نواقر

لغت نامه دهخدا

نواقر. [ ن َق ِ ] ( ع اِ ) ج ِ ناقرة. گویند: اتتنی عنه نواقر؛ از وی کلام بد رسید مرا یا حجت های مصیبت. ( منتهی الارب ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به ناقرة شود. || ج ِ ناقر. ( المنجد ). رجوع به ناقر شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس