکاره جای می دهند. کلهرهای سیمره بیشتر شان از حواشی اسلام آباد غرب و بخش حُمَیل آمده اند ، قاتل مقتولی در همان حمیل پیش می اید . ابتدا خون بس می کنند اما چون چوپانی از اقوام و دودمان شاه حسین جد کلهرهای سیمره، فلوت زده است. به دودمان آنها اتمام حجت می شود، که باید منطقه را ترک کنید، وگرنه جنگ و در گیری واقع خواهد شد. عره ی کمی به زرانگوش و سیمره می آیند ، جمعی هم به درب گنبد امامزاده شاه محمد ( ع ) می روند. نگارنده چند سال پیش با فرد کلهری در آنجا برخورد کردم که در قیافه گویی شبیه و به اصطلاح فتوکپی شخصی کلهر در منطقه سیمره بودند. شاه حسین و برادرش الیاس و سایر همراهانش کشاورزان ماهری بودند. و اهل تلاش ، در زمان آبادانی قلعه ی زینل کلانتر ، آنها در کنار مغزماری ها که بومیان و یا از اقوام کلانترها بودند، و از جنوب لرستان و طایفه قلاوند به سیمره آمده بو دند، همراه می شوند. آنها مبادرت و مشغول به کار کشاورزی و دامداری می شوند. انچه مسلم است الیاس کلهر به قدری فعال و لایق بوده است که الیاس آباد چمکلان به نام از لحاظ سیاسی و جغرافیای تاریخی ثبت شده است . این مرد بزرگ دارای دختری شایسته ونترس به نام خاور بوده است. از خاور دو پسربه نام شیخ محمد و نورمحمد باقی می ماند. کلهرها از نسل شاه حسین در روستاهای اسلام آباد و جعفر آباد زندگی می کنند و دارای فامیلی های میرزایی و فاضلی و نورعلیوند می باشند. احتمالا" اقوامی هم در زرانگوش داشته باشند که نگارنده در این باره اطلاع دقیقی ندارد. کلهرهای مهاجر با طوایفی مانند هواسعلی و سادات سیمره، و دلفان اباد و سوره میری و معزماری و کولیوند و. . . خویشاوندی برقرار کرده اند.
... [مشاهده متن کامل]
معرفی خاندان علی اکبر میرزایی کلهر چمکلانی:
علی اکبر میرزایی را باید یکی از طراحان و مهندسان جوی آب کلهر از نهر آب سیکان به طرف مزارع یار آباد و الیاس آباد دانست ، وی گذشته از این تلاش عام المنفعه در ساختن آسیاب به شکل سنتی مهارتی کامل داشت. ایشان در جلگه ی چمکلان و مناطقی از اطراف یار آباد مبادرت به ساختن آسیاب نموده است . آنچه معمرین از جمله حاج نامدار خان امیری می گوید؛ " با وجود این که نوجوان بودم، ولی در احداث جوی آب کلهر ها به علی اکبر میرزایی کلهر کمک کرده ام.
شجره ی علی اکبر میرزایی از نتیج اش محمد جواد میرزایی به شرح زیر است؛
محمدجواد و بابک فرزند مصطفی فرزند مرتضی فرزند علی اکبر فرزند میرزا فرزند شاحسین کلهر مهاجراز منطقه حمیل و ممیل
علی اکبر کلهر در راه اندازی آسیابهای آبی ضمن تبحر خودش نیز در آسیاب ها به مردم خدمت می کردند. وی ساکن روستای جعفر آباد چمکلان بودند . یکی از پسرهایش به نام مرتضی میرزایی در روستای اسلام آباد ( سرپل سیکان ) در بین طایفه کرمشه رحل اقامت بر می گزیند. مرتضی میرزا یی در جوانی با دوستانش از جمله پهلوان رمضا ن مهری الوار و خیرالله بهرامی نژاد و امیدعلی دانیاری و. . . . در خرمشهر و آبادان ضمن کارگری در باشگاه سنتی پهلوانی شرکت می کردند. آنها واقعا" پهلوانانی ارزشمند و شناخته شده بودند روح همه ی آنها شاد باد.
معرفی مختصر چهار پهلوانی که نامبرد شدند، عبارتند از؛
۱ - پهلوان رمضان مهری الوار از تیره ی معاریف، طایفه کرمشه، ایل کولیوند
۲ - پهلوان مرتضی میرزایی از ایل کلهر
۳ - پهلوان خیر الله بهرامی نژاد از تیره خیرالله ( خیرکه ) و طایفه فرخشه و ایل کولیوند
۴ - پهلوان امیدعلی دانیاری از طایفه کارخانه ای و ایل کولیوند
نفر اول از سمت چپ ، که چیزی در دست دارد؛ مرحوم امیدعلی دانیاری ، پدر زن مصطفی میرزایی نوه علی اکبر کلهر
فرزندان علی اکبر میرزایی عبارتند از :
۱ - مرتضی میرزایی
۲ - صید محمد میرزایی
۳ - زری طلا میرزایی ( مادر داراب خان کلانتر )
۴ - شا صنم میرزایی ( مادر همت و شهناز خیری )
شهناز خیری همسر زنده یاد پهلوان امیدعلی حسن بیگی فرزند ملا مصطفی است
شادروان حاج امید علی حسن بیگی داماد شاه صنم میرزایی
فرزندان مرتضی میرزایی:
۱ - مصطفی میرزایی
۲ - آزاد //
۳ - لطف الله //
۴ - رحمت الله //
۵ - اسدالله //
مرحوم مرتضی میرزایی کلهر چند دختر هم دارد.
فرزندان صید محمد:
۱ - مختار میرزایی
۲ - امیر //
۳ - حمیراء //
۴ - کتان //
۵ - حریرا //
فرزندان مصطفی میرزایی کلهر:
۱ - محمد جواد میرزایی
۲ - بابک //
۳ - طاهره //
۴ - مستانه //
۵ - کوثر //
قدر مسلم صید محمد و مرتضی دارای نوه های بیشتری هستند و نگارنده فقط پنج تن از نوه های مرتضی میرزایی رانام برده است.
دل نوشته ای برای دایی جانبازم"
�
نگارش: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
�
دایی گرامی ، حاج علی عسگر خدایاری؛ شما همان دکتر محلی جامعه ی ما بودی، وقتی به روستاها خصوصا" روستای ما در چمکلان تشریف می آوردی، ضمن رسیدگی به افرادی که مرض مالاریا داشتند ، وبعدا" به امراض سرماخوردگی های مضمن نیز قرص و دوا می آوردی . با چشم خود دیدم چگونه از نوک انگشت اشخاص مشکوک به بیماری مالاریا ، خون می گرفتی و خون افراد را بر روی شیشه کوچک مستطیل شکلی قرار می دادی و قطعه شیشه ی مستطیلی دیگری را روی آن قرار می دادی، و با چسبی مخصوص نام فرد را می نوشتی. آن نمونه های خون را به آزمایشگاه ساده ای که در اداره ی کوچکتان به نام اداره "مبارزه با مالاریا"، در کوچه پزشکان فعلی ، می بردی، تا در آنجا مورد بررسی قرار گیرند. یادم نمی رود زمانیکه دردمندان سراغ قرص سردرد و یا سرماخوردگی از شما می کردند و با آن اخلاق نیک و تبسمی که برلب داشتی از جیب و یا در کیف وسایل کارت، قرص و شربت بیرون می آوردی . بعدها فهمیدم یکسری قرص ها مانند آسپرین و آکسار و قرص ها و شربت معده درد را با هزینه ی خویش خریداری می کردید.
... [مشاهده متن کامل]
دایی عزیز؛ یاد طفولیت خیلی تیز است و من طفل بودم که مراسم عروسیت در روستای هواسعلی برپا بود مرحوم پدر و مادرم و تمام اعضاء خانواده و خیلی از مردم روستاهای دلفان آباد و سوره مهری و گل زرد و دشت آباد و چغاپوکه و وزیر آباد و سایر روستاهای همجوار با یک شلوغی و شادی زاید الوصفی حضور داشتند. سوار کارانی که با تفنگ و پرتاب تیر هوایی، به همراه عروس به شکل سنتی شادمانی خود را با قیقاچ و سوارکاری شادی خود را ابراز می کردند. بعداز انکه عروس را به جایگاهی که برای عروس تعبیه شده بود، به روستای هواسعلی آوردند. بعد از انجام مراسم و رقص و پایکوبی ، مردمی که به عروسی دعوت شده بودند ناهار عروسی که شامل آش و گوشت گوسفند بود ، تناول می کردند، و بعد از پخش نقل در یک دستمال ، افراد هدیه ای که شامل یک تومان تا حداکثر پنج تومان بود ، پرداخت می کردند، و می رفتند. اما عروسی هنوز ادامه داشت، و اقوام درجه اول و تمام زن و مرد و بچه های روستا در زیر سیاه چادرها جمع بودند، حدود ساعت چهار بعد از ظهر بود، که مرحوم امیدعلی دانیاری با یک نی بزرگی بعنوان سر دسته ی حُشک بیزاد، به محوطه ی بازیگاه آمدند و تمام ابادی و هم سن و سالهایش و اقوام پشت سرش صف گرفتند این بزرگواران اکثرا" مرده اند در ان روز حتا زنانشان و زنان فامیل پشت سر آنها این رقص اسطوره ای را به نمایش گذاشتند، و با سخنانی که سر دسته می گفت یکسری حرکات موزون و تمرین شده به رسم روزگاران پیشین انجام می دادند. در آن روز چقدر همه ی روستا خوشحال بودند زیرا پسر کدخدا ی مردمدار وشایسته ، و سابقشان یعنی مرحوم کدخدا علی احمد خدایاری، به عبارت دیگر در آن روز عروسی برادر کدخدا علی ابدال خدایاری عروسیش بود.
دایی نازنین از کشاورزیت بگویم آن زمان که به همراه همسرت فعالیت برنجکاری انجام می دادی ، و یا میهمان نوازیت و رانندگی آرامت، و یا تلاشهای فراوانت را مرور کنم.
�
�
تصویر جانباز هشت سال دفاع مقدس؛ حاج علی عسگر خدایاری ( متوفی به روز جمعه نهم شهریور ماه سال ۱۳۹۷ (
�
دایی بزرگوار به یاد دارم که شما چگونه لباسهایت مرتب و تمیز بودند . همواره در نشستن و برخاستن و حرف زدن همه آرامش و وقار و ادب در آنها نهفته بود.
دایی بزرگوار ، با آن همه نیکو کاری، لازم شد که با رفتن به جبهه، کمالات خود را به اوج برسانی . شما با آن همه حوصله گویی انتخاب شدی، تا جانباز شوی و مرگی شهادت گونه در انتظارت باشد. همین هم شد، و شما مجروح و بارها جراحی کردی و نهایت چهار سال آخر عمرت زمینگیر شدی و با مرگت پیوستگی و انسجام در اقوام ایجاد کردی و منزلت شما بالاتر رفت . در روز تشییع جنازه هم سن وسالهایت و افراد چهل و پنج سال به بالا همه دکر خیرت می کردند و از نجابتت سخن می گفتند و سرنوشت و خاطرات خاندان بزرگت را مرور می کردند.
دایی جان خوش به حالت که این همه درحق معاصران و اقوام نیکی کردی ، و موجب افتخار و سربلندی ماشدی. در روز مرگ و تشییع و تدفین شما مردم باحضور گسترده شان یاد ترا گرامی داشتند.
افسوس که مشغولیات زندگی ما را از شما کمی غافل کرد. وگرنه ما بسیار چیزها و نکته ها از شما می آموختیم.
روحت شاد و گرامی باد.
�
نگارش: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
�
دایی گرامی ، حاج علی عسگر خدایاری؛ شما همان دکتر محلی جامعه ی ما بودی، وقتی به روستاها خصوصا" روستای ما در چمکلان تشریف می آوردی، ضمن رسیدگی به افرادی که مرض مالاریا داشتند ، وبعدا" به امراض سرماخوردگی های مضمن نیز قرص و دوا می آوردی . با چشم خود دیدم چگونه از نوک انگشت اشخاص مشکوک به بیماری مالاریا ، خون می گرفتی و خون افراد را بر روی شیشه کوچک مستطیل شکلی قرار می دادی و قطعه شیشه ی مستطیلی دیگری را روی آن قرار می دادی، و با چسبی مخصوص نام فرد را می نوشتی. آن نمونه های خون را به آزمایشگاه ساده ای که در اداره ی کوچکتان به نام اداره "مبارزه با مالاریا"، در کوچه پزشکان فعلی ، می بردی، تا در آنجا مورد بررسی قرار گیرند. یادم نمی رود زمانیکه دردمندان سراغ قرص سردرد و یا سرماخوردگی از شما می کردند و با آن اخلاق نیک و تبسمی که برلب داشتی از جیب و یا در کیف وسایل کارت، قرص و شربت بیرون می آوردی . بعدها فهمیدم یکسری قرص ها مانند آسپرین و آکسار و قرص ها و شربت معده درد را با هزینه ی خویش خریداری می کردید.
... [مشاهده متن کامل]
دایی عزیز؛ یاد طفولیت خیلی تیز است و من طفل بودم که مراسم عروسیت در روستای هواسعلی برپا بود مرحوم پدر و مادرم و تمام اعضاء خانواده و خیلی از مردم روستاهای دلفان آباد و سوره مهری و گل زرد و دشت آباد و چغاپوکه و وزیر آباد و سایر روستاهای همجوار با یک شلوغی و شادی زاید الوصفی حضور داشتند. سوار کارانی که با تفنگ و پرتاب تیر هوایی، به همراه عروس به شکل سنتی شادمانی خود را با قیقاچ و سوارکاری شادی خود را ابراز می کردند. بعداز انکه عروس را به جایگاهی که برای عروس تعبیه شده بود، به روستای هواسعلی آوردند. بعد از انجام مراسم و رقص و پایکوبی ، مردمی که به عروسی دعوت شده بودند ناهار عروسی که شامل آش و گوشت گوسفند بود ، تناول می کردند، و بعد از پخش نقل در یک دستمال ، افراد هدیه ای که شامل یک تومان تا حداکثر پنج تومان بود ، پرداخت می کردند، و می رفتند. اما عروسی هنوز ادامه داشت، و اقوام درجه اول و تمام زن و مرد و بچه های روستا در زیر سیاه چادرها جمع بودند، حدود ساعت چهار بعد از ظهر بود، که مرحوم امیدعلی دانیاری با یک نی بزرگی بعنوان سر دسته ی حُشک بیزاد، به محوطه ی بازیگاه آمدند و تمام ابادی و هم سن و سالهایش و اقوام پشت سرش صف گرفتند این بزرگواران اکثرا" مرده اند در ان روز حتا زنانشان و زنان فامیل پشت سر آنها این رقص اسطوره ای را به نمایش گذاشتند، و با سخنانی که سر دسته می گفت یکسری حرکات موزون و تمرین شده به رسم روزگاران پیشین انجام می دادند. در آن روز چقدر همه ی روستا خوشحال بودند زیرا پسر کدخدا ی مردمدار وشایسته ، و سابقشان یعنی مرحوم کدخدا علی احمد خدایاری، به عبارت دیگر در آن روز عروسی برادر کدخدا علی ابدال خدایاری عروسیش بود.
دایی نازنین از کشاورزیت بگویم آن زمان که به همراه همسرت فعالیت برنجکاری انجام می دادی ، و یا میهمان نوازیت و رانندگی آرامت، و یا تلاشهای فراوانت را مرور کنم.
�
�
تصویر جانباز هشت سال دفاع مقدس؛ حاج علی عسگر خدایاری ( متوفی به روز جمعه نهم شهریور ماه سال ۱۳۹۷ (
�
دایی بزرگوار به یاد دارم که شما چگونه لباسهایت مرتب و تمیز بودند . همواره در نشستن و برخاستن و حرف زدن همه آرامش و وقار و ادب در آنها نهفته بود.
دایی بزرگوار ، با آن همه نیکو کاری، لازم شد که با رفتن به جبهه، کمالات خود را به اوج برسانی . شما با آن همه حوصله گویی انتخاب شدی، تا جانباز شوی و مرگی شهادت گونه در انتظارت باشد. همین هم شد، و شما مجروح و بارها جراحی کردی و نهایت چهار سال آخر عمرت زمینگیر شدی و با مرگت پیوستگی و انسجام در اقوام ایجاد کردی و منزلت شما بالاتر رفت . در روز تشییع جنازه هم سن وسالهایت و افراد چهل و پنج سال به بالا همه دکر خیرت می کردند و از نجابتت سخن می گفتند و سرنوشت و خاطرات خاندان بزرگت را مرور می کردند.
دایی جان خوش به حالت که این همه درحق معاصران و اقوام نیکی کردی ، و موجب افتخار و سربلندی ماشدی. در روز مرگ و تشییع و تدفین شما مردم باحضور گسترده شان یاد ترا گرامی داشتند.
افسوس که مشغولیات زندگی ما را از شما کمی غافل کرد. وگرنه ما بسیار چیزها و نکته ها از شما می آموختیم.
روحت شاد و گرامی باد.
" ملوک نوره زاده، همسر و پرستارشوهرش"
نگارنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
دره شهر یکی از شهرهای روستایی - عشایری است، و سبک زندگی اقتصادی و اجتماعی بیشتر به شیوه ی سنتی و عاطفی است. در این شهرستان افراد سالمند و ناتوان و جانباز اکثرا" توسط خانواده هایشان نگهداری و پرستاری می شوند.
... [مشاهده متن کامل]
حاج علی عسگر خدایاری جانباز هشت سوال دفاع مقدس است. وی باتوجه به بنیه ی محکم و جراحی های متعدد ی که انجام دادند زندگی روز مره ی خود را در کنار خانواده انجام می دادند، ولی بعد از مرگ همسرش خدیجه ی قاسمی، ایشان در هفت سال پیش با بانوی ارزشمند و فداکاری به نام ملوک نوره زاده ازدواج نمود . این بانو کانون خانواده را گرم نمود. ولی با نقاهت و مریض شدن شوهر جانبازش، ایشان در امتحان سخت الهی واقع شد. این بانو از چهار سال پیش بعنوان یک شیر زن به امور شوهر مریض حالش رسیدگی می کرد و ی همواره با گشاده رویی به جانباز دفاع مقدس روحیه می داد، و با تمام وجود و اخلاص ِعمل شوهر جانبازش حاج علی عسگر خدایاری، را پرستاری می کردند. این مرد رزمنده، و جانباز روز به روز حالش بدتر می شد و ازدوسال پیش دخترانش نیز به کمک بانو ملوک نوره زاده می آمدند. از حق که نگذریم این بانو ی بزرگوار و زحمتکش ، در راستای پرستاری شوهرش سنگ تمام گذاشتند. و عملکرد خوب ایشان یک الگوی حسنه می باشند. امید است خداوند در دنیا و آخرت به این بانو جزای نیک عنایت فرمایند.
نگارنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
دره شهر یکی از شهرهای روستایی - عشایری است، و سبک زندگی اقتصادی و اجتماعی بیشتر به شیوه ی سنتی و عاطفی است. در این شهرستان افراد سالمند و ناتوان و جانباز اکثرا" توسط خانواده هایشان نگهداری و پرستاری می شوند.
... [مشاهده متن کامل]
حاج علی عسگر خدایاری جانباز هشت سوال دفاع مقدس است. وی باتوجه به بنیه ی محکم و جراحی های متعدد ی که انجام دادند زندگی روز مره ی خود را در کنار خانواده انجام می دادند، ولی بعد از مرگ همسرش خدیجه ی قاسمی، ایشان در هفت سال پیش با بانوی ارزشمند و فداکاری به نام ملوک نوره زاده ازدواج نمود . این بانو کانون خانواده را گرم نمود. ولی با نقاهت و مریض شدن شوهر جانبازش، ایشان در امتحان سخت الهی واقع شد. این بانو از چهار سال پیش بعنوان یک شیر زن به امور شوهر مریض حالش رسیدگی می کرد و ی همواره با گشاده رویی به جانباز دفاع مقدس روحیه می داد، و با تمام وجود و اخلاص ِعمل شوهر جانبازش حاج علی عسگر خدایاری، را پرستاری می کردند. این مرد رزمنده، و جانباز روز به روز حالش بدتر می شد و ازدوسال پیش دخترانش نیز به کمک بانو ملوک نوره زاده می آمدند. از حق که نگذریم این بانو ی بزرگوار و زحمتکش ، در راستای پرستاری شوهرش سنگ تمام گذاشتند. و عملکرد خوب ایشان یک الگوی حسنه می باشند. امید است خداوند در دنیا و آخرت به این بانو جزای نیک عنایت فرمایند.
" عهدی که شکسته نشد"
نگارش : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در پنجشنبه شب مورخ هشتم شهریور ماه سال ۱۳۹۷ شمسی، که مصادف با سالروز عید غدیر خم بود، در تالار و هتل ماداکتو دره شهر در یک مراسم خواستگاری شرکت کرده بودم، که با خیلی از دوستان و اقوام و آشنایان ملاقات و دیدار تازه گردید.
... [مشاهده متن کامل]
بعد از نشستن با سه تا از پسران دوست قدیمی ام مرحوم نجم الدین تیمور نژاد که چند سالی است به حق پیوسته است ، دیداری پیش آمد. از این که سه پسر و دو دختر شایسته از این معلم بجا مانده بود خیلی خوشحال شدم. در دوران ابتدایی و دوران متوسطه اول با ان مرحوم همکلاس بودیم ، وی در کسوت معلمی ابتدایی خدمت می کرد. روحش شاد و خرم بادا. حالا با دیدار فرزندانش خاطرات آن معلم برایم تازه شد.
در این محفل خواستگاری، جناب استاد هوشنگ غلامی در کنارم نشسته بودند ، که در هنگام اتمام مراسم ، ایشان محبت کرد ، و مرا با ماشین پیکان مدل ۱۳۷۹ خود به منزل رسانید . در بین راه گفت ، نمی پرسی چرا بعد از بازنشستگی هنوز پیکان سوارم؟ بنده هم گفتم اگر ماشین جدید تهیه نکردی قطعا" جای سوال دارد. استاد غلامی، داستان راست و آموزنده ای برایم تعریف کرد، که بنده برخود فرض دانستم که این داستان را لااقل در فضای مجازی منتشر کنم.
ماجرا از این قرار بوده است، که جناب غلامی فرهنگی باز نشسته ، در سال ۱۳۸۸ شمسی رئیس صندوق مهر رضا دره شهر بودند، که زوج جوانی به دفتر مهر رضا مراجعه می کنند، و مرد جوان با یک حالت عاطفی به غلامی اعلام می نمایند، جناب غلامی ؛ اگر ۸ میلیون تومان وام به ما ندهی، زندگی ما از هم پاشیده می شود. چون من بیکارم، و خودت را به جای من بگذار. وقتی که هیچ سرمایه ای برای گذران زندگی نباشد ، چطور می شود به زندگی مشترک ادامه داد؟
بعد از شنیدن این سخنان استاد غلامی به فکر فرو می رود، و بعد از چند دقیقه اعلام می کند، جناب فلانی ( آن جوان متقاضی وام ) ؛ من وام را برایت جور می کنم ولی شما باید دست حضرت عباس به من بدهی، که با پول این وام ماشین نخری ، و پول وام را در راه تولیدی اعم از فعالیت کشاورزی ، دامداری و . . . هزینه کنی .
استاد غلامی گفت؛ جوان از این حرف من ابتدا در فکر فرو رفت، و گفت آقای غلامی چرا می گویید من ماشین نخرم شما اگر پول می داشتید آیا حاضر نبودی ماشین پیکان خود را به ماشین مدل بالاتری عوض کنی؟
استاد غلامی در پای ستون ساختمان مهر رضا به والله قسم می خورد، که وی توان مالی دارد که ماشین مدل بالاتری بخرد ولی بخاطر شما که مراجعه کردی والله تا ده سال دیگر ماشینم را عوض نمی کنم و شما هم قول بده، به عهدت وفا کنی که این پول وام را در امور تولیدی و سامان دادن به زندگیت به کار گیری .
استاد غلامی گفت؛ الان به عهدی که بستم یکسال مانده است ، و هنوز ماشین پیکان مدل سال ۱۳۷۹ را سوار می شوم. انشاء الله در سال ۱۳۹۸ ماشینم را تعویض می کنم .
فرهنگی پیشکسوت جناب غلامی گفت؛ آنچه از این ارباب و رجوع، برایم جالببود، این است که بعد از سال ها یک روز در خیابان ماشین مدل بالایی در کنارم پارک کرد و زن و شوهری که در آن بودند. مرد راننده پیاده شد، و مرا بوسید و به همسرش گفت هر چه خدا به ما داده است از برکت وجود این آقاست ایشان بود، که مرا راهنمایی کرد، تا پول وام را برای فعالیت تولیدی به کار بگیرم، نه اینکه ماشین بخرم. من هم این کار را کردم، الان اینقدر وضع اقتصادیم خوب شده است، که هم خانه ساختم، و هم ماشین خریدم و هم وام را تسویه کرده ام. استاد غلامی گفت؛ از این خبر مسرت بخش خوشحال شدم ، وبه آنها گفتم من هم روی قولم هستم ، و تا ده سال نگذرد پیکانم را عوض نمی کنم. این داستان راست و سوگندی که یاد شده، برای آن خانواده و حتی برای استاد غلامی برکت آورده است. زیرا غلامی هم بعد از بازنشستگی مبادرت به ساختن منزل مسکونی برای خود و خانواده اش نموده است . اما ماشینش را هنوز عوض نکرده است.
نتیجه ی این داستان آن است که تشکیل خانواده خردورزی و واقع گرایی می خواهد تا آرام آرام به حل مشکلات نایل گردید. و به آرزوهایی که داری با برنامه ریزی به آن برسی.
این جوان دست حضرت عباس داد که پول وام را به خریدن ماشین اختصاص ندهد و به فعالیت تولیدی و رونق اقتصادی خانواده مبادرت ورزد، همین کار را انجام داد و با وامی که گرفت عاقلانه زندگی کرد ، به همین خاطر زندگی مشترک خود را تقویت و سامان بخشید. ( ۸ شهریور سال ۱۳۹۷ شمسی )
نگارش : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در پنجشنبه شب مورخ هشتم شهریور ماه سال ۱۳۹۷ شمسی، که مصادف با سالروز عید غدیر خم بود، در تالار و هتل ماداکتو دره شهر در یک مراسم خواستگاری شرکت کرده بودم، که با خیلی از دوستان و اقوام و آشنایان ملاقات و دیدار تازه گردید.
... [مشاهده متن کامل]
بعد از نشستن با سه تا از پسران دوست قدیمی ام مرحوم نجم الدین تیمور نژاد که چند سالی است به حق پیوسته است ، دیداری پیش آمد. از این که سه پسر و دو دختر شایسته از این معلم بجا مانده بود خیلی خوشحال شدم. در دوران ابتدایی و دوران متوسطه اول با ان مرحوم همکلاس بودیم ، وی در کسوت معلمی ابتدایی خدمت می کرد. روحش شاد و خرم بادا. حالا با دیدار فرزندانش خاطرات آن معلم برایم تازه شد.
در این محفل خواستگاری، جناب استاد هوشنگ غلامی در کنارم نشسته بودند ، که در هنگام اتمام مراسم ، ایشان محبت کرد ، و مرا با ماشین پیکان مدل ۱۳۷۹ خود به منزل رسانید . در بین راه گفت ، نمی پرسی چرا بعد از بازنشستگی هنوز پیکان سوارم؟ بنده هم گفتم اگر ماشین جدید تهیه نکردی قطعا" جای سوال دارد. استاد غلامی، داستان راست و آموزنده ای برایم تعریف کرد، که بنده برخود فرض دانستم که این داستان را لااقل در فضای مجازی منتشر کنم.
ماجرا از این قرار بوده است، که جناب غلامی فرهنگی باز نشسته ، در سال ۱۳۸۸ شمسی رئیس صندوق مهر رضا دره شهر بودند، که زوج جوانی به دفتر مهر رضا مراجعه می کنند، و مرد جوان با یک حالت عاطفی به غلامی اعلام می نمایند، جناب غلامی ؛ اگر ۸ میلیون تومان وام به ما ندهی، زندگی ما از هم پاشیده می شود. چون من بیکارم، و خودت را به جای من بگذار. وقتی که هیچ سرمایه ای برای گذران زندگی نباشد ، چطور می شود به زندگی مشترک ادامه داد؟
بعد از شنیدن این سخنان استاد غلامی به فکر فرو می رود، و بعد از چند دقیقه اعلام می کند، جناب فلانی ( آن جوان متقاضی وام ) ؛ من وام را برایت جور می کنم ولی شما باید دست حضرت عباس به من بدهی، که با پول این وام ماشین نخری ، و پول وام را در راه تولیدی اعم از فعالیت کشاورزی ، دامداری و . . . هزینه کنی .
استاد غلامی گفت؛ جوان از این حرف من ابتدا در فکر فرو رفت، و گفت آقای غلامی چرا می گویید من ماشین نخرم شما اگر پول می داشتید آیا حاضر نبودی ماشین پیکان خود را به ماشین مدل بالاتری عوض کنی؟
استاد غلامی در پای ستون ساختمان مهر رضا به والله قسم می خورد، که وی توان مالی دارد که ماشین مدل بالاتری بخرد ولی بخاطر شما که مراجعه کردی والله تا ده سال دیگر ماشینم را عوض نمی کنم و شما هم قول بده، به عهدت وفا کنی که این پول وام را در امور تولیدی و سامان دادن به زندگیت به کار گیری .
استاد غلامی گفت؛ الان به عهدی که بستم یکسال مانده است ، و هنوز ماشین پیکان مدل سال ۱۳۷۹ را سوار می شوم. انشاء الله در سال ۱۳۹۸ ماشینم را تعویض می کنم .
فرهنگی پیشکسوت جناب غلامی گفت؛ آنچه از این ارباب و رجوع، برایم جالببود، این است که بعد از سال ها یک روز در خیابان ماشین مدل بالایی در کنارم پارک کرد و زن و شوهری که در آن بودند. مرد راننده پیاده شد، و مرا بوسید و به همسرش گفت هر چه خدا به ما داده است از برکت وجود این آقاست ایشان بود، که مرا راهنمایی کرد، تا پول وام را برای فعالیت تولیدی به کار بگیرم، نه اینکه ماشین بخرم. من هم این کار را کردم، الان اینقدر وضع اقتصادیم خوب شده است، که هم خانه ساختم، و هم ماشین خریدم و هم وام را تسویه کرده ام. استاد غلامی گفت؛ از این خبر مسرت بخش خوشحال شدم ، وبه آنها گفتم من هم روی قولم هستم ، و تا ده سال نگذرد پیکانم را عوض نمی کنم. این داستان راست و سوگندی که یاد شده، برای آن خانواده و حتی برای استاد غلامی برکت آورده است. زیرا غلامی هم بعد از بازنشستگی مبادرت به ساختن منزل مسکونی برای خود و خانواده اش نموده است . اما ماشینش را هنوز عوض نکرده است.
نتیجه ی این داستان آن است که تشکیل خانواده خردورزی و واقع گرایی می خواهد تا آرام آرام به حل مشکلات نایل گردید. و به آرزوهایی که داری با برنامه ریزی به آن برسی.
این جوان دست حضرت عباس داد که پول وام را به خریدن ماشین اختصاص ندهد و به فعالیت تولیدی و رونق اقتصادی خانواده مبادرت ورزد، همین کار را انجام داد و با وامی که گرفت عاقلانه زندگی کرد ، به همین خاطر زندگی مشترک خود را تقویت و سامان بخشید. ( ۸ شهریور سال ۱۳۹۷ شمسی )
" ایلات سلسله و دلفان چگونه باهم برادرند؟"
�
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
�
مقدمه:
مردم شهرها و روستاهای سلسله و دلفان همواره در تمام امور اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و عاطفی خودرا برادر وباهم خویشاوند می دانند. بارها لک زبانان در جغرافیای استان لرستان، با خود زمزمه می کنند ، اکثریت مردم این استان از ایلات بیرانوند و باجولوند و سلسله و دلفان و زیر مجموعه ها و تیره ها و طوایفشان تشکیل شده است، به عبارت دیگر آن ایلات بزرگ را چهار ستون اصلی و پایه های ساختارمند استان لرستان می دانند. اگر از لحاظ آماری دقت نظری منصفانه و بدون تعصبات قومی و قبیله ای داشته باشیم، اکثریت قریب به اتفاق این استان و حتا استانهای کهکیلویه و بویر احمد و بختیاری و فارس و کرمانشاه و قزوین و همدان و. . . را انشعابات لک خصوصا" در ابعاد زبانی و ادبیات و مسائل نظامی آنها بی تاء ثیر نبوده است. هرچند که تحقیقات میدانی، صرف نظر از کسانیکه از این استانها قلم بدست بوده اند، و در طول سالیان متما دی هرطوری که بزرگانشان و وضع موجود خواسته بود، قلم زده اند و لکهای عارف مسلک به قول حافظ شیرازی؛
... [مشاهده متن کامل]
بشوی اوراق دفتر اگر همدرس مایی
که حرف عشق در دفتر نباشد ( نیاید )
کمتر حقایق فرهنگی و اجتماعی و میراث فرهنگی خود را به هم استانیهایشان با نام و هویت خویش ابراز کنند.
در یک مراسم خواستگاری در اصفهان ، فردی که اصالتا" از شهر کرد و جزو ایل هفت لنگ بختیاری بودند، فرموده بودند؛
ماجزو هفت لنگ هستیم ، که در اصل اجداد ما دوبرادر "لک "بودند یکی هفت پسر و دیگری چهار پسر ، وبومیان قدیمی به ما می گفتند "هفت لک" و "چهار لک " و کم کم با لهجه های جدید و مبنای سهم اقتصاد کشاورزی به هفت لنگ و چهارلنگ مشهور شدیم.
در هر صورت در پاسخ به این پرسش و سوال تحقیق، که چگونه ، سلسله و دلفان برادرهستند؟
اگر سله سله ( سلسله ) و دلپان ( دلفان ) را مکان تصور کنیم برمبنای روایات سینه به سینه و نقل قولهای شفاهی، بارها از معمرین شنیده ایم و شنیده اید ، که سلسله و دلفان برادرهستند. برفرض مکان بودن اسامی فوق برای نامگذاری سرزمین این دو ایل یا کلانِ اجتماعی، معنی آنهاچنین است که ساکنان و مردم این سرزمینها اجدادشان برادر هستند، یعنی ایل سلسله و ایل دلفان برادر هستند.
واقعیت این است که روایاتی شفاهی در بین کولیوندها وجود دارد، که جد اهالی سلسله را فردی به نام سلیمان یا به زبان لکی سِلَه نام داشته و جد دلفانهای قدیمی فردی به نام سوره بوده است. و این دونفر برادر بوده اند . در نهایت�به زعم نگارنده تمام اعقاب سوره مهری و سله سله برادرند هرچند گاهی تیره هایی ا ز دوطرف درهم ادغام یا به سرزمین همدیگر مهاجرت کرده اند و خلط تاریخی و تعصباتی در ابراز هویتشان پیش می آید . مثلا" سوره میری های چمکلان و پران پرویز و لشگریهای الشتر چون حدود سه قرن است که با ایل بزرگ کولیوند فامیلی و اتحاد و همبستگی داشته اند. اکنون بطور عملی جزو کولیوندها هستند هرچند ممکنه جنبه ی برادری و پسرعمویی بین آنها دقیقتر باشد. یا تیره اولاد کرمعلی را برخی آنها را جزو دلفانهای بالاوند می دانند، و برخی از بالاوندها می گویند، اولادهای کرمعلی ا ز ماهستند ، و دلفان می باشند، البته اگرچه بالاوندها خودرا ازنسل سلیمان می دانند، احتمال سلسله ای بودن همه ی آنها هست. ولی صراحتا" قلم بدستانشان اولادها را دلفان می دانند، اما به عبارت مستنداتشان همه ی آنها و حتا اولادها جزو سلسله هستند، و بی ربط نیست که به حسنوند ها و برادر ناتنی اش بیرانوندها گرایش و اظهار عُلقه ی فامیلی دارند. و برخی تیرها ی وابسته در بین سوره میری ها که عمری با سلسله و کولیوندها مراوده داشته اند. الان حاضر نیستند زیر مجموعه ایلات سلسله ، از جمله ایل کولیوند بروند. شبیه ریزه وندها در قالب برخی از بلورانی ها و مهکی ها وطرهانی هایی که اصالتشان با ریزه وندها همنوایی دارند . البته نگارنده دیدگاه خود را با این سخنان پیوستگی نزادی و فامیلی آنها را حکایت می کند .
دلیل دیگر آن است که ایلات فوق اجداد خودر را ابودلف و سرایی از اعراب می دانند ، در حالیکه آنها بومیان ایران و سرزمین سلسله و دلفان بوده اند و بر مبنای قدرتی که در دست اعراب مغرور بوده و خود را نژاد برتر می دانستند . ایرانیان هم با نامگذاری و تسلط به زبان آنها برای ان که در دستگاه حکومتی آنها جا باز کنند از چنین شگردهایی استفاده می کردند. و جد خود را به فردی عرب متصل می کردند.
فردی به نام ملکشاهی در کلیپی که برای دیکشنری ابادیس فرستاده بود ، نوشته بود؛ "طایفه سرخه یکی از طوایف عرب خوزستان و سمنان�است،
ملکشاهی ایلی بزرگ است
چه طور یک طایفه ادعا می کند، که جزو سوره میری ( سرخه ) است؟"
این هم یکی از اغلاط تاریخی است . زیرا اکثر طوایف ملکشاهی در درون گروهی سوره میری بودن خود را قبول دارند و البته خیلی از تیره ها و طوایف ملکشاهی نیز ریشه در سایر طوایف و ایلات غرب کشور دارند.
وی همچنین گویی معتقد است؛ "ایل ملکشاهی کرد ایلام،
ایل ملکشاهی کرمانج بجنورد
طایفه ملکشاهی لر لرستان
تیره ملکشاه وند ایل منجزی لر بختیاری�
همه از نسل بختیار جد ایل بزرگ لر بختیاری� است [ این هم دیدگاهی است و قابل احترام] وی طایفه بالاوند را جدا شده از طایفه بلیوند لر بختیاروند� به حساب می آورد .
همین سخنان به نوعی قرابت و رد پای لکها در بختیاری را به ما تفهیم می کند.
شخصی با نام مجازی گرزین وند هم در دیکشنری آبادیس نوشته اند؛
"طایفه دلفی یا دلفان"
یکی از طوایف اصیل عرب ساکن در ایران است، که درخوزستان�
. ایلام. بوشهر. لرستان هستند.
طایفه عرب سرخه نیز [بر گرفته]از
ابو محمد سرخی دلفانی است. هرچند فرشاد محمد زاده، سرخه میری پژوه دره شهری، "سرخه خوزستان را طبق شجره سرخه های خوزستان کنا دلفان پسر سرخه بوده است و ابو محمد سرخی را از ساکنان قلعه سهره فارس می دانند. "
ازطرفی ابودلف که جد دلفانهای استانهای ایلام و کرمانشاه و لرستان و بوشهر و خوزستان و همدان و فارس و بختیاری و قزوین و. . . می باشند، از فرماندهان مامون ومعتصم عباسی� بوده ، که در سال 226 قمری� از دنیا رفته است.
سوره مهر یا سرخه ای که از مریدان بابا بزرگ بوده، سوره مهری های سیمره و دلفان و الشتر معتقدند، ایشان نیز در قرن دوم و اوایل قرن سوم می زیسته است. و نگارنده سالها پیش در کیهان فرهنگی نوشته است قدمت جد سوره مهری ها به ۱۲۰۰ سال می رسد.
درطول تاریخ ، به ویژه در این چهار - پنج قرن اخیر ایلات لک به دلیل پراکندگی اجباری ( تبعید ) و گاه نیز برای دفاع از مرزهای کشور و امنیت مردم ، دچار پراکندگی شده اند. و سوره مهری ها نیز از این قاعده مستثنی نبوده اند. درپائین کلیپی گویا به بان عربی طوایف فیلی را نوشته است که چند تا از آنها زیر مجموعه ی سرخه مهری است و برخی نیز از اقوام و هم پیمانان و اتحادیه سو ه مهری هستند. در پاسخ برخی منتقدان که سوره میری را منزوی و بدون پر وبال می خواهند، باید اذعان شود؛
اولا" لغت سوره مهری ، نام اصلی این ایل باستانی است، که در سطور بالا برادر سلسله ذکر شد، عربها ، سوره مهری یا سهره مهر ی راسوره میری گفتند ، یعنی سوره ی امیر و رئیس و صاحب امر . البته سوره مهر واقعا" به معنای فرد سرخ روی صاحب قدرت و فرمانده لشگر را هم می دهد و به شدت پیرو حضرت علی و اولاد طاهرینش ( ع ) بوده است.
ثانیا" سور میلی به خاطر مناطقی در گیلان غرب، و تلفظ آن کوه یا منطقه ای جغرافیایی سوره میل یا سورمیلی هم گفته اند . حضرات نهاوند نیز بر مبنای لهجه ی خاصشان معروف به لری ثلاث وناتوانی در در تلفظ سوره مهری یا سوره میری آنرا سورمیلی یا "سورملی" می گویند. در ضمن سوره مهری از ایلات شوهان و کولیوند و سلسله جدا نیست . واگر دلفانها را از نسل ابومحمد سرخی متوفی به سال ۲۲۶ هق سردار مآمون عباسی بدانیم و مامون مادرش ایرانی بوده و سردارانی چون ابومسلم خراسانی و ابومحمد می تواند رگه ای از حقیقت را بیان کند و سوره و سله را با حقیقت نزدیک کند . وماهم معتقدیم که سوره در قرن دوم و سوم و معاصر امام رضا ( ع ) و برادرش بابا بزگ ( سید ابراهیم ) بوده است.
خاستگاه سوره مهری بیشتر قلعه سوره مهر کوهدشت و تشکن و حوالی نور آباد بوده است و اعقابش دربین سلسله و دلفان و سیمره و رومشگان و غرب کشور و حتی تا دل عراق دامداری تبلیغ دین اسلام و درویشیگری مرتضا علی ( ع ) می کرده اند. شما چنانچه به مردم روستای نوروژوند زرین آباد مراجعه کنید ، و بپرسید اصالتا" کجا یی هستید، فوری می گویند ما جدمان از لرستان بود ه است. و یا در مصاحبه ای تلویزیونی و گزارشی که خبرنگار صداو سیمای استان ایلام درسال گذشته ( سال ۱۳۹۶ ) با فردی ملکشاهی در شیروان چرداول انجام داد ، آن فرد در مصاحبه ی خود گفت؛ "ما اصلمان از استان لرستان است. " یعنی خاستگاه اصلی خود را همین مناطق لک نشین سلسله و دلفان بوده است و شبیه روستای پایروند و روستای حسن گاوداری، که در استان ایلام ساکن هستند و یا خاندان گوهری در شیروان و چرداول کشاورزی دارند و برخی از آنها در مرکز استان سکونت دارند همگی جزو طایفه فرخشه و زیر مجموعه ی کولیوند می باشند.
برخی روایات شفاهی و سینه به سینه از سوره مهری ها نقل شده است، که جدشان سوره ( سرخه ) از اهل ثقه ، و پیرو اهل بیت ( ع ) بوده است. اما چرا بزرگان ایران و غرب کشور القاب عربی بر گزیده اند ؟
تاریخ به صراحت نقل می کند زور گویی اعراب به حدی رسیده بود که گذشته از خونریزی و تجاوز و به غلامی در آوردن و تحقیر تاریخی مردم امپراطوری ایران، و البته در آن زمان خلفای بنی امیه و بنی عباس، بخاطر زور گویی اعراب و اشغال کشور القاب ما عربی بوده و چسباندن خود به اعراب را مدلی برای فرار از اهانت و تحقیر می دانسته اند. در حالی که ما ( ایرانیان اصیل ) در محافل درون گروهی اسامی محلی خود را هم داشته ایم و حفظ کردیم. شبیه شهره میر و ( سوره مهر ) و سله بجای سلیمان قهره بجای قهرمان و. . . لذا سوره مهری وجاهت و گستردگی و عظمتش با ایلات غرب کشور است وآنقدر خویشاوندی و در هم تنیدگی با ایلات مختلف دارد که تفکیک و تضعیف این ایل پراکنده ، یعنی سوره مهری باستانی را کوچک می کند. شما در درون زرگوشها ببینید تیره سهرابوند و مموس یا مبوس و مرتاوند و . . . باپیروند و . . . گرچه کردی می گویند ولی از ایل منقرص شده هستند.
حاج رستم رفعتی رئیس پشتکوه ایلام، ونماینده سابق مجلس شورای ملی در استان ایلام در زمان پهلوی، با سهرابوندهای رومشکان از یک تبارند و همه وابسته به یک حقیقت از ایل باستانی می باشند. اگر اقوام سوره مهری را قیچی کنیم چیزی باقی نمی ماند آبادی غلام آباد چمکلان، اکنون سیصد ساله با تاریخ روشن در بین مردم سلسله ، وخصوصا" ایل بزرگ کولیوند، در تمام مراسم شادی و شیون با آنها بوده است، و صدها خویشاوندی نیز باهم دارند. وحالا اگر آنها با کولیوندها ریشه ای فامیل نبودند، چرا کولیوندها حامی و دوستدار و خویشاوندی با آنها داشته اند پس این فامیلی چنان تنگاتنگ است که در بین جامعه ی سیمره و الشتر سوره میری را جزو کولیوند می دانند. همه ی این برادریها و وحدت مذهبی و دینی و نژادی و زبانی حکایت از خویشاوند نزدیک سلسله و دلفان و طوایف درون آنها دارد.
�
دربین این نوشته ی بالا که عشایر فیلی را به نمایش می گذارد، مالیمان و بیره ای وسوره مری و ملخطاوی وکاکاعلی و هیوری و مموس ( مبوس ) سرخه مهری و باپیروند وشرف و. . . همگی از زیر مجموعه های سرخه مهری باستانی هستند. هرچند در این نوشته، بقیه طوایف نیز همگی با هم فامیل و نقش پسر عمویی و خویشاوندی دور و نزدیک دارند. و البته خیلی از زیر مجموعه های ایل باستانی دارای اسامی جدید شده اند.
�
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
�
مقدمه:
مردم شهرها و روستاهای سلسله و دلفان همواره در تمام امور اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و عاطفی خودرا برادر وباهم خویشاوند می دانند. بارها لک زبانان در جغرافیای استان لرستان، با خود زمزمه می کنند ، اکثریت مردم این استان از ایلات بیرانوند و باجولوند و سلسله و دلفان و زیر مجموعه ها و تیره ها و طوایفشان تشکیل شده است، به عبارت دیگر آن ایلات بزرگ را چهار ستون اصلی و پایه های ساختارمند استان لرستان می دانند. اگر از لحاظ آماری دقت نظری منصفانه و بدون تعصبات قومی و قبیله ای داشته باشیم، اکثریت قریب به اتفاق این استان و حتا استانهای کهکیلویه و بویر احمد و بختیاری و فارس و کرمانشاه و قزوین و همدان و. . . را انشعابات لک خصوصا" در ابعاد زبانی و ادبیات و مسائل نظامی آنها بی تاء ثیر نبوده است. هرچند که تحقیقات میدانی، صرف نظر از کسانیکه از این استانها قلم بدست بوده اند، و در طول سالیان متما دی هرطوری که بزرگانشان و وضع موجود خواسته بود، قلم زده اند و لکهای عارف مسلک به قول حافظ شیرازی؛
... [مشاهده متن کامل]
بشوی اوراق دفتر اگر همدرس مایی
که حرف عشق در دفتر نباشد ( نیاید )
کمتر حقایق فرهنگی و اجتماعی و میراث فرهنگی خود را به هم استانیهایشان با نام و هویت خویش ابراز کنند.
در یک مراسم خواستگاری در اصفهان ، فردی که اصالتا" از شهر کرد و جزو ایل هفت لنگ بختیاری بودند، فرموده بودند؛
ماجزو هفت لنگ هستیم ، که در اصل اجداد ما دوبرادر "لک "بودند یکی هفت پسر و دیگری چهار پسر ، وبومیان قدیمی به ما می گفتند "هفت لک" و "چهار لک " و کم کم با لهجه های جدید و مبنای سهم اقتصاد کشاورزی به هفت لنگ و چهارلنگ مشهور شدیم.
در هر صورت در پاسخ به این پرسش و سوال تحقیق، که چگونه ، سلسله و دلفان برادرهستند؟
اگر سله سله ( سلسله ) و دلپان ( دلفان ) را مکان تصور کنیم برمبنای روایات سینه به سینه و نقل قولهای شفاهی، بارها از معمرین شنیده ایم و شنیده اید ، که سلسله و دلفان برادرهستند. برفرض مکان بودن اسامی فوق برای نامگذاری سرزمین این دو ایل یا کلانِ اجتماعی، معنی آنهاچنین است که ساکنان و مردم این سرزمینها اجدادشان برادر هستند، یعنی ایل سلسله و ایل دلفان برادر هستند.
واقعیت این است که روایاتی شفاهی در بین کولیوندها وجود دارد، که جد اهالی سلسله را فردی به نام سلیمان یا به زبان لکی سِلَه نام داشته و جد دلفانهای قدیمی فردی به نام سوره بوده است. و این دونفر برادر بوده اند . در نهایت�به زعم نگارنده تمام اعقاب سوره مهری و سله سله برادرند هرچند گاهی تیره هایی ا ز دوطرف درهم ادغام یا به سرزمین همدیگر مهاجرت کرده اند و خلط تاریخی و تعصباتی در ابراز هویتشان پیش می آید . مثلا" سوره میری های چمکلان و پران پرویز و لشگریهای الشتر چون حدود سه قرن است که با ایل بزرگ کولیوند فامیلی و اتحاد و همبستگی داشته اند. اکنون بطور عملی جزو کولیوندها هستند هرچند ممکنه جنبه ی برادری و پسرعمویی بین آنها دقیقتر باشد. یا تیره اولاد کرمعلی را برخی آنها را جزو دلفانهای بالاوند می دانند، و برخی از بالاوندها می گویند، اولادهای کرمعلی ا ز ماهستند ، و دلفان می باشند، البته اگرچه بالاوندها خودرا ازنسل سلیمان می دانند، احتمال سلسله ای بودن همه ی آنها هست. ولی صراحتا" قلم بدستانشان اولادها را دلفان می دانند، اما به عبارت مستنداتشان همه ی آنها و حتا اولادها جزو سلسله هستند، و بی ربط نیست که به حسنوند ها و برادر ناتنی اش بیرانوندها گرایش و اظهار عُلقه ی فامیلی دارند. و برخی تیرها ی وابسته در بین سوره میری ها که عمری با سلسله و کولیوندها مراوده داشته اند. الان حاضر نیستند زیر مجموعه ایلات سلسله ، از جمله ایل کولیوند بروند. شبیه ریزه وندها در قالب برخی از بلورانی ها و مهکی ها وطرهانی هایی که اصالتشان با ریزه وندها همنوایی دارند . البته نگارنده دیدگاه خود را با این سخنان پیوستگی نزادی و فامیلی آنها را حکایت می کند .
دلیل دیگر آن است که ایلات فوق اجداد خودر را ابودلف و سرایی از اعراب می دانند ، در حالیکه آنها بومیان ایران و سرزمین سلسله و دلفان بوده اند و بر مبنای قدرتی که در دست اعراب مغرور بوده و خود را نژاد برتر می دانستند . ایرانیان هم با نامگذاری و تسلط به زبان آنها برای ان که در دستگاه حکومتی آنها جا باز کنند از چنین شگردهایی استفاده می کردند. و جد خود را به فردی عرب متصل می کردند.
فردی به نام ملکشاهی در کلیپی که برای دیکشنری ابادیس فرستاده بود ، نوشته بود؛ "طایفه سرخه یکی از طوایف عرب خوزستان و سمنان�است،
ملکشاهی ایلی بزرگ است
چه طور یک طایفه ادعا می کند، که جزو سوره میری ( سرخه ) است؟"
این هم یکی از اغلاط تاریخی است . زیرا اکثر طوایف ملکشاهی در درون گروهی سوره میری بودن خود را قبول دارند و البته خیلی از تیره ها و طوایف ملکشاهی نیز ریشه در سایر طوایف و ایلات غرب کشور دارند.
وی همچنین گویی معتقد است؛ "ایل ملکشاهی کرد ایلام،
ایل ملکشاهی کرمانج بجنورد
طایفه ملکشاهی لر لرستان
تیره ملکشاه وند ایل منجزی لر بختیاری�
همه از نسل بختیار جد ایل بزرگ لر بختیاری� است [ این هم دیدگاهی است و قابل احترام] وی طایفه بالاوند را جدا شده از طایفه بلیوند لر بختیاروند� به حساب می آورد .
همین سخنان به نوعی قرابت و رد پای لکها در بختیاری را به ما تفهیم می کند.
شخصی با نام مجازی گرزین وند هم در دیکشنری آبادیس نوشته اند؛
"طایفه دلفی یا دلفان"
یکی از طوایف اصیل عرب ساکن در ایران است، که درخوزستان�
. ایلام. بوشهر. لرستان هستند.
طایفه عرب سرخه نیز [بر گرفته]از
ابو محمد سرخی دلفانی است. هرچند فرشاد محمد زاده، سرخه میری پژوه دره شهری، "سرخه خوزستان را طبق شجره سرخه های خوزستان کنا دلفان پسر سرخه بوده است و ابو محمد سرخی را از ساکنان قلعه سهره فارس می دانند. "
ازطرفی ابودلف که جد دلفانهای استانهای ایلام و کرمانشاه و لرستان و بوشهر و خوزستان و همدان و فارس و بختیاری و قزوین و. . . می باشند، از فرماندهان مامون ومعتصم عباسی� بوده ، که در سال 226 قمری� از دنیا رفته است.
سوره مهر یا سرخه ای که از مریدان بابا بزرگ بوده، سوره مهری های سیمره و دلفان و الشتر معتقدند، ایشان نیز در قرن دوم و اوایل قرن سوم می زیسته است. و نگارنده سالها پیش در کیهان فرهنگی نوشته است قدمت جد سوره مهری ها به ۱۲۰۰ سال می رسد.
درطول تاریخ ، به ویژه در این چهار - پنج قرن اخیر ایلات لک به دلیل پراکندگی اجباری ( تبعید ) و گاه نیز برای دفاع از مرزهای کشور و امنیت مردم ، دچار پراکندگی شده اند. و سوره مهری ها نیز از این قاعده مستثنی نبوده اند. درپائین کلیپی گویا به بان عربی طوایف فیلی را نوشته است که چند تا از آنها زیر مجموعه ی سرخه مهری است و برخی نیز از اقوام و هم پیمانان و اتحادیه سو ه مهری هستند. در پاسخ برخی منتقدان که سوره میری را منزوی و بدون پر وبال می خواهند، باید اذعان شود؛
اولا" لغت سوره مهری ، نام اصلی این ایل باستانی است، که در سطور بالا برادر سلسله ذکر شد، عربها ، سوره مهری یا سهره مهر ی راسوره میری گفتند ، یعنی سوره ی امیر و رئیس و صاحب امر . البته سوره مهر واقعا" به معنای فرد سرخ روی صاحب قدرت و فرمانده لشگر را هم می دهد و به شدت پیرو حضرت علی و اولاد طاهرینش ( ع ) بوده است.
ثانیا" سور میلی به خاطر مناطقی در گیلان غرب، و تلفظ آن کوه یا منطقه ای جغرافیایی سوره میل یا سورمیلی هم گفته اند . حضرات نهاوند نیز بر مبنای لهجه ی خاصشان معروف به لری ثلاث وناتوانی در در تلفظ سوره مهری یا سوره میری آنرا سورمیلی یا "سورملی" می گویند. در ضمن سوره مهری از ایلات شوهان و کولیوند و سلسله جدا نیست . واگر دلفانها را از نسل ابومحمد سرخی متوفی به سال ۲۲۶ هق سردار مآمون عباسی بدانیم و مامون مادرش ایرانی بوده و سردارانی چون ابومسلم خراسانی و ابومحمد می تواند رگه ای از حقیقت را بیان کند و سوره و سله را با حقیقت نزدیک کند . وماهم معتقدیم که سوره در قرن دوم و سوم و معاصر امام رضا ( ع ) و برادرش بابا بزگ ( سید ابراهیم ) بوده است.
خاستگاه سوره مهری بیشتر قلعه سوره مهر کوهدشت و تشکن و حوالی نور آباد بوده است و اعقابش دربین سلسله و دلفان و سیمره و رومشگان و غرب کشور و حتی تا دل عراق دامداری تبلیغ دین اسلام و درویشیگری مرتضا علی ( ع ) می کرده اند. شما چنانچه به مردم روستای نوروژوند زرین آباد مراجعه کنید ، و بپرسید اصالتا" کجا یی هستید، فوری می گویند ما جدمان از لرستان بود ه است. و یا در مصاحبه ای تلویزیونی و گزارشی که خبرنگار صداو سیمای استان ایلام درسال گذشته ( سال ۱۳۹۶ ) با فردی ملکشاهی در شیروان چرداول انجام داد ، آن فرد در مصاحبه ی خود گفت؛ "ما اصلمان از استان لرستان است. " یعنی خاستگاه اصلی خود را همین مناطق لک نشین سلسله و دلفان بوده است و شبیه روستای پایروند و روستای حسن گاوداری، که در استان ایلام ساکن هستند و یا خاندان گوهری در شیروان و چرداول کشاورزی دارند و برخی از آنها در مرکز استان سکونت دارند همگی جزو طایفه فرخشه و زیر مجموعه ی کولیوند می باشند.
برخی روایات شفاهی و سینه به سینه از سوره مهری ها نقل شده است، که جدشان سوره ( سرخه ) از اهل ثقه ، و پیرو اهل بیت ( ع ) بوده است. اما چرا بزرگان ایران و غرب کشور القاب عربی بر گزیده اند ؟
تاریخ به صراحت نقل می کند زور گویی اعراب به حدی رسیده بود که گذشته از خونریزی و تجاوز و به غلامی در آوردن و تحقیر تاریخی مردم امپراطوری ایران، و البته در آن زمان خلفای بنی امیه و بنی عباس، بخاطر زور گویی اعراب و اشغال کشور القاب ما عربی بوده و چسباندن خود به اعراب را مدلی برای فرار از اهانت و تحقیر می دانسته اند. در حالی که ما ( ایرانیان اصیل ) در محافل درون گروهی اسامی محلی خود را هم داشته ایم و حفظ کردیم. شبیه شهره میر و ( سوره مهر ) و سله بجای سلیمان قهره بجای قهرمان و. . . لذا سوره مهری وجاهت و گستردگی و عظمتش با ایلات غرب کشور است وآنقدر خویشاوندی و در هم تنیدگی با ایلات مختلف دارد که تفکیک و تضعیف این ایل پراکنده ، یعنی سوره مهری باستانی را کوچک می کند. شما در درون زرگوشها ببینید تیره سهرابوند و مموس یا مبوس و مرتاوند و . . . باپیروند و . . . گرچه کردی می گویند ولی از ایل منقرص شده هستند.
حاج رستم رفعتی رئیس پشتکوه ایلام، ونماینده سابق مجلس شورای ملی در استان ایلام در زمان پهلوی، با سهرابوندهای رومشکان از یک تبارند و همه وابسته به یک حقیقت از ایل باستانی می باشند. اگر اقوام سوره مهری را قیچی کنیم چیزی باقی نمی ماند آبادی غلام آباد چمکلان، اکنون سیصد ساله با تاریخ روشن در بین مردم سلسله ، وخصوصا" ایل بزرگ کولیوند، در تمام مراسم شادی و شیون با آنها بوده است، و صدها خویشاوندی نیز باهم دارند. وحالا اگر آنها با کولیوندها ریشه ای فامیل نبودند، چرا کولیوندها حامی و دوستدار و خویشاوندی با آنها داشته اند پس این فامیلی چنان تنگاتنگ است که در بین جامعه ی سیمره و الشتر سوره میری را جزو کولیوند می دانند. همه ی این برادریها و وحدت مذهبی و دینی و نژادی و زبانی حکایت از خویشاوند نزدیک سلسله و دلفان و طوایف درون آنها دارد.
�
دربین این نوشته ی بالا که عشایر فیلی را به نمایش می گذارد، مالیمان و بیره ای وسوره مری و ملخطاوی وکاکاعلی و هیوری و مموس ( مبوس ) سرخه مهری و باپیروند وشرف و. . . همگی از زیر مجموعه های سرخه مهری باستانی هستند. هرچند در این نوشته، بقیه طوایف نیز همگی با هم فامیل و نقش پسر عمویی و خویشاوندی دور و نزدیک دارند. و البته خیلی از زیر مجموعه های ایل باستانی دارای اسامی جدید شده اند.
💠درد دلی با مولای متقیان علی ( ع )
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
یاعلی ظالمان دنیا بر ضعیفان عالم سخت
می گیرند ، دنیایی که مزرعه ی آخرت است ، الان جولانگاه افراد دون مقدار و بی ریشه شده است، بانژاد پرستی و خود خواهی مردم ضعیف و بی دفاع را می کشند ، و مردم بسیاری را آواره و بی خانمان و گرفتار می نمایند .
... [مشاهده متن کامل]
یاعلی ؛ دنیا دوستان بی تقوی زندگی را بر مردم با تقوی وگاها" فقیر، تنگ کرده اند. هر روز کشتار ، هر روز آوارگی ، هر روز تجاوز و ترور، و هر روز دنیا نا امن و مخوف شده است ، حیله گری ، تنوع طلبی های خوار کننده ، تبعیض ، بی کاری ، بی هنری و بیچارگی وفقر بیش از ۸۰ هشتاد درصد مردم جهان را گرفتار کرده است و انگیزه و روان و اعصاب خیلی از مردم جهان را درهم ریخته است ضعف مالی و سوء تغذیه بر خانوارهای بسیاری فشار می آورد و گاه دست و پایشان از کمبود ویتامینها ترک می خورد، وبه امراض مختلفی دچار می شوند .
جنگ و تجاوز ستمگران عالم و توطئه گری این شیاطین انسی، بلایی برسر اقشار ضعیف آورده است ، که برای خیلی از مردم جهان ، مسکن وپوشاک و آموزش و پرورش درست و حتا کفش و دمپایی ولباس مناسب وجود ندارد . در این دنیای پر از شر و شور و فتنه موحدان عالم و عارفان دلسوخته و آزادگان تهیدست اشک می ریزند و آه می کشند و برخی هم رگ غیرتشان به جوش می آید و در قالب دفاع از محرومان و ضعیفان و اقشار آسیب پذیر عالم با سلاح متعارف زمانه به جنگ ستمگران می روند ، و در این راه گاها" در خون خویش می تپند و جزو شهیدان راه خدا و انسانیت میشوند ، همان انسانیتی که در زمان ما کیمیاست و در کره زمین مانند حکمت، گمشده ی خوبان است و فقط مومنان و آزادگان ، و دردمندان پیرو علی ( ع ) و فرزندانش بدنبال آن گمشدگان هستند " الحکمه ضاله الموءمن"
یعنی: حکمت گمشده ی موءمن است
یاعلی؛ اگر نفس قدسیت دلاوران جویای انسانیت و حکمت را یاری نکند، روح شجاعت و مردانگی را در آنها احیا نکند ، یآس و نا امیدی ومرگ ونیستی و بی دینی و بی هویتی همه ی جهان را فرا می گیرد .
یاعلی؛ مردمی هستند که آنها را شیعه ، و پیرو شما می نامند، و دل به راه روشن شما و فرزندانت بسته اند، تا با جهاد و مبارزه ی جانانه، با بیدادگران عالم می خواهند، جهان را به سمت تعادل و انسانیت بکشانند . دانایان شیعه و آزادگان عالم مشتاقند که قرآن و نهج البلاغه و نهج الفصاحه را تفسیر کنند، تا مردم جامعه ی جهانی برای تداوم حیات عادلانه ی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در کنار همدیگر با صلح و صفا زندگی نمایند . جامعه ی بشری مشتاق درک قرآن و نهج البلاغه است، تا آندو کتاب را منشور سبک صحیح زندگانی خویش نمایند ، و زمینه را برای بر پایی حکومت جهانی مهدی ( عج ) اماده نمایند.
یا علی ؛ این اقلیت شیعه مذهب، با یاری خداوند سبحان جویای صلح و آرامش و امنیت و تآمین نیازهای اولیه ی بشر به صورت عادلانه هستند، هرچند هنوز با آن شیوه ی عدل الهی و عدل حکومت علوی فاصله بسیار است . امید است دین حق، چهره ی خود را به سوی مردم بگشاید ، ومتولیان دینی زیباییهای منطق دین اسلام و مذهب تَشّیع را برای مردم جهان بطور عملی و فکری تبیین کنند ، تا گروه گروه مردم به دور این دین بزرگ جمع شوند، و انشاءالله حکومت عدل مهدی که حکومتی الهی است بر جهان هستی حکم خواهد راند، و دهکده ی جهانی را به واقع معنی درست و همه جانبه خواهد کرد . انشاءالله
یا علی؛ در آخر رستگاری و هدایت و سربلندی تنها کشور شیعه مسلک دنیا یعنی کشور سرفراز ایران را از شما امام یگانه در خواست می نمایم.
"نیای مشترک طوایف سرخه میری"
�
�
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
�
�
مقدمه:
سوره میری در دوران معاصر نامهای جدید یافته است، و فقط بزرگانشان به شکل سنتی، وبر مبنای لکهای سلسله و دلفان و حتی برادران لرستانی اکثر طوایف و ایلات را به نام پدر جدشان یا فرد مهمی از اعقاب جد بزرگشان که در تاریخ سیاسی و اجتماعی منطقه و زندگی آنها ظهور کرده است، نام تیره و طایفه و ایل خود را تعیین می کنند. ایلی مثل ترکاشوند همه نام فامیلی یا نام خانوادگی خود را به حرمتِ جد و "باوه کلنگه "شان ترکاشوند، و دیرکها، دیرکوند و قلی ( کُلی ) ها، کولیوند و حسن هاحسنوند، و . . . . . . که اعقاب آنها شهرتشان را برای شناخته شدن بیشتر به نام آنها گرفته اند. گاهی نیز نام خانوادگی خود را به نام فرد مهمی ا ز اقوام شان یاایلی قدیمی که به او وابسته هستند، انتخاب می کردند مانند سور میلی های روستان بابا قاسم نهاوند که فامیلی خود را به نام خانی ذوالفقار نام گرفته اند و اکثر آنها نام خانوادگی ذوالفقاری را برای خویش بر گزیده اند. که در اینجا طوایف و افراد غرب کشور اعقاب و فامیلهای درجه اولشان، خود را به نام شخص معتبر و شناخته شده ی جدید تر گرفته اند مثل ایرانشه و فرخشه و ملکشه و . . . که اعقابش شهرتشان را ایرانشاهی و فرخشاهی و ملکشاهی و. . . انتخاب کرده اند. گرچه جد دور آنها قلی، و سور ه مهر بوده است بنابراین شعبات سوره میری در قالب نامهایی مانند کاکاوندو ایتیوند و لروند و صفرلکی و. داجیوند و . . . کلاوی و . و بور بور و گامری و ویسی و نو رو ژوند و . . . را می توان نام برد.
... [مشاهده متن کامل]
از موقعی که شیرازه ایلی سوره میری را متلاشی کرده اند و تیره ها و طوایفش به کلی از بین رفته است دچار یک سردرگمی تاریخی و بی هویتی می شوند تا آنجا که افراد مانند دانه های گندم هرکدام به جایی پراکنده می شوند ساختار ایلی کاملا" ازبین می رود برخی نقاط و جاهایی که امنیت نسبی در آن محلها بوده، و ازسیستم حکومتی قاجار و صفوی دور بوده اند به این فراریان و تبعیدیان بخت برگشته برخی بخاطر وجاهت خودشان با پسوند کُرد یا سوره مهری یا به نام محلشان یاجد نسبتا" نزدیکشان آنها را نامگذاری کرده اند مانند آنطور که تاریخ خطی شاعران سیمره در سلیمانیه آمده است، حسنعلیخان کرد سوره میری معرفی شده است . یعنی از پشتکوه لرستان قدیم به سیمره آمده است برخی مانند سوره میری های ساکن پران پرویز و کوهدشت فامیلی بازوند و امرایی را برای خود برگزیده اند و از کلمه سوره مهری پرهیز کرده اند تا آنجا که سوره گهری های هلیلان لفی مستوفی و شیخوند را بر سوره مهری ترجیح داده اند. یا افراد رشیدی میر بگ و مومه و نورعالی و شاهی ( شاه حسین ) در زمان خود لیاقتی و اسم و رسمی بر جا گداشته اند و افراد سوره میری و اعقاب انها خودشان را با آن نامها تطبیق داده اند. جماعتی دیگر القاب عالم، شیخ و سورمیلی و . . . کلهر و سایر القاب برای خود برگزیده اند و الان هیچ فردی بطور دقیق هویت تیره ای و طایفه ای خود را دقیق نمی دانند اگر مطابی مداحطه می شود قدمت ان از چهار یا پنج قرن و سه قرن تجاوز نمی کند. فقط تیره ی شرف شوهان در حد ادعا ، گویاشجره ای در دست دارند که سوره میری را تا بهرام گور می رساند و برخی هم عمر این شجره را تاهفت قرن می دانند. و نوشته ی تایید نشده از عارفی اهل دلفان در سال ۶۴۵ هجری قمری نامی ا ز سوره میری برده است. در هر صورت سوره میری ها مورد ستم واقع شدند، و این پراکندگی شکننده، راه اتصال و برادری و فامیلی آنها را کاملا" قطع کرده است و تنها راه برای وحدت بین این ایل شبیه خیلی از لکهای لکستان و لرستان باید برمبنای نیای مشترک و بابا بزرگ شان سوره میری یا سوره مهری بشناسند و پیوند فامیلی را به ۱۲۰۰ سال قبل برگردانند تا هویت انها دچار مشکل نشود. وگرنه اسمان و ریسمانها هویت دقیقی را مکشوف نمی نماید. هر فردی یا ایل و طایفه و تیره ای اگر نیای قدیمی را در حافظه ی تاریخی خویش حفظ کرده است شبیه چالسرازی ها بانقلانی ها ، صفرلکها ، ناصری ها و خسروی ها و سورمیلی ها و بانسیری ها و لشگری ها و مومه وندها و ایتیوندها و. . . و ملکشاهی هاو گمادی ها و سهرابوندهاو. . . لروندها وسور سورها و بوربورها و. . . . . . که خود را جزو سوره میری ( ایل منقرض شده ) می دانند، آنها نیای مشترکشان سوره میر است.
�
�
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
�
�
مقدمه:
سوره میری در دوران معاصر نامهای جدید یافته است، و فقط بزرگانشان به شکل سنتی، وبر مبنای لکهای سلسله و دلفان و حتی برادران لرستانی اکثر طوایف و ایلات را به نام پدر جدشان یا فرد مهمی از اعقاب جد بزرگشان که در تاریخ سیاسی و اجتماعی منطقه و زندگی آنها ظهور کرده است، نام تیره و طایفه و ایل خود را تعیین می کنند. ایلی مثل ترکاشوند همه نام فامیلی یا نام خانوادگی خود را به حرمتِ جد و "باوه کلنگه "شان ترکاشوند، و دیرکها، دیرکوند و قلی ( کُلی ) ها، کولیوند و حسن هاحسنوند، و . . . . . . که اعقاب آنها شهرتشان را برای شناخته شدن بیشتر به نام آنها گرفته اند. گاهی نیز نام خانوادگی خود را به نام فرد مهمی ا ز اقوام شان یاایلی قدیمی که به او وابسته هستند، انتخاب می کردند مانند سور میلی های روستان بابا قاسم نهاوند که فامیلی خود را به نام خانی ذوالفقار نام گرفته اند و اکثر آنها نام خانوادگی ذوالفقاری را برای خویش بر گزیده اند. که در اینجا طوایف و افراد غرب کشور اعقاب و فامیلهای درجه اولشان، خود را به نام شخص معتبر و شناخته شده ی جدید تر گرفته اند مثل ایرانشه و فرخشه و ملکشه و . . . که اعقابش شهرتشان را ایرانشاهی و فرخشاهی و ملکشاهی و. . . انتخاب کرده اند. گرچه جد دور آنها قلی، و سور ه مهر بوده است بنابراین شعبات سوره میری در قالب نامهایی مانند کاکاوندو ایتیوند و لروند و صفرلکی و. داجیوند و . . . کلاوی و . و بور بور و گامری و ویسی و نو رو ژوند و . . . را می توان نام برد.
... [مشاهده متن کامل]
از موقعی که شیرازه ایلی سوره میری را متلاشی کرده اند و تیره ها و طوایفش به کلی از بین رفته است دچار یک سردرگمی تاریخی و بی هویتی می شوند تا آنجا که افراد مانند دانه های گندم هرکدام به جایی پراکنده می شوند ساختار ایلی کاملا" ازبین می رود برخی نقاط و جاهایی که امنیت نسبی در آن محلها بوده، و ازسیستم حکومتی قاجار و صفوی دور بوده اند به این فراریان و تبعیدیان بخت برگشته برخی بخاطر وجاهت خودشان با پسوند کُرد یا سوره مهری یا به نام محلشان یاجد نسبتا" نزدیکشان آنها را نامگذاری کرده اند مانند آنطور که تاریخ خطی شاعران سیمره در سلیمانیه آمده است، حسنعلیخان کرد سوره میری معرفی شده است . یعنی از پشتکوه لرستان قدیم به سیمره آمده است برخی مانند سوره میری های ساکن پران پرویز و کوهدشت فامیلی بازوند و امرایی را برای خود برگزیده اند و از کلمه سوره مهری پرهیز کرده اند تا آنجا که سوره گهری های هلیلان لفی مستوفی و شیخوند را بر سوره مهری ترجیح داده اند. یا افراد رشیدی میر بگ و مومه و نورعالی و شاهی ( شاه حسین ) در زمان خود لیاقتی و اسم و رسمی بر جا گداشته اند و افراد سوره میری و اعقاب انها خودشان را با آن نامها تطبیق داده اند. جماعتی دیگر القاب عالم، شیخ و سورمیلی و . . . کلهر و سایر القاب برای خود برگزیده اند و الان هیچ فردی بطور دقیق هویت تیره ای و طایفه ای خود را دقیق نمی دانند اگر مطابی مداحطه می شود قدمت ان از چهار یا پنج قرن و سه قرن تجاوز نمی کند. فقط تیره ی شرف شوهان در حد ادعا ، گویاشجره ای در دست دارند که سوره میری را تا بهرام گور می رساند و برخی هم عمر این شجره را تاهفت قرن می دانند. و نوشته ی تایید نشده از عارفی اهل دلفان در سال ۶۴۵ هجری قمری نامی ا ز سوره میری برده است. در هر صورت سوره میری ها مورد ستم واقع شدند، و این پراکندگی شکننده، راه اتصال و برادری و فامیلی آنها را کاملا" قطع کرده است و تنها راه برای وحدت بین این ایل شبیه خیلی از لکهای لکستان و لرستان باید برمبنای نیای مشترک و بابا بزرگ شان سوره میری یا سوره مهری بشناسند و پیوند فامیلی را به ۱۲۰۰ سال قبل برگردانند تا هویت انها دچار مشکل نشود. وگرنه اسمان و ریسمانها هویت دقیقی را مکشوف نمی نماید. هر فردی یا ایل و طایفه و تیره ای اگر نیای قدیمی را در حافظه ی تاریخی خویش حفظ کرده است شبیه چالسرازی ها بانقلانی ها ، صفرلکها ، ناصری ها و خسروی ها و سورمیلی ها و بانسیری ها و لشگری ها و مومه وندها و ایتیوندها و. . . و ملکشاهی هاو گمادی ها و سهرابوندهاو. . . لروندها وسور سورها و بوربورها و. . . . . . که خود را جزو سوره میری ( ایل منقرض شده ) می دانند، آنها نیای مشترکشان سوره میر است.
《 معرفی خاندان " عروبگ" کولیوند》
�
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
�
آنچه مسلم است عرب بیگ بساطی از کدخدایان به نام و مشهور کولیوند ، بوده است. ایشان جزو تیره ی احمد وند، و طایفه بمارشه ( بماشه ) و ایل کولیوند می باشند. وی در روستای آب باریک الشتر در جنوب شرقی بخش فیروز آباد زمینهای زیادی داشته، وبرخی نیز خریداری کرده بود. . این مرد با درایت ، و لایق کولیوند، این زمینها را در خرم آباد ثبت می نمایند. ایشان گذشته از منطقه آب باریک برطبق نسق اجدادی همواره از زمان کوچروی بین سیمره والشتر ، در دهستان هاواس ( عباس آباد ) زمین های فراوانی داشته اند و کوه های اطراف روستا هم در اختیار ایشان و اقوامش در عباس آباد بوده است. به هر حال ایشان در سیمره ، ودر روستای هاواس یا دهستان عباس آباد دره شهر نیز صاحب زمین و مکنت فراوان بوده اند ، بعد از مرگش ، فرزندانش از جمله کدخدا بهرام بساطی، معروف به "بهره عروبگ" و محمد یوسف بساطی معروف به " مَسَه"تاحدودی حق و حساب خود را از ساکنان روستای آب باریک الشتر می گرفتند و گویا زنی که فامیل کدخدا " عروبگ" بوده، خیلی از زمینها را تصاحب و اعقاب آن زن، بعد از اصلاحات ارضی به حقوق حقه و مالکیت خاندان " عروبگ" جفا کاری می نمایند . وجناب حاج شریف بساطی فرزند کدخدا بهرام بساطی می گفت ؛ فردی از آنها ( اهالی آب باریک ) شاید از اعقاب همان زن که برادر زاده ی عرو بگ بوده است، می خواسته به حج برود و برای حلالیت به دره شهر پیش وی آمده بود، ایشان ( حاج شریف ) گفته بود ، بنده یک نفرم ، ده ها نفر جزو اعقاب عرو بگ هستند تا حق آنانرا با دادن زمینها ادا نکنید ، چگونه حلال کنیم؟ در هرصورت دوتا از فر زندا ن معروف عروبگ ، مسه ( محمد یوسف ) و بهره ( بهرام ) �
... [مشاهده متن کامل]
می باشند هردو ظلم ستیز و میهمان نواز و شجاع بودند.
فرزندان معروف محمد یوسف بساطی:�
۱ - حاج بساط بساطی
۲ - عزت الله بساطی
مرحوم حاج بساط بساطی فردی کار آفرین و نوگرا و مجلس آرا بودند ایشان بامدرنیته همنوابوده، واولین کسی بود که مینی بو س به روستا آورد و در جابجایی مردم به شهرستان و مناطق همجوار نهایت کوشش را به عمل می آوردند.
وی مرغ داری به شکل جدید را دایر کرد. و از همه مهمتر در حل و فصل مشکلات مردم همواره پیشقدم بود . وی وکدخدایان کولیوند همواره به این مهم می پرداختند. حاج بساط بساطی مردی نجیب، و قامتی رشید داشت . و ی در سن ۷۸ سلگی دعوت حق را لبیک گفت. از ایشان فرزندان ارزشمندی بر جای مانده است.
کدخدا بهرام و محمد یوسف بساطی، خواهران ارزشمند وبزرگی داشته اند . آنچه نگارنده می داند ، نام یکی از خواهران آنها کشور بساطی، همسر کدخدا سوخته زار نظری از تیره ی مهدی ( مییی ) و طایفه کرمشه و ایل کولیوند بوده اند . یکی دیگر از خواهرانشان نیز همسر کدخدا هادی مهدوی از تیره ی مهدی ( مییی ) و طایفه کرمشه بوده است.
�
�
�
تصویر کدخدا بهرام بساطی پدر آقایان حاج شریف و شادران قدرت بساطی، و عموی شادروان حاج بساط بساطی
�
تصویر حاج بساط بساطی فرزند محمد یوسف بساطی و پدر عنایت بساطی
�
تصویر شادروان مرحوم قدرت اله بساطی فرزند کدخدا بهرام بساطی
�
پیامی که نگارنده به مناسبت هجرت ابدی و به حق پیوستن ایشان برای بازماند گان صادر کردند، به شرح زیر است؛
�
انا لله و انا الیه راجعون
عروج ملکوتی دبیر تلاشگر مرحوم مغفور شادروان حاج قدرت الله بساطی را به تمام بازماندگان ، اقوام و آشنایان و بیت محترم آن زنده یاد تسلیت عرض می کنم ، از خداوند منّان غُفران و رحمت الهی را برای آن معلم اخلاق، و صبر و آرامش را برای بازماندگان آرزومندم.
حاج قدرت الله بساطی فرزند کدخدا بهرام بساطی ، از مردان بزرگ کلان ایل کولیوند و وابسته به مردم ارزشمند شهرها و ایلات مختلف سلسله ، و دلفان می باشند ، که عمر محدود خود را با عزت و سر بلندی و تلاش و برخورد انسانی و نیکو با مردم جامعه، با کیفیت عالی گذرانید، و تاریخ آموزش و پرورش سیمره ( دره شهر ) هیچگاه از یاد نمی برد که در یکی از برهه ها که حقوق فرهنگیان چند روز به تآخیر افتاده بود و خانواده ی فرهنگیان نیازمند حقوق سر وقت ، لذا این اُسوه ی کوشش و تلاش یکجا چک کشید و بعد از یک هفته طلب خود را از آموزش و پرورش گرفتند چنان ایثار و خدمات در وجود کمتر کسی دیده شده است. با دلی شکسته و دردمند ، فقدان این مرد علم و ادب و تلاش را به فرهنگیان استان ایلام و شهرستان دره شهر تسلیت ویژه عرض می کنم.
از شمار دوچشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
روحش شاد و خرّم باد
احمد لطفی - ۱۳۹۶/۱۲/۱۷
�
حاج بساط بساطی و حاج شریف بساطی از افراد تاءثیر گذار دربین مردم سیمره، عموما"، و طوایف مختلف ایل کولیوند خصوصا" بود ند. از زمانی که حاج بساط به لقاء حق پیوسته اند ، فقدان ایشان حداقل برای رفع مشکلات ایل کولیوند ، کاملا" آشکار است. خداوند ایشان را بیامرزد.
�
تصویر کامران بساطی فرزند مرحوم حاج بساط بساطی بافرزند خردسالش
�
تصویر حاج فردین بساطی ، نوه ی کدخدا بهرام بساطی
�
فردین بساطی از فرهنگیان خوش نام و سابقه شهرستان دره شهر و استان ایلام است. ایشان در علم و ادب یکی از شاخصان مردم سیمره و استان ایلام به حساب می آیند . هوش سرشار و پشتکار وی در شغلش مظهری از تلاشگری ایل کولیوند را به اذهان متبادر می کند. چهره ی معصوم و ادب و اخلاق اسلامی اش هم برای همکاران فرهنگی و اجتماعی جامعه زبان زد خاص و عام است .
استاد فردین بساطی در شهرستان دره شهر مسئولیتهای فرهنگی گوناگونی داشتند، و یک دوره هم در شورای اسلامی شهرستان دره شهر خدمت کردند و الان در سطح استان ایلام و. . مشغول خدمت هستند. برای تداوم خدمتش در کشور موفق باشند.
خاندان " عرو بگ" کولیوند از خاندانهای شناخته شده درسطح دره شهر و ایلام و الشتر و رومشکان و طرهان و کوهدشت می باشند. این خلاصه مقدمه ای برای محققین آینده است .
سخنا نی در باره ی معرفی بیشتر حاج بساط بساطی:
زنده یاد حاج بساط بساطی هر آنچه میکرد در راستای رفاه عموم مردم روستا ، و مردم منطقه بود. و ی در این راستا بسیار زحمت کشیدند، ما در اینجا به ذکر چند مورد اکتفا می کنیم.
حاج بساط بساطی کولیوند، در سال شمسی١٣٥٣ که ایلام از فرمانداریکل به استانداری ارتقا یافته بود، استاندار وقت جهت بازدیداز شهرستان دره شهر عازم منطقه شده بود. ایشان ( بساط بساطی ) اهالی روستا را در مسیر جاده جمع نموده و به جهت پیشواز از استاندار یک راس گاو مهیا نموده، و میخواست در پیش پای استاندار قربانی کنند. اما استاندار از قربانی نمودن گاو جلوگیری مینماید، و با تشکر از حضار و اهالی روستا ، رو به جانب بساط بساطی بعنوان رهبر آن جماعت، سوال مینماید که چه خواسته ای دارید؟ بساط بساطی هم تقاضای یک ژنراتور برق و تامین آب بصورت لوله کشی از سراب سیکان، جهت روستا میکنند. استاندار فوری موافقت می کند ودستور لازم برای تحقق این خواسته را اعلام می کنند. روستای عباس آباد و پس از آن ارمو تنها روستاهایی بودند که قبل از انقلاب برق داشتند. خط لوله آب سیکان تا عباس آباد، در ابتدا مشترک ٤روستا اجرا نمودند و بعدا" خط لوله آب شرب عباس آباد مستقل شد
ایشان بیشتر وقت خود را صرف انجام کار خیر و میانجیگری میان طوایف و اصلاح امور مینمودند
در حل عمده نزاع های محلی و طایفه ای نقشی تاثیرگذار و سازنده داشتند
جایگاه اجتماعی ایشان فرامنطقه ای و ورای روستا و طایفه خود بودند.
هوش و ذکاوت ، مسافرت های مستمر ، ارتباط با افراد شاخص و نخبه زمانه خود و. . . ایشانرا فردی ارزشمند و خود ساخته کرده بود، که جلوتر از عصر و زمان خود باشد و از سوی دیگر خصیصه های فردی اعم از بخشندگی ایثار وگذشت سفره داری و . . . . و همچنین اصالت خانوادگی موروثی جایگاهی ویژه و خاص برایش ایجاد شده بود.
عرب بیگ پدر بزرگ بساط بساطی معروف به عروبگ از طایفه کولیوند تیره احمدوند بمانشه ساکن روستای عباس اباد از نوادگان هواس بانی روستای عباس آباد می باشند. این
کدخدا ی بزرگ، طبق روایات سینه به سینه ، شخصی مردمدار و مهمان نواز بودند. و از نظر مالی نیز بسیار توانا و دارای مکنت و ثروت بودند.
کدخدا عرب بیگ برادری به نام قاسم داشته است، که فرزند ذکور نداشته، و از ایشان فقط یک یا چند فرزند دختر بجای مانده است.
وضع مالی این دو برادر آنقدر خوب بوده که در میان مردم شایعه شده بود اینان وقت خواب ملائکه ده تومان زیر بالش شان میگذارند.
عروبگ دارای ٤فرزند پسر و دختر بوده است.
۱ - محمد یوسف بساطی
۲ - ، احمدبیگ //
۳ - علی محمد //
۴ - بهرام //
بهرام فرزند خلف "عروبگ"، بعد از مرگ پدرش مسئولیت کدخدایی ، و رهبری روستای عباس آباد را بر عهده گرفت. وی چنان باسیاست وکیاست بودند، که وصف ایشان هنوز ورد زیان مردم میباشد
محمد یوسف بساطی دارای سه فرزند پسر ، به نامهای زیر بوده است؛
۱ - بساط بساطی
۲ - صادق //
۳ - عزت الله //
حاج بساط بساطی همانطور که ذکر شد، فردی دانا و خدمتگزار از طایفه ی کولیوند بودند، که فرا منطقه ای عمل می کرد و به حل مشکل سایر طوایف نیز مبادرت می ورزید. وی با بینش آینده نگری و واقع بینی ای که داشت، در واقع زودتر وجلوتر از زمانه خویش بودند.
این مرد بزرگ ، تا آنجا که توانست در مدرنیته کردن منطقه کوشش کردند.
مردمداری، بخشش و سخاوت ، سفره داری و میهمان نوازی و ایثار گری ایشان زبانزد خاص وعام ، بوده، بطوریکه کمتر جایی ازغرب و جنوب کشور نام و آوازه ی او را نشنیده باشند.
از تلاشهای عام المنفعه ایشان میتوان به آوردن دستگاه آسیاب دیزلی گندم ( مکینه ) برای اولین بار به منطقه نام برد. به نحویکه حتی سرویس کار این ماشین نیز از جایی دیگر آورده بود، تا آن را برای رفاه حال هم ولایتی هایش راه اندازی می کند.
این وسیله بعلت عدم جاده و راه ارتباطی تا مسیری از کوهدشت با کامیون حمل و از آن پس با درست کردن ریل و قطعه قطعه نمودن موتور با قاطر و یابو آنرا تا عباس اباد میکشند و سپس در آنجا مجدد موتور را بهم وصل میکنند.
از دیگر خدمات ایشان آوردن اولین مینی بوس به شهرستان جهت جابجایی مسافرین بوده در سال١٣٥١
بطوریکه صبح از بدره مسافر سوار نموده و نهایتا مقصد پلدختر بوده و غروب بالعکس مسیر را طی نموده. جهت اسکان راننده وکمکی وی در بدره ساختمانی در نظر گرفته بودند. نهایت این شخصیت مردمی و تلاشگر در سن ۷۸ سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرد. روحش شاد و خرم باد.
�
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
�
آنچه مسلم است عرب بیگ بساطی از کدخدایان به نام و مشهور کولیوند ، بوده است. ایشان جزو تیره ی احمد وند، و طایفه بمارشه ( بماشه ) و ایل کولیوند می باشند. وی در روستای آب باریک الشتر در جنوب شرقی بخش فیروز آباد زمینهای زیادی داشته، وبرخی نیز خریداری کرده بود. . این مرد با درایت ، و لایق کولیوند، این زمینها را در خرم آباد ثبت می نمایند. ایشان گذشته از منطقه آب باریک برطبق نسق اجدادی همواره از زمان کوچروی بین سیمره والشتر ، در دهستان هاواس ( عباس آباد ) زمین های فراوانی داشته اند و کوه های اطراف روستا هم در اختیار ایشان و اقوامش در عباس آباد بوده است. به هر حال ایشان در سیمره ، ودر روستای هاواس یا دهستان عباس آباد دره شهر نیز صاحب زمین و مکنت فراوان بوده اند ، بعد از مرگش ، فرزندانش از جمله کدخدا بهرام بساطی، معروف به "بهره عروبگ" و محمد یوسف بساطی معروف به " مَسَه"تاحدودی حق و حساب خود را از ساکنان روستای آب باریک الشتر می گرفتند و گویا زنی که فامیل کدخدا " عروبگ" بوده، خیلی از زمینها را تصاحب و اعقاب آن زن، بعد از اصلاحات ارضی به حقوق حقه و مالکیت خاندان " عروبگ" جفا کاری می نمایند . وجناب حاج شریف بساطی فرزند کدخدا بهرام بساطی می گفت ؛ فردی از آنها ( اهالی آب باریک ) شاید از اعقاب همان زن که برادر زاده ی عرو بگ بوده است، می خواسته به حج برود و برای حلالیت به دره شهر پیش وی آمده بود، ایشان ( حاج شریف ) گفته بود ، بنده یک نفرم ، ده ها نفر جزو اعقاب عرو بگ هستند تا حق آنانرا با دادن زمینها ادا نکنید ، چگونه حلال کنیم؟ در هرصورت دوتا از فر زندا ن معروف عروبگ ، مسه ( محمد یوسف ) و بهره ( بهرام ) �
... [مشاهده متن کامل]
می باشند هردو ظلم ستیز و میهمان نواز و شجاع بودند.
فرزندان معروف محمد یوسف بساطی:�
۱ - حاج بساط بساطی
۲ - عزت الله بساطی
مرحوم حاج بساط بساطی فردی کار آفرین و نوگرا و مجلس آرا بودند ایشان بامدرنیته همنوابوده، واولین کسی بود که مینی بو س به روستا آورد و در جابجایی مردم به شهرستان و مناطق همجوار نهایت کوشش را به عمل می آوردند.
وی مرغ داری به شکل جدید را دایر کرد. و از همه مهمتر در حل و فصل مشکلات مردم همواره پیشقدم بود . وی وکدخدایان کولیوند همواره به این مهم می پرداختند. حاج بساط بساطی مردی نجیب، و قامتی رشید داشت . و ی در سن ۷۸ سلگی دعوت حق را لبیک گفت. از ایشان فرزندان ارزشمندی بر جای مانده است.
کدخدا بهرام و محمد یوسف بساطی، خواهران ارزشمند وبزرگی داشته اند . آنچه نگارنده می داند ، نام یکی از خواهران آنها کشور بساطی، همسر کدخدا سوخته زار نظری از تیره ی مهدی ( مییی ) و طایفه کرمشه و ایل کولیوند بوده اند . یکی دیگر از خواهرانشان نیز همسر کدخدا هادی مهدوی از تیره ی مهدی ( مییی ) و طایفه کرمشه بوده است.
�
�
�
تصویر کدخدا بهرام بساطی پدر آقایان حاج شریف و شادران قدرت بساطی، و عموی شادروان حاج بساط بساطی
�
تصویر حاج بساط بساطی فرزند محمد یوسف بساطی و پدر عنایت بساطی
�
تصویر شادروان مرحوم قدرت اله بساطی فرزند کدخدا بهرام بساطی
�
پیامی که نگارنده به مناسبت هجرت ابدی و به حق پیوستن ایشان برای بازماند گان صادر کردند، به شرح زیر است؛
�
انا لله و انا الیه راجعون
عروج ملکوتی دبیر تلاشگر مرحوم مغفور شادروان حاج قدرت الله بساطی را به تمام بازماندگان ، اقوام و آشنایان و بیت محترم آن زنده یاد تسلیت عرض می کنم ، از خداوند منّان غُفران و رحمت الهی را برای آن معلم اخلاق، و صبر و آرامش را برای بازماندگان آرزومندم.
حاج قدرت الله بساطی فرزند کدخدا بهرام بساطی ، از مردان بزرگ کلان ایل کولیوند و وابسته به مردم ارزشمند شهرها و ایلات مختلف سلسله ، و دلفان می باشند ، که عمر محدود خود را با عزت و سر بلندی و تلاش و برخورد انسانی و نیکو با مردم جامعه، با کیفیت عالی گذرانید، و تاریخ آموزش و پرورش سیمره ( دره شهر ) هیچگاه از یاد نمی برد که در یکی از برهه ها که حقوق فرهنگیان چند روز به تآخیر افتاده بود و خانواده ی فرهنگیان نیازمند حقوق سر وقت ، لذا این اُسوه ی کوشش و تلاش یکجا چک کشید و بعد از یک هفته طلب خود را از آموزش و پرورش گرفتند چنان ایثار و خدمات در وجود کمتر کسی دیده شده است. با دلی شکسته و دردمند ، فقدان این مرد علم و ادب و تلاش را به فرهنگیان استان ایلام و شهرستان دره شهر تسلیت ویژه عرض می کنم.
از شمار دوچشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
روحش شاد و خرّم باد
احمد لطفی - ۱۳۹۶/۱۲/۱۷
�
حاج بساط بساطی و حاج شریف بساطی از افراد تاءثیر گذار دربین مردم سیمره، عموما"، و طوایف مختلف ایل کولیوند خصوصا" بود ند. از زمانی که حاج بساط به لقاء حق پیوسته اند ، فقدان ایشان حداقل برای رفع مشکلات ایل کولیوند ، کاملا" آشکار است. خداوند ایشان را بیامرزد.
�
تصویر کامران بساطی فرزند مرحوم حاج بساط بساطی بافرزند خردسالش
�
تصویر حاج فردین بساطی ، نوه ی کدخدا بهرام بساطی
�
فردین بساطی از فرهنگیان خوش نام و سابقه شهرستان دره شهر و استان ایلام است. ایشان در علم و ادب یکی از شاخصان مردم سیمره و استان ایلام به حساب می آیند . هوش سرشار و پشتکار وی در شغلش مظهری از تلاشگری ایل کولیوند را به اذهان متبادر می کند. چهره ی معصوم و ادب و اخلاق اسلامی اش هم برای همکاران فرهنگی و اجتماعی جامعه زبان زد خاص و عام است .
استاد فردین بساطی در شهرستان دره شهر مسئولیتهای فرهنگی گوناگونی داشتند، و یک دوره هم در شورای اسلامی شهرستان دره شهر خدمت کردند و الان در سطح استان ایلام و. . مشغول خدمت هستند. برای تداوم خدمتش در کشور موفق باشند.
خاندان " عرو بگ" کولیوند از خاندانهای شناخته شده درسطح دره شهر و ایلام و الشتر و رومشکان و طرهان و کوهدشت می باشند. این خلاصه مقدمه ای برای محققین آینده است .
سخنا نی در باره ی معرفی بیشتر حاج بساط بساطی:
زنده یاد حاج بساط بساطی هر آنچه میکرد در راستای رفاه عموم مردم روستا ، و مردم منطقه بود. و ی در این راستا بسیار زحمت کشیدند، ما در اینجا به ذکر چند مورد اکتفا می کنیم.
حاج بساط بساطی کولیوند، در سال شمسی١٣٥٣ که ایلام از فرمانداریکل به استانداری ارتقا یافته بود، استاندار وقت جهت بازدیداز شهرستان دره شهر عازم منطقه شده بود. ایشان ( بساط بساطی ) اهالی روستا را در مسیر جاده جمع نموده و به جهت پیشواز از استاندار یک راس گاو مهیا نموده، و میخواست در پیش پای استاندار قربانی کنند. اما استاندار از قربانی نمودن گاو جلوگیری مینماید، و با تشکر از حضار و اهالی روستا ، رو به جانب بساط بساطی بعنوان رهبر آن جماعت، سوال مینماید که چه خواسته ای دارید؟ بساط بساطی هم تقاضای یک ژنراتور برق و تامین آب بصورت لوله کشی از سراب سیکان، جهت روستا میکنند. استاندار فوری موافقت می کند ودستور لازم برای تحقق این خواسته را اعلام می کنند. روستای عباس آباد و پس از آن ارمو تنها روستاهایی بودند که قبل از انقلاب برق داشتند. خط لوله آب سیکان تا عباس آباد، در ابتدا مشترک ٤روستا اجرا نمودند و بعدا" خط لوله آب شرب عباس آباد مستقل شد
ایشان بیشتر وقت خود را صرف انجام کار خیر و میانجیگری میان طوایف و اصلاح امور مینمودند
در حل عمده نزاع های محلی و طایفه ای نقشی تاثیرگذار و سازنده داشتند
جایگاه اجتماعی ایشان فرامنطقه ای و ورای روستا و طایفه خود بودند.
هوش و ذکاوت ، مسافرت های مستمر ، ارتباط با افراد شاخص و نخبه زمانه خود و. . . ایشانرا فردی ارزشمند و خود ساخته کرده بود، که جلوتر از عصر و زمان خود باشد و از سوی دیگر خصیصه های فردی اعم از بخشندگی ایثار وگذشت سفره داری و . . . . و همچنین اصالت خانوادگی موروثی جایگاهی ویژه و خاص برایش ایجاد شده بود.
عرب بیگ پدر بزرگ بساط بساطی معروف به عروبگ از طایفه کولیوند تیره احمدوند بمانشه ساکن روستای عباس اباد از نوادگان هواس بانی روستای عباس آباد می باشند. این
کدخدا ی بزرگ، طبق روایات سینه به سینه ، شخصی مردمدار و مهمان نواز بودند. و از نظر مالی نیز بسیار توانا و دارای مکنت و ثروت بودند.
کدخدا عرب بیگ برادری به نام قاسم داشته است، که فرزند ذکور نداشته، و از ایشان فقط یک یا چند فرزند دختر بجای مانده است.
وضع مالی این دو برادر آنقدر خوب بوده که در میان مردم شایعه شده بود اینان وقت خواب ملائکه ده تومان زیر بالش شان میگذارند.
عروبگ دارای ٤فرزند پسر و دختر بوده است.
۱ - محمد یوسف بساطی
۲ - ، احمدبیگ //
۳ - علی محمد //
۴ - بهرام //
بهرام فرزند خلف "عروبگ"، بعد از مرگ پدرش مسئولیت کدخدایی ، و رهبری روستای عباس آباد را بر عهده گرفت. وی چنان باسیاست وکیاست بودند، که وصف ایشان هنوز ورد زیان مردم میباشد
محمد یوسف بساطی دارای سه فرزند پسر ، به نامهای زیر بوده است؛
۱ - بساط بساطی
۲ - صادق //
۳ - عزت الله //
حاج بساط بساطی همانطور که ذکر شد، فردی دانا و خدمتگزار از طایفه ی کولیوند بودند، که فرا منطقه ای عمل می کرد و به حل مشکل سایر طوایف نیز مبادرت می ورزید. وی با بینش آینده نگری و واقع بینی ای که داشت، در واقع زودتر وجلوتر از زمانه خویش بودند.
این مرد بزرگ ، تا آنجا که توانست در مدرنیته کردن منطقه کوشش کردند.
مردمداری، بخشش و سخاوت ، سفره داری و میهمان نوازی و ایثار گری ایشان زبانزد خاص وعام ، بوده، بطوریکه کمتر جایی ازغرب و جنوب کشور نام و آوازه ی او را نشنیده باشند.
از تلاشهای عام المنفعه ایشان میتوان به آوردن دستگاه آسیاب دیزلی گندم ( مکینه ) برای اولین بار به منطقه نام برد. به نحویکه حتی سرویس کار این ماشین نیز از جایی دیگر آورده بود، تا آن را برای رفاه حال هم ولایتی هایش راه اندازی می کند.
این وسیله بعلت عدم جاده و راه ارتباطی تا مسیری از کوهدشت با کامیون حمل و از آن پس با درست کردن ریل و قطعه قطعه نمودن موتور با قاطر و یابو آنرا تا عباس اباد میکشند و سپس در آنجا مجدد موتور را بهم وصل میکنند.
از دیگر خدمات ایشان آوردن اولین مینی بوس به شهرستان جهت جابجایی مسافرین بوده در سال١٣٥١
بطوریکه صبح از بدره مسافر سوار نموده و نهایتا مقصد پلدختر بوده و غروب بالعکس مسیر را طی نموده. جهت اسکان راننده وکمکی وی در بدره ساختمانی در نظر گرفته بودند. نهایت این شخصیت مردمی و تلاشگر در سن ۷۸ سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرد. روحش شاد و خرم باد.
" معرفی خاندان مه کاظم بیرانوند"
�
�
�
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
�
مه کاظم ( محمد کاظم ) بیرانوند از تیره رَش بوده، که با میرهای سیمره پیوند خویشاوندی داشته است. و خودش داماد میرها بوده است. مه کاظم فردی شجاع و مردمدار بوده است که چنین صفات ارزشمندی در فرزندش درویش کاظمی نهادینه می شود. ایشان از بزرگان بیرانوند به حساب می آمده، که پسر نامدارش " دوریش" در غرب روستای چم ژاب کنونی دارای قلعه بوده، و تا اوایل انقلاب آثار آن وجود داشته ولی اکنون آثارش کاملا" ازبین رفته، و در زمین جای قلعه کشاورزی می کنند. نگارنده ، بجز درویش کاظمی ، از سایر فرزندان وی ( مه کاظم ) اطلاع دقیقی ندارد به همین خاطر از اعقاب وی به شرح حال فرزند برومند ش معروف به " دوریش مه کاظم خلاصه ای نوشته می شود.
... [مشاهده متن کامل]
معرفی شادروان درویش کاظمی:
درویش کاظمی فرزند محمد کاظم بیرانوند می باشند. محمد کاظم جزو تیره ی رَش ( Rash ) بیرانوند می باشند. از آنجا که نام و هویت درویش در اصطلاح لکی به "دوریش مه کاظم" معروف بودند، با وجود بزرگی کردار و رفتار و معروفیت درویش، ولی پسوند نامش ذکر نام پدرش محمد کاظم می باشد. ایشان نیز آنقدر معروف بوده که مرد تلاشگر و معروفی مانند درویش برای شناسایی و ارزشمندی بیشترش نام پدرش را که بزرگان ایلات و عشایر وقت سیمره و منطقه لرستان قدیم بوده ، مردم آنرا به نام درویش پسر محمد کاظم می شناخته اند. ویژگی مشترک پسر و پدر در تلاشگری و میهمان نوازی و دست دهش نسبت به افراد نیازمند بوده است. بدین معناست که نامشان تاکنون برای اهل خرد و دانایی ماندگار مانده است.
با توجه به معنا و مفهوم مقدمه و کلام فوق ، " مه کاظم" یا محمد کاظم فرد برجسته و مهمی در بین بیرانوندها و طوایف معروف سیمره بوده اند . مادر محمد کاظم نیز گویا از طایفه ی میر دیرکوند ساکن سیمره بوده است. و میرها دایی محمد کاظم بوده اند. ازطرفی نیز " مه کاظم" ابتدا مادر منصور خان هاشمی از طایفه میر را برای پسرش درویش به زنی می گیرد . و چون صاحب فرزند نمی شود، " مه کاطم" بیرانوند؛ خدیجه فرخشاهی معروف به داپیره ( مادربزرگ ) خواهر حاج مهرعلیخان فرخشاهی کولیوند فرزند نامخدا فرزند حسن بگ فرخشه ازتیره خیره یا خیرالله فرخشه را برای پسرش درویش به زنی اختیار می کند. بنابراین پسر و پدر هردو افراد سرشناسی بوده اند که با بزرگان کولیوند نیز حشر و نشر داشته اند. بطوریکه درویش کاظمی در نزدیکی کولیوندهای کرمعلی ( اولادها ) قلعه ای در حد اسم و رسم خویش بر پا می کند . درویش کاظمی مانند ایلات ساکن در سیمره ، به شیوه ی ایل و کوچ درمسیر سیمره تا الشتر در حرکت بوده است . وی جزو اولین گروهی است که ساختمان ساخته و گرایش به یکجانشینی داشته است.
�
تصویر�شاسلطان کاظمی دختر درویش کاظمی و نوه ی مه کاظم بیرانوند
�
�
تصویر مرحوم محمد کاظمی فرزند مرحوم درویش کاظمی و فرزند پاسدارش رمضان کاظمی
�
�
تصویر قدمخیر کاظمی دختر محمدتقی کاظمی و نوه مه کاظم بیرانوند
�
از سمت راست ۱ - قدمخیر کاظمی ( برادر زاده درویش کاظمی ) وهمسر کدخدا صیدجعفر جمالی
۲ - بانوشازنان زینی وند ( چاره میر )
همسرمحمد کاظمی و عروس درویش کاظمی و مادر شهید محمد رضا کاظمی
�
فعالیت های مهم و زبانزد درویش کاظمی:
ایشان وپدرش کشاورزانی زحمتکش و افراد توانمندی بوده اند و گویا قبل از دیگران نیز رغبت به یکجا نشینی داشته اند. و در زمانی که خوانین کولیوند زمینهای ی چم نمش و چمکلان و چمژاب و شیخ مکان و. . . را در اختیار داشتند، آنها بر روی این زمینها کشاورزی می کردند، و زمانیکه دامداران سیمره و حومه از ییلاق ( الشتر ) برمی گشتند و آذوقه نانشان کم می شد اجازه می داد ند جوها را درو کنند و بعدا" اگر داشتند طلب انها را بدهند . البته بعد از مرگ محمد کاظم بیرانوند، حاتم طایی سیمره واقعا" درویش کاظمی بود ، زیرا داماد قدرتمندترین تیره ی کولیوند بودند و همسرش خدیجه نیز از زنان شایسته و مدیر بودند که درویش کاظمی با داشتن چنین زن نجیب و اصل ونسب داری چنان در بُعد کشاورزی و دامداری ثروتمند می شود . که سردارپاسدار رمضان کاظمی نوه ی درویش مه کاظم نقل می کرد؛ " به نزد فردی از طایفه اولاد که از حج آمده بود، مُشَرَّف شدم، بجای اینکه من دست او را ببوسم وی دست مرا بوسید که من از خجالت آب شدم . وی گفت؛ این حج من بخاطر دست دهش و کمک پدر بزرگ شما " دوریش" بوده است، که من به حج رفته ام".
یکی از دامداران ایلام در زمانی که محمد پسر درویش کاظمی زنده بود برای حلالیت از اعقاب درویش مه کاظم به چم نمش می آید و می گوید چند من گندم و جو بدهکار درویش کاظمی می باشند. البته محمد کاظمی هم اورا حلال می کند و قیمت آن محصولات را نمی گیرد.
درویش کاظمی فردی سیاسی اجتماعی هم بوده ، و با افراد زورمند و متکبر مبارزه می کنند. بطور مثال یکبار شخص سرکرده و قدرتمندی بی موقع یعنی دقیقا" نزدیک ظهر میهمان درویش می شود ایشان از قضا ابدال و مداحی میهمان اوست . وقتی غذا را برای صاحب منصب و درویش مرتضی علی می آورد به صاحب قدرت بر می خورد، و از این که غذای صاحب منصب متفاوت نیست، ناراحت می شود، و می گوید؛ من نماینده حکومتم غذای مرا بسان این میهمانت یکسان قرار می دهی . درویش کاظمی هم می گوید خدا بین شما تفاوت نگذاشته و نگفته بین میهمانان فرق بگذار.
آن صاحب منصب ناهار نمی خورد و با قهر سوار اسب می شود، و می رود.
یکبار که درویش مه کاظم تازه از الشتر و ییلاق به چم ژاب رسیده ، همان صاحب منصب چهل نفر سوار را می فرستد تا میهمانش شوند و نتواند از پس این کار بر آید و دیگر ادعایش نیاید. ازقضا قبل از ورود سواران گردو فروشی سه گونی گردو دارد درویش خان کاظمی هرسه گونی را می خرد . وقتی میهمانهای ناخوانده می رسند ابتدا با دادن گردو سرشان را گرم می کند . در عرض کمتر از دوساعت آش و گوشت بره و بز را به صورت جداگانه به میهمانان تقدیم می کنند. آنها بعد از خوردن غذا به نزد صاحب منصب می روند، وبه حاکم گزارش می دهند که تا سرگرم گردو خوردن بودیم ، "دوریش مه کاظم" آش و گوشت تهیه کرد و ما خودمان متوجه نشدیم در کجا غذا ها را آماده کرده است. اینجا می رساند. [1]افرادی ازجامعه ی عشایری با درویش مه کاظم رقابت سیاسی اجتماعی داشته اند، و دوست نداشته اند که "دوریش مه کاظم" آنقدر رشد و محبوبیت کسب نماید. درویش مه کاظم صاحب قلعه و چارک دار و افرادی در منزلش فعالیت و کار می کرده اند . ایشان شخصیت بزرگ و ناشناخته ای است. و تحقیقات بیشتری را می طلبد. بنابراین ، بی ربط نیست که افرادی براو رشک ببرند و چشم دیدن نام آوری و ترقیات وی را در آن زمان نداشته باشند، غافل از آنکه خداوند وقتی نام کسی را بخواهد جاودانه کند، توطئه ی صاحبان قدرت و ثروت به جایی نمی رسد.
طبق خاطرات مُعمرین از رفتار " درویش کاظمی" چنین گفته اند؛ که چندنفرسارق ، شب از خانه و آغل گوسفندان" درویش مه کاظم"، که درچمژاب بوده است ، تعداد پانزده رأس چپش ( بزغاله ) ، و گوسفند را می دزدند. یکی از راهزنها که نسبت به بخشندگی درویش مه کاظم آگاهی پیدا می کند . نیمه شب می آید، و از خانه درویش درخواست نان میکند. ایشان مقداری آرد به اومیدهد، هنگام رفتن تحت تأثیر محبت درویش قرار میگیرد وجدانش بیدار می شود، رو به درویش کاظمی می کند، و می گوید؛ درویش بزرگوار، حقیقتا" ماچندنفر دزد هستیم ، چند راءس از گوسفندان شما راهم دزدیده ایم، الآن می روم آنهارا برمیگردانم . درویش با اینکه اورا نمی شناخت گفت اشکالی نداردبروید امورتان را با آنها انجام دهید. هروقت وضع شما خوب شد پس بدهید. ( به نقل از بزرگان چمژاب )
نهایت تلاشها و بخشندگی های " دوریش مه کاظم" در جایی به میهمانی می رود ، هنگام برگشت بعد از چند ساعت استفراغ می کند، و از دنیا می رود . روحش شاد و یادش گرامی باد.
�
فرزندان محمد کاظم:
۱ - درویش ( دوریش مه کاظم )
۲ - مه تی ( محمد تقی )
�
فرزندان شاسلطان کاظمی:
شا سلطان کاظمی، دختر درویش کاظمی، و همسر علی حسین آقایی از طایفه ی پایروند بوده است و دارای شش فرزند به شرح زیر می باشند؛
۱ - محمد آقایی
۲ - شیرین جان آقایی
۳ - حسین آقایی
۴ - طوبی آقایی
۵ - رقیه آقایی
۶ - احمر آقایی
فرزندان محمد تقی کاظمی:
ایشان دارای دو فرزند به نامهای قدمخیر و مظفر بوده است اما چون محمد تقی زود از دنیا می رود. کدخدا صید جعفر جمالی از ایل بیرانوند و طایفه یا تیره ی کلاهدوز که داماد محمد تقی بوده است. زمانیکه ثبت احوال سیار می آید نام فامیلی خود ( جمالی ) را بر برادر زنش، و نام فامیلی سگوند را برای همسرش بر می گزیند. اما در واقع شهرت واقعی آنها ( مظفر و قدمخیر ) کاظمی است ، زیرا آنها نوه ی محمد کاظم بیرانوند می باشند. درهرصورت فرزندان محمدتقی کاظمی عبارتند از؛
۱ - قدمخیر سگوند ( کاظمی )
۲ - مظفر جمالی ( کاظمی )
�
تصویر ناصر جمالی ( کاظمی ) فرزند مظفر و نوه ی محمد تقی کاظمی در کنار همسرش بانو پروین بیرانوند دختر مرحوم مهدی ( مِطیر ) بیرانوند از تیره ی شمسین بیرانوند
�
�تصویر ناصر جمالی ( کاظمی ) فرزندمظفرونوه ی محمد تقی کاظمی و نتیجه "مه کاظم بیرانوند"
�
تصویر مرحوم شیرخدا کاظمی نوه ی درویش کاظمی و همسرش بانو زینب مهرجو از تیره ی شمسین بیرانوند
�
مشهدی علی حسین آقایی از طایفه پایروند، شوهر شاسلطان کاظمی، و داماد درویش کاظمی بیرانوند
سردار رمضان کاظمی که ماسک زده ، و در حال پخش نذری می باشد . ایشان نوه ی درویش کاظمی است.
�
مرحوم شیر خدا کاظمی در حال تنظیم کردن دانش اموزان دبستانی. ایشان نوه ی درویش کاظمی هستند.
�
تصویر ماه سلطان کاظمی فرزند شیرخدا کاظمی و همسر ولی بگ زینی وند می باشند.
�
فرزندان مظفر جمالی:
۱ - ناصرجمالی ( ازفرهنگیان محترم شهرستان دره شهر )
۲ - علی جمالی
۳ - احتشام جمالی
۴ - زرین تاج جمالی
۵ - خانم تاج جمالی
فرزندان قدمخیر جمالی:
۱ - جعفرجمالی معروف به شیخ جعفر از فرهنگیان و افراد سرشناس بیراندند در منطقه سیمره و لرستان می باشد . ایشان فرزند کدخدا صیدجعفر جمالی بیرانوند از تیره کلاهدوز می باشند. جعفر جمالی با روحانیت و افراد متدین حشر و نشر دارند.
بیشتر ساکنین روستای چم نمش دره شهر از ایل بیرانوندهستند، که با طایفه میر و زینی وند و کولیوند پیوند خویشاوندی دارند. در روستای چم نمش افرادی از طوایف کله مرد و ملکشاهی و میر و سوره میری و حسنوند و مالامیر هم بوده اند که الان بیشترشان در کوی طالقانی و هومان سکونت گزیده اند.
۲ - هاجر جمالی
۳ - لیلا جمالی
۴ - نازاره جمالی
۵ - رضا قلی
۶ - محمد قلی جمالی ( ایشان در راه امر به معروف و نهی ازمنکر با فردی درگیر می شوند. و در این مسیر کشته و به عبارتی شهید می شوند، و کدخدا صیدجعفر جمالی که از افراد با گذشت و دوران دیده بودند، از قاتل گذشت نمود. )
فرزندان جعفر جمالی:
۱ - فاطمه جمالی
۲ - جوادجمالی ( در سانحه تصادف از دنیا رفت )
۳ - سجاد جمالی ( درسانحه تصادف به همراه برادر و شوهر خواهرش از دنیا رفت )
�
۴ - فروغ جمالی ( ایشان دارای تحصیلات عالیه است و همسر فردی شایسته از طایفه شمسین بیرانوند می باشند )
۵ - اسماء جمالی
�
تصویر جعفر قلی جمالی نوه ی محمد تقی کاظمی و فرزند کدخدا صید جعفر جمالی و قدمخیر کاظمی است.
زنان درویش کاظمی:
درویش خان کاظمی ابتدا مادر مرحوم منصورخان هاشمی را به همسری بر می گزیند، ولی از ایشان صاحب فرزند نمی شود. بعداز آن با خدیجه فرخشاهی کولیوند ، که از زنان شایسته ی ی فرخشه می باشند ا زدواج می کند. و از این زن بزرگ صاحب یک پسر به نام محمد و یک دختر به نام شاسلطان می شوند.
ازدائیهای بزرگ محمد و شاسلطان می توان به مرحوم حاج مهرعلیخان، ومرحوم حاج صید یوسف، و مرحوم حاج ابراهیم، و حاج احمدشا، وحاج یدالله معروف به یدی فرخشاهی اشاره کرد . مرحوم محمد کاطمی خودش و فرزندانش بسیار دایی های گرانمایه ی خود را دوست دارند . و آنها را به بزرگی و صلابت و ارجمندی یا د می کنند
نگارنده غیرت و پشتکار و صدق و صفای فرزندان و نوه های درویش مه کاظم ، که یکی از آنها هم شهید می شود، را ازجوهره ی انسانی این بانوی مهربان و با درایت یعنی بانو خدیجه فرخشاهی کولیوند می داند.
بعد از مرگ درویش خان کاظمی ، خدیجه با اسد بگ فرزند کدخدا یاره هاواس ِکولیوند ازدواج می کند، و از ایشان صاحب دختری به نام زبیده می شوند، زبیده زن حاج یدالله یاری می شود و از ایشان فرزندان شایسته ای چون مرحوم ستار و حشمت یاری و سایر فرزندانش که نگارنده حضور ذهن ندارد، را می توان نام برد. همه ی فرزندان زبیده نیز از افراد با نفوذ و تاءثیر گذار در جامعه می باشند.
فرزندان درویش خان کاظمی:
۱ - محمد کاظمی
۲ - شاسلطان کاظمی
محمد کاظمی با شا زنان زینی وند از طایفه چاره میر ازدواج می کند. شازنان دخترعموی آقایان حاج رضاحسین و کربلایی سلطان حسین زینی وند می باشند . البته چاره میرها جزو ایل سگوند می باشند و در سیمره و برخی از نقاط لرستان ازجمله در روستای ایرانشاه خاوه پراکنده اند و زن اول رضا حسین یعنی مادر استاد اصغر زینی وند نسبت فامیلی با کولیوندها داشته است.
فرزندان محمد کاظمی و بانو شازنان زینی وند عبارتند از؛
۱ - شیر خدا کاظمی
ایشان جزو فرهنگیان شهرستان دره شهر بودند، در عنفوان جوانی با دختر میرزابگ که اصالتا" از بیرانوندهای هرو و زاعه بودند و در آن زمان ساکن دهستان ارمو بوده اند؛ ازدواج می کند . حاصل این ازدواج دختری به نام شناسنامه ای مهوش کاظمی می باشند اما این دختردر دهستان ارمو نامش ماه سلطان معروف به مامان است. ماه سلطان ( مامان ) اکنون همسر ولی بگ زینوند بوده، و ساکن ارمو می باشند.
مرحوم شیرخدا خیلی زود از همسر ارمویی اش جدا می شود و بعد از آن با زینب دختر مرحوم فهیل شمس از بزرگان شمسین بیرانوند و ساکن چم نمشت ازدواج می کند. بعد از مدت مدیدی که باهم زندگی می کنند، مرحوم شیرخدا کاظمی در اثر سکته ی قلبی، به دیار حق می شتابد.
�
۲ - معصومه کاظمی؛ ایشان همسر جناب اقای صید رضا شکری کارمند بازنشسته ی اداره مخابرات شهرستان دره شهر می باشند. جناب صید رضا شکری اصالتا" از تیره صالحوند، وطایفه زینی وند می باشند. بانو معصومه کاظمی وجناب صید رضا شکری فرزندان شایسته و ارزشمندی دارند. که معجونی از ایلات بیرانوند و کولیوند و زینی وند و سگوند
می باشند.
تصویر پاسدار رشید اسلام سردار رمضان کاظمی و همسر خواهرش جناب آقای کربلایی صید رضا شکری کارمند بازنشسته اداره مخابرات شهرستان دره شهر
�
تصویر مهوش کاظمی معروف به ماه سلطان ( مامان ) دختر مرحوم شیرخدا کاظمی و برادرزاده ی سردار رمضان کاظمی است که مانند اجدادش در حال تلاش و کوشش است.
�
۳ - سردار پاسدار رمضان کاظمی؛ ایشان از سخنوران و نیروهای تبلیغی سپاه پاسداران دره شهر می باشند که خدمات ارزشمند ایشان در این مقاله ناممکن است. ایشان به زعم نگارنده و تمامی مُعمرینی که پدر بزرگ و مادر بزرگ وی را دیده بودند و یا آوازه ی انسانیت و سخندانی آنها را شنیده بودند رمضان که با صلابت و جراءت سخن می گفت؛ همه می گفتند . ایشان نوه ی "دوریش مه کاظم" ( درویش پسر محمد کاظم ) است. رمضان مرد جبهه و جنگ و ارشاد اسلامی بودند نگارنده درخدمتش بارها و بارها برای روستاییان دیارمان نماز جماعت دعای توسل و حتی فیلمهای آموزنده نشان می دادیم یادش به خیر دوران مردی و مردانگی و جهاد مقدس و ساده زیستی، و اخلاص در عمل بود. مانند امروز شکاف طبقاتی و زر اندوزی و اختلاس در دولت کریمه معنا نداشت آن دوران دفاع مقدس؛ دوران دلاوری و ایمانداری و وطن دوستی و ایثارگری و جمع تمام فضایل در خدمتگزاران اقشار مختلف جامعه از مشاعل آزادتا نظامی و انتظامی و بسیجی و سپاهی و دولتمردان و فرهنگیان و دانش آموزان ، و کشاورزان و دامداران وصاحبان حِرَف و مشاغل همه برای وطن و اعتلای کلمه الله خدمت و ایثار می کردند . امام بت شکن انقلاب اسلامی ، حضرت امام خمینی ( ره ) هم با رهبری داهیانه اش سنگ تمام می گذاشت، اعجوبه شهرستان دره شهر در امر تبلیع و ارشاد اسلامی وایجاد کننده ی بذر امید وشور و هیجان تمام در مراسم تشییع پیکر پاک شهدا و نمازجمعه و جماعت همه نقش برادر رمضان کاظمی هویدا و آشکاربود.
�
سردار پاسدار رمضان کاظمی با دختر خاله اش مهرانه زرین فرزند علی اکبر از تیره ممصارم بیرانوند ازدواج می کنند، و حاصل این ازدواج پنج فرزند شایسته هستند ، که نامشان به شرح زیر است؛
۱ - مهندس حسین کاظمی دارای مدرک کارشناسی کامپیوتر ( رایانه ) می باشند.
۲ - ام البنین کاظمی دارای مدرک کارشناسی ارشد زبان انگلیسی است ، و در دانشگاه های لرستان مدرس زبان هستند.
۳ - زهرا کاظمی دارای مدرک کارشناسی حسابداری است و شوهر کرده است.
۴ - سمیه کاظمی دارای مدرک کارشناسی روانشناسی بالینی است. و شوهر کرده است.
۵ - فاطمه کاظمی دیپلم بوده و شوهر کرده است.
�
سردار رمضان کاظمی در کنار همسرش بانو مهرانه زرین فرزند علی اکبر زرین ازتیره مُمصارم بیرانوند، و پسرش مهندس حسین کاظمی
�
�
�
از راست، ملوک زرین ، مادرشهیدکرمعلی کولیوند ، و پدرش علی اکبرزرین و بچه هایش. علی اکبر زرین پدر زن سردار رمضان کاظمی است.
