نوساخته. [ ن َ / نُو ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) نوساخت. نوساز. جدیدالبناء. || نورسیده. تازه به دوران رسیده : علی چه کرده بود که بایست با وی چنین رود من روی کار بدیدم این قوم نوساخته نخواهند گذاشت که از پدریان یک تن بماند. ( تاریخ بیهقی ).
فرهنگ فارسی
نوساخت . نوساز . جدید البنائ یا نو رسیده . تازه به دوران رسیده .