نوش باد

لغت نامه دهخدا

نوش باد. ( فعل دعایی ) دعائی است نوشنده را. ( یادداشت مؤلف ). گوارا باد. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). عبارتی که در بزم باده ، ساقی و هم پیالگان در پاسخ آنکه جام برگیرد و «به سلامتی » گوید و بنوشد، گویند. نظیر: نوش جان ! نوش ! سازگار وجود! گوارای وجود! :
وقت طرب کردن است می خور که ت نوش باد.
منوچهری.
گر نمکش هست بخور نوش باد
ورنه ز یاد تو فراموش باد.
نظامی.
نرگس مست نوازش کن مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد.
حافظ.

نوش باد. ( اِ مرکب ) نوائی از موسیقی. ( رشیدی ). نام پرده ای است از نوای چکاوک. نوش باده. ( جهانگیری ) ( از برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

۱- ( گوارا باد . ۲ - ( اسم ) پرده ایست از نودای چکاوک
گوارا باد ٠ عبارتی که در بزم باده ساقی و هم پیالگاه در پاسخ آنکه جام بر گیرد و (( به سلامتی ) ) گوید و بنوشد گویند نظیر : نوش جان . نوش . سازگار وجود .

فرهنگ عمید

کلمه ای که هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند، گوارا باد.

پیشنهاد کاربران

نوش نوش. ( اِ مرکب ) گوارا باد. نوش باد. نوشانوش :
نیست خالی بزم او از باش باش و نوش نوش
نیست خالی رزم او از گیرگیر و های های.
منوچهری.
ساقی غم که جام جام دهد
عمر درنوش نوش می بشود.
خاقانی.
...
[مشاهده متن کامل]

هر شرب سردکرده که دل چاشنی گرفت
با بانگ نوش نوش چشیدم به صبحگاه.
خاقانی.
چو بیدارم کنند از خواب مستی چشم آن دارم
که همسنگ اذان گیرند بانگ نوش نوشم را.
سنجر کاشی ( از آنندراج ) .
|| پیاپی نوشیدن. ( آنندراج ) .

در نوشانوش آمدن ؛ نوش باد گفتن و باده نوشانیدن. ( فرهنگ فارسی معین ) : دارو در قدح شراب افکند چنانکه کس ندید ودر نوشانوش آمد. ( سمک عیار از فرهنگ فارسی معین ) .

بپرس