�
�
�
پاسدار اسلام دانشجوی رزمنده؛ شادرروان شهید محمد رضا کاظمی نوه ی درویش کاظمی
�
�
۴ - �شهید محمدرضا کاظمی:
ایشان متولد شانزدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۴ شمسی در روستای چم نمشت از توابع شهرستان دره شهر و استان ایلام
می باشند . نام پدرش مشهدی محمد کاظمی و نام مادرش مشهدیه بانو شازنان زینی وند بودند. وی در دورانی که در مقطع راهنمایی و دبیرستان تحصیل می کردند با معارف انقلاب اسلامی و شور انقلابی جامعه آشناشدند. ایشان در مانورهای نظامی سپاه که در شهرستان دره شهر برقرار می شد شرکت فعال داشتند . وی آن زمان در مقطع دبیرستان تحصیل می کردند. ایشان درمرکز تربیت معلم شهید بهشتی تهران در رشته ی دینی - عربی پذیرفته شد، وی در زمانیکه جبهه ها نیاز به رزمندگی و ایثارگری داشتند، ایشان از تربیت معلم راهی جبهه های حق علیه باطل می شوند
وی بعد از مدتی که به عنوان رزمنده در جبهه های غرب و جنوب فعالیت می کردند، بلاخره در تاریخ ۱۳۶۶/۸/۱۰ شمسی در مهران به مقام شامخ شهادت نایل آمدند. از ایشان وصیت نامه ای انقلابی و نگارش چند خاطره از جبهه های حق علیه باطل باقی مانده است، که در نوع خود زیبا و با ارزش و کم نظیر هستند.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
گزیده ای از وصیت نامه ی شهید محمد رضا کاظمی به شرح زیر است؛
پیامی که دارم به دوستان ، [و] همکلاسان این است که در دو جبهه درس و جنگ کوشش کنید، تا موفق شوید و در جبهه در موقع ضروری حضور یابید و هر خدمتی که از دستتان [بر]می آید [به]کنید و جبهه ها را خالی نگذارید و توصیه ای که به خواهران دارم این است که حجاب اسلامی خود را حفظ کنند که سیاهی چادر آنها کوبنده تر از خون شهید است و دامن شما باید محل تربیت فرزندان شما باشد .
�
�
�
تصویر شهید محمد رضا کاظمی - دانشجو - معلمی که در عنفوان جوانی با رزم حماسی اش به لقاء حق پیوست.
�
سه خاطره از شهید محمد رضا کاظمی:
باتوجه به این که دردوران دبیرستان و تربیت معلم توجه خاصی به آموزش قران کرده بود، به خاطر توانائیش ، درجبهه های حق علیه باطل شهید محمدرضا کاظمی برای همسنگرانش، کلاس احکام، قرآن، اخلاق و مسائل عقیدتی برگزارمیکرد، ، ایشان می گفت؛
من وقتی واردگردان شهیدبهشتی شدم بسیارخوشحال شدم، بخاطراینکه از دبیرستان شهید بهشتی دره شهر به تربیت معلم شهید بهشتی تهران وازتربیت معلم شهید بهشتی تهران به تربیت معلم شهید بهشتی مهران یعنی گردان شهیدبهشتی مهران آمدم، ، [همین فراز کوتاه شهید گرانقدر خدمت در جبهه و همراهی با رزمنده ها راچون کلاس درس و تربیت معلم می داند. ]
خاطره دوم، ، وقتی در اطلاعات عملیات بودم درمهران یکروز صبح زود با یکی ازهمرزمانم به شناسایى دشمن رفتم ما تا پشت دشمن رفتیم مأموریت را انجام دادیم هوا روشن شده بود راه را گم کردیم، ، باهم شهادتین را گفتیم، ، چون مطمئن بودم یا شهید یااسیر میشویم، ، با توکل بر خدا بسم الله گفتم وحرکت کردیم، ، یک مرتبه وارد نیروهای عراقی شدیم برای اسارت یا شهادت آماده شدیم، من کمی عربی بلد بودم، ، [ منطورش خواندن آیه ی وجعلنا بوده] ازجلوچشمشان رد شدیم حتی من باعربی سلام کردم جواب دادند کسی ازمانپرسید شما کی هستید ازکجا آمده اید بسلامت رد شدیم، ، یک لحظه ناخودآگاه بیاد آیه قرآن کریم افتادم که خدا فرموده آنها کروکورولال هستند یقین داشتم خدا پرده ای بین ما و آنها انداخته بود که آنها مارانبیند، جزقدرت خدا چیزی ندیدم، ، ، الحمدالله بخیر گذشت، ،
خاطره سوم، ،
انگیزه خود را از آمدن جبهه چنین بیان میکند،
دردرجه اول، رضایت خداودفاع از حریم اسلامی وبه فرموده امام حسین علیه السلام نهی ازمنکر وامربه معروف، ،
وبه فرموده امام عزیزمان، صدور انقلاب اسلامی به جهان، ،
ریشه کن کردن کفرواستکبار درروى زمین، ،
حمایت ازمحرومین و مستضعفین جهان خصوصا مردم مظلوم و دربند عراق، ، ،
خودسازی در دانشگاه کربلا که همان جبهه های جنگ است، ،
�
شهید محمدرضا کاظمی راجع به امام خمینی ره میگوید؛
امام امت؛[خمینی کبیر] این قلب تپنده ی رزمندگان ، مثل یک چراغ است که انسان رادر تاریکی و ظلمت، شادوخوشحال می سازد، این طوری احساس میکنم سنگرما وقتی عکس امام در داخلش نبود یک سنگ سرد و تاریک بچشم می خورد وقتی که عکس امام را در سنگر نصب کردیم انسان خودبخود وقتی نگاه میکرد منقلب می شد و این سنگر حالت دیگری [به خود]گرفته بود و این سنگر تاریک وسرد به سنگری روشن و گرم تبدیل شده بود انشاءالله که امام را زیارت کنیم از نزدیک انشاءالله،
�
�
دانشجوی شهید محمد رضا کاظمی
�
وصیتنامه شهید:
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و درود و سلام و صلواتی برمحمد ( ص ) و آل اطهارش ( ع ) و درود و سلام� بر فرمانده ی� کل قوا این استوره� صبر و مقاومت امام خمینی و درود و سلام برتمامی شهیدان راه حق و خانواده های معظم آن ها و درود و سلام براسراء مفقودین ، جانبازان و خانواده های صابر آن ها و درود و سلام بر مردم همیشه درصحنه و حزب ا. . . دره شهر و درود و سلام بر رزمندگان پر توان اسلام در سراسر جبهه های نبرد حق علیه باطل و درود و فراوان بر معلمین و اساتید محترمی که ما را در راه کسب علم و دانش یاری نمودند مخصوصاً مربیان و معلمین شهیدمان پرویز نوروزی� و غلام حسین زینی وند این دو اسوه تقوا و اخلاق – شهید نوروزی که درسر کلاس ریاضی دراوایل جنگ و انقلاب مثال های خود را با شهید و شهادت بیان می کرد و مانند شیر نظران در بین کسانی که می خواستند دانش آموزان را با بیانات و روزنامه های چپی خود منحرف کنند می غرید و آن ها را رسوا می کرد بچه ها را به انقلاب توجیه و راهنمایی می کرد و شهید غلامحسین زینی وند که هم در جبهه و هم در سر کلاس محل کار خود با آن اخلاق حسنه خود� و بچه ها را ارشاد می کرد.
یادم می آید درسال 62 عملیات والفجر 5 بود و بچه ها هر وقت ناراحت می شدند و یا ناراحتی بر ایشان پیش می آمد پیش غلامحسین می رفتند . باصحبت کردن و قوت قلبی که می داد بچه ها گویی اصلا ً مشکل و ناراحتی نداشتند و من هم با بینشی که داشتم و چون شیفته ی این دو معلم �شهید شدم شغل معلمی را برگزیدم تا اینکه مثل آن ها بتوانم خودم را بسازم و به دیگران خدمتی کرده باشم و مثل آنها در میدان نبرد کشته شوم. خدایا خودت می دانی که آرزوی من این است و اما چند توصیه دارم �به مردم همیشه در صحنه و دوستان و مسئولین محلی: درود بر شما مردم سلحشور و انقلابی دره شهر که با عملتان عملا ً ثابت نمودید که پشتیبان انقلاب و امام هستید انشاءالله که همان طور که هستید جبهه ها را گرم نگه دارید و پشت جبهه ها را با شرکت در مراسمات و کمک های مادی و معنوی خود کماکان گرم نگهدارید انشاالله� پیروزی ازآن مسلمین ومؤمنین است .
�یک توصیه دیگرکه دارم این است :
که وحدت داشته باشید ازتعصب های قبیله ای و قومی بپرهیزید که دشمن ازاین مسئله سؤ استفاده می کند و نیز نماز جمعه رافراموش نکنید ومسجدها راخالی نگذارید و از معلمین دلسوز و خدمتگزار همانطور که با محرومیت دارید به این انقلاب و این مردم محروم خدمت می کنید و با دلگرمی شوق فروان در ارشاد و راهنمایی محصلین عزیز کوشش کنید و آن ها را نسبت به انقلاب آگاه سازیدکه این ها آینده سازان مملکت هستند.
خداوند شما معلمین را که شغل پیامبری را انتخاب کرده اید موفق و مؤید گرداند و خدمتی که به ما کرده اید خدواند عوض آن رابدهد و ما که نتوانستیم جبران کنیم انشاالله که ما را می بخشید. �
اما شما نهادهای انقلابی� و سایر سازمان های خدمتگزار برادرانی که در پیش �برد انقلاب سهم بسزائی داشته اید شما را به خدا هرچه از دستتان بررمی آید به این روستاییان و مردم این خطه شهید پرور بکنید اینها حق برگردن شما دارند این ها ذخائر انقلابند به این زحمت کشان کمک کنید که خداوند پاداش شما راخواهد داد ، مبَلِغین و روحانیون را برای ارشاد مردم به روستاها ببرید وگام ضروری را به آنها �تعلیم �بدهید آن ها را نسبت به مسائل روز و خدمتی که می کنید آگاه سازید تا آن ها هم به این انقلاب و این خدمتی که شما می کنید دل گرم وخوشحال بشوند و در جذب نیروهای مردمی برای جبهه ها با سپاه پاسداران همکاری کنید که سقوط صدام نزدیک است.
از وسایل نقلیه ای که دراختیار دارید جهت انتقال مردم از روستاها به نماز جمعه استفاده کنید که شرکت مردم در نماز جمعه خاری است درچشم منافقین و پیامی که دارم به دوستان ، همکلاسان این است که در دو جبهه ی درس و جنگ کوشش کنید تا موفق شوید و در جهبه در موقع ضروری حضور یابید و هر خدمتی که از دستتان می آید بکنید و جهبه ها را خالی نگذارید.
و توصیه ای که به خواهران دارم این است :که حجاب اسلامی خود را حفظ کنند که سیاهی چادر آن ها کوبنده تر از خون شهید است و دامن شما باید محل تربیتی فرزندان شما باشد آفرین بر این دامن پاک که چنین فرزندانی تربیت نموده و آن ها را راهی جهبه نبرد با دشمنان می نماید.
و آخرین �پیام که پیام رزمندگان و شهداء ��اسراء� است این است که تا سرنگونی کفر و فساد این �نهضت �و این� جنگ را ادامه دهید �زیرا امام �فرمود : اگر خمینی هم تنها بماند با این قلدران �و مفسدین مبارزه خواهد کرد. بنده در آخر از تمام دوستان ، فامیل ها و آشنایان� طلب عفو و مغفرت می کنم و انشاءالله �که ما را می بخشند ما که خوبی نداشتیم امیدوارم که� بدی های ما را به� بزرگواری خود ببخشید .
�
در پایان از پدر و مادر دلسوز و شکسته دلم و برادران و خواهر عزیزم و سایر اهل خانواده �و بستگانم طلب عفو وبخشش دارم انشاءالله که م
�
را حلال کنند و صبر پیشه سازند ، خدا با صابران است . نماز و روزه قضا دارم برایم بگیرید درصورت امکان و از همگی التماس دعا دارم برای امام دعا کنید مخصوصاً مادران شهداء که دل شکسته هستند و خداوند در دلهای شکسته است امام �را دعا کنید انشاءالله امام پیروز است کفر و ایادی ظلم و زور نابودند.
�
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی رانگهدار
�
رزمـــــــــندگان اســـــلام �نصـــــــرت �عـــــــطا� بفرمـــــا
�
خداحافظ محمدرضا کاظمی� - 1366/05/09
�
�
�
�
�
سردار رمضان کاظمی و همسرش بانو مهرانه زرین برسر آرامگاه شهید محمد رضا کاظمی در گلزار شهدای قلعه گل
نتیجه:
معرفی مختصر خاندان محمد کاظم بیرانوند؛ در حقیقت بیان فضائل زحمت کشیدن خالصانه، و دست دَهِش و اجرای سنت قرض الحسنه دربین مردم سیمره را درقالب معرفی درویش خان کاطمی بیرانوند که چقدر به همنوعان خویش رسیدگی می کرده اند. و انچه داشته اند با سایرین تقسیم می کرده اند و چه زیبا گفته اند، هرکه نانش نخورند نامش نبرند . صفت میهمان نوازی و رسیدگی به دامداران ا ز ییلاق برگشته ، چنان فضیلتی را برای درویش پسر محمد کاظم رقم ز ه است که سه چهار نسل است که فراموش نکرده اند ای فصایل نوشته می شوند، تا آیندگان و اقوام این مرد بزرگ و همسر لایقش مرحومه بانو خدیجه فرخشاهی کولیوند را هیچگاه فراموش نکنند ، و همواره به خاطر بسپارند ، که نیکو کاری در جهان ماندگار است.
و سعدی شیرین سخن فرموده است:
سعدیا فرد نکو نام نمیرد هرگز
مُرده آنست که نامش به نکویی نبرند
�
�
�
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
�
مه کاظم ( محمد کاظم ) بیرانوند از تیره رَش بوده، که با میرهای سیمره پیوند خویشاوندی داشته است. و خودش داماد میرها بوده است. مه کاظم فردی شجاع و مردمدار بوده است که چنین صفات ارزشمندی در فرزندش درویش کاظمی نهادینه می شود. ایشان از بزرگان بیرانوند به حساب می آمده، که پسر نامدارش " دوریش" در غرب روستای چم ژاب کنونی دارای قلعه بوده، و تا اوایل انقلاب آثار آن وجود داشته ولی اکنون آثارش کاملا" ازبین رفته، و در زمین جای قلعه کشاورزی می کنند. نگارنده ، بجز درویش کاظمی ، از سایر فرزندان وی ( مه کاظم ) اطلاع دقیقی ندارد به همین خاطر از اعقاب وی به شرح حال فرزند برومند ش معروف به " دوریش مه کاظم خلاصه ای نوشته می شود.
... [مشاهده متن کامل]
معرفی شادروان درویش کاظمی:
درویش کاظمی فرزند محمد کاظم بیرانوند می باشند. محمد کاظم جزو تیره ی رَش ( Rash ) بیرانوند می باشند. از آنجا که نام و هویت درویش در اصطلاح لکی به "دوریش مه کاظم" معروف بودند، با وجود بزرگی کردار و رفتار و معروفیت درویش، ولی پسوند نامش ذکر نام پدرش محمد کاظم می باشد. ایشان نیز آنقدر معروف بوده که مرد تلاشگر و معروفی مانند درویش برای شناسایی و ارزشمندی بیشترش نام پدرش را که بزرگان ایلات و عشایر وقت سیمره و منطقه لرستان قدیم بوده ، مردم آنرا به نام درویش پسر محمد کاظم می شناخته اند. ویژگی مشترک پسر و پدر در تلاشگری و میهمان نوازی و دست دهش نسبت به افراد نیازمند بوده است. بدین معناست که نامشان تاکنون برای اهل خرد و دانایی ماندگار مانده است.
با توجه به معنا و مفهوم مقدمه و کلام فوق ، " مه کاظم" یا محمد کاظم فرد برجسته و مهمی در بین بیرانوندها و طوایف معروف سیمره بوده اند . مادر محمد کاظم نیز گویا از طایفه ی میر دیرکوند ساکن سیمره بوده است. و میرها دایی محمد کاظم بوده اند. ازطرفی نیز " مه کاظم" ابتدا مادر منصور خان هاشمی از طایفه میر را برای پسرش درویش به زنی می گیرد . و چون صاحب فرزند نمی شود، " مه کاطم" بیرانوند؛ خدیجه فرخشاهی معروف به داپیره ( مادربزرگ ) خواهر حاج مهرعلیخان فرخشاهی کولیوند فرزند نامخدا فرزند حسن بگ فرخشه ازتیره خیره یا خیرالله فرخشه را برای پسرش درویش به زنی اختیار می کند. بنابراین پسر و پدر هردو افراد سرشناسی بوده اند که با بزرگان کولیوند نیز حشر و نشر داشته اند. بطوریکه درویش کاظمی در نزدیکی کولیوندهای کرمعلی ( اولادها ) قلعه ای در حد اسم و رسم خویش بر پا می کند . درویش کاظمی مانند ایلات ساکن در سیمره ، به شیوه ی ایل و کوچ درمسیر سیمره تا الشتر در حرکت بوده است . وی جزو اولین گروهی است که ساختمان ساخته و گرایش به یکجانشینی داشته است.
�
تصویر�شاسلطان کاظمی دختر درویش کاظمی و نوه ی مه کاظم بیرانوند
�
�
تصویر مرحوم محمد کاظمی فرزند مرحوم درویش کاظمی و فرزند پاسدارش رمضان کاظمی
�
�
تصویر قدمخیر کاظمی دختر محمدتقی کاظمی و نوه مه کاظم بیرانوند
�
از سمت راست ۱ - قدمخیر کاظمی ( برادر زاده درویش کاظمی ) وهمسر کدخدا صیدجعفر جمالی
۲ - بانوشازنان زینی وند ( چاره میر )
همسرمحمد کاظمی و عروس درویش کاظمی و مادر شهید محمد رضا کاظمی
�
فعالیت های مهم و زبانزد درویش کاظمی:
ایشان وپدرش کشاورزانی زحمتکش و افراد توانمندی بوده اند و گویا قبل از دیگران نیز رغبت به یکجا نشینی داشته اند. و در زمانی که خوانین کولیوند زمینهای ی چم نمش و چمکلان و چمژاب و شیخ مکان و. . . را در اختیار داشتند، آنها بر روی این زمینها کشاورزی می کردند، و زمانیکه دامداران سیمره و حومه از ییلاق ( الشتر ) برمی گشتند و آذوقه نانشان کم می شد اجازه می داد ند جوها را درو کنند و بعدا" اگر داشتند طلب انها را بدهند . البته بعد از مرگ محمد کاظم بیرانوند، حاتم طایی سیمره واقعا" درویش کاظمی بود ، زیرا داماد قدرتمندترین تیره ی کولیوند بودند و همسرش خدیجه نیز از زنان شایسته و مدیر بودند که درویش کاظمی با داشتن چنین زن نجیب و اصل ونسب داری چنان در بُعد کشاورزی و دامداری ثروتمند می شود . که سردارپاسدار رمضان کاظمی نوه ی درویش مه کاظم نقل می کرد؛ " به نزد فردی از طایفه اولاد که از حج آمده بود، مُشَرَّف شدم، بجای اینکه من دست او را ببوسم وی دست مرا بوسید که من از خجالت آب شدم . وی گفت؛ این حج من بخاطر دست دهش و کمک پدر بزرگ شما " دوریش" بوده است، که من به حج رفته ام".
یکی از دامداران ایلام در زمانی که محمد پسر درویش کاظمی زنده بود برای حلالیت از اعقاب درویش مه کاظم به چم نمش می آید و می گوید چند من گندم و جو بدهکار درویش کاظمی می باشند. البته محمد کاظمی هم اورا حلال می کند و قیمت آن محصولات را نمی گیرد.
درویش کاظمی فردی سیاسی اجتماعی هم بوده ، و با افراد زورمند و متکبر مبارزه می کنند. بطور مثال یکبار شخص سرکرده و قدرتمندی بی موقع یعنی دقیقا" نزدیک ظهر میهمان درویش می شود ایشان از قضا ابدال و مداحی میهمان اوست . وقتی غذا را برای صاحب منصب و درویش مرتضی علی می آورد به صاحب قدرت بر می خورد، و از این که غذای صاحب منصب متفاوت نیست، ناراحت می شود، و می گوید؛ من نماینده حکومتم غذای مرا بسان این میهمانت یکسان قرار می دهی . درویش کاظمی هم می گوید خدا بین شما تفاوت نگذاشته و نگفته بین میهمانان فرق بگذار.
آن صاحب منصب ناهار نمی خورد و با قهر سوار اسب می شود، و می رود.
یکبار که درویش مه کاظم تازه از الشتر و ییلاق به چم ژاب رسیده ، همان صاحب منصب چهل نفر سوار را می فرستد تا میهمانش شوند و نتواند از پس این کار بر آید و دیگر ادعایش نیاید. ازقضا قبل از ورود سواران گردو فروشی سه گونی گردو دارد درویش خان کاظمی هرسه گونی را می خرد . وقتی میهمانهای ناخوانده می رسند ابتدا با دادن گردو سرشان را گرم می کند . در عرض کمتر از دوساعت آش و گوشت بره و بز را به صورت جداگانه به میهمانان تقدیم می کنند. آنها بعد از خوردن غذا به نزد صاحب منصب می روند، وبه حاکم گزارش می دهند که تا سرگرم گردو خوردن بودیم ، "دوریش مه کاظم" آش و گوشت تهیه کرد و ما خودمان متوجه نشدیم در کجا غذا ها را آماده کرده است. اینجا می رساند. [1]افرادی ازجامعه ی عشایری با درویش مه کاظم رقابت سیاسی اجتماعی داشته اند، و دوست نداشته اند که "دوریش مه کاظم" آنقدر رشد و محبوبیت کسب نماید. درویش مه کاظم صاحب قلعه و چارک دار و افرادی در منزلش فعالیت و کار می کرده اند . ایشان شخصیت بزرگ و ناشناخته ای است. و تحقیقات بیشتری را می طلبد. بنابراین ، بی ربط نیست که افرادی براو رشک ببرند و چشم دیدن نام آوری و ترقیات وی را در آن زمان نداشته باشند، غافل از آنکه خداوند وقتی نام کسی را بخواهد جاودانه کند، توطئه ی صاحبان قدرت و ثروت به جایی نمی رسد.
طبق خاطرات مُعمرین از رفتار " درویش کاظمی" چنین گفته اند؛ که چندنفرسارق ، شب از خانه و آغل گوسفندان" درویش مه کاظم"، که درچمژاب بوده است ، تعداد پانزده رأس چپش ( بزغاله ) ، و گوسفند را می دزدند. یکی از راهزنها که نسبت به بخشندگی درویش مه کاظم آگاهی پیدا می کند . نیمه شب می آید، و از خانه درویش درخواست نان میکند. ایشان مقداری آرد به اومیدهد، هنگام رفتن تحت تأثیر محبت درویش قرار میگیرد وجدانش بیدار می شود، رو به درویش کاظمی می کند، و می گوید؛ درویش بزرگوار، حقیقتا" ماچندنفر دزد هستیم ، چند راءس از گوسفندان شما راهم دزدیده ایم، الآن می روم آنهارا برمیگردانم . درویش با اینکه اورا نمی شناخت گفت اشکالی نداردبروید امورتان را با آنها انجام دهید. هروقت وضع شما خوب شد پس بدهید. ( به نقل از بزرگان چمژاب )
نهایت تلاشها و بخشندگی های " دوریش مه کاظم" در جایی به میهمانی می رود ، هنگام برگشت بعد از چند ساعت استفراغ می کند، و از دنیا می رود . روحش شاد و یادش گرامی باد.
�
فرزندان محمد کاظم:
۱ - درویش ( دوریش مه کاظم )
۲ - مه تی ( محمد تقی )
�
فرزندان شاسلطان کاظمی:
شا سلطان کاظمی، دختر درویش کاظمی، و همسر علی حسین آقایی از طایفه ی پایروند بوده است و دارای شش فرزند به شرح زیر می باشند؛
۱ - محمد آقایی
۲ - شیرین جان آقایی
۳ - حسین آقایی
۴ - طوبی آقایی
۵ - رقیه آقایی
۶ - احمر آقایی
فرزندان محمد تقی کاظمی:
ایشان دارای دو فرزند به نامهای قدمخیر و مظفر بوده است اما چون محمد تقی زود از دنیا می رود. کدخدا صید جعفر جمالی از ایل بیرانوند و طایفه یا تیره ی کلاهدوز که داماد محمد تقی بوده است. زمانیکه ثبت احوال سیار می آید نام فامیلی خود ( جمالی ) را بر برادر زنش، و نام فامیلی سگوند را برای همسرش بر می گزیند. اما در واقع شهرت واقعی آنها ( مظفر و قدمخیر ) کاظمی است ، زیرا آنها نوه ی محمد کاظم بیرانوند می باشند. درهرصورت فرزندان محمدتقی کاظمی عبارتند از؛
۱ - قدمخیر سگوند ( کاظمی )
۲ - مظفر جمالی ( کاظمی )
�
تصویر ناصر جمالی ( کاظمی ) فرزند مظفر و نوه ی محمد تقی کاظمی در کنار همسرش بانو پروین بیرانوند دختر مرحوم مهدی ( مِطیر ) بیرانوند از تیره ی شمسین بیرانوند
�
�تصویر ناصر جمالی ( کاظمی ) فرزندمظفرونوه ی محمد تقی کاظمی و نتیجه "مه کاظم بیرانوند"
�
تصویر مرحوم شیرخدا کاظمی نوه ی درویش کاظمی و همسرش بانو زینب مهرجو از تیره ی شمسین بیرانوند
�
مشهدی علی حسین آقایی از طایفه پایروند، شوهر شاسلطان کاظمی، و داماد درویش کاظمی بیرانوند
سردار رمضان کاظمی که ماسک زده ، و در حال پخش نذری می باشد . ایشان نوه ی درویش کاظمی است.
�
مرحوم شیر خدا کاظمی در حال تنظیم کردن دانش اموزان دبستانی. ایشان نوه ی درویش کاظمی هستند.
�
تصویر ماه سلطان کاظمی فرزند شیرخدا کاظمی و همسر ولی بگ زینی وند می باشند.
�
فرزندان مظفر جمالی:
۱ - ناصرجمالی ( ازفرهنگیان محترم شهرستان دره شهر )
۲ - علی جمالی
۳ - احتشام جمالی
۴ - زرین تاج جمالی
۵ - خانم تاج جمالی
فرزندان قدمخیر جمالی:
۱ - جعفرجمالی معروف به شیخ جعفر از فرهنگیان و افراد سرشناس بیراندند در منطقه سیمره و لرستان می باشد . ایشان فرزند کدخدا صیدجعفر جمالی بیرانوند از تیره کلاهدوز می باشند. جعفر جمالی با روحانیت و افراد متدین حشر و نشر دارند.
بیشتر ساکنین روستای چم نمش دره شهر از ایل بیرانوندهستند، که با طایفه میر و زینی وند و کولیوند پیوند خویشاوندی دارند. در روستای چم نمش افرادی از طوایف کله مرد و ملکشاهی و میر و سوره میری و حسنوند و مالامیر هم بوده اند که الان بیشترشان در کوی طالقانی و هومان سکونت گزیده اند.
۲ - هاجر جمالی
۳ - لیلا جمالی
۴ - نازاره جمالی
۵ - رضا قلی
۶ - محمد قلی جمالی ( ایشان در راه امر به معروف و نهی ازمنکر با فردی درگیر می شوند. و در این مسیر کشته و به عبارتی شهید می شوند، و کدخدا صیدجعفر جمالی که از افراد با گذشت و دوران دیده بودند، از قاتل گذشت نمود. )
فرزندان جعفر جمالی:
۱ - فاطمه جمالی
۲ - جوادجمالی ( در سانحه تصادف از دنیا رفت )
۳ - سجاد جمالی ( درسانحه تصادف به همراه برادر و شوهر خواهرش از دنیا رفت )
�
۴ - فروغ جمالی ( ایشان دارای تحصیلات عالیه است و همسر فردی شایسته از طایفه شمسین بیرانوند می باشند )
۵ - اسماء جمالی
�
تصویر جعفر قلی جمالی نوه ی محمد تقی کاظمی و فرزند کدخدا صید جعفر جمالی و قدمخیر کاظمی است.
زنان درویش کاظمی:
درویش خان کاظمی ابتدا مادر مرحوم منصورخان هاشمی را به همسری بر می گزیند، ولی از ایشان صاحب فرزند نمی شود. بعداز آن با خدیجه فرخشاهی کولیوند ، که از زنان شایسته ی ی فرخشه می باشند ا زدواج می کند. و از این زن بزرگ صاحب یک پسر به نام محمد و یک دختر به نام شاسلطان می شوند.
ازدائیهای بزرگ محمد و شاسلطان می توان به مرحوم حاج مهرعلیخان، ومرحوم حاج صید یوسف، و مرحوم حاج ابراهیم، و حاج احمدشا، وحاج یدالله معروف به یدی فرخشاهی اشاره کرد . مرحوم محمد کاطمی خودش و فرزندانش بسیار دایی های گرانمایه ی خود را دوست دارند . و آنها را به بزرگی و صلابت و ارجمندی یا د می کنند
نگارنده غیرت و پشتکار و صدق و صفای فرزندان و نوه های درویش مه کاظم ، که یکی از آنها هم شهید می شود، را ازجوهره ی انسانی این بانوی مهربان و با درایت یعنی بانو خدیجه فرخشاهی کولیوند می داند.
بعد از مرگ درویش خان کاظمی ، خدیجه با اسد بگ فرزند کدخدا یاره هاواس ِکولیوند ازدواج می کند، و از ایشان صاحب دختری به نام زبیده می شوند، زبیده زن حاج یدالله یاری می شود و از ایشان فرزندان شایسته ای چون مرحوم ستار و حشمت یاری و سایر فرزندانش که نگارنده حضور ذهن ندارد، را می توان نام برد. همه ی فرزندان زبیده نیز از افراد با نفوذ و تاءثیر گذار در جامعه می باشند.
فرزندان درویش خان کاظمی:
۱ - محمد کاظمی
۲ - شاسلطان کاظمی
محمد کاظمی با شا زنان زینی وند از طایفه چاره میر ازدواج می کند. شازنان دخترعموی آقایان حاج رضاحسین و کربلایی سلطان حسین زینی وند می باشند . البته چاره میرها جزو ایل سگوند می باشند و در سیمره و برخی از نقاط لرستان ازجمله در روستای ایرانشاه خاوه پراکنده اند و زن اول رضا حسین یعنی مادر استاد اصغر زینی وند نسبت فامیلی با کولیوندها داشته است.
فرزندان محمد کاظمی و بانو شازنان زینی وند عبارتند از؛
۱ - شیر خدا کاظمی
ایشان جزو فرهنگیان شهرستان دره شهر بودند، در عنفوان جوانی با دختر میرزابگ که اصالتا" از بیرانوندهای هرو و زاعه بودند و در آن زمان ساکن دهستان ارمو بوده اند؛ ازدواج می کند . حاصل این ازدواج دختری به نام شناسنامه ای مهوش کاظمی می باشند اما این دختردر دهستان ارمو نامش ماه سلطان معروف به مامان است. ماه سلطان ( مامان ) اکنون همسر ولی بگ زینوند بوده، و ساکن ارمو می باشند.
مرحوم شیرخدا خیلی زود از همسر ارمویی اش جدا می شود و بعد از آن با زینب دختر مرحوم فهیل شمس از بزرگان شمسین بیرانوند و ساکن چم نمشت ازدواج می کند. بعد از مدت مدیدی که باهم زندگی می کنند، مرحوم شیرخدا کاظمی در اثر سکته ی قلبی، به دیار حق می شتابد.
�
۲ - معصومه کاظمی؛ ایشان همسر جناب اقای صید رضا شکری کارمند بازنشسته ی اداره مخابرات شهرستان دره شهر می باشند. جناب صید رضا شکری اصالتا" از تیره صالحوند، وطایفه زینی وند می باشند. بانو معصومه کاظمی وجناب صید رضا شکری فرزندان شایسته و ارزشمندی دارند. که معجونی از ایلات بیرانوند و کولیوند و زینی وند و سگوند
می باشند.
تصویر پاسدار رشید اسلام سردار رمضان کاظمی و همسر خواهرش جناب آقای کربلایی صید رضا شکری کارمند بازنشسته اداره مخابرات شهرستان دره شهر
�
تصویر مهوش کاظمی معروف به ماه سلطان ( مامان ) دختر مرحوم شیرخدا کاظمی و برادرزاده ی سردار رمضان کاظمی است که مانند اجدادش در حال تلاش و کوشش است.
�
۳ - سردار پاسدار رمضان کاظمی؛ ایشان از سخنوران و نیروهای تبلیغی سپاه پاسداران دره شهر می باشند که خدمات ارزشمند ایشان در این مقاله ناممکن است. ایشان به زعم نگارنده و تمامی مُعمرینی که پدر بزرگ و مادر بزرگ وی را دیده بودند و یا آوازه ی انسانیت و سخندانی آنها را شنیده بودند رمضان که با صلابت و جراءت سخن می گفت؛ همه می گفتند . ایشان نوه ی "دوریش مه کاظم" ( درویش پسر محمد کاظم ) است. رمضان مرد جبهه و جنگ و ارشاد اسلامی بودند نگارنده درخدمتش بارها و بارها برای روستاییان دیارمان نماز جماعت دعای توسل و حتی فیلمهای آموزنده نشان می دادیم یادش به خیر دوران مردی و مردانگی و جهاد مقدس و ساده زیستی، و اخلاص در عمل بود. مانند امروز شکاف طبقاتی و زر اندوزی و اختلاس در دولت کریمه معنا نداشت آن دوران دفاع مقدس؛ دوران دلاوری و ایمانداری و وطن دوستی و ایثارگری و جمع تمام فضایل در خدمتگزاران اقشار مختلف جامعه از مشاعل آزادتا نظامی و انتظامی و بسیجی و سپاهی و دولتمردان و فرهنگیان و دانش آموزان ، و کشاورزان و دامداران وصاحبان حِرَف و مشاغل همه برای وطن و اعتلای کلمه الله خدمت و ایثار می کردند . امام بت شکن انقلاب اسلامی ، حضرت امام خمینی ( ره ) هم با رهبری داهیانه اش سنگ تمام می گذاشت، اعجوبه شهرستان دره شهر در امر تبلیع و ارشاد اسلامی وایجاد کننده ی بذر امید وشور و هیجان تمام در مراسم تشییع پیکر پاک شهدا و نمازجمعه و جماعت همه نقش برادر رمضان کاظمی هویدا و آشکاربود.
�
سردار پاسدار رمضان کاظمی با دختر خاله اش مهرانه زرین فرزند علی اکبر از تیره ممصارم بیرانوند ازدواج می کنند، و حاصل این ازدواج پنج فرزند شایسته هستند ، که نامشان به شرح زیر است؛
۱ - مهندس حسین کاظمی دارای مدرک کارشناسی کامپیوتر ( رایانه ) می باشند.
۲ - ام البنین کاظمی دارای مدرک کارشناسی ارشد زبان انگلیسی است ، و در دانشگاه های لرستان مدرس زبان هستند.
۳ - زهرا کاظمی دارای مدرک کارشناسی حسابداری است و شوهر کرده است.
۴ - سمیه کاظمی دارای مدرک کارشناسی روانشناسی بالینی است. و شوهر کرده است.
۵ - فاطمه کاظمی دیپلم بوده و شوهر کرده است.
�
سردار رمضان کاظمی در کنار همسرش بانو مهرانه زرین فرزند علی اکبر زرین ازتیره مُمصارم بیرانوند، و پسرش مهندس حسین کاظمی
�
�
�
از راست، ملوک زرین ، مادرشهیدکرمعلی کولیوند ، و پدرش علی اکبرزرین و بچه هایش. علی اکبر زرین پدر زن سردار رمضان کاظمی است.
�
�
�
پاسدار اسلام دانشجوی رزمنده؛ شادرروان شهید محمد رضا کاظمی نوه ی درویش کاظمی
�
�
۴ - �شهید محمدرضا کاظمی:
ایشان متولد شانزدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۴ شمسی در روستای چم نمشت از توابع شهرستان دره شهر و استان ایلام
می باشند . نام پدرش مشهدی محمد کاظمی و نام مادرش مشهدیه بانو شازنان زینی وند بودند. وی در دورانی که در مقطع راهنمایی و دبیرستان تحصیل می کردند با معارف انقلاب اسلامی و شور انقلابی جامعه آشناشدند. ایشان در مانورهای نظامی سپاه که در شهرستان دره شهر برقرار می شد شرکت فعال داشتند . وی آن زمان در مقطع دبیرستان تحصیل می کردند. ایشان درمرکز تربیت معلم شهید بهشتی تهران در رشته ی دینی - عربی پذیرفته شد، وی در زمانیکه جبهه ها نیاز به رزمندگی و ایثارگری داشتند، ایشان از تربیت معلم راهی جبهه های حق علیه باطل می شوند
وی بعد از مدتی که به عنوان رزمنده در جبهه های غرب و جنوب فعالیت می کردند، بلاخره در تاریخ ۱۳۶۶/۸/۱۰ شمسی در مهران به مقام شامخ شهادت نایل آمدند. از ایشان وصیت نامه ای انقلابی و نگارش چند خاطره از جبهه های حق علیه باطل باقی مانده است، که در نوع خود زیبا و با ارزش و کم نظیر هستند.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
گزیده ای از وصیت نامه ی شهید محمد رضا کاظمی به شرح زیر است؛
پیامی که دارم به دوستان ، [و] همکلاسان این است که در دو جبهه درس و جنگ کوشش کنید، تا موفق شوید و در جبهه در موقع ضروری حضور یابید و هر خدمتی که از دستتان [بر]می آید [به]کنید و جبهه ها را خالی نگذارید و توصیه ای که به خواهران دارم این است که حجاب اسلامی خود را حفظ کنند که سیاهی چادر آنها کوبنده تر از خون شهید است و دامن شما باید محل تربیت فرزندان شما باشد .
�
�
�
تصویر شهید محمد رضا کاظمی - دانشجو - معلمی که در عنفوان جوانی با رزم حماسی اش به لقاء حق پیوست.
�
سه خاطره از شهید محمد رضا کاظمی:
باتوجه به این که دردوران دبیرستان و تربیت معلم توجه خاصی به آموزش قران کرده بود، به خاطر توانائیش ، درجبهه های حق علیه باطل شهید محمدرضا کاظمی برای همسنگرانش، کلاس احکام، قرآن، اخلاق و مسائل عقیدتی برگزارمیکرد، ، ایشان می گفت؛
من وقتی واردگردان شهیدبهشتی شدم بسیارخوشحال شدم، بخاطراینکه از دبیرستان شهید بهشتی دره شهر به تربیت معلم شهید بهشتی تهران وازتربیت معلم شهید بهشتی تهران به تربیت معلم شهید بهشتی مهران یعنی گردان شهیدبهشتی مهران آمدم، ، [همین فراز کوتاه شهید گرانقدر خدمت در جبهه و همراهی با رزمنده ها راچون کلاس درس و تربیت معلم می داند. ]
خاطره دوم، ، وقتی در اطلاعات عملیات بودم درمهران یکروز صبح زود با یکی ازهمرزمانم به شناسایى دشمن رفتم ما تا پشت دشمن رفتیم مأموریت را انجام دادیم هوا روشن شده بود راه را گم کردیم، ، باهم شهادتین را گفتیم، ، چون مطمئن بودم یا شهید یااسیر میشویم، ، با توکل بر خدا بسم الله گفتم وحرکت کردیم، ، یک مرتبه وارد نیروهای عراقی شدیم برای اسارت یا شهادت آماده شدیم، من کمی عربی بلد بودم، ، [ منطورش خواندن آیه ی وجعلنا بوده] ازجلوچشمشان رد شدیم حتی من باعربی سلام کردم جواب دادند کسی ازمانپرسید شما کی هستید ازکجا آمده اید بسلامت رد شدیم، ، یک لحظه ناخودآگاه بیاد آیه قرآن کریم افتادم که خدا فرموده آنها کروکورولال هستند یقین داشتم خدا پرده ای بین ما و آنها انداخته بود که آنها مارانبیند، جزقدرت خدا چیزی ندیدم، ، ، الحمدالله بخیر گذشت، ،
خاطره سوم، ،
انگیزه خود را از آمدن جبهه چنین بیان میکند،
دردرجه اول، رضایت خداودفاع از حریم اسلامی وبه فرموده امام حسین علیه السلام نهی ازمنکر وامربه معروف، ،
وبه فرموده امام عزیزمان، صدور انقلاب اسلامی به جهان، ،
ریشه کن کردن کفرواستکبار درروى زمین، ،
حمایت ازمحرومین و مستضعفین جهان خصوصا مردم مظلوم و دربند عراق، ، ،
خودسازی در دانشگاه کربلا که همان جبهه های جنگ است، ،
�
شهید محمدرضا کاظمی راجع به امام خمینی ره میگوید؛
امام امت؛[خمینی کبیر] این قلب تپنده ی رزمندگان ، مثل یک چراغ است که انسان رادر تاریکی و ظلمت، شادوخوشحال می سازد، این طوری احساس میکنم سنگرما وقتی عکس امام در داخلش نبود یک سنگ سرد و تاریک بچشم می خورد وقتی که عکس امام را در سنگر نصب کردیم انسان خودبخود وقتی نگاه میکرد منقلب می شد و این سنگر حالت دیگری [به خود]گرفته بود و این سنگر تاریک وسرد به سنگری روشن و گرم تبدیل شده بود انشاءالله که امام را زیارت کنیم از نزدیک انشاءالله،
�
�
دانشجوی شهید محمد رضا کاظمی
�
وصیتنامه شهید:
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و درود و سلام و صلواتی برمحمد ( ص ) و آل اطهارش ( ع ) و درود و سلام� بر فرمانده ی� کل قوا این استوره� صبر و مقاومت امام خمینی و درود و سلام برتمامی شهیدان راه حق و خانواده های معظم آن ها و درود و سلام براسراء مفقودین ، جانبازان و خانواده های صابر آن ها و درود و سلام بر مردم همیشه درصحنه و حزب ا. . . دره شهر و درود و سلام بر رزمندگان پر توان اسلام در سراسر جبهه های نبرد حق علیه باطل و درود و فراوان بر معلمین و اساتید محترمی که ما را در راه کسب علم و دانش یاری نمودند مخصوصاً مربیان و معلمین شهیدمان پرویز نوروزی� و غلام حسین زینی وند این دو اسوه تقوا و اخلاق – شهید نوروزی که درسر کلاس ریاضی دراوایل جنگ و انقلاب مثال های خود را با شهید و شهادت بیان می کرد و مانند شیر نظران در بین کسانی که می خواستند دانش آموزان را با بیانات و روزنامه های چپی خود منحرف کنند می غرید و آن ها را رسوا می کرد بچه ها را به انقلاب توجیه و راهنمایی می کرد و شهید غلامحسین زینی وند که هم در جبهه و هم در سر کلاس محل کار خود با آن اخلاق حسنه خود� و بچه ها را ارشاد می کرد.
یادم می آید درسال 62 عملیات والفجر 5 بود و بچه ها هر وقت ناراحت می شدند و یا ناراحتی بر ایشان پیش می آمد پیش غلامحسین می رفتند . باصحبت کردن و قوت قلبی که می داد بچه ها گویی اصلا ً مشکل و ناراحتی نداشتند و من هم با بینشی که داشتم و چون شیفته ی این دو معلم �شهید شدم شغل معلمی را برگزیدم تا اینکه مثل آن ها بتوانم خودم را بسازم و به دیگران خدمتی کرده باشم و مثل آنها در میدان نبرد کشته شوم. خدایا خودت می دانی که آرزوی من این است و اما چند توصیه دارم �به مردم همیشه در صحنه و دوستان و مسئولین محلی: درود بر شما مردم سلحشور و انقلابی دره شهر که با عملتان عملا ً ثابت نمودید که پشتیبان انقلاب و امام هستید انشاءالله که همان طور که هستید جبهه ها را گرم نگه دارید و پشت جبهه ها را با شرکت در مراسمات و کمک های مادی و معنوی خود کماکان گرم نگهدارید انشاالله� پیروزی ازآن مسلمین ومؤمنین است .
�یک توصیه دیگرکه دارم این است :
که وحدت داشته باشید ازتعصب های قبیله ای و قومی بپرهیزید که دشمن ازاین مسئله سؤ استفاده می کند و نیز نماز جمعه رافراموش نکنید ومسجدها راخالی نگذارید و از معلمین دلسوز و خدمتگزار همانطور که با محرومیت دارید به این انقلاب و این مردم محروم خدمت می کنید و با دلگرمی شوق فروان در ارشاد و راهنمایی محصلین عزیز کوشش کنید و آن ها را نسبت به انقلاب آگاه سازیدکه این ها آینده سازان مملکت هستند.
خداوند شما معلمین را که شغل پیامبری را انتخاب کرده اید موفق و مؤید گرداند و خدمتی که به ما کرده اید خدواند عوض آن رابدهد و ما که نتوانستیم جبران کنیم انشاالله که ما را می بخشید. �
اما شما نهادهای انقلابی� و سایر سازمان های خدمتگزار برادرانی که در پیش �برد انقلاب سهم بسزائی داشته اید شما را به خدا هرچه از دستتان بررمی آید به این روستاییان و مردم این خطه شهید پرور بکنید اینها حق برگردن شما دارند این ها ذخائر انقلابند به این زحمت کشان کمک کنید که خداوند پاداش شما راخواهد داد ، مبَلِغین و روحانیون را برای ارشاد مردم به روستاها ببرید وگام ضروری را به آنها �تعلیم �بدهید آن ها را نسبت به مسائل روز و خدمتی که می کنید آگاه سازید تا آن ها هم به این انقلاب و این خدمتی که شما می کنید دل گرم وخوشحال بشوند و در جذب نیروهای مردمی برای جبهه ها با سپاه پاسداران همکاری کنید که سقوط صدام نزدیک است.
از وسایل نقلیه ای که دراختیار دارید جهت انتقال مردم از روستاها به نماز جمعه استفاده کنید که شرکت مردم در نماز جمعه خاری است درچشم منافقین و پیامی که دارم به دوستان ، همکلاسان این است که در دو جبهه ی درس و جنگ کوشش کنید تا موفق شوید و در جهبه در موقع ضروری حضور یابید و هر خدمتی که از دستتان می آید بکنید و جهبه ها را خالی نگذارید.
و توصیه ای که به خواهران دارم این است :که حجاب اسلامی خود را حفظ کنند که سیاهی چادر آن ها کوبنده تر از خون شهید است و دامن شما باید محل تربیتی فرزندان شما باشد آفرین بر این دامن پاک که چنین فرزندانی تربیت نموده و آن ها را راهی جهبه نبرد با دشمنان می نماید.
و آخرین �پیام که پیام رزمندگان و شهداء ��اسراء� است این است که تا سرنگونی کفر و فساد این �نهضت �و این� جنگ را ادامه دهید �زیرا امام �فرمود : اگر خمینی هم تنها بماند با این قلدران �و مفسدین مبارزه خواهد کرد. بنده در آخر از تمام دوستان ، فامیل ها و آشنایان� طلب عفو و مغفرت می کنم و انشاءالله �که ما را می بخشند ما که خوبی نداشتیم امیدوارم که� بدی های ما را به� بزرگواری خود ببخشید .
�
در پایان از پدر و مادر دلسوز و شکسته دلم و برادران و خواهر عزیزم و سایر اهل خانواده �و بستگانم طلب عفو وبخشش دارم انشاءالله که م
�
را حلال کنند و صبر پیشه سازند ، خدا با صابران است . نماز و روزه قضا دارم برایم بگیرید درصورت امکان و از همگی التماس دعا دارم برای امام دعا کنید مخصوصاً مادران شهداء که دل شکسته هستند و خداوند در دلهای شکسته است امام �را دعا کنید انشاءالله امام پیروز است کفر و ایادی ظلم و زور نابودند.
�
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی رانگهدار
�
رزمـــــــــندگان اســـــلام �نصـــــــرت �عـــــــطا� بفرمـــــا
�
خداحافظ محمدرضا کاظمی� - 1366/05/09
�
�
�
�
�
سردار رمضان کاظمی و همسرش بانو مهرانه زرین برسر آرامگاه شهید محمد رضا کاظمی در گلزار شهدای قلعه گل
نتیجه:
معرفی مختصر خاندان محمد کاظم بیرانوند؛ در حقیقت بیان فضائل زحمت کشیدن خالصانه، و دست دَهِش و اجرای سنت قرض الحسنه دربین مردم سیمره را درقالب معرفی درویش خان کاطمی بیرانوند که چقدر به همنوعان خویش رسیدگی می کرده اند. و انچه داشته اند با سایرین تقسیم می کرده اند و چه زیبا گفته اند، هرکه نانش نخورند نامش نبرند . صفت میهمان نوازی و رسیدگی به دامداران ا ز ییلاق برگشته ، چنان فضیلتی را برای درویش پسر محمد کاظم رقم ز ه است که سه چهار نسل است که فراموش نکرده اند ای فصایل نوشته می شوند، تا آیندگان و اقوام این مرد بزرگ و همسر لایقش مرحومه بانو خدیجه فرخشاهی کولیوند را هیچگاه فراموش نکنند ، و همواره به خاطر بسپارند ، که نیکو کاری در جهان ماندگار است.
و سعدی شیرین سخن فرموده است:
سعدیا فرد نکو نام نمیرد هرگز
مُرده آنست که نامش به نکویی نبرند
"حق به حق دار رسید"
نگارنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
چند ماه پیش در معرفی جناب آقای محمد باقر محمدی عضو محترم خانواده ی شهدا، استاد و مددکار و مددرسان در حوزه ی فعالیتهای گسترده ی هلال احمرنوشتم، که در آن مقاله مطالبی بدین مضمون آمده بود؛ توفیقات و تلاشگری های برادر محمد باقر محمدی براهل کمال و انسانهای وارسته و غیر تنگ نظر پوشیده نبوده ، و نیست، زیرا ایشان و مرحوم پدرش در دوران دفاع مقدس در راه وطن و دین و مذهب جهاد فی سبیل الله را در پرونده ی معنوی خویش دارند . چند ماه قبل که کشور دچار بحران اقتصادی و سیاسی و اجتماعی بدین شیوه نشده بود مسئولین و نمایندگان استان ایلام را برا ی بکار گیری وی که دارای سابقه ی خدمت و دارا بودن تجربه ی فراوان مددرسانی است، در یک مقاله بطور مبسوط و نصیحت گونه شایستگی چنین نیروی جهادی ای را یاد آوری کردم. برحسب وطیفه ی دینی و دفاع از خانواده ی شهدا و چنین جوان تحصیلکرده ای، توانمندیهای ایشان را مورد توجه قرار دادم. و هرچه منتظر ماندم دیدم که مقاله و نوشته ی بنده در استان خودم جواب نداد، اما امروز یکشنبه مورخ ۱۳۹۷/۵/۲۱ شمسی متوجه شدم که جناب دکتر علی اصغر پیوندی حکم سرپرست جمعیت هلال احمر استان کردستان را برای ایشان رقم زده است، وطی حکمی ایشان را انتخاب کرده است. ضمن سپاس از حسن انتخاب ایشان لازم به ذکر است ، که جناب محمد باقر محمدی اصالتا" جزو اتحادیه ی ایل کلهر به حساب می آیند، کارنامه ی چنین اتحادیه ای در مرز داری و وطن دوستی ، خصوصا" جان فشانی های داودخان کلهر ویارانش برکسی پوشیده نیست. بنابراین خدارا شاکرم که دانش آموخته ی شهرم که ا ز جوانان برومند و باادب و اخلاص است به چنین جایگاهی از خدمتگزاری و مددرسانی رسیده است. واقعیت اجتماعی آن است که مسئولیتها را باید به افراد درد کشیده و شهید داده و مسئولیت پذیر و خوشنام سپرد . خصوصا" زمانی که چنین افرادی مانند استاد محمد باقر محمدی تخصص و علم و دانش لازم را نیز برای خدمت بیشتر به مردم و جامعه ی مسلمین داشته باشند.
... [مشاهده متن کامل]
درپایان ؛ اینجانب حسن تدبیر مسئولان محترم هلال احمر کشور و استاندار و نمایندگان مجلس شورای اسلامی استان کردستان را در انتخاب جناب آقای محمدباقر محمدی به سرپرستی جمعیت هلال احمر استان کردستان را تبریک عرض نموده، و از این که به افکار عموی اعتنا فرموده اند، و حق را به حق دار داده اند، نهایت تشکر و قدر دانی را دارم
"من الله التوفیق"
حقوق عابران پیاده
�
با توجه به افزایش ماشین آلات و همچنین رابطه افراد و مسئولین، برای خدمت رسانی از ضروریات شهرهای کوچک و روستاهای تابعه می باشد . یکی از مصداق های پیشرفت و توسعه وجود راه های مواصلاتی برای ارتباط بیشتر و تسهیل در فعالیتهای خرید و فروش و رساندن زیادی محصولات به شهر و سایر مناطق، راه های مناسب و مطمئن را طلب می نماید . نه راه های حادثه خیز که هرسال تلفات جاده ای زیادی وقوع می یابد و خانواده هایی بی سامان می شوند . و هزینه های مختلفی تراشیده می شود سامان بخشیدن به دامداری که در بیخ گوش شهر های کوچک چه می گذرد ، رفع مزاحمت سگها و موجوداتی که بهداشت عمومی را به خطر می اندازند. نظافت شهر و رفع آلودگی های صوتی و بهداشتی، و احترام متقابل و کمک به جامعه پذیری بهتر فرزندان این شهر های کوچک و نگارش ثبت مفاخر فرهنگی و تاریخی و معرفی بهتر شهدا و بزرگان این مناطق در کنار شناخت بزرگان ملت همه برای کسب هویت و احساس سر بلندی و آرامش روحی و روانی آنها موءثر است. معین کردن قطعه زمینی در کنار قبرستانهای شهرهای کوچک توسط شهر داری ها، برای شناخت والگو گیری آیندگان از آنها ضرورت دارد، به عبارت دیگر مشخص کردن قطعه ای از خاک قبرستانها برای قبر علما و هنرمندان و اهل قلم و دانایان جامعه و. . . . می تواند تآثیر فرهنگی داشته باشد. . و صدالبته هزار درخواست دیگر از جمله حفاظت از کوه و درخت و آب و کلا� محیط زیست آن شهرها و تخریب نشدن میراث فرهنگی وتاریخی و جنگلها و. . . . همه ما را وامی دارد ، که در زیبا سازی و نظافت شهر و روستا و رعایت
... [مشاهده متن کامل]
حقوق عابران پیاده و. . . شهرهای کوچک را مهیای جلب توریست کرد، و مسئولان آن شهرهابه ایجاد اشتغال و رفع بیکاری جوانان و ایجاد انگیزه وکمک کردن آنها برای ازدواج ساده، و تشکیل خانواده، همه را به داشتن شهرهائی پرجاذبه و کم آسیب، مفتخر می سازد . مسئولان این شهرهاو شهروندان مسئولیت پذیر، چنانچه وقت و انرژی خود را به صرف اموری که نیاز جامعه است ، مبادرت ورزند، شاهد بالندگی و نظم واخلاق و فرهنگ شایسته در چنین مکانهایی خواهیم بود. از طرفی نیز درسطح کلان در رسانه های پر تیراژ و درخواست ازمسئولان بالای مملکتی برای یک سامانه و شعبه ای رادیویی مخصوص برخی از این شهر ها که سابقه باستانی دارند، فرهنگ و زیست بوم آنها را در بدنۀ کشور بزرگ ایران جاودانه خواهد ساخت به امید بر آورده شدن چنین آرزوهایی. . . .
احمدلطفی - مدرس دانشگاه های پیام نور بدره و علمی کاربردی دره شهر
افزایش جمعیت ضرورتی اجتناب ناپذیر
احمدلطفی - مدرس دانشگاه پیام نور بدره
جمعیت گروهی از افراد انسانی که در یک محیط جغرافیایی بصورت خانوار زندگی می کنند و رفتار متقابل و ارتباط نسبتاً پایداری باهم دارند و در قالب دستجات و گروه های انسانی به حیات خود ادامه می دهند را جمعیت انسانی می گویند.
در دنیای امروز که جنگ و خونریزی و زیاده خواهی به اوج خود رسیده است و گروه ها و دولت هایی خود را ملل و جامعه ی برتر در جهان می دانند ودر همه امور فقط به منافع خویش می اندیشند به همین خاطر کثرت و جمعیت جوان کشورهای غیر خودی را برنمی تابند و به انحاء مختلف سعی در کشتار جوامع جهان سوم و عقیم کردن و فلج کردن کثرت جمعیت آنها را دارند آنها برخی کشورها با جمعیت جوان را مزاحم زیاده خواهی خود می بینند و در این راستا کشور انقلابی ما ایران هم از نظر دشمنان و مستکبران عالم دور نمانده است و دشمنان با جنگ هایی که در اطراف ما به راه می اندازند ناخواسته ما را در آن جنگها وارد می نمایند چون امنیت و ثبات کشورهای همجوار برای کشور بزرگ ما یک استراتژی مهم است و صلح و آرامش موجب بالندگی و توسعه و برنامه ریزی و پیشبرد اهداف و مقاصد برنامه های زیر بنایی می شود. در عالم امروز طرفداران کاهش جمعیت آن هم برای غیر خودی ها� چهره ی خود را نشان داده اند و افزایش جمعیت متناسب را� برای خود در دستور کار� قرار داده اند تا آنجا که جولیان سیمون ( 1998 - 1932 ) اقتصاد دان معروف دانشگاه مریلند عقایدی علیه برنامه های کنترل جمعیت داشت وی رشد جوامع انسانی را یک بلا تصور نمی کرد بلکه آن را �منبع نهایی� می پنداشت.
کشور ما در دهه ی شصت تا هفتاد شمسی بدلیل افزایش موالید و کاهش مرگ و میر و ضعف منابع اقتصادی و عدم تامین نیازهای کشور برنامه ی کنترل جمعیت و کاهش باروری مورد توجه دولتمردان قرار گرفت. غافل از آنکه دربارة کنترل جمعیت کشور ما دچار افراط و تفریط شده ایم یا مثل دهه ی پنجاه و شصت و حدودی از هفتاد و ما بی رویه باروری را افزایش دادیم که جمعیت کشور بسیار جوان و در حالت انفجاری قرار گرفت و گاه مثل انجام برنامه ی کنترل جمعیت آنقدر کاهش باروری تشویق شده است که الآن این طرز فکر غلط نهادینه شده است و کشور را تا مرز انتحاری برده و ما اگر این روند را ادامه دهیم در آینده ی نه چندان دور جمعیت کشور کاهش می یابد� و این در حالی است که ضرورت
کنترل شدید باروری از لحاظ متون دینی مورد قبول نیست بلکه برعکس افزایش جمعیت کارآمد مدنظر بزرگان دین ما می باشد تا آنجا که پیامبر اسلام ( ص ) در نهج الفصاحه فرموده است: ازدواج کنید و فرزند دار شوید و جمعیت را افزایش دهید زیرا من در روز قیامت با افزایش تعداد امتم به سایر امت ها مباهات می کنم و در حدیث دیگر می فرماید: زن مهربان و بچه آور بگیرید زیرا من در روز قیامت به کثرت شما بر سایر پیغمبران افتخار می کنم ( نهج الفصاحه به کلام - ) �
مقام معظم رهبری در سال 1391 شمسی در جمع مسئولان به ضرورت جدی توقف سیاسی کنترل جمعیت و خطرات ادامه روند کنونی لزوم فرهنگ سازی برای رشد جمعیت و نیز لزوم داشتن جامعه ای بانمای جوان به عنوان عاملی مهم در راستای نیل به به پیشرفت درعرصه های علمی و . . . را هشدار دادند�
معظم له درهمان جلسه فرمودند � من این را همین جا عرض بکنم جمعیت جوان و با نشاط و تحصیلکرده و با سواد کشور امروز یکی از عاملهای مهم پیشرفت کشور است � . . . اگر جمعیت ( کشور ) ما روند کاهش داشته باشد و پیری و سالخورده شدن جمعیت با کاهش زاد و ولد همراه است اینها چیزهای خطرناکی است. اینها را بایستی مسئولین کشور به جد نگاه کنند و دنبال کنند.
حقیقت هم همینطور است چون پیامدهای کاهش جمعیت از لحاظ اقتصادی اجتماعی نظامی فرهنگی سیاسی کشور را تحت تاثیر قرار می دهد و روند کاهش جمعیت با ضعف امنیت رابطه ی مستقیم دارد. �
البته برای افزایش جمعیت باید زیر ساختهای آنرا در کشور مهیا کنیم� یعنی : هم از نظر فرهنگ سازی و هم از نظر وضعیت آموزشی و بهداشتی و اشتغال و درآمد و ازدواج شهروندان وجوانان بایستی برنامه ریزی حساب شده و پویا داشته باشیم. � وبا� رعایت جنبه های تشویقی برای افزایش باروری بطور عملی این امر را تقویت کنیم.
این دومقاله در هفته نامه پیک ایلام چاپ شده بودند.
میر نوروز
درود بر میر
میر نوروز لرستانی کیست؟
گذری کوتاه برشرح حالی از میر نوروز شاعر شهیر لرستانی
میر نوروز کیست؟
مه میر نوروزم میر دیاری کل تور سی مردمو کنم سواریمیر نوروز بدون شک پس از بابا طاهر ( و شاید هم قبل از او ) مشهور ترین وبزرگترین شاعر لر زبانی است که اشعارش نه تنها در میان لرهای کوچک در لرستان بلکه با اندکی تغییر تک بیتی های او در موسیقی و زبان لرگپه ( بختیاری ) نیز راه یافته است .
... [مشاهده متن کامل]
می گویند زمانی ژاپنی ها و در حال حاضر هم چینی ها مدعی بوده و هستند که خانه ای در سراسر کره زمین وجود ندارد که در آن یک وسیله ساخت این کشورها یافت نشود. با همین سیاق ( والبته بلا تشبیه ) نگارنده این سطور مدعی است، امروزه شما لر زبانی را در دنیا نخواهید یافت که حداقل یک بیت از اشعار میر نوروز را ( دانسته یا ندانسته ، تحصیل کرده یا درس نخوانده دربین کلیه اقشار و طیف های مختلف جامعه لرستان ) نداند و نخواند و زمزمه نکند. ( امتحان و تست این فرضیه مجانی است و مطمئن باشید خالی از لطف نیز نیست . محور عمده تک بیتی ها، اشعار و متون ترانه های این وبلاگ اشعار میرنوروز است که میتواند بعنوان ابزار اولیه محک این نظر مورد استفاده قرار گیرد ) .
از آنجایی که جایگاه رفیع بابا طاهر در ادبیات وفرهنگ لرستان ، علی رغم مقام والا و شامخش ، از منظری که بیانش رفت ، به عمق و وسعت جایگاه میر نبوده و نیست ( و شاهد این ادعا نیز محفوظات و مکنونات شعری و ابیات بکار برده شده در ترانه ها و زبانزدهای لری است ) لذا شاید بتوان به جرات میر نوروز را به همین دلیل مشهورترین و بزرگترین شاعر لر زبان چند قرن و چندین دهه گذشته لرستان نامید.
اما شرح حال میر:
میر نوروز از سران طایفه میر واعقاب شاهوردی خان بود ( شاهوردی خان دو قرن قبل از لطفعلی خان می زیسته وهم اوست که آخرین اتابک لرستان است ) . بنا به گفته خود میر:
نوبهاری فصل گل اومام و دنیا چارشمه سوری، بیست هشتم ماه
یکصد و سی و سه از بعد هزاری بگذرد بر من به سختی روزگاری
لذا میر نوروز در عهد سلطنت شاه طهماسب دوم مقارن هجوم افاغنه و ظهور نادر شاه افشار ( حدود ۳۰۰ سال پیش ) می زیسته و تاریخ تولدش آنگونه خود میر نوشته سال 1133 هجری قمری است ( سال قبل۲۹۴ = ۱۱۳۳ - ۱۴۲۷ ) بوده است. زادگاه میر منطقه جایدر در پلدختر لرستان است او بعد از سیر وسیاحت ها در لرستان و خوزستان و شیراز بالاخره بدنبال دلبر شیرین خود در دهلران چهره در نقاب خاک می کشد . از مزار و ارامگاه او اثر و نشان مستندی در دست نیست .
از اشعار میر نوروز چنین استنباط می شود که میر نوروز صدایی گیرا و رسا داشته و اهل کوهنوردی و شکار بوده است و نیز چهره ای جذاب داشته است . او به شیراز سفر می کند و در انجا ازدواج می کند
مردمونی زن گن بی و دچارم آو و کول هیمه و سرکت سیش می آرم
هر کسی داره زن گن بی حیایی درمونش مه دونم و هر کوم پیایی
خار پی کول پن کنی شو د سر جاش پوس خرگوش بکنی و کاله ی پاش
اما پس از مدتی دچار ناراحتی معده شده و چون مداوای پزشکان موثر نمی شود، در آخرین لحظات بیاد می آورد که چند دانه بلوط از لرستان با خود آورده ، میر با کوبیدن بلوط ها و خوردن انها بلافاصله مداوا و لذا یاد دیار و وطن مادری خود می کند، زنش را طلاق می دهد و روانه لرستان می شود:
همونی بلی ، رنجه کی عسگری ساز بهتره دو شال و نال شهر شیراز
میر نوروز دل سپرده عشقی بنام �شیرین� می شود ولی خانواده معشوق بدلیل فقر میر نوروز بوی جواب منفی می دهند، اما دو دلداده باهم عهد می بندند تا بجز با هم به ازدواج با دیگری تن درندهند.
هر که مینه من و تون ون و ناسور نه کفن وش برسه نه سدر و کافور
خانواده شیرین به سوی دهلران می روند و میر نیز بعد از مدتی از جایدر پلدختر و چگنی به سوی محال بالاگریوه رهسپار می شود ، چون از طریق آبدانان نمی تواند به دهلران برسد
آبدانان گر بهشت جاودانی بعد یار مه نه وینی آبدانی
راه گرمسیر را پیش گرفته و از طریق حسینیه صالح آباد به دهلران می رسد
ای دله سی دهلرو هی می زنی زار یه تونو یه دهلرو یه دی ین یار
و با گذشت چند سال بالاخره موافقت خانواده شیرین با ازدواج را جلب می کند و این دو بالاخره پس از سالها دوری بنا به عهد و قولی که با همدیگر گذاشته اند بهم می رسند.
مردمونی زن خو بهاره مرده زن گن چی زمستو همیشه سرده
شیرین نسبت به شوهرش ( میر ) نقشی بسیار مهم، وفادار و مهربانانه را ایفا می کند بگونه ای که زوایه دید زیبا و جذاب میر نوروز در اشعارش در مورد زن ( قبل و بعد از ازدواج با شیرین ) مرهون و مدیون وفاداری و مهربانی های شیرین می گردد .
خلاصه کلام آنکه ، مجموعه اشعار باقی مانده از میر نوروز به سه دسته تقسیم شده اند:
1 - اشعار فارسی 2 - اشعار لری 3 - تک بیتی های لری که طبیعتا بدلیل هدف این وبلاگ ( عشق به تمرین، حفظ ، تقویت و اشاعه زبان لری ) ترجیحا اشعار لری میر نوروز را دنبال خواهیم کرد.
گیسیاشه حلقه حلقه ونه سر دوش ماه نو خجل منه ز طاق ابروش
چشیاش چی چش آهوی تتاره ای چه ناز و ای چه غمزه چه خماره
باد اوما جومت ورشن رخسارت دیمه چی گیا نمی بارو سیت لیوه بیمه
شیط و کیژم مه سی تو هی چی قلنر هر کجا خآوم بی یره می نیم سر
نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 4:18 توسط محمد. مصطفی هادی | یک نظر
تک بیتی های مشهور میر
130 - شعر های لری
تاریخ : چهارشنبه 20 اردیبهشت1385
تک بیتی های مشهور لرستان
لری
ترجمه
ا دوسه مر نونی خوم دوسکتم
ار نیای تا قیامت هه چش و ره تم
ای دوست مگر نمی دانی خودم دوست توام
اگر نیایی تا روز قیامت هم چش به راه توام
او کیو دار حا میا نیزه سره چش
دس د جو ار بشوری مه سی سره رش
آن خالدار که میاید نیزه ( ای ) بر سر چشماش
اگر از جونت سیر شدی می ایستی سر راش
ای فلک وا تیر غم زه مینه بالم
همسایا شو خآو نارن د نال نالم
این فلک با تیر غم زده میون بالم
همسایه ها شب نمی خوابند از نال و نالم
آسمون تو نوار برفه نییر پا
دوسکم دو سفر یادش و خیر با
آسمون تو نبار و ای برف پا نگیر
دوستم در سفر است و یادش به خیر
ا مرگ مولتی به تا ماله بالا
دخترم به ای بکم کرمه دوما
ای مرگ مهلتی ده تا خانه بالا
دخترم را عروس کنم و پسرمو داماد
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
121 - شعرهای لری ( میر نوروز )
تاریخ : جمعه 15 اردیبهشت1385
میر نوروز شاعر شهیر لرستان
نمونه اشعار زیر از میر نوروز شاعر شهیر لرستانی است ( که در وقتی دیگر مطلبی جداگانه در باره این بزرگ مرد شعر لرستان خواهم نوشت ) نرمی و آرامی زبان شعر میر نوروز بهمراه ترکیب های تو در تو موسیقی زلال آن سبب گردیده تا شعر میر به ویزه تک بیتی های لری وی از لطافت ، انعطاف و زیبائی خاصی از لحن موسیقیایی بهره برد، بگونه ای که مرور کوتاه هر کنجکاو لر دوستی بر متن ترانه های لری، بیدرنگ به او می فهماند که اغلب ترانه ها و اشعار آهنگ های لری دیروز و امروز، جولانگه ابیات و اشعار این شاعر لرستانی دوران صفویه گردیده است. چند نمونه از اشعار میر:
ایمرو خال و لوی کرده کواوم نمنه هوش د سرم مال خراوم
ای دله سی دهلرن هی میزنی زار یه تونو یه دهلران یه دیدن یار
باغوان کیکمم، اویار زیلم همنشین ناکسم ، بیا و سیلم
پر جومت تش گرت وری نسوزی هم ماهی ، هم افتویی ، هم زل روزی
تو که ها کل میزنی و سر تلمیت سر بکش سیل و مه کن لیوه بیمه سیت
تف دری دس پتی ار کر شایی چی قرون شاسلیمونی ناروایی
چش کال و برم کال ، کال و سر کال ماملش وامه نویی بردش ورو مال
حاجیو حج میرن مه حج نارم حج مه زلف تونه دس وش میارم
خرموه خرم دله جاکه لرونه هر کجا لر بچیه شیرین زوونه
دختری وی ره میری سیل وا دما کو یه بوسه د چشیات خیر خدا کو
دوس خوه کوچک بوه هی چی شمومه بتونی واسپاریش دچاک جومه
دس بونم د گردنت و میل دوسی زلف سیاه بالابلن زغم لومه بووسی
شاق شاق کوگ نره ، ناله کموتر چه خوه بازی کنی وا زلف دختر
کولای سیت بونم د بلک پینه چشیات وانازکی افتاو نوینه
ناونم بخت منه یا هه چنینه هر کجا پا مینیم سیاه زمینه
هر دلی درد میکنه خوه دراریش هنجه هنجش بکنی و تش بسپلریش
هر کس مینه منو تون ون وناسور نه کفن وش برسه نه سدر و کافور
مردمونی زن گن بی و دچارم آو و کول هیمه و سرکت سیش میارم
مردمونی زن خو بهاره مرده زن گن چی زمستو همیشه سرده
ار میای زیتر بیا و سر قورم تا تو چش سرمه کنی سنگ چین ودورم
نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 4:17 توسط محمد. مصطفی هادی | نظر بدهید
تک بیتی های لری میرنوروز
295 - اشعار لری میرنوروز
تاریخ : سه شنبه 9 آبان1385
تک بیتی های لری میر نوروز
لری
فارسی
تماشا داره دارایی ده سرون
چتر شیرازی آگر د کلم ون
تماشا داره چارشو نه شونش
چی طلا برچ میزنه لو و دنونش
تاوسو ده آو سو مرخ معمیل
زمسو ده مرز بوم شهر دزفیل
تخته چو آباد بوه شهر و دیارت
گل نرگس سوزکنه د سای دارت
تخته چو و گرچو و گامیشون
آو شورش بهتره ده ریزه قن
تماشاداره دیدن چارقد نسوان
کاکل شیرازی آتش انداخته بجان
تماشا داره چادرنماز روی شونه اش
چون طلا برق میزنه لب و دندونش
تابستون تو استخر ومزرعه معمول
زمستون دور و بر شهر دزفول
تخته چو شهر و دیارت بشه آباد
گل نرگس سبز بشه تو سایه درختات
تخته چو و گرچو و گاو میشان
آب شورشان بهتر از قند ریزان
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
286 - تک بیتی های میرنوروز
تاریخ : یکشنبه 30 مهر1385
تک بیتی های لری میرنوروز
لری
فارسی
بویمی و او چنارانکی سر گردآو
ئی همه پاپوش قصو تیم بردنی آو
باد شمال ور کرده ز جانب لیل
جوز و میخک خرمه خرمه بکنی کیل
بارالها برسون او سفری مه
قی باریک، بالا بلن ، زلف قجری مه
پیری و دس پتی درد کمی نی
ار و دولت برسی ، پیری غمی نی
بیکسو بسیار و بیکس هم چه بسیار
د خوم بیکس تری هیچ نی د ئی دار
کاشکی بودم چون چنارای سر گرداب
دختران قصب پوش از برم می بردند آب
باد شمال وزیده از جانب یار
هل و میخک را خرمن خرمن بیار
الهی برسون یار سفر کرده ام را
آن کمر باریک ، قد بلند و مو قجریم را
پیری و تهیدستی درد کمی نیست
اگر تامین بشی ، پیری غمی نیست
بی کسان زیاد و بیکس هم چه بسیار
از خودم بیکس تر نیست توی دنیا
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
280 - اشعار میرنوروز
تاریخ : چهارشنبه 5 مهر1385
تک بیتی های میر نوروز
لری
فارسی
اوسه گه سر کلوم واتو کردم بن
داینه حاستی گوتی گاوه دلم کن
اوسه که سر کلوم واتو در اومه
هی عرخ پاک میکردی وه پر جومه
ار کسی دت پرسس بو تاته زائی
مه کرم ، تو دختری بیل ریمو جائی
بویمی و کموترکی گرمسیری
دور دنیا بزیمی سی وصل شیری
برارونی وقت آش زمسونه
دس دیگن به ییریت بیاریت و حونه
آن زمان که سر سخن با تو باز کردم
دایی را خواستی و گفتی بهانه آغاز کردم
زمانی که سر صحبت با تو آغاز کردم
با گوشه پیرهنت عرق پاک می کردی
اگر کسی ازت پرسید بگو پسر عمومه
من پسرم و تو دختر بزن بریم تو خونه
کاش چون کبوتر گرمسیری بودم
بهر وصل شیرین دور دنیا می پیمودم
برادرا وقت پختن آش زمستونه
دست بقیه رو بگیرید بیارید به خونه
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
272 - اشعار میرنوروز
تاریخ : جمعه 31 شهریور1385
تک بیتی های لری میر نوروز شاعر شهیر لرستانی
لری
فارسی
ای دله روزی سه دف نمیزدم رات
د دکان ناکسان کوتا بکو پات
ار و دل دارم که مهرت به کنم سرد
چی کموتر شو بنالم د وره درد
ای فلک باوه من و تو هر دو کشته
گو جفتش د زمی غم سی مون کشته
آرزو من و دلم ، بیوه ای نه حاسم
بورسه پیشی چنیال، صو نون و ماسم
ایمرو و خاطرت بیم وه مه مو
کافری کردی که چیت کشی ده ری مو
آیا روزی سه بار نمی دادم اندرز ای دل
که دکان ناکسان نروی و انها را کن ول
اگر دلم بخواد که مهرت را کنم سرد
چون کبوتر شب بنالم از بر درد
این فلک پدر من و تو را هر دو کشته
جفت گاوش در زمین برامون غمی کاشته
آرزو ماند به دلم بیوه ای نخواستم
بریده عصرها روغن صبحها نون و ماسم
امروز به خاطر تو بودم من مهمان
کافری کردی پرده کشیدی تو بین مان
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
262 - تک بیتی های لری میرنوروز
تاریخ : شنبه 25 شهریور1385
تک بیتی های میرنوروز شاعر شهیر لرستانی
لری
فارسی
ایمرو زه و قیم لیلو سواره
و گمونه خاطرم میل وه مه داره
ایمرو زه و قیم نه چی هر جاران
چشیاش پر اسر بی چی بهار واران
ایمرو زه و قیم و تا و تاجیل
کاردریسی میکنه سی شهر دزفیل
ایمرو سی چشیات شیت بیمه لیوه
کس ندارم دی مکان سیم بگریوه
ار هزار حور و پری بیا و چنگم
دین و دنیام هه تونی توهای و تنگم
امروز یارم ز برم گذشت سواره
به گمانم میل و تمایل بهم داره
یارم امروز ز برم گذشت اما نه چون همیشه
چشماش پر از اشک بود چون بارون بهاری
امروز یارم از کنارم گذشت تند وشتابان
برای رفتن به دزفول میکنه کارسازان
امروز از بهرچشات شدم دیوونه
کسی ندارم اینجا برام شیون بکنه
اگر به چنگم بیافته هزار حور و پری
دین و دنیام تویی و تو در فکر منی
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
255 - اشعار میر نوروز
تاریخ : دوشنبه 20 شهریور1385
تک بیتی های میر نوروز
لری
فارسی
نه د پیری بمیری نه د جوونی
کل عالم تش بیره هه تو بمونی
ور کرده باد شمال دو جانب لیل
خرمنی هل و میخک هه ها میکن کیل
هر حکیمی بکنه علاج دردم
جون شیری وش می یم آزا بگردم
هر کسی مینه مون ون د ماسور
نه کفه وش بور بکه نه سدر و کافور
هر گلی که گلچینش بی وه هزاری
او گله پرت بکنی بو وش نیاری
نه در پیری بمیری نه در جوانی
همه دنیا آتش بگیره فقط تو بمانی
می وزد باد شمال از جانب یار
گویی خرمن هل و میخک می کنند بار
هر حکیمی بکنه علاج دردم
جان شیرین بش می دم آزاد بگردم
هر کسی راهمان را انداخت به ماسور
نه کفن بش برسه نه سدر و کافور
هر گلی که گلچینش شدند هزار تا
اون گل و پرتش بده بو نکنی شا
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
235 - اشعار لری میرنوروز
تاریخ : جمعه 10 شهریور1385
تک بیتی های لری میرنوروز شاعر لرستانی
لری
فارسی
مه چنی دلم میحا مالکه بهاری
گآوآرم کوری و میمونم براری
می اسپی دو صورتم جا کرده چی برف
سیر دل دم گل نچی ای روزگار رت
نونم بخت منه یا هه چنینه
هر کجا سیل می کنم سیا زمینه
نوه دارو ای شوگار چه مجاله
دله کم چی صوفیو میل رتن داره
نمیری د خاطرم نه همه وختی
نیایی کونج دلم یه داغ سختی
من آنقدر دلم میخواد خونه بهارم را
پسری تو گهواره ام ومهمونم برارم را
مو سفید تو صورتم نشسته چون برف
سیر دل ازم گل نچید تا این روزگاررفت
نمی دونم بخت منه یا که چنینه
هرجایی نگاه میکنم سیاه زمینه
شب زنده داران این شب مجال نمی ده
دل من مثل صوفی ها میل رفتن داره
نمیری از خاطرم تو هیچ وقت
گذاشته ای کنج دلم داغی سخت
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
228 - تک بیتی لری میر نوروز
تاریخ : سه شنبه 7 شهریور1385
تک بیتی های لری میر نوروز
لری
فارسی
ماه نو دو پنج دری شوله کشی یه
مره سم دوسکه خوم تازه رسیه
مه چنی که سی تونم تو هم بویته
و گمونه خاطرم لیوه بویته
مه چنی دلم میحا سی رتن مال
هر دوریشی که میا وش می زنم فال
مردمونه زن خو د چگنی نی
سآوشو برز و بلن ریشو دینی نی
مردمونه زن خو دو روک روکونه
سآوشو برز و بلن کولا رمونه
ماه نو گوشه پنجره شعله کشیده
انگاری دوست منه تازه رسیده
آنچنان که براتم کاش که تو هم باشی
به گمان خاطرم دیوونه باشی
انقدر دلم میخواد کوچ کردن و رفتنها را
از هر درویشی می پرسم این رفتنها را
ای مردم زن خوب در بین چگنی ها نیست
سربندانشان بلند و روی شان دیدنی نیست
ای مردم زن خوب تو طایفه رک رکونه
سربنداشون بلند و سایه خراب کنونه
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
212 - اشعار لری میر نوروز
تاریخ : سه شنبه 24 مرداد1385
تک بیتی های لری میر نوروز
لری
فارسی
کس سی کس نمرده خوم سی تو بمیرم
روم قوری بکنم دش بنشینم
کوگ کوهساره که لونه ته بی یمه
یه دومی دو عشق دل سیت بته نیمه
مه چنو تشنه تونم نه تشنه آو
تشنه ایم نشکنه صد جوم برف آو
مردمون زن گن بی و دچارم
آو و دول ، هیمه و کول خوم سیش میارم
مردمونه زن خو بهار مرده
زن گن چی زمسو نسار سرده
کسی برای کسی نمرده خودم برات بمیرم
برم قبری بکنم و توش بنشینم
کبک کوهستان کاشکی لونه ات رو ببینم
یک دامی از عشق دل برات بچینم
من چنان تشنه توام نه تشنه آب
که تشنگی ام را رفع نمی کند صد جام آب
ای مردم زن بدی شده دچارم
آب با دبه و هیزم رو کمر براش میارم
ای مردم زن خوب بهار مرد است
زن بد همچو زمستون سایه سرد است
نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 4:11 توسط محمد. مصطفی هادی | نظر بدهید
طبیعت و سیاست در شعر میر نوروز
میرنوروز شاعر مشهور لرستانی است که از صدقه سر مسئولان فرهنگی استان با گذشت نزدیک به ۳۰۰ سال از درگذشت وی هنوز حتی یک خیابان نیز در لرستان به نشانه بزرگداشت و یاد او نامگذاری نشده است!؟ در حالی که در هرکوی و خیابان این استان وبرخی از استان های همجوار نامش به همراه اشعار زیبا و ماندگارش بر تک تک دلهای الوار حک شده و اشعارش ورد زبان ها و زینت بخش ترانه ها و موسیقی زیبای لری خواهد ماند.
میرنوروز
طبیعت و سیاست در شعر میر نوروز
نویسنده: احمد لطفی
میرنوروز؛ شاعر دوره صفوی است ( اواخر این دوره ) . وی ضمن انعکاس ناهنجاریهای سیاسی و اجتماعی این دوره در اشعارش، از توجه به محیط طبیعی و بکر اطراف نیز غفلت نکرده و توانسته تصویرهای نابی را در آثارش بیافریند. احمد لطفی ضمن آوردن شرح احوالی از این شاعر ایلیاتی، به بررسی دیوان اشعار وی و ویژگیهای آن همراه با وضعیت اجتماعی و سیاسی آن دوره پرداخته است.
بررسی محیط اجتماعی، ادبی و سیاسی دوران حیات میرنوروز
میرنوروز
آنچه از اشعار نغز و زیبای �میر نوروز� برمیآید، وی شاعری خوش قریحه بوده، که زیباییهای هستی از چشم وی دورنمانده و از این منظر در حد وسع، اشعاری سروده است. این شاعر طبیعتگرا که به عنوان شاعری عاشقپیشه در بین تودهها، شهرت دارد. خوبیها و بدیها و روشهای مختلف زندگی مردم را در قالب شعر درآورده است. وی شاعری شیعه مسلک بوده، که تأثیرات فراوانی در بین استانهای لرستان و ایلام و خوزستان از خود به جای گذاشته است، تا آن جا که، هنوز بعضی از طوایف لرمویهها، و سرودهای خود را بر مبنای اشعار حزن و طربانگیز او میسرایند و مینوازند.
یکی از ویژگیهای مهم شهر میرنوروز آن است که با وجود آن که مردم زمانهاش، اکثراً فقیر و دامدار بودهاند ولی ایشان، زیباییهای زندگی آن مردم پابرهنه را برایشان به تصویر کشیده است
عصر میرنوروز، دوران جامعهای ایلیاتی بوده است، از آنرو طبیعتگرایی، شکار، دیدبانی از کوههای بلند و نکته سنجیها در همهجای اشعار او، به خوبی، موج میزند.
در میان اهالی پیشکوه و پشتکوه، کوه فیلمو معروف به کوه میرنوروزاست. کوهنوردانی که از آن جا عبور کردهاند، چشمه و درختان میوه و حوضهای سنگی و جایگاه انسانی که میرنوروز درست کرده است، را در دل طبیعت . . . . گویند در همان کوه فیلمو، خودش و همسرش و کنیزش زندگی میکردهاند. ، که چند نفر از جوانان غیرتی بعضی از ایلات که از نیش زبان میرنوروز به تنگ آمدهبودند، با خود هم داستان میشوند که بدترین اهانتها را به خانواده میرنوروز روا دارند. بالاخره سراغ او میروند و اسیرش میکنند. آنها به میرنوروز میگویند ما را به خانهات ببر تا سزای اعمالت را ببینی. میرنوروز که قضیه را جدی میبیند با توجه به صدای زیبا ودلکشی که داشته درحوالی منزل، شروع به آوازخواندن میکند و با نوعی اشعار علی دوستی میگوید:
کوگ کوهسار بازآمد به نخجیر
اگر وفاداری کنج خلوتی گیر
نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 4:8 توسط محمد. مصطفی هادی | نظر بدهید
درباره میرنوروز
بی گمان با میرنوروز شعر لری قوام و دوام پیدا کرده است و هیچ سراینده ای نیست که بخواهد به لری سرودی ساز کند و در سایه ی میر بزرگوار نباشد. میرنوروز قلندری عاشق پیشه بوده و شان عاشقانه شعر لری را به مرتبتی رسانده است که پس از وی هیچ شاعری در این ساحت ( ساحت عشق ) نتوانسته است با اوبه برابری برخیزد، نیروئی غریب در زبان ساده و روشن میرنوروز وجود دارد که همچون اوراد جادوئی در مردم لر زبان تصوُف می کند:
ای دلی کُت کُت بوی وا لا لک ِهاست
ترک دوسیش بکنی هر کس که نهاست
�لالک هاس� یا �لالک وهاس� به معنی خواهش و تمنا و التماس است و در این بیت به معنی تمنای توجهی است که عاشق از معشوق دارد و عجز و لابه ای است که در تمنای خود به کار می گیرد. میرنوروز این بیت را در نفرین بر دل خود سروده است و می گوید:
ای دل پاره پاره شوی که دیگر خواهش و التماس نکنی ، ( ای دل همراه با تمنا و خواهشت پاره پاره شوی ) و دوستی و عشق کسی را که خواستار تو نیست ترک کنی.
او بردم لَفو بردم وَ نِم دِ گرّدُو
ملوانِ مِه کیه نَیلَه بَبَرم او
آب مرا برد، موج مرا برد و به گردابم درانداخت، نجات دهنده ( ملوان –شناگر - نجات غریو ) من کیست که نگذارد آب مرا ببرد . این بیت در هنگام گرفتاری و مصیبت ، زمزمه می شود و اگر جای امیدواری باشد ، زن یا مرد سوگمند خود را با این بیت که وابسته بیت نخست است تسلی می دهد:
او بردم لَفو بردم َونِم دَ کولی
تیکه مشکول زیر پام بی وِ نره غولی
آب مرا برد ، موچ مرا برد و بر صخره ای در انداخت ، مشک کوچک زیرپای من نره غولی شد ( مصرع دوم کنایت از این معناست که چون خداوند بخواهد کسی را نجات بدهد با کمترین بهانه و کوچکترین دستاویز او را نجات خواهد داد ) . مشک کوچک در بیت نخست نیز در اختیار راوی است ، اما در برابر موج و گرداب کاری از آن برنمی آید، ولی در بیت دوم همچون نره غولی با امواج پیکار می کند و راوی را نجات می دهد.
البته این همه شرح و تفصیل ، جز تیره و تار کردن فضای روشن بیت میرنوروز کاری از پیش نمی برد ، اما از آن نمی توان گریخت ، زیرا پرکننده فضائی تهی است که در ترجمه پیش می آید ، شعر بومی ( تقریبا در همه زبان ها و در همه جای جهان ) از نیروئی هنگفت برخوردار است ولی این نیروی شگفت، تنها به کسی منتقل می شود که در فضای همان زبان تنفس می کند یا از حیث فرهنگی و بویژه از حیث نفسانی نسبتی با آن زبان در خود سراغ می بیند ، بدون توجه به این معنا پرداختن به ابیاتی از این دست :
باغُبون کی ِ کُممِ اویار َزیلِم
همنشین دوزخم بیایت وِ سیلم
چیزی جز اشتغال به لفظ نیست. میرنوروز می گوید: باغبانِ �کی کُم� و آبیار �زیل� هستم ، همنشین دوزخم ، به تماشای من بیایید.
چه می خواهد بگوید؟ باز هم به ناگزیر باید به اطناب رو بیاوریم. � کی کُم� بر وزن � ای قم� درختی است خودرو ، �زیل� بر وزن �سیل� ، گیاهی است خودرو ( برخی گفته اند نوعی موسیر است ) ، نه �کی کم� تربیت پذیر است و نه �زیل� ، باغبانی و آبیاری درختان و گیاهان خودرو هیچ حاصلی ندارد و . . . همچنان بیت مبهم است .
میرنوروز
میرنوروز از همسر یا حریف عشق خود شکایت می کند و به زبان اشارت می گوید : هم بالین تربیت ناپذیر و غیرقابل اصلاح داشتن ، همچون باغبانی و آبیاری درختان و گیاهان خودرو و همنشینی با دوزخ است . بی گمان چنین کاری تماشا دارد و بسا زندگی ها که مصداق بیت میرنوروز است.
کوگ کُوساری باز اوما وه نخجیر
گر بفادوری کُنج خلوتی گیر
آی کبک کوهسار، شاهین به نخجیر ( شکار ) آمده ، اگر وفادار هستی ، به گوشه ای پنهان پناه ببر . می گویند این بیت را مرحوم میرنوروز ارتجالا خطاب به همسر خود سروده است . روزی از روزها خان یا خان زاده ای هوسباز و چشم چران سوار بر اسب به سراغ میر نوروز میرود ، شاعر که خوش نداشته همسر وی پیش روی خان ظاهر شود و احتمالا از خان پروا می کرده به زبان اشارت به همسر خود فهمانده است که در خلوت بماند و آشکار نشود
نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 4:3 توسط محمد. مصطفی هادی | نظر بدهید
قبر انوشیروان در نزدیکی ماژین
حمید ایزدپناه
به نقل از مجله کاوه ( مونیخ ) شماره ۵۲ و ۵۳ تابستان و پائیز ۱۳۵۳
آیا غار یا دخمه محل دفن انوشیروان پادشاه ساسانی در لرستان است؟
ضمن گردش در لرستان برای نوشتن کتاب آثار باستانی ، روزی در دامنه کوه � کور� KAVAR در منطقه"ماژین"، یکی از روستائیان برایم حکایتی گفت که سینهبسینه نقل شد و او هم از پدرش شنیده بود که قبر انوشیروان در اشکفت �کول کنی� قرار دارد . این موضوع مرا بر آن داشت که تحقیقی بنمایم. بر پیکره این قصه و مستندات دیگر یک روز شخصا به اتفاق اقای مهندس حسن آقائی از محل دیدن نمودیم. در این دره افسانهای دیدنی زیاد است ابهت تنگه و اثارش بتوصیف نمی آید مگر به دیدن و مشاهده . اما درباره انوشیروان و تحقیق درباره داستان های موجود و تطبیق ان با اثار �کول کنی� و فاصلههای ذکر شده ، تفصیلی است که بشرح زیر از از نظر خواننده ارجمند می گذرد .
فکر می کنم پادشاه نامی ساسانی خسرو انوشیروان ، نیازی بتوصیف نداشته باشد ، زیرا درباره زندگی، دوران پادشاهی و عدالت و مزدک کسی و سایر خصوصیات و گسترش تمدن و دگرگونیهای دیگر ۴۸ سال دوران پادشاهی او در شاهنامه فردوسی و آثار متقدمین و نیز بررسیهای خاورشناسان و محققین دوستدار ایران و دانشمندان ایرانی به تفصیل مطالبی بیان شده و در اثار آنان امده است که در پایان دوران پر ماجرای پادشاهی خود، بقول مولف مجمل التواریخ و القصص۱ ( بمداین از دنیا برفت ) .
اما درباره محل دفن یا دخمهای که جسد این پادشاه بزرگ در آن نهاده شده ، رازی است سر به مهر که تاکنون در مورد آن کم تحقیق شده و کم آگاهی حاصل گردیده است . ظاهرا با اعتقاد پادشاه ساسانی به معتقدات دین زردشت و دستورهای ائین بهی که دین زمان اوست، بایستی پس از مرگش همان طوری که فردوسی می گوید اوامرش را انجام داده باشند. ماخذ معتبری که در اینباره گویا و مبین کیفیت باشد جز همین چند بیت از شاهنامه فردوسی که قسمتی از وصیت نامه اوست و افسانه ای که در تاریخ بناکتی امده و چند مورد، دیگر در دست نیست . دو خبر شاهنامه و بناکتی چنیناند و بقیه نیز درکتاب هائی چون دخمه انوشیروان ذکر شده است ، برابر این دو افسانه احتمالا جسد انوشیروان باید در کوه های لرستان دفن شده باشد که در این مقاله سعی شده است درباره ( کول کنی ) که بعقیده مردم لرستان محل دفن انوشیروان است مطالبی بیاید.
الف:شاهنامه
چو من بگذرم زین جهان فراخ براورد باید مرا خوب کاخ
بجایی کزو دور باشد گذر نبرد برو کرکس تیز پر
سر اورده بر چرخ گردان بلند ببالا فزون باید از ده کمند۲
نبشته برو بارگاه مرا بزرگان و جنگی سپاه مرا
وز ان پس بر ارید درگاه را نباید که بیند کسی شاه را
دگرگون بود کار ان بارگاه نیابد کسی نزد ما نیز راه
ز فرزند و از دوده ارجمند سی کش ز مرگ من اید گزند
بیاساید از بزم و شادی دو ماه که این باشد ائین پس از مرگ شاه
فراوان بر ان عهد هرکس گریست پس از عهد یک سال کسری بزیست۳
اما داستان و افسانهای که در تاریخ بناکتی آمده است چنین است:
"حکایت دخمه انوشیروان"
گویند مامون خواست که بنای مداین و ان قصرها و کاخ های انوشیروان بیند، حسن بن سهل کاتب و احمد بن - خالد الاحوال را با خود ببرد و ان کاخ ها و بناها می دیدند و تعجب می نمودند، بعد از ان گفت:مرا باید که زیارت انوشیروان کنم ، گفتند ، فلان جای مردی است پیر و او داند که دخمه انوشیروان کجاست. او را بیاوردند. چون پیش مامون امد به زبان عجم ثنا گفت. پس گفت ، پدر پدر من دخمهبان انوشیروان بود و میراث بمن رسیده است و اندرزنامه او من دارم، گفته است که پادشاهی از پادشاهان عرب از خویشان پیغمبر مرا زیارت کند. و نشان ها داده است و توبه ان کس میمانی . مامون را عجب امد. بفرمود تا او را سه روز مهمان داشتند پس پیر را پیش خواند و گفت : دخمه انوشیروان به ما نمای. پیر گفت:در کوهی است و از اینجا تا انجا پنجاه فرسنگ است، و چون انجا روی، درهای است بالای ان دوازده فرسنگ ( ؟ ) بر بالای ان کوهی است هفت فرسنگ ( ؟ ) ، و دخمه بر سران کوه است. خانهای است از سنگ خاره تراشیده و کوشکی سی صد گز، زمین او در سیم گرفته و سقف آن به زر و گوهرهای قیمتی اراسته و تختی از زر و مروارید در پیشگاه نهاده و جامههای زربفت به جواهر اراسته بر ان تخت افکنده و شاهنشاه بر ان تخت است که به زندگانی داشت، و تاج بر سر بالین اویخته و تن او را به دارو ها اندودهاند که هرگز تباه نگردد و متغیر نشود . و در ان کوشک طلسم ها ساخته است که کس در انجا نتواند رفت مگر ان پادشاه تازیان که او نشان داده است و من این نشان ها همه در تو میبینم.
مامون گفت:ترا رنجه باید شدن و راهنمائی کردن. پیر گفت راه ان کوه ویران کردهاند تا کس بر انجا نتواند شد، تدبیر ان باید کرد تا ان راه ابادان کنی. مامون فرمود تا الت و استادان و کارگران و چوب ها جمع کردند و بر شتران نهادند و مامون و خاصگیانی چند و ان پیر برفتند . چون به پایان کوه رسیدند ان راه ها بساختند. چون تمام شد، مامون با سه کس و خادمی جنیبتی در دست گرفته روان شدند و بیست تا جامه زربفت و چند من کافور و مشک و عنبر با خود ببردند.
چون به نزدیک دخمه رسیدند مامون پیاده شد تا به در دخمه رسید . پیر گفت: اگر توانی که او نشان داده است حلقه دربگیر و بجنبان . مامون حلقه دربگرفت و بجنبانید . کلیدی از بالای در بیفتاد. پیر گفت:درست شد که توانی که او نشان داده است در بگشادند چند سوار دیدند با سلاح تمام به طلسم کرده ، بر خود بجنبیدند و حمله کردند . پیر مامون را گفت: تازیانه از دست بیفکن. بینداخت . ایشان ساکن شدند. از انجا درگذشتند ، به میان سرا رسیدند. بر گوشه صفه چهار شیر دیدند که اهنگ ایشان کردند پیر گفت: استین خود بر ایشان افشان. بیفشاند. ایشان ساکن شدند. چون به در دخمه رسیدند چهار پاره شمشیر تیز از بالای در اویخته بود، میامد و میشد که کس را زهره نبود که بدان نزدیک شدی پیر گفت: دستار از سر فروگیر و گستاخ درای . دستار از سر فرو گرفت . شمشیرها ساکن شدند و درامد و ان عجایب ها از بسط و فرش والت های زرین، و میان سرا خشت های زرین و سیمین افکنده و دیوارها به جواهر قیمتی مرصع کرده بدیدند و پنج غلام به طلسم با سلاح از دست راست تخت ایستاده و پنج از چپ و پنج از پیش و پنج از پس همه بر خویشتن بجنبیدند و اهنگ ایشان کردند.
پیر گفت:یا امیر المومنین، آواز ده و بگوی که من کیستم. مامون آواز داد و از هیبت بیهوش گشت و چنان پنداشت که او زنده است. بعد از آن مامون به سه جایگاه خدمت کرد و تواضع نمود و بر گوشه تخت رفت و بنشست و حسن سهل و احمد خالد بر پای ایستادند. مامون در روی شاهنشاه مینگریست و جامههای او را می دید و از هردو جانب سفیدی در محاسن انوشیروان درآمده بود و عصابهای از دیبای بر سر وی بسته، چهار سطر از مروارید بر آنجا دوخته بر شکل کتابت . مامون در وی منگریست و این آیت می خواند که:
�ان فی ذلک - لعبرة"لاولی الابصار�
بعد از آن پیر گفت:این نوشته که بر این عصابه است برخوان. برخواند یک سطر این بود:
�گیتی که یزدان کرد مرا چه کوشش�
دوم نوشته بود:
�عمر تمام نیست مرا چه خواهش�
سیوم
�گیتی جاوید نیست مرا چه رامش�
چهارم
�چه شاید کرد که نشاید دانست�
و هردو دست بر سینه نهاده و انگشترین گوهری درو نشانده که هر روزن ازو روشن بود. مامون به تعجب به هر طرفی منگریست، لوحی دید از زربه خطی روشن نوشته بود که پس از مرگ من به چندین سال پادشاهی از پادشاهان عرب بیاید و زیارت ما کند و ما را جامه نو پوشاند و خوشبوی گرداند. صفت او چنین بود و نام و نسب او تا آدم چنین نگاه کردند این خود صفت مامون بود و هرچند در کالبد ما جان نباشد که عذر او خواهیم و او را مهمان داریم ، اما این نوشته که در زیر زانوی من است پای مزد اوست، برگیرد و عذر ما بپذیرد، و دیگر آنکه سه کس با وی باشند: یکی ناقص بود با ما خیانت کند . پادشاه تازیان باید که سزای او بدهد.
مامون چون آن لوح برخواند، دست در زیر زانوی او کرد. سنگی دید بر آنجا که نوشته که در این کوه به فلان جایگاه ده گنج از زر و جواهر و سیم است بردارد و ما را معذور دارد. مامون آن خط برداشت و زانو و دست او ببوسید و خدمت کرد و بازگشت.
چون بیرون آمد خادم خواهش کرد تا زیارت کند چون باز می گشت، انگشترین انوشیروان بیرون کرد و پنهان داشت. چون در راه شدند مامون با حسن و احمد گفت:بزرگوار پادشاهی که او بوده است دانا به همهچیز، اما این سخن مشکل است که گفته است ناقص با من خیانت کند و سخن او دروغ نباشد اندیشه کنید تا این چه تواند بود؟ گفتند: ناقص خادم است ، ندانیم تا او چه کرده است. خادم را پرسیدند و در وی بجستند ، انگشتری انوشیروان با او یافتند. مامون پیاده بازگشت و کنار تخت او بوسه داد و انگشتری در انگشت او کرد. چون نگاه کرد بر چهار گوشه تخت چهار سطر نوشته بود:
� هر کرا پادشاهی نیست کامرانی نیست، هرکرا زن نیست کدخدائی نیست، هرکرا فرزند نیست شادمانی نیست، هرکه را این سه نیست بیماری نیست. �
پس مامون بیرون آمد و این آیت میخواند:
�و ما الحیوة الدنیا الامتاع الغرور�
و چون به این گنج ها رسید چنان که نشان داده بود برگرفت و شتران و چهارپایان پر از زر و جواهر کرد و گویند توانگری مامون و فرزندان و اسبابی که ساختند جمله از آن بود. و چون به مداین رسید فرمود تا خادم را مثله کردند و بر درختی درآویختند تا مردم عبرت گیرند و آن راه که بر آن کوه کرده بود ( فرمود ) تا خراب کردند و آن پیر عجمی را بسیار بنواخت۴ .
آنچه در این زمینه موجود است در ردیف همین قصه هاست که تکرار آن لزومی ندارد. آنچه از نقل شاهنامه و قصه دخمه در تاریخ بناکتی آمده است دو موضوع را روشنگر است نخست آنکه شاهنامه آورده که شاه انوشیروان وصیت می کند پس از مردان مرا در جائی که عبور و گذر از آن دور باشد و حتی کرکس تیز پرپر آن پر نزند دفن کنید و در دخمه را ببندید. دوم آنکه تاریخ بناکتیی می نویسد ( پیر گفت:دخمه در کوهی است و از اینجا تا آنجا پنجاه فرسنگ ) نتیجه آنکه جنازه انوشیروان دور از پایتخت ساسانی و در دخمه و کوهی دفن شده که نام آن کوه ذکر نشده است.
اما خبری که در جنوب لرستان در منطقه ماژین واقع در دامنه کوه کور۵از دو نفر از معمرین ساکن آنجا شنیدم و بعضی دیگر نیز عنوان می کنند مفهوم ان چنین است که ( انوشیروان قبل از مرگ وصیت کرد که جسد مرا در کوهی که شصت فرسنگ دور از تیسفون باشد و کسی به آنجا نتواند راه یابد دفن کنید این مردم آنگاه محلی را به من نشان دادند که بنام ( کول کنی ) ۶مشهور است .
اطلاعات محلی و نیز قصهای که سال ها پیش عمویم از قول یکی از معمرین دوره جوانیش سینه بسینه نقل میکرد مجموعا مطالبی جالب بودند درباره تنگه ( کول کنی ) که آن را طلسم می پندارند و معتقدند شبها در این دره صداهای مهیبی مانند فریاد انسان و شیهه اسب و زوزه جانوران از آن بگوش میرسد و هرکس تنها در شب و یا غروب از آن عبور کند دیوانه خواهد شد و نام یک نفر که شب از این دره عبور کرده و تحت تاثیر این توهمات دیوانه شده است بردند ، اما قصه ای که عمویم شادروان حاج علی اکبر محروم شنیده بود و نقل می کرد این بود که بهنگام وزیدن باد در شب صدائی شبیه به صدای بهم خوردن در در انتهای تنگه شنیده بود و نقل می شود و یا وقتی سیلاب هائی از تیغه های میانه دیوارها کوه به دره می آیند با خود پوست لیمو و چیزی شبیه به آن همراه میآورد و داستانی شبیه به آنچه بیان شد.
با این مقدمات لازم است شرحی در مورد کوه کور که تنگه ( کول کنی ) در آن قرار دارد آورده شود. کوه کور که امروز آنرا به غلط � کبیر کوه� نیز می گویند، طول آن در خاک لرستان بیش از۱۷۰ کیلومتر است و در بعضی نقاط پهنای آن تا ۲۰ کیلومتر می رسد، این کوه از شمال باختری به جنوب خاوری کشیده شده است و دارای چین خوردگی ها منظم و دره های عمیق است . فاصله آن تا تیسفون نزدیک به پنجاه فرسنگ است.
مرتفع ترین نقاط آن در بخش میانی، بیش از ۳۰۰۰ متر بلندی دارد و چون دیواری عظیم ، لرستان را به دو قسمت پیشکوه و پشتکوه تقسیم نموده است. بعضی از قلل آن بیشتر سال پوشیده از برف است، در جنوب باختری دره های وسیع تر دارد، در دره های شمالی و جنوبی آن چشمه های پرآبی وجود دارد که اغلب بواسطه عمق بستر و پیچ و خم های فراوان بریدگی ها و درهه ای عمیق ، استفاده از آب آنها غیر ممکن است.
در تمام درههای این کوه افسانه ای آثاری از دوره های مختلف پیش از تاریخ و تاریخی برجاست، کوه کور شاهد تمدن ها، فتح ها و شکست ها و کام ها و ناکام ها بوده است و خود شاهدی است تاریخی که در سکوتش رازهای فراوانی می توان خواند. مهمترین آثار شناخته شده در درههای این کوه
راه رسیدن به کول کنی
باید از خرمآباد با اتومبیل تا کیلومتر ۱۳۸ راه خرمآباد به اندیمشک را طی کرد و در دهکده ای بنام ( جلوگیر ) با کلک از رود سیمره گذشت و در دهکده ماژین راهی را در حدود ۲۰ کیلومتر بسمت خاور طی کرد تا بدهانه تنگه کول کنی
صبح روز ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۳ به اتفاق آقای مهندس حسن آقائی که خود یکی از فرزندان روستائی آن منطقه است و نیز دو نفر از راهنمایان محلی با اسب و قاطر از ماژین بطرف کول کنی حرکت کردیم . ساعت ۱۲ بدهانه ، تنگه رسیدیم ، تنگ های که دیوارهای سر بفلک کشیده آن و نیز تیغه های آن یکی از نقاط مرتفع کبیر کوه است . ساختمان طبیعی دره با کناره های مضرّس خود یکی از بدایع طبیعت است ، در دشت جلو تنگه آثار ساختمانی پراکندهای با رنگ و ملاط که می توان ادعا کرد مربوط به پیش از اسلام است باقی است.
در دهانه تنگه و در قسمت غربی آن غاری است وسیع و قشری ضخیم از خاک دارد و آثاری که مشخص می کند که از هزاران سال پیش مسکون بوده و اکنون هم مورد استفاده زمستانی کپرنشینان محلی می باشد، این کپرنشینان تیره هائی بنام ( سات یاروند ) ۹از ایل بهاروند و ( ترکارونی ) ۱۰از ایل دیرکوند می باشند، در ابتدای تنگه نیز آثار ساختمان های سنگی قدیمی دیده می شود در انتهای تنگه چشمه آبی هست که متاسفانه در نیمه راه تمامی آب آن به زمین فرو میرود از جمله آثار بسیار جالب و دیدنی این تنگه کشیدن جوبی است از کوه در دیواره شرقی تنگه از محل فرو رفتن آب تا دهانه تنگه که طول آن بیش از یک کیلومتر است. برای رساندن آب بدهانه تنگه شهری از کوه کشیده شده به پهنای جوبین ۳۰ تا ۴۰ سانتیمتر است که از سنگ سخت کوه کنده شده است، در برخی نقاط نیز دیوارهای با سنگ و ملاط دارد و در جائی حوضچه ، فاصله یک کیلومتر از دهانه تنگه تا محل غار و فرو رفتن، آب، راهی است پر از صخره و پرتگاه که به سختی و دشواری آنرا طی کردیم با زمانی نزدیک به یک ساعت . پهنای دهانه تنگه بیش از سی صد گام است در صورتی که در قسمت میانی و بخصوص در دامنه غار موردنظر به ۸ تا ۱۰ گام میرسد ارتفاع دیوارهای کوه در این نقطه از کف دره بیش از سی صد متر است، در دیواره غربی به بلندی نزدیک، به ۵۰ متر "۱۰کمند" غاری است که همه قصه ها درباره آنست ، دست یافتن به غار کار مشکل همراه با خطر سقوط مرگ است و جای پائی که قبلا داشته خراب شده است. پهنای دهانه غار نزدیک به ۱۲ گام است و ارتفاع آن تا ۱۰ متر می رسد دهانه غار سنگ چین شده و تنها از زاویه ای تنگ و با دیدی کم می شود دهانه و سنگ چین های آنرا دید . از این نقطه به بعد عبور از دره مشکل و مشکلتر و مرگ بارتر است . دیوارهای دو طرف بلندتر و در نتیجه پژواک های صوت طولانی ترند.
جوانی از ساکنین و بومیان محلی ناگهان تصمیم گرفت خود را بغار برساند ، بسختی و در شکلی که برای ما دلهره و ترس فراوان بهمراه داشت و برای او جسارت توام با پشیمانی. ولی عاقبت خود را بغار رسانید ، تا آنجا که مردم بیاد دارند تا بحال کسی نتوانسته است به آن دست یابد بنا به نقل این جوان پشت دیواره سنگ چین در سطح غار محوطه ای است نسبتا وسیع و در داخل آن آثار قبر دیده است و مقداری سفال های مختلف و منقوش ، نمونه از این سفال ها بنظر می رسد که قدیمی تر از عهد ساسانی باشد ( پارتی ) ، بهر صورت باعتقاد اهالی"ماژین" اشکف کول کنی همان است که مردم می گویند مدفن انوشیروان است زیرا اهالی به اعتبار قصه های خبر گونهای که به آنها رسیده و نیز تطبیق فواصلی که از شاهنامه و داستان های محلی آمده معتقدند اشکف کول کنی محل دفن جسد انوشیروان است مطالعه در این آثار و بررسی هائی در داخل اشکف ( یا غار ) می تواند مبین مطالبی باشد که مردم ادعا می کنند، آنچه مسلم است گاهی افسانه هائی چون دودی هستند که از شعله ای حقیقی برمیخیزند و اغلب اساس حقایق وقایع زمانهای دوری است که ما از آنها سندی نداریم تا ورای این دودها چه باشد پس از تحقیق علمی و حفاری معین و معلوم خواهد شد.
نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 3:37 توسط محمد. مصطفی هادی | نظر بدهید
بیتی از اشعار میر نوروز
ار بمیرم عشق پاکم او چنونه خاک قورم سرمه چش دخترونه
نوشته شده در سه شنبه نهم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 14:9 توسط محمد. مصطفی هادی | 3 نظر
منم میر نوروز میر دیاری
خانه
پروفایل مدیر وبلاگ
آرشیو وبلاگ
عناوین نوشته ها
نوشته های پیشین
فروردین ۱۳۹۱
اسفند ۱۳۹۰
پیوندها
فال انبیا
BLOGFA. COM
درود بر میر
میر نوروز لرستانی کیست؟
گذری کوتاه برشرح حالی از میر نوروز شاعر شهیر لرستانی
میر نوروز کیست؟
مه میر نوروزم میر دیاری کل تور سی مردمو کنم سواریمیر نوروز بدون شک پس از بابا طاهر ( و شاید هم قبل از او ) مشهور ترین وبزرگترین شاعر لر زبانی است که اشعارش نه تنها در میان لرهای کوچک در لرستان بلکه با اندکی تغییر تک بیتی های او در موسیقی و زبان لرگپه ( بختیاری ) نیز راه یافته است .
... [مشاهده متن کامل]
می گویند زمانی ژاپنی ها و در حال حاضر هم چینی ها مدعی بوده و هستند که خانه ای در سراسر کره زمین وجود ندارد که در آن یک وسیله ساخت این کشورها یافت نشود. با همین سیاق ( والبته بلا تشبیه ) نگارنده این سطور مدعی است، امروزه شما لر زبانی را در دنیا نخواهید یافت که حداقل یک بیت از اشعار میر نوروز را ( دانسته یا ندانسته ، تحصیل کرده یا درس نخوانده دربین کلیه اقشار و طیف های مختلف جامعه لرستان ) نداند و نخواند و زمزمه نکند. ( امتحان و تست این فرضیه مجانی است و مطمئن باشید خالی از لطف نیز نیست . محور عمده تک بیتی ها، اشعار و متون ترانه های این وبلاگ اشعار میرنوروز است که میتواند بعنوان ابزار اولیه محک این نظر مورد استفاده قرار گیرد ) .
از آنجایی که جایگاه رفیع بابا طاهر در ادبیات وفرهنگ لرستان ، علی رغم مقام والا و شامخش ، از منظری که بیانش رفت ، به عمق و وسعت جایگاه میر نبوده و نیست ( و شاهد این ادعا نیز محفوظات و مکنونات شعری و ابیات بکار برده شده در ترانه ها و زبانزدهای لری است ) لذا شاید بتوان به جرات میر نوروز را به همین دلیل مشهورترین و بزرگترین شاعر لر زبان چند قرن و چندین دهه گذشته لرستان نامید.
اما شرح حال میر:
میر نوروز از سران طایفه میر واعقاب شاهوردی خان بود ( شاهوردی خان دو قرن قبل از لطفعلی خان می زیسته وهم اوست که آخرین اتابک لرستان است ) . بنا به گفته خود میر:
نوبهاری فصل گل اومام و دنیا چارشمه سوری، بیست هشتم ماه
یکصد و سی و سه از بعد هزاری بگذرد بر من به سختی روزگاری
لذا میر نوروز در عهد سلطنت شاه طهماسب دوم مقارن هجوم افاغنه و ظهور نادر شاه افشار ( حدود ۳۰۰ سال پیش ) می زیسته و تاریخ تولدش آنگونه خود میر نوشته سال 1133 هجری قمری است ( سال قبل۲۹۴ = ۱۱۳۳ - ۱۴۲۷ ) بوده است. زادگاه میر منطقه جایدر در پلدختر لرستان است او بعد از سیر وسیاحت ها در لرستان و خوزستان و شیراز بالاخره بدنبال دلبر شیرین خود در دهلران چهره در نقاب خاک می کشد . از مزار و ارامگاه او اثر و نشان مستندی در دست نیست .
از اشعار میر نوروز چنین استنباط می شود که میر نوروز صدایی گیرا و رسا داشته و اهل کوهنوردی و شکار بوده است و نیز چهره ای جذاب داشته است . او به شیراز سفر می کند و در انجا ازدواج می کند
مردمونی زن گن بی و دچارم آو و کول هیمه و سرکت سیش می آرم
هر کسی داره زن گن بی حیایی درمونش مه دونم و هر کوم پیایی
خار پی کول پن کنی شو د سر جاش پوس خرگوش بکنی و کاله ی پاش
اما پس از مدتی دچار ناراحتی معده شده و چون مداوای پزشکان موثر نمی شود، در آخرین لحظات بیاد می آورد که چند دانه بلوط از لرستان با خود آورده ، میر با کوبیدن بلوط ها و خوردن انها بلافاصله مداوا و لذا یاد دیار و وطن مادری خود می کند، زنش را طلاق می دهد و روانه لرستان می شود:
همونی بلی ، رنجه کی عسگری ساز بهتره دو شال و نال شهر شیراز
میر نوروز دل سپرده عشقی بنام �شیرین� می شود ولی خانواده معشوق بدلیل فقر میر نوروز بوی جواب منفی می دهند، اما دو دلداده باهم عهد می بندند تا بجز با هم به ازدواج با دیگری تن درندهند.
هر که مینه من و تون ون و ناسور نه کفن وش برسه نه سدر و کافور
خانواده شیرین به سوی دهلران می روند و میر نیز بعد از مدتی از جایدر پلدختر و چگنی به سوی محال بالاگریوه رهسپار می شود ، چون از طریق آبدانان نمی تواند به دهلران برسد
آبدانان گر بهشت جاودانی بعد یار مه نه وینی آبدانی
راه گرمسیر را پیش گرفته و از طریق حسینیه صالح آباد به دهلران می رسد
ای دله سی دهلرو هی می زنی زار یه تونو یه دهلرو یه دی ین یار
و با گذشت چند سال بالاخره موافقت خانواده شیرین با ازدواج را جلب می کند و این دو بالاخره پس از سالها دوری بنا به عهد و قولی که با همدیگر گذاشته اند بهم می رسند.
مردمونی زن خو بهاره مرده زن گن چی زمستو همیشه سرده
شیرین نسبت به شوهرش ( میر ) نقشی بسیار مهم، وفادار و مهربانانه را ایفا می کند بگونه ای که زوایه دید زیبا و جذاب میر نوروز در اشعارش در مورد زن ( قبل و بعد از ازدواج با شیرین ) مرهون و مدیون وفاداری و مهربانی های شیرین می گردد .
خلاصه کلام آنکه ، مجموعه اشعار باقی مانده از میر نوروز به سه دسته تقسیم شده اند:
1 - اشعار فارسی 2 - اشعار لری 3 - تک بیتی های لری که طبیعتا بدلیل هدف این وبلاگ ( عشق به تمرین، حفظ ، تقویت و اشاعه زبان لری ) ترجیحا اشعار لری میر نوروز را دنبال خواهیم کرد.
