نهاده

/nahAde/

معنی انگلیسی:
placed, laid, stored, saving

لغت نامه دهخدا

نهاده. [ ن ِ / ن َ دَ / دِ ] ( ن مف ) گذاشته. ( ناظم الاطباء ). قرارداده شده. وضعشده :
چو خسرو بدید آن دو شیر ژیان
نهاده یکی افسر اندر میان.
فردوسی.
دو سه دانه دیدند آنجا نهاده ، برداشتند و پیش تخت شاه آوردند. ( نوروزنامه ). || گذاشته. بر فراز چیزی قرار داده :
گرایشان نباشند پیش سپاه
نهاده به سر بر ز آهن کلاه.
فردوسی.
|| مقررکرده. ( ناظم الاطباء ). مقدر. مقسوم. ( یادداشت مؤلف ). مقابل نانهاده به معنی غیر مقدر : به نانهاده دست نرسد و نهاده هرجا که هست برسد. ( گلستان ).
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی.
حافظ.
|| نصب کرده. نشانده. ( ناظم الاطباء ). || مبنی. ( یادداشت مؤلف ). بناشده. ساخته : شهری است بسیار مردم اندر میان کوه ورود نهاده. ( حدود العالم ). دو شهر است بر کرانه بیابان نهاده. ( حدود العالم ). در مهدی شهری است خرم و آبادان میان عراق و خوزستان بر لب رود نهاده. ( حدود العالم ). اسکندریه بر ساحل دریای روم نهاده است. ( مجمل التواریخ ). هفت قلعه دید بر کنار آب گنگ نهاده. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 414 ).
جهان بر آب نهاده ست و زندگی بر باد
غلام همت آنم که دل بر او ننهاد.
سلمان.
|| گسترده. چیده :
همیشه خوان او باشد نهاده
چنانچون خوان ابراهیم آزر.
فرخی.
|| ذخیره. پس انداز. مدخر. ( یادداشت مؤلف ). اندوخته. گنج. گنجینه :
هر آنگه که روز تو اندرگذشت
نهاده همی باد گردد به دشت.
فردوسی.
سر گنج هاشان گشادن گرفت
نهاده همه رای دادن گرفت.
فردوسی.
کسی را که درویش باشند نیز
ز گنج نهاده ببخشیم چیز.
فردوسی.
بخشش او را وفا نداند کردن
مانده اسکندر و نهاده قارون.
فرخی.
نهاده ملکان را به نام خود برگیر
چمیده ملکان را به ایمنی تو بچر.
فرخی.
خواسته ننهد و ناخواسته بسیار دهد
از نهاده ْی پدر و داده دارنده اله.
فرخی.
خزینه های ملوک زمین همه بربخش
نهاده های شهان جهان همه بردار.
مسعودسعد.
|| مدفون : اردشیر بابک به اصطخر مدفون است ، هرمزد شاپور به پارس نهاده است. ( مجمل التواریخ ). همای چهر آزاد بعضی گویند به شام نهاده است و اهل فارس گویند به پارس نهاده است. ( مجمل التواریخ ). چنان آورده اند که طهمورث آنجا نهاده است. ( مجمل التواریخ ). || ودیعه. سپرده. سرشته : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گذاشته چای داده . ۲ - نصب شده . ۳ - منصوب معین . ۴ - مقرر . ۵ - وضع کرده . ۶ - قرار داده مواضعه کرده . ۷ - معاهده بسته . ۸ - فرض کرده متوهم . ۹ - محسوب انگاشته . ۱٠ - گرفته ( بمفهومی ) . ۱۱ - مقدر . یا ننهاده . نامقدر : (( روزی ننهاده ) ) . ۱۲ - کنار گذاشته . ۱۳ - مرتب. وضعی از مراتب اعداد عدد وضعی باصطلاح شمار گران . یا چیزی نهاده . ذخیره .

فرهنگ معین

(نَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - جای داده . ۲ - نصب شده . ۳ - مقرر. ۴ - معاهده بسته . ۵ - فرض کرده .

فرهنگ عمید

۱. گذارده شده، گذاشته.
۲. مقدرکرده، مقدر.
۳. (اسم ) ذخیره، پس انداز.
۴. (اسم ) ودیعه، سپرده.
۵. گسترده، چیده.
۶. مدفون.
۷. استوار.

واژه نامه بختیاریکا

گذاشته؛ پس انداز؛ پنهان. مثلاً پیل نهاده یعنی پول گذاشته؛ پول پس انداز

پیشنهاد کاربران

🇮🇷 نهاده واژه ای پارسی است 🇮🇷
چمار: وضع شده
ورودی یک فرآیند
input, feed
متضاد: داده ( خروجی یک فرآیند )
کالا
نماده است
کالاهای اساسی
عامل موثر در تولید
وضع و رسم
و جشن و نهاده پیشینیان و اوسفرید ( دعای خیر که به دل برات شود ) یزدان و یشت ( یک نسک از بیست یک نسک زند است که برای ارواح مردگان خوانند ) و یزش ( عبادت ) و گاهنبار ( جشن های ششگانه سال مثل تیرگان ) و فروردیکان ( جشن پنج روز آخر سال ) جا به جا کنند و آن که کنند بدان بی گمان باور ندارند
قرار داده
گذاشته
نهاده
اصلا خوب نیست خیلی بده اصلا چیزی که میخوام
رو نمیاره
Input
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس