نهیو. [ ن ِ / ن َ هی وْ ] ( اِ ) نهیب. ترس. بیم. ( رشیدی ) ( از جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رجوع به نهیب شود : چو ساربان شه نیمروز سر برکرد به تختگاه افق خورد شاه شام نهیو.آذری ( یادداشت مؤلف ).