نور بخشی

لغت نامه دهخدا

نوربخشی. [ ب َ ] ( حامص مرکب ) نورپاشی. پرتوافکنی. رجوع به نوربخش شود.

نوربخشی. [ ب َ ]( اِخ ) ( امیر... ) از شاعران قرن دهم هجری است و به روایت سام میرزا دیوان غزلی تمام کرده است. او راست :
سگت در پاسبانی شب ندارد آنچه من دارم
که سگ را تا سحر خواب است و من تا روز بیدارم.
ناصح مگو که عشاق درباختند جان ها
چندین هزار رفتند ما هم یکی از آنها.
( از تحفه سامی ص 38 ).

فرهنگ فارسی

از شاعران قرن دهم است و به روایت سام میرزا دیوان غزلی تمام کرده است یا کنایه از وجود بسیار عزیز که دیدارش روشنی بخش چشم و دل است ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس