تو نوگرفتی در بند وحبس و معذوری
اگر بترسی از بند و بشکهی ز خطر.
مسعودسعد.
بچه بط که نوگرفت بود بط کشتی طلب شگفت بود.
سنائی.
- نوگرفتان ؛ ج ِ نوگرفت. نوگرفتگان. به تازگی گرفتارشدگان : نوگرفتان عشق را ز نهان
دم کنی پس به آشکار کشی.
خاقانی ( فرهنگ فارسی معین ).