نوازاده. [ ن َ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) پسرزاده. دخترزاده. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نبیره. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نواسه. ( جهانگیری ). نبسه. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نواده زاده. ( حاشیه وحید دستگردی بر شرفنامه نظامی ص 80 ). رجوع به نوا شود : نوآئین ترین شاه آفاق بودنوازاده عیص اسحاق بود.نظامی.نوازاده زنگه را بازجست طلب کرد و زنگار از آئینه شست.نظامی.
( اسم ) ۱- نوهزاده .۲- فرزندزاده ( اعم از دخترزاده و پسرزاده ). نو آیین ترین شاه آفاق بود نوا زاده عیص اسحق بود. ( نظامی .گنجینه گنجوی .ص ۱۵۸ )