نور چشم. [ رِ چ َ/ چ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وجود بسیار عزیز و گرامی. نور دیده. که دیدنش موجب روشنی چشم و انبساط خاطر است. فرزند بسیار عزیز. دوست گرامی : دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر کای نور چشم من به جز از کشته ندروی.
حافظ.
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن تا ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن.
حافظ.
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر که در نقاب زجاجی و پرده عنبی است.
حافظ.
فرهنگ فارسی
وجود بسیار عزیز و گرامی . نور دیده . که دیدنش موجب روشنی چشم و انبساط خاطر است . فرزند بسیار عزیز . دوست گرامی .
پیشنهاد کاربران
مایه افتخار مایه مباحات
the apple of ( one's ) eye
چشم و چراغ. [ چ َ / چ ِ م ُ چ ِ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از سبب بینائی و سرمایه بصارت. ( آنندراج ) : قائدچشم و چراغ عالمی گردد چو شمع آنکه پیماید بدیده قامت شبهای تار. سنائی. نیست جز سر عقل و جان دماغ ... [مشاهده متن کامل]
خلق را در دو خطه چشم و چراغ. سنائی. رجوع به چشم ورجوع به چراغ شود. || محبوب عزیزالوجود. ( ناظم الاطباء ) . معشوق. کنایه از کسی یا چیزی که مورد علاقه و محبت و توجه خاص است : تا ظن نبری چشم و چراغا که شب آمد چشم و دل من سیر شود زان رخ سیمین. فرخی. عالم علم بود و بحر هنر بود چشم و چراغ پیغمبر. سنائی. کاشکی خورشید را زین غم نبودی چشم درد تا بر این چشم و چراغ انجمن بگریستی. خاقانی. چشم و چراغ اهل وجودی و در وجود ذات شریفت آمده بر سر نشان چشم. سلمان ساوجی. گر سها در سایه رایت رود چون آفتاب بعد ازین چشم و چراغ آسمان باشد سها. سلمانی ساوجی. رجوع به چشم و رجوع به چراغ شود. || کسی که باعث عزت متعلقان خود باشد. ( فرهنگ نظام ) . بزرگ خاندان یا کسی که مایه فخر دودمانی است : چشم و چراغی که از میان کیان رفت نور کیان ظل کردگار بماناد. خاقانی. ظل حق چشم و چراغ دوده ٔچنگیزخان شیخ حسن نویان امیر دین فزای کفرکاه. سلمان ساوجی. چشم و چراغ ظفر تیغ جهانگیر او پشت و پناه جهان عدل جهاندار اوست. سلمان ساوجی. رجوع به چشم و رجوع به چراغ شود.
چراغ چشم . [ چ َ /چ ِ غ ِ چ َ / چ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فرزند است . ( برهان ) . کنایه از فرزند محبوب و عزیز. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . نظیر �قرةالعین � در عربی . ( حاشیه ٔ برهان چ معین ) . فرزند. ( ناظم الاطباء ) ( مجموعه ٔ مترادفات ص 286 ) . مرادف جگرگوشه ، جگربند، میوه ٔ دل ، نور چشم ، پور. ( مجموعه ٔ مترادفات ص 286 ) : ... [مشاهده متن کامل]
بدو گفت ای چراغ چشم مادر سزد گر نالی از بهر برادر. فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ) . رجوع به فرزند شود.
گیل مخفف گیلان و سو به زبان گیلکی به معنی نور دیده و روشنایی است