نوش

/nuS/

مترادف نوش: آشامیدن، گساردن، گوارا، مهنا، شهد، انوشه، جاوید، جاویدان، پادزهر، تریاق

متضاد نوش: نیش

معنی انگلیسی:
potation, toast, act of drinking, wholesome drink, treacle, nectar, enjoyment, pleasure, [fig.] enjoyment, arborvitae, cheers, skoal

لغت نامه دهخدا

نوش. ( اِمص ) نوشیدن. ( رشیدی ) ( اوبهی ) ( برهان قاطع ) ( جهانگیری )( آنندراج ) ( انجمن آرا ). آشامیدن. ( برهان قاطع ) ( جهانگیری ). عمل نوشیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). اسم از نوشیدن است. ( یادداشت مؤلف ). نوشیدن مطلقاً و نوشیدن می و باده نوشی :
هوا پرخروش و زمین پر ز جوش
خنک آنکه دل شاد دارد به نوش.
فردوسی.
همه زیردستان چو گوهرفروش
بمانند با ناله چنگ و نوش.
فردوسی.
چو از کار ولایت بازپرداخت
دگرباره به نوش و ناز پرداخت.
نظامی.
|| ( اِ ) عسل. ( اوبهی ) ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( رشیدی ).انگبین. ( ناظم الاطباء ) :
تلخی و شیرینیش آمیخته ست
کس نخورد نوش و شکر بآپیون.
رودکی.
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود.
رودکی.
هرکه باشد سپوزکار به دهر
نوش با کام او شود چون زهر.
بوشکور.
به طعم نوش گشته چشمه آب
به رنگ دیده آهوی دشتی.
دقیقی.
زمانه به یکسان ندارد درنگ
گهی شهد و نوش است و گاهی شرنگ.
فردوسی.
همی پرورانَدْت با شهد ونوش
جز آواز نرمت نیاید به گوش.
فردوسی.
لَبْت گوئی که نیم کفته گل است
می و نوش اندر او نهفتستی.
طیان.
مرا چون خروش تو آمد به گوش
همه زهر گیتی شدم پاک نوش
بلبلکان بانشاط قمریکان باخروش
در دهن لاله مشک در دهن نحل نوش.
منوچهری.
چرا با من به تلخی همچو هوشی
که با هر کس به شیرینی چو نوشی.
فخرالدین اسعد.
تو چون ویسی لب از نوش و تن از سیم
تو گوئی کرده شد سیبی به دو نیم.
فخرالدین اسعد.
به دریا در گهر جفت نهنگ است
چو نوش اندر دهان جفت شرنگ است.
فخرالدین اسعد.
دو گویا عقیق گهرپوش را
که بنده بُدَش چشمه نوش را.
اسدی.
نیش نهان دارد در زیر نوش
سوسن خوشبویش چون سوزن است.
ناصرخسرو.
زیرا که به زیر نوش و خزّش
نیش است نهان و خار مستور.
ناصرخسرو.
گر نیستت چو نوش خور و چون خزت گلیم
بنگر به یار خویش که او گرسنه ست و عور.
ناصرخسرو.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شهد، عسل، انگبین، هرچیزگواراوشیرین
(اسم ) ۱ - در تداول اهالی شیراز و اهواز و اصفهان بدرخت سرو خمره یی گفته میشود . ۲ - مایع شیرینی که از بعض سلولهایی که در قاعد. برگها یا غالبا در سلولهای قاعد. قطعات مختلف گل خصوصا گلبرگها و مادگی ترشح میشود . این مایع مخصوصا دارای موادی قندی از قبیل ساکارز و گلوکز و لوولز میباشد و مورد علاق. حشرات خصوصا زنبور عسل است .
از پارسی گویان قرن سیزدهم هندوستان است .

فرهنگ معین

(اِ. )۱ - هرچیز نوشیدنی .۲ - شهد، انگبین . ۳ - نوش دارو، پادزهر. ۴ - خو شگوار.

