گوینده چو دید کآن جوانمرد
بی دوست نواله ای نمی خورد.
نظامی.
مجنون که ز نوش بود بی بهرمی خورد نواله های چون زهر.
نظامی.
رجوع به نواله شود. || نصیب بردن. لفت ولیس کردن.حیف ومیل کردن : نز هیچ عمل نواله ای خوردم
نز هیچ قباله باقیی دارم.
مسعودسعد.
نواله خوردن
لغت نامه دهخدا
گوینده چو دید کآن جوانمرد
بی دوست نواله ای نمی خورد.
می خورد نواله های چون زهر.
نز هیچ عمل نواله ای خوردم
نز هیچ قباله باقیی دارم.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید