لیک نداند شتر لذت نوشخوارمن.
مولوی ( از رشیدی ).
رجوع به نشخوار شود.نوشخوار. [خوا / خا ] ( نف مرکب ) نوشخوارنده. آنکه به لذت چیزی را خورد. شادخوار. ( فرهنگ فارسی معین ) :
شادخواراز تو سلاطین و تو را گشته مطیع
نوش خوار از تو رعایا و تو را گفته دعا.
بوالفرج رونی.