فرهنگ عمید

۱. = نوشیدن
۲. نوشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): باده نوش.
۳. (اسم ) [قدیمی] هرچیز نوشیدنی.
۱. [مقابلِ نیش] هرچیز مطبوع و خوشایند.
۲. (شبه جمله ) گوارا باد، نوش جان باد.
۳. [قدیمی] عسل، شهد، انگبین.
۴. [قدیمی] پادزهر، تریاق.
۵. [قدیمی] شراب، باده.
۶. [قدیمی] نوعی نقل و شیرینی که برای مزۀ شراب می خورند.
۷. (اسم مصدر ) [قدیمی] زندگی، حیات، بی مرگی.
۸. (صفت ) [قدیمی] گوارا.
۹. (صفت ) [قدیمی] شیرین.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
. نوش به معنی تناول و اخذ است «ناشَ الشَّیْ‏ءَ نَوْشاً: تَناوَلَهُ» تناوش نیز به معنی تناول است آیه در باره آن است که چون مردم به عذاب خدا گرفتار شدند و مردند و فرصت ایمان از دستشان رفت دیگر ایمان آوردن به حالشان سودی نخواهد داشت و آخرت از دنیا بسیار دور است یعنی: و گویند به قرآن ایمان آوردیم، چطور می‏توانند آن را از مکانی دور اخذ کنند وایمان بیاورند در نهج البلاغه خطبه 219 فرموده:«وَ تَناوَشوُهُمْ مَنْ مَکانٍ بَعیدٍ» این کلمه تنها یکبار در کلام الله آمده است.

دانشنامه عمومی

نوش یا سرو بادبزنی ( نام علمی: Thuja ) درختی است از خانواده سروها، که این خانواده شامل ۵ گونه متفاوت است که ۲ گونه از آن بومی آمریکا و ۳ گونه از آن بومی شرق آسیا هستند.
این درخت در مناطق معتدل آسیا و به ویژه در شیب دامنه های خشک کوه به وفور یافت می شود. این درخت در ایران نیز بسیار دیده می شود.
این گیاه به فارسی سرو تبری و نوع کوتاه آن سرو خمره ای نام دارد. نامهای محلی آن در خوزستان و فارس واصفهان وشهرهای مرکزی «نوش» و در علی آباد کتول «سر» می باشد.
دانه ها بین شهریور تا مهر رسیده می شوند. گل ها هم می توانند فقط نر باشند هم ماده یا هر ۲ نوع به صورت همزمان. گرده افشانی توسط باد انجام می شود. . میوهٔ آن گرد یا تخم مرغی شکل و کبود رنگ است و وقتی رسیده شوند به رنگ قهوهای در می آیند؛ و ترشحات کبود یا نقره ای سطح میوه را فرا گرفته است. میوهٔ آن از ۱۰–۸ فلس تشکیل می شود. چوب سرو، سبک و نرم و معطر است و به راحتی تقسیم می شود و در برابر پوسیدگی مقاوم است.
نگهداری این درخت بسیار ساده بوده چون درختی بسیار مقاوم است تا دمای - ۸ درجه را به راحتی تحمل می کند بهتر است در آفتاب باشد ولی در سایه نیز رشد می کند. [ ۱]
این درخت در طب سنتی نیز کاربرد زیادی دارددر چین برگهای این درخت از داروهای مرسوم و متداول چینی است و خونریزی را بند می آوردسایر خواص آن: ضد تب می باشد، جوشاندهٔ برگها یا عصارهٔ تازهٔ برگها برای قطع هرنوع خونریزی مفید است؛ و برای زخم اثنی عشر وزخم معده مفید است. برای التیام سوزاک و سرماخوردگی مفید است. تخم آن دارای مواد مغذی است، مسکن است، اشتهاآور می باشد، در مواردطپش قلب به عنوان داروی مؤثری تجویز می شود و به علاوه برای بی خوابی وعصبانیت مفید است. سرفه را تسکین می دهد، و برای ناراحتی واختلالات تشنجی اطفال اثر مفید دارد. از برگها و تخم آن برای معالجهٔ خونریزی وتسکین دردهای روماتیسمی و بیماری های زنان استفاده می شود. استعمال خارجی برای رفع ناراحتی های پوستی مفید می باشد. برای رویش مو در محل زخمها که موی آن ریخته باشد نافع است. در موارد اسهال خونی و تهوع نیز بسیار مفید است
تکثیر این درخت از طریق کاشت بذر صورت می گیردبهترین زمان کاشت بذر در پاییز و در یک قاب سرد می باشد، گیاه در سال اول رشد بسیار کمی دارد و برای زمستان اول بهتر است در گلخانه بماند و سپس در فصل بهار به فضای باز برده شود.
عکس نوشعکس نوشعکس نوشعکس نوش
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