گیسیاشه حلقه حلقه ونه سر دوش ماه نو خجل منه ز طاق ابروش
چشیاش چی چش آهوی تتاره ای چه ناز و ای چه غمزه چه خماره
باد اوما جومت ورشن رخسارت دیمه چی گیا نمی بارو سیت لیوه بیمه
شیط و کیژم مه سی تو هی چی قلنر هر کجا خآوم بی یره می نیم سر
نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 4:18 توسط محمد. مصطفی هادی | یک نظر
تک بیتی های مشهور میر
130 - شعر های لری
تاریخ : چهارشنبه 20 اردیبهشت1385
تک بیتی های مشهور لرستان
لری
ترجمه
ا دوسه مر نونی خوم دوسکتم
ار نیای تا قیامت هه چش و ره تم
ای دوست مگر نمی دانی خودم دوست توام
اگر نیایی تا روز قیامت هم چش به راه توام
او کیو دار حا میا نیزه سره چش
دس د جو ار بشوری مه سی سره رش
آن خالدار که میاید نیزه ( ای ) بر سر چشماش
اگر از جونت سیر شدی می ایستی سر راش
ای فلک وا تیر غم زه مینه بالم
همسایا شو خآو نارن د نال نالم
این فلک با تیر غم زده میون بالم
همسایه ها شب نمی خوابند از نال و نالم
آسمون تو نوار برفه نییر پا
دوسکم دو سفر یادش و خیر با
آسمون تو نبار و ای برف پا نگیر
دوستم در سفر است و یادش به خیر
ا مرگ مولتی به تا ماله بالا
دخترم به ای بکم کرمه دوما
ای مرگ مهلتی ده تا خانه بالا
دخترم را عروس کنم و پسرمو داماد
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
121 - شعرهای لری ( میر نوروز )
تاریخ : جمعه 15 اردیبهشت1385
میر نوروز شاعر شهیر لرستان
نمونه اشعار زیر از میر نوروز شاعر شهیر لرستانی است ( که در وقتی دیگر مطلبی جداگانه در باره این بزرگ مرد شعر لرستان خواهم نوشت ) نرمی و آرامی زبان شعر میر نوروز بهمراه ترکیب های تو در تو موسیقی زلال آن سبب گردیده تا شعر میر به ویزه تک بیتی های لری وی از لطافت ، انعطاف و زیبائی خاصی از لحن موسیقیایی بهره برد، بگونه ای که مرور کوتاه هر کنجکاو لر دوستی بر متن ترانه های لری، بیدرنگ به او می فهماند که اغلب ترانه ها و اشعار آهنگ های لری دیروز و امروز، جولانگه ابیات و اشعار این شاعر لرستانی دوران صفویه گردیده است. چند نمونه از اشعار میر:
ایمرو خال و لوی کرده کواوم نمنه هوش د سرم مال خراوم
ای دله سی دهلرن هی میزنی زار یه تونو یه دهلران یه دیدن یار
باغوان کیکمم، اویار زیلم همنشین ناکسم ، بیا و سیلم
پر جومت تش گرت وری نسوزی هم ماهی ، هم افتویی ، هم زل روزی
تو که ها کل میزنی و سر تلمیت سر بکش سیل و مه کن لیوه بیمه سیت
تف دری دس پتی ار کر شایی چی قرون شاسلیمونی ناروایی
چش کال و برم کال ، کال و سر کال ماملش وامه نویی بردش ورو مال
حاجیو حج میرن مه حج نارم حج مه زلف تونه دس وش میارم
خرموه خرم دله جاکه لرونه هر کجا لر بچیه شیرین زوونه
دختری وی ره میری سیل وا دما کو یه بوسه د چشیات خیر خدا کو
دوس خوه کوچک بوه هی چی شمومه بتونی واسپاریش دچاک جومه
دس بونم د گردنت و میل دوسی زلف سیاه بالابلن زغم لومه بووسی
شاق شاق کوگ نره ، ناله کموتر چه خوه بازی کنی وا زلف دختر
کولای سیت بونم د بلک پینه چشیات وانازکی افتاو نوینه
ناونم بخت منه یا هه چنینه هر کجا پا مینیم سیاه زمینه
هر دلی درد میکنه خوه دراریش هنجه هنجش بکنی و تش بسپلریش
هر کس مینه منو تون ون وناسور نه کفن وش برسه نه سدر و کافور
مردمونی زن گن بی و دچارم آو و کول هیمه و سرکت سیش میارم
مردمونی زن خو بهاره مرده زن گن چی زمستو همیشه سرده
ار میای زیتر بیا و سر قورم تا تو چش سرمه کنی سنگ چین ودورم
نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 4:17 توسط محمد. مصطفی هادی | نظر بدهید
تک بیتی های لری میرنوروز
295 - اشعار لری میرنوروز
تاریخ : سه شنبه 9 آبان1385
تک بیتی های لری میر نوروز
لری
فارسی
تماشا داره دارایی ده سرون
چتر شیرازی آگر د کلم ون
تماشا داره چارشو نه شونش
چی طلا برچ میزنه لو و دنونش
تاوسو ده آو سو مرخ معمیل
زمسو ده مرز بوم شهر دزفیل
تخته چو آباد بوه شهر و دیارت
گل نرگس سوزکنه د سای دارت
تخته چو و گرچو و گامیشون
آو شورش بهتره ده ریزه قن
تماشاداره دیدن چارقد نسوان
کاکل شیرازی آتش انداخته بجان
تماشا داره چادرنماز روی شونه اش
چون طلا برق میزنه لب و دندونش
تابستون تو استخر ومزرعه معمول
زمستون دور و بر شهر دزفول
تخته چو شهر و دیارت بشه آباد
گل نرگس سبز بشه تو سایه درختات
تخته چو و گرچو و گاو میشان
آب شورشان بهتر از قند ریزان
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
286 - تک بیتی های میرنوروز
تاریخ : یکشنبه 30 مهر1385
تک بیتی های لری میرنوروز
لری
فارسی
بویمی و او چنارانکی سر گردآو
ئی همه پاپوش قصو تیم بردنی آو
باد شمال ور کرده ز جانب لیل
جوز و میخک خرمه خرمه بکنی کیل
بارالها برسون او سفری مه
قی باریک، بالا بلن ، زلف قجری مه
پیری و دس پتی درد کمی نی
ار و دولت برسی ، پیری غمی نی
بیکسو بسیار و بیکس هم چه بسیار
د خوم بیکس تری هیچ نی د ئی دار
کاشکی بودم چون چنارای سر گرداب
دختران قصب پوش از برم می بردند آب
باد شمال وزیده از جانب یار
هل و میخک را خرمن خرمن بیار
الهی برسون یار سفر کرده ام را
آن کمر باریک ، قد بلند و مو قجریم را
پیری و تهیدستی درد کمی نیست
اگر تامین بشی ، پیری غمی نیست
بی کسان زیاد و بیکس هم چه بسیار
از خودم بیکس تر نیست توی دنیا
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
280 - اشعار میرنوروز
تاریخ : چهارشنبه 5 مهر1385
تک بیتی های میر نوروز
لری
فارسی
اوسه گه سر کلوم واتو کردم بن
داینه حاستی گوتی گاوه دلم کن
اوسه که سر کلوم واتو در اومه
هی عرخ پاک میکردی وه پر جومه
ار کسی دت پرسس بو تاته زائی
مه کرم ، تو دختری بیل ریمو جائی
بویمی و کموترکی گرمسیری
دور دنیا بزیمی سی وصل شیری
برارونی وقت آش زمسونه
دس دیگن به ییریت بیاریت و حونه
آن زمان که سر سخن با تو باز کردم
دایی را خواستی و گفتی بهانه آغاز کردم
زمانی که سر صحبت با تو آغاز کردم
با گوشه پیرهنت عرق پاک می کردی
اگر کسی ازت پرسید بگو پسر عمومه
من پسرم و تو دختر بزن بریم تو خونه
کاش چون کبوتر گرمسیری بودم
بهر وصل شیرین دور دنیا می پیمودم
برادرا وقت پختن آش زمستونه
دست بقیه رو بگیرید بیارید به خونه
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
272 - اشعار میرنوروز
تاریخ : جمعه 31 شهریور1385
تک بیتی های لری میر نوروز شاعر شهیر لرستانی
لری
فارسی
ای دله روزی سه دف نمیزدم رات
د دکان ناکسان کوتا بکو پات
ار و دل دارم که مهرت به کنم سرد
چی کموتر شو بنالم د وره درد
ای فلک باوه من و تو هر دو کشته
گو جفتش د زمی غم سی مون کشته
آرزو من و دلم ، بیوه ای نه حاسم
بورسه پیشی چنیال، صو نون و ماسم
ایمرو و خاطرت بیم وه مه مو
کافری کردی که چیت کشی ده ری مو
آیا روزی سه بار نمی دادم اندرز ای دل
که دکان ناکسان نروی و انها را کن ول
اگر دلم بخواد که مهرت را کنم سرد
چون کبوتر شب بنالم از بر درد
این فلک پدر من و تو را هر دو کشته
جفت گاوش در زمین برامون غمی کاشته
آرزو ماند به دلم بیوه ای نخواستم
بریده عصرها روغن صبحها نون و ماسم
امروز به خاطر تو بودم من مهمان
کافری کردی پرده کشیدی تو بین مان
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
262 - تک بیتی های لری میرنوروز
تاریخ : شنبه 25 شهریور1385
تک بیتی های میرنوروز شاعر شهیر لرستانی
لری
فارسی
ایمرو زه و قیم لیلو سواره
و گمونه خاطرم میل وه مه داره
ایمرو زه و قیم نه چی هر جاران
چشیاش پر اسر بی چی بهار واران
ایمرو زه و قیم و تا و تاجیل
کاردریسی میکنه سی شهر دزفیل
ایمرو سی چشیات شیت بیمه لیوه
کس ندارم دی مکان سیم بگریوه
ار هزار حور و پری بیا و چنگم
دین و دنیام هه تونی توهای و تنگم
امروز یارم ز برم گذشت سواره
به گمانم میل و تمایل بهم داره
یارم امروز ز برم گذشت اما نه چون همیشه
چشماش پر از اشک بود چون بارون بهاری
امروز یارم از کنارم گذشت تند وشتابان
برای رفتن به دزفول میکنه کارسازان
امروز از بهرچشات شدم دیوونه
کسی ندارم اینجا برام شیون بکنه
اگر به چنگم بیافته هزار حور و پری
دین و دنیام تویی و تو در فکر منی
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
255 - اشعار میر نوروز
تاریخ : دوشنبه 20 شهریور1385
تک بیتی های میر نوروز
لری
فارسی
نه د پیری بمیری نه د جوونی
کل عالم تش بیره هه تو بمونی
ور کرده باد شمال دو جانب لیل
خرمنی هل و میخک هه ها میکن کیل
هر حکیمی بکنه علاج دردم
جون شیری وش می یم آزا بگردم
هر کسی مینه مون ون د ماسور
نه کفه وش بور بکه نه سدر و کافور
هر گلی که گلچینش بی وه هزاری
او گله پرت بکنی بو وش نیاری
نه در پیری بمیری نه در جوانی
همه دنیا آتش بگیره فقط تو بمانی
می وزد باد شمال از جانب یار
گویی خرمن هل و میخک می کنند بار
هر حکیمی بکنه علاج دردم
جان شیرین بش می دم آزاد بگردم
هر کسی راهمان را انداخت به ماسور
نه کفن بش برسه نه سدر و کافور
هر گلی که گلچینش شدند هزار تا
اون گل و پرتش بده بو نکنی شا
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
235 - اشعار لری میرنوروز
تاریخ : جمعه 10 شهریور1385
تک بیتی های لری میرنوروز شاعر لرستانی
لری
فارسی
مه چنی دلم میحا مالکه بهاری
گآوآرم کوری و میمونم براری
می اسپی دو صورتم جا کرده چی برف
سیر دل دم گل نچی ای روزگار رت
نونم بخت منه یا هه چنینه
هر کجا سیل می کنم سیا زمینه
نوه دارو ای شوگار چه مجاله
دله کم چی صوفیو میل رتن داره
نمیری د خاطرم نه همه وختی
نیایی کونج دلم یه داغ سختی
من آنقدر دلم میخواد خونه بهارم را
پسری تو گهواره ام ومهمونم برارم را
مو سفید تو صورتم نشسته چون برف
سیر دل ازم گل نچید تا این روزگاررفت
نمی دونم بخت منه یا که چنینه
هرجایی نگاه میکنم سیاه زمینه
شب زنده داران این شب مجال نمی ده
دل من مثل صوفی ها میل رفتن داره
نمیری از خاطرم تو هیچ وقت
گذاشته ای کنج دلم داغی سخت
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
228 - تک بیتی لری میر نوروز
تاریخ : سه شنبه 7 شهریور1385
تک بیتی های لری میر نوروز
لری
فارسی
ماه نو دو پنج دری شوله کشی یه
مره سم دوسکه خوم تازه رسیه
مه چنی که سی تونم تو هم بویته
و گمونه خاطرم لیوه بویته
مه چنی دلم میحا سی رتن مال
هر دوریشی که میا وش می زنم فال
مردمونه زن خو د چگنی نی
سآوشو برز و بلن ریشو دینی نی
مردمونه زن خو دو روک روکونه
سآوشو برز و بلن کولا رمونه
ماه نو گوشه پنجره شعله کشیده
انگاری دوست منه تازه رسیده
آنچنان که براتم کاش که تو هم باشی
به گمان خاطرم دیوونه باشی
انقدر دلم میخواد کوچ کردن و رفتنها را
از هر درویشی می پرسم این رفتنها را
ای مردم زن خوب در بین چگنی ها نیست
سربندانشان بلند و روی شان دیدنی نیست
ای مردم زن خوب تو طایفه رک رکونه
سربنداشون بلند و سایه خراب کنونه
ارسال توسط لُرِسّو
فرمایشات
212 - اشعار لری میر نوروز
تاریخ : سه شنبه 24 مرداد1385
تک بیتی های لری میر نوروز
لری
فارسی
کس سی کس نمرده خوم سی تو بمیرم
روم قوری بکنم دش بنشینم
کوگ کوهساره که لونه ته بی یمه
یه دومی دو عشق دل سیت بته نیمه
مه چنو تشنه تونم نه تشنه آو
تشنه ایم نشکنه صد جوم برف آو
مردمون زن گن بی و دچارم
آو و دول ، هیمه و کول خوم سیش میارم
مردمونه زن خو بهار مرده
زن گن چی زمسو نسار سرده
کسی برای کسی نمرده خودم برات بمیرم
برم قبری بکنم و توش بنشینم
کبک کوهستان کاشکی لونه ات رو ببینم
یک دامی از عشق دل برات بچینم
من چنان تشنه توام نه تشنه آب
که تشنگی ام را رفع نمی کند صد جام آب
ای مردم زن بدی شده دچارم
آب با دبه و هیزم رو کمر براش میارم
ای مردم زن خوب بهار مرد است
زن بد همچو زمستون سایه سرد است
نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 4:11 توسط محمد. مصطفی هادی | نظر بدهید
طبیعت و سیاست در شعر میر نوروز
میرنوروز شاعر مشهور لرستانی است که از صدقه سر مسئولان فرهنگی استان با گذشت نزدیک به ۳۰۰ سال از درگذشت وی هنوز حتی یک خیابان نیز در لرستان به نشانه بزرگداشت و یاد او نامگذاری نشده است!؟ در حالی که در هرکوی و خیابان این استان وبرخی از استان های همجوار نامش به همراه اشعار زیبا و ماندگارش بر تک تک دلهای الوار حک شده و اشعارش ورد زبان ها و زینت بخش ترانه ها و موسیقی زیبای لری خواهد ماند.
میرنوروز
طبیعت و سیاست در شعر میر نوروز
نویسنده: احمد لطفی
میرنوروز؛ شاعر دوره صفوی است ( اواخر این دوره ) . وی ضمن انعکاس ناهنجاریهای سیاسی و اجتماعی این دوره در اشعارش، از توجه به محیط طبیعی و بکر اطراف نیز غفلت نکرده و توانسته تصویرهای نابی را در آثارش بیافریند. احمد لطفی ضمن آوردن شرح احوالی از این شاعر ایلیاتی، به بررسی دیوان اشعار وی و ویژگیهای آن همراه با وضعیت اجتماعی و سیاسی آن دوره پرداخته است.
بررسی محیط اجتماعی، ادبی و سیاسی دوران حیات میرنوروز
میرنوروز
آنچه از اشعار نغز و زیبای �میر نوروز� برمیآید، وی شاعری خوش قریحه بوده، که زیباییهای هستی از چشم وی دورنمانده و از این منظر در حد وسع، اشعاری سروده است. این شاعر طبیعتگرا که به عنوان شاعری عاشقپیشه در بین تودهها، شهرت دارد. خوبیها و بدیها و روشهای مختلف زندگی مردم را در قالب شعر درآورده است. وی شاعری شیعه مسلک بوده، که تأثیرات فراوانی در بین استانهای لرستان و ایلام و خوزستان از خود به جای گذاشته است، تا آن جا که، هنوز بعضی از طوایف لرمویهها، و سرودهای خود را بر مبنای اشعار حزن و طربانگیز او میسرایند و مینوازند.
یکی از ویژگیهای مهم شهر میرنوروز آن است که با وجود آن که مردم زمانهاش، اکثراً فقیر و دامدار بودهاند ولی ایشان، زیباییهای زندگی آن مردم پابرهنه را برایشان به تصویر کشیده است
عصر میرنوروز، دوران جامعهای ایلیاتی بوده است، از آنرو طبیعتگرایی، شکار، دیدبانی از کوههای بلند و نکته سنجیها در همهجای اشعار او، به خوبی، موج میزند.
در میان اهالی پیشکوه و پشتکوه، کوه فیلمو معروف به کوه میرنوروزاست. کوهنوردانی که از آن جا عبور کردهاند، چشمه و درختان میوه و حوضهای سنگی و جایگاه انسانی که میرنوروز درست کرده است، را در دل طبیعت . . . . گویند در همان کوه فیلمو، خودش و همسرش و کنیزش زندگی میکردهاند. ، که چند نفر از جوانان غیرتی بعضی از ایلات که از نیش زبان میرنوروز به تنگ آمدهبودند، با خود هم داستان میشوند که بدترین اهانتها را به خانواده میرنوروز روا دارند. بالاخره سراغ او میروند و اسیرش میکنند. آنها به میرنوروز میگویند ما را به خانهات ببر تا سزای اعمالت را ببینی. میرنوروز که قضیه را جدی میبیند با توجه به صدای زیبا ودلکشی که داشته درحوالی منزل، شروع به آوازخواندن میکند و با نوعی اشعار علی دوستی میگوید:
کوگ کوهسار بازآمد به نخجیر
اگر وفاداری کنج خلوتی گیر
نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 4:8 توسط محمد. مصطفی هادی | نظر بدهید
درباره میرنوروز
بی گمان با میرنوروز شعر لری قوام و دوام پیدا کرده است و هیچ سراینده ای نیست که بخواهد به لری سرودی ساز کند و در سایه ی میر بزرگوار نباشد. میرنوروز قلندری عاشق پیشه بوده و شان عاشقانه شعر لری را به مرتبتی رسانده است که پس از وی هیچ شاعری در این ساحت ( ساحت عشق ) نتوانسته است با اوبه برابری برخیزد، نیروئی غریب در زبان ساده و روشن میرنوروز وجود دارد که همچون اوراد جادوئی در مردم لر زبان تصوُف می کند:
ای دلی کُت کُت بوی وا لا لک ِهاست
ترک دوسیش بکنی هر کس که نهاست
�لالک هاس� یا �لالک وهاس� به معنی خواهش و تمنا و التماس است و در این بیت به معنی تمنای توجهی است که عاشق از معشوق دارد و عجز و لابه ای است که در تمنای خود به کار می گیرد. میرنوروز این بیت را در نفرین بر دل خود سروده است و می گوید:
ای دل پاره پاره شوی که دیگر خواهش و التماس نکنی ، ( ای دل همراه با تمنا و خواهشت پاره پاره شوی ) و دوستی و عشق کسی را که خواستار تو نیست ترک کنی.
او بردم لَفو بردم وَ نِم دِ گرّدُو
ملوانِ مِه کیه نَیلَه بَبَرم او
آب مرا برد، موج مرا برد و به گردابم درانداخت، نجات دهنده ( ملوان –شناگر - نجات غریو ) من کیست که نگذارد آب مرا ببرد . این بیت در هنگام گرفتاری و مصیبت ، زمزمه می شود و اگر جای امیدواری باشد ، زن یا مرد سوگمند خود را با این بیت که وابسته بیت نخست است تسلی می دهد:
او بردم لَفو بردم َونِم دَ کولی
تیکه مشکول زیر پام بی وِ نره غولی
آب مرا برد ، موچ مرا برد و بر صخره ای در انداخت ، مشک کوچک زیرپای من نره غولی شد ( مصرع دوم کنایت از این معناست که چون خداوند بخواهد کسی را نجات بدهد با کمترین بهانه و کوچکترین دستاویز او را نجات خواهد داد ) . مشک کوچک در بیت نخست نیز در اختیار راوی است ، اما در برابر موج و گرداب کاری از آن برنمی آید، ولی در بیت دوم همچون نره غولی با امواج پیکار می کند و راوی را نجات می دهد.
البته این همه شرح و تفصیل ، جز تیره و تار کردن فضای روشن بیت میرنوروز کاری از پیش نمی برد ، اما از آن نمی توان گریخت ، زیرا پرکننده فضائی تهی است که در ترجمه پیش می آید ، شعر بومی ( تقریبا در همه زبان ها و در همه جای جهان ) از نیروئی هنگفت برخوردار است ولی این نیروی شگفت، تنها به کسی منتقل می شود که در فضای همان زبان تنفس می کند یا از حیث فرهنگی و بویژه از حیث نفسانی نسبتی با آن زبان در خود سراغ می بیند ، بدون توجه به این معنا پرداختن به ابیاتی از این دست :
باغُبون کی ِ کُممِ اویار َزیلِم
همنشین دوزخم بیایت وِ سیلم
چیزی جز اشتغال به لفظ نیست. میرنوروز می گوید: باغبانِ �کی کُم� و آبیار �زیل� هستم ، همنشین دوزخم ، به تماشای من بیایید.
چه می خواهد بگوید؟ باز هم به ناگزیر باید به اطناب رو بیاوریم. � کی کُم� بر وزن � ای قم� درختی است خودرو ، �زیل� بر وزن �سیل� ، گیاهی است خودرو ( برخی گفته اند نوعی موسیر است ) ، نه �کی کم� تربیت پذیر است و نه �زیل� ، باغبانی و آبیاری درختان و گیاهان خودرو هیچ حاصلی ندارد و . . . همچنان بیت مبهم است .
میرنوروز
میرنوروز از همسر یا حریف عشق خود شکایت می کند و به زبان اشارت می گوید : هم بالین تربیت ناپذیر و غیرقابل اصلاح داشتن ، همچون باغبانی و آبیاری درختان و گیاهان خودرو و همنشینی با دوزخ است . بی گمان چنین کاری تماشا دارد و بسا زندگی ها که مصداق بیت میرنوروز است.
کوگ کُوساری باز اوما وه نخجیر
گر بفادوری کُنج خلوتی گیر
آی کبک کوهسار، شاهین به نخجیر ( شکار ) آمده ، اگر وفادار هستی ، به گوشه ای پنهان پناه ببر . می گویند این بیت را مرحوم میرنوروز ارتجالا خطاب به همسر خود سروده است . روزی از روزها خان یا خان زاده ای هوسباز و چشم چران سوار بر اسب به سراغ میر نوروز میرود ، شاعر که خوش نداشته همسر وی پیش روی خان ظاهر شود و احتمالا از خان پروا می کرده به زبان اشارت به همسر خود فهمانده است که در خلوت بماند و آشکار نشود
نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 4:3 توسط محمد. مصطفی هادی | نظر بدهید
قبر انوشیروان در نزدیکی ماژین
حمید ایزدپناه
به نقل از مجله کاوه ( مونیخ ) شماره ۵۲ و ۵۳ تابستان و پائیز ۱۳۵۳
آیا غار یا دخمه محل دفن انوشیروان پادشاه ساسانی در لرستان است؟
ضمن گردش در لرستان برای نوشتن کتاب آثار باستانی ، روزی در دامنه کوه � کور� KAVAR در منطقه"ماژین"، یکی از روستائیان برایم حکایتی گفت که سینهبسینه نقل شد و او هم از پدرش شنیده بود که قبر انوشیروان در اشکفت �کول کنی� قرار دارد . این موضوع مرا بر آن داشت که تحقیقی بنمایم. بر پیکره این قصه و مستندات دیگر یک روز شخصا به اتفاق اقای مهندس حسن آقائی از محل دیدن نمودیم. در این دره افسانهای دیدنی زیاد است ابهت تنگه و اثارش بتوصیف نمی آید مگر به دیدن و مشاهده . اما درباره انوشیروان و تحقیق درباره داستان های موجود و تطبیق ان با اثار �کول کنی� و فاصلههای ذکر شده ، تفصیلی است که بشرح زیر از از نظر خواننده ارجمند می گذرد .
فکر می کنم پادشاه نامی ساسانی خسرو انوشیروان ، نیازی بتوصیف نداشته باشد ، زیرا درباره زندگی، دوران پادشاهی و عدالت و مزدک کسی و سایر خصوصیات و گسترش تمدن و دگرگونیهای دیگر ۴۸ سال دوران پادشاهی او در شاهنامه فردوسی و آثار متقدمین و نیز بررسیهای خاورشناسان و محققین دوستدار ایران و دانشمندان ایرانی به تفصیل مطالبی بیان شده و در اثار آنان امده است که در پایان دوران پر ماجرای پادشاهی خود، بقول مولف مجمل التواریخ و القصص۱ ( بمداین از دنیا برفت ) .
اما درباره محل دفن یا دخمهای که جسد این پادشاه بزرگ در آن نهاده شده ، رازی است سر به مهر که تاکنون در مورد آن کم تحقیق شده و کم آگاهی حاصل گردیده است . ظاهرا با اعتقاد پادشاه ساسانی به معتقدات دین زردشت و دستورهای ائین بهی که دین زمان اوست، بایستی پس از مرگش همان طوری که فردوسی می گوید اوامرش را انجام داده باشند. ماخذ معتبری که در اینباره گویا و مبین کیفیت باشد جز همین چند بیت از شاهنامه فردوسی که قسمتی از وصیت نامه اوست و افسانه ای که در تاریخ بناکتی امده و چند مورد، دیگر در دست نیست . دو خبر شاهنامه و بناکتی چنیناند و بقیه نیز درکتاب هائی چون دخمه انوشیروان ذکر شده است ، برابر این دو افسانه احتمالا جسد انوشیروان باید در کوه های لرستان دفن شده باشد که در این مقاله سعی شده است درباره ( کول کنی ) که بعقیده مردم لرستان محل دفن انوشیروان است مطالبی بیاید.
الف:شاهنامه
چو من بگذرم زین جهان فراخ براورد باید مرا خوب کاخ
بجایی کزو دور باشد گذر نبرد برو کرکس تیز پر
سر اورده بر چرخ گردان بلند ببالا فزون باید از ده کمند۲
نبشته برو بارگاه مرا بزرگان و جنگی سپاه مرا
وز ان پس بر ارید درگاه را نباید که بیند کسی شاه را
دگرگون بود کار ان بارگاه نیابد کسی نزد ما نیز راه
ز فرزند و از دوده ارجمند سی کش ز مرگ من اید گزند
بیاساید از بزم و شادی دو ماه که این باشد ائین پس از مرگ شاه
فراوان بر ان عهد هرکس گریست پس از عهد یک سال کسری بزیست۳
اما داستان و افسانهای که در تاریخ بناکتی آمده است چنین است:
"حکایت دخمه انوشیروان"
گویند مامون خواست که بنای مداین و ان قصرها و کاخ های انوشیروان بیند، حسن بن سهل کاتب و احمد بن - خالد الاحوال را با خود ببرد و ان کاخ ها و بناها می دیدند و تعجب می نمودند، بعد از ان گفت:مرا باید که زیارت انوشیروان کنم ، گفتند ، فلان جای مردی است پیر و او داند که دخمه انوشیروان کجاست. او را بیاوردند. چون پیش مامون امد به زبان عجم ثنا گفت. پس گفت ، پدر پدر من دخمهبان انوشیروان بود و میراث بمن رسیده است و اندرزنامه او من دارم، گفته است که پادشاهی از پادشاهان عرب از خویشان پیغمبر مرا زیارت کند. و نشان ها داده است و توبه ان کس میمانی . مامون را عجب امد. بفرمود تا او را سه روز مهمان داشتند پس پیر را پیش خواند و گفت : دخمه انوشیروان به ما نمای. پیر گفت:در کوهی است و از اینجا تا انجا پنجاه فرسنگ است، و چون انجا روی، درهای است بالای ان دوازده فرسنگ ( ؟ ) بر بالای ان کوهی است هفت فرسنگ ( ؟ ) ، و دخمه بر سران کوه است. خانهای است از سنگ خاره تراشیده و کوشکی سی صد گز، زمین او در سیم گرفته و سقف آن به زر و گوهرهای قیمتی اراسته و تختی از زر و مروارید در پیشگاه نهاده و جامههای زربفت به جواهر اراسته بر ان تخت افکنده و شاهنشاه بر ان تخت است که به زندگانی داشت، و تاج بر سر بالین اویخته و تن او را به دارو ها اندودهاند که هرگز تباه نگردد و متغیر نشود . و در ان کوشک طلسم ها ساخته است که کس در انجا نتواند رفت مگر ان پادشاه تازیان که او نشان داده است و من این نشان ها همه در تو میبینم.
مامون گفت:ترا رنجه باید شدن و راهنمائی کردن. پیر گفت راه ان کوه ویران کردهاند تا کس بر انجا نتواند شد، تدبیر ان باید کرد تا ان راه ابادان کنی. مامون فرمود تا الت و استادان و کارگران و چوب ها جمع کردند و بر شتران نهادند و مامون و خاصگیانی چند و ان پیر برفتند . چون به پایان کوه رسیدند ان راه ها بساختند. چون تمام شد، مامون با سه کس و خادمی جنیبتی در دست گرفته روان شدند و بیست تا جامه زربفت و چند من کافور و مشک و عنبر با خود ببردند.
چون به نزدیک دخمه رسیدند مامون پیاده شد تا به در دخمه رسید . پیر گفت: اگر توانی که او نشان داده است حلقه دربگیر و بجنبان . مامون حلقه دربگرفت و بجنبانید . کلیدی از بالای در بیفتاد. پیر گفت:درست شد که توانی که او نشان داده است در بگشادند چند سوار دیدند با سلاح تمام به طلسم کرده ، بر خود بجنبیدند و حمله کردند . پیر مامون را گفت: تازیانه از دست بیفکن. بینداخت . ایشان ساکن شدند. از انجا درگذشتند ، به میان سرا رسیدند. بر گوشه صفه چهار شیر دیدند که اهنگ ایشان کردند پیر گفت: استین خود بر ایشان افشان. بیفشاند. ایشان ساکن شدند. چون به در دخمه رسیدند چهار پاره شمشیر تیز از بالای در اویخته بود، میامد و میشد که کس را زهره نبود که بدان نزدیک شدی پیر گفت: دستار از سر فروگیر و گستاخ درای . دستار از سر فرو گرفت . شمشیرها ساکن شدند و درامد و ان عجایب ها از بسط و فرش والت های زرین، و میان سرا خشت های زرین و سیمین افکنده و دیوارها به جواهر قیمتی مرصع کرده بدیدند و پنج غلام به طلسم با سلاح از دست راست تخت ایستاده و پنج از چپ و پنج از پیش و پنج از پس همه بر خویشتن بجنبیدند و اهنگ ایشان کردند.
پیر گفت:یا امیر المومنین، آواز ده و بگوی که من کیستم. مامون آواز داد و از هیبت بیهوش گشت و چنان پنداشت که او زنده است. بعد از آن مامون به سه جایگاه خدمت کرد و تواضع نمود و بر گوشه تخت رفت و بنشست و حسن سهل و احمد خالد بر پای ایستادند. مامون در روی شاهنشاه مینگریست و جامههای او را می دید و از هردو جانب سفیدی در محاسن انوشیروان درآمده بود و عصابهای از دیبای بر سر وی بسته، چهار سطر از مروارید بر آنجا دوخته بر شکل کتابت . مامون در وی منگریست و این آیت می خواند که:
�ان فی ذلک - لعبرة"لاولی الابصار�
بعد از آن پیر گفت:این نوشته که بر این عصابه است برخوان. برخواند یک سطر این بود:
�گیتی که یزدان کرد مرا چه کوشش�
دوم نوشته بود:
�عمر تمام نیست مرا چه خواهش�
سیوم
�گیتی جاوید نیست مرا چه رامش�
چهارم
�چه شاید کرد که نشاید دانست�
و هردو دست بر سینه نهاده و انگشترین گوهری درو نشانده که هر روزن ازو روشن بود. مامون به تعجب به هر طرفی منگریست، لوحی دید از زربه خطی روشن نوشته بود که پس از مرگ من به چندین سال پادشاهی از پادشاهان عرب بیاید و زیارت ما کند و ما را جامه نو پوشاند و خوشبوی گرداند. صفت او چنین بود و نام و نسب او تا آدم چنین نگاه کردند این خود صفت مامون بود و هرچند در کالبد ما جان نباشد که عذر او خواهیم و او را مهمان داریم ، اما این نوشته که در زیر زانوی من است پای مزد اوست، برگیرد و عذر ما بپذیرد، و دیگر آنکه سه کس با وی باشند: یکی ناقص بود با ما خیانت کند . پادشاه تازیان باید که سزای او بدهد.
مامون چون آن لوح برخواند، دست در زیر زانوی او کرد. سنگی دید بر آنجا که نوشته که در این کوه به فلان جایگاه ده گنج از زر و جواهر و سیم است بردارد و ما را معذور دارد. مامون آن خط برداشت و زانو و دست او ببوسید و خدمت کرد و بازگشت.
چون بیرون آمد خادم خواهش کرد تا زیارت کند چون باز می گشت، انگشترین انوشیروان بیرون کرد و پنهان داشت. چون در راه شدند مامون با حسن و احمد گفت:بزرگوار پادشاهی که او بوده است دانا به همهچیز، اما این سخن مشکل است که گفته است ناقص با من خیانت کند و سخن او دروغ نباشد اندیشه کنید تا این چه تواند بود؟ گفتند: ناقص خادم است ، ندانیم تا او چه کرده است. خادم را پرسیدند و در وی بجستند ، انگشتری انوشیروان با او یافتند. مامون پیاده بازگشت و کنار تخت او بوسه داد و انگشتری در انگشت او کرد. چون نگاه کرد بر چهار گوشه تخت چهار سطر نوشته بود:
� هر کرا پادشاهی نیست کامرانی نیست، هرکرا زن نیست کدخدائی نیست، هرکرا فرزند نیست شادمانی نیست، هرکه را این سه نیست بیماری نیست. �
پس مامون بیرون آمد و این آیت میخواند:
�و ما الحیوة الدنیا الامتاع الغرور�
و چون به این گنج ها رسید چنان که نشان داده بود برگرفت و شتران و چهارپایان پر از زر و جواهر کرد و گویند توانگری مامون و فرزندان و اسبابی که ساختند جمله از آن بود. و چون به مداین رسید فرمود تا خادم را مثله کردند و بر درختی درآویختند تا مردم عبرت گیرند و آن راه که بر آن کوه کرده بود ( فرمود ) تا خراب کردند و آن پیر عجمی را بسیار بنواخت۴ .
آنچه در این زمینه موجود است در ردیف همین قصه هاست که تکرار آن لزومی ندارد. آنچه از نقل شاهنامه و قصه دخمه در تاریخ بناکتی آمده است دو موضوع را روشنگر است نخست آنکه شاهنامه آورده که شاه انوشیروان وصیت می کند پس از مردان مرا در جائی که عبور و گذر از آن دور باشد و حتی کرکس تیز پرپر آن پر نزند دفن کنید و در دخمه را ببندید. دوم آنکه تاریخ بناکتیی می نویسد ( پیر گفت:دخمه در کوهی است و از اینجا تا آنجا پنجاه فرسنگ ) نتیجه آنکه جنازه انوشیروان دور از پایتخت ساسانی و در دخمه و کوهی دفن شده که نام آن کوه ذکر نشده است.
اما خبری که در جنوب لرستان در منطقه ماژین واقع در دامنه کوه کور۵از دو نفر از معمرین ساکن آنجا شنیدم و بعضی دیگر نیز عنوان می کنند مفهوم ان چنین است که ( انوشیروان قبل از مرگ وصیت کرد که جسد مرا در کوهی که شصت فرسنگ دور از تیسفون باشد و کسی به آنجا نتواند راه یابد دفن کنید این مردم آنگاه محلی را به من نشان دادند که بنام ( کول کنی ) ۶مشهور است .
اطلاعات محلی و نیز قصهای که سال ها پیش عمویم از قول یکی از معمرین دوره جوانیش سینه بسینه نقل میکرد مجموعا مطالبی جالب بودند درباره تنگه ( کول کنی ) که آن را طلسم می پندارند و معتقدند شبها در این دره صداهای مهیبی مانند فریاد انسان و شیهه اسب و زوزه جانوران از آن بگوش میرسد و هرکس تنها در شب و یا غروب از آن عبور کند دیوانه خواهد شد و نام یک نفر که شب از این دره عبور کرده و تحت تاثیر این توهمات دیوانه شده است بردند ، اما قصه ای که عمویم شادروان حاج علی اکبر محروم شنیده بود و نقل می کرد این بود که بهنگام وزیدن باد در شب صدائی شبیه به صدای بهم خوردن در در انتهای تنگه شنیده بود و نقل می شود و یا وقتی سیلاب هائی از تیغه های میانه دیوارها کوه به دره می آیند با خود پوست لیمو و چیزی شبیه به آن همراه میآورد و داستانی شبیه به آنچه بیان شد.
با این مقدمات لازم است شرحی در مورد کوه کور که تنگه ( کول کنی ) در آن قرار دارد آورده شود. کوه کور که امروز آنرا به غلط � کبیر کوه� نیز می گویند، طول آن در خاک لرستان بیش از۱۷۰ کیلومتر است و در بعضی نقاط پهنای آن تا ۲۰ کیلومتر می رسد، این کوه از شمال باختری به جنوب خاوری کشیده شده است و دارای چین خوردگی ها منظم و دره های عمیق است . فاصله آن تا تیسفون نزدیک به پنجاه فرسنگ است.
مرتفع ترین نقاط آن در بخش میانی، بیش از ۳۰۰۰ متر بلندی دارد و چون دیواری عظیم ، لرستان را به دو قسمت پیشکوه و پشتکوه تقسیم نموده است. بعضی از قلل آن بیشتر سال پوشیده از برف است، در جنوب باختری دره های وسیع تر دارد، در دره های شمالی و جنوبی آن چشمه های پرآبی وجود دارد که اغلب بواسطه عمق بستر و پیچ و خم های فراوان بریدگی ها و درهه ای عمیق ، استفاده از آب آنها غیر ممکن است.
در تمام درههای این کوه افسانه ای آثاری از دوره های مختلف پیش از تاریخ و تاریخی برجاست، کوه کور شاهد تمدن ها، فتح ها و شکست ها و کام ها و ناکام ها بوده است و خود شاهدی است تاریخی که در سکوتش رازهای فراوانی می توان خواند. مهمترین آثار شناخته شده در درههای این کوه
راه رسیدن به کول کنی
باید از خرمآباد با اتومبیل تا کیلومتر ۱۳۸ راه خرمآباد به اندیمشک را طی کرد و در دهکده ای بنام ( جلوگیر ) با کلک از رود سیمره گذشت و در دهکده ماژین راهی را در حدود ۲۰ کیلومتر بسمت خاور طی کرد تا بدهانه تنگه کول کنی
صبح روز ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۳ به اتفاق آقای مهندس حسن آقائی که خود یکی از فرزندان روستائی آن منطقه است و نیز دو نفر از راهنمایان محلی با اسب و قاطر از ماژین بطرف کول کنی حرکت کردیم . ساعت ۱۲ بدهانه ، تنگه رسیدیم ، تنگ های که دیوارهای سر بفلک کشیده آن و نیز تیغه های آن یکی از نقاط مرتفع کبیر کوه است . ساختمان طبیعی دره با کناره های مضرّس خود یکی از بدایع طبیعت است ، در دشت جلو تنگه آثار ساختمانی پراکندهای با رنگ و ملاط که می توان ادعا کرد مربوط به پیش از اسلام است باقی است.
در دهانه تنگه و در قسمت غربی آن غاری است وسیع و قشری ضخیم از خاک دارد و آثاری که مشخص می کند که از هزاران سال پیش مسکون بوده و اکنون هم مورد استفاده زمستانی کپرنشینان محلی می باشد، این کپرنشینان تیره هائی بنام ( سات یاروند ) ۹از ایل بهاروند و ( ترکارونی ) ۱۰از ایل دیرکوند می باشند، در ابتدای تنگه نیز آثار ساختمان های سنگی قدیمی دیده می شود در انتهای تنگه چشمه آبی هست که متاسفانه در نیمه راه تمامی آب آن به زمین فرو میرود از جمله آثار بسیار جالب و دیدنی این تنگه کشیدن جوبی است از کوه در دیواره شرقی تنگه از محل فرو رفتن آب تا دهانه تنگه که طول آن بیش از یک کیلومتر است. برای رساندن آب بدهانه تنگه شهری از کوه کشیده شده به پهنای جوبین ۳۰ تا ۴۰ سانتیمتر است که از سنگ سخت کوه کنده شده است، در برخی نقاط نیز دیوارهای با سنگ و ملاط دارد و در جائی حوضچه ، فاصله یک کیلومتر از دهانه تنگه تا محل غار و فرو رفتن، آب، راهی است پر از صخره و پرتگاه که به سختی و دشواری آنرا طی کردیم با زمانی نزدیک به یک ساعت . پهنای دهانه تنگه بیش از سی صد گام است در صورتی که در قسمت میانی و بخصوص در دامنه غار موردنظر به ۸ تا ۱۰ گام میرسد ارتفاع دیوارهای کوه در این نقطه از کف دره بیش از سی صد متر است، در دیواره غربی به بلندی نزدیک، به ۵۰ متر "۱۰کمند" غاری است که همه قصه ها درباره آنست ، دست یافتن به غار کار مشکل همراه با خطر سقوط مرگ است و جای پائی که قبلا داشته خراب شده است. پهنای دهانه غار نزدیک به ۱۲ گام است و ارتفاع آن تا ۱۰ متر می رسد دهانه غار سنگ چین شده و تنها از زاویه ای تنگ و با دیدی کم می شود دهانه و سنگ چین های آنرا دید . از این نقطه به بعد عبور از دره مشکل و مشکلتر و مرگ بارتر است . دیوارهای دو طرف بلندتر و در نتیجه پژواک های صوت طولانی ترند.
جوانی از ساکنین و بومیان محلی ناگهان تصمیم گرفت خود را بغار برساند ، بسختی و در شکلی که برای ما دلهره و ترس فراوان بهمراه داشت و برای او جسارت توام با پشیمانی. ولی عاقبت خود را بغار رسانید ، تا آنجا که مردم بیاد دارند تا بحال کسی نتوانسته است به آن دست یابد بنا به نقل این جوان پشت دیواره سنگ چین در سطح غار محوطه ای است نسبتا وسیع و در داخل آن آثار قبر دیده است و مقداری سفال های مختلف و منقوش ، نمونه از این سفال ها بنظر می رسد که قدیمی تر از عهد ساسانی باشد ( پارتی ) ، بهر صورت باعتقاد اهالی"ماژین" اشکف کول کنی همان است که مردم می گویند مدفن انوشیروان است زیرا اهالی به اعتبار قصه های خبر گونهای که به آنها رسیده و نیز تطبیق فواصلی که از شاهنامه و داستان های محلی آمده معتقدند اشکف کول کنی محل دفن جسد انوشیروان است مطالعه در این آثار و بررسی هائی در داخل اشکف ( یا غار ) می تواند مبین مطالبی باشد که مردم ادعا می کنند، آنچه مسلم است گاهی افسانه هائی چون دودی هستند که از شعله ای حقیقی برمیخیزند و اغلب اساس حقایق وقایع زمانهای دوری است که ما از آنها سندی نداریم تا ورای این دودها چه باشد پس از تحقیق علمی و حفاری معین و معلوم خواهد شد.
نوشته شده در چهارشنبه دوم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 3:37 توسط محمد. مصطفی هادی | نظر بدهید
بیتی از اشعار میر نوروز
ار بمیرم عشق پاکم او چنونه خاک قورم سرمه چش دخترونه
نوشته شده در سه شنبه نهم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 14:9 توسط محمد. مصطفی هادی | 3 نظر
منم میر نوروز میر دیاری
خانه
پروفایل مدیر وبلاگ
آرشیو وبلاگ
عناوین نوشته ها
نوشته های پیشین
فروردین ۱۳۹۱
اسفند ۱۳۹۰
پیوندها
فال انبیا
چهارشنبه, 17 مرداد 1397
09:34 ب. ظ
"مسائل اجتماعی در جامعه"
نگارنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
مسئله اجتماعی ، زمانی به عنوان مشکل و مسئله در جامعه مطرح می شود که رفتارها و شیوه هایی از زندگی ، چنان از کیفیت و حالت عادی خود خارج شده باشد، که آن پدیده ها یا رخدادها برای اکثر افراد جامعه دغدغه ی فکری و عملی ایجاد نماید، و همه از وضعیت پیش آمده ناراحت و متاءثر شده باشند ، و جامعه از آن مسئله یا مسائل، رنج ببرند. بعبارتی دیگر حل مسئله اجتماعی ، دل مشغولی و دغدغه ی همه ی افراد
... [مشاهده متن کامل]
جامعه می باشند.
از بین تعاریف موجود، تعریفی که ویژگی های عمده مسئله اجتماعی را در جهان معاصر مطرح می کند، تعریف "هورتون ولزلی" است که سه ویژگی �عام بودن�، �ضرورت رفع مسئله� و نیز �اهمیت فرد یا سازمان در حل مشکل� از نکات مهم آن هستند. "هورتون ولزلی" مسئله اجتماعی را امری می داند که اولاً بخش قابل توجهی از جامعه آن را ناخوشایند بدانند؛ ثانیاً معتقد باشند که برای حل آن باید کاری کرد و ثالثاً براین باور باشند که فرد یا سازمان یا افرادی مسئول برطرف کردن و حل مشکل اجتماعی هستند. � [1]
جامعه شناسی مسائل وسیعی ای را مورد بررسی قرار می دهد ؛ و این مسائل را یا به شیوه ی علمی، مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد ، و یا این مسائل را به شکل عرفی و اجتماعی، و تاحدودی غیر علمی و ناقص برای رفع مشکلات و مسائل اجتماعی دست به اقداماتی زده می شود.
جامعه شناسی به مسائلی چون خودکشی، فقر، سالخورده شدن سن ازدواج، جنایات، فساد در تمام زمینه ها، طلاق، اختلافات نژادی و فرهنگی، دزدی و اختلاس، اعتیاد، و. . . . . می پردازد و هدف جامعه شناشی بیشتر کشف علل و بدست آوردن راه حلی برای حل، یا کاهش آسیبهای اجتماعی است.
"لارنس فرانک"، یک مساءله اجتماعی را به منزله ی هر اشکال و یا رفتار نامناسب و نامطلوب گروه کثیری از افراد می داندکه ما میل داریم مرتفع کنیم ، و یا آنرا اصلاح نمائیم. [2]
جامعه شناسی مسائل وسیعی ای را مورد بررسی قرار می دهد ؛ و این مسائل را یا به شیوه ی علمی، مسائل را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد ، ویا به شکل عرفی و اجتماعی، و تاحدودی غیر علمی و ناقص برای رفع مشکلات و مسائل اجتماعی دست به اقداماتی زده می شود. جامعه شناسی به مسائلی چون خودکشی، فقر، سالخورده شدن سن ازدواج، جنایات، فساد در تمام زمینه ها، طلاق، اختلافات نژادی و فرهنگی، دزدی و اختلاس، اعتیاد، و. . . . . می پردازد و هدف جامعه شناشی بیشتر کشف علل و بدست آوردن راه حلی برای حل، یا کاهش آسیبهای اجتماعی است.
"لارنس فرانک"، یک مساءله اجتماعی را به منزله ی هر اشکال، و یا رفتار نامناسب و نامطلوب گروه کثیری از افراد می داند، که ما میل داریم مرتفع کنیم ، و یا آنرا اصلاح نمائیم. [2]
"هارُلد فلیز"؛ در کتاب مسائل اجتماعی معاصر ، مسائلی که ناشی از نواقص فردی و گروهی باشد، را ناشی از منابع اقتصادی و جانی و روانی و فرهنگی می داند. در این طبقه بندی مسائلی که ناشی از منابع اقتصادی است با سُاخصهایی چون فقر، ، بیکاری ، و نیاز مندی را می توان نام برد.
در میان مسائلی که از منابع روانی سرچشمه می گیرد، امراض روحی، و کُند ذهنی، افسردگی ، اختلالات شخصیتی، اعتیاد، نا امیدی، خودکشی و. . . را می توان ذکر کرد.
از میان مسائلی که ناشی از منابع فرهنگی است، مسائل افراد بی خانمان، کارتن خوابها، سالمندان ، افراد مطلقه، زنان بی سرپرست و بیوه، بچه های کار و طلاق، فرار از خانه و مدرسه و بطورکلی مسائل فساد و جنایت، وقتل و کودک آزاری، اختلالات نژادی و مذهبی و آزار و اذیت دیگران، و. . . . را می توان نام برد.
از میان مسائلی که زائیده ی منابع جانی است، بیماری های جسمانی، بیماریهای لا علاج، بیماریهای ناشی از نقص عضو و نواقص مادر زادی و. . . . را می توان ذکر کرد. [3]
هرکدام از منابع چهار گانه مسائل اجتماعی ، در جوامع شهری و صنعتی از پیچیدگی فراوانی برخوردار است . در مسائل اقتصادی افزایش و شکاف بیشتر فقیر و غنی رامی توان ملاحظه کرد. در مسائل جانی هم باید به مسائل بهداشت اجتماعی و سلامت عمومی پرداخت. در بُعد فرهنگی ، با ایجاد تاسیسات رفاهی و فرهنگی و رفع تبعیض و رعایت شایسته سالاری از فرار مغزها جلوگیری کرد. رسیدگی به تعلیم و تربیت برای پرورش استعدادها و نهادینه کردن هنجارها و ارزشهای مورد قبول جامعه و حفظ محیط زیست و توانمندی در برقراری روابط اجتماعی و فردی سالم با همدیگر و حتی در روابط بین المللی همه از شاخص های یک تعلیم وتربیت کم آسیب است ولی عدم وجود تاءسیسات فرهنگی و کمبود نیروهای انسانی کار آمد و پارتی بازی و تبعیض و فساد اداری، و عدم رعایت شایسته سالاری در ابعاد فرهنگی و اجتماعی و مسائلی از این قبیل راه را برای آسیبهای فرهنگی هموار می کند . درچنین شرایطی جامعه از شهروندان مسئولیت پذیری برخوردار نیس
ت.
جامعه شناسان بد کارکردی نهادهای یک جامعه را عاملی برای بی نظمی های اجتماعی و رواج هرج و مرج می دانند.
ساموئل کنیگ ، اختلال اجتماعی را عبارت ازعدم هماهنگی در میان تاءسیسات مختلف بطوری که بر اثر آن نیاز مندیهای افراد بطور رضایت بخش تاءمین نمی گردد. [4]
هرگاه هماهنگی لازم بین تاءسیسات مشاهده نشود، در آن زمان سخن از بی نظمی و اختلال اجتماعی به میان می آید.
امیل دورکیم، در کتاب تقسیم کار اجتماعی، هرج و مرج و بی نظمی اجتماعی را به منزله ی یک نوع عدم تعادل و یک نوع نقصان همدردی اجتماعی و یا همفکری بین اعضای یک جامعه می داند. [5]
دردنیای نا آرام ، پر تغییر کنونی، فساد و تبعیض و زیاده خواهی غوغا می کند و آنها که بر اریکه قدرت سوارند چنانچه نظارت دقیقی صورت نگیرد، همه به این اپیدمی مال اندوزی دچار می شوند ، و در این مسابقه دنیا طلبی، زندگی نابرابری رقم می خورد و اعتراضات بلند می شود.
فردی که متولی کار و مسئولیتی می شود ، شایسته است خوب آنرا انجام دهد و رضایت خدا را بر رضایت نفس اماره ترجیح دهد، اما مشکل تربیت، و آماده کردن چنان فردی است، که از اغوائات شیطان و نفس اماره در امان باشد ، به قول مولو ی؛
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو
من بدنبال مردی اینچنینم شهر به شهر و کوبه کو
وبه عبارت صحیح؛
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو
طالب مردی دوانم کو به کو
اختلال و بی نظمی عبارت از نقصان تطابق و هماهنگی بین قسمتهای مختلف فرهنگ یک جامعه است. [6]
"اوگبورن" در کتاب تغییرات اجتماعی اش، اختلال و بی نظمی را ناشی از عدم هماهنگی سرعت تغییرات، در قسمتهای مختلف فرهنگ است، که در نتیجه موجب ایجاد اختلاف و اصطکاکی بین آنها می گردد. [7]
قدر مسلم هر رخداد و مسئله اجتماعی دارای علت واحد نیست، بلکه مجموعه ای از علل و عوامل مختلف است که یک مسئله و یا بحرانی که مجموعه ای از پدیده ها و مسائل مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و خانوادگی و حتی مذهبی می شود. به قول سعدی شیخ العالمین ؛ " به نقل از انوشیروان عادل، ظلم اول اندکی بود هرکه آمد مزیدی بدان کرد ، تا بدین غایت رسید"[8]
در اینجا تداوم کجرویهای کوچک به حدی گسترده می شود، که گاه بسان آن چوپان آب در شیر می ریخت و می فروخت و چنان در طمع دنیا گرفتار شد که ان ابهای در قالب سیلی تمام سرمایه ی او که گوسفندهایش بودند را باخود برد . بنابرای از مکافات عمل نباید غافل شد . سالها پیش معلمی دروس مدهبی و قران در یکی از مدارس تدریس می کرد و در سرصف گاها" حدیثی می گفت . رئیس محترم مدرسه نوشت بدون کسب اجازه از ریاست مدرسه کسی حق سخنرانی ندارد. این ابتدای انحصار یک مدیر در مقیاس کوچک را نشان می دهد، حال اگر همینطور این مسآله شیوع و گسترش یافته باشد. درسطح کلان کشور لااقل در نهاد آموزش و پرورش ، بحران زاخواهدبود، وجلوی سایر استعدادها و گفتمانها را سدّ می کند.
جان گیلین در کتاب بیماریهای اجتماعی ، فقر را وضعی می داند که در آن شخص نمی تواندخویشتن را با سطح زندگی گروهش هماهنگ سازد. [9]
در اینجا راه ها طوری بسته شده است که فقط عده ی خاصی می توانند به حداکثر ثروت و احترام و قدرت نایل شوند. و در هرکجا انسان نتواندوسایل رفاه و آسایش و مال و دارایی لازم را بدست آورد جامعه ی طبقاتی بوجود آمده، و به عبارت دیگر در جامعه فقیر و ثروتمند وجود دارد. در نتیجه افراد فقیر احساس تبعیض و بی عدالتی در جامعه می نمایند . چنانچه صبر و تحمل آنها بسر آید، ابراز نارضایتی کرده، وممکن است دست به شورش و هرج و مرج بزنند.
نتیجه:
با وجود آنکه مسائل و آسیبهای اجتماعی در دنیا زیادند، و در کشور ماهم از این آسیبها و مسائل در امان نمانده است. بنظر می آید افراد و نهادهای مختلف نتوانسته اند در طول این چهل سال که از انقلاب اسلامی گذشته است از آنتروپی مثبت و قدرت جذب به طرف انقلاب اسلامی ناتوان عمل کرده ایم، لذا دیگران با تبلیعات و بیان ضعفها و عملکرد ضعیف ما و گاها" غلط ما با ایجاد آنتروپی منفی نسبت به انقلاب اسلامی، کشور را بحرانی و آسیب پذیر کرده است. امید است طبق دیدگاه صاحب نظران کارکرد گرا با تاءکید بر ایده نظم و هماهنگی کارکردی عناصر و موءلفه های نظام اجتماعی، مسائل اجتماعی را کژکارکردهای خرده نظام های اجتماعی دانسته، و آنها را صرف نظر از تغییرات اساسی و بنیادی قابل حل می دانند.
نطریه های پست مدرن هم بر عوامل ذهنی و عنصر آگاهی و نسبیت تآکید دارند. [10]
بنابراین مسایل کشور را با کمک از محققان و پژوهشگران کشور باید حل کرد و استاندارها و فرماندارها با استفاده از متخصصان و طرح های مطالعاتی برنامه ریزی و عمل نمایند. انشاءالله
۱۶ مرداد ماه سال ۱۳۹۷ شمسی
منابع و پی نوشته ها:
[1] - حسینی نثار ، مجید - مقاله ی مسئله اجتماعی از منظر جامعه شناختی - فصل نامه رشد آموزش علوم اجتماعی، شماره ۶۷، تابستان ۱۳۹۴
[2] - کنیگ، ساموئل - جامعه شناسی؛ ترجم
ه ی مشفق همدانی - انتشارات امیر کبیر، ( کتابهای سیمرغ ) - چاپ پنجم سال ۱۳۵۵، صفحه ۳۴۳
[3] - همان ماءخذ شماره [2] صفحات ۳۴۳ و ۳۴۴
[4] و [5] - همان ماءخذ شماره[2] ، صفحه ۳۴۵
[6] و [7] - همان ماءخذ قبلی - صفحات ۳۴۷ و ۳۴۸
[8] - سعدی ، مصلح الدین - سایت گنجور، گلستان سعدی - باب اول حکایت شماره ۱۹ - در سیرت پادشاهان
[9] - همان ماءخذ شماره ۲ صفحه ۳۵۳
[10] - همان منبع شماره ۱
لکستان
ایل کولیوند چهارشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۶ 10:24
ایل کولیوند ( کلیون، کلیوند، کریوند، قلیوند )
وجه تسمیه کولیوند
آنچه از نقل و قولهای شفاهی بر می آید، کولیوند تلفظهای مختلف در مناطق جغرافیایی مختلف پیدا کرده است.
... [مشاهده متن کامل]
له شک نیست که ایل بزرگ کولیوند مردمی وطن دوست ، زحمتکش ، دل پاک و دلسوز و بسیار Ĥ در این مس
عاطفی می باشند. این ایل یکی از ایلات تاریخی است که در زمان هخامنشی شخخص قلی یا کلی به مفهوم
عنوانی بوده است که تمام ( کلیه ) وندهای آن روزگار که درقالب استانهای لک و لر و کرد نشین فعلی در زیر
فرمان نظامی شخصی به نام قلی یا کلی بوده اند. برخی ایشان را رئیس گارد شاهنشاهی و سپاه جرار کورش
کبیر و داریوش اول می دانند.
روایات سینه به سینه دوم این است که شخص قلی نوه ی سلسال بوده است که در صدر اسلام در حواشی کوه
الوند همدان به دنیا آمده است و چون جزو بزرگان از قبایل ساسانی بوده است قلی یا کلی با پسوند الون ( الوند )
ترکیب شده است و بعدها معروف شده به کلی یا قلی الوند یعنی اهل الوند بوده است و در اثر گذشت زمان در
حوزه غرب کشور به کولی ون یا قلی ون مشهور شده که با تلفظ فارسی کلیوند و قلیوند مطرح شده است. طبق
قول دوم سلسال که از سرکردگان سپاه ساسانی بوده و قلعه سلسال درشمال هنوز معروف است، در جنگ نهاوند
و یا در گیری با اعراب به دستور عمر خلیفه وقت، اعدام می شود. ایشان چون زردشتی و وفادار به یزدگرد سوم
بوده است، به دین جدید یعنی اسلام در نیامده و اعدام ( کشته ) می شود ولی پسرش سل سل و به زبان محلی
سله ( شاید سلیمان ) به دین اسلام مشرف می شود و بر مبنای سخن معمرین، دارای چهار یا پنج پسر می شود:
1 حسن
2 غیاث ( قیاس )
3 قلی ( کلی )
4 یوسف
5 ترکاش: اگر ترکاش را پسر یوسف به حساب نیاوریم، نفر پنجم از پسرا ن سلسل ( سله ) را باید ترکاش گفت.
برخی از نقاط جعرافیایی به نام اشخاص بزرگ نامگذاری می شوند. ا گر به لغت ایرلند توجه گردد، معنیش این
است که این لغت دو بخشی که از "ایر" و "لند" تشکیل شده است، به مفهوم سرزمین ایرها ( آریایی ها ) معنا
میشود لذا منطقه سلسل یا سله سله دقیقا" جایگاه و مکان فرزندان سل سل را نشان میدهد.
وابستگی ایل کولیوند با سایر ایلات
ایل کولیوند وابسته به کلان ایل سلسله است. سلسله در زمانی که کثرت جمعیت پیدا کرد و تبدیل به ایل شد،
این ایل پنج طایفه عمده داشت:
1 طایفه حسنوند
که برادر بزرگ به حساب می آمد چه از لحاظ سنی و چه از لحاظ قدرت سیاسی، و آل حسنویه اولین گام قدرت
نمایی ایل نو ظهور سلسله است.
2 طایفه کولیوند
که در سرزمین خاوه زمانیکه طوایف پنج گانه از الشتر تا خاوه را در بر گرفته اند، به احتمال قوی بابا طاهر پای
گرین نشین و مناطق برخوردار و فلکین نشین خاوه، را باید از طایفه کولیوند آن روزگار و ایل سلسله دانست. در
سالهای اخیر که طوایف خاوی در حال تخت قاپو و یکجا نشین شدن بودند، سنگ قبری در شمال سکونتگاه
برخوردار، فلکین و موسیوند نشین خاوه بدست آمد که تاریخ قبر را سال 704 ه. ق از طایفه سلسله نامیده بود.
[۱]
برخلاف بعضی ها که سلسله را مکان صرف میدانند، در اینجا مفهوم شخص و نام طایفه ذکر شده است. در
حقیقت آن زمان معنای ایل به شکل معاصر مطرح نبوده و گرنه همان زمان، سلسله ایل بوده و در نقاط مختلفی
از فلات ایران و حتی کشورهای سوریه، ترکیه و عراق امروزی افرادی از این ایل بنا به دلایل نظامی، سیاسی و
اجتماعی پخش و پراکنده بوده اند ولی استوانه ایل در منطقه خاوه و الشتر بوده و جایگاه دامداری آن ها از
نهاوند و سیمره گرفته تا همدان و کرمانشاه در تردد و ییلاق و قشلاق بوده اند.
3 طایفه غیاثوند ( قیاسوند )
این طایفه در ابتدا در الشتر، نهاوند و سیمره ( دره شهر ) سکونت داشت و مثل روال سایر طوایف ییلاق و قشلاق
نموده و در کار نظامی و سپاهیگری مشغول بودند، اما به دلیل یکسری اختلافات با سه یا چهار طایفه برادرش
یعنی حسنوند، کولیوند، یوسفوند و ترکاشوند، قیاسوند و ترکاشوند به مناطقی مانند نهاوند، ایلام، شیروان
چرداول، سیمره، موسیان، پشتکوه، حتی همدان، نقاطی از کردستان و کرمانشاه پراکنده می شوند. البته
پراکندگی های چهارصد سال اخیر بیشتر سیاسی و نظامی بوده است. یکبار بعد از مرگ شاهوردی خان و یکبار
که رهبر خود طیخان ( طیخون ) را که در قلعه طیغن روستای جهاد آباد دره شهر، مجبور به مهاجرت به شیراز و
[ قزوین و منجیل و . . . می شوند. نکته جالبی که نگارنده، در دهه شصت شمسی از فردی از طایفه قیاسوند [ ۲
شنیده است، احتمال ساسانی بودن ایل سلسله را تقویت می نماید. آن شخص اظهار داشت: ما قیاسوندها از نسل
اردشیر بابکان هستیم. این سخن نیاز به کنکاش و تحقیقی علمی دارد.
4 طایفه یوسفوند
این طایفه از نسل یوسفبن سلسل ( سله ) یا سلیمان می باشند. این طایفه هم پراکندگی زیادی داشته است در
سنجابی، ماهیدشت، پشته سیکان و جای کنونی سادات رود بندی و سید ابراهیمی ( سوراهمی ) ، نقاطی از
رومشگان، پران پرویز، نهاوند، کرمانشاه و همدان زندگی ایلیاتی داشته اند. البته خاستگاه اصلی آنها الشتر بوده
است.
طایفه یوسفوند که الان تبدیل به ایل شده است، گذشته از سیمره ( دره شهر ) ، در منطقه ماهیدشت، چمچمال
کرمانشاه و در رومشگان وجود دارند.
تیره های طایفه یوسفوندعبارتند از:
1 دکاموند
2 ویسی
3 ترکاشوند ( البته ترکاشوند الان طایفه است )
4 گاو کوش
5 حقندر
6 حسین جان
7 چهارتخمه هنی ( هندی )
8 عالم ها
9 خوانین یوسفوند ( اکبری ها، صالحی ها، حیدری ها و . . . )
4 جانجان
در ادامه به شرح طوایف ایل کولیوند پرداخته می شود:
طوایف ایل کولیوند
طوایف ایل کولیوند به شرح ذیل می باشند:
1 طایفه فرخشه ( فرخشاه ) ، که این طایفه دارای تیره های:
الف ) خیرکه ( خیرالله )
ب ) شولا ( شکرالله )
ج ) هاویل ( هابیل )
د ) طالو ( طالب )
ه ) بیرو ( بیرون یا بیران )
و ) کر کر
این شش تیره در الشتر، سیمره، ایلام، حواشی رومشگان و کوهدشت بطور منسجم و پراکنده زندگی می کنند.
برخی از فرخشه ها هم در دورود، بختیاری و نقاطی از استان فارس و خوزستان زندگی می کنند که اطلاع
دقیقی هنوز بطور مدون بدست نگارنده نرسیده است.
این تیره ها از دودمان هایی تشکیل شده اند، که برای نمونه به برخی از دودمانهای تیره هابیل اشاره می شود:
1 ططره
2 دوله شه ( دولتشاه )
3 میسی ( موسی )
4 میتاو ( مهتاب )
و . . .
2 طایفه کرمشه ( کرمشاه ) ، که این طایفه دارای تیره های زیر می باشد:
الف ) تیره اولا ( اولاد )
ب ) تیره لطیف
ج ) تیره نقره
د ) تیره مسگر
ه ) تیره جافر
و ) دودمان یا تیره ماریف ( معاریف )
ز ) تیره حمه ( حمد یا احمد )
ل ) تیره مییی ( مهدی )
ک ) احتمالاً تیره محمد
ن ) تیره های وابسته ( کله مرد و . . . )
3 طایفه اصلانشه ( اصلانشاه ) ، که این طایفه که به طایفه خوانین شهرت دارد و معمولاً در روستاهای بتکی،
کهریز و اصلانشاه الشتر سکونت دارند. تعدادی از آنها در الشتر، خرم آباد و دره شهر زندگی می کنند و تیره های
آنها عبارتند از:
الف ) تیره مرشدوند
ب ) تیره چنگیزی
ج ) تیره اسدالهی
د ) تیره فرج اللهی
م ) تیره نورمحمدی
و . . .
4 طایفه ایروشه ( ایرانشه یا ایرانشاه ) ، که این طایفه در منطقه خاوه، درود، الیگودرز، بروجرد، دره شهر، گلپایگان
اصفهان و . . . ، زندگی می نمایند. نگارنده تیره های آن را نمیداند.
5 طایفه بمارشه ( بماشه یا بمانشه ) ، که این طایفه در الشتر، ماهیدشت کرمانشاه، چمچمال، قره تپه کرمانشاه ،
سیمره ( دره شهر ) ، کوهدشت هلیلان، زردلان و . . . زندگی می نمایند. تیره های آن عبارتند از:
الف ) احمدوند ( پیر احمدوند )
ب ) جواد وند ها
ج ) هواس ها
د ) هواسعلی ها
و . . .
6 عبدالشه ( عبدالشاه یا اولیشه ) ، که تیره های عبدالشاه در روستاهای شاهپور آباد، محمد علی آباد، چم تکله،
بسطام و میاندار در الشتر و عده ای در بین سلگی های نهاوند و جمعی هم در روستاهای غلام آباد، گل زرد،
سرپل سیکان و بهشت آباد دره شهر و تعدادی نیز در وچ کبود و چشمه کبود آبدانان زندگی می نمایند.
تیره های عبدالشه عبارتند از:
الف ) کاو ( کاوه خان )
ب ) کیخاله ( کیقبادخان )
و . . .
7 طایفه قلائی، که از روستای سراب شیخالی ( شیخعلی ) و بخش فیروز به طرف جنوب غربی که حرکت کنی
به روستاهای زشت و قلائی می رسید. این روستاها همه کولیوند هستند و قبلاً زیر نظر خوانین کولیوند اداره می
شده اند. نگارنده از تیره های آنها اطلاع درستی ندارد ولی قدر مسلم آن است که کولیوندهای قلائی، لری و
کولیوندهای زشت، لکی تکلم می نمایند.
8 طایفه فلکین ( فلک الدین ) ، که این طایفه جایگاه اصلی اش مانند طوایف کرمعلی و ایرانشه در خاوه میباشد،
اما این سه طایفه در سیمره، رومشگان، ازنا و الیگودرز هم دارای ردپا می باشند. طایفه فلکین مردمی با غیرت و
قدرتمند هستند. آنها اگر بر سر مساله ای با فرد یا گروهی لج و ستیزه نمایند، شبیه دو برادر دیگرش یعنی
ایرانشه و کرمعلی، سرسخت و شجاع می باشند. تیره های فلکین ( فلک الدین ) عبارتند از:
1 برخوردار
2 موسیوند
و . . .
9 طایفه کرمعلی، که این طایفه در شجاعت، درایت، هنرهای دستی و مهمان نوازی مشهورند. افرادی متعصب و
شایسته تا آنجا که برخی می گویند: قلی یا کلی پدر جدش به فرزندش گفته: اگر من اولاد دارم همین است. به
خاطر رشادت و بهادری ای که در این پسر بوده است، الان نسل آن ها در سیمره، کرمعلی های اولاد و در خاوه
به کرمعلی معروفند.
این طایفه از قدیم جزو کولیوند و از مهمترین تیره ها هستند و برخی آنها را بالاوند میدانند. ( الله اعلم ) . اگر
کرمعلی را برادر کولیوند حساب کنیم احتمال اینکه جزو طوایف بالوی باشند، هست که پسرعموی کولیوندهای
ساسانی خواهند بود. در مورد کرمعلی ها نیاز به تحقیق بیشتر هست و در خاوه کرمعلی ها خود را کولیوند می
دانند. قول سوم به عقل نزدیکتر است. احتمالاً یک تیره از بالاوندها به صورت تیره وابسته در بین کرمعلی ها
امکان دارد، چون طایفه کرمعلی خیلی بزرگتر از آن است که با ده نسل کلا" بالاوند باشند. همانطور که
کولیوندهای سیمره و الشتر یکسری اقلیتها از طوایف دیگر در بینشان زندگی کرده اند و به زبان و سبک زندگی
انها مبادرت ورزیده اند. برخی لر هستند و در بین کولیوندها که آمده اند کاملا" لکی می گویند مثل امیرها و
شوهانها و . . . . کرمعلی ها دو شاخه عمده هستند که در خاوه، طرهان و سیمره پراکنده اند.
۱۰ طایفه ایرانشه، که این طایفه خاستگاهش سرزمین خاوه در شمال شرقی شهرستان نور آباد ) دلفان ) می
باشد. این طایفه نیز به دلایل اجتماعی و سیاسی پراکندگی دارد و عده ای از آنها در ازنا، الیگودرز، دورود و
نهاوند زندگی می کنند.
کولیوندهای ساکن سیمره
کولیوندهای ساکن سیمره شامل تیره های زیر می باشند:
کولیوندها در روستاهای عباس آباد، وحدت آباد ( کن شاپری ) ، قلعه تسمه، اسلام آباد سفلی ( سرپل سیکان ) ،
چغاپوکه، اسلام آباد علیا ( شاه نشین ) ، گل زرد، برخی از روستاهای جلگه چمکلان ( غلام آباد، دلفان آباد و جعفر
آباد ) ، هواسعلی، مهدی آباد، فرهاد آباد و هومان، کولیوندها پراکنده اند.
تیره های معروف کولیوندهای سیمره
1 تیره های هابیل، حسن گایار و جافر در شیخ مکان
2 تیره های بمانشه و عبدالشه در غلام آباد، گل زرد، هواسعلی و عباس آباد
3 تیره نورمحمدی در دلفان آباد
4 تیره های طایفه کرمشه در روستاهای اسلام آباد سفلی ( سرپل سیکان ) ، فرهاد آباد، هاشم آباد و اسد آباد
5 تیره های تاریبخش، مهدی و همکه و وابستگانشان از جمله کارخانه ها و امیرها در روستاهای قلعه تسمه،
وحدت آباد، جعفر آباد و وزیر آباد پراکنده اند.
برخی از شاعران کولیوند
1 ملا نورمحمد خان کولیوند
2 ملا بهرام کولیوند
3 ملا منوچهر کولی
4 خدا دوست کولیوند
5 ملا محمد حسن کولیوند
6 کیانوش نور محمدی
7 مریم کولیوند ( از طایفه کرمشه )
8 عباس و برادرش سلیمان کارخانه ای ساکن غلام آباد چمکلان
9 ملا حاجعلی کله مرد ساکن چغاپوکه
10 ده ها شاعر ارزشمند کولیوند در الشتر، دره شهر و سایر نقاط استانهای کرمانشاه، لرستان، همدان و
ایلام .
11 آقا رضا کولیوند تیره عبدالشه ساکن الشتر و سیمره
12 کربلایی آواخت عبدالشه ساکن سیمره و الشتر
برخی از کدخدایان نامدار کولیوند
1 کدخدا بهرام بساطی
2 کدخدا عرب بگ هاواس پدر کدخدا بهرام بساطی
3 کد خدا شریف بساطی ؛ ایشان و پدر و پدر بزرگش از کدخدایان انقلابس و عدالتخواه و شجاع سیمره بودند
که جزو ایل کولیوند ، طایفه بمانشه ، و تیره احمد وند می باشند
4 کدخدا نامدار و پسرش کدخدا مرادعلی احمدی ؛ هردو از رجال ارزشمند و شجاع کولیوندهای سیمره
میباشند و جزو تیره مهدی می باشند
5 کدخدا عبدالعلی اولاد از طایفه کرمعلی تیره اولاد مردی متدین و پاک سخن و شجاع که تمام اولادها را بانام
این کدخدای بزرگ شناخته شده و معتبر بودند . ایشان و کد خدا علی مقصودی و کدخدا نقدعلی پایروند و
کدخدا بانوی سیاه سیاه و کدخدا علی احمد خدایاری در رفع مشکلات جامعه همیاری داشتند.
6 کدخدا علی بگ طاریبخش که از کد خدایان نترس و قاطع بودند . همواره صله ی ارحام به جا می اورد نوه
اش عزیزاله لطفی درراه اسلام و انقلاب اسلامی و امام خمینی بزرگ ، شهید شد و پسرش حاج حجت هم از
نیکان روز گار است .
ثیر گذار در سیمره بوده اند. Ĥ 7 کدخدا جمعه و پسرش کدخدا اله نور اله نوری است که انها هم از اشخاص ت
8 کدخدا هادی مهدوی ؛ وی داماد کدخدا بهرام ( بهره ) بساطی بود فردی انقلابی و نترس بود در مقابل
مهاجمانی که میخواستند ملک خالصه را جزو املاک خود بدانند ایستادگی کرد با اینکه با مرگی شهید گونه از
ثیر گدار Ĥ دنیا رفت ولی ثابت قدم در طریق در ست را فراموش نکرد . حاج رضا مهدوی برادرزاده اش نیز از افراد ت
در سیمره و رومشگان بود و به رفع مشکلات مردم مبادرت می ورزید . ایشان شخصی مردمدار ، خوش اخلاق و
قابل احترام بود. پسرش سردارمحمد رضا مهدوی در راه انقلاب اسلامی و امام خمینی ( ره ) و دفاع از سرزمین
ایران به شهادت رسید.
9 کدخدا شیخ حسن کو لیوند ؛ ایشان هم فردی ظلم ستیز و شجاع بودند.
۱۰ کدخدا های کولیوند در منطقه خاوه و الشتر که تحقیقی جداگانه را طلب مینماید.
ایل کولیوند، ایلی وطن دوست بوده است که همواره در راه استقلال و سربلندی کشور افرادش در امور نظامی و
فعالیتهای کشاورزی و دامداری و علم و ادب نهایت کوشش را از خود به منصه ی ظهور گذاشته اند. این سخنان
مقدمه ای مختصر در معرفی ایل کو لیوند بود که انشاالله در آینده به طور گسترده این ایل معرفی خواهد شد.
نام بردن اشخاص بزرگ کولیوند دشوار است، پرداختن به این موضوع کار دشواری است، زیرا اولا" ایل کولیوند
پراکنده است از عراق تا استانهای کردستان، تهران، مرکزی، خوزستان، البرز، همدان، لرستان، کرمانشاه، ایلام و
کهکیلویه و بختیاری، ردپای ایل کولیوند وجود دارد. ثانیا" نگارنده برجایگاه سکونت همه ی آنها و شناخت کافی
از آنان اشراف کامل ندارد، بنابراین برخی از افراد مهم این ایل در الشتر و سیمره را در سیصد سال اخیر، می
توان نام برد:
1 کدخدا حاجی حاتم بابایی
2 کدخدا حاج حیدر بابایی
3 کدخدا مهرعلی خان فرخشاهی
4 کدخدا حاج ابراهیم فرخشاهی
5 سردار کیقباد خان عبدالشاهی ( اولیشه )
6 کدخدا آقا رضا کولیوند از دودمان پیرزاد عبدالشه
7 کدخدا نبی عبدالشه
8کدخدا سیف الله عبدالشه
9 کدخدا محمدعلی ابن مقصیالی شوهان
10 حاج کریم خان عبدالشه اهل محمد علی اباد
11 مهراب هابیلی
12 غلامحسین هابیلی
13 حاج رستم خان محمدی
14 حاجی حاتم بگ خنجری
15 حاج محمد خنجری
16 حسن خان چنگیزی
17 چنگیز خان کولیوند
18 نقی کولیوند اهل بتکی
19 بزرگان فرج اللهی
20 بزرگان اسداللهی
21 بزرگان نورمحمدی
22 بزرگان بمانشه
24 بزرگان تملیه
25 حاج صید محمد کولیوند کهریزی
26 بزرگان برخوردار و کرمعلی و فلک الدین و موسیوند
27 بزرگان اصلانشه
28 بزرگان حسناعلی
29 بزرگان خسروبیگی
30 بزرگان قلائی و زشت
31 بزرگان سایر تیره های کولیوند
برخی از بزرگان و ملاهای ایل کولیوند
کولیوند بزرگان و ملا های بسیاری داشته اند. یکی از مهمترین آنها ملا منوچهر کولیوند است که درباره آن
مطالبی مختصر نوشته میشود. استاد دانا و ملای نامدار کولیوند جناب ملا منوچهر خان کولیوند بنابر سایت
ویکی پدیا تاریخ تولد وی را سال 1229 ه. ق نوشته اند. ایشان زمانی متولد شده است که ایلات سلسله خصوصا"
ایل کولیوند و وابستگان آنها در بین الشتر و سیمره، در حال ییلاق و قشلاق بوده است.
و قسمتی از پشتکوه راحتی تا جنوب چنگوله و " ( Varyoun Malah ) این ایل سیمره و قسمتی از "وریون مله
بیشه دراز و داخل خاک عراق کنونی به دامداری و رمه گردانی مشغول بودند. این ایل مردان فعالی داشته که در
ییلاق ( الشتر ) و گرمسیر ( دره شهر و پشتکوه ) کشاورزی می کردند و همواره سفره ی مهمان نوازیشان به پا بود.
در جنگهای احتمالی نیز همبستگی ایلی خوب و مناسبی داشتند. ملامنوچهر در منطقه سیمره بدنیا آمده است
و بعد از 102 سال قمری در سال 1331 ه. ق در سپید کوه خرم آباد زمان برگشت از زیارت عتبات عالیات فرمان
حق را لبیک می گوید و اقوام جنازه ی این پیر طریقت و درویش مرتضی علی ( ع ) را به الشتر آورده و در
قبرستان پیرجد بتکی در ضلع شرقی آن قبرستان، بدن نازنینش به خاک سپرده می شود. این عارف و شاعر پر
آوازه در زندگی، ساده زیست بود و در محفل بزرگان که می نشست کلامی گیرا و سخنانی مجلس آرا داشت که
در هر منزل یا خانه ای که دعوت میشد، ضمن وعظ، نصیحت و گفتن سرگذشت ها و پندهای آموزنده، زن، مرد
و جوان آن روزگار در پای صحبت وی می نشستند. یک نمونه آن کدخدا و بزرگ طایفه رماوند بوده که در یکی
از مواردی که ایشان را دعوت می کنند، مردم آن قریه یا آبادی که در محفل و محضر پیر دانا یعنی ملا منوچهر
نشسته اند که پاسی از شب گذشته است و صحبت ها ادامه دارد. میزبان هر لحظه می گوید: مردم ملا را اذیت
نکنید، وقت خواب است. از قضا آن کدخدا یا بزرگ رماوند دو زن به نام های شاپاره ( شاه پرور ) و ماپاره ( ماه
پرور ) داشته است که ملا منوچهر بیتی یا دوبیتی بر او می بندد و به شکلی به او می فهماند که خودش به خاطر
جمع شدن با همسرانش می گوید ملا خوابش می آید. استاد لک به او می گوید:
فلان ( نام کدخدا ) شاپه دمی که، ماپه دمی که . . . .
که باقی دوبیتی را در خاطر ندارم ( یعنی: ای کدخدا [بگذار سوالات مردم را پاسخ دهم] وگرنه صحبت و دیدار
شما با شاه پرور و ماه پرور، دم و لحظه ای بیش نیست . . . این وقتهایی که دور هم هستیم و آبادی جمعند را
غنیمت بدانیم که اکثراً به شب نشینی به منزلت آمده اند. لازم به ذکر است آن زمان مهمان خدا عزیز کرده به
منزل هر کسی که می آمد، گویی مهمان همه بود و بعد از شام همه از زن تا مرد آبادی به دیدارش می رفتند.
ملا منوچهر شاعر خوش قریحه با دلی پاک و بصیرتی کم نظیر بود. وقتی در خرابه های دره شهر گشت و گذار
نموده، بسان خاقانی که خود از اعقاب ساسانیان بود وی نیز که از طایفه اصلانشاه و تیره نورمحمدی بود و
وابسته به ساسانیان هستند، دریای دلش به خروش آمده و از آتشفشان وی، اشعاری نغز و زیبا در وصف این
خرابه ها با عمق جان و احساس لطیف سرودند که یکی از شاهکارهای کلامی وی به حساب می آید و صد البته
قصیده مدح حضرت علی ( ع ) ایشان شاهکار دیگر ایشان است.
ملا منوچهر کولیوند شاعری شیعه دوازده امامی است. اگر در عرفان خاکسار و با دراویش عجم یارسان همنوایی
داشته است، بدلیل همجواری و استفاده از نکات عرفانی آنهاست و گرنه استاد لک، عقیده اش با اهل بیت
عصمت ( ع ) همنواست. وی واقعا" با دنیا طلبی میانه ای نداشت و همواره دنیا را پست و دنی می دانست. در یک
بیت منسوب به ایشان فرموده است:
شفیع دنیه دون؛ شفیع دنیه دون
دلگیر نو ژه داخ دون دنیه دون
و الشتری ها اینطور تلفظ می کنند:
شفیم دنیه دون شفیم دنیه دون
دلگیر نو ژه داخ دون دنیه دون
یعنی: ای شفیع ( نام شخص ) ! دنیا پست و رذل است
از این دنیای پست و دنی دلگیر نشو و غم به دلت راه مده
ملا منوچهر دیوانش در یک غارت از دست می رود و حاصل تلاش ادبی استاد لک به تاراج می رود و فقط
گوشهی کمی از اشعار ایشان که در سینه مردمان بوده است آن هم به طور ناقص گرد آوری شده است. زمانی
طفل و نوجوان بودم اهل خرد بدره و دره شهر و افراد مسن اشعار زیادی از وی را در بر و سینه داشتند و صد
افسوس که من خیال می کردم اینها حتماً در جایی نوشته شده اند و عقلم نمی رسید که آنها را بنویسم. ای
کاش جوانان اهل خرد سلسله و خصوصا" کولیوندها با افراد پیر تماس بگیرند، شاید از اشعار استاد لک قطعاتی
بدست آید و ای کاش شعر شناسان دیوان ملاحقعلی سیاه پوش را با دقت بررسی کنند و شاید انگشت شماری از
اشعار ملا منوچهر در آنها یافت شود. به نظر نگارنده خوانین کولیوند و اعقاب آنها تمام میراث فرهنگی خود را وا
کاوی کنند، شاید اشعاری از استاد لک در خورجین و هزار پیشه آنها باشد که به طور مثال میتوان از آن جمله
به اشعار نورمحمدخان کولیوند اشاره کرد.
در هر صورت ملا منوچهر وصف حال اواخر عمرش یا اینکه برای دیگران شعر پند آمیزی سروده است که یک
بیت آن را قبلا" از بچه های الشتر شنیده ام.
روزگاری جمع کردم مال بی پایان بسی
هایمم محتاج قرصی نان جو در خور دکا
گر بیارم رخش رستم زیر پا
چونکه بختم برگشته هی خردکا
یعنی:
روزگاری در اثر تلاش مال بسیاری بدست آوردم
الان محتاج یک قرص نان بخور و نمیر هستم
وی در بیت دوم جبری فکر می کند:
اگر در سواری رخش رستم را زیرانم قرار دهم
وقتی من سوارش شوم مانند خر لنگ می شود. [دکا: لنگ و کم]
استاد لک در سال 1331 ه. ق، بعد از یک قرن زندگی چشم از جهان فرو می بندد.
کولیوندها الان فراتر از یک ایلند. مطالعه درباره آنها فعالیتی تیمی در ابعاد تاریخی، اجتماعی، ادبی، فرهنگی و . . .
را طلب می نماید. امید است آیندگان آنرا انجام دهند و کولیوندها را باید به عنوان ایلی فرهنگی در یادها زنده
نگاه داشت تا اهمیت فعالیت آنها کم رنگ نشود.
ایل کولیوند مظهر تلاشگری
اگر با نگاه علمی به زندگی مردم ایل کولیوند، توجه کنیم، این ایل یکی از پر تلاش ترین ایلات غرب کشور
میباشد.
مرحوم کدخداحاج رضا مهدوی، درباره تلاشگری ایل کولیوند به نگارنده گفت: "خواهرزاده؛ ما کولیوندها مثل
برخی ها اهل گزافه گویی، تعریف کردن از خود، مبالغه گویی و دروغ سرهم کردن نیستیم. بلکه ما افرادی
زحمتکش بوده و هستیم و در سایه ی همین کار، تلاش و بدست آوردن مال حلال همیشه از لحاظ مالی
وضعیت بدی نداریم و امکانات زندگی در دست و بال ما هست. "
در تایید کلام ایشان باید اضافه کنم، کولیوندها مردمی مذهبی و خیلی از آنها به کسب علوم دینی می پرداخته
اند. از طرفی افراد باسواد و ملایان ارزشمند و شناخته شده ای داشته و دارند که مظهر دانایی و علم و ادب بوده
اند. در بین عشایر، کولیوندها پیامبران سخن، شعر و رک گویی هستند. این ادیبان خوش کلام چنان شیرین
سخن هستند، که انسان دلش می خواهد با آنها دارای حشر و نشر باشد. درهرصورت الان کولیوندها در هر شهر
و روستایی که سکونت دارند، مظهر کار آفرینی و وفور نعمت هستند.
ایل کولیوند نماد فرهنگ
ایل کولیوند چشم و چراغ فرهنگی در استانهای لرستان، همدان، ایلام، کرمانشاه، کردستان، مردم لک تبار ایران
و سایر کشورها ی همجوار و کلا" غرب فلات ایران هستند. دانایان و اهل قلم و بیان این ایل برخی از آنها
شناخته شده هستند و برخی هم بطور گمنام و به نام طوایف دیگر، دارای هنر شعر و ادب و فعالیتهای فرهنگی
و حتی در زمینه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی زبانزد مردم اهل کمال هستند. به طور مثال اشعار خوانین
کولیوند مانند نورمحمد خان و خدادوست کولیوند، خصوصا" شعر ملامنوچهر خان کولیوند، در وصف حضرت
علی ( ع ) ، شاهکاری عرفانی است تا آنجا که مناجات نامه آن پیر لک ساکن و مهاجر در بین دو حوزه سیمره
( قشلاق ایل کولیوند ) و حوزه الشتر ( ییلاق ایل کولیوند ) در مدح حضرت علی ( ع ) در نجف اشرف موجب شد که
محبت حضرت علی ( ع ) شامل حالش شود و فرزند خردسال گم شده اش، را به وی باز می گرداند. از طرفی این
قصیده و مدیحه پر سوز و گداز با دل شکسته، یکی از کرامتها و تقربهای استاد لک و عرفان علوی ایشان است
که اهل شعر و ادب بایستی به تفسیر و توضیح آن بپردازند. ملایان کولیوند سالها بدون هیچ چشم داشتی سنگ
مزار طوایف مختلف و دامدار سیمره و الشتر، خصوصا" یوسفوند ها و حسنوند ها و تیره های وابسته به آنها را
حکاکی میکردند. به زعم اهل خرد و ادب، ملایان کولیوند الحق والانصاف، پیامبران سخن و دارای خط خوش،
بیان شیوا و گیرا در بین قبایل بودند. کولیوندها دارای هوش سرشار و زیرکی تمام بودند. همچنین آنها مردمانی
زحمتکش و نان بده و فامیل دوست هستند. آنان مانند طوایف اصیل ایرانی، با اقوام و خویشان و مردم رهگذر و
افراد مهمان، نهایت نیکو رفتاری را دارند. آنها بسیار عاطفی، مهربان و مهمان نواز هستند. در سایه تلاشی که
دارند در الشتر ضرب المثلی هست که بسیار مشهور و زبانزد مردم منطقه است و آن ضرب المثل عبارتست از:
"مرد از حسنوند، زن از یوسفوند و نان از کولیوند"
این ضرب المثل حکایت از تلاشگری و ثروتمندی و نان دهی کولیوند دارد و در سیمره، خان معاصر از بالاگریوه
می گوید: من سیمره را اینطور ارزیابی می کنم: "مرد از تاریبخش، زن از کرمشه و گاو از یارکه"
مفهوم این سخن آنست که، تاریبخش که جزو تیره شکرالله ( شولا ) ، طایفه فرخشه است، آنها مردانگی و
شجاعتشان زیاد است و زنان کرمشه هم بسیار لایق و در زمان درگیری های ایلیاتی، بسیار شجاع و جنگجو
بوده اند که دو دسته فوق هر دو جزو ایل کولیوند هستند و یارکه های دلفان نیز گاو جفت کشاورزی را خوب
حمایت می کنند و گاوهای پر قدرت و کارآمد را تربیت می نمایند. پرورش آن گاوهای نر برای شخم زدن و
کارهای کشاورزی در آن روزگار دارای ارزش فراوان بوده است. کولیوندهای زحمتکش، مردمی کارآفرین و
تلاشگر هستند و به همین خاطر در سیمره یا دره شهر، کولیوندها از سایر طوایف ثروتمندتر می باشند و آنطور
که شوهانهای کولیوند نقل کرده اند، در امر سپاهیگری، نظامی وحتی در کار قضاوت، مردمی عادل و نترس
هستند. برای نمونه، قاضی شجاعی که محاکمه و حکم اعدام صدام حسین را امضاء کردند، فردی از تبار ایل
کولیوند بوده است و چون اصالتا" از کولیوندهای شوهان بوده و لک پشتکوهی معروف به فیلی است. به همین
خاطر قاضی کاوژری افتخاری برای بشریت است که بدون ترس، دیکتاتوری متجاوز و خطرناک را به تیغ عدالت
می سپارد. این وجیزه گوشه ای کوچک از اوصاف ایل بزرگ کولیوند می باشد
نویسنده ومحقق: احمد لطفی مدرس دانشگاه پیام نور بدره
دانلود فایل پی دی اف تحقیقات استاد احمد لطفی پیرامون خاندان نور محمدخان کولیوند
اثر احمد لطفی استاد دانشگاه🔻🔻
پی نوشت:
۱] سنگ قبر پیدا شده در خاوه به نام ارخوان بن دوستعلی سهل سهل ماه صفر سال ۷۰۱ ه. ق ]
۲] مصاحبه با جناب آقای علی آقا محمدیان از طایفه قیاسوند ساکن دهستان ارمو شهرستان دره شهر ]
برچسب ها: ایل کولیوند, وجه تسمیه کولیوند
نوشته شده توسط سامان سیفی | لینک ثابت | 6 نظر
درباره وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو مطالب
عناوین مطالب وبلاگ
آرشیو مطالب
تیر ۱۳۹۷
فروردین ۱۳۹۷
اسفند ۱۳۹۶
بهمن ۱۳۹۶
دی ۱۳۹۶
شهریور ۱۳۹۶
آرشیو
آرشیو موضوعی
عکس پوشش دختران وزنان لکستان
سراو سی پله
روستاهای هلیلان
تاریخچه باستانی هلیلان
آموزش لکی قسمت 1
زندیه
لک چیست؟ لکستان کجاست؟
ایل زردلان /دهستان زردلان
دیاکو ومادها
تاریخ هلیلان
ریشه لکها
لک زبان فراموش شده
رباعیات بابا طاهر شاعر لک
تمدن مفرغ لکستان
ماندانا ملکه ماد
قوم کاسی اجداد لکها
سرزمین پهله یا پهلو کجاست؟
تقویم لکی
سان روسم
نقش ناشناخته ی میرملاس
پیروز نهاوندی لک
سرخدم لکی وقوم ال پی
معرفی آثار تاریخی دره شهر
شهر سیمره
شهر توحید
آهنگ های لکی
مشاهیر و بزرگان لکستان
غار کلماکره کوهدشت لکستان
رقص دختران لک
هلیلان
یار محمد خان ( کرمانشاهی ) زردلانی
استان لکستان
مشهورترین ابیات چهل سرود
فلسفه مور و هوره
پیوندها
زردلان
فر شه لکستان
تمدن لکستان
مطالب قدیمی تر
" مختصری درباره طایفه دراویش دلفان "
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه :
درویش در لغت به معنای فرد فقیر و تهیدست است ولی در اصطلاح صوفیانه و عرفانی درویش به کسانی می گویند که با ریاضت و رعایت تقوا و شاگردی یک پیر طریقت ، دل از دنیا شسته اند و به زعم خود خداپرستی و اعمال صالح را در پیش گرفته اند و با نماز و روزه و ذکرهای خاصی عمدا به ریاضت و مسکینی خود را وفق می دهند و با پوشیدن یک سری لباس های خاص از جمله پشمینه پوشی ، ژنده پوشی و آرایش ها و پیرایش های خاص خود را در جامعه مطرح می کنند. البته دراویش لک بسیار صاف دل و پیرو اهل بیت ( ع ) و سادات با تقوای محل خودشان هستند، مردمی آرام و بی آزارند، و افرادی که تحت تعالیم مذهبی و داری سواد شده اند ، شبیه باباطاهر و احمد ابن مسعود ( شاه خوشین ) و کاکا ردا، و شهره میر ( سوره میر ) و علی دیه ( عالی ویه ) و حسن گایار و بهلیل و سایر پیران طریقت، مانن سادات نوشادی و آتش بیگی و. . . . همه در محیط اجتماعی خویش تآثیر گذار بوده اند.
... [مشاهده متن کامل]
مردم سرزمین دلفان و مناطق همجوارش از جمله نهاوند ، کوهدشت ، الشتر ، سیمره و حواشی کرمانشاه و قسمت هایی از غرب عراق کنونی ( خانقین و . . ) با مسلک درویشی و به نوعی ترک دنیا ، علیه مهاجمان و قدرت های بیگانه اقدام به مبارزاتی منفی کرده اند .
طبق تحقیقات جدید ، دلفان ( نورآباد ) و کوه های مجاورش ، خصوصا کوه "سرکشتی " در روستای " تشکن " که مقبره ی سید ابراهیم ابن امام موسی کاظم ( ع ) معروف به " بابابزرگ " و یارش سید جلال الدین معروف به " کال نازار" در آن مدفون هستند ، گویی مرکز ثقل جهان هستی بعد از طوفان حضرت نوح نبی بوده است ؛ یعنی با توجه به اینکه بومیان منطقه بعد از حضرت آدم ، نوح را پدر بزرگ ( بابابزرگ ) آدمیان می دانند به همین خاطر " کوه سرکشتی " جایی بوده که کشتی حضرت نوح بعد از سیزده ماه بر روی آب ها در آنجا پهلو گرفته است و اندک اندک که زمین هویدا شده و آب ها کمتر شده اند بر طبق نظر کارشناسان حضرت نوح نبی و افرادی که با او بوده اند ؛ حضرت نوح بعد از مدت ها که زاد و ولد تداوم می یابد و خشکی های زمین کاملا آشکار می شوند منطقه "نوح آوند " یا نهاوند را ایجاد می کند . و به یک احتمال دیگر همجواری شهر دلفان یا نورآباد در کنار کوه " سرکشتی " و روستای " تشکن " نام این منطقه هم " نوح آباد " بوده ولی چون لک ها تلفظ نوح برایشان سخت بوده ، ویا آنها حضرت نوح را مقدس و نورانی، و دارای معجزه دانسته اند ؛ و یا برمبنای تفکر مهر پرستی و قداست نور لذا نام منطقه را نورآباد ( نوح آباد ) گفته اند و به یک احتمال دیگر منطقه نهاوند ، خاوه ، نورآباد و کوه " سرکشتی " حوزه استحفاظی مردمان اولیه اطراف حضرت نوح بوده اند ؛ بنابراین همه این مناطق به شکلی وجه تسمیه خود را از جریان اسکان یافتن حضرت نوح گرفته اند و با توجه به قدمت روستای " تشکن " و تپه های باستانی همجوار' به احتمالی قبر حضرت نوح نبی الله در همان منطقه دفن شده است و بعدها هم که سادات معظمی در آن جا دفن شده اند از آن جا که شجره آن ها به نوعی، سلسله مراتب به حضرت نوح نبی الله می رسند، لذا منطقه مقدس آنجا معروف "بابابزرگ" ؛ یعنی محل و مکانی که بابا بزرگ بشر بعد از حضرت آدم ( ع ) ، یعنی حضرت نوح نبی الله ( ع ) در آنجا ( محل اسکان کشتی اش در کوه سرکشتی ) دفن شده است.
به یک احتمال هم قوم پهلو یا پهله نامش برگرفته از همین پهلو گرفتن کشتی حضرت نوح بوده است. و بعدها نیز نام کوه "گودی"، ودر عربی " جودی" و نهایت گوتی ها از قوم پهلو منشعب می شود.
نگارنده برمبنای سفرهای مختلف به منطقه و مصاحبه ها و مطالعات میدانی، وبا توجه به محققینی که در این راستا ذهن ما را معطوف به چنین افکار و سخنانی کرده اند. و همچنین وجود مستشاران و باستان شناسانی که به منطقه آمده اند، خود گواهی بر اهمیت موضوع منطقه کوه " سرکشتی " و روستای" تشکن " ( روستای بابابزرگ ) ، و مطالعه ی صوفیان و عارفان و دراویش غرب کشور، می باشد . [1]
منطقه ی دلفان و سرزمین های اطرافش، برمبنای تعالیم مذهبی حضرت نوح نبی الله ( ع ) ، و اعقابش، و بعدها زردشت ، و جبلی بودن منطقه و محرومیتها و عدم دلبستگی به دنیا ، احتمالا" دراویش عجم در قالب مناطق کوه جودی با زبان عربی ، و گوتی که لکها سکونت داشته اند و شاید اول گروهی در اطراف تمدنی که حضرت نوح ( ع ) در مکانهای پر برکتی از لحاظ آب و خاک و کوه های زاگرس شبیه گرین یا گرون به لهجه ی نهاوندی، و سرکشتی و. . . نوح آوند ( نهاوند ) و نوح آباد ( نور آباد ) و خاوه باستانی همه پایگاهی برای اهل دیانت و ساده زیستان و پاکان روزگار بودند .
بعد از حمله عرب و شکست بزرگان کشور و مردم ما در نهاوند، این سرزمین در هنگام اسارت و آشنایی با مبلغان شیعه و قرابت فامیلی ای که باخاندان پیامبر ( ص ) پیش آمد، دراویش عجم و ترکیب دیانت و ریاضت کشیدنهای ساب
ق را باتفکر علوی و شیعی در هم آمیختند و مکتب یارسان و کاکه ای ایجاد کردند مبلغان و دراویش و صوفیانی چون بهلیل ( بهلول ) و شاه خوشین و امامزاده سید ابراهیم فرزند امام موسی الکاظم و کاکاردا، و باباطاهر عریان و. . . . بنیان درویش مسلکی سابقتر را با نگاه ویژه به شاه مردان حضرت علی ( ع ) احیا کردند. آنها با ژنده پوشی و بی توجهی به دنیا طلبی، و مسائلی از این قبیل؛ مبارزه ی منفی خود را با اعراب بنی امیه و بنی عباس و هواداران آنها را آغاز کردند . در این راه اعراب سبکسر ایرانیان را در قالب موالی تحقیر و تمسخر می کردند ، مردان باغیرتی چون بابک خرمدین و مازیار و افشین و یعقوب لیث صفاری و. . . رودر روی خلفای غصب کننده ی حق حضرت علی و اولاد طاهرینش ( ع ) ایستادند و در راه آزادی وطن از چنگال چنین مردم بدوی و نا آشنا با فرهنگ و منش پیامبر آخر الزمان ( ص ) قیام
کردند، و عاشقانه به شهادت رسیدند.
اکنون در مناطق لک و کرد و لر نشین ، غرب کشور، نقش دراویش با محوریت لکها مشهود است. طایفه درویش در دل سلسله و دلفان و بیرو ( بیران ) و باجول ( باجولوند ) و طوایف وابسته ی به آنها شکل جدی به خود گرفتند. و در این راستا در قیام مختار ، ایرانیان خصوصا" مردم غرب ایران آن روزگار که عراق را هم شامل می شد، با مختار همراه شدند، و تعداد زیادی از آنها در این قیام به خونخواهی حضرت امام حسین ( ع ) به درجه ی شهادت نایل آمدند.
فیلم قیام مختار ثقفی تاحدودی به نارضایتی و قیام ِ ضمنی مردم غربِ کشور ایران علیه خلفای جور به صورتی معنا دار پرداخته بود.
در سرزمین دلفان دراویش نورعالی و کاکاوند و ایتیوند و میربگ و بلورانی و بابابزرگی و. . . قابل ملاحظه است. برخی از این فرق صوفیه ، رهبرانی از سادات را در بین خود دارند. سادات ذوالنور و ابوالوفاء و مشعشعی و آتش بیگی و. . . و برخی دراویش لک از دراویش شاه ابراهیمی و حسن گایاری و سورمیر و ایتوند و مومه وند و داودرشید و کاکاردا و . . . . را برای نمونه می توان نام برد.
ایل ایوتین، که خود انشعابی از ایل پراکنده و منقرض شده ی سوره میری باستانی است، والان این کلان ایل باستانی هنوز گمنام و نا شناخته است، دارای طایفه ای به نام " درویش" است .
"طایفه درویشِ"ایل ایتیوند، مجموعا"از ببست و یک روستا تشکیل شده است، که در مناطق رودبار ، وزکور ، میشنان ، داودرشید ، چگنی ، فلک الدین و دلفان ( نور آباد ) و درود ساکن هستند .
نیاکان این طایفه در گذشته های دور در " سابان "و " سرکشتی " و درب گنبد بابابزرگ سکونت داشته اند، ودر اصطلاح دراویش بابا بزرگی سوره میری ها چرده ی بابا بزرگند ، و همین سکونتگاه اولیه ی این ایل و طایفه، در تشکن ، دلیلی بر سرخه میریهای مرید و درویش بابابزرگ هستند . البته بنا به قول معمرین طوایف وابسته به سوره مهری، معتقدند دراویش سوره مهری به دودسته تقسیم شده اند ، دسته ای باید کشاورزی و دامداری مشاعل متداول آن روزگار انجام دهند یعنی به عبارت محلی ارواوی ( اربابی ) نمایند و گروهی به مدح علی و آلش وتبلیعات شیعی، و جمع آوری اعانات، و هدایای مردم بپردازند ، نشانه ی این درویشی گُرز کَلِ بابا بزرگ بوده است که در خانه و درکشکول خویش نگهداری می کردند سایر طوایف و دلبستگان اهل بیت ( ع ) ، در زمانیکه دراویش به درب منازلشان برای اعانه و یا کمک مراجعه می کردند، آن گر کوچک سفید را به دست پیروان می دادند آنها آن را می بوسیدند ، و خیراتی به درویش می دادند.
نگارنده شنیده است این گرزها را دراویش پر از سکه می کردند و در امامزاده قرار می دادند و فقط به اندازه ی معیشت استفاده می کردند و گویا سوداگران گنج آن گرزها را دراوایل قرن بیستم میلادی، از امامزاده ها ی تشکن می برند.
ایل ایتیوند، و طایفه درویش، مثل سایر ایلات و طوایف به دلیل ایل و کوچهای اجباری و اختیاری و قحطی ها و ییلاق و قشلاقها در دلفان و طرهان و کرمانشاه و گیلانعرب و هلیلان و حواشی اسلام آباد غرب، و. . . پراکنده اند.
پر جمعیت ترین روستای "طایفه درویش"، روستای" داودرشید "است، که شامل چهارصد خانوار است و از سال 1347 دارای سپاهی دانش و مدرسه بوده و خدمات مرحوم " علی خان " کدخدای این منطقه زبانزد خاص و عام بوده است[2]
در منطقه رودبار، که در امتداد رودخانه سیمره و در مرز ایلام و لرستان واقع است، با توجه به آبرفتی بودن جلگه ها یش از مناطق مهم تولید گندم و انار به شمار می رود .
"طایفه درویش" از ایل ایتیوند، با داشتن مردانی همچون مرحومان " جعفر ، خانلر ، مومه، حسن و رضا در منطقه رودبار، در آن سالهای سخت، و جنگ و گریزها و قحطی ها مردمشان را از مرگ و مهلکه نجات دادند .
"داراب قاسمی" معروف به" داره قاسی" از فرماندهان سواره نظام جنگ بین نظر علیخان امیر اشرف طرهانی، و رضاشاه بوده، و در آن دوران ملوک الطوایفی، ایشان فردی شجاع و بزن بهادربوده است، و در آن نبرد سخت ، نقش
مهمی داشته است . [3]
مرحوم علی خان ایتیوند، برای باسوادکردن مردم آبادی، با آوردن " ملا حیدربگ " به عنوان ملایی مکتبی،
و بعدها با آوردن سپاه دانش، و تبدیل کردن منزل خود به مدرسه و ساختن مدرسه، و آوردن آب لوله کشی برای روستا و . . . انصافا" این مردِ باهمت و غیرت ، از هیچ خدمتی دریغ نکرده است .
مرحوم " سید جواد " نیز خدمات شایانی در این طایفه انجام داده اند . [4]
ایوتین از ایلات اصیل و پر جمعیت
است ، که در استانهای ایلام و لرستان و کرمانشاه و همدان پراکنده هستند. این ایل علوی صدها چهره ی شاخص و ارزشمند دارد ، که همه به صفات پسندیده آراسته هستند.
طوایف ایل ایوتوند ( اِیوَتین ) :
با توجه به اینکه پراکندگی جمعیت ایل ایوت وند به ترتیب جمعیت شهرنشین آن در شهرستان های کوهدشت ، نورآباد ، کرمانشاه، هرسین، کرج، شهریار، ورامین، تهران، کنگاور، صحنه، تویسرکان، بیستون، اسدآباد، نهاوند و خرم آباد، و. . . . می باشد، در فریدن اصفهان چندین روستا از ایل ایوت وند ساکن هستند که عده ای کثیری از آنها در شهر فریدن و بقیه در روستاهای آن شهرها ساکن هستند.
ایل ایوت وند ؛ بیش از ۲۷۰ آبادی ( روستای بزرگ و کوچک ) در چهار استان لرستان، کرمانشاه و همدان و ایلام. می باشند آنها دارای ۱۸ تیره ، که به ترتیب الفبا به شرح ذیل می باشند:
۱ - �آخیسَن� ( آخیسوند )
۲ - �آخه جان ( شامل اولاد چراغ خان ( سردار نادر شاه افشار ) و کلو )
۳ - الوار
۴ - �سمایلن ( اسماعیل وند )
۵ - �بیرکن ( بیرکوند )
۶ - باوو وه لیین ( باوالی ) یا باوالین
۷ - �تال ون ( تالوند ) خود دارای پنج تیره می باشد ( سلطان قلی، کدخدا، فیضی، علی صالح، تالون )
۸ - �تووی ین او وی ( تونابی ) یا [هوییَن]
۹ - �خالوند� ( در مناطق چم کریم، وروشت، گلستانه، بادام شیرین، گور موالی، پشت گر دلفان، در گرمسیر هرین کوهدشت، در کرمانشاه فهوار محال، دورد فرامان، مایدشت، سر فیروزآبادروستای سراب و سخر علیا و همچنین در اسدآباد روستایی کووانج )
۱۰ - دسنن یا دست نوند ( ده حسنوند ) خود دارای پنج تیره مِلال ( مولاها ) ، مه تقی ( محمد تقی ) ، هوز هییر ( حاجی حیدر ) ، خلیفه و هوز سهیل، که در منطقه آخه میران، سربایر، کله کله، دولیسکان، کن کت ( ییلاق ) و در گرمسیر وره زرد، �هرین خلیفه، روستای هوز خلیفه قرعلیوند کوهدشت و همچنین در کرمانشاه: سراب مایدشت، سرفیروزآباد، داردروش ( دار درفش ) ، جیران بلاغ و هرسین ساکن می باشند
۱۱ - �درگاون ( درگاه وند )
۱۲ - �دو رئش ( درویش )
۱۳ - �زَرینی ( معروف به سادات ذوالنور )
۱۴ - �کُرآ لانی� ( کُر ابدالانی یا شا ابدلانی ) ۱۵ - �سیرکن ( سیرکوند )
۱۶ - گُجن� ( گُجوند )
۱۷ - �ملک شئن ( ملک شاه وند )
۱۸ - �هی یا اوه ویی� ( هویابی ) [5]
اسناد تاریخی بسیاری وجود دارد. که شهر نهاوند را حضرت نوح ساخته است. در این نوشته به ذکر چند منبع اشاره می شود ؛
۱ - ابن فقیه همدانی در سال 290قمری ( 1200سال پیش ) در کتاب �البلدان� ( به زبان عربی و چاپ 1885 اروپا ) صفحه 237 نوشته است: �نهاوند از ساخته های نوح ( ع ) است و به آن نوح آوند گفته اند. �
۲ - یاقوت حموی متوفی 624 قمری در کتاب معجم البلدان صفحه 361آورده است: �نهاوند را به این دلیل نهاوند گفته اند که از ساخته های نوح ( ع ) است�
۳ - ابی الفداء متوفی 732 در کتاب تقویم البلدان چاپ پاریس صفحه 417 یادآور می شود: �نهاوند شهری از سرزمین کوهستان است که نوح آن را بنا کرده است. �
۴ - زکریا قزوینی در سال 674 قمری در کتاب آثار البلاء صفحه 545 می نویسد: �نهاوند از بناهای نوح نبی ( ع ) است. اصلش نوح آوند بوده است�
۵ - در کتاب مجمل التواریخ تالیف سال 530 قمری صفحه 186 می خوانیم:
�نوح پیغامبر شهر را بنا کرد به نام خویش �نوح آوند� و آن نهاوند است.
۶ - ابن اثیر در جلد سوم کتاب خود صفحه 335 می آورد:
�نهاوند شهری است از بلاد جبل گویند آن را نوح بنا کرده است�
۷ - در کتاب عجایب المخلوقات ( سال 555 ق ) که اروپایی ها آن را قبول دارند. در جلد 3 صفحه 275 آمده است: �نهاوند شهری قدیم است که آن را نوح بنا کرد. آن را نوح آوند گویند. �
۸ - خلف تبریزی در سال 1062 در کتاب برهان قاطع صفحه 1173 می نویسد: �نهاوند: نوح ( ع ) بانی آن شهر بوده و آن را نوح آوند می گفته اند یعنی
�نوح تخت� و �نوح مسند�. پایتخت نوح بوده و آوند به معنی تخت و مسند هم آمده است و به کثرت استعمال نهاوند شده است. �
می بینید که وجود قبر نوح و آرام گرفتن کشتی این پیامبر در ایران نه تنها حرفی امروزی نیست بلکه سخنی تاریخی است. [6]
بر اساس گزارشی که روزنامه همشهری در یکی از ضمائم خود، در اسفند ماه سال ۱۳۸۶ شمسی به چاپ رسانده بود، در آن ضمیمه اعلام کرده بود؛"کشتی حضرت نوح نبی در محلی نزدیک به نورآباد ( دلفان ) لرستان بر کوه نشته است.
در این تحقیق اشاره ای به آیات قرآن کریم شده که به قومی به نام جودی یا جودک اشاره شده و ارتباط این قوم با کشتی نوح تصریح شده است. جالب است بدانید که دقیقا قومی تحت همین عنوان از سالیان دور تا کنون در همان منطقه ساکن هستن
د .
در پایان این تحقیق به مزار یکی از بزرگان دروایش اهل حق ( یارستان - یارسان - کاکه ای ) اشاره می شود به نام بابابزرگ که نام و آثاراین شخص در سرانجام ( دفتر مذهبی گروه یارسان اهل حق ) آمده و از او به کرات در دفتر سرانجام یارسان نامبرده شده است و اشعار مذهبی نیز از وی در دست می باشد. شاید با بررسی های بیشتر در آموزه های دینی آیینی این قوم بزرگ غرب کشور بتوان فهمید چرا این قوم این مکان را که اسامی دیگری نیز دارد را برای خود مقدس می دانند. با توجه به اعتقاد مذهبی این گروه عرفانی شاید مسئله حلول در کالبد بشری در دفعات مکرر که به عناوینی چون تناسخ از آن نام برده شده علت این امر بوده و یا واقعا شخصی یا امامزاده ای به این نام در این مکان دفن شده باشد. در واقع و با عنایت ویژه به اهمیت موضوع جا دارد محققین این بخش را به دور از تعصبات رایج کنونی مورد کندوکاو قرار دهند وبا علم و استنادات افزونتری به اثبات این ادعای شگفت انگیز بروند. [ 7]
درحقیقت دو قبری که محققان و بومیان در کوه سرکشتی ملاحظه کرده بودند احتمال قبر حضرت نوح ( ع ) و یکی از اصحابش را بعد از مدتی که زندگی کرده اند، در همان مکان پهلو گرفتن کشتی ، دفن کرده اند به همین خاطر این مکان مقدس است.
مردم در طول سالهای متمادی ؛ کرامات زیادی از امامزاده بابا بزرگ ( ع ) و مرقدهای مطهری که در منطقه سرکشتی و تشکن وجود دارند را در تجربه ی تاریخی و مذهبی خویش دارند.
دراین منطقه یارسان و دراویش با اخلاصی پا به عرصه ی وجود گذاشته اند که شرح حال آنها در متون عرفانی اهل حق و یارسان و سینه ی پاک مردم لک زبان و اهالی غرب کشور دارد ، آنها با اهل خانواده در طول هزاران سال است که به این منطقه ی زیارتی و مقدس توجه ویژه دارند. امید است کاوشگران رازهای نهفته در دل این کوه و مرقدهای مطهرش را برای آیندگان بیشتر آشکار نمایند.
منابع و پی نوشته ها:
۱ - وبلاگ همدانیان؛ مقاله ی آیا مقبره ی بابا بزرگ ، همان مرقد مطهر نوح نبی است؟
۲و ۳ و ۴ - کانال هنر و مردان لکستان؛ اقتباس از نوشته ای در معرفی طایفه درویشِ ایل ایتیوند
۵ - ویکیپدیا؛ ایلات قوم لک در ایران - بررسی قوم دلفان ، ایل ایوتین ( اتیوند ) و تیره هایش
۶ - همان منبع شماره ا
۷ - ضمیمه روزنامه همشهری اسفندماه سال ۱۳۸۶ شمسی
"بحران امروز کشور"
نویسنده: احمدلطفی - مدرس دانشگاه
از قدیم گفتند، هر عملی عکس العملی دارد، و قانون سوم نیوتن در فیزیک ، و اصل دوم ترمو دینامیک نیز به نوعی همین را تفهیم می کند. زمانیکه طبق متون دینی خاک بر صورت چاپلوسان نریزیم، یاوه گویان خبر چین که گویی مآموریت دارند افراد شایسته را منزوی کنند، و افرادی نفودی، حکومت را به برخی نا اهلان ، و ناتوانان فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و صنعتی و . . . . . از رده های پایین تا میانی و بالاتر ، واگذار نمایند. به عبارت دیگر؛ نا اهلانی که برای نابودکردن و تهی نمودن اهداف و ارزشها و خدمت رسانی انقلاب اسلامی، به مردم مظلوم ایران، کار شکنی و نا کار آمدی خود را اثبات کردند، و آرام آرام با حرکت خزنده ی خویش، آن چنان ادامه دادند، که نخبه های فراوانی از کشور ایران در میدان نبرد حق علیه با طل شهید شدند و جماعتی هم تحت عنوان فرار مغزها کشور را ترک کردند، در قطع رجال نیروهای دوملیتی و چند ملیتی براریکه های قدرت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و. . . تکیه زدند ، حرکات و رفتارشان را برمبنای اتاق فکری که مردم را به سمت رضایت اشخاص نه رضایت خدا کشاندند، و سوق دادند. به قول مرحوم امام خمینی ( ره ) :" دعوت به خود نکنید ، دعوت به خدا بکنید" دانایان معتقدند هیچ عملی در دنیا گم نمی شود، کسانی که به شما بدی می کنند، در نهایت [خدای]روزگار جواب آنها را خواهد داد.
... [مشاهده متن کامل]
وقتی فرهنگ را می کُشیم ، وقتی در طرح های اقتصادی نظارت تا بهره دهی را مدیریت و رفع نقص نمی کنیم ، به کلنگ زنی و ژستهای سیاسی ، و عوام فریبانه دل خود را خوش می کنیم، و گاه ممکن است پشت سر هم بگوییم ، عجب نادانند، گاو و گوسفند سر بریدند با موسیقی محلی هم استقبال کردند و. . . . درحالیکه ما فقط برای پر کردن فضای رسانه ای و اخبار بود. اما غافل از این بودند ، چقدر می توان افراد جامعه را فریب داد ، وقتی توسعه و پیشرفتی حاصل نشود ، شورشها ، نفرین ها و گاهی عادات بد مثل ذلت پدیری و نا امیدی در کشور هموار می گردد ، و افرادجامعه بی تفاوت شده، و برای نوکری اجانب خدای ناکرده آماده می شوند. تا آنجا که کشور مستقلی مثل ایران احتمالا" در چنبره ی فروش نفت در مقابل غذا به دام اجانب بیفتد. اگر اختلاسها پیش نمی آمد کشور به تعبیر امام ( ره ) که می فرمود اگر این جنگ بیست سال طول بکشد ما ایستاده ایم . در آن زمان جنگ ، ارتشی رده بالایی که به بازدید و سرکشی جبهه ها آمده بود بچه ها پرسیدند چرا کشمشها و برخی از اقلام خیلی قدیمی است ، به گوش خود شنیدم، آن مقام ارتشی گفت؛ ارتش سالها ذخایری برای بحرانهای کشور ذخیره می کند که اگر اجانب نگذارند کشور حالت عادی داشته باشد ، ارتش قادر است مردم عادی کشور و مدافعان کشور را آذوقه دهد. در آن روز خوشحال شدیم که برنامه ریزان قدیم و جدید آینده نگرند الان بعد ا ز چهل سال که انقلاب باید مستحکم و منطقی و دانا به زمان گام بردارد دچار نوسان می شود و عواملی رانتی با غارت بیت المال و اختلاس و. . . می خواهند کشور را تهی از سرمایه و عزت کنند . اینها که کشور را به خاک سیاه کشانده اند باید محاکمه و مجازات شوند . دشمن هرچند قداره بند باشد، ما اگر زمان شناس و عاقلانه برنامه داشته باشیم ، بحران را پشت سر می گذاریم. رمز این کار دلسوزی مسئولین واقعی و تسویه نیروهای خائن، و وحدت خالصانه کشور ماست. نه اینکه عده ای از وحدت و حمایت ما از حاکمان ، افراد سود جو جیبها را پر کنند و به چاک بزنند.
فرد ظریفی که در زمان جنگ از خدمت سربازی می ترسید می گفت؛ من مرد خیابانم نه مرد بیابان، در خیابان هرچه می خواهید حاضرم ساعتها شعار بدهم، ولی بطور عملی نمی توانم بجنگم، اکنون حکایت آنهاست که بهتر از ما می دانند، در مبارزه فقط شعار چاره ساز نیست ، عمل و شعور و بلوغ فکری هم باید به دادمان برسد. بنده عاجزانه تقاضا دارم به عمل گرایان و شیفتگان خدمت ، میدان بدهید، و از ذهن گرایان تشنه ی قدرت، مقداری فاصله بگیرید تا سازندگان و متخصصان کار آمد و وطن دوست و با دین و ایمان کشور را به جلو هدایت کنند . نه اینکه فقر و اختلاف طبقاتی و امراض و آسیبهای مختلف اجتماعی و اقتصادی و. . . کشور را بدبخت نماید. از بس تعلیم و تربیت شکسته شد ، جامعه به سمت جرم و انحراف حرکت کرد، الان باید بجای رشد علم و ادب ، و بالنده کردن آموزش و پرورش، ما تمام نیرویمان را برای به راه آوردن افراد مجرم و کجرو اجتماع ، با هزینه ی سر سام آوری صرف کنیم . یعنی درمان را قبل از پیشگیری در دستور کار باید قرار داد . در حالیکه پیشگیری قبل از درمان هزینه ی کمتری را در بر دارد. درد زیاد است و ما خجالتیم که نمی توانیم گامی عملی برداریم. امیداست دلسوزان و مسئولان وطن دوست، کشور را از این دریای طوفانی به ساحل امن هدایت کنند.
برخی ممکن است اشکال نمایند، و پرسش هایی ارائه نمایند، که این ابتداشفاف
بگوئید ، این
عمل گرایان و شیفتگان خدمت، چه کسانی هستند؟ و اگر همین شیفتگان خدمت راه را برای ذهن گرایان تشنه ی قدرت باز کنند، تا چه میزان مردم فقرزده به حقوق غارت شده ی خویش خواهند رسید ؟ و آیا با نصیحت شما غارتگران و مفسدین، از قدرت فاصله می گیرند، تا متخصصان کارآمد ودلسوزان جامعه، کشور را به جلو هدایت کنند؟!!!! با توجه به اینکه قدرت فساد آور است و انسان به قدرت رسیده حریص و سیری ناپذیر است . چه پاسخی دارید؟
در پاسخ این اشکالات باید اذعان نمود، از قدیم گفته اند، حقیقت میوه ای است که بر روی درخت آزادی می روید.
ما ایرانیان از بس از راستگویی و شفافیت ضربه خوردیم که بلانسبت ایرانیان خودم را می گویم، مجبورم بجای شفافیت، در لفافه سخن گویم ، و در زمانیکه بزرگان ما ( داریوش کبیر ) گفته اند؛ " خدایا سرزمین و ملت ایران را از جنگ و خشکسالی و دروغ نگهدار" ، متآسفانه دشمنان ایران با جنگ و توطئه، بیش از یک میلیون و چند صد کیلومتر را از فلات ایران جدا کردند. و الان ما و جهان پیرامونمان دچار خشکسالی هم شدیم ، و دروغ هم بسان یک اپیدمی جامعه ما را تهدید می کند. بنابراین در پاسخ اشکالات، منظور نگارنده؛ استفاده از همه ظرفیتها و شایستگان جامعه است، و در شرایط انسانی و علمی برابر آنها که شایسته تر و لایقتر در علم و اخلاق و توانمندی هستند، ولو اینکه پارتی نداشته باشند، باید مقدرات و مدیریت کشور را به چنین نیروهایی بدهند، و بسپارند و صد البته نیروهای منصف و باتقوایی هم برکار آنها نظارت و رهبری داشته باشند ، نه افسار گسیخته هر فردی که حاکم شود، فقط به منافع شخصی اش بیاندیشد. این شایسته سالاری باید از مقامات پائین تا بالاتررا در برگیرد بطور مثال یک فرمانداری که تحصیلاتش از یک دانشگاه
کوچک محلی با . . . مدرک گرفته است، را باید پست و مقام داد؟ یا یک فردی که با درایت و زحمت تحصیلاتش را در یک در دانشگاه معتبری دارای تخصص و تبحر شده است.
همچنین افراد متخصص را نباید منزوی کرد، و یا درخانه ی خود زنداتی نمود. اینها باید در امور کشور نقش داشته باشند. سالها پیش دکتر پرویز پیران گفت جناب هابر ماس به کشور مغزهای فسیل شده خوش آمدید . یعنی از شایستگان و لایقان کمتر استفاده می شود و کارها را به افراد ناتوان واگذار می کنند و افراد توانمند در حاشیه قرار می گیرند .
عاقلان بهتر می دانند، که باید جوانهای با تدبیر و متخصص را به میدان آورد.
امیداست الفبای بالا تا حدودی قانع کننده باشد، واشکالات را پاسخ داده باشد.
البته نگارنده فردی فرهنگی است، با توصیه ام آرزوی جابجایی نخبگان را دارد.
معرفی مختصر ملا منوچهر کولیوند
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
کولیوند ها ایلی فرهنگی و مذهبی از ایلات وابسته به کلان ایلات سلسله می باشد ، مردمانی زحمتکش و باغیرت و کم توقع و اخلاقی هستند ، به قول مرحوم کدخداحاج رضا مهدوی ، از کدخدایان وحدت آباد ، و عضو محترم خانواده ی شهدا، در باره تلاشگری ایل کولیوند به نگارنده گفت؛ " خواهر زاده: ما کولیوندها مثل برخی از طوایف و ایلات اهل گزافه گوئی و تعریف کردن از خود ومبالغه گویی ، ودروغ سرهم کردن نیستیم ، بلکه ما افرادی زحمنکش بوده و هستیم ودر سایه ی همین کار وتلاش و بدست آور ن مال حلال همیشه از لحاظ مالی وضعیت بدی نداشته ، و نداریم و همواره با ساده زیستی ای که در زندگی داریم، امکانات مادی و معنوی نسبتا" خوبی در دست وبال ماهست "�
... [مشاهده متن کامل]
در تآیید کلام ایشان باید اضافه کنم ، کولیوندها مردمی مذهبی و خیلی از آنها به کسب علوم دینی می پرداخته اند از طرفی افراد با سواد و ملایان ارزشمند و شناخته شده ای داشته و دارند . که مظهر دانایی و علم و ادب بوده اند. دربین عشایر غرب کشور، کولیوندها پیامبران سخن و شعر و رُک گویی هستند . این ادیبان خوش کلام چنان شیرین سخن هستند ، که انسان دلش می خواهد با آنها دارای حشر ونشر باشد . درهرصورت الان کولیوندها در هر شهر و روستایی که سکونت دارند مظهر کار آفرینی و وفور نعمت هستند.
ملاهای کولیوند:�
کولیوندها؛ ملا های بسیاری داشته اند . یکی از مهمترین آنها ملا منوچهر کولیوند است که در باره آن مطالبی نو شته میشود.
استاد دانا و ملای نامدار کولیوند جناب ملا منوچهر خان کولیوند بنابر سایت ویکیپدیا تاریخ تولد وی را سال۱۲۲۹ ه ق نوشته اند ایشان زمانی متولد شده است که ایلات سلسله خصوصا" ایل کولیوند و وابستگان آنها در بین الشتر و سیمره ، در حال ییلاق و قشلاق بوده است این ایل تلاشگر، سیمره و قسمتی از " وریون مله " ( varyoun malah ) و قسمتی از پشتکوه را حتی تا جنوب چنگوله و بیشه دراز و داخل خاک عراق کنونی در اختیار داشته، و به دامداری و رمه گردانی مشغول بوده اند. به علت نزدیکی ان مناطق به عتبات عالیات در عراق، خیلی از افراد برجسته ی کولیوند از جمله نور محمد خان کولیوند جد ملا منوچهر و کدخدا زیتی ( زیدعلی ) و آواختی و کدخدا خدایار و ملامنوچهر کولیوند، و. . . به زیارت ائمه ی اطهار در کربلای معلی و نجف و کاظمین و سامراء مبادرت ورزیده اند.
