نوربخش

/nurbaxS/

معنی انگلیسی:
illuminating, enlightening

لغت نامه دهخدا

نوربخش. [ ب َ ] ( نف مرکب ) روشنی دهنده. روشنی بخشاینده. ( ناظم الاطباء ) :
مدبر همه خلق است و کردگار جهان
ضیادهنده شمس است و نوربخش قمر.
فرخی.
چون کف تو رازقی است نورده و نوربخش
نان سپید فلک آب سیاه است و سم.
خاقانی.

نوربخش. [ ب َ ] ( اِخ ) محمدبن عبداﷲ ( سید... ) موسوی خراسانی ، ملقب و مشهور و متخلص به نوربخش. از اکابر عرفای قرن نهم هجری است و سلسله نوربخشیه از فِرَق صوفیه بدو منسوب است. وی به سال 795 هَ. ق. در قصبه قاین خراسان تولد یافت و پس از تحصیلات مقدماتی به حوزه درس ابن فهد حلی راه یافت و در طریقت مرید علاءالدوله سمنانی و خواجه اسحاق ختلانی شد و خواجه اسحاق او را برکشید و به نوربخش ملقب ساخت و سرانجام بر مسند ارشادش نشاند. اما چون بر اثر تفتین گروهی مورد غضب شاهرخ میرزا واقع گشت متواری و فراری شد. پس از درگذشت شاهرخ ( به سال 850 ) سید به ری آمد و بساط ارشاد گسترد و عاقبت به سال 869 هَ. ق. در قریه سولقان درگذشت و به خاک سپرده شد. پس از او منصب ارشاد نصیب فرزندش شاه قاسم فیض بخش گشت. نوربخش همه عمر جامه سیاه می پوشید که سنت مشایخ او این بوده است. از اشعار اوست :
شستیم نقش غیر ز الواح کاینات
دیدیم عالمی که صفات است عین ذات
قدوسیان عالم علوی برند رشک
بر حال آدمی که شود مظهر صفات
آن کس که متصف به صفات کمال شد
حقا که اوست علت غائی کاینات.
( از ریحانةالادب ج 4 ص 243 ).
و رجوع شود به الذریعة و مجالس المؤمنین ص 149 و ریاض العارفین ص 154 و طرایق الحقایق ج 3 ص 30 شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) نوردهنده نورپاش پرتوافکن .
محمد حسین نوربخش فرزند میر قوام الدین معروف به [ بهائ الدوله ] از پزشکان مهم قرن نهم هجری است .بهائ الادوله طب را نخست در ری و سپس درهرات نزد استادان هندی بیاموخت و مدتی در خدمت سلطان حسین میرزا بود و عاقبت به ری بازگشت و در همانجا در گذشت . تنها کتابی که از او باقی است [ خلاصه التجارب ] است که در حقیقت خلاصه تجربه های خود او است .
محمد به عبدالله موسوی خراسانی ملقب و مشهور و متخلص به نور بخش از اکابر عرفای قرن نهم است و سلسل. نور بخشیه از فرق صوفیه بدو منسوب است ٠ وی به سال ۷۹۵ هجری قمری در قصبه قاین خراسان تولد یافت و پس از تحصیلات مقدماتی به حوز. درس ابن فهد حلی راه یافت و در طریقت مرید علائ الدوله سمنانی و خواجه اسحاق ختلانی شد و خواجه اسحاق او را بر کشید و به نور بخش ملقب ساخت و سرانجام بر مسند ارشادش نشاند ٠ اما چون برتفتین گروهی مورد غضب شاهرخ میرزا واقع گشت متواری و فراری شد ٠ پس از درگذشت شاهرخ - به سال ۸۵٠ - سید به ری آمد و بساط ارشاد گسترد و عاقبت به سال ۸۶۹ هجری قمری در قریه سولقان درگذشت و به خاک سپرده شد ٠ پس از او منصب ارشاد نصیب فرزندش شاه قاسم فیض بخش گشت ٠ نور بخش همه عمر جام. سیاه می پوشید که سنت مشایخ او این بوده است ٠

فرهنگ عمید

نوربخشنده، نوردهنده.

پیشنهاد کاربران

ضیاگستر. [ گ ُ ت َ ] ( نف مرکب ) ضیاپاش . روشنائی بخش . ( آنندراج ) :
گاه چون اشکال اقلیدس سر اندر سر شود
گاه چون خورشید رخشنده ضیاگستر شود.
فرخی .
ظل ّ طوبی است بر آنکس که ضیاگستر شد
آفتاب ِ شرف و حشمت و سلطان شرف .
سوزنی .
فروزشگر
مائده نوربخش
رسول

بپرس