نمید

لغت نامه دهخدا

نمید. [ ن َ ] ( ن مف )نم کشیده. ( ناظم الاطباء ). نمیده. چیزی نم دیده. ( از جهانگیری ) ( از رشیدی ). رجوع به نمیده شود. || ( اِمص ) حاصل مصدر از نمیدن است. ( ناظم الاطباء ).

نمید. [ ن ُ ] ( ص مرکب ) مخفف ناامید است. ( برهان قاطع ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از جهانگیری ). مأیوس. قانط. آیس. خائب. ناامیدوار. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نومید شود :
به دوری ز خویشانت آرد نوید
نمایَدْت طبع و نشاند نمید.
اسدی.
ای خردمند نکته ای بشنو
وز عطای خدا نمید مشو.
سنائی.
قهرش ادریس را نداده نوید
لطفش ابلیس را نکرده نمید.
سنائی.
|| بدکار و بیچاره. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(نُ ) (ص . ) ناامید، مأیوس .

فرهنگ عمید

= ناامید: مهرش ادریس را بداده نوید / لطفش ابلیس را نکرده نمید (سنائی: ۶۰ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس