نمک فشان. [ ن َ م َ ف َ / ف ِ ] ( نف مرکب ) نمک افشان. نمک پاش. که نمک بر چیزی افشاند : هرجا که به دست عشق جانی است این قصه بر او نمک فشانی است.نظامی. || کنایه از اشک بار و اشک ریز : بر بی نمکی خوان گیتی این چشم نمک فشان مرا بس.خاقانی.هر خار که گلبن طمع داشت در چشم نمک فشان شکستم.خاقانی.