بگشای راز عشق و نهفته مدار عشق
از می چه فایده ست به زیر نهنبنا.
کسائی ( از لغت فرس ).
دوستی این جهان نهنبن دلهاست از دل خود بفکن این سیاه نهنبن.
ناصرخسرو.
چو جان در تن خرد در دل نهانست به آمختن ز دل برکن نهنبن.
ناصرخسرو.
تا خامشند مطبخیان ضمیرشان بر دیگ گنده گشته تو گوئی نهنبنند.
سنائی.
از جوش نشو دیگ نما تا فرونشست از دود تیره بر سر گیتی نهنبن است.
انوری.
طوفانم از تنور برآمد چه سود از آنک دامن چو پیرزن به نهنبن درآورم.
خاقانی.
همه چون دیگ بی سر زاده اول کنون سر یافته یعنی نهنبن.
خاقانی.
به ار پای ازاین پایه بیرون نهم نهنبن بر این دیگ پرخون نهم.
نظامی.
بسا جانا که همچون نیل در تن همی جوشد در این نیلی نهنبن.
عطار.
|| نهنبن زانو؛ کاسه زانو. ( یادداشت مؤلف ) : و جراحت که بر پیش زانو افتد نزدیک نهنبن زانو خطرناک بود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). شکستگی زانو بیشتر نهنبن زانو راافتد و شکستن وی آن است که کوفته شود یا شکافته شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اگر این نهنبن بر این شکل برسر آن بند گشاد نبودی اندر این نشستن ها و حرکت ها ازهم بیوفتادی و اگر این نهنبن صلب و خشک بودی سر استخوانها را بکوفتی و از آسیبها بزودی شکسته شدی. ( ذخیره خوارزمشاهی ).