این ایل مردان فعالی داشته ، که در ییلاق ( الشتر ) و گرمسیر ( دره شهر و پشتکوه ) کشاورزی و دامداری می کردند، و همواره سفره ی مهمان نوازیشان به پا بود در جنگهای احتمالی نیز همبستگی ایلی خوب و مناسبی داشتند . ملامنوچهر در منطقه سیمره بدنیا آمده است و بعد از۱۰۲ سال قمری در سال ۱۳۳۱ ه ق در سپید کوه خرم آباد زمان برگشت از زیارت عتبات عالیات فرمان حق را لبیک می گوید و اقوام جنازه ی این پیر طریقت و درویش مرتضی علی ( ع ) را به الشتر آورده و در قبرستان پیرجد روستای بتکی در ضلع شرقی آن قبرستان بدن نازنینش به خاک سپرده می شود . این عارف و شاعر پر آوازه ، در زندگی ساده زیست بود و در محفل بزرگان ان زمان که می نشست کلامی گیرا و سخنانی مجلس آرا داشت، که در هرمنزل یا خانه ای که دعوت میشد ، ضمن وعظ و نصیحت و گفتن سرگذشت ها و پندهای آموزنده ، زن ومرد وجوان آن روزگار در پای صحبت وی می نشستند. یک نمونه ی آن ، زمانیکه کدخدا و بزرگ طایفه رماوند ایشان را به منزلش دعوت می کند، و مردم آن قریه یا آبادی ، در محفل و محضر پیر دانا یعنی ملامنوچهر کولیوند می نشینند، و استاد لک تا پاسی از شب صحبتها و نصایح و شعر گویی و خاطره تعریف کردنش، ادامه پیدا می کند، و اشتیاق مردم صحبتها در آن محفل تداوم پیدا می کند . میزبان که گویا خسته شده، و یا دوست ندارد اهالی ملا را خسته کنند، هر لحظه می گوید مردم ملا را اذیت نکنید، وقت خواب است. از قضا آن کدخدا یا بزرگ رماوند دو زن به نامهای شاپاره ( شاه پرور ) و ما پاره ( ماه پرور ) داشته است که ملا منوچهر بیتی یا دوبیتی بر او می بندد و به شکلی به او می فهماند که خودش به خاطر جمعشدن با همسرانش می گوید ملا خوابش می آید استاد لک به او می گوید :�
فلان ( نام کدخدا ) شاپه دمی که ماپه دمی که. . . . ( که باقی دوبیتی را در خاطر ندارم ) �
یعنی ای کدخدا [بگذار سوالات مردم را پاسخ دهم] وگرنه صحبت و دیدار شما باشاپرور و ماه پرور دم و لحظه ای بیش نیست ، این وقتهایی که دور هم هستیم و آبادی جمعند را غنیمت بدانیم که اکثرا به شب نشینی به منزلت آمده اند . لازم به ذکر است آن زمان هرگاه مهمانِ خدا عزیز کرده، و ارزشمند به منزل کسی که می آمد، گویی مهمان همه بود و بعد از شام همه اززن تا مرد آبادی به دیدارش می رفتند . �
ملا منوچهر شاعر خوش قریحه با دلی پاک و بصیرتی کم نظیر بو د ، وقتی در خرابه های دره شهر گشت و گذار نمود بسان خاقانی که خود از اعقاب ساسانیان بود وی نیز که از طایفه اصلانشاه و تیره نورمحمدی بود
، و وابسته به
ساسانیان هستند ، دریای دلش به خروش آمد، و از آتشفشان وی اشعاری نغز و زیبا در وصف این خرابه ها با عمق جان و احساس لطیف سرودند، که یکی از شاهکارهای کلامی وی به حساب می آید. وصدالبته قصیده مدح حضرت علی ( ع ) ایشان شاهکار دیگر ایشان است.
ملا منوچهر کو لیوند شاعری شیعه دوازده امامی است اگر در عرفان خاکسار و با دراویش عجم یارسان همنوایی دا شته است، به دلیل همجواری واستفاده از نکات عرفانی آنهاست وگرنه استاد لک ، عقیده اش با اهل بیت عصمت ( ع ) همنواست . وی واقعا" با دنیاطلبی میانه ای نداشت . و همواره دنیا را پست و دنی می دانست در یک بیت منسوب به ایشان فرموده است :�
شفیع دنیه دون شفیع دنیه دون�
دلگیر نو ژداخ دون دنیه دون�
والشتری ها اینطور تلفظ می کنند ؛�
شفیم دنیه دون شفیم دنیه دون�
دلگیر نو ژه داخ دون دنیه دون�
یعنی ؛ای شفیع ( نام شخص ) ! دنیا پست و رذل است�
ازاین دنیای پست و دنی دلگیر نشو و غم به دلت راه مده�
ملا منوچهر دیوانش در یک غارت از دست می رود و حاصل تلاش ادبی استاد لک به تاراج می رود و فقط گوشه ی کمی از اشعار ایشان که در سینه مردمان بوده است آن هم به طور ناقص گرد آوری شده است زمانی طفل و نوجوان بودم اهل خرد بدره و دره شهر وافراد مسن اشعار زیادی از وی را در بر و سینه داشتند و صد افسوس که من خیال می کردم اینها حتما در جایی نوشته شده اند و عقلم نمی رسید که آنها را بنویسیم . ای کاش جوانان اهل خرد سلسله وخصوصا" کولیوندها با افراد پیر تماس بگیرند شاید از اشعار استاد لک قطعاتی بدست آید. وای کاش شعر شناسان دیوان ملاحقعلی سیاه پوش را با دقت بررسی کنند و شاید انگشت شماری از اشعار ملا منوچهر در آنها یافت شود بنظر نگارنده خوانین کولیوند و اعقاب آنها تمام میراث فرهنگی خود را وا کاوی کنند شاید اشعاری از استاد لک در خورجین و هزار پیشه آنها با شد. از جمله اشعار نورمحمدخان کولیوند، و ملا محمد حسن کولیوند� و ملا خدا دوست کولیوند.
در هرصورت ملا منوچهر کولیوند، وصف حال اواخر عمرش، برای مخاطبان و یا مناسبتهایی که پیش می امده است، ابیات و اشعاری را می سروده است. نگارنده دو بیت شعر از ایشان را که قبلا" از بچه های الشتر شنیده است، در این وجیزه نوشته می شود.
روزگاری جمع کردم مال بی پایان بسی�
هایمم محتاج قرصی نان جو در خور دکا�
گر بیارم رخش رستم زیر پا�
چونکه بختم برگشته هی خردکا�
یعنی:�
روزگاری در اثر تلاش مال بسیاری بدست آوردم�
الان محتاج یک قرص نان بخور و نمیر هستم�
وی در بیت دوم جبری فکر می کند؛�
اگر در سواری رخش رستم را زیرانم قرار دهم�
وقتی من سوارش شوم مانند خر لنگ می شود . [دکا:لنگ و کم]�
دربیت اخر اینطور هم آمده است: گربیارم پی سواری رخش رستم زیر ران
چونکه بختم بر گشته ای خر دکا
استاد لک در سال ۱۳۳۱ ه ق بعد از یک قرن زندگی چشم از جهان فرو می بندد. �
کولیوندها در حال حاضر فراتر از یک ایل هستند. مطالعه در باره آنها فعالیتی تیمی در ابعاد تاریخی ، اجتماعی ، ادبی ، فرهنگی و . . . را طلب می نماید. امیداست آیندگان آنرا انجام دهند . وکولیوندها را باید بعنوان ایلی فرهنگی در یادها زنده نگاهداشت تا اهمیت فعالیت آنها کم رنگ نشود . �
آرامگاه #ملامنوچهر_کولیوند
#الشتر روستای #بُتکی
قطعه شعر بسیار زیبایی به نام شمس زرین دارد، که به شکل عجیبی در آن اسم بیشتر از ۵۰ گل وگیاه ذکر کرده است
#شمس_زرین
شمس زرین بال زرین، با فروغ و فتح فرین
فوق و فرق و شرق گرین صبحدم هات ئو دیار
بی وَ تسخیر سلیمان کوه و کش دشت و�بیابان
اژ زمین�تا قاف خندان بی دماغ�روزگار
پرتو�نوری�نمانا در بسیط دهر شانا
چوی�صف اسلام�مانا بشکنی�خیل کفار
لشگر چین و�فرنگی منه زم دا�جیش�جنگی
دا قرار�بی درنگی اژ�حبش تا�زنگبار
رومیان اژ فتح روسی دا بنای تول و کوسی
جشن و عیشی چوی�عروسی اژ صغار�و اژ کبار
تازه بزمی په ی وَ په ی هت مجلس ارباب کی هت
بانگ عود و�نای و نی هت ارغنون غمگسار
سطوت�گشتاسبی�سن اژ حَمَل تا تخت بهمن
بعد اژ گز تهمتن�در گِز اسفندیار
مجلسی آماده دیرم عیش و نوشی ساده دیرم
فصل گل من باده میرم گلشن و گل در کنار
رحمت حق�بر مزیدا، باد نوروزی وزیدا
دی لب حسرت گزیدا ریخت یخ بَن اژ مخار
�
بوی گل هت بر مشامم اژ گل و مل مست کامم
باده ی احمر�له جامم�بی خود و دل�بی قرار
اژ صبا سنبل مکی هم، خوی له برگ گل چکی هم
اژ گل و�مل می مه کی هم باده خوار میگسار
ژاله اندر�روی لاله�کرده�روی لاله واله
همچو می اندر�پیاله�بر�لبان�باده خوار
دشت�کشتی �گل سرشتی ادیب�اردیبهشتی
گل کنشتی�گل�ورشتی گل نما و گل عذار
گل چلاله، گل کلاله، گل پیاله، �گل گلاو
گل عبیر و گل�وه عنبر، گل چنی مشک تتار
�
گل وه دلجو گل وه مینو گل اشدبو گل سبو
گل وه عین و گل وه ابرو�گل گلو گل وه �عیار
گل بدخشان گل درخشان�گل زرافشان گل فشان
گل وه ریحان گل وَ مرجان گل�وَ رضوان گل قطار
گل �وَ احمر گل وَ اصفر گل وَ زیور گل وَ فر
گل وَ ابیض گل �وَ اسود گلبن�وَ هم گل عذار
لاکی و�لولا و لیلوشوخ وشیدا و اشدبو
نار و نارنگی و�لیمو شو بو شش پر�مدار
قرمز و میوی و ماوی ابیضی آوی سراوی
پر طاووس�طراوی�چتر�و�چیمان�و�چنار
ارغنون و یاسمن گل سوسن و نسرین و سنبل
نرگس شوخ�و قرنفل گل�شقایق داغدار
چهره ی گل در�تولا�در هوای مدح مولا
اژ فر فردوس�والا روضه ی خرم بهار
مقصودم کی ژَ بهارن کی ژَ نوروز و نگارن
حیدر دلدل سوارن حامی�روژ شمار
شاه هفت�اقلیم خاور نوربخش هفت کشور
یاور و�یار پیمبر دست فضل کردگار
وَر ژَ موجودات هستی بازوی عفریت بستی
بار مشکل گسستی�عام اژ چندین�هزار
مرتضی�بر دوست و دشمن ناجی سلمان ژه ارژن
سر ژه عمر�عبدود کن عنترت کرد وه دو پار
جلوه ی دین�مبینن عین�ایمان�و یقینن
پشت دین�حبل المتینن عروة �الوثقی تار
اژ�ازل�مقصود آدم نقطه ی�توحید اکرم
بای بسم الله�اعظم�بر تو هت�عنوان�کار
والی والا�علیاً نور�ایمان را جلیاً
لا فتی الا علی لا سیف�الا�ذوالفقار
خاصه ی صهر پیمبر شوهر زهرای اطهر
والد شبیر و شبر ضیغم پروردگار
صانع موصوف نامی مکه مولود مقامی
تو غلامان را غلامی خسروان�را افتخار
خانه زاد مال قدرت نقش پا مُهر نبوت
ریخت�اصنام اژ�صلابت�تا صمد بی آشکار
مکه مروه منائی�زمزم�اژ خنجر سنائی
اژ تو �ثابت بی خدائی حق�ژه�تیغت پایدار
مر مرا هادی علین دولت�و�شادی علین
حُسن و�آبادی علین�احسن�اژ�ئو دوستدار
ساقی کوثر علین مظهر داور�علین
بر سران�افسر علین شیر�نیر کردگار
شاه انس و جان علین منبع ایمان علین
قدرت یزدان علین�ضیغم�اژدر شکار
تاج�پیغمبر�اغنثی�شیعیان�پرور�اغنثی
در�ژه خیبر�کن�اغنثی�شهسوار نامدار
حیدر صفدر اغنثی�فاطمه�شوهر�اغنثی
شافع�محشر اغنثی دُرٌ�خاص�شاهوار
ای شه�لولاک�ادرک ضیغم چالاک ادرک
نور�ذات پاک�ادرک خاکیان�را زینهار
حامی �احباب �انسان �وجه فتح الباب انسان
مالک و�ارباب انسان اژ صغار�و�اژ کبار
عمن که مداح لکیکم�فقراً فخری مسلکیکم
بر�درت چوی کُپَکیکم حاجتی دیرم برآر
" ترجمه و توضیح دعای روز شنبه "
تهیه کننده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
ترجمه دعای روز شنبه :
به نام خداوند بخشنده مهربان
بنام خدا که وِرد زبان پاکان از گناه،
... [مشاهده متن کامل]
و ذکر دائم پرهیزکاران عالم است،
و بخدای تعالی پناه می برم از جور ستمکاران،
و مکر حسودان و ظلم بیدادگران جهان، و حمد می کنم او را [خدارا]فوق حمد ستایش کنندگان.
خدایا تویی یگانه بی شریک و انباز،
و پادشاه از ملک جهان بی نیاز، که هیچ کس به ضدیت فرمان تو به نزاع در سلطنت برنخیزد،
از تو درخواست می کنم که بر محمد بنده ی خاص و پیغمبر بزرگ، رحمت فرستی،
و مرا شکر نعمتهایت چنان بیاموزی که به منتهای خشنودیت نائل گردم ،
و نیز مرا بر طاعت خود یاری کنی،
و بر ملازمت بندگیت و استحقاق ثوابت، به لطف و عنایت مدد فرمایی،
و بر من ترحم کنی،
که مرا در همه عمر از معصیت بر طاعت خود اعراض دهی،
و مادامی که در این جهانم باقی میداری به کاری موفقم بدار که مرا سودمند باشد، و به علوم و اسرار کتاب خود مرا شرح صدر عطا کن،
و به تلاوت قرآن، گناهم را عفو و محو گردان،
و در دین و ایمان و جسم و جانم را سلامت بخش،
و خُلق مرا خوش کن که آنان که باید با من انس گیرند از من وحشت نکنند،
و با من چنان که در گذشته عمر احسان کردی،
در بقیه عمر هم لطف و احسان فرما، ای مهربانترین مهربانان
توضیح دعای روز شنبه:
بعد از ذکر ویاد خداوند بخشایشگر و مهربان،
سالک و نیایشگر؛دعا را با نام خدایی که پاکان روزگار و معصومینی دور از گناه بر زبان جاری می کنند، آغاز می کند.
همان یاد خدایی که ذکر دائم پرهیزگاران و متقیان عالم در روزگار است،
سالک در آغاز هفته به خدای بلند مرتبه ؛ ازجور و ظلم ستمکاران و مکر و حیله ی حسودان و ظلم بیدادگران دنیا به خدای بلند مرتبه پناه می بَرَد.
سالک و نیایشگر؛ درادامه حمد وسپاس به درگاه خدا می کند ، فوق و برتر از حمد ستایش کنندگان عالم.
بنده ی نیایشگر خدا، عاجزانه خدایش را با صفاتش می ستاید و بعد درخواست خود را می گوید. وی می گوید ؛ " خدایا تو بی همتا و بی نیازی ، و بی شریکی، و پادشاه و مالکی هستی که از ملک جهان بی نیازی، و هیچ قدرتی توان مقابله و ضدیت با فرمان تو، و توان جنگیدن با سلطنت و عظمت ترا و ندارد.
خدایا از تو درخواست می کنم، که بر بنده ی خاصت، حضرت محمد ( ص ) ، پیغمبر بزرگ رحمت فرستی، و به من شکر نعمتهایت را چنان بیاموزی که به منتهای رضایت و خوشنودیت نایل گردم،
خدایا مرا بر طاعت و بندگی خودت یاری فرما
وبرملازمت و پیوستگی در بندگیت، و لیاقت و شایستگی کسب ثوابت، به لطف و کرمت ، یاری فرمایی.
سالک خاضعانه می گوید؛
خدایا برمن ترحم فرما
و در همه ی عمر مرا از معصیت دور فرمایی، و به طاعت خویش فراخوانی
به عبارت دیگر؛
خدایا مرا در تمام عمر از معصیت دور و بر طاعت و فرمانبرداریت راغب و مشتاق و نزدیک نمایی،
و تا عمر دارم و در این جهان باقی هستم، به کاری موفقم کن ، که برایم سود مند باشد.
خدایا مرا به رموز قرآنت آشنا فرما و شرح صدری عنایت کن ، تا با تلاوت آن گناهانم راعفو و محو فرماید ، یعنی نعمت هدایت و توبه از کار بد نصیبم گردد، وبا تلاوت و تدبر در قرآن، در دین و ایمان و جسم و جانم سلامتی ایجاد گردد. همچنین از خداوند درخواست خُلق و خوی خوش می کند تا مردم با او انس و دوستی برقرار کنند، و از وی بعنوان سالک و بنده ی خدا وحشت نکنند.
در فراز آخر دعا ، سالک ازخداوند میخواهد، همانطور که در عمرش، از گذشته تاکنون به او لطف و احسان کرده است، در بقیه ی عمر هم به او لطف و توجه نماید ، زیرا خداوند مهربانترین مهربانان است.
"ترجمه و توضیح دعای روز یکشنبه"
تهیه کننده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
ترجمه دعای روز یکشنبه:
به نام خداوند بخشنده مهربان
به نام خدایی که جز به فضل و رحمتش به چیزی امیدوار نیستم،
و غیر ازعدل و دادش از چیزی نمی ترسم،
وبه جز به قول او و کتاب او به چیزی اعتماد ندارم،
وجز به رشته اخلاص و محبتش به چیزی چنگ نمی زنم،
و به تو پناه می برم ای خدای صاحب عفو و خشنودی از ظلم و تعدی مردم،
وازتغییرات و حوادث ناگوار روزگار و غم و اندوه پی در پی، و پیش آمدهای سخت ناگوار،
و از اینکه عمرم به سر آید و خود را مهیا و آماده سفر آن جهان نکرده باشم،
واز تومی طلبم ( ودر خواست می کنم ) که رهبری به هر خیر و صلاح و اصلاح امورم فرمایی،
وازتو یاری می طلبم که مرا با هرچه فتح و پیروزی و کامروایی است مقرون سازی،
وتنها از تو خواهانم که مرا لباس عافیت کامل بپوشانی، و سلامتی دائم از هر دردو الم ( رنج ) عطا کنی،
و به تو پناه می برم ای خدا از وسوسه های شیاطین ،
ودرپناه سلطنت تو از ظلم و جور سلاطین امان می جویم.
پس تو نماز و روزه و طاعتم بپذیر و فردا و پس فردای مرا نیکوتر از این ساعت و روزم قرار ده
و مرا در میان خویشان و قبیله و قوم عزیز گردان،
واز هرشَرِّی در خواب و بیداری
محفوظم دار، که تویی خدای بهترین نگهبانان مردم و مهربانترین اهل عالم
خدایا به درگاه تو آمده، و بیزاری می جویم از امروز و همیشه ایام بعدِ آن از یکایک شرک و کفر و کجروی به درگاهت،
به اخلاص دعا می کنم که در معرض اجابت قرار گیرد، و عمری بر طاعتت پایداری می کنم به امید ثواب تو
پس درود فرست بر محمد ( ص ) که بهترین خلق تو و خواننده خلق به سوی معرفت و توحید توست،
و مرا عزیز گردان به عزت ابدی خود، که ذلت از پی آن نیست ،
و محفوظ بدار به دیده ی عنایت خودکه خواب نخواهد داشت،
و کارم به بریدن از مردم و توجه کامل به تو به پایان آرم،
و عمرم را به آمرزش و مغفرت خود ختم کن، که تو بسیار بخشنده و مهربانی
بار خدایا درود فرست بر محمد ( ص ) و آل محمد، و تسریع در فرج آنان بنما
****
توضیح دعای روز یکشنبه:
مقدمه؛
بارهااز قرآن و مجالس وعظ روحانیون خوانده و شنیده ایم که در قرآن تدبر کنید . قرآن کلام خداست، که خداوند با مخلوقات و بندگانش از جن تا انس سخن گفته است. و به وسیله ی قرآن راه هدایت را آموزش داده است، ودعاها نیز که سخنان بندگان خدا با خالق حکیم است، در روایت داریم : " اگر می خواهید خدا با شما سخن بگوید، قرآن بخوانید، و اگر می خواهید شما با خدا سخن بگوئید، دعا بخوانید. " ( محمدی ری شهری - میزان الحکمه، دار الحدیث - ج۳، ص ۲۵۲۴ )
باتوجه به اهمیت موضوع، و سخنان بالا تدبر در قرآن و دعا ما را با دو ضرورت مواجه کرده است.
ا - افراد مسلمان ضرورت دارد به زبان فصیح عربی که زبان قرآن است آشنا شوند و در این باره به آنها آموزش داده شود، تا معنای آنچه را که می خوانند ، درک نمایند.
۲ - افراد متخصص، قرآن و متون ادعیه و احادیث مذهبی را با زبان ملی و محلی کشورشان ترجمه نمایند، تا به مفهوم و حقیقت متون آنها بیشتر آشنا شوند.
درک ما بخاطر جلب ثواب، گاهی فقط به روخوانی وصحیح خواندن عبارات زبان عربی از جمله قرآن مجید و ادعیه ی وارده از ناحیه ی معصومین ، اکتفا می کنیم و ممکن است سالها به این امر مبادرت ورزیم ، ولی دانایی و ثواب زیادی نصیب ما نشود ، زیرا ثواب به اندازه ی عقل و درایت انسان در انجام واجبات و مستحبات مورد سنجش قرار می گیرد. بنابراین بزرگان ما در کتب ادعیه و قرآن ، متون آنها را ترجمه می نمایند. و افراد جامعه بندرت از آن ترجمه ها استفاده می کنند. امیداست در کنار کنار خواندن با زبان عربی فصیح، به ترجمه ی فارسی آن متون نیز توجه و تدبر کنند. تا موجب بالندگی و رشد و کمال گردند.
سیری در دعای روز یکشنبه :
در این دعا بسان آغاز هر کاری، با نام خالق بخشنده و مهربان، که کلید در گنج حکیم است، این دعا نیز با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز شده است.
ما آدمها که در تمام زمینه ها محتاج داور مطلق وبی نیاز هستی بخش هستیم ، خدا را بانام کاملش الله؛ که مستجمع جمیع کمالات است، با صفت جهانشمول رحمن ، و صفت و یژ ه ی موءمن نواز رحیم، اورا میخوانیم و کلامهای بعدی را به محضرش عرضه می کنیم.
در این دعا ابتدا با عبارتی که مکمل دعای؛ "الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک"یعنی خدایا با فضل و رحمتت با ما رفتار کن، چون اگر با عدلت اعمال ما را مورد ارزیابی و سنجش قرار دهی، افراد کم و انگشت شمار ی
اهل نجات و رستگا ی خواهند بود. بنابراین سالک نیایشگر؛ امیدوار به فضل و رحمت خداست و صراحتا" از اجرای عدل الهی بیمناک است ، زیرا رفتار و اعمال ما کاملا" میزان و منطبق با دستورات خداوند نمی باشد، به همین خاطر انسانهای خدا ترس، و با تقوا در حالت خوف و رجاء به سر می برند.
سالک نیایشگر؛ در این دعا اع
تمادش به کلام و دستورات خداست که در قرآن به عنوان منشور وحدت مسلمین آمده است. بنابراین مباحث، سالک راه خدا؛ کلام حق را راهگشای حل مسائل و مشکلات زندگیش می داند. و از محتوا ومعنایش باتوجه به امامن بعنوان مفسران حقیقی دین بهره برداری می کند. سالک راه خدا، به ریسمان الهی که قرآن و عترت رسول الله ( ص ) هستند ، چنگ می زند زیرا خداوند دارای اخلاص و لطف و مهربانی است.
برخی از مردم ستمکارند ، به همین خاطر در این دعا ، ازظلم و تعدی مردم به خدا پناه می برد، در حقیقت اگر انسان در پناه پناهگاه و جایگاه اَمن خدا نباشد، حوادث ناگوار و ناملایمات روزگار انسان را از پا می اندازد.
سالک می ترسد مرگش زودتر از عاقبت به خیریش فرا برسد، و با دستِ خالی و بدون هیچ ثواب و اندوخته ی معنوی ای از دنیا برود ، آن گاه بدون آماده شدن سفر آخرت ، مرگش فرا رسد.
سالک خواستار رهبری و هدایت خداوند در همه ی امور زندگیش می باشد. و از
خداوند فتح و نصرت الهی را برای موفقیتش در امور مختلف زندگی و رستگاری در آخرت را خواهان است.
سالک از خدای بزرگ، نعمت سلامتی، امنیت و عاقبت به خیری را از آن ذات بی مثال تقاضا می کند. همچنین از جور پادشاهان و صاحبان قدرت و ثروت به خدا
پناه می برد.
سالک در این دعا؛ قبولی طاعات و عباداتش ازجمله نماز و روزه را ازحضرت حق مسئلت می نماید.
در دنیای پرشتاب و تغییر و پر از زرق و برق ، و چند رنگی ، ازبس در جامعه، انحرافات اخلاقی و اجتماعی، و تهمت ناروا و غیبت و سخن چینی و دخالت بیجا در امور یکدیگر وجود دارد، عدم همبستگی و کاهش ارتباطات بین خویشان و قوم و قبیله و. . . در جامعه عادی شده، و افزایش یافته است، سالک و نیایشگر از خداوند خواهان عزتمندی و قابل پذیرش شدن را دربین اقوام و جامعه و مردم کشورش می باشد.
سالک از خداوند؛ خواستار دفع شر اشرار و معاندان در تمامی اوقات چه شب و چه روز و چه در بیداری و یا خواب است، زیرا خداوند بهترین حامی و نگاهبان بیدار و مهربان است.
سالک الی الله از کفر و شرک و نفاق بیزاری می جوید و از خالق حکیم استعانت در این مسیر را دارد. سالک به امید رستگاری و پاداش و جمع ثواب و توشه ی اخروی درتلاش است، تا با عبادت و بندگی عمرش را سپری نماید. بنابراین با درود بر پیامبر ( ص ) و خاندان پاکش، خواستار عزت ابدی و آمرزش گناهانش می باشد.
"ترجمه و توضیح دعای روز دوشنبه"
تهیه کننده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
ترجمه دعای روز دوشنبه:
به نام خداوند بخشنده مهربان
ستایش مخصوص خدایی است که هنگام خلقت آسمانها و زمین هیچکس را به حضور نخواست، و از مشورت بی نیاز بود.
وهنگام آفریدن جنبندگان و مخلوقات، مُعین و شریک و پشتیبان و یاوری نگرفت.
در اِلهیَّت ( اولوهیت ) بی شریک و انباز ودر عین یکتایی برای آفرینش عالم، از مُعاون و شریک بی نیاز بود.
زبانها از حق وصفش عاجز،
و عقلها از کنه معرفتش مدهوش، گردنکشان در مقام هیبتش خوار و متواضع،
و بزرگان از هراس قهرش پست و حقیر ، هر بزرگی در مقابل عظمت او رام و ذلیل است.
پس [خالقا]ستایش ابدی جامع و کامل و پی در پی مخصوص توست،
و درود ابدی و تحیت دائمی تو بر رسول تو باد.
بار الها ( خدایا ) تو اول این روز را خیر و صلاح ، وسط آن را پیروزی و آخرش را کامروایی بخش،
و پناه می برم به تو از آن روزی که اول آن فَزَع ، و ترس وسطش جزع و فریاد، و آخرش درد و رنج است.
خدایا از هر نذر و عهد، و وعده ای که کردم ، و به آن وفا نکردم، از تو آمرزش می طلبم،
وباز از تو در خواست می کنم، در ظلمی که به بندگان تو کردم، و حقی که برمن دارند، که به لطف و کرمت ادا فرمایی،
پس هرکس از بندگان تو با کنیزان توکه مظلمه ای از او بر من است، که ستمی بر او کرده ام،
چه به شخص او
و چه به آبروی او
یا در مال و اهل و عیال او
فرزندان او
یا غیبتی از او کرده ام
یا براو بار گرانی نهاده ام،
به سبب حب نفس،
یا هوای ریاست
یا به کبر و حسد،
ویا ریا و عصبیت،
به هر کس ستم کرده ام،
از غایب و حاضر
و زنده و مُرده
که دستم از ادای حق او کوتاه
و مجالم از پرداختنش تنگست
و نتوانم از او حلیت ( حلالیت ) خواست
پس تو ای کسیکه مالک حوائج و نیازهای خلقی
وبه محض خواست تو، و در آن اراده ی تو همه حاجتها مستجاب است
از تو در خواست می کنم ، که بر محمد و آل محمد درود فرستی،
و آن بنده را که بر او ستمی کرده ام
هرگونه خواهی از من راضی گردانی
و مرا از جانب خود رحمتی بی حد عطاکنی،
که آمرزش تو را نقصان و بخشش ترا زیان نرساند، ای مهربانترین مهربانان عالم
خدایا به من در این روز دوشنبه دو نعمت از جانب خود عطا فرما
که آن دو یکی سعادت در اول روز به طاعت توست
و دوم نعمت در آخر روز به آمرزش تو
ای کسیکه خدایی بس تراست و گناهان را جز تو کسی نتواند بخشید.
توضیح دعای روز دوشنبه:
در این دعابعد از نام خدای رحمن و رحیم؛ قدرت قاهره و مطلق خدارا به سالک و نیایشگر تفهیم می کند و همه ی قدرت نمایی و آثاری که خلق کرده است همه را خودش با توان بالایی که دارد، بدون شریک و معاون و دستیار ایجاد کرده است. خدای قادر در خلقت آسمان و زمین و آنچه که بین آسمان و زمین قرار دارد؛ از جمادات و نباتات و جنبندگان و حیوانات و . . . . همه را با قدرت بی مثالش به تنهایی خلق کرده است.
خداوند شریک و همسر و معاون ندارد، به قول شاعر؛
هر آنچه دیده بیند
خدایش آفریده
البته باید اضافه کرد دیده و ندیده را همه خداوند بوجود آورده است.
رُک و پوست کنده باید گفت و اقرار آورد که در چیستی خدا همه ی عقول عاجزند و تنها دیدن آثار صُنع او دریایی از حیرت و شگفتی و ناتوانی ، و تعجب و تفکر را در بزرگی و دانایی خداوند به روح و روان انسانهای متفکر نشان می دهد و بر طبق دعای روز دوشنبه، عقلها از کنه معرفتش مدهوش و متعجب، و بزرگان و صاحبان قدرت و ثروت از ترس هیبت و دانایی و عظمتش رام و حقیر و ذلیل می شوند. خداوند تنها وجود ازلی و ابدی و قادر و مطلق است که قوام هستی در دست دارد و در افتادن با او پذیرش شکست و ذلت ابدی است همانطور که حضرت علی ( ع ) فرده است؛ " من صارع الحق صرعه" یعنی هرکه باحق در افتد ور افتد. و به عبارت دیگر هرکه باحق کشتی بگیر
د زمین خواهد خورد. [1]
بنابراین ستایش مُدام و پی در پی مخصوص خداست، که برای هدایت بشر و صاحبان عقول پیامبر فرستاد همان خدایی که پیوسته بر او و پیامبرش درود باد، سالک در این روز خیر و صلاح و پیروزی و کامروایی را درخواست می کند و ازخداوند قادر توانا عاجزانه می خواهد ، که ترس و فریاد و وحشت و رنج را در این روز از او دور نماید.
سالک و نیایشگر در این روز دوشنبه از خدای بزرگ می خواهد، که هر نذر و وعده و قول و قراری که کرده ام ، ولی آنها را ادا نکرده، و بجا نیاورده است، خداوند با دیده ی اغماز نگاه کند، و به آنها که حق و حقوقی به گردنش دارند، و از دنیا رفته اند و یا مهاجرت کرده اند و سالک نمی تواند آنها را از خود راضی و خشنود نماید، و به عبارت دیگر هرظلمی که به بندگان خدا کرده است ، خداوند متعال آنها را به لطف و کرمش ادا فرماید. انسان در اثر حسادت و کبر و حرص گناهان فراوانی انجام می دهد، این یک واقعیت است که حق الناس به گردن برخی از انسانها هست ، و گاه با زبان و عمل آبروی کسی را می بریم، ویادر حق زن و بچه و یتیمان
و کنیزان و وابستگان اشخاصی ستم روا داشته ایم. و انسان نمی تواند حق آنها را بپردازد. واز آنها حلالیت بطلبد. بنابراین، سالک از خداوند میخواهد به حق مقربان در گاهش آن صاحبان حق را از او راضی کند.
و خاضعانه، به خدا عرض می کند، خدایا تو قادری که آن صاحبان حق را از وی راضی کنی،
سالک دراین روز دوشنبه از خداوند، خواهان دو نعمت سعادت و آمرزش است سعادت با اطاعت کردن حق رابطه ی معناداری بوجود می آورد ، و نهایت به آمرزش سالک از جانب خداوند قادر ختم می شود ، که به عبارت پایانی دعا ؛ "ای خدا گناهان را جز تو کسی نتواند ببخشد. "
و هر شفاعت کننده، فقط به اِذن خدا می تواند شفاعت نماید.
[1] - نهج البلاغه ؛ حضرت علی ( ع ) - حکمت ۴۰۰
"ترجمه و توضیح دعای روز سه شنبه"
تهیه کننده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
ترجمه دعای روز سه شنبه:
به نام خداوند بخشنده مهربان
حمد و ستایش مخصوص خداست، و لایق او و حق اوست،
چنان ستایشی که سزاوار اوست، حمد بسیار
وپناه می برم به خدااز شر نفس خود،
زیرا نفس امّاره انسان را به کارهای زشت ناروا سخت، وامیدارد.
جز آنکه خدا به لطف خاص خود آدمی را نگهدارد
وپناه می برم به خدا از شر شیطان که پیوسته گناهی بر سر گناه من می افزاید وبه اوپناه می برم، از جور و ظلم هر ستمکار فاجر و سلطان ظالم و دشمن قوی و قاهر
بار خدایا مرااز سپاه خود قرار ده، که سپاه تو منحصرا" همیشه فاتح و غالب اند.
و مرا از حزب خود مقرر فرما که حزب تو منحصرا" پیوسته فیروزند
و مرا از دوستان خود قرار ده، که البته دوستان تو در در دوعالم هیچ ترس و اندوهی در دل ندارد.
خدایا دین مرا اصلاح فرما که دین مایه حفظ همه شئون من است
و عالم آخرتم را اصلاح فرما که آنجا خانه ی قرار ( استقرار ) من است.
وجایگاه فرار من از مردم پست و فرومایه دنیاست.
و عمر و حیاتم را مایه زیادتی هر کار خیر قرار ده
و مرگ مرا موجب راحتی از هر گونه شرور گردان
خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد ختم پیغمبرانت
و بر تمام عده ی رسولانت،
و برآل اطهار او، که پاک و پاکیزگان عالمند
وبر اصحاب برگزیده ی او ، که از نیکان جهانند
ومرا در این روز سه شنبه، سه چیز عطا فرما
نخست آنکه هرچه گناه کرده ام همه را ببخش
و دوم هر غمی در دل دارم همه را زایل گردان
سوم هر دشمنی دارم، تو دفع آن دشمن کن
به حق نام خدا که بهترین نامهاست
من به نام خدا که آفریننده زمین و آسمان است، از خود دفع هر گونه شر و ناگواریها می کنم،
که اول آن غضب و سَخَط خداست
و هم می طلبیم به نام او هر محبتی را که اول آنها رضای خداست
پس تو ای خدای صاحب کرم و احسان
ختم و پایان کار مرا از نزد خودمغفرت و آمرزش فرما
بار خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد و تسریع در فرجشان بنما
***
توضیح دعای روز سه شنبه:
در روایت داریم، کارها را با نام خدا و بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنید ، تا کارشما ابتر و منقطع و بی فایده نگردد. [1]
در تمام دعاها آغازشان به نام خدای رحمان و رحیم است.
دراین دعا بعد از نام خدا ، شایستگی حمد و سپاس را مخصوص خدا می داند، و حقیقتا" هم خالق حکیم لایق هر نوع سپاس و ستایش است.
انسان موجودی عاطفی است، دارای قدرت انس و عادت به یکسری رفتارها و پدیده هاست، در عین حال دارای ویژگی فراموشی و اشتباه هم هست ، به همین خاطر ازنفس اماره و هوای نفس در امان نیست. یوسف پیامبر در مقابل شیطنتهای زلیخا به خدا عرض کرد ، خدایا نفس امّاره دارد مرا اذیت می کند ، خودت به فریادم برس. ( ان نفس لاماره بالسوء )
سالک هم به خدا عرض می کند، به خدا پناه می برم از شرّ نفس امّاره، زیرا نفس امّاره انسان را به کارهای زشت و گناه وامیدارد. و خداوند با لطف خود می تواند انسان را از این وسوسه ها در امان نگه دارد.
نی
ایشگر در دعای رو ز سه شنبه به خدا عرض می کند ، خدایا مرا از شر شیطان وسوسه گر، که به انواع ترفندها قصد به گناه انداختن مرا دارد، به تو پناهنده می شوم، تامرا از جور هر ستمکار اعم از شیاطین جنی و انسی و سلطان ظالم و دشمن قوی محفوظ بدار.
سالک دیندار، از خدا می خواهد که وی راجزو حزب و سپاهش قرار دهد، زیراسپاه حق همیشه فاتح و غالب است.
در ادامه سالک، از خدای بزرگ می خواهد؛او را جزودوستانش قرار دهد، زیرا دوستان خدا در عالم دنیا و آخرت خوف و اندوه و ترس در دلشان نیست.
در فراز بعدی سالک از خداوند عاجزانه می خواهد ، دین وی را اصلاح کند، زیرا دین عامل قوام و دوام و حافظ تمام شئون زندگی انسانهاست .
سالک خداپرست ، از خدا اصلاح آخرتش را خواهان است. ، زیرا آخرت جایگاه استقرار و منزل اخروی اوست، از طرفی نیزعالم آخرت، جایگاه فرار انسان از دستِ مردم پست و فرومایه است.
دراین دعا انسان موحد و شیعه از خداوند عمر با برکت می خواهد ؛ تا باعمرش کارهای نیک انجام دهد،
نیایشگر، در این دعا از خداوند می خواهدمرگش را موجب آسایش و راحتی وی از هر گونه شر قرار دهد.
در این دعا بعد از درود و صلوات بر تمام پیامبران و سید انبیاء و ائمه ی اطهار و اصحاب پیامبر سالک الی الله، سه در خواست از خداوند دارد:
۱ - خداوند تمام گناهانش را ببخشد
۲ - همه ی غمهایش را زایل گرداند
۳ - دفع شر دشمنان ( شر دشمنان را دفع نماید )
در فراز پایانی دعا، سالک؛ از خداوند دفع هر گونه شر و عاقبت به خیری و مغفرت و آمرزش و رضای خالق را از خدایش درخواست می کند . امید است همه ی ما عاقبت به خیر شویم.
انشاء الله
پی نوشته:
[1] - حدیث پیامبر اسلام ( ص ) در کتاب بحارالانوار - جلد۷۳ - صفحه ۳۰۵
"ترجمه و توضیح دعای روز چهار شنبه"
تهیه کننده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
ترجمه ی دعای روز چهار شنبه:
ستایش مخصوص خداست، که شب را لباس و پوشش خلق قرار داد
و خواب را قوّت و آسایش مردم،
و روز را برای جنبش و کار،
ای خدا تو سزاوار حمدی،
که مرا از خوابگاهم بر انگیختی
و اگر می خواستی خواب مرا ابدی قرار می دادی
[ای خدا توسزاوار حمدی]، آن حمدی که دائم و پیوسته و بیحد و ابدیست، و خلایق شمار آن نتوانند.
ای خدا ستایش ترا سزاست،
که عالم را خلق کردی ، و نیکو آراستی
و هرچیزی را حدی مقرر فرمودی
تو میراندی و زنده کردی
بیمار کردی و شفا بخشیدی
وسلامتی دادی و مبتلا ساختی
[خدایا]توبرکل عالم حاکمی
و برتمام ملک وجود متصرف و محیطی
ای خدا ترا به دعا می خوانم، مانند کسیکه وسیله او ضعیف شده و کارش به بیچارگی کشیده، و اجلش نزدیک گردیده ،
و آرزویش در دنیا تدریجا" اندک شده،
و حاجتمندیش به رحمت و کرم تو بسیار شدت یافته،
و به سبب تقصیر در طاعت ، اندوه و حسرتش عظیم، و لغزش و خطایش بسیار است
و با توبه خالص، به ذات بزرگوار تو روی آورده است.
پس درود فرست بر محمد خاتم رسولانت
وبر اهل بیت او که که پاکان و پاکیزگان عالمند،
و شفاعت محمد ( ص ) و آلش را روزی من گردان ،
و مرا از صحبت او محروم مگردان،
که تویی مهربانترین مهربانان
بار خدایا در این روز چهار شنبه، بر من چهار چیز مقرر فرما
ومرا در طاعت خود نیرومند کن
ودر عبادتت با نشاط گردان
ودر هوایت راغب و مشتاق ساز
و از آنچه موجب عذاب درد ناک توست
دور و بی رغبت فرما
که ترا هر چه خواهی ، لطف و رحمت نا منتهایت
بارالها ( بار خدایا ) ، درود فرست بر محمد ( ص ) و آل محمد
*******
توضیح دعای روز چهارشنبه:
به نام خداوند بخشنده مهربان
ستایش و حمد بیکران مخصوص خدائیست، که شب را آفرید تا مردم و برخی از خلایق در بطن آن بیاسایند، و با خوابیدن در دل شب ، تجدید قوا نمایند و روز را آفرید تا مردم و برخی از مو جودات در آن به کار و تلاش بپردازند.
بازهم خدا را سپاس، که ما را توان بخشید ، و از خواب بیدار کرد تا دوباره به کار و تلاش و فعالیت مجدد
مبادرت ورزیم، چون خواب ، برادر مرگ ا ست، و اگر روح از بدن جدا شود ، فرد دیگر نمی تواند به حیات دنیوی خود ادامه دهد. بنابراین بخاطر این که عطای عمر دوباره از جانب خدا ست، و ما بعد از خوابیدن دوباره به زندگی ادامه می دهیم، شایسته است که باید مُدام و پیوسته شکر گزار حق تعالی باشیم.
هیچ کس نمی تواند شکر گزار این همه نعمت باشد، که خدا وند به ما داده است. واقعیت این است که همه ی آنچه به انسان داده شده است عاریه ای و کوتاه مدت است، و مالک حقیقی تمام مایملک عالم و آدم خداوند منزه و پاک است.
خداوند عالم را آفرید، و به موجودات عالم هستی، تعادل و تناسب عنایت کرد ، هدف از خلقت و ایجاد تولد و مرگ و دوباره بر انگیختن آدمی ، برای آن است، که افراد چگونه به معیارهایی که خداوند تعیین کرده است عمل می نمایند؟ ( سوره ملک - آیه ی دوم )
خداوند درد و درمان و ابتلا و شفا را مدیریت می کند و همه ی درد و رنج ودرمان و سلامتی بدست خداوند سبحان
است.
خداوند حاکم برهستی و اشراف برمحیط را دارد، و صاحب واقعی و حقیقی ملک و هستی است، انسان موحد بر خدا توکل می کند ، و با زبان دعا و دل شکسته؛ ضعیفی و بیچارگی خود را به خالقش عرضه می کند. ، که عمرش به عنوان سرمایه ی دنیا و عقبایش به بیهودگی گذرانده است، و اجلش نزدیک و در حال مُردن و وارد شدن به عالم برزخ است. انسان رنجدیده و مفلوک وخطا کار، نیازمند رستگاری و توجه بیشتر خداوند است، و دوست دارد ، خداوند با کرم و لطف و رحمتش با وی برخورد کند، هرچند که وی بنده ی خوب و وظیفه شناسی نبوده است.
سالک ، در اثر عملکرد ضعیفش، دچار اندوه و افسردگی و حسرت شده، وبا التماس فراوان روبه جانب حق آورده است، با وجود خطا کاریش ، ولی آخرین تلاشهایش را می کند ، شاید خداوند توبه اش را بپذیرد. به همین خاطر با دل شکسته، خدا را به عظمت و مقام حضرت محمد ( ص ) و آل او قسم می دهد ، که شفاعت او و آلش را نصیبش گرداند، و مصاحبت با آنهارا برایش مقدر نماید.
سالک و نیایشگر در روز چهارشنبه چهار حاجت از خدا طلب می کند، یکی توان در عبادت و بندگی و عشق و رغبت درکوی حق، و دوری از اعمالی که موجب خشم خداست. در اخر با درود بر پیامبر ( ص ) و آلش ، به خدا عرض می کند ، تا اور به حق اهل بیت عصمت ببخشاید و حوائجش را برآورده نماید و اورا رستگار کند.
"ترجمه و توضیح روز پنجشنبه"
تهیه کننده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
ترجمه دعای روز پنجشنبه:
به نام خداوند بخشنده مهربان
ستایش مخصوص خداست،
که شب تار را به قدرت کامله از جهان ببرد،
و روز روشن را از لطف و رحمت بجای آن آورد،
و روشنی روز پس از شب تار مرا فرا گرفت،
و در حالیکه متنعم به نعمت اویم.
ای خداچنانکه مرا برای این روز باقی داشتی، برای روزهای بسیار مثل این روز هم باقی بدار
ودرودبر پیامبر خدا محمد ( ص ) و آل او
فرست،
و مرادراین روز و شبان و روزان دیگر مبتلا مگردان، به غم و درد و اندوه به سبب ارتکاب افعال حرام و کسب گناهان،
و هر خیری که براین روز و در این روز و بعد از این روز مقدر کرده ای مرا نصیب گردان،
و هر شری در این روز و بعد از آن است، از من دفع فرما.
خدایا من به عهد و رشته اسلام به درگاه تو متوسلم ،
وبه حرمت و عظمت قرآن بردرگاه تو متکی هستم
و به مقام حضرت محمد مصطفی ( ص ) نزد توشفاعت می طلبم
پس بار خدایا کاری را که به بر آمدن حاجتم امیدوار کند، مرابیاموز ای مهربانترین مهربانان
بار خدایا در این روز پنجشنبه پنج چیز به من مقدر فرما، که جز کرم تو گنجایش آن را ندارد. ، و جز نعمتهای بی پایان تو طاقت آن نیاورد.
نخست آنکه سلامتی بخش که بر طاعتت توانا باشم
دیگر به عبادتی موفقم گردان که به آن مستحق ثواب عظیم تو شوم
دیگر فی الحال رزق وسیع از طریق حلال نصیبم فرما
دیگر مرا در مواضع بیمناک به امان خود ایمن گردان
دیگر مرا در مواضع بیمناک حوادث پر غم و اندوه عالم در پناه خود آر
و درود فرست بر محمد ( ص ) و آل محمد و توسل مرا به آن بزرگوار شفیع من قرار ده، و سودمند برای سفر آخرتم گردان تویی مهربانترین مهربانان.
************
توضیح دعای روز پنجشنبه:
بعد از حمد و سپاس و نام و یاد خداوند بخشنده ی مهربان،
سالک و نیایشگر؛ خدا را شکر می کند که خورشید و ماه در مدار خویش شناورند ، وشب و روز به تدبیر و اراده ی الهی ، در امتداد هم بوجود می آیند ، و شب که زایل می شود، روز متولد می شود واین سیاهی شب و سفیدی روز که بر آدمی می گذرد، شکری واجب است که انسان در این شبانه روزها که عمر انسان را در خود دارند، انسان سالک آرزوی طولانی شدن عمر دارد ، که بیشتر خدمت نماید.
روزهایی که انسان زندگی را با سلامتی طی می کند آرزوی فزونی چنین ایامی را دارد.
با درود برپیامبر و آلش، سالک آرزومند است ، که در شبانه روز به غم و درد و اندوه دچار نشود، زیرا غم و اندوه به دلیل مرتکب شدن به افعال حرام و کسب گناهان می باشد ، به عبارت دیگر ، سالک از خدا می خواهد ، توان و کنترلی داشته باشد ، که گناه و کارهای حرام و خلاف ادب انجام ندهد، تا مبتلا به غم و اندوه نشود.
سالک ازخداوند میخواهد، هرخیری را که در این روزها مقدر کرده ای، نصیبش کند ،
و او را ازهر شرّی ، در امان نگهدارد، وبرایش هر حادثه ی بد را دفع نماید.
سالک راه خدا به ریسمان الهی ودرگاه او متوسل می شود، و و از خالقش به حرمت قرآن و پیامبر اسلام، شفاعت پیامبر و آلش را در روز جزا خواهان است.
سالک راه خدا از حق تعالی، آموزش امیدواری ، برای بر آوردن حاجتش را در خواست می کند. زیرا خداوند برای بشر مهربانترین مهربانان است.
نیایشگر در این روز پنجشنبه، پنج چیز را از خداوند طلب می کند؛
۱ - نعمت سلامتی، تابرای طاعت و بندگی خدا توانایی داشته باشد.
۲ - به عبادتی موفق کند، که اجر و ثواب بسیاری نصیبش گردد.
۳ - درحال و الساعه، رزق و روزی فراوانی نصیبش کند.
۴ - در مواضع بیمناک و پر خطر ، در جا
یگاه امن خود ، امانش دهد.
۵ - در مواضع بیمناک وحوادث، پر غم و اندوه، سالک را در پناه خویش جا دهد.
ودر پایان با ذکر صلوات بر پیامبر و آلش، شفاعت آن بزرگواران را در در سفر آخرت نصیبش نماید
" ترجمه و توضیح دعای روز جمعه"
تهیه کننده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
روز جمعه سید روزهاست و انجام اعمال نیک از فضیلت بیشتری برخوردار است.
شیعیان معتقدند پیامبر بزرگ اسلام ( ص ) در روز جمعه متولد شده است . این روز به نوعی عید مسلمین است چون نظافت و عبادت در این روز انجام می شود، استراحت و گاه دیدار با اقوام و دوستان، در آن بیشتر اتفاق می افتد. درهرصورت برای مسلمین روز مقدسی است. و در آخر روز جمعه را روز امام زمان ( عج ) می دانند.
ترجمه دعای روز جمعه:
به نام خداوند بخشنده مهربان
ستایش مخصوص خداست، که اول است پیش از ایجاد جهان، و احیاء زندگان،
و آخر است پس از فنا و زوال موجودات عالم ،
دانایی است که هرگز چیزی فراموش نکند،
و از نعمتش بر شکر گزاردن کم نگدارد،
و کسیکه دعا کند به درگاهش محروم ننماید،
و کسیکه به او چشم امید دارد، ناامید نگرداند.
خدایا تو را گواه می گیرم، و گواه تو کافی است،
و باز گواه می گیرم تمام فرشتگان تو، و ساکنان آسمانها و حاملان عرش ترا و پیامبران و رسولانی که مبعوث برخلق فرمودی،
وهر چه از انواع گوناگون خلق که آفریدی،
و همه را گواه می گیرم، و گواهی می دهم که تویی خدای عالم،
و جز تو هیچ خدایی نیست، و تو یکتا و بی شریک و بی مثل و مانندی
قول ترا خلاف و و تغییری نخواهد بود،
و گواهی می دهم که حضرت محمد ( ص ) بنده ی خاص تو و پیغمبر بزرگ توست.
هرچه از بار وحی و رسالت به دوش او نهادی، همه را به بندگان تو رسانید،
و در راه طاعت خدای عزّوَجل، حق کوشش را به جای آورد،
و او به آنچه ثواب نعمتهای هستی حق و حقیقت بود به خلق بشارت داد،
و به آنچه صدق بود ، از عقاب و عذابهای دوزخ بترسانید.
بار خدایا مرا در دین خود تا زنده ام، خواهم که ثابت بداری،
وبه ظلمت گمراهی، دلم را تاریک مگردان ، پس از آنکه به نور هدایت روشن ساختی،
واز جانب خود رحمت خاصم عطا فرما
که همانا تویی بخشندهِ بی عوض
درود فرست بر محمد ( ص ) و آل محمد،
و مرا از پیروان و شیعیان آن حضرت قرار ده، ودرزُمره ی آن بزرگوار در قیامت محشور گردان،
و مرا توفیق ده بر اداء فریضه روزهای جمعه و بر طاعتهایی که در این روز بر من واجب نموده ای،
و برعطا هاییکه در آن بر اهلش در روز جزا نصیب گردانی، موفق بدار، ای[خدای] عزیز حکیم.
****
توضیح دعای روز جمعه:
بعد از نام خدای دانا و توانا و بخشنده و مهربان، مثل همیشه حمد و سپاس بیکران، مخصوص خدای بزرگ است؛ که اول و آخر و ظاهر و باطن و ازلی و ابدی است.
خداوند پیش از خلقت جهان و زنده کردن و حیات بخشی به موجودات، وجود داشته است، یعنی اولی و ازلی است.
همچنین، خداوند پس از فنا و زوال و نابودی اشیاء و موجودات عالم ، وجود دارد، یعنی آخری و ابدی است.
خداوند حکیم، دانایی است ، که هرگز چیزی را فراموش نمی کند ، عقل محض و عالم و دانای مطلق است.
خداوند بزرگ، غنی بالذات است ، و هرچه بندگان شکر گزاری نمایند، واز او طلب نعمت نمایند خزانه اش خالی نمی شود به عبارت دیگر نعمتش لایزال وتمام نشدنی است، و هر سالک شکر گزاری، هرچه از خالق حکیم در خواست نعمت نمایند ، خزانه ی انعام حق پایان نمی پذیرد.
خداوند به هر نیازمندی که از او کمک بخواهد بنابر مصلحت سالک نیازمند ، او را ناامید نمی کند ، اصلا" درگاه خدا جایگاهی است که ناامیدی در آن راه ندارد. و هر کسی که خالصانه به درگاهش اعلام نیاز نماید، خداوند دعا و درخواستاورا اجابت می کند، و او را از برآوردن نیازش محروم نمی کند.
در حقیقت، هرکه به درگاه خدا چشم امید داشته باشد ، خداوند او را نا امید نگرداند.
سالک راه خدا برای بر آوردن نیازهایش، خدا را گواه می گیرد و گواهی وی را کافی می داند که هیچکس با دعا کردن از درگاهش نا امید و محروم نخواهد شد
سالک خدارا گواه می گیرد، وتمام فرشتگانش از فرش تا عرش و پیامبران و رسولانش که بر مردم مبعوث نموده است تا آنها خلق را بشارت و مژده به پاداش ها نیکی ها و ثوابها، و نذارت و بیم بر عِقاب و تنبیه جرم ها و گناهان دهند، همچنین بر سایر موجوداتی که خداوند خلق کرده است، گواهی می گیرد، که خداوند یکتاست و جز او خدایی نیست . تنها موءثر حقیقی هستی اوست، شریک و مثل و مانندی ندارد، ودر قول و قرار و وعده و عهد و پیمانش خلاف و تغییری نیست.
سالک و نیایشگر به خالقش عرض می کند؛
گواهی می دهم حضرت محمد ( ص ) بنده ی خاص تو و پیغمبر بزرگ توست، هرچه که خداوندبر او وحی کرده است ، خالصانه آنها را به سمع و نظر خلق رسانده است.
آن حضرت وظایفش را به نحو احسن بجا آورده است.
سالک در آخر ثابت قدمی در دینش را تا در دنیا زنده است، از خدا می خواهد، وی از خدا می خواهد که به ظُلمت گمراهی
دلش را تاریک نکند، بعد از آنکه دلش را به نور هدایت روشن کرده است.
بعد از درود بر پیامبر اسلام و اهل بیتش ، از خداوند می خواهد اورا از پیروان و شیعیان آن حضرت
قرار دهد. وی دوست دارد که
در قیامت، با ختم رسولان و امتش محشور گردد.
همچنین از خدای عزیز و حکیم، توفیق اداء انجام فرائض و واجباتی که در روز جمعه باید بجا آورد، و عطاهائی که خدا به اهلش در این روز می دهد، راخواهان است.
" ترجمه و توضیح دعای روز جمعه"
تهیه کننده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
روز جمعه سید روزهاست و انجام اعمال نیک از فضیلت بیشتری برخوردار است.
شیعیان معتقدند پیامبر بزرگ اسلام ( ص ) در روز جمعه متولد شده است . این روز به نوعی عید مسلمین است چون نظافت و عبادت در این روز انجام می شود، استراحت و گاه دیدار با اقوام و دوستان، در آن بیشتر اتفاق می افتد. درهرصورت برای مسلمین روز مقدسی است. و در آخر روز جمعه را روز امام زمان ( عج ) می دانند.
... [مشاهده متن کامل]
ترجمه دعای روز جمعه:
به نام خداوند بخشنده مهربان
ستایش مخصوص خداست، که اول است پیش از ایجاد جهان، و احیاء زندگان،
و آخر است پس از فنا و زوال موجودات عالم ،
دانایی است که هرگز چیزی فراموش نکند،
و از نعمتش بر شکر گزاردن کم نگدارد،
و کسیکه دعا کند به درگاهش محروم ننماید،
و کسیکه به او چشم امید دارد، ناامید نگرداند.
خدایا تو را گواه می گیرم، و گواه تو کافی است،
و باز گواه می گیرم تمام فرشتگان تو، و ساکنان آسمانها و حاملان عرش ترا و پیامبران و رسولانی که مبعوث برخلق فرمودی،
وهر چه از انواع گوناگون خلق که آفریدی،
و همه را گواه می گیرم، و گواهی می دهم که تویی خدای عالم،
و جز تو هیچ خدایی نیست، و تو یکتا و بی شریک و بی مثل و مانندی
قول ترا خلاف و و تغییری نخواهد بود،
و گواهی می دهم که حضرت محمد ( ص ) بنده ی خاص تو و پیغمبر بزرگ توست.
هرچه از بار وحی و رسالت به دوش او نهادی، همه را به بندگان تو رسانید،
و در راه طاعت خدای عزّوَجل، حق کوشش را به جای آورد،
و او به آنچه ثواب نعمتهای هستی حق و حقیقت بود به خلق بشارت داد،
و به آنچه صدق بود ، از عقاب و عذابهای دوزخ بترسانید.
بار خدایا مرا در دین خود تا زنده ام، خواهم که ثابت بداری،
وبه ظلمت گمراهی، دلم را تاریک مگردان ، پس از آنکه به نور هدایت روشن ساختی،
واز جانب خود رحمت خاصم عطا فرما
که همانا تویی بخشندهِ بی عوض
درود فرست بر محمد ( ص ) و آل محمد،
و مرا از پیروان و شیعیان آن حضرت قرار ده، ودرزُمره ی آن بزرگوار در قیامت محشور گردان،
و مرا توفیق ده بر اداء فریضه روزهای جمعه و بر طاعتهایی که در این روز بر من واجب نموده ای،
و برعطا هاییکه در آن بر اهلش در روز جزا نصیب گردانی، موفق بدار، ای[خدای] عزیز حکیم.
********
توضیح دعای روز جمعه:
بعد از نام خدای دانا و توانا و بخشنده و مهربان، مثل همیشه حمد و سپاس بیکران، مخصوص خدای بزرگ است؛ که اول و آخر و ظاهر و باطن و ازلی و ابدی است.
خداوند پیش از خلقت جهان و زنده کردن و حیات بخشی به موجودات، وجود داشته است، یعنی اولی و ازلی است.
همچنین، خداوند پس از فنا و زوال و نابودی اشیاء و موجودات عالم ، وجود دارد، یعنی آخری و ابدی است.
خداوند حکیم، دانایی است ، که هرگز چیزی را فراموش نمی کند ، عقل محض و عالم و دانای مطلق است.
خداوند بزرگ، غنی بالذات است ، و هرچه بندگان شکر گزاری نمایند، واز او طلب نعمت نمایند خزانه اش خالی نمی شود به عبارت دیگر نعمتش لایزال وتمام نشدنی است، و هر سالک شکر گزاری، هرچه از خالق حکیم در خواست نعمت نمایند ، خزانه ی انعام حق پایان نمی پذیرد.
خداوند به هر نیازمندی که از او کمک بخواهد بنابر مصلحت سالک نیازمند ، او را ناامید نمی کند ، اصلا" درگاه خدا جایگاهی است که ناامیدی در آن راه ندارد. و هر کسی که خالصانه به درگاهش اعلام نیاز نماید، خداوند دعا و درخواستاورا اجابت می کند، و او را از برآوردن نیازش محروم نمی کند.
در حقیقت، هرکه به درگاه خدا چشم امید داشته باشد ، خداوند او را نا امید نگرداند.
سالک راه خدا برای بر آوردن نیازهایش، خدا را گواه می گیرد و گواهی وی را کافی می داند که هیچکس با دعا کردن از درگاهش نا امید و محروم نخواهد شد
سالک خدارا گواه می گیرد، وتمام فرشتگانش از فرش تا عرش و پیامبران و رسولانش که بر مردم مبعوث نموده است تا آنها خلق را بشارت و مژده به پاداش ها نیکی ها و ثوابها، و نذارت و بیم بر عِقاب و تنبیه جرم ها و گناهان دهند، همچنین بر سایر موجوداتی که خداوند خلق کرده است، گواهی می گیرد، که خداوند یکتاست و جز او خدایی نیست . تنها موءثر حقیقی هستی اوست، شریک و مثل و مانندی ندارد، ودر قول و قرار و وعده و عهد و پیمانش خلاف و تغییری نیست.
سالک و نیایشگر به خالقش عرض می کند؛
گواهی می دهم حضرت محمد ( ص ) بنده ی خاص تو و پیغمبر بزرگ توست، هرچه که خداوندبر او وحی کرده است ، خالصانه آنها را به سمع و نظر خلق رسانده است.
آن حضرت وظایفش را به نحو احسن بجا آورده است.
سالک در آخر ثابت قدمی در دینش را تا در دنیا زنده است، از خدا می خواهد، وی از خدا می خواهد که به ظُلمت گمراهی دلش را تاریک نکند، بعد از آنکه دلش را به نور هدایت روشن کرده است.
بعد از درود بر پیامبر اسلام و اهل بیتش ، از خداوند می خواهد اورا از پیروان و شیعیان آن حضرت قرار ده
د. وی دوست
دارد که در قیامت، با ختم رسولان و امتش محشور گردد.
همچنین از خدای عزیز و حکیم، توفیق اداء انجام فرائض و واجباتی که در روز جمعه باید بجا آورد، و عطاهائی که خدا به اهلش در این روز می دهد، راخواهان است.
معرفی خاندان خنجر ( خنجر بگ ) هابیلی فرخشه کولیوند
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
خنجر فرزند کرم فرزند ططره ( ططربگ ) فرزندنطر بگ فرزند شکر بگ فرزند ولد بگ فرزند هابیل. . . . فرزند فرخشه . . فرزند کولیوند، یکی ازخاندانهاست که در زیر مجموعه ی دودمان ططره و تیره ی هابیل می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
این تیره ، و خاندان در روستاهای تنگه ی خیات ، و پشته خیات و سیل هابیل و تملیه و حاتم آباد، در جنوب شرقی و غرب و شمالِ بخش فیروز آباد شهرستان الشتر واقع شده اند، و سکونت دارند ، البته افرادی از تیره ی هابیل فرخشه در سیمره و برخی از شهرهای استان لرستا ن نیز زندگی می کنند.
تیره ی هابیل فرخشه کولیوند ، در روستاهای خیات و پشته ی خیات و تملیه و حاتم آباد و سیل هابیل ، دارای دودمانهای زیر است:
۱ - دودمان ططره
۲ - دودمان میسی
۳ - دودمان دولتشاه ( دولشه )
۴ - دودمان مهتاب ( مهتاو )
۵ - دودمان زواره
۶ - دودمان حسن گایاری از خویشان سببی هم در بین هابیلها زندگی می کنند.
ططره یا ططربگ دارا چهار پسر بوده است؛
۱ - کرم
۲ - کیخا ( کُوخا )
۳ - هاشم
۴ - نظر
کرم فرزندانی چند داشته است، از معروفترین آنها مهراب و خنجر
را می توان نام برد.
در این نوشته به احوالات فرهنگی و اجتماعی خاندان خنجر ( خنجر بگ ) فرزند کرم فرزند ططره بطور خلاصه پرداخته می شود.
آنطور که نگارنده از معمرین شنیده است کرم فرزند ططره، دوتا از فرزندانش از جمله مهراو ( مهراب ) و خنجر در بروجرد درس می خواندند. و بعدها از رجال شناخته شده ی الشتر و سیمره و نور اباد و کُلا" لرستان بوده اند.
مادر خنجر بگ، بیگم سلطان نام داشته است. وی زنی برجسته و با شخصیت بوده اند. این بانو خیلی از زمینهای حواشی" تنگه ی خیات "را برای فرزندانش خریداری می کند و گویا اعقاب این بانو بیشتر در پشت تنگه ی خیات زندگی می کنند.
برخی از فرزندان کرم که در بروجرد درس می خوانند ، قباله ی ملک سیمره رابه کمک دامادشان ، در بروجرد با مبلغی که از طرف نماینده حکومت قاجار تعیین شده است، خریداری می کنند.
این قباله که سالها از عمر آن می گذرد. احتمالا در بین اعقاب خنجر یا مهراب باشد. واین حرکت از دانش آموزانی حداقل سیزده ساله بیانگر درایت و زمان شناسی این بچه های تیز هوش کرم هابیلی می باشند.
فرزندان خنجر :
آنطور که نگارنده، از معمرین تیره ی هابیل شنیده است؛ خنجر بگ دارای دوپسر بوده است ؛
۱ - حسینقلی
۲ - ایمانقلی
مادر حسینقلی دختر نظر فرزند ططره بوده است. بنابراین رحمه ( رحمت ) فرزند نظر، دایی حسینقلی فرزند خنجر بوده است.
فرزندان حسینقلی عبارتند از :
۱ - میر اصلان
۲ - مصطفی
۳ - عبد الکریم
فرزندان مصطفی:
۱ - عزت الله
۲ - حاج ولی الله
ایشان دو دختر نیز داشته است.
فرزندان عزت الله:
۱ - رضا
۲ - شگر
۳ - عظیم
۴ - عزیز
ایشانسه دختر نیز دارد.
از مرحوم میر اصلان نیز سه پسر و یک دختر برجای مانده است.
از مرحوم حاج ولی الله دختری شایسته به نام عذراء برجای مانده است.
فرزندان حاج حاتم بگ فرزند ایمانقلی فرزند خنجربگ به شرح زیر هستند:
۱ - محمد خنجری
۲ - نور محمد
۳ - شریف
۴ - محمد حسن
نام خانوادگی اعقاب خنجر فرزند کرم هابیلی در حال حاضر به شرح زیر
می با شند :
۱ - خنجری
۲ - اکرمی
۳ - اصلانی
۴ - قلی پور
از خنجری های حال حاضر، به محمد فرزند حاتم بگ می توان اشاره کرد که بازنشسته ی وزارت کشور می با شند.
وی از رجال نامی الشتر و نور آباد و خرم آباد لرستان می باشند. شجره نامه اش به صورت زیر است؛
محمد فرزند حاج حاتم بگ فرزند ایمانقلی فرزند خنجر فرزند کرم فرزند ططره
از اکرمی ها می توان به بانو عُذراء اکرمی فرزند حاج ولی الله ، اشاره کرد. ایشان زنی شایسته و مدیریت خانواده را به عهده دارد و سه پسرش ، هرسه تحصیلات عالی و دارای شغل دولتی می باشند. شجره ی وی از پسر بزرگش به شرح زیراست؛
سجاد فرزند عُذراء فرزند حاج ولی الله فرزند مصطفی فرزند حسینقلی فرزند خنجر فرزند کرم فرزند ططره
از اصلانی ها می توان به عبدالمحمود فرزند میر اصلان فرزند حسینقلی فرزند خنجر فرزند کرم فرزند ططره را می توان معرفی کرد.
از قلی پورها می توان، به هادی قلی پور فرزند حاج عسگر فرزند عبدالکریم فرزند حسینقلی فرزند خنجر فرزند کرم فرزند ططره را می توان اشاره کرد.
اعقاب خنجر فرزند کرم هابیلی ، در روستای پشته ی تنگ خیات، و در شهرستان خرم آباد زندگی می کنند. این خاندان ضمن گرایش به شهر نشینی ، ولی در روستا هم کشاورزی می نمایند، و افراد بازنشسته ی این خاندان در گندمکاری و نخود کاری و عدس، و باغات میوه باتمام وجود در اقتصاد کشور تاءثیر گذارند.
همچنین این خاندان باتوجه به فرزندان باسوادش، مانند سایرین در مراکز صنعتی و سیاسی و فرهنگی و نظامی و. . . ، مشغول به خدمت در جامعه هستنند.
نتیجه:
نگارش این خلاصه، برای معرفی خاندان اهل علمِ خنجربگ فرزند کرم هابیلی می باشند، تیره هابیل که
وابسته به طای
فه فرخشه و ایل بزرگ کولیوند هستند، ازتیرهای شناخته شده و ریشه دار در ایل کولیوند می باشند.
در خاتمه از آگاهان به مسایل ایلات و طوایف تقاضامندم، برای روشنگری اینجانب، اطلاعاتی ارائه فرمایند ، تا دودمانهای ایل کولیوند بیشتر و مناسبتر به تاریخ معرفی شوند.
۲۳ تیرماه سال ۱۳۹۷
"ترجمه و توضیح دعای روز چهار شنبه"
تهیه کننده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
ترجمه ی دعای روز چهار شنبه:
ستایش مخصوص خداست، که شب را لباس و پوشش خلق قرار داد
و خواب را قوّت و آسایش مردم،
... [مشاهده متن کامل]
و روز را برای جنبش و کار،
ای خدا تو سزاوار حمدی،
که مرا از خوابگاهم بر انگیختی
و اگر می خواستی خواب مرا ابدی قرار می دادی
[ای خدا توسزاوار حمدی]، آن حمدی که دائم و پیوسته و بیحد و ابدیست، و خلایق شمار آن نتوانند.
ای خدا ستایش ترا سزاست،
که عالم را خلق کردی ، و نیکو آراستی
و هرچیزی را حدی مقرر فرمودی
تو میراندی و زنده کردی
بیمار کردی و شفا بخشیدی
وسلامتی دادی و مبتلا ساختی
[خدایا]توبرکل عالم حاکمی
و برتمام ملک وجود متصرف و محیطی
ای خدا ترا به دعا می خوانم، مانند کسیکه وسیله او ضعیف شده و کارش به بیچارگی کشیده، و اجلش نزدیک گردیده ،
و آرزویش در دنیا تدریجا" اندک شده،
و حاجتمندیش به رحمت و کرم تو بسیار شدت یافته،
و به سبب تقصیر در طاعت ، اندوه و حسرتش عظیم، و لغزش و خطایش بسیار است
و با توبه خالص، به ذات بزرگوار تو روی آورده است.
پس درود فرست بر محمد خاتم رسولانت
وبر اهل بیت او که که پاکان و پاکیزگان عالمند،
و شفاعت محمد ( ص ) و آلش را روزی من گردان ،
و مرا از صحبت او محروم مگردان،
که تویی مهربانترین مهربانان
بار خدایا در این روز چهار شنبه، بر من چهار چیز مقرر فرما
ومرا در طاعت خود نیرومند کن
ودر عبادتت با نشاط گردان
ودر هوایت راغب و مشتاق ساز
و از آنچه موجب عذاب درد ناک توست
دور و بی رغبت فرما
که ترا هر چه خواهی ، لطف و رحمت نا منتهایت
بارالها ( بار خدایا ) ، درود فرست بر محمد و آل محمد
***************
توضیح دعای روز چهارشنبه:
به نام خداوند بخشنده مهربان
ستایش و حمد بیکران مخصوص خدائیست، که شب را آفرید تا مردم و برخی از خلایق در بطن آن بیاسایند، و با خوابیدن در دل شب ، تجدید قوا نمایند و روز را آفرید تا مردم و برخی از مو جودات در آن به کار و تلاش بپردازند.
بازهم خدا را سپاس، که ما را توان بخشید ، و از خواب بیدار کرد تا دوباره به کار و تلاش و فعالیت مجدد
مبادرت ورزیم، چون خواب ، برادر مرگ ا ست، و اگر روح از بدن جدا شود ، فرد دیگر نمی تواند به حیات دنیوی خود ادامه دهد. بنابراین بخاطر این که عطای عمر دوباره از جانب خدا ست، و ما بعد از خوابیدن دوباره به زندگی ادامه می دهیم، شایسته است که باید مُدام و پیوسته شکر گزار حق تعالی باشیم.
هیچ کس نمی تواند شکر گزار این همه نعمت باشد، که خدا وند به ما داده است. واقعیت این است که همه ی آنچه به انسان داده شده است عاریه ای و کوتاه مدت است، و مالک حقیقی تمام مایملک عالم و آدم خداوند منزه و پاک است.
خداوند عالم را آفرید، و به موجودات عالم هستی، تعادل و تناسب عنایت کرد ، هدف از خلقت و ایجاد تولد و مرگ و دوباره بر انگیختن آدمی ، برای آن است، که افراد چگونه به معیارهایی که خداوند تعیین کرده است عمل می نمایند؟ ( سوره ملک - آیه ی دوم )
خداوند درد و درمان و ابتلا و شفا را مدیریت می کند و همه ی درد و رنج ودرمان و سلامتی بدست خداوند سبحان است.
خداوند حاکم برهستی و اشراف برمحیط را دارد، و صاحب واقعی و حقیقی ملک و هستی است، انسان موحد بر خدا توکل می کند ، و با زبان دعا و دل شکسته؛ ضعیفی و بیچارگی خود را به خالقش عرضه می کند. ، که عمرش به عنوان سرمایه ی دنیا و عقبایش به بیهودگی گذرانده است، و اجلش نزدیک و در حال مُردن و وارد شدن به عالم برزخ است. انسان رنجدیده و مفلوک وخطا کار، نیازمند رستگاری و توجه بیشتر خداوند است، و دوست دارد ، خداوند با کرم و لطف و رحمتش با وی برخورد کند، هرچند که وی بنده ی خوب و وظیفه شناسی نبوده است.
سالک ، در اثر عملکرد ضعیفش، دچار اندوه و افسردگی و حسرت شده، وبا التماس فراوان روبه جانب حق آورده است، با وجود خطا کاریش ، ولی آخرین تلاشهایش را می کند ، شاید خداوند توبه اش را بپذیرد. به همین خاطر با دل شکسته، خدا را به عظمت و مقام حضرت محمد ( ص ) و آل او قسم می دهد ، که شفاعت او و آلش را نصیبش گرداند، و مصاحبت با آنهارا برایش مقدر نماید.
سالک و نیایشگر در روز چهارشنبه چهار حاجت از خدا طلب می کند، یکی توان در عبادت و بندگی و عشق و رغبت درکوی حق، و دوری از اعمالی که موجب خشم خداست. در اخر با درود بر پیامبر ( ص ) و آلش ، به خدا عرض می کند ، تا اور به حق اهل بیت عصمت ببخشاید و حوائجش را برآورده نماید و اورا رستگار کند.
"ترجمه و توضیح دعای روز سه شنبه"
تهیه کننده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
ترجمه دعای روز سه شنبه:
به نام خداوند بخشنده مهربان
حمد و ستایش مخصوص خداست، و لایق او و حق اوست،
... [مشاهده متن کامل]
چنان ستایشی که سزاوار اوست، حمد بسیار
وپناه می برم به خدااز شر نفس خود،
زیرا نفس امّاره انسان را به کارهای زشت ناروا سخت، وامیدارد.
جز آنکه خدا به لطف خاص خود آدمی را نگهدارد
وپناه می برم به خدا از شر شیطان که پیوسته گناهی بر سر گناه من می افزاید وبه اوپناه می برم، از جور و ظلم هر ستمکار فاجر و سلطان ظالم و دشمن قوی و قاهر
بار خدایا مرااز سپاه خود قرار ده، که سپاه تو منحصرا" همیشه فاتح و غالب اند.
و مرا از حزب خود مقرر فرما که حزب تو منحصرا" پیوسته فیروزند
و مرا از دوستان خود قرار ده، که البته دوستان تو در در دوعالم هیچ ترس و اندوهی در دل ندارد.
خدایا دین مرا اصلاح فرما که دین مایه حفظ همه شئون من است
و عالم آخرتم را اصلاح فرما که آنجا خانه ی قرار ( استقرار ) من است.
وجایگاه فرار من از مردم پست و فرومایه دنیاست.
و عمر و حیاتم را مایه زیادتی هر کار خیر قرار ده
و مرگ مرا موجب راحتی از هر گونه شرور گردان
خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد ختم پیغمبرانت
و بر تمام عده ی رسولانت،
و برآل اطهار او، که پاک و پاکیزگان عالمند
وبر اصحاب برگزیده ی او ، که از نیکان جهانند
ومرا در این روز سه شنبه، سه چیز عطا فرما
نخست آنکه هرچه گناه کرده ام همه را ببخش
و دوم هر غمی در دل دارم همه را زایل گردان
سوم هر دشمنی دارم، تو دفع آن دشمن کن
به حق نام خدا که بهترین نامهاست
من به نام خدا که آفریننده زمین و آسمان است، از خود دفع هر گونه شر و ناگواریها می کنم،
که اول آن غضب و سَخَط خداست
و هم می طلبیم به نام او هر محبتی را که اول آنها رضای خداست
پس تو ای خدای صاحب کرم و احسان
ختم و پایان کار مرا از نزد خودمغفرت و آمرزش فرما
بار خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد و تسریع در فرجشان بنما
***
توضیح دعای روز سه شنبه:
در روایت داریم، کارها را با نام خدا و بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنید ، تا کارشما ابتر و منقطع و بی فایده نگردد. [1]
در تمام دعاها آغازشان به نام خدای رحمان و رحیم است.
دراین دعا بعد از نام خدا ، شایستگی حمد و سپاس را مخصوص خدا می داند، و حقیقتا" هم خالق حکیم لایق هر نوع سپاس و ستایش است.
انسان موجودی عاطفی است، دارای قدرت انس و عادت به یکسری رفتارها و پدیده هاست، در عین حال دارای ویژگی فراموشی و اشتباه هم هست ، به همین خاطر ازنفس اماره و هوای نفس در امان نیست. یوسف پیامبر در مقابل شیطنتهای زلیخا به خدا عرض کرد ، خدایا نفس امّاره دارد مرا اذیت می کند ، خودت به فریادم برس. ( ان نفس لاماره بالسوء )
سالک هم به خدا عرض می کند، به خدا پناه می برم از شرّ نفس امّاره، زیرا نفس امّاره انسان را به کارهای زشت و گناه وامیدارد. و خداوند با لطف خود می تواند انسان را از این وسوسه ها در امان نگه دارد.
نیایشگر در دعای رو ز سه شنبه به خدا عرض می کند ، خدایا مرا از شر شیطان وسوسه گر، که به انواع ترفندها قصد به گناه انداختن مرا دارد، به تو پناهنده می شوم، تامرا از جور هر ستمکار اعم از شیاطین جنی و انسی و سلطان ظالم و دشمن قوی محفوظ بدار.
سالک دیندار، از خدا می خواهد که وی راجزو حزب و سپاهش قرار دهد، زیراسپاه حق همیشه فاتح و غالب است.
در ادامه سالک، از خدای بزرگ می خواهد؛او را جزودوستانش قرار دهد، زیرا دوستان خدا در عالم دنیا و آخرت خوف و اندوه و ترس در دلشان نیست.
در فراز بعدی سالک از خداوند عاجزانه می خواهد ، دین وی را اصلاح کند، زیرا دین عامل قوام و دوام و حافظ تمام شئون زندگی انسانهاست .
سالک خداپرست ، از خدا اصلاح آخرتش را خواهان است. ، زیرا آخرت جایگاه استقرار و منزل اخروی اوست، از طرفی نیزعالم آخرت، جایگاه فرار انسان از دستِ مردم پست و فرومایه است.
دراین دعا انسان موحد و شیعه از خداوند عمر با برکت می خواهد ؛ تا باعمرش کارهای نیک انجام دهد،
نیایشگر، در این دعا از خداوند می خواهدمرگش را موجب آسایش و راحتی وی از هر گونه شر قرار دهد.
در این دعا بعد از درود و صلوات بر تمام پیامبران و سید انبیاء و ائمه ی اطهار و اصحاب پیامبر سالک الی الله، سه در خواست از خداوند دارد:
۱ - خداوند تمام گناهانش را ببخشد
۲ - همه ی غمهایش را زایل گرداند
۳ - دفع شر دشمنان ( شر دشمنان را دفع نماید )
در فراز پایانی دعا، سالک؛ از خداوند دفع هر گونه شر و عاقبت به خیری و مغفرت و آمرزش و رضای خالق را از خدایش درخواست می کند . امید است همه ی ما عاقبت به خیر شویم.
انشاء الله
پی نوشته:
[1] - حدیث پیامبر اسلام ( ص ) در کتاب بحارالانوار - جلد۷۳ - صفحه ۳۰۵
"ترجمه و توضیح دعای روز دوشنبه"
تهیه کننده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
ترجمه دعای روز دوشنبه:
به نام خداوند بخشنده مهربان
ستایش مخصوص خدایی است که هنگام خلقت آسمانها و زمین هیچکس را به حضور نخواست، و از مشورت بی نیاز بود.
... [مشاهده متن کامل]
وهنگام آفریدن جنبندگان و مخلوقات، مُعین و شریک و پشتیبان و یاوری نگرفت.
در اِلهیَّت ( اولوهیت ) بی شریک و انباز ودر عین یکتایی برای آفرینش عالم، از مُعاون و شریک بی نیاز بود.
زبانها از حق وصفش عاجز،
و عقلها از کنه معرفتش مدهوش، گردنکشان در مقام هیبتش خوار و متواضع،
و بزرگان از هراس قهرش پست و حقیر ، هر بزرگی در مقابل عظمت او رام و ذلیل است.
پس [خالقا]ستایش ابدی جامع و کامل و پی در پی مخصوص توست،
و درود ابدی و تحیت دائمی تو بر رسول تو باد.
بار الها ( خدایا ) تو اول این روز را خیر و صلاح ، وسط آن را پیروزی و آخرش را کامروایی بخش،
و پناه می برم به تو از آن روزی که اول آن فَزَع ، و ترس وسطش جزع و فریاد، و آخرش درد و رنج است.
خدایا از هر نذر و عهد، و وعده ای که کردم ، و به آن وفا نکردم، از تو آمرزش می طلبم،
وباز از تو در خواست می کنم، در ظلمی که به بندگان تو کردم، و حقی که برمن دارند، که به لطف و کرمت ادا فرمایی،
پس هرکس از بندگان تو با کنیزان توکه مظلمه ای از او بر من است، که ستمی بر او کرده ام،
چه به شخص او
و چه به آبروی او
یا در مال و اهل و عیال او
فرزندان او
یا غیبتی از او کرده ام
یا براو بار گرانی نهاده ام،
به سبب حب نفس،
یا هوای ریاست
یا به کبر و حسد،
ویا ریا و عصبیت،
به هر کس ستم کرده ام،
از غایب و حاضر
و زنده و مُرده
که دستم از ادای حق او کوتاه
و مجالم از پرداختنش تنگست
و نتوانم از او حلیت ( حلالیت ) خواست
پس تو ای کسیکه مالک حوائج و نیازهای خلقی
وبه محض خواست تو، و در آن اراده ی تو همه حاجتها مستجاب است
از تو در خواست می کنم ، که بر محمد و آل محمد درود فرستی،
و آن بنده را که بر او ستمی کرده ام
هرگونه خواهی از من راضی گردانی
و مرا از جانب خود رحمتی بی حد عطاکنی،
که آمرزش تو را نقصان و بخشش ترا زیان نرساند، ای مهربانترین مهربانان عالم
خدایا به من در این روز دوشنبه دو نعمت از جانب خود عطا فرما
که آن دو یکی سعادت در اول روز به طاعت توست
و دوم نعمت در آخر روز به آمرزش تو
ای کسیکه خدایی بس تراست و گناهان را جز تو کسی نتواند بخشید.
توضیح دعای روز دوشنبه:
در این دعابعد از نام خدای رحمن و رحیم؛ قدرت قاهره و مطلق خدارا به سالک و نیایشگر تفهیم می کند و همه ی قدرت نمایی و آثاری که خلق کرده است همه را خودش با توان بالایی که دارد، بدون شریک و معاون و دستیار ایجاد کرده است. خدای قادر در خلقت آسمان و زمین و آنچه که بین آسمان و زمین قرار دارد؛ از جمادات و نباتات و جنبندگان و حیوانات و . . . . همه را با قدرت بی مثالش به تنهایی خلق کرده است.
خداوند شریک و همسر و معاون ندارد، به قول شاعر؛
هر آنچه دیده بیند
خدایش آفریده
البته باید اضافه کرد دیده و ندیده را همه خداوند بوجود آورده است.
رُک و پوست کنده باید گفت و اقرار آورد که در چیستی خدا همه ی عقول عاجزند و تنها دیدن آثار صُنع او دریایی از حیرت و شگفتی و ناتوانی ، و تعجب و تفکر را در بزرگی و دانایی خداوند به روح و روان انسانهای متفکر نشان می دهد و بر طبق دعای روز دوشنبه، عقلها از کنه معرفتش مدهوش و متعجب، و بزرگان و صاحبان قدرت و ثروت از ترس هیبت و دانایی و عظمتش رام و حقیر و ذلیل می شوند. خداوند تنها وجود ازلی و ابدی و قادر و مطلق است که قوام هستی در دست دارد و در افتادن با او پذیرش شکست و ذلت ابدی است همانطور که حضرت علی ( ع ) فرده است؛ " من صارع الحق صرعه" یعنی هرکه باحق در افتد ور افتد. و به عبارت دیگر هرکه باحق کشتی بگیرد زمین خواهد خورد. [1]
بنابراین ستایش مُدام و پی در پی مخصوص خداست، که برای هدایت بشر و صاحبان عقول پیامبر فرستاد همان خدایی که پیوسته بر او و پیامبرش درود باد، سالک در این روز خیر و صلاح و پیروزی و کامروایی را درخواست می کند و ازخداوند قادر توانا عاجزانه می خواهد ، که ترس و فریاد و وحشت و رنج را در این روز از او دور نماید.
سالک و نیایشگر در این روز دوشنبه از خدای بزرگ می خواهد، که هر نذر و وعده و قول و قراری که کرده ام ، ولی آنها را ادا نکرده، و بجا نیاورده است، خداوند با دیده ی اغماز نگاه کند، و به آنها که حق و حقوقی به گردنش دارند، و از دنیا رفته اند و یا مهاجرت کرده اند و سالک نمی تواند آنها را از خود راضی و خشنود نماید، و به عبارت دیگر هرظلمی که به بندگان خدا کرده است ، خداوند متعال آنها را به لطف و کرمش ادا فرماید. انسان در اثر حسادت و کبر و حرص گناهان فراوانی انجام می دهد، این یک واقعیت است که حق الناس به گردن برخی از انسانها هست ، و گاه با زبان و عمل آبروی کسی را می بریم، ویادر حق زن و
بچه و یتیمان
و کنیزان و وابستگان اشخاصی ستم روا داشته ایم. و انسان نمی تواند حق آنها را بپردازد. واز آنها حلالیت بطلبد. بنابراین، سالک از خداوند میخواهد به حق مقربان در گاهش آن صاحبان حق را از او راضی کند.
و خاضعانه، به خدا عرض می کند، خدایا تو قادری که آن صاحبان حق را از وی راضی کنی،
سالک دراین روز دوشنبه از خداوند، خواهان دو نعمت سعادت و آمرزش است سعادت با اطاعت کردن حق رابطه ی معناداری بوجود می آورد ، و نهایت به آمرزش سالک از جانب خداوند قادر ختم می شود ، که به عبارت پایانی دعا ؛ "ای خدا گناهان را جز تو کسی نتواند ببخشد. "
و هر شفاعت کننده، فقط به اِذن خدا می تواند شفاعت نماید.
[1] - نهج البلاغه ؛ حضرت علی ( ع ) - حکمت ۴۰۰
کولیوندهای دره شهر
نگارنده: احمد لطفی
کولیوندهای سیمره ( دره شهر ) ، افرادی زحمتکش هستند که از کوچک تا بزرگ به فعالیتهای کشاورزی و دامداری مبادرت می ورزند. آنها در زمینه ی سواد از قدیمتر تا کنون افراد ارزشمندی را تحویل جامعه داده اند. قبلا" شاعرانی چون حسینعلی خان فرزند صفرعلی خان ، ملا محمد حسن و ملا منوچهر و . . . . . . . دا شته است.
... [مشاهده متن کامل]
آنهاچنان برروی زمین کار می کنند، گویی هرگز نمی میرند . تکیه کلامشان نعم الله و عاموزا، ودر برخورد با فارسها همشهری، داداشی می باشد. مردمی نترس ، و شجاع هستند در سخنان آنها مهربانی و عواطف انسانی موج می زند. افراد تحصیلکرده واستاد پروازی مانند دکتر امیری دارند در دفاع مقدس هم شرکت فعال داشتند ، افرادی از آنها به مقام شامخ شهادت نایل شده اند . مانند شهید پالیز بان و شهید میرزایی و شهید لطفی و شهید مقصودی و شهید مهدوی و . . . را میتوان نام برد. این ایل در سیمره بسیار متحدند در عروسیها و سوگواریها بیشترین تشریک مساعی را دارند در حال حاضر استاد عبدالحسین شاکرمی بیش از چهارده جلد کتاب و صدمقاله ی علمی پژوهشی در زمینه تاریخ و روانشناسی و سایر مباحث اجتماعی و سیاسی دارند ، که در قلم وی استکبار ستیزی مشهود است از پدر به کولیوندهای بمانشه و از مادر کولیوندهای مال ملایی و کرمعلی ( اولاد ) ریشه و انتساب دا رد . در هر صورت کولیوندهای این سامان مردمی شایسته و زحمتکش و سرمایه دار هستند ودر مشاغل و حِرَف گونگون خدمت رسان جامعه هستند. کدخدایان به نام و برجسته داشته که هرکدام در جای خود کتابی جدا گانه را طلب می نماید زنان کولیوند هم اهل تلاش و در مراسم شادی و شیون نقش مشخص و با وقاری را به منصه ی ظهور می گذارند. الان تحصیلکرده های زیادی در بین مردان و زنان و دختران و پسران کولیوند هست ودر ۱۶تیرماه ۹۷ گویا دکتر سمیه پناهی در اثر سکته ی مغزی در تهران از دنیا رفت. کولیوندها افراد اهل قلمی چون میرزایی و عزیزی و پناهی و شاطری و دولتیاری و شاکرمی و . . . دارد که احتمالا" در آینده بیشتر مطرح خواهند شد.
"ترجمه ی دعای روز یکشنبه"
تهیه کننده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
به نام خداوند بخشنده مهربان
به نام خدایی که جز به فضل و رحمتش به چیزی امیدوار نیستم،
... [مشاهده متن کامل]
و غیر ازعدل و دادش از چیزی نمی ترسم،
وبه جز به قول او و کتاب او به چیزی اعتماد ندارم،
وجز به رشته اخلاص و محبتش به چیزی چنگ نمی زنم،
و به تو پناه می برم ای خدای صاحب عفو و خشنودی از ظلم و تعدی مردم،
وازتغییرات و حوادث ناگوار روزگار و غم و اندوه پی در پی، و پیش آمدهای سخت ناگوار،
و از اینکه عمرم به سر آید و خود را مهیا و آماده سفر آن جهان نکرده باشم،
واز تومی طلبم ( ودر خواست می کنم ) که رهبری به هر خیر و صلاح و اصلاح امورم فرمایی،
وازتو یاری می طلبم که مرا با هرچه فتح و پیروزی و کامروایی است مقرون سازی،
وتنها از تو خواهانم که مرا لباس عافیت کامل بپوشانی، و سلامتی دائم از هر دردو الم ( رنج ) عطا کنی،
و به تو پناه می برم ای خدا از وسوسه های شیاطین ،
ودرپناه سلطنت تو از ظلم و جور سلاطین امان می جویم.
پس تو نماز و روزه و طاعتم بپذیر و فردا و پس فردای مرا نیکوتر از این ساعت و روزم قرار ده
و مرا در میان خویشان و قبیله و قوم عزیز گردان،
واز هرشَرِّی در خواب و بیداری محفوظم دار، که تویی خدای بهترین نگهبانان مردم و مهربانترین اهل عالم
خدایا به درگاه تو آمده، و بیزاری می جویم از امروز و همیشه ایام بعدِ آن از یکایک شرک و کفر و کجروی به درگاهت،
به اخلاص دعا می کنم که در معرض اجابت قرار گیرد، و عمری بر طاعتت پایداری می کنم به امید ثواب تو
پس درود فرست بر محمد ( ص ) که بهترین خلق تو و خواننده خلق به سوی معرفت و توحید توست،
و مرا عزیز گردان به عزت ابدی خود، که ذلت از پی آن نیست ،
و محفوظ بدار به دیده ی عنایت خودکه خواب نخواهد داشت،
و کارم به بریدن از مردم و توجه کامل به تو به پایان آرم،
و عمرم را به آمرزش و مغفرت خود ختم کن، که تو بسیار بخشنده و مهربانی
بار خدایا درود فرست بر محمد ( ص ) و آل محمد، و تسریع در فرج آنان بنما
****
توضیح مختصر دعای روز یکشنبه:
مقدمه؛
بارهااز قرآن و مجالس وعظ روحانیون خوانده و شنیده ایم که در قرآن تدبر کنید . قرآن کلام خداست، که خداوند با مخلوقات و بندگانش از جن تا انس سخن گفته است. و به وسیله ی قرآن راه هدایت را آموزش داده است، ودعاها نیز که سخنان بندگان خدا با خالق حکیم است، در روایت داریم : " اگر می خواهید خدا با شما سخن بگوید، قرآن بخوانید، و اگر می خواهید شما با خدا سخن بگوئید، دعا بخوانید. " ( محمدی ری شهری - میزان الحکمه، دار الحدیث - ج۳، ص ۲۵۲۴ )
باتوجه به اهمیت موضوع، و سخنان بالا تدبر در قرآن و دعا ما را با دو ضرورت مواجه کرده است.
ا - افراد مسلمان ضرورت دارد به زبان فصیح عربی که زبان قرآن است آشنا شوند و در این باره به آنها آموزش داده شود، تا معنای آنچه را که می خوانند ، درک نمایند.
۲ - افراد متخصص، قرآن و متون ادعیه و احادیث مذهبی را با زبان ملی و محلی کشورشان ترجمه نمایند، تا به مفهوم و حقیقت متون آنها بیشتر آشنا شوند.
درک ما بخاطر جلب ثواب، گاهی فقط به روخوانی وصحیح خواندن عبارات زبان عربی از جمله قرآن مجید و ادعیه ی وارده از ناحیه ی معصومین ، اکتفا می کنیم و ممکن است سالها به این امر مبادرت ورزیم ، ولی دانایی و ثواب زیادی نصیب ما نشود ، زیرا ثواب به اندازه ی عقل و درایت انسان در انجام واجبات و مستحبات مورد سنجش قرار می گیرد. بنابراین بزرگان ما در کتب ادعیه و قرآن ، متون آنها را ترجمه می نمایند. و افراد جامعه بندرت از آن ترجمه ها استفاده می کنند. امیداست در کنار کنار خواندن با زبان عربی فصیح، به ترجمه ی فارسی آن متون نیز توجه و تدبر کنند. تا موجب بالندگی و رشد و کمال گردند.
سیری در دعای روز یکشنبه :
در این دعا بسان آغاز هر کاری، با نام خالق بخشنده و مهربان، که کلید در گنج حکیم است، این دعا نیز با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز شده است.
ما آدمها که در تمام زمینه ها محتاج داور مطلق وبی نیاز هستی بخش هستیم ، خدا را بانام کاملش الله؛ که مستجمع جمیع کمالات است، با صفت جهانشمول رحمن ، و صفت و یژ ه ی موءمن نواز رحیم، اورا میخوانیم و کلامهای بعدی را به محضرش عرضه می کنیم.
در این دعا ابتدا با عبارتی که مکمل دعای؛ "الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک"یعنی خدایا با فضل و رحمتت با ما رفتار کن، چون اگر با عدلت اعمال ما را مورد ارزیابی و سنجش قرار دهی، افراد کم و انگشت شمار ی
اهل نجات و رستگا ی خواهند بود. بنابراین سالک نیایشگر؛ امیدوار به فضل و رحمت خداست و صراحتا" از اجرای عدل الهی بیمناک است ، زیرا رفتار و اعمال ما کاملا" میزان و منطبق با دستورات خداوند نمی باشد، به همین خاطر انسانهای خدا ترس، و با تقوا در حالت خوف و رجاء به
سر می برند.
سالک نیایشگر؛ در این دعا اعتمادش به کلام و دستورات خداست که در قرآن به عنوان منشور وحدت مسلمین آمده است. بنابراین مباحث، سالک راه خدا؛ کلام حق را راهگشای حل مسائل و مشکلات زندگیش می داند. و از محتوا ومعنایش باتوجه به امامن بعنوان مفسران حقیقی دین بهره برداری می کند. سالک راه خدا، به ریسمان الهی که قرآن و عترت رسول الله ( ص ) هستند ، چنگ می زند زیرا خداوند دارای اخلاص و لطف و مهربانی است.
برخی از مردم ستمکارند ، به همین خاطر در این دعا ، ازظلم و تعدی مردم به خدا پناه می برد، در حقیقت اگر انسان در پناه پناهگاه و جایگاه اَمن خدا نباشد، حوادث ناگوار و ناملایمات روزگار انسان را از پا می اندازد.
سالک می ترسد مرگش زودتر از عاقبت به خیریش فرا برسد، و با دستِ خالی و بدون هیچ ثواب و اندوخته ی معنوی ای از دنیا برود ، آن گاه بدون آماده شدن سفر آخرت ، مرگش فرا رسد.
سالک خواستار رهبری و هدایت خداوند در همه ی امور زندگیش می باشد. و از
خداوند فتح و نصرت الهی را برای موفقیتش در امور مختلف زندگی و رستگاری در آخرت را خواهان است.
سالک از خدای بزرگ، نعمت سلامتی، امنیت و عاقبت به خیری را از آن ذات بی مثال تقاضا می کند. همچنین از جور پادشاهان و صاحبان قدرت و ثروت به خدا پناه می برد.
سالک در این دعا؛ قبولی طاعات و عباداتش ازجمله نماز و روزه را ازحضرت حق مسئلت می نماید.
در دنیای پرشتاب و تغییر و پر از زرق و برق ، و چند رنگی ، ازبس در جامعه، انحرافات اخلاقی و اجتماعی، و تهمت ناروا و غیبت و سخن چینی و دخالت بیجا در امور یکدیگر وجود دارد، عدم همبستگی و کاهش ارتباطات بین خویشان و قوم و قبیله و. . . در جامعه عادی شده، و افزایش یافته است، سالک و نیایشگر از خداوند خواهان عزتمندی و قابل پذیرش شدن را دربین اقوام و جامعه و مردم کشورش می باشد.
سالک از خداوند؛ خواستار دفع شر اشرار و معاندان در تمامی اوقات چه شب و چه روز و چه در بیداری و یا خواب است، زیرا خداوند بهترین حامی و نگاهبان بیدار و مهربان است.
سالک الی الله از کفر و شرک و نفاق بیزاری می جوید و از خالق حکیم استعانت در این مسیر را دارد. سالک به امید رستگاری و پاداش و جمع ثواب و توشه ی اخروی درتلاش است، تا با عبادت و بندگی عمرش را سپری نماید. بنابراین با درود بر پیامبر ( ص ) و خاندان پاکش، خواستار عزت ابدی و آمرزش گناهانش می باشد.
بور بور به معنای سور سور هم که به مرد ان سرخگون ارتباط دارد ، یک مفهوم مشخص است که شعبه ی مهمی از سوره مهری است. درقدیم و هزار و چهارصد سال اخیر، افراد را به نام پدریا مادرشان برحسب لیاقت هرکدام از والدینشان می خوانده اند، و خطاب می کرده اند. مانند حسن بگ قزی و پاپی نرگس و علی باووجان ( کدخدا علی پسر باباجان صالحوند ) یا مرتضی چراغعلی و توشمال قاسم محمود ، و شهربانو مرضی ( شهربانو دختر محمد رضی ) و ده ها نمونه از این قبیل، بنابراین بور یا فرد خیلی سرخگون یا بویر صفت تفضیلی ( بیشترین ) را دارد که پسر احمد می باشند. پس بور بورشاید نام دوم سور سور و سوره باشد و شاید همگی برادر بودند و پسران احمد ( الله اعلم ) ولی در این شکی نیست که بور بور پسر احمد معنا دارد و در منطقه تاکنون این شیوه رواج داشته است . خیلی از اسامی با لقبشان و غیر مستقیم باصفتی فرد یا شیء را مورد خطاب قرار داده اند مانند کاو یا "کاو دل دت نیام"
... [مشاهده متن کامل]
یا درعرب، حمیراء را زن سرخگون و یا کلمه کُر سور یا کُر سی و. . . . همه حکایت از نام یا لقب و صفتی مشخص برای افراد دارد. بویر شبیه کبیر صفت برجستگی و بزرگی در ان نهفته است بویر احمد یعنی فرد خیلی بوری که فرزند احمد است و بی ربط نیست منطقه ی وسیعی به نام اوست و انقدر تعدادشان زیاد و پراکنده است که گویی نمی توان انها را زیر مجموعه ی سوره میری دانست. در هرصورت بور بور از سوره میری جدانیست. و اصلا" همان سوره میری است.
فضولی کردن در زندگی همدیگر:
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
افراد جامعه، خصوصا" در مناطق جهان سوم ، برخی عادات ناپسند، ازجمله سرک کشیدن و فضولی و کنجکاوی کردن و تجسس و تفحص در زندگی و احوالات شخصی مردم و همسایگان و. . . عده ای از مردم به این عادات ناپسند دچار شده اند، و آنطور که از شواهدعینی بر می آید این ویژگی های نامناسب به صورت هنجار در حال نهادینه شدن است.
... [مشاهده متن کامل]
این عادات ناپسند، به احتمال قوی ریشه در عوامل زیر دارند:
۱ - کانون خانواده ، و آموزشی که به فرزندانش مستقیم و غیر مستقیم به فرزندانش می دهد و خود والدین به این بیماریهای روحی و روانی و اخلاقی مبتلایند، و آنها را به سایر اعضای خانواده۰ اعمال و منتقل می کنند.
۲ - آموزش و پرورش ، ویا اشخاصی که با شخص سر و کار دارند ، ونوع تعلیم و تربیت افرادی که به چنین کاری مشغول هستند، در دانش اموزان و مخاطبانشان تاء ثیر می گذارند.
۳ - حسادت، و مقایسه کردن خود با دیگران، عاملی برای تجسس در احوالات دیگران است.
۴ - خاله زنک شدن افراد جامعه که مردان و زنان را دچار بحران اخلاقی و فکری کرده است.
۵ - عادت به غیبت کردن، و سخن پراکنی و نمامی ، زیرا خوراک فکری و فرهنگیِ غیبت کردن مستلزم داشتن اطلاعاتی ولو ناقص از زندگی و احوالات دیگران است تابتوانند به کمک آن اطلاعات شخصیت افراد را حقیر و خوار و خفیف نمایند. و به عبارت امروزی و اصطلاح فارسی، نُقل مجلس و محافل دورهمی می شوند.
۶ - بیکاری و برای پر کردن و مشعول شدن ، دست به غیبت و فضولی در زندگی دیگران می شوند. �
۷ - عُقده ی حقارتی در ذات غیبت کننده، و فضول باشی ها وجود دارد به همین خاطر برای سرپوش گذاشتن بر انحرافات و کمبودهای خود نوک پیکان اتهام و حمله ی روانی را به سمت سوژه ی مظلوم می گیرند .
۸ - نهایت اینکه فضول باشی ها، با حسادت و حقارت و خودکم بینی ای که دارند، موجب تخریب و تحقیر روحیه و روان سوزه را در سرلوحه ی کار خود قرار می دهند و از این آدم آزاری ها لذت می برند تا آنجا غصه را بر طرف مقابل وارد می نمایند. نتیجه کارشان باعث پیر شدن زود رس و افسرده کردن دیگران می شوند چند روز پیش در یکی از برنامه ها، زنی و فرزندش از خاله زنکی همسایگانشان به ستوه آمده بودند و می گفتند مُدام از پسرم سوال می کردند، چرا مادرت طلاق گرفته است از کجا به این محله امده ایدو هزاران سوال تکراری و فصولی در زندگی دیگران که به قول آن خانم آدم دراثر چنان رفتاری خیلی زودتر از وقت مقرر پیر می شود و غصه و اندوه را در دل شان ایجاد کرده اند. ویا خانم کشاورزی و شوهرش می گفتند هر لحظه که از منزل قصد رفتن به مزرعه را داریم همسایگان و برخی افراد آبادی بجای احوالپرسی از خودمان فوری می پرسند مزرعه بامیه تان چطور است؟ وقتی ان را می چینید چقدر در آمد دارد . وما از این رفتار بسیار بدمان می اید و از این سوالهای تکراری فضول باشی ها دلمان پر از غصه می شود و می گوئیم کاش در جای دیگری زندگی می کردیم.
واقعا" چه راه حلهایی برای کاهش چنین پدیده ای در جامعه باید دنبال کرد چند جمله را از برخی سایتها و کانالها انتخاب کرده ام ، امید استمفید فایده واقع شود.
۱ - تلاشت را بکن
و کاری به دیگران نداشته باش.
[ یعنی حرف دیگران را نادیده بگیر همانطور که شیطان چند بار ابراهیم پیامبر و پسرش اسماعیل را می خواست ازهدف دور نگهدارد. اما آنها اورا از خود راندند. ]
۲ - آنقدر شکست خوردن را تجربه کنید؛ تاشکست دادن را بیاموزید. . . . . [سخن سنجیده ای است زمانی که به ناپلئون بناپارت امپراطور قد کوتاه فرانسوی گفتند تو با این جثّه چگونه بر دشمنان غالب شدی؟ ایشان گفت: آنقدر شکست خوردم تاتوانستم فن شکست دادن را یاد بگیرم. ]
۳ - چه خوب میشد . .
افتخار آدما به این نباشه که
هیچکس حریف زبون من نمیشه
کاش به این افتخار می کردن که هیچکس حریف شخصیت من نمیشه. ( الهی_قمشه_ای )
۴ - تا زمانی که برای نجات خودت، به بیرون از خودت تکیه کنی، بارها و بارها زمین می خوری.
این قانون هستی است که با شکست های مکرر به تو بفهماند، که باید دست از گدایی بکشی چون تو خودت پادشاه هستی!
خودت را کشف کن.
با آدمهایی بگرد که مجبورت میکنن سطح خودت رو بالاتر ببری. . .
۵ - ریشه ی انسانها، فهم آنهاست!
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود، که نیرویی پشت آن باشد. با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است! ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند و سربلند می شود. . . هر فردی به اندازه ی این گیاه کوچک، ریشه داشته باشد، از زیر خاک و سنگ، از زیر عادت و غریزه! و از زیر حرف ها و هوس ها، سر بیرون می آورد و افتخار می آفرینید. . . ریشه ی ما، همان "فهم" ما است.
۶ - برای دیگران از خداوند در خواست خیر داشته باشید. [درقدیم ایرانیان برای خود دعا نمی کردند . آنها برای عموم جامعه دعا می کردند ، مثلا" می گفتند خدایا به همه مر
دم سلامتی و رزق و روزی
عنایت کن و ما هم ساحل آنها یا ماهم سایر و مانند آنها.
درحقیقت این جمله ی ما سایر و مانند انها احتمالا" بعد از اسلام اوردن ایرانی ها اصافه شده است وگرنه قبلا" برای دیگران دعا می کردند. و خیر محض را برای همه خواستار بودند.
۷ - قانون کارما میگوید : هر نیتی که میکنیم و یا هر عملی که انجام میدهیم ، دست به دست چرخیده و همانند آن به خودمان باز میگردد.
نیتی که میکنیم باعث تابش انرژی به جهان هستی میشود که پس از مدتی ، دیر یا زود آن را دریافت خواهیم کرد. [بنابراین نیت خوب کارساز و مفید است ، درتمثیل داریم سالها پیش درویشی به ابادیها گذر می کرد و فقط می گفت در راه خدا خیراتی عنایت کنید ، ای مردم: " هرچه کنید به خود کنید
گرهمه نیک و بد کنید"
ازقضا زنی بدطینت که ازصدای درویش دوره گرد خوشش نمی آمد و از این شعار بدش می امد گندم برشته ای آلوده به سم کرد و در کیسه کوچکی قرار داد، و آن را به جای خیرات به درویش داد ، به این نیت که درویش دربین راه بخورد و بمیرد. ازقصا در اوایل ابادی جوانی که در حال خرمن کوبی یا نگهبانی از خرمن ها بود گفت ؛ درویش گرسنه ام چیزی نداری که بخورم توبره ی کوچک زن را به اوداد و گفت فکر کنم گندم برشته باشد . درویش رفت و پسر جوان گندم برشته های سمی راخورد و مُرد بعد خبر مرگ جوان را به ابادی و مادرش دادند مادرش همان زن بدنیت بود، وقتی توبره و ته مانده ی گندم برشته را دید جیع زد ای مردم من خودم قاتل بچه ام هستم ان درویش چه زیبا می گفت؛
هرچه کنی به خود کنی
. . . . . . . . . . . . ]
در نتیجه شایسته است از امروز بکوشیم که حتی افکار و نیّات خود را کنترل کرده و آنها را به سمت و سوی مثبت سوق دهیم. همیشه از افکار منفی چه در مورد خود و چه در مورد دیگران دوری می کنیم. تا در آرامش زندگی کنیم و هر چه به دیگران خوبی کنیم هزاران برابر به سمت ما بر خواهد گشت.
۹ - به ٣ دلیل پشت سرت حرف میزنند:
١ - وقتی نمیتونن به سطح تو برسن
٢ - وقتی چیزی که تو دارى رو ندارن
٣ - وقتی که میخوان سبک زندگی تو
رو تقلید کنن اما نمیتونن.
نتیجه: در پایان این مبحث با
کلامی از شیخ بهائی مطلب را به پایان می رسانیم:
"آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا : � اگر بسیار کار کند، می گویند احمق است ! � اگر کم کار کند، می گویند تنبل است! � اگر بخشش کند، می گویند افراط می کند! � اگر جمعگرا باشد، می گویند بخیل است! � اگر ساکت و خاموش باشد می گویند لال است!!! � اگر زبان آوری کند، می گویند ورّاج و پرگوست . . ! � اگر روزه برآرد و شب ها نماز بخواند می گویند ریاکاراست!!! � و اگر نکند میگویند کافراست و بی دین . . . . . !!! � لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد � و جز ازخداوند نباید ازکسی ترسید. "� ( به نقل از وبلاگ چلچله )
۵ - عادت به غیبت کردن، و سخن پراکنی و نمامی ، زیرا خوراک فکری و فرهنگیِ غیبت کردن مستلزم داشتن اطلاعاتی ولو ناقص از زندگی و احوالات دیگران است تابتوانند به کمک آن اطلاعات شخصیت افراد را حقیر و خوار و خفیف نمایند. و به عبارت امروزی و اصطلاح فارسی، نُقل مجلس و محافل دورهمی می شوند.
... [مشاهده متن کامل]
۶ - بیکاری و برای پر کردن و مشعول شدن ، دست به غیبت و فضولی در زندگی دیگران می شوند.
۷ - عُقده ی حقارتی در ذات غیبت کننده، و فضول باشی ها وجود دارد به همین خاطر برای سرپوش گذاشتن بر انحرافات و کمبودهای خود نوک پیکان اتهام و حمله ی روانی را به سمت سوژه ی مظلوم می گیرند .
۸ - نهایت اینکه فضول باشی ها، با حسادت و حقارت و خودکم بینی ای که دارند، موجب تخریب و تحقیر روحیه و روان سوزه را در سرلوحه ی کار خود قرار می دهند و از این آدم آزاری ها لذت می برند تا آنجا غصه را بر طرف مقابل وارد می نمایند. نتیجه کارشان باعث پیر شدن زود رس و افسرده کردن دیگران می شوند چند روز پیش در یکی از برنامه ها، زنی و فرزندش از خاله زنکی همسایگانشان به ستوه آمده بودند و می گفتند مُدام از پسرم سوال می کردند، چرا مادرت طلاق گرفته است از کجا به این محله امده ایدو هزاران سوال تکراری و فصولی در زندگی دیگران که به قول آن خانم آدم دراثر چنان رفتاری خیلی زودتر از وقت مقرر پیر می شود و غصه و اندوه را در دل شان ایجاد کرده اند. ویا خانم کشاورزی و شوهرش می گفتند هر لحظه که از منزل قصد رفتن به مزرعه را داریم همسایگان و برخی افراد آبادی بجای احوالپرسی از خودمان فوری می پرسند مزرعه بامیه تان چطور است؟ وقتی ان را می چینید چقدر در آمد دارد . وما از این رفتار بسیار بدمان می اید و از این سوالهای تکراری فضول باشی ها دلمان پر از غصه می شود و می گوئیم کاش در جای دیگری زندگی می کردیم.
... [مشاهده متن کامل]
۶ - بیکاری و برای پر کردن و مشعول شدن ، دست به غیبت و فضولی در زندگی دیگران می شوند.
۷ - عُقده ی حقارتی در ذات غیبت کننده، و فضول باشی ها وجود دارد به همین خاطر برای سرپوش گذاشتن بر انحرافات و کمبودهای خود نوک پیکان اتهام و حمله ی روانی را به سمت سوژه ی مظلوم می گیرند .
۸ - نهایت اینکه فضول باشی ها، با حسادت و حقارت و خودکم بینی ای که دارند، موجب تخریب و تحقیر روحیه و روان سوزه را در سرلوحه ی کار خود قرار می دهند و از این آدم آزاری ها لذت می برند تا آنجا غصه را بر طرف مقابل وارد می نمایند. نتیجه کارشان باعث پیر شدن زود رس و افسرده کردن دیگران می شوند چند روز پیش در یکی از برنامه ها، زنی و فرزندش از خاله زنکی همسایگانشان به ستوه آمده بودند و می گفتند مُدام از پسرم سوال می کردند، چرا مادرت طلاق گرفته است از کجا به این محله امده ایدو هزاران سوال تکراری و فصولی در زندگی دیگران که به قول آن خانم آدم دراثر چنان رفتاری خیلی زودتر از وقت مقرر پیر می شود و غصه و اندوه را در دل شان ایجاد کرده اند. ویا خانم کشاورزی و شوهرش می گفتند هر لحظه که از منزل قصد رفتن به مزرعه را داریم همسایگان و برخی افراد آبادی بجای احوالپرسی از خودمان فوری می پرسند مزرعه بامیه تان چطور است؟ وقتی ان را می چینید چقدر در آمد دارد . وما از این رفتار بسیار بدمان می اید و از این سوالهای تکراری فضول باشی ها دلمان پر از غصه می شود و می گوئیم کاش در جای دیگری زندگی می کردیم.
فضولی کردن در زندگی همدیگر:
افراد جامعه، خصوصا" در مناطق جهان سوم ، دچار برخی عادات ناپسند، ازجمله سرک کشیدن و فضولی و کنجکاوی کردن و تجسس و تفحص در زندگی و احوالات شخصی مردم و همسایگان و. . . شده اند، که به احتمال قوی ریشه در عوامل زیر دارند:
... [مشاهده متن کامل]
۱ - کانون خانواده ، و آموزشی که به فرزندانش مستقیم و غیر مستقیم اعمال می کنند.
۲ - آموزش و پرورش ، ویا اشخاصی که با شخص سر و کار دارند ، ونوع تعلیم و تربیت افرادی که به چنین کاری مشغول هستند.
۳ - حسادت، و مقایسه کردن خود با دیگران.
۴ - خاله زنک شدن افراد جامعه که مردان و زنان را دچار بحران اخلاقی و فکری کرده است.
افراد جامعه، خصوصا" در مناطق جهان سوم ، دچار برخی عادات ناپسند، ازجمله سرک کشیدن و فضولی و کنجکاوی کردن و تجسس و تفحص در زندگی و احوالات شخصی مردم و همسایگان و. . . شده اند، که به احتمال قوی ریشه در عوامل زیر دارند:
... [مشاهده متن کامل]
۱ - کانون خانواده ، و آموزشی که به فرزندانش مستقیم و غیر مستقیم اعمال می کنند.
۲ - آموزش و پرورش ، ویا اشخاصی که با شخص سر و کار دارند ، ونوع تعلیم و تربیت افرادی که به چنین کاری مشغول هستند.
۳ - حسادت، و مقایسه کردن خود با دیگران.
۴ - خاله زنک شدن افراد جامعه که مردان و زنان را دچار بحران اخلاقی و فکری کرده است.
"احمد علی کرمشاهی، جهادگر ی مُخلص"
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
احمد علی فرزند بزرگ و ارشد اولاد علی کرمشاهی از طایفه کرمشه و بانو پرور از طایفه حسن گایار می باشند.
احمد علی کرمشاهی؛ وابسته به کلان ایل و اتحادیه سلسله، و ایل بزرگ کولیوند و طایفه کرمشه ، دودمان اولاد ( اولا ) ، در سرزمین تاریخی سیمره میباشند ، خاستگاه اولیه ی کرمشه در الشتر می باشد و جوی آنها مشخص است بعد به سیمره و پشتکوه ( آبدانان ) مهاجرت می کنند. احمدعلی متولد ۱۳۳۷ شمسی است. وی تحت تربیت خانواده ای ، با ترکیب سلسه و دلفان می باشند. چهره ی شفاف و قرمزگون احمد علی با هیکلی بسان سرو سرفراز ، در دل روستای سریل سیکان ( اسلام آباد ) دره شهر ، شباهتش به تبار والدینش کاملا" مشهود است. ایشان بعد از تولد ، و پشت سر گذاشتن دوران طفولیت، قد کشید ، و در همان روستا تحصیلات ابتدایی را به اتمام رسانید، و سه سال اول متوسطه را در شهرستان دره شهر ، و سه سال دوم دبیرستان را در رشته ی علوم تجربی در خرمشهر موفق به گرفتن مدرک دیپلم شدند . احمدعلی جوان در عنفوان جوانی و حدود هیجده یا نوزده سال از عمرش گذشته بود ، که دست تقدیر مادرش را از خانواده پر مهر و محبت اولادعلی گرفت. ایشان مادرش را از دست داد، وبه غم هجران مادر دچار گردید. در چنین موقعیتی ، آرامش روحی و صبوری، که خصیصه ی ذاتی احمد علی کرمشاهی بود . با درد و رنج فقدان مادر منطقی کنار آمد. و به آ رامش بخشی به تنها خواهر و برادران کوچکترش مبادرت نمود. تا پدر و سایر اعضاء خانواده ، با این اتفاق کنار آیند .
... [مشاهده متن کامل]
احمد علی سخنوری را از پدر و پدر بزرگ و عموی پدرش سبزعلی به ارث برده بود. منش صلح آمیز و اخلاق نرم و مردمداری را نیز از دراویش حسن گایار که مادرش از نسل پیر طریقت حسن درویش یا حسن گا یار که قبرش زیارتگاه مردم در حواشی شهرستان نور آباد ( دلفان ) می باشد. به لحاظ ژنتیکی و تاریخی در وی متجلی بود.
احمد علی کرمشاهی زنی از طایفه سگوند را برای پدرش گرفت و به خدمت سربازی رفت در آن زمان جنگ تحمیلی عراق به سرکردگی صدام حسین تکریتی از یکطرف و اغتشاشات گروه های معاند در کردستان از طرف دیگر محل خدمت وی حراست از مرزهای کردستان ایران بود که در یک کمین او و همرزمانش اسیر نیروهای کومله می شوند. آنها چند بار میخواهند این سرباز رشید اسلام را به همراه همرزمانش شهید نمایند که این امر بنا بر مصلحت الهی اتفاق نیفتاد، وی در یک محاکمه که سرباز بودن وی و همرزمانش محرز می گردد. از طرفی نیز پی گیری های خانواده و بزرگان ارتش جمهوری اسلامی ایران در آن زمان، ایشان وهمرزمانش بعد از یکسال اسارت ، آزاد می شوند بعد از اتمام سربازی در جهاد سازندگی مشغول خدمت می شوند.
ورزشکاری احمد علی کرمشاهی:
ایشان در دوران دبیرستان در خرمشهر و در محله ی محل زندگی پسر عموی پدرش حاج عباس کرمشاهی با یاری خواهرزاده ی پدرش فاضل کرمشاهی ضمن تحصیل به ورزش فوتبال مبادرت می ورزیدند . بعد از پیروزی انقلاب تیم عقاب سر پل سیکان را با اقوام کرمشه اش تشکیل دادند . مربی آن تیم نیز فاضل کرمشاهی می شود. تیم فوتبال عقاب روستای سرپل سیکان ( اسلام آباد ) در مسابقات دوره ای آن روزگار که از طرف اداره ی تربیت بدنی ، برای روستائیان دره شهربرقرار بود، بر گزار میشد. ایشان شرکت فعال داشتند در دویدن و تکنیک از فوتبالیستهای خوب روستایشان بود . بعد هم جزو تیم فوتبال جهاد سازندگی دره شهر شدند، و بازیهای خوبی را توآم با اخلاق حسنه از خودشان به منصه ی ظهور رساندند. احمد علی ورزشکاری خوش اخلاق و منشی جوانمردانه و درویش مسلک داشتند . در زندگی بسیار ساده زیست بوده و هستند. در مباحث اجتماعی و سیاسی با منطق و صبوری بدون این که عصبانی شود، به دفاع از اسلام و عقیده ی خویش مبادرت می ورزیدند. ایشان پیرو ائمه ی هدی ( ع ) و و لایت فقیه بودند . ایشان بسیار مشتاق رهبر فقید انقلاب اسلامی حصرت امام خمینی ( ره ) بودند و بعد از مرگش همواره به مقام معظم رهبری با احترام و ادب یاد می کنند. آنقدر ورزشکار خوش اخلاق وبی آزاری بود که برخی برروی وی خطا می کردند تا آنجا که از ناحیه پا و زانو دچار آسیب جدی شدند. ایشان در زمانی که ریاست جهاد سازندگی آبدانان بودند، در پنجشنبه و جمعه ای که برای دیدار پدر وخانواده اش به دره شهر می آیند، دزد یا دزدانی برای دزدی به منزل استیجاری یا سازمانیش می روند، هرچه می گردند چیز قابلی نمی بینند ، که بردارند در نامه ای که بجا می گذارند ، فقیری وی را اذعان می نمایند و به طعنه می گویند این چه رئیسی است که درمنزلش کالای قابل و با ارزشی وجود ندارد. حقیقتا" دلمان بر تو رحم آمد ، که چرا اینقدر فقیر هستی. به همین خاطر چیزی از تو نبردیم.
این نمونه عدم دلبستگی احمد علی کرمشاهی را به دنیا و
زندگی ساده و
زاهدانه ی وی را به ما تفهیم می کند.
احمدعلی سی سال در جهاد سا
زندگی و جهادکشاورزی ، خدمت کرد وبا پست حراست جهاد کشاورزی دره شهر در سال ۱۳۹۳ بازنشسته شد . این مرد جهادگر در میانسالی به ورزش کوهنوردی ادامه می دهند و همواره روحیه ی بسیجی و مردمداری و خدمت به جامعه و اقوام را در تمام زمینه های اجتماعی و اقتصادی و عاطفی ، و. . . را با تواضع انجام می دهند . ازسال ۱۳۹۶ این جهادگر مخلص دچار نقاهت و بیماری شده است و تحت درمان پزشکان می باشد در ملاقاتی که نگارنده با ایشان و بیت محترمشان داشتم ایشان
به سرکار و شر
کت در جلسه ی جهاد کشاورزی و شرکت اتحاد رفته بودند . و این روحیه ی بالا و فعالیت سالم حکایت از بهبودی و سلامتی وی دارد . امید است همواره عمرش را در صحت سلامت و خدمت به همنوعان بگذراند.
ایشان با یکی از دختران آبادیشان، که خویشاوند خودش نیز بودند ، ازدواج می کند و حاصل این ازدواج یک پسر و چند دختر شایسته است، که با سربلندی زندگی می نمایند. خاندان زنش از تیره ی اولا و خاندان کدخدا سالار یوسفی هستند. آنها نیز در زمان خویش مردان برجسته ای از طایفه کرمشه و ایل کولیوند به حساب می آمدند.
درخاتمه بیوگرافی احمد علی کرمشاهی کتاب قطوری می شود نگارنده به پاس دوستی و فامیلی الفبایی برای آیندگان نوشتم. در حقیقت احمد علی فردی دارای صفای باطن ، آزادمنش و باتقوا هستند. وی در رفع مشکلات اقوام شرکت می کند. ودر مراسم شادی و شیون حضور فعال دارند. ازخداوند سبحان سلامتی و طول عمر با عزت را برایش خواستارم.
" والسلام"
۱۳۹۷/۴/۹
علی اکبر هاشمی:
سلام
در مورد کل طوایف ابدانان اطلاعاتی داری؟
چند طایف هستند و هر طایفه چند تیره؟
از کجا به ابدانان امده اند:
لرند
کرد
عرب یا سید
بومیند
با احترام
Ahmad Lotfi:
... [مشاهده متن کامل]
به وقتش الفبایی تقدیم حضورت می شود آنها بطور کلی ترکیبی از لر و لک و مهاجر و بومی هستند. توشمالها عرب حنانه یا چنانه هستند جدشان فردی به نام جلال بوده از عراق امده در زرین اباد دختری از باپیروندهای سوره میری را می گیرد و در صفحه کرد پشتکوه هضم می شوند منوچهر مرادخانی را سالها پیش در یک مراسم خواستگاری در ایلام دیدم بعد از پی زدن گفت شما جزو دایی های من هستید البته مادر جد نزدیکشان نیز دختر نور محمد خان کولیوند بوده است.
