نور چشم

/nureCeSm/

مترادف نور چشم: دردانه، عزیز، فرزند، نوردیده

معنی انگلیسی:
bairn, darling, dear child, acushia

لغت نامه دهخدا

نور چشم. [ رِ چ َ/ چ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وجود بسیار عزیز و گرامی. نور دیده. که دیدنش موجب روشنی چشم و انبساط خاطر است. فرزند بسیار عزیز. دوست گرامی :
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من به جز از کشته ندروی.
حافظ.
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
تا ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن.
حافظ.
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
که در نقاب زجاجی و پرده عنبی است.
حافظ.

فرهنگ فارسی

وجود بسیار عزیز و گرامی . نور دیده . که دیدنش موجب روشنی چشم و انبساط خاطر است . فرزند بسیار عزیز . دوست گرامی .

پیشنهاد کاربران

مایه افتخار مایه مباحات
the apple of ( one's ) eye
چشم و چراغ. [ چ َ / چ ِ م ُ چ ِ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از سبب بینائی و سرمایه بصارت. ( آنندراج ) :
قائدچشم و چراغ عالمی گردد چو شمع
آنکه پیماید بدیده قامت شبهای تار.
سنائی.
نیست جز سر عقل و جان دماغ
...
[مشاهده متن کامل]

خلق را در دو خطه چشم و چراغ.
سنائی.
رجوع به چشم ورجوع به چراغ شود.
|| محبوب عزیزالوجود. ( ناظم الاطباء ) . معشوق. کنایه از کسی یا چیزی که مورد علاقه و محبت و توجه خاص است :
تا ظن نبری چشم و چراغا که شب آمد
چشم و دل من سیر شود زان رخ سیمین.
فرخی.
عالم علم بود و بحر هنر
بود چشم و چراغ پیغمبر.
سنائی.
کاشکی خورشید را زین غم نبودی چشم درد
تا بر این چشم و چراغ انجمن بگریستی.
خاقانی.
چشم و چراغ اهل وجودی و در وجود
ذات شریفت آمده بر سر نشان چشم.
سلمان ساوجی.
گر سها در سایه رایت رود چون آفتاب
بعد ازین چشم و چراغ آسمان باشد سها.
سلمانی ساوجی.
رجوع به چشم و رجوع به چراغ شود.
|| کسی که باعث عزت متعلقان خود باشد. ( فرهنگ نظام ) . بزرگ خاندان یا کسی که مایه فخر دودمانی است :
چشم و چراغی که از میان کیان رفت
نور کیان ظل کردگار بماناد.
خاقانی.
ظل حق چشم و چراغ دوده ٔچنگیزخان
شیخ حسن نویان امیر دین فزای کفرکاه.
سلمان ساوجی.
چشم و چراغ ظفر تیغ جهانگیر او
پشت و پناه جهان عدل جهاندار اوست.
سلمان ساوجی.
رجوع به چشم و رجوع به چراغ شود.

چراغ چشم . [ چ َ /چ ِ غ ِ چ َ / چ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فرزند است . ( برهان ) . کنایه از فرزند محبوب و عزیز. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . نظیر �قرةالعین � در عربی . ( حاشیه ٔ برهان چ معین ) . فرزند. ( ناظم الاطباء ) ( مجموعه ٔ مترادفات ص 286 ) . مرادف جگرگوشه ، جگربند، میوه ٔ دل ، نور چشم ، پور. ( مجموعه ٔ مترادفات ص 286 ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بدو گفت ای چراغ چشم مادر
سزد گر نالی از بهر برادر.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ) .
رجوع به فرزند شود.

گیل مخفف گیلان و سو به زبان گیلکی به معنی نور دیده و روشنایی است
عزیز
نور چشم یعنی:
گرامی - دردانه - عزیز - خوب - زیبا و. . . .
گرامی
دُردانه

بپرس