نوحه کنان. [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ک ُ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) شیون کنان. در حال نوحه کردن : چون چنگ خود نوحه کنان مانند دف بررخ زنان وز نای خلق افغان کنان بانگ رباب انداخته.خاقانی.شد نوحه کنان درون غاری چون مارگزیده سوسماری.نظامی.
( صفت ) زاری کنان : رسواشده عریان شده دشمن برو گریان شده خویشان او نوحه کنان بروی اصحاب عزا. ( دیوان کبیر۲۲:۱ )