سادات و بابا ها بومی حداقل ۱۰۰۰ ساله هستند بقیه لر و کرد و لک درقالب میر و سلاحورزی و بیرانوند و کولیوند و مال ملایی و. . . .
خواهش
سلام
در مورد کل طوایف ابدانان اطلاعاتی داری؟
چند طایف هستند و هر طایفه چند تیره؟
از کجا به ابدانان امده اند:
لرند
کرد
عرب یا سید
بومیند
با احترام
... [مشاهده متن کامل]
به وقتش الفبایی تقدیم حضورت می شود آنها بطور کلی ترکیبی از لر و لک و مهاجر و بومی هستند. توشمالها عرب حنانه یا چنانه هستند جدشان فردی به نام جلال بوده از عراق امده در زرین اباد دختری از باپیروندهای سوره میری را می گیرد و در صفحه کرد پشتکوه هضم می شوند منوچهر مرادخانی را سالها پیش در یک مراسم خواستگاری در ایلام دیدم بعد از پی زدن گفت شما جزو دایی های من هستید البته مادر جد نزدیکشان نیز دختر نور محمد خان کولیوند بوده است.
سادات و بابا ها بومی حداقل ۱۰۰۰ ساله هستند بقیه لر و کرد و لک درقالب میر و سلاحورزی و بیرانوند و کولیوند و مال ملایی و. . . .
خواهش
کولیوندهای آبدانان:
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
کولیوندها طایفه ی با صفایی هستند که از روحیه ی تلاشگری و اخلاص در عمل قابل قبولی برخوردار هستند. جغرافیای زندگی آنها حداقل از زمان مغول که ییلاق و قشلاق و کمتر یکجانشینی در ایران بزرگ را باب کردند این ایل در نقاط گوناگونی از شرق تا شمال و جنوب و عرب رد پا دارند ولی در استانهای فارس و لرستان و خوزستان و ایلام و همدان و کرمانشاه و جنوب کردستان و قزوین و گیلان و مازندران این ردپا آشکارا دیده شده است و احتیاج به این دارد ، که محققان صاحب فکر و سرمایه ی مادی با تحقیق میدانی حقایقی که در سینه ی تاریخی خویش دارند، مورد بررسی و کاوش قرار دهند. در شهرستان آبدانان از سال ۱۳۰۸ عده ای از حمه های کرمشه وتعدادی از فرخشه ها، در روستای چم کبود به همراه برخی از تیره های ملکشاهی که قرابت فامیلی با سوره میری های سیمره دارند، در آنجا و در سطح شهر آبدانان یکجانشین و سکونت گزیده اند. ، فامیلی برخی از دودمانهای کولیوند این روستا عبارتند از : غلامی، همتی، شریفی، و گنجی و. . . می باشند . این آبادی در بیست سال اخر عمر یدالله خان علوی فرزند غلامرضاخان ابوقداره والی پشتکوه ، دختری می دهند و از ایشان یک پسر در کسوت شغل معلمی برجا می ماند یدالله خان والیزاده به چهار زبان فارسی ، انگلیسی ، عربی و فرانسوی مسلط بودند و حدود یکصد سال عمر کردند. و در آبدانان از دنیا رفت.
... [مشاهده متن کامل]
سایر کولیوندها در هزار در و سراب باغ و ژیور و وچ کبود و هزارونی ، بطور پراکنده زندگی می کنند . خوانین نورمحمد خانی با تشمالهای مرادخانی خویشاوندی دارند ، که نگارنده، در مقاله ی نورمحمد خان کولیوند و اعقابش مفصل توضیح داده است. حسن گایاری های ساکن آبدانان خود را کولیوند می دانند و چند سنگ قبر از آنها در شمال عربی مرقد مطهر امامزاده سید صلاح الدین فرزند امام محمد باقر وجود دارند و طایفه حسن گایاری را از ایل کولیوند نوشته اند. کولیوندهای ژیور از تیره ی عبدالشه و بمارشه کولیوند هستند. کولیوندهای چم کبود در بدنه شهرستان آبدانان و دهلران از نفوذ اجتماعی ، سیاسی مهمی برخوردارند.
کولیوندها ی آبدانان مشاغلی در سطح شهر دارند اگر طایفه کارخانه ای را جزو ایل کولیوند بدانیم ، آنها حدود پانزده خانوار در سطح شهر دارند که فامیلی برخی از آنها نوری می باشد میرولی نوری ای داشتند که حددود ۱۴۰ سال عمر کرد و تا از دنیا رفت مسیر آبدانان تا دره شهر را بیشتر اوقات با پا طی می کرد. نگارنده وی را چند بار دیدم، ایشان مانند فرد هشتاد ساله و کمتری به چشم می آمد. بخاطر کهولت سنی که داشت، صدا و سیمای استان ایلام نیز چند بار با وی مصاحبه کردند. وی در حدود سال ۱۳۸۹ یا۱۳۹۰ از دنیا رفت. و قبرش در ضلع شرقی امامزاده سید صلاح الدین محمد در آبدانان می با شد. کولیوندها جمعیت زیاد و پراکنده ای دارند و شایسته است که افراد هر تیره ، اطلاعات بیشتری را برای محققان بفرستند تا بتوان آنها را بهتر معرفی نمایند.
۱۳۹۷/۴/۱۰
"از ماست که برماست"
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
با سلام ، بر دانایان روزگار ، و برادران فرهنگی ؛ که سالهاست زحمت می کشند و از حداقل رفاه و منزلت و احترام برخوردار نیستند. از قدیم گفته اند:
... [مشاهده متن کامل]
" از ماست که بر ماست ".
آن زمان که فرهنگیان جامعه ی ما اداره کننده ی کشور و جنگ تحمیلی بودند و به علت نیاز دولت کریمه ، پست و مقام یافتند، و در مجلس و وزارتخانه هاو استانداریها و فرمانداریها و بخشداریهای نظام جمهوری اسلامی ایران را کمک کردند، مانند سایر اصناف و ارگانها نیم نگاهی به صنف خودشان می داشتند، و حق معلم را آنطور که شایسته اش بود ، می دادند، و قوانینی برای نجات آموزش و پرورش، و معلمان و دانش آموزان وضع می کردند، و برای بالندگی و رفاه و منزلت آنها فکری می کردند، الان ما به این وضعیت نابسامان دچار نمی شدیم .
معلمان غواصان جامعه هستند حال کسانی که معلمان را در دریای ناامیدی و فقر و تنگدستی و خفت غرق می کنند بدانند معلمان همه را باخود غرق خواهند کرد. اولا" آه آنها و خانواده هایشان ، ثانیا" شکسته شدن حرمت دانش ، پیامدی سخت و شکننده برای جامعه و مسئولان دارد.
مشاهدات عینی حکایت از افزایش جرم و کجروی و سنت شکنی دارد ، والان به جای بالندگی فرهنگ باید قوه ی قضاییه و پلیس و نیروی انتطامی را فعالتر کنیم تاجلوی انحرافات اجتماعی را بگیرند و در کنترل جوانان و افراد غیر جامعه پذیر که به ارزشها و هنجارهای اجتماعی کشور دهن کجی می نمایند، باید هزینه عا را در آنجا صرف نمایند. هزینه برای رفع اعتیاد ، برای رفع فساد ، و آزادی زندانیان و گسترش طلاق و فرزندان فقر و کار و گدا و آواره و گاه دچار تجاوز واقع شده بنمایند. و دست عارتگران بیت المال که کشورهای آنطرف آب را با پولهایشان سامان می دهند. و این شیوه های نادرست ناشی از شکست و تحقیر آموزش و پرورش است که دست گرگان را بر بلعیدن ذخایر جامعه باز گذاشته است.
وای بر جامعه ای که معلمش گرسنه باشد و مردمش تمام هم و غمشان سیر کردن شکمشان و رفع ابتدایی ترین نیاز هایشان باشد ، به فرموده ی برادرم دکتر ابدالبیگی؛ هر طلبی که برای فرهنگیان در طول این چند سال پرداخت شد، همواره زیر قیمت واقعی بود چون تورم نفس جامعه را گرفت، و معلم همواره بدهکار بقال محله شد. و این روند ادامه دارد. از طرفی صاحب منصبان چون فرزندانشان در امریکا و کشورهای مرفه دنیا تحصیل می کنند ، آموزش و پرورش قوی را گویی لازم ندارند در زمان مرحوم امام راحل ( ره ) وبت شکن ، به این جور آدمها که غرب را به طور عملی می ستایند و به خود باوری نرسیدند، و از کشور خویش غافلند ، انقلابیان آن روزگار می گفتند چنین افرادی اجنبی قبله هستند . ما قربانی ندانم کاری سیاستگذاران و قانونگذاران معلم ستیز شدیم امیدوارم پیروان راستین اسلام ، ملت را از فقر و بدبختی و بیسوادی نجات دهند تا مسلسلها را به قلم و زندانها را به دانشگاه تبدیل کنیم. انشاء الله
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
با سلام ، بر دانایان روزگار ، و برادران فرهنگی ؛ که سالهاست زحمت می کشند و از حداقل رفاه و منزلت و احترام برخوردار نیستند. از قدیم گفته اند:
... [مشاهده متن کامل]
" از ماست که بر ماست ".
آن زمان که فرهنگیان جامعه ی ما اداره کننده ی کشور و جنگ تحمیلی بودند و به علت نیاز دولت کریمه ، پست و مقام یافتند، و در مجلس و وزارتخانه هاو استانداریها و فرمانداریها و بخشداریهای نظام جمهوری اسلامی ایران را کمک کردند، مانند سایر اصناف و ارگانها نیم نگاهی به صنف خودشان می داشتند، و حق معلم را آنطور که شایسته اش بود ، می دادند، و قوانینی برای نجات آموزش و پرورش، و معلمان و دانش آموزان وضع می کردند، و برای بالندگی و رفاه و منزلت آنها فکری می کردند، الان ما به این وضعیت نابسامان دچار نمی شدیم .
معلمان غواصان جامعه هستند حال کسانی که معلمان را در دریای ناامیدی و فقر و تنگدستی و خفت غرق می کنند بدانند معلمان همه را باخود غرق خواهند کرد. اولا" آه آنها و خانواده هایشان ، ثانیا" شکسته شدن حرمت دانش ، پیامدی سخت و شکننده برای جامعه و مسئولان دارد.
مشاهدات عینی حکایت از افزایش جرم و کجروی و سنت شکنی دارد ، والان به جای بالندگی فرهنگ باید قوه ی قضاییه و پلیس و نیروی انتطامی را فعالتر کنیم تاجلوی انحرافات اجتماعی را بگیرند و در کنترل جوانان و افراد غیر جامعه پذیر که به ارزشها و هنجارهای اجتماعی کشور دهن کجی می نمایند، باید هزینه عا را در آنجا صرف نمایند. هزینه برای رفع اعتیاد ، برای رفع فساد ، و آزادی زندانیان و گسترش طلاق و فرزندان فقر و کار و گدا و آواره و گاه دچار تجاوز واقع شده بنمایند. و دست عارتگران بیت المال که کشورهای آنطرف آب را با پولهایشان سامان می دهند. و این شیوه های نادرست ناشی از شکست و تحقیر آموزش و پرورش است که دست گرگان را بر بلعیدن ذخایر جامعه باز گذاشته است.
وای بر جامعه ای که معلمش گرسنه باشد و مردمش تمام هم و غمشان سیر کردن شکمشان و رفع ابتدایی ترین نیاز هایشان باشد ، به فرموده ی برادرم دکتر ابدالبیگی؛ هر طلبی که برای فرهنگیان در طول این چند سال پرداخت شد، همواره زیر قیمت واقعی بود چون تورم نفس جامعه را گرفت، و معلم همواره بدهکار بقال محله شد. و این روند ادامه دارد. از طرفی صاحب منصبان چون فرزندانشان در امریکا و کشورهای مرفه دنیا تحصیل می کنند ، آموزش و پرورش قوی را گویی لازم ندارند در زمان مرحوم امام راحل ( ره ) وبت شکن ، به این جور آدمها که غرب را به طور عملی می ستایند و به خود باوری نرسیدند، و از کشور خویش غافلند ، انقلابیان آن روزگار می گفتند چنین افرادی اجنبی قبله هستند . ما قربانی ندانم کاری سیاستگذاران و قانونگذاران معلم ستیز شدیم امیدوارم پیروان راستین اسلام ، ملت را از فقر و بدبختی و بیسوادی نجات دهند تا مسلسلها را به قلم و زندانها را به دانشگاه تبدیل کنیم. انشاء الله
"به هم ریختگی اعصاب ( بلای قرن ) "
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
دنیای امروز گذشته از تغییرات شدید اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و بهداشتی و. . . آن را باید دنیای تغییرات روحی و روانی انسانها نامید . انسانها در مسابقه ی زندگی بسیار کم می آورند ، به عبارت امروزی از این تلاشهای بیهوده و نرسیدن به آمال و آرزوها و آسایش و هدفها مُدام بدخُلقی و احساس پوچی و بیهودگی می کنند . دنیای پر از اضطراب و استرس ، روح و روان و اعصاب افراد را به هم ریخته است تمرکز حواس آنها را دچار آشفتگی و پراکندگی کرده است . در این دنیا که خاطره ها زهر آگین و تلخ بوده، و روابط بین آدمها ، روابطی ناسالم و نامشخص و خائنانه و هر فردی به دنبال دور زدن دیگری است و برای منافع و اموری غیر انسانی و اخلاقی در تکاپوست . انسان از این همه دو رنگی و خدعه، دچار وحشت و حالتی نا خوش آیند می شود، و همین عامل ترس و اضطراب و افسردگی تمام جوانب زندگی و حتا بهداشت فردی و اجتماعی وی را با خطر مواجه می کند. فردی که عصبانی و افسرده می شود ، عاملی خطرناک برای عادت کردن به غذا خوردن بی رویه می شود و با چاقی اندام متوازن فرد را نشانه می رود . بعد از چاقی، بد اخلاقی ، بدبینی ، انزوا طلبی ، و جمع گریزی و بی تحرکی در او نهادینه می شود و همین تنبلی و افسردگی عامل اخلال در تمام زمینه های زندگی می شود . رشد فکری و علمی و اخلاقی دچار چالش و آسیب می گردد، نهایت زمینه ی احساس بیهودگی و فکر و عمل خودکشی در افراد را آماده و مهیا می کند.
... [مشاهده متن کامل]
برتراند راسل به نقل از کانال دیار سیمره، در کتاب تسخیر خوشبختی ؛ چنین آورده است؛
"دل انسان مستعد تنفر است و علت را باید در نارضایتی او جستجو نمود. دلیلش این است که انسان از معنای زندگی فاصله گرفته است. بدون تردید جنبه های مثبت و اسباب خوشبختی برای مردم روزگار ما بیش از امکاناتی است که مردم قدیم از آن بهره مند بودند. اما اگاهی از اینکه چه می توانیم داشته باشیم به مراتب بیشتر شده است. . . . . .
به نظر می رسد ذهنیت مشابهی در روح بشر متمدن رسوخ کرده است. می داند که می تواند در شرایط بهتری قرار بگیرد اما نمی داند که چگونه می تواند از آن برخوردار گردد. اینگونه است که بر همتایان خود خشم می گیرد و [دلیلش این است که ] در جریان تکامل هنوز به مرحله ی پایانی نرسیده ایم. باید به سرعت این مراحل را پشت سر بگذاریم، در غیر اینصورت تباه می شویم و در جنگل تردید و هراس راهمان را گم می کنیم. بنابراین غبطه با آنکه چیز خوبی نیست، جنبه های مثبت هم دارد. غبطه ابراز تالم است، تالم کسانی که درشب بی چراغ طی طریق می کنند، شاید به مأمن بهتری برسند و شاید هم راهشان به مرگ و تباهی منتهی شود.
برای یافتن راه درست زندگی بشر باید همانطور که بر اطلاعات مغزی خود افزوده دلش را فراخ تر کند، باید بیاموزد که به ماورای خویشتن برود و با این اقدام به آزادی در عالم هستی و به سعادت و نیکبختی دست یابد.
[#برتراند_راسل / تسخیر خوشبختی]
�لوئیز هی� در کتابِ �شفای درون�
می گوید: تمام بیماریهای انسان، از افکار او سرچشمه می گیرند؛ یعنی افکار ما هستند که بیماریها را در وجودمان تولید می کنند:
#تیروئید : وجود بغضی در گلو، که ترکیده نمی شود.
#سرطان : ناشی از نبخشیدن خود و دیگران است.
#ام_اس : به دلیل عصبانیت طولانی مدت و کینه ورزی است.
#بیماری_قند : بخاطر افسوس گذشته ها را خوردن است.
#سر_درد : به دلیل انتقاد از خود و دیگران است.
#زکام : بخاطر وجود آشفتگی های ذهنی است.
#درد_مفاصل : به دلیل نیاز به محبت و آغوش گرم است.
#فشار_خون : به خاطر مشکل عاطفی دراز مدتی است که حل نشده باقی مانده.
🔹پس بیائید ذهن هایمان را پاک کرده و شستشو دهیم:
دیگران را ببخشیم، خودمان را ببخشیم، بیشتر محبت کنیم، کمتر گله و شکایت کنیم، فراوان تر بخندیم و شاد باشیم.
و بدانیم افکار ما بسیار قدرتمند و اثرگذار هستند و تاثیرات بسیار شگفت انگیزی از خود باقی می گذارد‼️
[ برگرفته از کانال فرهنگیان باز نشسته شهرستان دره شهر]
نتیجه:
با توجه مطالب فوق ، عامل اصلی خیلی از درد های ما تشویش روان و بهم خوردن اعصاب ، و رنج و دردهای گذشته و خاطرات بد و ناکامی های زندگی عامل افسردگی و خیلی از رنجها
و غمهاست . در این دنیا زیاده خواهی و چشم و هم چشمی و ماجراجویی و دخالت دیگران در زندگی همدیگر همه عواملی برای افسردگی و افسوس و عدم تعادل، و نهایت عدم خوشیختی و و افزایش امراض در زندگی افراد را فراهم می نماید. و اینها بلای قرن ماست که آرامش و سلامتی روح و روان را از جامعه گرفته است. البته بیکاری ، عدم استقلال مالی و روانی ، ناتوانی در انجام زندگی عادی از جمله ازدواج کردن و . . . همه مزید بر علتند وراه را برای کجرویهای اجتماعی و آسیبهای مختلف روانی فراهم می کنند.
"فرد گرایی در جوامع مدرن"
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
فرد هسته ی اصلی جامعه است ، به زبان ساده، جامعه از افراد تشکیل می شوند . و یکسری نیازها و ضرورتها و منافع و احساس باهم بودن، و داشتن مراودات اجتماعی در زمینه های مختلف آنها را به دور هم جمع می کند و از همدیگر تآثیر می پذیرند البته تآثیر و تاءثر آنها بستگی به دانایی ها و مهارتهای افراد تشکیل دهنده ی آن جامعه دارد. در علوم اجتماعی فرد موجودی است که هویت ودانایی و کمال خویش را از جامعه بدست می آورد. بی ربط نیست که فرد موجودی کسب کننده و توانمند است که می تواند هنر و تغییراتی را با تکیه بر دستاوردهای جامعه طوری تغییر و تبیین و ویرایش نماید که از آن یافته ها فایده ای متناسب با تلاش خویش بهره مند شود . در ضرب المثل است که؛ فردی ممکن است بدون اراده اش در خانواده ای فقیر متولد شده باشد، واراده اش آن نقش را تعیین نکرده باشد. اما فقیر ماندن یا ثروتمندیش را خود با اراده اش تعیین می کند.
... [مشاهده متن کامل]
در جامعه ی سنتی فرد هویت ودانائیش تحت تآثیر جمع و بافت فرهنگی و ساختار اجتماعی آن جامعه است . در جامعه ی سنتی که تحرک اجتماعی و اقتصادی روندی کُند دارد، فرد مجبور است در زیر سایه رسوم و سنن بسته ، بدون مخالفت علنی به ادامه ی حیات بپردازد.
در دنیای جدید که راه ها برای مهاجرت و تغییر وَضعیت زندگی خویش هموار شده است، افراد دوست دارند حدودی از وقت و زمانشان را برای فکر کردن وتنظیم امور خویش کاملا" در اختیار خویش باشند و از دغدعه های زندگی در امان باشند. انسان مدرن دوست دارد، با اختیار خود زندگی کند، و از شر وشور جهان به انزوای خویش پناه ببرد. البته افراد توانا تغییرات را برمبنای داشته های فرهنگی و اخلاقی و ایدئولوژی و اقتصادیشان، وبا اختیار خودشان تنظیم می کنند، و به زندگیشان ادامه می دهند. جامعه ی سازمانی و توده وار، رستاخیزی برعلیه حاکمیت کلیشه ای شبیه کلیسا و حاکمیت از بالا به پائین است، وصد البته فرد گرایی در نوع افراطیش خطرناک خواهد بود ، ولی گرایش به چنین جامعه ی مدنی ای پژواک و عکس العمل در برابر جامعه ی سنتی خواهد بود . تقسیم کار و مهارت در حرفه ای مشخص ، ضرورت چنین جامعه ای است.
قدرت جامعه که دورکیم آن را تبلیغ می نماید ، مرتن برعکس دورکیم، معتقد است؛ " به جای این که فرد به روبروشدن با هنجارهای اجتماعی حاضر و آماده، که بیرونی هستند، وادارشود، وبه اصطلاح خود را به طور کامل در معرض انتقاد قرار دهد، باید جهت گیری های خود را در میان هنجارهای متناقض و ناسازگار بیابد، ونهایت آنکه به عقیده ی مرتن، فرد گرایی بخشی معین از وضعیت انسان در دنیای مدرن است. "
[ کیویستو: ۱۳۸۴: ۱۵۰ ]
دیوید ریسمن ( ریزمان ) در کتاب خود به نام "جمعیت منزوی ( جمعیت تنها ) " جوامع بشری را به سه دسته تقسیم می کند.
۱ - دسته ای که شخصیت افرادش متکی بر سنت است.
۲ - دسته ای که شخصیت افرادش متکی بر قوای روحی افراد خودش می باشد.
۳ - دسته ای که شخصیت افرادش از منابع مختلف تشکیل می شود.
در تشریح این دسته بندی سه گانه، چنین بر می آید که در دسته ی اول شخصیتشان بیشتر تحت نفود آداب و رسوم و افکاری قرار دارد که از نسلهای پیشین به آنها انتقال یافته است. واین دسته از راه سنت و رسوم دیرین افراد خودش را تحت بازرسی قرار می دهد.
دسته دوم مرکب از افرادی است که قوای روحی و حس ابتکار فراوان به کار برده اند. و با تلاش شبانه روزی، به هدفهای معین مخصوصا" آزادی و ثروت و قدرت و حقیقت در کار و تلاشند و از اعتماد به نفس کافی برخوردارند. ودر پرتو سعی و کوشش شخصی به مقام و منصبی می رسند. به تعبیر نگارنده از قرآن مجید؛
[ ان الانسان الا ما سعی]
دسته سوم که افرادش از منابع مختلف کسب قدرت می کنند، بیشتر متشکل از جوامعی است که هم دارای صنایع عظیم و هم کشاورزی پر رونق هستند، و افراد آنها به آسانی خودشان را با محیط و مقتضیات[زمان] تطبیق می دهند.
حداقل فایده ی این نطریه آن است ، که تآثیر شگرف فرهنگ را در شخصیت تاءیید می کند. در حقیقت افکار و رفتار آدمی تا اندازه ی زیاد محصول محیط فرهنگی اوست. [ کنیگ: ۱۳۵۳: ۷۱ و ۷۲]
بشر امروز که تنهاست گاهی جامعه بر اثر تشتت فرهنگی و هرج و مرجی که در آن بوجود می آید در فرد و رفتارش اختلال ایجاد نماید . در چنان حالتی فرد با جامعه ناسازگار می شود و بعبارت دیگر فرد نمی تواند خود را با جامعه وفق و تطبیق دهد.
گاه افراد بطوردقیق و درست اجتماعی نشده اند، و خانواده و مربیان نتوانسته اند آنها را جامعه پذیر نمایند، و یا بطور مادرزاد ویا حادثه ای دچار نقص و بیماری شده باشند و نتوانند خود را با جامعه و تداوم حیات وفق دهند. بنابراین در چنان شرایطی زندگی این افراد دچار اختلال می شود.
اختلال ناشی از عدم تطبیق با حیات اجتماعی ، که ریشه در کشمکشهای فکری دارد ، که وضع فرهنگ این اختلال را در ذهن افراد ایجاد می کند. و ا
ین افراد نمی توانند خود را با تغییرات فرهنگی وفق دهند. [ کنیگ: ۱۳۵۳: ۷۳ ]
بلوک در کتاب خود به نام " اختلال فردی و اجتماعی" خاطر نشان می کند که افراد هنگامی که بر اثر تغییرات نابهنگام و عمیق اجتماعی غافلگیر می شوند ، و از تطبیق با این تغییرات در می مانند ، ممکن است پنج راه در پیش گیرند:
۱ - به آداب و رسوم نوین تن دهند و خود را با آن مطابق سازند.
۲ - برای خود خط مشی اخلاقی خاصی ایجاد کنند و تلاش نمایند جامعه آن را بپدیرد.
۳ - با پرداختن به روشهای غیر اجتماعی مختلف مانند جنایت و تبهکاری عَلَم طغیان علیه نظام موجود بر افرازند و بدان حمله برند.
۴ - از اجتماع دوری گزینند و مبتلا به امراض روحی گونا گون گردند. ویا ازهرگونه مسئولیتی گریخته ، و راه درویشی پیشه کنند.
۵ - با توسل به خودکشی از زندگی بگریزند. [ کنیگ : ۱۳۵۳ : ۷۳ و ۷۴ ]
باتوجه به توضیح و تفسیری که ارائه شد. بشر امروز به دنبال راهی است که در کنار فعالیتهای اجتماعی ، و اقتصادی و. . . دارای اوقات فراغتی که آزادی و امنیت و آساییش اورا فراهم کند، و فردیت اورا نیز مورد احترام قرار دهد. بشر امروز از تبعیضها و نابرابریهای گوناگون اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی وبهداشتی و شغلی و . . . . رنج می برد ، و بیزار بوده، و خواهان اجرای عدالت نسبی در این موارد است. همچنین شیوه های کنترل اجتماعی باید منطقی و از زور گویی پرهیز نماید ، و افراد همدیگر را آزار و اذیت نکنند. وشاعر چه زیبا گفته است:
بهشت آنجاست که آزاری نباشد
کسی را با کسی کاری نباشد
منابع:
۱ - کنیگ، ساموئل - جامعه شناسی، ترجمه مشفق همدانی - چاپ پنجم ، سال ۱۳۵۳ انتشارات کتابهای سیمرغ وابسته به موءسسه انتشارات امیر کبیر
۲ - کیوستو، پیتر، اندیشه های بنیادی در جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، انتشارات نشرنی، چاپ چهارم ، سال ۸۴ ۱۳
جایی که مقام علم را حرمت نمی گذارند، زندگی بر مراد و مرام هوچیگران رقم می خورد. وقتی حرمت معلم را شکستیم ، دیگر در چنان جوامعی رنگ توسعه و پیشرفت جستجو نکنید. در چنین حالتی تنبلی و تن آسایی جای حرکت ، جعل مدرک رواج، و ناشایستگان با پارتی برمقدرات جامعه حاکم خواهند شد، و علم و دانایی واقعی به حاشیه رانده می شود . رفتار غلط هر نمک نشناس بی تربیتی به اهرم توجیه و تفسیر بلعم باعورایان ضد حق تلقی نمی شود . هرچند طرف مقابل موسی کلیم الله باشد و مانند معلمان مظلوم ما که تداوم بخش راه انبیا باشند. وای برما که اخلاق را کشتیم و خشونت و هوای نفس را بر زندگیمان مسلط کرده ایم. وای برما . . . .
... [مشاهده متن کامل]
" معرفی مختصر سرتنگ بهرامخانی "
احمد لطفی - مدرس دانشگاه ١٣٩٦/١٠/٢٧
سرتنگ بهرام خانی نام روستایی بزرگ، در شمال غربی و غرب شهرستان بدره است، که حدود ۷ کیلومتر با شهرستان بدره، فاصله دارد. و الان تنگه بهرام خانی به سمت جنوب طی دو قرن اخیر، جماعت زیادی از طوایف سور سور و مالمیر کرده و مرادوند و زنگنه و زنگیشوند، سیخه پشت و نظر بیگی و موسی بیگی و کروش ( کلهر ) و. . . معروف به دوستان، و کهوند و . . . در آن جمع شده اند و الان معروف به شهرک ولیعصر می باشد .
... [مشاهده متن کامل]
وجه تسمیه سرتنگ بهرامخانِی:
همانطور که از نامش پیداست ؛ قبلا " فردی به نام بهرام از طایفه فرخشه وابسته به ایل کولیوند درتنگه زندگی می کرده است، این فرد دارای قدرت و ثروت و مکنت بوده ، و بزرگ آن روستا به حساب می آ مده است، به همین خاطر به این روستا، روستای سرتنگ بهرامخانی می گویند.
روستای بهرام خانی از سال ۱۳۶۲ شمسی با توجه به وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ شمسی ، و ضرورت تغییر نام برخی از روستاها ، نامش از سرتنگ بهرامخانی به شهرک ولیعصر ( عج ) تغییر یافته است و در حال حاضر نامش شهرک ولیعصر می باشد و هرگاه از دانشجویان و اهالی آنجا سوءال می کنی اهل کجایید ؟، پاسخ می دهند اهل شهرکیم یا شهرکی هستیم . آنها منظورشان شهرک ولیعصر بدره است.
قدیمی ترین قبرستان این دیار در شمال غربی روستای سرتنگ بهرام خانی واقع شده است .
بهرام خان فرخشاهی پسرعموی پدر مهرعلیخان فرخشاهی ساکن بخش پیروزآباد الشتر است. ( نقل ازنورتقی میرزایی - اهل دره شهر و اصالتا" تیره ی خیرکه ( خیرالله ) ، طایفه فرخشه و ایل کولیوند می باشد. )
شجره نامه مهرعلیخان فرخشاهی:
مرحوم حاج مهرعلی خان ، ساکن بخش پیروز آبادِ شهرستان الشتر بودند. ایشان در دوران حکومت پهلوی ، فردی با نفوذ بودند ، که بعد از عمری خدمتگزاری و مردمداری ، در سال ۱۳۶۳ شمسی از دنیا رفته است . فرزند ارزشمند و مردمدارش جناب حاج ابراهیم فرخشاهی نیز در خدمت به مردم ، عمرش را سپری نمود ، و در سال ۱۳۹۵ شمسی از دنیا رفت.
حاج ابراهیم فرزند حاج مهرعلی خان فرزند نامخدا فرزند حسن بگ فرزند سردار فرزند خیرکه ( خیرالله فرزند جیان . . . فرزند پیروز . . فرزند فرخشاه ( فرخشه ) از ایل کولیوند بودند.
شجره بهرام خان فرخشاهی ( بهرامخان ساکن سرتنگ ) :
بهرامخان فرخشاهی که در حاشیه یک تنگه و گذر گاه استرتژیکی اسکان یافته است و تعدادی از ایلات و طوایف در منطقه اش سکونت یافته اند و به احتمالی تیره مال میر کرده سوره میری و تیره ی مرادبیگ و سایر طوایف که به نوعی قرابت فامیلی دور با کولیوند داشته اند ازجمله روا روا و سیخه پشت و بله رشک کله مرد در آنجا سکونت یافته اند . البته خیلی از تیره های فوق به دلائل سیاسی و کوچ اجباری به نقاط دیگر رفته اند .
عروس بهرام خان فرخشاهی از طایفه هرانمر بوده و بعدا" نوه اش خیرالله بهرامی فرخشاهی که ورزشکار و پهلوانی به نام بوده ، و خواهرزاده خاندان نوری که شاخص آنها در حال حاضرآبخش نوری و بستگانش، می باشند. . همچنین افرادی بزرگوار ازخاندان نوری به نامهای پهلوان کربلایی شیخ تقی نوری و صید تقی نوری را می توان نام برد . درکتاب" یادگاران کهن" ، صفحه ی ۲۵۲ که گرد آورنده اش جناب آبخش نوری می باشد، تصویر زنده یادپهلوان خیراله بهرامی نوه ی بهرام خان فرخشاهی وجود دارد . و در اثر تحولات سیاسی یوسف پدر خیراله وفرزند بهرامخان به هرانمر می آید .
شجره بهرامخان فرخشاهی، که از نوه اش شروع شده است به شرح زیر است :
زنده یاد پهلوان خیرالله فرزند یوسف خان فرزند بهرام خان فرزند مراد ( مرادبگ ) فرزندسردار فرزند خیرکه ( خیرالله ) فرزند جیان فرزند. . . پیروز . . . فرزند فرخشاه ( فرخشه )
در تنگه ی بهرام خانی آرامگاه تعدادی از شهدای بزرگ منطقه دوستان و بهرامخانی، از جمله شهید رحیمِ علی اولاد را می توان نام برد.
طاق شامیرزا فرخشاهی هم از بستگان بهرامخان فرخشاهی کولیوند در روستای سرتنگ بهرامخانی است . در این دره ی مهم ، که جنوبش تنگه و پشته ی ارشت قرار دارد ، و درحال حاضر طایفه سورسور از طوایف ایل پراکنده ی سوره میری در آن روستا سکونت دارند و جمعی نیز مهاجرت کرده اند . این ایل روزگاری در قالب طوایف لشگری برای دفاع و امنیت از کشورخدمات ارزنده ای را ارائه داده اند. و الان به تعبیر یداله خان والی مانند دانه های گندم در زمین پخش شده اند.
احمد لطفی - مدرس دانشگاه ١٣٩٦/١٠/٢٧
سرتنگ بهرام خانی نام روستایی بزرگ، در شمال غربی و غرب شهرستان بدره است، که حدود ۷ کیلومتر با شهرستان بدره، فاصله دارد. و الان تنگه بهرام خانی به سمت جنوب طی دو قرن اخیر، جماعت زیادی از طوایف سور سور و مالمیر کرده و مرادوند و زنگنه و زنگیشوند، سیخه پشت و نظر بیگی و موسی بیگی و کروش ( کلهر ) و. . . معروف به دوستان، و کهوند و . . . در آن جمع شده اند و الان معروف به شهرک ولیعصر می باشد .
... [مشاهده متن کامل]
وجه تسمیه سرتنگ بهرامخانِی:
همانطور که از نامش پیداست ؛ قبلا " فردی به نام بهرام از طایفه فرخشه وابسته به ایل کولیوند درتنگه زندگی می کرده است، این فرد دارای قدرت و ثروت و مکنت بوده ، و بزرگ آن روستا به حساب می آ مده است، به همین خاطر به این روستا، روستای سرتنگ بهرامخانی می گویند.
روستای بهرام خانی از سال ۱۳۶۲ شمسی با توجه به وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ شمسی ، و ضرورت تغییر نام برخی از روستاها ، نامش از سرتنگ بهرامخانی به شهرک ولیعصر ( عج ) تغییر یافته است و در حال حاضر نامش شهرک ولیعصر می باشد و هرگاه از دانشجویان و اهالی آنجا سوءال می کنی اهل کجایید ؟، پاسخ می دهند اهل شهرکیم یا شهرکی هستیم . آنها منظورشان شهرک ولیعصر بدره است.
قدیمی ترین قبرستان این دیار در شمال غربی روستای سرتنگ بهرام خانی واقع شده است .
بهرام خان فرخشاهی پسرعموی پدر مهرعلیخان فرخشاهی ساکن بخش پیروزآباد الشتر است. ( نقل ازنورتقی میرزایی - اهل دره شهر و اصالتا" تیره ی خیرکه ( خیرالله ) ، طایفه فرخشه و ایل کولیوند می باشد. )
شجره نامه مهرعلیخان فرخشاهی:
مرحوم حاج مهرعلی خان ، ساکن بخش پیروز آبادِ شهرستان الشتر بودند. ایشان در دوران حکومت پهلوی ، فردی با نفوذ بودند ، که بعد از عمری خدمتگزاری و مردمداری ، در سال ۱۳۶۳ شمسی از دنیا رفته است . فرزند ارزشمند و مردمدارش جناب حاج ابراهیم فرخشاهی نیز در خدمت به مردم ، عمرش را سپری نمود ، و در سال ۱۳۹۵ شمسی از دنیا رفت.
حاج ابراهیم فرزند حاج مهرعلی خان فرزند نامخدا فرزند حسن بگ فرزند سردار فرزند خیرکه ( خیرالله فرزند جیان . . . فرزند پیروز . . فرزند فرخشاه ( فرخشه ) از ایل کولیوند بودند.
شجره بهرام خان فرخشاهی ( بهرامخان ساکن سرتنگ ) :
بهرامخان فرخشاهی که در حاشیه یک تنگه و گذر گاه استرتژیکی اسکان یافته است و تعدادی از ایلات و طوایف در منطقه اش سکونت یافته اند و به احتمالی تیره مال میر کرده سوره میری و تیره ی مرادبیگ و سایر طوایف که به نوعی قرابت فامیلی دور با کولیوند داشته اند ازجمله روا روا و سیخه پشت و بله رشک کله مرد در آنجا سکونت یافته اند . البته خیلی از تیره های فوق به دلائل سیاسی و کوچ اجباری به نقاط دیگر رفته اند .
عروس بهرام خان فرخشاهی از طایفه هرانمر بوده و بعدا" نوه اش خیرالله بهرامی فرخشاهی که ورزشکار و پهلوانی به نام بوده ، و خواهرزاده خاندان نوری که شاخص آنها در حال حاضرآبخش نوری و بستگانش، می باشند. . همچنین افرادی بزرگوار ازخاندان نوری به نامهای پهلوان کربلایی شیخ تقی نوری و صید تقی نوری را می توان نام برد . درکتاب" یادگاران کهن" ، صفحه ی ۲۵۲ که گرد آورنده اش جناب آبخش نوری می باشد، تصویر زنده یادپهلوان خیراله بهرامی نوه ی بهرام خان فرخشاهی وجود دارد . و در اثر تحولات سیاسی یوسف پدر خیراله وفرزند بهرامخان به هرانمر می آید .
شجره بهرامخان فرخشاهی، که از نوه اش شروع شده است به شرح زیر است :
زنده یاد پهلوان خیرالله فرزند یوسف خان فرزند بهرام خان فرزند مراد ( مرادبگ ) فرزندسردار فرزند خیرکه ( خیرالله ) فرزند جیان فرزند. . . پیروز . . . فرزند فرخشاه ( فرخشه )
در تنگه ی بهرام خانی آرامگاه تعدادی از شهدای بزرگ منطقه دوستان و بهرامخانی، از جمله شهید رحیمِ علی اولاد را می توان نام برد.
طاق شامیرزا فرخشاهی هم از بستگان بهرامخان فرخشاهی کولیوند در روستای سرتنگ بهرامخانی است . در این دره ی مهم ، که جنوبش تنگه و پشته ی ارشت قرار دارد ، و درحال حاضر طایفه سورسور از طوایف ایل پراکنده ی سوره میری در آن روستا سکونت دارند و جمعی نیز مهاجرت کرده اند . این ایل روزگاری در قالب طوایف لشگری برای دفاع و امنیت از کشورخدمات ارزنده ای را ارائه داده اند. و الان به تعبیر یداله خان والی مانند دانه های گندم در زمین پخش شده اند.
حضرت علی ( ع ) را مولای متقیان گویند . وی شخصیتی ربانی است که اسد الله غالبش گویند با هیچ کجرو و نابهنجار مذهبی سر سازش ندارد و مصداق اشداء علی الکفار و رحماء بینهم بوده است به مستضعفان و مستمندان کمک کرده است ولی با افراد متکبر و خائن و ظالم و نابکار سر سازش و شفاعت نداشته و ندارد . خوب است همکاران فرهنگی که دارای شناخت مذهبی هستند یکسال تحقیق نمایند ببینیم آیا آن حضرت نجات فرد و شفاعت فرد ستمگری را داشته است؟ وی فقط افرادی که زمینه ی تقوا و توبه داشته اند را یاری کرده است به همین خاطر مولای اشخاص متقی است و افرادی که با مرام وی نا اشنا هستند و یا ضد شیرحق عمل می کنند و عناد می ورزند تیغ ذوالفقارش برای رضای حق بر آنها وارد شده است . در هرصورت ، هیچکس جز خدا مقام علی و پیغمبر را نمی شناسد.
... [مشاهده متن کامل]
سالروز شهادتش را به دوستان تسلیت و تبریک عرض می کنم.
" الفبایی در معرفی امامزاده علی بن امام محمد باقر ( ع ) "
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
امامزاده علی ابن حضرت امام محمد باقر ( ع ) ، که در بین اهالی کاشان و مردم کشور بزرگ ایران، معروف به سلطانعلی است در حدود سال ۸۴ قمری در مدینه بدنیا آمد ، نام مادرش ام ولد بوده است . وی فرزند بلافصل امام محمد باقر ( ع ) است ، که در محضر پدرش کسب فیض و معرفت نموده است. مردم فین کاشان، در سال ۱۱۳ قمری قاصدی به نام عامر بن ناصر فینی را به مدینه خدمت امام محمد باقر ( ع ) فرستادند، تا پیشوا و امام جماعتی را برا ی ارشاد مردم به کاشان و فین و حومه ی آن عنایت فرمایند ، امام باقر ( ع ) فرزند بزرگش علی را برای این مهم به کاشان فرستاد.
... [مشاهده متن کامل]
سیدسلطانعلی پسر بزرگ آن حضرت ، برای نشر دین اسلام و مکتب تشیع به کاشان و حواشی آن منطقه یعنی اردهال و جاسب و خاوه و فین و کاشان تشریف می آورند وی مدتی در جاسب و خاوه و فین و بیشتر در مسجد جامع کاشان آنروزگار که الان در کوی میدان کهنه قرار دارد، مشغول عبادت و ا رشاد مردم می شوند.
وی با کرامات و اخلاق حسنه ای که داشتند ، در دل مردم نفوذ می نماید و محبوب قلبها می گردد. تا آنجا که حاکم اردهال به نام زرین کفش که موقعیت خود را در خطر می دید ، از این وضعیت ناراحت بود ، و کینه ی امامزاده سلطانعلی و هواداران با وفایش را در دل می پرورید که در وقتی مناسب آنها را از صفحه ی روزگار براندازد. ا مامزاده در سال ۱۱۴ قمری ، خبر شهادت و ارتحال پدرش امام باقر را شنید با برادرش امام صادق نامه هایی می نوشت و او را از موقعیت خویش و علاقه ی مردم به مکتب تشیع آگاه می کرد. امامزاده سلطانعلی حدود سه سال تبلیغ می نماید ولی حاکمان جور وابسته به بنی امیه، از جمله زرین کفش با لشگر ی انبوه به جنگ آن حضرت و همراهان و طرفدارانش آمد ، در آن نبرد نابرابر که سه روز در منطقه ییلاقی دربند ازناوه طول کشید آن حضرت و همراهانش از جمله عامر بن ناصر فینی به درجه ی رفیعه ی شهادت نایل آمدند و حضرت امامزاده سلطانعلی را در جایی که قبلا" تعیین کرده بود دفن کردند و بقیه ی شهدا در سردابی نزدیک مرقد مطهر امامزاده در تابوت گداشته اند و جنازه ها گویی الان شهید شده اند. آن شهدا در سرداب امامزاده سلطانعلی معروف به شهید اردهال قرار دارند و حضرت آیت الله مرعشی، درسال ۱۳۴۱ شمسی به زیارت آن شهدا در سرداب مشرف می شوند، و جنازه ها گویی الان مُرده بودند، دست یکی از آنها را که در سینه اش قرار داشته راست می کند وقتی از آن مسیر بر می گردد ، دست دوباره به شکل اول قرار گرفته است.
روز شهادت امامزاده سلطانعلی ۲۷ جمادی الثانی سال ۱۱۶ قمری بوده است. آن روز مصادف با ۱۷ مهر بوده است . به همین خاطر مردم به یاد آن روز واقعه در خدمت امامزاده به عزاداری می پردازند . آن عزادارا ن چوب بدست، که نمادی از یا یگران و مجاهدان ان روز به امامزاده بوده؛ و با تابوتهای جنازه ی نمادین در جلو ، و قالیها را بر دوش حمل می کنند. قالی ها را تا چشمه، که ۸۰۰ متر با امامزاده فاصله دارند ، را شستشو می دهند، و مراسم پایان می پذیرد.
امامزاده سلطانعلی هنگام شهادت ۳۲ سال سن داشته است، واز ایشان یک دختر به نام فاطمه که بعدا"به عقد پسر عمویش امام موسی الکاظم ( ع ) در می آید. و یک پسربه نام احمد داشته است. که قبرش در بین درختهای سر به فلک کشیده ی سرراه محله خواجو ، در اصفهان واقع شده است.
این امامزاده سلطانعلی ( ع ) کرامات بسیار دا رد، ا زجمله فردی تهرانی که نابینا شده بود، وقتی به زیارت می پردازد وبه مکان شهادت آن حضرت می رود امامزا ده وی را شفا می دهد. آن شخص بخاطر این کرامت که از امامزاده می بیند، پله هایی را در محل کشته شدن آن حضرت، با هزینه ی خود نصب می کند. همچنین در ویکی پدیا و سایر کتب در باره ی آن حضرت کراماتی چند نقل شده است.
بارگاه و زیارت این امامزاده ی واجب التعظیم به قدری اهمیت دارد، که امام صادق فرموده است: هرکه سلطانعلی را در اردهال زیارت کند، گویی سید الشهدا را در کربلا زیارت کرده است.
وشاعری نیز سروده است:
بوی بهشت می وزد از خاک اردهال
عطر ولایت است چنین روح پرور است
در گلزارمرقد مشهد اردهال، امامزاده ه شاهزاده حسین فرزند امام سجاد و شاهزاده زید بن امام علی النقی در آنجا مدفون هستند. این نوشته را طبق یاد داشتهایی که دردوبار زیارت آن امامزاده داشته است و با توجه به مطالعه ی سرگذشت وی در ویکی پیدیا ، و برخی مقالات که در سایتهای مختلف وجود داشته ، تنظیم شده است امیدوارم این نوشته، مورد رضایت خوانندگان و آن امامزاده ی شهید و همراهانش واقع شده باشد.
علی درعرش اعلا بی نظیر است
علی برعالم و آدم امیر است
با درود و سلام بر ناخدایان دریای حکمت ، و راهنمایان خبره ، و با تجربه، که در زمان خویش دلاوران شب شکن بودید، الان سالروز ضربت خوردن مولی الموحدین امام راستین و مدافع اجرای دستورات خداوند ، و به عبارتی شهید راه عدالت محسوب می شوند. این ایام که برای شیعیان و آزادگان جهان تجدید غم فقدان آن نور الانوار الهی است، به دوستان وآعضای گروه، و علم گستران فرهنگی شهرستان دره شهر تبریک و تسلیت عرض می کنم . تسلیت بخاطر مظلومیت و فقدانش ، و تبریک به خاطر مقام رفیع شهادتش که فوز عظمی و هنر مردان الهی است.
... [مشاهده متن کامل]
مادای فرزند حضرت اسماعیل یا ابراهیم؟
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
برخی از محققان حضرت محمد ( ص ) را از نوادگان مِدای یا مادای فرزند حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم خلیل الله می دانند، [1] و برای تقیه منابع اسلامی آن حضرت را از نوادگان قیدار فرزند اسماعیل دانسته اند. آنچه از لغت ماد برمی آید ، به احتمال قوی طوایف مانایی که حکومت ماد را تشکیل دادند، و در حدود ۱۷ قرن قبل از میلاد این طایفه شکل گرفته است اطلاق می شود.
... [مشاهده متن کامل]
. برطبق سایت اسماعیلیان ؛ فرزندان حضرت ابراهیم را در دوگروه کلی تقسیم بندی کرده اند: ۱ - اسحاقیان همه از اسحاق فرزند سارا و ابراهیم می باشند ، و منابع یهودی و مسیحیت ، خداوند عهد خود را پس از ابراهیم با اسحاق بست نه با اسماعیل ، اما حقیقت ان است که ؛ خداوندنیل تا فرات را به فرزندان ابراهیم بخشیده است و تفکیک اسماعیل و ۶ برادرش از قطوره را جد اعراب و ساکن سرزمین بین النهرین می دانند ، این یک تفکیک سیاسی است و حال آنکه خداوند بطور عام این عهد و وعده را به حضرت ابراهیم فرموده است. و این عهد را شایستگان و موحدا ن و موءمنین اولاد ابراهیم کسب خواهند نمود همانطور که قرآن فرموده است ان الارض یرثها عبادی الصالحون.
زنان و فرزندان حضرت ابراهیم:
۱ - سارا ( ساره ) مادر اسحاق که ۱۴ سال بعد از تولدحضرت اسماعیل، و در صد سالگی حضرت ابراهیم ( ع ) فرزندش اسحاق بدنیا آمده است.
۲ - هاجر مادر اسماعیل ؛ وی کنیز مصری سارا بوده است . زمانی حضرت اسماعیل را بدنیا آورد ، حضرت ابراهیم ۸۶ ساله بوده است.
۴ - قطوره مادر زمران، یُفسان، مِدان، مِدیان، یشباق، شوحا بوده است ، بعدها اسماعیل و این شش برادرش را اسماعیلیان می گویند و اعراب را از آنان دانسته اند[ ( کتاب مقد س ( گروسی ) پیدایش۱۹ :۱۷ ویکی نبشته ) ]
کتاب پنجاهه ها به روشنی اسماعیلیان را شامل اسماعیل و ۶ برادرش از قطوره دانسته، و اعراب را از آنان دانسته اند. [عاطف الزین، سمیح - داستانهای پیامبران در قرآن؛ ترجمه علی چراغی چاپ اول سال ۱۳۸۰ - انتشارات تهران - ذکر ]
با این مقدمه نوادگان مادای فرزند ابراهیم که در ۶ مدای زمان ساسانیان زندگی می کردند، پسرعموهای پیامبر ( ص ) از نوادگان قیدار ابن اسماعیل ابن ابراهیم ( ع ) با شند.
حضرات موسی و عیسی ( ع ) از اعقاب حضرت اسحاق ( ع ) فرزند ابراهیم هستند ، همانطور که حضرت محمد ( ص ) از نوادگان قیدار فرزند حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم ( ع ) می باشند . اجدادحضرت ابراهیم ( ع ) در اصل از زاگرب کردستان بوده اند در اثر تغییرات جوّی و به قول روایات سینه به سینه، برای تداوم زندگی و ادامه ی دامداری به طرف غرب فلات ایران مهاجرت کردند. وی در شهر اور یا شوش یا بابل
یا حرّان متولد شدند نام پدرش تارخ و نام مادرش امیله نام داشته است آنچه از معنای لغت ابراهیم ، که به معنی" پدر عالی" ترجمه شده ، و به ذهن متبادر می شود، وجاهت و ریشه دار بودن خانواده ی ابراهیم را به ما نشان می دهد. ابراهیم بعد از ۱۷۵ سال عمر در شهرخلیل الرحمان، در کشور فلسطین از دنیا می رود . وس ۳۳۲۳ سال بعد از هبوط حضرت آدم بدنیا آمده است.
آنطور که از فرهنگ لغت دهخدا درباره ی اعراب مستعربه بر می آید ، اعراب عدنانی از نسل حضرت اسماعیل ( ع ) هستند، [ 2]
وجالب این است که اعراب بنی ربیعه و بنی تمیم که به نوعی با ساسانیان و سوران درارتباط می باشند ، و خیلی از اعقاب بنی ربیعه در شهر نصیبین زندگی می کنند و آنها نیز عرب مستعربه هستند.
در جنگ شاپور ذوالاکتاف ساسانی پادشاه ایران با رومیان " یوبیانوس" سردار بزرگ روم، شهر نُصیبین و حومه ی آن را برای جبران خسارات خرابی های رومیان از کشور شاپور در اختیار او گذاشت، ودر ایم مورد عهد نامه ای نوشته شد. اما مردم نصیبینتا این را شنیدند به علت علاقه به آئین مسیحیت و ناخوش داشتن حکومت ایرانیان برخود ، آن شهر را ترک کردند و شاپور دوازده هزار خانواده را از اصطخر فارس و [اصفهان و و دیگر نقاط ایران] به ان شهر منتقل ساخت، و آنان را در آن شهر مسکن داد ، که فرزندان و نسل ایشان تا کنون[قرن چهارم قمری] در ان شهرند. [دینوری:ترجمه مهدوی دامغانی: ۱۳۶۸: ۷۷]
درحقیقت نصیبین کّردی در حال حاضر شهری در جنوب ترکیه است این شهر در استان ماردین ترکیه است و ۸۴ هزار نفر جمعیت دارد. در امتداد نصیبین بعد از خط مرزی ترکیه و سوریه شهر قامشلی وجود دارد که در اصل ادامه ی شهر نصیبین قدیم است و مرکز قبیله اعراب ربیعه بوده واحتمالا" هنوز در ان هستند.
برخی معتقد است که وجه تسمیه مداین ار نام مادای فرزند اسماعیل گرفته شده است. [3]
درحال حاصر در مداین قصر انوشیروان عادل و ساسانیان وجود داشته، و مرقد مطهر سلمان فارسی صحابه پیامبر اسلام ( ص ) در آنجا مدفون است. اکراد یا الوار فیلی هم در این شهر که الان جزو کشور عراق است. در حال زندگی می باشند. سالها پیش در کتاب مسعودی خواندم ، و اکنون در س
ایت هم میهن مطلب آن کتاب را باز نویسی کرده، و بابک فرزند ساسان و بعدها شاپور شاه ساسانی خود را از نسل ابراهیم اعلام کرده بود ند ، و در کنار آب زمزم اشعار و سخنانی موزون را باخود زمزمه می کند شبیه مور یاهوره که با بینی و آرام ان سخنان را زمزمه می کرده اند.
شبکه اجتماعی ایرانیان؛ در وجه تسمیه زمزم آورده است که شاپور پادشاه ایران وقتی حج گزارد، بالای چاه آمد و زمزمه ای کرد ، و زمزمه خواندن مجوس است، هنگام نماز و نیایش و غدا خوردن و شاعری عرب در این باره گفته است:
زمزمت الفرس علی زمزم
و ذاکفی سالفنها الاقدام
یعنی:
فارسیان بر زمزم، زمزمه کردند و این سنت دیرین آنها بوده است.
مسعودی گوید ؛ چشمه زمزم را از آن جهت زمزم نامیده اند ، که فارسیان در گذشته های دوربه حج می آمدند ، و آنجا زمزمه می کردند.
یاقوت حموی در کتابش به نقل ازمسعودی مورخ مشهور آورده است فارسیان عقیده دارند که از فرزندان و نسل ابراهیم خلیل الله هستند. پیشینیان آنها آهنگ بیت الله الحرام می کردند، و به عنوان بزرگداشت یاد حضرت ابراهیم ( ع ) و پیروی ازراه او و پاسداری از نژادش به طواف خانه می پرداختند. ( سایت هم میهن )
نتیجه:
آنچه مشخص است ، مادای فرزندحضرت ابراهیم ) ع ( ذکر شده است و اگر فرزند اسماعیل هم باشد، در هر صورت رگ و ریشه ی همه ی آنها به ابراهیم خلیل الله ختم می شود.
پی نوشته ها:
[1] - نقل قول شفاهی از فرشاد محمد زاده، فرهنگی فرهیخته
[2] - فرهنگ لغت علی اکبر دهخدا
[3] - همان مآخذ [1]
منابع:
ا - سایت هم میهن
۲ - دینوری، ابوحنیفه احمد ابن داود - اخبار الطوال - ترجمه دکتر محمود مهدوی دامِغانی - نشر نی - چاپ اول سال۱۳۶۶ و چاپ منبع سال ۱۳۶۸
۳ - عاطف الزین، سمیح - داستانهای پیامبران در قرآن - ترجمه علی چراغی - چاپ اول؛ انتشارات تهران - ذکر؛ سال ۱۳۸۰
۴ - قرآن مجید
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
برخی از محققان حضرت محمد ( ص ) را از نوادگان مِدای یا مادای فرزند حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم خلیل الله می دانند، [1] و برای تقیه منابع اسلامی آن حضرت را از نوادگان قیدار فرزند اسماعیل دانسته اند. آنچه از لغت ماد برمی آید ، به احتمال قوی طوایف مانایی که حکومت ماد را تشکیل دادند، و در حدود ۱۷ قرن قبل از میلاد این طایفه شکل گرفته است اطلاق می شود.
... [مشاهده متن کامل]
. برطبق سایت اسماعیلیان ؛ فرزندان حضرت ابراهیم را در دوگروه کلی تقسیم بندی کرده اند: ۱ - اسحاقیان همه از اسحاق فرزند سارا و ابراهیم می باشند ، و منابع یهودی و مسیحیت ، خداوند عهد خود را پس از ابراهیم با اسحاق بست نه با اسماعیل ، اما حقیقت ان است که ؛ خداوندنیل تا فرات را به فرزندان ابراهیم بخشیده است و تفکیک اسماعیل و ۶ برادرش از قطوره را جد اعراب و ساکن سرزمین بین النهرین می دانند ، این یک تفکیک سیاسی است و حال آنکه خداوند بطور عام این عهد و وعده را به حضرت ابراهیم فرموده است. و این عهد را شایستگان و موحدا ن و موءمنین اولاد ابراهیم کسب خواهند نمود همانطور که قرآن فرموده است ان الارض یرثها عبادی الصالحون.
زنان و فرزندان حضرت ابراهیم:
۱ - سارا ( ساره ) مادر اسحاق که ۱۴ سال بعد از تولدحضرت اسماعیل، و در صد سالگی حضرت ابراهیم ( ع ) فرزندش اسحاق بدنیا آمده است.
۲ - هاجر مادر اسماعیل ؛ وی کنیز مصری سارا بوده است . زمانی حضرت اسماعیل را بدنیا آورد ، حضرت ابراهیم ۸۶ ساله بوده است.
۴ - قطوره مادر زمران، یُفسان، مِدان، مِدیان، یشباق، شوحا بوده است ، بعدها اسماعیل و این شش برادرش را اسماعیلیان می گویند و اعراب را از آنان دانسته اند[ ( کتاب مقد س ( گروسی ) پیدایش۱۹ :۱۷ ویکی نبشته ) ]
کتاب پنجاهه ها به روشنی اسماعیلیان را شامل اسماعیل و ۶ برادرش از قطوره دانسته، و اعراب را از آنان دانسته اند. [عاطف الزین، سمیح - داستانهای پیامبران در قرآن؛ ترجمه علی چراغی چاپ اول سال ۱۳۸۰ - انتشارات تهران - ذکر ]
با این مقدمه نوادگان مادای فرزند ابراهیم که در ۶ مدای زمان ساسانیان زندگی می کردند، پسرعموهای پیامبر ( ص ) از نوادگان قیدار ابن اسماعیل ابن ابراهیم ( ع ) با شند.
حضرات موسی و عیسی ( ع ) از اعقاب حضرت اسحاق ( ع ) فرزند ابراهیم هستند ، همانطور که حضرت محمد ( ص ) از نوادگان قیدار فرزند حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم ( ع ) می باشند . اجدادحضرت ابراهیم ( ع ) در اصل از زاگرب کردستان بوده اند در اثر تغییرات جوّی و به قول روایات سینه به سینه، برای تداوم زندگی و ادامه ی دامداری به طرف غرب فلات ایران مهاجرت کردند. وی در شهر اور یا شوش یا بابل
یا حرّان متولد شدند نام پدرش تارخ و نام مادرش امیله نام داشته است آنچه از معنای لغت ابراهیم ، که به معنی" پدر عالی" ترجمه شده ، و به ذهن متبادر می شود، وجاهت و ریشه دار بودن خانواده ی ابراهیم را به ما نشان می دهد. ابراهیم بعد از ۱۷۵ سال عمر در شهرخلیل الرحمان، در کشور فلسطین از دنیا می رود . وس ۳۳۲۳ سال بعد از هبوط حضرت آدم بدنیا آمده است.
آنطور که از فرهنگ لغت دهخدا درباره ی اعراب مستعربه بر می آید ، اعراب عدنانی از نسل حضرت اسماعیل ( ع ) هستند، [ 2]
وجالب این است که اعراب بنی ربیعه و بنی تمیم که به نوعی با ساسانیان و سوران درارتباط می باشند ، و خیلی از اعقاب بنی ربیعه در شهر نصیبین زندگی می کنند و آنها نیز عرب مستعربه هستند.
در جنگ شاپور ذوالاکتاف ساسانی پادشاه ایران با رومیان " یوبیانوس" سردار بزرگ روم، شهر نُصیبین و حومه ی آن را برای جبران خسارات خرابی های رومیان از کشور شاپور در اختیار او گذاشت، ودر ایم مورد عهد نامه ای نوشته شد. اما مردم نصیبینتا این را شنیدند به علت علاقه به آئین مسیحیت و ناخوش داشتن حکومت ایرانیان برخود ، آن شهر را ترک کردند و شاپور دوازده هزار خانواده را از اصطخر فارس و [اصفهان و و دیگر نقاط ایران] به ان شهر منتقل ساخت، و آنان را در آن شهر مسکن داد ، که فرزندان و نسل ایشان تا کنون[قرن چهارم قمری] در ان شهرند. [دینوری:ترجمه مهدوی دامغانی: ۱۳۶۸: ۷۷]
درحقیقت نصیبین کّردی در حال حاضر شهری در جنوب ترکیه است این شهر در استان ماردین ترکیه است و ۸۴ هزار نفر جمعیت دارد. در امتداد نصیبین بعد از خط مرزی ترکیه و سوریه شهر قامشلی وجود دارد که در اصل ادامه ی شهر نصیبین قدیم است و مرکز قبیله اعراب ربیعه بوده واحتمالا" هنوز در ان هستند.
برخی معتقد است که وجه تسمیه مداین ار نام مادای فرزند اسماعیل گرفته شده است. [3]
درحال حاصر در مداین قصر انوشیروان عادل و ساسانیان وجود داشته، و مرقد مطهر سلمان فارسی صحابه پیامبر اسلام ( ص ) در آنجا مدفون است. اکراد یا الوار فیلی هم در این شهر که الان جزو کشور عراق است. در حال زندگی می باشند. سالها پیش در کتاب مسعودی خواندم ، و اکنون در س
ایت هم میهن مطلب آن کتاب را باز نویسی کرده، و بابک فرزند ساسان و بعدها شاپور شاه ساسانی خود را از نسل ابراهیم اعلام کرده بود ند ، و در کنار آب زمزم اشعار و سخنانی موزون را باخود زمزمه می کند شبیه مور یاهوره که با بینی و آرام ان سخنان را زمزمه می کرده اند.
شبکه اجتماعی ایرانیان؛ در وجه تسمیه زمزم آورده است که شاپور پادشاه ایران وقتی حج گزارد، بالای چاه آمد و زمزمه ای کرد ، و زمزمه خواندن مجوس است، هنگام نماز و نیایش و غدا خوردن و شاعری عرب در این باره گفته است:
زمزمت الفرس علی زمزم
و ذاکفی سالفنها الاقدام
یعنی:
فارسیان بر زمزم، زمزمه کردند و این سنت دیرین آنها بوده است.
مسعودی گوید ؛ چشمه زمزم را از آن جهت زمزم نامیده اند ، که فارسیان در گذشته های دوربه حج می آمدند ، و آنجا زمزمه می کردند.
یاقوت حموی در کتابش به نقل ازمسعودی مورخ مشهور آورده است فارسیان عقیده دارند که از فرزندان و نسل ابراهیم خلیل الله هستند. پیشینیان آنها آهنگ بیت الله الحرام می کردند، و به عنوان بزرگداشت یاد حضرت ابراهیم ( ع ) و پیروی ازراه او و پاسداری از نژادش به طواف خانه می پرداختند. ( سایت هم میهن )
نتیجه:
آنچه مشخص است ، مادای فرزندحضرت ابراهیم ) ع ( ذکر شده است و اگر فرزند اسماعیل هم باشد، در هر صورت رگ و ریشه ی همه ی آنها به ابراهیم خلیل الله ختم می شود.
پی نوشته ها:
[1] - نقل قول شفاهی از فرشاد محمد زاده، فرهنگی فرهیخته
[2] - فرهنگ لغت علی اکبر دهخدا
[3] - همان مآخذ [1]
منابع:
ا - سایت هم میهن
۲ - دینوری، ابوحنیفه احمد ابن داود - اخبار الطوال - ترجمه دکتر محمود مهدوی دامِغانی - نشر نی - چاپ اول سال۱۳۶۶ و چاپ منبع سال ۱۳۶۸
۳ - عاطف الزین، سمیح - داستانهای پیامبران در قرآن - ترجمه علی چراغی - چاپ اول؛ انتشارات تهران - ذکر؛ سال ۱۳۸۰
۴ - قرآن مجید
"هوزمونن ها یا جلالون های رومشکان"
نویسنده : احمد لطفی
هوزمونن ها در حدود ۵ یا ۶ نسل است که از سمت هلیلان و زردلان و شاید حواشی اسلام آباد غرب به
رو مشکان آمده اند.
در این مهاجرت چهار برادر به نامهای زیر بوده اند و الان هرکدام یک خاندان باجمعیت مشخص هستند.
... [مشاهده متن کامل]
۱ - محمد بگ ( ممی بگ یامهمی بگ ) ، که برخی از آنها دارای شهرت رحمانی هستند.
۲ - رشید بگ ؛ که دارای نام خانوادگی و شهرت قنبری می باشند.
۳ - قمر بگ یا قنبر بگ، که اعقاب وی در آبادی خر سر بابا زید زندگی می کنند.
۴ - همی بگ؛ ایشان بلاعقب هستند و به اصطلاح محلی اُجاق کور هستند.
شجره ی یکی از اعقاب رشید بگ هوزمانن عبارت است از ؛
باقر و داود هردو فرزندان حاج صید محمد فرزند مشهدی گیالی ( علیرضا ) فرزند قمرالی ( قنبر عالی ) فرزند رشید بگ می یاشند.
فرزندان قمرالی ( قنبر عالی ) عبارتند از :
۱ - گیالی ( گداعلی ) یا علیرضا
۲ - حاجیه زرکه ( زربانو )
فرزندان گدالی یا علیرصا عبارتند از:
۱ - آغابانو
۲ - حاج صید محمد
۳ - دولت بانو
۴ - گل خانم ( نام پسرش علی قاسم )
۵ - ننه خانم
۶ - طلا
فرزندان حاجی زرکه ( زربانو ) عبارتند از :
۱ - علی امرایی
۲ - کامران
۳ - زیبا ( آغا زیبا )
۴ - خانمی
۵ - سهراب
کرم امرایی نیز پسر دولت بانو دختر گیالی می باشد.
علی امرایی سهرابوند پسر گل خانم و شاید نوه حاجیه زرکه می باشد.
نویسنده : احمد لطفی
هوزمونن ها در حدود ۵ یا ۶ نسل است که از سمت هلیلان و زردلان و شاید حواشی اسلام آباد غرب به
رو مشکان آمده اند.
در این مهاجرت چهار برادر به نامهای زیر بوده اند و الان هرکدام یک خاندان باجمعیت مشخص هستند.
... [مشاهده متن کامل]
۱ - محمد بگ ( ممی بگ یامهمی بگ ) ، که برخی از آنها دارای شهرت رحمانی هستند.
۲ - رشید بگ ؛ که دارای نام خانوادگی و شهرت قنبری می باشند.
۳ - قمر بگ یا قنبر بگ، که اعقاب وی در آبادی خر سر بابا زید زندگی می کنند.
۴ - همی بگ؛ ایشان بلاعقب هستند و به اصطلاح محلی اُجاق کور هستند.
شجره ی یکی از اعقاب رشید بگ هوزمانن عبارت است از ؛
باقر و داود هردو فرزندان حاج صید محمد فرزند مشهدی گیالی ( علیرضا ) فرزند قمرالی ( قنبر عالی ) فرزند رشید بگ می یاشند.
فرزندان قمرالی ( قنبر عالی ) عبارتند از :
۱ - گیالی ( گداعلی ) یا علیرضا
۲ - حاجیه زرکه ( زربانو )
فرزندان گدالی یا علیرصا عبارتند از:
۱ - آغابانو
۲ - حاج صید محمد
۳ - دولت بانو
۴ - گل خانم ( نام پسرش علی قاسم )
۵ - ننه خانم
۶ - طلا
فرزندان حاجی زرکه ( زربانو ) عبارتند از :
۱ - علی امرایی
۲ - کامران
۳ - زیبا ( آغا زیبا )
۴ - خانمی
۵ - سهراب
کرم امرایی نیز پسر دولت بانو دختر گیالی می باشد.
علی امرایی سهرابوند پسر گل خانم و شاید نوه حاجیه زرکه می باشد.
"درسی از مجلس ترحیمی در لرستان"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در سحرگاه روز پنجشنبه مورخ ۳خرداد ماه سال ۱۳۹۷ شمسی و هشتم رمضان سال ۱۴۳۹ قمری، مردی ازتبار لر بزرگ و ایل چهار لنگ بختیاری، به نام حاج ایرج برادران بعد از عمری خدمت و دوستداری از اهلبیت عصمت ( ع ) و به عبارت امروزی از پیر غلامان امام حسین ( ع ) که فردی متدین و اهل مسجد و ایمانداری بودند، دیده از جهان فرو بست.
... [مشاهده متن کامل]
وی و پدرش سالها پیش درشهرستان خرم آباد مرکز استان لرستان رحل اقامت گزیده بودند. آنها و بستگانشان در این شهر نسبتا" بزرگ برای خاص و عام شناخته شده بودند. خدمات حاج صادق برادران و فرزندانش که همه اهل فضیلت بودند، در ذهن معمرین و فرزندان جامعه ی خرم اباد بیادگار مانده است.
حاج ایرج برادران فرزند حاج صادق برادران ، نظامی برجسته و مردمدار در خرم آباد لرستان بودند، که به مام وطن عمری را خالصانه خدمت نموده است . نگارنده، آنطور که از مراسم ترحیم حاج ایرج برادران متوجه گردید، خاندان برادران ؛ اصالتا"اهل مسجد سلیمان بوده اند . آنها مردمانی بزرگوار و لُر منش هستند، که در عزاداری برای مُردگانشان بسیار عاطفی و نُمادین عمل می کنند. هرچند اعقاب حاج ایرج برادران با قرائت قرآن در مسجد و زیارت عاشورا در منزلشان سنن اسلامی را کاملا"رعایت کردند . اما اقوام خاندان برادران در مراسم تشییع جنازه به رسومات محلی بختیاری نیز مبادرت ورزیدند .
نگارنده بر طبق آنچه که در سال ۱۳۹۵ شمسی، د ر حواشی دانشگاه آزاد اسلامی مسجد سلیمان، از آن منطقه لُر بزرگ دیدم ، هنوز تآثیرسوز و گداز مصیبت دیدگان ، در جانم باقی مانده است
. مردم عزادار مسجد سلیمان در آن روز و مراسم استقبالشان از آمبولانس حامل جنازه، که گویا جوانشان در راه اهواز تصادف کرده بود . در این مراسم ساز و دهل عزا و چاوش و عزایی غم افزا برگزار بود، و لرهای مسجدسلیمان توسط جوانانشان چند ها تیر هوایی با برنو و تک لول به فضا پرتاب کردند اشک و آه و گریه و رقص و حرکاتی عجیب که خواهر و برادران ونزدیکان آن جوان ناکام، که گویا نامزد هم داشته ، در حد چند دقیقه با غم وزاری و موسیقی غمناکی که برگزار شد، این مراسم چنان گیرا و تآثیر گذار بود که بنده و همسرم نیز که در حاشیه ی آن خیابان نظاره گر این مراسم بودیم انگار عزای اقوام درجه اول خودمان بود، که ما نیز در این مراسم غم انگیز ، واقعا" های های گریه می کردیم. نوشتن عواطف مردم استقبال کننده ، در این عزای غم انگیز و خالصانه، قلم و بیان از نوشتن و گفتنش عاجز و ناتوان است.
نگارش آن دلشکستگی و حالت رقت انگیز خواهران و بستگان آن جوان مسجد سلیمانی، و توصیف چنان وضعیتی با قلم و بیان ممکن نیست.
با توجه به رسم مسجد سلیمانی ها که ملاحظه شد ، خاندان برادران نیز که وابسته به چنان مردمی بوده است،
در روز تشییع جنازه ی مرحوم حاج ایرج برادرن ، باتوجه به این که ماه رمضان بود، ولی مردم لرستان و اقوام با حضورشان شکوهی مضاعف به مراسم داده بودند.
ما بعد ازاقامه نماز ظهر وعصر؛ از شهرستان دره شهر با خانواده به سمت خرم آبادحرکت کردیم، در آن روز مهندس عباس دیرکوند فرزند مرحوم کدخدا کمر خان دیرکوند از طایفه شادیوند نیزکه از خوبان روزگار و ا ز همشهریان و اقوام مردمدار مان بودند، با همسرش ، بعداز قرائت نماز ظهر و عصربه طرف خرم آباد حرکت کرده بودند ، و در وقت مقرر در مراسم ترحیم حاج ایرج برادران شرکت کردند.
آنطور که اقوام حاضر در مراسم تشییع جنازه حاج برادران تعریف می کردند ، خویشاوندان بختیاری ایشان؛ برمبنای رسم عزاداریشان تمام حاضران در مراسم را در قبرستان خضر خرم آباد تحت تآثیر قرار داده بودند .
اکثر مردم خرم آباد هم سنگ تمام گذاشته بودند، تا آنجا که مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان لرستان حاج حمید رضا حنان، وبرخی از روحانیون و کسبه و فرهنگیان و دوایر دولتی و نظامی و انتظامی و نهادها و اُرگانها و . . . . در این مراسم با شکوه به چشم می خوردند.
طبق دیدگاه شواهد عینی؛ در مراسم خاکسپاری مرحوم حاج ایرج برادران، تشییع جنازه ای بسیار با شکوه و با کثرت جمعیت ، در جریان بوده است. این نوع خاکسپاری، باحضور گسترده ی مردم، ریشه در مردمداری و تقوا و دلبستگی حاج ایرج برادران به خداوند سبحان و اولیاء الله و اهلبیت عصمت ( ع ) داشته است . تا آنطور در ماه رمضان، باهوای نسبتا" گرم در روز جمعه ساعت ده و نیم تا نزدیک ساعت دو بعد از ظهر این مراسم ادامه داشته است.
برای مرحوم حاج ایرج برادران این یک افتخار و امتیاز ویژه است، که در روز پنجشنبه ا ز دنیا بروی، و روحت به ملکوت اعلی مسکن گزیند، و در روز جمعه جسمت در دل خاک جابگیرد .
بر طبق روایات مذهبی؛ شخصی که در این ایام از دنیا برود ، و بمیرد، حسابرسیش سبک ( و با دیده ی اغماض ) ، و فشار قبرش نیز کم خواهد بود.
در بعد از ظهر روز جمعه
ساعت ۵ تا۶:۳۰ ، مراسم ترحیم حاج ایرج برادران ، در مسجد شهید آیت الله مدنی برقرار بود. مردم دسته دسته و برخی نیزبطور فردی در مراسم فاتحه خوانی شرکت می کردند، و به بازماندگان و فرزندان اهل علم و ادبش تسلیت می دادند.
فردی موءمن و لاغر اندام که عبائی بر روی کت و شلوارش پوشیده بود، نیز بر پشت میز و صندلی ای در مسجد نشسته بود، واطلاعیه های افراد و نهادها و مدارس و دوستانی که بطور کتبی رحلت و فقدان این مرد بزرگ را به باز ماندگان تسلیت گفته بودند را قرائت می کرد.
حاج ایرج برادران که از خانواده ای ریشه دار بودند. گذشته از انجام کار و فعالیت برای امرار معاش خانواده ، وی دارای صفت بخشندگی بودند و تا آنجا که می توانست صله ی ارحام بجا می آورد ، و برای مراسم عاشورای حسینی گوسفند قربانی می کرد و در راه خدا و اهل بیت عصمت ( ع ) خیرات می داد.
ایشان در خدمت عزاداران حسینی بود، و فردی اهل مسجد و عبادت و بندگی خدا بودند . از سعادت ایشان همین بس که در منزلی نسبتا" بزرگ ، وبا همسایگانی خوب و فاصله ی منزلش تا مسجد نیز کم بوده است. خداوند همه ی این نعمتها را به ایشان عنا یت کرده بود. و از حاج ایرج برادران فردی خود ساخته و نیکوکار و متدین بار آورده بود . این مرد بزرگ به رفاه خانواده اهمیت می داد ، و باهمسر بزرگوارش توانست فرز ندان شایسته ای را تحویل جامعه بدهند.
در ساعت ۵ بعداز ظهر روز جمعه ، که بازماندگان در ضلع شرقی مسجد شهید آیت الله مدنی، به صف ایستاده بودند مردم در مسجد حضور می یافتند و با قرائت حمد و سوره برای شادی روح حاج ایرج برادران فاتحه می دادند. . ودر هنگام خارج شدن از مسجد ، به بازماندگان سر سلامتی می دادند، وبا جملاتی مانند ؛ خداوند رحمتش کند، خدا اورا بیامرزد، شریک غمتان هستیم ، خودتان سلامت باشید ، دنیا همین است، و دنیا زاد و مُرد می باشد، و. . . . ابراز همدردی می کردند.
دراین مراسم بسیاری از قاریان قرآن و مداحان اهل بیت ( ع ) حضور داشتند، و افرادی از آنها قرآن تلاوت کردند و اشعاری غم انگیز و نهایتا" روضه ای مختصر را بیان کردند .
در خاتمه این مراسم رئیس دفتر آیت الله سید حسن خمینی ، که از همکاران جناب آقای سیاوش برادران از فرزندان شایسته ی حاج ایرج برادران بودند ، به ایراد سخنرانی پرداختند. در ابتدا اساس روزه را رعایت تقوا و رسیدن به رشد و تعالی و کمال انسانی، و بجا آوردن شکر برای داشتن همه ی نعمتها و برخورداریها اعلام فرمودند سپس به بیاناتی از پیر فرزانه ی انقلاب اسلامی امام امت، خمینی بت شکن ( ره ) و دکتر شریعتی و علامه شهید مرتصی مطهری پرداختند. وی ایمان داری را نشانه ی شجاعت انسان ، وسلامت فردی و اجتماعی، و تقویت مکارم اخلاق می دانستند. انسان با عبادت کردن، و رعایت تقوا موجب تقویت صلح و امنیت ودوست داشنن دیگران می شود. در حقیقت هرچه برای خود بخواهد برای دیگران نیز آنرا می خواهد. وی مهار نفس را تقوا پذیری و پیروی از هوای نفس را تقوا گریزی بیان می کردند. بعد از اتمام سخنرانی حاضران در مجلس به درب منزل حاج ایرج برادران رفتند . پلاکاردهای فراوانی بر درب منزل چسبانده بودند و همه حکایت از ابراز همدردی و عرض تسلیت اقوام و دولتمردان و نهادها و ارگانها و آشنایان به بازماندگان بودند.
وقتی که همه ی افراد از مسجد به درب منزل حاج برادران رسیدند، آنها با قرائت حمد و سوره و عرض تسلیت مجدد به بازماندگان ، پراکنده شدند و برخی هم که همسرانشان در مراسم بودند، آنها را فرا می خواندند و باخود به منازلشان می رفتند.
"روزه داری به معنای واقعی"
آنچه از قرآن برمی آید ، استعینوا بالصبر و الصلوه؛[1] برای خودسازی و حیات طیبه و رستگاری و سلامتی ، باید از صبر و نماز کمک گرفت، در اینجا مفسران صبر و استقامت را روزه معنا کرده اند، [2]
... [مشاهده متن کامل]
به عبارت قرآنی ، ای اهل ایمان، در پیشرفت کار خودصبر و مقاومت پیشه کنید، و به ذکر خدا و نماز توسل جوئید، که خدا یاور صابران است. [سوره ی بقره آیه ی ۱۵۳ - ترجمه ی آیت الله محمد رضا قمشه ای ]
در اینجا منظورِقرآن کمک گرفتن از نماز و روزه است ، که موجب تقویت بنیه ی روحانی و توانمندی و مقاومت در برابر سختی ها و مشکلات می شود.
حضرت علی ( ع ) ، برای رفع مشکلاتش از نماز کمک می گرفت. [3]
امام صادق در تفسیر آیه ی ۱۵۳ سوره ی بقره، صبر را روزه معنا کرده است، ودر این راستا فرموده است؛ صبر همان روزه است، هر وقت حادثه ای برای کسی پیش آمد، روزه بگیرد، تا خدا آن را بر طرف سازد. [۴]
سخن گفتن از نماز و روزه آسان است ولی انجام آنها با آداب و رسومش از جمله حفظ زبان و صیانت نفس و حضور دل و قلب ، وذهن و عقل، و دارا بودن نیت خالص و دوری گزیدن از غیبت و کلام ناروا در انجام نماز و حرکات و سکنات برای روزه دار، بسیار سخت و مشکل است.
خداوند سبحان ؛ درقرآن مجید ، سوره ی بقره ، آیه ی ۴۵ فرموده است:
از صبر و نماز کمک بجوئید، و آن بسی سنگین است، مگر برای خشوع پیشگان.
روزه را باید از کودکی آرام آرام با کله گنجشکی هم شده، تکرار کرد، معنا و مفهوم ذهنی و عملی آن را از متولیان امور دینی و مذهبی و خانواده و مدرسه شناخت، و درک نمود.
روزه گرفتن با توجه به سختی هایش؛ ولی در ماه رمضان، که شیطان در زنجیر است و ما روزه داران میهمان خداوندیم ، خالق حکیم نیز به ما یاری و صبر و نشاط لاز م را عنایت می فر ماید.
روزه دار در دنیای فردگرای امروز، ما رابه جمع گرایی و یاد دیگران دعوت می کند. دعاهای بعد ازنماز ماه مقدس رمضان، همه برخیر و تندرستی و میهمانداری و نجات مشکل داران و رستگاری و نجات گرفتاران و . . . . اشاره دارد.
روزه دار واقعی هیچگاه به فخر فروشی و غیبت و خود بزرگ بینی، و تفرقه و. . . . مبادرت نمی ورزد.
روزه داران واقعی اهل نماز و انفاق و میهمانداری و مردمداری و صبر و صفای باطن هستند. افرادی که در نوجوانی و کودکی تمرین روزه گرفتن داشته اند، بهتر می توانند روزه بگیرند و روزه گرفتن در ماه مبارک رمضان برایشان آسانتر خواهد بود.
روزه دار واقعی چشم و دلش پاک است، زبان روزه دار به الفاظ زشت و گناه آلود نمی چرخد. در این ماه بهار قرآن است ، و خیلی از افراد قرآن قرائت می کنند، و خاصان روزگار در قرآن تدبر می کنند. درک معنای قرآن را برسطحی نگری ترجیح می دهند. دراین ماه مهربانی و همدلی و خیر خواهی نسبت به همدیگر بیشتر می شود.
عملکرد غلط هر انسان مذهبی در چنان ماه هایی بیشتر از سایر ماهها افراد را از دین و گرایشات مذهبی گریزان و بدبین می نماید. بنابراین تعامل منطقی با مردم و امر به معروف به غیر از زبان کاربرد بیشتری داشته و دارد.
برخی از افراد، به بهانه ی روزه نگرفتن، و یا به خاطر این که توان روزه گرفتن ندارند، و یا تنبلی و بی توجهی نشان می دهند، رفتار غلط خود را توجیه می کنند ، مثلا" می گویند خدابه نماز و روزه ما احتیاج ندارد . ما هم نماز وروزه بجا نمی آوریم ، در حالیکه ما برای آرامش و کسب مقاومت و توانایی و شکوفایی ذهن و وارستگی جسمی و روحی، و دیگر خواهی و همدردی با همنوعان و دانستن حال تشنگان و گرسنگان در موعد روزه داری، شایسته است به این امر مهم بپردازیم، و موقع افطار نیز زبان تشکر از حق برای نعمتهایش با دل و جان ادا گردد.
انسان روزه دار سلامتی کسب می کند همانطور که پیامبر اسلام فرمودند؛ " صوموا تصِحوا" یعنی روزه بگیرید تا سالم باشید . برخی شبیه یهودی ها که برای نگرفتن ماهی در شنبه به شکلی بچگانه کلاه شرعی درست کردند ، یعنی خواستند فرمان خدا را اجرا نکنند ، وبه اصطلاح کلام و دستور حق را دور بزنند ، ولی خداوند که از نیتشان باخبر بود، رفتار آنها را محکوم کرد، و آنها را برای عبرت مسخ نمود.
عده ای دروغهایی سرهم می کنند ، تا روزه نگیرند ، وگاه خود را به تمارض می زنند. جمعی نیز با ماشین از حد ترخص در حواشی شهرشان نزدیک اذان به بیرون می روند ، بعد می گویند روزه را بخوریم گناه نیست. چون از حد ترخص گدشتیم . و با رفتاری اینچنینی سعی در مقابله کردن با دستور خداوند را دارند. در حالیکه بجای این رفتار کودکانه، و خود فریبی، بهتر است، روزه بگیرند، ویا طبق کتب رساله های عملی، قضا ی آن رابجا آورند ، و اگر توان روزه گرفتن ندارند، ونمی توانند روزه بگیرند، کفاره ی آن را بپردازند، و در آخر اگر فقیرند با خدا مصالحه نمایند و عذر خواهی و استغفار نمایند. این جرمش کمتر است، تا بخواهی بازعم خود خدا را گول بزنی.
در خاتمه ماه رمضان برای مسلمین واقعی ماه گش
ایش روزی ، ماه خود سازی و ماه درک معارف و کسب علم و دانش است همانطور که در حدیث قُدسی داریم ، خداوند به حضرت موسی ( ع ) فرموده است ؛
من کسب علم و دانش را در " گرسنگی و تلاش" قرادادم، ولی مردم با "شکم سیر" دنبال آن می گردند.
سعدی شیرازی هم در این باره فرموده است:
اندرون از طعام خالی دار
تا درآن نور معرفت بینی
تهی از حکمتی به علت آن
که پُری از طعام تا بینی
پی نوشته ها
۱و۲و۳و۴ - سایت خبر گزاری مهر - گروه دین و اندیشه
منابع:
۱ - قرآن مجید با ترجمه الهی قمشه ای
۲ - نهج الفصاحه
۳ - سایت گنجور - گلستان سعدی؛ باب دوم در اخلاق درویشان - حکایت۲۲
۴ - مطالعات و مشاهدات میدانی نگارنده
الشتر از لحاظ امکانات مادی نسبت به خیلی از شهرها غنی است و ظرفیتهای قابل قبولی دارد ، اما آنچه الشتر را می رنجاند پایین نگه داشتن سطح فکر هاست متولیان ترویج و آمو شهای مختلف برای پیشر فت اقتصادی و فرهنگی مردم تلاش نمی کنند و اگر نطارت دقیقی نباشد اکثر کارکنان فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی به وظایفشان در قبال مردم به نحو شایسته انجام نمی دهند . مخصوصا" کلاسهای تر ویجی بسیار ضعیف است و بیسوادی در جامعه به چشم می آید . و جاده اای بین مزارع آنها باریک و حادثه خیز است . همین نکته بیانگر طمع ورزی و رفتار صد توسعه است زیرا راه ها یکی از زیر ساختهای توسعه می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
http://kassitkhabar. ir/lorestan/society/10880 - سیمره. html
سنت مصالحه، سنتی نیکو
احمدلطفی - مدرس دانشگاه پیام نور بدره������ �
ما انسان ها در زندگی فردی و اجتماعی خود، گاهی دچار عدم تعادل در رفتار می شویم، و بنا بر دلایلی از جمله خشم و شهوت و حب مال و جاه، افرادی دست به انجام جرم وخطا می زنند و در این راستا هنجارها و قوانین و ارزش های رایج جامعه را نادیده می گیرند� .
... [مشاهده متن کامل]
رعایت و عدم رعایت قواعد اجتماعی، انسان ها را به دو دسته کلی تقسیم می کند، یک دسته افراد قانون گرا که معمولاً بر مبنای فطرت الهی و انجام اعمال وکردار نیک و رفتار مورد تأیید انبیاء و متون مذهبی دین مبین اسلام عمل می نمایند، و بطور نسبی، هم که شده، رفتار و کردارشان در قالب هنجارها و الگوها و ارزش های دینی و اجتماعی است و دسته دوم افرادی هستند که به هنجارها و ارزش های جامعه، عمل نمی کنند و مرتکب گناهانی از قبیل قتل و زنا و دزدی و. . . . می شوند. این نوع گناهان قصاص و مجازات وجریمه شامل شان می شود.
برای حفظ تعادل و صلح در جامعه، و رفع و رجوع کردن مسائل و مشکلات جامعه، با توجه به دستورات خداوند که از طریق وحی برای انبیاء ارسال می کرد، انبیاء نیز مردم را از حد و حدود و مجازات جرایم آگاه می کردند وگاهی نیز حقوقدان ها و عقلاء قوم و دانایان جامعه قوانینی وضع می کردند تا صلح نسبی در بین مردم حکم فرما شود و خون بس، � یکی از آن قوانین عرفی در غرب کشور ایران خصوصاً ایلات لک و لر وکرد� است، که� از قدیم برای جلوگیری از تداوم جنگ و خونریزی و لجاجت و فتنه و شر ایجاد و وضع شده است، این قانون عرفی راه حلی منصفانه برای طرفین متخاصم است.
درگذشته های نه چندان دور عرف مردمداری و طایفه داری بر این استوار بود که با خون بس، مسئله را به صلح وسازش بکشانند و از خونریزی بیشتر جلوگیری نمایند، همان افراد معتمد و ریش سفیدان متدین، با رایزنی و ارشاد وخواهش، از قصاص جلوگیری می کردند و خانواده قاتل با دادن دیه و یا خواهر یا دختر و یا دختر عمو و یا دختری از بستگانشان به یکی از بستگان نزدیک مقتول، سعی درپایان دادن به خشونت و خونریزی بودند، این رسم سال ها در لرستان و ایلام و به احتمالی، تمام غرب کشور، به اجرا در می آمد و زمانیکه این وصلت صورت می گرفت، خانواده قاتل تنبیه و مطیع می شد، و این ازدواج اجباری تشفی دل سوخته ی صاحبان دم بود و هشدار و عبرتی برای دیگران بود که خطای بزرگی از دست و عملشان اتفاق نیفتد، که به چنین عواقبی دچار شوند. آن زمان ها دست قاتل را می بستند و بر روی لباس هایش کفن می پوشیدند و کاردی هم به گردنش می آویختند و اضافی طناب دستان بسته، � را بدست دو یا سه تا از بزرگان یا حاجیان و ریش سفیدان میانجیگر می دادند، تا آن را بدست رهبر صاحبان دم بدهد، که آن رهبر یا عفو می کرد و دست قاتل را آزاد می کرد و کارد را که گاهی در سینی ای قرار داشت به یکی از میانجیگرها و یا همراهان می داد لذا روبوسی و ناهار مفصلی که برای سران و جماعت خیلی از طوایف به هزینه ی خانواده قاتل تدارک یافته بود تناول و صرف می شد و قاتل که بخشیده شده بود زندگی آرام خود را در روستا یا ایل و یا در جای دیگر ادامه می داد. گاهی هم صاحب دم با همان کارد مراسم قصاص را به جا می آورد که این نوع برخورد از مردمان پایبند عهد و وفا بندرت و حتی می شود اذعان نمود که هیچگاه صاحب دم اینطوری قصاص نمی کرد، این حرکت نمادین که قاتل با دست بسته وکارد وکفن شده حکایت از عجز، تسلیم و آگاه به خطای خود شده است، و الان می گوید یا عفو کن و یا مرا بکش، این رسم جزو امر به معروف ودرست است، زیرا از طریق غیر خونریزی مسئله و مشکل و فتنه و اختلاف حل شده است. متون دینی ما هم، برای جلوگیری از چنین حوادث تلخی با بیان مبارزه با نفس و صبر و تحمل و قانون عفو و رحمت و گاه قصاص و جهاد� موضوع را پیش بینی و دستورات لازم را به پیامبرش ابلاغ کرده است تا پیامبر و جانشینانش و بعد علما این نکات را به مردم آموزش دهند.
در ضرب المثل ها و متون ادبی ما هم مهربانی و گذشت و ترحم، و نیکوکاری بسیار آمده است تا آنجا که وقتی ایرانیان خصوصاً ساکنان غرب کشور و به ویژه زاگرس نشینان حاشیه �کور کوه� وقتی ضحاک مرداس مار بر دوش را به اسارت در آوردند در شهر سیمره یا ماداکتو شادی و مهربانی کردند و قتل عام ضحاک را با� این پیروزی بزرگ جشن گرفتند و آن مهرک نشینان با خانواده های داغدیده بر اثر میهمان نوازی و مهربانیشان تا مدت ها نام شهر را مهرگان کده می گفتند و تا امروز هم ثابت شده است که خاکش دامنگیر است، از طرفی این مجرم خطرناک را شهر به شهر گرداندند و فریدون گاوسواردر کوه دماوند او را مجازات کرد.
طور مثال نیکی هیچ وقت گم نمی شود ، �اِرحَم ، تَرحَم� یعنی رحم کنید تا به شما رحم شود، مهربانی کن تا مهربانی بینی، و � تونیکی بکن در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز� و به قول معصوم ( ع ) لذتی در عفو است، در انتقام نیست. پیامبر اسلام نیز در حدیث ۲۲۲۵ نهج الفصاح
ه فرموده است: ألا اخبرنا بأفضل من درجه الصیام و الصلاه والصدقه؟ صلاح ذات البین فإن فساد ذات البین هی الحالقه. ترجمه: آیا به چیزی با فضیلت تر از نماز و روزه و صدقه ( زکات ) آگاهتان نکنم؟ آن اصلاح میان مردم است، زیرا تیره شدن رابطه بین مردم ریشه کن کننده دین است.
قرآن حکیم درباره ی تشویق افراد به عفو با عزت، در سوره بقره آیه ۱۷۸ فرموده است؛ . . . . . . . چون صاحب خون ( صاحب دم ) از قاتل که برادر [یا خواهر] دینی اوست بخواهد درگذرد، بدون دیه و یا بگرفتن دیه کاریست نیکو. . . . . . . این آیه، عفو وگذشت به ویژه در حال قدرت وتوانائی بر انتقام و مجازات را می ستاید و [خداوند] برکسانی که در حال قدرت وتوان، ازحق خویش می گذرند و با بزرگواری چشم بر مجازات می بندند، آفرین می فرستد، و آن را بعنوان امری معروف و هنجاری پسندیده و نیکو مورد تشویق قرار می دهد.
�نوشته شده در چهارشنبه ششم بهمن ۱۳۹۵
اشتراک گذاری '4_6042054443191501792. docx'
http://loor. ir/news/64 - feily/6465 - ایل - سوره - میری - سوره - مهری - یا - سرخه - مهری. html
به فریاد معلمان رسیدگی کنید؟
معلم راهنمای بشر است . همه مشاغل نیازمند آن است که معلمی آن فن و دانایی راآموزش داده باشد. معلم مدرس علم و اخلاق هردو می باشد عده ای بر آن هستند تا معلم را بکشند و قدرتش را به صفر برسانند . شخصی دانا می گفت؛ عده ای برعلیه معلمان متحد شدند، و معلم را کشتند، چون می خواهند خودشان هم خودکشی کنند.
... [مشاهده متن کامل]
جامعه ای که معلم را خوار و زبون و بی مقدار می کند ، از هویت انسای و واقعی خویش خارج شده است و کارها را در آینده به افرادی می خواهند بسپارند ، که معلم شایسته و دلسوز را درک نکرده اند، و با کم سوادی و با گرفتن مدارک جعلی کار و زندگیشان را آغاز کنند، چنین افراد بیسواد و ضد معلم، درحقیقت به کاری که ناپخته در آن مشغول می شوند، به زیان خود و جامعه اش گام بر می دارد . آنها مانند راننده ی پایه ی سوم ضعیفی است، که سکان و فرمان یک ماشین سنگین را به اوسپرده اند تا در جاده ای غیر استاندارد رانندگی و هدایتگری نمایند. درواقع چنین رانندگانی خود و دیگران را به کشتن می دهد.
وای برما ؛ به زودی فراموش کردند معلمها و دانشجویان تربیت معلم ها و دانشسراها همان هابودند که انقلاب کردند صف دشمن شکن آنها و شاگردانشان لرزه بر اندام ساواک و موساد و سیا و دولتمردان ایران آن روزگار و استعمار گران خارجی می انداخت . معلمها نبودند که فرمانداریها و بخشداری ها و گاه اکثریت مجلس را می چرخاندند. یادشان رفته علی اکبر پرورش معلم و بعدها وزیر آموزش و پرورش در علنی ترین صحنه ها برعیه طاغوتیان چه می گفت ، نکند معلم را جاده صاف کن خود برای براریکه نشستن فرض کرده بودند ، معاذالله . به قول مرحوم امام بت شکن و راحل انقلاب اسلامی؛ اگر خلیج فارس برای ایران نا امن باشد برای تما م دنیا نا امن تر خواهد بود . و د رآنجا باتمامیت دنیای استکبار خواهیم جنگید ( نقل به مضمون )
انقلاب اسلامی وامدار معلمان و دانش آموزان این کشور بوده و هست . از مسئولان تقاضا دارم به معلمان در تمام زمینه ها رسیدگی کنند نگذارید احساس مرگ و پیری و روز مرگی و فقیری نمایند . دود این کار که معلم را حقیر بشماریم و به وضعیت زندگی آنها و فرزندانشان توجه نکنیم، به چشمان افراد و مسئولان ذیربط خواهدرفت. واگر معلم و تعلیم و تربیت در این کشور بمیرد، آنها که می توانستند کاری انجام دهند ؛ و کوتاهی کردند ، باید تقاص این جفا کاری را در دنیا و آخرت پس دهند.
معلم موتور انقلاب اسلامی است موتور را خاموش و دچار نقص فنی نکنید ، زیراکه همه ی سرنشینان صدمه خواهند دید.
معلم آنقدر فضیلت دارد که اگر بلغزد برایش ماهیان دریا و حشرات زمینی طلب بخشش و استغفار می کنند ( یستغفر له هوام الارضو حیتان البحر )
"سفری کوتاه به پشتکوه"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در روز پنجشنبه ، به تاریخ سیزده اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۷ شمسی، و ۱۶ ماه شعبان سال ۱۴۳۹ هجری قمری ، بعد از خوردن ناهار و انجام یکسری فعالیتهای عرفی - اجتماعی در ساعت پنج و سی دقیقه بعد از ظهر به سمت امامزاده ناصرالدین محمد ( ع ) در غرب پهله زرین آباد، حرکت کردیم.
... [مشاهده متن کامل]
در آن بعد ازظهر روز پنجشنبه، غرش رعد و برق آسمان و بارش شدید باران بهاری در جریان بود، البته در این ده روز اخیر، وجود بارانهای پیاپی، گیاهان و درختچه ها را حسابی شستشو داده بود.
درختان بلوط و سایر درختان کبیر کوه نشاطی تازه یافته بودند.
مزارع گندم و جو ، در زمینهای دیمی ، در مسیر روستاهای غربی شهرستان آبدانان یعنی روستای گندآب و انجیره و تختان و . . . . . همگی رمقی تازه به تن و ساقه ی نیم مرده ی آنها تزریق شده بود گویی ایام اواخر زمستان خود را دوباره به پیشکوه ( دره شهر و سیمره ) و پشتکوه ( آبدانان و میمه و زرین آباد ) نمایان کرده بود . در مسیر جاده ی بین راه ، سر سبزی و نشاط و مردم شادان و امیدوار به چشم می آمدند. گله دارها در اطراف جاده چادرهایشان دیده می شد و زن و بچه هایی هم در محوطه و کُرِنگ آن چادرها در حال فعالیت و مرتب کردن امور بودند ، تا صاحب گله یا چوپانشان گله ها را به آغل گوسفندان بیاورند.
ماشین پراید شیری رنگ که پسرم مهندس میثم لطفی هدایت فرمان آن را بدست داشت ، به علت بارندگی با سرعت مطمئنه در حرکت بود، و نگارنده و سایر سر نشینان ماشین از طبیعت بکر و مناظر مسحور کننده ی مسیر جاده
لذت می بردیم و از سر سبزی و طراوت محیط به وجد آمده بودیم.
دربین راه از امامزاده سید اکبر تختان و سید فلک الدین گوراب وسید حسنی ابن سید فخرالدین و امامزاده سید فخرالدین ابن موسی الکاظم عذر خواهی می کردیم، و زیارت آنها را به یاری خدا به زمان برگشت حواله می دادیم، چون در آن زمان هوا در حال گرگ و میش و کم کم داشت تاریک می شد، و ما عزم را جزم کرده بودیم که امشب به زیارت حضرت امامزاده ناصرالدین معروف به ناصر الدین جن گیر، برویم.
برطبق باور مردم و تجربه ی چندصدساله، آن امامزاده شفا بخش امراض روحی و روانی بوده، و هست.
بعد از سالها آرزو داشتم امشب در جوار این امامزاده زیارتی و دعایی و ذکری و نهایتا" یک شب را در ضلع غربی بارگاهش در چادری که با خود برده بودیم بخوابیم. همین که وارد محوطه ی پائینی امامزاده شدیم و به عبارت دیگر به مقصد رسیدیم ، حدود چهارصد ماشین از انواع و اقسام مدلها در حال رفتن و آمدن و تعداد زیادی هم ماشینهایشان را پارک کرده بودند و زن و مرد و کوچک بزرگ در حال زیارت و رفت و آمد به طرف ماشینها بودند.
برخی از زائران، و سایلی که همراه آورده بودند بر دوش می کشیدند ، وبرخی هم در سرویسهای بهداشتی درحال وضو گرفتن بودند.
انسان از این همه محبت مردم به این امامزاده در دل شب، تعجب می کرد. البته این امامزاده محوطه اش هم بربالای تپه در نزدیک روستای سادات ناصر الدینی، و حضور شوهانها ( ایل شوهان ) و طوایف مختلف شهرهای استان ایلام با اهل بیتشان در این شب جمعه و عبادت و راز و نیاز و مناجات آنها جلوه ی معنوی خاصی به این نقطه از استان ایلام داده بود.
مردم استان ایلام دوستدار اهل بیت عصمتند، و از شیعیان دو آتشه ی کشور بزرگ ایران هستند.
امامزاده سید ناصر الدین محمد ( ع ) و برادرش سید سرو الدین محمد ( ع ) یا سید صرف الدین محمد ( ع ) از نوادگان حضرت موسی الکاظم ( ع ) برای تبلیغ دین اسلام و مذهب تشیع ، به پشتکوه و منطقه شوهان کنونی در غرب بخش زرین آباد ، می آیند. فرد نانجیبی امامزاده ناصرالدین را شهید می کند و گویا برادر بزرگش را هم بعد از مدتی شهید می کنند. گویا جنازه ی سید صرف الدین را به عراق کنونی می برند. برادر زاده های سید ناصرالدین محمد ( ع ) در بین شوهان و سوره میری می مانند و با آنها خویشاوندی می نمایند و تولیت آن آستانه را به عهده می گیرند. و بر طبق شجره ای که در مرقد مطهر امامزاده ناصرالدین محمد ( ع ) نگارنده مطالعه نمود، سلسله نسب آن حضرت با ۱۷یا ۱۸ نسل به امام هفتم شیعیان جهان می رسد. و این نکته می رساند که در قرن هفتم قمری امامزاده وارد پشتکوه می شوند.
آنچه مسلم است ، فردی که امامزاده سید ناصرالدین محمد ( ع ) از نوادگان امام موسی الکاظم ( ع ) را شهید می کند اعقابش حال و روز درستی ندارند، ولی امامزاده روز به روز بر وجاهت و رونقش افزوده می شود. و مریدانش با تمام وجود او را دوست دارند، و زائرانش هم رو به فزونی است.
در این سفر معنوی ، با فردی از طایفه ی بلوچ از ایل شوهان آشنا شدم وی جد دور خود را سرباز شلی می دانست ، که از بلوچستان یا حواشی هندوستان و شرق ایران قدیم آمده است. و اعقابش تیره یا طایفه ی بلوچ را تشکیل داده است. ( الله اعلم )
درهمان شب بافردی از تیره ی سادات ایل شوهان به نام سید روح الله موسوی اشنا شدم وی جد خود را حمزه ی کبیر فرزند موسی الکاظم ( ع ) می دانست، که مرقد مطهرش در نزدیک آستان عبدالعظیم حسنی است. وی گفت ؛ ما فقط در خدمت امامزاده ناصرالدین محمد ( ع ) به عنوان متولی خدمت کرده ایم . وی گفت؛ شجره نامه اش با ۳۹ نسل به امام موسی الکاظم ( ع ) می رسد.
در محوطه ی امامزاده که گشت و گذار می کردم، با دو تا از فرهنگیان ارزشمند استان ایلام برخورد کردم. آنها مشغول بحثی اجتماعی بودند ، من هم با کمی مکث در کنار انها در بحث شرکت نمودم در ابتدای آشنایی خود را به همدیگر معرفی کردیم. یکی از آن فرهنگیان که سخنور و در حال سخن بود، نامش علی باژن بود، و قیافه ی محکم ش مانند معنای فامیلیش یعنی کَلِ کوهی ، ساده و راستین به چشم می آمد. وی اهل مهران بود ، واز تیره ی کلیوند ایل شوهان بودند، وقتی معنی کَلَی وند پرسش کرد م ی گفت ، کلیوند ، خلاصه ی کولیوند است. ما با زیدهای دره شهر و بدره، فامیل هستیم و حاتمی کیاها از فامیلهای درجه اول شان هستند . استادرمصان پیری را که از اقوام سببی اش بودند ، را نیز می شناخت. از فحوای کلام این معلم دریافتم که ایل شوهان اتحادیه ای است که ربط زیادی با ایل باستانی سوره میری دارند ، و اگر تیره هایی هم از چهار لنگ امده باشند ، همه به هم در شیعه گری و ساسانی بودن به هم وابسته است. سادات وابسته ی ناصرالدینی هم که در ملک شوهان و سوره میری قدیم هستند، باهم قرابت سیاسی و مذهبی دارند.
تیره ی صفر لکی و شرف و کاوری وبن ریزی و همه از نوادگان بهرام گورند، وبه ایل سوره میری وابسته اند. تیره ی بلوچ و سادات و کرهر و قیطول و کلیوند و فلک همه اتحادیه ی شوهان هستند. آنچه بنده از سخنان علی باژن فرهنگی شایسته متوجه شدم، برخی تیره های سوره میری در مهران نیز وجود دارد و ایلامی ها و مهرانی ها و ایل شوهان بعد سایر شهرها علاقه و وابستگی شدید ی به این امامزاده دارند و در آن شب جمعه، غوغایی از حضور گسترده ی زوار بود. خدا را باید شاکر بود که این امامزاده، و امثال جایگاه امن مردم مشتاق اهل بیت هستند . و با دعا و نیایش و درخواستهایشان از امامان و امامزاده ها به یک آرامش روحی و روانی و تبادل فرهنگی و آشنایی بیشتر مردم با همدیگر می شود. تاریخ ایلام در سینه ی خانواده ها و بزرگان تیره ها و طوایف ایلام می باشند، که ما از آن غفلت کرده ایم.
معلم فرهیخته ی دیگر خود را طاووسیان معرفی کرد، وی خود را جزو ایل پنج ستون می دانست و پنج روستای چالسرا و مهدی آباد و هفت چشمه و بانقلان و ده بالا راقدیمترین ساکنان شهرایلام می دانست. وی اصالتا" جزو ملکشاهی بود ، و ساکن چالسرا و با کلانتر بارانی مدیر کل سابق آموزش و پرورش استان ایلام بود و بنده گفتم شما درسته خواهر زاده ی وره میری های چالسرا هستید ولی تمام تیره های ملکشاهی جزو ایل باستانی سوره میری هستند. وی هم گفت از گردنه ی اسد آباد همدان به این طرف فامیل و همدین هستند . ایشان گفت؛ درطول تاریخ اول به لکها ستم کردند و انها را پراکنده کرده اند ، بعد لرها و سپس کردهای شیعه بوده است. استانهای کرمانشاه و همدان و لرستان و قسمتی از خوزستان و کردستان همه قرابت فامیلی بالنسبه نزدیک دارند. در ان شب از محضر ان دو معلم دانا فیض بردم.
صبح روز جمعه، بعد از خواندن نماز و زیارت مجدد مرقد مطهر حضرت ناصر الدین محمد ( ع ) متوجه شدم برخی از زوار که چادر نیآورده بودند ، زنان و دختران در بخش زیارتگاه زنان و مردان و پسران در قسمت زیارتگاه مردان شب را بیتوته و خوابیده بودند.
در هنگام زیارت با شخص خوش سخنی همکلام شدم ، که تجارب و مطالعات تاریخی خوبی داشت . ایشان پیرمردی نورانی و بزرگوار به نام حاج علیرصا هژبری از تیره یا طایفه ی صفرلکی بودند. تیره صفر لکی جزیی از اتحادیه ی شوهان، و وابسته به ایل باستانی و پراکنده ی سوره میری می باشند.
در مصاحبه ای که با حاج هژبری داشتم، وی اعلام کرد سوره میری ایل بسیار بزرگی بوده است که در ایران و عراق و ترکیه پراکندگی دارد. وی ارادت قلبی به اهل بیت عصمت دارند ، و در روز پنجشنبه و جمعه ، به زیارت امامزاده ناصر الدین محمد ( ع ) با خانواده آمده بودند. ایشان گفتند ، این امامزاده نوجوانی سیزده ساله بوده است و خودش از معمرین سادات ساکن حاشیه ی امامزاده ناصر جن گیر شنیده است که سادات متولی امامزاده، در قالب بابا بزرگه و بابا کوچکه از نسل سید سرو الدین هستند. ایشان ایل و اتحادیه شوهان را از ایل باستانی سوره میری جدا نمی داند . اتحادیه شوهان عبارت است از :
۱ - صفرلکی
۲ - کاوری
۳ - شرف
۴ - کلیوند
۵ - فلک
۶ - کَلهَر
۷ - بلوچ
۸ - قیطول
۹ - سادات سرو الدینی و . . . .
شجره نامه ی حاج علیرضا هژبری:
دوتا از فرزندان حاج علیرضا به نامهای مسعود و سعید میباشند . چنانچه شجره را از فرزندانش شروع کنیم ، شجره عبارت است از:
مسعود و سعید هردو فرزند حاج علیرضا فرزندرضا فرزند صیدعلی فرزند ملا رستم ( ملا روسم ) فرزند رمکه فرزندعلی کرم خاپه . . فرزند صفرلکی . . . فرزند کدخدا آئینه . . فرزند سوره میر . . . فرزند سنباد فرزند بهرام گور می باشند.
صفرلکی ها ی ایلام داری فامیلیهای ساده میری و سوره میری نژادو هژبری و کرمی و علی کرمی و ساغری و. . . می باشند.
داودعلی کلهر از نوادگان علی کرم خاپه است ، چون علی کرم خاپه مدتی قهر می کند دربین دلفانها یا کلهرها می رود، با دختری از کلهر ازدواج می کند ، و صاحب فرزند می شود. بچه ها دربین کلهر ها می مانند ، و برخی از آنها از جمله داودعلی به مدارج بالایی در ابعاد مختلف سیاسی و اقتصادی و. . . می شوند . حاج علیرضا هژبر ی می فرمود، از نوادگان پدر جدش علی کرم خاپه که دربین کلهرها بوده، فردی آمده پی زده است که ما ازنسل صفرلکی های سوره میری هستیم. پس با این شواهد سخن سوره میری های چالسرا درست در می آید ، که داودعلی کلهر را اصالتا" سوره میری می دانستند.
ملا روسم ( ملارستم ) شاعر و همشیره ی خان بوده است. وی غزلی یا قصیده ای بازبان لکی در مدح زیبایی حمیده زن حسینقلی خان والی می سراید .
حمیده دختر لطفعلی بالاوند و بسیار زیبا بوده است.
حمیده دلفان از خان والا همسرش می خواهد ، شاعری بیاورد تا از جمال وی شعری بسراید . حسینقلی خان می فرستد، ملا روسم ( رستم ) را می آورند ملا رستم در سن پیری کور بوده، به همشیره اش حسینقلی خان می گوید ؛ حمیده را من قبلا" دیده ام ، همانطور زیبا مانده یا زیباتر شده است خان دستور می دهد سه صندلی بیاورند یکطرف خودش در وسط حمیده و در یکطرف هم ملا رستم می نشیند. خان می گوید سرو صورت و سربند و بازوی اورا دست بکشد و برایش شعری بسرا ید ، حمیده خانم می گوید شعرت هم باید لکی باشد . ملا رستم در حضور همشیره اش بانو حمیده را لمس می کند و برایش شعری می سراید که یک بیت از آن به شرح زیر است؛
دلفان دِتَکَه زلفیل تو ای شکل دو ماره
مستحفظ اَو خال و خط و گنج عُذاره
حاج علیرضا در زمانی که سوره میری ها بهر دلیلی دچار زوال و مهاجرت و پراکندگی شدید شده اند و از کبکه و دبدبه ی آنها در جنوب غربی ایران و شرق عراق کاسته می شود، این بیت شعر را که از گذشتگان به صورت سینه به سینه برجای ماند و گویی بد خواهان ایل را بهتر می شناخت. و در این باره زیاد سخن نگفت . و با این شعر بدبختی یک تبار بزرگ مانند سوره میری را به بیوفایی و غداری دنیا منتسب نمود.
اگر از سوره مهری نمانده نژاد
که دنیا بود آفتِ خانه زاد
ساعت ده و بیست دقیقه از حاجی هژبری خدا حافظی گرفتیم، وبر طبق عهدی که روز قبل کرده بودیم ابتدا به زیارت امامزاده سید ابراهیم ابن امام باقر و خواهرش بی بی زینب وفرزندش سید محمد رفتیم ، در انجا در قبرستان نزدیک امامزاده قبور عمده متعلق به نوروز وندها و قطب الدینها و سادات ابراهیمی بود . در گشت و گذاری کهدر قبرستان نمودم برای سادات دره شهری مدفون در قبرستان فاطمه دادم از جمله سید نور الدین حسینی و سید فتح الله حسینیو جمعی از وابستگانشان فاتحه قرائت کردیم. البته در ان قبرستان، قبوری از طوایف مارگیر و مفروند و زرگوش و جوقلی و باپیروند و. . . ملاحظه شد. مارگیرها گویا ازدزفول به منطقه پشتکوه آمده اند.
نوروز وندها و باپیروندها و قطب الدین ها از شعبات ایل باستانی سوره میری هستند.
سادات سید ابراهیمی از سادات بزرگواری هستند ، که در روستای بردی و در خوزستان و دره شهر و فرهاد آباد و دهلران سکونت دارند.
این سادات در هر کجا از دنیا بروند ، آنها را به درب گنبد امامزاده سید ابراهیم ( ع ) می آورند . از سال ۱۳۹۵ شمسی برخی از سادات سید ابراهیمی ساکن دره شهر و حومه را در گلزار شهدای قلعه گل دفن کرده اند.
بعداز زیارت امامزاده های گلزار سید ابراهیم ( ع ) به زیارت امامزاده سید فخر الدین ابن امام موسی الکاظم ( ع ) رفتیم. این امامزاده کرامات فراوان دارد از جمله دزدان را مجازات می نماید. و خادم امامزاده سید فخرالدین چند کرامت از آن را برایم نقل کرد. این امامزاده بدست گوران کرند گاو سوار شهید می شود. گویا از طایفه کچل بوده اند . ( الله اعلم بالصواب )
بعد از زیارت امامزاده فلک الدین ( ع ) از نوادگان امام موسی الکاظم ( ع ) که در تپه ای زیبا در جنوب روستای گوراب که همگی از طایفه ی پاپی هستند ، پاپی یعنی افرادی که پیرو و شیعه و پا بر پای بزرگان شیعه می گذارند.
بعد از زیارت سید فلک الدین ( ع ) به طرف منزل حرکت کردیم و در کوه میانه وار ناهار خوردیم و در ساعت پنج بعد از ظهر به منزلمان در شهرستان دره شهر رسیدیم.
انسان چگونه موجودی است؟
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
برخی انسان را موجودی می دانند که ازماده ی نسیان گرفته شده است یعنی؛ انسان موجودی بازیگوش و غافل و فراموشکار است .
... [مشاهده متن کامل]
عده ای نیز انسان را موجودی می دانند که زود با محیط زندگی فردی و اجتماعی ماءنوس می گردد. یعنی انسان از ماده ی اُنس می آید.
ارسطو انسان را موجودی سیاسی می داند .
کارل مارکس انسان را موجودی اقتصادی می دانند.
عرفا انسان را موجدی عاشق می دانند.
فلاسفه انسان را حیوان ناطق و خردمند می پندارند .
پیامبر ( ص ) انسانها را سه دسته می داند کسانی که گوش به حرف حق می دهند و آن سخنانرا در مغز فرو می نمایند، وبه عبارت امروز ی ان را جاسازی و فایل بندی می کنند ، و آن سخن را هیچگاه فراموش نمی کنند.
گروه دوم سخن حق را می شنوند و زود فراموش می کنند به عبارت دیگر سخن حق رااز یک گوش می شنوند ، و از گوش دیگر فراموش و بیرون می کنند.
گروه سوم هم اصلا" حرف حق در گوششان فرو نمی رود .
در جای دیگر پیا مبر ( ص ) افراد را به دانا و عالم و دانش آمو ز و دانشجو و طرفدار دانش که هرسه گروه مورد تآیید بوده، ولی افرادی که جزو این سه گروه نیستد آنها را مانند انعام بل هم اضل می داند. یعنی گروه چهارم گمراه هستند و مقامشان از حیوان پائین تر است.
روحانیون هم انسان را موجودی بین نور و لجن و بین مسیر خاک تا افلاک می دانند .
قران هم انسان را موجودی عجول و کنود و در درد و رنج آفریده شده می داند. در عین حال خداوند، حقیقت اورا بهتر می شناسد و به فرشته ها می فرماید . من چیزی در خلقت این موجود ( آدم ) می دانم که شما نمی دانید و در آیه ای دیگر می فرماید و لقد کرمنّا بنی آدم ، یعنی همین انسانی که به تعبیر حضرت علی ( ع ) اولش نطفه و آخرش جیفه ( مُردار ) است، را اشرف مخلوقات عالم می داند.
انسان ها مسا فران ابدیت هستند، و دانایان و عبادت کنندگان و به زبان قرآنی ان اکرمکم عند الله اتقیکم، اینها مورد تآیید خداوند هستند .
قران کور و بینا و دانا و نادان و . . را در بعد معنوی مساوی نمی داند .
از دید دانشمندی مانند آلکسیس کارل ،
انسان موجودی ناشناخته و پیچیده است قبل از ایشان مولانا جلال الدین محمد بلخی در باره ی شناخت انسان می فرماید؛
هر کسی از ظن خود شد یار من
وز درون من نجست اسرارمن
درجای دیگر می فرماید؛
مازدریائیم و دریا می رویم
ماز بالائیم و بالامی رویم
قران هدف خلقت بشر راعبادتگری و حق شناسی انسان می داند. ( ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون )
در سیر و سیاحت و حرکت بشر خاکی که از ملکوت به زمین تبعید شده است ، و با مرگش به ملکوت عروج خواهد کرد.
شاعر گوید؛
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند در بدنم
نتیجه آنکه انسان به تعبیر حضرت علی ( ع ) شخصیتی چند بُعدی است ، وفقط جِسم کوچکی نیست بلکه در او دنیاها نهفته است یعنی خالقش خداوند با دستوراتی که در کتب آسمانی خصوصا" قرآن بعنوان کاملترین کتاب و دستوراتی که برای انسانها فرستاده است، سعادت آنها را تاءمین می کند ، توجه و تدبر در قرآن و از دید ما شیعیان گذشته از قرآن به مفسران و عالمان عامل به این کتاب یعنی معصومین ( ع ) نیز توجه باید داشت.
ائمه ( ع ) و عالمان تا ظهور امام واجب الاطاعه حضرت مهدی ( عج ) الگوهای حسنه برای انسانیت هستند. امید است با استفاده از علوم معنوی ، صفات و استعدادهای انسانی خود را شکوفا سازیم.
،
"هوزمونن های رومشکان"
نگارش : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در شهرستان رو مشگان به مرکزیت چغابل، طوایفی چند در قالب امرایی و سهرابوند و سوری و پایروند و بازوند و. . . وجود دارند ، که قبلا" در زمان قاجاریه و ابتدای سلسله پهلوی جای ایلات سلسله و دلفان از جمله کولیوندها و یوسفوندها و. . . را می توان نام برد. هوزمانن ها یا عثمانوندهای رومشگان چهار تخمه می باشند ، یعنی فردی که از جلالوند یا هوزمانن آمده است دارای چهار پسر به نام های زیر بوده است؛
... [مشاهده متن کامل]
۱ - محمی بگ ( محمد بگ ) جد رحمانی های رومشکان
۲ - رشید بگ جد قنبری های رو مشگان
۳ - قمر بگ ( قنبر بگ ) جد آبادی خر سرهای بابا زید
۴ - همی بگ ( امید بگ ) که بلا عقب بوده و کسی برجای ایشان نمانده است و بر طبق ادبیات محلی اجاق کور بوده است.
خاندان رشید بگ:
رشید بگ از مردان بزرگی بوده است، که در زمان خویش از وجاهت و ثروت و بزرگواری ای قابل قبول برخوردار بوده است، تا آنجا که حاج مقصود علی سوره میری از رجال نامی سیمره و الشتر، برای پسرش لطفعلی، دختر رشید بگ هوزمونن رابه نام تُنِکَه ( شکر ) به همسری بر می گزیند.
حاج مقصودعلی سوره میری از نزدیکان ناصرالدینشاه و حسینقلی خان والی بوده است، و در آن زمان در سیمره و الشتر جزو بزرگان پیشکوه و پشتکوه به حساب می آمده است. وی دوست نزدیک نورمحمد خان کولیوند بوده است.
رشید بگ با توجه به تحقیقات نگارنده چهار دختر و یک پسر به نام قمرالی ( قنبر علی ) داشته چهار دخترش را به خانواده های اصیل شوهر داده است که محقق فقط نام محلی دو تا از آنها را می داند یکی چرمله و دیگری تنکه ( شکر ) البته از اعقاب یکی از دخترانش در روستاهای مهتابی یا بان باباجان در حاشیه جنوب شرقی پل گاو میشان افراد متشخصی بوده است، که نگارنده؛ دقیق نام و شهرت آنها را نمی داند، ولی در کودکی نسبت فامیلی آنها را شنیده بود. ( الله اعلم بالصواب )
فرزندان قمرالی ( قنبرعالی ) :
ا - حاجی گیالی ( علیرضا )
۲ - حاجیه زرکه
۳ - مادر کرم عموزاده، که مادر پدر جعفر عمو زاده است.
فرزندان گیالی ( علیرضا ) قنبری:
۱ - حاج صید محمد
۲ - دولت بانو
۳ - طلا ( طلا بانو )
۴ - ننه خانم
۵ - گل خانم
۶ - آغابانو
فرزندان حاجیه زرکه:
۱ - علی امرایی
۲ - کامران
۳ - سهراب
۴ - زیبا ( آغا زیبا )
۵ - خانمی
پسران حاج صید محمد قنبری عبارتند از :
۱ - باقر قنبری
۲ - داود باقری
خاندان رشید بگ ، خصوصا" نوه های ارزشمندش گیالی ( علیرضا ) و حاجیه زرکه وارث زمینهای زیادی در چیابل رومشکان بودند ، و در اصلاحات ارضی جماعتی می خواستند به زور آنها را تصاحب کنند ، مشهدی گیالی زیر بار زور گویی نرفت ، گرچه یکی از دوستانش نیز در این راه کشته شد ، ولی تسلیم نشد ، بلکه خوانین طرهان و کوهدشت با کدخدامنشی مسئله را فیصله می دهند. خاندان رشید بگ از خاندانهای مشهور و خوشنام هستند. اعقاب ایشان با خویشاوندیهایی که در رومشکان و پلدختر و کوهدشت و سیمره ( دره شهر ) و. . . سایر نقاط همجوار انجام داده اند ، الان یکی از خاندانهای ریشه دار هستند . افسوس که اعقاب سایر دختران رشید بگ ، احتمالا" ریشه ی مادری خود را فراموش کرده اند یا بزرگترها ریشه ی مادریشان در ۱۵۰ سال اخیر نگفته اند ، و اقوام از حال و روز هم خبر ندارند. البته این شیوه ی زندگی طبیعی است فقط اهل تاریخ به این نسبتها اشاره و مطالبی را برای آیندگان ثبت و ضبط می نمایند . وگرنه همه ی بشریت با هم از یک ریشه هستند.