نوش (گیاه شناسی). نوش (گیاه شناسی)(nectar)
نوش سفید
مایع قندی مترشح از نوشجای برخی گیاهان. نوشجای غده ای تخصص یافته، معمولاً در نزدیکی قاعدۀ گل است. نوش غالباً در کیسه های ویژه یا مهمیزهایی انباشته می شود و چنین نیست که همیشه در مکانی مانند نوشجای ذخیره شود. نوش باعث جلب حشرات، پرندگان، خفاش ها، و سایر جانوران برای گرده افشانی گل می شود. زنبور عسل از نوش به منزلۀ مادۀ خام تولید عسل استفاده می کند.

نوش (گیاهان). نوش (گیاهان) (Thuja)
جنسی از خانوادۀ سرو. بومی چین، تایوان، ژاپن، و امریکای شمالی است. این درختان برگ هایی فلسی شکل، روی شاخچه های مسطح دارند. اغلب گونه های این جنس چوب و برگ معطر دارند. نوش سفید (شبه سرو)(thuja oxidentalis) در نواحی شرقی امریکای شمالی درختی ستون مانند به ارتفاع ۱۵ متر است. نوش چینی (T.orientalis)، کوچک تر و تا حدودی بوته مانند است. مخروط این گیاه قلاب های کوچکی در گوشه های خود دارد که از آن برای تغییر این گونه استفاده می کنند. درخت ارس قرمز (T. plicata) در نواحی شمال غرب امریکای شمالی می روید و ارتفاع آن به ۵۰ متر می رسد. سرخ پوستان امریکایی از الوار ضدآب این گیاه برای ساخت شکل توتم های خود استفاده می کنند. این الوار برای تهیۀ خانه های کوچک نیز به کار می آید. جنس نوش حدود شش گونه دارد که از آن ها فقط سرو طبری در ایران می روید. برخی دیگر از گونه ها به صورت زینتی در ایران کاشته شده اند.

مترادف ها

nectar (اسم)
شهد، شربت، نوش، شراب لذیذ خدایان یونان

treacle (اسم)
تریاق، نوش، شیره قند

pledge (اسم)
ضمانت، وثیقه، بیعانه، گرو، نوش، تعهد و التزام، سوگند ملایم، در گروگان، باده نوشی به سلامتی کسی

wassail (اسم)
نوش، مجلس میخواری

hobnob (اسم)
نوش

potation (اسم)
جرعه، نوش، افراط در شرب، شرب

فارسی به عربی

سلسبیل , وعد

پیشنهاد کاربران

نوش =noosh
درزبان لکی این واژه به معنای ( نگو ) است و نوعی فعل امر منفی است . ومتضاد آن بوش است که به معنای بگو است .
البته درزبان فارسی این واژه به معنای ( نوشیدن ) است .
و مجازا به معنای گواری وجود و نوش جان و . . . . . به کارمی رود و به معنای فعل دعایی است .
کلمهٔ نوش به معنای جاوید و جاویدان می باشد. بنابراین عبارت "نوش جان" در فارسی که به هنگام میل کردن غذا به کار برده می شود، به مفهوم "جانت نامیرا" استفاده می شود.
نوش در زبان لکی به معنی نگو است
نوش = نگو
بوش = بگو
شهد
پیشنهادbon. . . . . . . . or enjoy
گاهی نوش به تنهایی معنی: گوارا باد، نوشِ جونِت!
نوش به معنی نزدیک و قرین و مجاور نیز آمده است. نوش جان به معنی نزدیکی با جان بوده است که برای
ادای نوازش از میهمان بیان می شده. . . نوشدارو را دوای قرین به جان و دلنواز گویند. . . نوش آفرین کسی ست که به جان و روح ما نزدیک است یا نزدیکی با آنرا میسر می سازد ( جانبخش )
...
[مشاهده متن کامل]

نوشک روان ، انوشیروان بمعنی دارای جان و عمر جاوید بوده است.

بپرس