شب که نهانخانه گنجینه هاست
در دل او گنج بسی سینه هاست.
نظامی.
|| خانه را نیز گویند که در زیر زمین سازند بجهت نشستن در هواهای گرم و به عربی حفره خوانند. ( از برهان ). سردابه.( آنندراج ) ( از کنزاللغات ). جائی که در زیر زمین می سازند جهت نشستن در هوای گرم تابستان و یا در آن غله ذخیره می کنند. ( ناظم الاطباء ). ته خانه. ( غیاث اللغات ) : نهانخانه ای داشت در زیر خاک
نشاندش در آن خانه اندوهناک.
نظامی.
|| مخباء. ( زمخشری ) کنیف. مطموره. ( منتهی الارب ). خلوتخانه. ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). جای خلوت. ( ناظم الاطباء ). خلاجای. خلوتسرای. ( یادداشت مؤلف ). پستو. حرمسرا. اندرونی : دیده ای هفت نهانخانه چرخ
که در آن خانه چه ماده چه نر است.
خاقانی.
در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم که ز سودای رخش نعل در آتش دارم.
حافظ.
اشک حرم نشین نهانخانه مراز آن سوی هفت پرده ببازار میکشی.
حافظ.
تا نهانخانه عرفان خداوند رسل رفته در راه طریقت همه بر پای مجاز.
واله ( از آنندراج ).
ساقی بده آن آینه راز نهان رااز غیر بپرداز نهانخانه جان را.
فطرت ( آنندراج ).
|| ادب خانه. ( یادداشت مؤلف ). || جائی که در آن خاشاک و خاکروبه میریزند. || مقبره. گور. ( ناظم الاطباء ).