به هرصورت که به اعضای این خاندان توجه و دقت می کنیم، آنها افرادی متشخص ، زحمتکش ، و درستکار و با وقار و اهل خردورزی و دارای کمالات انسانی و اخلاقی می باشند.
امید است اقوام و بزرگانی که از خاندان رشید بگ هوزمونن که الان جزو اتحادیه امرایی هستند و با لهجه ی شیرین لری رومشگانی تکلم می نمایند، اطلاعاتی دارند، نگارنده را در شناخت بهتر و بیشتر این مردم شایسته یاری نمایند.
پژوهشگر؛ پیشاپیش از همکاری کنندگان نهایت تشکر را دارد.
اژرعیت لغزین اژ آقا بخشین
ایمه خطا کار تونین سیفالدین
این بیت در گفتمان و التماس دعا با امامزاده سید سیف الدین محمد نوه ی حصرت امام موسی الکاظم ( ع ) در دهستان ارمو شهرستان دره شهر
میباشند
ایمه خطا کار تونین سیفالدین
این بیت در گفتمان و التماس دعا با امامزاده سید سیف الدین محمد نوه ی حصرت امام موسی الکاظم ( ع ) در دهستان ارمو شهرستان دره شهر
میباشند
"نامگذاری مسیر دره شهر تا آبدانان"
نویسنده: احمد لطفی
اگر اعلام شود، قدیمی ها سنجیده تر فکر می کردند، برخی فوری موضع می گیرند ، در عصر ارتباطات و سیستم الکترونیک و دیجیتال قرار داریم کارها و فعالیتهای ما سنجیده تر است، وچرا بیخود پرت و پلا می گوئید و اظهار نظر می نمائید. نگارنده معتقد است مهندسی که پل گاومیشان را با کمک یارانش در دوران شاپور شاه ساخته است دقیقتر و کم پیچتر به راه مواصلاتی بین سیمره و شاپور خواست را دراتصال مناطق دوطرف رود به همدیگر در مهندسی سازه به کار رفته است.
... [مشاهده متن کامل]
در زمانهای قدیم که ما طفل بودیم راه کوهستانی و مالرو بین دره شهر و آبدانان درهر تپه ای نام بخصوصی داشت و مسافران خاطرات و ایاب و ذهاب خود را برمبنای ان نامهای قدیمی و جا افتاده برای همدیگر تعریف می کردند ولی امروزه از اسامی قدیم خبری نیست و در دنیای جدید هم تابلو و نامگذاری جدیدی صورت نگرفته است. یکی از بچه های آبدانان که محل کارش در دره شهر بود و گاه خانواده اش نگران می شدند که الان کجایی چرا دیر رسیده ای ، می گفت پیچهای جاده ی دره شهر نامگذاری نیست و برای خانواده متوجه شوند مجبور بودم از تنها نام شناخته شده بگویم بالاتر از آهن ربا یا پائین تر از آهنربا هستم. اما در قدیم کوه ها و چشمه ها و گردنه ها نام داشتند، در ابتدا تنگه ی دره شهر ، سرآو، پیر جافر، چال چزیلک ، پلنگ او خرسآو ، شالی مُرده، داره حُیلَّه ، و. . . . اما این جاده، پیچهای مختلف دارد و نیاز به نامگذاری می باشد تا بومیان و شهروندان و توریستها و میهمانهای فصل بهار و گردشگران حداقل برای نوشتن خاطرات خود و یا به همراهانشان که دیر تر حرکت کرده اند ، چگونه آدرس و نشانی بدهند . از مسئولین محترم تقاضامندم تپه ها و پیچهای جاده ی کبیر کوه را نامگذاری نمایند تا شهروندان و افراد سر در گم نمانند . حتی الامکان نامها را با تابلوهایی مشخص و نامگذاری نمایند. پیشاپیش از همکاری و مساعدت مسئولان متشکرم
" من افسرده ام"
دلم، ذوق زندگی ندارد
پای همت و تلاشم پیاده است.
درگذر روزگار، وِردِ زبانم ای کاش، و ای دریغاست
ای ناجی؛ دستم را بگیر
که این دست ناتوان است،
و مردم او را به حساب نمی آورند
... [مشاهده متن کامل]
بکُش بت درونم را
و اصلاح کن درون و برونم را
به نظم در آور رفتار ناموزونم را
و برمن بپوشان لباس تقوا را
وبنشان مرا بر مرکب نور
تا درخت خزان زده ی زندگیم جوانه زند
دلم، ذوق زندگی ندارد
پای همت و تلاشم پیاده است.
درگذر روزگار، وِردِ زبانم ای کاش، و ای دریغاست
ای ناجی؛ دستم را بگیر
که این دست ناتوان است،
و مردم او را به حساب نمی آورند
... [مشاهده متن کامل]
بکُش بت درونم را
و اصلاح کن درون و برونم را
به نظم در آور رفتار ناموزونم را
و برمن بپوشان لباس تقوا را
وبنشان مرا بر مرکب نور
تا درخت خزان زده ی زندگیم جوانه زند
این سرنوشت تلخی است . . .
احمدلطفی - دره شهر
" سرمای سرد "
سرما زوزه کشان ؛
برلبان رنجیده ی برف،
طوفانی شلاق می زند
رهگذر خسته ی کوهستان
در میش و گرگ اول شب
... [مشاهده متن کامل]
به امید کلبه ی ناپیدا از برفش
گامها را با تردید و ضعف بر می دارد
کور سوی چراغ ده
در میان دشت ؛
پائین تر از کوه ،
به شکل شبه ای ،
از دور خودنمایی می کند
مسافر خسته بدنبال آذوقه ای
امروز به دل کوه زده بود.
باد و برف و بورون
و
سوز سرمای زمستان
امانش را بریده بود
تنها و دست خالی
در اسارت زوزه ی باد وتندر
هوش از سر مسافر پرانده بود
حیوانات کوچک جنگل
دلشان برای مسافر می سوخت
باخود می گفتند ؛
از این شب سرد برفی و کولاکی،
عمر این مسافرگرفتار شده در سرما امشب به سر خواهد آمد
و این سرنوشت تلخی است . . .
احمد لطفی - دره شهر
" به کجا باید بروم "
به کجا باید بروم که بگیرند دستم را
جز تو کسی نمانده که گیرد دستم را
مرا دریاب، سیه رو و محتاج ونالانم
ایّام عمر چنان دهانم را کوفته است
که دندان ریخت و سیه شد استخوانم
غم و رنج چنگ زده به اعصاب داغانم
دریاب مرا که رسواومحتاج آن آستانم
در این دنیای دون و پر شرّو شورآدمها
به کنج اتاقی سرد، تنها و ژولیده افتادم
اگر آن یار دیرینه مدد نرساند برمن بیمار
رسوا و انگشت نمای خلایق شوم بی یار
بارالهادستم بگیر ازاین منجلاب گمراهی
که خوار شدم بدست کینه ورزان عدوانی
احمد لطفی - دره شهر
" به کجا باید بروم "
به کجا باید بروم که بگیرند دستم را
جز تو کسی نمانده که گیرد دستم را
مرا دریاب، سیه رو و محتاج ونالانم
ایّام عمر چنان دهانم را کوفته است
که دندان ریخت و سیه شد استخوانم
غم و رنج چنگ زده به اعصاب داغانم
دریاب مرا که رسواومحتاج آن آستانم
در این دنیای دون و پر شرّو شورآدمها
به کنج اتاقی سرد، تنها و ژولیده افتادم
مددگر نرسد، ناامید و افسرده به زندانم
اگر آن یار دیرینه مدد نرساند برمن بیمار
رسوا و انگشت نمای خلایق شوم بی یار
بارالهادستم بگیر ازاین منجلاب گمراهی
که خوار شدم بدست کینه ورزان عدوانی
احمد لطفی - دره شهر
" این همه عاقل "
درمیان این همه عاقل
منم دیوانه ای لا یعقل
کار از کار گذشته و ندارم چاره
برحال مجنونانی چومن
گریه باید کرد
و
دم به دم در زیر این طاق کبود
هوار و ناله براین بیچارگی نمود
برمن و این پریشانحالان سرگشته
استغاثه و دعا پیش خدا باید کرد
دراین اوضاع نابسامان قمر در عقرب
جمعی طغیان کرده اند چون مرحب
مردی چوعلی کجاست؟تاکشد مرحب
من دیوانه اکنون بسان بیماری زارم
ازفقر به کنجی افتاده ام و نالانم
باطنم خراب و درد آلود ز بدبینی
کجاروم؟تاعلاجم کند طبیبی روحانی
احمدلطفی - دره شهر
ای دونالد ترامپ مرد دیوانه
کل خلیج فارس ملک ایرانه
ای دونالد ترامپ مرد دیوانه
خزرتا خلیج فارس مرز ایرانه
" تکرارم نکنید"
مرا تکرار نکنید
آشوب و دلهره فزونی می یابد
جوهره ی وجود مرا با غم سرشته اند
غم در این روح سرگردان متجلی است
مرا به نسیم و طوفان نسپارید
که غم هایم بنیان زندگی را
ازجا می کَنَد.
ودر گسنره زمین،
درخت غم می روید .
احمد لطفی - دره شهر
"مِردِن ها ریمو"
وه راگه ی مچیم نا دیاریه
سرای خاموشان وه تنیائیه
وه قوری مچیم تاریک سرایه
جای مل و موران بسه زوانه
وه حکم خودا لشمونه میرن
ای کل له شل سخونه میلن
ای مردم برزخ هایی نووامو
ارگن بچیمودوزق مآو جامو
مردم وه خدا مردن ها ریمو
بو دُریس بچیم خطا نکیمو
احمد لطفی - دره شهر
" زتدگی بی تو"
بی تو زندگی چه سخت است
وقتی خود را بی تو می کنم
دلهره و اضطراب و نا امیدی
سر تا سر وجودم را می گیرد
زیبایی زندگیم د ر زیر آسمان
بسته به توجه و نگاه توست
اگر این توجه تو به من نبود
تاکنون فسرده و مرده بودم
ظُلُمات است هر کجا بی تو
روشنایی است هر کجا با تو
دل به یادت به وجد می آید
درتخته بند وجودم مهر توجاریست
ای بهتر ازهر بهترین مرا دریاب
این خانه بی تو سوت و کوراست
البته از نور ت، نه فقط این خانه
بلکه سرتاسر هستی، نورانیست
احمد لطفی - دره شهر
"ظلم ظالمل"
یاران ای دوره، دور نسناسه
دور زور گویل خودامشناسه
ناس و شبه ناس اسیر ظلمن
افتاده ی زمین وه دس کفرن
کفرظالمل بی حد و حصرن
ژه دس ظالمل طاقتمو طاقن
یاعلی برس وه فریادمان
دنیا خراوه ژه کردار آوان
دس صهیونل ژه ظلم دیاره
آمریکا و داعش شریک قصاوه
احمدلطفی - دره شهر
"همدلان هاوار"
همدلان هاوار پر دلم خمه
دوما نازارل، زِنَی رای چمه
اَنازارل چوین گل ای باخم
بای خزان آمی بِردِی وِهارم
جَورِ نازاران، باخاوان بَردَن
بای فنای آمی نازاران بَردَن
همدلان هاوار رنجم بیوَربی
باخ وه دَس ِوا ژیر و زَوَربی
ای باخ نازارم وهار شیوه بی
خزان کاری کَردعقلم لیوه بی
یارب صبر دَه، وَه دل خَمینِم
تو وُژِت کوراکَه، آگرل درینم
احمد لطفی - دره شهر
اَر بزناستام: اگر می دانستم
اَر بِیم: اگر بخواهم
اَر بوشِم: اگر بگویم
اَر بِگِستام: اگر می خ
واستم
اَر بِچ
یام:اگر می رفتم
اَربِچِیم:اگر می رفتیم
اَربِچِی: اگر می رفتی
اَر دُوس بِزانی: اگر دوست می دانست
""""""""":::::::::::""""""":::::::::
یارَب وَه عِزَت خُوبانِ دینِت
وَه آَ شهیدَل کُل مَه جَبینِت
وَه آَپیخمبرِ خَیر مُرسَلینِت
وَه خُوین شَهیدَل نَینَوائِیِت
وَه نُورِ دِلِ سَید ساجِدینِت
ِبِوَخش تو اُمَتِ کُلِ زَمینِت
احمد لطفی - دره شهر
" سرمای سرد "
سرما زوزه کشان ؛
برلبان رنجیده ی برف،
طوفانی شلاق می زند
رهگذر خسته ی کوهستان
در میش و گرگ اول شب
به امید کلبه ی ناپیدا از برفش
گامها را با تردید و ضعف بر می دارد
کور سوی چراغ ده
در میان دشت ؛
پائین تر از کوه ،
به شکل شبه ای ،
از دور خودنمایی می کند
مسافر خسته بدنبال آذوقه ای
امروز به دل کوه زده بود.
باد و برف و بورون
و
سوز سرمای زمستان
امانش را بریده بود
تنها و دست خالی
در اسارت زوزه ی باد وتندر
هوش از سر مسافر پرانده بود
حیوانات کوچک جنگل
دلشان برای مسافر می سوخت
باخود می گفتند ؛
از این شب سرد برفی و کولاکی،
عمر این مسافرگرفتار شده در سرما امشب به سر خواهد آمد
و این سرنوشت تلخی است . . .
احمد لطفی - دره شهر
" به کجا باید بروم "
به کجا باید بروم که بگیرند دستم را
جز تو کسی نمانده که گیرد دستم را
مرا دریاب، سیه رو و محتاج ونالانم
ایّام عمر چنان دهانم را کوفته است
که دندان ریخت و سیه شد استخوانم
غم و رنج چنگ زده به اعصاب داغانم
دریاب مرا که رسواومحتاج آن آستانم
در این دنیای دون و پر شرّو شورآدمها
به کنج اتاقی سرد، تنها و ژولیده افتادم
اگر آن یار دیرینه مدد نرساند برمن بیمار
رسوا و انگشت نمای خلایق شوم بی یار
بارالهادستم بگیر ازاین منجلاب گمراهی
که خوار شدم بدست کینه ورزان عدوانی
احمد لطفی - دره شهر
" به کجا باید بروم "
به کجا باید بروم که بگیرند دستم را
جز تو کسی نمانده که گیرد دستم را
مرا دریاب، سیه رو و محتاج ونالانم
ایّام عمر چنان دهانم را کوفته است
که دندان ریخت و سیه شد استخوانم
غم و رنج چنگ زده به اعصاب داغانم
دریاب مرا که رسواومحتاج آن آستانم
در این دنیای دون و پر شرّو شورآدمها
به کنج اتاقی سرد، تنها و ژولیده افتادم
مددگر نرسد، ناامید و افسرده به زندانم
اگر آن یار دیرینه مدد نرساند برمن بیمار
رسوا و انگشت نمای خلایق شوم بی یار
بارالهادستم بگیر ازاین منجلاب گمراهی
که خوار شدم بدست کینه ورزان عدوانی
احمد لطفی - دره شهر
" این همه عاقل "
درمیان این همه عاقل
منم دیوانه ای لا یعقل
کار از کار گذشته و ندارم چاره
برحال مجنونانی چومن
گریه باید کرد
و
دم به دم در زیر این طاق کبود
هوار و ناله براین بیچارگی نمود
برمن و این پریشانحالان سرگشته
استغاثه و دعا پیش خدا باید کرد
دراین اوضاع نابسامان قمر در عقرب
جمعی طغیان کرده اند چون مرحب
مردی چوعلی کجاست؟تاکشد مرحب
من دیوانه اکنون بسان بیماری زارم
ازفقر به کنجی افتاده ام و نالانم
باطنم خراب و درد آلود ز بدبینی
کجاروم؟تاعلاجم کند طبیبی روحانی
احمدلطفی - دره شهر
ای دونالد ترامپ مرد دیوانه
کل خلیج فارس ملک ایرانه
ای دونالد ترامپ مرد دیوانه
خزرتا خلیج فارس مرز ایرانه
" تکرارم نکنید"
مرا تکرار نکنید
آشوب و دلهره فزونی می یابد
جوهره ی وجود مرا با غم سرشته اند
غم در این روح سرگردان متجلی است
مرا به نسیم و طوفان نسپارید
که غم هایم بنیان زندگی را
ازجا می کَنَد.
ودر گسنره زمین،
درخت غم می روید .
احمد لطفی - دره شهر
"مِردِن ها ریمو"
وه راگه ی مچیم نا دیاریه
سرای خاموشان وه تنیائیه
وه قوری مچیم تاریک سرایه
جای مل و موران بسه زوانه
وه حکم خودا لشمونه میرن
ای کل له شل سخونه میلن
ای مردم برزخ هایی نووامو
ارگن بچیمودوزق مآو جامو
مردم وه خدا مردن ها ریمو
بو دُریس بچیم خطا نکیمو
احمد لطفی - دره شهر
" زتدگی بی تو"
بی تو زندگی چه سخت است
وقتی خود را بی تو می کنم
دلهره و اضطراب و نا امیدی
سر تا سر وجودم را می گیرد
زیبایی زندگیم د ر زیر آسمان
بسته به توجه و نگاه توست
اگر این توجه تو به من نبود
تاکنون فسرده و مرده بودم
ظُلُمات است هر کجا بی تو
روشنایی است هر کجا با تو
دل به یادت به وجد می آید
درتخته بند وجودم مهر توجاریست
ای بهتر ازهر بهترین مرا دریاب
این خانه بی تو سوت و کوراست
البته از نور ت، نه فقط این خانه
بلکه سرتاسر هستی، نورانیست
احمد لطفی - دره شهر
"ظلم ظالمل"
یاران ای دوره، دور نسناسه
دور زور گویل خودامشناسه
ناس و شبه ناس اسیر ظلمن
افتاده ی زمین وه دس کفرن
کفرظالمل بی حد و حصرن
ژه دس ظالمل طاقتمو طاقن
یاعلی برس وه فریادمان
دنیا خراوه ژه کردار آوان
دس صهیونل ژه ظلم دیاره
آمریکا و داعش شریک قصاوه
احمدلطفی - دره شهر
"همدلان هاوار"
همدلان هاوار پر دلم خمه
دوما نازارل، زِنَی رای چمه
اَنازارل چوین گل ای باخم
بای خزان آمی بِردِی وِهارم
جَورِ نازاران، باخاوان بَردَن
بای فنای آم
ی نازاران بَردَن
همدلان هاوار رنجم بیوَربی
باخ وه دَس ِوا ژیر و زَوَربی
ای باخ نازارم وهار شیوه بی
خزان کاری کَردعقلم لیوه بی
یارب صبر دَه، وَه دل خَمینِم
تو وُژِت کوراکَه، آگرل درینم
احمد لطفی - دره شهر
اَر بزناستام: اگر می دانستم
اَر بِیم: اگر بخواهم
اَر بوشِم: اگر بگویم
اَر بِگِستام: اگر می خواستم
اَر بِچیام: اگر می رفتم
اَربِچِیم:اگر می رفتیم
اَربِچِی: اگر می رفتی
اَر دُوس بِزانی: اگر دوست می دانست
""""""""":::::::::::""""""":::::::::
یارَب وَه عِزَت خُوبانِ دینِت
وَه آَ شهیدَل کُل مَه جَبینِت
وَه آَپیخمبرِ خَیر مُرسَلینِت
وَه خُوین شَهیدَل نَینَوائِیِت
وَه نُورِ دِلِ سَید ساجِدینِت
ِبِوَخش تو اُمَتِ کُلِ زَمینِت
احمد لطفی - دره شهر
یارَب وَه عِزَت خُوبانِ دینِت
وَه آَ شهیدَل کُل مَه جَبینِت
وَه آَپیخمبرِ خَیر مُرسَلینِت
وَه خُوین شَهیدَل نَینَوائِیِت
وَه نُورِ دِلِ سَید ساجِدینِت
ِبِوَخش تو اُمَتِ کُلِ زَمینِت
احمد لطفی - دره شهر
"از زمانه خسته ام"
من از دست این زمانه، دگرخسته ام
دست نیاز م را به سویت گرفته ام
چون تو عیب پوش، ومحرم رازهایی
دستها ، دوربین ها ، فکرها، مبایلها
ماشینها، همسایه ها، دورها ، نزدیکها
شرکتها ، مغازه ها ، کارگاه ها، دوستها و دشمنها ، وهرچه غیر از هدف توست
همه خطرناک ، نا خالص و ترسناکند
به توپناه آورده ام ، چون یکرنگی ، مهربانی ، وخالص و قابل اعتمادی
در بین جامعه، که ظاهر می شویم
فرد از مبایل خویش نیز در خوفست
امروز افعال واسرار همه ی ماآشکارند
دیگر رازی در این زندگی عینی نمانده
ای مهربان ؛ اسرارم را تو می دانی
امروز هیچ سرّی دیگر سرّ نیست
از دوربین زمانه کارها پنهان نیست
من اسرار و خیالاتم را با تو می گویم
چون تو حافظ آبروئی و دوربینهایت، شعور دارند و اگر خطا گر حاشا کند فیلمها را فقط به خودش نشان دهند
هرچه کرده و گفته و فکر و خیال کرده
همه را مخفیانه نشانش می دهند
اما وای بر این زمانه ی هتاک و بی چشم و رو
هرطور که بجنبیم عده ای ما را قربانی
و رسوا می کنند
ازاین زمانه خسته شده ام ، وبی تو
همه چیز راوحشتناک و ترسناک می بینم
مهربانا یاریم ده تنهای تنهایم ،
گویی که مال این زمانه نیستم
احمد لطفی - دره شهر
"ترا می شناسم"
ترامی شناسم ، با تاریخ بنیادت را
همه ی وجود و تمام خاطراتت را
در سرگذشت هزار تویت مانده ام
بارهاجدالت را برای بقا مرور کردم
دشمنِ خائنی برای مرگت تلاش می کرد
اما تو با تنِ زخمیت دشمن شکن بودی
ازفریاد و خروشت صخره ها لرزیدند
کوه ترسید ، اما تو محکمتر از کوه بودی
رخنه در ذاتِ قادرت کار هرکس نبود
پشت به اراده یِ مُصَمَمَت داشتی
ومرگ را تسلیمِ زندگی ِخویش کردی
تادشمن به جاودانگیت ایمان بیاورد
وخاکِ تنت را نیز همواره مقدس بداند
کاش همه تاریخِ ترا مرور کنند، مرور
احمد لطفی
"یک روز بهاری "
بهار راخوبان درک می کنند .
که زیبا شناس
ِ دستگاه صنعتگرِ
نقاش پیرند
و دست پرورده ی اویند
سبزه ها ، چهچه مرغان سرمست،
صدای خوش بلبل، آن گاه که؛
برشاخسار گل محمدی
غرلسرایی و نغمه آرایی می کند.
خطبه های آتشین عشقم را
برایت تداعی می کند.
ما هم هرچه بودیم
جز یادی و یادگاری
در دل زمان و مکان
چیزی دیگر نبوده و نیستیم
به شوق بهار باتراوت،
زجایت برخیز
و مرا در آینه ی شبنم بین
که چگونه درخیال ،
مبهوت تماشایت ،
به نظاره نشسته ام
برای رفتن، وقت باید صرف کرد
تا با تلاشت چیزی بسازی
ویا به جایی برسی
اما وقتی رسیدی ،
ساختی یا نساختی
دل به ماندن می سپاری
اما برای ماندنت ،
وقتی به آخر خط رسیدی
وقت ها محدودند
و می سوزند و تمامند
آنهاازحدِّتعیین شده ،
تجاو ز نمیکنند .
جدال با مُقَدَّرات ناممکن
پس امروز را غنیمت دان
که یک روز مطبوع بهاری است.
احمد لطفی
"شور و شوق زاوار "
یه قیام کِی بِی مَحشر وَه پاکَرد
ریشه ی ظالمل اژ بیخ جییاکَرد
ژه هرلای زوّار چی جُو جاریین
عازم وَه دیدار شای شهیدانَن
وه خِذمَت مَچِن کُل پایارییَن
صَف ریکِردِنُودُوشمَن هِراسَن
هرکی عاقل بو عقل باوژِیه کار
شور حسینی دُوشمَن کِردی زار
شورو شوق زاوار وه شِعارَلُون
امنیت و وحدت مارِن اَرینمون
"وارسته" وُژ نوکر ایموم حسینه
خِذمَت وه زاوار لی کُل افتخاره
" احمد لطفی"
" خم میمونمه"
مِه چِی اَودالان یاهو یاهومَه
ای داخ ای دُنیا گرِیه و زاریمه
شاوار تا وَه صو خَم میمونِمه
بیه سه مرضی داسیه گیونمه
احمد لطفی
" روز سرنوشت "
روز رزمت در رزمگاه
روز سرنوشت بود
روز قدر امت بود
آن روز رزم ،
روز سرنوشت بود
البته ، نه برای تو
که هدفِ زندگی
و
مرگ را می دانستی
آن روز حادثه، برای تو
روشنتر از روز بود
امّابرای ما
که بلا تکلیف بودیم
آنروز قیام، تکلیف مارا
تا قیامت مشخص کرد
روزحماسه سازی شما
روز درس بود
درسی به همه ی مردم تاریخ
به موءمنان ، مشرکان و منافقان
از آن روزِ واقعه تا قیامت
درستان به ما
درس دلیری و
حرکت بود
مشق زندگی ما را
جهاد، دشمن شناسی
و
خروش علیه ستمگر
معرفی کردی
و ترس و گریه را
کمترین کار ما
" احمد لطفی"
باغِ خزان زده ی این روزگارم
زمین خورده ی جور ِظالِمانم
من زِ دنیا فقط غم شد نصیبم
کنون افسرده و خوار و پریشم
اگر عالم بگردی با دیده ی دل
چو من آشفته ای دردهر نباشد
احمد لطفی
"مولا کِی دییِه"
مولا کِی دییِه دُونا نایون بو
علم و عملی یکسر ویرون بو
مولا کِی دییِه آییم بی شرم بو
اَدو رِها کَی رُووِی بی چَرم بو
رِی رَوَن وِل کَی، راسی رها کَی
چِی بِرا مِردی، هَی وا هَی وا کَی
دشمِنَلِ بی دین، هانَر کَمینمُو
مِیا خارَت بِکَن، دین و ایمونمو
مولا ایمه فقیرل ، بی دَسلاتیم
همه مون شیفته ی دینِ خداتیم
رحم بِکَر شییعلِ کل در خطرِت
نجات ده مردمل کل بی یاورِت
"احمد لطفی"
مرز ایرانم رو مرز ایرانم رو
جنگ زلزله وه مرزانم رو
یه چه امتحان مال رمونی بی
مرز ایرون وعراق چمرونی بی
جنگ زلزله وه گرد مرزدارانم رو
سه ساعت ونیم بعد، غروبانم رو
ای هاوار قومل مالل خراو بین
لش نوجوانان وژیر خاپو چین
ای قومل هاوار آخر دنیامه
استان کرماشون وه یک خُلیایه
خداصبر بیه وه داخدارانو
همیش رحم بکی و جسه و حالو
احمد لطفی - دره شهر
مرز ایرانم رو مرز ایرانم رو
ای زلزله هَتِن وه مرزانم رو
یه چه زلزله مال رِمُونِی بی؟
ژه ایرون وعراق چمرونی بی
جنگ زلزله وه گرد مرزدارانم رو
سه ساعت ونیم بعد غروبانم رو
ای هاوار قومل مالل خراو بین
لش نوجوانان وژیر خاپو بین
ای قومل هاوار، آخر دنیامه
کُل کرماشون وه یک خُلیایه
خداصبر بیه وَه داخ دارانو
رَمی هم بکی وه حالِزارو
احمد لطفی - دره شهر
اَوَالله برال حرفتو حساوه
اِمرو کرماشوشیوَن و واوه
بیلا بگیرم عسرین وه چیما
دُما مرگ قومل هرواویلاوه
احمد لطفی
"یادداشتی بی نام "
من نادانم، همه گویند؛
" از نادان خیر بر نمی خیزد "
نادان اکر به خودسازی بپردازد، نوانمند می شود.
و توانمند اگر با جاهل بنشیند
براو تآثیر مثبت خواهد گذاشت.
باز می گویم ؛ نادانی دردی بزرگ است .
ازنادان بلا و شرّ بر می خیزد.
امّا از دانایی صفا و خیر برمی خیزد
من اراده کرده ام،
که از نادانی فاصله بگیرم ،
ودر یک دوره ی خودسازی،
وَلَو در زمان پیری شرکت کنم،
ودراین را ه مُمارِسَت نمایم.
احمد لطفی
وه فصلِ سرما زلزله خیزیا
یاران آشوبه ، یا زمین زلیا
جنگ دشمنل پی ملک خاور
نوم لمو بری پی گنج داور
گنج خدایی ها ملک خاور
خزانه ی خاور کلیل ملیله
دشمنِ غاصب پی سرزمینه
جنایت مه کی نفت آگره می
بارون بنه می سرما رها ماو
هر چی بلایه اژ تو پیا ماو
ای خاور زمین هر روژ بلایه
یا جنگ باظالم یا زلزلییه
آمریکا هوکه یه جا خاصانه
جا پیخمبران جا جبرائیله
مردمه موشن زلزله مه کی
خاور میانه کل خراوه مه کی
آمریکا ایران جای شیه بازانه
جای ادیان، اژاسلام تا شیعیانه
تو؛ بتِ زمانی، ایمه ابراهیم
کو بنده ی کفر و شرک و نفاقیم
حیا که ، جفا کم بکه ار خاور میانه
سپاهِ شیر شکارایران مکیت بیچاره
احمد لطفی
"ما دلسوخته ی دهریم"
ما دل سوخته ی این دنیای غدّاریم
از پا فتاده ی این روزگار بی نوائیم
الامان، از درد و رنجایی که کشیدیم
گم شده در بیابان، به شب دیجوریم
نه عالی و نه عامی، گرفتار پوچ ایم
مرغ شب می شنود ناله ما که گمرهیم
ما گمره، وفکرمان پراکنده ی زندگیست
چاره ای نمی بینیم جزاینکه باید گریست
گریه ی ما بر دردها نوعی از درماندگیست
گریه ی درماندگی ، آرامشبخش زندگیست
احمد لطفی
"ما دلسوخته ی دهریم"
ما دل سوخته ی این دنیای غدّاریم
از پا فتاده ی این روزگارِ بی نوائیم
یاران، از درد و رنجهایی که کشیدیم
گم شده در بیابان، به شب دیجوریم
نه عالی و نه عامی، گرفتارِ پوچی ایم
مرغ شب می شنود ناله ما که گمرهیم
ما گمره، وفکرمان پراکنده ی زندگیست
چاره ای نمی بینیم جزاینکه باید گریست
گریه ی ما بر دردها نوعی از درماندگیست
گریه ی درماندگی ، آرامشبخش زندگیست
احمد لطفی
همدل دِی نیه اهل وفا بو
نیت پاک و اهل صفا بو
مردم وه زاری هچایه مکن
خوشال وَکسی اهل وفا بو
احمد لطفی
هاوار همدلان آشفته حالِم
ای جور فلک نِمَگری خاوِم
یاران ای دلمه فِرَه خمینه
اَژ هُمال کمی بیمار وزارم
احمد لطفی
آرزومندی
ما در این دنیا فسردیم آرزوها را چه شد؟
پاکی مردان لک ، لرها و کردهارا چه شد؟
صدهزارران سال از عمر این مردم گذشت
پاکی ، نشاط و آرزو و امیدها را چه شد؟
احمد لطفی
"شایسته ی هر سپاس"
به نام ذات پاکِ خدای حکیم
خدای شهید و شفیع و علیم
خداوند بخشنده انس و جان
همان ذاتِ روزی دهِ مهربان
همان ذاتِ ره نما و ره شناس
که اویست شایسته هر سپاس
منم یک بنده ی سر تا پا گناه
که بر درگاه ِ پاکت آوردم پناه
پناهم بده ای ذاتِ بی منتها
که توبه پذیری و بخشی خطا
احمد لطفی
آن نشاط ترا گردش ایام کجابرد
پیری و مرگ آمدو مرا بیصدا برد
نازنینا ببین پیری با ما چه ها کرد
ترا به گل خزان زده و مرا فنا کرد
احمد لطفی
- دره شهر
" یاران چه بوشم"
یاران چه بوشم دلم پریشه
مِه اَژ ای شاره حالم غمینه
دشمنم فِرَه دوسخارم کمه
کوره ی دله کم آ تشِ خَمَه
احمد لطفی - دره شهر
دلا درد مرا داور شناسد
من فتاده در پای مرامم
شب رو هرزه کار دهر نیستم
هرچه هستم، دل سوخته ی مردمانم
دشمن شب سیرتان ، روزنمایم
رهگذر وامانده ی طریق درستیم
گمنام روزگار به دست خو د نمایانم
و نانشان در ضایع کردن دیگرانست
کفِ روی آب و سراب دروغین بیابانند
دستم بگیر ای دلآرام روزگار بی قرار
که سخت افتاده ام ازجفای بی مرام
احمد لطفی
دل خوینین
دلی دیرم که خوینین اژ زمونه
قدی دیرم که ای جور ِ کمونه
لارم بوین که ای جور دار حُشکی
وه یه طوفان کل ای بیخه مکنی
خم ای مردم خفته چی خرگوش
ای سرم بردیه عقل و فهم وهوش
برال قومل یه چوی طرز گنی که
که رخسارم ای جور ملاکتی که
احمد لطفی
"فتاده در پای مرام"
دلا درد مرا داور شناسد
من افتاده در پای مرامم
شب رو هرزه کار این دهر نیستم
هرچه هستم، دل سوخته ی مردمانم
دشمن شب سیرتان ، روزنمایم
رهگذر وامانده ی طریق درستیم
گمنام روزگار به دست خو د نمایانم
که نانشان در ضایع کردن دیگرانست
و کفِ روی آب و سراب دروغین بیابانند
دستم بگیر ای دلآرام روزگار بی قرار
که خوار شده ی جفای مردم بی مرامم
احمد لطفی
با بهاران می رسد
آنچه اکنون با بهاران می رسد
از پس هربادو باران می رسد
بوی کود از آغل همسایه است
بر مشام ما فقیران می رسد
سال سگ در راه و سگ عوعوکنان
وه صداشان از خیابان می رسد
گاه اما گله با چوپان خویش
گویی از راه خیابان می رسد
می نوازد گوش را آوای سگ
چون که بیندمردچوپان می رسد
تا شود محظوظ هر گردشگری
کز همه اقصای ایران می رسد
تا صدای بره ها، بزغاله ها
از فراز خانه هامان می رسد
می شود بیدار هر کس خفته است
راحت مردم به پایان می رسد
آمدیم از ده به شهر دره شهر
لیک بوی روستامان می رسد
کن تصور آنکه در ایام عید
آندمی ما را که مهمان می رسد
پیشوازش بانگ سگ، بانگ خران
اینچنین مهمان هراسان می رسد
می شوم سرخ از خجالت زان سبب
کاین صدا بر گوش مهمان می رسد
چندسالی می شود هرروز و شب
عیدی ما هم بدینسان می رسد.
شهروندی دردمند از میدان آزادی دره شهر
" نوروز و عیدی مرحبا "
گله و رمه بیخ گوشهای شهر ند مرحبا
مسئولین شهر گویی به خوابند مرحبا
بوی کود و پهنشان عطر شهرند مرحبا
عوعو سگانشان چه گوش نوازند مرحبا
شهر ما با گله هاچه با صفایست مرحبا
هرکه را گله نباشد بی نوایست مرحبا
هی هی چوپان شهر همراه عیدی مرحبا
شهر را آذین ببندید نوروز و عیدی مرحبا
احمد لطفی غرب کشور و استان ایلام را به بازماندگان و مردم آزادهً
یارَب وَه عِزَت خُوبانِ دینِت
وَه آَ شهیدَل کُل مَه جَبینِت
وَه آَپیخمبرِ خَیر مُرسَلینِت
وَه خُوین شَهیدَل نَینَوائِیِت
وَه نُورِ دِلِ سَید ساجِدینِت
ِبِوَخش تو اُمَتِ کُلِ زَمینِت
احمد لطفی - دره شهر
"از زمانه خسته ام"
من از دست این زمانه، دگرخسته ام
دست نیاز م را به سویت گرفته ام
چون تو عیب پوش، ومحرم رازهایی
دستها ، دوربین ها ، فکرها، مبایلها
ماشینها، همسایه ها، دورها ، نزدیکها
شرکتها ، مغازه ها ، کارگاه ها، دوستها و دشمنها ، وهرچه غیر از هدف توست
همه خطرناک ، نا خالص و ترسناکند
به توپناه آورده ام ، چون یکرنگی ، مهربانی ، وخالص و قابل اعتمادی
در بین جامعه، که ظاهر می شویم
فرد از مبایل خویش نیز در خوفست
امروز افعال واسرار همه ی ماآشکارند
دیگر رازی در این زندگی عینی نمانده
ای مهربان ؛ اسرارم را تو می دانی
امروز هیچ سرّی دیگر سرّ نیست
از دوربین زمانه کارها پنهان نیست
من اسرار و خیالاتم را با تو می گویم
چون تو حافظ آبروئی و دوربینهایت، شعور دارند و اگر خطا گر حاشا کند فیلمها را فقط به خودش نشان دهند
هرچه کرده و گفته و فکر و خیال کرده
همه را مخفیانه نشانش می دهند
اما وای بر این زمانه ی هتاک و بی چشم و رو
هرطور که بجنبیم عده ای ما را قربانی
و رسوا می کنند
ازاین زمانه خسته شده ام ، وبی تو
همه چیز راوحشتناک و ترسناک می بینم
مهربانا یاریم ده تنهای تنهایم ،
گویی که مال این زمانه نیستم
احمد لطفی - دره شهر
"ترا می شناسم"
ترامی شناسم ، با تاریخ بنیادت را
همه ی وجود و تمام خاطراتت را
در سرگذشت هزار تویت مانده ام
بارهاجدالت را برای بقا مرور کردم
دشمنِ خائنی برای مرگت تلاش می کرد
اما تو با تنِ زخمیت دشمن شکن بودی
ازفریاد و خروشت صخره ها لرزیدند
کوه ترسید ، اما تو محکمتر از کوه بودی
رخنه در ذاتِ قادرت کار هرکس نبود
پشت به اراده یِ مُصَمَمَت داشتی
ومرگ را تسلیمِ زندگی ِخویش کردی
تادشمن به جاودانگیت ایمان بیاورد
وخاکِ تنت را نیز همواره مقدس بداند
کاش همه تاریخِ ترا مرور کنند، مرور
احمد لطفی
"یک روز بهاری "
بهار راخوبان درک می کنند .
که زیبا شناس
ِ دستگاه صنعتگرِ
نقاش پیرند
و دست پرورده ی اویند
سبزه ها ، چهچه مرغان سرمست،
صدای خوش بلب
ل، آن گاه که؛
برشاخسار گل محمدی
غرلسرایی و نغمه آرایی می کند.
خطبه های آتشین عشقم را
برایت تداعی می کند.
ما هم هرچه بودیم
جز یادی و یادگاری
در دل زمان و مکان
چیزی دیگر نبوده و نیستیم
به شوق بهار باتراوت،
زجایت برخیز
و مرا در آینه ی شبنم بین
که چگونه درخیال ،
مبهوت تماشایت ،
به نظاره نشسته ام
برای رفتن، وقت باید صرف کرد
تا با تلاشت چیزی بسازی
ویا به جایی برسی
اما وقتی رسیدی ،
ساختی یا نساختی
دل به ماندن می سپاری
اما برای ماندنت ،
وقتی به آخر خط رسیدی
وقت ها محدودند
و می سوزند و تمامند
آنهاازحدِّتعیین شده ،
تجاو ز نمیکنند .
جدال با مُقَدَّرات ناممکن
پس امروز را غنیمت دان
که یک روز مطبوع بهاری است.
احمد لطفی
"شور و شوق زاوار "
یه قیام کِی بِی مَحشر وَه پاکَرد
ریشه ی ظالمل اژ بیخ جییاکَرد
ژه هرلای زوّار چی جُو جاریین
عازم وَه دیدار شای شهیدانَن
وه خِذمَت مَچِن کُل پایارییَن
صَف ریکِردِنُودُوشمَن هِراسَن
هرکی عاقل بو عقل باوژِیه کار
شور حسینی دُوشمَن کِردی زار
شورو شوق زاوار وه شِعارَلُون
امنیت و وحدت مارِن اَرینمون
"احمد" وُژ نوکر ایموم حسینه
خِذمَت وه زاوار لی کُل افتخاره
" احمد لطفی"
" خم میمونمه"
مِه چِی اَودالان یاهو یاهومَه
ای داخ ای دُنیا گرِیه و زاریمه
شاوار تا وَه صو خَم میمونِمه
بیه سه مرضی داسیه گیونمه
احمد لطفی
" روز سرنوشت "
روز رزمت در رزمگاه
روز سرنوشت بود
روز قدر امت بود
آن روز رزم ،
روز سرنوشت بود
البته ، نه برای تو
که هدفِ زندگی
و
مرگ را می دانستی
آن روز حادثه، برای تو
روشنتر از روز بود
امّابرای ما
که بلا تکلیف بودیم
آنروز قیام، تکلیف مارا
تا قیامت مشخص کرد
روزحماسه سازی شما
روز درس بود
درسی به همه ی مردم تاریخ
به موءمنان ، مشرکان و منافقان
از آن روزِ واقعه تا قیامت
درستان به ما
درس دلیری و حرکت بود
مشق زندگی ما را
جهاد، دشمن شناسی
و
خروش علیه ستمگر
معرفی کردی
و ترس و گریه را
کمترین کار ما
" احمد لطفی"
باغِ خزان زده ی این روزگارم
زمین خورده ی جور ِظالِمانم
من زِ دنیا فقط غم شد نصیبم
کنون افسرده و خوار و پریشم
اگر عالم بگردی با دیده ی دل
چو من آشفته ای دردهر نباشد
احمد لطفی
"مولا کِی دییِه"
مولا کِی دییِه دُونا نایون بو
علم و عملی یکسر ویرون بو
مولا کِی دییِه آییم بی شرم بو
اَدو رِها کَی رُووِی بی چَرم بو
رِی رَوَن وِل کَی، راسی رها کَی
چِی بِرا مِردی، هَی وا هَی وا کَی
دشمِنَلِ بی دین، هانَر کَمینمُو
مِیا خارَت بِکَن، دین و ایمونمو
مولا ایمه فقیرل ، بی دَسلاتیم
همه مون شیفته ی دینِ خداتیم
رحم بِکَر شییعلِ کل در خطرِت
نجات ده مردمل کل بی یاورِت
"احمد لطفی"
مرز ایرانم رو مرز ایرانم رو
جنگ زلزله وه مرزانم رو
یه چه امتحان مال رمونی بی
مرز ایرون وعراق چمرونی بی
جنگ زلزله وه گرد مرزدارانم رو
سه ساعت ونیم بعد، غروبانم رو
ای هاوار قومل مالل خراو بین
لش نوجوانان وژیر خاپو چین
ای قومل هاوار آخر دنیامه
استان کرماشون وه یک خُلیایه
خداصبر بیه وه داخدارانو
همیش رحم بکی و جسه و حالو
احمد لطفی - دره شهر
مرز ایرانم رو مرز ایرانم رو
ای زلزله هَتِن وه مرزانم رو
یه چه زلزله مال رِمُونِی بی؟
ژه ایرون وعراق چمرونی بی
جنگ زلزله وه گرد مرزدارانم رو
سه ساعت ونیم بعد غروبانم رو
ای هاوار قومل مالل خراو بین
لش نوجوانان وژیر خاپو بین
ای قومل هاوار، آخر دنیامه
کُل کرماشون وه یک خُلیایه
خداصبر بیه وَه داخ دارانو
رَمی هم بکی وه حالِزارو
احمد لطفی - دره شهر
اَوَالله برال حرفتو حساوه
اِمرو کرماشوشیوَن و واوه
بیلا بگیرم عسرین وه چیما
دُما مرگ قومل هرواویلاوه
احمد لطفی
"یادداشتی بی نام "
من نادانم، همه گویند؛
" از نادان خیر بر نمی خیزد "
نادان اکر به خودسازی بپردازد، توانمند می شود.
و توانمند اگر با جاهل بنشیند
براو تآثیر مثبت خواهد گذاشت.
باز می گویم ؛ نادانی دردی بزرگ است .
ازنادان بلا و شرّ بر می خیزد.
امّا از دانایی صفا و خیر برمی خیزد
من اراده کرده ام،
که از نادانی فاصله بگیرم ،
ودر یک دوره ی خودسازی،
وَلَو در زمان پیری شرکت کنم،
ودراین را ه مُمارِسَت نمایم.
احمد لطفی
وه فصلِ سرما زلزله خیزیا
یاران آشوبه ، یا زمین زلیا
جنگ دشمنل پی ملک خاور
نوم لمو بری پی گنج داور
گنج خدایی ها ملک خاور
خزانه ی خاور کلیل ملیله
دشمنِ غاصب پی سرزمینه
جنایت مه کی نفت آگره می
بارون بنه می سرما رها ماو
هر چی بلایه اژ تو پیا ماو
ای خاور زمین هر روژ بلایه
یا جنگ باظالم یا زلزلییه
آمریکا هوکه یه جا خاصانه
جا پیخمبران جا جبرائیله
مردمه موشن زلزله مه کی
خاور میانه کل خراوه مه کی
آمریکا ایران جای شیه بازانه
جای ادیان، اژاسلام تا شیعیانه
تو؛ بتِ زمانی، ایمه ابراهیم
کو بنده ی کفر و شرک و نفاقیم
حیا که ، جفا کم بکه ار خاور میانه
سپاهِ شیر شکارایران مکیت بیچاره
احمد لطفی
"ما دلسوخته ی
دهریم"
ما دل سوخته ی این دنیای غدّاریم
از پا فتاده ی این روزگار بی نوائیم
الامان، از درد و رنجایی که کشیدیم
گم شده در بیابان، به شب دیجوریم
نه عالی و نه عامی، گرفتار پوچ ایم
مرغ شب می شنود ناله ما که گمرهیم
ما گمره، وفکرمان پراکنده ی زندگیست
چاره ای نمی بینیم جزاینکه باید گریست
گریه ی ما بر دردها نوعی از درماندگیست
گریه ی درماندگی ، آرامشبخش زندگیست
احمد لطفی
"ما دلسوخته ی دهریم"
ما دل سوخته ی این دنیای غدّاریم
از پا فتاده ی این روزگارِ بی نوائیم
یاران، از درد و رنجهایی که کشیدیم
گم شده در بیابان، به شب دیجوریم
نه عالی و نه عامی، گرفتارِ پوچی ایم
مرغ شب می شنود ناله ما که گمرهیم
ما گمره، وفکرمان پراکنده ی زندگیست
چاره ای نمی بینیم جزاینکه باید گریست
گریه ی ما بر دردها نوعی از درماندگیست
گریه ی درماندگی ، آرامشبخش زندگیست
احمد لطفی
همدل دِی نیه اهل وفا بو
نیت پاک و اهل صفا بو
مردم وه زاری هچایه مکن
خوشال وَکسی اهل وفا بو
احمد لطفی
هاوار همدلان آشفته حالِم
ای جور فلک نِمَگری خاوِم
یاران ای دلمه فِرَه خمینه
اَژ هُمال کمی بیمار وزارم
احمد لطفی
آرزومندی
ما در این دنیا فسردیم آرزوها را چه شد؟
پاکی مردان لک ، لرها و کردهارا چه شد؟
صدهزارران سال از عمر این مردم گذشت
پاکی ، نشاط و آرزو و امیدها را چه شد؟
احمد لطفی
"شایسته ی هر سپاس"
به نام ذات پاکِ خدای حکیم
خدای شهید و شفیع و علیم
خداوند بخشنده انس و جان
همان ذاتِ روزی دهِ مهربان
همان ذاتِ ره نما و ره شناس
که اویست شایسته هر سپاس
منم یک بنده ی سر تا پا گناه
که بر درگاه ِ پاکت آوردم پناه
پناهم بده ای ذاتِ بی منتها
که توبه پذیری و بخشی خطا
احمد لطفی
آن نشاط ترا گردش ایام کجابرد
پیری و مرگ آمدو مرا بیصدا برد
نازنینا ببین پیری با ما چه ها کرد
ترا به گل خزان زده و مرا فنا کرد
احمد لطفی - دره شهر
" یاران چه بوشم"
یاران چه بوشم دلم پریشه
مِه اَژ ای شاره حالم غمینه
دشمنم فِرَه دوسخارم کمه
کوره ی دله کم آ تشِ خَمَه
احمد لطفی - دره شهر
دلا درد مرا داور شناسد
من فتاده در پای مرامم
شب رو هرزه کار دهر نیستم
هرچه هستم، دل سوخته ی مردمانم
دشمن شب سیرتان ، روزنمایم
رهگذر وامانده ی طریق درستیم
گمنام روزگار به دست خو د نمایانم
و نانشان در ضایع کردن دیگرانست
کفِ روی آب و سراب دروغین بیابانند
دستم بگیر ای دلآرام روزگار بی قرار
که سخت افتاده ام ازجفای بی مرام
احمد لطفی
دل خوینین
دلی دیرم که خوینین اژ زمونه
قدی دیرم که ای جور ِ کمونه
لارم بوین که ای جور دار حُشکی
وه یه طوفان کل ای بیخه مکنی
خم ای مردم خفته چی خرگوش
ای سرم بردیه عقل و فهم وهوش
برال قومل یه چوی طرز گنی که
که رخسارم ای جور ملاکتی که
احمد لطفی
"فتاده در پای مرام"
دلا درد مرا داور شناسد
من افتاده در پای مرامم
شب رو هرزه کار این دهر نیستم
هرچه هستم، دل سوخته ی مردمانم
دشمن شب سیرتان ، روزنمایم
رهگذر وامانده ی طریق درستیم
گمنام روزگار به دست خو د نمایانم
که نانشان در ضایع کردن دیگرانست
و کفِ روی آب و سراب دروغین بیابانند
دستم بگیر ای دلآرام روزگار بی قرار
که خوار شده ی جفای مردم بی مرامم
احمد لطفی
" نوروز و عیدی مرحبا "
گله و رمه بیخ گوشهای شهر ند مرحبا
مسئولین شهر گویی به خوابند مرحبا
بوی کود و پهنشان عطر شهرند مرحبا
عوعو سگانشان چه گوش نوازند مرحبا
شهر ما با گله هاچه با صفایست مرحبا
هرکه را گله نباشد بی نوایست مرحبا
هی هی چوپان شهر همراه عیدی مرحبا
شهر را آذین ببندید نوروز و عیدی مرحبا
احمدلطفی
" نوروز و عیدی مرحبا "
گله و رمه بیخ گوشهای شهر ند مرحبا
مسئولین شهر گویی به خوابند مرحبا
بوی کود و پهنشان عطر شهرند مرحبا
عوعو سگانشان چه گوش نوازند مرحبا
شهر ما با گله هاچه با صفایست مرحبا
هرکه را گله نباشد بی نوایست مرحبا
هی هی چوپان شهر همراه عیدی مرحبا
شهر را آذین ببندید نوروز و عیدی مرحبا
احمد لطفی
"شیعه ی علی ( ع ) و رستگاری"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
شیعه در لغت به معنی پیرو و طرفدار است ، و شیعه به کسی می گویند، که پا بر جای پای کسی می نهد، و رفتار و کردار آن شخص یا گروه راتآیید و عمل می نمایند ، به عبارت امروزی فردی که هوادار و معتقد به شخص یا گروهی است. بسان آنها عمل کرده، و دوستدار حقیقی آنهاست.
... [مشاهده متن کامل]
شیعه در اصطلاح به پیروان حضرت علی ( ع ) و فرزندان طاهرینش ( ع ) گفته می شود، که معروف به شیعه ی دوازده امامی هستند.
جماعتی هم مانند زیدیه ، شیعه ی پنج امامی، و گروهی نیز مانند اسماعیلیه، شیعه هفت امامی هستند ، آنها را شیعه ی اسماعیلی ( اسماعیلیه ) می گویند. البته شیعیان دارای فِرق مختلف هستند، اما منظور نگارنده ، در این نوشته ، شیعه ی دوازده امامی است.
در برخی از منابع شیعه و سنی آمده که ؛ پیامبر اسلام ( ص ) فرموده است: " تنها شیعیان علی ابن ابیطالب رستگارند"
[دریابیگی: ۱۳۹۰: ۲۷ و ۲۸]
به راستی شیعه ی واقعی کیست؟ که رستگارو بدون حسابرسی وارد بهشت می شوند. مطالعات ادبیات چنان پژوهشی، نشان داده است، که فرد اگر شهید هم باشند حق الناس سرجای خودش است. یعنی شیعه به تمام شئون زندگی توجه دارد. و حق الله و حق الناس را مدِّ نظر قرار می دهد.
انسانها طبق آیات قرآن در سوره ی واقعه به سه دسته تقسیم می شوند ؛
۱ - اصحاب المیمنه ( اصحاب مبارک )
۲ - اصحاب المشئَمه ( اصحاب شوم )
۳ - والسابقون السابقون ( اصحاب مُقَرَّب )
بهترین دسته باید سومین دسته باشد ، که بتوان آنها را جزو کسانی قرار داد که بدون حساب ، وارد بهشت می شوند و رستگار می گردند. [ینابیع الموده ص۱۸۰ و ۱۸۱] و به تعبیر قرآن سوره ی واقعه آیات۱۰ و ۱۱ و ۱۲ و۱۳ و ۱۴ خداوند حکیم فرموده است؛
سومین گروه پیشگامان پیشی گرفتگان، آنها مقربانند، دربهشت پر نعمت، گروهی از امت های نخستین می باشند، و اندکی از آخرین[ امت].
گروه سوم اصحاب صراط المستقیم هستند. و شیعیان واقعی جزو این دسته خواهند بود. قران در سوره ی بینه، آیات ۷ و ۸ به نیکویی پیرو راستین خدا و پیامبر و ائمه ی معصوم را ذکر می نماید ، عمل به این دو آیه راه سعادت و رستگاری انسان موحد و شیعه ی مرتضی علی ( ع ) را نشان می دهد. قرآن در آن دو آیه۷و۸ سوره بینه فرموده است؛
"وکسانی که ایمان آوردند، و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات اند؛پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهای بهشت جاویدان است، که نهرها از زیر درختانش جاری است، همیشه در آن می مانند؛ خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا خشنودند؛ و این برای کسی است که از پروردگارش بترسد".
در سوره ی نساء آیه ی ۶۹ قرآن فرموده است؛
"و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند ، همنشین کسانی خواهد بود، که خدا نعمت خود را بر آنان تمام کرده از پیامبران و صدیقان و شهداء و صالحان و آنها رفیق های خوبی هستند. "
نتیجه:
نهایت سخنانی که از قرآن و روایت در این نوشته آمد ه است؛ شیعه ی واقعی را کسی می داند که وظیفه شناس و خداترس و متقی است. شیعه ی واقعی شخصی است که دارای روحی لطیف می باشد، که با خوبان خدا از جمله انبیاءعظام خصوصا" پیامبز اسلام ( ص ) و ائمه ی اطهار ( ع ) روحش در ارتباط و پیوستگی است. این قرابت روحی موجب شده ، که برمبنای روایت و سخن پیامبر اسلآم که فرموده است؛ سلمان منّا اهل البیت، می توان گفت؛ شیعیان واقعی جزو اهل بیت عصمت ( ع ) هستند.
منابع:
۱ - قران مجید
۲ - نهج الفصاحه
۳ - دریابیگی، محسن - تلخیص موضوعی امام شناسی - چاپ ششم - سال۱۳۹۰ - انتشارات سوره مهر
۴ - سلیمان ابن ابراهیم قندوزی ( متوفی۱۲۹۴قمری ) - ینابیع الموده
ای خدای مهربان و دادگر
ای انیس خلوت ذکر بشر
از تو دارم التماس و دعا
عفو کن تقصیر این غرق گنا
کرده ام توبه ببخشا تو مرا
تا شوم آزاد چون عبد خدا
درگه تو بندگی سلطانی است
... [مشاهده متن کامل]
عاشقی در ره تو سربازی است
مرگ مافیض جهان آرای توست
شعرما یک پرتو از آوای توست
احمد - ل ۲۱/۵/۱۳۷۷
"دوران گذار اجتماعی ایل کولیوند"
گرد آورنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
ایلات سلسله به ویژه ایل کولیوند، از قدیم با تمام مایملکشان، در دل کوههای گرین و کبیرکوه و سایر کوه های زاگرس گله داری و باهمدیگر و با سایرطوایف تشریک مساعی داشته اند. آنها در مراسم شادی و شیون ، در جشنها، و در سوگواریها چه تلاشها و تجاربی را در حافظه و عملکرد تاریخی خویش به ودیعه و یادگار گذاشته اند. ایلات و عشایر ما چه دشمنی ها و کینه هایی را به صلح و ثبات و دوستی و همکاری مُبَدل کرده اند . و گاهی نیز درگیری های برادری، بین ایلات و طوایف سر می گرفت ، و برخی رسوم غلط طایفه ای از جمله انتقام و تداوم جنگ وستیزه دربین آنها شکل می گرفت ، وجوامع روستایی و عشایری ما را با مشکلات زندگی و سختی ها و دلمشغولیهایی مواجه می کرد. در این راستا ایل کولیوند، در مقایسه، باسایر ایلات کشور از درگیری و خشونت و آدم کشی و سرگردنه گرفتن و احیانا" دزدی و سایر آسیبها ی اجتماعی و روحی روند بالایی نداشته است، و به عبارت امروزی کجروی و نابهنجاریهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و مذهبی ایل کولیوند ، با توجه به جمعیتش نسبت به چنین ویژگی هایی در سطح جامعه، کمتر است.
... [مشاهده متن کامل]
طایفه ی فرخشاه ( فرخشه ) هم گرچه از داشتن چنین مشکلاتی بی نصیب نبوده، و بدیهی است، که عاقبتِ هر تخاصم و درگیری ای قطعا" به صلح و سازش و برادری تبدیل می شده است، بنابراین در بین ایلات و طوایف ایران و غرب کشور اکثرا" به صورت ریشه ای دارای قرابت و خویشاوندی هستند. و برخی از این درگیری ها ریشه در تعصب و افراطی گری داشته است.
در بین ایلات و طوایف و دودمانها و تیره های مختلف ، چنین مشکلات وشادمانی هایی بوده، و افراد و اعضای ایلات و عشایر در طول تاریخ آنها را به چشم خود دیده اند.
عشایر و طوایف ایران ، جنگ با بیگانگان ، و جنگ سر کرده های مناطق مختلف ایران با همدیگر برای رسیدن به قدرت، و دیگران را به اطاعت خود در آوردن را دیده و یا شنیده اند ، و ایلات ما همه را در تجربه ی تاریخی خود دارند، و بیشتر آن جنگها در بین ایلات و طوایف رقم خورده است.
طایفه ی فرخشه هم مانند طوایف فلک الدین ( فلکین ) و کرمعلی و ایرانشه عبدالشه و بماشه و قلایی و. . . . و اصلانشه و کرمشه و ایمانشه و. . . . که در زیر مهر و عطوفت نیای مشترکشان یعنی قلی ( کُلی وند ) زند گی شاد و ناشادی را سپری کرده اند . زنها و دختران ایلیاتی چه رونقی به جشنها و اعیاد و در مراسم عزا و سوگواری، و یا در جنگهای قبیلگی و فعالیتهای کشاورزی و دامداری دوشادوش مردانشان حضور فعال و جانانه داشته اند. بُعد هنری زنان در صنایع و ساختن لوازمات زندگی ایلی و کشاورزی و ایجاد تعاونیهای سنتی شبیه "شیر وهره" و . . . همه موجب رونق و شور و شوق زندگی درجامعه شده اند . برآیند این همه فداکاری و فعالیتهای هزار ساله وبلکه بیشتر همین ایلات و عشایر و طوایف با سلسله مراتب قدرتی که داشته اند ، کشور را اداره کرده اند، و به عبارت دیگر این آب و خاک را بدست جامعه ی امروز ایران رسانده اند. یاد دوران گذشته و زندگی ایلیاتی از چشم اهل هنر و شاعران ایل پنهان نمانده است ، که در ذیل مقاله به اشعار یکی از شاعران محلی فرخشه اشاره خواهد شد.
تصویر حجت دولتشاهی هابیلی فرخشه
حجت دولت شاهی، شاعری خوش قریحه است، که اصالتا" اهل روستای تملیه و ساکن بومهن ِ تهران می باشند، وی شاعری طبیعت گرا و شیفته ی زندگی ایلیاتی است.
ایشان مانند اکثر عشایر و روستائیان ایران دوران گُذار از جوامع سنتی به سمت جوامع غیر سنتی را طی می کنند.
گرچه دوران ایل و کوچ ، و ییلاق و قشلاق، و زندگی به شیوه ی طایفه ای و ایلی قدیم عمرش به سر رسیده است، ولی این یادها وخاطره ها از حیات اجتماعی ایلی، زیباییهای خاص خود را دارد ، که از نظرگاه شاعر تیزبین فرخشه پنهان نمانده است. وگویی در غم دوری از جامعه سنتی و فراموش شدن یکسری از رسمها و ارزشهای سالم ایلیاتی شاعر داد سخن می دهد و آشفتگی های فرهنگی دوران گذار را به خواننده ابلاغ می کند.
نگارنده، ابیاتی از اشعار این شاعر نغز گو را از کانال ایل بزرگ کولیوند انتخاب کرده است ، که آرزوی پنهان زنان و مردان میانسال را بیان کرده است. و در سوز و گداز وفراق از جامعه ی ایلیاتی را به ما گوشزد می کند.
"خوزگال و اَسگه شو نشینی بی
چای هواردن وَ پیاله چینی بی
مَنیشتِن ویَک و چیکه چیکه
فال چل سُرُو بی آخر بیتکه
☆☆☆☆☆
درینم سوزیا ارا گرینم
اراجامالگه وهار نشینم
ارا لاوه لاوطفل شیرخوارم
ارا نون ودو نوم سیاه مالم
ارا شریقه ی برناو دُورِم
ارا ی کینی مُدام شُرشُرم
☆☆☆☆☆
نه سیاه مال هس نه بوی نون داغ
نه چورک روین هس نه بو پیازداغ
نه او کینی هس دسی بشوریم
نه کدخدا هس اگر بِتُورِیم
☆☆☆☆☆
وَیای تُونَه مای نون داغ وَ روی ساج
جور ایسگه نَوی وَ پیل نون محتاج
هر شوصو ناشتا نون داغته مَهوارد
جور ایسگه نوی بچیمه خرید آرد
اَر روی ساج تاوه نون داغ توم داشتی
وه زغال بلی زنگ کاواو توم داشتی
کس مریض نَووِی کُل سالم بیمو
جور ایسگه نَوویاِه هوش بِچیمو
☆☆☆☆☆
دِلِم لَک داسی اَرا دیارم
اَرا اَه دیار گُل گُلَه زارم
اَرا سیاه مال اَر پا گَرینم
اَرا بُزُرگل قصه شیرینم
ای دویری یاران مِدوم پریشم
هِی مَرِی آگِرهای ای درینم
☆☆☆☆☆
بازیمو گرزون و چال پشگلی بی
نه خور اه قلیون نه قلقلی بی
گله گوشت بز منیاتیر گیونمو
گوشت مرغ نوی بشگی سخونمو
☆☆☆☆☆
"حکومت پول بجای حاکمیت قانون"
گرد آورنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
سالهاپیش در روستایمان پیرمردی خوش سخن، برای جمعی سخن می گفت بنده هم در حلقه ی درس شفاهی و ارادتش بودم، ایشان داستانی شفاهی که از بزرگترها شنیده بود، نقل کرد که به یک پیشگویی از حضرت پیامبر ( ص ) شباهت دارد، آن پیرمرد نقل کرد؛ در زمان پیامبر ( ص ) از ان حضرت پرسید ، یا رسول الله ما هر مشکلی و یا دعوایی داشته باشیم با وجود نصیحت و قضاوت شما حل می شود اگر شما نباشید مردم چگونه دعاوی و مشکلات خود را حل وفصل میکنند، حصرت فرمود باقسم خوردن به قرآن یا آنچه در بطن قرآن هست مشکل حقوقی آنها راحل می کند ، آن فرد پرشید اگر مردم به قرآن معتقد نباشند ، تکلیف چیست؟ آن حصرت فرمود ؛ ان زمان عزیزالله مشکل را حل می کند ، پرسشگر پرسید عزیزالله چیست فرمود درهم و دینار ( پول ) نتیجه ی سخن آن بوده مردم تادر محضر پیامبرند برای رفع مشکلشان از رسول الله بعد از مرگش کتاب الله و نهایت از عزیزالله یا پول مشکلاتشان را حل می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
بعد از گذشت روزگار؛دنیای استکباری حکومت پول ( ploutocratie ) را جانشین حکومت قانون نمود ، دستاورد بورژوازی ، به سیستم سرمایه داری مُبَدل گردید؛و سرمایه داری به جای آزادی، یک نوع بردگی جدید، بردگی در مقابل دلار. . . و پول. . را باخود به همراه آورد. بجای مساوات ، اختلاف فاحش طبقاتی، امتیازات شوم طبقه حاکمه و محرومیت طبقات ضعیف و آسیب پذیر ، بجای سعادت و برخورداری از حداکثر رفاه و آسایش بود ، از آثار عملکرد استکبار جهانی، جنگ، بحران، بیکاری ، اضطراب، یآس و ناامیدی، و. . . همه مشکلات و جنایاتی که انجام داده اند، ظلمهای فراعنه و قیصرها و سلاطین در مقابل ستمگری آنها خیلی کمتر جلوه می نماید امروزه آدم کشی ، ترور ، تجاوز ، زن و کودک کشی و به خاک و خون کشیدن افراد بیگناه و دخالت بیجا در امور کشورهاو. . . همه از آثار شوم مستکبران و زیاده خواهان عالم است. امید است حکومت عدل مهدی موعود ظهور یابد ودست متجاوزان را با سپاه جرارش از سر موحدان و مظلومان عالم کوتاه نماید.
[ اقتباس از مقاله دموکراسی، کتاب چند مسئله اجتماعی و مطالعات نویسنده]
" مختصری در معرفی ایل سوره میری "
ایل سوره میری�یا�سرخه مهری�یکی از ایلات لک با داشتن تیره ها و طوایف و شاخه هایی از مردم کرد و لر ساکن غرب و جنوب غرب�ایران�و بخش هایی از شرق�عراق�است. [۱] البته برخی هم سوره میری های ساسانی را به خاطر همجواری و خویشاوندی با اکراد ، آنها را کُرد می دانند . در سیصد سال اخیر هم و عموم مردم سوره میری در مناطق سیمره و دره شهر و رومشگان و خرم آباد و اندیمشک و الشتر و نور آباد و برخی از روستاهای نهاوند، ایل سوره میری را جزو ایل کولیوند می دانند.
... [مشاهده متن کامل]
سوره میری ها گذشته از زبان لکی و فارسی و کردی ، با گویشهای ترکی و لری و سایر زبانها و گو یشهایی که سوره میری ها با آن ایلات و استانهاو حتا کشورهای دیگر زندگی می نمایند ، به شیوه ی آنها سخن می گویند.
سکونتگاه:
سوره میری ها در بخش هایی از استان همدان، لرستان، ایلام و کرمانشاه و خوزستان در ایران و خانقین و بغدادو. . . در عراق پراکنده هستند. [۱]در دوره حکومت کریم خان زند عده ای از سوره میری ها در استان فارس ساکن شدند. [۱]�هنری راولینسون�در سال ۱۸۳۶ میلادی جمعیت این ایل را ۲۰۰ خانوار و سکونتگاه آنها را اطراف کوه های هلیلان معرفی می کند. [۱]
طوایف ایل عبارتند از:[1]
طایفه پنج ستونی�ساکن استان ایلام
برخی از طوایف دهلران و شهرستان مهران مانند میمه ای، ملکشاهی و زرین آبادی ها
طایفه مه میه وند
طایفه قطبین
طایفه بازگیر، تیره خربزانی
طوایف عالی بدره ای
طایفهٔ لشگری شهرستان سلسله استان لرستان
مومیوند ( از طایفه لشگری ) مستقر در نهاوند
سورمیلی یا سرومیلی های مهاجر به روستای الوند کمر نهاوند که کمتر از یک قرن پیش با صدور شناسنامه صاحب اسم فامیل جدید شدند
تاریخچهایل کولیوند:
ایل سوره میری ( سرخه مهری ) از ایل های قدیمی اند که قرن ها پیش در مناطقی از استان ایلام تا محدوده ای از عراق می زیسته اند. اصل و نسب این طایفه از ۱۲ قرن پیش به شیعه روی آوردند و حب علی و فرزندانش را در دل پروراندند. در روایات گوناگونی نقل شده است که بقایای این ایل هنوز در قالب تیره های پراکنده در برخی از نقاط غرب کشور حیات دارند. یادآوری می شود که لکها ولرها چون دیگر ایرانیان با پذیرفتن اسلام بخشی از فرهنگ باستانی نیاکان خود را که وابسته به کیش زردشتی بود تغییر دادند. با این حال زبان و بعضی از جنبه های فرهنگی قدیم را نگه داشتند.
آنچه در پی می آید مقاله ای است به قلم احمد لطفی که وضعیت ایل سرخه مهری را در درازنای تاریخ به اختصار مورد بررسی قرار داده است. و این مقاله در شماره ی ۲۰۰ کیهان فرهنگی در سال ۱۳۸۲ چاپ شده است. واکنون با مختصر ویرایشی برای خوانندگان ارائه می گردد.
ایل یا طایفه �سوره میری� ( سرخه مهری ) یکی از طوایف قدیمی ایران در غرب کشور است که سرگذشتی عجیب با نقل و قول های فراوان دارد. اگر بگوییم ایلی پراکنده با زیرمجموعه های نامشخص است شاید چندان بیراهه نگفته باشیم.
زیرا این ایل قدیمی ریشه دار و پراکنده است که به عللی سیاسی اجتماعی و فرهنگی برای بقاء خویش در دسته های کوچک زیسته اند و در هر منطقه ( شهر - روستا - عشایر ) حداقل سی و حداکثر صد خانواری زندگی روزمره خود را دنبال کرده اند. بعضی می گویند افرادی انقلابی بوده اند که در اثر اعتراض به طواغیت بخصوص در عصر والیان پیشکوه و پشتکوه متواری شده اند. در هر صورت این ایل در نهاوند ( منطقه حمیدوند ) کوهدشت ( تنگه سیآو ( woaiS ) لرستان ( الشتر حواشی نورآباد ) دره شهر اسلام آباد غرب و نور اباد، گیلانغرب ایلام چمچمال و حواشی کرمانشاه خانقین عراق زرباطیه علی غربی و علی شرقی عراق و حتی از دوران کریمخان زند جمعی از آنها در فسای شیراز و حواشی خوزستان پراکنده هستند.
وجه تسمیه سرخه مهری :
۱ - سرخه مهری را از آن جهت سوره میری ( سوره مهری و سوره مهدی ) گفته اند زیرا اولین کسانی اند که به مذهب تشیع گرایش یافتند و گسترش تشیع علوی در غرب کشور از درویشگری و دوستی اهل بیت چنان مردمی بوده است که در بین عوام و خواص شدت یافته اند. به طوری که تا امروز عده ای از دراویش بابا بزرگ سید ابراهیم بن موسی کاظم ( ع ) هنوز گرزکل ( ezrog elak ) بابا بزرگ را در منزل خویش نگهداری می کرده اند و مردم روستای سرخه مهری در دره شهر هم تا حدود پنجاه سال پیش نیز همین رسم را در نگهداری گرز سفید رنگ که مظهری از هواداری آن امامزاده بزرگ بوده است پاس داشته اند.
سرخه مهری را به این جهت سوره مهری نامیده اند که جد این مردم از زرخریدان و غلامان و تابعان دوآتشه و سرسخت حضرت امامزاده سید ابراهیم بن موسی الکاظم مشهور به بابا بزرگ بوده اند. مرقد مطهر این امامزاده که به پیر و مراد سوره مهری معروف است در روستای تشکن ( nekhsaT ) نورآباد لرستان واقع شده است و به قول راولینسون؛ در شمال شرقی کوه باوالین ( nilawaB ) دره ای است که مقبره بابا بزرگ در آن واقع است و آن را مقدس ترین نقطه لرستان دانسته اند و سندی دیگر برآمد
ن سید ابراهیم بن موسی کاظم به منطقه پشتکوه این است که دراویش این طایفه اشعاری دارند و می گویند:
یا بابای بزرگ یا شای دالاهو
برام چیه جنگ زوربیته بازو
ترجمه:
ای بابابزرگ ( سید ابراهیم ) ای پادشاه کوه ( منطقه ) دالاهو[در ایلام]برادرم رفته برای جنگ زور بده به بازویش
یا بابا بزرگ! بزرگ پیرل
برس و داد ژار و فقیرل
ترجمه:
ای بابا بزرگ بزرگ پیرها و امامزاده ها به فریاد افراد فقیر و مسکین برس
یا بابای هنای یه دلیای نیله
مسلمان ژدس کافر ذلیله
ترجمه:
یا بابا بزرگ! صدای مرا بشنو این دریا و آب نیل است ( که سپاه اسلام در حال جنگ است ) مسلمانها از دست کافرها ذلیل هستند ( خودت آن ها را یاری بده ) .
۷. پا بنه رکا و اسب سفیدت
و حرکت بکه له مأوای زیدت
ترجمه:
پا را در رکاب اسب سفید قرار بده و حرکت کن از جایگاهی که زندگی می کنی.
۸. برگ نورانی بکیش تو ای سر
موجز بنما تو چی موجز حیدر
ترجمه:
لباس عبا و پرده نورانی و پر فضیلت خویش را به سر بکش و ( به میدان بشتاب ) و معجزه و کرامت بنما همانند معجزه و کرامت حیدر ( حضرت علی )
۹. یا بابای هانای سرکشتی نشین
بزرگ هر و دَس ای دشمن بشین
ترجمه:
ای بابا بزرگ! فریاد مرا بشنو ای کسی که در تشکن ( و کوهی که کشتی نوح در آن جای گرفته است ) نشسته ای و قرار داری!
ای بابا بزرگ! ( ما از دست دشمنان ذلیل و اسلحه ای نداریم ) تو با دست هم که شده بر دشمن حمله ور شو ( و حق ما را بگیر ) .
۳ - نقل قول پیرمردهای طایفه سرخه مهری ساکن دره شهر:این طایفه که از نسل نوروز علی سرخه مهری به حساب می آیند، از اواخر قرن یازدهم هـ. ق یا اوایل قرن دوازدهم هـ. ق بر اثر جور والیان یا اختلافی که در منطقه پشتکوه ایجاد شده بود به منطقه سیمره آمدند آنها بر طبق اقوال گذشته داستانی را نقل می کنند که سرخه مهری ها از نوادگان بهرام گور بود. در زمان سید ابراهیم بن موسی کاظم یعنی در قرن دوم هـ ق پسر یک پیرزنی در منطقه پشتکوه ( جبل - یا زرین آباد ) زندگی می کرده است که سپاه عباسی او را به اسارت می گیرند از آن جا که این مادر و پسر از مریدان سید ابراهیم بن موسی کاظم بوده اند؛ پیرزن استغاثه به امامزاده ابراهیم می آورد او نیز در منطقه پاچین ( ماژین یا ماجین ) با اردوی سپاه عباسی به شکل و شمایل تاجران برخورد می کند و پسر این پیرزن را با زر سرخ می خرد از آن تاریخ به بعد به این ها سرخ مهری می گویند که ما در این جا به ذکر دو قول بسنده می کنیم:
الف ) چون این پسر و نوادگانش از علویان دو آتشه و متعصب به حساب می آمده و بعداً اعقاب او از منتظران حضرت مهدی بوده اند آنها را سرخ مهدی با معرب شده سرخ مهری نامیده اند.
ب ) قول دیگر:چون مادرش مهری بوده است گفته اند سرخه پسر مهری که این نیز قابل تأمل است ولی قول اولی صادق تر است.
بنابراین از همان زمان آن جوان و مادرش به آیین تشیع مشرف می شوند و شدیداً به آل علی گرایش پیدا می کنند. اینان آنچنان در علم تشیع و تعلیمات سید ابراهیم فرزند موسی الکاظم ( ع ) غرق می شوند که گویا پا در جای پای بزرگان گذاشته اند. ود این راه جدشان سوره میر در امر دین جزو قدیسان و عرفا قرار گرفته و احتمال می رود همین شهره میر ، قبر سوره میر باشد ( الله اعلم بالصواب )
اشتیاق و علاقه مندی شان به آل علی ( ع ) آنان را به سرخ و آتشین در مهر علی ( ع ) معروف می گرداند و به زبان محلی چنین طایفه و ایلی که عشق فراوان به آل علی ( ع ) دارند به سور مهر علی مشهورند.
به طور قطع و یقین می توان گفت که ایل یا طایفه سرخ مهری حداقل یکهزار و دویست سال است که شیعه اند و جزو اولین دراویش و هواداران آل علی ( ع ) هستند.
آنچه از داستان ریش سفیدان سرخ مهری برمی آید این است که این فرد و اقوامش توسط حضرت امامزاده سید ابراهیم ( بابابزرگ ) به آیین تشیع مشرف شده اند و این طایفه یا ایل به خاطر آشنایی با تفکر شیعی در مقابل ستمگران ایستادگی کرده اند و سپس پراکنده شده اند یا دست به مهاجرت زده اند.
طبق گفتار جعفر خیتال نویسنده ایلامی و همچنین با توجه به کتاب �ایلام و تمدن دیرینه� به قلم آقای ایرج افشار سیستانی حاکمان اواخر صفویه و اوایل زندیه نهایت ستم را بر ساکنان پشتکوه ایلام روا می دارند و در دوران شاه وردیخان دوم و پسرش اسماعیل خان والی نیز بعضی ایلات و طوایف انقلابی متواری می شوند. یا آنچنان که علی محمد ساکی در کتاب �جغرافیا و تاریخ لرستان� نوشته است: �اسماعیل خان والی، مردی بی باک - تندخو و شجاع بود در زمان او برخی از طایفه ها از این منطقه کوچ کردند از جمله طایفه دلفان که در اثر بدرفتاری پسران او لرستان را ترک گفتند و به چمچمال رفتند. � ( ساکی ص ۳۰۵ )
اصل و نسب سرخه مهری ها:
عده ای می گویند؛ �سوره میری� از نوادگان �سری گری� یا سنباد از فرزندان بهرام گور ساسانی بوده اند و از آنجا که اینها قبلاً مهر و آناهیتا را پرستش می کرده اند به این نام ملقب شده اند.
برخی نیز آنها را از نسل بهرام فرزند یزدگرد سوم می
دانند ، و سایر ایلات ساسانی آنها را به صورت مخفیانه در بین خودشان حمایت کردند، تا ازبین نروند ونسل وی به عنوان آخرین پادشاه ساسانی از بین نرود .
در یک بررسی که دربین مردم الشتر داشتم فردی از روستای کهریز نزدیک بتکی برایم تعریف کرد، فردی خردمند و باسواد که اکثر قباله ها را ایشان
می نوشته ، فرموده است سله و سوره برادر بوده اند . سله و بعدا" سله سله یا سلیمان یاسلسال جد طوایف و ایلات سلسله بوده است ولی سوره جد سرخه مهری ها و طوایف زیر مجموعه اش به نطر می رسد سخن گلمحمد نورمحمدی از نوادگان نورمحمدخان کولیوند حرف اول و آخر را زده است، وبه همین دلیل است که سلسله و دلفان برادرند . زیرا سوره میری و تیره ها و طوایفش مانند سهرانی ها ، کاکاوندها ، ریزه وندها و چمکلانیهای وراینه و سورمیلیها و شهرانیها و ذوالفقاریهای حواشی نهاوند و عالی ویها و هلوشی ها و هلسم ها هلشی ها و مار گیرها و. . . همانه بدوشها و ملکشاهی ها و ویسها و. . . . و جلالوندها و کاکاوندها و مومه وندها و میربگها وشاهی وندها و ایتوندها و آزادبختها و لروندها وآدینه وندها و سوره میریهای عراق و خانقین و گیلانغرب و خوزستان و فارس و بختیاری و آنها که محقق نمی داند، همه وابسته به این ایل باستانی سوره میری هستند، و واقعا" با کولیوندها و قیاسوندها و حسنوندها و یوسفوندها و ترکاشوندها و بالاوندها و بالوی ها و بایه وندها و. . . . و طوایف دیگری که نگارنده، نمی داند برادرو پسر عمو هستند.
بعضی هم گفته اند:جد بزرگ این ایل سرخه ( سوره ) و نام مادرش مهری بوده است. به این دلیل این مرد به نام مادرش مشهور شده است؛ یعنی سوره ای ( سرخه ای ) که پسر مهری است و در زبان محلی لکی �سوره ( سرخ ) کار مهری� یا در بین حسنوندها هنوز خیلی از افراد به نام مادرانشان مشهور هستند.
بعضی نیز سرخه مهری ها را از نوادگان سرخاب عیار یا از بنی عیار یا از حاکمان و بزرگان آل حسنویه که قبل از اتابکان در منطقه پشتکوه دارای قدرت بوده اند منتسب می دانند زیرا آل حسنویه و بنی عیار نیز از حاکمان شیعه در منطقه بوده اند. از طرفی هم به خاطر همین بزرگ زاده بودن آنها را در پشتکوه ایلام سایه میری یا سوره میری نامیده اند چون لقب میر در پشتکوه و بخصوص زرین آباد ایلام و مهران به منزله رئیس یا بزرگ است.
خیتال نیز در کتاب �اقوالی دربارهٔ ایلات و عشایر استان ایلام� نوشته است:تیره های اصلی یا ( محور ) در رأس آنها را، میر یا رئیس که برخی از عشایر می گویند در طایفه وجود داشته که بعداً به توشمال تبدیل شده است.
جایگاه اصلی سرخه مهری ها:
آنچه مسلم است جایگاه اصلی آنها در استان ایلام شرق عراق و پشتکوه ایلام و حوالی استان های خوزستان - کرمانشاه و همدان و لرستان بوده است که در اثر ظلم های بعضی حکام محلی و از طرفی نیز چون این ( طایفه ) یا ایل مردمی متهور و عدالتخواه بوده اند زیر بار زور نرفته و برای نجات از خشم ظالمان در نقاط گوناگون به صورت دستجات کوچک پراکنده شده اند. البته در نبرد با قزلباش و طرفداری از کریمخان زند باعث انتقام صفویه و بعد قاجاریه از این ایل شجاع شده است . این ایل در چهارصدسال اخیر به صورت دستجات کوچک دربین طوایف کولیوند و یک طایفه هم در بین حسنوندها و بقیه سرزمین دلفان را که ملک آباء و اجدادیشان بوده ، طوایف لشگری به انضمام کاکاوند و میربگ و مومه وند و ایتیوند، و شاهیوند و آزادبخت و مهکی و ملکشاهی و نورعالی وآدینه وند و بلوران که خاستگاه شاه خوشین و اولین کتابت بعد از اسلام در قرن سوم ه. ق در همین بلوران گویا بدست امده است ( نگارنده آن را از سعید لرستانی که خودش مطالعه کرده بود، شنیدم )
برای تأیید این مطلب جعفر خیتال گفته است: سوره میری ها طایفه ای از سکنه بسیار قدیم در سرزمین پشتکوه ایلام اند که در گذشته ها از قدیم در مناطق زرین آباد - ایلام تا حدود شهر زرباطیه ، کوت و اماره و بدره وخانقین عراق سکونت داشته اند ولی به مرور زمان منقرض شده و ( به صورت دستجات پراکنده ) در ایلام و ( دره شهر و کوهدشت لرستان - فساء شیراز نهاوند و حرصین و چمچمال و الشتر اسلام آباد غرب و کرمانشاه ) زندگی می کنند. ( * )
علل انقراض ایل سوره میری:
گرچه لفظ انقراض صحیح نیست و لفظ پراکنده مناسبت تر است اما آقای جعفر خیتال علل انقراض ایل سوره میری را اینطور شرح می دهد: �احتمال می رود علت انقراض این طایفه بسیار قدیم مانند ریزه وند همان مخالفت و عدم اطاعت از والی های پشتکوه یا عدم پرداخت مالیات که منجر به پراکندگی یا مهاجرت شده است باشد. چون مردم زرین آباد معترفند تمام زمین های این منطقه متعلق به طایفه سوره میری بوده که عده ای از مردم میمه نیز از همین نسل است. ( ** )
همچنین سر هنری راولینسون سرخامری ( سرخه مهری ها ) را به نقل از میرزا بزرگ مباشر والی جزو طوایف وابسته هلیلانی آورده که در آن زمان ( ۱۸۳۶ میلادی ) دویست خانوار بوده و در اطراف کوه های هلیلان سکونت داشته و مبلغ
پانصد تومان مالیات سهم سرخه مهری ها ( سرخامری ) بوده است. البته این طوایف ( عثمانوند جلالوند داچیوند و بالاوند و سرخامری ) در آن زمان جزو کرمانشاه بوده اند. پانصد سرباز پیاده نظام در خدمت حاکم آنجا داشته اند. ناگفته نماند اگر بالاوند را هم که از نسل بهرام گور هستند جزو ایل پراکنده سرخ
ه مهری به حساب آیند و به جمعیت سرخه مهری ها اضافه کنیم در مجموع سیصد خانوار بوده اند.
دیدگاه ید اله خان علوی دربارهٔ پراکندگی سرخه مهری ها:
آنچه از ملاقات فروردین ماه سال ۱۳۷۱ شمسی اینجانب ( نگارنده ) با یدالله خان پسر غلامرضا خان پسر حسینقلی خان والی پشتکوه برمی آید:اکثر زمین های سرخه مهری ها را جدم نامبرده به نام حسن خان والی از بزرگان سرخه مهری خریداری [ به زور غصب]کرده و قواله آنها نیز موجود است. از طرفی نیز یکی از بزرگان سرخه مهری به نام نوروز ( نوروزعلی ) پسر کلبعلی خان که جد دو تیره یا دودمان[حسین و حسن]که در دره شهر و حواشی ایلام ( چالسرا وبانقلان و . . . ) زندگی می کنند در سال ۱۱۰۰ هـ. ق یا ۹۵۰ ه. ق به بعِد ، مقبره امامزاده ناصر الدین ( معروف به ناصر جن گیر ) در حواشی پهله زرین آباد، از توابع شهرستان دهلران تعمیر و تجدید بنا کرده است. وی ( یداله خان علوی ) می گوید:خودش سنگ نبشته ای مربوط به تعمیر این امامزاده توسط نوروز سرخه مهری را دیده و خوانده است. البته در سال ۱۳۷۲ ش برای زیارت امامزاده ناصر الدین به زرین آباد رفتم به علت بازسازی و نوسازی آن مکان مقدس نتوانستم آن سنگ نبشته را پیدا کنم. یدالله خان والی دربارهٔ پراکندگی طایفه سرخه مهری می گفت: �سرخه مهری ها طایفه ای بزرگ در پشتکوه ایلام و لرستان بودند که نزاع خونین در بین آنها پیش آمد و در اثر این اختلافات مهاجرت کردند.
طوایف و تیره های وابسته به ایل سوره مهری ( سرخه مهری ) ؛ �ریزه وند� �عالیبیگی� و �سوره میری� از قدیمی ترین ساکنان ایلام و پشتکوه بوده اند که شواهد عینی و تاریخی حکایت از قدمت سرخه مهری ها بر سایر طوایف دارد. تا آنجا که در یک سنگ نبشته در مسیر رودخانه چنگوله حواشی مرز ایران و عراق آسیایی متعلق به شخص با فامیلی ریزه بند ( ریزه وند ) بود و خود را متعلق به طایفه سرخه مهری دانسته است. به طور خلاصه طوایف و تیره های وابسته به ایل سرخه مهری عبارتند از:
طایفه ملخطاوی:این طایفه از طوایف قدیم ساکن مهران محسوب می شود و تیره ناصر که قدیمی ترین تیره ساکن مهران به حساب می آید از طایفه سرخه مهری است که در منطقه سکونت داشته اند.
طایفه پنج ستونی:که شامل دو تیره پنج ستونی و کلاه پهن است. بسیاری از ساکنان روستاهای چالسرا مهدی آباد با نقلان هفت چشمه فاطمیه از توابع ایلام و چماب لوزن از توابع بخش صالح آباد از همین ایل قدیمی به حساب می آیند.
بسیاری از طوایف دهلران و مهران بخصوص ملکشاهی و میمه ای و زرین آبادی های غیر سید اکثراً از نسل ساسانیان - بهرام گور - بوده اند و سرخه مهری ( سوره میری ) هستند که امروزه در قالب تیره های کاوری، میمه ای و باپیروند و… وجود دارند. برای تأیید چنان مطلبی به آثار باستانی پشتکوه بخصوص قلعه فرود قلعه ماشاب ( bahsaM ) و قلعه شهاق ( hkahS ) -
تپه گریرون ردپا داشته است . روستای محمدعلی آباد الشتر وابسته به ممدالی ( محمد علی ) سوره میری پسر حاج مقصود علی سوره میری بوده است.
دلیل دیگر ایرانی الاصل بودن چنان منطقه ای است که در همان اوایل اسلام با وجود تبلیغات بنی امیه و بنی عباس این مردم تیزهوش ایرانی توانسته اند به تشیع که مولود طبیعی اسلام است گرایش پیدا کنند و به حقانیت اهل بیت ( ع ) پی ببرند. در حالی که خیلی از مردمان معاصر آنها در منطقه عرب و عجم از تشخیص چنان مهمی عاجز بوده اند.
۴ - از طایفه مه میه وند ( haM haim dnaw ) تیره کاکاعلی از سرخه مهری اند. تیره ایسوند و باپیروند و مارگیر هم احتمالا" سوره مبری باشند.
همچنین جماعتی از اکراد ( احتمالا ساسانی ) به خاطر شیعه بودن آنها و علاقه شدید به اهل بیت معروف به کردعلی ( کردلی ) بوده اند.
طایفه قطبین از جمله تیره های قطب الدین و خلیل بخصوص تیره فرعی �میا� ( aiM ) و اصل تیره نوری ( سند ) نیز از طایفه سرخه مهری ( سوره میری ) اند.
طایفه میمه و تیره های آن هواس و ملیک و آدینه و قوای ( قرجه ) از سرخه مهری هایند که لک میر و سایه میر و کاکعلی و برامسین همه از زیر مجموعه های این ایل به حساب می آیند.
طایفه بازگیر - تیره خربزانی که این تیره هم شامل تخمه های قربانی، مهرابی و عیدی است و از بومی های قدیم منطقه اند که در گذشته جز طایفه شهریاروندیاشهلاروند ( dnavralhahS ) بوده و در اصل از اعقاب طایفه ( ایل ) سرخه مهری هستند.
طوایف عالی بدره ای - طایفه مغیله ( مغیره ) و طایفه سنل ( سنلی ) و طایفه با طولی عده ای گفته اند جزء طوایف گلال زیری ( yerezlaleG ) و عده ای معتقدند در اصل از نسل سرخه مهری اند.
بسیاری از تیره های ملکشاهی و بومیان قدیمی آن از نسل سوره میری ها هستند و شاید تا
امروز نیز قرابت فامیلی بین آنها با طوایف منسوب به سرخه مهری ریشه در همان نیای مشترک دارند. گرچه افراد مهاجر هم در بدنه ایل از اطراف یا نقاط دوردست آمده باشند.
جمعی از تیره های ملکشاهی از جمله کلاه پهن که لقب کلبعلی خان سوره میری بوده ، و ایوشه، خیرشه و ساده میری و هنبانه بدوش و گرزینوند و باولک و گلگه و جمعه و خمیس احتمالاً از ایل سرخه مهری هستند.
اصل تیره شرف که از شوهان محسوب می شود از تیره های قدیم مادر ملک اند از بومی های منطقه به شمار می آیند و از نسل سوره میری ها هستند و بعضی معتقدند از نسل ساسانیان اند.
در پهله زرین آباد اجداد قطب الدین ها و نوروزوندها را مالکان قدیمی و صاحب پشتکوه می نامند ( الله اعلم )
در چمچال کرمانشاه و ( چال زورد ) و محمودآباد اعقاب سرخه مهری هستند.
در روستای ورینه ( haniraW ) از منطقه حمیدوند و در نهاوند فامیلی سوره مهری و شهرانی و سهرانی و زرینی ، وسور میلی که امروزه جمعی از آنها در خاک سفید تهران زندگی می کنند باز هم از ایل سرخه مهری اند.
سرمیلی یا سرومیلی های مهاجر به روستای الوند کمر نهاوند که تا کمتر از یک قرن پیش همچنان به همان نام فامیلی شناخته می شدند اما به واسطه اخذ شناسنامه و اجبار به انتخاب نام فامیل جدید برای جلوگیری از گسترش و قدرت گیری طوایف به خاندان ها و خانواده های کوچکتر با اسم فامیل جدید تقسیم شدند.
( * ) گرزکل:چوبی سفید به صورت گرز که سری پهن و گرد از جنس درخت بلوط زالزاک یا ارجن ( nagrA ) ساخته می شده است. سرخه مهری ها برای این گرز سفید کرامتی مانند عصای موسی قائلند زیرا این گرز در دست امامزاده مبدل به مار سفید یا افعی یا اژدها می شده است.
( ** ) اصل طایفه بالاوندی ها در روستای دول گلاب بدره از توابع شهرستان دره شهر است. آنها گرچه جزو طایفه هیندمینی به حساب آمده اند؛ ولی در اصل از تیره های قدیمی و بومی منطقه و از اعقاب طوایف ساسانی در تنگه �دربند� هستند و بعضی معتقدند که از نسل بهرام گور و به احتمال قوی دارای آیین زرتشتی بوده اند.
۱۴ - طایفه لشگری شهرستان سلسله که هم اکنون اکثراً با فامیلی اسدالهی در آن منطقه زندگی می کنند. از بزرگان این طایفه کشکول، برانازار، اسدخان، یوسف خان و… هستند
منابع
۱ - �سفرنامه راولینسون� ( از سرپل ذهاب تا خوزستان ) . ترجمه سکندر امان اللهی - صص ۱۴۳ ۱۵۲.
۲ - �اقوال و روایات دربارهٔ ایلات عشایر استان ایلام� جعفر خیتال صفحات ۱۵۴ ۱۵۷ ۱۵۸ ۱۸۲ ۲۰۷ ۲۵۶ و۲
منبع:پایگاه فرهنگی لر ویر و کیهان فرهنگی بعد از ویرایش جدید
" به یاد پدرم، مرتضی لطفی "
نگارنده : احمد لطفی
مشهدی مرتضی لطفی در سال ۱۳۰۳شمسی، در روستای سوره مهری چمکلان به دنیا آمد . نام مادرش قدم ( قدمخیر ) خدایاری دختر کدخدا خدایار ( گَزُوGazou ) چگنی ، و نام پدرش چراغعلی فرزند لطفعلی فرزند کدخدا حاج مقصودعلی سوره مهری بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
مرتضی لطفی؛ مردی رنجدیده بود، که سختی کشیدن، و یتیمی و یتیم نوازی، و مبارزه با حرف و حرکات نادرست را با تمام وجود حس کرده بود. ایشان کمتر از ۱۶ سال داشت، که پدرش را از دست داد ، و بامادری پیر و دو برادر و یک خواهر کوچکتر از خود ، روح مسئولیت پذیری و نقش پدری را پیش از موعد برای برادران و خواهرش ایفا می کرد . در آن ایام سخت که جنگ جهانی دوم واقع شده بود ، و سختی و فقر درکشور ایران حاکم شده بود، و منطقه ی سیمره در سالهای ۱۳۱۸ شمسی تا ۱۳۲۳ نیز آنطور که معمرین می گفتند، از وضعیت نابسامانی برخوردار بود. این نوجوان یتیم ، با سن کم، باید کشاورزی می کرد ، و برای سوخت تشگاه، و فصل سرما هیزم تهیه می نمود ، و ی برای اعضای خانواده می بایست لباس تهیه می کرد ، و گذشته از آن امرار معاش هم نیاز به در آمدی ولو اندک داشت. بنابراین غیرت و مردانگیش، او را مرد کار و تلاش و تجربه اندوزی کرده بود.
مرتضی لطفی بزرگتر که شد، کارگری در بندر خرمشهر و معامله گری را نیز از ده کوچک غلام آباد آغاز کرد . بعد در پلدختر مغازه داری نمود ، اما شرایط اجتماعی آن زمان اجازه نمی داد که به کلی به خرمشهر یا پلدختر برود. وی با ماندن در روستا و کشاورزی و دامداری برای برادرانش نیز زن گرفت. و در سال ۱۳۲۵ شمسی با خانم طلا دختر کربلایی کریم عبدالشه ازدواج کرد و حاصل این ازدواج ۵ پسر و دو دختر بود .
ایشان در دهه ی چهل شمسی با افکار نویی که داشت، منزل و حیاط آبرومندی در سطح روستای غلام آباد ایجاد کرد . بعد هم در شهرستان تازه تآسیس دره شهر ، که در سال ۱۳۴۵ به لحاظ سیاسی تبدیل به شهرستان شده بود ، زمین مسکونی خرید. سه تا از فرزندان خود را به آموزش و پرورش جدید سپرد ، درحق آنها پدری و مادری نمودند. بامغازه ی کوچکی که در شهر ایجاد کرد، فرزندانش را به جایی رسانید که برای ادامه تحصیل آنها را به خرمشهر بردند ، آنها دیپلم طبیعی ( تجربی ) را در آن شهرگرفتند، و بعداز چند سال محمد و احمد لطفی دبیر شدند، و علی اکبر لطفی نیز مهندس شد .
و ی در سال ۱۳۵۹ طعم مرگ زمینی را چشید و به دیار حق شتافت . عمر کمی نمود، ولی همان عمر کم با کیفیت بود ، زیرا به دیگران و اقوام کمک می کرد . سر رشته در بنایی و کشاورزی داشت ، و به مسائل روز و تغییرات اجتماعی و سیاسی زمانش آگاه و بصیرت داشت. وی در منزلش و حواشی روستا درخت غرس نمود. و اولین فردی که سرویس بهداشتی را در روستا ایجاد کرد تا زندگی ایلیاتی و فضای باز کوچروی به محیط روستایی و نوگرایی و رفتار مدنی کم کم ایجاد شود.
تصویر سمت چپ، کدخدا علی مقصودی سوره مهری از بزرگان سیمره،
مشهدی مرتضی لطفی، با پسرعمویش کدخدا علی مقصودی ( متوفی به سال ۱۳۴۷ ) همکاری می کرد . تا آنجا که کدخدا علی مقصودی، بر اثر درایت و رهبری ای که داشت، و کمک اقوامی مانند مرتضی لطفی، بهترین کدخدای سیمره شناخته شد. البته همه ی افراد آبادی سوره مهری در حد توانشان کدخدا علی را یاری می دادند. ولی نقش مرحوم مرتضی لطفی در برخی امور پر رنگتر بوده است، ازجمله؛ در تحویل گرفتن قباله ی زمینهای کشاورزی روستای غلام آباد، از ثبت اسناد شماره ۸ خرم اباد ، که با امضاء و اثر انگشت وی و کدخدا علی مقصودی بوده است. همچنین مرتصی لطفی ، در تقسیم اراضی روستا، باطناب و سررشته ای که داشت، زمینهای پدری خانوارهای روستای غلام آباد را به کمک کدخدا علی مقصودی، بطور عادلانه تقسیم کردند.
وی تا آنجایی که می توانست ، در سایر امور کدخدا را یاری می کرد. در تقسیم زمینها همه ی سی خانوار سوره مهری زمینهایشان را بطور تفکیکی تحویل گرفتند. آنطور که نگارنده، از کربلایی محمود محمد زاده شنیده است، ایشان گفت؛ به چشم خود دیدم که تمام زمینها را مرتضی لطفی با تدبیری که داشت ، زمینهای مرغوب و غیر مرغوب را عادلانه باهم جفت و جور می کرد.
ایشان مرد کار و زحمت بود و برای آبادانی و سربلندی روستا همکاری فراوان نمود، و نهایت در ۱۹ دی سال ۱۳۵۹ چهره در نقاب خاک کشید. و مردم بسیاری در تشییع جنازه اش شرکت کردند. روحش شاد و گرامی باد.
به تاریخ: ۱۳۹۷/۱/۱۵
"معرفی خاندان نور محمد خان کولیوند"
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
ایل کولیوند ، یکی از ایلات لک می باشد ، که در استانهای لرستان، ایلام ، کرمانشاه، مرکزی ، تهران، فارس و بختیاری و جنوب همدان ساکن و پراکنده هستند، تا آنجا که پراکندگی آنها در حواشی سمنان و برخی شهرها و روستاهای عراق قابل شناسایی می باشند.
... [مشاهده متن کامل]
کولیوندهای لرستان در شهرستان الشتر و منطقه خاوه و کوهدشت وخرم آباد، و روستاهای ازنا و الیگودرز وبروجرد و پلدختر و رومشگان سکونت یافته اند.
کولیوندهای آبدانان از مناطق شمال غربی لرستان و جنوب شیروان و چرداول به آنجا آمده اند. انها در زمان والیگری غلامرضا خان وارد پشتکوه می شوند ، و در منطقه ی زرین آباد هم جوار با طوایف پیرانی و شهلاروند ( شهریار وند ) و جایروند ساکن می شوند. و هم جریش طایفه جایروند می شوند. [مرادی مقدم:۲۲۶:۱۳۸۵]
کولیوند در سال ۱۳۰۸ به روستاهای "چم کبود" و شهر آبدانان و "وچ کبود" و "ژیور " مهاجرت می کنند، و بعد از چند سال ییلاق و قشلاق در همان آبادیهاسکونت پیدا می کنند . البته این گروه و کوچ سیاسی به این خاطر بوده است که به جای ایلات و طوایف قبلی که برخی از آنها به ساوه وقم و خراسان تبعید شده اند، جایگزین می شوند . بطور مثال چم کبود آبدانان قبلا" جایگاه طایفه شاهیوند و زینیوند بوده ، وکدخدای آنها احمد بگ نیاز ی زینیوند بوده، که دولت مرکزی وی و طایفه اش را تبعید می کند، دلیل تبعید هم چون مادرش بیرانوند بوده، و دولت پهلوی عزم بر تبعید و قلع و قم بیرانوندها و طوایف همراه آنها می نماید . در هرصورت از سال۱۳۰۸ شمسی آن روستاها جایگاه کولیوندها می شود.
کولیوندهای آبدانان از طوایف کرمشاهی، فرخ شاهی و بماشاهی ( بمانشاهی ) هستند.
کولیوندهای سیمره که روزی روزگاری از شرق دهستان ارمو تا چشمه شیرین بدره متعلق به بزرگان کولیوند، و زیر مجموعه های آنها در شیخ مکان و چمکلان و چم ژاب و چم نمشت و تنگه ی دره شهر و تنگه ی سیکان بوده است. شاخص ترین خوانین کولیوند در سیمره مرشد خان و گل محمد خان و نورمحمد خان و صید محمد خان کولیوند و اعقاب آنها بوده است. البته در سیمره کلهرها ، کلانترها ، سوره میری ها و اولادها و فرخشه ها و کرمشه ها و عبدالشه ها و بماشه هاو جافرها و مسگرها و سور سورها و موسیوندها و. . . . همه تحت فرماندهی نورمحمد خان کولیوند زندگی مسالمت آمیزی داشته اند. از شرق قبرستان قنبر بگ تا امامزاده شاه احمد ( ع ) تحت فرماندهی خدایخان حسنوند بوده است.
معرفی مختصر ایل کولیوند:
ایل کولیوند که قبلا جمعیتش کمتر بود طایفه محسوب می شد، و جزو ایل سلسله محسوب می شدند در حدود صد سال پیش ایل سلسله شامل پنج طایفه عمده بوده اند :
۱_ طایفه حسنوند
۲_ طایفه کولیوند
۳_ طایفه یوسفوند
۴_طایفه قیاسوند
۵_طایفه ترکاشوند
این طوایف که شغل عمده ی آنها دامداری و کشاورزی بوده معمولا در نقاطی که از لحاظ دولتی جزو املاک خالصه بوده و در جاهایی که از قدیم الایام دارای حق نسق بوده اند و از طرف پادشاهان گذشته، افرادی را به نام خان و بگ و تشمال و کلانتر به عنوان پیشکار دولت انتخاب می کردند بر روی این زمین ها کار می کردند و حق حسابی را هم به نمایندگان دولت و والیان تقدیم می کردند در بین ایل کولیوند افرادی مثل کیقبادخان عبدالشه ، در منطقه بسطام از طرف نادرشاه افشار دارای زمین ها و امکاناتی در بسطام الشتر شد و مرشد خان کولیوند هم که از بزرگان اصلانشه بودند، به همراه اعقاب برادرش یوسف جان بر قسمت عمده ای از الشتر و خاوه و حواشی نورآباد به انضمام منطقه دره شهر در اختیار بزرگان کولیوند خصوصا مرشدخان و جانشینانش بوده است .
پراکندگی ایل کولیوند در خاوه و الشتر:
الف ) - طوایف ساکن خاوه، عبارتند از؛
1 - طایفه کرمعلی و تیره هایش از جمله اولادها و. . . . .
2 - طایفه فلک الدین ( فلکین ) و تیره هایش از جمله موسیوند و خسرو بیگی و. . . .
3 - طایفه ایرانشاه و تیره هایش
ب ) - طوایف ساکن بخش فیروز آباد، عبارتند از؛
۱ - طایفه فرخ شاه ( فرخ شه ) وتیره هایش [ خیرالله - شکر الله - بیرو - هابیل - طالب - کرکر]
ج ) - طایفه اصلانشاه وتیره هایش:
این طایفه که به طایفه ی خوانین مشهور است دارای تیره های زیر می باشد
۱ - تیره نورمحمد خانی
۲ - تیره اسداللهی
۳ - تیره فرج اللهی
۴ - تیره چنگیزی
لازم به ذکر است ، که به تیره فرج اللهی و صولت پور و چنگیزی روی هم ، تیره فرج می گویند.
ن ) - طایفه بماشه و تیره هایش
ل ) - طایفه عبدالشه و تیره هایش
ق ) - طایفه کرمشه، که بیشتر در سیمره و نقاط دیگری سکونت دارند ، چند خانوار از آنها به صورت پراکنده در روستای محمد علی آباد و سایر روستاهای الشتر به صورت پراکنده زندگی می کنند .
در الشتر جافرها و سوره میری ها در ده آقا زندگی می کنند . سوره میری ها ی ده آقا جزو طایفه لشگری سوره میری هستند .
رزم آرا گویا در کتاب جغرافیای نظامی اش ، منطقه سلسله رامکان حکمران
ی یکی ارسران ساسانی در دوره ساسانیان دانسته اند.
ودر متون تاریخی داریم که نماینده وحاکم ساسانی درلرستان ازخاندان فیروزان ساسانی بود ه است . وجه تسمیه ی بخش فیروزآباد کولیوند الشتر ، احتمالا"از تبارخاندان فیروزان ساسانی گرفته شده باشد. ( الله اعلم بالصواب )
کولیوندها؛ طایفه ای بزرگ و ایرانی اصیل می باشند . . [آنها] در بین طوایف لرستان دارای استعداد در تسلط برادبیات و دانش ذاتی، معروف و زبان زد بوده، و هستند. [انجوی شیرازی:۳۱۵:۱۳۶۹]
[در دوران گذشته] تا دوران حکومت محمد رضا پهلوی، مردم ایلات غرب کشور [از جمله کولیوندها و وابستگانشان] به صورت سیّار ، ییلاق و قشلاق زندگی می کردند و مسیر پشتکوه تا نهاوند را متناسب با وضعیت جوّی به صورت ایل و کوچ در حال ایاب و ذهاب بودند آنها بهار و تابستان را در مسیر چگنی و الشتر و خاوه و نهاوند، و پائیز و زمستان رادر مناطق دره شهر ( سیمره ) و پشتکوه و رومشگان و پلدختر و دشت عباس تا دهلران به دامداری و کشاورزی می پرداختند، ولی کشاور زی کردن کولیوندهابیشتر در سیمره و الشتر و خاوه و گاهی نیز در نهاوند به کشاورزی مبادرت می ورزیدند.
شجره نامه ی خوانین مرشد خانی کولیوند:
با توجه به این که مرشد خان فرزندنفس فرزند هوس فرزند قبس ( قفس ) فرزند ویسقلی ( ویسکُلی ) . . . فرزند اصلانشاه . . . . فرزندکُلیوند ( کولیوندیاقُلی وند ) . . . . از خوانین برجسته ، و باسواد و اهل ادب و وطن دوست ، و شاهنامه خوان، و عالیجاه و مشهور در پیشکوه و پشتکوه ( لرستان و ایلام ) بوده است . قدر مُسَّلَم ، مرشد خان دردوران نادرشاه افشار و کریم خان زند زندگی می کرده است.
💠کریمخان زند، و مرشد خان کولیوند:
کریمخان فرزند ایناق که خاندانش از اعضای ایل سلسله می باشند و همانطور که قدمت اسامی برخی از افراد و ایلات به قهرمانان و اشخاص و ایلات باستانی بر می گردند ، از جمله کولیوند و دریکوند و زند و سله سله و سلسال و سورن و مهران و سرخاب و . . . . . . . به دوران هخامنشی و ساسانی واشکانی برمی گردند، زندیه هم ازالقاب قدیمی است . مرشد خان سنش نسبت به کریمخان چنان بیشتر بوده است که در ملاقات این دو مرد بزرگ باهم، کریمخان زند پادشاه عادل لک زبان ایران ، مرشد خان را پدر خطاب می کند . وبه استقبالش می اید ، از طرفی نیز از این استاد خردمند می خواهد که به رسم قدیم و زمانی که کریم خان طفل بوده و از شاهنامه خوانی مرشد خان کولیوند لذت می برده است و روح وطن دوستی و مبارزه با بیگانگان خصوصا" مبارزه با فتنه ی افاعنه و ازبکها را در نوجوانان و جوانان آن زمان تقویت می کرده است. در اینجا نکته ای از مقدمه ی ترجمه ی کتاب کریم خان زند به قلم جان"ر" پری توسط شادروان علی محمد ساکی با ویرایش نگارنده، آورده می شود.
کریم خان زنددر سال ۱۰۸۳ خورشیدی در�روستای پری، ملایر به دنیا آمد، ، ودر سال ۱۱۵۷ خورشیدی ( شمسی ) در�شیرازچشم از جهان فرو بست ، ایشان ۷۴ سال عمر کرد ، که در این ۷۴ سال سربلند و تلاشگر و با کیفیت و متعادل و خداترس زندگی کرد.
کریم خان زند سی سال فرمانروای�ایران بود ، آن پادشاه عادل�از سال۱۱۶۳هجری قمری تا سال ۱۱۹۳ ه. ق برکشور بزرگ ایران حکومت کرده است. وی بنیان گذارحکومت �زندیه�بوده است.
کریم خان زند، از ناحیه ی پدری به ایل حسنوند می رسد ، واز ناحیه ی مادری جزو ایل کولیوند بوده است.
در دوران کودکی، وقتی پدر خودرا ازدست می دهد، باتوجه به نسبت مادری که با کولیوند داشته است، در خانه ی مرشدخان کولیوند ( از نیاکان ملا منوچهرکولیوند شاعرلک ) بزرگ می شود، و روحش با تعالیم معنوی مرشد خان بالنده می گردد.
مرشدخان که فردی اهل علم ودانش
وتقوا بود، ضمن آموزش دینی به کریم خان و فرزندانش ، همواره شاهنامه فردوسی را با آهنگی حماسی درخانه می خواند، و کریم خان زند هم با شوق وذوق فراوان به اشعارحماسی فردوسی که توسط مرشد خان کولیوند خوانده می شد، گوش فرا می داد، و همین تعالیم مُرشد خان سبب ایجاد روحیه ی حماسی
در کریم خان شده بود.
در یکی از روزها مرشد خان به دلیل درگیری معمولی درون خانوادگی بین کریم خان ویکی ازپسرانش، برمبنای رسم بزرگتری، هردوی آنها را با چوب دستی تنبیه کرده بود ، تا دیگر باهم ستیزه و درگیری نکنند. البته زمان در حال گذر بود ، وکریم خان بزرگ وبزرگتر می شد تا اینکه وارد دستجات نظامی نادرشاه افشار شد.
نادرشاه پیش ازپادشاهی نادرقلی
ملقب به طهماسب قلی بود، وی
ازسال 1112 تا 1126 پادشاه ایران شد
حکومت نادرشاه 14 سال بود وبسیارکوتاه ، اما تاثیری که درتاریخ ایران برجای گذاشت بی همتا وبی نظیزبود. نادرشاه یک نابغه ی نظامی بسیار باهوش بود، به گونه ای که شاهکاری در تاریخ ایران زمین پدید آورد، که هرگز تکرار نخواهد شد.
آنچه سبب پیروزی های درخشان او در سرکوب افغانها واتحاد ایران و فتح هندوستان شد، اتکا به نیروی مردم ایران
وهوش و ذکاوت خود، و ف
رماندهان نظامی قدرتمند او همانند کریم خان زند بود . این ارتش منظم و مردمی با مرگ نادر شاه افشار، روحیه ی قدرت و رهبری را در فرماندهان چنان تقویت کرده بود ، تا آنجا که فرماندهان نظامی نادرشاه در جاهای محتلف ایران قصد شورش وایجاد حکومت داشتند.
کریم خان زند که فردی شجاع وبا هوش بود با جمع کردن نیروی بزرگی
لک زبانها وکردها ولرها و نیروهایی که بیشتر واز قبل فرمانده آنان بود، اسب و استر و آذوقه و تجهیزات نظامی فراهم کرد، و برای نجات ایران و در دست گرفتن قدرت، با سرکوب دیگرفرماندهان شورشی، وسرکوب افغانها و. . . شیراز را فتح کرد، و نهایت به پادشاهی ایران رسید پس ازمدتی کریم خان زند دسته ی سواره نظام نزد مرشد خان کولیوند فرستاد، و او را ا حضار نمود، مرشدخان کولیوند ابتدا فکر کرد، دلیل احضارش
به خاطر تنبیه دوران کودکی وی از کریم خان بوده است و حالا کریم خان زند قصد مجازات او را دارد ، اما وقتی به نزد کریم خان زند رفت، دریافت که هدف کریم خان زند سپاسگزاری ازاو وخواندن شاهنامه برایش، به شیوه ی قدیم بوده است. جریان از این قرار بود، وقتی مرشد خان کولیوند به شیراز رسید کریم خان زند به پیشواز او امد
مرشد خان را پدر خطاب کرد، و از اوخواست بجای او برتخت پادشاهی بنشیند. سپس ضمن روبوسی با مرشد از وی خواست، به رسم قدیم، دوباره ازاشعارحماسی فردوسی برایش بخواند.
مرشد خان هم شروع به خواندن شاهنامه کرد:
. . . همه یکدلانند یـزدان شناس�
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است ایـران که ویـران شــود�
کنام پلنگان و شیران شــود
چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد�
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم�
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم�
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم
سپس کریم خان زند گفت: بله پدر؛
چو ایران نباشد تن من مباد
دراین بوم وبر زنده یک تن مباد
پدر ای کاش در هنگام پیروزی ، درشیراز
در کنارم بودی، وبرایم شاهنامه می خواندی، و می گفتی؛
دریغ است ایران ویران شود
کنام پلنگان وشیران شود
[اقتباس از کتاب تاریخ ایران و زندیه،
خاطره مرشد خان کولیوند
مولف : حسن پیر نیا. عباس اقبال اشتیانی]
شجره نامه ای در ختی، خاندان مرشد خان که خیرالله نور محمدی و همسرش بانو زهراء ساکی گرد آوری و تنظیم کرده اند به شرح زیر است:
تصویر و شرح مختصر ی در باره ی تهیه کنندگان شجره نامه:
تصویر خیرالله نورمحمدی
خیرالله نور محمدی فرزندجعفرخان فرزند سرتیپ خان فرزندمصطفی قلی خان فرزندصید محمد خان فرزند نور محمد خان فرزند گلمحمد خان فرزند مرشد خان
تصویراستاد منوچهرنورمحمدی ( منوچهر دوم ) فرزند علی خان فرزند ملا منوچهر خان کولیوند ( منوچهر اول ) فرزند خسرو فرزند نورمحمد خان کولیوند می باشند.
ایشان دبیر پیشکسوت و بازنشسته ی دبیرستانهای خرم آباد لرستان هستند دارای طبع لطیف و شاعری گرانمایه می باشند. و باید ایشان راخلف واقعی پدر بزرگش، ملامنوچهر کولیوند نامید . از این شاعر توانمند یک قطعه شعر در این نوشته مرقوم می گردد.
《غزلی از منوچهر نورمحمدی》
برخیز و بیا مقدم نوروز رسید
با عشوه و با ناز، با وعد ونوید
از خانه برون شو بنشین بر لب جوی
با خنده و با شادی و با نقل و نبید
خواب سحرت حیف بود فصل بهار
خبر آورده چنین بر من و تو حضرت عید
گل سرخ آمده و خیمه زده بر در و دشت
نرگس سرمه زده آمده با شکل جدید
همه گویند سحر خواب حرام است ببین
بلبل از لانه برون آمده بر شاخه پرید
آهو از کوه به دشت آمده با عشوه و ناز
تیهو از کوه شنیده است خبر عید سعید
[خرم آباد ساعت 2 شب هفتم فروردین سال 1397]
دیدگاه حاج منوچهر نورمحمدی در باره ی زینتی :
نام پسران نورمحمدخان از دختر کردی کله مهی عبارتند از صید محمدخان ، کریم، رشید، میرزا، باقر، جعفر، و بهرام که اولی به سمت ریاست ایل
ودود مان رسیده است.
زینتی دخترخدایی خان ( ایلخان ) و رئیس ایل حسنوند
بوده است . ایشان همسر اول کربلایی نور محمدخان کولیوند بوده، و دو پسر به نامهای نقی و خسرو بدنیا آورده است. نقی فرز ند ارشد نور محمدخان کولیوند، بوده است، که ایشان ومادرش بعنوان کُرگروی ( گروگان ) به دربار قاجاریه می برند ودر غیاب مادر و پسر که به دربار رفته اند ، جهانبخت دختر کُردی کُله مهی چهار پسر از هفت پسر خود را بدنیامی آورد. البته جهانبخت همسر دوم نور محمد خان کولیوند در مجموع هفت پسر به دنیا می آو رد. که همه شایسته و ارزشمند بودند ، وجزو عموهای ملا منوچهرخان کولیوند شاعر پر آوازه ی غرب کشور بوده اند. صید محمد خان نورمحمدی پسر جهانبخت بعد از مرگ پدرش نور محمد خان کولیوند، رئیس ایل کولیوند می شوند.
[تلخیص مصاحبه ی تلگرامی که با استاد منوچهر کولیوند در فروردین ماه۱۳۹۷ انجام شده است]
۲ - جهانبخت کُله مهی ( سوره مهری ) :
ایشان همسر دوم نور محمدخان کولیوند بوده است، زنی شایسته و با درایت بودند ، ودر غیاب زینتی حسنوند خدایی ، مادری نمونه و همسری با کمال و مدیر بودند . ایشان دختر کُردی کُلَه مهی بوده است کله مردها از کولیوند و سوره میری جدا نیستند. آنها ابتدا در ماهیدشت بوده بعد به سیمره و الشتر رفت و آمد داشته اند مردان بزرگ آنها کُردی کله مهی و کدخدا آواختی و یاره و حاجعلی کله مهی را میتوان نام برد. و الان نیز علی اکبر ملکی فرماندار سابق خرمشهر و ساکن تهران، و علیداد یاری ساکن روستای چغاپوکه دره شهر و مرادعلی غلامی ساکن دره شهر و خاندان رضایی و الماسی در اسد آباد از بزرگان کله مرد می باشند.
ملا حاجعلی یاری - از طایفه کله مهی سیمره ، که در الشتر و نور آبار معلم قران بوده، و گویا مکتب داشته است . ایشان حدود صد سال عمر کرد ، و از اقوام جهانبخت کله مهی می باشد . قبرش در ضلع شرقی قبرستان فلکین سابق و گلزار شهید هادی کرمشاهی اسلام آباد ( کرمشه ) می باشند.
شجره ی ملاحاجعلی یاری :
ایشان معلمی آگاه وبه آنچه از قرآن و متون دینی آموخته بود، واقعا" عامل بودند یک روز در مجلس فاتحه ای وارد می شود که پسری رشید از خانواده ای شناخته شده از دنیا رفته است ، برای پسرش در فصل گرما به رسم روزگار کُتَل درست کرده بود ، شخصی قدرتمند هم به فاتحه می آید ، هنگام تشکر ، پدر ی که فرزندش مرده بود رو به فرد قدرتمند می کند و می گوید: قبله منطقه زحمت کشیدی، که به مراسم فاتحه خوانی آمده اید ، ملا حاجعلی کله مهی به شدت ناراحت می شود و به صاحب عزا می گوید؛ " مافقط یک قبله داریم که خانه ی خدا می باشد ، این چه طرز سخن گفتن است، و در این فصل گرما چرا بر این حیوانات بسته زبان کتل بسته اید ؟ به خدا در این گرما کتل کردن حیوانات گناه دارد. فوری بلند می شود، و کتلها را از روی حیوانات بر می دارد. این یک نمونه از شجاعت و درایتش بود ، که نوشته شد.
ملاحاجعلی پسر نداشته و فقط چهار دختر داشته است و الان یکی از آنها زنده است. شجره اش به قرار زیر است:
علیداد و مهرداد هردو فرزند سلطان بانو فرزند ملا حاجعلی یاری فرزند یاره فرزنداحمد فرزند مختار فرزند حقداد فرزندعینل فرزند زینل کله مهی هستند.
مصاحبه با نظام الدین ( بهمن ) نور محمدی در باره ی زنان نورمحمد خان کولیوند ، به شرح زیر است ؛
نورمحمد خان آنچنان که از اقوال گذشتگان برمی آید در طول عمر شصت وچند ساله ی خویش، چهار همسر اختیار نموده است. همسر اول که زینتی خانم دختر مرحوم خدایی خان دوم ( ایلخانی ) بزرگ ایل حسنوند بوده است. که از ایشان دو فرزند پسر به نامهای نقی و خسرو داشته است.
همسر دوم نور محمدخان کولیوند ؛مرحومه جهانبخت خانم بوده ، که بنده بارها از مرحوم پدرم ونیز سایر بزرگان تیره نورمحمدخانی شنیده ام که جهانبخت از طایفه سوره میری پشتکوه بوده است ، در هرصورت چه از طایفه کله مهی و چه از ایل سوره میری ، وی شش فرزند ذکور داشته است، و دخترش ستاره خانم همسر ایلدرم میرزا قاجار عموی ناصرالدین شاه قاجار بوده است و گویا این شخص حاکم لرستان نیز بوده است، و بعد عزل می شوند. کریم خان کولیوند ، برادر ستاره به دربار می رود ، واعتصاب و تحصُن می کند ، وبا هر زحمتی طلاق خواهرش را از آلدرم میرزا قاجار می گیرد ، و خواهرزاده ی کوچکش ملک زاده خانم را هم با خواهرش به الشتر ویا سیمره می آورد. بعد از مدتی ستاره خانم را به صادق خان حسنوند، فرزند عبدالعلی خان حسنوند شوهر می دهند، و مادر جد تمام صادقی های حسنوند، از بطن آن علیا مخدره بوده است.
همسر سوم خان والا ، نور محمد خان شاه پرر خانم بوده که آنچنان که از قول بزرگان سبنه بر سینه به ما رسیده ، از سنجابی های هرسین وکرمانشاه بوده که از زیبایی زائد الوصفی برخوردار بوده است. این موضوع نزد خاندان نورمحمدخانی زبانزد بوده است . این خانم به همراه جوانی عاشق پیشه که والدین شاه پرر با ازدواج وی با دخترشان مخالف بوده اند ، ترک دیار نموده و پناهنده دستگاه خان کولیوند در الشتر میگردند.
