نهاء
لغت نامه دهخدا
نهاء. [ ن ِ ] ( ع اِ ) ج ِ نهی. رجوع به نهی شود. || پایان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). غایت و آخر چیزی. ( از اقرب الموارد ). انجام. انتها. ( ناظم الاطباء ). نهایت هرچیزی. ( از متن اللغة ). || خردترین از جای هائی که در آن آب باران ایستد. ( منتهی الارب ). کوچکترین آبگیرهای باران. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). ج ِ نهی. ( از متن اللغة ). || آبگینه. ( منتهی الارب ). شیشه قاروره. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). واحد نهائة است. ( از اقرب الموارد ). ج ، نهاة. || سنگی است سپید نرم تر از رخام. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || داروئی است به بادیه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). داروئی است که اهل بادیه آن رامی آشامند و بدان خود را معالجه می کنند. ( از متن اللغة ). || نوعی از مهره. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). واحد آن نهائة است. ( از متن اللغة ). || ( مص ) بلند شدن روز. ( از منتهی الارب ). ارتفاع روز. ( اقرب الموارد ). ارتفاع روز تا نزدیکی نیم روز. ( از متن اللغة ). || بلند شدن آب. ( از منتهی الارب ). ارتفاع آب. ( از اقرب الموارد ).
نهاء. [ ن َه ْءْ ] ( ع مص ) نیم پز گردیدن گوشت.نهائة. نهوء. نهاوة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).نهوئة. ( منتهی الارب ). فهو نهی . || پر گردیدن. ( منتهی الارب ). ممتلی شدن. ( از اقرب الموارد ) .
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید