نوزا
/nowzA/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
مترادف ها
تقویت کننده، باز زاد، نوزا، بوجود اورنده
پیشنهاد کاربران
تازه زا. نو ظهور. نو پدیدار.
نمونه: بر سینه کش پر سنگلاخ ونوزای فردا. ( کلیدر ج۸ص ۲۳۱۶ ) محمدجعفر نقوی
نمونه: بر سینه کش پر سنگلاخ ونوزای فردا. ( کلیدر ج۸ص ۲۳۱۶ ) محمدجعفر نقوی