دوسال از زندگی مشترک وی همراه ایل کولیوند بیشتر نمیگذرد که جوان بر اثر یک بیماری با دار دنیا وداع نموده ، و شاه پرر سنجابی ، بی کس وتنها در ایل کولیوند سرگردان میگردد. آن زن جوان نه روی بازگشت به میان ایل وتبار خود را دارد و نه پای ماندن در ایل کولیوند، به همین خاطر نورمحمدخان کولیوند ، برای حفظ آبرو و تآمین آرامش ان زن تنها با وی ازدواج می کند . البته شاید هم زیبایی وجمال شاه پرر، اورا مجذوب خود نموده بود. ( الله اعلم بالصواب ) ، درنهایت شاپرر، پس از مدتی که از مرگ شوهرش می گذرد ، بر مبنای عرف روزگار ، نور محمد خان او را به عنوان همسر سوم خود انتخاب و به عقد رسمی خود در می آورد.
از شاه پرر دو فرزند ذکور بنام های زکی خان وحیات خان نصیب خان کولیوند گردید، که حیات خان در عنفوان جوانی وفات یافته است ، اما زکی خان رشد ونمو نموده، وبا علاقه وافری که به رمه داری داشته به ثروت ومکنت بسیاری دست پیدا نموده است. به همین خاطر است که اعقاب وی از داشتن اراضی زیاد ومرغوب محروم هستند. وی دارای گله های فراوانی از بز و گوسفند بوده است. اراضی وی در اطراف روستا های شاهپور آباد و محمد علی آباد الشتر بواسطه وجود چراگاه های پر آب و علف این ادعا را اعتبار می بخشد.
اما همسر چهارم نورمحمدخان، که بنا برشواهد و قرائن ازدواجی ناخواسته بوده با گل طلا نامی از خانواده های کولی یا مطرب بوده، واین امر به واسطه بیماری خان بوده است. ظاهرا در زمان پا گذاشتن نورمحمدخان به سن پیری ایشان از ناحیه زانو وکمر دچار بیماری ودرد
شدید میگردد و در زمانی که ایل در گرمسیر بوده، به شهر دزفول عزیمت نموده ویکی از اطباء ضمن پیچاندن نسخه های متعدد، برای خان کولیوند ، از جمله بستن پوست خرگوش به مدت شش ماه بر پاهای وی ، و همچنین پیشنهاد مینماید با شخصی کاکا سیاه ( کولی ) ازدواج نماید . خان نیز به ناچار به این امر تن در داده، وبا گل طلا ازدواج مینماید . حاصل این تزویج فرزند ذکوری بنام غزال ( غزئل ) بوده که در سنین نوجوانی و با بی مهری هایی که از ناحیه برادران بواسطه تبار دون مادرش، متوجه وی میگردد، پس از ارتحال خان در سال۱۲۸۴ قمری و تدفین وی در قبرستان وادی السلام نجف ، به ناگاه آن پسر از ایل کولیوند جدا شده، و برای همیشه در بین طایفه مادرش کوچ مینماید. با توجه به نظام طبقاتی و کبر و نخوتهای برادران غزال، طبعاًِاز این اقدام وی آنها خوشحال شده اند، که برادری از طبقات پایین جامعه نداشته باشند . به همین خاطر ، آنها هرگز سراغی از وی نمیگیرند.
به همین علت کسی از سرنوشت وی اطلاعی ندارد. [ مصاحبه تلگرامی با نظام الدین ( بهمن ) نورمحمدی - فروردین۱۳۹۷]
تصویر نظام الدین ( بهمن ) نورمحمدی
شجره ی نظام الدین نور محمدی:
ایشان فرزند اسماعیل خان ( متولد۱۳۰۴در رماوند ) فرزندحاج کاظم خان فرزند بهرام خان فرزند نور محمد خان کولیوند و جهانبخت کله مهی ( سوره مهری ) می باشند.
نظام الدین نورمحمدی سر دفتر ثبت و اسناد بوده، و درامور کشاورزی مشغول فعالیت هستند. وی فردی خوشنام وبا کمال، و از خانواده ای فرهنگی می باشند، و پدر گرانقدرش جناب اسماعیل خان نور محمدی شاعر و نویسنده و دبیری برجسته از خاندان نور محمدی می باشند
دختران نور محمد خان کولیوند :
۱ - ستار ه نور محمدی ، که مختصری در مورد آن مرقوم گرددید.
۲ - قدم خیر ؛ وی همسر جهانگیر خان نورعالی دلفان بوده، که رئیس ایل میربگ بوده است. جهانگیری های دلفان ازنسل آن دختر با کفایت می باشند. [نورمحمدی:۱۳۱:۱۳۸۱]
۳ - جهان سلطان؛ زن داغر خان توشمال کُرد بودند، وداغر خان اصالتا" از اعراب حنانه ( چنانه ) بوده است ، و الان تمام توشمالهای مرادخانی ها و طهماسبی از نسل این زن والامقام می باشند.
از فرزندان قدمخیر؛ می توان طهماس خان و ایمان خان را نام برد.
ملک زاده خاتون ( شاهزاده ) نوه ی نورمحمد خان و دختر ایلدرم میرزا را به عالیخان سگوند شوهر می دهند.
۴ - نورمحمد خان کولیوند یک دختر هم به اسماعیل خان والی پشتکوه می دهد و
نوه اش را هم به یکی از پسران اسماعیل خان والی میدهد ، نگارنده احتمال قوی می دهد که نوه ی نورمحمدخان زن حسینقلی خان صارم السلطنه بوده است، زیرا لطفعلی خان بالاوند و نورمحمدخان کولیوند و حاج مقصود علی سوره میری در به قدرت رسیدن وی نقش داشته اند. همچنین با وی حشر و نشر صمیمی داشته اند. البته گذشته از نور محمدخان کولیوند و پسرانش ، حاج مقصودعلی سوره میری نیز با حسینقلی خان والی حشر و نشر داشته، و والی برای خان کولیوند وحاج مقصودعلی احترام زیادی قائل بوده است . شاید هم این صمیمیت به دلیل خویشاوندی نور محمد خان کولیوند با وی در این رابطه بی تآثیر نبوده است . از طرفی نیز به قول مرحوم ملا گلمحمد خان نور محمدی، حاج مقصودعلی با نور محمد خان دوست و مثل برادر بوده اند.
تصویر اسماعیل خان نورمحمدی پدر آقایان نظام الدین و حسام الدین و هوشنگ نور محمدی
تصویر حاج کاظم خان نور محمدی پدر اسماعیل خان نور محمدی و پدر بزرگ نظام الدین ( بهمن ) نور محمدی
ایشان از بزرگان خاندان نور محمدی هستند ، فردلایق و شجاع و با کمال می باشند.
" ایل کولیوند و فراز و نشیبها "
ایل کولیوند ، مردمی زحمتکش و قهرمانانی گمنام، بدون آوازه ، وگزاف و به عبارت لکی بدون" هوفلی" و شانتاژ و دروغ هستند . اگر مبالغه نکرده باشم اکثریت آنها فرد عمل و کار هستند . زن و مرد در دوران ایلیاتی و زمان یکجانشینی، در اقتصاد کشور بر روی زمینهایی که داشته ، و دارند ، نهایت تلاش و بهره وری را انجام داده اند، و اکنون نیز از دست رنج خویش بهره مند هستند.
کولیوندها و وابستگانشان از قدیم دامدارانی شایسته و کشاورزانی ماهر بوده اند ، بطوری که انبار و آذوقه ی آنها همیشه پر از انعام و برکات الهی بوده است. باتوجه به تلاشگری و داشتن ثروت و روحیه ی جمع گرایی و اعتماد به نفسی که دارند ، مردمی میهمان نواز و عاطفی و خوش زبان هستند . آنها به شوق کار و کسبِ روزی حلال سحر خیزند و کوچک و بزرگشان دارای همبستگی همه جانبه هستند . در مراسم شادی و شیون شبیه طوایف و قبایل شایسته، با تمام وجود به همدیگر کمک می کنند، ودر انجام آن مراسمات حضوری فعال دارند. البته نقش رهبران و خوانین ایل کولیوند به ویژه پی ریزی آن د دوران مرشد خان و نورمحمد خان کولیوند بی تآثیر نبوده است.
ایل نیمه پراکنده ی کولیوند؛ دارای اشخاصی بدون حاشیه و بی برداشت و متین و موقر و افتاده و خاکسار می باشند. راستگویی و رعایت اخلاق و ادب، و سادگی و پاک دلی و نیک سرشتی از ویژگی های مهم این ایل می باشند. آنها افرادی هستند که در سوار کاری و شکار و تیر انداز ی گرچه در ظاهر برای طوایف و قبایل همجوار خیلی شناخته شده نیستند، ولی در وقت ضرورت آنها با هنر نمایی و عمل گرائیشان درایت خود را به جامعه ی غرب کشور و ایلات ساکن در آن ، خصوصا" زاگرس نشینان اثبات کرده، و گاها" آنها را خوشحال و به تعجب وا می دارند . از سخنوری و قلم و شعر و ادبیات تا پزشکان بزرگی که در جای جای زاگرس و مراکز استانهای بزرگ تحویل جامعه داده اند، همه ی آن افراد تآثیر گذارچه در رده بالای کشوری ، و مجلس شورای اسلامی مانند نماینده ی فعلی کرج ، همگی از دید اهل خرد کتمان نیستند.
کولیوندها مصداق این ضرب المثل هستند که ؛ " زنان گویند و مردان کنند. " یعنی زنان در تبلیغات یا تشر زدن و نهیب زدن به مخاطبشان تهدیدهایی می کنند، ولی ان سخنها کمتر به عمل در می آید ، به طور مثال زنان به فرزندانشان می گویند؛ این خطا را کردی بگذار پدرت بیاید و یا چنان ترا تنبیه کنم ، که مرغان هوا به حالت گریه کنند ، مفهوم آن است که فقط تبلیغ می کند و کمتر به عمل منجر می شود. ولی مردان واقعی کمتر می گویند و بیشتر عمل گرا هستند. در زمان نظرعلی خان طرهانی مسابقه نشانه گداری برای تیر اندازان سیمره و طرهان و یکسری از مناطق پیشکوه و پشتکوه ر ا ترتیب می دهند، در این بین کدخدا بگشیر آمکه یا کدخدا بگشیر یاری از شهرستان سیمره ( دره شهر ) در مسابقه ی تیر اندازی اول می شود، خوانین لر و لکِ حاضر در جلسه و مراسم تیر اندازی، از بزرگان سیمره می پرسند ، این اهل کدام ایل و طایفه بود که همه ی تیر اندازان زبر دست ما راشکست داد؟ بزرگان سیمره می گویند این کدخدا بگشیر فرزند آمکه فرزند یارکه است، که مادرش رنگینه هابیلی از طایفه فرخشه و ایل کولیوند است ، و پدرش از دلفانهای سر ناوه است . با شنیدن این سخن همه خوشحال می شوند و می گویند این فرد از سلسله و دلفان خودمان است.
نمونه ی دیگر مسابقه ی اسب دوانی درحضور ناصرالدین شاه قاجار ، و خوانین پیشکوه و پشتکوه ازجمله والی حسینقلی خان صارم السلطنه و نور محمد خان کولیوند و حاج مقصودعلی سوره میری و ده هانفر از بزرگان و کدخدایان ایلات و طوایف برگزار می شود ، ودر این میان ازبین ده ها سوار کار غزال یا خزئل پسر کوچک نور محمد خان کولیوند است، که در چم جای اردو ، روبری جلگه ی چمکلان و قلعه ی زینل کلانتر از همه ی سوار کاران جلو می زند ، وبرنده می شود ، و قتی برنده مشخص می شود، و به نزد پادشاه شرفیاب می شود، خود نور محمد خان کولیوند باورش نمی شود که نو جوانش شبیه اولین جنگ رستم با افراسیاب چنان درخشیده است، شگفت زده می شود. در اولین نبرد رستم ، وقتی افراسیاب مخفیانه او را می بیند به لشگرش می گوید؛
ندیدی که با گرز سام آمده ست
جوان است و جویای نام آمده ست
تا خزئل ( غزال ) برنده می شود پادشاه ایران می گوید ؛
نژاد از دوکس دارد این نیک پی
ز افراسیاب و زِ کاووس کی
نورمحمدخان کولیوند که دوست داشت پسران بزرگش و یا یکی از فرزندان والی وسایر خوانین پیشکوه و پشتکوه برنده می شد در پاسخ ناصرالدین شاه اهانتی به پسرش غزال می کند ، و شاید برای جلوگیری از خشم بزرگانی که سوار کاران قابلشان برنده نشده است، فوری در پاسخ پادشاه یک بیت شعر هم سراید ، و می گوید قربانت شوم؛
نژاد از دوکس دارد این بدگُهر
زکاسه تراش و زِکولی خر
در اینجا به مادر غزال که سیاه پوست بوده ، اورا به مطرب و
کاووِلی ( کابلی ) های قدیم تشبیه کرده ، و اورا را بد نژاد دانسته است . البته ادبیات محاوره ای آن زمان در دوره قاجار خیلی هجو و تحقیر، وجو د داشته است. نگارنده از طایفه ی شریف و هنرمند لوطی پوزش می طلبد . اما در سخن و گفتگوی آن زمان سخنانشان هم طبقاتی بوده است. وجامعه برمبنای تعلیم و تربیت خان خانی و پادشاهی بوده، لذا گفتگو و بر زبان راندن چنین ادبیاتی رایج و مرسوم بوده است.
در ییلاق و قشلاق ایلات زاگرس نشین به ویژه ایل کولیوند حوادث تلخ و شیرین فراوانی اتفّاق افتاده است چه غارتها توسط سر گردنه گیرها به وقوع پیوسته چه عروسیها و چه مرگها که در مسیر ایل و کوچ اتفاق افتاده است ، و چه میهمان نوازی ها و دوستی ها و برادری ها که در بین مسیر با مردمان مختلف ملاحظه شده است . کولیوند با تحمل سختی های زندگی ییلاق و قشلاق خود را در زمان متحول ساخته و الان فرزندانشان در صحنه های دیگر خدمت رسانی و به حیات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و مذهبی و . . . . . ادامه می دهند. امیداست فراز و نشیبها موجب افزایش تجربه و بالندگی افراد جامعه شود.
نور محمد خان کولیوند در زندگی شخصی فقط به فکر خود نبوده است . ایشان خانی به معنای عدالتخواه و میهمان نواز بوده است مآمن مردم فقیر هم بوده است . سفره داریش طوری بود که به جز زمینهایش نقدینگی خاصی نداشت چند بار به عتبات عالیات رفته بود ، تا امروز وی را کربلایی خطاب می کنند . زیردستان و رعایا را دوست می داشت یکبار و شاید اولین جنگ برادری درسلسله بخاطر قدرت نمایی حسنوندهای خدایی در برابر قیاسوندها به زمینهای آنها که در زیر مجموعه ی نورمحمد خان کولیوند بود ، این شکایت رعایا به خان کولیوند ، تمام کولیوندها و سوره میری ها و اولادها را جمع می کند و آن شب جوانان باچهل جفت گاو و قاطر زمینهای شرق شیخ مکان را شخم می زنند و میمنه و میسره ی این جنگ بدست پیرولی سوره میری و پیرولی اولاد بوده است در آن جنگ سخت گویا دونفر کشته و چند نفر زخمی می شوند . اما خان کولیوند با اقتدار حدود حسنوند با قیاسوندها را چاله هایی پر از زغال می کنند و سر انها را می پوشند. پیرولی سوره میری با اقوام درجه اولش بعدا"به طرهان و الشتر می روند. واسطه ها مراسم خون بس راه می اندازند و مساله حل می شود البته در آن جنگ از گرز و شمشیر و اسپر و تفنگهای آماتور استفاده کردهاند. باشاخ گاو و شاخ بز شیپور جنگ درست کرده بودند و انطور که معمرین می گفتند از دهل هم در جنگ استفاده شده است . نور محمد خان کولیوند فرماندهی نابغه بودند اهل شعر و سخنوری و محبوب دلها بود . یکی از خوانین جز که با خبر می شود خان کولیوند از الشتر به سیمره امده وبازدیدی هم از اقوام شرق دره شهر به عمل می اورد وقتیبه خدمت خان شرفیاب می شود به صمیمی بودن افراد دور و برخان و چگونه گوسفند سربریده اند و بساط چای ومیهمان نوازی بر قرار است رو به خان می کند و می گوید من مثل خروس لاری هستم" پر وپوت" ندارم یعنی شخص دلسوز ندارم من به پای شما نمی رسم شما هم فامیل زیاد داری و هم ترا ازته دل دوست دارند الان با آمدنت منطقه برای دیدارت شلوع شده است.
خان کولیوند اگر اقوام و همنوعانش بعضی وقتها فرمانش را دیر انجام دهند باز ناراحتی و انتقام فیزیکی نم گرفت با درایت همدلی و همخونی را حفط می کرد شاید اواخر عمرش به کدخدا مهره اولاد در چمژاب پیام می فرستد برادر زاده از الشتر امده ام ، بگو بچه ها و جوانان آنجا از چشمه شیرین آنطرف رودخانه ی سیمره برایم چند بار نی بیاورند . جوانها تنبلی می کنند و فرمان خوب اجرا نمی شود مهره با حداقلی از نی به خدمت خان میرسد و می گویدوالله عمو کسی به من گوش. استاد سخن جناب نورمحمد خان شعر هجوی برای اولادها می فرستد و از مهره هم با شعر تشکر و تقدیر می کند . شاید از ان شعرها ولو هجو هم بوده احساس خوشحالی کردند که بزرگشان عیب انها را اشکار کرده است. در هر صورت این الفبایی در مورد این خاندان با فضیلت است که امیدوارم دیگران ان را تکمیل نمایند.
از این خاندان بزرگوار حسینقلی خان و آقایان پرویزی و دیگر بزرگوارانی که بنده اطلاع ندارم انشاء الله در فرصت دیگری معرفی خواهند شد .
شجره ی علی اصعر پرویزی:
ایشان فرزند حاج علی اکبر ( حاج باوه ) فرزند علی اکبر فرزند کریم فرزند نور محمد خان کولیوند.
مرحوم علی پسر ملامنوچهر کولیوند، شاعر پرآوازه لک وپدرمنوچهردوم ( ثانی لرستانی )
پیرجد، آرامستان ملامنوچهرخان کولیوندشاعرپرآوازه لک و تیره های نورمحمدخانی - اسدالهی - فرج الهی
مهندس سامان ( روح الله ) نورمحمدی فرزند یارالله نور محمدی
رضانورمحمدی فرزند عبدالله فرزندنظرعلیخان فرزند تراب فرزند مصطفی قلیخان فرزندصیدمحمدخان ابن نورمحمدخان، قاضی ( مستشار ) دادگاه تجدید نظر استان لرستان
زنده یادحاج رستم نورمحمدی فرزند نقی ( خانه ) فرزند جهانگیرخان فرزند نقی خان فرزندنورمحمد خان رییس سابق آموزش وپرورش الشترودبیردبیرستانها آن شهرستان ساکن شهر الشتر آدم بذله گو حاضر جواب بسیار بامعلومات وپدر آقایان دکتراحمد، ومهندس ناصرو، مسعوددبیربازنشسته می با شند که در آینده بیشتر معرفی خواهد شد.
نفراول از راست حاج رستم نورمحمدی،
افشار نورمحمدی ؛رییس سابق دانشسرای الشتر
کلام آخر:
نور محمد خان کولیوند؛ که متولد سال ۱۲۲۱ ه. ق بود، در سال ۱۲۸۴ هجری قمری از دنیا رفت ، و چشم از جهان فرو بست. گرچه عمرش کم بود ، اما عمرش دارای کیفیت بود، تا آنجا که باغ وقفی برای رعایا و رهگذران داشت. در مشکل ها و در گیری های فامیلی و قبیلگی جانب حق و عدالت را داشت. به قول خودش هرچه داشت، عوامل منزل در دیگ بزرگ می ریخیتند و خلایق و میهمانان و رعایا و اهل خانهاز ان استفاده می کردند . به جمع مال گرایش نداشت ثروتش را در راه سر بلندی ایل و تبار بکار گرفت سالهاست از دنیا رفته است ولی یاد و ردپا و زحمات و رهبری او زبانزد خاص و عام است جسم این مدیر با کفایت و دارای عزت و صلابت توسط فرزندان لایقش به نجف اشرف برده شد، ودر جوار مولایش حضرت علی ( ع ) برای همیشه مسکن گزید. . روحش شاد و یادش گرامی باد.
منابع :
۱ - حیدری ، حجت الله - ایل حسنوند - انتشارات افلاک - سال ۱۳۸۱
۲ - حیدری، حجت الله - تبار شناسی لرستان جلد اول - انتشارات افلاک - سال ۱۳۸۴
۳ - نورمحمدی، منوچهر - دیوان ملا منوچهر خان کولیوند - انتشارات افلاک - سال ۱۳۸۱
۴ - رضایی، علی - ادیبان و سخن سرایان لرستان جلد اول - انتشارات افلاک - سال ۱۳۸۷
۵ - پری، جان ر - کریم خان زند - ترجمه علی محمد ساکی - انتشارات فراز - سال ۱۳۶۵
۶ - غضنفری امرایی ، اسفندیار - گلزار ادب لرستان - انتشارات کاوش - چاپخانه دانش خرم آباد - سال ۱۳۶۴
۷ - مصاحبه با منوچهرنورمحمدی
۸ - مصاحبه با نظام الدین نور محمدی
۹ - مصاحبه با خیرالله نور محمدی
ایل کولیوند و فراز و نشیبها
ایل کولیوند ، مردمی زحمتکش و قهرمانانی بدون گزاف و به عبارت لکی بدون هوفل و شانتاژ و دروغ هستند . اگر مبالغه نکرده باشم اکثریت فرد عمل و کار هستند . در اقتصاد کشوربر روی زمینهایی که دارند ، نهایت تلاش و بهره وری را دارند . آنها به شوق کار و کسب روزی حلال سحر خیزند و کوچک و بزرگشان دارای همبستگی هستند . در مراسم شادی و شیون شبیه طوایف و قبایل شایسته با تمام وجود به همدیگر کمک می کنند . آدم هایی بدون حاشیه و بی برداشت و افتاده و خاکسار هستند. راستگو و اخلاق دوست هستند . آنها افرادی هستند که در سوار کاری و شکار و تیر انداز ی گرچه در ظاهر برای طوایف و قبایل همجوار خیلی شناخته شده هستند ولی در وقت ضرورت جامعه و ایلاتی را خوشحال می کنند ، که از دید اهل خرد کتمان نیستند ، کولیوندها مصداق این ضرب المثل هستند که ؛
... [مشاهده متن کامل]
" زنان گویند و مردان کنند. " یعنی زنان در تبلیغات یا تشر زدن و نهیب زدن به فرزندانشان می گویند؛ این خطا را کردی بگدار پدرت بیاید و یا چنان ترا تنبیه کنم ، مفهوم آن است که فقط تبلیغ می کند و کمتر منجر به عمل می شود. ولی مردان کمتر می گویند و بیشتر عمل گرا هستند. در زمان نظرعلی خان طرهانی مسابقه نشانه گداری برای تیر اندازان سیمره و طرهان و یکسری از مناطق پیشکوه و پشتکوه ر ا ترتیب می دهند، در این بین کدخدا بگشیر آمکه یا کدخدا بگشیر یاری در مسابقه ی تیر اندازی اول می شود، لرها ی حاضر در جلسه و مراسم ، و لکها و خوانین حاضر از بزرگان سیمره می پرسند ، این اهل کدام ایل و طایفه بود که همه ی تیر اندازان زبر دست ما راشکست داد؟ بزرگان سیمره می گویند این کدخدا مادرش رنگینه هابیلی کولیوند است ، و پدرش از دلفانهای سر ناوه است . با شنیدن این سخن همه خوشحال می شوند و می گویند این فرد از سلسله و دلفان خودمان است.
نمونه ی دیگر مسابقه ی اسب دوانی درحضور ناصرالدینشاه قاجار ، و خوانین پیشکوه و پشتکوه ازجمله والی حسینقلی خان صارم السلطنه و نور محمد خان کولیوند و حاج مقصودعلی سوره میری و ده هانفر از بزرگان ایلات و طوایف برگزار می شود ، ودر این میان ازبین ده ها سوار کار غزال یا خزئل پسر کوچک نور محمد خان کولیوند است که در چم جای اردو ، روبری جلگه ی چمکلان و قلعه ی زینل کلانتر برنده می شود ، و خود نور محمد خان کولیوند باورش نمی شود که نو جوانش شبیه اولین جنگ رستم با افراسیاب است. وقتی افراسیاب مخفیانه اور می بیند می گوید؛
ندیدی که با گرز سام آمده ست
جوان است و جویای نام آمده ست
تا برنده می شود پادشاه ایران می گوید ؛ نژاد از دوکس دارد این نیک پی
زافراسیاب و زکاووس کی
نورمحمدخان کولیوند که دوست داشت پسران بزرگش و یا یکی از فرزندان والی وسایر خوانین پیشکوه و پشتکوه برنده می شد در پاسخ ناصرالدینشاه اهانتی به غزال کرد ویک بیت شعر هم سرود
نژاد از دوکس دارد این بدگُهر
زکاسه تراش و زکولی خر
در اینجا به مادر غزال که سیاه پوست بوده ، اورا به مطرب و کاووِلی تشبیه کرد و اورا را بد نژاد دانسته است . البته ادبیات محاوره ای آن زمان در دوره قاجار خیلی هجو و تحقیر، وجو د داشته است. نگارنده از طایفه ی شریف و هنرمند لوطی پوزش می طلبد . اما در سخن و گفتگوی آن زمان سخنانشان هم طبقاتی بوده است.
این اساتید دانشگاه که هر روز ایل لر لک را به قومی نسبت می دهند یک روز می گویند ایل
لک لر و کرد. یک روز دیگر ایل لک کرد. روز دیگر قوم لک لکستان جعلی . و امروز ایل لک پارت واقعا کدام دانشگاه تاریخ به شماها مدرک داده است.
... [مشاهده متن کامل]
حکومت محلی اتابکان لر از زمان سلسله سلجوقی تا اوایل سلسله صفوی بیش از 400 سال بر نواحی لر نشین لرستان. همدان. کرمانشاه. لرستان پشت کوه*ایلام* حکم راند
در زمان حمله شاه عباس صفوی به بغداد طایفه ایی از ایل لر لک در قلعه لک در نزدیکی شهر مندلی عراق سکونت داشت که به سپاه
صفوی پیوست که امروزه با نام طایفه کوسه لر لک در ایل شاهسون بغدادی
زندگی می کنند و هنوز با وجود زبان ترکی
و فرهنگ جدید . هنوز نام ایل لر لک را بر زبان می آورند
اتابکان لر از نسل خورشید از نوادگان جمشید کیانی هستند
ایل کی لر*کلهر*::کی لهراسب کیانی
******
تاریخ نشان داده نام هیچ قومی از بین نمی رود مگر آنکه آن قوم به کلی نابود شود . .
در زمان سلسله پارس زبان ساسانیان ایالت آسوران*آسورستان در شمال عراق و شرق و شمال سوریه و جنوب ترکیه واقع شده بود که از بازماندگان قوم آشور بودند و فقط زبان پارسی آریایی ، را به ارث بردند. .
نام کشور سوریه از نام قوم آشور گرفته شده آسوریه*آشوریه*
امروزه مردم کشور سوریه با اینکه به زبان عربی
صحبت می کند ولی نژاد خود را از قوم آشور می داند
ایل سورانی ( آسورانی. آشورانی. سورانی.
شورانی ) در عراق و ترکیه
:::جد ایلات کرمانج. بختیار است و نام قدیم کرمانشاه *کرمانجاه* باختران *بختیاران*بود
و از قوم لر بختیاری
ایل کر منجزی *کر منجی *بختیاروند
طایفه شاکی*شاقی . شقاقی*بختیاروند
طایفه حسنکی بختیاروند
طایفه زنگنه بختیاری
تیره اورامه خلیل منجزی و اوروند بختیاری
***
طایفه شقاقی کرمانج
طایفه حسنلو
طایفه زنگنه کرمانشاه
تیره بختیاروند طایفه زنگنه کرمانشاه
طایفه اورامی
لک لر و کرد. یک روز دیگر ایل لک کرد. روز دیگر قوم لک لکستان جعلی . و امروز ایل لک پارت واقعا کدام دانشگاه تاریخ به شماها مدرک داده است.
... [مشاهده متن کامل]
حکومت محلی اتابکان لر از زمان سلسله سلجوقی تا اوایل سلسله صفوی بیش از 400 سال بر نواحی لر نشین لرستان. همدان. کرمانشاه. لرستان پشت کوه*ایلام* حکم راند
در زمان حمله شاه عباس صفوی به بغداد طایفه ایی از ایل لر لک در قلعه لک در نزدیکی شهر مندلی عراق سکونت داشت که به سپاه
صفوی پیوست که امروزه با نام طایفه کوسه لر لک در ایل شاهسون بغدادی
زندگی می کنند و هنوز با وجود زبان ترکی
و فرهنگ جدید . هنوز نام ایل لر لک را بر زبان می آورند
اتابکان لر از نسل خورشید از نوادگان جمشید کیانی هستند
ایل کی لر*کلهر*::کی لهراسب کیانی
******
تاریخ نشان داده نام هیچ قومی از بین نمی رود مگر آنکه آن قوم به کلی نابود شود . .
در زمان سلسله پارس زبان ساسانیان ایالت آسوران*آسورستان در شمال عراق و شرق و شمال سوریه و جنوب ترکیه واقع شده بود که از بازماندگان قوم آشور بودند و فقط زبان پارسی آریایی ، را به ارث بردند. .
نام کشور سوریه از نام قوم آشور گرفته شده آسوریه*آشوریه*
امروزه مردم کشور سوریه با اینکه به زبان عربی
صحبت می کند ولی نژاد خود را از قوم آشور می داند
ایل سورانی ( آسورانی. آشورانی. سورانی.
شورانی ) در عراق و ترکیه
:::جد ایلات کرمانج. بختیار است و نام قدیم کرمانشاه *کرمانجاه* باختران *بختیاران*بود
و از قوم لر بختیاری
ایل کر منجزی *کر منجی *بختیاروند
طایفه شاکی*شاقی . شقاقی*بختیاروند
طایفه حسنکی بختیاروند
طایفه زنگنه بختیاری
تیره اورامه خلیل منجزی و اوروند بختیاری
***
طایفه شقاقی کرمانج
طایفه حسنلو
طایفه زنگنه کرمانشاه
تیره بختیاروند طایفه زنگنه کرمانشاه
طایفه اورامی
" الفبایی ازپنج شاعر سلسله "
احمد لطفی - مدرس دانشگاه
ایلات کولیوند ، حسنوند ، یوسفوند و قیاسوند و ترکاشوند که قبلا" جزو طوایف از ایل سلسله بوده اند. از نود سال قبل به علت کثرت و افزایش جمعیت ، الان هر کدام از آن طوایف به ایلی مستقل تبدیل شده اند ، و در حال حاضر این پنج ایل با وجود قرابت فامیلی اتحادیه کلان ایل شده اند و با ایلات بیرانوند و باجولوند ، ولشگریهای دلفان ، که آنها نیز طوایفشان هرکدام به ایلاتی تبدیل شده اند . بنابراین اساس استانهای لرستان و همدان و کرمانشاه و ایلا م را این کلان ایلات تشکیل داده اند. ایل سلسله قبلا" دارای طوایف زیر بوده است:
... [مشاهده متن کامل]
۱ - طایفه حسنوند
۲ - طایفه کولیوند ( کُلیوند )
۳ - طایفه یوسفوند
۴ - طایفه قیاسوند
۵ - طایفه ترکاشوند
ایلات سلسله ( کولیوند، حسنوند و. . . ) ؛ مانند سایر ایلات شاعرانی داشته است که با گویش گورانی شعر سروده اند . این ایلات بسان سایر ایلات لک و لر و کرد ، خصوصا" ایلات استانهای کرمانشاه و لرستان و ایلام و همدان و مرکزی و خوزستان، به ویژه ایلات و طوایف لک زبان که با ایل زند و در به قدرت رساندن کریمخان زند و اعقاب وی همکاری نموده اند ، بعد از شکست رشیدترین پادشاه زند ، یعنی لطفعلی خان زند ، بدست آغا محمد خان قاجار، و پایان یافتنحاکمیت سلسله ی زندیه در کشور، آغا محمد خان قاجار ، و وابستگان حکومت قاجاریه، به انتقام از سلسله ی زند، و تمام ایلات و طوایفی که با زندیه همکاری کرده بودند، آنها تمام آن ایلات و عشایر را متلاشی و پراکنده ساختند. بنابراین شیرازه ی ایلی و طایفه ای آنها را از هم گسیخته شد. دراین بین افرادی که وابسته به سلسله ی قاجاریه بودند ، از جمله والیان لرستان و پشتکوه، در تضعیف بقایای ایلات وابسته به زندیه ، نهایت جفا کاری را کردند . اما از زمان عباس میرزا قاجار نسبت به این ایلات لک زبان تاحدودی مهر ورزی نسبی به عمل آمد ، چون نیرو برای جنگهای ایران علیه روسیه شدیدا" نیاز بود. ودر حاشیه ی حکومت قاجاریه و وابستگان آنها افراد بی طرفی نیز وجود داشتند، که دلشان به حال رعیت و عظمت ایران می سوخت که باید از امیر کبیر و قائم مقام فراهانی نام برد. درسیمره یکی از افراد وابسته به والی پشتکوه ، شیخ جسان نماینده والیان در سیمره بود، وی به گرد آوری اشعار و سخنان شاعران سیمره پرداخته است وبعد از وی پسر و نوه اش مطالبی را در سه جلد با نسخه ی خطی، و گویش گورانی می نویسند. آنهابطور اجمالی به معرفی شاعران سیمره پرداخته اند. این آثار سه جلدی خطی بوسیله ی خانواده شیخ جسان واحتمالا" طوایف زندیه و آشوریان و سایر طوایف رانده شده به عراق ، ازآن خانواده بجا مانده است. زنی به نام مریم زینی وند که شاعر هم بوده است ، و باشیخ جسان که فردی عرب بوده است، شوهر می کند . وی و همسرش اهل سواد بوده اند. وقتیکه مورد غضب والی واقع می شوند، از ترس والی ابتدا در طرهان وسپس دربین اکراد و لکها و لرهای جنوب کردستان عراق می روند. نام و اشعار یکسری از شاعران سیمره که قطعا" سیمره در آن زمان جایگاه گرمسیری ایل سلسله و وابستگان آنها بوده است. و برمبنای رسم زمانه شاعران باهمان گویش گورانی اشعاری از صفویه تا اواخر قا جاریه طی سه نسل سه جلد کتاب خطی نوشته میشود، و اکنون به همت شاگرد سابق، واستاد مسلم فعلی ام جناب آقای دکتر احمد زینی وند ؛ استاد دانشگاه شهید بهشتی تهران، طی مطالعات ادبی ای که انجام داده است ، و در حال نوشتن کتابی به نام تاریخ ادبیات دره شهر است ، وزکات حداقل شعری از برخی از آن شاعران را در سطح کانالهای محلی نوشته است ، و بنده ضمن حفظ امانتداری با ویرایش خویش آن تلاش جناب دکتر زینی وند را برای ایل سلسله و وابستگانشان خصوصا" نشریات محلی، وکانال های وابسته به آنها عرضه می نمایم ، امید است مفید فایده واقع شود.
۱ - جونعلی حسنوند سیمره
جونعلی حسنوند از شعرای عهد صفویه سیمره ( دره شهر ) است، همانطور که از نام طایفه یا ایلش برمی آید ، جونعلی و ابسته به طایفه حسنوند و ایل سلسله بوده است. اطلاعات کاملتر در نزد دکتر احمد زینی وند می باشد که در کتابش به نام" تاریخ ادبیات دره شهر" ، انشاء الله در آینده منتشر خواهد کرد. ولی همین اندازه متوجه می شویم که سیمره سرزمینی اهل علم و ادب یوده است واز قدیم بزرگانی با پسوند سمری و صیمره ای داشته است. که نایب چهارم امام زمان ( عج ) و هرمزان و برخی دانشمندان اخوان الصفا اهل صیمره بوده اند.
جونعلی حسنوند؛ به لهجه ادبی محلی ، که گویا لهجه ی گورانی باشد ، شعر می سروده است.
یک بیت از اشعار ایشان به شرح زیر است:
ناف آهو پیچ ختن پرورن
بافه تازه چن گل نو سحرن
ترجمه:
نافی بسان آهو خوشبو دارد بسان دسته ای گل است که صبح زود آن را چیده باشند.
شاعران محلی آن زمان ( دوره ی صفویه ) ، به نظر می آید اهل دل بوده، و مفهوم طراوت و زیبایی و خوش بویی زنان
و دختران را در ک می کرده اند و در اشعارشان به مظاهر و لطایف آنها پرداخته اند . زنان ایلیاتی آن روزگار که همراه ایل و طایفه مسیر ییلاق ( الشتر ) و قشلاق ( سیمره ) راطی می کرده اند. بازهم نظیف و زیبا و خوش قیافه بوده اند . از همین یک بیت ملاحظه می شود که شاعر نسبت به وجود زنان دیدگاه مثبتی داشته است ، بی ربط نیست که شاعران این خطه حتی در زمان صفویه اهل کمال و کمتر جنسیتی فکر می کرده اند . و در ذهنشان قدر و منزلت و تراوت و زیبایی و طنازی زنان را درک می کرده اند. البته نظم و انضباط و کاردانی پادشاهان برجسته ی صفوی هم در امنیت و وضعیت بهتر اقتصادی و رونق بازار و فاصله از فقر بنیان کن بوده، که مردم به فرهنگ و ادب و شعر و عشق نیز پرداخته اند و زیباییهای زندگی ایلیاتی را برزبان دل و قلم آورده اند. همه ی عوامل فوق در دیدن زیبایی های محیطشان بی تآثیر نبوده است.
۲ - صیدمحمدحسن_کولیوند
صید محمد حسن کولیوند سیمری ( سیمره ای ) از شعرای اواخر عهد صفویه سیمره است.
وی ساکن سیمره ( دره شهر ) و مدتی در دهلران می زیسته است. ( نقل از استاد زینی وند در کانال تاریخ و فرهنگ مردم دره شهر )
آنچه مشخص است، صید محمد حسن کولیوند در اواخر صفویه در سیمره زندگی ییلاق و قشلاق راشبیه سایر ایلات و طوایف انجام می داده اند.
این طایفه یا ایلی که صید محمد حسن کولیوند به آن وابسته بوده است گاها" برای دامداری تا دهلران و حتی مرز ایران و عراق پیش می رفته اند. مهمتر ان است که ردپای ایل سلسله مانند حسنوندها، قیاسوندها و کله مردها و ریزه وند ها و معزماری های قلایی یا قلاوند و کولیوندها و کلهرها و موسیوندها و. . . . که بیشتر آنها سببی و نسبی با طوایف و ایلات سلسله در ارتباط بوده اند. آنها در نقاط مهم ردپا داشته اند . ازجمله شیخ مکان و تنگه ی دره شهر و سیکان می توان اشاره کرد. مثلا" تُووَه
زینتی در پشته ی شیخ مکان نام زن یا دختر نورمحمد خان کولیوند بوده است ، یا دوول نقی در پشته ی شیخ مکان به نام نقی کولیوند بوده است در پشته ی دره شهر ، پیر جافر کله مرد، وابسته به کولیوند ، و حسینعلی خان سوره میری متولد ۱۱۷۰ ه. ق و متوفای سال ۱۲۳۵ ه. ق فرزند صفرعلی خان سوره میری و وابسته به ایلِ کولیوند بوده است .
صید محمد حسن کولیوند پس از فوت در منطقه بانکله کان پشته ی شیخ مکان، و نام محلی باکله در پشته ی ِشیخ مکان به خاک سپرده شده است، واین نشانی دفن شدن را در آن کتاب خطی که در سلیمانیه، نگهداری می شود ، نوشته شده است.
اشعار باقی مانده از او در قالب مثنوی و به لهجه محلی ست. . . که انشاء الله در کتاب استاد زینی وند به طور مشروح خواهیم خواند. یک بیت از اش
عار وی چنین آمده است:
زانای بی همال دریای کرم
زاده تاقانه کعبه ی معظم
ترجمه:
ای علی؛ ای دانای بی همتا وای دریای جود و بخشش
ای تنها فردی که در کعبه زاده شدی
در این بیت شعر علوی و شیعه بودن شاعر استنباط می شود. آن شاعر کولیوند تبار به تولد حضرت علی در خانه ی خدا به عنوان یک تولد منحصر به فرد ، و مسآله ی جود و بخشش و کرم حضرت علی ( ع ) یعنی خیرات به گدا درحال نماز و . . . دربیت اول این مناجاتنامه اشاره کرده است.
۳ - کربلایی حیدر کولیوند سیمره ای
کربلایی حیدر کولیوند سیمره از شاعران دره شهر در عهد قاجاریه است. . . این شاعر هم شبیه شاعرانی مانندکربلایی ملا نور محمد خان کولیوند و کربلایی ملا منوچهر خان کولیوند ، در مسیر ییلاق و قشلاق بین الشتر و سیمره در حال زندگی و رهبری طایفه یا ایل بوده اند . البته در مسیر زندگیشان با طوایف آبدانان ودهلران و رومشگان و کوهدشت و چگنی و نورآباد و . . حشر و نشر داشته اند ، در هر صورت از او چند شعر به گویش لکی یاکردی گورانی به یادگار مانده است.
متآسفانه ما از زندگی وزمان مرگ او اطلاعی در دست نداشته، و در نسخه ی خطی، اورا از شاعران قاجاریه معرفی کرده اند. کولیوند یکی از ایلات بزرگ لک است که قرن هاست که در دره شهر و الشتر زندگی می کنند. ودر مسیر ییلاق و قشلاق دودمانها و تیره هایی نیز در بدنه ی طوایف لک و لر و کر دارند از جمله در کوهدشت و پران پرویز و رومشکان ونهاوند و خاوه و. . . . وچمچمال و بیستون و ماهیدشت، البته مهاجرت اجباری هم بی تآثیر نبوده است.
از اشعار کربلایی حیدر کولیوند، دوبیت شعر ذکر می شود.
۱ - روژان هام نه فکر غمزه نازاران
وَه یِه هَو چطور دل مَکَن تالان
۲ - شوان هام له فکر سرنیش خاران
سوهان کاریشان کی مکن یاران
ترجمه:
۱ - روزها در فکر غمزه زیبا رویانم.
درتعجبم که چطور به ناگاه دل را به غارت می برند.
۲ - شب ها در فکر نیش خارغمم که چطور زیبارویان آن را به گاه شب تیز می کنند.
در اینجا شاعر؛ زیبا رویان دل بر و دل آر را می ستاید ، که چگونه با کرشمه و نازشان و خرامان راه رفتنشان به نا گاه دل از آدم می ربایند ، و شبها از فراق دیدن آنها نیشتر غم را سوهان می زنند، و آتش تیغ عشق را شعله ورتر و تیز تر می نمای
ند. باتوجه این دوبیت شعر می توان اظهار نظر کرد، که شاعر کولیوند غزلسرا بو ده است. با توجه به آن که شاعر دردوره قاجاریه می زیسته است احتمالا" برخی مدهای اواخر قاجاریه به برخی از زنان جامعه ی آن روزگار سرایت کرده باشد . ( الله اعلم )
دکتر زینی وند فرموده است؛ مافعلا دوبیت شعر از این شاعر کولیوند را به عنوان نمونه ذکر می کنیم. در زمان چاپ همه اشعار شاعران با ترجمه منتشر خواهد شد.
۴ - محمدجافرکلمه ای ( کله میرد، مرد ) کلهر سیمره ای
محمد جافر کلمه_ای یا کُله مهی ( کُلَه مهدی ( کله میرد، کله مرد ) کلهر سیمری، از شاعران عهد افشاریه وزندیه دره شهر است .
طایفه کله مه - ای یا کله مرد که ازحواشی کرمانشاه یا حُمیل واطراف شهرستان شاه آباد غرب آمده اند آنها را کلهر گویند ، به احتمالی که آنها را برادر سوره میری میدانند ، جزو ریزه وند هستند، ولی خودشان معترفند که جزو کولیونده هستند. همانطور که سوره میری ها و ریزه وندهای سیمره از وابستگان کولیوند هستند ، حداقل خویشاوندی آنها با کولیوندها پیوند خویشاوندی "هالو خویر زا" دارند . یعنی یکبار کله مردها دایی هستند و یکبار هم کولیوندها دایی آنها محسوب می شوند ، یکی از زنان نور محمد خان کولیوند از طایفه کله مرد بوده است. کله مردها درروستای کله مرد در شرق بدره و چغاپوکه و هومان و چمنمشت زندگی می کنند ، بزرگان آنها در سیمره کربلایی آواختی و کدخدا یاره و کدخدا حاجعلی یاری در چغاپوکه بوده است حاجعلی کله مه - ای مدتی در الشتر معلم بوده است. ملاحاجعلی یاری قبرش در قبرستان فلکین اسلام آباد ( کرمشه ) است . نام جدید این قبرستان الان گلزار شهید هادی کرمشاهی می باشد. زن کدخدا خدایار ( کدخدا ( گَزو ) چگنی از کله مردها بوده است. و مادر کدخدا گَزو ( خدایار ) از هواسعلی های کولیوند می باشد،
از محمدجافر کله مهی، چند شعر زیبا به زبان محلی به یادگار مانده است که استاد احمد زینی وند در تاریخ ادبیات دره شهر به آن خواهد پرد خت. یک شعر از این شاعر وابسته به کولیوند در اینجا ذکر می شود :
۱ - هوشم مدهوشن. . . هوشم مدهوشن
ژه دس اَو لیله هوشم مدهوشن
۲ - مانگ نوخجل تاق ابروشن
دل گیردوه دس هردوجادوشن
۳ - وسر مل وشان فوج گیسوشن
خیلی پشیویی هر دو لیموشن
۴ - وصل او لیله دل آرزوشن
دل له فیراقش هروه خروشن
۵ - روژان وشوان مدام رو روشن
وینه بایه قوش هر قوا قوشن
ترجمه:
۱ - مدهوشم یاران. . . مدهوشم یاران
از دست آن زیبا رو هوش وحواسم را از دست داده ام
۲ - قوس ماه خجل از طاق آبروی اوست
ودل اسیر جادوی هر دو چشمانش
۳ - برروی شانه وگردنش لشگر گیسویش خودنمایی می کند
۴ - دل آرزومند وصال آن زیبارو است
دل در فراقش در آتش هجران است
۵ - شب و روز دل در فراقش مشغول آه وناله است
بسان جغد شب وروز می نالد
شاعر گرانمایه غزلسرا ی زبر دستی است و تشبیهات جالبی را در ادبیات محلی سیمره و الشتر خلق کرده است.
۵ - حسینعلی خان سوره میری ( متولد۱۱۷۰ه. ق - متوفی۱۲۳۵ه. ق ) :
ابتدا سه بیت شعر ا ز حسینعلی سوره مهری ، ذکر می شود. بعد ا ترجمه شرح مختصری ارائه می شود.
۱ - ار جمشیر آسا کل کارت بوجور
طلسم دیوان بشکنی وه زور
۲ - یاسلیمان بوین هومدم ژه گل مور
اگر زر دار بوین وینه ی شاه تیمور
۳ - آخر یش زانی ای دونیا هویچن
عیش و بار دونیاکل هویچو وپوچن
[حسینعلی خان سرخه میری]
ترجمه:
۱ - اگر مانند جمشید جم پادشاه پیشدادیو کیانی دنیا بر وفق مرادت باشد ، وطلسم دیوان جنی وانسی را با زور بشکنی.
۲ - ویا[اگر مانند] سلیمان پیامبر ( ع ) زبان جن و انس بلد باشی و باموران هم کلام باشی، ویا[اگر] مانند تیمور لنگ گور کانی قدرت و شوکت زیادی داشته باشی
۳ - [در آخر و نهایت] و عاقبت مرگ وفنای دنیوی فرا می رسد ، وبا چشمان بصیر خویش می بینی، که دنیا هیچ است و کار وبار دنیا هیچ و پوچ می باشد.
درتوضیح مختصر باید گفت؛ حسینعلی خان سوره میری ابن صفرعلی خان در سال ۱۱۷۰ ه ق متولد و در سال ۱۲۳۵ ه ق در اثر حمله ی برخی از ریزه وندها در منطقه لارت یا حواشی میش خاص کشته می شود، این فرمانده و بزرگ منطقه و شاعر سترگ طبق فرمایش دکتر احمدزینی وند ، از شاعران خواص واهل ادب و عرفان بوده است. وی ناپایداری دنیا را در این سه بیت شعر مطرح می کند و به شکلی نصیحت آمیز خودش و دیگران را به بی ارزشی قدرت وثروت
دنیا هشدار می دهد، که دنیا وآخرِ حیات ما انسانها مرگ است و آدمی چیزی را از دنیا و امکاناتش با خود به گور نمی برد.
" نوروز و عیدی مرحبا "
گله و رمه بیخ گوشهای شهر ند مرحبا
مسئولین شهر گویی به خوابند مرحبا
بوی کود و پهنشان عطر شهرند مرحبا
عوعو سگانشان چه گوش نوازند مرحبا
شهر ما با گله هاچه با صفایست مرحبا
... [مشاهده متن کامل]
هرکه را گله نباشد بی نوایست مرحبا
هی هی چوپان شهر همراه عیدی مرحبا
شهر را آذین ببندید نوروز و عیدی مرحبا
عبدالله وارسته
" الفبایی ازپنج شاعر سلسله "
احمد لطفی - مدرس دانشگاه
ایلات کولیوند ، حسنوند ، یوسفوند و قیاسوند و ترکاشوند که قبلا" جزو طوایف از ایل سلسله بوده اند. از نود سال قبل به علت کثرت و افزایش جمعیت ، الان هر کدام از آن طوایف به ایلی مستقل تبدیل شده اند ، و در حال حاضر این پنج ایل با وجود قرابت فامیلی اتحادیه کلان ایل شده اند و با ایلات بیرانوند و باجولوند ، ولشگریهای دلفان ، که آنها نیز طوایفشان هرکدام به ایلاتی تبدیل شده اند . بنابراین اساس استانهای لرستان و همدان و کرمانشاه و ایلا م را این کلان ایلات تشکیل داده اند. ایل سلسله قبلا" دارای طوایف زیر بوده است:
... [مشاهده متن کامل]
۱ - طایفه حسنوند
۲ - طایفه کولیوند ( کُلیوند )
۳ - طایفه یوسفوند
۴ - طایفه قیاسوند
۵ - طایفه ترکاشوند
ایلات سلسله ( کولیوند، حسنوند و. . . ) ؛ مانند سایر ایلات شاعرانی داشته است که با گویش گورانی شعر سروده اند . این ایلات بسان سایر ایلات لک و لر و کرد ، خصوصا" ایلات استانهای کرمانشاه و لرستان و ایلام و همدان و مرکزی و خوزستان، به ویژه ایلات و طوایف لک زبان که با ایل زند و در به قدرت رساندن کریمخان زند و اعقاب وی همکاری نموده اند ، بعد از شکست رشیدترین پادشاه زند ، یعنی لطفعلی خان زند ، بدست آغا محمد خان قاجار، و پایان یافتنحاکمیت سلسله ی زندیه در کشور، آغا محمد خان قاجار ، و وابستگان حکومت قاجاریه، به انتقام از سلسله ی زند، و تمام ایلات و طوایفی که با زندیه همکاری کرده بودند، آنها تمام آن ایلات و عشایر را متلاشی و پراکنده ساختند. بنابراین شیرازه ی ایلی و طایفه ای آنها را از هم گسیخته شد. دراین بین افرادی که وابسته به سلسله ی قاجاریه بودند ، از جمله والیان لرستان و پشتکوه، در تضعیف بقایای ایلات وابسته به زندیه ، نهایت جفا کاری را کردند . اما از زمان عباس میرزا قاجار نسبت به این ایلات لک زبان تاحدودی مهر ورزی نسبی به عمل آمد ، چون نیرو برای جنگهای ایران علیه روسیه شدیدا" نیاز بود. ودر حاشیه ی حکومت قاجاریه و وابستگان آنها افراد بی طرفی نیز وجود داشتند، که دلشان به حال رعیت و عظمت ایران می سوخت که باید از امیر کبیر و قائم مقام فراهانی نام برد. درسیمره یکی از افراد وابسته به والی پشتکوه ، شیخ جسان نماینده والیان در سیمره بود، وی به گرد آوری اشعار و سخنان شاعران سیمره پرداخته است وبعد از وی پسر و نوه اش مطالبی را در سه جلد با نسخه ی خطی، و گویش گورانی می نویسند. آنهابطور اجمالی به معرفی شاعران سیمره پرداخته اند. این آثار سه جلدی خطی بوسیله ی خانواده شیخ جسان واحتمالا" طوایف زندیه و آشوریان و سایر طوایف رانده شده به عراق ، ازآن خانواده بجا مانده است. زنی به نام مریم زینی وند که شاعر هم بوده است ، و باشیخ جسان که فردی عرب بوده است، شوهر می کند . وی و همسرش اهل سواد بوده اند. وقتیکه مورد غضب والی واقع می شوند، از ترس والی ابتدا در طرهان وسپس دربین اکراد و لکها و لرهای جنوب کردستان عراق می روند. نام و اشعار یکسری از شاعران سیمره که قطعا" سیمره در آن زمان جایگاه گرمسیری ایل سلسله و وابستگان آنها بوده است. و برمبنای رسم زمانه شاعران باهمان گویش گورانی اشعاری از صفویه تا اواخر قا جاریه طی سه نسل سه جلد کتاب خطی نوشته میشود، و اکنون به همت شاگرد سابق، واستاد مسلم فعلی ام جناب آقای دکتر احمد زینی وند ؛ استاد دانشگاه شهید بهشتی تهران، طی مطالعات ادبی ای که انجام داده است ، و در حال نوشتن کتابی به نام تاریخ ادبیات دره شهر است ، وزکات حداقل شعری از برخی از آن شاعران را در سطح کانالهای محلی نوشته است ، و بنده ضمن حفظ امانتداری با ویرایش خویش آن تلاش جناب دکتر زینی وند را برای ایل سلسله و وابستگانشان خصوصا" نشریات محلی، وکانال های وابسته به آنها عرضه می نمایم ، امید است مفید فایده واقع شود.
۱ - جونعلی حسنوند سیمره
جونعلی حسنوند از شعرای عهد صفویه سیمره ( دره شهر ) است، همانطور که از نام طایفه یا ایلش برمی آید ، جونعلی و ابسته به طایفه حسنوند و ایل سلسله بوده است. اطلاعات کاملتر در نزد دکتر احمد زینی وند می باشد که در کتابش به نام" تاریخ ادبیات دره شهر" ، انشاء الله در آینده منتشر خواهد کرد. ولی همین اندازه متوجه می شویم که سیمره سرزمینی اهل علم و ادب یوده است واز قدیم بزرگانی با پسوند سمری و صیمره ای داشته است. که نایب چهارم امام زمان ( عج ) و هرمزان و برخی دانشمندان اخوان الصفا اهل صیمره بوده اند.
جونعلی حسنوند؛ به لهجه ادبی محلی ، که گویا لهجه ی گورانی باشد ، شعر می سروده است.
یک بیت از اشعار ایشان به شرح زیر است:
ناف آهو پیچ ختن پرورن
بافه تازه چن گل نو سحرن
ترجمه:
نافی بسان آهو خوشبو دارد بسان دسته ای گل است که صبح زود آن را چیده باشند.
شاعران محلی آن زمان ( دوره ی صفویه ) ، به نظر می آید اهل دل بوده، و مفهوم طراوت و زیبایی و خوش بویی زنان و دختران را
در ک می کرده اند و در اشعارشان به مظاهر و لطایف آنها پرداخته اند . زنان ایلیاتی آن روزگار که همراه ایل و طایفه مسیر ییلاق ( الشتر ) و قشلاق ( سیمره ) راطی می کرده اند. بازهم نظیف و زیبا و خوش قیافه بوده اند . از همین یک بیت ملاحظه می شود که شاعر نسبت به وجود زنان دیدگاه مثبتی داشته است ، بی ربط نیست که شاعران این خطه حتی در زمان صفویه اهل کمال و کمتر جنسیتی فکر می کرده اند . و در ذهنشان قدر و منزلت و تراوت و زیبایی و طنازی زنان را درک می کرده اند. البته نظم و انضباط و کاردانی پادشاهان برجسته ی صفوی هم در امنیت و وضعیت بهتر اقتصادی و رونق بازار و فاصله از فقر بنیان کن بوده، که مردم به فرهنگ و ادب و شعر و عشق نیز پرداخته اند و زیباییهای زندگی ایلیاتی را برزبان دل و قلم آورده اند. همه ی عوامل فوق در دیدن زیبایی های محیطشان بی تآثیر نبوده است.
۲ - صیدمحمدحسن_کولیوند
صید محمد حسن کولیوند سیمری ( سیمره ای ) از شعرای اواخر عهد صفویه سیمره است.
وی ساکن سیمره ( دره شهر ) و مدتی در دهلران می زیسته است. ( نقل از استاد زینی وند در کانال تاریخ و فرهنگ مردم دره شهر )
آنچه مشخص است، صید محمد حسن کولیوند در اواخر صفویه در سیمره زندگی ییلاق و قشلاق راشبیه سایر ایلات و طوایف انجام می داده اند.
این طایفه یا ایلی که صید محمد حسن کولیوند به آن وابسته بوده است گاها" برای دامداری تا دهلران و حتی مرز ایران و عراق پیش می رفته اند. مهمتر ان است که ردپای ایل سلسله مانند حسنوندها، قیاسوندها و کله مردها و ریزه وند ها و معزماری های قلایی یا قلاوند و کولیوندها و کلهرها و موسیوندها و. . . . که بیشتر آنها سببی و نسبی با طوایف و ایلات سلسله در ارتباط بوده اند. آنها در نقاط مهم ردپا داشته اند . ازجمله شیخ مکان و تنگه ی دره شهر و سیکان می توان اشاره کرد. مثلا" تُووَه زینتی در پشته ی شیخ مکان نام زن یا دختر نورمحمد خان کولیوند بوده است ، یا دوول نقی در پشته ی شیخ مکان به نام نقی کولیوند بوده است در پشته ی دره شهر ، پیر جافر کله مرد، وابسته به کولیوند ، و حسینعلی خان سوره میری متولد ۱۱۷۰ ه. ق و متوفای سال ۱۲۳۵ ه. ق فرزند صفرعلی خان سوره میری و وابسته به ایلِ کولیوند بوده است .
صید محمد حسن کولیوند پس از فوت در منطقه بانکله کان پشته ی شیخ مکان، و نام محلی باکله در پشته ی ِشیخ مکان به خاک سپرده شده است، واین نشانی دفن شدن را در آن کتاب خطی که در سلیمانیه، نگهداری می شود ، نوشته شده است.
اشعار باقی مانده از او در قالب مثنوی و به لهجه محلی ست. . . که انشاء الله در کتاب استاد زینی وند به طور مشروح خواهیم خواند. یک بیت از اشعار وی چنین آمده است:
زانای بی همال دریای کرم
زاده تاقانه کعبه ی معظم
ترجمه:
ای علی؛ ای دانای بی همتا وای دریای جود و بخشش
ای تنها فردی که در کعبه زاده شدی
در این بیت شعر علوی و شیعه بودن شاعر استنباط می شود. آن شاعر کولیوند تبار به تولد حضرت علی در خانه ی خدا به عنوان یک تولد منحصر به فرد ، و مسآله ی جود و بخشش و کرم حضرت علی ( ع ) یعنی خیرات به گدا درحال نماز و . . . دربیت اول این مناجاتنامه اشاره کرده است.
۲ - صیدمحمدحسن_کولیوند
صید محمد حسن کولیوند سیمری ( سیمره ای ) از شعرای اواخر عهد صفویه سیمره است.
وی ساکن سیمره ( دره شهر ) و مدتی در دهلران می زیسته است. ( نقل از استاد زینی وند در کانال تاریخ و فرهنگ مردم دره شهر )
آنچه مشخص است، صید محمد حسن کولیوند در اواخر صفویه در سیمره زندگی ییلاق و قشلاق راشبیه سایر ایلات و طوایف انجام می داده اند.
این طایفه یا ایلی که صید محمد حسن کولیوند به آن وابسته بوده است گاها" برای دامداری تا دهلران و حتی مرز ایران و عراق پیش می رفته اند. مهمتر ان است که ردپای ایل سلسله مانند حسنوندها، قیاسوندها و کله مردها و ریزه وند ها و معزماری های قلایی یا قلاوند و کولیوندها و کلهرها و موسیوندها و. . . . که بیشتر آنها سببی و نسبی با طوایف و ایلات سلسله در ارتباط بوده اند. آنها در نقاط مهم ردپا داشته اند . ازجمله شیخ مکان و تنگه ی دره شهر و سیکان می توان اشاره کرد. مثلا" تُووَه
زینتی در پشته ی شیخ مکان نام زن یا دختر نورمحمد خان کولیوند بوده است ، یا دوول نقی در پشته ی شیخ مکان به نام نقی کولیوند بوده است در پشته ی دره شهر ، پیر جافر کله مرد، وابسته به کولیوند ، و حسینعلی خان سوره میری متولد ۱۱۷۰ ه. ق و متوفای سال ۱۲۳۵ ه. ق فرزند صفرعلی خان سوره میری و وابسته به ایلِ کولیوند بوده است .
صید محمد حسن کولیوند پس از فوت در منطقه بانکله کان پشته ی شیخ مکان، و نام محلی باکله در پشته ی ِشیخ مکان به خاک سپرده شده است، واین نشانی دفن شدن را در آن کتاب خطی که در سلیمانیه، نگهداری می شود ، نوشته شده است.
اشعار باقی مانده از او در قالب مثنوی و به لهجه محلی ست. . . که انشاء الله در کتاب استاد زینی وند به طور مشروح خواهیم خواند. یک بیت از اش
عار وی چنین آمده است:
زانای بی همال دریای کرم
زاده تاقانه کعبه ی معظم
ترجمه:
ای علی؛ ای دانای بی همتا وای دریای جود و بخشش
ای تنها فردی که در کعبه زاده شدی
در این بیت شعر علوی و شیعه بودن شاعر استنباط می شود. آن شاعر کولیوند تبار به تولد حضرت علی در خانه ی خدا به عنوان یک تولد منحصر به فرد ، و مسآله ی جود و بخشش و کرم حضرت علی ( ع ) یعنی خیرات به گدا درحال نماز و . . . دربیت اول این مناجاتنامه اشاره کرده است.
۳ - کربلایی حیدر کولیوند سیمره ای
کربلایی حیدر کولیوند سیمره از شاعران دره شهر در عهد قاجاریه است. . . این شاعر هم شبیه شاعرانی مانندکربلایی ملا نور محمد خان کولیوند و کربلایی ملا منوچهر خان کولیوند ، در مسیر ییلاق و قشلاق بین الشتر و سیمره در حال زندگی و رهبری طایفه یا ایل بوده اند . البته در مسیر زندگیشان با طوایف آبدانان ودهلران و رومشگان و کوهدشت و چگنی و نورآباد و . . حشر و نشر داشته اند ، در هر صورت از او چند شعر به گویش لکی یاکردی گورانی به یادگار مانده است.
متآسفانه ما از زندگی وزمان مرگ او اطلاعی در دست نداشته، و در نسخه ی خطی، اورا از شاعران قاجاریه معرفی کرده اند. کولیوند یکی از ایلات بزرگ لک است که قرن هاست که در دره شهر و الشتر زندگی می کنند. ودر مسیر ییلاق و قشلاق دودمانها و تیره هایی نیز در بدنه ی طوایف لک و لر و کر دارند از جمله در کوهدشت و پران پرویز و رومشکان ونهاوند و خاوه و. . . . وچمچمال و بیستون و ماهیدشت، البته مهاجرت اجباری هم بی تآثیر نبوده است.
از اشعار کربلایی حیدر کولیوند، دوبیت شعر ذکر می شود.
۱ - روژان هام نه فکر غمزه نازاران
وَه یِه هَو چطور دل مَکَن تالان
۲ - شوان هام له فکر سرنیش خاران
سوهان کاریشان کی مکن یاران
ترجمه:
۱ - روزها در فکر غمزه زیبا رویانم.
درتعجبم که چطور به ناگاه دل را به غارت می برند.
۲ - شب ها در فکر نیش خارغمم که چطور زیبارویان آن را به گاه شب تیز می کنند.
در اینجا شاعر؛ زیبا رویان دل بر و دل آر را می ستاید ، که چگونه با کرشمه و نازشان و خرامان راه رفتنشان به نا گاه دل از آدم می ربایند ، و شبها از فراق دیدن آنها نیشتر غم را سوهان می زنند، و آتش تیغ عشق را شعله ورتر و تیز تر می نمایند. باتوجه این دوبیت شعر می توان اظهار نظر کرد، که شاعر کولیوند غزلسرا بو ده است. با توجه به آن که شاعر دردوره قاجاریه می زیسته است احتمالا" برخی مدهای اواخر قاجاریه به برخی از زنان جامعه ی آن روزگار سرایت کرده باشد . ( الله اعلم )
دکتر زینی وند فرموده است؛ مافعلا دوبیت شعر از این شاعر کولیوند را به عنوان نمونه ذکر می کنیم. در زمان چاپ همه اشعار شاعران با ترجمه منتشر خواهد شد.
۴ - محمدجافرکلمه ای ( کله میرد، مرد ) کلهر سیمره ای
محمد جافر کلمه_ای یا کُله مهی ( کُلَه مهدی ( کله میرد، کله مرد ) کلهر سیمری، از شاعران عهد افشاریه وزندیه دره شهر است .
طایفه کله مه - ای یا کله مرد که ازحواشی کرمانشاه یا حُمیل واطراف شهرستان شاه آباد غرب آمده اند آنها را کلهر گویند ، به احتمالی که آنها را برادر سوره میری میدانند ، جزو ریزه وند هستند، ولی خودشان معترفند که جزو کولیونده هستند. همانطور که سوره میری ها و ریزه وندهای سیمره از وابستگان کولیوند هستند ، حداقل خویشاوندی آنها با کولیوندها پیوند خویشاوندی "هالو خویر زا" دارند . یعنی یکبار کله مردها دایی هستند و یکبار هم کولیوندها دایی آنها محسوب می شوند ، یکی از زنان نور محمد خان کولیوند از طایفه کله مرد بوده است. کله مردها درروستای کله مرد در شرق بدره و چغاپوکه و هومان و چمنمشت زندگی می کنند ، بزرگان آنها در سیمره کربلایی آواختی و کدخدا یاره و کدخدا حاجعلی یاری در چغاپوکه بوده است حاجعلی کله مه - ای مدتی در الشتر معلم بوده است. ملاحاجعلی یاری قبرش در قبرستان فلکین اسلام آباد ( کرمشه ) است . نام جدید این قبرستان الان گلزار شهید هادی کرمشاهی می باشد. زن کدخدا خدایار ( کدخدا ( گَزو ) چگنی از کله مردها بوده است. و مادر کدخدا گَزو ( خدایار ) از هواسعلی های کولیوند می باشد،
از محمدجافر کله مهی، چند شعر زیبا به زبان محلی به یادگار مانده است که استاد احمد زینی وند در تاریخ ادبیات دره شهر به آن خواهد پرد خت. یک شعر از این شاعر وابسته به کولیوند در اینجا ذکر می شود :
۱ - هوشم مدهوشن. . . هوشم مدهوشن
ژه دس اَو لیله هوشم مدهوشن
۲ - مانگ نوخجل تاق ابروشن
دل گیردوه دس هردوجادوشن
۳ - وسر مل وشان فوج گیسوشن
خیلی پشیویی هر دو لیموشن
۴ - وصل او لیله دل آرزوشن
دل له فیراقش هروه خروشن
۵ - روژان وشوان مدام رو روشن
وینه بایه قوش هر قوا قوشن
ترجمه:
۱ - مدهوشم یاران. . . مدهوشم یاران
از دست آن زیبا رو هوش وحواسم را از دست داده ام
۲ - قوس ماه خجل از طاق آبروی اوست
ودل اسیر جادوی هر دو چشمانش
۳ - برروی شانه وگردنش لشگر گیسویش خودنمایی می کند
۴ - دل آرزومند وصال آن زیبارو است
دل در فراقش در آتش هجران است
۵ - شب و روز دل در فراقش مشغول آه وناله است
بسان جغد شب وروز می نالد
شاعر گرانمایه غزلسرا ی زبر دستی است و تشبیهات جالبی را در ادبیات محلی سیمره و الشتر خلق کرده است.
۵ - حسینعلی خان سوره میری ( متولد۱۱۷۰ه. ق - متوفی۱۲۳۵ه. ق ) :
ابتدا سه بیت شعر ا ز حسینعلی سوره مهری ، ذکر می شود. بعد ا ترجمه شرح مختصری ارائه می شود.
۱ - ار جمشیر آسا کل کارت بوجور
طلسم دیوان بشکنی وه زور
۲ - یاسلیمان بوین هومدم ژه گل مور
اگر زر دار بوین وینه ی شاه تیمور
۳ - آخر یش زانی ای دونیا هویچن
عیش و بار دونیاکل هویچو وپوچن
[حسینعلی خان سرخه میری]
ترجمه:
۱ - اگر مانند جمشید جم پادشاه پیشدادیو کیانی دنیا بر وفق مرادت باشد ، وطلسم دیوان جنی وانسی را با زور بشکنی.
۲ - ویا[اگر مانند] سلیمان پیامبر ( ع ) زبان جن و انس بلد باشی و باموران هم کلام باشی، ویا[اگر] مانند تیمور لنگ گور کانی قدرت و شوکت زیادی داشته باشی
۳ - [در آخر و نهایت] و عاقبت مرگ وفنای دنیوی فرا می رسد ، وبا چشمان بصیر خویش می بینی، که دنیا هیچ است و کار وبار دنیا هیچ و پوچ می باشد.
درتوضیح مختصر باید گفت؛ حسینعلی خان سوره میری ابن صفرعلی خان در سال ۱۱۷۰ ه ق متولد و در سال ۱۲۳۵ ه ق در اثر حمله ی برخی از ریزه وندها در منطقه لارت یا حواشی میش خاص کشته می شود، این فرمانده و بزرگ منطقه و شاعر سترگ طبق فرمایش دکتر احمدزینی وند ، از شاعران خواص واهل ادب و عرفان بوده است. وی ناپایداری دنیا را در این سه بیت شعر مطرح می کند و به شکلی نصیحت آمیز خودش و دیگران را به بی ارزشی قدرت وثروت
دنیا هشدار می دهد، که دنیا وآخرِ حیات ما انسانها مرگ است و آدمی چیزی را از دنیا و امکاناتش با خود به گور نمی برد.
بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجعون
" یادی از مرد علم و عمل "
نویسنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
فرهنگی دوست داشتنی ، و زحمتکش و تآثیر گذار ، جناب کربلایی پیروز علی قلیوند را در شب جمعه ( پنجشنبه شب ) مورخ ۲۴/۱۲/۱۳۹۶جان به جان آفرین تسلیم نمود ، وسفر اخروی و معنوی خود را به دیار ناشناخته ی برزخ آغاز نمود . این هجرت ابدی و رسیدن به جوارِ رفیق اعلی را به روح پر فتوحش شاد باش می گویم ، وداغ هجران و خونِ جگر و مُفارقت از بازماندگان و تنها گذاشتن خانواده، و اقوام و جامعه را به بیت محترم و بازماندگان و بستگان و دوستان و همکاران و آشنایان، تسلیت عرض می کنم. امید است فرزندان شایسته ی آن مرحوم این مصیبت سنگین را تحمل نموده، و غُفران و رحمت الهی شامل حال پدر رزمنده و فداکارشان گردد.
... [مشاهده متن کامل]
در مصیبت انسانهای بزرگ تسلیت واژه ی کوچکی است ، جا دارد که دست اندر کاران برنامه ی مراسم تشییع و تدفین و گرامیداشت امواتمان ، سخنان خطبا و گویندگان را ثبت و ضبط نمایند ، تا وجاهت و ارزش اموات برای آیندگان و اعقاب فردِ به حق پیوسته، بعنوان الگویی حسنه به یادگار ماند.
در تشییع جنازه ی مرحوم مغفور شادروان پیروز علی قلی وند ، در روز جمعه مورخ ۲۵/۱۲/۱۳۹۶ الحق و الانصاف مردم به حرمت عملکرد نیکویش حضوری گسترده داشتند. و جناب قربانی و حاج محمد ابدالبیگی و حاج آقا
شمس هرکدام در جایگاه مداحی و سخنرانی و ارشاد مردم، مطالب ارزشمندی را ارائه دادند. آنها در باره ی سختی زندگی توآم با صبر و تلاش معلمی، و تحمل رنج مریضی و آثار جانبازی و استواری بر عقیده ی راستین را همه در آن مراسم، بطور شایسته و شیوا بیان کردند . همه ی ما از خداوند خواهنیم ، که درجات معنوی وی را به کمال متعالی مبدل فرماید.
دراین مراسم حاج محمد ابدالبیگی، " معلمی را مقامی الهی ، و شغلی پیغمبری معرفی کرد ، وی معلمی را اسوه ی صبر و وفا و امانتداری نامید ، که فرزندان جامعه ی ما را با عشق و علاقه، دانایی بخشیدند ، ودر ساعات اولیه ی بعد از مرگ آن رحلت شهید گونه ، فرهنگیان و دانش آموزان سابق استادپیروز علی قلیوند ، در کنار مردم حضوری چشمگیر داشتند . دکترمحمد ابدالبیگی در فرازی ا ز سخنرانیش گفتند؛ "ما معلمان در کنار زندگی پر از محرومیت و رنجمان ، در زمان دفاع مقدس، با حضور خود و شاگردانمان، در جبهه های حق علیه باطل به این انقلاب بزرگ که انقلابی معلم محور بود ، خدمات شایانی انجام دادند . دانش آموزان استاد پیروزعلی قلیوند باتوجه به آنکه ، آنها اکنون مسئولان و معلمان و مهندسان و. . . . جامعه ی ماهستند. ، ولی باشنیدن مرگ استاد قلیوند همگی خود را به منزل وی رساندند و با ریختن اشک و دلی شکسته فاتحه دادند و در مراسم تشییع وتدفین شرکت نمودند.
مقام انسان بالاست و خداوند اورا گرامی داشته ، و به او کرامت بخشیده است. " تا انسان از مقام والای خود عدول نکند.
وجود فرزندان ارزشمند و ایثارگر و خلبان و مهندس مرحوم کربلایی پیروز علی قلیوند نشان گر تلاش خالصانه ایشان و همسر با وفایش خانم عشرتی است . به نوبه ی خود ، یاد و خاطره ی این همکار فرهیخته و انقلابی را گرامی می دارم . و ازخداوند متعال برایش آرزوی فلاح و رستگاری دارم.
از خصوصیات کربلایی قلیوند از دوران دانش آموزی تا زمان معلمیش ، همواره ضمن احترام به والدین در کارهای کشاورزی و دامداری به آنها کمک می کرد . در دبیرستان و مدارس راهنمایی نیز فردی موثر و با اخلاق بودند ، و دانش آموزان را به نظم و انضباط و درس خواندن تشویق می کردند . ایشان رزمنده و جانباز بودند . وی بعد از سی سال خدمت خالصانه در بهترین ایام هفته به لقاء الله پیوست و جسم مطهرش در روزجمعه به خاک سپرده شد . در چنان ایامی فشار قبر سبک است.
شاعر گوید ؛
مرده آن نیست که در خاک سیاه دفن شوم
مرده آن است که از خاطره ها محو شوم
استاد قلیوند ، زنده است چون یاد و خاطره اش در دل هزاران معلم و شاگر و ایل وتبار و اعقابش تا قرنها جا دارد.
و خوشابه حال مرگ چنان انسان وارسته ای که مصداق عینی مرگش، حدیث شریف امام صادق ( ع ) میباشد:
" کسی که بین ظهر روز پنجشنبه تا روز جمعه از دنیا برود ، از فشار قبر در امان است.
( من لایحضر الفقیه ، ج۱ ، ص ۳۷۲ )
" مختصری در معرفی رماوند خوشنام "
نویسنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه : روستای رماوند ؛ در ۲۰ کیلومتری جنوب شهرستان رو مشگان به مرکزیت چغابل واقع شده است ، ای روستا به وسیله ی آب رودخانه سیمره از منطقه ی سیمره جدا می شود. روستای رماوند با مردم شهرستان دره شهر قرابت خویشاوند ی داشته و دارند . گویش آنها لری، و مذهبشان شیعه ی دوازده امامی می با شند. به عبارتی دیگر آنها پیرو مذهب شیعه ی جعفری هستند. سطح سواد آنها برمبنای سخن یکی از دانش آموزانم به نام مینا مرادی ، در اواخر دهه ی هفتاد شمسی ، چنین آمده است ؛ "گرچه فرزندان این روستا دارای مدارک پزشکی و مهندسی کشاورزی و دبیری و مدیریت و. . . می باشند ، ولی سطح سواد آنها در آینده بالاتر و بهتر خواهد شد . [1]
... [مشاهده متن کامل]
وجه تسمیه رماوند خوشنام:
رماوند اگر بر مبنای دماوند و نهاوند معنی شود ، از رمیدن یا دویدن و یا خراب شدن قلعه خوش انام یعنی رماندن یا تخریب قلعه ی زن خوش اندام که حاکم منطقه بوده است ، به احتمالی به دوران اواخر ساسانی ارتباط داشته است. که ساسانیان در اواخر حکومتشان از زنان در حکومت استفاده می کرده اند. البته اگر به طایفه رحمانوند و لعل وند رو مشگان توجه کنیم بی ربط هم نیست. برای بررسی بیشتر وجه تسمیه رماوند خوش انام ( خوشنام ) می توان به موارد زیر پرداخت؛
۱ - رماوند به اعتباری تیره ای از میربگ یا طوایف لشگری دلفان بوده است که در منطقه ی باستانی قلعه خوش انام ( خوشنام ) سکنی گزیده اند . زیرا این منطقه روبروی گذرگاه های عباس آباد و زرانگوش و زید بوده است و از لحاط نظامی موقعیت سوق الجیشی داشته است.
۲ - خوش انام که به تعبیر بومیان، [2] نام دختری بوده است که حاکم منطقه بوده است ، و دارای قلعه ای به همین نام بوده است. در اثر گذشت زمان خوش انام تبدیل به خوشنام و اعقاب او در دُم - سرخ لری را خوشناموند می گویند. آنچه باستان شناسان در کند وکاوی که دردم سرخ انجام داده اند آثار بدست آمده را در ۷ قرن قبل از میلاد دانسته و گویا آشور بنی پال در ۶۳۹ سال قبل از میلاد برخی هم سال ۶۴۵ق م به ایران و حکومت عیلام حمله می کند ، وشوش و دایخالو و ماداکتو را غارت و نابود میسازد، و شاید قلعه خوش انام نیز بدست سپاهیان آشور بنی پال نابود شده است، و بی ربط نیست که زنی حاکم باشد ، چون در دوران حکومت عیلام، زن سالاری بوده، و خدایان شکل زن داشته اند. به همین خاطر قلعه های باستانی که با نام زنان وجود داشته است ، احتمالا جایگاه پرستش بوده اند و زنانی ریاست آن معابد و مردم را در دست داشته اند . ( الله اعلم ) [3]
۳ - یک معنای خوش انام احتمالا به معنای خوش اندام باشد و رماوندها و خوشناموندها از افراد خوش اندام حوزه ی لک و لر به حساب آمده اند.
سرخ دُم لری و لکی:
محوطه های باستانی�سرخ دم لکی و سرخ دم لری به ترتیب در 6 کیلومتری شمال غربی و 10 کیلومتری جنوب شرقی کوهدشت در منطقه لکستان واقعند. نامگذاری این دو محوطه باستانی بنام لکی و لری بدلیل مجاورت آنان با دو روستای لک نشین سرخ دُم و لرنشین خوشناموند است.
محوطه سرخ دم لری نیز بر سینه کوهی در کنار دهکده ای به این نام در حدود ۱۰ کیلومتری جنوب شرقی کوهدشت لکستان واقع شده است. در این محوطه گذشته ازیک پرستشگاه، سازه هایی اطراقگاهی نیز کشف شده است.
پرستشگاه�سرخ دم لری�در لایه دوم محوطه پیدا شده و سازه ای احتمالا دو طبقه بوده که طبقه اول از سنگ لاشه هایی نا متساوی با ارتفاع زیاد و شامل دیوارهای اصلی و فرعی بوده است. بقایایی از خشت پخته و خام نیز دیده شده که احتمالا برای ساخت طبقه دوم بوده است. نقشه کلی این بنا اطاقی مرکزی بوده که در آن سازه ای شبیه یک آتشدان چلیپایی شکل از خشت ساخته شده است. این شکل�چلیپایی�در نقشه پرستشگاههای یافت شده در نوشیجان می توان بازیافت. اطاق مرکزی را چندین اطاق مستطیل و مربع شکل در میان گرفته است. گذشته از آن، این سازه نیز چون سازه های�سرخ دم لکی�از لاشه سنگهای نا متساوی ساخته شده. وجود تخته سنگ های مسطح و بزرگ در برخی از ورودی ها، وجود سنگهای منظم با چیدمانی شبیه آجر چینی در ورودی برخی از اطاقها و افزوده هایی شبیه پشتبند در کنار برخی از دیوار های اصلی از آن جمله است.
�آنچه از وبلاگ خوشناموند بر می آید سرخ دُم کوهدشت از لحاظ قدمت و نامگذار ی آبادی خوشاموند که به گویش لری تکلم می کنند، با توجه به قلعه ها و معابدی قدیمی که به دوران عیلام و انقراض آنها و پیروزی آشوریان مرتبط می باشد ، آوردن این تلخیص شاهدی بر مُدعای ماست.
معرفی مختصر دم سرخ و دیدگاه اشمیت:
سور دُم ( سرخ دُم ) لری در ۶ کیلومتری شرق شهرستان کوهدشت در دامنه ی کوهی به همین نام واقع شده است. در دامنه ی این کوه روستایی وجود دارد. ساکنان این روستا از طایفه ی خوشنام وند هستند و به گویش لری تکلم می کنند.
واژه ی سور دم ( سرخ دُم ) برای باستان شناسان جهان، نامی است آشنا و
اشیای به دست آمده از آن جا زینت بخش موزه های بسیاری از کشورهاست. این منطقه را از آن جهت سرخ دُم نام نهاده اند که خاکش سرخ می باشد. سور در لکی به معنی سرخ است.
روبه روی سرخ دُم لری، – با فاصله ی حدوداً ۱۲ کیلومتر - در خطی مستقیم، سرخ دم لکی دیده می شود. ساکنان سوردم لکی همان طور که از اسم منطقه برمی آید به زبان لکی تکلم می کنند.
این دو منطقه ی باستانی که اشیای گران قیمتی از آن ها به دست آمده است، بی شباهت به هم نیستند و ارتباط هایی با هم دارند. �سال ها پیش، اولین کسی که در سرخ دُم لری حفاری کرد، دکتر اشمیت بود.
گفتنی است دکتر اشمیت دو بار برای کاوش به طرهان مسافرت کرد. نخستین سفر در شهریور ماه ۱۳۱۴ و دومین سفر در بهار ۱۳۱۷ انجام شد. �بعضی از دانشمندان که اشیای به دست آمده از “سرخ دم” را مورد مطالعه قرار داده اند، برآنند که نیایشگاه سرخ دُم بهترین گواه برای بیان این است که نفوذ آشوریان در میان هزاره ی دوم و اول پیش از میلاد موجب استیلای سبک هنری آشور بر سبک لرستان گردیده اند. �
به هر روی سرخ دم یکی از محوطه های شناسایی تمدن گذشته ی ایران بوده است. پلاک های کوچک مفرغی نقش دار و پیکره های مفرغی، آیینه ها، سنجاق ها، دسته سنگ ساب های مفرغی، سنجاق های دسته آهنی و بعضاً استخوانی و مهرهای استوانه ای شکل از جمله اشیایی هستند که از نیایشگاه سرخ دُم لری به دست آمده اند.
در تاریخ گذاری آثار معماری، اشیا و قبور، نظر بر این است که قبور به دوران مفرغ میانه تعلق دارند و لایه های مختلف بقایای سکونت از قبل از ۱۲۰۰ ق. م آغاز و تا قرن هفتم ق. م ادامه می یابد.
[ اقتباس و تلخیص از وبلاگ خوشناموند ]
روستای رماوند ، با ۵ کیلومتر به طرف جنوب با گذشتن از پل به استان ایلام و قبلا" شهرستان دره شهر و الان به شهرستان بدره متصل می شود . این روستا بیشتر تحصیلکرده هایش در شهرستان دره شهر ادامه تحصیل می دادند.
این روستا دومنطقه ی باستانی بادیه یا "بونه حَر" و " خوش انام " دارد که " خوش انام "به وسیله ی پلی نسبتا" بزرگ ، به زمینهای بونه حر متصل می باشند.
منطقه خوش انام بسیار زیباتر از زمینهای بادیه است.
در روستای رماوند آبشار فصلی وجود دارد و در سالی که بارندگی هست این آبشار تا اواسط تیرماه دارای آب می باشند. .
روستا ی رماوند دارای ۱۰۰ خانوار بوده، ودر حال حاضر دارای مسجد می باشد. ، که مردم آبادی مراسم مذهبی و فاتحه خوانی های خود را در آنجا برگزار می نمایند. قلعه خوشنام درضلع جنوبیش دارای سه درب دا شته است ، والان به صورت سه کومه خاک می باشد درب شمالی اش هم باز وعمیق شده است، و کسی نمی تواند از آن در وارد شود البته از سالها پیش غارتگران و افرادی که به دنبال عتیقه می گردند صدمات زیادی به آن قلعه و سایر آثار باستانی وارد کرده اند. آبشار لیل رماوند احتمالا" از رب النوع ها و خدایان بین النهرین یعنی" نین لیل" اقتباس شده است، که در این منطقه ی باستانی چنین الهه ای پرستش می شده است. ( اقتباس از وبلاگ خوشناموند ) .
در گذشته های نه چندان دور تفریح جوانان روستای رماوند در تابستان شنا کردن و ماهیگیری بود الان هم برخی به چنین کاری مبادرت می ورزند و برای فرار از بیکاری به شهرهای همجوار و تهران مهاجرت می کنند.
الان با ایجاد سد سیمره و تسهیل در رفت و آمد مردم برای رفتن به رومشگان و دره شهر و بدره و نصب پمپاژ و موتور آبهای قوی کشاورزی رماوند رونقبیشتری پیدا کرده است . مردم رماوند از لحاظ لبنیات و محصولات لبنی خود کفا هستند.
آداب و معاشرت:
این روستا دارای مردمی خونگرم و میهمان نواز هستند ، از لحاط اجتماعی و سیاسی همبستگی شدیدی دارند . برا ی هرکدام از افراد روستا مشکلی پیش بیاید ، با توجه به همبستگی عمیقی که دارند آن مشکل را حل می کنند . آنها تا کدورتی بین دونفر پیش می آید ، فوری در رفع آن و ایجاد صلح و آرامش تشریک مساعی می نمایند.
در مراسم عید نوروز دخترها و زنها سبزه می کارند، ودر شب عید نوروز زنها و دخترها بر دستشان حنا می بندند ، آنها معتقدند حنا مظهر شادمانی است در شب و روز عید ، افراد با پوشیدن لباسهای نو تازگی و طراو ت به جشن نوروز می بخشند یک هفته قبل از عید دختران مهره هاییرنگی برگردن می آویزند و پسرها در گدشته تخم مرغ جنگی می کردند و همه در شب عید سفره هفت سین ساده ای برگزار می کنند ، مگر خانواده ای که عزیزی را ازدست داده باشند ، و عزا دار باشند. البته در این سی سال اخیر میوه و شیرینی و شکلات و تنقلات در سفره ی عید نوروز فزونی چشمگیری داشته است. در سفره ی عید نوروز آب و آ ینه و قرآن مجید و هفت سین که معمولا" سبزه و سنگ و سکه و سرکه و سنجد و سماغ و سیب را می توان نام برد. رماوندی ها معتقدند در۵ روز اول سال نو نباید چیزی بشکنی وگرنه تا آخرسال خانواده از هم پاشیده می شود ، و زیان و ضرر برایشان اتفاق می افتد در
روز سیزده بدر هم اکثر آبادی ، مخصوصا" زنان و دختران با پای پیاده به امامزاده شازده احمد که در روستای رماوند واقع است میروند وناهار هم در اطراف آن تناول می کنند . اینها مختصری در معرفی روستای رماوند بود ، که نوشته شد.
پی نوشته ها:
۱ - مینا مرادی، دست نوشته ایتحت عنوان رماوند خوش انام در آئینه فرهنگ صفحه ۲
۲ - همان مآخذ قبلی ، صفحه۶
۳ - سایت دولت عیلام و وبلاگ خوشناموند، و مطالعات میدانی نگارنده
"حاشیه ای بر همایش گرامیداشت ثبت زبان لکی"
نگارنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
در روز پانزدهم اسفند ماه سال ۱۳۹۶ تصویر دعوتنامه ای از جانب اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی هرسین و عنایت آقای واحد یاری از شاعران جوان دیار سیمره ، دریافت نمودم . باخود گفتم حضور گسترده در این همایش ملی ، قطعا" دارای نظم و بار علمی خوبی است و با بزرگان و شاعران و نویسندگان و اهل قلم ، که افرادی فرهیخته، از استانهای کرمانشاه و لرستان و ایلام و همدان و سایر مهمانهایی که از خراسان ( کلات نادری ) و قزوین در جلسه خواهند بود ، آشنا می شویم و در ۱۵ دقیقه ی استراحت بین دونیمه ی همایش در سالن پذیرایی، از تجارب همدیگر و راهکار برای گرد آوری این ادبیات و دستورات پزشکی که در سینه ی مردم است ، فعالیتی جدید را آغاز خواهیم کرد. نگارنده؛ با شادمانی زاید الوصفی پسرم را از جنوب فرا خواندم که بنده و مادرش را به این همایش پر بار لک محور برسانند ، ایشان غروب هفدهم به دره شهر آمدند، و اول صبح روز هیجدهم به طرف هرسین راه افتادیم، بعد از صرف ناهار در حواشی هرسین ، محل سمینار را پیدا کردیم ، چشمتان روز بد نبیند ، بی نظمی در محوطه و نشستن در سالن و افراد زیادی که در سرپا ایستاده بودند، هیچکس نمی دانست بانیان و میزبانان چه کسانی هستند، از این بی نظمی و گویا کسی منتظرت نباشد ، دل شکسته شدیم ، بر مبنای همایشهایی که قبلا" رفته بودم انتطار داشتم چند نفر بر پشت میزهایی در بیرون سالن نشسته باشند و بروشور و فهرست سخنرانان و شاعران و موضوع بحث آنها در یک پاکو ویا حداقل پوشه ای پلاستیکی و یا درطلق و شیرازه به ما بدهند، و افرادی ما را به مکان نشستن دعوت کنند ، و گروهی اهل قلم و مهماندار بر درب سالن همایش باشند، و حداقل خوش و بشی و خیر مقدمی و از کدام استان یا شهر آمده اید؟ . و حداقل نام نوشته ای و اطلاعاتی که مجری به حضار بگویدو یا دفتر یاد بود و امضایی برای تاریخ و آیندگان نوشته شود ، و پاسداران و حامیان ثبت زبان لکی در این برهه از زمان چه اشخاصی بوده اند و این خود بعدا" سند ملی ای می شد برای اطلاع آیندگان، متآسفانه از این هم خبری نبود.
... [مشاهده متن کامل]
در این همایش دقیقا" معلوم نشد، که چه کسانی و یا حداقل حضار از چه شهرها و استانهایی ، در این همایش شرکت کرده اند . گروه شناخته شده ای شبیه یک باند فرهنگی و یا اجتماعی در سه ردیف اول همایش جا خوش کرده بودند، و بی اعتنا به ورود دیگران خودشان دورهمی باهم گفت و شنود می نمودند ، هرچه سر تکان دادیم که آشنایی را ببینیم ، در ابتدا کسی ندیدم ، و فقط خیل مشتاقان و دیگرانی که انگار سیاهی لشگر و غریبه و بی سامان وویلان و گویی کسی منتظر آنها نیست به چشم می آیند. و با احتیاط وارد سالن نیمه روشن ، که جایگاه سالن همایش از نور و دکوراسیون نامشخصی برخوردار بود. به یاد محرومیت لک که سالها پیش در مقاله ی لکها و ادبیان عامیانه نوشته بودم ، افتادم . همین طور که غریبانه بدنبال آشنایی می گشتم، زن و شوهری را دیدم که غ۹ریبانه به سمتم آمدند ، وقتی دقت کردم شوهرش از شاگردان سابقم بود ایشان مرا می شناخت ولی من فقط ازروی ته چهره فهمیدم که روزگاری خدمتگزارش بوده ام . او هم جویای آشنایان بود ، بنده گفتم به یکی دونفر از سردمداران جلسه زنگ زدم و اعلام کردم که در راهم و دارم خدمت می رسم ، اما الان سر گردانم. به ایشان و همسرش گفتم شما در سمت چپ بنشینید، تا ببینم بزرگان همایش را خواهم دید. متاسفانه از بزرگان و شورای اجرایی همایش کسی به طرف ما نیامد ، یکی از اقوام و همشهریانم که نویسنده ی برجسته ای هم هست صدا زد بیا اینجا بنشین جایی برایت گرفته ام. بدون اعلام یکدفعه بعد از قرائت قرآن صدای ساز و دهل برخاست و بچه های معصوم اشعاری را زمزمه کردند از بس شلوغ بود، از اشعار ی که خواندند مطلب زیادی بدست نیاوردم. دکتر داودی با زبان لکی فرمایشاتی کرد و بیشتر انتظار داشتیم در مبحث زبان شناسی و کتبی که در باره ی لکی نوشته شده بود بحث شود شاعری کرمانشاهی هم لکی می خواند بعد می گفت ما کردی کرمانشاهی می خوانم ، و فقط مادر بزرگم لک هوزمانن است. بعد از آنکه شبیه شب شعری آن هم نه ترجمه و نه توضیحی دقیق دوستان الشتری و خرم آبادی و حتی چگنی و . . بلند شدند و پذیرایی که صفر بود جماعتی مانند . . . . سامراء از گروه خاصی قندها را بلوکه کردند و در این محرومیت قند را برای بردن به منزل غنیمت می دانستند و قتی با زنی از آن جمع کنندگان قند از تبارش پرسیدم، ملاحظه کردم از طوایف شناخته شده ی هرسین و حوزه ی ایلات قدیم نبودند. اما همایش لکی خوبیهایی هم داشت با سه جوان با سواد هرسینی که وابسته به ایل منقرض شده بودند ، آشنا شدم. در این همایش حداقل فهمیدم در هرسین و حومه اش طوایف ایتیوند و گراوند و کاکاوند و قیاسوند و هرسینی قدیم معروف به هرسینی وجود دارند . با یکی از پلیسهای حافظ نظم و امنی
ت، وقتی از تبارش پرسیدم پاسخ داد ، که هرسینی اصل است و از این وندها نیستند . در آنجا از رسوم عروسیشان پرسیدم ، گفتند در چمر و چوپی ما از کاولی ها برای مراسمات استفاده می کنیم در بین کاکاوندها و ایتیوندها و طوایف قدیمی دخترانشان آرایش نمی کنند ، مگر آنکه نامزد داشته باشند و یا شوهر کرده باشند. واگر دختری آرایش بکند به طعنه می گویند ، مگر شوهر کرده ای به همین خاطر آرایش دختران مرسوم نیست و بیشتر آنها چا دری هستند. جوانهایشان می گفتند ما زبانمان در حالت نابودی است، وقتی در دانشگاه کرمانشاه و یا معلمان نه لک ونه کرد و با افرادی که زبانشان از اصالت و قالب خود دور شده است ، بنابراین لهجه های رایج زبان ما هم به صورت آنها در آمده، ماهم تکلمی تقریبا" التقاطی داریم از لحاظ مذهبی، با سه جوانی که مصاحبه کردم ، آنها گفتند ؛ که شیعه دوازده امامی هستیم و گرایش اهل حق نداریم اما در گره بان اهل حق وجود دارد. آنطور که از سخنان آنها فهمیدم، آنها مانند ایلات و طوایف سگوند و بیرانوند و سایر لکها که در خرم آباد برای اینکه ، لرها نگویند صحرایی هستند ، لری خرم آبادی صحبت می کنند. البته زبان لکی از فرس قدیم است و اگر مبالغه نکرده باشم مادر سایر لهجه ها و زبانهای موجود در کشور است و پیوستگی همه ی آنها با لکی فقط سلسله مراتب قدمت است که لکی از همه قدیمی تر است و کلماتش و سخن حُکَمایش کمتر کتبی شده است.
با وجود تلاشهایی که بزرگان برای زبان ریشه دار لکی کرده اند، ولی محققان زبانشناس، باید لهجه های لکی راشناسایی، و به شکل علمی آنها را تفکیک نمایند. گویش " گوران " که یک زمانی زبان قلم ادبیات شاعران غرب کشور بوده است، پژوهش کنیم، و ببینیم آیا گوران شعبه ای از لک است؟ و به سخن دیگر تمام گویشوران کلهر و ساسانی ( پهلوی ) و سلسله و دلفان و بیران و باجول و . . . همه باید تکلیف خود را بدانند.
محققان با صراحت بررسی نمایند، آیا گوران همان زبان گبران است که پهلوی بوده و صاحبان قدرت بوده اند و یا همه لکی در شبانکاره پهلوی خلاصه می شود اینجا تحقیق علمی می خواهد، تا حقیقت آشکار شود.
در این که لکی زبان است، شکی نیست و گذشته ازدوستان بزرگواری مانند دکتر داودیان و همکارانش، به این مهم پرداختند ، آنرا ثبت ملی نمودند ، ناگفته نماند سالها پیش بلوکباشی هم به اهمیت زبان لکی و زبان بودنش اشاره کرده است. و برمبنای سنگ نوشته ، کورش هخامنشی هم گویا لک بوده است .
امیدوارم در همایشهای بعدی موضوع را مشخص کنند ، و آن را توزیع و اطلاع رسانی نمایند. و بعد از بررسی مقالات و اشعار برگزیده و برتر را انتخاب کنند. و نظم و روال همایشها را ببینند ، وبر آن مبنا و بلکه بهتر اجرا نمایند . این همایش با عرض معذرت چنگی به دل نمی زد ، ودر کنار آن توصیه می شود ؛ استعدادهای جوان را با بزرگنمایی بیش از حدشان ضایع نکنید. تا در اینده کارهای بزرگ انجام دهند. وبه قول مولوی؛
هرکه را مردم سجودی می کنند
زهر اندر جان او می آکنند
این همایش با عرض شرمندگی بار علمی چندانی نداشت . ما اگر لکی را خوب معرفی کنیم ، نیازی به در گیری و جبهه بندی با سایر گویشها نداریم . امیداست این سخنان پراکنده مفید واقع شوند. و دوستان را در امر همایش پویاتر کرده ، با کارهای علمی این زبان را به ایرانیان و سایر جوامع معرفی نمایند. شاد و پیروز باشید.
" پنجشنبه و جمعه ی آخرسال "
احمد لطفی - مدرس دانشگاه
رسم و رسوم ، قواعد اجتماعی، سورها و سوگها، شادیها و غمها ، جشنها و یادمانها و عناصر و اجزای فرهنگی رسوم و سنن همه بهانه ای برای تنوع و آرامش بخشی در زندگی هستند . در آخر سال ایرانیان همواره جشنی و عیدی به نام جشن و عید مردگان داشته و دارند ، این آداب در هفته ی آخر سال مردم هرغروب برای اموات خیرات می دهند و همواره در آخرِ خیرات ، و فاتحه ای که قرائت می کنند ، زن و مرد خانه می گویند، چشم خیرت به بازماندگان باشد ، یعنی افراد وقتی که در هفته ی آخرسال مخصوصا" پنجشنبه ی آخر سال به زیارت قبور می روند برخی با دل شکسته گزارشی از رنجها و سختی ها و مرارتهایی که بعد از مرگ مُردَه شان کشیده است، را برا ی وی بیان می کند ، برخی با مویه های سوزناک و جمعی بر قبرها حلقه می زنند ، گروهی هم با بردن خیرات برسرمزارها و با خیراتی که در طول یک هفته، در منزل برای امواتشان داده اند، و در این یک هفته برای امواتشان سنگ تمام گذاشته ، و می گذارند، احساس سبک حالی و آرامش می نمایند.
... [مشاهده متن کامل]
برخی از مردم برای شادی روح امواتشان ، کودکهای یتیم و فقیر را سیر کرده، و می کنند.
در آبادیها و قریه های سیمره ، از یاد نمی رود ، که در گذشته های نه چندان دور ، خیلی از کوچکترها به همراه بزرگترها خانه به خانه مراجعه می کردند و شیر برنجهای که زنان در مجمعه یا دوری ( dourey ) قرار می دادند، و آن جماعت بطور گروهی آنها را می خوردند ، و بزرگتر طایفه فاتحه می داد. و این شیوه ی گروهی برای خوردن خیراتها ، بسان رسمی جدی و ثوابی شناخته شده در آمده بود و مردم هر روستابطور دسته جمعی به چنین کار و وظیفه ای مبادرت می ورزیدند.
زیارت قبور در پنجشنبه ی آخرسال، عاملی برای گرامیداشت و یادمان اموات و حضوری رستاخیز گونه از مردم است، که باهمدیگر و امواتشان پیمان می بندند ، و با خودمی گفتند ؛ اگرچه شما رفتید، ولی ما به یاد شماهستیم برایتان اشک می ریزیم و فاتحه می خوانیم و خیرات می دهیم ، چون دلمان برایتان تنگ شده است و جای خالی شما را حس می کنیم . همیشه در جلوی نظرمان هستید، خنده ها و سفرها و گریه ها و دلتنگی ها و شادمانی هایی که باهم داشتیم هیچگاه فراموش نمی کنیم.
امام صادق ( ع ) فرموده است مردگان رفتن و آمدن شما را می دانند . وقتی برسر قبرشان اُتراق می کنید وبا آنها سخن می گوئید ، آنها با شما اُنس می گیرند، و شما هم همینطور. آنها از ملاقات شما خوشحال می شوند. ( اقتباس از وسائل الشیعه ج۲ صفحه ی۸۷۸ )
زیارت قبور کاری نیکو و آموزنده است ، زیرا با این کار درسی به فرزندانمان می دهیم تا بعد از مرگ ما آنها نیز به یاد ما باشند.
در پنجشنبه ی آخرسال و در همه ی ایام اموات را با هدایایی از قبیل خیرات دادن ، بجایشان صدقه دادن ، و برایشان نماز خواندن و خوراک و شربت دادن، همه دل و روح مرده را شاد می کند و اشخاص خیرات دهنده، دعای روحانی ومعنوی مردگان شامل حالشان می شود ، و برای اهل دل آن دعاها را در عالم معنا درک خواهند کرد.
در هنگام رفتن برمزار اموات و اهل قبور ، باید لباسهای ساده و متین پوشید ، زنها در آن زمان که بر سر مزار اموات می روند، نباید آرایش غلیظ بکنند ، و از طرفی هم لباسهای نامربوط نپوشند، همچنین؛ حجاب و نزاکت اسلامی را رعایت نمایند.
افراد در هنگام رفتن به قبرستانها و حضورشان براهل قبور ، شایسته است، کمتر سخن دنیوی بگویند.
سکوت کردن و به فکر فرو رفتن و بیشتر دعا و قران خواندن، چاره ی کار برای انجام این نوع رسم مذهبی است. در چنان جاهایی آمرزش طلبیدن از خدا و معصومین ( ع ) برای اموات و خودشان کار پسندیده ای است.
درپنجشنبه ی آخر سال، و رفتن به گلزارها برای زیارت اهل قبور ، آرامش به انسان می دهد ، و سال نو ، و نوروز خود را با وجدانی آسوده آغاز می کند. امید است مردم دیار سیمره از انجام این مراسم ، بهترین بهره و سعادت رانصیب خود نمایند. انشاء الله
"مسئولین ایلام و جذب نیروهای بومی"
( معرفی مهندس محمد باقر محمدی )
گرد آورنده: احمد لطفی - مدرس دانشگاه
تصویر مهندس محمد باقر محمدی
استان ایلام با توجه به وسعت وجمعیتش نیروهای کار آمد وارزشمندی را در تمامی ابعاد ارزشی و خدماتی و مدیریتی و فرهنگی وپزشکی و . . . . در سطح کشور تحویل جامعه داده است، که موجب سرافرازی و افتخارِ مردم شهید پرور استان ایلام شده اند . یکی از چهره های متشخصی که در عرصه ی دفاع ازکشور ، و امدادگری در روزها و شبهای سخت کشور بزرگ ایران، به خوبی خدمت رسانی و ایثار گری نموده است ؛ جناب مهندس محمد باقر محمدی است. ایشان به خوبی از این امتحان و رسالت خدمت رسانی تا کنون سر بلند و شایسته ظاهر شده است و انشآءالله در آینده هم به کوشش و امداد رسانی خویش ادامه خواهد داد، نگارنده برای قدر دانی از این مهندس امدادگرکه عضو محترم خانواده ی معظم شهدای
... [مشاهده متن کامل]
ایثارگر هستند، را برخود فرض دانسته، تا جامعه و مسئولان شناخت بیشتری پیدا نمایند و در مسئولیتها و ارتقاء شغلی چنان افراد رنجدیده و سر بلندی توجه کرده، وبا دیدن اخلاص و عملِ آنها، به چنین نیروهای ایثارگر و مُخلصی اعتماد نمایند ، و با صدق و صفا و به دور از تنگ نطری گامی در جهت تحقق شایسته سالاری بردارند.
وی متولد سال ۱۳۴۹ شمسی است ، زادگاهش منطقه ی محروم زرانگوش از توابع شهرستان بدره مب باشد ، که به یُمن عملکرد عوامل و مسئولان حکومت جمهوری اسلامی ایران، از یکسری مواهب و امکانات رفاهی و زیر ساختی برخوردار شده است ، که در دامن خود چنین افراد شایسته و درد آشنایی را پرورش داده است. ایشان علم و ادب خود را در بین خانواده ای کشاورز و متدین و زحمتکش آغاز نمود ، سپس در سن ۶ سالگی در دبستان آبادی زرانگوش شروع به تحصیل کردند، وی نهایتا" برای تکمیل سواد متوسطه راهی شهرستان دره شهر شدند. اگر حمل برخودستایی نگارنده نشود، محمد باقر محمدی ضمن بهره جستن از اساتید مجرب شهرستان دره شهر این حقیر نیز در دوران تحصیلش موفق به خدمتگزاری و درس دادن به وی بوده است. ایشان با چهره ای معصوم ایلیاتی و هوشی ممتاز با اشتیاق درسهایش را مرور می کرد و با نوجوانان هم سن و سالش به فعالیتهای مذهبی مبادرت می ورزید.
نگارنده با توجه به آشنایی ای هم که با خانواده ی ایشان ازجمله برادر رزمنده اش سردار شهید محمدصادق محمدی و پدرش مشهدی نور مراد محمدی، رزمنده و جانباز دفاع مقدس داشت ، همواره اورا در امور مذهبی و فعالیتهای دانش آموزی ، فردی بسیار جدی و دلسوز انقلاب اسلامی و جامعه می دید. وسالهاست که در راه خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی فعالیت می نماید.
ایشان ازهمان ابتدای نوجوانی درس و مشق ایثار را از رزمندگان و پدر و برادر بزرگترش می آموخت، اوقات فراغت را با دوستانش در سپاه و بسیج منطقه فعالیت می کرد و به همراه آنها در نماز جمعه و جماعت شرکت می کرد دوران دفاع مقدس هم شوری عجیب و اشتیاقی وصف نا پذیر، در کوچک و بزرگ جامعه ایجاد کرده بود، و این نوجوان با ادب و اخلاق از این قاعده تبعیت می کرد، و در کسب دانایی و افزایش تجربه ، شوق وعلاقه ی زیادی از خود نشان می داد.
محمد باقر محمدی هیجده ساله بود که برادر رزمنده اش در ۲۹ مهرماه سال ۱۳۶۷شمسی در راه دفاع از اسلام و امام خمینی ( ره ) و کشور عظیم الشآن ایران در جبهه های حق علیه باطل به درجه ی رفیعه ی شهادت نایل آمد.
شهادت برادر، مسئولیت انسانی و اسلامی محمد باقر را بیشتر نمود ، و فعالیتهای مذهبی و بسیجی گری و دفاع از ارزشهای اسلامی را در سرلوحه ی زندگی خود قرار داد ، باجدیت درکنار فعالیتهای مذهبی و اجتماعی ، درسهایش را نیز ادامه داد و با موفقیت کارشناسی ارشد را در رشته ی مدیریت به پایان رسانید و در سازمان هلال احمر مشغول خدمت و ایثار گری شد. ایشان چنان از خود لیاقت نشان داد ، که چند سال مدیرکل سازمان هلال احمر استان ایلام بودند. و نهایت تلاشگری، و خدمت را از خود به یادگار گذاشت.
دو تصویر از شهید محمد صادق محمدی ( متولد سال ۱۳۴۴شمسی که به تاریخ بیست نهم مهر ماه سال ۱۳۶۷ شهید شدند )
ایشان برادر بزرگتر مهندس محمد باقر محمدی بودند ، که در زمان دفاع مقدس یکبار وی و پدرش و برادرش در یک سنگر در جبهه های حق علیه باطل خدمت کردند.
مهندس محمد باقر محمدی مردروزهای سخت می باشد در زمان زلزله ی کرمانشاه و شهرهای تابعه اش در پائیز سال ۱۳۹۶ ایشان با آنکه پسرش بخاطر پیوند کبد در بیمارستان شیراز بود، و دخترش جراحی در تهران کرده بودند ، ولی جلو تر از امداد گران استان کرمانشاه به محل زلزله رسید و از وظیفه اش کوتاهی نکرد، وی با وجود آنکه معاون امداد و نجات جمعیت هلال احمر لرستان بودند، نجات و خدمت به هم وطنان را بر خدمت به خانواده ی خود ترجیح دادند و چنان خالصانه فعالیت کرد ، که مورد تشویق رئیس ستادعملیاتی امداد رسانی شهرستان سر پل ذهاب واقع شد ند، و حتی برایش از مقامات بالای کشوری در خواست تشویق کردند. طبق خبر گزاری موج؛ در آن زمان رئیس ستاد عملیات امداد رسانی جمعیت هلال احمر سرپل ذهاب از زحمات معاون امداد و نجات جمعیت هلال احمر لرستان و تیم همراه، در امداد رسانی به زلزله زدگان شهرستان سر پل ذهاب تقدیر و تشکر کرد.
همچنین خبر گزاری بدره نیوز مهندس محمد باقر محمدی؛ فرزندشجاع شهرستان بدره، را با عملکردبسیارعالیش درجریان زلزله کرمانشاه، و حادثه اشترانکوه و عملیات بعداز سقوط هواپیما در دنا، این روزها او را سوژه نشریات بین المللی نموده است.
مردروزهای سخت محمدباقرمحمدی
فرزندشجاع شهرستان بدره عملکردبسیارعالی ایشان درجریان زلزله کرمانشاه و حادثه اشترانکوه و عملیات بعداز سقوط هواپیما این روزها اوراسوژه نشریات بین المللی نموده
تصویر نامه ی دکترمحمد گل فشان رئیس ستاد عملیاتی امداد رسانی شهرستان سر پل ذهاب
" خبرگزاری موج ازلرستان، وبیان اهمیت کار و تلاش محمد باقر محمدی و تیم همراهش":
رئیس ستاد عملیات امدادرسانی جمعیت هلال احمر سرپل ذهاب، از زحمات معاون امداد و نجات جمعیت هلال احمر لرستان و تیم همراه، در امدادرسانی به زلزله زدگان شهرستان سرپل ذهاب تقدیر و تشکر کرد.
به گزارش خبرگزاری موج از لرستان، دکتر محمد گل فشان رئیس ستاد عملیات امدادرسانی جمعیت هلال احمر سرپل ذهاب، در نامه ای خطاب به دکتر فتحی معاون سازمان امداد و نجات و رئیس ستاد امدادرسانی غرب کشور جمعیت هلال احمر ایران، از زحمات محمدباقر محمدی معاون امداد و نجات جمعیت هلال احمر لرستان و تیم همراه، در خدمت رسانی به آسیب دیدگان زلزله اخیر در استان کرمانشاه و شهرستان سرپل ذهاب تقدیر و تشکر کرد.
این در حالی است که در رونوشت نامه، از محمدیون، دبیر کل جمعیت هلال احمر کشور خواسته شده تا به هر شکل ممکن، محمد باقر محمدی و تیم جستجو و نجات جمعیت هلال احمر لرستان مورد تشویق قرار گیرند.
گفتنی است، تیم عملیات جستجو و نجات جمعیت هلال احمر لرستان، از نخستین دقایق پس از وقوع زلزله مهیب در غرب کشور، به استان کرمانشاه اعزام، و در امدادرسانی به زلزله زدگان پیش قدم شد تا جایی که رئیس ستاد عملیات امدادرسانی سرپل ذهاب در فرازی از نامه مذکور آورده است:��بی شک خدمات درخشان ایشان "محمدباقر محمدی" و امدادگران و همکاران جمعیت هلال احمر استان لرستان برگ زرینی در کتاب قطور خدمات برجسته هلال احمر خواهد بود�.
نتیجه:
باتوجه به آن که مهندس محمد باقر محمدی از افرادی است که تخصص و تعهد را با همدیگر داراست ، قبل از آنکه دیر شود ، از استاندار و مقامات بالای کشوری تقاضامندم از تجربه و مدیریت امثال محمدی در عرصه های بزرگتری به کار گرفته شوند. تا کارها بدست افراد شایسته و گمنام و محجوب و با وقار و شهید داده و . . . . از سرعت و دقت عمل بیشتری برخوردار گردند. و چنان نیروهایی که از ظرفیت و توانایی قابل قبول و ممتازی برخوردار هستند ، توجه بیشتری باید مبذول نمود .
مهندس محمد باقر محمدی امداد گری شایسته بودند ، که زمان مدیریتش، در شهرستانهای آبدانان ودره شهر ، نمونه ی کشوری شدند. وی در سال ۱۳۸۶معاون امداد و نجات هلال احمر لرستان بودند ، که بازهم امدادگر نمونه کشوری شدند.
ایشان در زمانی که مدیر کل هلال احمر استان ایلام شدند ، در آن دورانی که مدیریت ایلام را به عهده داشتند ، با عملکرد خالصانه و درستش، استان ایلام به تمام کشور شناسانده شد .
ایشان زمانی که در افغانستان نماینده ی هلال احمر ایران بود، در کابل بخاطر ارتباط خوبی که بین دو جمعیت هلال احمر ایران و افغانستان ایجاد و برقرار کرد، ریس وقت هلال احمر افغانستان نشان صلح ودوستی را از ریاست جمهور ایران گرفت. این مهندس ارزشمند
در حال حاضر قائم مقام جمعیت هلال احمر لرستان است. ودر تمام صحنه های امدادی جزو نفرات اول است، وتا آنجایی که نگارنده اطلاع دارد ، روابط حسنه ای با کارکنان و مردم شهرستانهای تابع استان لرستان دارد . و همین مردمداری و از جنس مردم بودن بزرگترین ویژگی مدیران لایق است ، که نگارنده به عنوان یک معلم کوچک، چنین ویژگی های برجسته ای را در ایشان سراغ دارد . امید است کارهای جامعه ی ما بدست افراد کاردان و توانمند و شایسته و لایق اداره و انجام گردد.
"عمو فیروز"
عمو فیروز در آیین زردشت حکایت فرد نوید دهنده ای است که پایان زمستان سخت و سیاه را در چند روز آخر اسفند ماه اعلام می کند ، و ی در کوچه و بازار با حالت رقص و شادی اعلام می کند ، و مردم هم به او هدیه ای برای مژده گانی به او میدهند ، ای آیین جنبه ی گدایی ندارد ، و اجباری هم در دادن مژده گانی نیست. همانطور که ایرانیان باور داشتند هفته ی آخر سال روح اموات به قبرها برمی گردند ، و به عبارتی روح ها آزاد میشوند و اموات نیاز به علفه و خوراکی و فاتحه دارند یعنی جسم و روح زمین مرده با آمدن عمو نوروز زنده و خرم می شود و عمو فیروز نوید بخش بهار است و لباس قرمز و سیاهی چهره حکایت از شغل نگهبان آتشکده ها هستند که زمستان از بس بیرون نزده اند و هیزم ها خوب روشن نشده اند صورتش سیاه شده است ، اما با آمدن گرما و خرمی و بهار عمو فیروز هم می خواهد از این به بعد، در هوای آزاد و پاک بهاری نگهبانی بدهد . در حقیقت آنچه در میترائیزم و مسیحیت شبیه چنان مراسمی ملاحظه شده است، در واقع از زردشت و ایرانیان اقتباس کرده اند. از طرفی هم در حقیقت باید گفت ؛همه ی این آیین ها در ادیان مختلف، پیدایش تحول و آمدن جشن ، و پایان کدورتها و تاریکی ها و فقرها وسیاهی ها را مانندعمو فیروز نوید می دهند. به همین بسنده می کنم ، وپیشاپیش سال خوبی را برای همه ی بنی نوع آدم آرزومندم.
... [مشاهده متن کامل]
با سپاس :احمد لطفی
عمو فیروز
#احمدلطفی
تاریخ و فرهنگ دره شهر
" بجنب وبجوش و بکوش و بهوش "
احمد لطفی - مدرس دانشگاه
بزرگان دین ما طلب دانش و علم را واجب و وظیفه می دانستند، [1]
انسان در کسب معرفت و دانش، شوق و جوشش و کوشش و و روشن کردن چراغ اراده، وبکار انداختن عقل و هوش
... [مشاهده متن کامل]
را از ضروریات کسب دانایی دانسته ، و می دانند. علم و دانایی به سادگی بدست نمی آید بلکه گذشته از علاقه و اشتیاق ، تلاش و پشتکار و نوشتن و گوش دادن از لوازم دانایی هستند. البته زیر ساختهای دانایی مکان مناسب و معلم مجرب و نظم و انضباط و برنامه ریزی و وسائل و تجهیزات از جمله کتاب و کتابخانه و آزمایشگاه و رایانه و. . . . را همگی باید تهیه کرد . در کنار آن رابطه ی خانه و مدرسه هم برای شکوفایی بهتر طالبان علم و دانش لازم و ضروری است. وهمکاری آن دو، در بالندگی نسل آینده مفید و موءثر خواهند بود.
در این شرائط از زمان که انفجار اطلاعات به وقوع پیوسته است ، و سرعت تغییرات به حدی است که انسان در این فرآیند شتابزده، دست و پای خود را گم کرده است، ودربین این همه اطلاعات و داده های فضای مجازی ، قدرت خود تنظیمی و تعادل و هماهنگی خود را از دست داده است. امروزه افراد ، خصوصا" دانش آموزان و دانشجویان برای استفاده ی بهینه از این شرایطی که پیش آمده ، گاها" دچار بحران روحی و فکری می شود ، چون اطلاعات ضد و نقیض بسیاری را حین مطالعه و بررسی مشاهده خواهد کرد. دانش آموز و دانشجوی امروز پوسته ی درس و سواد و شخصیت را گرفته و دچار تعاض نقش و عمل در بین رشته ها و علائق و سلیقه های متفاوت شده است، از بس نو آوری زیاد است و علم با زاویه حاده در حال پیشرفت است که افراد جهان سوم در برخورد و مواجه با چنین پدیده ای احساس درماندگی و پوچی و دلسرد ی و نا امیدی می کنند .
آنها به دنبال فرار از مسئو لیت پذیری شده اند با زحمت کم نتیجه ی دلخواه را انتظار دارند . در این بین درس خواندن به صورت امری تفننی در آمده است . درس دغدغه ی بعدی دانش آموزان است . نگارنده در دهه ی شصت و هفتاد شمسی به دانش آموزان می گفت ؛ در راه دشوار علم آموزی، باید جنبید و جوشید و کوشید و عقل را درتمام شئون آموزش بکار گرفت. " اما متآسفانه امروزه، شوق در س و ا نگیره ی کسب دانش دربین طالبان دانش کاهش یافّته است . آنها در کلاس هم یا غایبند ، و یا بی حوصله و هنر گوش دادنشان ضعیف شده است. برنامه ریزان و عالمان روانشناسی و جامعه شناسی باید فکری به حال این بحران و وضعیتی که پیش آمده است بنمایند، و جاذبه در کلاسها و تنوع و تغییر در روشهای تدریس را باید به وجود آورد . در کشور ما نظم و دیسیپلین توآم با عشق و برانگیختن غیرت طالبان علم می تواند کشور را از بیسوادی و بی هنری نجات داد هرچند ایران بزرگ لانهی شیران معرفت است و هیچگاه بیشه اش خالی از شیر نبوده است امید است بر موج اطلاعات فزاینده ی زمان جوانان ما سوار شوند و ناخدایان خوبی برای کشتی علم و دانش و ادب باشند.
