کی توان زد ز روی رحمت و بیم
این چنین نوبتی به زیر گلیم.
؟
|| خیمه زدن. خیمه و خرگاه برپا کردن : در میانه هر دو لشکر نوبتی زدند و کرسی زر مرصع به جواهر بنهادند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 76 ). سلطان بفرمود تا از جهت اوسراپرده و نوبتی زدند و به احترام و به حرمت فرودآوردند. ( راحة الصدور ).چوفرمان چنین آمد از کردگار
که بیرون زنم نوبتی زین حصار.
نظامی.
شنیدم کز پی یاری هوسناک به ماتم نوبتی زد بر سر خاک.
نظامی.