نورسید

لغت نامه دهخدا

نورسید. [ ن َ / نُو رَ ] ( ن مف مرکب ) نورسیده. نوشکفته. تازه دمیده. نورس :
که آن ناشکفته گل نورسید
همی گشت بر باد چون شنبلید.
عنصری.
|| نوجوان. جوان تازه سال. ناپخته و نامجرب. نورسیده :
ز کردار این کودک نورسید
ندانم که از غم چه خواهم کشید.
اسدی.
در تمام معانی رجوع به نورسیده شود.

پیشنهاد کاربران

نوآمد. [ ن َ / نُو م َ ] ( ن مف مرکب ) نوآمده. تازه وارد.

بپرس