[1] - رسول خدا فرموده است ؛ طلب دانش برهر مرد و زن مسلمان واجب است. ( نهج الفصاحه )
: کارگران لرستانی در تهران و درد دلهایشان "
نگارنده: احمد لطفی
مورخ : چهارشنبه, 09 اسفند 1396
مقاله ای که خانم سودابه آزادگان در هفته نامه ی سیمره خبر ، تحت عنوان ؛ " تهران از سرِ ناچاری" در باره ی فقر و بیکاری در شهر های رومشگان و کوهدشت، نوشته بودند، و در در آن گزارش ، با تعدادی از کارگران و مسافر کش ها ی رومشگانی و کوهدشتی مصاحبه می کند، و آنها از فقر و بیکاری ای که در شهرهایشان وجود دارد، به ناچار برای کار و در آوردن حداقل در آمدی برای امرار معاش خانواده هایشان به تهران رفته بودند، و از بیکاری در شهرهایشان گله مند بودند، آنها به دور از خانواده، در شهر تهران از روی ناچاری به فعالیت مشغول هستند، و. . . نگارنده این گزارش را به دقت مطالعه کردم ، غمی و زخمی که در دل نهفته بود، تازه شد ، به یاد همکار نازنین و فقیدم، استاد مرتضی کرمی نماینده ی استان ایلام افتادم ، که در صحن علنی مجلس شورای اسلامی فرمودند، من هرصبح که از شهر توحید هلیلان سر کار می رفتم ، برای کارگران فقیر شهرم که در میدان شهر صبح اول وقت، در سرما و گرما حاضر می شوند ، به امید آن که شخصی بیاید و آنها را سر کار ببرد. خجالت می کشیدم و هرروز آرزو می کردم کاش می شد در این شهر کارخانه ای ایجاد کرد تا این افراد هرصبح تکلیف خود را بدانند و کاری سالم و پیوسته برای گذران زندگی و معیشتشان داشته باشند . لرستان از استانهایی است که باند بازی و حفظ موجودیت حزبی و شخصی خود را بر موجودیت و رفع نیازهای جامعه شان ترجیح می دهند؛ یعنی فلسفه ی ضرب المثل" دوست دارم نه به اندازه خودم ". همه حکایت از افزایش فقر و محرومیت دارد. اگر برنامه ریزی مسئولان محلی درست باشد و حاکمان دغدغه ی خدمت به زیر دستان راداشته با شند، و افکار و اعمال آنها برای محرومیت زدایی به کار گرفته شود، قطعا" تغییر مثبتی در وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه به وجود می آید. اگر با دید اجتماعی به مسآله ی محرومیت و نابهنجاری های مختلف اجتماعی و. . . موردمطالعه قرار گیرد، این سوءال طرح میی شود؛ چرا برخی از افراد مرد شب می شوند؛ و به دزدی و یا غارت حتی بیت المال، مبادرت می ورزند ؟ دلیلش محرومیت شدید و زیاده خواهی دیگران است چون طبق کلام نورا نی پیامبر اسلام ( ص ) فردی که معاش ندارد معاد ندارد ، به عبارتی اخلاق و دین را در اثر نیاز شدید و فقر غیر قابل تحمل اورا به فردی "تجیر شاه بُر"و دزد و پرخاشگر و نابهنجار تبدیل می کند . وبرطبق نظریه ی مرتون؛ هرگاه انسان از راه قانونی و مشروع به اهداف و نیازهایش توجه نشود با هنجارها و ارزشهای جامعه اش به ستیز و نافرمانی می پردازد به عبارت دیگر از نُرمهای اجتماعی جامعه فاصله می گیرد. و به قول ابوذر غفاری در شگفتم از کسی که گرسنه است ، و برای رفع آن شمشیر آخته را در برابر سرمایه داران نمی کشد. ، وبه قول شاعر:
... [مشاهده متن کامل]
درکف مردانگی شمشیر می باید گرفت
نان خود را از دهان سیر می باید گرفت
بهر مشتی سیر تا کی یک جهانی گرسنه
انتقام گرسنه از سیر می باید گرفت نماینده ها و استانداران هر استان، مانند پادشاهی قدرتمند هستند، که باید بر زندگی و وضعیت اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه شان، اشراف داشته باشد . آوارگی و گاه مرگ و انحراف و اعتیاد و بی سر پرست شدن خانواده در محل سکونتشان آسیبهای فراوانی را برخانواده تحمیل می کند ، شکاف طبقاتی نمود عینی پیدا می کند و کرامت انسانی لگد مال می شود . با این تفلب گرایی و مدرک سازیها و مدرک گراییها بیسوادی و عدم تخصص ما آشکار می شود ، از طرفی نیز فقر و گرسنگی و بیسوادی که باهم یک کاسه شوند، تز آغامحمد خان قاجار عملی می شود، یعنی برای حاکمیت در ایرانِ آنروز ، به برادرزاده اش بابا خان ( فتحعلی خان ) گفت؛ " برای حکومت بر ایران ، باید مردم را گرسنه و بیسواد نگاه داشت. " کاش اپیدمی فقر و تبعیص و فساد در این استان و حتی کل کشور حل شود تا به قول مازلو فرد فقط در نیازهای فیزیولوژیکی باقی نماند بلکه به فرهنگ و نوعدوستی و کمال گرایی عشق بورزد. و شاهد آوارگی و تحقیر شهروندان و روستائیان عزیزمان نباشیم، انشاء الله
"شهری در نا کجا آباد"
شهر راتعریفی است ، که جمعیتش مشخص و ادارات و نهادهایی برای امنیت و آموزش و مسکن و بهداشت و امور اجتماعی و اقتصادی دارد. در شهر واقعی شغلهایی برمبنای مشاغل تولیدی و توزیعی و خدماتی تقسیم شده اند و مشاغل سنتی جایشان را به مشاغل صنعتی و نیمه صنعتی می دهند. در آن شهرها همه ماهه و همه ساله درختها قطع، و خیابانها دریده نمی شود . گاو و گوسفند و پهن و فضولات در شهر دارای ترددنیستند. افرادش به زور پست و مقام طلب نمی کنند . در شهرهای واقعی سگهای ولگرد و بی وقفه درسطح خیابانها و در کنار و گاه داخل منزل شهروندان نیستند . و با سرو صدا و پارس کردنشان آلودگی صوتی هم ایجاد نمی کنند. پرو ژه های ملی اش تبدیل به پروژه محلی نمی شود ، شایسته سالاری به عینه دیده می شود پارتی بازی و دعوت به خود وجود ندارد، هرچه هست خدمت است برای اهل قبله و رضایت خدا برهمه چیز تفوق دارد . رانت خواری و پرخاشگری و براهل خرد شوریدن و دشنام گفتن به حداقل می رسد . در شهر نا کجا آباد همه ی آنچه عرض شد برعکس است اخلاق قربانی شده است نقل سخنها این است هرچه می خواهند بگویند ، بگذار بگویند ، ما که در شهر نام و نشانی و برای خودمان وزنه ای هستیم ، دیگران حسودند چون ما نعمتی در دست داریم و کار فامیلها را راه می اندازیم دیگران به ما حسادت می کنند و بد وبیراه می گویند . در شهر نا کجا آباد پای وزیر و کیل اگر هم به آن باز شده باشد هر روز کلنگ زنی است هر روز جاده سازی است و هر روز . . . . البته هر روز دروغه، ولی هر از چند روزی با بارانی و سیلی کوه های حاشیه جاده ها ، جاده را بند می آورند، و پلها خراب ویا خسارت می بینند . و وزیر و وکیل آوردن مشکل بیکاری و معیشت مردم را کمتر حل کرده است. از بی پولی خیلی ها مریضی لا علاج گرفته اند و چشم ها و دندانهایشان آسیب دیده است در شهر ناکجا آباد فقط زنده باشی کفایت می کند.
... [مشاهده متن کامل]
در شهرهای دیگر جاده ها سالهاست چهار بانده شده است اما جاده ها ی نا کجا آباد آنقدر باریکند، وقتی گاو وگوسفندهای مش رحیم به شهر می آیند عنقریب است که تصادفی اتفاق بیفتد هرگاه ننه قزی را بچه ها شبها به تنها بیمارستان شهر نا کجا اباد به دکتر می برند چشمتان شب بد نبیند سگها ی ولگرد حمله می کنند و بقیه ی سگها چنان سر و صدا می کنند ، که صدای فریاد قزی و نازیلا و شهلا و مراخو به جایی نمی رسد، تا فردی یا پرستاری به یاری آنها بشتابد . گاو و گوسفند در خرابه ی شهر گشت و گذار می کنند و بوی پهن تازه در بلندای شهر عطر و عبیری است که بر البسه و مشام انسان خود نمایی می کند . توریستها از کم نظمی ایجاد شده در آثار باستانی و وجود گله و گاه معتاد و بیکار تعجب می کنند و گاهی هم از آنها عکس می گیرند . زباله ها را طوری می ریزند و در جاهای دنجی انبار می کنند وبا خیال خود کسی نمی بیند ولی گردشگران فوری گزارش می کنند، زباله های شهر نا کجا آباد ، آب جویبارها و چشمه ها را در حاشیه ی شهر آلوده کرده ا ست . اینجا شهری است که روالش بر وفق مراد روستاکار و دامدار است . خبر از سمینار و آسیب شناسی مرکز نا کجا آباد سالهاست به فراموشی سپرده شده است دو نفر فامیل اگر زرگری دعوا کنند چون فامیلشان در حفط سلامت کوشاست ودر شهر ناکجا آباد اسم و رسمی دارد فوری در جلسات کمی هم که برگزار می شود به بالا مقام می گوید ، اگر مشکل این دو را حل نکنیم یکی از انها خودکشی می کند و یا در گیری و بی نظمی انجام می دهند. در ناکجا اباد همه ی شهر دیپلمه شدند وفوری در دانشگاه هایش فارع التحصیل شد ند. الان اساتید و پرسنل کارشان سبک شده، اگر اِغراق نکنم ، از کم کاری دور هم جمع می شوند و چای می خورند و مگس می پرانند . اگر عمری بود نا کجا آباد مجازی و خیالی نگارنده الفبای نا کجا آباد را می گوید و اتاق فکر آنها را می نویسد تادر شهر مشاوره گرفتن و همکاری و همدلی بیش از پیش گردد.
"طنز آماتور"
معرفی بانو شاه زینبِ قیاسوند"
احمد لطفی - مدرس دانشگاه
زنان و مادران عالم، همه خوب و باارزش و فرشته آسا هستند، مگر آن که عکسش ثابت شود، بی ربط نیست که پیامبر اسلام ( ص ) فرموده است :
" بهشت زیر پای مادران است" و در جایی دیگر آمده است؛ " زن با یک دست گهواره و با دست دیگر جهان را تکان می دهد. "
... [مشاهده متن کامل]
بانویی که در مورد وی چند جمله نوشته می شود؛ زنی استثنایی است که صفت بخشندگیش، او را از سایر زنهای زمانه اش ممتاز و مخصوص کرده است.
تصویر بانو شاه زینب منصوری - حدود 100 سالگی ( زمستان سال 1396 شمسی )
بانو شاه زینب منصوری دختر شادروانان سیده طلا رسایی و "لاوه" قیاسوند می باشند. مادرش زنی پرهیزگار و اهل دین و دیانت و عبادت بودند، و پدرش هم از مردان بزرگی بود ، که در زمان خود، به صاحبان قدرت، بی اعتنا بود، و در هنگام دامداری وسفر، با اسلحه حرکت می کرد. صاحب قلعه ی نوساز شیخ مکان، در اوج قدرت ، که حکم مباشری والی پشتکوه را داشته، در فرمانی تحکم آمیز به نوکرانش می گوید؛ "کسی حق ندارد ، درتنگه ی بالای آبادی شیخ مکان، آب بردارد و یا گوسفندهایش را آب بدهد، تا آب تمییز به حوض قلعه برسد. " اما ایشان با این فرمان مخالفت می ورزند ، زیرا وی با تحکم و زورگویی مخالف بوده است . صاحب قلعه دونفر می فرستد ، که پیام را به اهالی و دامدارها ابلاغ نمایند . در مسیر با "لاوه" که فشنگ و قطاربسته، و تفنگ در دست می خواهد گوسفندانش را آب دهد ؛ برخورد می کنند. آنها به نقل از صید محمدخان می گویند؛ " اگر کسی درتنگه ی شیخ مکان برود ، و آب بردارد یا گوسفندانش آب دهد، مجازات خواهد شد. "
ایشان هم اعلام می کند هرکس از من و گله ی من جلوگیری کند ، واقعا" کشته خواهد شد. مآمور های صید محمدخان نزد وی می روند، وماجرا را برایش تعریف می کنند. صید محمد خان هم می گوید؛ " رهایش کنید، من لاوه را بهتر می شناسم ، بخدا هرکه برود کشته می شود. "
( نقل قول از " قزی قیاسی " خواهر زاده ی شاه زینب منصوری )
نگارنده سالها پیش در مصاحبه ای که با حاجیه قزی قیاسی به عمل آورده است، حاجیه قزی در باره ی خاله اش " شاه زینب " گفت؛ ایشان ( شاه زینب ) دختر کَوَر ( کبیر کوه ) است ، وی از خانواده ی بزرگی است، و در ادامه ی سخنش ، از بزرگی پدر و عموهای خاله اش سخنان زیادی گفت. و ی با حرارت و تعصب فراوان موضع ضد زورگویی آنها را تشریح می کرد. و از این که مادرش به چنان خاندانی وابسته است احساس غرور و رضایت می کرد.
بانو شاه زینب قیاسوند ، از زمانی که با شعبانعلی شعبانی ازدواج می کند ، با داشتن ویژگی هایی چون بخشندگی و دست و دهش داشتن و میهمان نوازی اورا دربین همه ی زنان و مردان آبادی شیخ مکان، و سایر آبادیهای همجوار ، شناخته و برجسته می کند. ، و از قدیم گفته اند ؛ "هرکه نانش نخورند نامش نبرند. " همین ویژگی های نیکوی بانو شاه زینب، باعث شده بود ، که تمام افراد فقیر و نیازمند در گذشته و حال، از کوچک تا بزرگ از این بانوی بخشنده به خوبی و بزرگی یاد کنند.
گرچه بخشندگی زیاد، جزو صفات پسندیده برای زنان نیست، ، ولی ایشان بسیار دست و دل باز بودند ، و در برابر نیازمندان واقعی و گرسنگان ، تاب نمی آورد و بر مبنای ؛ "دل بدست آور، که حج اکبر است " با شناخت و علم به این که شوهرش شعبانعلی از عمل وی راضی است ، به این رفتار حسنه ، یعنی جود و بخشش و رفع نیاز جامعه ی ایلیاتی در حد توان مبادرت می ورزید. ایشان آنچه در توان داشت به نیازمندانی که به او مراجعه می کردند بذل و بخشش می کرد، و در اجرای این سنت حسنه هیچگاه فقر به سراغ وی و شوهرش نیامد.
تصویر بانو شاه زینب منصوری با پسر بزرگش شاه محمد شعبانی – سال 1396شمسی
تصویر بانو شاه زینب منصوری با دختر بزرگش کربلاییه گل زینب شعبانی – سال 1395 شمسی
نگارنده از برخی افراد ارمویی و شیخ مکانی و روستاهای اطراف ، که الان فرزندانشان وخودشان جزو نیکان روز گار بوده ، وهستند ، بارها شنیده است ، که ما قبلا" وضع مالی خوبی نداشتیم یا در روستای شیخ مکان چوپان فلان شخص بودیم ، ویا یتیم بودیم و. . . ولی از نان و نمک و عنایت این خانواده بهره مند شده ایم . سالها پیش در یک مراسم پرسه، و فاتحه خوانی ملاحظه شد ، زنی با آب و تابِ تمام، از نان بده بودن ، و میهمان نوازی خانواده ی شعبانعلی و داودعلی شعبانی برای سایرین تعریف می کرد.
نویسنده ی این سطور، با چشم خود بخشندگی و کمک کردن و میهمان نوازی این زن کریمه را بارها مشاهده کرده است.
این بانو در کارهای منزل و خانه داری و فرزند پروری و شوهر داری ، هم زنی زحمتکش و توانمند بودند. وی با نیرویی که خداوند به او عنایت کرده بود، هر وقت برای آوردن آب به چشمه یا نهر مراجعه می کرد دو مشک آب بر پشت و دوش قرار می داد، و آن را به منزل می برد بعضی وقتها هم برای تهیه ی هیزم به همراه فرزندانش ، هیزم می آورد . ایشان آتشگاه خانه اش همیشه روشن بود، و به تولید و تهیه ی فرآوردهای دامی مبادرت می ورزید. البته آنها گله ی بزرگی داشتند و زندگی ایلیاتی پر صفا و رونقی داشتند. آنها در کنار دامداری، به فعالیت کشاورزی نیز می پرداختند.
بانو شاه زینب قیاسوند، در میهمان نوازی و شرکت در مراسم شادی و شیون جامعه، نمونه ی یک کد بانوی تمییز و با شخصیت بودند . وی با آمدن میهمان به خانه شان ، به کمک اقوام و فرزندانش فوری گوسفند یا بوقلمونی و. . . ذبح می کردند.
وی از فرآورده های دامی و حتی اگر همسایه ای یا فامیلی قند و چای، ویا آرد نداشتند ، بدون چشمداشت وبا کمال خوشحالی، به آنها عنایت می کرد.
فرزندان شاه زینب، عبارتند از:
۱ - کربلاییه گل زینب شعبانی
۲ - کربلایی شاه محمد //
۳ - کربلایی شاهمراد //
۴ - مهندس کامران //
۵ - کربلاییه صدیقه //
۶ - کربلاییه خدیجه //
۷ - مشهدیه مهناز //
تصویر مهندس کامران شعبانی، پسر کوچک شاه زینب قیاسوند
تصویر نوه ی بزرگ بانو شاه زینب منصوری – بانو آذر هاشمپور 1394 شمسی
چند خاطره از بخشندگی و میهمان نوازی
بانو شاه زینب :
در جامعه ی ایلیاتی و عُرف فرهنگِ مردم سیمره، رسم نیست که به صورت کتبی و موردی نام فرد یا افرادی را که کمک یا هدیه ای دریافت کرده اند، ذکر شود ، آ بنابراین ؛ نگارنده هم برطبق سنت جامعه، نام اشخاص را ذکر نکرده، و فقط به نگارش چند نمونه بسنده کرده است؛
۱ - دو نفر جوان باهمسرانشان که از آشنایان و فامیلهای خانواده ی شعبانعلی شعبانی بودند، در کبیرکوه میهمان شاه زینب می شوند در آن زمان مشهدی شعبانعلی همراه گله اش به دل کوه زده بود ، بانو. شاه زینب ضمن خیر مقدم به زوجهای جوان، به شوهرانشان می گوید؛ تا من برنج درست می کنم ، شما آن بزغاله را سرببرید، و با سلیقه ی خودتان آن را کباب کنید.
شاه زینب قیاسوند ، در زیر سایه ی درختِ بلوطی تنومند، که در پشت سیاه چادرشان بود، زیر انداز و قالی پهن می کنند، و باگشاده رویی از آن دو زوج جوان پذیرایی می کنند. آن دو زوج جوان تاغروبِ آن روز بهاری، تمام گوشت آن بزغاله را کباب می نمایند، و تناول می کنند. آن دو زوج بارها از این میهمان نوازی و ده ها بار دیگر که میهمان آن خانواده ی محترم بوده اند، به نیکویی یاد می نمایند.
۲ - یکی از فرهنگیان پیش کسوت که الان شغل دیگری دارد، و از دوستان مهندس کامران شعبانی فرزند شاه زینب می باشد، برای نگارنده از میهمان نوازی این بانوی بزرگوار تعریفو تمجید می کردند ، وی گفت؛ " نان و کره ای از دست مادر کامران شعبانی خورده ام که هنوز مزه اش زیر زبانم است.
۳ - مردی جا افتاده، برای دیدار این بانو آمده بود، و برای پدرش و خودش حلالیت می طلبید ، که شما و شوهرتان چقدر به من و پدرم در حالت عادی ودر مواقعی که میهمان غریبه داشته ایم از دامها و فرآورده های دامی تان از جمله؛ کره و روغن و شیر و ماست و . . . . به ما عنایت کرده اید، و ما هیچگاه در قبال آن همه بخشندگی هیچ پولی به شما نداده ایم . و حتی برایتان خدمتی در حد محبت شما ارائه نکرده ایم. بانو شاه زینب هم در پاسخش گفته بود؛ " ما به خاطر همشیرگی و همسایگی و [انسانیت] وبدون چشمداشت به جبران ، آن هدایا و کمکها را به شما کرده ایم. "
یتیم نوازی و بخشندگی و قدرت انجام فعالیتهای دامی ایشان بسیار است، اما برای پرهیز از اطاله ی کلام به همین سه خاطره ، که مشت نمونه ی خروار است بسنده شده است.
بانو شاه زینب به همراه شوهر زحمتکشش زندگی سالم و توءام با ثروتی را برای فرزندانشان مهیا کرده بودند. آنها برای همه ی فرزندانشان زن گرفتند، و دخترانشان را سر و سامان دادند، و درحد توانشان آنها را تقویت کردند. این بانو اکنون حدود صدسال عمر دارد و چند روز است، که دربسترِبیماری است، و کسالت دارند ، امیداست مورد غفران و رحمت الهی واقع گردد، و با عاقبت به خیری و رستگاری فرمان حق را لبیک گوید. انشاءالله
" والسلام "
تاریخ نگارش : ۱۳۹۶/۱۱/۲۹
احمد لطفی - مدرس دانشگاه
زنان و مادران عالم، همه خوب و باارزش و فرشته آسا هستند، مگر آن که عکسش ثابت شود، بی ربط نیست که پیامبر اسلام ( ص ) فرموده است :
" بهشت زیر پای مادران است" و در جایی دیگر آمده است؛ " زن با یک دست گهواره و با دست دیگر جهان را تکان می دهد. "
... [مشاهده متن کامل]
بانویی که در مورد وی چند جمله نوشته می شود؛ زنی استثنایی است که صفت بخشندگیش، او را از سایر زنهای زمانه اش ممتاز و مخصوص کرده است.
تصویر بانو شاه زینب منصوری - حدود 100 سالگی ( زمستان سال 1396 شمسی )
بانو شاه زینب منصوری دختر شادروانان سیده طلا رسایی و "لاوه" قیاسوند می باشند. مادرش زنی پرهیزگار و اهل دین و دیانت و عبادت بودند، و پدرش هم از مردان بزرگی بود ، که در زمان خود، به صاحبان قدرت، بی اعتنا بود، و در هنگام دامداری وسفر، با اسلحه حرکت می کرد. صاحب قلعه ی نوساز شیخ مکان، در اوج قدرت ، که حکم مباشری والی پشتکوه را داشته، در فرمانی تحکم آمیز به نوکرانش می گوید؛ "کسی حق ندارد ، درتنگه ی بالای آبادی شیخ مکان، آب بردارد و یا گوسفندهایش را آب بدهد، تا آب تمییز به حوض قلعه برسد. " اما ایشان با این فرمان مخالفت می ورزند ، زیرا وی با تحکم و زورگویی مخالف بوده است . صاحب قلعه دونفر می فرستد ، که پیام را به اهالی و دامدارها ابلاغ نمایند . در مسیر با "لاوه" که فشنگ و قطاربسته، و تفنگ در دست می خواهد گوسفندانش را آب دهد ؛ برخورد می کنند. آنها به نقل از صید محمدخان می گویند؛ " اگر کسی درتنگه ی شیخ مکان برود ، و آب بردارد یا گوسفندانش آب دهد، مجازات خواهد شد. "
ایشان هم اعلام می کند هرکس از من و گله ی من جلوگیری کند ، واقعا" کشته خواهد شد. مآمور های صید محمدخان نزد وی می روند، وماجرا را برایش تعریف می کنند. صید محمد خان هم می گوید؛ " رهایش کنید، من لاوه را بهتر می شناسم ، بخدا هرکه برود کشته می شود. "
( نقل قول از " قزی قیاسی " خواهر زاده ی شاه زینب منصوری )
نگارنده سالها پیش در مصاحبه ای که با حاجیه قزی قیاسی به عمل آورده است، حاجیه قزی در باره ی خاله اش " شاه زینب " گفت؛ ایشان ( شاه زینب ) دختر کَوَر ( کبیر کوه ) است ، وی از خانواده ی بزرگی است، و در ادامه ی سخنش ، از بزرگی پدر و عموهای خاله اش سخنان زیادی گفت. و ی با حرارت و تعصب فراوان موضع ضد زورگویی آنها را تشریح می کرد. و از این که مادرش به چنان خاندانی وابسته است احساس غرور و رضایت می کرد.
بانو شاه زینب قیاسوند ، از زمانی که با شعبانعلی شعبانی ازدواج می کند ، با داشتن ویژگی هایی چون بخشندگی و دست و دهش داشتن و میهمان نوازی اورا دربین همه ی زنان و مردان آبادی شیخ مکان، و سایر آبادیهای همجوار ، شناخته و برجسته می کند. ، و از قدیم گفته اند ؛ "هرکه نانش نخورند نامش نبرند. " همین ویژگی های نیکوی بانو شاه زینب، باعث شده بود ، که تمام افراد فقیر و نیازمند در گذشته و حال، از کوچک تا بزرگ از این بانوی بخشنده به خوبی و بزرگی یاد کنند.
گرچه بخشندگی زیاد، جزو صفات پسندیده برای زنان نیست، ، ولی ایشان بسیار دست و دل باز بودند ، و در برابر نیازمندان واقعی و گرسنگان ، تاب نمی آورد و بر مبنای ؛ "دل بدست آور، که حج اکبر است " با شناخت و علم به این که شوهرش شعبانعلی از عمل وی راضی است ، به این رفتار حسنه ، یعنی جود و بخشش و رفع نیاز جامعه ی ایلیاتی در حد توان مبادرت می ورزید. ایشان آنچه در توان داشت به نیازمندانی که به او مراجعه می کردند بذل و بخشش می کرد، و در اجرای این سنت حسنه هیچگاه فقر به سراغ وی و شوهرش نیامد.
تصویر بانو شاه زینب منصوری با پسر بزرگش شاه محمد شعبانی – سال 1396شمسی
تصویر بانو شاه زینب منصوری با دختر بزرگش کربلاییه گل زینب شعبانی – سال 1395 شمسی
نگارنده از برخی افراد ارمویی و شیخ مکانی و روستاهای اطراف ، که الان فرزندانشان وخودشان جزو نیکان روز گار بوده ، وهستند ، بارها شنیده است ، که ما قبلا" وضع مالی خوبی نداشتیم یا در روستای شیخ مکان چوپان فلان شخص بودیم ، ویا یتیم بودیم و. . . ولی از نان و نمک و عنایت این خانواده بهره مند شده ایم . سالها پیش در یک مراسم پرسه، و فاتحه خوانی ملاحظه شد ، زنی با آب و تابِ تمام، از نان بده بودن ، و میهمان نوازی خانواده ی شعبانعلی و داودعلی شعبانی برای سایرین تعریف می کرد.
نویسنده ی این سطور، با چشم خود بخشندگی و کمک کردن و میهمان نوازی این زن کریمه را بارها مشاهده کرده است.
این بانو در کارهای منزل و خانه داری و فرزند پروری و شوهر داری ، هم زنی زحمتکش و توانمند بودند. وی با نیرویی که خداوند به او عنایت کرده بود، هر وقت برای آوردن آب به چشمه یا نهر مراجعه می کرد دو مشک آب بر پشت و دوش قرار می داد، و آن را به منزل می برد بعضی وقتها هم برای تهیه ی هیزم به همراه فرزندانش ، هیزم می آورد . ایشان آتشگاه خانه اش همیشه روشن بود، و به تولید و تهیه ی فرآوردهای دامی مبادرت می ورزید. البته آنها گله ی بزرگی داشتند و زندگی ایلیاتی پر صفا و رونقی داشتند. آنها در کنار دامداری، به فعالیت کشاورزی نیز می پرداختند.
بانو شاه زینب قیاسوند، در میهمان نوازی و شرکت در مراسم شادی و شیون جامعه، نمونه ی یک کد بانوی تمییز و با شخصیت بودند . وی با آمدن میهمان به خانه شان ، به کمک اقوام و فرزندانش فوری گوسفند یا بوقلمونی و. . . ذبح می کردند.
وی از فرآورده های دامی و حتی اگر همسایه ای یا فامیلی قند و چای، ویا آرد نداشتند ، بدون چشمداشت وبا کمال خوشحالی، به آنها عنایت می کرد.
فرزندان شاه زینب، عبارتند از:
۱ - کربلاییه گل زینب شعبانی
۲ - کربلایی شاه محمد //
۳ - کربلایی شاهمراد //
۴ - مهندس کامران //
۵ - کربلاییه صدیقه //
۶ - کربلاییه خدیجه //
۷ - مشهدیه مهناز //
تصویر مهندس کامران شعبانی، پسر کوچک شاه زینب قیاسوند
تصویر نوه ی بزرگ بانو شاه زینب منصوری – بانو آذر هاشمپور 1394 شمسی
چند خاطره از بخشندگی و میهمان نوازی
بانو شاه زینب :
در جامعه ی ایلیاتی و عُرف فرهنگِ مردم سیمره، رسم نیست که به صورت کتبی و موردی نام فرد یا افرادی را که کمک یا هدیه ای دریافت کرده اند، ذکر شود ، آ بنابراین ؛ نگارنده هم برطبق سنت جامعه، نام اشخاص را ذکر نکرده، و فقط به نگارش چند نمونه بسنده کرده است؛
۱ - دو نفر جوان باهمسرانشان که از آشنایان و فامیلهای خانواده ی شعبانعلی شعبانی بودند، در کبیرکوه میهمان شاه زینب می شوند در آن زمان مشهدی شعبانعلی همراه گله اش به دل کوه زده بود ، بانو. شاه زینب ضمن خیر مقدم به زوجهای جوان، به شوهرانشان می گوید؛ تا من برنج درست می کنم ، شما آن بزغاله را سرببرید، و با سلیقه ی خودتان آن را کباب کنید.
شاه زینب قیاسوند ، در زیر سایه ی درختِ بلوطی تنومند، که در پشت سیاه چادرشان بود، زیر انداز و قالی پهن می کنند، و باگشاده رویی از آن دو زوج جوان پذیرایی می کنند. آن دو زوج جوان تاغروبِ آن روز بهاری، تمام گوشت آن بزغاله را کباب می نمایند، و تناول می کنند. آن دو زوج بارها از این میهمان نوازی و ده ها بار دیگر که میهمان آن خانواده ی محترم بوده اند، به نیکویی یاد می نمایند.
۲ - یکی از فرهنگیان پیش کسوت که الان شغل دیگری دارد، و از دوستان مهندس کامران شعبانی فرزند شاه زینب می باشد، برای نگارنده از میهمان نوازی این بانوی بزرگوار تعریفو تمجید می کردند ، وی گفت؛ " نان و کره ای از دست مادر کامران شعبانی خورده ام که هنوز مزه اش زیر زبانم است.
۳ - مردی جا افتاده، برای دیدار این بانو آمده بود، و برای پدرش و خودش حلالیت می طلبید ، که شما و شوهرتان چقدر به من و پدرم در حالت عادی ودر مواقعی که میهمان غریبه داشته ایم از دامها و فرآورده های دامی تان از جمله؛ کره و روغن و شیر و ماست و . . . . به ما عنایت کرده اید، و ما هیچگاه در قبال آن همه بخشندگی هیچ پولی به شما نداده ایم . و حتی برایتان خدمتی در حد محبت شما ارائه نکرده ایم. بانو شاه زینب هم در پاسخش گفته بود؛ " ما به خاطر همشیرگی و همسایگی و [انسانیت] وبدون چشمداشت به جبران ، آن هدایا و کمکها را به شما کرده ایم. "
یتیم نوازی و بخشندگی و قدرت انجام فعالیتهای دامی ایشان بسیار است، اما برای پرهیز از اطاله ی کلام به همین سه خاطره ، که مشت نمونه ی خروار است بسنده شده است.
بانو شاه زینب به همراه شوهر زحمتکشش زندگی سالم و توءام با ثروتی را برای فرزندانشان مهیا کرده بودند. آنها برای همه ی فرزندانشان زن گرفتند، و دخترانشان را سر و سامان دادند، و درحد توانشان آنها را تقویت کردند. این بانو اکنون حدود صدسال عمر دارد و چند روز است، که دربسترِبیماری است، و کسالت دارند ، امیداست مورد غفران و رحمت الهی واقع گردد، و با عاقبت به خیری و رستگاری فرمان حق را لبیک گوید. انشاءالله
" والسلام "
تاریخ نگارش : ۱۳۹۶/۱۱/۲۹
دره شهر شهر طاق ها و گنبدهای ویران شده
احمد لطفی – مدرس دانشگاه پیام نور بدره
شهرستان دره شهر ( ماداکتوآ یا دارا شهر یا مهرگان کده ) ، یکی از شهرهای ایران زمین است که با قدمت 8000 ساله حوادث گوناگونی را شاهد بوده و آبادانی و ویرانی های زیادی را تجربه کرده است. این شهر که در دوران ساسانیان و اوایل اسلام رونقی چشمگیر داشته و به سبب وجود آتشکده ها و قبرستان های ادوار گذشته و قدمگاه های گوناگون، را می توان شهر �چهار طاقی ها و رودگاه تاریخ� دانست که هزاران راز تاریخی را در بطن مدفون شده اش چون گوهرهای ذیقیمت نگه داشته است.
... [مشاهده متن کامل]
بررسی تاریخی، اجتماعی، مذهبی و فرهنگی این آثار و مردمان خفته در دامان کوه و خاکش، به فراخنای قدمت تاریخ این دیار باید مصاحبه، مطالعه و مشاهده نموده و از این منظرها با دقت نظر، گذر کرد و سپس گوشه ای از ناگفته ها و رمزها را بر زبان قلم جاری و تبیین نمود. تا جایی موضوع فوق به وضوح مورد توجه می باشد که از قدیم الایام در این شهرستان مرسوم بوده که قبر بزرگان ( کدخدایان ) و بهدینان ( خوشنام ها ) را به شکل چهار طاقی آتشکده ها آراسته نموده تا نمادی از شکوه و عظمت انسان های ارزشمند، مردمدار و تاریخ ساز را به مردمان حال و آینده نشان دهند. ذکر همه این چهار طاقی ها و افراد مدفون در آن ها از حوصله این مقاله خارج بوده زیرا خیلی از آن ها ویران شده و تاریخ آن ها، به آیندگان نرسیده است. به همین دلیل نگارنده به چند نمونه بسنده کرده تا بتوان از این چند مثال به حقایقی که به ما نرسیده است تا حدودی دست یافت.
• در ضلع شمالی رودخانه سیمره ( که هم اکنون جزو خاک استان لرستان بوده ) روبروی دو روستای دلفان آباد و سرورآباد چمکلان دره شهر ایلام، منطقه ای به نام چالگه ( چم جای اردو ) که محل اطراق بیشتر والیان و سرکردگان پیشکوه و پشتکوه ( لرستان و ایلام کنونی ) بوده و مخصوصاً در دوره قاجاریه ناصرالدین شاه قاجار به این منطقه آمده است و چون در آنجا اردو زده است به این نام معروف شده است. آنچه از گفته های معمرین و نقل قول های سینه به سینه بر می آید، در گذشته و در حاشیة قبرستان قدیمی چالگه، که حکایت از ساکنان بی رد و نشان آن داشته، گنبد کوچکی وجود داشته که نامش �گنبد سیمین� که نام محلی آن �گمه سیمین� است و در حدود 40 سال پیش افرادی سودجو به عنوان اینکه آن محل جایگاه شاهان ساسانی بوده است آن گنبد و قبر را تخریب کرده و هم اکنون ما فقط نامی از آن را که شنیده ایم، برای خوانندگان نقل می کنیم. برخی روایات شفاهی حاکی از آن است که این سیمین نام، برادری به نام محلی فلکین ( فلک الدین ) داشته که در منطقه یارآباد روستای اسلام آباد سفلی قبرش به صورت چهار طاقی بوده است و ساکنان منطقه ( که اغلب کشاورز و دامدار بوده و ) بر اثر گذر زمان فرسوده شده و گویا در دوران پهلوی جاده مواصلاتی دره شهر تا ایلام، از آن گنبد و قبرستان حاشیه آن که معروف به قبرستان فلکین بوده است، گذر کرده و آن گنبد نیز کاملاً نابود شده است. ما از سیمین و فلکین اطلاع چندانی نداریم. برخی گویند چون منطقه سیمره ردپای ایلات سلسله و دلفان بوده، بنابراین گنبدفلکین جد اعلای طایفه فلکین ( فلک الدین ) خاوه الشتر بوده و این شخص احتمالاً از فرزندان قلی وند ( کولیوند ) به حساب می آید. همین روایت درباره سیمین خواهر او صادق می باشد. البته باید اضافه کرد که در بین ایل سنجابی تیره ای به نام سیمین وند وجود دارد که آیا آن تیره از نسل این زن است یا نه؟ ( الله اعلم به الصواب ) .
ضمناً در مناطقی از لرستان رسم بوده که برخی طوایف نام خود را از مادرشان گرفته اند زیرا مادر آن ها از خانواده یا دودمان بزرگی بوده است. گل بهار که دختر �دیرک� ( طایفه دیرکوند ) بوده، هم اکنون نوادگان این دختر معروف به طایفه بهاروند هستند. آنچه از گفته های معمرین می توان نتیجه گرفت که این گنبدها ( سیمین و فلکین ) احتمالاً قدمتی بالای 1000 سال داشته باشد. اگر این نکته حقیقت داشته باشد به این فرضیه نزدیک می شویم که این خواهر و برادر در اواخر دوره ساسانی و اوایل دوران اسلامی می زیسته اند.
• در قبرستان قلعه گل دره شهر، نیز قبری به نام بیچونعلی سرخه مهری ( سوره میری ) وجود داشته است که گنبد و چهارطاقی او به نام محلی �طاق بیچون� معروف بوده که آن چهارطاقی دارای گنبد و کاشی کاری بوده و قدمت آن حداقل بیش از 200 سال بوده است. توسط حاکمان وقت ( حدود 100 سال قبل ) ابتدا سنگ قبر از بین رفته و سپس افرادی سودجو نیز برای یافتن گنج آن قبر و گنبد را برای همیشه تخریب می کنند.
• یکی دیگر از این طاق ها، قبر حسینعلی خان بن صفرعلی خان سرخه مهری متوفی به سال 1235 ه. ق بوده و در تنگه دره شهر پایین تر از روستای بهمن آباد واقع بود. این گنبد نیز توسط اقوام مسلط بر منطقه به مرور زمان تخریب و در حدود 15 تا 20 سال پیش تنها ستون باقیمانده که سنگ قبر آن مرحوم بر آن استوار بود، باز هم توسط افراد سودجو ویران شده و چون آن قبر در بین زمین های کشاورزی بود الان کاملاً با خاک یکسان شده و جزیی از زمین مزوعی شده که بنده در حضور اساتید بزرگواری همچون دکتر بهروز سپیدنامه و آقای جلیلی و بزرگوارانی از امور تربیتی استان ایلام در سال 1378 آن ستون را دیدیم ولی الان هیچ چیزی از آن باقی نیست.
اینها و دهها قدمگاه و طاق های قدیمی که کدخدایان و یا بزرگان ایلات در آن مدفون بوده و در گذر زمان، نابود و از بین رفته اند. کاش محققین، دانایان و باستان شناسان کشور اگر اسناد صاحبان این گنبدها و طاق ها را دارند به جامعه معرفی نمایند. به طور مثال یکی از این پیرهای طریقت در تنگه دره شهر و پای کوه زندگی می کرده است که نامش پیر جافر ( جعفر ) بوده و کسی از هویت او اطلاع درستی ندارد و گویا سنگ هایی بر روی قبر او بوده که الان از بین رفته و ویران شده است و ضمناً خودم در کودکی و نوجوانی به همراه برخی از اعضای خانواده، آن قبر یا قدمگاه را زیارت کرده ام و برخی از مردم مخصوصاً زنان به آن اعتقاد قلبی داشتند و همواره به زیارتش می رفتند.
امید است متولیان امر به شناخت، بازسازی و مرمت بناهای کوچکی که تخریب شده مبادرت ورزیده که اینان گوشه ای از فرهنگ کهن جامعه ایران زمین را به ما نشان می دهند.
احمد لطفی – مدرس دانشگاه پیام نور بدره
شهرستان دره شهر ( ماداکتوآ یا دارا شهر یا مهرگان کده ) ، یکی از شهرهای ایران زمین است که با قدمت 8000 ساله حوادث گوناگونی را شاهد بوده و آبادانی و ویرانی های زیادی را تجربه کرده است. این شهر که در دوران ساسانیان و اوایل اسلام رونقی چشمگیر داشته و به سبب وجود آتشکده ها و قبرستان های ادوار گذشته و قدمگاه های گوناگون، را می توان شهر �چهار طاقی ها و رودگاه تاریخ� دانست که هزاران راز تاریخی را در بطن مدفون شده اش چون گوهرهای ذیقیمت نگه داشته است.
... [مشاهده متن کامل]
بررسی تاریخی، اجتماعی، مذهبی و فرهنگی این آثار و مردمان خفته در دامان کوه و خاکش، به فراخنای قدمت تاریخ این دیار باید مصاحبه، مطالعه و مشاهده نموده و از این منظرها با دقت نظر، گذر کرد و سپس گوشه ای از ناگفته ها و رمزها را بر زبان قلم جاری و تبیین نمود. تا جایی موضوع فوق به وضوح مورد توجه می باشد که از قدیم الایام در این شهرستان مرسوم بوده که قبر بزرگان ( کدخدایان ) و بهدینان ( خوشنام ها ) را به شکل چهار طاقی آتشکده ها آراسته نموده تا نمادی از شکوه و عظمت انسان های ارزشمند، مردمدار و تاریخ ساز را به مردمان حال و آینده نشان دهند. ذکر همه این چهار طاقی ها و افراد مدفون در آن ها از حوصله این مقاله خارج بوده زیرا خیلی از آن ها ویران شده و تاریخ آن ها، به آیندگان نرسیده است. به همین دلیل نگارنده به چند نمونه بسنده کرده تا بتوان از این چند مثال به حقایقی که به ما نرسیده است تا حدودی دست یافت.
• در ضلع شمالی رودخانه سیمره ( که هم اکنون جزو خاک استان لرستان بوده ) روبروی دو روستای دلفان آباد و سرورآباد چمکلان دره شهر ایلام، منطقه ای به نام چالگه ( چم جای اردو ) که محل اطراق بیشتر والیان و سرکردگان پیشکوه و پشتکوه ( لرستان و ایلام کنونی ) بوده و مخصوصاً در دوره قاجاریه ناصرالدین شاه قاجار به این منطقه آمده است و چون در آنجا اردو زده است به این نام معروف شده است. آنچه از گفته های معمرین و نقل قول های سینه به سینه بر می آید، در گذشته و در حاشیة قبرستان قدیمی چالگه، که حکایت از ساکنان بی رد و نشان آن داشته، گنبد کوچکی وجود داشته که نامش �گنبد سیمین� که نام محلی آن �گمه سیمین� است و در حدود 40 سال پیش افرادی سودجو به عنوان اینکه آن محل جایگاه شاهان ساسانی بوده است آن گنبد و قبر را تخریب کرده و هم اکنون ما فقط نامی از آن را که شنیده ایم، برای خوانندگان نقل می کنیم. برخی روایات شفاهی حاکی از آن است که این سیمین نام، برادری به نام محلی فلکین ( فلک الدین ) داشته که در منطقه یارآباد روستای اسلام آباد سفلی قبرش به صورت چهار طاقی بوده است و ساکنان منطقه ( که اغلب کشاورز و دامدار بوده و ) بر اثر گذر زمان فرسوده شده و گویا در دوران پهلوی جاده مواصلاتی دره شهر تا ایلام، از آن گنبد و قبرستان حاشیه آن که معروف به قبرستان فلکین بوده است، گذر کرده و آن گنبد نیز کاملاً نابود شده است. ما از سیمین و فلکین اطلاع چندانی نداریم. برخی گویند چون منطقه سیمره ردپای ایلات سلسله و دلفان بوده، بنابراین گنبدفلکین جد اعلای طایفه فلکین ( فلک الدین ) خاوه الشتر بوده و این شخص احتمالاً از فرزندان قلی وند ( کولیوند ) به حساب می آید. همین روایت درباره سیمین خواهر او صادق می باشد. البته باید اضافه کرد که در بین ایل سنجابی تیره ای به نام سیمین وند وجود دارد که آیا آن تیره از نسل این زن است یا نه؟ ( الله اعلم به الصواب ) .
ضمناً در مناطقی از لرستان رسم بوده که برخی طوایف نام خود را از مادرشان گرفته اند زیرا مادر آن ها از خانواده یا دودمان بزرگی بوده است. گل بهار که دختر �دیرک� ( طایفه دیرکوند ) بوده، هم اکنون نوادگان این دختر معروف به طایفه بهاروند هستند. آنچه از گفته های معمرین می توان نتیجه گرفت که این گنبدها ( سیمین و فلکین ) احتمالاً قدمتی بالای 1000 سال داشته باشد. اگر این نکته حقیقت داشته باشد به این فرضیه نزدیک می شویم که این خواهر و برادر در اواخر دوره ساسانی و اوایل دوران اسلامی می زیسته اند.
• در قبرستان قلعه گل دره شهر، نیز قبری به نام بیچونعلی سرخه مهری ( سوره میری ) وجود داشته است که گنبد و چهارطاقی او به نام محلی �طاق بیچون� معروف بوده که آن چهارطاقی دارای گنبد و کاشی کاری بوده و قدمت آن حداقل بیش از 200 سال بوده است. توسط حاکمان وقت ( حدود 100 سال قبل ) ابتدا سنگ قبر از بین رفته و سپس افرادی سودجو نیز برای یافتن گنج آن قبر و گنبد را برای همیشه تخریب می کنند.
• یکی دیگر از این طاق ها، قبر حسینعلی خان بن صفرعلی خان سرخه مهری متوفی به سال 1235 ه. ق بوده و در تنگه دره شهر پایین تر از روستای بهمن آباد واقع بود. این گنبد نیز توسط اقوام مسلط بر منطقه به مرور زمان تخریب و در حدود 15 تا 20 سال پیش تنها ستون باقیمانده که سنگ قبر آن مرحوم بر آن استوار بود، باز هم توسط افراد سودجو ویران شده و چون آن قبر در بین زمین های کشاورزی بود الان کاملاً با خاک یکسان شده و جزیی از زمین مزوعی شده که بنده در حضور اساتید بزرگواری همچون دکتر بهروز سپیدنامه و آقای جلیلی و بزرگوارانی از امور تربیتی استان ایلام در سال 1378 آن ستون را دیدیم ولی الان هیچ چیزی از آن باقی نیست.
اینها و دهها قدمگاه و طاق های قدیمی که کدخدایان و یا بزرگان ایلات در آن مدفون بوده و در گذر زمان، نابود و از بین رفته اند. کاش محققین، دانایان و باستان شناسان کشور اگر اسناد صاحبان این گنبدها و طاق ها را دارند به جامعه معرفی نمایند. به طور مثال یکی از این پیرهای طریقت در تنگه دره شهر و پای کوه زندگی می کرده است که نامش پیر جافر ( جعفر ) بوده و کسی از هویت او اطلاع درستی ندارد و گویا سنگ هایی بر روی قبر او بوده که الان از بین رفته و ویران شده است و ضمناً خودم در کودکی و نوجوانی به همراه برخی از اعضای خانواده، آن قبر یا قدمگاه را زیارت کرده ام و برخی از مردم مخصوصاً زنان به آن اعتقاد قلبی داشتند و همواره به زیارتش می رفتند.
امید است متولیان امر به شناخت، بازسازی و مرمت بناهای کوچکی که تخریب شده مبادرت ورزیده که اینان گوشه ای از فرهنگ کهن جامعه ایران زمین را به ما نشان می دهند.
"معرفی بانو شاه زینبِ قیاسوند"
احمد لطفی - مدرس دانشگاه
زنان و مادران عالم، همه خوب و باارزش و فرشته آسا هستند، مگر آن که عکسش ثابت شود، بی ربط نیست که پیامبر اسلام ( ص ) فرموده است :
" بهشت زیر پای مادران است" و در جایی دیگر آمده است؛ " زن با یک دست گهواره و با دست دیگر جهان را تکان می دهد. "
... [مشاهده متن کامل]
بانویی که در مورد وی چند جمله نوشته می شود؛ زنی استثنایی است که صفت بخشندگیش، او را از سایر زنهای زمانه اش ممتاز و مخصوص کرده است.
بانو شاه زینب منصوری دختر شادروانان سیده طلا رسایی و "لاوه" قیاسوند می باشند. مادرش زنی پرهیزگار و اهل دین و دیانت و عبادت بودند، و پدرش هم از مردان بزرگی بود ، که در زمان خود، بی اعتنا به صاحبان قدرت بود . و در هنگام دامداری همواره با اسلحه حرکت می کرد . صاحب قلعه ی نوساز شیخ مکان، در اوج قدرت مباشری والی پشتکوه، در فرمانی تحکم آمیز به نوکرانش می گوید؛ "کسی حق ندارد ، درتنگه ی بالای آبادی آب بردارد و یا گوسفندهایش را آب بدهد، تا آب تمییز به حوض قلعه برسد. " اما ایشان با این فرمان مخالفت می ورزند ، زیرا وی با تحکم و زورگویی مخالف بوده است . صاحب قلعه دونفر می فرستد ، و در ابتدای تنگه پیام را ابلاغ نمایند . در مسیر با لاوه که فشنگ و قطاربسته وبا تفنگش می خواهد گوسفندانش را آب دهد ؛ آنها به نقل از صید محمدخان می گویند؛ " اگر کسی درتنگه ی شیخ مکان برود ، و آب بردارد یا گوسفندانش آب دهد، مجازات خواهد شد. "
ایشان هم اعلام می کند هرکس از من و گله ی من جلوگیری کند ، واقعا" کشته خواهد شد مآمور ها نزد صاحب قلعه می روند، وماجرا را برایش تعریف می کنند. صید محمد خان می گوید؛ " رهایش کنید، من لاوه را بهتر می شناسم ، بخدا هرکه برود کشته می شود. "
( نقل قول از " قزی قیاسی " خواهر زاده ی شاه زینیب منصوری )
بانو قزی قیاسی؛ در مصاحبه ای که نگارنده سالها پیش با وی داشته است، ایشان خاله اش " شاه زینب " را دختر کَوَر ( کبیر کوه ) معرفی کرد، و از بزرگی پدر و عموهای خاله اش سخنان زیادی گفت. و ی با حرارت و تعصب فراوان موضع ضد زورگویی آنها را تشریح می کرد. و از این که مادرش به چنان خاندانی وابسته است احساس غرور و رضایت می کرد.
بانو شاه زینب قیاسوند ، از زمانی که با شعبانعلی شعبانی ازدواج می کند ، یک ویژگی اورا دربین همه ی زنان و مردان آبادی و آبادیهای همجوار شناخته شده بود ، دست دهش و میهمان نوازی و کمک به اقوام و همنوعان بود. همین ویژگی باعث شده است ، که تمام افراد فقیر و نیازمند در گذشته و حال، از کوچک تا بزرگ به خوبی از این بانو به بزرگی یاد کنند.
گرچه بخشندگی زیاد جزو صفات پسندیده برای زنان نیست، ، ولی ایشان بسیار دست و دل باز بودند ، و در برابر نیازمندان واقعی و گرسنگان ، تاب نمی آورد و بر مبنای ؛ "دل بدست آور، که حج اکبر است " با شناخت و علم به این که شوهرش از عمل وی راضی است ، به این رفتار حسنه ، یعنی جود و بخشش و رفع نیاز جامعه ی ایلیاتی مبادرت می ورزید. ایشان آنچه در توان داشت به نیازمندانی که به او مراجعه می کردند بذل و بخشش می کرد، و در اجرای این سنت حسنه هیچگاه فقر به سراع وی و شوهرش نیامد.
نگارنده از برخی افراد ارمویی و شیخ مکانی و روستاهای اطراف ، که الان فرزندانشان وخودشان جزو نیکان روز گار بوده ، وهستند ، بارها شنیده است ، که ما قبلا" وضع مالی خوبی نداشتیم یا در روستای شیخ مکان چوپان فلان شخص بودیم ، ویا یتیم بودیم و. . . ولی از نان و نمک و عنایت این خانواده بهره مند شده ایم . سالها پیش در یک مراسم پرسه، ملاحظه شد ، زنی با آب و تاب تمام از نان بده بودن ، و میهمان نوازی خانواده ی شعبانعلی و داودعلی شعبانی برای سایرین تعریف می کرد.
نویسنده ی این سطور، از بخشش و کمک و میهمان نوازی این خانواده و این زن کریمه، با چشم خود بارها مشاهده کرده است. این بانو در کارهای منزل و خانداری و فرزند پروری هم زنی زحمتکش بودند آوردن آب با مشک و گاه تهیه ی هیزم به همراه فرزندانش رونق آتشگاه را هیچگاه کاهش نمی داد . البته آنها گله ی بزرگی داشتند و زندگی ایلیاتی و بعد فعالیت کشاورزی پر رونقی داشتند.
ایشان در میهمان نوازی و شرکت در مراسم شادی و شیون جامعه، نمونه ی یک کد بانوی تمییز و با شخصیت بودند . با آمدن میهمان به اقوام یا فرزندانش می گفت فلان گوسفند را ذبح کنید. وی از فرآورده ای دامی و حتی اگر همسایه ای یا فامیلی قند و چای و آرد نداشتند ، بدون چشمداشت به آنها عنایت می کرد.
فرزندان شاه زینب، عبارتند از:
۱ - کربلاییه گل زینب شعبانی
۲ - کربلایی شاه محمد //
۳ - کربلایی شاهمراد //
۴ - مهندس کامران //
۵ - کربلاییه صدیقه //
۶ - کربلاییه خدیجه //
۷ - مشهدیه مهناز //
چند خاطره از بخشندگی و میهمان نوازی
بانو شاه زینب :
در جامعه ی ابلیاتی و فرهنگ مردم سیمره رسم نیست که به صورت کتبی و موردی نام افراد را ذکر کرد ، بنابر این نگارنده هم برطبق سنن جامعه،
نام اشخاص را ذکر نکرده، و فقط به نگارش چند نمونه بسنده کرده است؛
۱ - دو نفر جوان باهمسرانشان که از آشنایان و فامیلهای خانواده ی شعبانعلی شعبانی بودند، در کبیرکوه میهمان شاه زینب می شوند در آن زمان مشهدی شعبانعلی همراه گله اش به دل کوه زده بود ، بانو. شاه زینب ضمن خیر مقدم به جوانها می گوید؛ تا من برنج درست می کنم ، شما آن بزغاله را سرببرید، و خودتان هم با سلیقه اتان زحمت کبابش را بکشید . شاه زینب قیاسوند در پشت سیاه چادر، در زیر سایه ی درختِ بلوطی تنومند، زیر انداز و قالی پهن می کنند، آن دو زوج جوان تاغروب تمام آن بزغاله را در آن روز بهاری کباب می کنند و تناول می نمایند. بارها از این میهمان نوازی و ده ها بار که میهمان آن خانواده بوده اند به نیکویی یاد می نمایند.
۲ - یکی از فرهنگیان پیش کسوت که الان شغل دیگری دارد، و از دوستان مهندس کامران شعبانی فرزند شاه زینب می باشد، برای نگارنده از میهمان نوازی این بانوی بزرگوار تعریف کردند ، وی گفت؛ " نان و کره ای از دست مادر کامران شعبانی خورده ام که هنوز مزه اش زیر زبانم است.
۳ - مردی جا افتاده برای دیدار این بانو آمده بود، و برای پدرش و خودش حلالیت می طلبید ، که شما و شوهرتان چقدر به من و پدرم در حالت عادی ودر مواقعی که میهمان غریبه داشته ایم از دامها و فرآورده های دامی شما از جمله کره و روغن و شیر و ماست و . . . . به ما عنایت کرده اید، و ما هیچگاه در قبال آن همه بخشندگی هیچ پولی به شما نداده ایم . وبرایتان خدمتی ارائه نکرده ایم. بانو شاه زینب هم در پاسخش گفته بود؛ " ما به خاطر همشیرگی و همسایگی و [انسانیت] وبدون چشمداشت به جبران ، آن هدایا و کمکها را به شما کرده ایم. "
یتیم نوازی و بخشندگی و قدرت انجام فعالیتهای دامی ایشان بسیار است، اما برای پرهیز از اطاله ی کلام به همین سه خاطره ، که مشت نمونه ی خروار است بسنده شده است.
بانو شاه زینب به همراه شوهر زحمتکشش زندگی سالم و توءام با ثروتی را برای فرزندانشان مهیا کرده بودند. آنها برای همه ی فرزندانشان زن گرفتند، و دخترانشان را سر و سامان دادند، و درحد توانشان آنها را تقویت کردند. این بانو اکنون حدود صدسال عمر دارد و چند روز است، که دربسترِبیماری است، و کسالت دارند ، امیداست مورد غفران و رحمت الهی گشته و با عاقبت به خیری فرمان حق را لبیک گوید.
" والسلام "
تاریخ نگارش: ۱۳۹۶/۱۱/۲۸
احمد لطفی - مدرس دانشگاه
زنان و مادران عالم، همه خوب و باارزش و فرشته آسا هستند، مگر آن که عکسش ثابت شود، بی ربط نیست که پیامبر اسلام ( ص ) فرموده است :
" بهشت زیر پای مادران است" و در جایی دیگر آمده است؛ " زن با یک دست گهواره و با دست دیگر جهان را تکان می دهد. "
... [مشاهده متن کامل]
بانویی که در مورد وی چند جمله نوشته می شود؛ زنی استثنایی است که صفت بخشندگیش، او را از سایر زنهای زمانه اش ممتاز و مخصوص کرده است.
بانو شاه زینب منصوری دختر شادروانان سیده طلا رسایی و "لاوه" قیاسوند می باشند. مادرش زنی پرهیزگار و اهل دین و دیانت و عبادت بودند، و پدرش هم از مردان بزرگی بود ، که در زمان خود، بی اعتنا به صاحبان قدرت بود . و در هنگام دامداری همواره با اسلحه حرکت می کرد . صاحب قلعه ی نوساز شیخ مکان، در اوج قدرت مباشری والی پشتکوه، در فرمانی تحکم آمیز به نوکرانش می گوید؛ "کسی حق ندارد ، درتنگه ی بالای آبادی آب بردارد و یا گوسفندهایش را آب بدهد، تا آب تمییز به حوض قلعه برسد. " اما ایشان با این فرمان مخالفت می ورزند ، زیرا وی با تحکم و زورگویی مخالف بوده است . صاحب قلعه دونفر می فرستد ، و در ابتدای تنگه پیام را ابلاغ نمایند . در مسیر با لاوه که فشنگ و قطاربسته وبا تفنگش می خواهد گوسفندانش را آب دهد ؛ آنها به نقل از صید محمدخان می گویند؛ " اگر کسی درتنگه ی شیخ مکان برود ، و آب بردارد یا گوسفندانش آب دهد، مجازات خواهد شد. "
ایشان هم اعلام می کند هرکس از من و گله ی من جلوگیری کند ، واقعا" کشته خواهد شد مآمور ها نزد صاحب قلعه می روند، وماجرا را برایش تعریف می کنند. صید محمد خان می گوید؛ " رهایش کنید، من لاوه را بهتر می شناسم ، بخدا هرکه برود کشته می شود. "
( نقل قول از " قزی قیاسی " خواهر زاده ی شاه زینیب منصوری )
بانو قزی قیاسی؛ در مصاحبه ای که نگارنده سالها پیش با وی داشته است، ایشان خاله اش " شاه زینب " را دختر کَوَر ( کبیر کوه ) معرفی کرد، و از بزرگی پدر و عموهای خاله اش سخنان زیادی گفت. و ی با حرارت و تعصب فراوان موضع ضد زورگویی آنها را تشریح می کرد. و از این که مادرش به چنان خاندانی وابسته است احساس غرور و رضایت می کرد.
بانو شاه زینب قیاسوند ، از زمانی که با شعبانعلی شعبانی ازدواج می کند ، یک ویژگی اورا دربین همه ی زنان و مردان آبادی و آبادیهای همجوار شناخته شده بود ، دست دهش و میهمان نوازی و کمک به اقوام و همنوعان بود. همین ویژگی باعث شده است ، که تمام افراد فقیر و نیازمند در گذشته و حال، از کوچک تا بزرگ به خوبی از این بانو به بزرگی یاد کنند.
گرچه بخشندگی زیاد جزو صفات پسندیده برای زنان نیست، ، ولی ایشان بسیار دست و دل باز بودند ، و در برابر نیازمندان واقعی و گرسنگان ، تاب نمی آورد و بر مبنای ؛ "دل بدست آور، که حج اکبر است " با شناخت و علم به این که شوهرش از عمل وی راضی است ، به این رفتار حسنه ، یعنی جود و بخشش و رفع نیاز جامعه ی ایلیاتی مبادرت می ورزید. ایشان آنچه در توان داشت به نیازمندانی که به او مراجعه می کردند بذل و بخشش می کرد، و در اجرای این سنت حسنه هیچگاه فقر به سراع وی و شوهرش نیامد.
نگارنده از برخی افراد ارمویی و شیخ مکانی و روستاهای اطراف ، که الان فرزندانشان وخودشان جزو نیکان روز گار بوده ، وهستند ، بارها شنیده است ، که ما قبلا" وضع مالی خوبی نداشتیم یا در روستای شیخ مکان چوپان فلان شخص بودیم ، ویا یتیم بودیم و. . . ولی از نان و نمک و عنایت این خانواده بهره مند شده ایم . سالها پیش در یک مراسم پرسه، ملاحظه شد ، زنی با آب و تاب تمام از نان بده بودن ، و میهمان نوازی خانواده ی شعبانعلی و داودعلی شعبانی برای سایرین تعریف می کرد.
نویسنده ی این سطور، از بخشش و کمک و میهمان نوازی این خانواده و این زن کریمه، با چشم خود بارها مشاهده کرده است. این بانو در کارهای منزل و خانداری و فرزند پروری هم زنی زحمتکش بودند آوردن آب با مشک و گاه تهیه ی هیزم به همراه فرزندانش رونق آتشگاه را هیچگاه کاهش نمی داد . البته آنها گله ی بزرگی داشتند و زندگی ایلیاتی و بعد فعالیت کشاورزی پر رونقی داشتند.
ایشان در میهمان نوازی و شرکت در مراسم شادی و شیون جامعه، نمونه ی یک کد بانوی تمییز و با شخصیت بودند . با آمدن میهمان به اقوام یا فرزندانش می گفت فلان گوسفند را ذبح کنید. وی از فرآورده ای دامی و حتی اگر همسایه ای یا فامیلی قند و چای و آرد نداشتند ، بدون چشمداشت به آنها عنایت می کرد.
فرزندان شاه زینب، عبارتند از:
۱ - کربلاییه گل زینب شعبانی
۲ - کربلایی شاه محمد //
۳ - کربلایی شاهمراد //
۴ - مهندس کامران //
۵ - کربلاییه صدیقه //
۶ - کربلاییه خدیجه //
۷ - مشهدیه مهناز //
چند خاطره از بخشندگی و میهمان نوازی
بانو شاه زینب :
در جامعه ی ابلیاتی و فرهنگ مردم سیمره رسم نیست که به صورت کتبی و موردی نام افراد را ذکر کرد ، بنابر این نگارنده هم برطبق سنن جامعه،
نام اشخاص را ذکر نکرده، و فقط به نگارش چند نمونه بسنده کرده است؛
۱ - دو نفر جوان باهمسرانشان که از آشنایان و فامیلهای خانواده ی شعبانعلی شعبانی بودند، در کبیرکوه میهمان شاه زینب می شوند در آن زمان مشهدی شعبانعلی همراه گله اش به دل کوه زده بود ، بانو. شاه زینب ضمن خیر مقدم به جوانها می گوید؛ تا من برنج درست می کنم ، شما آن بزغاله را سرببرید، و خودتان هم با سلیقه اتان زحمت کبابش را بکشید . شاه زینب قیاسوند در پشت سیاه چادر، در زیر سایه ی درختِ بلوطی تنومند، زیر انداز و قالی پهن می کنند، آن دو زوج جوان تاغروب تمام آن بزغاله را در آن روز بهاری کباب می کنند و تناول می نمایند. بارها از این میهمان نوازی و ده ها بار که میهمان آن خانواده بوده اند به نیکویی یاد می نمایند.
۲ - یکی از فرهنگیان پیش کسوت که الان شغل دیگری دارد، و از دوستان مهندس کامران شعبانی فرزند شاه زینب می باشد، برای نگارنده از میهمان نوازی این بانوی بزرگوار تعریف کردند ، وی گفت؛ " نان و کره ای از دست مادر کامران شعبانی خورده ام که هنوز مزه اش زیر زبانم است.
۳ - مردی جا افتاده برای دیدار این بانو آمده بود، و برای پدرش و خودش حلالیت می طلبید ، که شما و شوهرتان چقدر به من و پدرم در حالت عادی ودر مواقعی که میهمان غریبه داشته ایم از دامها و فرآورده های دامی شما از جمله کره و روغن و شیر و ماست و . . . . به ما عنایت کرده اید، و ما هیچگاه در قبال آن همه بخشندگی هیچ پولی به شما نداده ایم . وبرایتان خدمتی ارائه نکرده ایم. بانو شاه زینب هم در پاسخش گفته بود؛ " ما به خاطر همشیرگی و همسایگی و [انسانیت] وبدون چشمداشت به جبران ، آن هدایا و کمکها را به شما کرده ایم. "
یتیم نوازی و بخشندگی و قدرت انجام فعالیتهای دامی ایشان بسیار است، اما برای پرهیز از اطاله ی کلام به همین سه خاطره ، که مشت نمونه ی خروار است بسنده شده است.
بانو شاه زینب به همراه شوهر زحمتکشش زندگی سالم و توءام با ثروتی را برای فرزندانشان مهیا کرده بودند. آنها برای همه ی فرزندانشان زن گرفتند، و دخترانشان را سر و سامان دادند، و درحد توانشان آنها را تقویت کردند. این بانو اکنون حدود صدسال عمر دارد و چند روز است، که دربسترِبیماری است، و کسالت دارند ، امیداست مورد غفران و رحمت الهی گشته و با عاقبت به خیری فرمان حق را لبیک گوید.
" والسلام "
تاریخ نگارش: ۱۳۹۶/۱۱/۲۸
"معرفی کربلاییه زینب شعبانی کولیوند"
احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
کربلائیه بانو گل زینب مهدی تبار ( شعبانی ) فرزند مشهدی شعبانعلی فرزند جانعلی از دودمان مهتاب ، تیره ی هابیل ، طایفه فرخشه ، و ایل کولیوند، می باشند. ایشان متولد حدود سال۱۳۲۰ شمسی است، زنی زحمتکش و فعال بوده، که در اواسط دهه ی سی ( ۱۳۳۵ شمسی ) با پسرعمه اش مشهدی درویش هاشمپور ازدواج کرده است . محل تولدش؛ قسمت غربی روستا ی شیخ مکان بوده، که به بخش کولیوند نشین روستا معروف بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
کربلائیه گل زینب زنی زحمتکش است، که گذشته از فعالیتهای خانه داری و دامداری و کشاورزی، صله ی ارحام بجا می آورده، ودر عزاداری برای شهیدان کربلا، در منزلش عَلَم درست می کرده است. وشرایطی ایجاد می کرده است تا زنان و دختران روستابر پای آن عَلَم به رسم محلی سینه بزنند. این بانو در روزهای هفتم و نهم ماه محرم، همه ساله در حد توان، نذری پخش می کرده است.
ایشان با هماهنگی شوهرش، به اقوام فقیر فامیل و آشنایان، در حدِّ وُسع و توانِ مالیشان کمک و رسیدگی می کرده است.
بانو گل زینب؛ به رسم روزگار در امور دامداری سررشته دار بوده، و در کشاورزی نیز با تمام وجود در مزرعه به شوهرش کمک و یاری می کرده است. این زن و شوهر روستایی، میهمان نوازی و خدمت به همنوعان را در سرلوحه ی زندگی خویش قرار داده بودند.
نگارنده بعداز این مقدمه ی کوتاه، ابتدا شمه ای از سرگذشت و احوالات و فعالیتهای این بانوی تلاشگر پرداخته، وبعد از آن به بررسی مختصرکولیوندهای روستای شیخ مکان مبادرت می ورزد ، و در پایان نیزبه یک نتیجه گیری کوتاه بسنده شده است. ، امید است ، این نوشته ، الگوی ی مفید و موءثری برای جامعه ی روستایی ما باشد.
کربلاییه گل زینب شعبانی از زنان زحمتکش روستای شیخ مکان می باشند، که در فعالیتهای کشاورزی و دامداری دوشادوش شوهرش درویش هاشمپور تلاش می کردند.
وی فردی کدبانو ، و با عزت نفس بوده، که در پرستاری از بیماران فامیل، و رسیدگی به آنها نهایت دلسوزی و پرستاری را به عمل می آوردند .
در زمانی که دائیش قیصور منصوری در بستر بیماری بودند تا لحظه ی مرگ از وی پرستاری می کرد. ایشان از ابتدای جوانی تا کنون که پیرزنی ۷۵ ساله هستند، به تمام فامیل و زن داییهایش خصوصا" خاورشادیوند همسر مرحوم قیصور منصوری، احترام گذاشته و می گذارد. کربلائیه گل زینب نسبت به یکی از زنان فامیل که دچار حادثه ی سوختگی می شود، بیشتر اوقات ، حتی زمانی که در بیمارستان بستری می شود، از وی پرستاری می کرد، تا آن زن سلامتی خود را بدست آورد. ایشان بانویی نوعدوست و میهمان نواز ومهربان بودند، و اقوام با اهل خانواده همواره به منزل وی می رفتند . و ایشان با کمال دلسوزی از آنها پذیرایی می کردند. درمصاحبه ای که نگارنده با برخی از خواهران و خواهر زاده هایش به عمل آورده، همه از میهمان نوازی و محبت و دلسوزی کربلائیه گل زینب اظهار رضایت می کردند و می گفتند؛ "خواهر و خاله ی ما بسیار خوش رفتار و دست و دل باز بوده ، و هستند ، وی همواره در دوران کودکی و نوجوانیمان در اعیاد و مناسبتها و میهمانیها، گذشته از پذیرایی ، موقع رفتن به منزل نیز به ما هدیه می دادند. "
هرکدام از اقوام که فرآورده های دامی نداشتند ، کربلائیه گل زینب به آنها شیر و ماست و روغن و کشک و پشم هدیه می دادند. ایشان هرگاه در مراسم پرسه و مصیبت وارد می شدند، نهایت همدردی و دلسوزی و عاطفه را اظهار می کردند.
این بانوی زحمتکش، داغ مرگ فرزند دلبند و نوجوانش حیدر هاشمپور را نیز به خود دیده است، از این مصیبت بسیار دل شکسته و مغموم شدند. پسر نوجوانش را آنطور که مردم شیخ مکان و همکلاسهایش می گویند ؛ " مرحوم حیدر هاشمپور هابیلی، فردی نابغه و فعال بودند که از هم سن و سالهایش در ادب و اخلاق وفهمِ درس، بسیاربالاتر بودند. "
کربلائیه گل زینب با وجود آنکه ۷۵ سال از عمرش گذشته است، ولی همچنان در نگهداری پیرزنهای مریض و سالخورده ی فامیل و بجا آوردن صله ی ارحام و شرکت در مجالس عزا ی اقوام و آشنایان، نهایت همدردی را دارند. ایشان هنوز به سرپرستی خانواده مبادرت می ورزند. وتمام هم و غمش آن است که فرزندانش دارای آرامش خاطر و زندگی سالمی باشند.
کربلاییه گل زینب شعبانی حدود چهار سال است که شوهرش از دنیا رفته است، وی نهایت راهنمایی و همکاری را در امر کشاورزی به پسرش روح اله هاشمپور ارائه می نمایند. وتمام دغده اش عاقبت به خیری فرزندانش می باشد . این بانوی داغدیده و تلاشگر، فرزندانش را بسیار دوست می دارد . خودش سختی کارهای کشاورزی و دامداری را تحمل می کرد ، ولی رفاه و آسایش نسبی را برای فرزندانش مهیا می کرد .
خانوارهایی که در دهه ی بیست و سی شمسی، به عبارتی درست تر، از زمان یکجانشین کردن و تخت قاپو کردن عشایر ، این خانوارها در قسمت ِغربی روستای شیخ مکان به صورت یک آبادی کوچک کولیوند نشین دور هم جمع شده بودند، که به طور خلاصه معرفی می شوند :
۱ - خانواده ی کر بلایی پنجشنبه محمد نژاد و هفت پسرش، به نامهای مشهدی یوسف، حاج مهدی، کربلایی رحیم ، مشهدی نورمحمد ، مشهدی نورالله، کربلایی فتح الله ، و مشهدی یدالله درپای کوه تنگه ی شیخ مکان سکنی گزیدند.
آنها از تیره ی مسگر و طایفه کرمشه و ایل کولیوند به حساب می آیند هرچند برخی از طایفه شناسان مسگر ها را طایفه ای مستقل و شناخته شده از ایل کولیوند می دانند .
کربلایی پنجشنبه و فرزندانش از راه تلاش سالم و مسگری و کشاورزی به عنوان قطبی از کولیوندهای شیخ مکان با عزت زندگی می کردند، این بزرگمرد کولیوند در طبابت و شکسته بندی و مسگری و . . . سررشته دار بودند ، بعدها پسرانش در جامعه حضور فعال و نیکویی داشتند و امروزه هم نوه های این مرد بزرگ در سطح شهرستان دره شهر و جامعه خدمتگزاران تلاشگر و خوشنامی هستتد.
۲ - خانواده ی شیخ علی بهزادی فرزند ولی فرزند کسعلی فرزند عوضعلی سوره میری ، که دارای دو پسر به نام های مشهدی صید مراد و مشهدی نورمراد بودند. وی دختری نیز به نام شهناز دارند، که همسر مردی از طایفه یارکه است.
۳ - خانواده عبدعلی بهرامی از طایفه جافر بوده و دارای سه پسر به نامهای فرامرز ، برزو، و جهان بوده است.
مشهدی فرامرزبهرامی کولیوند مردی ادیب و سخنور بودند . وی همشیره نورمحمد خان هاشمی است ، ودر ادب و کمال و حافظه ای قوی برخوردار بودند. وکتب بسیاری در دوران جوانی مطالعه کرده بودند. وی دارای یک پسر و ۶ دختر بوده است ایشان نوه های ارزشمندیدارند ، ازجمله آنها به محمود بهرامی و ناصر و باقر شادیوند اشاره نمود.
برزو برادر فرامز و جهان بوده در جوانی از دنیا می رود ، وی ت
یر انداز ماهری بوده ، و دارای یک پسر ویک دختر به نام های بهرام وگلبر بوده، که در حال حاضر بهرام از دنیا رفته است.
جهان بهرامی نیز مردی زحمتکش بوده، ودارای دوپسر و دو دختر می باشد و دارای نوه های ارزشمندی می باشند .
۴ - خانواده مستعلی فرزند پنجعلی فرزند عوضعلی سوره میری بوده ، ودارای دو دختر به نام های کشور وخاور و یک پسر به نام ابراهیم بوده، که ابراهیم در جوانی ، جوانمرگ می شود.
۵ - خانواده مهرعلی فرزند پنجعلی فرزند عوضعلی سوره میری، که دارای یک پسر به نام اسماعیل شادیوند و یک دختر به نام شکر می باشند.
۶ - خانواده درویش دادبین فرزند گنجعلی فرزند عوضعلی سوره میری و دارای دو پسر به نامهای شیخ حسین و میرحسین می باشند. و دو دختر به نامهای گلشاه و عزیزبانو بوده است.
۷ - خانواده شعبانعلی شعبانی؛ که ایشان از دودمان مهتاب ( میتاو ) ، تیره هابیل، و طایفه فرخشه ، وایل کولیوند می باشند. وی و برادرش داود و پدرشان جانعلی، در اثر ظلم حاکم وقت الشتر که کولیوندها را از الشتر متلاشی و پراکنده می کنند ، مدتی پدرشان جانعلی و دا مادشان ولکه در بین اقوام رومشکانی زندگی می نمایند، آنچه که نگارنده شنیده است . شنی تاقبل از ۱۳۱۲ شمسی "ولکه "و "جانعلی" در رومشکان از دنیا می روند. گویا دوباره بعد ازقیام چنگیز خان کولیوند و مدیریت فر زندش حسن چنگیزی ، این دو خانواده به الشتر بر می گردند، ولی در یکی از سالها که مشکلات زندگی سختی خود را نشان می دهد، و سرما و برف شدیدی هم در الشتر می آید ، به سمت سیمره وروستای شیخ مکان می آیند، آنطور که مرحوم شعبانعلی شعبانی می گفتند زمان ورودشان به سیمره از روبروی چمکلان به سیمره آمده اند . آنزمان رودخانه ی سیمره یخ بسته بود و اهالی چمکلان کاه برروی یخها ریخته بودند ، تا آنها و دامهایشان از روی سیمره گذشته اند.
دلایل ورود شعبانعلی و داودعلی به سیمره؛
اولا" دابه هابیلی کولیوند، مادر بساط فتح اله زاده خاله شان بوده است، و از طرفی نیز بانو "گُلَه" فتح اله زاده ، همسر مهر علی سوره میری دختر خاله آنها بوده ، و در آن زمان مهرعلی و برادرش مستعلی سوره میری جزو افراد متمول و با نفوذ سیمره بوده اند.
ثانیا" زاله پسر عموی جانعلی پدرشان بوده، و پسر زاله به نام عیسی کولیوند داماد طایفه یارکه بوده است .
ثالثا" رنگینه هابیلی خاله ی بزرگ شعبانعلی و داودعلی بوده است.
شعبانعلی وبرادرش داودعلی به همین دلایل در نزد اقوام سیمره ای خود رحل اقامت بر می گزینند . البته رنگینه هابیلی مادر کدخدا بگشیر یاری هم در دلفان آباد چمکلان بوده، و نوه اش شهربانو همسر کدخدا مراد مقصودی بوده است، با توجه به همه ی این عُلقه ها ونسبتهای فامیلی، آنها را به ماندن در سیمره تشویق و ترغیب کرده است. آنها بهترین مکان را برای دامداری و رونق زندگیشان تنگه ی روستای شیخ مکان تشخیص داده و آن را را بر می گزینند ، و برای همیشه در نزد اقوام شیخ مکانی اسکان می یابند.
تجمع کولیوندها در ضلع غربی روستای شیخ مکان موجب تقویت و شکل گیری یک آبادی کوچک کولیوند نشین، در غرب آن روستا گردید.
مشهدی شعبانعلی بعد از ازدواج با شاه زینب منصوری صاحب سه پسر به نامهای شامحمد و شاهمراد و کامران، و چهار دختر به نامهای گل زینب و صدیقه و خدیجه و مهناز شدند. ازبین چهار دختر مشهدی شعبانعلی ، شاخصترین آنها
بانو گل زینب شعبانی است، که این نوشته در باره ی معرفی مختصر وی تدوین شده است.
شعبانعلی و داود علی وقتی از الشتر به سیمره می آیند ، هردو جوان و مجرد می باشند ، آنها ازبس رشید و خوش سیما بوده اند ، که بومیان شیخ مکان و مناطق همجوار می گویند اینها ییلاق خورده اند یعنی پرورش یافته ی ییلاق ( الشتر ) هستند. در هر صورت پس از مدتی شعبانعلی معروف به "شاعینه" با شاه زینب منصوری دختر لاوه و برادر زاده ی معصومعلی و شگرعلی، و خواهر آقایان منصور و قیصور و لطیف و محمد جان ازدواج می کند . مادر زنش هم سیده طلا رسائی از سلسله ی جلیله ی سادات سید صلاح الدینی می باشند . سیده طلا بانویی وارسته و با تقوی و مستجاب الدعوه بودند .
۸ - خانواده داودعلی شعبانی؛ داودعلی معروف به "داوه" فرزند جانعلی و برادر شعبانعلی شعبانی بودند ، که به همراه برادرش شعبانعلی به جمع اقوام شیخ مکانی پیوستند، و با آمدن آنها و خواهر زاده شان درویش، طایفه ی کوچکی از کولیوندها در غرب روستای شیخ مکان رونق بیشتری پیدا کرد. وی با شکر دختر مهرعلی سوره میری ازدواج می کند و دارای سه پسر و سه دختر می شوند. پسران داود به ترتیب کرمخدا و کرمخان و رحیم باشهرت بازنمود هستند، ودخترهایش نیز قشنگ و سلطنه و سینا می باشند. داود علی شعبانی؛فردی خوش اخلاق و متقی بودند، و نوه های شاخصی هم دارد که به دکتر قباد و دکتر مجتبی آبانگاه و دکتر امیدوار قاسمی می توان اشاره نمود.
۹ - کربلایی سلطان هنجاری ، که ا
ز کولیوندهای مسگرِ ساکن شیروان و چرداول سابق بودند . وی مدتی در عراق و نهایت به همراه خانواده اش به روستای شیخ مکان می آ ید . ایشان دارای چهار پسر و پنج دختر می باشند ، که نام پسر هایش به ترتیب عبارتند از؛
احمد و ابراهیم و سامی و حشمت، که همگی دارای شهرت هنجاری می باشند. همسر کربلایی سلطان هنجاری ؛ کربلائیه خانپری نام داشت . وی از زنان شایسته و متقی و خوش زبان و اخلاق و نیکو سیرت بودند. ایشان نیز فرزندان و نوه های ارزشمندی دارند. که قدرت اله محمد نژاد و دکتر هوشیار هنجاری از جمله ی آنها می باشند.
۱۰ - عباس ططری از مردان بزرگوار و نیکِ طایفه قیاسوند بودند ، که در قسمت کولیوند نشین روستای شیخ مکان سکونت داشتند . وی دارای فرزندان شایسته ای است که عبارتند از: صفر، و سبزمراد و فیروز می باشد . ونوه های ارزشمندی هم دارد ، که می توان به استاد منوچهر ططری اشاره نمود.
۱۱ - خانواده درویش هاشم پور، ایشان خواهر زاده ی شعبانعلی و داود علی شعبانی است ، از ترس سربازی رفتن، که آن زمان به اجباری معروف بود ، از الشتر به سیمره و روستای شیخ مکان می آید ، و در خاک دامنگیر سیمره، و روستای شیخ مکان ساکن می شود.
و ی با دختر دایی اش، کربلاییه گل زینب شعبانی ازدواج می کند. حاصل این ازدواج دوپسر و ۷ دختر می باشد . پسر بزرگش به نام حیدر که از لحاظ فعالیتهای عشایری و درسی، بسیار زرنگ و با ادب و شایسته بودند، در نوجوانی از دنیا می رود . و پسر کوچکش به نام روح الله هاشمپور کارمند بانک صندوق تعاون و توسعه روستایی می باشد. از فرزندان شاخص درویش هاشمپور می توان به فرحناز هاشمپور اشاره کرد، که ده سال رئیس موسسه سهام عدالت در شهرستان دره شهر بودند . و از نوه هایش نیز می توان به مهندس میثم لطفی اشاره نمود . درویش هاشم پور کشاورزی زحمتکش و نمونه بودند. وی با کهولت سن، تا پنج سال قبل از آنکه از دنیا برود به کار کشاورزی و دامداری مبادرت می ورزید ایشان حداقل نود و سه سال عمر کرد، و بعد چهره در نقاب خاک کشید.
۱۲ - خانواده ی مشهدی بساط فتح اله زاده :
مشهدی بساط ، از طایفه حسن گایاری کولیوند بودند که مادرش دابه فرزند فتح الله فرزند نظر فرزند ططره از تیره ی هابیل و طایفه ی فرخشه و ایل کولیوند بوده است ، ایشان نیز با توجه به این که خواهرش "گُلَه" را به مهرعلی سوره میری می دهند ، قبل از پسر خاله هایش شعبانعلی و داودعلی در شیخ مکان ساکن می شوند . بساط فتح الله زاده؛ فردی ملا و باسواد بودند، که به راحتی قرآن تلاوت می کردند. ایشان ازبس اهل دین و تقوی بودند، که مردم روستا به قرآنی که در منزل مشهدی بساط فتح اله زاده بود اعتقاد و باورقلبی داشتند، تا آنجا که تکیه کلام زنها و مردهای کولیوند ساکن شیخ مکان برای راستگویی کلامشان می گفتند به آن قرآنی که در منزل وخانه ی بساط است مثلا" من فلان سخن را نگفته ام، یا من فلان کار را نکرده ام، و یا به فلان چیز دست نزده ام.
بساط فتح اله زاده با دختر مستعلی سوره میری به نام کشور ازدواج می کند، وحاصل این ازدواج ۵ پسر و دو دختر به اسامی زیر می باشد:
۱ - علی
۲ - صادق
۳ - حسن
۴ - ابوالقاسم
۵ - محمود
۶ - زیور
۷ - معصومه
۱۳ - خانواده جمشید صلاحی؛
ایشان در ابتدا با برادرش کریمخان در شیخ مکان زندگی می کردند، ولی بعدا" کریمخان به روستای سوره مهری ( غلام آباد ) می روند و جمشید معروف به جَشیلَه، دربین کولیوندها ماندگار می
شود . وی با وجودآن که فردی روشندل بود، اما در انجام کارهایش توانمند بود . وی از خانواده ی قاسمی های شیخ مکان زن گرفت و خداوند دوپسر و یک دختر به اوعنایت نمود. فرزندان جمشید فرزند مرادحسین، الان در شهرستان دهلران و دره شهر زندگی می کنند.
۱۴ - و ۱۵ - خانواده های نجف ( نجَه ) گراوندداماد درویش سوره میری ، و دامادش امید علی امرایی از وابستگان و خویشاوندان کولیوند و سوره میری هستند ، که بعدها به طایفه ی کو لیوند در شیخ مکان اضافه می شوند . آنها دارای فرزندان ارزشمندی هستند.
نتیجه:
خلاصه ی زندگی چنان زنان و مردانی ، برای آیندگان، نمونه ای از هزاران خانوار روستایی و دامدار است ، که در این چرخه ی اقتصادی با سختی و رنج و عشق و امید به زندگی، و کشور نقش آفرینی کرده اند. این بزرگواران هم حق دارند که فعالیت و نقش آفرینی شان در جامعه و کشورشان دیده شود. و آیندگان بدانند که زنان و مردان نسلهای گذشته برای بقا و رونق زندگی خود و کشورشان چه سختی ها و رنجهایی را متحمل شده اند. بر تلاش وصبر همه ی آنها باید درود فرستاد.
"معرفی کربلاییه زینب شعبانی کولیوند"
احمد لطفی - مدرس دانشگاه
مقدمه:
کربلائیه بانو گل زینب مهدی تبار ( شعبانی ) فرزند مشهدی شعبانعلی فرزند جانعلی از دودمان مهتاب ، تیره ی هابیل ، طایفه فرخشه ، و ایل کولیوند ، متولد حدود سال۱۳۲۰ شمسی ، زنی زحمتکش که با پسر عمه اش مشهدی درویش هاشم پور اواسط دهه ی سی ( ۱۳۳۵ شمسی ) ازدواج نمود . ایشان در قسمت غربی روستا ی شیخ مکان که معروف به بخش کولیوند نشین است بدنیا می آید . ایشان زنی بوده که صله ی ارحام بجا می آورده، ودر عزاداری برای شهیدان کربلا عَلَم درست می کرده ، در حد توان نذری پخش می کرده است . فردی بوده که با هماهنگی شوهرش به اقوام فقیر و آشنا در حد توان رسیدگی می کرده است. وی در امور دامداری بسیار سررشته دار بوده است و در کشاورزی نیز با تمام وجود در مزرعه به شوهرش کمک می کرده است. ایشان و همسرش میهمان نوازی و خدمت به همنوعان را در سرلوحه ی زندگی خویش قرار داده بودند. بعداز شمه ای از سرگذشت وی تمام خانوارهای قسمت کولیوند نشین بررسی اجمالی می شوند.
... [مشاهده متن کامل]
تصویر کربلاییه گل زینب مهدی تبار ( شعبانی )
کربلایی گل زینب از زنان زحمتکش روستای شیخ مکان می باشند، که در فعالیتهای کشاورزی و دامداری دوشادوش شوهرش درویش هاشمپور تلاش می کرد.
وی فردی کدبانو ، و با عزت نفس، که در پرستاری از بیماران فامیل نهایت دلسوزی و پرستاری را به عمل می آوردند . ایشان در زمانی که دائیش قیصور منصوری در بستر بیماری بودند تا لحظه ی مرگ از وی پرستاری می کرد و از ابتدای جوانی تا کنون به تمام فامیل و زن داییهایش خصوصا" خاورشادیوند، احترام گذاشته و می گذارد. کربلائیه گل زینب نسبت به یکی از زنان فامیل که دچار حادثه ی سوختگی می شود بیشتر اوقات ، حتی زمانی که در بیمارستان بستری می شود، از وی پرستاری می کرد. ایشان بانویی نوعدوست و میهمان نواز ومهربان بودند، و اقوام با اهل خانواده همواره به منزل وی می رفتند . و ایشان با کمال دلسوزی از آنها پذیرایی می کردند. درمصاحبه ای که نگارنده با برخی از خواهران و خواهر زاده هایش به عمل آورده، همه از میهمان نوازی و محبت و دلسوزی کربلائیه گل زینب اظهار رضایت می کردند و می گفتند؛ "خواهر و خاله ی ما بسیار خوش رفتار و دست و دل باز بوده ، و هستند ، وی همواره در دوران کودکی و نوجوانیمان در اعیاد و مناسبتها به ما هدیه می دادند. "
هرکدام از اقوام فرآورده های دامی نداشتند ، کربلائیه گل زینب به آنها شیر و ماست و روغن و کشک و پشم هدیه می دادند. ایشان هرگاه در مراسم پرسه و مصیبت وارد می شدند، نهایت همدردی و دلسوزی و عاطفه را اظهار می کردند. این بانوی زحمتکش، داغ مرگ فرزند را نیز چشید، و بسیار از این لحاظ دل شکسته و مغموم شدند. پسر نوجوانش آنطور که مردم شیخ مکان و همکلاسهایش می گویند مرحوم حیدر هاشمپور هابیلی، فردی نابغه و فعال بودند که از هم سن و سالهایش در ادب و اخلاق وفهم درس، بسیاربالاتر بودند.
کربلائیه گل زینب با وجود آنکه ۷۵ سال از عمرش گذشتهاست، ولی همچنان در نگهداری پیرزنهای مریض و سالخورده ی فامیل و بجا آوردن صله ی ارحام و شرکت در مجالس عزا ی اقوام و آشنایان نهایت همدردی را دارند. ایشان هنوز به سرپرستی خانواده مبادرت می ورزند. وتمام هم و غمش آن است که فرزندانش دارای آرامش خاطر و زندگی سالمی باشند.
کربلاییه گل زینب شعبانی حدود چهار سال است که شوهرش درویش هاشمپور از دنیا رفته است، وی نهایت راهنمایی را در امر کشاورزی به پسرش روح اله هاشمپور ارائه می نمایند.
خانوارهایی که در دهه ی بیست و سی شمسی، در شیخ مکان زندگی می کردند ، و در قسمت غربی روستای شیخ مکان به صورت یک آبادی کوچک کولیوند نشین بودند، عبارتند از :
۱ - خانواده ی کر بلایی پنجشنبه محمد نژاد و ۷پسرش، به نامهای مشهدی یوسف، حاج مهدی، کربلایی رحیم ، مشهدی نورمحمد ، مشهدی نورالله، کربلایی فتح الله ، و مشهدی یدالله می باشند .
آنها از تیره ی مسگر و طایفه کرمشه و ایل کولیوند به حساب می آیند هرچند برخی از بزرگان مسگر ها خودشان طایفه ای شناخته شده از کولیوند هستند .
۲ - خانواده ی شیخ علی بهزادی فرزند ولی فرزند کسعلی فرزند عوضعلی سوره میری ، که دارای دو پسر به نام های مشهدی صید مراد و مشهدی نورمراد بودند.
۳ - خانواده عبدعلی بهرامی از طایفه جافر بوده و دارای سه پسر به نامهای فرامرز ، برزو، و جهان بوده است.
۴ - خانواده مستعلی فرزند پنجعلی فرزند عوضعلی سوره میری بوده ، ودارای دو دختر به نام های کشور وخاور و یک پسر به نام ابراهیم بوده، که ابراهیم در جوانی ، جوانمرگ می شود.
۵ - خانواده مهرعلی فرزند پنجعلی فرزند عوضعلی سوره میری، که دارای یک پسر به نام اسماعیل شادیوند و یک دختر به نام شکر می باشند.
۶ - خانواده درویش دادبین فرزند گنجعلی فرزند عوضعلی سوره میری و دارای دو پسر به نامهای شیخ حسین و میرحسین می باشند. و دو دختر به نامهای گلشاه و عزیزبانو بوده است.
۷ - خانواده شعبانعلی شعبانی؛ که ایشان از دودمان مهتاب ( میتاو ) ، تیره هابیل، و طایفه فرخشه ، وایل کولیوند می باشند. وی و برادرش داود و پدرشان جانعلی، در اثر ظلم حاکم وقت الشتر که کولیوندها را از الشتر متلاشی و پراکنده می کنند ، مدتی پدرش جانعلی و دا مادش ولکه در بین اقوام رومشکانی زندگی می نمایند تاقبل از ۱۳۱۲ شمسی "ولکه "و "جانعلی" در رومشکان از دنیا می روند. گویا دوباره بعد ازقیام چنگیز خان کولیوند و مدیریت فر زندش حسن چنگیزی ، این دو خانواده به الشتر بر می گردند، ولی در یکی از سالها که مشکلات زندگی سختی خود را نشان می دهد، و سرما و برف شدیدی هم در الشتر می آید ، به سمت سیمره وروستای شیخ مکان می آیند ، زیرا خاله اش دابه مادر بساط فتح اله زاده کولیوند و دخترش گُلَه همسر مهر علی سوره میری است و در آن زمان مهرعلی و برادرش مستعلی جزو افراد متمول و با نفوذ سیمره بوده اند . به همین دلیل شعبانعلی و برادرش داودعلی در نزد اقوام رحل اقامت بر می گزینند . البته خاله دیگرشان رنگینه هابیلی مادر کدخدا بگشیر یاری در دلفان آباد چمکلان بوده و همه ی این عُلقه های فامیلی آنها را به ماندن در سیمره تشویق می نماید. تجمع کولیوندها در ضلع غربی روستای شیخ مکان موجب تقویت و شکل گیری یک آبادی کوچک کولیوند در غرب روستا گردید.
مشهدی شعبانعلی بعد از ازدواج با شاه زینب منصوری صاحب سه پسر به نامهای شامحمد و شاهمراد و کامران، و چهار دختر به نامهای گل زینب و صدیقه و خدیجه و مهناز شدند. ازبین چهار دختر مشهدی شعبانعلی ، شاخصترین آنها بانو گل زینب شعبانی است، که این نوشته در باره ی معرفی مختصر وی نوشته شده است.
شعبانعلی و داود وقتی از الشتر به سیمره می آیند ، هردو جوان و مجرد می باشند ، پس از مدتی شعبانعلی معروف به "شاعینه" با شاه زینب دختر لاوه و خواهر آقایان منصور و قیصور و لطیف ازدواج می کند . مادر زنش هم سیده طلا رسائی از سلسله ی جلیله ی سادات سید صلاح الدینی می باشند . سیده طلا بانویی وارسته و با تقوی و مستجاب الدعوه بودند .
۸ - خانواده داودعلی شعبانی؛ داودعلی معروف به "داوه" فرزند جانعلی و برادر شعبانعلی شعبانی بودند ، که به همراه برادرش شعبانعلی به جمع اقوام شیخ مکانی پیوستند، و با آمدن آنها و خواهر زاده شان درویش، طایفه ی کوچکی از کولیوندها در غرب روستای شیخ مکان رونق بیشتری پیدا کرد. وی با شکر دختر مهرعلی سوره میری ازدواج می کند و دارای سه پسر و سه دختر می شوند. پسران داود به ترتیب کرمخدا و کرمخان و رحیم باشهرت بازنمود هستند، ودخترهایش نیز قشنگ و سلطنه و سینا می باشند. داود علی شعبانی؛ نوه های شاخصی دارد که به دکتر قباد و دکتر مجتبی آبانگاه و دکتر امیدوار قاسمی می توان اشاره نمود.
۹ - کربلایی سلطان هنجاری ، که از کولیوندهای مسگرِ ساکن شیروان و چرداول سابق بودند . وی مدتی در عراق و نهایت به همراه خانواده اش به روستای شیخ مکان می آ ید . ایشان دارای چهار پسر و پنج دختر می باشند ، که نام پسر هایش به ترتیب عبارتند از؛
احمد و ابراهیم و سامی و حشمت که همگی دارای شهرت هنجاری می باشند. همسر کربلایی سلطان هنجاری ؛ کربلائیه خانپری نام داشت . وی از زنان شایسته و متقی و خوش زبان و اخلاق و نیکو سیرت بودند. ایشان نیز فرزندان و نوه های ارزشمندی دارند. که قدرت اله محمد نژاد و دکتر هوشیار هنجاری از جمله ی آنها می باشند.
۱۰ - عباس ططری از مردان بزرگوار و نیک قیاسوند بودند ،
که در قسمت کولیوند نشین روستای شیخ مکان سکونت داشتند . وی دارای فرزندان شایسته ای است که عبارتند از: صفر، و سبزمراد و فیروز می باشد . ونوه های ارزشمندی هم دارد ، که می توان به استاد منوچهر ططری اشاره نمود.
۱۱ - خانواده درویش هاشم پور، ایشان خواهر زاده ی شعبانعلی و داود علی شعبانی است ، که از ترس سربازی که آن زمان به اجباری معروف بود ، از الشتر به سیمره و روستای شیخ مکان می آید ، و در خاک دامنگیر سیمره ایشان هم ساکن می شود و با دختر دایی اش، کربلاییه گل زینب شعبانی ازدواج می کند. حاصل این ازدواج دوپسر و ۷ دختر می باشد . پسر بزرگش به نام حیدر که از لحاظ فعالیتهای عشایری و درسی، بسیار زرنگ و با ادب و شایسته بودند، در نوجوانی از دنیا می رود . و پسر کوچکش به نام روح الله هاشمپور کارمند بانک صندوق تعاون و توسعه روستایی می باشد. از فرزندان شاخص درویش هاشمپور می توان به فرحناز هاشمپور اشاره کرد، که ده سال رئیس موسسه سهام عدالت در شهرستان دره شهر بودند . و از نوه هایش نیز می توان به مهندس میثم لطفی اشاره نمود . درویش هاشم پور کشاورزی زحمتکش و نمونه بودند. وی با کهولت سن، تا پنج سال قبل از آنکه از دنیا برود به کار کشاورزی و دامداری مبادرت می ورزید ایشان حداقل نود و سه سال عمر کرد.
خلاصه ی زندگی چنان زنان و مردانی ، نمونه ای از هزاران خانوار روستایی و دامدار است که در این چرخه ی اقتصادی نقش آفرینی می نمایند. این بزرگواران هم حق دارند که فعالیت و نقش آفرینی شان در جامعه و کشورشان دیده شود. و آیندگان بدانند که زنان و مردان نسلهای گذشته برای بقا و رونق زندگی خود و کشورشان چه سختی ها و رنجهایی را متحمل شده اند. بر تلاش وصبر همه ی آنها باید درود فرستاد.
"کدخدا احمدبگ شاهی وند"
احمد لطفی - مدرس دانشگاه
کدخدا احمد بگ فرزند شهباز فرزند نیاز، جزو ایل دیرکوند و طایفه ی شاهی وند می باشد. آنچه که معمرین می گویند؛ کدخدا احمد بگ پسر عموی کدخدا کمر خان شاهی وند از کدخدایان بزرگ شاهی وند در منطقه ی ماژین و ساکن روستای گرز و لنگر بوده است . کدخدا کمرخان از کدخدایانی بوده است که میهمان نواز و افراد غریبه را در آنزمان حامی بوده است ، وی گرایش و روحیه ی ضد ظلم و استکباری داشته است فردی بوده که به اخلاق و ادب اهمیت می داده است. قطعا" کدخدا احمدبگ نیز که با کدخدا کمرخان از یک دودمان هستند ، شایستگی هایی داشته است که در چم کبود آبدانان کدخدا بوده ، و بعد از مدتی، بدست قوای نظامی دولت رضا شاه، در پشتکوه ( روستای چم کبود آبدانان ) وی و زن و بچه و خیلی از افراد طایفه اش به قم و ساوه و ورامین و شرق ایران تبعید می شوند.
... [مشاهده متن کامل]
کدخدا احمد بگ مادرش جزو ایل بیرانوند و طایفه ی نقی بیرانوند بوده است . در اواخر قاجار و روی کار آمدن رضا شاه بیرانوندها در ماژین و پشتکوه ایلام برای قوای نظامی دولتی درد سر ساز بودند و با آنها می جنگیدند این کدخدا هم که قطعا" با دایی هایش در پشتکوه و آبدانان همکاری داشته است لذا بیرانوندها و سگوندها و زینی وند و شاهیوند ها و برخی میرها و یکسری طوایف وابسته به بیرانوند را تبعید می کنند . چنان قوای دولتی بر کدخدا احمد بگ و روستایش یورش می برند، که ذخیره ی پولی چندین ساله اش را که در آفتابه یا دیگی مسی در کُرنگ دامداریش پنهان کرده بود فرصت نمی کند بردارد فقط نشانی گنجش را به فردی به نام علی پناه میدهد و می گوید، ما که به تبعید می رویم، در فلان نقطه ی کُرنگ زیر خاک پنهانش کرده ام برو و آنرا برای خودت بردار . چند تفنگ هم داشته که با پسر بزرگش مرادبگ که آن زمان بین ۱۵ تا ۱۸ سال بوده ، در غاری پنهان می کنند وقتی پسرش بعد از۱۲ سال از تبعید می آید و به دنبال ان غار می گردد ، موفق نمی شود آن تفنگها را پیدا کنند. القصه کدخدا احمدبگ در زمان تبعید گویا سه فرزند داشت و بقیه ی فرزندان در تبعید بدنیا می آیند.
مرگ کدخدا احمدبگ نیازی:
ایشان که از بزرگان زمان خویش به حساب می آمده است، در زمان تبعید ، گویا فارسهاو ترکها با لک و لرها در گیر می شوند، ایشان بعنوان کدخدا و فردی بزرگ در حال میانجیگری و معتمدگری است، که جوانی از ترکها یا فارسهای آن محل ندانسته از پشت سر ضربه ای بر سر کدخدا احمد بگ می زند ، وی جا بجا جان به جان آفرین تسلیم می کند.
کدخدا احمد بگ زنی از طایفه شمسین بیرانوند به نام نرگس را زمانی که در سیمره و پشتکوه ( آبدانان ) بوده به همسری بر می گزیند، و از این زن حداقل ۵ فرزند خداوند به او عنایت می کند.
خانواده ی همسرش نیز از بزرگان بیرانوند بوده اند. و تپه گُجی در شرق خرم اباد به نام برادر زنش معروف است.
فرزندان کدخدا احمد بگ :
۱ - مرادبگ
۲ - زربانو
۳ - گوهر
۴ - ملک ( ملکه )
۵ - محمد
یکی از فرزندان مرادبگ ، امین آقا می باشد
یکی از فرزندان زربانو کدخدا نریمان نوری است
یکی از فرزندان گوهر برضا سپهوند می باشد
یکی از فرزندان ملکه، امیر نوری می با شد .
یکی از فرزندان محمد نیازی ، مصطفی می باشد.
دوتا ازدامادهای کدخدا احمد بگ به شرح زیر می باشند:
کدخدا محمد خان نوری
مشهدی رستم خان نوری امیداست خدمات و خصائل این کدخدا ومشکلاتی که در مسیر تبعید و بعد یتیم شدن فرزندانش کشیده اند ، را بتوان مدون نمود . تا ایندگان از نکات ارزشمند زندگی چنان مردمی الگو و آموزش بگیرند.
" معرفی مختصر خان میرزا داجیوند "
خان میرزا خواص ، معروف به خانه از شاعران خواص در منطقه ی هلیلان بوده است ، برطبق ملاحظه ی تصویر سنگ قبرش، که تاریخ مرگ ایشان را نگارنده ۱۲۳۷ ه. ق تشخیص داده است، احتمالا" در نیمه ی دوم قرن دوازده هجری قمری متولد شده است، و درحدود وسط قرن سیزده ه. ق یعنی به سال ۱۲۳۷ ه ق از دنیا رفته است. اما آنطور که غضنفری نویسنده ی کتاب گلزار ادب لرستان نوشته است؛ تاریخ مرگش را سال ۱۳۱۳ ه. ق ثبت کرده است. دراین صورت شاعر در قرن ۱۳ و اوایل قرن چهارده زندگی می کرده است ، ودر ذیحجه سال ۱۳۱۳ه. ق از دنیا رفته است. نام پدرش فرین داجیوند بوده است قبر خانمیرزا در قبرستان قدیمی و تاریخی شاهبداغ که قبرستان قبلی سوره میری ها و بستگانشان بوده است ، این گوهر یگانه رادر خود جا داده است.
... [مشاهده متن کامل]
برخی از بومیان دین و مذهب وی را شیعه ی غالی یارسان می دانند ، ایشان آخرین رده ی مقام عرفانی یارسان راکه خواص بوده، دارا بوده است. [1]
بالاترین رده ی مقام عرفانی یارسان را نیز سلطان می گویند .
رده بندی آئین عرفانی یارسان به شرح زیر است:
۱ - سلطان ؛ که مصداقش سلطان اسحاق می باشد.
۲ - شاه؛ که مصداقش شاه خوشین است.
۳ - بابا؛ که مصداقش بابا طاهر عریان می باشد.
۴ - پیر؛ که مصداقش پیر حیات می باشد.
۵ - خواص؛ که مصداقش شاعران" عرفان گو " مانند خانمیرزا ( خانه ) خواص و ترکه میر مومه وند آزاد بخت متوفی به سال ۱۲۳۶ ه ق می باشد.
توضیح:
در چند قرن اخیر شاعران استانهای همدان و لرستان و وکرمانشاه و کردستان و ایلام کنونی را به دو دسته تقسیم می کردند ؛
۱ - شاعران "دَلی" یا شاعران کوچه بازار و غیر عرفانی که بیشتر به هجو و سخنان سخیف می پرداختند.
۲ - شاعران " خواص" یا شاعران "عرفان گو" و خردمند بوده، که اشعارشان دارای مضامین عرفانی و مورد پسند اهلِ دل بوده است.
به نظر نگارنده، گرچه خانمیرزا داجیوند در مجاورت با یارسانها بوده است ولی همانند دوشاعر هم نژاد و فامیل خویش یعنی حسینعلی خان سوره میری ( متولد سال ۱۱۷۰ ه. ق و متوفی سال ۱۲۳۵ ه. ق ) و ترکه میر مومه وند ( متوفی به سال ۱۲۳۶ ه. ق ) شعر می سروده است.
این شاعر توانا که بر طبق نوشته ی استاد اسفندیار غضنفری در کتاب گلزار ادب لرستان در صفحات ۲۰۵ و ۲۰۶ ضمن شرح حال کوتاهی از ایشان دوقطعه شعر به نام" شیرین شَرَه وه" و " مَلاوِناوَه " از ایشان آورده است ، که بسیار زیبا و پر معنی هستند. [2]
امید است دیوان این شاعر عارف به زیور چاپ آراسته گردد.
پی نوشته ها و منابع:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[1] - اسفندیاری، هادی و محمد زاده، فرشاد
[2] - غضنفری امرائی، اسفندیار - گلزار ادب لرستان : چاپخانه دانش خرم آباد: سال ۱۳۶۴
بزرگ مرد تاریخ ایران
کریم خان زند خود را از ایل لر می دانست
درست کردن یک قوم نیاز به گذشته تاریخی دارد
نام قوم لک هیچ جای تاریخ نیامد
و جالب تر این که در زمان شاه عباس صفوی گروهی از ایل لر لک به او پیوستند
... [مشاهده متن کامل]
هر چند که این گروه هم اکنون ترکی صحبت می کنند از نام ایل آنها
مشخص می کند که آنها لر هستند
ایل شاهسون بغدادی از سه شاخه تشکیل شده
1 - ارخلو
2 - کلوند
3 - لک
و بزرگترین طایفه این ایل
*طایفه کوسه لر لک* است
قضاوت با شما
این ایل لر است
یا قوم لک
کریم خان زند خود را از ایل لر می دانست
درست کردن یک قوم نیاز به گذشته تاریخی دارد
نام قوم لک هیچ جای تاریخ نیامد
و جالب تر این که در زمان شاه عباس صفوی گروهی از ایل لر لک به او پیوستند
... [مشاهده متن کامل]
هر چند که این گروه هم اکنون ترکی صحبت می کنند از نام ایل آنها
مشخص می کند که آنها لر هستند
ایل شاهسون بغدادی از سه شاخه تشکیل شده
1 - ارخلو
2 - کلوند
3 - لک
و بزرگترین طایفه این ایل
*طایفه کوسه لر لک* است
قضاوت با شما
این ایل لر است
یا قوم لک
" شنیده های تآمل بر انگیز "
پیر روشن ضمیری از حضرت علی ( ع ) نقل می کرد؛ که مولای متقیان فرموده است :
" بین حق و باطل چهار انگشت فاصله است، یعنی بین گوش تا چشم چهار انگشت فاصله وجود دارد "
اینجا برتری مشاهدات علمی برشنیده ها و نقل و قولهاست ، اما برخی مباحث در کتب و متون و منابع نوشته نشده اند و یا در دسترس همگان نیستند تا محققان تاریخ وفرهنگ جوامع سنتی، و عشایری و ایلیاتی را دقیق ومستند ارائه نمایند. البته نگارنده ی این سطور معتقد است؛ اگر گفته هاو نوشته ها برشیوه و روش علمی، و دارای مستندات باشند ، بسیار ارزشمند است، اما عدم دسترسی به منابع و مدارک متقن ، موجب شده به ضعیف ترین منابع، یعنی علم مسموع که همانا کسب نوعی معرفت و شناخت از طریق گوش است و البته سخنانی که از راه شنیدنیها به دیگران منتقل می شوند، بعد از مدت زمانی، آن گفته ها و نقل و قولهای شفاهی ، مصداق یک کلاغ چهل کلاغ پیدا می کنند و هر گوینده ای کم و زیادی بر آن وارد می کنند. در رابطه با احوالات ایلات و عشایر و سابقه و قدمت آنها ناچاریم شنیده ها را هم لحاظ کنیم ، هر چند برمبنای سخن حکیمانه خداوند که در یکی از آیات فرموده است : "مژده بده بندگان خدا را که در میان نقل قولها و گفته ها ، و نوشته ها [ تدبر می کنند] و از میان آنها بهترین را برمی گزینند. [1]
... [مشاهده متن کامل]
شنیده ها در باره ی" وندها" در طوایف ایران:
برخی گویند وند به معنای پسر و نسب و پشت هر فردی است، که به نام نیای بزرگ و مشترک یک تیره یا طایفه و یا ایل اطلاق می شود ، در مصاحبه ای که با فردی از حواشی تویسرکان و یا همدان، که به زیارت امام زاده ابراهیم نهاوند آمده بود ، ایشان گفت ما همه فامیلی مان برمبنای "باوه کلنه مان" ترکاش ( tarkash ) یعنی ترکاشوند گرفته ایم ، بنابراین کلان ایل سله سله دقیقا" برمبنای چهار برادر یاچهار شخصیت معروفش، خود را به سایر افراد معرفی کرده اند . معمرین می گفتند ؛ حسن و قلی ( کُلی ) و قیاس و یوسف برادر بوده اند و ایل سله سله را تشکیل داده اند وفرزندان آنها را حسنوند و کُلیوند و قیاسوند و یوسفوند می گفتند .
بیرون و باجول برادرند و اعقاب آنها را بیرانوند و باجولوند و در عراق باجلان می گویند . البته برخی از این ایلات یا طوایف به نام افراد شاخصشان در آینده هم ایلاتی در شکمشان منشعب شده اند، مانند ترکاشوند از یوسفوند منشعب شده است کاکولوند از حسنوند و دالوند از با جولوند و سگوند از باجولوند و یا برعکس دالوند و قائد رحمت و باجول از سکوند یا سکاوند منشعب شده اند.
هرگاه یکی از ایلات و یا از اقوام ایلات قدرت بدست گرفته است، سایر ایلات مانند ستارگان که در مقابل خورشید رنگ می بازند دیگر هویت سایرین ناپیداست و آن ایلات همرا تمام هنر نمائیشان به نام پادشاه یا ایل حاکم برجامعه می باشد . مثل اکثر طوایف لک مانند حسنوند و دالوند و کلیوند و قیاسوند و هداوند ومومه وند و رسولوند و شاهیوند و ترکاشوند و ایتوند و سعدوند و ریزه وند و یوسفوند و مرشد وند وحمیدوند و سوره مهری و کلهر و. . . . . . با زندیه همکاری داشته اند تاریخ نویسان اولیه همه را به نام ایل زند ثبت کرده اند . و شعب مختلف دریکوند و یا دیرکوند وقتی بزرگشان قدرت بدست گرفته اند، همه به نام بزرگان و رهبرانشان مطرح شده اند و حال آنکه ایلات در کنار اتحادیه های ایلیاتی یا ماننایی، هرایلی نیز دربین خود سلسله مراتبی داشته اند و تاریخ از آنها کمتر یاد کرده است.
آنچه شنیده شده است ، کردها همه ی اقوام لک و لر را از خود می دانند ، گرچه هر سه گروه قرابت فامیلی دارند ودشمنان و مهاجمان غرب و جنوب غربی وشرق و شمال بر نژاد و ایلات و طوایف ما کم وبیش جعرافیای نژادی و تاحدودی نسلی را برهم زده اند و وجود تبعیدها ویا لشگر کشیها خیلی از طوایف به نامهای جدید و گاه گویشها و زبانهای مختلف شکل و سازماندهی شده اند. ولی تلاش محققان نسب شناس و افرادی که در باره ی ایلات و طوایف قلم می زنند ، قابل تقدیرند ، زیرا از این نقل و قولها رگه هایی از حقیقت هم آشکار می شود. بطور مثال افرادی که با شاپور شاه ساسانی و سایر لشگر کشیها به هند و پاکستان امروزی رفته اند الان گویا ده میلیون لک فقط در پاکستان وجود دارد و فقط نام نژاد خود را حفظ کرده اند، از طرفی لرها هم لک را زیر مجموعه ی خود می دانند و لکها نیز گذشته ازلر و کرد ، آنها پارت و پارس را انشعاباتی از خود می دانند. البته اثبات این سخنان بسیار مشکل است و در قالب ایران وطنی و اگر شیعه دوازده امامی و جهان وطنی را حساب کنیم همه ازنسل آدم و حوا هستیم و همه فامیلیم بنابر این برمبنای آیه ی قرآن ، که طایفه طایفه و قوم قوم شدن بنی آدم، فقط برای شناسایی است. [2] باید آتش تعصبات و برتری جوئیها را خاموش نماید ، تا زندگی صلح آمیز و وحدت بخشی را از" انما الموءمنون اخوه"و آیه ی فوق بدست آورد.
برخی خدایی های حسنوند راعرب می دانند، استا
د حشمت اله رحمتی برای نگارنده تعریف نمود ما دویست سال یا۱۵۰ سال که در در جنگ نهاوند اجدادمان به اسارت رفتند وقتی با مدارکی که بزرگانمان داشته اند ، مجددا" ریاست ایل را به عهده گرفتند، در این ۹۰ سال اخیر برای تیره ی خدایی چنین سخنانی را گفته اند، که بین صفوف کلان ایل سلسله فاصله بیاندازند تا جایی که برخی قلم بدستان ایل کُلیوند را از سلسله جدا می کند ، احتمالا هدقشان شکستن اتحادیه های ایلی و طایفه ای باشد.
برخی هم جد هر چهار ایل سله سله را با این ترفند به چالش می کشانند، و می گویند این ایل بزرگ جدشان عرب است . البته، این برچسب هم به خاطر این بوده است، که بنی امیه وبنی عباس حاکم بوده اند وبرای چسباندن خود به قدرت یا دین که خاستگاهش در حجاز بوده است ، ازچنین خود سانسوری ای برای پنهان کردن هویت خود گاها" استفاده کرده اند. و الان مخالفان همان را دستاویز قرار داده اند. این چند سطر طرح مسآله بود ، تا شنیده ها را هم نوشت و قضاوت را به عقل رشید و چشم بصیر خوانندگان محترم واگذار نمود .
پی نوشته ها:
[1] - قرآن کریم سوره الزمر آیات ۱۷ و ۱۸ " مژده بده بندگان خدارا[همانها که از طاغوت دوری می کنند ]، وآنها که گفته ها و نقل قولها را می شنوند، و از میان آنها بهترین راانتخاب می کنند. "
[2] - قران کریم سوره الحجرات ، آیه ۱۳
" ما شما را از یک زن و مرد آفریدیم و شما را تیره تیره و قبیله قبیله کردیم برای این که همدیگر را بشناسید[ اینها امتیازی برای هیچکس نیست] بلکه ارزشمندتری و بهترین شما کسانی هستند که تقوا داشته باشند. "
"کودکانی که مشق زندگیمی آموزند"
گرد آورنده: احمد لطفی مدرس دانشگاه
در دنیای پر شتاب و پیچیده ی امروز، انسانها نیازمند آموزش هستند، و زندگی بدون مهارتهای خاصش نمی تواند مفهوم درستی پیدا کند. کودکان ما زنان و مردان آینده ی کشورند ، اگر درس زندگی را با بزرگترها اعم از خانواده و بستگان و متولیان تعلیم و تربیت درست بیاموزند افراد موفقی بار می آیند، وگرنه در رسالت نقش آفرینی شان در آینده ناموفق بوده، و به اصطلاح امروزی در زندگی اجتماعی و انسانی کم می آورند. معلم فرهیخته ای از استادش شنیده بود ؛ که سه ضلع سلامتی عبارتند از:
... [مشاهده متن کامل]
۱ - ورزش کردن
۲ - تقویت بُعد روحی و روانی
۳ - تغذیه و خورد و خوراک سالم [1]
ازقدیم هم گفته اند روح سالم در بدن سالم است. بدن سالم نمی گردد، مگر آنکه از لحاظ روحی و روانی دغدغه هایش کاهش یابند، و با تغذیه و ورزش و تفریح، و برنامه ریزی صحیح ، روح و عقل و احساس کودکان و حتی بزرگترها را به پویایی، رهنمون و تقویت نمایند. همچنین در تداوم حیات اجتماعی، افراد با دارا بودن اضلاع سه گانه ی سلامتی و نشست و برخاست با بزرگترها موجب تقویت مسئولیت پذیری آنها می شود. کودکانی که با والدین و بزرگترهای فامیلشان، به زیارت و کوهنوردی و پارک و. . . می روند. قطعا" موجب تقویت روح و جسم و بالندگی آنها در آینده خواهد شد، و بهتر می توانند ، راه و روش زندگی را بیاموزند و از الگوها و تجاربی که در همراهی با بزرگترها بدست آورده اند ، برای موفقیت در زندگی آینده شان بهره مند خواهند شد. چند سال پیش از یک استاد جوانی که ریاست یک دانشگاه را به عهده داشت، و انصافا"دانشگاه را خوب اداره می کرد و روابط عمومی خوبی هم با ارباب رجوع و کارکنان و دانشجویان داشت، پرسیدم ، شما با توجه به سن و تجربه ی کمی که داری ماشاءالله خوب دانشگاه را اداره می کنی؟ ایشان پاسخ داد از کوچکی سعی کردم با افراد بزرگ و مُسن از جمله پدر بزرگ و مادربزگم و افراد دانا مجالست و شاگردی نمایم. [2]
سخنان این استاد جوان حکایت از این دارد که مشق زندگی در مجالست و همراهی با بزرگترها و انسانهای جا افتاده برای رشد و کمال فکری و معنوی انسان ضروری است .
تصویر فوق دو کودک ۸ و ۹ ساله را نشان می دهد که با والدین و بزرگترهای فامیلشان به کوهنوردی در کبیرکوه دره شهر آمده اند . قطعا" از اینطور حشر و نشرها، تجربه و رفتار بزرگترها یشان را مشق می نمایند . تا در زندگی آینده شان توانمندی و مهارت و موفقیت کسب نمایند.
نتیجه و مُخلَص کلام آن است که در حضور کودکانمان الگوی خوبی باشیم و کودکان را گردانندگان آینده بدانیم، وبه عبارت دیگر، برایشان الگوی خوبی در تمام ابعاد اجتماعی و روحی و روانی و اقتصادی و. . . باشیم، تا شاهد نسلی پویا و کار آمد باشیم.
_________
[1] - مصاحبه با رحیم دانیاری کارشناسی ارشد روانشناسی
[2] - مصاحبه با دکتر صیاد محمدی رئیس دانشگاه پیام نور شهرستان بدره
۹۶. ۱۱. ۲۲
" یادمان حاج امیدعلی حسن بیگی"
انا لله و انا الیه راجعون
با خبر شدم که انسان تلاشگر و اولین فرد تکنوکرات سیمره ، جان به جان آفرین تسلیم کرده است این رحلت ابدی را به بازماندگان و بستگان و جمیع طایفه کرمشه و ایل کولیوند تسلیت عرض می کنم. خصلت و ویژگی مردان خوب گفتنشان برای آیندگان تقویت الگوهای متعالی و نشاط و سرزندگی و پویایی نسل آینده است. شخصیت بزرگواری مانند حاج امیدعلی حسن بیگی فرزند مشهدی ملامصطفی از افراد خوشنام و ارزشمند جامعه ی ما بودند، که عمرش را با درایت و رفتار خوب انسانی و بندگی خالق حکیم گذراند. ایشان از اوقات عمرش بهینه استفاده کرد و برای حل و عقد و رفع و رجوع مشکلات مردم وقت می گذاشت . و مردم در تشییع جنازه اش کمال قدر دانی و رضایت از عملکرد چندین ساله اش را به جا آوردند و آن کثرت جمعیت دلیلی روشن بر انسانیت و اخلاص عمل وی بود.
... [مشاهده متن کامل]
حاج امیدعلی با وجود آنکه در نوجوانی یک دستش را در اثر حادثه ای از دست داده بود ، ولی خداوندسبحان قدرت جسمی و روحی خارق العاده ای به او عطا کرده بود، که در کار وتلاش و سواد و طبع شعر و هنر ومکانیکی و ادب و اخلاق انسانی برجسته بودند.
وی خدمت رسانی به مردم منطقه و روستای اسلام آباد، از جمله خواندن نماز میت و تلقین را خالصانه بدون هیچگونه چشم داشتی برای خیلی از امواتِ به جا می آوردند.
ایشان اعتماد به نفس و خوشخویی و خوشرویی عجیبی داشت. همواره متبسم و گشاده روی بودند . جز بزرگواری واهل تقوی و مطالعه بودن، و بجا آورنده ی صله ی ارحام و مطلع و آگاه در امور مذهبی و تاریخی، و حسن کمال وجمال وی چیزی نمی توان گفت . ایشان در مراسم ابا عبدالله الحسین و نظم بخشی به صفوف عزاداران و شرکت در مجالس بزرگان و در جایگاه وعظ و ارشاد هم انسان نمونه ای بودند. وی مردمدار و مهمان نواز و سخنور دانایی بودند. قرار بود کتابی تاریخی هم بنویسند، که اجل مهلت نداد و لقاء حضرت دوست را بر ماندن در بین ما خاکیان برگزید. روحش شاد و یاد و خاطره اش گرامی باد
با احترام: احمد لطفی
◼️ یاد و خاطره ای از:
👤 "مرحوم مهندس حسینعلی دانیاری ( 1329 - 1384 ) "
✍ گرد آورنده : احمد لطفی - مدرس دانشگاه
🍃 مهندس حسینعلی دانیاری فرزند کربلایی پیرزاد دانیاری از طایفه ی کارخانه و ایل کولیوند در سال ۱۳۲۹ شمسی در روستای غارت مالگه ( هواسعلی ) چشم به جهان گشود. از آنجایی که در آن زمان شهرستان دره شهر فاقد دبیرستان بود، نوجوانان مستعدی همچون حسینعلی جهت ادامه تحصیل مجبور به هجرت از سرزمین مادری و تحصیل در شهرهای بزرگ تر همچون خرم آباد، آبادان، خرمشهر و . . . می شدند. ایشان پس از اخذ دیپلم ریاضی در شهرستان اصفهان و گذراندن دوره ی سربازی، به استخدام اداره تعاون روستایی درآمدند. در اوایل انقلاب در رشته ی مهندسی اقتصاد کشاورزی از دانشگاه علامه طباطبایی ره تهران فارغ التحصیل شد تا از نخستین تحصیلکرده های دانشگاهی شهرستان باشد. وی که انضباط کاری، گستره مطالعات و علاقه اش به تاریخ و فرهنگ زبانزد عام و خاص بود با حدود سی سال خدمت خالصانه به عنوان چهره ای مردمدار شناخته شده بود. همچنین مهندس حسینعلی دانیاری یک دوره عضو و رئیس شورای شهرستان دره شهر بودند.
... [مشاهده متن کامل]
ایشان همواره مشوق جوانان و نوجوانان به تحصیل و ورزش بود. تربیت پنج فرزند ارزشمند در عرصه علم و ورزش خود موید این نکته است. وی همچنین "کمک سرپرستِ" تیم فوتبال ثارالله هواسعلی در دهه ی شصت شمسی بود، و در ده سال آخر عمر رئیس هیئت شطرنج شهرستان بودند.
خاطره ای که در این یادنامه کوتاه مدنظر نگارنده است مربوط می شود به یکی از سفرهای ایشان که شطرنج بازان منتخب دره شهر را برای مسابقات استانی به ایلام برده بودند که در آن پسرش علی دانیاری را، که در سن نوجوانی بودند، نیز بعنوان شطرنج باز با خود به ایلام می برد. در آن زمان یک شطرنج باز ماهر ایلامی اکثر اعضای تیم دره شهر را شکست می دهد. در آخرین بازی که آن ورزشکار با پسرش علی دانیاری بازی می کند، علیِ نوجوان، شطرنج باز بزرگ ایلامی را شکست می دهد. بنابراین مرحوم مهندس حسینعلی دانیاری به اعضای گروه اعزامی، دلداری و امید می دهد، و می گوید؛ شطرنج باز نوجوان ما قهرمان را شکست داده، و این پیروزی افتخاری بزرگ و باارزش برای تیم ماست. کار علی شبیه نخستین نبرد رستم نوجوان است که در آن زمانی که افراسیاب فرمانده لشکر توران وقتی سپاه ایران و فرمانده و پهلوان جوانش رستم را می بیند، به لشکریانش می گوید؛
ندیدی که با گرز سام آمده ست
جوان است و جویای نام آمدست
البته مرحوم حسینعلی دانیاری علاقه ای فراوان به شاهنامه خوانی و اشعار حماسی فردوسی داشت و از این جهت در بین همه ی اقوام و دوستان و همکاران شهره بود و گاه گاه با خواندن اشعار حماسی فردوسی حکیم مخاطبان خویش را به وجد می آورد.
سرانجام مهندس حسینعلی دانیاری یک روز قبل از اعزام تیم ورزشی شطرنج شهرستان به مسابقات کشوری، پس از پنجاه و چهار سال عمر با برکت و کیفیت، در اثر سکته ی قلبی جان به جان آفرین تسلیم نمود و برای همیشه چهره در نقاب خاک کشید.
بر سنگ قبرش شعری از فردوسی را که همواره زمزمه می کرد نوشتند:
"بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار"
این خاطره ای از این مهندس فرهیخته، مردمدار، دلسوز و زحمتکش بود، که تقدیم عزیزان گردید روحش شاد و یادش جاودان باد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢٦)