نوازشگری کردن. [ ن َ زِ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) لطف کردن. نواختن. عنایت و مهربانی کردن : به امّید گنجی چنان گوهری بسی کرد با او نوازشگری.نظامی.نشاندش به آزرم و دادش طعام نوازشگری کرد با او تمام.نظامی.شه آسوده دل شد ز گفتارشان نوازشگری کرد بسیارشان.نظامی.