ننگین. [ ن َ ] ( ص نسبی ) معیوب. زشت. ( غیاث اللغات ) ( از برهان قاطع ) ( از جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). عیب دار.( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : هست پاک و حلال و رنگین روی نه حرام و پلید و ننگین روی.سنائی.|| بدنام. ( انجمن آرا ). باننگ. مخفف ننگ گین. صاحب ننگ. ( یادداشت مؤلف ). دارای ننگ. رسوا. ( فرهنگ فارسی معین ). || سرشکسته. ( یادداشت مؤلف ). || ساده و برهنه . ( آنندراج ).
contumelious (صفت)زشت، جسورانه، اهانت کننده، ننگینinfamous (صفت)پست، رسوا، ننگین، رسوایی اور، بد نام، مفتضح، نفرت انگیز شنیعshameful (صفت)سردرپیش، ننگین، شرم اورdisgraceful (صفت)ننگین، خفت اور، نامطبوع، رسوایی اورinglorious (صفت)ننگین، افتضاح اور، شرم اور، گمنامstigmatic (صفت)ننگین، بد نام، در معرض تهمتstigmatist (صفت)ننگین، بد نام، در معرض تهمت